مکه
مکه شهری است خشک در وسط انبوهی از کوهها و سنگلاخها در کشور شبه جزیره عربستان. این شهر زادگاه پیامبر خدا (ص) و محل برانگیخته شدن ایشان به رسالت است. مردم مکه، همواره بر آیین ابراهیم (ع) بودند تا اینکه از زمان عمرو بن لحی، امیر خزاعی مکه، بتپرست شدند. بعد از اسلام این شهر در سال هشتم هجری توسط مسلمانان فتح شد. شهر مکه در آخرالزمان شاهد حوادث بسیاری خواهد بود که به فراوانی در احادیث ملاحم و فتن و احادیث آخرالزمان از آن یاد شده است.
مقدمه
مکه زادگاه پیامبر خدا (ص) و محل برانگیخته شدن ایشان به رسالت است. مکه شهری است خشک که در وسط انبوهی از کوهها و سنگلاخها قرار گرفته و هوای آن بسیار گرم است. از زمانی که حضرت ابراهیم (ع) فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر را به این سرزمین آورد و به اعجاز الهی چشمه زمزم در آنجا جوشید، به تدریج اقوام و قبایلی به این منطقه آمدند و مکه که خانه خدا و مسجدالحرام در آنجاست، رونق و شهرت یافت. مکه امروز، شهری بزرگ و مدرن است و همه ساله در ایام حج و در طول سال، پذیرای میلیونها زائر، از جهان اسلام است که برای ادای مناسک حج و عمره به این شهر میآیند. پرجمعیتترین شهر حجاز است، با ارتفاعی حدود ۳۰۰ متر از سطح دریا[۱].
مکه در عرض جغرافیایی ۳۳ درجه و ۲۸ دقیقه و طول ۴۹ درجه قرار دارد. این شهر، جزئی از هلالی منطقه تهامه و ارتفاع آن از سطح دریا، حدود ۳۳۰ متر است. شهر مکه در درّهای تنگ و هلالی شکل پیرامون خانه کعبه[۲]، در میان دو کوه ابوقبیس و قیقعان واقع شده است. هوای این دره به واسطه احاطه کوهها، بسیار گرم و خشک است[۳].
جامعهشناختی این شهر در سالهای منتهی به ظهور پیامبر رحمت (ص)، میتواند به درک بیشتر و بهتر ما از اسلام کمک کند. مکه از آب سطحی برخوردار نیست و آب شرب آن فقط از چاهها تأمین میشود که از بارانهای زمستان و بهار، مایه میگیرند. این بارانها گاه به صورت رگبارهای شدیدی در میآیند که به فاصله چند لحظه، سیلابهای عظیمی را تشکیل میدهند. این سیلابها از کوههای اطراف به سمت دره (مکه) سرازیر میشوند و شهر را به خرابی تهدید میکنند[۴].[۵]
دلیل نامگذاری
در علت نامگذاری مکه به این نام (بین عالمان و مؤرخان) اختلاف است. گفته میشود این نام، برگرفته است از: تمکّ الجبارین (تمک اعناق الجباره)[۶]؛ "ستمگران و فاجران را میبلعد و از بین میبرد"[۷]. همچنین گفتهاند: "برای اینکه مردم را به خود جذب میکند"[۸] و نیز گفته شده است: این شهر را از این لحاظ، مکه نامیدهاند که جای کمآبی است و گویا زمین آن، آبش را مکیده است[۹].
عدهای مکه را مترادف کلمه بکه به معنای ازدحام دانستهاند و علت نامگذاریاش را در این بیان کردهاند که مردم، هنگام حج در آن ازدحام میکنند[۱۰].[۱۱]
نامهای مکه
- ام الصفا: از نامهای مکه است، چون برای کسانی که با خلوص فریضه حج میکنند، گشایش خاطر و صفا حاصل میشود[۱۲].
- اُمّ راحم: از نامهای مکه است[۱۳].
- اُمّ رُحم: از نامهای مکه است. مکه امّ رُحم نامیده شد. چون هرگاه افراد، مجاور مکه میشدند، مورد رحمت قرار میگرفتند. مکه امّ رحم است یعنی اصل و ریشه رحمت است. ابن منظور در لسان العرب آورده است: اُمّ رُحم همان مکه است و «المرحومه» از نامهای مدینه پیامبر(ص) است[۱۴].
- اُمّ رحمان: یکی از نامهای مکه است[۱۵].
- أمّ رحمه: از نامهای مکه است[۱۶].
- أمّ روح: یکی از نامهای مکه است[۱۷].
- أمّ زُحم: یکی از نامهای مکه است[۱۸].
- اُم صبح: یکی از نامهای مکه است[۱۹].
- اُم صُحّ: از نامهای مکه است[۲۰].
- اُمّ کوثی: یکی از نامهای مکه است[۲۱].
- اَمینه: از اسامی مکه است. چون مطلع وجود حضرت نبی امین است[۲۲].
- باسته: از نامهای مکه است[۲۳].
- باسّه: یکی از نامهای مکه است[۲۴]، به معنای در هم شکننده. چون در عهد عَمالیق و جُرهُم، جبارانی در مکه فرود آمدند و هر کدام از آنان که قصد سویی نسبت به بیت الحرم کرد خداوند او را نابود ساخت.
- بسّاسه: از نامهای مکه است. مکه بساسه نامیده میشود زیرا هنگامی که در آن ستم میکردند، نابود و هلاکشان میکرد. معاویه بن عمار از امام صادق(ع) نقل میکند که: از نامهای مکه بساسه [یعنی نابود کننده] است، چون مردم وقتی در مکه ظلم میکردند. آنان را بیرون میکرد و هلاک میساخت[۲۵]. مانند اصحاب فیل و بعضی را آگاه میکرد مانند تبع اول.
اوضاع سیاسی ـ اجتماعی
در مکه نیز چونان دیگر نقاط شبه جزیره عربستان، اساس اجتماع بر نظام قبیلگی استوار بود. قریش در مکه با تیرهها و طوایفش، عمده ساکنان این شهر را تشکیل میدادند. همسایگی خانه خدا باعث حرمتشان نزد عموم قبایل عرب میشد و به آنان چنان امنیتی بخشیده بود که دیگر قبایل را از آن بهرهای نبود[۲۶]. مردم عرب قریش را، به دیده احترام و بزرگی مینگریستند و نزدشان به بسیاری از اختلافات خاتمه میدادند[۲۷].[۲۸]
دین مردم مکه
مردم مکه، همواره بر آیین ابراهیم (ع) بودند تا اینکه از زمان عمرو بن لحی، امیر خزاعی مکه، بتپرست شدند[۲۹]. از آن پس، دین ابراهیم (ع) از میان غالب مردم مکه رخت بربست و جز در امور حج، اثری از آن باقی نماند. عزی، هبل، أساف، نائله و مناة از بتهای معروف قریش به شمار میآمدند[۳۰].
تحمس[۳۱] و سختگیری قریش در امر دین نیز از دیگر خصیصههای بارز دینی در مکه بر شمرده میشد؛ از اینرو به قریش "حمس" (بدعتگذار) اطلاق میشد[۳۲]. آنان ساکنان خارج از حرم را وادار میکردند که غذای خود را وارد حرم نکنند، بلکه باید از غذای اهل آنجا استفاده میکردند و در موقع طواف باید از لباسهای مردم مکه که لباس ملی و قومی بود، بهره بگیرند؛ اگر هم کسی توانایی خریدش را نداشت، میبایست برهنه طواف کند[۳۳]. با این حال، مکه از خداپرستانی که از پرستش بتان، سر باز زده بودند و حنیفی یا نصرانی شده بودند، خالی نبود. در بین قریش، به ویژه در طایفه بنیهاشم، آیین حنیف ابراهیم (ع) پیروانی داشت[۳۴].
فتح مکه
فتح مکه در پی آن روی داد که بر اساس "پیمان حدیبیه"، مسلمانان و کفار نباید علیه یکدیگر تحرکات نظامی میکردند و یا همپیمانان خود را ضد همپیمانان طرف مقابل به نبرد وا میداشتند و یا آنان را در نبرد، یاری میرساندند؛ اما قریش با تجهیز "بنوبکر" ـ که با آنان همپیمان بودند ـ علیه قبیله "خزاعه" که با مسلمانان همپیمان بودند و حتی با شرکت شبانه در نبرد علیه آنان، عملاً قرارداد حدیبیه را نقض کردند[۳۵].
زیارت مکه
مکه، سرزمین برگزیده خداوند است و موردنظر و توجه پروردگار. سرزمین عرفان و معنویت و توحید است، خاستگاه اسلام است، تربت منتخب آفریدگار است و زیارت این دیار، قدم نهادن و رفتن و دیدن و فیض بردن از جاهایی است که مورد عنایت خاصّ خداست. امام صادق (ع) فرموده است: "محبوبترین زمین نزد خدا، مکه است. نزد خداوند هیچ خاکی محبوبتر از خاکش و هیچ سنگی گرامیتر از سنگش و هیچ درختی محبوبتر از درخت مکه و هیچ کوهی محبوبتر از کوههایش و هیچ آبی محبوبتر از آب مکه نیست"[۳۶]. در ارزش زیارت مکه همین بس که ایام پربرکت و سراسر خیر حج، آنقدر سازنده و پربار و پربهاست که در حدیثی از امام باقر (ع) حتی خواب در مکه، همچون تلاش و فعالیت در شهرهای دیگر و سجود در مکه، همچون به خون غلطیدن و شهادت در راه خدا به حساب آمده است[۳۷]. ارزش و قداست این خاک، به خاطر انتساب به پروردگار است و برگزیدگی این تربت، به خاطر معنویات و خاطرات مقدس این مهد وحی و کانون رسالت و توحید است.
مرحوم علامه امینی، در ردّ نظریه کسانی که به اینگونه امور و تبرک جستنها و ارزش قائل شدنها ایراد میگیرند، بحث و بیان مفصّلی دارد که در جایی چنین میگوید: "... همچنان که اراضی و میدانها و خانهها و ادارات رسمی و دولتی که به نحوی منتسب به حکومتهاست، احکام و مقررّات ویژهای دارد که مردم، ملزم به رعایت آن و اجرای قوانین مربوط به آن هستند، همچنین زمینها و بناها و سرزمینهای منسوب به خداوند هم شئون خاص و احکام و مقررات ویژه و لوازم و روابطی دارد که حتمی است و آن کس که تسلیم پروردگار باشد و در لوای توحید و زیر سایه اسلام زندگی کند به ناچار باید آنها را مراعات کرده و به وظایف خود در قبال آنها قیام و اقدام کند. و از همینجاست که کعبه و حرم و مسجدالحرام و مسجدالنبی و کلًا مساجد و معابد و کلیساها و کنیسهها احکام خاص و مقررات ویژه و احترام فوقالعاده دارد و از نظر طهارت و نجاست و خرید و فروش و... مقرراتش ویژه و لازم الاجراء است. اگر مکه مکرمه حرم امن الهی است که مردم به آن روی میآورند و از هر فراز و نشیب، آهنگ خانه خدا میکنند و آن اعمال مخصوص را انجام میدهند و حتی گیاههای حرم هم حکم خاص دارد، اینها از آثار همان انتساب به خداوند است و به خاطر این است که خداوند، "مکه" را از بین سرزمینها، برگزیده است..."[۳۸].
این مکه است و کعبه، این خاستگاه نور توحید است و "ام القری"، این حجرالأسود است و مقام ابراهیم، این سرزمین "مبارک" است، خانه برکت خیز است. اولین خانه پربرکتی است که برای مردم قرار داده شده است. به تعبیر قرآن: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ﴾[۳۹]
در کعبه، "حجرالأسود"، سوگندنامه خدا با بندگان است و دست کشیدن به آن، تجدید عهد با خداوند است و بیعت نمودن با اوست. درباره حجرالاسود و رکن یمانی، حدیث است که:«يَمِينُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ يُصَافِحُ بِهَا خَلْقَه»[۴۰].
نگاه کردن به کعبه هم، عبادت است. که پیامبر (ص) فرموده است: «النَّظَرُ إِلَى الْكَعْبَةِ عِبَادَة»[۴۱] و در حدیث دیگر است که: هرکس به کعبه نظر کند (در واژه "نظر" دقت شود) تا وقتی که نگاهش به کعبه است برایش حسنه نوشته میشود و از سیّئات او محو میگردد: «مَنْ نَظَرَ إِلَى الْكَعْبَةِ لَمْ يَزَلْ يُكْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ وَ يُمْحَى عَنْهُ سَيِّئَةٌ حَتَّى يَصْرِفَ بَصَرَهُ عَنْهَا»[۴۲].
وقتی که کعبه، یادآور آن همه خلوص و عظمت و ایثار ابراهیم است و سمبل توحید و خداپرستی است، نگاه به آن هم عبادت به حساب میآید. چرا که این نگاه هم سازنده و تربیت کننده است. تا نگاه کننده چه کسی باشد و در ورای نگاه، چه احساس و درک و برداشتی نهفته باشد[۴۳].
اقامت در مکه
از مسائلی که درباره مکه مطرح است، کراهت سکونت در این شهر میباشد. البته چنین نیست که زندگی در آن مکان مقدس خود بخود کراهت داشته باشد، بلکه به معنای آن است که چون مکه و حرم مقدس است، ممکن است نسبت به آنجا بیاحترامی شود و در اثر آن گرفتار عذاب الهی گردد؛ ﴿وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۴۴].
به استناد تفسیری که از امام صادق(ع) رسیده، آن حضرت اقامت در مکه را کراهت داشتند[۴۵]. همچنین در صورت سکونت در مکه خوف آن هست که انسان در حرم و مکه مرتکب گناه شود و کیفر گناه در مکه مضاعف است[۴۶].
طبق بیان برخی روایات، ماندن و اقامت گزیدن در مکه قساوت قلب میآورد. شاید علتش این باشد که اثر گناه در این مکان بیشتر است و لذا ساکن شدن در مکه، در روایات مکروه دانسته شده و در بعضی از روایات دستور دادهاند که وقتی از مناسک و اعمال حج فارغ شدید در مکه نمانید و به وطن برگردید.
همان طور که گناه در مکه کیفر مضاعف دارد، ثواب عمل خیر و عبادت نیز چندین برابر است. از امام سجاد(ع) روایت شده است که: «اگر کسی در مکه قرآن را ختم کند نمیمیرد مگر این که رسول خدا(ص) را میبیند و جایگاهش را در بهشت مشاهده میکند و تسبیح در مکه معادل با خراج کوفه و بصره است که در راه خدا انفاق کند و اگر کسی در مکه هفتاد رکعت نماز بخواند و در هر رکعت سوره توحید و قدر آیه سخره و آیه الکرسی را بخواند، نمیمیرد مگر شهید. غذا خوردن در مکه مثل روزه گرفتن در غیر مکه است و یک روز روزه گرفتن در مکه معادل یک سال روزه گرفتن در غیر مکه است و راه رفتن در مکه عبادت است[۴۷]. از این روایت و دیگر روایات استفاده میشود که صرف اقامت و ساکن شدن در مکه کراهت ندارد و این کراهت به خاطر آن خصوصیاتی است که گفته شد.
صاحب جواهر از شهید نقل میکند که او بین این دو دسته از روایات را اینگونه جمع کرده است: «اگر کسی به خودش اطمینان داشته باشد که در مکه تخلف نمیکند، مستحب است در آنجا بماند»[۴۸] و اما اراده و نیت گناه در مکه؛ آن گونه که از روایات استفاده میشود، برای نیت و اراده گناه، چیزی نوشته نمیشود؛ یعنی اگر کسی اراده و نیت گناه کند، لیکن آن را به مرحله عمل درنیاورد و مرتکب آن نشود، خداوند سیئهای برایش نمینویسد.
امام صادق(ع) میگوید: «خداوند خطاب به حضرت آدم(ع) فرمود: من برای تو مقرر کردهام که اگر کسی از ذریه تو اراده گناه کرد چیزی برای او نوشته نمیشود و اگر آن را انجام داد برایش ثبت میشود و اگر اراده عمل صالحی را کرد، گرچه آن را انجام ندهد، خداوند یک حسنه برای او مینویسد و اگر آن را انجام داد، ده حسنه برای او مینویسد»[۴۹].
حتی در بعضی از روایات، در مورد کسی که معصیتی را مرتکب شود، آمده است: «خداوند به او مهلت میدهد که اگر پشیمان شد و استغفار کرد برایش چیزی ننویسند. (در بعضی از روایات مهلت هفت ساعت مشخص گردیده است) و اگر در آن مهلت مقرر استغفار نکرد، خداوند برای او یک سیئه ثبت میکند»[۵۰].
با اینکه از روایات استفاده میشود که خداوند بسیار آمرزنده و بخشنده است و از گناهان بندگان میگذرد، اما نسبت به کسی که در مکه گناه کند، اولاً: کیفر آن را مضاعف قرار داده است. ثانیاً: برای کسی که اراده گناه کند، گر چه آن را انجام هم ندهد گناه برای او نوشته میشود.
در بحار الانوار از پیامبر(ص) روایتی نقل شده که آن حضرت فرمود: «اگر کسی تصمیم بگیرد که در مکه گناهی مرتکب شود گر چه آن را انجام ندهد، خداوند گناهی برای او مینویسد» حضرت آن گاه فرمود: زیرا خداوند فرموده است: ﴿وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۵۱]. و این ویژگی و خصوصیت در شهر دیگری وجود ندارد. پیامبر(ص) آنگاه میافزاید: «اصحاب فیل فقط اراده کردند که کعبه را خراب کنند، ولی خداوند آنها را عذاب کرد، پیش از آنکه کاری را انجام دهند»[۵۲].[۵۳]
حاکمان مکه
- ابو قتاده انصاری: ابو قتاده انصاری در زمره اصحاب رسول خدا (ص) و از شجاعان و دلاوران و افاضل یاران آن حضرت و همچنین از یاران مخلص و با وفای امیرالمؤمنین (ع) نیز محسوب میشود[۵۴]. امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که به خلافت رسید، خالد بن عاصی بن هاشم بن مغیره مخزومی را که از سوی عثمان والی مکه بود، عزل کرد و ابو قتاده انصاری را بر آن شهر گماشت ولی پس از مدتی ابو قتاده را نیز از ولایت مکه برکنار نموده[۵۵] و قثم فرزند عباس را به جای او منصوب کرد[۵۶].
- قثم بن عباس قرشی: پسر عمو و صحابی رسول خدا (ص) و نیز از اصحاب خاص حضرت علی (ع) بود[۵۷]. هنگامی که حضرت علی (ع) به خلافت رسید، روی اعتمادی که به قثم داشت او را به کارهای مهمی گماشت و از همان اوایل خلافت قثم را والی و استاندار مکه قرار داد و تا زمان شهادت آن حضرت، وی به این سمت باقی بود. طبری قثم را کارگزار مکه و طائف دانسته است[۵۸].[۵۹]
بتپرستی در مکه
از زمان بنای کعبه به دست حضرت ابراهیم(ع)، در جزیرةالعرب، آیین توحیدی و دین حنیف رواج یافته و حضرت اسماعیل(ع) نیز آن را تداوم بخشیدهاند. مردم آن عصر تقدس و احترام ویژهای نسبت به کعبه قایل بوده و هنگامی که کسانی از آنان به سفر رفته و یا مهاجرت میکردند، قطعهای از سنگهای کعبه یا حرم را همراه خود برده و به آن تبرک میجستند. آنان در هر مکانی که ساکن میشدند آن قطعه از سنگ را برای بزرگداشت کعبه نزد خود حفظ کرده و محترم میداشتند. دیری نپایید که این سنگها را تراشیده و به اشکال و صور مختلفی درآوردند. به این صورت بتپرستی در شبه جزیره رواج یافت. آغاز بتپرستی را باید از زمان تسلط قبیله «خزاعه» بر مکه و تبعید «جُرهمیان» دانست. جرهمیان منسوب به «جرهم بن قحطان» بودهاند که از جنوب شبه جزیره به این مکان آمدند. حضرت اسماعیل(ع) با یکی از دختران آنان ازدواج کرده و فرزندانی از ایشان به جا گذاشت. با تسلط «عمرو بن لحی خزاعی» بر مکه، برای نخستین بار آیین بتپرستی رواج یافت. وی طی مسافرتی به سرزمین «بَلقاء» در شام، بتپرستان «عمالقه» را دیده و از آنان بتی تقاضا کرد. ایشان نیز «هُبل» را به وی تقدیم داشتند. وی آن را به مکه آورده و مردم را به پرستش هبل وادار کرد. بر اساس گفته پیامبر(ص)، عمرو بن لحی نخستین کسی بود که دین حضرت ابراهیم(ع) را تغییر داده و بتها را به پای داشت[۶۰]. از این زمان هر قبیله و یا حتی هر خانوادهای برای خود بتهایی از سنگ میساخت که به آن «وثن» و در مجموع «اوثان» گفته میشود و نیز بتهایی نیز از «چوب یا طلا و نقره» میساختند که به آن «صنم» و جمع آن «اصنام» گویند. بعضی از بتها میان چند خانواده و یا حتی چند قبیله مشترک بود.
بت «لات» از معروفترین آنها تا هنگام ظهور اسلام بوده است. این بت به صورت سنگی چهارگوش سفید و مظهر انسان بود. مردم «ثقیف» گرد این بت، خانهای ساخته بودند که همانند کعبه مکعب و مرتفع بود و همانند کعبه آن را پوشانیده و اطراف آن را حرم و محل طواف قرار بودند. پردهداری این بتکده با «آل ابی العاص بن ابی یسار» بوده و قریش نیز آن را محترم میداشتند[۶۱]. مکان خانه لات در زیر مأذنه کنونی مسجد «طائف» بود که مسلمانان پس از خراب کردن آن بتخانه، مسجدی بنا نهادند. آن مسجد هم اکنون نیز موجود است. بت «مناة» از دیگر بتهای مشهور عرب بود که قبیله «اوس و خزرج» در یثرب آن را میپرستیدند. معروفترین بتهای قریش و بنیکنانه «عُزی و هُبل» نام داشت. در قرآن کریم اسامی بتهای «لات، مناة و عزّی»[۶۲] و نیز بتهایی چون «یعوق یغوث، ود، سواع و نسر» که مورد پرستش قوم نوح بوده، ذکر شدهاند[۶۳]. بت «اساف» بر رکن آغازین طواف و بت «نائله»[۶۴] بر رکن پایانی آن و نیز «مجاور الریح» بر کوه صفا و «مطعم الطیر» بر کوه مروه قرار داشته است. بتهای معروف دیگر عبارت بودند از: «عمیانس، سعد، صم دوس، نسب دوس، ذوالخلصه، فلس، رضاء، المستوغر[۶۵]. هنگام ظهور اسلام نیز ۳۶۰ بت در داخل کعبه و دهها بت نیز بین صفا و مروه نصب بود که رسول خدا(ص) با فتح مکه (سال هشتم هجری) وارد کعبه شده و پاهای مبارک خود را بر شانه علی(ع) گذاشتند و تمام بتها را در هم شکستند. دیری نپایید با انجام سریههایی به نقاط مختلف، شبه جزیره را از لوث وجود هر گونه بتپرستی و مظاهر شرک پیراستند. به رغم ترویج آیین بتپرستی در جزیرةالعرب، کماکان بعضی از آداب و رسوم دین حنیف یعنی بزرگداشت کعبه، طواف بیت، انجام حج در ماههای حرام و نیز انجام عمره، وقوف در عرفات، مزدلفه، قربانی و هدی شتران، تلبیه حج با آمیزهای از شرک به اجرا در میآمد. برای نمونه به تلبیه قبایل کنانه و قریش در هنگام محرم شدن اشاره میگردد که میگفتند: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ إِلَّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَكَ».
باید افزود که هر یک از قبایل برای خود تلبیه مخصوص داشتهاند[۶۶]. هنگامی که اسلام ظهور یافت، حج را جلوهای دیگر بخشید و آن را از هر گونه شرک و عادات جاهلی و امتیازات نابایسته که در دست اهل «حُمس»[۶۷] قرار داشته پیراست و آن را به عبادتی خاص برای خداوند یکتا تبدیل فرمود.[۶۸]
بکه
این نام در قرآن کریم یک بار آمده است. ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ﴾[۶۹]. عدهای بکه را همان مکه دانستهاند که (م) آن تبدیل به (ب) شده و از لحاظ مفهوم به یک معنا هستند، ولی عدهای تفاوت اندکی بر آن دو قائل شدهاند، به این صورت که مسجدالحرام یا کعبه را بکّه و نام شهر یعنی تمامی شهر را مکّه دانستهاند[۷۰]. امام ششم(ع) فرمود: بکّه نامیده شده از این جهت که مردم در آن به بکاء و گریه مشغولمیشوند[۷۱]. امام کاظم(ع) در پاسخ برادرش علی بن جعفر که پرسید چرا مکه را بکه میگویند؟ فرمود: چون مردم یکدیگر را در مسجدالحرام پیرامون کعبه با دستانشان هُل میدهند[۷۲]. برای بکه معانی مختلفی بیان شده است:
- بکه از «بکَّ» مشتق شده است، یعنی غرور گردن کشان و متکبران را در هم میکوبد، یاگردن آنان را میشکند.
- بکه در جایی نیز به معنای ازدحام آمده است.
با استفاده از برخی روایات و برخی اقوال میتوان برای بکه چند معنی ذیل را نیز ذکر کرد:
- «سعید بن جبیر» میگوید: مکه را بکه میگویند از آن رو که در آنجا برای طواف ازدحام میکنند. امام باقر(ع) این معنا را تأیید فرمودهاند[۷۳]. راوی میگوید امام باقر(ع) را در نماز دیدم، زنی از مقابل او گذشت، من رفتم او را برانم، حضرت فرمود: «او را به حال خود بگذار؛ چراکه اینجا را بکه میگویند. از آن جهت که بعضی با بعض دیگر ازدحام میکنند. زن از مقابل مرد میگذرد، در حالی که مرد در حال نماز است، یا مرد از مقابل زن میگذرد در حالی که زن نماز گزارد، در این مکان این امر را اشکالی نیست»[۷۴]. در روایتی آمده است: «إِنَّمَا سُمِّيَتْ بَكَّةَ لِأَنَّهَا تُبَكُ فِيهَا الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ»؛ «مکه را بکه گفتهاند؛ زیرا در آنجا زنان و مردان به هم میخورند». در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که مکه نام مجموع شهر است و بکه نام محلی است که خانه کعبه در آنجا بنا شده است. «بَكَّةُ مَوْضِعُ الْبَيْتِ و مكة سائر البلاد»[۷۵].
- آن دیار را از آن رو بکه خواندند که گردن جباران و طاغوتیان را در هم میشکند و هیچ جبار و ستمگری، قصد سویی نسبت به آن نمیکند، مگر این که خوار و زبون خواهد شد. «إِنَّمَا سُمِّيَتْ بَكَّةَ لِأَنَّهَا تُبَكُّ أعْنَاقَ الجَبَابِرَةِ»[۷۶]؛ «قطرب» میگوید: وقتی عرب میگوید: بككت عنقه منظور این است که او را خوار و زبون کردم، و نخوت و غرور او را در هم شکستم. و از آنجا که گردن جبارانی که در مکه ظلم و ستم روا دارند در هم شکسته میشود و هرگز بیکیفر نمیماند، آن را بکه نامند[۷۷].
- صاحب «مجمعالبحرین»[۷۸] میگوید: گفتهاند که نامگذاری به بکه از آن جهت است کهمردم در درون و پیرامون آن به بکاء و گریه میپردازند[۷۹]. امام صادق(ع) فرمودهاند: مکه را بکه میگویند: «لِبُكَاءِ النَّاسِ حَوْلَهَا وَ فِيهَا»[۸۰].
- برخی از مفسرین نیز احتمال دادهاند که بکه همان مکه بوده باشد که «م»در آن تبدیل به «ب» شده است، نظیر لازم و «لازب» که هر دو در لغت عرب به یک معنی است.[۸۱]
جستارهای وابسته
منابع
- محدثی، جواد، فرهنگ زیارت
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة
- حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان
- قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور
- محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ج۱
- ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی
- ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱
- تونهای، مجتبی، محمدنامه
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۲۰.
- ↑ مطهر بن طاهر مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ص۷۱.
- ↑ حسین قره چانلو، حرمین شریفین، ص۱۳.
- ↑ حسین قره چانلو، حرمین شریفین، ص۱۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۲۲؛ بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ص۵۱-۵۲.
- ↑ ابن فقیه، ابو عبدالله احمد بن محمد؛ البلدان، ص۷۴.
- ↑ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱، ص۱۹۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ لأنها تجذب الناس این الیها؛ ابن فقیه، ابوعبدالله احمد بن محمد، البلادان، ص۷۴.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۲ ابن فقیه، ابو عبدالله احمد بن محمد، البلدان، ص۷۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۲۲-۳۲۳.
- ↑ فصلنامه میقات حج، ش۲۱، ص۱۲۳.
- ↑ راهنمای حرمین شرفین، ابراهیم غفاری، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ فصلنامه میقات حج، ش۵۳، ص۱۱۷ و ۱۲۷.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۷۶.
- ↑ فصلنامه میقات حج، ش۴، ص۱۴۱.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۷۶.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص۱۲۴ ـ ۱۳۲.
- ↑ شفاء الغرام، فاسی المکی، ص۷۶.
- ↑ فصلنامه میقات حج، ش۴، ص۱۳۳ و ۱۴۵.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۷۶.
- ↑ فصلنامه میقات حج، ش۲۱، ص۱۲۳.
- ↑ راهنمای حرمین شریفین، ابراهیم غفاری، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ شفاء الغرام، فاسی المکی، ص۷۶.
- ↑ فصلنامه میقات حج، ش، ۵۳، ص۱۱۷.
- ↑ حمیری کلاعی، ابوالربیع الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (ص) و الثلاثة الخلفاء ج۱، ص۶۲؛ احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۵.
- ↑ الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۱۴.
- ↑ بدعتگذاری و نوآوری در دین.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۲۴-۳۲۶.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۹۵.
- ↑ محجه البیضاء، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ «وَ النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُجْتَهِدِ فِي الْبُلْدَانِ وَ السَّاجِدُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ محجّه البیضاء، ج۲، ص۱۵۳.
- ↑ سیرتنا و سنتنا، علامه امینی، ص۱۶۰.
- ↑ بیگمان نخستین خانهای که برای (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون برای جهانیان؛ سوره آل عمران، آیه۹۶.
- ↑ محجه البیضاء، ج۲، ص۱۵۴.
- ↑ بحار الانوار، ج ۹۶، ص۶۰.
- ↑ محجه البیضاء، ج۲، ص۱۵۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۱۰۹-۱۱۱.
- ↑ «به هر کس که در آن از سر ستم آهنگ کژروی کند، از عذابی دردناک میچشانیم» سوره حج، آیه ۲۵.
- ↑ صهبای صفا، آیة الله جوادی آملی، ص۲۲.
- ↑ کافی، ج۴، ص۱۹۶.
- ↑ جواهر، ج۲۰، ص۷۲.
- ↑ جواهر، ج۲۰، ص۷۲.
- ↑ جواهر، ج۲۰، ص۷۲.
- ↑ کافی، ج۲، ص۴۴۰.
- ↑ «به هر کس که در آن از سر ستم آهنگ کژروی کند، از عذابی دردناک میچشانیم» سوره حج، آیه ۲۵.
- ↑ کافی، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۱۸.
- ↑ اسد الغابه، ج۵، ص۲۷۵؛ الاصابه، ج۷، ص۳۲۹ و رجال طوسی، ص۶۳.
- ↑ ظاهرا علت برکناری ابوقتاده از ولایت مکه، جهت فراخوانی او به همراهی با حضرت در جنگ جمل، صفین و نهروان بوده است.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۲۰؛ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص ۱۱۷ - ۱۲۳.
- ↑ رجال طوسی، ص۵۵، ش۷.
- ↑ تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۶۹؛ ابن دمشقی، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی(ع)، ج۲، ص۱۲۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۱۰-۱۱۱۲؛ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱، ص۱۲۳ - ۱۲۵.
- ↑ سیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۷۷.
- ↑ الاصنام، کلبی، ص۱۶.
- ↑ سوره نجم، آیه ۱۹ و ۲۰.
- ↑ سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ ابن اسحاق از عایشه نقل میکند که «اساف و نائله» زن و مردی از جرهم بودند که هنگام طواف خانه و یا در بیت، منکری انجام دادند لذا خداوند آنان را به صورت مجسمهای بر جای خود خشکانید. والله اعلم.
- ↑ اخبار مکه، فاکھی، ج۵، ص۱۶۲.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ قبل از اسلام و در مورد انجام مراسم حج، قریش که خود را اهل حمس میدانستند امتیازاتی برای خویش قائل میشدند. از جمله کسانی که بخواهند طواف کنند باید از قریش جامه بگیرند و اگر کسی حتی یک زن جامهای نمیتوانست بگیرد باید برهنه طواف میکرد. قریش خود را ساکن و صاحب حرم میدانستند و در عرفات و مشعر وقوف نمیکردند. خداوند در قرآن کریم آنان را فرمان داد: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾ «سپس از همانجا که مردم رهسپار میشوند رهسپار شوید» سوره بقره، آیه ۱۹۹.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۷۹.
- ↑ «بیگمان نخستین خانهای که برای (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون برای جهانیان» سوره آل عمران، آیه ۹۶.
- ↑ تاج العروس، زبیدی، ج۷، ص۱۱۱.
- ↑ راهنمایی حرمین شریفین، ابراهیم غفاری، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ فصلنامه میقات حج، ش۵۳، ص۱۱۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۸۰، ص۳۳۴.
- ↑ تاریخ مکه، دکتر محمد هادی امینی، ص۲۱.
- ↑ لسان العرب، ج۱۰، ص۴۰۳.
- ↑ مجمع البحرین، ج۵، ص۲۵۹.
- ↑ تاریخ مکه، دکتر محمد هادی امینی، ص۲۲.
- ↑ مجمع البحرین، جپنجم، ص۲۹۵.
- ↑ علل الشرایع، ص۳۹۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۶، ص۷۸.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۹۷.