الهام در قرآن
الهام در لغت به معنای در دل افتادن و در دل افکندن است. در دل افکندن در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی است.
سیر پیدایش و تحول نظریه الهام
واژه الهام که فقط یک بار و شکل ماضی آن در قرآن آمده ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۱]، فقط در مورد انسان، آن هم به معنای القای بیواسطه و تکوینی (فطری) تقوا و فجور از سوی خدا در جان (نفس) وی همزمان با آفرینش ساحت روحانی او بهکار رفته است[۲]؛ اما برخی مفسران نخستین[۳] و به تبع آنان قریب به اتفاق مفسران شیعه[۴] و سنی[۵]، واژه یاد شده را در مفهومی کاملا نزدیک به معنای اصطلاحی آن و به عنوان یکی از مراتب و گونههای وحی الهی ـ به مفهوم لغوی و نه فقط مصطلح آن ـ در تفسیر برخی کاربردهای قرآنی «ایحاء» مورد توجه و تأکید قرار دادهاند. آیات یاد شده، اغلب بیانگر القای پارهای معارف و معانی به افرادی غیر از انبیا ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۶]، ﴿إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى﴾[۷]، ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۸] یا هدایت تکوینی برخی حیوانات ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ﴾[۹] و نیز بعضی پدیدههای طبیعی ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا﴾[۱۰] از سوی خداوند است.
در توضیح چرایی تفسیر موارد یاد شده از وحی الهی به الهام بهرغم تفاوت کاربرد قرآنی آن دو باید به منشأ کلامی آن توجه داشت، زیرا از یک سو پدیده وحی در قرآن بیش از همه درباره ارتباط ویژه خدا با انبیا بهکار رفته است، ازاینرو در کلام و ادبیات معارف اسلامی نیز وحی به معنای اصطلاحی آن، فقط برای وحی نازل شده بر پیامبران علم (نام خاص) شده است[۱۱]. از سوی دیگر، الهامِ بهکار رفته در قرآن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۱۲] با برخی گونهها و مراتب وحی در القای نهانی، درونی و قلبی بودن و داشتن منشأ الهی، اشتراک دارد[۱۳]، بر همین اساس به نظر میرسد تفسیر برخی از مصادیق وحی الهی به الهام به ویژه در ارتباط با افرادی چون مادر موسی (ع) و حواریان ﴿إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى﴾[۱۴]؛ ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۱۵] به عنوان اقدامی گریزآمیز و بیشتر با هدف تفکیک آن از وحی به انبیا و نیز از بین بردن شائبه پیامبری آنان صورت گرفته است[۱۶]؛ همچنین تفکیک مواردی از وحی که مصدر آن خداوند است از موارد دیگر نیز میتواند در این باره دخیل باشد، به ویژه آنکه برخی آیات نشان میدهد که قرآن درباره الهام اصطلاحی نیز همان واژه وحی را بهکار برده است؛ از جمله بیشتر مفسران شیعه[۱۷] و سنی[۱۸] درباره کاربرد نخست وحی در آیه ۵۱ سوره شوری، این دیدگاه را دارند: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[۱۹] حصر در آیه نشان میدهد که وحی نخست بیهیچ واسطه دیداری و شنیداری حسی، بین خدا و انسان برقرار میشود[۲۰]؛ توضیح بیشتر اینکه سخن گفتن خدا از ورای حجاب، مانند تکلم با موسی (ع) به واسطه صوت[۲۱] و تکلم نوع سوم با واسطه فرشته صورت میگیرد؛ اما در نوع نخست تکلم، هیچ یک از دو واسطه یاد شده دخیل نیست، ازاینرو نمیتوان آن را جز به معنای القای مستقیم معارف و معانی از سوی خدا در دل انسان دانست[۲۲] و این همان معنای مصطلح الهام است. وحی فرشته نیز میتواند افزون بر اینکه در قالب شنیدن صدای تنها یا شنیدن آن همراه با دیدن فرشته باشد، با القای مستقیم در دل و بدون هیچ واسطه و ارتباط دیداری و شنیداری دست کم قابل درک با چشم و گوش سر باشد و این باز همان الهام اصطلاحی است. نکته مهم و شایان توجه اینکه مطلق بودن واژه بشر، در آیه میرساند که ارتباط خدا با بشر از سه راه یاد شده فقط در انحصار انبیای الهی نیست.
دقت در تفاوت کاربرد قرآنی الهام: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۲۳] و «ایحاء» میتواند در ارتباط با تفسیر موارد یاد شده از وحی به الهام تأمل برانگیز و چالش آفرین باشد. بررسی کاربردهای قرآنی وحی نشان میدهد که این واژه هماهنگ با کاربردهای لغوی آن، در اصل به معنای تفهیم، اعلام و القای سریع و نهانی یک معنا و معرفت است که پوشیده از دیگران، فقط برای مخاطب خاص آن قابل فهم است[۲۴]. دقیقاً بر همین اساس است که در شعر جاهلی، صدای ویژه شترمرغ در ارتباط با همنوع خود[۲۵] و نیز حروف نگاشته شده که به سبب بیسوادی اغلب عربها برای آنان در عین معناداری، نامفهوم بوده، وحی خوانده شده است[۲۶]. اینگونه ارتباط معرفتی میتواند در اشکال گوناگون و میان مراتب مختلف وجودی برقرار باشد، ازاینرو گاهی با واسطه و در قالب زبانی (اصوات)، ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[۲۷][۲۸]رؤیا، وسوسه ﴿وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾[۲۹]، نوشتار و اشاره[۳۰] ﴿فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا﴾[۳۱] و گاه در شکل بیواسطه اعم از القای تکوینی (غریزی و طبیعی) ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ﴾[۳۲]؛ ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا﴾[۳۳][۳۴]و قلبی (الهام مصطلح) ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۳۵]؛ ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[۳۶] صورت میپذیرد[۳۷].
همچنین دو طرفی که واژه وحی به مفهوم عام، ارتباط شناختی میان آن دو را بیان میکند، میتوانند مرتبه و سنخ وجودی همگون یا ناهمگون داشته باشند. بر این اساس است که افزون بر کاربرد آن درباره اعلام و القای خداوند به فرشتگان[۳۸]، پیامبران ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا﴾[۳۹]؛ ﴿إوَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ﴾[۴۰]، برخی انسانهای غیر نبی ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۴۱]؛ ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۴۲] و نیز بعضی حیوانات و پدیدههای طبیعی ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ﴾[۴۳]؛ ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا﴾[۴۴] درباره القائات شیاطین به یکدیگر و به انسانها ﴿وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾[۴۵]، ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ﴾[۴۶] و نیز انسان به انسان هم ﴿فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا﴾[۴۷] بهکار رفته است[۴۸] البته مصادیق متعدد یاد شده برای وحی در کنار پارهای مشترکات، از نظر ماهیت کاملا با یکدیگر متفاوت است[۴۹] برای تسهیل بحث الهام و براساس تعریفی که مفسران از آن به دست دادهاند، رویکرد قرآنی و تفسیری الهام را تفکیک و تحت ۴ عنوانِ الهام فطری، قلبی، غریزی و طبیعی بررسی میکنیم[۵۰].
الهام فطری[۵۱]
تنها کاربرد قرآنی الهام که به شکل ماضی آن آمده، به معنای الهام فطری تفسیر شده است: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[۵۲] در توضیح آیات یاد شده و الهام فطری باید گفت که در بینش قرآنی، آفریدگانی چون جمادات، گیاهان، حیوانات و نیز هر دو ساحت وجودی انسان، یعنی جسم و جان او هریک به تناسب و در پرتو یکی از دو هدایت تکوینی و تشریعی خداوند قابل رشد تکاملی است[۵۳]، ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾[۵۴] در این فرایند، افزون بر شرایط لازم و تغذیه سالم، بر کنار بودن از شرایط نامساعد و تغذیه ناسالم، ضرورتی انکارناپذیر است، با این تفاوت که شرایط و غذای لازم برای رشد و تکامل روح و جان آدمی، چیزی جز باورها، احساسات و عواطف و رفتارهای سالم گوناگون نیست، ازاینرو، عناصر یاد شده، در ادبیات معارف اسلامی با عناوینی چون توحیدی، شرکآلود، کفرآمیز، حرام، حلال، واجب و... و در دو دسته سالم و ناسالم جای گرفته است تا براساس آن، زمینه گزینش آزادانه عناصر سالم و دوری جستن از عناصر ناسالم برای رسیدن به رشد تکاملی و کمال مقصود آدمی فراهم گردد. آیات یاد شده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[۵۵] نیز در این راستا قابل تفسیر و ارزیابی است. از این آیات بر میآید که هنگام آفرینش روح و جان آدمی (نفس)، گونهای از شناخت و آگاهی در ارتباط با آنچه که قرآن آن را «تقوا و فجور» مینامد به وی داده شده است[۵۶] برخی مفسران، آیه ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[۵۷] را نیز بیانگر همین معنا دانستهاند[۵۸] براساس این شناخت، اگر کسی با گزینش آزادانه تقوا و به وسیله آن، به تزکیه نفس و پرورش استعدادهای روحی خود بپردازد، با رسیدن به کمال انسانی، رستگار میشود و کسی که به سبب آلوده شدن به فجور، استعدادها و توانمندیهای روحی خود را تباه ساخته و از رسیدن به کمال، بازمانده، نادم و ناامید میگردد[۵۹]؛ اما بهرغم آنچه که گفته شد، چیستی، چگونگی و تجربه و تکرارناپذیری الهامِ یاد شده، ناشناخته بودن بسیاری از لایههای هزارتوی روح و روان آدمی، وجود گرایشهای جبرگرایانه و تصور دلالت آیه بر وجود تضاد (تقوا و فجور) در نهاد انسان، سبب شده است که از همان آغاز، تفاسیر و برداشتهای متفاوتی در اینباره پدید آید. در آغاز، مفسران نخستین با دو رویکرد کاملاً متفاوت به الهام فجور و تقوا نگریستهاند. دیدگاه مشهور که از سوی شماری از مفسران نامدار همانند ابن عباس، مجاهد، قتاده و ضحاک گزارش شده، تفسیری سازگار با آزادی اراده و اختیار آدمی است. بنابر دیدگاه این گروه که ألْهَمَ را با الفاظ نزدیک به هم و قابل جمعی چون عَلَّم (یاد داد)، عَرَّفَ (شناساند، آگاه کرد) و بَیَّنَ (روشن و معلوم ساخت) تفسیر کردهاند، خداوند، شناخت مربوط به تقوا و فجور را به انسان داده است. منتها به زمان و چگونگی آن نپرداختهاند[۶۰] دیدگاه دوم که منسوب به ابن جبیر، ابن زید و پذیرفته زجّاج و واحدی است، گویا برای گریز از قول به لزوم تضاد در نهاد آدمی و با تفسیری جبرگرایانه و سازگار با گرایش اشعری، الهام فجور را مربوط به کافر، و مؤمن را مُلْهَم به تقوا میداند. واحدی با تأکید بر تفاوت الهام باتعلیم، تعریف و تبیین، آن را به معنای «نهادن» چیزی در دل و جان انسان از سوی خداوند و در نتیجه ملزم ساختن وی بدان میداند[۶۱] در پارهای از منابع تفسیری، روایتی منسوب به پیامبر (ص) و به عنوان مؤیّد این دیدگاه، گزارش شده است. ازاین روایت بر میآید که انسان براساس آنچه که از پیش برای او مقدر شده است عمل میکند[۶۲].
فخر رازی با پذیرش این دیدگاه، آن را با معنای لغوی لَهْم و الهام و دیدگاه نخست را با رویکرد اعتزالی سازگار میخواند. وی در ردّ استدلال به آیه ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[۶۳] که الهام فجور و تقوا به نوع بشر و آزادی اراده در گزینش یکی از آن دو را میرساند، به قول شماری از مفسران نخستین استناد میکند که فاعلِ «زکی» و «دسّی» را خداوند دانستهاند؛ یعنی کسی (مؤمن) رستگار میشود که خداوند با دادن توفیق طاعت، وی را تزکیه و اصلاح میکند و کافر به سبب خواری و خذلانی که خداوند به آن دچارش میسازد، ناامید میگردد[۶۴] تفسیر جبرگرایانه این گروه، از سوی اغلب مفسران متأخر، اعم از شیعه[۶۵] و سنی[۶۶] که تفسیر مبتنی بر آزادی اراده و اختیار را پذیرفتهاند، گاه نادیده انگاشته شده و گاه فقط گزارش شده است.
اختلاف بر سر منشأ الهام تقوا و فجور از چالشهای دیگر مربوط به آیه و نتیجه خلط میان الهام فطری و اصطلاحی است. برخی برخلاف همه مفسران یاد شده، از یک سو با همانند انگاشتن الهام فجور و امر به فحشا، نسبت آن به خدا را ناروا خوانده و از سوی دیگر نسبت الهام فجور به شیطان و تقوا به خدا را بر نمیتابند؛ با این استدلال که جمع میان خدا و شیطان با یک ضمیر، و هم ردیف قرار دادن آن دو اسائه ادب است. قائل این دیدگاه با استناد به روایت «إنّ للملك لَمَّةً و للشيطان لَمَّة»[۶۷]مُلْهِم تقوا را فرشته و ملهم فجور را شیطان خوانده و آیه را ناظر به معنای روایت یاد شده و منقول از پیامبر (ص) دانسته است[۶۸] این تفسیر و تقسیم الهام به مَلَکی و شیطانی، حوزه و اوصاف هریک بازتاب نسبتاً گستردهای در منابع عرفانی[۶۹] و اخلاقی[۷۰]یافته است، در حالیکه الهام تقوا و فجور بیانی از هدایت تکوینی انسان است و مُلْهِم فجور بودن خدا به معنایی که یاد شد، ناروا نیست.
در دهههای پایانی سده اخیر، پارهای از یافتههای روانشناختی از یک سو و برخی از چالشها و پژوهشهای فلسفی، کلامی و فرهنگی جدید از سوی دیگر، گفتوگو بر سر الهام تقوا و فجور را در حوزههای نوینی از دانش مانند انسانشناسی فلسفی، دینشناسی و فلسفه اخلاق وارد ساخته است. در آثار و اندیشههای شماری از مفسران[۷۱] و دینپژوهان[۷۲] معاصر مسلمان، آیه یاد شده به عنوان یکی از مستندات قرآنی «نظریه فطرت*» در حوزههای یاد شده مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این تفسیر و تئوری که در آن، افزون بر اراده آزاد آدمی و حسن و قبح عقلی افعال، تفاوت الهام با تعلیم، تعریف و تبیین نیز به شکل ضمنی پذیرفته شده است[۷۳]، آمیزهای نو از دیدگاهها و رویکردهای گوناگون گذشته درباره الهام فجور و تقواست. برخی از این صاحبنظران، آیه ۸ سوره شمس: ﴿فَأَلْهَمَهَا﴾ و نیز آیه ۷۳ سوره انبیاء: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ﴾[۷۴] را مؤید نظریه وجدان اخلاقی کانت و نیز دلیل نفی نسبیت اخلاق و جبر تاریخی و اجتماعی از منظر قرآن دانستهاند[۷۵].
اینکه مراد از تقوا و فجور الهام شده چیست از دیگر مباحث مورد چالش مفسران نخستین و متأخر است. برخی آن را به خیر و شر، بعضی به طاعت و معصیت[۷۶] و برخی دیگر به راه خیر و شر[۷۷] تفسیر کردهاند و در روایتی از امام صادق (ع) به بایدها و نبایدهای رفتاری تفسیر شده است[۷۸]، در حالی که بررسی کاربرد تقوا و فجور و نیز واژگان مرتبط با آنها در قرآن، نشان میدهد که میتوان حوزه معنایی روشنتر، گستردهتر و مصادیق جزئیتری برای آن دو ترسیم کرد.
بنابر آنچه که در تفسیر (ص) گفته شد، انسان براساس یک درک و دریافت درونی و سرشتین، از خوب و بد بودن همه مصادیق تقوا و فجور آگاه است، چنان که گرایش به تقوا و گریز و تنفر از فجور نیز در سرشت و نهاد وی نهفته است، هر چند که در مقام گزینش و عمل میتواند متأثر از امیال و گرایشهای متضاد[۷۹]، از تقوا روی برتافته و به فجور دامن آلاید[۸۰].[۸۱]
الهام قلبی
بنابر دیدگاه مفسران، گاه در موارد خاصی، خداوند، شناخت یا انجام کاری را هنگام خواب یا بیداری در دل افراد صالحی غیر از انبیا القا میکند که قرآن با تعبیر «وحی» از آن یاد میکند[۸۲] وحی به مادر موسی (ع) از این قبیل است: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۸۳] و ﴿إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى﴾[۸۴] اغلب مفسران شیعه[۸۵] و سنی[۸۶] به پیروی از قتاده و با تأکید بر پیامبر نبودن آن بانوی گرامی، وحی به او را، الهام و نه وحی نبوّت دانستهاند، چنانکه وحی به حواریان عیسی (ع)[۸۷] ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۸۸] و فرشتگان ﴿إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ ﴾[۸۹] نیز از سوی شماری از مفسران الهام خوانده شده است. البته دیدگاههای دیگری هم در تفسیر و چگونگی وحی به مادر موسی (ع)وجود دارد که دستکم تفسیر آن به الهام را دچار چالش میکند[۹۰]، چنانکه پارهای از مفسران نیز در تفسیر دو مورد دیگر، واژه الهام را بهکار نبردهاند[۹۱].
در شمار دیگری از آیات، برخی علوم غیر عادی و غیر اکتسابی یاد شده که خداوند به عنوان نعمت به بعضی از انبیا و اولیای خود داده است. شماری از مفسران یکی از راههای ممکن برای دریافت علوم یاد شده را الهام دانستهاند. آگاهی خضر نبی (ع) از تأویل حوادث ﴿قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا وَأَمَّا الْغُلامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا﴾[۹۲] ازاین قبیل است:[۹۳] ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا﴾[۹۴] حضرت موسی (ع) بهسبب عدم آگاهی از دانش یاد شده، بهکارهای خضر (ع) اعتراض میکرد﴿فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا ﴾[۹۵]، ﴿فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا﴾[۹۶]، ﴿فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾[۹۷]. الهامی یا وحیانی بودن معرفت خضر (ع)، از جمله ناشی از اختلاف در پیامبربودن اوست[۹۸]چنیناختلافی درباره ذوالقرنین و معرفت دریافتی او ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴾[۹۹][۱۰۰] همچنین وحی القا شده به یوسف (ع)در درون چاه ﴿فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾[۱۰۱] نیز وجود دارد[۱۰۲]؛ با این توضیح که اغلب مفسران شیعه[۱۰۳] و سنی[۱۰۴] به تبع مفسران نخستین[۱۰۵]، وحی یاد شده به یوسف (ع) را همانند وحی به یحیی و عیسی (ع) در زمان کودکی، وحی نبوت دانستهاند. علم یوسف (ع) به تعبیر خواب نیز از این شمار است[۱۰۶]: ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾[۱۰۷] معرفت یاد شده، فضل الهی و سبب برخورداری از آن رویگردانی یوسف (ع) از شرک و بتپرستی و پیروی او از آیین توحیدی ابراهیم (ع) و دیگر نیاکان خوانده شده است[۱۰۸]﴿قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ﴾[۱۰۹] برخی در تفسیر جمله «کدنا» نقشه قرار دادن پیمانه ازسوی یوسف (ع) در میان بارهای بنیامین برای نگهداری او را نیز با الهام الهی دانستهاند[۱۱۰] ﴿فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ﴾[۱۱۱]، ﴿فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ ﴾[۱۱۲]ر آشنایی حضرت سلیمان (ع)با زبان دیگر موجودات از قبیل مورچگان ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۱۳] و پرندگان[۱۱۴]: ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ ﴾[۱۱۵] را نیز از راه الهام گفتهاند. بهکار نرفتن واژه وحی در آیات یاد شده و اختصاص علوم مذکور به حوزهای غیر از عقاید و احکام دینی میتواند مؤید دریافت آن معارف از طریق الهام باشد[۱۱۶].
آیاتی از این دست و شماری دیگر، از قبیل آیات ۱۲۲ سوره انعام و ۲۸ سوره حدید[۱۱۷] زمینهساز پیدایش تفکر و نظریه تازهای در شناختشناسی اسلامی شد. براساس این نظریه و نگرش که در گذر ایام رو به فربهی و استقلال نهاد، انسان میتواند در کنار شناخت تجربی، عقلی و وحیانی به نوع دیگری از شناخت دست یابد که زمینه، قلمرو و ابزار متفاوتی دارد و جهانبینی متفاوتی را پدید میآورد[۱۱۸].
زمینه و راه دستیابی به چنین فهم و درکی که میتوان نام شناخت و معرفت الهامی و عرفانی بر آن نهاد، فقط تزکیه و تهذیب نفس و طهارت روح و روان و یگانه ابزار دریافت آن، دل آدمی است و همه مؤمنان صالح و پرهیزکار میتوانند متناسب با اندازه ایمان، عمل صالح و طهارت روحی خود از معرفت یاد شده برخوردار باشند[۱۱۹].
چنین شناختی که بیهیچ زمینه حسّی و عقلی به یکباره و فقط از سوی خداوند افاضه میشود،[۱۲۰]جلوهای از امداد غیبی الهی در زندگی بشر است و در زمینههای گوناگون فکری و عملی که عقل و شرع در آن کافی نیست، راهگشایی میکند[۱۲۱] از پارهای گزارشهای رسیده بر میآید که الهام به عنوان یکی از منابع شناخت، ابتدا در حوزه مسائل و چالشهای نخستین کلامی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت[۱۲۲] و آنگاه به قلمرو عرفان و فلسفه راه یافت. گزارشهای یاد شده نشان میدهد که متکلمان مسلمان در برخورد با برخی آیات مربوط به صفات الهی همانند «استوای بر عرش» ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾[۱۲۳]؛ ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ ﴾[۱۲۴] به اختلافگراییدند. در این میان، گروهی به راه تشبیه و تجسیم[۱۲۵] رفته و گروهی دیگر قائل به تنزیه[۱۲۶] شدهاند. دستهای از منزِّهه با نفی معانی ظاهری، بیشتر به معنای مجازی معتقد شده و دستهای دیگر با این استدلال که درک و فهم صفات یاد شده، فراتر از توان عقل و اندیشه بشری است، مدعی شدهاند که باید تأمّل و تعقل را کنار نهاد و به تزکیه و تهذیب نفس پرداخت تا زمینه دریافت آگاهی و شناخت در حوزه مسائل یاد شده از جانب خداوند، فراهم آید. این گروه با استناد به آیاتی چون: ﴿وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ﴾[۱۲۷]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً ﴾[۱۲۸]، ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا﴾[۱۲۹]و ﴿وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۱۳۰] مدعی شدهاند که اگر دل و جان آدمی از راه تقوا و تهذیب پاک شود، خداوند معانی آیات و صفات یاد شده را بر آن القا میکند[۱۳۱]. با شکلگیری و تدوین عرفان و تصوف به مثابه یکی از شاخههای علوم اسلامی و مبتنی بر معرفت، شیوه و ابزار شناختی مستقل و متفاوت از معارف وحیانی، تجربی و عقلی، بحث از الهام به عنوان یقینیترین و برترین منبع شناخت، توسعه یافت[۱۳۲] در این حوزه، گاهی از الهام با عناوینی چون علم لدنّی[۱۳۳]، مکاشفه[۱۳۴]، خاطر قلبی[۱۳۵]، علم ربّانی، معرفت ذوقی[۱۳۶]، علم موهوب، علم باطن و اسرار نیز یاد میشود[۱۳۷].
نظریه شناخت و ادراک الهامی با گذر از قلمرو عرفان و ورود به حوزه فلسفه اسلامی، تولد نظریه معرفت اشراقی را بهارمغان آورد. شیخ شهاب الدین سهروردی حکمت اشراق را نتیجه القائات یک موجود قدسی در دل خود دانسته و ادراک مباحث آن را مشروط به یک اربعین ریاضت نفس میخواند[۱۳۸] تأثیرپذیری عمیق وی در عمل و اندیشههای فلسفی خویش از عرفان و تصوف اسلامی مورد اتفاق صاحبنظران است[۱۳۹]، بر همین اساس برخی از دانشمندان مسلمان با تردید افکنی در بازگشت حکمت و رویکرد اشراقی به فلسفه یونان، آمیختن اشراق و استدلال و ایجاد آشتی میان فلسفه و عرفان را، ابتکار خود شیخ اشراق و با اثر پذیری از عرفان و تصوف اسلامی و مشرب فکری و معرفتی آن دانسته و معتقدند که شیخ اشراق فقط برای پذیرفته شدن دیدگاهش و بدون ارائه هیچ سندی، شماری از فلاسفه باستان را پیرو مشرب فکری اشراق خوانده است، در حالی که ادعای یاد شده در آثار هیچ یک از فلاسفه مسلمان پیش از وی و نیز در تاریخ فلسفه مورخانی چون شهرستانی نیامده است[۱۴۰].
گاه با توسعه در معنا وگستره الهام، مواردی از قبیل ادراکات ناگهانی، بدون مقدمه و پرشتاب ذهنی و درونی و پدیده موسوم به تلهپاتی ذهنی را نیز در دایره الهام جای داده و پارهای از اکتشافات و فرضیههای دانشمندان و نوابغ در حوزههای گوناگون علوم را الهام و اشراق علمی خواندهاند[۱۴۱] و این البته با الهام اصطلاحی که منحصر به بندگان صالح است، تفاوت دارد.
نظریه شناخت شناسانه الهام، چالشها و تنشهای جدی و فراوانی در حوزه اندیشه اسلامی برانگیخت[۱۴۲]. از جمله میتوان به چالشهای مربوط به تشابه و تفاوتهای الهام با وحی از یک سو و القائات شیطانی و نفسانی از سوی دیگر، سازگار بودن یا نبودن اعتقاد به الهام با ختم نبوت، حجیت شرعی الهام، نسبت میان معارف الهامی و احکام شریعت و برتری یکی بر دیگری اشاره کرد[۱۴۳]؛ همچنین برخوردهای تحریمی و تکفیرآمیز با پیروان این رویکرد در هر دو حوزه عرفان و فلسفه در دورههایی از تاریخ اندیشه اسلامی از این قبیل است[۱۴۴].
قائلان به الهام در پاسخ به یکی از مهمترین چالشهای پیشروی خویش، ضمن اذعان به ختم نبوت و با استناد به آیاتی از قرآن، پارهای از احادیث اسلامی و ارتباط غیبی افرادی چون مادر موسی (ع) و مادر عیسی (ع)، براین باورند که برخلاف وحی، راه الهام بر روی بشر بسته نیست و قرآن نیز ملازمهای بین مقام نبوت و ارتباط با غیب نمیبیند[۱۴۵]افراد یاد شده الهام به انسانهای غیر نبی را مرتبه نازلی از وحی نبوی[۱۴۶] و در عین حال متفاوت از آن دانسته و معتقدند که ارتباط دیداری و شنیداری پیامبر با فرشته،[۱۴۷] اطمینان به از سوی خدا بودن[۱۴۸] و حجت[۱۴۹] و مشروط بودن به تبلیغ[۱۵۰] از ویژگیهای انحصاری وحی نبوی است که در الهام وجود ندارد؛ همچنین محتوای وحی را آموزههای همگانی، الزامآور و مصدر تشریع دانستهاند، درحالی که الهام یک دریافت شخصی و همانند ادراک گرسنگی و تشنگی است و منشأ آن روشن نیست[۱۵۱]، بر این اساس، الهام، بیشتر مربوط به اولیا و وحی مصطلح، مختص به انبیا دانسته شده است[۱۵۲].
در تفاوت الهام و وسوسه نیز، الهام را همراه با آرامش خاطر و هماهنگ با آموزههای الهی خواندهاند که برخلاف وسوسهها آدمی را به سوی خیر و نیکی فرا میخواند[۱۵۳].
نسبت میان معرفت الهامی و آموزههای وحیانی و بینیازی از آموختن دانش دینی در صورت برخورداری از الهام، چالش مهم دیگری در این حوزه[۱۵۴] عارفان نامدار و طرفداران پرآوازه الهام ضمن تأکید بر پایبندی نسبت به آموزههای وحی و شریعت، آن را تنها راه رسیدن به مقام بهرهمندی از الهام و معیار تشخیص آن از القائات شیطانی و خطورات نفسانی میدانند[۱۵۵].[۱۵۶]
الهام غریزی[۱۵۷]
در آیه ۶۸ سوره نحل، از وحی به زنبور عسل یاد شده است: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ﴾[۱۵۸] شمار زیادی از مفسران شیعه[۱۵۹] و سنی[۱۶۰]به تبع برخی مفسران نخستین و نیز احادیث اسلامی[۱۶۱]، ایحاء در آیه را به معنای الهام گرفتهاند. برخی نیز آن را به معنای آفرینش غرایز در آن دانستهاند[۱۶۲] براساس این آیه و آیه پس از آن، ساختن خانههای مسدّس با آن مهندسی شگفت و تحسین برانگیز بر فراز و در دامنه کوهساران، لا به لای شاخههای درختان و در میان کندوها، همچنین پیمایش مسافتهای طولانی در جستوجوی گلها و گیاهان و مکیدن شهد و شیره آنها و تبدیل آن به عسل با رنگهای گوناگون و خواص شفابخش، بازگشت از آن مسافت و یافتن خانه خود در میان صدها کندوی مشابه و بسیاری دیگر از کارهای زیبا و شگفتانگیز زنبور عسل، براساس هدایت و رهنمون درونی الهی که از آن به نیروی غریزه تعبیر میشود، صورت میگیرد[۱۶۳]؛ نیرویی که همچنان و بهرغم پیشرفت شگفت دانش بشری، از رازهای سر به مُهر آفرینش است. چنین هدایتی که براساس آن زندگی حیوانی تدبیر میشود، هرچند در همه حیوانات نیز وجود دارد[۱۶۴]؛ اما با توجه به اینکه زندگی شگفتانگیز اجتماعی زنبور عسل در میان حیوانات همانندی ندارد، تنها از وحی به آن سخن گفته شده است؛ همچنین برخی مفسران با اشاره به اینکه هابیل نخستین مردهای بود که دفن شد، یاد دادن غیر مستقیم دفن وی به قابیل از سوی کلاغ را ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾[۱۶۵] الهام الهی دانستهاند[۱۶۶].[۱۶۷]
الهام طبیعی
در آیات سوره زلزال، ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَقَالَ الإِنسَانُ مَا لَهَا يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾ [۱۶۸] خداوند در آغاز از زلزله و تکانهای شدید زمین به وقت قیامت گزارش میدهد و اینکه زمین بارهای سنگین درون خود را بیرون افکنده و اخبار و ناگفتههای خویش را بازگو میکند، آنگاه در پاسخ انسان که از سر شگفتی میپرسد: زمین را چه شده است که چنین میکند؟ آن را نتیجه وحی خداوند به آن میخواند: ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا﴾[۱۶۹] در اینجا نیز مفسران، ایحا را به معنای الهام[۱۷۰]و شماری نیز به معنای «امر»[۱۷۱] گرفتهاند[۱۷۲].
الهام در قرآن
واژه الهام فقط یک بار و به شکل فعل ماضی در قرآن آمده است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۱۷۳]. در تفسیر این آیه و مراد از الهام فجور و تقوا به نفس، از ابتدا دو نگاه متفاوت میان مفسران مطرح بوده است: عدهای از مفسران نخستین مثل ابن عباس، مجاهد، قتاده و ضحاک، واژه ألهم را به یاد دادن "عَلَّم"، شناساندن "عرَّف" و معلوم ساختن "بَیَّن" تفسیر کردهاند که با آزادی اراده در گزینش هر یک از فجور و تقوا سازگار است. اما عده دیگری مثل ابن جبیر و ابن زید، الهام فجور و تقوا را به نهادن چیزی در جان انسان و ملزم ساختن وی به آن چیز تفسیر کرده و در نتیجه، الهام فجور را مربوط به کافر، و الهام تقوا را مربوط به مؤمن دانستهاند. این تفسیر جبرگرایانه که با عقیده اشعری هماهنگ است توسط زجّاج و واحدی هم پذیرفته شده است[۱۷۴]. اما مفسران متأخر اهل سنّت، به جز تعداد کمی همچون فخر رازی که تفسیر دوم را پذیرفتهاند[۱۷۵]، بقیه، تفسیر دوم را حتی گزارش هم نکردهاند[۱۷۶].[۱۷۷]
آیات ناظر بر الهام
برخی احادیث[۱۷۸] و به تبع آن، بسیاری از مفسران، تعداد دیگری از آیات را ناظر به الهام دانستهاند، از جمله وحی به مادر حضرت موسی (ع): ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۱۷۹][۱۸۰]، وحی به حواریان حضرت عیسی (ع) ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۱۸۱][۱۸۲]، آگاهی خضر نبی (ع) از تأویل حوادث ﴿قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا وَأَمَّا الْغُلامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا﴾[۱۸۳][۱۸۴] علم حضرت یوسف (ع) به تعبیر خواب: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۱۸۵]؛ ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾[۱۸۶]؛ ﴿قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۱۸۷]؛ ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾[۱۸۸].[۱۸۹]، آشنایی حضرت سلیمان (ع) با زبان دیگر موجودات ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾[۱۹۰]؛ ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۹۱][۱۹۲]، وحی به زنبور عسل ﴿وَإِذَا رَأى الَّذِينَ أَشْرَكُواْ شُرَكَاءَهُمْ قَالُواْ رَبَّنَا هَؤُلاء شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوْ مِن دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ﴾[۱۹۳][۱۹۴]، و وحی به زمین ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا ﴾[۱۹۵].[۱۹۶]
از این رو، الهام در یک کاربرد عام، علاوه بر الهام اصطلاحی الهام قلبی، شامل الهام فطری، الهام غریزی و الهام تکوینی یا طبیعی برای جمادات هم میشود. البته بعضی، وحی طبیعی و فطری و غریزی را از سنخ علوم لدنّی دانسته و آن را به خلاف الهام، علمی دانستهاند که عارضی و قابل زوال نیست[۱۹۷].[۱۹۸]
چگونگی تشخیص الهام مَلَک و وسوسه شیطان
شناخت و تشخیص الهام مَلَک از وسوسه شیطان، از مسائل مهّم شناخت درونی است که به تَبَع آن، آثار و برکات بیرونی دارد، چون هر عملی یا بیشتر اعمال بر اثر القائات مَلَکی یا شیطانی است و درباره فرق، نحوه شناخت و تمیز بین آن دو، عدهای مطالبی نوشتهاند که مختصراً به آنها اشاره میشود.
محققی مینویسد: "وجوه کثیری برای فرق بین آن دو ذکر کردهاند که مورد اعتماد نیست مگر برای کسی که به حیلههای نَفْس امّاره و خواهشهای آن، آشنا باشد و آگاهی کافی از مسائل ریز معارف و تقوای الهی داشته باشد. برای فرق بین آن دو، نوشتهاند: خاطری که دعوت به اطاعت و بندگی کند، مَلَکی است و خاطری که دعوت به گناه و معصیت کند، شیطانی. در قِسم اول، اشکال میشود که چه بسا، آن دعوت برای عبادت، برای ریا یا کسب شُهرت و مقام، و در نتیجه بر اثر وسوسه و القایات شیطان باشد، پس فرق مذکور، مورد اعتماد نیست؛ لذا کسی که خودشناسی و معرفت نَفْسش قَوی باشد و نیل به آن نیز خیلی مشکل است، میتواند بین خواطر مَلَکی و شیطانی تمیز بدهد و از همدیگر تشخیص بدهد"[۱۹۹].
البته آن اشکال مورد مناقشه است، چون اطاعتی که توأم با ریا و کسب شُهرت و مقام باشد، اصلاً مصداق اطاعت نیست با توجه به اینکه وسوسههای شیطان در مراحل مختلف اطاعت قابل تحقق و تصور است، اولاً: وسوسه میکند تا موجب غفلت از اطاعت و به نحوی مانع انجام آن شود؛ ثانیاً: در صورت عدم کامیابی بر مانعیت، در ایجاد اخلال در آن میکوشد و آن همان وسوسه ریا و کسب شُهرت است. پس، برای هر مرحله از سِیر و سلوک، شیطانی وجود دارد و هر چه فردی به مرحلهای بالاتر قدم بگذارد، شیطانی ماهرتر و حیلهگرتر نیز وجود دارد.
بنابراین، خاطری که به اطاعت خالصانه دعوت نماید، الهام مَلکی است و خاطری که به اطاعت توأم با ریا و کسب شهرت نماید، وسوسه شیطانی است.
بعد از آن مینویسد: "همه مشایخ (عرفان) بر این مسأله اتفاق نظر دارند: کسی که خوراکش و آشامیدنش از حرام باشد، نمیتواند بین وسوسه شیطان و الهامِ مَلک، فرق بگذارد (و تشخیص بدهد، خاطره ذهنی که در درونش است، الهامِ مَلک است یا وسوسه شیطان"[۲۰۰].
سپس، به نکتهای اشاره میکند که تا حدودی مطابق با معیار قرآنی برای تشخیص است: "بدان کسی که از درک حقایق زهد عاجز است و نمیتواند بین خواطر تمیز بدهد، آنها را با شرع و احکام آن بسنجد، اگر مطابق شرع است، به آن عمل نماید و اگر مخالف شرع است، آن را از خود نفی و طرد کند"[۲۰۱].
اگر آیات مربوط به شیطان بررسی شود، موجب شناخت صفات شیطان و اینکه به چه چیزهایی وسوسه و امر میکند و سعی در جلوگیری از انجام چه اموری دارد، میشود و اینکه در صورت عدم توفیق در مانع شدن، آنها را به انحرافهایی مانندِ ریا سوق میدهد؛ همه آن مطالب در آیات مختلف، بیان شده است. و در جمعبندی از آن آیات، اینکه هر چه مخالف با دین مقدس اسلام و سیره و رفتار و گفتار ولی حق و خلیفه الهی باشد، به نحوی شیطان و جنود او، نقش اساسی در زمینهسازی و ایجاد بستر مناسب برای تحقق آن دارند؛ لذا برای شناخت وسوسهها و القائات شیطانی، لازم است همه افراد سعادت خواه و طالب کمال، با مسائل دین و احکام و آداب اخلاقی آن آشنا باشند، تا بتوانند خاطرات درونی خود را با آن بسنجند.
به یک نکته اشاره میشود که هم دلالت بر تحقق خارجی شیطان دارد و نیز معیار مناسبی برای تشخیص وسوسه شیطان با الهامِ مَلَک است، و آن این که افراد هنگام اقامه نماز، سعی کنند، تمرکز حواس کرده و توجه کافی به معانی کلمات نماز و اینکه مخاطب در آن پروردگار متعال است، داشته باشند. آن هنگام، با کمی دقت متوجه خواهند شد که موجودی در ذهن و درونشان رخنه کرده و آنان را به سوی مسائل زندگی میکشاند که چکار کنند یا به یاد برخوردها با دیگران یا مطالب رد و بدل شده با دیگری میاندازد و اگر اهل علم باشند، ذهنشان را متوجه مسائل علمی و حلّ مشکلات آن میکند و... اگر به خود آیند که در حال نماز و راز و نیاز با پروردگارشان هستند و باید متوجه حضور در پیشگاه او باشند، البته بستگی به افراد دارد، در آن حالت شاید با مقدار مدت کمی تمرکز پیدا کنند، ولی دوباره، با وسوسه دیگر، ذهنها را متوجه مسائل جدید و جذّاب میکند تا افراد به خود آیند، نماز تمام شده است و در آن مدت، اسیر تسویلات و القائات شیطانی بودهاند. البته آن مطالب برای کسانی است که سعی در تحقق شرایط باطنی نماز دارند[۲۰۲].[۲۰۳]
کاربردهای الهام در قرآن
در قرآن کریم، یک بار از مشتقات الهام استفاده شده است: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۲۰۴].
مطابق آیه یاد شده، خداوند شناخت خوبی و بدی را به نفس انسان الهام کرده است. این کاربرد، با معنای لغوی الهام که افکندن در قلب است، هماهنگی دارد. الهام کننده در این آیه، خداوند متعال است[۲۰۵]. بنابراین، الهام در قرآن نیز همانند معنای لغوی آن، برای اشاره به القائات الهی به کار رفته است؛ نه هرگونه در دل افکندنی در روایتی، ابن عباس الهام را در آیه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۲۰۶]. «بَيْنَ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ»[۲۰۷]؛ تفسیر کرده است؛ یعنی خداوند خیر و شر را برای نفس انسان بیان کرد. در نقل دیگری از او آمده است که "علمها الطاعة و المعصیة"[۲۰۸]؛ یعنی اطاعت و معصیت را به او آموخت. بعید است که مقصود ابن عباس، تبیین و تعلیم این امور با واسطه پیامبران باشد. چنین معنایی، مخالف ظاهر لفظ الهام است. احتمال جدی آن است که او در این نقلها به بیان مصادیق علوم الهامی پرداخته که در این صورت، با سیاق آیه - که در ادامه از سعادت (فلاح) و شقاوت نفس سخن میگوید - سازگار است. بسیاری از مفسران متأخر نیز این علوم الهامی را همان شناخت درونی خیر و شر دانستهاند که انسانها به طور فطری همراه دارند[۲۰۹].
چنان که اشاره شد، الهام را میتوان از مصادیق وحی الهی غیر پیامبرانه معرفی کرد. نمونه این نوع وحی غیر پیامبرانه (الهام)، وحی به مادر موسی من است: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۲۱۰][۲۱۱]. از ابن عباس نقل شده است که مراد از وحی به مادر موسی (ع) الهام به ایشان بوده است[۲۱۲]. برخی دیگر از مفسران نخستین نیز این وحی را به القادر قلب معنا کرده و به صراحت گفتهاند که مقصود از آن، وحی پیامبرانه نیست[۲۱۳].
نمونه دیگر این نوع وحی، وحی به حواریان است: ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۲۱۴]. چنان که در منابع تفسیری اولیه آمده است، وحی به حواریان نیز به معنای وحی پیامبرانه نیست؛ بلکه مانند وحی به مادر موسی (ع) گاهی از آن به الهام یاد شده است[۲۱۵].
افزون بر اینها، در قرآن کریم از خطاب خداوند به ذوالقرنین خبر داده شده است: ﴿قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا﴾[۲۱۶]. مشهور آن است که جناب ذوالقرنین از پیامبران نبوده است[۲۱۷]. بنابر این سخن گفتن خداوند با او، از نوع وحی پیامبرانه نبوده است. ابن عباس خطاب خداوند به ذوالقرنین را به الهام به او تفسیر کرده است[۲۱۸]. با توجه به این تفسیر، گاهی خداوند با برگزیدگانش از غیر پیامبران، سخن میگوید. این شیوه، شبیه به وحی نبوی است؛ اما قطعا وحی نبوی با الهام تفاوتهایی دارد که موجب میشود فردی که به او الهام میشود، پیامبر خوانده نشود[۲۱۹]. مجموعه آیات یادشده به روشنی تأیید میکنند که ارتباط بین خداوند و غیر پیامبران، به شیوه الهام ممکن است[۲۲۰].
پرسش وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
- ↑ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸؛ فتحالقدير، ج ۳، ص ۱۷۵؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم»؛ ج ۱۳، ص ۵۶، «وحى».
- ↑ جامعالبيان، مج ۱۵، ج۳۰، ص ۲۶۴؛ التبيان، ج ۶، ص ۴۰۲؛ ج ۱۰، ص ۳۵۸.
- ↑ التبيان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمعالبيان، ج ۲، ص ۷۴۶؛ الميزان، ج ۶، ص ۲۲۳.
- ↑ جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲؛ تفسير قرطبى، ج ۴، ص ۵۵؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۷۵.
- ↑ و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی میشد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
- ↑ و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
- ↑ و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوهها و بر درخت و بر داربستهایی که (مردم) میسازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
- ↑ زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
- ↑ مجمعالبيان، ج ۶، ص ۵۷۳؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲.
- ↑ پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
- ↑ التبيان، ج۱۰، ص۱۴۶؛ تفسير قرطبى، ج۴، ص ۵۵.
- ↑ آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی میشد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
- ↑ و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۴؛ الفرقان، ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۱.
- ↑ مجمعالبيان، ج۹، ص۵۷؛ الميزان، ج۱۸، ص۷۲ ـ ۷۴؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۶۲ ـ ۶۳، «وحى».
- ↑ الكشاف، ج ۴، ص ۲۳۳؛ التحرير و التنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۲؛ معانى القرآن، ج ۶، ص ۳۲۶.
- ↑ و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پردهای یا فرستادهای فرستد که به اذن او آنچه میخواهد وحی کند؛ بیگمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
- ↑ الميزان، ج ۱۸، ص ۷۳.
- ↑ البته نه لزوماً قابل درک و شنیدن با گوش سر.
- ↑ الكشاف، ج۴، ص۲۳۳؛ الميزان، ج۱۸، ص۷۳ ـ ۷۴.
- ↑ پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
- ↑ مفردات، ص ۸۵۸؛ لسانالعرب، ج ۱۵، ص ۲۴۰، «وحى»؛ خدا و انسان در قرآن، ص ۱۹۵، ۲۰۲.
- ↑ غريب الحديث، ج ۱، ص ۳۰۰؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۲۴۰، «وحى»؛ خدا و انسان در قرآن، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۴.
- ↑ خدا و انسان در قرآن، ص ۲۰۲، ۲۰۴.
- ↑ و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پردهای یا فرستادهای فرستد که به اذن او آنچه میخواهد وحی کند؛ بیگمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
- ↑ الكشاف، ج ۳، ص ۷؛ التحرير والتنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۲؛ الميزان، ج ۱۸، ص ۷۳.
- ↑ و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطانها بیگمان در یاران خویش میدمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود؛ سوره انعام، آیه ۱۲۱.
- ↑ جامعالبيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۵۵.
- ↑ آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید؛ سوره مریم، آیه ۱۱.
- ↑ و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوهها و بر درخت و بر داربستهایی که (مردم) میسازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
- ↑ زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
- ↑ جامعالبيان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۱۸۳؛ مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۷۹۹؛ التبيان، ج ۶، ص ۴۰۲؛ ج ۹، ص ۴۲۲.
- ↑ و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پردهای یا فرستادهای فرستد که به اذن او آنچه میخواهد وحی کند؛ بیگمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
- ↑ جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۶ ـ ۵۷، «وحى».
- ↑ یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردنها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.
- ↑ ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داوود زبور دادیم؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳.
- ↑ و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید؛ سوره انبیاء، آیه ۲۵.
- ↑ و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
- ↑ و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوهها و بر درخت و بر داربستهایی که (مردم) میسازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
- ↑ زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
- ↑ و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطانها بیگمان در یاران خویش میدمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود؛ سوره انعام، آیه ۱۲۱.
- ↑ و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام میکنند و اگر پروردگار تو میخواست آن (کار) را نمیکردند پس آنان را با دروغی که میبافند واگذار؛ سوره انعام، آیه ۱۱۲.
- ↑ آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید؛ سوره مریم، آیه ۱۱.
- ↑ الفروقاللغويه، ص۶۹ ـ ۷۰؛ مفردات، ص۸۵۸ ـ ۸۶۰؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۶ ـ ۵۷، «وحى».
- ↑ راه و راهنماشناسى، ص ۱۵۴؛ معارف قرآن، ص ۴۰۳ ـ ۴۰۴.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۲.
- ↑ العقائد الاسلاميه، ج ۱، ص ۳۶؛ الميزان، ج ۲، ص ۱۱۵؛ فلسفه اخلاق، ص ۳۰۱.
- ↑ و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۷ - ۱۰.
- ↑ الميزان، ج ۵، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱؛ ج ۶، ص ۱۶۶؛ لب الاثر، ص ۲۶۷؛ العقايد الاسلاميه، ج ۱، ص ۱۱۸.
- ↑ گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است؛ سوره طه، آیه ۵۰.
- ↑ و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۷ - ۱۰.
- ↑ الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۸؛ فلسفه اخلاق، ص ۱۳۳؛ فطرت و دين، ص ۲۱۰.
- ↑ و آیا به او دو راه (خیر و شرّ) را نشان ندادیم؟؛ سوره بلد، آیه ۱۰.
- ↑ رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۳؛ فتح القدير، ج ۵، ص ۴۴۹؛ الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۳.
- ↑ فى ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ نمونه، ج ۲۷، ص ۴۵ ـ ۴۸.
- ↑ جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵؛ مجمعالبيان، ج ۱۰، ص ۷۵۵؛ تفسير قرطبى، ج ۲۰، ص ۵۱.
- ↑ جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۵؛ التفسير الكبير، ج۳۱، ص۱۹۳؛ روحالمعانى، مج۱۶، ج۳۰، ص۱۴۴.
- ↑ جامعالبيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۵؛ كشفالاسرار، ج۱۰، ص۵۰۶؛ روحالمعانى، مج۱۶، ج۳۰، ص۲۵۹.
- ↑ بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۹ - ۱۰.
- ↑ التفسيرالكبير، ج۳۱، ص۱۹۳؛ روحالمعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۹.
- ↑ مجمعالبيان، ج۱۰، ص۷۵۵؛ غريبالقرآن، ص۳۰۴؛ الصافى، ج ۵، ص ۳۳۱.
- ↑ جامعالبيان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۶۶؛ رحمة من الرحمن، ج۴، ص۵۰۲؛ تفسير قرطبى، ج۲۰، ص۵۲.
- ↑ بحار الانوار: ج۶، ص ۱۹؛ ج ۶۷، ص ۵۰.
- ↑ رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۲؛ مصباح الهدايه، ص ۱۰۴.
- ↑ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۸۶؛ مصباح الهدايه، ص۱۰۳ ـ ۱۰۵؛ مدارجالسالكين، ج ۱، ص۵۴ ـ ۵۵.
- ↑ احياء علوم الدين، ج ۳، ص ۳۲؛ اغاثة اللهفان، ج ۱، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰؛ جامعالسعادات، ج۱، ص۱۷۹ ـ ۱۸۵. .
- ↑ فىظلال القرآن، ج۶، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ الميزان، ج ۱۰، ص ۲۶۱؛ ج ۱۶، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص ۱۱۶، ۱۳۳؛ فى ظلال التوحيد، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۲؛ فطرت و دين، ص ۴۶، ۵۷، ۷۹.
- ↑ فى ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ـ ۲۶۰، «اسلام و نيازهاى زمان»؛ فطرت و دين، ص ۱۹۸، ۲۱۰.
- ↑ و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸، ۲۶۰، ۴۳۳، «اسلام و نيازهاى زمان».
- ↑ جامعالبيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵؛ مجمعالبيان، ج ۱۰، ص ۳۷۰؛ الدر المنثور، ج ۶، ص ۳۵۵ ـ ۳۵۶.
- ↑ تفسير قرطبى، ج۲۰، ص۷۵؛ تفسيرجلالين، ص ۸۰۹؛ تفسير ثعالبى، ج ۵، ص ۵۹۵.
- ↑ مجمعالبيان، ج ۱۰، ص ۷۵۵؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۵۸۶.
- ↑ فطرت و دين، ص ۸۵، ۹۴.
- ↑ الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۸؛ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ـ ۲۶۰، «اسلام و نيازهاى زمان»؛ پرتوى از قرآن، ج ۳۰، ص ۱۱۱، ۱۱۳.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۶.
- ↑ الميزان، ج ۱۴، ص ۱۴۹.
- ↑ و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
- ↑ آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی میشد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
- ↑ التبيان، ج۶، ص ۴۰۳؛ مجمعالبيان، ج ۷، ص ۳۷۷؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۰.
- ↑ جامعالبيان، مج۱۱، ج۲۰، ص۳۷؛ تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۲۳۴؛ تفسير الجلالين، ص ۴۶۶.
- ↑ جامعالبيان، مج۳، ج۳، ص۳۶۲؛ التبيان، ج۲، ص۴۵۸؛ تفسير قرطبى، ج۶، ص۲۳۴.
- ↑ و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردنها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.
- ↑ جامعالبيان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۳۷؛ التفسير الكبير، ج ۸، ص ۴۷؛ تفسير ابى السعود، ج ۴، ص ۲۲۴.
- ↑ التبيان، ج ۴، ص ۵۷؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۸۰۹.
- ↑ گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد: امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار میکردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بیآسیب) را به زور میگرفت. امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد. پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاکجانتر و مهربانتر از او، جایگزین کند. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه ۷۸ - ۸۲.
- ↑ التبيان، ج ۷، ص ۶۹؛ رحمة من الرحمن، ج ۳، ص ۲۰ ـ ۲۱؛ الميزان، ج ۱۳، ص ۳۴۲.
- ↑ و بندهای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.
- ↑ پس راه افتادند، تا هنگامی که سوار کشتی شدند آن را سوراخ کرد؛ (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی که سرنشینان را غرق کنی، بیگمان کاری شگفت کردی!؛ سوره کهف، آیه ۷۱.
- ↑ پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچهای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بیگناه را بیآنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی!؛ سوره کهف، آیه ۷۴.
- ↑ باز راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند از مردمش خوراک خواستند، اما آنان از پذیرایی ایشان خودداری کردند؛ سپس دیواری در آن (شهر) یافتند که میخواست فرو افتد، (خضر) آن را استوار کرد، (موسی) گفت: اگر میخواستی برای آن مزدی دریافت میداشتی؛ سوره کهف، آیه ۷۷.
- ↑ تفسير بغوى، ج۳، ص۱۴۴؛ التبيان، ج۷، ص۸۲؛ الميزان، ج۱۳، ص۳۳۸.
- ↑ تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری؛ سوره کهف، آیه ۸۶.
- ↑ زادالمسير، ج ۵، ص ۱۸۴؛ تفسير قرطبى، ج ۱۱، ص ۳۲.
- ↑ پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند (چنین کردند) و ما به او وحی کردیم که (روزی) آنان را از این کارشان آگاه میکنی، در حالی که آنان درنیابند؛ سوره یوسف، آیه ۱۵.
- ↑ التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۹۹.
- ↑ التبيان، ج ۶، ص ۱۱۰؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۶۳۵ ـ ۶۳۶؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۱۰۰.
- ↑ جامع البيان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۱۰؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۹۴؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۰.
- ↑ جامعالبيان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۱۰؛ احكامالقرآن، جصاص، ج ۳، ص ۲۷۴؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۹۴.
- ↑ مجمعالبيان، ج۵، ص۳۵۷؛ الصافى، ج ۳، ص ۵۲؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۲۶.
- ↑ پروردگارا! به من از فرمانروایی پارهای دادهای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمانها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
- ↑ مجمعالبيان، ج۵، ص۳۵۷؛ فتحالقدير، ج ۳، ص ۲۶؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۸۳. .
- ↑ (یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمیرسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه میکنم این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهادهام و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمیگزارند؛ سوره یوسف، آیه ۳۷ - ۳۸.
- ↑ مجمع البيان، ج۵، ص۳۸۵ ـ ۳۸۶.
- ↑ آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده میکرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارندهای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بیگمان شما دزدید!؛ سوره یوسف، آیه ۷۰.
- ↑ آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنیاش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدینگونه برای یوسف چارهگری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمیتوانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند میخواست- هر کس را که بخواهیم به پایههایی فرا میبریم و ز هر دانندهای داناتری هست؛ سوره یوسف، آیه ۷۶.
- ↑ (سلیمان) از گفتار آن (مور) خندان لب گشود و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور؛ سوره نمل، آیه ۱۹.
- ↑ جامع البيان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۷۲؛ التبيان، ج۸، ص ۸۲؛ مجمعالبيان، ج ۵، ص ۳۵۳.
- ↑ به ما زبان مرغان آموختهاند؛ سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ الميزان، ج ۵، ص ۷۹.
- ↑ المیزان، ج 11، ص 119؛ ج 12، ص 342.
- ↑ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹؛ نظرات فى التصوف و الكرامات، ص ۵۲ ـ ۵۴؛ مجموعهآثار، ج ۲، ص ۲۲۸ ـ ۲۳۳، «مقدمهاى بر جهان بينى اسلامى».
- ↑ الفتوحاتالمكيه، ج۱، ص۳۱، ۲۸۹؛ الميزان، ج ۱۱، ص۱۱۹؛ ج۱۲، ص۳۴۲؛ آشنايى با علوماسلامى، ج۱، ص ۱۵۳ ـ ۱۵۴.
- ↑ رياض السالكين، ج۴، ص۴۵۳؛ احياء علوم الدين، ج۳، ص۲۳؛ نظرات فى التصوف والكرامات، ص۵۲.
- ↑ تفسيرقرطبى، ج۱۰، ص۸۸؛ فتحالقدير، ج۳، ص۱۷۵؛ مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۴۷۳، «حماسه حسينى».
- ↑ الفتوحاتالمكيه، ج۱، ص۸۹؛ روحالمعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۷.
- ↑ خداوند بخشنده بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا دارد؛ سوره طه، آیه ۵.
- ↑ به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا یافت؛ کار هستی را کارسازی میکند، هیچ میانجی مگر با اذن او در کار نیست، این است خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمیگیرید؟؛ سوره یونس، آیه ۳.
- ↑ (=مشبّهه و مجسّمه).
- ↑ (=منزِّهه).
- ↑ و خداوند به شما آموزش میدهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه ۲۸۲.
- ↑ ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی مینهد؛ سوره انفال، آیه ۲۹.
- ↑ و بندهای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.
- ↑ و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!؛ سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ الفتوحاتالمكيه، ج۱، ص۸۹؛ روح المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۹.
- ↑ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۷۹؛ تلبيس ابليس، ص ۳۱۱.
- ↑ مفاتيحالغيب، ص۸؛ الفتوحاتالمكيه، ج۱، ص ۸۹، ۲۸۷؛ روحالمعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۹.
- ↑ روح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴.
- ↑ الانوار الساطعه، ج ۱، ص ۴۴۲؛ رياض السالكين، ج ۴، ص ۴۵۳؛ شرح دعاء الصباح، ص ۴۶.
- ↑ رحمة من الرحمن، ج ۳، ص ۲۰.
- ↑ مفاتيح الغيب، ص ۸؛ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹؛ روح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۵ ـ ۲۸.
- ↑ شرح حكمة الاشراق، ص ۵۹۹ ـ ۶۰۰؛ شعاع انديشه و شهود، ص ۵۶۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج ۵، ص ۱۴۳، ۱۴۸، «كليات فلسفه»؛ مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۳، ۵۹، «مقدمه مصحح».
- ↑ آشنايى با علوماسلامى، ج۱، ص ۱۴۳ ـ ۱۴۶، ۱۵۳.
- ↑ انسان موجود ناشناخته، ص ۸۶ ـ ۸۹؛ توحيد، ص ۱۳۸ ـ ۱۴۴؛ راز بزرگ رسالت، ص ۷۴ ـ ۷۷.
- ↑ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۷۹.
- ↑ شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۱ـ ۱۱۳؛ روحالمعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴ ـ ۲۸؛ خاتميت، ص ۳۹ ـ ۴۰، ۵۱.
- ↑ اغاثة اللهفان، ج ۱، ص ۱۳۹ ـ ۱۴۰.
- ↑ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹؛ احياء علوم الدين، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۴؛ خاتميت، ص ۳۹ ـ ۴۰، ۵۱. .
- ↑ مفاتيحالغيب، ص ۸؛ فلسفه اخلاق، ص ۱۳۰؛ مجموعه آثار،، ج ۴، ص ۱۴۱، «توحيد».
- ↑ شرح فصوص الحكم، ص ۱۱؛ احياء علوم الدين، ج ۱، ص ۸۸؛ ج ۳، ص ۱۰؛ من العقيدة الى الثوره، ج ۴، ص ۲۰ ـ ۲۱.
- ↑ الانوار الساطعه، ص ۴۴۱؛ القاديانيه، ص ۲۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶.
- ↑ روحالمعانى، مج۹، ج۱۶، ص۲۴ ـ ۲۵؛ التحريروالتنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۳؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۸، «وحى».
- ↑ شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶.
- ↑ تفسير مراغى، ج ۲، ص ۲۰ ـ ۲۱؛ راز بزرگ رسالت، ص ۷۲ ـ ۷۳؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۸، «وحى».
- ↑ شرح فصوص، ص ۱۱۱؛ تلبيس ابليس، ص ۳۱۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶.
- ↑ مجمع البيان، ج ۴، ص ۵۰۲؛ الميزان، ج ۳، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۵؛ ج ۱۶، ص ۱۲.
- ↑ استروح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴؛ تلبيس ابليس، ج ۱، ص ۳۱۱.
- ↑ مدارج السالكين، ج۱، ص۴۵ ـ ۴۶؛ ج 3، ص ۱۶۷؛ احياء علوم الدين، ج ۳،ص ۳۳؛ تلبيس ابليس، ج ۱، ص ۳۱۱.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ص ۲۰۶ ـ ۲۱۰.
- ↑ الفرقان، ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۰۱.
- ↑ و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوهها و بر درخت و بر داربستهایی که (مردم) میسازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
- ↑ التبيان، ج۶، ص۴۰۲؛ مجمعالبيان، ج۶، ص ۵۷۳؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲.
- ↑ جامع البيان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۱۸۲؛ تفسير بيضاوى، ج ۲، ص ۴۱۲؛ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸.
- ↑ تفسيرعياشى، ج۲، ص۲۶۳؛ تفسيرقمى، ج۱، ص۴۱۸.
- ↑ التبيان، ج۶، ص۴۰۲؛ مجمعالبيان، ج ۶، ص ۵۷۲.
- ↑ الميزان، ج۱۲، ص۲۹۲ ـ ۲۹۳؛ الفرقان، ج۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۰۱؛ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸.
- ↑ تفسيرقرطبى، ج۱۰، ص۸۸؛ فتحالقدير، ج۳، ص۱۷۵.
- ↑ خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد؛ سوره مائده، آیه ۳۱.
- ↑ نمونه، ج ۱۱، ص ۲۹۷.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ص۲۱۰.
- ↑ هنگامی که زمین از لرزه واپسین خود به لرزه افتد، و زمین بارهای سنگین خود را، برون افکند، و انسان پرسد که چه بر سر آن آمده است؟ در آن روز زمین رازهایش را باز میگوید؛ سوره زلزال، آیه ۱ - ۴.
- ↑ زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
- ↑ التبيان، ج۲، ص۴۵۸؛ مجمعالبيان، ج ۶، ص ۵۷۳؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۰.
- ↑ تفسير مجاهد، ج ۲، ص ۷۴۲؛ جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۳۸؛ تفسير قرطبى، ج ۲۰، ص ۱۰۲.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ص۲۱۱.
- ↑ پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص ۴۹۸؛ جامع البیان، ج۱۵، ص ۲۶۴ـ ۲۶۵؛ فتح القدیر، ج۲، ص ۱۲۴۲ـ ۱۲۴۳؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص ۳۵۸.
- ↑ تفسیر کبیر، مجلد۱۶، جزء ۳۱، ص ۱۹۲.
- ↑ تفسیر روح البیان، ج۱۰، ص ۴۴۳؛ تفسیر روح المعانی، ج۱۶، ص ۲۵۷؛ تفسیر مراغی، مجلد۱۰، جزء۳۰، ص ۱۶۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص ۳۰۰؛ تفسیر کشاف، ج۴، ص ۷۵۹.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۹۳، ص ۱۶؛ ج۱۳، ص ۵۲؛ ج۱۹، ص ۲۸۷.
- ↑ و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
- ↑ التبیان، ج۶، ص ۴۰۳؛ مجمع البیان، ج۷، ص ۳۷۷؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ جامع البیان، ج۲۰، ص ۳۷.
- ↑ و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ جامع البیان، ج۳، ص ۳۶۲؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸.
- ↑ گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد: امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار میکردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بیآسیب) را به زور میگرفت. امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد. پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاکجانتر و مهربانتر از او، جایگزین کند. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه ۷۸ - ۸۲.
- ↑ التبیان، ج۷، ص ۶۹؛ المیزان، ج۱۳، ص. ۳۴۲
- ↑ و بدین گونه پروردگارت تو را برمیگزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری میآموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام میگرداند چنانکه پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه ۶.
- ↑ و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار و با خادمان مگمار باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن سر زمین جای دادیم و بر آن شدیم تا بدو از دانش خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند؛ سوره یوسف، آیه ۲۱.
- ↑ یوسف گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمیرسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه میکنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهادهام؛ سوره یوسف، آیه ۳۷.
- ↑ پروردگارا! به من از فرمانروایی پارهای دادهای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمانها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
- ↑ مجمع ا لبیان، ج۵، ص ۳۵۷؛ فتح القدیر، ج۳، ص ۲۶.
- ↑ و سلیمان از داوود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است؛ سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ سلیمان از گفتار آن (مور) خندان لب گشود و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور؛ سوره نمل، آیه ۱۹.
- ↑ جامع البیان، ج۱۹، ص ۱۷۲؛ التبیان، ج۸، ص ۸۲؛ مجمع البیان، ج۵، ص ۳۵۳؛ المیزان، ج۵، ص ۷۹.
- ↑ و چون مشرکان شریکهایشان را (که برای خداوند میپنداشتند) ببینند میگویند: پروردگارا! اینانند شریکهایی که ما به جای تو (به پرستش) میخواندیم آنگاه (آن شریکان) به آنان پاسخ میدهند که: بیگمان شما دروغگویید؛ سوره نحل، آیه ۸۶.
- ↑ التبیان، ج۳، ص ۴۹۹؛ مجمع البیان، ج۳، ص ۲۸۶.
- ↑ زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
- ↑ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰.
- ↑ الفتوحات، ج۱، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲
- ↑ مفاتیح الغیب، المفتاح الرابع، المشهد الثالث، ص۱۵۹.
- ↑ اتفق المشايخ على أن من كان أكله من الحرام لا يفرق بين الوسوسة و الإلهاممفاتیح الغیب، المفتاح الرابع، المشهد الثالث، ص۱۵۹.
- ↑ مفاتیح الغیب، المفتاح الرابع، المشهد الثالث، ص۱۵۹.
- ↑ یکی از راههای اثبات تحقق خارجی شیطان، خطورات ناخواسته درونی است که در این باره صاحب بحارالانوار مینویسد: و لا يمكن أن يقال إن فاعلها هو العبد لأن العبد قد يكره حصول تلك الخواطر و يحتال في دفعها عن نفسه مع أنها البتة لا يندفع بل ينجر البعض إلى البعض على سبيل الاتصال فإذا لا بد هاهنا من شيء آخر و هو إما الملك و إما الشيطان فلعلهما متكلمان بهذا الكلام في أقصى الدماغ أو في أقصى القلب حتى إن الإنسان و إن كان في غاية الصمم فإنه يسمع هذه الحروف و الأصوات؛ بحارالانوار، ج۶۰، ص۱۴۱.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۲۱-۳۲۳.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۷-۸.
- ↑ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۷۵۵؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۹۷؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۴۵: محمد بن احمد قرطبی، الجامع الأحکام القرآن، ج۲۱، ص۷۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳۱، ص۱۷۷.
- ↑ «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۸.
- ↑ ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳۰، ص۱۳۴؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۴۳۶، احمد بن ابراهیم ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۱۳؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۵۸.
- ↑ ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳۰، ص۱۳۴؛ احمد بن ابراهیم ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۱۳؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۵۸.
- ↑ ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۹۷؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۴۷، حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنا عشری، ج۱۴، ص۲۲۹؛ سید علی اکبر قرشی، تفسیر احسن الحدیث، ج۱۲، ص۲۴۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳۱، ص۱۷۷؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۷۵۹.
- ↑ «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
- ↑ همچنین ر. ک: طه، ۳۸.
- ↑ ر. ک: عبد الرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۲۹۴۱؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۳۷۵؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنشور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۲۰.
- ↑ ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۰: عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۲۹۴۱؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۲۰.
- ↑ «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ ر. ک: محمدین مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۱، ص۳۵۰؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۴۰۶؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر تهران، ج۷، ص۸۳؛ نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۱، ص۴۲۹؛ احمد بن ابراهیم ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۲۴؛ جلال الدین سیوطی، الدر المثور فی تفسیر المأثور، ج۲، ص۳۴۶.
- ↑ «گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۶.
- ↑ این دیدگاه در میان مفسران - به ویژه مفسران شیعه مشهور است. ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۳۶۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۵۴۲؛ یعقوب جعفری، کوثر، ج۶، ص۴۵۴؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۴۹۳؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۳۴۶. از روایات نیز میتوان دریافت که جناب ذوالقرنین، پیامبر نبوده است (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷۱)؛ صاحب موسی و ذو القرنین، کانا عالمین و لم یکونا نبین؛ همچنین ر. ک: محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۳۳۰ و ۳۴۰؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۲، ص۷۴۱.
- ↑ نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۲، ص۳۶۰: ﴿قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ...﴾ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَلْهَمَهُ اللَّهُ تعالَى.
- ↑ در بحث از روایات این موضوع، به تمایزهای این دو اشاره خواهد شد.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۴۵.