صحابه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل صحابه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

صحابه یا اصحاب، جمعِ صاحب، کسی که همراه و هم‌دوره با پیامبر خدا(ص) و مدتی با آن حضرت بوده و او را دیده و از سخنان او شنیده است. به یاران پیامبر، اصحاب و صحابه گفته می‌شود و به کسانی که در نسل بعد بوده و پیامبر را ندیده‌اند، "تابعین" گویند. صحابه پیامبر بودن یک افتخار است و رسول خدا(ص) اصحاب خود را ستایش کرده است. کسانی همچون سلمان، ابوذر، بلال، ابن مسعود، مقداد، عمار یاسر، حمزه، از اصحاب پیامبر بوده‌اند و شمار آنان به هزاران نفر می‌رسد. البته برخی از صحابه، کارهای ناپسند و خلاف داشتند، و بعضی از منافقین هم در جمع صحابه بودند، پس نمی‌توان همه صحابه را عادل و بی‌عیب دانست[۱].

مقدمه

تعریف صحابه از نگاه شیعه

برای واژگان صحابه و اصحاب در قرآن و روایات تعریف خاصی بیان نشده، از این‌رو، مسئله مهم معنای لغوی صحابه است. به باور علمای شیعه همه کسانی که با پیامبر(ص) هم‌نشینی داشته‌اند (خواه در غزوات و سفرها، یا در مکه و مدینه و دیگر سرزمین‌ها) جزو صحابه به شمار میآیند؛ حتی کسانی که از نظر اعتقادی پیرو پیامبر اسلام(ص) میباشند، بدون اینکه حضور جسمانی در کنار پیامبر اکرم(ص) داشته باشند، جزو این گروه هستند. از این رو، صحابه و صاحب شامل افراد مؤمن، عادل، فاسق و منافق نیز می‌شود. شاهد این مدّعا آیات و روایاتی است که کلمه صحابه درباره این افراد به کار رفته است. چنانکه برخی آیات را در تعریف لغوی صحابه شاهد آوردیم، روایاتی نیز همین مطلب را ثابت می‌کند که اکنون به چند مورد اشاره میکنیم: ۱. روزی خلیفه دوم از پیامبر اکرم(ص) خواست تا عبد الله بن أبی، منافق مشهور را بکشد. پیامبر(ص) فرمود: "ای عمر! با سخن مردم چه خواهی کرد که بگویند محمد(ص) اصحاب خود را میکشد"[۴]. ٢. جبیر بن مطعمه میگوید: پیامبر(ص) میفرمود: «إنّ في أصحابي منافقون»؛ در میان اصحاب من منافقانی هستند[۵]. مانند این روایت در صحیح مسلم نیز آمده است که قبلا نقل شد. ۳. صریح‌ترین روایت، سخن پیامبر(ص) است که فرمود: "در روز قیامت، گروهی از اصحاب را در نزد حوض کوثر میآورند؛ آن‌گاه آنان را به سوی آتش میبرند، میگویم اینها از اصحاب من میباشند. در جواب گفته می‌شود: تو نمی‌دانی پس از تو چه بدعت‌هایی را پدید آوردند[۶]. در این روایت‌ها پیامبر اکرم(ص) واژه اصحاب را درباره افراد دوزخی به کار برده‌اند. بخاری نقل می‌کند، پیامبر اسلام(ص) فرمود: «أنا فرطكم على الحوض، و ليرفعنّ رجال منكم ثمّ ليختلجنّ دوني فأقول: يا ربّ أصحابي! فيقال لأنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك»[۷]. من بر حوض کوثر وارد میشوم؛ در حالی که گروهی از مردان شما را بیرون برده و از کنار من دور میکنند. آن‌گاه می‌گویم: خدایا! اینها اصحاب من هستند. گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که اینها پس از تو چه رفتاری کرده‌اند[۸]. نتیجه آنکه واژه صحابی در روایات نیز به معنای لغوی آن است. شرط لازم برای اینکه هر مسلمانی صحابه نامیده شود، ملازمت و هم‌نشینی پیوسته یا هم‌نشینی فراوان او با پیامبر(ص) است و دیدن اندک پیامبر برای نامیده شدن به این عنوان کفایت نمی‌کند و حداقل درباره کسی که اندکی پیامبر را دیده و به این عنوان نامیده شده، باید تردید داشت. بنابراین، مراد از هم‌نشینی فرد مسلمان با پیامبر(ص) به طور مطلق و بدون قید زمان و مکان، همراهی طولانی مدتی است که تصور می‌شود و اگر مصاحبت، مقید به زمان و مکان خاصی باشد؛ مانند يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ[۹] یا إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ...[۱۰]، در این صورت، مصاحبت، محدود به همان زمان و مکان می‌شود. از این‌رو "مازری"[۱۱] مینویسد: ما وقتی میگوییم صحابه، عادل هستند مقصود ما همه کسانی که روزی و یا گاه گاهی پیامبر(ص) را دیده‌اند، یا برای عرضی با وی همنشین شده‌اند و فوراً از نزد وی باز گشته‌اند، نیست؛ بلکه مقصود [از صحابه] کسانی هستند که با پیامبر ملازمت داشته و آن حضرت را یاری کرده و از نور نازل شده بر او پیروی کرده‌اند[۱۲]. از این تعریف دو مسئله دانسته می‌شود: ۱. طولانی بودن هم‌نشینی با پیامبر(ص)؛ ۲. پیروی عملی از آن حضرت. علامه مقبلی (م: ۱۱۸۰ق)[۱۳] نظریه کسانی را که دیدن پیامبر(ص) را برای نامیده شدن به عنوان صحابه کافی میدانند، مردود دانسته و مینویسد: پیروان نظریه"عدالت همه صحابه" در سال‌های پس از صدر اسلام این اصطلاح را برگزیده و سپس قرآن و سنت را بر اساس آن اصطلاح تفسیر کردند؛ در صورتی که واژه صحبت، واژه شرعی نیست بلکه واژه‌ای لغوی است. چنانکه دیگر واژه‌ها درباره فضائل صحابه چنین است؛ یعنی [آن واژه‌ها] باید به معنای لغوی برگردانده شود ولیکن محدثان این اصطلاحات را بدون دلیل برگزیدند و گفتند واژه صحابه به هر کسی که پیامبر(ص) را دیده باشد یا آن حضرت او را دیده باشد، هر چند کودک باشد، به شرطی که او تا هنگام مرگ بر دین اسلام باقی باشد و از اسلام برنگردد، به کار برده می‌شود[۱۴]. شیعه درباره صحابه پیامبر(ص) دیدگاه یکسانی ندارد که همه را عادل یا فاسق بداند، بلکه درباره هر یک از آنان به طور جداگانه و با توجه به کردار او در طول زمان حیاتش، قضاوت می‌کند. در نگاه شیعه هم صحابی بودن، ارزشی معنوی و مقدس است، اما این ارزش نمی‌تواند عدالت را برای کسی ثابت کند. شیعه با توجه به قرآن و سنت و یا دلایل تاریخی و عقلی اصحاب پیامبر(ص) را به چند دسته تقسیم می‌کند: ۱. اصحاب مؤمن و پارسا که در اوج پارسائی و ایمان قرار دارند. ۲. اصحابی که پارسائی آنها در حد معمول بوده است. ٣. اصحاب فاسق و فاجر. ۴. اصحاب منافق. برخلاف عقیده اهل سنت و با توجه به آیات قرآن دانسته می‌شود که اصحاب پیامبر(ص) همه یکسان نبوده‌اند؛ زیرا قرآن برخی اصحاب پیامبر را با عنوان منافق معرفی و به شدت سرزنش کرده است. همچنین قرآن از فسق برخی صحابه خبر داده و برخی را ستایش کرده است. اخبار متواتری نیز وجود دارد که ثابت می‌کند درباره برخی از مسلمانان مدینه، حکم حد زنا و حد شرب خمر و... اجرا شده است. این امور، موجب فاسق نامیده شدن صحابی می‌شود. اما نمی‌توان گفت این افراد حدّ خورده صحابی نبوده‌اند؛ چون طبق تعریف، صحابی کسی است که پیامبر(ص) را در حال اسلام خود درک کرده باشد و کسی که در مدینه است بدون تردید پیامبر(ص) را درک کرده است. واقعیت آن است که اهل سنت تنها به دلیل محبت به برخی از اصحاب؛ مانند ابوبکر و عمر و برخی افراد ناشایست، مانند معاویه و طلحه و زبیر که با اهل بیت پیامبر ستیزه داشته‌اند، این حکم خلاف قرآن را صادر کرده‌اند که همه صحابه عادل و صالح‌اند و چشم خود را بر آیات قرآن و واقعیات تاریخی میبندند و گرنه با توجه به قرآن و سنت دانسته می‌شود که برخی صحابه، منافق و برخی از آنان فاسق و فاجر بوده‌اند. عقل نیز نمی‌پذیرد که اشخاص به صرف اینکه در شمار اصحاب پیامبر به حساب آمده‌اند، عادل و درستکار باشند. اگر اهل سنت، خود را تابع سنت پیامبر(ص) میدانند، باید بپذیرند که برخی اصحاب پیامبر(ص) نه تنها عادل نبوده‌اند بلکه ستمگر و فاسق بوده‌اند؛ حتی برخی از آنان پس از پیامبر(ص) مرتد شده‌اند. بخاری مینویسد که پیامبر(ص) فرمود: «يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُجْلَوْنَ عَنِ الْحَوْضِ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي! فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ. مَا زَالُوا يَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ». روز قیامت گروهی از اصحابم به نزد من میآیند؛ آن‌گاه از حوض کوثر رانده میشوند. پس میگویم: خدایا! اینها اصحاب من هستند. خداوند میفرماید: تو نمی‌دانی که آنان بعد از تو چه رفتاری کرده‌اند. آنان همواره از دین خدا بیرون رفته و به نیاکان خود (جاهلیت) باز میگشتند[۱۵]. مسلم بن حجاج قشیری مینویسد که پیامبر(ص) میفرمود: "پس از من پیشوایانی به فرمانروایی خواهند رسید که نه در راه من گام برمیدارند و نه روش من را پیش خواهند گرفت. در میان ایشان کسانی برخواهند خاست که پیکرشان پیکر آدمی ولی قلبشان قلب شیطان است"[۱۶]. شرافت و بزرگی اصحاب پیامبران از جمله پیامبر اسلام(ص) به چند چیز است: ۱. یاری پیامبران؛ ۲. داشتن اخلاص همراه با جهاد و مبارزه در راه دعوت آنان و ٣. تحمل سختی‌ها. میدانیم که پیشرفت رسالت پیامبر اسلام(ص) در سایه و تلاش اصحاب و یاران فداکار آن حضرت بوده است. گروهی از اصحاب در زمانی ایمان آوردند که مسلمانان، ناتوان و اندک بودند و در حالی به یاری پیامبر(ص) پرداختند که طمعی برای کسب غنیمت نداشتند. این رفتار ارزشمند موجب می‌شود تا هر کسی که به پیامبر(ص) و اسلام عشق میورزد، چنین صحابه‌ای را دوست بدارد و الگوی زندگی خویش قرار دهد. چنانکه سخنان امام علی(ع) در نهج‌البلاغه و امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه بر این اساس است که زندگی پیامبر(ص) و یاران مؤمن و فداکارش را الگو قرار داده از آنان درس صبر و شکیبایی بیاموزیم. بنابراین، نسبت دادن این مطلب به شیعه که عنوان صحابه را نمی‌پذیرند، دروغ و بلکه تهمت است. در کتاب‌های رجالی و تاریخی شیعه از صحابه پیامبر(ص) ستایش شده است. شیعه از همه صحابه شهید در جنگ‌های احد، بدر و جنگ‌های صدر اسلام به نیکی یاد می‌کند و برای آنان احترام ویژه‌ای قائل است؛ چنانکه دیگر صحابه‌ای را که در غزوات همراه پیامبر(ص) بوده و در عقیده و رفتار در زمان زندگانی یا پس از درگذشت پیامبر(ص) از سنت‌های حضرت جدا نشدند، و به توصیه‌های پیامبر اسلام عمل کردند، بزرگ میشمارد. در روایات و دعاها اصحاب مؤمن و باوفای پیامبر(ص) به خوبی ستایش شده و بر آنان درود و سلام فرستاده می‌شود که به نمونه‌هایی از آنها اشاره میکنیم. ۱. در دعای روز سه‌شنبه چنین میخوانیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ». خدایا! بر محمد(ص) خاتم پیامبران و تمام‌کننده شماره رسولان و بر خاندان پاک او و بر اصحاب و یاران نجیب او درود فرست[۱۷]. ٢. امام سجاد در دعای چهارم صحیفه سجادیه پس از دعا و طلب رحمت برای پیامبران الهی و پیروانشان که به راستی و درستی آنان اقرار کرده و در پیشگاه خداوند پیشانی عبادت بر خاک نهاده‌اند، میفرماید: «اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ، فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ، اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ، وَ كَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاتِهِ، وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ. وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ. وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ. فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ. وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ»؛ بار خدایا پیروان پیغمبران و ایمان آورندگان به ایشان از اهل زمین که از روی غیب و پنهانی (در دل) ایمان آوردند (نه به زبان تنها مانند منافقین و مردم دو رو، و اینکه اهل زمین را اختصاص داده در صورتی که اهل آسمان نیز ایمان آورده‌اند، برای آن است که پیش از این درباره آنها دعا فرموده است) در آن هنگام که دشمنان به تکذیب و دروغ پنداشتن ایشان معارضه نموده، رو برو شدند، و آن هنگام که (ایمان آورندگان) به سبب حقائق ایمان به پیغمبران علاقه‌مند بودند. در هر روزگار و زمانی که در آن پیغمبری فرستادی و برای اهل آن دلیل و راهنمائی گماشتی؛ از زمان آدم تا محمّد از پیشوایان هدایت و رستگاری و جلوداران اهل تقوا و پرهیزکاری، که بر همه آنها سلام و درود باد، آنان را از خود به آمرزش و خوشنودی یاد فرما (تخصیص ده). بار خدایا و به خصوص اصحاب و یاران محمّد؛ آنان که همراه بودن (با آن حضرت) را نیکو به پایان بردند، و آنان که برای یاری او در جنگ، شجاعت و دلاوری برجسته‌ای آشکار ساختند، و او را یاری کردند، و به ایمان آوردن به او شتافتند. و به (پذیرفتن) دعوتش (از دیگران) پیشی گرفتند، و دعوت او را آن هنگام که برهان رسالت‌ها (پیغام‌ها)ی خود را به گوش‌شان رساند، پذیرفتند و در راه آشکار ساختن دعوت او (به راه حقّ) از زنان و فرزندان دوری نمودند، و در استوار کردن پیغمبری او با پدران و فرزندان (خودشان) جنگیدند، و به واسطه وجود (با برکت) آن حضرت پیروز گردیدند. و آنان که محبّت و دوستی آن بزرگوار را در دل داشتند، و در دوستی‌اش تجارت و بازرگانی (سعادت و نیکبختی) را آرزو داشتند که هرگز کسادی در آن راه نمی‌یابد. و آنان که چون به عروه و دسته آن حضرت خود را آویختند (پیرو دین او گشتند) قبیله‌ها(شان) از آنها دوری گزیدند، و چون در سایه خویشی با او جای گرفتند (فرمانبر او گردیدند) خویشان با آنان خود را بیگانه پنداشتند. پس خدایا! آنچه را که برای تو و در راه تو از دست داده‌اند، برای ایشان فراموش مکن (جزا و پاداش بسیار به آنان عطا فرما) و برای آنکه مردم را بر (دین) تو گرد آوردند، و برای (رضای) تو با پیغمبرت (همراه بوده) دعوت‌کنندگان به سوی تو بودند و ایشان را از خوشنودی (رحمت) خود خوشنود ساز. و ایشان را در برابر آنکه در راه تو از شهرها و خویشاوندان دوری گزیده از زندگی فراخ به تنگی و سختی رو آوردند (تا اینکه دین تو را گوشزد جهانیان نمودند) جزا و پاداش ده، و (نیز) جزا ده آنها را که در ارجمند ساختن دین خود مظلوم و ستم رسیده‌شان را فراوان گردانیدی. «اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ خَيْرَ جَزَائِكَ. الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ. لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ. مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيمَا أَدَّوْا إِلَيْهِمْ؛ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ. صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ. وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ، وَ الطَّمَعِ فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيمَا تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ؛ لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ؛ وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا؛ وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا؛ وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ». بار خدایا! بهترین پاداش خود را به تابعین و پیروان ایشان (پیروان صحابة پیغمبر از مهاجرین و انصار) که نیکو کردارند، برسان؛ آنان‌که میگویند: پروردگارا! ما و برادران (ایمانی) ما را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز. آن تابعین و پیروانی که طریقة ایشان (صحابه) را قصد کردند و به آنجا که آنان رو آوردند، رو نمودند، و بر روش آنها رفتار کردند (در عقاند و گفتار و کردار پیرو آنها بودند) آنان را در بینائی (عقائد و ایمان) شان شکی بر نگردانید، و در پیروی آثار و اقتدا به نشانه‌های هدایت و رستگاری صحابه دو دلی آنها را نگران نساخت؛ در حالی‌که یاری‌کننده و کمک دهنده ایشانند (به اینکه) دین آنان را پیروانند و به راه آنها میروند و با ایشان یگانگی دارند و در بین‌شان اختلاف نیست (که یکی درباره صحابه گفتاری بگوید و دیگری خلاف آن را بیان نماید) و در آنچه (اخبار و احکامی را) که صحابه (از پیغمبر شنیده) و به آنها رسانده‌اند، تهمت به ایشان نمی‌زنند (در راستی بیان آنها شکّ نمی‌نمایند). بار خدایا! از امروز ما تا روز قیامت بر تابعین و زنان و فرزندان‌شان و بر هر کدام از ایشان که تو را اطاعت نموده، درود فرست؛ چنان درودی که به سبب آن ایشان را از نافرمانی خویش نگهداری، و در باغ‌های بهشت خود برای آنها فراخی دهی، و آنان را از مکر شیطان باز داری. و بر هر کار نیکی که از تو کمک خواستند آنها را یاری فرمائی، و آنان را از پیشامدهای شب و روز جز پیشامدی که نیکی در آن باشد، حفظ نمائی و چنان درودی که به سبب آن ایشان را بر اعتقاد به امید نیکوی به تو و طمع و آز در آنچه نزد تو است، (روزی که برای آنها مقدر ساخته‌ای) و بر تهمت نزدن در آنچه (فراوانی نعمت) که در دسترس بندگان است (نگویند چنین قسمت بر خلاف عدل است) برانگیزی تا آنان را خواهان به سوی (عبادت و بندگی) خود و ترس از (کیفر) خویش (بر اثر تقصیر در طاعات) باز گردانی، و در فراخی زندگی دنیا بی‌رغبت و پارساشان نمائید (به آن چشم ندوخته باشند که از بندگی تو باز مانند) و عمل برای آخرت (خدمت به خلق) و آمادگی برای پس از مرگ (توبه از گناه و بندگی) را محبوب آنها گردانی. و هر اندوهی را که روز بیرون شدن جان‌ها از تن‌ها روی میدهد، بر آنها آسان کنی و از آنچه را که آزمایش‌های ترسناک (بسیار سخت) به میان میآورد و از سختی آتش (دوزخ) و همیشه و جاوید ماندن در آن رهائی‌شان بخشی و (چنان درودی که به سبب آن) ایشان را به جایگاه آسودگی (بهشت) که آسایشگاه پرهیزکاران است، روانه گردانی[۱۸]. ٣. با توجه به سخنان امام علی(ع) دانسته می‌شود که ایشان نیز این نظریه را نپذیرفته‌اند (چنانکه دیگر صحابه نیز بر این باور بودند) و امام(ع) در خطبه ۲۱۰ نهج البلاغه که در فصل پیش به آن اشاره شد، اصحاب را به چهار گروه تقسیم فرموده و تنها یک گروه را حافظ دین میداند. همچنین ایشان در خطبه ۱۵۰ نیز میفرمایند: «وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ وَ [اشْتَالُوا] أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ(ص) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ». روزگار آنان به طول انجامید، تا رسوایی آنها به نهایت رسید و خود را سزاوار بلای زمانه گرداندند. و چون پایان مدت آنها نزدیک شد، گروهی در فتنه‌ها آسودند و گروهی دست به حمله و پیکار با فسادگران زدند و با شکیبایی که داشتند بر خدا منّت ننهادند، و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند، تا آنجا که اراده الهی به پایان [یافتن] روزگار جاهلیت موافق شد، شمشیرها در راه خدا کشیدند و بینش‌های خود را بر شمشیر نشاندند و طاعت پروردگار خود را پذیرفتند، و فرمان پنددهنده خود را شنیدند و در پیروزی و ### 313### زیستند، تا آنکه خدا، پیامبرش را نزد خود برد. (افسوس) که گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به گمراهی رسیدند و به دوستان گمراه خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان بریدند که به آن امر شده بودند و بنیان اسلامی را تغییر داده، در جای دیگری [بنیانی را] بنا نهادند. آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه‌جو شدند. که سرانجام در سرگردانی فرو رفته و در غفلت و مستی به روش و آیین فرعونیان درآمدند، یا از همه بریدند و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دین گسستند[۱۹]. امام(ع) در خطبه دیگری به مردم کوفه میفرماید: «انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ‏». ای مردم! به اهل بیت پیامبرتان بنگرید. از آن سو که گام برمیدارند، بروید و قدم جای قدمشان بگذارید. آنها هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمی‌برند و به پستی و هلاکت باز نمی‌گردانند. اگر سکوت کردند، سکوت کنید و اگر قیام کردند، قیام کنید. از آنها پیشی نگیرید که گمراه میشوید، و از آنان عقب نمانید که نابود میگردید. من اصحاب محمد(ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی‌نگرم؛ آنها صبح میکردند در حالی که موهایی ژولیده و چهره‌های غبار آلوده داشتند؛ شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت میگذراندند، و پیشانی و گونه‌های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک میساییدند. با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده‌اند. بر پیشانی آنها از سجده‌های طولانی پینه بسته بود، و اگر نام خدا برده میشد، چنان میگریستند که گریبان‌های آنها‌تر میشد. و چون درخت در روز تندباد میلرزیدند؛ از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند[۲۰]. ایشان در ستایش انصار نیز میفرمایند: «هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ»[۲۱]. به خدا سوگند! آنان اسلام را پروراندند، چونان مادری که فرزندش را بپروراند؛ با توانگری، با دست‌های بخشنده و زبان‌های برنده و گویا. ۴. امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ يَقُولُونَ اقْبِضْ أَرْوَاحَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَأْكُلَ خُبْزَ الْخَمِيرِ»[۲۲]. یاران رسول الله(ص) دوازده هزار نفر بودند؛ هشت هزار از مدینه؛ دو هزار نفر از مکه و دو هزار نفر از آزادشدگان و در میان آنان کسی از گروه‌های قدری، مرجئه، معتزله و اهل رأی دیده نمی‌شود. آنان شب‌ها میگریستند و در دعا میگفتند: خدایا! جان ما را پیش از خوردن نان (فردا صبح) بگیر. در این روایت، امام صادق(ع) از دوازده هزار صحابه یاد میفرماید، در صورتی که یاران پیامبر بیش از صد هزار نفر بودند. آیا امام صادق(ع) در مفهوم صحابه تصرف کرده‌اند؟ یا همه یاران پیامبر(ص) را جزو صحابه نمی‌دانستند یا صحابه خوب را جزو صحابه پیامبر(ص) میدانستند؟ به نظر میرسد چون منظور آن حضرت صحابه خوب بوده است، از این‌رو به دوازده هزار تن اشاره کرده‌اند و این نشان میدهد که از نگاه امام صادق(ع) فقط گروهی از صحابه، صحابه عادل و عالم بوده‌اند و نظر شیعه هم همین است. ۵. علامه مجلسی از انس بن مالک روایت می‌کند که پیامبر(ص) میفرمود: «طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي»[۲۳]. خوشا به حال کسی که مرا ببیند و خوشا به حال فردی که ببیند کسی را که مرا دیده است، و خوشا به حال کسی که کسی را که او فردی را که مرا دیده ببیند. روایت دیگری به همین مضمون از أبی امامه که جزو صحابه است، نقل شده است. ۶. امیرمؤمنان فرمود: «أُوصِيكُمْ بِأَصْحَابِ نَبِيِّكُمْ لَا تَسُبُّوهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا بَعْدَهُ حَدَثاً وَ لَمْ يُؤْوُوا مُحْدِثاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَوْصَى بِهِمْ»[۲۴]. به شما درباره صحابه پیامبرتان سفارش می‌کنم که به آنان دشنام ندهید؛ صحابه‌ای که پس از پیامبر(ص) بدعت پدید نیاوردند و بدعت‌گرایان را پناه ندادند؛ زیرا رسول خدا درباره آنان سفارش فرموده است. این حدیث نشان میدهد که گروهی از صحابه پس از پیامبر(ص) گرفتار بدعت‌ها شدند؛ در نتیجه، سفارش پیامبر این افراد را در بر نمی‌گیرد. ٧. ابی عبدالرحمن جهنی روایت کرده است که ما در نزد رسول خدا(ص) بودیم که دو سوار آشکار شدند. وقتی رسول خدا(ص) آنان را دید، فرمود: "هر دو از قبیله کندیِ مُذحجی هستند". جلوتر که آمدند، دیدیم همان گونه‌اند که پیامبر(ص) فرموده‌اند پس یکی از آنان نزدیک آمد تا بیعت کند پس از آنکه رسول خدا دست او را گرفت تا بیعت کند، آن مرد پرسید: ای رسول خدا! پاداش کسی که تو را ببیند، سپس ایمان آورد و تو را تصدیق و از تو پیروی کند، چیست؟ پیامبر فرمود: "خوشا به حال او". سپس حضرت دست روی دست او کشید و وی بازگشت. آن‌گاه دیگری آمد. پس از آنکه پیامبر(ص) دست او را برای بیعت گرفت، آن مرد پرسید: پاداش کسی که به تو ایمان آورد و تو را تصدیق و از تو پیروی کند ولی تو را نبیند، چیست؟ پیامبر دوباره فرمود: "خوشا به حال او؛ خوشا به حال او". آن‌گاه پیامبر دست خودش را روی دست او کشید و او بازگشت[۲۵]. ۸. عبدالله بن محیریز میگوید: به یکی از اصحاب پیامبر(ص) گفتم: برای ما حدیثی را بگو که خودت آن را از رسول خدا(ص) شنیده‌ای. او گفت: برای تو بهترین حدیث را بازگو خواهم کرد: همراه رسول خدا و ابو عبیده جراح شبی را صبح کردیم. ما از پیامبر(ص) پرسیدیم: ای رسول خدا! آیا کسی بهتر از ما خواهد بود که به وسیله شما اسلام را پذیرفته و همراه شما جهاد کردیم؟ پیامبر فرمود: "آری، گروهی از امت من که پس از من میآیند و به من ایمان میآورند". از این روایت دانسته می‌شود کسانی که پیامبر اسلام را ندیده و به او ایمان آورده‌اند از کسانی که همراه پیامبر(ص) بوده و با دیدن معجزات آن حضرت ایمان آورده‌اند، برترند[۲۶]. ۹. شیخ صدوق از امام صادق(ع) و پدران آن حضرت روایت می‌کند که رسول خدا(ص) فرمود: «مَا وَجَدْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْعَمَلُ لَكُمْ بِهِ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِهِ وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَتْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَلَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِ سُنَّتِي وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَمَا قَالَ أَصْحَابِي فَقُولُوا بِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ وَ بِأَيِّ أَقَاوِيلِ أَصْحَابِي أَخَذْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ وَ اخْتِلَافُ أَصْحَابِي لَكُمْ رَحْمَةٌ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُكَ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي»[۲۷]. آنچه شما (مسلمانان) در کتاب خدای عزّوجلّ یافتید باید بدان رفتار کنید و عذر و بهانه‌ای در ترک آن از شما پذیرفته نیست؛ و هرگاه [[[حکم]] آن را] در کتاب خدا نیافتید و [[[حکم]] آن] در سنت من وجود داشت، عذری برای ترک سنت من نیز پذیرفته نخواهد بود. و اگر [[[حکم]] آن] در سنت من نبود به گفتار اصحاب من مراجعه کنید که اصحاب من در میان شما مانند ستارگان‌اند؛ از هر کدام پیروی کنید، هدایت مییابید و گفتار هر کدام را بپذیرید، هدایت میشوید. و اختلاف [آرای]اصحاب من برای شما رحمت است. آن گاه گفته شد: ای رسول خدا! اصحاب شما چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمود: اصحاب من، أهل بیت من هستند. با توجه به این روایات شیعه، فضائل گروهی از صحابه و تابعین فراوان است، اما هیچ یک از این روایات، "عدالت صحابه" را ثابت نمی‌کند. بنابراین، نظریه شیعه؛ عادل نبودن همه صحابه، نه تنها موافق روایات شیعه و عقل است، بلکه این موضوع از روایات خود اهل سنت نیز استفاده می‌شود. صحابه نیز نظر شیعه را میپذیرند، چنانکه علاء بن مسیب از پدرش روایت می‌کند که براء بن عازب را دیدم و گفتم: خوشا به حال تو که پیامبر اسلام را دیدی و با او در زیر درخت، بیعت کردی. براء گفت: "ای پسر برادر، تو نمی‌دانی که پس از پیامبر، ما چه بدعت‌هایی آفریدیم[۲۸]. شیعه سخن صحابه‌ای را میپذیرد که افزون بر ایمان افراد تا پایان زندگی از کردار شایسته نیز بر خوردار باشند. البته این بدان معنا نیست که عادل بودن تنها شمار انگشت شماری را شامل شود. از مجموع روایات این نتیجه‌ها به دست میآید: اول: ادعای کسانی که میگویند از دیدگاه شیعه تنها سه یا پنج تن از صحابه عادل‌اند، مردود است؛ زیرا روایات فراوانی، دیدگاه شیعه را تأیید می‌کند. ‌دوم: چنین نظری در کتاب‌های اعتقادی و کلامی شیعه نیامده است، بلکه این نظر به صورت خبر واحد در برخی کتاب‌های حدیثی شیعی آمده که درباره سند و دلالت آنها تردید هست و با فرض قبول درستی سند چنین روایاتی، دلالت و محتوای آن پذیرفته نشده است. این روایات، میگویند که ارتداد فقط معنای لغوی دارد و در لغت به معنای بازگشت است؛ هر چند در اصطلاح فقها به معنای ارتداد و بازگشت از اسلام به کار رفته است. از این رو، مقصود روایات آن است که پس از درگذشت پیامبر(ص) در بیعت و پایبندی به ولایت علی بن ابی‌طالب(ع) جز گروهی اندک از صحابه باقی نماندند. البته به مرور زمان بر این تعداد افزوده شد، چنانکه در برخی روایات به آن اشاره شده است. از دیگر شواهدی که نشان میدهد از نظر شیعه تعداد صحابه عادل، بیش از آن شماری است که گاهی نویسندگان اهل سنت مدعی شده‌اند، افزون بر این روایات و دعاها، نوشته‌های بزرگان رجال و محدثان شیعه درباره صحابه است. از جمله شیخ حرّ عاملی در "رسالة فی معرفة الصحابه" گفتار رجالیون شیعه و برخی اهل سنت را درباره چهار صد و هشتاد و یک صحابی گرد آورده و دیدگاه شیعه را نیز بیان کرده است. او در مقدمه این رساله مینویسد: بسیاری از کسانی که در این رساله نام‌برده شده‌اند، موثق نبوده و مدح خاصی ندارند، ولی از آنجا که پیامبر اکرم(ص) به صورت عمومی و کلی فرمود: "خوشا به حال کسانی که مرا دیدند و خوشا به حال کسانی که دیدند کسی را که مرا دیده است"؛ هر صحابه‌ای که درباره آنان سرزنشی وارد نشده و یا از آن آگاهی نداریم تا موجب جرح و قدح آنان شود، این حدیث پیامبر آنان را دربر میگیرد که خود نوعی مدح می‌باشد. اما روایات شیعه و اهل سنت در سرزنش، ویژه کسانی از صحابه است که پس از پیامبر(ص) در اسلام، بدعت و تحریف آفریدند. محدث بزرگ در کتاب"أمل الآمل فی أحوال علماء جبل عامل" مینویسد: پس از درگذشت رسول خدا(ص) جز چهار تن از مخلصان، سلمان، مقداد، ابوذر و عمار شیعه علی(ع) باقی نماندند؛ پس تعداد کمی، دوازده تن، از آنها پیروی کردند و تعداد آنها به بیش از هزار تن رسید و در روزگار خلافت عثمان با تبعید ابوذر به شام، تشیع در آن سرزمین گسترش یافت[۲۹]. بنابراین، دیدگاه شیعه در ستایش نکردن و عادل ندانستن صحابه، مربوط به صحابه بدعت‌گذار می‌شود نه همه صحابه؛ زیرا صحابه از نگاه تشیع دور از خطا و لغزش نیستند، از این‌رو، قاعدة جرح و تعدیل برای پذیرش یا مردود دانستن روایات صحابه به کار برده می‌شود و دلایل پیروان نظریه"عادل بودن همه صحابه" درباره صحابه بدعت‌گذار، مردود است. با توجه به مطالب پیشین، روشن می‌شود که ادعای برخی نویسندگان اهل سنت که میگویند: اعتراضات و اشکالاتی که در کتاب‌های تاریخ بر اصحاب رسول الله(ص) وارد می‌شود، از دیدگاه اهل سنت مردود و بی‌پایه است؛ زیرا روایات نامعتبر و بدون مدرکی که عموماً راوی آنها افرادی مانند ابومخنف لوط بن یحیی کذاب هست، در مقابل آیات کلام الله و احادیث صحیح، پذیرفتنی نیستند...؛ قابل قبول نیست. ما در این نوشته به بررسی دیدگاه و دلیل‌های اهل سنت و تشیع پرداختیم و روشن شد که هیچ کدام از دلیل‌ها بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد؛ چنانکه روش صحابه در کتاب‌های حدیثی و رجالی گویای این مطلب است که صحابه نیز خودشان را عادل نمی‌دانستند. پس آیا روایات صحاح اهل سنت یا کتاب‌های تاریخی و رجالی آنان مبنی بر "عدالت همه صحابه"دروغ است؟! به گفته طاها حسین، کسانی که اخبار جنگ‌ها و سیره پیامبر(ص) را برای ما نقل کرده‌اند، همان‌ها اختلاف و جنگ‌های صحابه را نیز نقل کرده‌اند و سزاوار نیست که برخی را بپذیریم و برخی اخبار دیگر را نپذیریم و این رفتار دوگانه انگیزه‌ای ندارد جز آنکه برخی اخبار را میپسندیم و برخی را نمی‌پسندیم. کدام یک از دلایل نقد "عدالت همه صحابه" از ابومخنف روایت شده که برخی نویسندگان، تنها او را کذاب میدانند؟ هیچ کتاب رجالی اهل سنت، ابومخنف را کذّاب ندانسته که برخی از اهل سنت بدون تحقیق، یک تاریخ‌نگار را کذاب میدانند. ابومخنف در قرن دوم هجری میزیسته و کتاب‌های فراوانی درباره رویدادهای پس از پیامبر(ص) نوشته است و طبری[۳۰] و ابن اثیر از مورخان اهل سنت به او اعتماد و از او روایت کرده‌اند. طبری از کتاب‌های او بدون واسطه نقل می‌کند و در بازگویی اخبار جنگ صفین به او اعتماد کرده است. تعداد روایات ابومخنف در تاریخ طبری سیصد و چهل و چهار حدیث است[۳۱]. آیا باید ابو مخنف را به صرف طرفداری از علویون و مخالفت با اموی‌ها کذّاب دانست؟ در کتاب‌های رجالی اهل سنت عباراتی مانند لا يوثق به[۳۲]، روى عن طائفة من المجهولين، متروك، ضعيف، ليس بثقة، شيعي محترق و صاحب اخبار هم آمده است ولی هیچ یک از او به عنوان دروغ‌گو بودن نام نبرده‌اند. این سخنان نشان میدهد که چون ابومخنف شیعه بوده و از سویی شیوه‌های بنی‌امیه را نپذیرفته، آنها روایت او را قبول نمی‌کنند. همان‌طور که اهل سنت افرادی مانند هشام بن محمد، جابر بن یزید و گروهی دیگر را به خاطر شیعه بودن ضعیف دانسته‌اند؛ در حالی که برخی مورخان اهل سنت مانند طبری به روایت ابومخنف اعتماد کرده‌اند.

صحابه در قرآن

  • در قرآن، شکل‌های گوناگون این واژه به کار رفته و مترجمان و مفسران قرآن در ترجمه و تفسیر آن، معانی لغوی آن را به کار برده‌اند:
  1. ملازمه و همراهی دو بنده صالح خداوند: قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْرًا[۳۳].
  2. معاشرت مؤمن و کافر: وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۳۴].
  3. معاشرت پیامبر(ص) و مشرکان: أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۳۵].[۳۶]

آیا قرآن به اصحاب پیامبر(ص) تضمین می‌دهد؟

فهرستی از صحابه پیامبر خاتم

  1. ام سلمه همسر رسول خدا
  2. ابراهیم فرزند رسول اکرم
  3. ابن ام‌مکتوم
  4. ابوالعاص بن الربیع
  5. ابوامامه باهلی
  6. ابوایوب انصاری
  7. ابوبصیر عتبه بن اسید
  8. ابوبکره بن نفیع بن حارث
  9. ابوجندل بن سهیل
  10. ابودجانه انصاری
  11. ابودرداء
  12. ابوذر غفاری
  13. ابورافع آزادکرده پیامبر
  14. ابوسعید خدری
  15. ابوسفیان بن حارث
  16. ابوطالب بن عبدالمطلب
  17. ابوطلحه انصاری
  18. ابوقتاده انصاری
  19. ابوقیس صیفی
  20. ابولبابه
  21. ابومحجن
  22. ابومسلم خولانی
  23. ابوموسی اشعری
  24. ابوهریره دوسی
  25. ابوهیثم بن تیهان
  26. اُبَیِ بنُ کَعْب
  27. احنف بن قیس
  28. ارقم بن ابی الارقم
  29. اسامه بن زید
  30. اسعد بن زراره
  31. اسماء‌ بنت عُمیس
  32. اسماء دختر نعمان بن ابی‎الجون
  33. اشعث بن قیس کِندی
  34. اصحم نجاشی
  35. اُصیَد بن سلمه
  36. اعشی مازنی
  37. اقرع بن حابس
  38. اکثم بن جون
  39. اکثم بن صیفی
  40. ام سلمه همسر رسول خدا
  41. اُم عُماره
  42. ام مَعبد خُزاعیه
  43. ام‌ایمن
  44. ام‌حبیبه دختر ابوسفیان
  45. اَمَد بن اَبد
  46. امرؤالقیس
  47. ام‌سنان اسلمیه
  48. ام‌شُریک
  49. ام‌کلثوم دختر امام علی بن ابیطالب
  50. ام‌ورقه
  51. ام‌هانی دختر ابوطالب
  52. امیه بن ابی‌الصلت
  53. اُمیه دختر قیس
  54. انس بن ابی مرثد
  55. اَنس بن حارث
  56. انس بن مالک
  57. انس بن نضر بن ضمضم
  58. اوس بن صامت انصاری
  59. أَوس بن قیظی
  60. اویس قرنی
  61. آبان بن سعید بن العاص
  62. باذان
  63. باقوم رومی
  64. بُجیر بن زهیر
  65. بُدَیل بن وَرقاء
  66. براء بن عازب
  67. براء بن مالک
  68. براء بن معرور
  69. بُریده بن الحُصیب
  70. بُسر بن أرطاه
  71. بشر بن حارث
  72. بشر بن معاویه
  73. بشیر بن معبد
  74. بکر بن شَداخ
  75. بلال مؤذن پیامبر
  76. بهلول بن ذویب
  77. تماضر شاعر
  78. تمیم بن اوس
  79. تمیم بن جراشه
  80. ثابت بن دحداح
  81. ثابت بن قیس بن شماس
  82. ثعلبه بن حاطب
  83. ثعلبه بن عبدالرحمان
  84. ثُمامه بن اُثال حنفی
  85. ثوبان مولی آزاده کرده رسول الله
  86. جابر بن عبدالله انصاری
  87. جارود بن المعلی
  88. جاریه بن قدامه
  89. جُعده بن هُبیره
  90. جعفر طیار
  91. جُلاس بن سُوَید
  92. جناده بن ابی‌امیه
  93. جندب بن عبدالله
  94. جندب بن کعب
  95. جویریه
  96. جُهیم بن صلت
  97. حارث بن صِمه
  98. حارث بن کَلده
  99. حارثه بن سراقه
  100. حارثه بن نعمان
  101. حاطب بن ابی بلتعه
  102. حُباب بن مُنذر
  103. حَجاج بن عُلاط
  104. حجر بن عدی
  105. حُذَیفه بن الیمان
  106. حسان بن ثابت
  107. حفصه دختر عمر
  108. حکم بن ابی‌العاص
  109. حَکَم بن عمرو غِفاری
  110. حُکیم بن جَبَله
  111. حکیم بن حزام
  112. حمزه بن عبدالمطلب
  113. حنظله بن ابی‌عامر
  114. حَولاء عطاره
  115. حلیمه سعدیه
  116. خالد بن سعید
  117. خالد بن ولید
  118. خباب بن اَرت
  119. خُبَیب بن عَدی
  120. خدیجه بنت خویلد
  121. خریم بن اوس
  122. خزاعی بن عبدنهم
  123. خُزَیمه بن ثابت ذوالشهادتین
  124. خَوات بن جُبَیر
  125. دِحیه بن خلیفه کلبی
  126. ### 313###
  127. رافع بن عُمیره
  128. ربیع بن زیاد حارثی
  129. رفاعه بن عبدالمنذر
  130. رقیه دختر رسول خدا
  131. ام‌کلثوم دختر رسول خدا
  132. ریحانه بنت زید
  133. زاهِر بن حرام
  134. زُبیر بن عَوام بن خُوَیلِد
  135. زُهَیر بن صُرَد سعدی
  136. زیاد بن سُمیه
  137. زید بن ارقم
  138. زید بن ثابت
  139. زید بن حارثه‌
  140. زید بن خالد الجُهنی
  141. زید بن سعنه
  142. زید بن صوحان
  143. زید بن عمرو بن نُفَیل
  144. زینب بنت جحش
  145. زینب بنت خزیمه
  146. سُراقَهُ بنُ مالک
  147. سعد الاسود
  148. سعد بن ابی وقاص
  149. سعد بن خیثمه
  150. سعد بن ربیع
  151. سعد بن عُباده بن دُلیم
  152. سعد بن معاذ
  153. سعید بن زید
  154. سعید بن عامر بن حُذیم
  155. سفینه مولی رسول الله
  156. سلمان فارسی
  157. سلیمان بن صرد خزاعی
  158. سمره بن جندب فزاری
  159. سواد بن قارب دوسی
  160. سوده بنت زمعه
  161. سهل بن حُنیف أوسی
  162. سهل بن سعد ساعدی
  163. سُهَیل بن عمرو
  164. شریح قاضی
  165. شیبه بن عثمان
  166. صخر بن حرب بن‌امیه
  167. صَرمه بن ابی‌انس
  168. صعصعه بن صوحان العبدی
  169. صَعصَعه بن ناجیه
  170. صفیه دختر حُیی بن اخطب
  171. صفیه دختر عبدالمطلب
  172. صهیب بن سنان
  173. ضَحاک بن سُفیان
  174. ضَماد بن ثَعلَبَه
  175. طُفَیل بن عَمرو دَوسی
  176. طلحه بن عُبیدالله تیمی
  177. طلیب بن عمیر
  178. عاتکه دختر عبدالمطلب
  179. عاصم بن ثابت
  180. عامر بن اکوع
  181. عامر بن فهیره
  182. عامر بن واثله
  183. عایشه
  184. عَباد بن بشر بن وقش
  185. عباس بن عبدالمطلب
  186. عبدالله بن ابی‌امیه
  187. عبدالله بن ارقم
  188. عبدالله بن اُنیس جُهَنی انصاری
  189. عبدالله بن جَحش
  190. عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب
  191. عبدالله بن حَنظَله
  192. عبدالله خُزاعی
  193. عبدالله ذوالبجادین
  194. قَتاده بن نعمان
  195. قُثَم بن عباس
  196. قدامه بن مظعون
  197. قَرَظه بن کعب
  198. قیس بن سعد بن عباده
  199. قیس بن عاصم منقری
  200. کعب بن زهیر
  201. کعب بن سور ازادی
  202. کعب بن عُجره
  203. کعب بن عمرو
  204. کعب بن مالک
  205. کلثوم بن هِدم
  206. لبابه الکبری ام‌الفضل
  207. لبید بن ربیعه
  208. ماعز بن مالک اسلمی
  209. مالک بن عَوف نَصری
  210. مالک بن قیس
  211. مالک بن نویره
  212. محمد بن ابی حذیفه
  213. محمد بن مسلمه
  214. محمدبن ابی‌بکر
  215. مخنف بن سلیم الازدی الغامدی
  216. مِدعَم
  217. مرثد بن ابی‌مرثد
  218. مروان بن حَکَم
  219. مِسوَر بن مَخرمَه
  220. مُصعب بن عُمیر
  221. معاذ بن جبل
  222. مُعاذ بن عَفراء
  223. معاویه بن ابی‌سفیان اموی
  224. معاویه بن معاویه المزنی
  225. مغیره بن شعبه
  226. مقداد بن اسود
  227. مُنذر بن عمرو بن خُنَیس
  228. میمونه همسر رسول خدا
  229. نابغه جعدی
  230. نعمان بن بشیر
  231. نُعمان بن عَجلان
  232. نعمان بن مالک
  233. نُعمان بن مُقرِن
  234. نُعیم بن مسعود
  235. نوفل بن حارث
  236. وائل بن حِجر
  237. وائله بن اسقع
  238. وحشی بن حرب
  239. ورقه بن نوفل
  240. ولید بن عقبه
  241. هاشم بن عتبه
  242. هند بن ابی هاله
  243. هند همسر ابوسفیان
  244. یسار حبشی
  245. یَعلی بن اُمیه التمیمی

عدالت صحابه

سنت صحابه

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۳۱.
  2. در این‌باره ر. ک: «نظریة عدالة الصحابه»، احمد حسین یعقوب، «معالم المدرستین»، ج ۱ ص ۸۷، «الصحابة فی القرآن و السنّة و التاریخ» مرکز الرساله
  3. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۶۱.
  4. صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب نصر الاخ ظالماً أو مظلوماً، ح۲۵۸۴. قال عمر: دعني اضرب عنق هذا المنافق. فقال النبيّ(ص): دعه لا يتحدث الناس ان محمّدا يقتل أصحابه؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۰۳؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰، ح۱۶۳۲۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۳۹۹.
  5. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۸۳.
  6. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کنز العمال، متقی هندی، ج۱، ص۲۲۱.
  7. صحیح بخاری، کتاب الرقاق، ح۶۰۹۰؛ مسند احمد، کتاب مسند المکثرین من الصحابه، ح۳۹۶۶.
  8. جهت آگاهی بیشتر، ر.ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۶، باب الحوض.
  9. «ای دو یار زندان!» سوره یوسف، آیه ۳۹.
  10. «آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت.».. سوره توبه، آیه ۴۰.
  11. ذهبی درباره مازری مینویسد: مازری، استاد، امام، علامه، دریایی از علوم و فنون و آخرین دانشمند صاحب‌نظر از بزرگان آفریقا در فقه و اجتهاد و دقت نظر است (سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۰۴).
  12. لسنا نعني بقولنا الصحابة عدول كل من رآه النبيّ(ص) يوما أو زاره لماما، أو اجتمع به لغرض و انصرف عن كثب، و إنّما نعني به الذين لازموه و نصروه و اتّبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون.
  13. از علما و دانشمندان یمن که در اصل زیدی مذهب بود و سرانجام، حق را در تقلید نکردن دانست و مذهب زیدی را رها کرد. شوکانی از او به عنوان مجتهد مطلق یاد کرده است.
  14. العلم الشامخ في تفضيل الحق على الآباء و المشايخ.
  15. صحیح بخاری، ج۸، ص۱۴۸.
  16. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۷۳، باب الامر بلزوم الجماعة.
  17. کلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص۴۳.
  18. صحیفه سجادیه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام؛ ص۶۴ – ۵۹.
  19. نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی.
  20. نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، خطبه ۹۷ (با اندکی تصرف).
  21. نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، حکمت ۴۶۵.
  22. الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۹-۶۴۰، باب الواحد الی مئة؛ خاتمه مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۱، ص۲۱۲.
  23. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۳.
  24. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۴.
  25. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۶، ح۶.
  26. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۰۶.
  27. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۷، ح۸.
  28. صحیح بخاری، بخاری، کتاب الفتن، باب ما جاء فی قوله تعالی: وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً، ص۱۸۷۹.
  29. تأسیس الشیعه، حسن صدر، ص۳۵۱.
  30. ذهبی درباره طبری مینویسد: «ثقة صادق»؛ ر.ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۹.
  31. تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین، محمد محزون، ج۱، ص۲۵۳.
  32. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۷، ص۳۰۲.
  33. «گفت: اگر از این پس از تو چیزی پرسیدم همراهیم مکن که از سوی من معذوری» سوره کهف، آیه ۷۶.
  34. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  35. «آیا نیندیشیده‌اند (تا بدانند) که همنشین آنان به هیچ روی دیوانگی ندارد او جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیست» سوره اعراف، آیه ۱۸۴.
  36. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵-۱۶.
  37. «اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  38. «و اگر شرک ورزیده بودند آنچه می‌کردند تباه می‌شد» سوره انعام، آیه ۸۸.
  39. صحیح بخاری، کتاب فتن.
  40. شرح المقاصد، ص۴۶.
  41. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۱۲۵-۱۲۶.