عصمت امام در کلام اسلامی
شیعه عصمت را صفتی میداند که به موجب آن، انبیاء و اوصیای ایشان از هر گونه خطا و اشتباه، گناه و عصیان در تمام مراحل زندگی، حتی قبل از امامت و در زمان کودکی، مصون هستند. در نتیجه به وسیله این صفت، از سهو و نسیان هم مبرا و پاک هستند. در محدوده و قلمرو عصمت سه دیدگاه وجود دارد که مشهور متکلمین دیدگاه "اطلاق عصمت از حیث زمانی و حالات معصوم" را قبول دارند. ادله نقلی محض عصمت، مشتمل بر آیات و روایاتی است که بر عصمت دلالت میکنند. آیات بیانگر عصمت عبارتاند از آیه عهد ، آیه اولی الامر، آیه صادقین و آیه تطهیر و روایات دالّه بر عصمت عبارتاند از: حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث منزلت. ادلّۀ عقلی عصمت عبارتند از: برهان وجوب اطاعت امام، برهان امتناع تسلل، برهان حفظ شرعیت، برهان عدم عصمت امام (خلف). از آنجایی که به زعم و توهم برخی خطا ناپذیری از اوصاف خدا است و انسانها نمیتوانند دارای چنین مقامی باشند، شیعه را به خاطر اعتقاد به عصمت متهم به غلو و خدا انگاری اهل بیت و انبیاء میکنند، و این در حالی ست که دلایل عدیده عقلی بر اثبات چنین صفتی برای نبی و امام اقامه شده است.
معناشناسی عصمت
یکی از اعتقادات شیعه دربارۀ پیامبران و امامان معصوم(ع)، مصونیت آنها از هرگونه گناه، خطا، اشتباه و نسیان است چرا که حجتهای الهی، هادیان بشر و پیشوایان مردمند و هادی بودن امامان به معنای لزوم اقتدای به آنها در همه امور است، از این رو ائمۀ هدی(ع) باید مصون از هر خطا، اشتباه و گناهی باشند که این همان عصمت است[۱].[۲]
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده عَصِمَ، یعصِمُ است که در لغت در دو معنا به کار رفته؛ یکی مَسَک به معنای حفظ و نگهداری و دیگری مَنَع به معنای مانع شدن. استعمال واژه عصمت در معنای حفظ و نگهداری به ویژه هنگامی که این کلمه و مشتقات آن به خداوند اسناد داده شود مورد اتفاق لغتنویسان معروف زبان عربی است[۳]. برخی هم این واژه را به امتناع به معنای منع کردن یا مانع شدن معنا کرده اند[۴].
معنای اصطلاحی
«عصمت» صفتی درونی و شرطی است لازم برای اعطای مقام امامت از طرف حق تعالی به امام، اینکه آیا عصمت صفتی است مانند تقوی که در اثر تکرار و لطف الهی به ملکۀ نفسانی تبدیل شده یا صفتی است که از درک ذات خوبیها و بدیها نشأت گرفته و علم امام مکمل آن است، از تعریف اصطلاحی متکلمان از عصمت، که بیان کننده ماهیت عصمت است، روشن می شود.
برخی از متکلمین در تحلیل ماهیت عصمت، به دو دیدگاه عمده در تاریخ تفکر اسلامی گرایش یافتند[۵]:
- دیدگاه جبرگرایانه: طبق این دیدگاه، انسان معصوم هرگز تمکن و قدرت انجام معصیت را ندارد، معصوم انسان ویژهای است متفاوت با بقیه انسانها؛ زیرا برخلاف دیگران، در بدن یا نفس و روان او خاصیتی نهفته است که مقتضی امتناع اقدام او برای معصیت میگردد..[۶] [۷]
- دیدگاه اندیشمندان امامیه: امامیّه بدون آنکه عصمت را موجب سلب قدرت برای انجام معصیت بدانند، چنین میاندیشند که عصمت، لطفی از الطاف الهی است که فارغ از هرگونه اجبار، انسان معصوم را به طاعت خدا نزدیک و از معصیتها دور میکند. به عبارت دیگر عصمت لطفی است که خدای تعالی در حق مکلف روا میدارد، به طوری که وقوع گناه و ترک اطاعت از مکلف با وجود آن ممتنع بوده و فرد با وجود قدرت بر ارتکاب معصیت، انگیزه ای بر انجام آن ندارد[۸]. اسباب این لطف چنین است که خدای متعال "در جسم و روح آنان ملکه اجتناب از معاصی را به وجود میآورد؛ آنها را به مضرات گناه و منافع صواب و طاعت آگاه میسازد؛ پی در پی بر آنان وحی و الهام فرو میبارد تا لحظهای از یاد حق غافل نشوند؛ بر آنها سختگیرتر است و حتی تَرک اَولی [انجام ندادن کار برتر] را هم بر آنها نمیبخشد، بلکه مؤاخذه میکند؛ لذا آنان مدام گوش به زنگ بوده و سراغ معاصی نمیروند". بدینسان، هرگاه امور یاد شده در کسی تحقق یابد، او بیهیچ اجباری معصوم میگردد. بنابراین، اندیشه عصمت هرگز شخص معصوم را از شرایط انسانی فراتر نمیبرد، بلکه او نیز انسانی است همانند همه انسانها، با تمام آرزوها، امیال و علایق و انگیزههای بشری که با اراده و اختیار خویش دامن به گناه آلوده نمیکند؛ به سه جهت: شناخت حقیقی گناه، شناخت حقیقی خدا، شناخت حقیقی خویشتن[۹].[۱۰]
قلمرو عصمت
مقصود از قلمرو عصمت، ابعادی است که امام (ع) در آنها معصوم است. به بیان دیگر میتوان عصمت امام را از جنبههای متعددی بررسی و آنها را در دو بخش کلی مطرح کرد:
- عصمت عملی: مقصود از عصمت عملی آن است که امام در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم است. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است:
- عصمت علمی: مقصود از عصمت علمی آن است که آیا امام در نظریاتی که ارائه میکند، از اشتباه معصوم است؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی امام با واقع مطابق است؟ این بخش از عصمت نیز میتواند دارای انواع زیر باشد:
در بحث عصمت دوازده بعد قابل تصوراست که به مجموع آنها قلمرو گفته میشود بدین معنا که وقتی میگوییم کسی قائل به عصمت امام است باید روشن کنیم که کدام قلمرو از عصمت را در نظر داریم[۱۱].
در قلمرو عصمت، از نگاه شیعه سه نظریه وجود دارد:
- نظریه اول[۱۲]: قریب به اتفاق علمای شیعه در همۀ افعال حتی شخصیه نظیر کارهای روزمره و... قائل به عصمت هستند[۱۳].
- نظریه دوم[۱۴]: این گروه سهو را در حوزۀ افعال مباح، برای پیامبر و امام قبول کردند، یعنی در حیطهای که حکمی برای آن از جانب خدا جعل نشده، سهو بر امام جایز است. متکلمین جواز سهو را در حوزۀ مباحات مشروط کردهاند به اینکه انجام آن فعل موجب اخلال به کمال عقلِ پیامبر یا امام نشود. سهوی که ارتکابش ناشی از نقصان عقل است و فاعل آن را ناقص العقل جلوه میدهد را منکرشدهاند. تنها مواردی که منتهی به نقصان عقل نیست را جایز میدانند.
- نظریه سوم[۱۵]: این گروه "سهو" و "اسهاء"[۱۶] معصوم در نماز را به اراده الهی، جایز دانستهاند. "سهو" بنابر تعریف متکلمین[۱۷] در مقابل علم است و به فعلی که انسان از روی نداشتن علم و اراده انجام میدهد، اطلاق میکنند. معروفترین شخصیت شیعی طرفدار جواز "سهو النبی" شیخ صدوق است، وی تا حدی بر این عقیده پافشاری کرده است که انکار آن را به غلات نسبت داده است. مستند وی در این عقیده احادیثی است که در مورد سهو پیامبر اکرم(ص) در تعداد رکعات نماز ظهر یا قضا شدن نماز صبح روایت شده است[۱۸]. اگرچه برخی از این روایات از نظر سند معتبر و صحیحاند، ولی اکثریت علمای شیعه به آنها عمل نکردهاند و این بدان جهت است که اولا: بطلان سهو در حق پیامبران الهی است مقتضای حکم عقل است و روایات از قبیل خبر واحد و دلیل ظنیاند و دلیل ظنّی در مقابل دلیل عقلی قابل استناد نیست، به ویژه آنکه مسأله سهو النبی ـ اگرچه موردی که در روایات ذکر شده است مربوط به فروع دین است، ولی به عنوان وصفی از اوصاف پیامبر ـ مسئلهای است اعتقادی که دلیل ظنی در آن اعتبار ندارد[۱۹]. نتیجه اینکه سهو در این نظریه فقط نسبت به نماز آن هم در برهه خاص به ارادۀ الهی در معصوم رخ میدهد، به خلاف نظریه دوم که در تمام افعال مباح قائل به سهو معصوم شدند.
منشأ عصمت
در مورد منشأ یا همان موجبات عصمت دیدگاههای مختلفی از سوی متکلمان مطرح شده است:
- دیدگاه اول: اسباب چهارگانه: قائلان این دیدگاه[۲۰] «عصمت» را منافی با اختیار معصوم نسبت به انجام معاصی نمیدانند، و خود بر چند طایفهاند[۲۱]، برخی معتقدند: عصمت عبارت است از عنایت ویژه و پنهانی که خداوند پیامبر و امام را از آن بهرهمند مینماید و در زیر سایه این لطف در نفوس ایشان، انگیزه ترک طاعت و فعل معصیت از میان میرود، لذا هیچگاه مرتکب معصیت نمیشوند چون داعی بر آن ندارند. از منظر ایشان، اجتماع چهار عنصر (سبب) موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) میشود:
- در نفس یا بدن مطهر معصوم، خاصیتی (عاملی/ عنصری) وجود دارد که اقتضا میکند ملکه مانع از فجور در او پدید آید.
- علم و یقین نسبت به زیانها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات در او حاصل است.
- وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق میسازد.
- توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سختگیری الهی قرار خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر معصوم توجه به این امر دارد که: خداوند هیچ گونه اغماض و اهمالی در ترک اولی، درباره آنها روا نمیدارد[۲۲].
- دیدگاه دوم: علم ویژه: بسیاری از اندیشوران اسلامی، به ویژه در عصر کنونی علت و منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی میدانند[۲۳]. به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان میگردد. هر چند اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن کلامی مطرح شده است[۲۴]. اما در سدههای پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این علم و روند تاثیر این علم در پیدایش قوه عصمت، مطرح نشده است؛ از این رو اندیشوران متاخر در باب منشأ بودن «علم»، روشن، دقیق و مفصلتر وارد شدهاند[۲۵].
- دیدگاه سوم: علم و اراده: برخی از اندیشمندان معاصر، عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانستهاند[۲۶]. بیان ایشان چنین است: "هر قدر انسان حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زندهتر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزشها و کج رویها بیشتر در امان خواهد بود"[۲۷]. برخی نویسندگان معاصر نیز همین قول را تقویت کرده و پذیرفتهاند[۲۸].
- دیدگاه چهارم: اراده و انتخاب: برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب میدانند[۲۹]. از نظر آنان عصمت پدیدهای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کنندهای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسانها میتوانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند. به باور ایشان تقوا و عصمت از یک ریشهاند. تقوا به معنای پرهیز از گناه نیست، بلکه به معنای ملکه ای است که موجب مصونیت انسان از ابتلا به گناه میشود. تقوا و عدالت نیز مرتبه ای از عصمت است و عصمت مطلقه عبارت است از شدت ملکه تقوا و عدالت. عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخاب انسان است[۳۰].
- دیدگاه پنجم: تمامیّت عقل: برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمردهاند[۳۱]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیدهاند"[۳۲].
حاصل سخن اینکه استوراترین دیدگاه در باب «منشأ عصمت»، همان «علم خاص» است. این دیدگاه هم با تحلیل عقلی و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با متون دینی همخوانی دارد. عمدهترین مشکل دیدگاه سوم (علم و اراده)، این است که ظاهرا علم و اراده به عنوان مبادی فعل اختیاری، هم عرض و هم سطح تلقی شده است و الا اگر مقصود، اراده در طول علم باشد، تفاوت چندانی با دیدگاه دوم (علم خاص) ندارد. در خصوص دیدگاه برخی حکما (کمال عقل) نیز باید گفت: اگر گفتار ایشان دقیق و کامل تبیین گردد، مشخص خواهد شد که دیدگاه ایشان در عرض قول به منشأیت «علم خاص» نبوده است؛ چراکه «کمال عاقله» با «علم ویژه» تلازم وجودی دارد[۳۳].
شرطیت عصمت
متکلمین اسلامی برای امام شرایطی را بر شمردهاند که دستهای از آنها مورد اتفاق شیعه و سنی هستند، مثل مرد بودن، حر بودن، عالم بودن به امور دینی، عاقل بودن، مسلمان بودن[۳۴]. امّا در مقابل برخی از شروط مورد اختلاف فریقین هستند. امامیه برخلاف سایر مذاهب اسلامی، منصوص بودن ، عصمت و افضلیت را از شرایط اساسی در انتصاب امام میدانند[۳۵]. تاکید بر وجود این شرایط در امام حاکی از ضرورت وجود این شرایط در اوست که از جمله آنها شرط عصمت است.
ادله عصمت
متکلمان جهت اثبات عصمت امام به ادله ای تمسک کردهاند. این ادله را میتوان به دو دسته عقلی محض و نقلی محض تقسیم کرد:
ادله عقلی
بحث اثبات عصمت در امام به واسطه ادله و براهین عقلی ارتباط بسیار نزدیکی با بحث ضرورت عصمت امام داشته و به آن گره خورده است.؛ چراکه در ضرورت عصمت امام به دنبال چرایی عصمت برای امام هستیم بدین معنا که چرا امام باید معصوم باشد از طرفی در پاسخ به این چرایی به این مهم خواهیم پرداخت که اگر امام معصوم نباشد محذوراتی پیش خواهد آمد که به واسطه آنها میتوان در قالب براهینی عقلی، عصمت امام را ثابت نمود. از این رو در توضیح ضرورت یا چرایی عصمت پیامبر و امام باید گفت: پیامبران از جهت واسطه بودن بین خدا و خلق، برای تضمین درستی پیام الهی باید معصوم باشند: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾[۳۶]. ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۳۷].
از طرفی هدایت، امری است که در امام و نبی مشترک است یعنی همان وظیفه هدایت پیامبر به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای جانشین او (امام) هم متعین است، لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفههای عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد مردم به الگو و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به معارف دین از بین میرود[۳۸].
اگر بنا باشد جانشین رسول خدا(ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش میآید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام میشود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد[۳۹].
با توجه به آنچه گفته شد براهین عقلی اثبات عصمت امام عبارتاند از:
برهان وجوب اطاعت از امام
اگر از امام خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ﴾[۴۰].[۴۱].[۴۲]
برهان تسلسل
اگر امام معصوم نباشد، تسلسل به وجود میآید و چون تسلسل ممتنع است، لاجرم معصوم نبودن امام نیز منتفی است. برخی از متکلمین در تحلیل این قضیۀ شرطی میافزایند تنها مقتضی بر وجوب نصب امام، اعتقاد به اصل خطاپذیری آحاد انسانهاست و هرگاه چنین چیزی در حقّ امام نیز ثابت شود، واجب است او نیز امام دیگری داشته باشد. پس یا باید به دام تسلسل افتاد که عقلاً ممتنع است یا بر وجود امامی معتقد بود که خطاناپذیر است و این همان امام اصلی است[۴۳].
در توضیح این برهان چنین آمده است: "از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او میباید منزّه از همه آلودگیها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت میباید به شخصی معصوم ختم شود"[۴۴]
برهان حفظ شریعت
امام که حافظ شریعت است باید حتما معصوم باشد و الا شریعت حفظ نمیشود. امام، حافظ شریعت است، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است امام، معصوم باشد. برخی از متکلمین در تحلیل صغرای این استدلال مینویسند: "هرگز نمیتوان کتاب خدا ـ قرآن ـ را حافظ شرع دانست، چون همه احکام را به تفصیل در بر ندارد، اجماع و [اتفاق] امت بر یک مسئله نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا هریک از امت با فرضِ نبود معصوم در بین آنها، خطاپذیرند؛ بنابراین، مجموع امت هم خطاپذیر خواهد بود. به علاوه، هیچ دلالت و نشانهای از اجماع و اتفاق امت گزارش نشده است... بدینسان، راهی جز عصمت امام برای حفظ شرع باقی نمیماند. اگر امام نیز خطاپذیر باشد، اطمینان و وثوقی برای عبادت خدا و انجام درست تکالیف الهی نخواهد بود و این با غَرَض ارسال دین و پیامبری تناقض آشکار دارد[۴۵].[۴۶]
برهان خلف
برهان لزوم اطمینان: صغری: امام میخواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسد و اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم، لذا باید معصوم باشد. فرق این برهان با برهان قبل این است که انسانها باید در اینجا اطمینان بکنند به رسیدن شریعت، اگر امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب امام خواهد بود. برخی از متکلمین در توضیح این عبارت میافزاید: غرض از نصب و اقامه امام، پیروی امت از او، اِمتثال اوامر امام و پیروی از افعال اوست و در صورت خطا و معصیت امام، هیچ یک از موارد مزبور واجب نخواهد بود و این با نصب امام منافات دارد[۴۷].[۴۸]
ادله نقلی
ادله نقلی محض، مشتمل بر آیات و روایاتی است که بر عصمت دلالت میکنند. بارزترین آنها موارد ذیلاند:
آیات
از جمله آیات دال بر عصمت امام عبارتاند از:
آیه ابتلا
﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۴۹]. خداوند متعال در پاسخ حضرت ابراهیم(ع) که در خواست کرد امامت در نسل و ذریه او قرار گیرد، فرمود: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۵۰].
ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاهش است[۵۱] و در اصطلاح به معنای تجاوز از حدّی است که شارع یا عرف معین کرده است؛ لذا معصیت صغیره و کبیره ظلم است؛ زیرا گناه کار از حدّی که شارع ترسیم کرده تجاوز نموده است.
ظلم دارای اقسامی است:
- ظلم به خدا: بزرگترین ظلم به خدا، شرک و کفر است؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ﴾[۵۲] و میفرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۵۳].
- ظلم به دیگران: خداوند میفرماید: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ...﴾[۵۴].
- ظلم به خود: خداوند میفرماید: ﴿وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾[۵۵] و میفرماید: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾[۵۶].
از عبارت: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۵۷] استفاده میشود عهد امامت به هیچ ظالمی نمیرسد و کسی جز معصوم شایسته امامت نیست و تنها اوست که هیچ یک از انواع ظلم را حتی در دوران کودکی نداشته است.
مردم در مورد ظلم بر چهار دستهاند و قسم پنجمی هم متصوّر نیست:
- کسانی که در طول عمر خود ظالمند.
- کسانی که در طول عمر خود طاهر و منزّه از گناهند.
- کسانی که در ابتدای عمر خود ظالم ولی در پایان عمر توبه میکنند.
- کسانی که در ابتدای عمر طاهر و از گناه منزّهاند، ولی در آخر عمر ظالمند.
از حضرت ابراهیم(ع) محال است که از خدای تعالی درخواست کند عهد و مقام امامت را به دسته اول و چهارم از ذریهاش بدهد. پس به طور قطع، دعای حضرت ابراهیم(ع) شامل حال این دو دسته نیست. تنها قسم دوّم و سوّم باقی میماند و ظالمی که خداوند عهد امامت را از او نفی میکند، نیست مگر مورد سوّم (یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است)؛ در نتیجه مورد دوّم باقی میماند (یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و آلودگی پاک بوده است) و این بر کسی غیر معصوم منطبق نیست.
پس از چهار قسم بالا دو قسمش را حضرت ابراهیم(ع) از خداوند نخواست و از دو قسمی که خواست، یک قسمش مستجاب شد و آن کسی است که در تمامی عمر معصوم باشد[۵۸].
آیه اولی الامر
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾[۵۹]؛ روایات متعددی در منابع شیعه[۶۰] و اهل سنت[۶۱] وجود دارد که مراد از "اولی الامر" را ائمه معصومین (ع) معرفی میکنند[۶۲].[۶۳]
مفسران امامیه بر اساس این روایات، مصداقهای اولو الامر را امامان دوازدهگانه میدانند[۶۴].
پس از روشن شدن مصداق اولی الامر، به کمک قاعده عقلی عصمت امامان اثنی عشر، ثابت میشود و آن اینکه امر به اطاعت از پیامبر اکرم در آیه مطلق و بدون هیچ قید و شرطی آمده است. در حالی که اگر در صدور امر یا نهی، خطایی در مورد آن حضرت امکان پذیر بود، باید در آیه، امر به اطاعت آن حضرت مقید شده باشد، چنان که در مورد احسان و نیکی به پدر و مادر ملاحظه میکنیم که از طاعت آنان در مورد شرک نهی شده است: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۶۵]. اضافه بر این، آنچه که اطلاق امر به اطاعت پیامبر را تأکید میکند اطاعت آن حضرت در آیات متعددی از قرآن ملازم با اطاعت خدا و بدون تکرار لفظ اطیعوا آمده است: ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۶۶] پس همان گونه که اطاعت از اوامر و نواهی خداوند واجب است اطاعت پیامبر در تمام اوامر و نواهی واجب است بر این اساس اطلاق در امر به اطاعت پیامبر قطعی و تردید ناپذیر بوده و این اطلاق اقتضای عصمت دارد.
از طرفی در آیه کریمه امر به اطاعت از اولی الامر نیز به طور مطلق ذکر شده و هیچ گونه قیدی برای آن نیامده است، این اطلاق حاکی از آن است که تمام اوامر و نواهی آنان واجب الاطاعه است. از این رو اینکه اطاعت اولی الامر در سیاق اطاعت خدا و اطاعت رسول قرار گرفته اطلاق مذکور را تأیید میکند، یعنی اطاعت از این سه مقام، هیچ حد و قیدی ندارد امر مطلق به اطاعت اط شخصی مساوی با عصمت او است؛ چراکه در غیر این صورت اجتماع نقیضین لازم میآید[۶۷].
آیه صادقین
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۶۸]. خدای متعال در این آیه، مؤمنان را به همراهی و معیت با صادقان امر کرده است. و معیت در اینجا به معنای اقتدا و تمسک است که ملازم با اطاعت خواهد بود. این امر الهی در صورتی امکانپذیر است که اولاً همواره افراد صادقی در جامعه وجود داشته باشند. ثانیاً صادقین نیز دائم الصدق و از هر جهت صادق باشند؛ چرا که اگر امکان ارتکاب گناه و یا خطا در آنها وجود داشته باشد در آن صورت دیگر صادق ـ به نحو مطلق ـ نخواهند بود و از آنجا که حکیم هیچگاه امر عبث و محال نمیکند نتیجه این میشود که:
- هیچگاه جامعه از صادق مطلق (معصوم) خالی نخواهد بود.
- مؤمنین (متّقین) باید همواره همراه و مطیع معصومین باشند؛ در غیر این صورت، سعادت و فلاح حاصل نخواهد شد. بدیهی است، بعد از رحلت پیامبر(ص) تنها افرادی که در مورد آنها عصمت متصور است، ائمه دوازدهگانه(ع) هستند[۶۹].
علاوه بر این میتوان جهت اثبات عصمت صادقین به یک قاعده عقلی[۷۰] نیز تمسک کرد و آن اینکه امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت اجتماع نقیضین لازم میآید که امری محال است و امر به محال از خدای حکیم صادر نمیشود.
در غالب روایات فریقین مصداق صادقین، همان ائمه معصومین(ع) معرفی شدهاند[۷۱].
آیه تطهیر
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۷۲]؛ استدلال به این آیه، بر سه مقدمه استوار است:
- اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر اهل بیت تعلّق گرفته است.
- هر کس که اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر او تعلّق گرفته باشد معصوم است.
- بر پایه بسیاری از روایات، ائمه شیعه مصداق اهل بیتاند.
نتیجه: امامان شیعه(ع)، معصوماند.
توضیح مقدمه نخست: به دو دلیل، اراده در آیه تطهیر، تکوینی است نه تشریعی[۷۳].
- بر پایه واژه ﴿إِنَّمَا﴾ اراده اذهاب رجس و تطهیر، ویژه اهل بیت است نه عموم مردم؛ پس تکوینی است. چرا که اگر اراده، تشریعی باشد، به گروه خاصی اختصاص ندارد و طهارت از گناه در اراده تشریعی، از همه انسانها خواسته شده نه خصوص اهل بیت. بدینسان، خداوند متعال به اراده تکوینی خود که تخلفناپذیر است، طهارت اهل بیت را اراده نموده است.
- واژه ﴿لِيُذْهِبَ﴾ بیانکننده آن است که متعلق اراده، فعل خداست، ولی اگر اراده تشریعی باشد، متعلق آن، فعل عبد است.
توضیح مقدمه دوم: الف و لام در ﴿الرِّجْسَ﴾ جنس است و همه پلیدیها و زشتیهای ظاهری و باطنی را در بر میگیرد؛ از اینرو، معنای آیه این است که خدا میخواهد، همه پلیدیها و هیئتهای خبیثه و رذیله را از نفس شما ببرد؛ هیئتهایی که اعتقاد حق و عمل حق را از انسان میگیرد و چنین ازالهای با عصمت الهی منطبق میشود[۷۴].
توضیح مقدمه سوم: مفسِّر و مبیِّن رسمی وحی الهی، پیامبر(ص) است: ﴿أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[۷۵]، پس تبیین آیه تطهیر و تعیین مصادیق آن، بر عهده ایشان است و این مأموریت ویژه الهی را از راههای گوناگون به انجام رساندهاند. پیامبر اکرم(ص) در موارد متعددی: مصادیق آیه تطهیر را به خود، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) معرّفی نمودهاند[۷۶].
روایات
روایات دال بر عصمت امام عبارتاند از:
حدیث ثقلین
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۷۷]. استدلال به این حدیث بر عصمت ائمه(ع) متوقّف بر چند مقدمه است:
- قرآن از هرگونه خطا و اشتباه و انحراف و باطلی مبرّا است. قرآن میفرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۷۸] به عبارت دیگر، قرآن از هر باطل و خطایی به طور مطلق معصوم و مصون است. حال عِدل قرآن (اهل بیت) نیز باید چنین باشد، تا بتواند عِدل قرآن باشد. در غیر این صورت چه چیز این دو را در یک مقام جمع میکند؟
- قرآن معصوم است و تمسّک به آن باعث میشود که انسان هرگز گمراه نشود، اهل بیت نیز باید چنین باشند، زیرا این دو هیچگاه از هم جدا نیستند. به عبارت دیگر، فرض عدم گمراهی بر اثر تمسک به این دو در صورتی راست میآید که هر دو معصوم باشند. در غیر این صورت، چه بسا خود به خطا روند و متمسّکین به خود را نیز به گمراهی کشانند.
- پیامبر(ص) خبر داده است که، این دو تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد. و این فرض در صورتی صحیح است که، هر چه قرآن میگوید ـ کلام خدا است ـ همان را اهل بیت بگویند و تمام افعال و کردار آنها منطبق بر قرآن و کلام خدا باشد[۷۹].
حدیث سفینه
«قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ»[۸۰]. وجه استدلال به حدیث، به این ترتیب است:
- پیامبر(ص) به طور مطلق ملازمت اهلبیت را دستور دادهاند و آن را به منزله کشتی نوح دانستهاند. به عبارت دیگر فرمودهاند: اولاً: هرکه همراه اهل بیت باشد نجات مییابد و هرکه نباشد هلاک خواهد شد. ثانیاً: تنها کسانی نجات مییابند که همراه اهل بیت باشند و دیگران لزوماً غرق خواهند شد. این مطلب از دو راه فهمیده میشود: یکی از لفظ «إِنَّمَا» که افاده حصر میکند و دومی از مثال (کشتی نوح)، چون تنها کسانی نجات یافتند که در کشتی سوار شدند و بقیه همه نابود شدند.
- در صورتی اهل بیت همانند سفینه نوح به طور مطلق وسیله نجات خواهند بود و هرکه همراه آنان باشد به مقصد خواهد رسید که از هر اشتباه و انحراف و خطای علمی و عملی مصون باشند. یعنی به طور مطلق معصوم باشند، در غیر این صورت، امکان غرق شدن و همراهان خود را نیز غرق کردن برای آنها وجود دارد و این با محتوای کلام پیامبر(ص) نمیسازد[۸۱].
حدیث منزلت
یکی از احادیث متواتر، حدیث منزلت است که پیغمبر اکرم(ص) در ده مورد خطاب به حضرت علی(ع) فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۸۲].
وجه استدلال به حدیث بر عصمت اهل بیت چنین است: اگر چه در احادیث پیامبر(ص) مقامهای هارون برای علی(ع) به صراحت، بیان شده است[۸۳]، اما باید توجه داشت، حدیث منزلت عام است و همۀ شؤون پیامبر غیر از نبوت را در برمیگیرد و در کنار طرح منزلت، خلیفه بودن نیز مطرح شده است. بنابراین هم بر منزلت امام علی(ع) گواهی میدهد که برترین و استوارترین یاور پیامبر(ص) در امر تبلیغ بوده و نزد پیامبر(ص) جایگاهی داشته است که هیچ یک از صحابه یارای رسیدن به آن را نداشتهاند و هم به عصمت، خلافت و امامت علی(ع) اشاره دارد؛ زیرا پیامبر(ص) همۀ فضایل و خصایص و مناصب هارون(ع) را برای امام(ع) ثابت کرده است، مگر نبوت. استثنای مقام نبوت در پایان حدیث بر این تأیید میکند امام علی(ع) از همۀ مناصب دیگر(ع) برخوردار بوده است و به همین جهت خدای متعال، علی(ع) را برای پیامبر(ص) همچون هارون برای موسی(ع) قرار داد[۸۴].
حدیث معیت
امام علی(ع) از نخستین روزهای نزول وحی، در کنار پیامبر بود و آیات قرآن و صدای جبرئیل را میشنید و معارف قرآن را از پیامبر میآموخت و فکر و جانش، کلام و زندگیاش، گفتار و کردارش همه قرآنی بود از این رو پیامبر خدا(ص) دربارۀ او فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۸۵]. این روایت همراهی همیشگی و همهشئونی قرآن و امام و تفکیک ناپذیری آنها را از یکدیگر بیان میکند. عصمت و همسنخی علم امام و قرآن همسنگ هم هستند؛ یعنی غیرمعصوم نمیتواند با قرآن در همه مراتب و شئون برابری و همراهی کند.
تعبیر معیّت دربارۀ علی و حق نیز آمده است: «علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ»؛ دربارۀ قرآن و عترت هم آمده است و این گویای آن است که علی(ع) و عترت، عِدل قرآن و حقّاند و میان آنان جدایی نیست.[۸۶].[۸۷].
عصمت و مسأله غلو
از آنجایی که اهل سنت عصمت انبیاء را در حیطه گناهان کبیره، آن هم در اعمال و رفتارهای متعلق به تبلیغ دین میدانند، میتوان نتیجه گرفت، خطا و نسیان در تمام اعمال به علاوه گناه صغیره در افعال فردی و شخصی برای پیامبر مجاز است و قائل به عصمت در این محدوده برای پیامبر نیستند، این سخن به تصریح عالم بزرگ سلفی آنها، اینگونه تأیید میشود: این سخن که انبیاء تنها از گناهان کبیره و نه صغیره، معصومند، قول بسیاری از علمای اسلام و بلکه همه طوایف است. بلکه این قول بسیاری از متکلمان است؛ چنانکه ابوالحسن آمدی آن را قول اشعریان دانسته است. این عقیده همچنین قول اکثر مفسران و محدثان و فقها است و آنچه از پیشوایان و بزرگان سلف، صحابه و تابعین ایشان نیز در این خصوص نقل شده، موافق با این عقیده است[۸۸].
در مقابل، اکثر قریب به اتفاق شیعیان، عصمت را در تمام اعمال، چه شخصی و چه تبلیغی، چه سهو و خطا، چه نسیان و چه عصیان الهی، همه و همه بر نبی و جانشین او (که امام است) قبول و لازم میدانند[۸۹]. این در حالی است که برخی از دگراندیشان معتقد به عدم عصمت امامان(ع)هستند. به باور آنان، هر روایتی که نشان دهندۀ عصمت اهل بیت(ع) و مصون بودن آنان از گناه و لغزش و خطا باشد، قابل نقد متنی و غلو آمیز است.
به خاطر همین نکته، اعتقاد شیعیان را غلو دانسته، چنین صفتی را به این اطلاق، مختص خداوند متعال میدانند. در واقع انسان بودن پیامبر و جانشینان ایشان را به داشتن افعال سهو و نسیان و گناه صغیره میدانند، نفیِ عصمت را، نفیِ غلو در مقام ایشان میپندارند[۹۰]. با توضیحات داده شده معلوم شد که عصمت مقام و صفتی است که لازمۀ نبوتِ نبی و امامتِ امام بوده و خدا این صفت و مقام را برای صحّت نبوت و امامت به نبی و امام إعطا میکند. خلاصۀ کلام اینکه، نه تنها اثباتِ عصمتِ مطلق، برای امام ممکن است، بلکه لازمه مقام امامت و نبوت بوده و نبودن آن نقض غرض در نبوت و امامت خواهد بود.
جمع بندی
نتیجه اینکه امامیه عصمت را از ضروریترین شروط إعطای امامت میدانند و برای اثبات این صفت از ادله عقلی و نقلی فراوانی استفاده کرده و اکثر قریب به اتفاق آنان عصمت را به طور مطلق، برای پیامبر و امام قائل هستند. عصمت از مهمترین و در عین حال پرچالشترین مباحث امامتی است، به طوری که که غالب متکلمین به بحث در اطراف آن پرداختهاند. نهاییترین عقیده شیعه دربارۀ عصمت: اعتقاد به عصمت نبی و امام از خطا و نیسان و گناه، در تمام افعال، از زمان تولد تا شهادت ایشان است.
منابع
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲
- قربانی، علی، امامتپژوهی
- ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی به شیعهشناسی
- ربانی گلپایگانی علی؛ واعظ حسینی، سید کریم، منشأ عصمت، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰
- خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی
- قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت
- اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱
- محمدی، رضا، عصمت در قرآن
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
پانویس
- ↑ در همین خصوص امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: "اینکه خداوند به اطاعت پیامبر و اولیالامر فرمان داده است به این دلیل است که آنان پاک و معصومند و هرگز به معصیت خداوند فرمان نمیدهند"، «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ»؛ الخصال، ج۱، ص۱۳۰. همچنین امام رضا(ع) در نامهای به مأمون، عصمت هادیان بشر را اینگونه بیان میکند: "خداوند هرگز اطاعت کسی را واجب نمیکند با اینکه میداند مردم را گمراه کرده و باعث فریب آنها میشود و هرگز کسی را که میداند به خدا و پرستش او کافر میشود و شیطانپرست میشود انتخاب نمیکند"، «لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۱۲۵. «بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیُوبِ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْسِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعَ حِکْمَتِهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ أَیَّدَهُمْ بِالدَّلَائِلِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَکَانَ النَّاسُ عَلَی سَوَاءٍ»؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۲۵ص ۱۸۲: همچنین در توقیعی که حضرت مهدی(ع) در پاسخ نامۀ احمد بن اسحاق اشعری نوشت، عصمت امامان را یکی از وجه تمایزات بین امام و مردم معرفی کرده و فرمودند: "فرق میان امام و مأموم، عصمت از گناهان و پاکی از عیبها و آلودگیها و منزّه بودن از اشتباه است و امامان خزانهداران علم الهی و امین حکمت و راز خداوند هستند و اگر چنین نبود، آنان با مردم فرقی نداشتند و حق و باطل شناخته نمیشد و هرکس به دروغ ادعای امامت میکرد".
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص۳۵۹ ـ ۳۶۲.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب"العین" میگوید: "عصمت، یعنی اینکه خداوند تو را از بدی حفظ کند. العین، ج۱، ص۳۱۳. بر این اساس، عَصَمَهُ، یعنی او را حفظ و نگهداری کرد. مصباح المنیر، جزء ۲، ص۷۴. راغب اصفهانی نیز با استناد به آیه ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ﴾ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد» سوره هود، آیه ۴۳. میگوید: "امروز، نگهدارنده و حافظی از امر خدا نیست" المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۷.
- ↑ زبیدی میگوید: "عصمت به معنای منع و بازداشتن (از چیزی) است ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳. یعنی امروز هیچ منع کننده و بازدارندهای از کار خداوند نیست" زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹؛ ابراهیم انیس و دیگران، معجم الوسیط، ص۶۰۵.
- ↑ علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۱۶- ۴۲۰.
- ↑ علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۲۰؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۳-۸۵.
- ↑ جبریه معتقدند: تنها خدای متعال خالق و ایجاد کننده فعل بنده است و بنده هیچ اراده و اختیاری از خود ندارد. عصمت از گناه یا ترک آن نیز فعل خداست نه فعل پیامبر از اینجاست که عصمت تفضلی از جانب خدای متعال به پیامبر شناخته می شود چرا که بنده هیچ اختیاری در آن ندارد یا به این جهت که خلقت معصوم خلقت خاصی است که طبع او متفاوت از طبع سایر بشر است به گونه ای که به واسطه آن اصلا میل به انجام معصیت پیدا نمی کند و یا به این جهت است که اگر طبع او را نیز همانند طبع سایر بشر بدانیم در این صورت خدای متعال آنها را مجبور به ترک سیئات و انجام عبادات می نماید. شرح کتاب الفقه الاکبر للقاری، ص94 و 93
- ↑ "العصمة" لطف یفعله الله تعالی بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیة و ترک الطاعة مع قدرته علیهما، ر.ک: مفید، النکت الاعتقادیة، ص۳۷. إعلم أن العصمة هی اللطف الذی یفعله الله تعالی، فیختار العبد عنده الإمتناع من فعل القبیح، فیقال علی هذا: إن الله عصمه، بأن فعل له ما اختار عنده العدول عن القبیح؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۵- ۳۲۶. العصمة لطف خفی یفعل الله تعالی بالمکلف، بحیث لا یکون له داع إلی ترک الطاعة و ارتکاب المعصیة، مع قدرته علی ذلک، علامه حلی، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص۸۹. از نظر خواجه نصیر طوسی و علامه حلّی و دیگر اندیشمندان شیعه، عصمت، منافی قدرت نیست، بلکه معصوم قادر به انجام معصیت است. من فسرها بأنها ملکة نفسانیة لا یصدر عن صاحبها معها المعاصی. وآخرون قالوا: العصمة لطف یفعله الله تعالی بصاحبها لا یکون له معه داع إلی ترک الطاعة وارتکاب المعصیة، وأسباب هذا اللطف أمور أربعة: أحدها: أن یکون لنفسه أو لبدنه خاصیة تقتضی ملکة مانعة من الفجور وهذه الملکة مغایرة للفعل. الثانی: أن یحصل له علم بمثالب المعاصی ومناقب الطاعات. الثالث: تأکید هذه العلوم بتتابع الوحی والإلهام من الله تعالی». الرابع: مؤاخذته علی ترک الأولی بحیث یعلم أنه لا یترک مهملا بل یضیق علیه الأمر فی غیر الواجب من الأمور الحسنة. فإذا اجتمعت هذه الأمور کان الانسان معصوما؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۵.
- ↑ علامه حلی، به تبع بیان محقّق طوسی، در پایان ادله عصمت، اشاره به اصل مهمّی در این باب مینماید: عصمت نه به معنای عدم قدرت بر گناه است که چنین امری برای فرد ارزش نیست؛ چنانکه ملائکه هرگز گناهی مرتکب نمیشوند و این فضیلتی برای آنان محسوب نمیگردد؛ زیرا آنها قدرت عصیان ندارند؛ از همین رو است که شیخ طوسی تصریح مینماید: قال: ولا تنافی العصمة القدرة. عصمت، لطف الهی در حق معصوم است که به واسطه چهار امر، هرگز گناهی از او صادر نمیشود؛ اوّل آنکه به واسطه شدّت تقوایی که امام دارد، در او ملکه اجتناب از معاصی به وجود آمده است؛ دوم آنکه معرفت او به توحید از یک سو و گناه از سوی دیگر، در مرتبهای است که شدّت نورانیّت انس با حق و شدّت کدورت و زشتی عصیان الهی برای امام مکشوف شده و در نتیجه، او هرگز رغبتی به گناه ندارد؛ همان طور که مزاج سالم از غذای فاسد و متعفّن نفرت دارد، تا چه رسد به اینکه آن را تناول کند؛ ثالثاً، سنّت الهی بر آن است که هنگامی که شخصی مراتب تقوا را طی میکند، به تناسب میزان تقوا، تحت ولایت الهی قرار میگیرد و خداوند خود تربیت و هدایت او را بر عهده میگیرد و در نتیجه، او را از شرور شیطانی و القائات نفس امّاره حفظ میکند؛ چنانکه خطاب به شیطان میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً﴾ «تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۵. همچنین درباره انبیاء(ع) که هدایتگران امّت خود به سوی عالم امر بوند، میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳. امام، که بنا بر فرض، در عالیترین مرتبه از تقوا و معرفت به توحید و قیامت و شناخت آثار و عواقب گناه است، نه تنها هرگز میل به گناه نمیکند، بلکه دائماً مأنوس با خداوند و عوالم ملکوت است و لذا علامه حلی در امر چهارم از حصول ملکه تقوی ابراز میدارد: اولیاء الهی(ع) در ترک اولی مأنوس هم مؤاخذه میشوند، تا چه رسد به گناه؛ خطاب تند پروردگار به حضرت نوح(ع) در درخواست نجات فرزند کافرش هنگام غرق شدن در طوفان و نیز عذاب حضرت یونس(ع) در شکم ماهی به واسطه ترک اولی و رها کردن زود هنگام قوم خود، شواهدی بر این مطلب است؛ چنان که فرمود: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ»، کشف الغمه فی معرفه الأئمه(ع)، ج۲، ص۲۵۴.
- ↑ علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۲۰؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۳-۸۵.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸ و ۳۹.
- ↑ علامه حلی و علماء متاخر از ایشان.
- ↑ اذا عرفت هذا فنقول افعال الانبیا لا تخلوا من الااربعه:.... الافعال المتعلقه بهم فی الدنیا؛ حلّی، حسن بن یوسف، معارج الفهم فی شرح النظم، ص۴۶۴.
- ↑ متکلمین در مدرسه بغداد تا قرن ششم (شیخ طوسی،سید مرتضی،کراجکی و....)
- ↑ ابن ولید و به تبع ایشان شیخ صدوق
- ↑ بر وزن افعال از باب مطاوعه، یعنی سهوی که به اراده الهی بر معصوم عارض میشود، نه اینکه از روی غفلت و نسیان خود معصوم انجام شده باشد.
- ↑ الخامس: الحق أن السهو عدم ملکة العلم و کذا النسیان. و ذهب أبو علی الجبائی الی أن السهو معنی یضاد العلم، فبینهما تقابل التضاد حینئذ؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص ۹۷.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰، باب "احکام السهو فی الصلاة"؛ الکافی، ج۳، ص۳۵۵، باب من تکلم فی صلاته، حدیث اول.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی به شیعهشناسی، ص۲۰۶-۲۰۷
- ↑ برای نمونه: رازی، فخرالدین، المحصل، ص۵۲۲؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
- ↑ طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
- ↑ برای نمونه ن.ک. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۴؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج ۳، ص۱۵۸.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی، ص۱۱۹.
- ↑ حسن یوسفیان؛ احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۵۱.
- ↑ ری شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰.
- ↑ لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه مینویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّتهای او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر میشود تا یکی از قوّتهای او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی علی؛ واعظ حسینی، سید کریم، مقاله: منشأ عصمت، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰.
- ↑ أما الشّروط المتّفق علیها فثمانیة شروط: الأول: أن یکون مجتهدا فی الأحکام الشّرعیةو...؛ آمدی، سیفالدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج۵، ص ۱۹۱.
- ↑ یجب ان یکون الإمام معصوما من القبائح و الاخلال بالواجبات...، شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۵ و قال: الثّانی یجب أن یکون الإمام معصوما، و إلاّ تسلسل، علامه حلی، باب حادی عشر.
- ↑ «و از آفریدگان ما دستهای هستند که به حقّ رهنمون میشوند و به حقّ داد میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱؛ بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت کنندگان به سوی حق دلالت میکند؛ زیرا کسی که میخواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست اینکه حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد و دوم این که همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۸۶.
- ↑ امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه میکند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بیخطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا بامام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علیاکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
- ↑ یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
- ↑ انه یجب أن یکون الإمام معصوما، و یدل علیه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمة: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد»(و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳ و ۳۷۹؛ المحیط فی اللغه، ج۱۰، ص۳۲.
- ↑ «اکنون ستمگرتر از آن کس که آیات خداوند را دروغ شمارد و از آنها روی گرداند کیست؟» سوره انعام، آیه ۱۵۷.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «ایراد تنها بر کسانیست که به مردم ستم میورزند.».. سوره شوری، آیه ۴۲.
- ↑ «و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
- ↑ «و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۵۴.
- ↑ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.
- ↑ ر.ک: بحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۵.
- ↑ ابنمردویه، مناقب علی بن ابیطالب، ۱۴۲۴ق، ص۲۳۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۱۹۰ و ۱۹۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۱۱۶.
- ↑ جابر بن عبدالله انصاری، در روایتی که به حدیث جابر معروف است، از پیامبر(ص) درباره واژه "اولی الامر" سؤال کرد. پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند که اولِ ایشان علی بن ابی طالب است و بعد از او به ترتیب حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی. خزاز رازی، کفایه الاثر، ۱۴۰۱ق، ص۵۴-۵۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ۱۴۲۲، ج۱، ص۳۴۱. امام باقر(ع) در تفسیر این آیه میفرماید: «اولی الامر امامان از فرزندان علی و فاطمهاند، تا آنکه روز قیامت برپا شود». ایشان در جای دیگر نیز فرموده است: «خداوند از اولی الامر فقط ما را قصد کرده است و همه مؤمنان را تا روز قیامت به پیروی ما فرمان داده است» بحرانی، البرهان، اسماعیلیان، ص۳۸۳ و ۳۸۶. امام صادق(ع) نیز میفرماید: «آنان (اولی الامر) علی بن ابی طالب، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر یعنی من هستیم. سپاس خدا را بهجای آورید که امامان و رهبرانتان را در زمانی به شما شناساند که مردم آنان را انکار میکنند».عیاشی، تفسیر عیاشی، ۱۳۶۳ش، ص۲۵۲، ح۱۷۴.
- ↑ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۰۰؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۴، ص۳۹۹. با این حال علمای اهل سنت درباره مصادیق اولو الامر دیدگاههای مختلفی دارند. مصادیقی چون خلفای سه گانه، عالمان دینی، فرماندهان سریهها، فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳، ۱۱۴. و اهل حل و عقد از این جملهاند. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳.
- ↑ «و به آدمی سپردهایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر! بازگشتتان به سوی من است آنگاه من شما را از آنچه انجام میدادید آگاه خواهم کرد» سوره عنکبوت، آیه ۸.
- ↑ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۳۹۹.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۵.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۳۹۹.
- ↑ ر.ک: سیوطی، الدرّ المنثور، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۲۸۷؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۰ـ۵۱؛ امینی، الغدیر، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۳۰۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۶۲؛ کلینی، اصول کافی، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۲۰۸؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۲.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ اراده دو گونه است: تکوینی و تشریعی. اراده تکوینی، ارادهای است که متعلق آن، وجود موجودات بوده و تخلفپذیر نیست: ﴿إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ (سوره یس، آیه ۸۲). اراده تشریعی، ارادهای است که از انسان بالغ عاقل قادر میخواهد، فلان عمل را انجام دهد. در این نوع، اراده انسان نیز نقش دارد و خداوند از انسان میخواهد با اختیار خود، عملی را انجام داده یا ترک نماید. در این گونه، ممکن است، مراد از اراده تخلف نماید. متعلق این اراده مجموعه قوانین و بایدها و نبایدهای فقهی و اخلاقی است. ینابیع الموده، ص۱۱۵.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۲.
- ↑ «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ ابوسعید خدری از رسول خدا(ص) نقل کرده است: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي خَمْسَةٍ: فِيَّ وَ فِي عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ، وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ »، الدرالمنثور، ج۶، ص۶۰۴؛ جامع البیان، ج۲۲، ص۱۱، ح۲۸۴۹۰. در این حدیث و مانند آن، مصادیق اهل بیت روشن بیان شده است. آلوسی مینویسد: "و أخبار إدخاله علیا و فاطمة و ابنیهما رضی الله تعالی عنهم تحت الکساء و قوله علیه الصلاة والسلام اللّهم هؤلاء أهل بیتی و دعائه لهم و عدم إدخال أم سلمة أکثر من أن تحصی و هی مخصصة لعموم أهل البیت بأی معنی کان البیت فالمراد بهم من شملهم الکساء و لا یدخل فیهم أزواجه". روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۱، ص۱۹۵. سیوطی نیز آورده است: عن أبی الحمراء رضی الله عنه قال حفظت من رسول الله ثمانیة أشهر بالمدینة لیس من مرة یخرج إلی صلاة الغداة الا أتی إلی باب علی رضی الله عنه فوضع یده علی جنبتی الباب ثم قال الصلاة الصلاة ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۹۹. در صحیح مسلم و سنن ترمذی نیز آمده: سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل کرده است: هنگامی که آیه: ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ﴾. «بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱. نازل شد، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را فراخواند و آنگاه گفت: خدایا! اینها اهل مناند «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ﴾ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً(ع) فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي»؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۴۱۴: همچنین در روایت دیگری آمده است: «قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ(ص) غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ، مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾».
- ↑ ابن کثیر، تفسیر، ج۷، ص۲۰۳؛ سنن التزمدی، ج۵، ص۳۲۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶، احتجاج، ج۲، ص۳۸۰. پیامبر(ص) فرمود: من در بین شما دو چیز بسیار گرانقدر به یادگار گذاشتم: کتاب خدا (قرآن) و عترتم (اهل بیتم). مادامی که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد. و این دو هیچ گاه از هم جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
- ↑ «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۶۰.
- ↑ احتجاج، ج۲، ص۳۸۰، حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۷۳؛ طبرانی، المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۵۵.یعنی پیامبر(ص) فرمود: این است و جز این نیست. مثل اهل بین من همانند سفینه نوح است، که هرکه در آن سفینه سوار شد، نجات یافت و هرکه از آن تخلف کرد، غرق (هلاک) شد. (تنها باید با اهل بیت باشد نه جلوتر از آنها و نه عقبتر از آنها، زیرا) و هرکه جلو افتاد منحرف شد و هرکه همراه و ملازم این سفینه بود به حق ملحق شد و به مقصود رسید.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۶۳.
- ↑ «نسبت تو به من همان نسبتی است که هارون به موسی داشت منهای نبوت». صحیح البخاری، ج۶، ص۳؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۱۹، شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۱۰؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ص۲۵۴؛ ترمزی، سنن الترمذی، ج۵، ص۵۹۶، حدیث ۳۷۲۴ و....
- ↑ «ای علی! تو نسبت به من همانند هبة الله نسبت به آدم، و همانند سام نسبت به نوح، و همانند اسحاق نسبت به ابراهیم، و همانند هارون نسبت به موسی، و همانند شمعون نسبت به عیسی میباشی جز اینکه پس از من پیامبری نیست، ای علی! تو وصی و جانشین من هستی، پس هر کس با وصی بودن و جانشینی تو بجنگد از من نیست و من از او نیستم و من دشمن او در روز قیامت میباشم، ای علی! تو برترین افراد امت من و قدیمیترین ایشان در اسلام هستی، و عالمترین ایشان، و بردبارترین آنها، و شجاعترین ایشان، و بخشندهترین ایشان میباشی، ای علی! تو امام و امیر پس از من، و وزیر و رئیس بعد از من میباشی، و همانند تو در امت من نیست»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۳۷، ص ۲۵۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۹.
- ↑ «علی با قرآن است و قرآن با علی است، از هم جدا نمیشوند تا آنکه کنار حوض کوثر بر من وارد شوند». الجمل، ص۴۱۸؛ الأمالی (للطوسی)، ص۴۶۰، حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴.
- ↑ به مدخل «علی در قرآن» مراجعه شود
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۲۱؛ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۳.
- ↑ فَإِنَّ الْقَوْلَ بِأَنَّ الْأَنْبِیَاءَ مَعْصُومُونَ عَنْ الْکَبَائِرِ دُونَ الصَّغَائِرِ هُوَ قَوْلُ أَکْثَرِ عُلَمَاءِ الْإِسْلَامِ وَجَمِیعِ الطَّوَائِفِ حَتَّی إنَّهُ قَوْلُ أَکْثَرِ أَهْلِ الْکَلَامِ کَمَا ذَکَرَ " أَبُو الْحَسَنِ الآمدی " أَنَّ هَذَا قَوْلُ أَکْثَرِ الْأَشْعَرِیَّةِ وَهُوَ أَیْضًا قَوْلُ أَکْثَرِ أَهْلِ التَّفْسِیرِ وَالْحَدِیثِ وَالْفُقَهَاءِ بَلْ هُوَ لَمْ یَنْقُلْ عَنْ السَّلَفِ وَالْأَئِمَّةِ وَالصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِینَ وَتَابِعِیهِمْ إلَّا مَا یُوَافِقُ هَذَا الْقَوْلَ وَلَمْ یَنْقُلْ عَنْهُمْ مَا یُوَافِقُ الْقَوْلَ؛ ابن تیمیة الحرانی،مجموع الفتاوی، ج۴، ص۳۱۹.
- ↑ اذا عرفت هذا فنقول افعال الانبیا لا تخلوا من الااربعه:.... الافعال المتعلقه بهم فی الدنیا؛ حلّی، حسن بن یوسف، معارج الفهم فی شرح النظم، ص۴۶۴.
- ↑ قلمداران، حیدرعلی، خلافت و امامت، ۴۵.