امامت در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
گفتنی است، اگرچه برخی [[مفسران]] واژه [[امام]] را به معنای طریق دانسته‌اند<ref>نصر بن محمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۲، ص۲۶۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۶۷؛ محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط، ج۶، ص۴۹۱؛ احمد بن محمد بن عجیبة، البحر المدید، ج۳،ص۱۰۰؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۶۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۱۲۱.</ref>، از این کاربرد [[قرآنی]] نمی‌توان نتیجه گرفت که هر [[سیر]] و طریقی را می‌توان [[امام]] نامید. در توضیح این مطلب باید گفت، برخی از [[مفسران]] گفته‌اند که مقصود از طریق در این [[آیه]]، [[راه]] میان [[مکه]] و [[مدینه]] و [[شام]] است<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۸۵؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۲۶؛ سید علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۵، ص۳۷۵؛ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۱۹.</ref> و چنان‌که پیش‌تر نیز بیان شد، برخی [[مفسران]] نیز یادآور شده‌اند<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۹، ص۱۵۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۲۹؛ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۲، ص۲۷۰؛ حسین بن علی ابوالفتح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۱، ص۳۳۹؛ محمد بن احمد قربطی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۱، ص۴۵؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۱۶۸؛ محمد بن علی لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۶۸۴ و ۶۸۵؛ محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۴۸۷؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۶۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۹۴؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۳، ص۱۶۸؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۳، ص۲۱۶؛ محمد ثناءالله مظهری، تفسیر المظهری، ج۵، ص۳۱۱؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر للعقیدة، ج۱۴، ص۶۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۷، ص۳۱۸؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۳، ص۱۷۲.</ref> که این معنا از [[امام]]، بریده از معنای تقدم، [[پیشوایی]] و مقصود بودن نیست و می‌توان گفت شهرهای ویران شده [[اقوام]] پیشین در مسیر سفرهای [[مردم]] به [[شام]]، به گونه‌ای است که می‌تواند مایه [[عبرت]] و موجب [[هدایت]] شود و در [[حقیقت]] همچون [[امام]]، مقصود و نیز پیشوای [[مردم]] باشد. بنابراین، تنها این طریق خاص به هر طریقی مانند آن است که چون شأنیت [[پیشوایی]] و [[هدایت مردم]] را دارد، متصف به این [[وصف]] می‌شود.
گفتنی است، اگرچه برخی [[مفسران]] واژه [[امام]] را به معنای طریق دانسته‌اند<ref>نصر بن محمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۲، ص۲۶۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۶۷؛ محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط، ج۶، ص۴۹۱؛ احمد بن محمد بن عجیبة، البحر المدید، ج۳،ص۱۰۰؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۶۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۱۲۱.</ref>، از این کاربرد [[قرآنی]] نمی‌توان نتیجه گرفت که هر [[سیر]] و طریقی را می‌توان [[امام]] نامید. در توضیح این مطلب باید گفت، برخی از [[مفسران]] گفته‌اند که مقصود از طریق در این [[آیه]]، [[راه]] میان [[مکه]] و [[مدینه]] و [[شام]] است<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۸۵؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۲۶؛ سید علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۵، ص۳۷۵؛ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۱۹.</ref> و چنان‌که پیش‌تر نیز بیان شد، برخی [[مفسران]] نیز یادآور شده‌اند<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۹، ص۱۵۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۲۹؛ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۲، ص۲۷۰؛ حسین بن علی ابوالفتح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۱، ص۳۳۹؛ محمد بن احمد قربطی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۱، ص۴۵؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۱۶۸؛ محمد بن علی لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۶۸۴ و ۶۸۵؛ محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۴۸۷؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۶۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۹۴؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۳، ص۱۶۸؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۳، ص۲۱۶؛ محمد ثناءالله مظهری، تفسیر المظهری، ج۵، ص۳۱۱؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر للعقیدة، ج۱۴، ص۶۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۷، ص۳۱۸؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۳، ص۱۷۲.</ref> که این معنا از [[امام]]، بریده از معنای تقدم، [[پیشوایی]] و مقصود بودن نیست و می‌توان گفت شهرهای ویران شده [[اقوام]] پیشین در مسیر سفرهای [[مردم]] به [[شام]]، به گونه‌ای است که می‌تواند مایه [[عبرت]] و موجب [[هدایت]] شود و در [[حقیقت]] همچون [[امام]]، مقصود و نیز پیشوای [[مردم]] باشد. بنابراین، تنها این طریق خاص به هر طریقی مانند آن است که چون شأنیت [[پیشوایی]] و [[هدایت مردم]] را دارد، متصف به این [[وصف]] می‌شود.


===[[تبیین]] مفهوم [[امام]] ([[پیشوایی]]) در [[قرآن کریم]]<ref>چنان‌که گذشت واژه امامت در قرآن کریم کاربردهای گوناگونی دارد. آنچه در این مقام به دنبال آن هستیم، تبیین مفهوم امامت است. آن‌گاه که بر یک شخص اطلاق می‌شود. در ضمن، امامت به معنای پیشوایی، منطقاً بر امامت باطل نیز اطلاق می‌شود و قرآن کریم برای امامت باطل نیز آن را به کار برده است، اما محور این نوشتار بر تبیین مفهوم امامت حق است.</ref>===
=== مفهوم [[امام]] و امامت در [[آیه ابتلا]]===
به نظر می‌رسد، محوری‌ترین [[آیه]] از [[آیات قرآن]] که می‌تواند در [[تبیین]] مفهوم [[امامت]] کمک شایانی به ما کند، [[آیه]] ۱۲۴ [[سوره بقره]]، معروف به [[آیه]] ابتلاست<ref>این آیه، چنان‌که خواهد آمد، مبنایی برای متکلمان و مفسران شیعی جهت اثبات عصمت امام به معنای شیعی آن است و عالمان سنی از دیرباز استدلال شیعه بر این مدعایشان را نقض کرده‌اند؛ از این‌رو، برای این که مفهوم امام را در این آیه بر امامان شیعی تطبیق دهیم، آن را محور بررسی معناشناختی مفهوم امام قرار داده‌ایم.</ref>:
{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را  که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی  آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستم‌کاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
 
[[مفسران]] نخستین [[اسلام]]، همچون برخی از [[مفسران]] متأخر<ref>سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱، ص۳۷۳. آلوسی معتقد است که سیزده قول راجع به تعیین مصداق «کلمات» در آیه ابتلا وجود دارد.</ref>، تلاش خود را در [[تفسیر]] این [[آیه]] به شناسایی مصادیق امتحانات [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} معطوف کرده‌اند<ref>در این باره ر.ک: عبدالرحمن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۳.</ref>.
همچنین از گزارش [[شیخ طوسی]] در [[قرن پنجم]] [[هجری]]، استفاده می‌شود که [[اصحاب]] [[امامیه]]، برای [[اثبات عصمت امام]]، به طور ویژه به این [[آیه]] [[عنایت]] داشته‌اند<ref>شیخ طوسی می‌نویسد: {{عربی|واستدل اصحابنا بهذه الآية على ان الامام لا يكون إلا معصوماً من القبائح}}. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۸-۴۴۹؛ نیز ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۸۰ و ۳۸۱.</ref>؛ چنان‌که بر اساس منابع موجود تا دوران [[امام صادق]]{{ع}} چنین امری - [[اثبات عصمت امام]] به وسیله این [[آیه]] - قابل ردیابی است؛ به طور مثال، [[هشام بن حکم]] در [[مناظره]] خود با ضرار [[اباضی]] مسلک، پس از آنکه می‌گوید [[شرط امامت]]، [[عصمت]] از [[گناه]] است، از این [[آیه]] جهت [[تأیید]] نظریه خود استفاده می‌کند<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴.</ref>. برخی از [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] نیز، پس از آنکه مصداق [[امام]] را همان [[نبی]] دانسته‌اند، برای [[اثبات عصمت پیامبران]] از این [[آیه]] مدد جسته‌اند<ref>محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۱۴؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶-۳۷؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۲. البته تفتازانی مراد از امام را در آیه، نبی یا امام می‌داند.</ref>.
 
در دوران معاصر نیز برخی [[مفسران]]، گزارشی همچون گزارش [[شیخ طوسی]] عرضه کرده و مدعی شده‌اند که [[علمای شیعه]] از طریق این [[آیه]]، [[عصمت امام]] را [[اثبات]] کرده‌اند<ref>محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸. برخی از کسانی که از این آیه برای اثبات عصمت امام استفاده کرده‌اند، عبارت‌اند از: سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۳۹-۱۴۱؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۲، ص۱۴۳؛ حسن بن یوسف حلی، الرسالة السعدیة، ص۸۳؛ مناهج الیقین، ص۴۲۱؛ فاضل مقداد سیوری حلی، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲؛ ملافتح الله کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۱، ص۲۲۷؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۱، ص۲۷۶؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج۱، ص۱۳۸؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۶۹؛ محمد هادی معرفت، پرتو ولایت، ص۱۸۳.</ref>.
 
با وجود این، آنچه ما در این نوشتار به آن توجه خواهیم داشت، دو نکته کلیدی و در [[حقیقت]]، پاسخ به دو [[پرسش]] است؛
اوّلاً مقصود از [[امام]] در این دو [[آیه]] و به طور کلی در [[قرآن کریم]] چیست؟ به دیگر بیان، [[امام]] در [[ادبیات]] [[قرآنی]]، به چه کسی گفته می‌شود؟ ثانیاً، چگونه می‌توان مصداق [[امام]] در [[آیه کریمه]] را همان امامی به شمار آورد که در [[ادبیات]] [[روایی]] یا [[کلامی]] [[شیعی]] از آن بحث می‌شود؟ به بیان دیگر، آیا می‌توان این [[باور]] را داشت که ائمّه اطهار{{عم}} مصداق‌هایی از مفهوم [[امام]] قرآنی‌اند؟
با نگاهی به نظریات [[مفسران شیعه]] و [[سنی]]، به ویژه [[مفسران]] کهن و قدیمی، می‌توان به این نتیجه رسید که پاسخ دادن به این دو [[پرسش]]، چندان محور کار آنها نبوده است و در متون [[تفسیری]] [[عمر]] چندانی ندارد.
به [[پرسش]] دوم، به طور جداگانه در ادامه نوشتار پاسخ خواهیم داد، اما برای پاسخ به [[پرسش]] نخست، آشنایی با دیدگاه‌های برجسته در این‌باره ضروری است.
 
====دیدگاه‌های موجود درباره مفهوم [[امام]] در [[آیه ابتلا]]====
[[مفسران شیعه]] و [[سنی]] دیدگاه‌های گوناگونی راجع به معنای [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] بیان کرده‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
# [[امام]] مقتدای [[مردم]] در [[افعال]] و گفتار است. بر اساس این معنا، تمام [[پیامبران]]، [[امام]] هم هستند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۸۰ و ۳۸۱ و نیز ر.ک: احمد بن محمد مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ج۱، ص۴۴؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶.</ref>؛
# [[امام]] [[حاکم]] [[اجتماعی]] [[جامعه]]، [[مأمور]] [[تأدیب]] جنایت‌کاران و [[اقامه حدود]] و... است. بر اساس این معنا، تنها برخی از [[پیامبران]] متصدی [[منصب امامت]] هم هستند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۸۰ و ۳۸۱ و نیز ر.ک: احمد بن محمد مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ج۱، ص۴۴؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶.</ref>؛
# [[امام]] کسی است که شأنیت [[حکم]] به [[جهاد]] را دارد که تنها برخی [[پیامبران]]، [[امامت]] به این معنا را دارند<ref>حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۲، ص۱۴۱.</ref>؛
# [[امام]] کسی است که [[ریاست عامه]] الهیه در [[دین]] و [[دنیا]] را دارا است<ref>سید عدالاعلی سبزواری، مواهب الرحمان، ج۲، ص۹-۱۱.</ref>؛ به گونه‌ای که هر سؤالی که از او پرسند، جواب گوید؛ ضمن آنکه هر [[نبی]] که به [[مقام امامت]] رسیده باشد، او اوالعزم نیز خواهد بود<ref>محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>؛
# [[امام]] کسی است که [[مقام نبوت]] را دارد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۱۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۱۴؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶-۳۷؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، أنوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۱۰۴؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۲۰۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۷۴؛ وهبه بن مصطفی زحیلی، تفسیر المنیر، ج۱، ص۳۰۲؛ ابوحیان محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج۱، ص۵۴۷؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۳، ص۱۴-۱۹.</ref>؛
# [[امام]] همان [[مقتدا]] یا [[اسوه]] [[مردم]] در [[دین]] است<ref>محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۸۴؛ نعمت الله بن محمود نخجوانی، الفواتح الالهیة، ج۱، ص۵۱؛ سید بن قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۱۱۲؛ عبدالرحمن بن ناصر آل سعدی، تیسیر الکریم الرحمن، ج۱، ص۶۷.</ref>؛
# [[امام]] کسی است که [[وظیفه]] او تحقق بخشیدن برنامه‌های [[دینی]] اعم از [[حکومت]] به معنای وسیع کلمه، [[اجرای حدود]] و [[احکام خدا]]، اجرای [[عدالت اجتماعی]] و همچنین [[تربیت]] و پرورش [[نفوس]] در ظاهر و [[باطن]] است<ref>ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۳۰؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۸۳؛ گفتنی است، آیت الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب پیام قرآن، این دیدگاه را بدون ارائه دلیل مطرح می‌کند و فقط بیان می‌کند که این مقام پس از مقام نبوت و رسالت بوده، بنابراین مقامی بالاتر از آن دوست. ایشان در کتاب تفسیر نمونه به همان ادله‌ای استناد می‌کند که مرحوم علامه طباطبایی برای تبیین نظریه هدایت باطنی، در تفسیر امامت در آیه ابتلا، مطرح کرده است. در ادامه نوشتار، آن ادله مطرح و بررسی خواهند شد.</ref>؛
# [[امامت]] به معنای [[پیشوایی]] بر [[پیامبران]] است؛ چنان‌که [[پیامبران اولوالعزم]] [[امام]] [[پیامبران]] غیر [[اولوالعزم]] و [[پیامبران]] غیر [[اولوالعزم]] نیز خود [[امام]] و پیشوای [[مردم]] هستند<ref>محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۲۶ و ۱۲۷ و نیز ر.ک: محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۹.</ref>.
 
====دیدگاه [[علامه طباطبایی]]<ref>شایان ذکر است، به دلیل شهرت و اهمیتی که امروزه دیدگاه علامه طباطبایی در محافل علمی پیدا کرده است، نظریه ایشان مستقلاً عرضه، و بررسی شده است.</ref>====
مرحوم [[علامه طباطبایی]] - از بزرگ‌ترین [[مفسران]] معاصر [[جهان اسلام]] - [[معتقد]] است [[امام]] کسی است که برخوردار از [[هدایت تکوینی]] - به نحو ایصال به مطلوب - می‌باشد. این نظریه، که برخی [[شاگردان]] [[علامه]] نیز آن را پذیرفته‌اند<ref>برای نمونه ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۶۱؛ سید محسن خرازی، بدایة المعارف الالهیة، ج۲، ص۲۳.</ref> در دو محور اصلی [[تبیین]] می‌شود:
 
*'''اصل تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]''': از نظر [[علامه]]، مقصود از [[امامت]] در این [[آیه]] غیر از [[نبوت]] است؛ زیرا اولاً {{متن قرآن|إِمَامًا}} مفعول دوم برای {{متن قرآن|جَاعِلُكَ}} - اسم فاعل - است و اسم فاعل آن‌گاه عمل می‌کند که به معنای حال یا استقبال، و نه ماضی، باشد؛ از سوی دیگر، [[خداوند متعال]] [[انتصاب]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را به [[منصب]] [[نبوت]] با [[وحی]] به وی [[ابلاغ]] می‌کند، و روشن است که [[وحی]] تنها به کسی [[ابلاغ]] می‌شود که [[پیامبر]] باشد؛ پس این [[انتصاب]] زمانی صورت گرفته که [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} [[پیامبر]] بوده و اسم فاعل {{متن قرآن|جَاعِلُكَ}} نیز بیانگر آن است که این [[جایگاه]] از آن زمان به بعد به وی واگذار شده است. ثانیاً این [[آیه]] مربوط به اواخر [[عمر]] آن [[حضرت]] بوده و در نتیجه، [[مقام]] یاد شده غیر از [[مقام نبوت]] بوده است.
 
ایشان برای [[تبیین]] نظریه خود، چنین [[استدلال]] می‌کند که اوّلاً، [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} تقاضای [[منصب امامت]] را برای [[فرزندان]] خود نیز می‌کند و بر اساس صریح [[آیات قرآن کریم]]، آن [[حضرت]] در اواخر عمرش دارای [[فرزند]] شد: {{متن قرآن|وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ * قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ}}<ref>«و آنان را از مهمانان ابراهیم آگاه کن * هنگامی که بر او وارد شدند و درودی گفتند (ابراهیم) گفت: ما از شما هراسانیم * گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم * گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟ پس به چه نوید می‌دهید؟» سوره حجر، آیه ۵۱-۵۴.</ref>. از این [[آیه]] استفاده می‌شود که خود آن [[حضرت]] نیز نمی‌دانسته و [[گمان]] نیز نمی‌کرده که قرار است در [[آینده]] دارای [[فرزند]] شود؛ پس نمی‌توان گفت [[آیه ابتلا]] می‌تواند مربوط به [[دوره جوانی]] آن [[حضرت]] باشد و اگر تقاضای [[منصب امامت]] را برای [[فرزندان]] خود کرده، به اعتبار آینده‌ای است که فرزنددار خواهد شد<ref>در این‌باره، افزون بر سخنان مرحوم علامه طباطبایی، ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۵، ص۲۳۲.</ref>.
 
ثانیاً، امتحاناتی که این [[آیه]] از آنها یاد می‌کند، همان امتحاناتی است که [[قرآن کریم]] به برخی از آنها اشاره کرده و بعضی از این امتحانات مربوط به اواخر [[عمر]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} بوده، که یکی از آنها [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]]{{ع}} است؛ چنان‌که [[قرآن کریم]] در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ}}<ref>«(ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت * و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم) * و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدین‌گونه نکوکاران را پاداش می‌دهیم * بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲-۱۰۶.</ref>؛
 
*'''مقصود از [[امامت]] در [[آیه ابتلا]]''': ایشان در [[تبیین]] تفاوت میان [[مقام نبوت]] و [[امامت]]، با دقت و ژرف‌اندیشی خاص خود و با روش [[تفسیر قرآن به قرآن]]، به آیاتی همچون {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>، استناد می‌کنند و با تأکید بر عبارت {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} می‌گویند که مقصود از [[هدایت]] در این [[آیه]]، [[هدایت تشریعی]] نیست که تمام [[پیامبران]] آن را بر عهده دارند. به نظر ایشان منظور از [[هدایت]] در این [[آیه]]، [[باطنی]] و [[تکوینی]] است؛ چنان‌که از آن به ایصال به مطلوب، در برابر [[ارائه طریق]]، تعبیر می‌شود.
 
ایشان مقصود خود را چنین توضیح می‌دهند که مراد از "[[أمر]]"، همان چیزی است که در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی  هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.</ref> از آن یاد شده است. در این [[آیه]]، "[[أمر]]" [[الهی]] چنان است که هم زمان با صدور آن از طرف [[خداوند]]، فعل مراد واقع می‌شود. این معنا آن‌گاه که بر مسئله [[هدایت]] [[تطبیق]] یابد، مساوق با [[هدایت باطنی]] و ایصال به مطلوب است. از این‌رو، نمی‌توان از این [[هدایت]] را بر [[هدایت]] [[پیامبران]] به معنای [[ارائه طریق]]، منطبق کرد که لزوماً ملازم با وقوع و تحقق [[هدایت]] در [[افعال]] نیست<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص۲۶۷-۲۷۳؛ و نیز ر.ک: میر سید محمد یثربی، سیری در آیات ولایت و امامت، ص۳۱-۴۰؛ محمد خواجوی، امامت در قرآن و سنت و عقل و عرفان، ص۱۶-۱۷. یادآوری این نکته ضروری می‌نماید که اصطلاحات و تقسیمات به کار رفته در متون تفسیری، در باب انواع هدایت، همانند یکدیگر نیست؛ به طور مثال، مرحوم علامه طباطبایی هدایت خداوند را به دو قسم کلی هدایت تکوینی و هدایت تشریعی تقسیم کرده است؛ در ضمن هدایت تکوینی را نیز به امور تکوینی مختص می‌کند. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۶۴ و ۳۴۷؛ این در حالی است که برخی دیگر از محققان، هدایت تکوینی را مشتمل بر هدایت به گونه ایصال به مطلوب و هدایت تشریعی را منحصر در هدایت به گونه ارائه طریق می‌دانند. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۴۶۴ و ۴۶۵؛ عبدالله جوادی آملی، هدایت در قرآن، ص۳۱ و ۳۲. گفتنی است، در این نوشتار نیز آن‌گاه که از هدایت تکوینی یا باطنی سخن به میان می‌آید، هدایت به گونه ایصال به مطلوب نیز مدنظر است و هدایت تشریعی صرفاً به هدایت به گونه ارائه طریق اطلاق شده است.</ref>. به دیگر بیان، متعلق [[هدایت تکوینی]]، همانا فعل خود [[هادی]] است که همچون [[هدایت تکوینی]] [[خداوند]]، تخلف‌ناپذیر است؛ اما متعلق [[هدایت تشریعی]]، فعل [[مهتدی]] است که تخلف‌پذیر است<ref>عبدالله جوادی آملی، هدایت در قرآن، ص۳۲.</ref>.
 
ایشان در این [[مقام]] مقصود خود را از [[هدایت باطنی]] و ایصال به مطلوب [[تبیین]] نمی‌کند، امّا در بخش‌های دیگری از کتاب [[شریف]] [[تفسیر المیزان]]، [[دست]] کم در سه جا مفهوم [[هدایت باطنی]] را، آن‌گاه که فاعل [[هدایت]] [[خداوند متعال]] است، [[تبیین]] می‌کند:
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، عبارت است از اینکه [[قلب]] به نحو مخصوص انبساط پیدا می‌کند و در نتیجه بدون هیچ گرفتگی سخن [[حق]] را بپذیرد و به [[عمل صالح]] بگراید و از [[تسلیم]] بودن در برابر امر [[خدا]] و [[اطاعت]] از [[حکم]] او ابا و [[امتناع]] نداشته باشد. [[مرحوم علامه]] این تعریف را برگرفته از [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> می‌داند<ref>{{عربی|وقد عرف الله سبحانه هذه الهداية تعريفا بقوله:}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}: {{عربی|فهي انبساط خاص في القلب يعي به القول الحق والعمل الصالح من غير أن يتضيق به، وتهيؤ مخصوص لا يأبى به التسليم لأمر الله ولا يتحرج عن حكمه}}. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>؛
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، چیزی است که [[مرجع]] آن اضافه [[ایمان]] به [[قلب]] است<ref>{{عربی|المراد بالهداية الإيصال إلى المطلوب ومرجعه إلى إفاضة الإيمان على القلب}}. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۵۵.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در ادامه خود و به هنگام بحث رواییِ این [[آیه]]، از روایاتی یاد می‌کند که نشانگر تأخر [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نسبت به [[مقام نبوت]] ایشان است. این [[روایات]] [[دست]] کم می‌تواند مؤیدی برای نظریه ایشان باشد<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.
 
====بررسی دیدگاه [[علامه طباطبایی]]<ref>گفتنی است با توجه به این که آنچه در بررسی دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی می‌آید، به خودی خود دیگر دیدگاه‌ها را نیز به نوعی نقد می‌کند، از این‌رو از بررسی جداگانه دیگر نظریات چشم پوشیدیم. با وجود این، برای تفصیل بیشتر در این باره، ر.ک: جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۴۱-۴۶۱.</ref>====
چنان‌که روشن شد، دیدگاه [[علامه]] بر دو محور [[استوار]] است که در ادامه آنها را بررسی می‌کنیم.
*'''بررسی اصل تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]''': چنان‌که [[گذشت]]، به طور کلی می‌توان از سخن [[علامه]] سه [[دلیل]] برای [[اثبات]] تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]] در این [[آیه]]، به [[دست]] آورد. درباره این [[ادله]] می‌توان گفت: اولاً اینکه [[وحی]] تنها بر [[پیامبران]] نازل می‌شود، در نگاه نخست با این اشکال رو به رو می‌شود که وقتی کسی برای نخستین بار قرار است به او [[وحی]] شود تا پیامبری‌اش اعلام شود، آیا در آن هنگام [[پیامبر]] است یا خیر؟ برای نمونه، وقتی به [[حضرت موسی]]{{ع}} [[وحی]] شد که {{متن قرآن|إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى}}<ref>«بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی * و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۲-۱۳.</ref>، آیا ایشان پیش از این [[وحی]]، [[پیامبر]] بود یا پس از آن به [[پیامبری]] [[برگزیده]] شد؟ ممکن است گفته شود که وی نزد [[خداوند]] [[جایگاه]] [[پیامبری]] داشته است و [[وحی]]، تنها به منزله اعلام [[جایگاه]] [[پیامبری]] به او بوده است. در برابر این پاسخ، [[خصم]] نیز مدعی می‌شود که [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] به معنای [[نبوت]] است؛ و [[ابراهیم]]{{ع}} نیز که پیش از این نزد [[خداوند]] [[پیامبر]] بوده است، با این [[وحی]] رسماً صاحب [[جایگاه]] [[پیامبری]] می‌شود. ثانیاً اینکه [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} در آخرِ [[عمر]] خود از فرزنددار شدن [[ناامید]] بوده و به آن [[علم]] نداشته است، [[سخن]] [[درستی]] است؛ اما چه مانعی دارد که حکایت اعطای [[مقام امامت]]، مربوط به [[دوره جوانی]] یا میانسالی آن [[حضرت]] بوده باشد که در آن دوران، به فرزنددار شدن [[امید]] داشته است و به اعتبار [[فرزندان]] آینده‌اش تقاضای اعطای [[مقام امامت]] به آنها را کرده باشد؟ چنان‌که بقیه [[انسان‌ها]] نیز پیش از فرزنددار شدن یا حتی پیش از [[ازدواج]]، برای [[نسل]] خود [[دعای خیر]] می‌کنند. ثالثاً [[مرحوم علامه]] با تکیه بر روش [[تفسیری]] [[قرآن]] به [[قرآن]] بر این [[باور]] شد که امتحاناتی که به سبب آنها [[مقام امامت]] به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} داده شد، امتحاناتی است که [[قرآن]] از آنها سخن به میان آورده است که یکی از آنها ماجرای به قربانگاه بردن [[حضرت اسماعیل]]{{ع}} بود. این سخن اگرچه در نگاه نخست و به لحاظ [[عقلی]] خدشه پذیر می‌نماید، [[تدبر]] و [[تأمل]] بیشتر ما را به صحتو [[اتقان]] این [[استدلال]] رهنمون می‌سازد. توضیح آنکه ممکن است کسی بگوید اینکه [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} [[مبتلا]] به امتحاناتی شد که یکی از آنها همان ماجرای [[ذبح]] [[اسماعیل]]{{ع}} بود، سخنی ترددناپذیر است؛ اما برای [[تطبیق]] آنها بر امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]]، شاهدی وجود ندارد، بلکه امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]] می‌تواند امتحانات قبل از [[نبوت]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} بوده باشد که پس از موفقیت در آنها، [[حضرت]] به [[مقام نبوت]] رسیده باشد<ref>سید محمد آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۴۷.</ref>.
 
به نظر می‌رسد اشکال اول و دوم بدون پاسخ باشند، اما اشکال سوم چنین برطرف می‌شود که اوّلاً، [[خداوند متعال]] مقامی [[عظیم]] به نام [[امامت]] را به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} داده و این [[مقام]] را به سبب موفقیت در امتحاناتی، که از آنها یاد نکرده، به ایشان اعطا کرده است. از سوی دیگر، امتحانات فراوانی برای آن [[حضرت]]، در [[قرآن کریم]] بیان شده که یکی از آنها [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]]{{ع}} است. استظهار عرفی از مجموع [[آیات]]، [[هادی]] این نکته است که [[خداوند متعال]] درصدد [[تبیین]] این مطلب است که موفقیت در همین امتحانات بود که موجب اعطای [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} شد و این امتحانات، از جمله [[فرمان]] به [[ذبح]] [[اسماعیل]]{{ع}} پس از رسیدن ایشان به [[مقام نبوت]] بوده است، بنابراین و بر اساس نکته یاد شده، می‌توان این دیدگاه را که [[امامت]] در [[آیه]] "[[ابتلا]]" غیر از [[نبوت]] است، صحیح دانست.
*'''بررسی مقصود از [[امامت]] در [[آیه ابتلا]]''': به نظر می‌رسد استناد [[علامه طباطبایی]] در [[تبیین]] میان [[مقام نبوت]] و [[امامت]] به [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> ناتمام و با اشکلاتی روبه‌روست.
اشکال اول: پایه [[استدلال]] این سخن، [[تطبیق]] {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} بر [[امر تکوینی]] است که ملازم با وقوع است، حال آنکه در [[ادبیات]] [[قرآنی]] واژه "امر" به معنای [[فرمان]] و [[دستور]] [[تشریعی]] که ملازم با وقوع آن نیست نیز به کار رفته است؛ چنان‌که [[خداوند متعال]] راجع به [[ابلیس]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>.
 
همچنین راجع به [[قوم]] [[حضرت صالح]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند: ای صالح اگر از پیامبرانی عذابی را که به ما وعده می‌دهی بر (سر) ما بیاور!» سوره اعراف، آیه ۷۷.</ref>.
چنین معنایی از واژه "امر" در داستان [[قوم ثمود]] نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ}}<ref>«و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند، پس آذرخش (آسمانی) آنان را در حالی که خود می‌نگریستند فرو گرفت» سوره ذاریات، آیه ۴۴.</ref>.
 
در این [[آیات]]، ظاهر از واژه "امر" همان [[فرمان]] و [[دستور]] [[تشریعی]] [[خداوند]] است که ملازم با وقوع [[تکوینی]] مراد است.
و اساساً همین که به [[اذعان]] [[قرآن کریم]]، [[قوم]] [[حضرت صالح]]{{ع}} از آن [[نافرمانی]] کرده‌اند، نشان از آن دارد که این امر، [[تکوینی]] بوده، [[تخلف]] پذیر نیست.
[[خداوند متعال]] پس از [[بیان احکام]] [[تشریعی]] مربوط به [[طلاق]] می‌فرماید: {{متن قرآن|ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا}}<ref>«این فرمان خداوند است که به سوی شما فرو فرستاده است و هر که از خدا پروا کند (خداوند) گناهانش را می‌پوشاند و برای وی پاداشی سترگ فراهم می‌گرداند» سوره طلاق، آیه ۵.</ref>.
 
در این [[آیه]] نیز مقصود از {{متن قرآن|أَمْرُ اللَّهِ}} [[امر تشریعی]] است؛ چرا که پس از [[بیان احکام]] [[تشریعی]] بوده و پس از آن نیز از [[تقوا]] داشتن نسبت به این امر سخن گفته است.
ممکن است گفته شود تعبیر {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} از آنجا که همراه با واژه "باء" آمده است، با موارد پیش‌گفته که بدون واژه "باء" استعمال شده، متفاوت است؛ بدین معنا که هرگاه تعبیر [[امر الهی]] بدون واژه "باء" آمده باشد، منحصراً در [[امر تکوینی]] به کار می‌رود<ref>در این باره، ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۵.</ref>.
 
در پاسخ باید گفت: [[آیات]] متعددی در [[قرآن کریم]] وجود دارد که خلاف این نظریه را ثابت می‌کند: {{متن قرآن|وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.
بر اساس ظاهر این [[آیه]]، چنان‌که [[مفسران]] [[عقیده]] دارند، مقصود از "امر" چیزی جز [[فرمان خداوند]] [[متعال]] نیست که می‌توان آن را [[اطاعت]] یا از آن [[عصیان]] کرد<ref>برای نمونه ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۴۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۳۵؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۲۲۰؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر لاهیجی، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. همچنین در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>.
 
به گفته بسیاری از [[مفسران]] [[صدر اسلام]]، همچون [[ابن عباس]]، [[سدی]] [[ربیع]] و [[قتاده]]<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ص۴۰۷.</ref> و نیز [[مفسران]] متأخر، مقصود از "امر" در این [[آیه]]، [[جهاد]] است<ref>برای نمونه، ر.ک: محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۷۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۵۴؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۱؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۰؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۱۰۰؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۵۷؛ سید عبدالله سبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۱۲؛ سید محمدحسین فضل الله، منم وحی القرآن، ج۲، ص۱۶۸. ممکن است چنین تصور شود که احتمال دارد مقصود از «بأمره» در این آیه عذاب الهی باشد که مساوق با امر تکوینی است؛ با وجود این، باید توجه داشت مخاطبان در این آیه مسلمانانی هستند که چون ایمان به خدا و پیامبر{{صل}} آورده بودند، اهل کتاب به آنها حسادت و شیطنت کردند. خداوند متعال به مؤمنان دستور می‌دهد که آرامش داشته باشند و گذشت کنند تا فرمان و امر او صادر شود. به دیگر بیان، گذشت و چشم پوشی (برخورد فیزیکی یا همان جنگ و قتال نکردن) نسبت به اهل کتاب، مقید به آمدن امر خداوند شده است؛ یعنی آن هنگام که فرمان خدا صادر گردد، فرمان به گذشت و چشم پوشی لغو می‌شود. اگر مقصود از امر خداوند عذاب باشد، تقیید عفو و گذشت با آمدن عذاب الهی، چندان معنادار به نظر نخواهد رسید؛ افزون بر آن، اساساً فرمان به عذاب صادر نشده است.</ref> که امری [[تشریعی]] به شمار می‌رود و [[مؤمنان]] از آن بازداشته شده‌اند. این [[آیه]] بعدها به وسیله [[آیات]] [[جهاد]] [[نسخ]] شده است<ref>مانند آیه {{متن قرآن|فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ}} «و چون ماه‌های حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید» سوره توبه، آیه ۵؛ یا آیه {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ}} «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند، جنگ کنید» سوره توبه، آیه ۲۹. در این باره، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۹۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۶۵۲؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۷۱؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۶۵؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۱۷۴.</ref>.
 
جالب آنکه خود [[علامه]] نیز در این باره می‌نویسد: {{عربی|قوله تعالى:}} {{متن قرآن|حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ}}<ref>«تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>{{عربی|، فيه كما مر إيماء إلى حكم سيشرعه الله تعالى في حقهم}}<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.
 
بنابراین واژه "امر"، خود دلالتی ندارد بر اینکه مقصود، [[امر تکوینی]] است، از این‌رو، باید در موارد متعدد، قرائن و شواهد را در نظر گرفت.
[[مرحوم علامه]] شاهدی بر اینکه مقصود از {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} امری [[تکوینی]] است، ارائه نمی‌کند؛ ضمن آنکه دقت در برخی قرائن آیاتی که مرحوم [[علامه طباطبایی]] به آنها [[استدلال]] می‌کند، خلاف نظریه ایشان را ثابت می‌کند؛ به طور مثال، توجه به [[آیه]] [[پیشوایی]] ائمّه [[بنی اسرائیل]]، قرینه دیگری را با خود به همراه دارد. [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>؛
در این [[آیه]]، ابتدا از [[حضرت موسی]]{{ع}} [[سخن]] به میان می‌آید و او را مایه [[هدایت]] تمام [[بنی اسرائیل]] می‌خواند. مقصود از این [[هدایت]] در روشن‌ترین صورت، همان [[هدایت]] به معنای [[ارائه طریق]] است که تمام [[بندگان]] از آن برخوردارند؛ آن‌گاه بلافاصله [[خداوند متعال]] تصریح می‌کند که جز حضرت موسی{{ع}}، کسان دیگری از همین [[بنی اسرائیل]] نیز به عنوان پیشوای [[مردم]] [[برگزیده]] شدند تا [[مردم]] را [[هدایت]] کنند، به دیگر بیان، [[هدایت]] این [[پیشوایان]] دنباله [[هدایت]] [[حضرت موسی]]{{ع}} است که [[هدایتی]] [[تشریعی]] بود؛ از این‌رو، اگر در معنای [[هدایت]] [[پیشوایان]] یاد شده ابهامی نیز باشد، با توجه به [[صدر]] [[آیه]]، چنین ابهامی رفع می‌شود و می‌توان گفت [[هدایت]] ایشان نیز [[هدایتی]] [[تشریعی]] و به [[فرمان خداوند]] و مربوط به [[مقام نبوت]] است<ref>در ادامه نوشتار و به هنگام دیدگاه برگزیده، قرائن محکم‌تری برای استظهار خود عرضه خواهیم کرد.</ref>.
در [[حقیقت]] می‌توان گفت، [[پیشوایان]] یاد شده در این [[آیه]]، همان کسان یا پیامبرانی هستند که [[خداوند متعال]] در [[آیه]] زیر از آنها به [[نیکی]] یاد می‌کند و آنها را [[راهنمایان]] [[قوم]] معرفی می‌کند: {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref>.
 
[[هدایتی]] که در این [[آیه]] از آن یاد [[هدایتی]] به [[حق]] است و از [[فرمان خداوند]] ناشی شده است؛ چنان‌که [[مرحوم علامه]] نیز خود احتمال می‌دهد که مقصود از امتی که به [[حق]] [[هدایت]] می‌کنند، همان امامانی باشند که [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>، از آنها یاد کرده است<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۸۵.</ref>.
افزون بر آن، در برخی [[روایات تفسیری]] نیز نکاتی وجود دارد که [[دست]] کم مؤید این استظهار - [[تشریعی]] بودن [[امر خداوند]] در مفهوم {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} - است؛ چنان‌که [[امام صادق]]{{ع}} در این باره فرموده‌اند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ...<ref>محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۱- ۱۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶. شایان ذکر است، برخی از مفسران نیز ظاهر از «امر» در آیه مزبور را امر تشریعی دانسته‌اند؛ برای نمونه ر.ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷.</ref>؛ "همانا ائمّه در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] دو [[امام]] هستند؛ [[خداوند]] تبارک و تعالی فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} نه به امر [[مردم]]؛ آنها امر و [[حکم خداوند]] را بر امر و [[حکم]] خودشان مقم می‌دارند. [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}؛ آنها امر خودشان را بر امر [[خدا]] مقدم می‌دارند".
 
در [[روایت]] صحیح دیگری نیز تصریح شده است که مراد از "امر" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}، همان [[امر تشریعی]] به معنای [[فرمان]] است. در این [[روایت]]، [[امام صادق]]{{ع}} با [[تلاوت]] [[آیه]] یاد شده فرمودند: {{متن حدیث|وَ هُمُ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَايَتِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲.</ref>؛ "آنان [= [[امامان]]] کسانی هستند که [[خداوند]] به [[ولایت]] و [[اطاعت]] از آنها [[فرمان]] داده است".
 
اشکال دوم: درباره احادیثی که مرحوم [[علامه طباطبایی]] به آنها استناد می‌کند، باید گفت [[دست]] کم چهار [[روایت]] وجود دارد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵ و ۱۹۹.</ref> که همگی با مشکل [[ضعف]] [[سند]] رو به رو هستند سه [[روایت]] از این چهار [[روایت]] از [[امام صادق]]{{ع}} و [[روایت]] چهارم نیز از [[امام رضا]]{{ع}} صادر شده است. در [[سند]] این [[روایات]]، افرادی همچون [[محمد]] بن سنان<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۲۸.</ref>، سهل بن زیاد<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۸۵.</ref>، ضعیف‌اند، و نیز کسانی همانند [[درست بن ابی منصور]]<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۶۲.</ref> و [[زید]] شحام غیر موثق‌اند؛
 
همچنین راویانی چون [[ابو یحیی]] واسطی<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۹۲.</ref> [[واقفی]] [[مذهب]] و برخی از [[راویان]] مانند [[محمد]] بن [[یحیی]] نیز اساساً مهمل‌اند. در ضمن [[روایت]] [[امام رضا]]{{ع}} روایتی مرفوعه است و مرحوم [[کلینی]] نیز این [[روایت]] را در بخش "نوادر" کتاب خود آورده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. گفتنی است که حتی اگر این [[روایات]] از لحاظ سندی نیز پذیرفته باشند، باید توجه داشت که مدلول این [[روایات]] تنها می‌تواند بیانگر تأخر [[مقام امامت]] نسبت به [[مقام نبوت]] باشد و بیانگر کیفیت تفاوت میان این دو [[مقام]] نیست.
 
برای نمونه، به روایتی که [[مرحوم علامه]] آن را آورده است، توجه کنید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: "[[خداوند متعال]] [[ابراهیم]]{{ع}} را به عنوان [[بنده]] خود برگزید، پیش از آنکه به او [[منصب]] [[نبوت]] را بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[پیامبر]] برگزید، پیش از آنکه [[منصب]] [[رسالت]] را به او بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[رسول]] برگزید، پیش از آنکه او را به عنوان [[خلیل]] برگزیند؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[خلیل]] برگزید، پیش از آنکه او را [[امام]] قرار دهد؛ پس هنگامی که تمام این امور برای او جمع شد، [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}"<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.
 
بر اساس مضمون [[روایات]] یاد شده، [[مقام امامت]] مقامی بسیار بالاست که [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} پس از دریافت [[مقام نبوت]]، [[رسالت]] و [[دوستی]] [[خداوند]]، به آن [[مقام]] [[دست]] یافت؛ به دیگر بیان، آخرین مقامی که [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} آن را دریافت کرد، [[مقام امامت]] بود. گذشته از [[روایات]]، [[آیات]] نیز، بنابر این [[تفسیر]] که این [[مقام]] در اواخر دوران زندگانی [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} بدو داده شده، بیانگر والایی این [[مقام]] و [[برتری]] آن بر [[مقام نبوت]] است. بنابراین بر اساس مضمون [[آیات]] و [[روایات]]، هنگامی که [[پیامبری]] چون
 
[[ابراهیم خلیل]] [[الله]]{{ع}} که [[قرآن کریم]] بیاناتی بلند درباره [[جایگاه]] او دارد<ref>{{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}} «و چه کس جز آنکه سبک مغز است  از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref> که این بیانات [[برتری]] او بر بسیاری از [[پیامبران]] را به [[ذهن]] [[القا]] می‌کند، در اواخر [[عمر]] خود به این [[مقام]] نائل می‌شود، [[انتظار]] می‌رود تعداد اندکی از [[پیامبران]]، جز او، [[لیاقت]] برخورداری از این [[منصب]] را داشته باشند؛ حال آنکه بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، چنان‌که اشاره شد [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]]{{عم}} که [[فرزندان]] و [[نوادگان]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} هستند و نیز جمعی از [[بنی اسرائیل]]، این [[مقام]] را داشته‌اند. بر اساس آنچه که گفته شد، در فرض کردن [[مقام امامت]] برای [[حضرت اسحاق]]، [[یعقوب]]{{عم}} و جمعی از [[بنی اسرائیل]]، به هممان معنایی که برای [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} وجود دارد، باید کمی [[احتیاط]] کنیم.
 
ممکن است گفته شود بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، [[خداوند]] این [[مقام]] را به هر کس و در هر [[سنی]] که بخواهد می‌دهد؛ چنان‌که نقش خواست [[خداوند]] در اعطای [[حکمت]] به [[انسان‌ها]]، در دیگر [[آیات]] چنین منعکس شده است: {{متن قرآن|يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«به هر که خواهد فرزانگی  می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.</ref>؛ از این‌رو، برخورداری دیگر [[پیامبران]] از این [[مقام]] نیز امری [[غریب]] و بعید نیست.
 
در پاسخ باید گفت: آری، [[خداوند]] این [[مقام]] را به هر کس که بخواهد اعطا می‌کند، اما روشن است که [[خداوند حکیم]] بر اساس شایستگی‌های افراد به آنها [[درجه]] و رتبه می‌دهد؛ چنان‌که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ}}<ref>«و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>. تمام[[سخن]] نیز در همین است که آن‌گاه که [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} با چنان [[مقام]] والایی، در اواخر [[عمر]] [[شایستگی]] دریافت این [[مقام]] را یافته است، در این باره که پیامبرانی همچون [[اسحاق]] و [[یعقوب]]{{عم}} نیز این [[مقام]] را داشته‌اند، باید با [[احتیاط]] بیشتری سخن به میان آورد<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۶۵-۸۹</ref>.


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۰۹

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث امامت است. "امامت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امامت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
  • واژه امام به صورت مفرد و جمع دوازده بار در قرآن کریم آمده است؛ البته مفهوم این کلمه در آیات مختلف متفاوت است. از جمله آیاتی که در آنها امام به مفهوم مورد نظر آمده عبارت‌اند از: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...[۱]؛ در آیه دیگری می‌فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۲]. البته این‌گونه نیست که همواره این واژه دارای قداست باشد و تنها در مورد ائمه هدی استعمال شده باشد، بلکه در مفهوم پیشوایان ائمه ضلال نیز به کار رفته است. می‌فرماید: فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ[۳]؛ گاهی نیز در مورد هر امامی اعم از امام نور یا امام نار استعمال شده است: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ...[۴][۵].

مقدمه

  • طریق و راه: فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ[۶]،
  • شریعت: وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِينَ[۷]،
  • نامۀ اعمال: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۸]،
  • پیشوایی بر حق بالاصاله: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۹]،
  • پیشوایی به حق به نحو جانشینی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۰]،
  • پیشوایی باطل: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ[۱۱]
  • و به مفهوم جامع میان پیشوایی بر حق و باطل: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا [۱۲] آمده است[۱۳].
  • آیات هدایت: وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۱۴]،
  • آیه همراهی با صادقان: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۵]،
  • آیۀ ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۶]
  • و آیه‌ای که می‌گوید اگر به برخی در زمین قدرت داده شود نماز را بر پا می‌دارند، زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند: الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ[۱۷] و.... در روایت‌های فراوانی نیز مصادیق یا تأویل آیاتی از قرآن، مانند آیۀ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۱۸][۱۹]، آیۀ يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[۲۰][۲۱] و آیۀ وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ[۲۲][۲۳] امامان معصوم(ع) دانسته شده‌اند[۲۴].

مفهوم امامت

  • در معنای امامت، الگو شدن، شخصیت قابل اقتدا بودن، راهنما و پیش رو شدنی است که دیگران بتوانند در گفتار و کردار او را در پیش خود ببینند. عبارت: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۲۶] ناظر به این نکته تربیتی است. در جایی دیگر با صراحت بیشتری بیان شده: وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا[۲۷]. به همین دلیل در روز قیامت هرکسی با امام خود محشور می‌شود و امام خود را صدا می‌زند: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۲۸]. گاهی یک کتاب امام می‌شود و الگو و راهنما: أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً[۲۹] از سوی دیگر طرح امامت به عنوان یکی از مسائل اعتقادی آمده است. هرچند این امام شخص نیست. کتاب و راه و تابلوی راهنمایی است[۳۰].

کاربری های مفهوم امامت در قرآن

  • لفظ "امامت" در قرآن به‌کار نرفته؛ ولی واژه "امام" به صورت مفرد و جمع در ۱۲ مورد استعمال شده است که برخی از آنها و نیز آیات متعدد دیگر به موضوع امامت ارتباط دارد. آیات مربوط گاهی به پیشوایی بر حق بالاصاله: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۵۰]، وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۵۱]،
  • افزون بر آیاتی که واژه امام یا اولی‌الامر در آن به‌کار رفته است آیات فراوانی با امامت و رهبری پیوند دارد، از جمله برخی آیاتی که در آن مفهوم هدایت آمدهوَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۵۵]؛ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۵۶].
  • آیه‌ای که مؤمنان را به همراهی با صادقان فرا می‌خواندالْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۵۷]،
  • آیه ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۵۸]،
  • آیه‌ای که می‌گوید اگر به برخی در زمین قدرت داده شود نماز را برپا می‌دارند، زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنندالَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ[۵۹]
  • و آیاتی که در آن از اعطای مُلک به برخی سخن به میان آمده است[۶۰]؛ وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۶۱].
  • در روایات فراوانی نیز، مصادیق یا تأویل آیاتی از قرآن، مانند فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۶۲][۶۳]، يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[۶۴][۶۵] و وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ[۶۶][۶۷] امامان معصوم(ع) دانسته شده‌اند[۶۸].
  • کلمه امام در قرآن دوازده بار آمده که هفت بار آن به صورت مفرد (امام، اماماً، امامهُ، امامهم) و پنج بار آن به صورت جمع (ائمه) بکار رفته است. از سوی دیگر امام: گاه، راهنما و الگوی خیر و گاه راهبر به بدی‌ها و راهنمای زشتی‌ها و شرارت‌ها است. وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا[۶۹] وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ[۷۰] البته در آن روز هر کسی با امام خود محشور می‌شود: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۷۱].
  • استعمال امام در قرآن برای انسان (خیر و شر) و کتاب : أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً[۷۲] و راه و طریق و لوح محفوظ و پیش روی انسان بکار رفته است.
  • بنابراین، جایگاه امامت، به جز مرتبه نبوت می‌باشد. هرچند که ممکن است در جایی این دو با یکدیگر جمع شوند. همچنان که نبوت با رسالت دو منصب الهی است که گاهی با هم جمع می‌شوند و گاهی جدا و گاهی هر سه منصب در فردی گرد می‌آیند، چنانکه این سه، در شخصِ حضرت ابراهیم جمع شد: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۳] البته این منصب در اواخر عهد رسالت ابراهیم به او تفویض شد، درحالی که او هم نبی بود و هم رسول[۷۴][۷۵].

معنای حقیقی امامت

  • امامت به معنای هیچ‌یک از این کلمات نیست، و چنان هم نیست که همه آن کلمات برای خود معنایی داشته باشند، ولی خصوص لفظ امامت، معنایی نداشته و صرفاً عنایتی لفظی و تفننی در عبارت باشد، چون صحیح نیست به پیغمبری که از لوازم نبوتش مطاع بودن است، گفته شود: من تو را بعد از آنکه سال‌ها مطاع مردم کردم، مطاع مردم خواهم کرد! و یا هر عبارت دیگری که این معنا را برساند، هرچند عنایت لفظی در کار باشد برای اینکه محذوری که گفتیم، با این حرف‌ها برطرف نمی‌شود، و عنایتِ لفظی، اشکال را رفع نمی‌کند و مواهب الهی صِرفِ یک مشت مفاهیم لفظی نیست، بلکه هریک از این عناوین، عنوان یکی از حقایق و معارف حقیقی است و لفظ امامت از این قاعده کلی مستثنا نیست، آن نیز یک معنای حقیقی دارد، غیر حقایق دیگری که الفاظ دیگر از آن حکایت می‌کند[۷۶].
  • از نظر علامه طباطبائی: امام، هدایت‌ کننده‌ای است که با امری ملکوتی که در اختیار دارد هدایت می‌کند. پس امامت از نظر باطن یک نحوه ولایتی است که امام در اعمال مردم دارد، و هدایتش چون هدایت انبیا و رسولان و مؤمنین، صِرف راهنمایی از طریق نصیحت و موعظه حسنه و بالاخره صِرف آدرس دادن نیست، بلکه هدایت امام دستِ خلق گرفتن و به راه حق رساندن است [۷۷].
  • قرآن کریم که هدایت امام را هدایت به امر خدا، یعنی ایجاد هدایت دانسته، درباره هدایت انبیا و رُسُل و مؤمنین و اینکه هدایت آنان صِرف نشان دادن راه سعادت و شقاوت است، می‌فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ[۷۸] و درباره راهنمایی مؤمنِ آلِ فرعون فرموده: وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ[۷۹]. و نیز درباره وظیفه عُموم مؤمنین فرموده: فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[۸۰].
  • خدای تعالی برای موهبت امامت سببی معرفی کرده، و آن عبارت است از "صبر و یقین" و فرموده: لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ...[۸۱]؛ که به حکم این جمله، ملاک در رسیدن به مقام امامت صبر در راه خداست، و فراموش نشود که در این آیه، صبر مطلق آمده، و در نتیجه می‌رساند که شایستگان مقام امامت در برابر تمام صحنه‌هایی که برای آزمایششان پیش می‌آید، تا مقام عبودیت و پایه بندگی‌شان روشن شود، صبر می‌کنند، در حالی ‌که قبل از آن پیش‌ آمدها دارای یقین هم هستند[۸۲].
  • از نظر علامه طباطبائی با توجه به اینکه خداوند ملکوت را به ابراهیم(ع) نشان داد تا یقین او زیاد شود، معلوم می‌گردد هستند که یقین هیچگاه از مشاهده ملکوت جدا نیستوَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۸۳]. اهل یقین کسانی هستند که به حکم قرآن مقرب درگاه الهی‌اند و شایستگی دیدن علّیین را دارندوَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ * كِتَابٌ مَرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ[۸۴]. مقربین، از پروردگار خود در حجاب نیستند؛ یعنی در دل، پرده‌ای مانع از دیدن پروردگارشان ندارند، و این پرده عبارت است از معصیت و جهل، و شک، دل‌واپسی، بلکه آنان اهل یقین به خدا هستند؛ و کسانی که علّیین را می‌بینند؛ هم‌چنان‌که دوزخ را می‌بینند[۸۵].
  • و سخن کوتاه اینکه: امام باید انسانی دارای یقین باشد، انسانی که عالَم ملکوت[۸۶] برایش مکشوف باشد، و یا کلماتی [۸۷] از خدای سبحان برایش محقَق گشته باشد. و با در نظر گرفتن این حقیقت، به خوبی می‌فهمیم که جمله يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۸۸] دلالتی روشن دارد بر اینکه آنچه امر هدایت متعلق بدان می‌شود، عبارت است از دل‌ها، و اعمالی که به فرمان دل‌ها از اعضا سر می‌زند. پس امام کسی است که باطن دل‌ها و اعمال و حقیقت آن پیشِ رویش حاضر است، و از او غایب نیست، و معلوم است که دل‌ها و اعمال نیز مانند سایر موجودات دارای دو ناحیه است: ظاهر و باطن. و چون گفتیم باطن دل‌ها و اعمال برای امام حاضر است، لاجرم امام به تمام اعمال بندگان - چه خیرش و چه شرّش - آگاه است، گویی هر کس هر چه می‌کند، در پیشِ رویِ امام می‌کند.
  • و نیز امام، مهیمن و مشرِف بر هر دو سبیل، یعنی سبیل سعادت و سبیل شقاوت است، که خدای تعالی در این باره می‌فرماید: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۸۹]، که منظور از این امام، امام حق است، نه نامه اعمال، که بعضی‌ها از ظاهرِ آن پنداشته‌اند[۹۰].
  • پس به حکم این آیه "امام کسی است که در روزی که باطن‌ها ظاهر می‌شود، مردم را به طرف خدا سوق می‌دهد، هم‌چنانکه در ظاهر و باطن دنیا نیز مردم را به سوی خدا سوق می‌داد"، و آیه شریفه افزون بر این نکته این را نیز می‌فهماند که: "پُست امامت پُستی نیست که دوره‌ای از دوره‌های بشری و عصری از آن اَعصار از آن خالی باشد بلکه در تمام ادوار و اعصار باید وجود داشته باشد، مگر اینکه نسل بشر به کلّی از روی زمین برچیده شود"[۹۱].
  • مقام امامت با این شرافت و عظمتی که دارد، هرگز در کسی یافت نمی‌شود، مگر آنکه ذاتاً سعید و پاک باشد. که قرآن کریم در این باره می‌فرماید: أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۹۲]. توضیح اینکه در این آیه میانه هادی به سوی حق، و بینِ کسی که تا دیگران هدایتش نکنند راه را پیدا نمی‌کند، مقابله انداخته، و این مقابله اقتضا دارد که هادی به سوی حق کسی باشد که چون دومی محتاج به هدایت دیگران نباشد، بلکه خودش راه را پیدا کند، و نیز این مقابله اقتضا می‌کند که دومی نیز مشخصات اوّلی را نداشته باشد؛ یعنی هادی به سوی حق نباشد. از این دو استفاده، دو نتیجه عاید می‌شود:
  • اوّل اینکه: امام باید معصوم از هر ضلالت و گناهی باشد، وگرنه مُهتَدی به نفس نخواهد بود، بلکه محتاج به هدایت غیر خواهد بود. و آیه شریفه از مشخصات امام این را بیان کرد که: او محتاج به هدایت اَحَدی نیست، پس امام معصوم است.
  • آیه شریفه وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۹۳] نیز بر این معنا دلالت دارد، چون می‌فهماند عمل امام هر چه باشد، خیراتی است که خودش به سوی آنها هدایت شده، نه به هدایتِ دیگران، بلکه به هدایت خود، و به تأیید الهی، و تَسدید ربانی، چون در آیه نمی‌فرماید: و اوحينا اليهم ان افعلوا الخيرات؛ ما به ایشان وحی کردیم که خیرات را انجام دهید. بلکه فرموده: فِعْلَ الْخَيْرَاتِ را به ایشان وحی کردیم و میانه این دو تعبیر فرقی است روشن، زیرا در اوّلی می‌فهماند که امامان آنچه می‌کنند خیرات است، و موجی باطنی و تأیید آسمانی است، و اما در وحی این دلالت نیست، یعنی نمی‌فهماند که این خیرات از امامان تحقق هم یافته، تنها می‌فرماید: ما به ایشان گفته‌ایم کار خوب کنند، و اما کار خوب می‌کنند یا نمی‌کنند، نسبت به آن ساکت است و در تعبیر دومی، فرقی میان امام و مردم عادی نیست، چون خدا به همه بندگانش دستور داده که کار خوب کنند - البته بعضی می‌کنند و بعضی نمی‌کنند -، ولی تعبیر اوّلی می‌رساند که این دستور را انجام هم داده‌اند، و جز خیرات چیزی از ایشان سر نمی‌زند.
  • دوم اینکه: عکسِ نتیجه اوّل نیز به دست می‌آید؛ یعنی هرکس معصوم نباشد، امام و هادی به سوی حق نخواهد بود[۹۴].
  • امام، تنها آن کسی است که در تمام عمرش حتی کوچک‌ترین ظلمی را مرتکب نشده باشد. به عبارت دیگر، امام دارای مقام عصمت است. علامه طباطبائی برای اثبات این مدعی، نقل قولی را به این مضمون می‌آورد:مردم به حکم عقل، از یکی از چهار قسم بیرون نیستند، و قسم پنجمی هم برای این تقسیم نیست: یا در تمام عمر ظالم‌اند، و یا در تمام عمر ظالم نیستند، یا در اوّل عمر ظالم و در آخِر توبه‌کارند، و یا به عکس، در اوّل صالح، و در آخِر ظالم‌اند، و ابراهیم(ع) شأنش، اَجَل از این است که از خدای تعالی درخواست کند که مقام امامت را به دسته اوّل، و چهارم، از ذریه‌اش بدهد، پس به‌طور قطع، دعای ابراهیم شامل حال این دو دسته نیست. باقی می‌ماند دوم و سوم؛ یعنی آن کسی که در تمام عمرش ظلم نمی‌کند، و آن کسی که اگر در اوّل عمر ظلم کرده، در آخر توبه کرده است. از این دو قسم، قسم دوم را خدا نفی کرده، باقی می‌ماند یک قسم و آن کسی است که در تمام عمرش هیچ ظلمی مرتکب نشده. پس، از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهیم از خدا نخواست، و از دو قسمی که خواست، یک قسمش مستجاب شد، و آن کسی است که در تمام عمر معصوم باشد[۹۵][۹۶].

امامت عام

حقیقت امامت در قرآن

سیر تحقق امامت (زمینه‌های جعل امامت حق)

  1. صبر و شکیبایی: هدایت انسان‌ها به توحید و به ثمر رساندن آن، با دشواری‌هایی همراه است، از این رو برای عهده‌داری این امر خطیر، باید امامت به کسی سپرده شود که از مشکلات نهراسد و با شکیبایی این بار سنگین را به مقصد برساند: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا[۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸].
  2. یقین به آیات الهی: انسانی که به آیات الهی یقین دارد در کار هدایت امت موفق است و می‌تواند با نیروی یقین خط هدایت به امر الهی را تداوم بخشد: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا... كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۱۹][۱۲۰]، چنان که حضرت ابراهیم(ع) ابتدا برای دستیابی به یقین، از رؤیت ملکوت بهره‌مند شد: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱۲۱] و پس از رسیدن به مقام یقین و تحقق به کلمات اللّه امامت به او اعطا گردید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴].
  3. موفقیت در آزمون‌های الهی: امامت زمانی به حضرت ابراهیم عطا شد که خدای سبحان او را به انواع ابتلائات، از جمله ذبح فرزند آزمود و او در همه آنها پیروز گردید[۱۲۵][۱۲۶].
  4. عبودیت تام: کسانی که مقام امامت به آنان داده شده در عبودیت الهی استمرار داشته و با عبادت ملازم بوده‌اند: وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۲۷][۱۲۸]، چنان که بر پایه برخی احادیث خدای سبحان ابراهیم را قبل از هر چیز عبد خود قرار داد و پس از آن مقام امامت را به او عطا کرد[۱۲۹][۱۳۰].
  5. هدایت‌ یافتگی بدون واسطه: رسالت اساسی امام هدایت است و ازاین‌رو در صورتی می‌تواند دیگران را هدایت کند که خود به طور مستقیم و بدون واسطه از ناحیه خدا هدایت شده باشد: أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۱۳۱][۱۳۲]. براساس روایاتی در ذیل این آیه پیامبران و امامان هدایت یافتگان‌اند[۱۳۳][۱۳۴].
  • سیر رسیدن به امامت که از شئون رسالت کامله است، از نظر قرآن آسان و به سادگی قابل وصول نیست؛ زیرا دستیابی به آن پس از گذرندان امتحان‌های سخت و پر فراز ونشیبِ شخص به این مرحله امامت می‌رسد؛ زیرا برای تحقق بخشیدن اهداف رسالت در جامعه این مسئؤلیت با شخصیتی ویژه مواجه هستیم.
  1. ابتلاء: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۳۵]
  2. کارهایی که به وسیله آن خلیل شود. وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۱۳۶]
  3. ایثار و از خود گذشتگی. وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا[۱۳۷][۱۳۸].

ضرورت امامت

دلایل امامت در قرآن

  • در قرآن از دو الگویی یاد می‌شود که افزون برمناصب دیگر، امام و الگو بوده، و اسوه بودن آنها به صراحت تأکید شده است. حضرت ابراهیم که می‌فرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ[۱۳۹] و در باره پیامبر اسلام که باز می‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۱۴۰]. به همین دلیل هم پیامبر و هم امام، اسوه و شاهد است. يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۱۴۱]. از این رو پیامبر اسلام هم نبی است و هم امام، چون او صاحب وحی است و شاهد و مبشر و نذیر است. و در اهمیت جایگاه امام باز همین بس که از نظر شیعه اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت کامل و روزی که کافران از این دین مأیوس می‌شوند، با معرفی امام تحقق پیدا می‌کند: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۱۴۲].
  • روشن است که این آیه نمی‌تواند در باره ذکر چند حکم باشد، زیرا افزون براینکه پس از این فراز، باز احکامی دیگر بیان می‌شود، بیان چه حکمی کافران را مأیوس می‌سازد؟ باید این اوصاف در موضوع بس مهمی باشد که این چنین توصیف می‌شود، یا در آیه دیگر خطاب به پیامبر گفته می‌شود: اگر این پیام را ابلاغ نکنی هرگز رسالت خود را انجام نداده‌ای: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۴۳][۱۴۴].

ویژگی‌های امامت در قرآن

ویژگی امام

شئون امام

وجوب اطاعت امام

امامت و حقیقت توحید

آیات عبادت

آیات امر

آیات حکم

آیات ملک

امام در معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان

واژه "امام" از ریشه "أَمَ" گرفته شده و معنای متعددی برای این ریشه در متون لغوی بیان شده است که جمع میان آنها چندان آسان به نظر نمی‌رسد؛ مثلاً ابن فارس با وجود آنکه تلاش کرده است که تمام معانی این واژه را به یک ریشه برگرداند، به نظر می‌رسد که در این امر موفق نبوده است. وی با تتبع در کاربردهای مختلف واژه "أَمَ" چهار اصل برای آن بیان می‌کند. ابن فارس بدون آنکه عنوانی خاص برای اصل اول ذکر کند، چهار باب با عناوین "اصل"، "مرجع"، "جماعت" و "دین" از آن متفرع می‌سازد. از دیدگاه وی سه اصل دیگر عبارت‌اند از: "القامة"، "الحین" و "القصد" که هر کدام کاربردهایی خاص دارد[۱۴۵].

خلیل ابن احمد نیز درباره نخستین معنای این ریشه چنین می‌گوید: اعلم أن كل شي‏ء يضم إليه سائر ما يليه فإن العرب تسمي ذلك الشي‏ء أمّا...[۱۴۶]؛ "بدان که هر چیزی که سایر آنچه که از پی او می‌آید به او ضمیمه شود، پس همانا عرب آن چیز را امّ می‌نامد". به نظر می‌رسد این معنا، همان چیزی است که ابن فارس از آن به "اصل" یا "مرجع" و یا حتبی "قصد" تعبیر می‌کند؛ چرا که فروعات به اصل ضمیمه می‌شوند، أمّ مرجع سایر چیزهاست و سایر امور قصد آن را می‌کنند[۱۴۷].

برخی دیگر از محققان عرصه لغت، با نگاهی جامع و کلان به کاربردها و مشتقات واژه "أَمّ"، معنای "قصد مخصوص" یا "قصد همراه با توجه خاص" را برای آن در نظر گرفته‌اند و تمامی معانی یاد شده را به این معنا برگردانده‌اند[۱۴۸]. به نظر می‌رسد، کاربردهایی مانند "القامة" و "الحین" را که در سخن ابن فارس به آن اشاره شد، را نتوان به اصل یاد شده برگرداند. صرف نظر از این اختلافات، اغلب ارباب لغت "امام" را از مصدر "ائتمام"، به معنای تقدم و پیشوایی دانسته‌اند. بنابراین، امام کسی است که یک قوم یا گروه به او اقتدا کنند و او پیشوای آنها باشد؛ از این‌رو به پیامبر، امام گفته می‌شود، چرا که پیشوای امت است؛ چنان‌که به خلیفه نیز از این‌رو که پیشوای رعیت است، امام می‌گویند. قرآن نیز از آنجا که پیشوای مسلمانان است، امام خوانده می‌شود[۱۴۹].

ابن منظور در این باره می‌نویسد: أَمَّ القومَ و أَمَّ بهم: تقدَّمهم، و هي الإِمامةُ. و الإِمامُ: كل من ائتَمَّ به قومٌ كانوا على الصراط المستقيم أَو كانوا ضالِّين[۱۵۰]؛ "قوم را امامت کرد و بر قوم امامت کرد: بر آنها پیشی گرفت و آن همان معنای امامت است و امام کسی است که گروهی به او اقتدا کنند، خواه در راه مستقیم باشند یا آنکه گمراه باشند".

همچنین برخی از لغویون بر این باورند که "امام" گاه به معنای طریق نیز آمده است؛ چنان‌که در قرآن کریم می‌خوانیم: وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ[۱۵۱][۱۵۲]. البته به نظر می‌رسد، "امام" که از ریشه أَمَّ گرفته شده است، چه آن‌گاه که به معنای پیشوا و چه آن‌گاه که به معنای طریق به کار می‌رود، باز هم بریده از معنای "قصد" نیست؛ چرا که پیشوا کسی است که مردم او را قصد می‌کنند و طریق نیز چیزی است که رهپوی آن، قصدش را می‌کند. از آنچه که بیان شد، می‌توان بدین نتیجه دست یافت که امام، آن‌گاه که بر فردی اطلاق می‌شود، چنان‌که همین استعمال در این نوشتار مدنظر است، کسی است که اصل، مرجع و پیشوای مردم باشد و در یک سخن، کسی است که مردم او را قصد کنند.

نمونه‌های کاربرد واژه "امام" در قرآن کریم

در قرآن کریم، دوازده بار واژه "امام" به صورت‌های مختلف، اعم از جمع و مفرد، به کار رفته است. با نگاهی اجمالی، می‌توان این نمونه‌ها را چند دسته تقسیم کرد:

امام به معنای پیشوا

در هشت آیه، واژه "امام" یا مشتقات آن، به معنای پیشوا و مقتدای انسانی به کار رفته است. برخی از آنها عبارت‌اند از: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۱۵۳].

البته باید توجه داشت که این واژه در قرآن کریم، تنها بر پیشوایان حق اطلاق نشده است، بلکه پیشوایی و اقتدا در امور باطل نیز حوزه کاربرد آن است؛ چنان‌که می‌خوانیم: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ[۱۵۴].

در آیه دیگری، نیز به صراحت، پیشوایی در امور باطل با واژه امام بیان شده است: فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[۱۵۵].

در آیات دیگری، این واژه برای پیشوایی در امور حق به کار رفته است: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۵۶].

آیاتی نیز وجود دارد که برخی از مصادیق مفهوم امام را تعیین کرده‌اند؛ چنان‌که راجع به حضرت ابراهیم(ع) چنین آمده است: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۵۷].

همچنین خداوند متعال پس از ذکر نام پیامبرانی همچون اسحاق و یعقوب(ع) می‌فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۵۸].

امام به معنای کتاب

در سه آیه از آیات قرآن کریم، امام بر "کتاب" اطلاق شده؛ چنان‌که از کتاب تورات با عنوان امام یاد شده است: وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا[۱۵۹].

البته روشن است که در اینجا نیز مقصود همان پیشوایی کتاب است و در حقیقت معنای لغوی امام حفظ شده است. در آیات دیگری نیز از لوح محفوظ با این واژه یاد شده است: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۱۶۰].

اغلب مفسران گفته‌اند که مقصود از امام در این آیه، لوح محفوظ است[۱۶۱]؛ البته اینکه لوح محفوظ از جنس کتاب است، از دیگر آیات دانسته می‌شود؛ چنان‌که می‌فرماید: وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[۱۶۲][۱۶۳].

امام به معنای طریق

دست کم در یک آیه، واژه امام به معنای طریق به کار رفته است. خداوند متعال پس از بیان سرگذشت قوم حضرت نوح و شعیب(ع) می‌فرماید: فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ[۱۶۴].

گفتنی است، اگرچه برخی مفسران واژه امام را به معنای طریق دانسته‌اند[۱۶۵]، از این کاربرد قرآنی نمی‌توان نتیجه گرفت که هر سیر و طریقی را می‌توان امام نامید. در توضیح این مطلب باید گفت، برخی از مفسران گفته‌اند که مقصود از طریق در این آیه، راه میان مکه و مدینه و شام است[۱۶۶] و چنان‌که پیش‌تر نیز بیان شد، برخی مفسران نیز یادآور شده‌اند[۱۶۷] که این معنا از امام، بریده از معنای تقدم، پیشوایی و مقصود بودن نیست و می‌توان گفت شهرهای ویران شده اقوام پیشین در مسیر سفرهای مردم به شام، به گونه‌ای است که می‌تواند مایه عبرت و موجب هدایت شود و در حقیقت همچون امام، مقصود و نیز پیشوای مردم باشد. بنابراین، تنها این طریق خاص به هر طریقی مانند آن است که چون شأنیت پیشوایی و هدایت مردم را دارد، متصف به این وصف می‌شود.

مفهوم امام و امامت در آیه ابتلا

منابع

  1. سعیدیان‌فر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱
  2. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴
  3. اراکی، محسن، امامت در قرآن
  4. محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵
  5. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  2. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  3. «با پیشگامان کفر کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
  4. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  5. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۳۲.
  6. «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
  7. «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود و این کتابی است راست‌شمارنده (ی کتاب موسی) به زبان عربی، تا به ستمگران بیم دهد و نیکوکاران را نوید است» سوره احقاف، آیه ۱۲.
  8. «ما خود، مردگان را زنده می‌گردانیم و هر چه را پیش فرستاده‌اند و آنچه را از آنان بر جای مانده است می‌نگاریم و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  9. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳؛ وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  10. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  11. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  12. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  13. جامع البیان، ج۱، ص۱۳۶، ۷۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۴.
  14. «و کافران می‌گویند: چرا نشانه‌ای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷؛ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  15. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  16. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  17. «(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناپسند باز می‌دارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.
  18. «پس به خداوند و پیامبرش و نوری که فرو فرستاده‌ایم ایمان آورید و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره تغابن، آیه ۸.
  19. تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۳۴۱.
  20. «بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند و خداوند کامل‌کننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند» سوره صف، آیه ۸.
  21. تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۳۱۶-۳۱۷.
  22. «و ما برای آنان این گفتار را به هم پیوستیم باشد که پند گیرند» سوره قصص، آیه ۵۱.
  23. الکافی، ج۱، ص۴۱۵.
  24. برجی، یعقوبعلی، مقاله «امامت»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
  25. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۶۳-۱۷۰
  26. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  27. «و آنان که می‌گویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
  28. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  29. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟ آنان (که اهل بینش‌اند) به آن ایمان دارند و از دسته‌ها (ی مشرکان) هر کس بدان کفر ورزد آتش (دوزخ» سوره هود، آیه ۱۷.
  30. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۶۳-۱۷۰
  31. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷، «امامت».
  32. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷، «امامت».
  33. لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵، «امم».
  34. مفردات، ص۸۷، «ام».
  35. المنجد، ص۱۷، «ام».
  36. المنجد، ص۱۷، «ام»؛ لسان العرب، ج۱، ص۲۱۲.
  37. التحقیق، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، «أمّ».
  38. شرح المواقف الایجی، ج۸، ص۳۴۵؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ التعریفات، ص۱۶.
  39. مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱؛ الاحکام السلطانیه، ص۵؛ النکت الاعتقادیه، ص۳۹.
  40. تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ الالفین، ص۱۲؛ قواعد المرام، ص۱۷۴.
  41. تلخیص المحصل، ص۴۵۷.
  42. شیعه در اسلام، ص۱۰۹-۱۲۴، مجموعه آثار، ج۴، ص۸۴۱-۸۵۴، «امامت».
  43. الاحکام السلطانیه، ص۵؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ شرح المواقف الایجی، ج۸، ص۳۴۵.
  44. الحاشیة علی الهیات، ص۱۷۹؛ انیس الموحدین، ص۱۳۷.
  45. دلائل‌الصدق، ج۲، ص۸؛ انیس‌الموحدین، ص۱۳۸.
  46. اصول مدیریت، ص۲۰۰.
  47. جامع البیان، مج ۱، ج۱، ص۷۳۶-۷۳۷؛ مج ۹، ج۱۵، ص۱۵۹؛ التبیان، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیرالکبیر، ج۲، ص۴۴.
  48. مجموعه آثار، ج۴، ص۸۴۲، «امامت».
  49. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  50. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  51. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  52. «و زمامدارانی که از شمایند» سوره نساء، آیه ۵۹.
  53. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  54. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  55. «و کافران می‌گویند: چرا نشانه‌ای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  56. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  57. «مردان و زنان منافق، همگون یکدیگرند که به کار ناپسند فرمان می‌دهند و از کار شایسته باز می‌دارند! و (در بخشش) ناخن خشکی می‌ورزند، خداوند را فراموش کرده‌اند و خداوند نیز آنان را از یاد برده است، بی‌گمان منافقانند که نافرمانند» سوره توبه، آیه ۶۷.
  58. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  59. «(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناپسند باز می‌دارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.
  60. أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا * أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا «آیا ایشان را بهره‌ای از فرمانروایی است؟ که در آن صورت سر سوزنی به کسی (چیزی) نمی‌دهند * یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟» سوره نساء، آیه ۵۳-۵۴.
  61. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  62. «پس به خداوند و پیامبرش و نوری که فرو فرستاده‌ایم ایمان آورید و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره تغابن، آیه ۸.
  63. نورالثقلین، ج۵، ص۳۴۱.
  64. «بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند و خداوند کامل‌کننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند» سوره صف، آیه ۸.
  65. نورالثقلین، ج۵، ص۳۱۶-۳۱۷.
  66. «و ما برای آنان این گفتار را به هم پیوستیم باشد که پند گیرند» سوره قصص، آیه ۵۱.
  67. الکافی، ج۱، ص۴۱۵؛ بصائر الدرجات، ص۵۱۵.
  68. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  69. «و آنان که می‌گویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
  70. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  71. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  72. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟ آنان (که اهل بینش‌اند) به آن ایمان دارند و از دسته‌ها (ی مشرکان) هر کس بدان کفر ورزد آتش (دوزخ» سوره هود، آیه ۱۷.
  73. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  74. زیرا وقتی برگزیده شد که خداوندبه اوفرزندانی داد ومی دانیم فرزند دارشدن او در سن پیری وپس ازناامیدی بود قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم» سوره حجر، آیه ۵۳. قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ «گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟ پس به چه نوید می‌دهید؟» سوره حجر، آیه ۵۴. افزون برآن این مقام امامت پس از آزمونهای سخت وذ بح اسماعیل إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ «بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۶. داده شد و از مجموع آیات: وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ «و آنان را از مهمانان ابراهیم آگاه کن» سوره حجر، آیه ۵۱. إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ «هنگامی که بر او وارد شدند و درودی گفتند (ابراهیم) گفت: ما از شما هراسانیم» سوره حجر، آیه ۵۲. قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم» سوره حجر، آیه ۵۳. قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ «گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟ پس به چه نوید می‌دهید؟» سوره حجر، آیه ۵۴. قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ «گفتند: ما به تو نویدی راستین می‌دهیم و از ناامیدان مباش» سوره حجر، آیه ۵۵. و آیات: وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ «و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت:» سوره هود، آیه ۶۹. فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ «و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمی‌شود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم» سوره هود، آیه ۷۰. وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ «و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم» سوره هود، آیه ۷۱. قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ «گفت: وای بر من! آیا من می‌زایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بی‌گمان این چیزی شگرف است!» سوره هود، آیه ۷۲. قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ «گفتند: آیا از کار خداوند در شگفتی با آنکه بخشایش خداوند و برکات او ارزانی شما خاندان (رسالت) است؟ بی‌گمان او ستوده‌ای ارجمند است» سوره هود، آیه ۷۳. وآیات: وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱. إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه هیچ به کار تو می‌آید؟» سوره مریم، آیه ۴۲. يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا «ای پدر! بی‌گمان من به چیزی از دانش دست یافته‌ام که تو بدان دست نیافته‌ای؛ بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راهی درست رهنمون گردم» سوره مریم، آیه ۴۳. يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا «ای پدر! شیطان را نپرست که شیطان با (خداوند) بخشنده نافرمان است» سوره مریم، آیه ۴۴. يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا «ای پدر! من می‌هراسم که عذابی از (خداوند) بخشنده به تو رسد آنگاه دوست شیطان گردی» سوره مریم، آیه ۴۵. قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا «گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی می‌گردانی؟ اگر دست نکشی تو را با سنگ خواهم راند و از من چند گاهی دور شو» سوره مریم، آیه ۴۶. قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا «گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۷. وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا «و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید کناره می‌جویم و پروردگارم را می‌خوانم باشد که در خواندن پروردگارم رنجور نباشم» سوره مریم، آیه ۴۸. فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا «پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹. استفاده می‌شود پیش از تولد اسماعیل واسحاق به نبوت نایل شده و معلوم می‌شود مقام امامت اوغیر از مقام نبوت و رتبه متفاوتی است
  75. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۶۳-۱۷۰
  76. المیزان، ج۱، ص۲۶۹.
  77. المیزان، ج۱، ص۲۶۹.
  78. «و هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (پیامش را) برای آنان به روشنی بیان کند بنابراین خداوند هر که را بخواهد بیراه می‌دارد و هر که را بخواهد به راه می‌آورد» سوره ابراهیم، آیه ۴.
  79. «و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم» سوره غافر، آیه ۳۸.
  80. «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  81. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند.».. سوره سجده، آیه ۲۴.
  82. المیزان، ج۱، ص۲۷۰.
  83. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  84. «و تو چه دانی که «علّیین» چیست؟ * کارنامه‌ای است نگاشته * که مقرّبان (درگاه خداوند) در آن می‌نگرند» سوره مطففین، آیه ۱۹-۲۱.
  85. المیزان، ج۱، ص۲۷۱.
  86. ملکوت عبارت است از همان امر، و أمر عبارت است از ناحیۀ باطن این عالم.
  87. "کلمه" در لغت به معنای لفظی است که دلالت کند بر معنای تام و یا غیر تام، و در قرآن کریم گاهی استعمال می‌شود در قولِ حقی که خدای تعالی آن را گفته باشد؛ از قبیل قضا و وعد، گاهی هم به معنای موجود خارجی از قبیل انسان استعمال می‌شود؛ مانندِ آیه إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ (سوره آل عمران، آیه ۴۵)، و مسیح را از این جهت مورد استعمال این کلمه قرار داده که خلقت مسیح(ع) خارق‌العاده بوده، عادت در خلقت انسان بر این جاری است که به تدریج صورت گیرد، و مسیح(ع) به کلمه ایجاد به وجود آمد. گاهی هم کلمه دعوت اسلامی باشد با آنچه لازم آن است؛ از قبیل نبوت محمد(ص) و نزول قرآن که به همه کتاب‌های آسمانی محیط و مسلط است و به عموم معارف الهی و کلّیات شرایع دینی مشتمل می‌باشد، چنان‌که خدای تعالی در کلام خود در دعایی که از ابراهیم(ع) هنگام بنای کعبه حکایت فرموده: رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ (سوره بقره، آیه ۱۲۹) به آن اشاره کرده است، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۲۸.
  88. «به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  89. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  90. المیزان، ج۱، ص۲۷۲.
  91. المیزان، ج۱، ص۲۷۲.
  92. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  93. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  94. المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  95. المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  96. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۰۲-۲۰۹.
  97. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  98. مجمع‌البیان، ج۷، ص۳۲۹؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۸؛ کنزالدقائق، ج۱۰، ص۷۳.
  99. «با پیشگامان کفر کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
  100. «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
  101. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد و در این جهان، لعنتی بدرقه آنان کردیم و در روز رستخیز، آنان از زشت چهرگانند» سوره قصص، آیه ۴۱-۴۲.
  102. الکافی، ج۱، ص۲۱۶.
  103. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  104. المیزان، ج۱۳، ص۱۶۶؛ نمونه، ج۱۲، ص۲۰۱-۲۰۳.
  105. المیزان، ج۱، ص۲۷۳؛ ج۱۳، ص۱۷۰-۱۷۱.
  106. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  107. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  108. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  109. «و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  110. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  111. روض‌الجنان، ج۱۵، ص۱۳۷؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۸.
  112. نمونه، ج۱۶، ص۹۰-۹۱.
  113. روض الجنان، ج۱۵، ص۱۳۷.
  114. المیزان، ج۱۶، ص۳۸.
  115. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  116. «و چون شکیب ورزیدند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  117. نمونه، ج۱۷، ص۱۶۶.
  118. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  119. «و چون به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  120. نمونه، ج۱۷، ص۱۶۶.
  121. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  122. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  123. المیزان، ج۱، ص۲۷۳.
  124. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  125. المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
  126. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  127. «و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  128. المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴-۳۰۵.
  129. الکافی، ج۱، ص۱۷۵.
  130. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  131. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  132. المیزان، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۵.
  133. نورالثقلین، ج۲، ص۳۰۳-۳۰۴؛ المیزان، ج۱۰، ص۵۶-۵۸.
  134. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  135. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  136. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  137. «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند (با خود می‌گویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک می‌دهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی» سوره انسان، آیه ۸-۹.
  138. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۶۳-۱۷۰
  139. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  140. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  141. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  142. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای» سوره مائده، آیه ۳.
  143. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  144. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۶۳-۱۷۰
  145. احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱.
  146. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۴۲۶؛ همچنین ر.ک: صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱، ص۴۵۸.
  147. البته در خصوص معنای «قصد» ممکن است گفته شود، آنچه در تعریف «امّ» از خلیل بن احمد نقل شد، با معنای «مقصود»، به معنای دقیق کلمه، سازگار است نه با معنای «قصد».
  148. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۵.
  149. برای نمونه، ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۴۲۸ و ۴۲۹؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۵. یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که برخی لغویون واژه «امت» را به گروه یا قومی اطلاق می‌کنند که منسوب به یک پیامبر باشند. خلیل بن احمد فراهیدی، ص۴۲۸.
  150. محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴.
  151. «و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
  152. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۴۲۹؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۵.
  153. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  154. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  155. «با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
  156. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  157. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  158. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  159. «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود و این کتابی است راست‌شمارنده (ی کتاب موسی) به زبان عربی، تا به ستمگران بیم دهد و نیکوکاران را نوید است» سوره احقاف، آیه ۱۲؛ نیز ر.ک: أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟» سوره هود، آیه ۱۷.
  160. «ما خود، مردگان را زنده می‌گردانیم و هر چه را پیش فرستاده‌اند و آنچه را از آنان بر جای مانده است می‌نگاریم و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  161. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۴۴۷؛ نصر بن محمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۳، ص۱۱۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶۵۴؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، ج۳، ص۵۱۹؛ حسین بن علی ابوالفتح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۶، ص۱۳۹؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۱۳؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القران العظیم، ج۶، ص۵۰۴؛ حسن بن محمد نیشابوری، غرائب القرآن، ج۵، ص۵۲۷؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج۳، ص۲۰۶۱؛ ملا محسن فیض کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۴۳۲؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القران العزیز، ج۳، ص۵۷؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۷۳۶؛ احمد بن محمد بن عجبیة، البحر المدید، ج۴، ص۵۶۰؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱۱، ص۳۹۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۶۷؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۹؛ علی بن محمد علی دخیل، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۱، ص۵۸۵؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۴، ص۲۶۴؛ محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط، ج۹، ص۵۲؛ عبدالکریم خطیب، تفسیر القرآنی للقران، ج۱۱، ص۹۱۲؛ محمد ثناء الله مظهری، تفسیر المظهری، ج۸، ص۷۴؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة، ج۲۲، ص۲۹۷؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط، ج۱۲، ص۱۶؛ سید محمد حسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۹، ص۱۳۲؛ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۲۰.
  162. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر که روزی‌اش بر خداوند است و (خداوند) آرامشگاه و ودیعه‌گاه او را می‌داند؛ (این) همه در کتابی روشن (آمده) است» سوره هود، آیه ۶؛ و نیز ر.ک: وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹؛ وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ «و تو در هیچ کاری نیستی و از آن هیچ قرآنی نمی‌خوانی و (نیز شما) هیچ کاری نمی‌کنید مگر همین که بدان می‌پردازید، ما بر شما گواهیم و همسنگ ذرّه‌ای در زمین یا در آسمان، از پروردگارت پنهان نمی‌ماند و هیچ چیز کوچک‌تر و یا بزرگ‌تر از آن نیست مگر که در کتابی روشنگر آمده است» سوره یونس، آیه ۶۱؛ وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ «و هیچ (چیز) پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر که در کتابی روشنگر (آمده) است» سوره نمل، آیه ۷۵؛ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ «و کافران گفتند برای ما رستخیز نخواهد آمد؛ بگو: چرا، سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّه‌ای در آسمان‌ها و زمین از (دید) او دور نمی‌ماند و خردتر و کلان‌تر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است» سوره سبأ، آیه ۳.
  163. مراد از «کتاب مبین» در آیه یاد شده، همان «لوح محفوظ» است. برای نمونه ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۵۰؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۱۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۷، ص۳۱۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم و السبع المثانی، ج۶، ص۲۰۵.
  164. «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
  165. نصر بن محمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۲، ص۲۶۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۶۷؛ محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط، ج۶، ص۴۹۱؛ احمد بن محمد بن عجیبة، البحر المدید، ج۳،ص۱۰۰؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۶۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۱۲۱.
  166. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۸۵؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۲۶؛ سید علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۵، ص۳۷۵؛ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۱۹.
  167. محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۹، ص۱۵۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۲۹؛ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۲، ص۲۷۰؛ حسین بن علی ابوالفتح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۱، ص۳۳۹؛ محمد بن احمد قربطی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۱، ص۴۵؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۱۶۸؛ محمد بن علی لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۶۸۴ و ۶۸۵؛ محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۴۸۷؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۶۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۹۴؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۳، ص۱۶۸؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۳، ص۲۱۶؛ محمد ثناءالله مظهری، تفسیر المظهری، ج۵، ص۳۱۱؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر للعقیدة، ج۱۴، ص۶۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۷، ص۳۱۸؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۳، ص۱۷۲.