سیره سیاسی امام کاظم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اوضاع سیاسی عصر امام(ع)

تبیین وضعیت سیاسی و اجتماعی هر عصری نیازمند جستجو و تحلیل رویدادهای مهم آن دوره است. بی‌تردید شناخت حاکمان و خلفای معاصر امام(ع)، از واقعیت‌هایی است که توجه به آن می‌تواند در فهم اوضاع، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی عصر امام کاظم(ع) و نحوه تعامل آن حضرت با هر یک از این خلفا مؤثر باشد. عباسیان بعد از نابودی خلافت امویان در سال ۱۳۲ق، موانع را یکی پس از دیگری از میان برداشته و سلطه بلامنازع خود را تثبیت کردند. امام کاظم(ع) با چهار تن از مقتدرترین و ستمکارترین خلفای عباسی، یعنی منصور[۱]، مهدی[۲]، هادی و هارون، هم‌عصر بود. منصور عباسی (۱۳۶-۱۵۸) با برداشتن موانعی مانند ابوسلمه خلال[۳]، ابومسلم خراسانی[۴] و خاموش کردن قیام‌های حسنیان[۵] زمینه را برای خلافت مقتدرانه پسرش، مهدی عباسی، آماده و مهیا ساخت. دوره خلافت مهدی (۱۵۸ - ۱۶۹ق) با اقتدار آغاز شد و این اقتدار در دوره هارون (۱۷۰ - ۱۹۳) به اوج خود رسید. قیام برخی از سادات از یک سو و ظهور و فعالیت غلات و نیز دیگر فرقه‌ها از سوی دیگر، شرایط سیاسی و فرهنگی را نیز دشوار کرده بودند. برنامه‌ریزی در این شرایط برای حفظ تشیع که اوج اقتدار عباسیان بود اوضاع و شرایط عصر امام کاظم(ع) را پیچیده و خاص کرده بود.[۶]

امام(ع) و خلفای هم‌عصر

وضعیت سیاسی جامعه در عصر هر یک از این چهار خلیفه عباسی متفاوت بود و امام کاظم(ع) نیز مواضع متفاوتی داشت. در زمان منصور و مهدی، امام کاظم(ع) از ورود به عرصه‌های سیاسی به صورت آشکار اجتناب می‌کرد، و سعی داشت فعالیت‌های خود را دور از هر اقدامی که نظر منصور و مهدی عباسی را به خود جلب کند، انجام دهد و در فضایی آرام به مدیریت شیعیان و پیروانش بپردازد. همان طور که در درس امام صادق دانسته شد شیوه مبارزاتی مستقیم به آن گونه که گروه‌های دیگری از جمله رهبران قیام‌های علوی حسنی و زیدی داشتند در دستور کار امامان نبود و آن را مناسب با شرایط نمی‌دانستند. امام کاظم نیز بر اساس شیوه پدر بزرگوارشان بدون ابراز قصد براندازی حکومت، براساس شناخت تهدیدها و فرصت‌ها توانست بنیان فکری تشیع را استوراتر کند و مبارزه منفی با عباسیان را پیش بگیرد. از این رو، مورخان موارد نادری از ارتباط میان امام کاظم(ع) و منصور[۷] و مهدی عباسی[۸] را گزارش کرده‌اند. بیشترین دوره امامت آن حضرت همزمان با خلافت قدرتمندترین خلیفه سختگیر عباسی، هارون بود[۹]. فضای سیاسی عصر هارون از سنگین‌ترین دوره‌های عصر عباسی است. در عصر هارون، امام کاظم(ع) پیوسته با بی‌مهری و سوءظن هارون مواجه بود. حسنیان و بنی هاشم به ویژه پس از قیام شهید فخ، به عنوان رقبای سیاسی عباسیان، به صورت‌های مختلف به شدت سرکوب و در حوزه سیاست سرخورده شدند. هارون در راستای سختگیری بر علویان، امام کاظم(ع) را از مدینه به بغداد فراخواند و بعد از قریب به چهار سال زندان، او را به شهادت رساند. با زندانی شدن امام برخی یاران امام نیز پنهان شدند[۱۰].

از سوی دیگر، تلاش گسترده غلات و انتساب خاستگاه آنان به تشیع که اندیشه‌های باطنی و معنوی را دستاویزی برای دستیابی به بلندپروازی‌های سیاسی خود قرار داده بودند، موجب می‌شد فعالیت‌های شیعیان و امامان(ع) یک حرکت کاملاً سیاسی تلقی شود. در چنین شرایطی، سیاست مهم و راهبردی امام کاظم(ع) سیاست راهبرد مهم تقیه بود تا به عنوان رهبر، یا حتی همکار جریانی که خواستار سقوط خلیفه بودند، شناخته نشود و برای دستیابی به این هدف، از پیروان خود نیز گرامی‌ترین شخص را کسی می‌دانست که تقیه را رعایت کند[۱۱]. گاه از هارون به عنوان «امیرمؤمنان»[۱۲] یاد کرده و اصحابی مانند هشام بن حکم را از مجادلات کلامی علنی با مخالفان نهی می‌فرمود[۱۳]. تقیه کاربردهای مهم و متفاوتی داشت که پایه عمل بسیاری از رفتارهای امام کاظم(ع) با خلافت عباسی قرار گرفت، چنان که وقتی فضل بن ربیع به خواست هارون، امام(ع) را نزد او می‌برد، به فضل فرمود: اگر از قول رسول خدا(ص) نشینده بودم که اطاعت از سلطان از روی تقیه واجب است، هرگز نزد هارون نمی‌آمدم[۱۴].

بر این اساس، اوضاع سیاسی عصر امام کاظم(ع) از دوره منصور تا زمان شهادت امام، بسیار سخت و شکننده بود و راهی برای ابراز نظر مخالفان وجود نداشت[۱۵]. خفقان و جو شکننده سیاسی به حدی بود که تنها در برخی موارد به صورت پنهان و در اعتراض به خلافت عباسی بر در و دیوار برخی اماکن که خلوت بود، مطالبی نوشته می‌شد. داوود بن علی می‌گوید: با مهدی عباسی در راه خراسان بودیم که بر دیوار اتاق کاروانسرایی چنین نوشته شده بود: و الله ما أطعم طعم الرقاد خوفا إذا نامت عيون العباد سردني أهل اعتداء و ما أذنبت ذنبا غير ذكر المعاد[۱۶]. مهدی عباسی در زیر هر یک از این ابیات که بالغ بر هفت بیت بودند چنین نوشت: لك الامان من الله و مني فاظهر متى شئت؛ «تو در امان من و در امان خدا هستی، هر وقت که خواستی آشکار شو». گوید: داوود بن علی از مهدی عباسی پرسید: ای امیرمؤمنان به گمان تو سراینده این اشعار کیست؟ مهدی گفت: خود را به نادانی می‌زنی؟ نمی‌دانی که این شعرها از عیسی بن زید هستند؟! در راستای همین فضای سنگین سیاسی بود که در ایام منا، وقتی یکی از شیعیان آن امام کاظم(ع) درباره مسئله‌ای از او سؤال کرد، حضرت به جهت سخت‌گیری‌های حکومتی از او خواست در اواخر شب که رفت‌و‌آمدها کم است، برای پرسیدن سؤالش بیاید[۱۷].

فضای رعب و وحشت و اختناق سیاسی، گروه‌های مخالف عباسیان، از جمله شیعه را بسیار آسیب‌پذیر کرده و موجب تضعیف و کندی ارتباط آنان با امام(ع) و کتمان هویت شیعیان شده بود[۱۸]، به طوری که امام(ع) افشا شدن سرِّ خود را مساوی با ذبح و قربانی شدن می‌دانست[۱۹]. وصیت نامه امام صادق(ع)، زندانی شدن امام کاظم(ع) برای مدت طولانی، زندانی شدن یاران آن حضرت، مانند محمد بن ابی عمیر[۲۰]، و بی‌اطلاعی شماری از یاران امام صادق(ع) از امامت امام کاظم(ع)[۲۱]، نشان از وضعیت خفقان و شدت سختگیری هارون بر آن حضرت و یاران ایشان دارد. البته هنگامی که شمار شیعیان بسیار شد و پایگاه مردمی امام(ع) قوت گرفت، یعنی در نیمه دوم خلافت هارون، امام(ع) از شدت تقیه کردن کاست و مبارزه منفی امام به گونه‌ای بیشتر شد و گاه تعریض‌هایی صریح به شخص هارون می‌زد که بعد سیاسی آن را به خوبی درک می‌کرد که در ادامه توضیح داده خواهد شد.[۲۲]

امام(ع) و قیام‌های علویان

پس از برافتادن امویان و بر آمدن عباسیان و ایجاد فضای باز سیاسی برای مدتی کوتاه، اعتراضات و منازعاتی میان گروه‌های مختلف، به ویژه علویان با عباسیان بر سر خلافت بروز و ظهور کرد که برخی از این اعتراض‌ها به قیام‌های مهم و همه جانبه‌ای تبدیل شد، چنان که نزدیک بود خلافت عباسی را از میان بردارند، ولی با تلاش منصور، قیام‌ها به شدیدترین وجه، یکی پس از دیگری سرکوب و سران قیام‌ها کشته شدند. در زمان امام کاظم(ع) نیز قیام‌های مهم و سختی از سوی علویان (که بیشتر آنها زیدی و از نسل امام حسن مجتبی(ع) بودند) در شرق و غرب جهان اسلام صورت گرفت که اعتراض علیه تبعیض و نظام عباسی و با تکیه بر غاصب شمردن خلافت آنان بود. مهم‌ترین شعار و هدف نهضت‌های علوی در عصر امام کاظم(ع)، عمل به قرآن و سنت نبوی(ص) بود که به دلیل بی‌توجهی خلفای عباسی به آن دو، مشروعیت خلافت عباسی را هدف قرار داده و از این طریق، ضربه سختی بر پیکره آنان وارد می‌کردند. عباسیان با قیام‌ها و نهضت‌های علوی برخوردهای بسیار سخت و شکننده‌ای داشته و به شدت آنان را سرکوب می‌کردند و برای جلوگیری از قیام علویان آنان را تحت نظر قرار می‌داند. در عصر امام کاظم(ع) دامنه نهضت‌های علوی به ویژه زیدیان به حجاز محدود نشد. به طوری که فعالیت زیدیان پس از محمد نفس زکیه، در شمال آفریقا، از سوی عیسی بن عبدالله، نخستین داعی زیدی در آنجا و سپس، سلیمان، برادر نفس زکیه در مغرب ادامه یافت[۲۳]. با کشته شدن نفس زکیه، برای حسین بن علی - شهید فخ-تبلیغ و دعوت کرد و پیروان زیادی یافت[۲۴]. ادریس بن عبدالله برادر دیگر نفس زکیه نیز بعد از شکست قیام فخ به مغرب رفت و دولت ادریسیان را تشکیل داد که جنبه شیعی آن مانند قیام فخ پررنگ بود.[۲۵]

امام(ع) و قیام صاحب فخّ

با وجود قیام‌های متعدد، مهم‌ترین قیام عصر امام کاظم(ع) قیام فخ است. این قیام در ذی الحجه سال ۱۶۹ و بعد از قدرت رسیدن هادی عباسی به رهبری حسین بن علی، معروف به شیهد فخ، در مدینه شکل گرفت. از دلایل این قیام، سیاست سخت‌گیرانه هادی در برابر علویان بود و روز به روز برخورد با آنان شدت یافت[۲۶]. هادی عباسی افزون بر قطع مقرری علویان، دستور تعقیب آنان را صادر کرد و برای پایش و کنترل آنان دستور داد آنان به اجبار هر روز خود را معرفی کنند. والی مدینه نیز علویان را هر روز به شکل تحقیرآمیزی در فرمانداری حاضر می‌کرد. حسن، فرزند محمد نفس زکیه، دو روز خود را به والی مدینه معرفی نکرد. والی مدینه تهدید کرد که در صورت حضور نیافتن او، خانه‌های بنی حسن را خراب خواهد کرد. این تهدید والی مدینه باعث شد[۲۷] حسین بن علی (صاحب فخ) که مدت‌ها دنبال فرصت برای قیام بود، زمان را غنیمت شمارد و قیام خود را آغاز کند. این قیام با گفتن «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ‌» در اذان صبح از مناره‌های مسجدالنبی آغاز شد[۲۸]. والی مدینه فرار کرد و مدینه به دست قیام کنندگان افتاد. صاحب فخ از امام خواست به قیام او بپیوندد، ولی امام کاظم(ع) شکست قیام او را گوشزد کرد و به او فرمود: پسر عمو! مرا بر کاری مجبور نکن که عمویت (محمد نفس زکیه) پدرم (امام صادق(ع)) را بر آن کار مجبور ساخت، او چیزی گفت که نمی‌خواست بگوید و من چیزی بگویم که نمی‌خواهم بگویم[۲۹]. سخن امام سبب شد صاحب فخ از درخواست همراهی امام با قیام او صرف نظر کند، اما امام فرمود: پسرعمو تو کشته خواهی شد، پس نیکو جنگ کن. ضربت را جدی بزن؛ زیرا این قوم فاسق هستند[۳۰].

در قیام فخ دو تن از بزرگان علوی، یعنی امام کاظم(ع) و حسن بن جعفر بن حسن مثنی، حاضر نشدند. به هر حال، هادی عباسی ۴ هزار نفر برای سرکوبی آنان فرستاد و در شش میلی مکه در منطقه فخ دو سپاه در هشتم ذی الحجه سال ۱۶۹ برابر هم قرار گرفتند. سپاه عباسی نخست امان دادند، اما حسین بن علی (صاحب فخ) نپذیرفت و در نبردی که درگرفت، او و عده زیادی از یارانش به شهادت رسیدند، گروهی اسیر و برخی نیز گریختند. آنان همه اسرا را قتل عام کردند و سر حسین بن علی و دیگر شهدا را به بغداد فرستادند[۳۱]. از آنجا که این قیام در منطقه فخ در نزدیکی مکه رخ داد به «قیام فخ» مشهور شد. بر اساس برخی روایات، رسول خدا(ص) بر شهیدان فخ گریه کرد[۳۲]. امام صادق(ع) در سرزمین فخ نماز خواند[۳۳]، امام کاظم(ع) شهدای فخ را ستود[۳۴] و[۳۵]، بر آنان گریست و در حضور هادی از شهید فخ تمجید کرد[۳۶]، حتی بنا بر روایت ابوالفرج اصفهانی شهید فخ با امام کاظم(ع) مشورت کرد و پس از اجازه ایشان قیام کرد[۳۷]. امام جواد(ع)، واقعه فخ را پس از قیام کربلا بزرگ‌ترین مصیبت اهل بیت(ع) خواند[۳۸].

برخی با استناد به این روایات بر آن‌اند که امام کاظم و اهل بیت(ع) به این قیام رضایت داشته و آن را تأیید کرده‌اند[۳۹]. حتی هادی عباسی نیز چنین باور داشت که این قیام به دستور موسی بن جعفر بوده و قسم یاد کرد که او را خواهد کشت. امام این تهدید را که شنید او را نفرین کرد و بلافاصله هلاک شد[۴۰]. گروهی دیگر از پژوهشگران بر این باورند که هر چند قیام فخ از سالم‌ترین قیام‌های علویان است، اما یقین نداریم به اجازه امام کاظم(ع) بوده است[۴۱]. رد بیعت درخواست شهید فخ از سوی امام کاظم(ع)[۴۲] نیز گواه این مطلب است؛ علاوه بر اینکه تمجید آنان و گریه بر شهدا به معنای تأیید اصل آن نیست و بنا بر روایتی دیگر امام کاظم(ع) از شهید فخ خواست تا او را مجبور به امری ناخواسته نکند[۴۳]. علاوه بر اینکه حضور و یا مشارکت امام کاظم(ع) در هر حرکت نظامی در آن عصر می‌توانست به نابودی جنبش علمی و نهاد وکالت[۴۴] و محدودیت برای شیعیان بینجامد. با وجود این، پس از قیام فخ، با اینکه علویان از اقدام‌های انقلابی علیه هارون الرشید پرهیز می‌کردند، اما آن حضرت و پیروانش به شدت مورد سوء ظن و مراقبت خلیفه عباسی قرار گرفتند و فعالیت فرهنگی امام کاظم(ع) نیز محدود شد. آنچه این سوء ظن به امام را بیشتر می‌کرد، بخشش‌های فراوان آن حضرت در میان بازماندگان و خانواده‌های شهدای فخ، مردم و همچنین منبع به دست آوردن این اموال بود. این سوءظن به امام و ترس عباسیان از قیام‌های علویان افزون بر محدود کردن امام کاظم(ع) و سخت‌گیری بر اهل بیت(ع)، سبب شد خلیفه عباسی از آن حضرت تعهد بگیرد تا ایشان در هیچ قیامی شرکت نکند[۴۵].[۴۶]

امام(ع) و قیام‌های دیگر زیدیان

پس از قیام صاحب فخ، قیام یحیی و ادریس، پسران عبدالله (و برادران نفس زکیه)[۴۷] در عصر امام کاظم(ع) است که نشان از وجود قدرتمند حسنیان در این قیام‌ها دارد. حسنیان بیشتر بر عقیده زیدیه بودند که در این زمان به لحاظ عِده و عُده، جمعیت زیادی را تشکیل می‌دادند و بیشتر قیام‌ها نیز از سوی آنان انجام می‌شدند. زیدیه در مسائل مهمی از جمله امامت[۴۸] با شیعیان دوازده امامی اختلاف نظر داشتند. زیدیه به «قیام با سیف»[۴۹] اعتقاد داشتند و آن را از شرایط «امام» می‌دانستند. این موضوع، برای امام کاظم(ع) در مواجهه با زیدیه و باورهای آنان مشکلات بسیاری پدید آورد.

یحیی بن عبدالله که از یاران حسین بن علی -شهید فخ- و شاهد بیعت نکردن امام کاظم(ع) با صاحب فخ بود، نامه تندی به امام کاظم(ع) نوشت و امام(ع) نیز در نامه مفصلی ضمن رد ادعاهای یحیی، او را سفارش به تقوا کرد و از عذاب الهی بیم داد[۵۰]. شاید از مهم‌ترین دلایل مخالفت امام کاظم(ع) با قیام‌های آن دوره، تفکر زیدی قیام کنندگان و التزام نداشتن آنان به مسئله امامت و گاه ادعای مهدویت و در مواردی نیز دنیاطلبی آنان باشد. امام کاظم(ع) در راستای این مخالفت خود، آنان را نسبت به عواقب قیام هشدار می‌داد[۵۱] و از پیروان خود نیز می‌خواست که از صاحبان قیام پیروی نکنند. چنان که گزارش‌های تاریخی به دست نیامده است که امام با اینکه مبسوط الید بود[۵۲]، به قیامی کمک مالی کرده باشد. امام کاظم(ع) با اینکه نظر مثبتی نسبت به حکومت عباسیان نداشت؛ اما با جنبش مسلحانه مخالف بود و در سایه فعالیت‌های مسالمت‌آمیز، پیش از آنکه به سازماندهی نظامی فکر کند، در اندیشه سازماندهی فکری، فرهنگی و ایجاد تمدنی بر اساس آموزه‌های قرآنی بود. از این رو برجسته‌ترین و نیرومندترین یاران امام کاظم(ع)، چون هشام بن حکم، مؤمن الطاق و... درباره امامت نظریه‌پردازی کرده و نقش مهمی درباره جایگاه و نقش امام ایفا کردند. مخالفت با جنبش‌ها و حرکت‌های مسلحانه دست‌کم دو پیامد مثبت داشت: نخست اینکه کل جنبش شیعی را از خطرها می‌رهانید؛ دوم اینکه پایه اعتقادی شیعیان را بر اصول پایداری استوار می‌ساخت و آنان را در جذب شدن به جریان‌ها و گروه‌های دیگر حفظ و حراست می‌کرد[۵۳]. البته طبیعی است که سیطره فرهنگی بر یک جامعه می‌تواند، سیطره سیاسی را نیز به دنبال داشته باشد. قیام‌های علویان در این عصر به جهت اینکه بر اساس پایه‌های فرهنگی جامعه صورت نمی‌گرفتند، طولی نمی‌کشید که حاکمیت آنان شکست خورده و حتی آرمان‌های آنان نیز به فراموشی سپرده می‌شدند.[۵۴]

امام کاظم(ع) و جریان‌های فکری و فرقه‌های انحرافی

از جمله مهم‌ترین منابعی که به فرقه‌های اسلامی و به خصوص فرقه‌های شیعی در عصر امام کاظم(ع) پرداخته‌اند، سه کتاب فرق الشیعه، اثر نوبختی و المقالات و الفرق، از سعد بن عبدالله اشعری و کتاب الملل و النحل شهرستانی است. شهرستانی فرقه‌های اسلامی در عصر امام کاظم(ع) را به چند دسته کلی امامیه، زیدیه، اسماعیله و غالیان تقسیم می‌کند که هر کدام دارای انشعابات درونی بسیاری هستند؛ اما منابع شیعی، مانند نوبختی و اشعری، فرقه‌های شیعی را در عصر امام کاظم(ع) شامل امامیه، زیدیه[۵۵]، اسماعیلیه[۵۶]، غالیان، ناووسیه[۵۷]، فطحیه[۵۸]، مبارکیه، سمطیه[۵۹]، خوارج، سلیمانیه، و صالحیه (بُتْرِیَّة)[۶۰]، و جارودیه[۶۱] می‌دانند. تعداد فرقه‌های ذکر شده با واقعیات تاریخی عصر امام کاظم(ع) منطبق نیست و ذکر تعداد فرقه‌ها به شکل مزبور بیشتر متأثر از حدیث افتراق امت به ۷۲ یا ۷۳ فرقه است. در حالی که بسیاری از این فرقه‌ها عمر مستعجل و زودگذری داشتند و در اندک مدتی از میان رفتند و فقط نامی از آنها باقی مانده است.[۶۲]

روش امام کاظم(ع) در برابر جریان‌ها و فرقه‌های مذهبی

بعد از شهادت امام صادق(ع) فرقه‌های نوپیدای اسماعیلیه، فطحیه، مبارکیه، سمطیه، واقفیه و ناووسیه، تنها فرقه‌های پدید آمده در میان شیعیان بودند. البته فرقه‌های غلات[۶۳] و زیدیه پیش از زمان آن حضرت وجود داشتند و در عصر آن حضرت نیز از فرقه‌های فعال شیعی محسوب می‌شدند. امام کاظم(ع) نیز در مواجهه با فرقه و جریان‌های مذهبی پدیدارشده ضمن ادامه حرکت علمی پدر خود، البته با تحرک و پویایی کمتر، به ترسیم خطوط صحیح اندیشه‌های شیعی پرداخت و اندیشه‌های باطل فرقه‌های نو پیدا را برملا ساخت و به بسیاری از شبهات برساخته این فرقه‌ها را پاسخ داد. به رغم رفتارهای مهرآمیز امام کاظم(ع) با فرقه‌های مختلف اسلامی، گاهی آنان امام(ع) را می‌آزردند و به او ناسزا می‌گفتند؛ ولی امام(ع) نه تنها هرگز موضع خصمانه‌ای در مقابل آنان اتخاذ نمی‌کرد، بلکه آنان را با احسان خود می‌نواخت و سعی در برخوردی مناسب و علمی با آنها داشت[۶۴]. به هر حال، مواضع امام با فرقه‌ها به اختصار چنین است.[۶۵]

امام کاظم(ع) و زیدیه

از جمله فرقه‌های مهم شیعی عصر امام کاظم(ع) زیدیه است که به لحاظ عِده و عُده، جمعیت زیادی داشتند و قیام‌های مهمی مانند قیام صاحب فخ، قیام یحیی و ادریس -پسران عبدالله - در عصر امام کاظم(ع) توسط آنان انجام یافت. همان طور که دانسته شد در بعد سیاسی و نظامی امام کاظم(ع) زیدیه را تأیید نکرد و در بعد فکری فرهنگی هم با آنان در مسائل مهمی از جمله امامت[۶۶]اختلاف داشتند. مهم‌ترین اختلاف زیدیان با شیعیان در باب امام‌شناسی موضوع شرط قیام مسلحانه در هر شرایط برای امام بود که از آن به قائم بالسیف یاد می‌شود. از نظر فقهی نیز اختلافات زیادی بود. روش زیدیان گاه موجب افشای اسرار و گرفتاری شیعیان می‌شد، چنان که شخصی به نام ابن مفضل در زمان خلافت مهدی عباسی با نوشتن کتابی درباره فرق مذهبی و فاش کردن باورهای شیعه موجب سختگیری خلیفه عباسی بر شیعیان شد[۶۷]. بنابراین، یکی از مشکلات و چالش‌های مهم امام کاظم(ع) در خصوص مقابله با زیدیه بود.[۶۸]

امام کاظم(ع) و اسماعیلیه

اسماعیلیه از فرقه‌هایی است که مدعی امامت اسماعیل و سپس محمد بن اسماعیل شدند. ادعای آنان بر اساس امامت پسر بزرگ بود و از آنجا که اسماعیل در زمان پدر از دنیا رفته بود و امام صادق(ع) هم بارها هنگام تشییع جنازه او را نشان می‌داد تا شبهه‌ای در مرگ او نباشد[۶۹]، اما برخی منکر مرگ او و اسماعیل را امام غائب شمردند. برخی نیز مرگ اسماعیل را پذیرفتند، اما بر اساس جایز نبودن امامت دو برادر به جز حسنین(ع) امامت امام کاظم(ع) را نپذیرفتند و به امامت محمد بن اسماعیل معتقد شدند[۷۰]. گروه اول را اسماعیلیه خالصه گویند که منقرض شدند و گروه دوم را مبارکیه و قرامطه[۷۱]. این فرقه به دلیل استمرار آن تا قرن‌های بعد و حتی تا کنون مشکل اصلی امام کاظم(ع) بود که سبب انشعاب شیعه شد. علاوه بر ابطال این فرقه از سوی امام صادق(ع) با توجه به رد اسماعیل[۷۲] و نیز دلایلی که برای امامت امام کاظم(ع) از آن حضرت صادر شده است، امام کاظم(ع) نیز برای ابطال ادعای آنان کرامات و معجزاتی صادر نمودند.[۷۳]

امام کاظم(ع) و فطحیه

فطحیه یا أفطحیه از گروه‌های شیعه بودند که به امامت عبدالله، پسر امام جعفر صادق(ع)، ملقب به افطح (چون سر و یا پای او پهن بود) معتقد بودند. او با نقل این روایت از قول پدرش که: «امامت هر امام به پسر بزرگ او منتقل می‌شود»[۷۴] ادعای جانشینی کرد؛ زیرا پس از اسماعیل که در زمان حیات امام صادق(ع) از دنیا رفته بود او پسر بزرگ امام صادق(ع) به شمار می‌رفت. بر اساس این شبهه، عده‌ای را دور خود جمع نمود، اما ادعای او دوام چندانی نیافت و عبدالله هفتاد روز پس از شهادت امام صادق(ع) از دنیا رفت و چون فرزند و جانشینی نداشت، پیروان او به امامت امام کاظم(ع) بازگشتند[۷۵] و بدین‌سان عمر این فرقه در اندک مدتی به پایان رسید. برخی نیز با استناد به اینکه امامت دو برادر تنها منحصر به حسنین(ع) است و یا از عبدالله سؤالات حلال و حرام کردند و او نتوانست پاسخ دهد از او رویگردان شده به امام کاظم(ع) بازگشتند[۷۶]. گرچه این فرقه برای شیعیان سبب تشتت و شبهه را فراهم نمود و از این ناحیه اسباب زحمتی برای امام کاظم(ع) در آغازین امامت او شد، اما این فرقه به دلیل عمر کوتاه و دلایل روشن انحراف و بطلان آن چندان مشکلی برای امام کاظم(ع) به وجود نیاورد. آن حضرت در برخورد با عبدالله و ادعای او فرمودند: او می‌خواهد که خدا عبادت نشود[۷۷]. این فرمایش امام از انحراف عمیق او خبر می‌دهد. امام کاظم(ع) برای ابطال ادعای عبدالله افطح آتشی افروخت و ساعتی در وسط آن نشست و با مردم سخن گفت؛ سپس برخاست و به عبدالله فرمود: اگر تو هم امامی، چنین کن و از آتش بیرون آمد[۷۸].[۷۹]

امام کاظم(ع) و مقابله با غلات

جریان غلات از مهم‌ترین جریان‌های غیر عقلانی در میان مذاهب اسلامی است؛ از این رو، به طور کلی امامان شیعه(ع) علیه غلات موضع‌گیری کرده و به رد نظریات آنان می‌پرداختند[۸۰]. افکار غالیانه موجب رنجش ائمه(ع) می‌شد و آنان به پیروان خود دستور می‌دادند با غالیان نشست و برخاست و مصافحه نکنند، هم خوراک نشوند، ازدواج نکنند و با آنان در ارث شریک نشوند[۸۱]. مقصود از این دستورها بیرون راندن غلات از جمع پیروان خود و خنثی کردن اندیشه‌های آنان در میان شیعه و تطهیر شیعیان از افکار و اعمال غلات و گرفتن بهانه از دست دشمن بود.

غلات از عمل به وظایف دینی کوتاهی کرده و تنها شناخت امام را برای دینداری کافی می‌دانستند و سعی در اشاعه احادیث دروغین و جذب پیروان اهل بیت(ع) داشتند[۸۲]. بر پایه روایتی، امام کاظم(ع) ایمان اهل غلو را ایمانی غیر واقعی دانسته است[۸۳]. خطر برخی غلات مانند محمد بن بشیر و سخنان غلوآمیز او به حدی بود (ادعای خدایی برای امام کاظم(ع) و نبوت برای خود)[۸۴] که امام او را نفرین و لعن و مهدور الدم اعلام کرد[۸۵]. تلاش امام کاظم(ع) بر آن بود تا از ورود افکار غالیانه داخل اندیشه‌های شیعی جلوگیری کند؛ لذا هنگامی که عیسی بن شَلَقان از آن حضرت درباره ابوالخطاب، یکی از غلات، سؤال کرد حضرت فرمود: ایمان ابوالخطاب عاریه‌ای بود که خداوند از او سلب کرد[۸۶]. آن حضرت او را از دایره ایمان خارج کرد تا تردیدی در تزویر و نادرستی افکار غالیان باقی نماند.[۸۷]

منابع

  1. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲

پانویس

  1. عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، مشهور به ابوجعفر منصور، هنگام درگذشت سفاح و به خلافت رسیدن، امیرالحاج سفاح بود. منصور بعد از خلافت، تمام قیام‌ها را سرکوب کرد و همه تمام مخالفان را یکی پس از دیگری از سر راه خود برداشت و شهر بغداد را تأسیس کرد و آن را مقر حکومت عباسیان قرار داد.
  2. محمد بن عبدالله بن محمد بن علی، مشهور به مهدی بود. وی در سال ۱۲۶ ق در حُمَیْمَه، مکانی در شام، متولد شد.
  3. ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة، ج۲، ص۱۶۵.
  4. ابن قتیبه، الأخبار الطوال، ص۳۸۰.
  5. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۳۷.
  6. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۴۵.
  7. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۴۴.
  8. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۸، ص۲۱۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۸۵؛ ابن فقیه همدانی، البلدان، ص۴۳۷.
  9. قلمرو جهان اسلام در عصر هارون الرشید شامل شامات، اندلس، مغرب، هند و چین در شرق، ارمنستان در شمال و یمن در جنوب بوده است (ر.ک: جومرد، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته، ص۳۰۹).
  10. کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۲۶۲.
  11. برقی، محاسن، ج۱، ص۲۵۸.
  12. ابن صباغ، الفصول المهمة، ج۲، ص۹۵۰.
  13. کشی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۴۲؛ رامی، نخستین اندیشه‌های حدیثی شیعه، ص۱۶۵.
  14. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ترجمه و تحقیق: محمدرضا رحمتی، ج۱، ص۷۵.
  15. شریف قرشی، حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج۲۹، ص۱۹۱.
  16. به خدا مزه آرامش را نمی‌چشم، حتی پس از آنکه مردم همه آرمیده‌اند. مرا ستمکاران آواره کرده‌اند و گناهم این است که از معاد یاد می‌کنم.
  17. کلینی، کافی، ج۳، ص۹۳.
  18. کشی، رجال، ص۲۸۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۲۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۶.
  19. کلینی، کافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص۳۵۲؛ کشی، رجال، ص۲۸۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۲۱.
  20. امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۹.
  21. کلینی، کافی، ج۱، ص۳۵۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۱۶ - ۲۲۳؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۸، ص۵۰.
  22. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۴۵.
  23. ابن ابی زرع، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینه فاس، ص۱۸.
  24. ابن ابی زرع، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینه فاس، ص۱۹.
  25. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۳۱.
  26. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۰۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۵.
  27. رازی، اخبار فخ، ج۱، ص۱۳۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۵.
  28. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۲۱۲.
  29. کلینی، کافی، ج۸، ص۲۲۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۱۳.
  30. اصول کافی، ج۱، ص۳۶۶.
  31. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۶۶.
  32. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۶۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۷۰؛ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج۳، ص۲۸۹.
  33. مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۷۰.
  34. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۰۲؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۴، ص۱۵۵.
  35. مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۴، ص۱۵۵.
  36. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۶۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۷۰؛ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج۳، ص۲۸۹.
  37. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۸۳؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال (ط الحدیثة)، ج۲۲، ص۲۸۶؛ ما خرجنا حتى شاورنا موسى بن جعفر(ع)، فأمرنا بالخروج.
  38. مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال (ط الحدیثة)، ج۲۲، ص۲۸۶.
  39. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۵۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۵.
  40. صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۷۹؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۷۰؛ دعای مفصلی که امام با رسیدن خبر تهدید از جانب خلیفه خوانده، معروف به جوشن صغیر است که در کتب ادعیه وارد شده است. مقاتل الطالبیین، ص۲۹۸-۲۹۷.
  41. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۳۸۹.
  42. کلینی، کافی، ج۸، ص۲۲۰.
  43. کلینی، کافی، ج۸، ص۲۲۰.
  44. برای آگاهی بیشتر در خصوص نهاد وکالت در ادامه مباحث به تفصیل بحث شده است.
  45. طبری، تاریخ، ج۸، ص۱۷۷؛ سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواص، ص۳۱۴.
  46. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۳۲.
  47. این دو بعد از شکست قیام صاحب فخ به دیلم و مغرب گریختند (ر.ک: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۹۲ و ابن خلدون، العبر، ج۴، ص۷).
  48. زیدیه امامت را به نص خفی (به صورت بیان صفات) می‌دانستند؛ یعنی هر کس صفاتی مانند: از نسل امام حسن یا امام حسین(ع) بودن، عالم، شجاع و... بودن را داشت، امام می‌دانستند.
  49. ابن صلاح شرفی، شرح الاساس الکبیر، ج۱، ص۳۹.
  50. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۶۶؛ مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۴، ص۱۵۸؛ همو، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۶.
  51. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۱۲.
  52. طقوش، دولت عباسیان، ص۷۵.
  53. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۵۱؛ کشی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۲۸۳.
  54. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۳۴.
  55. این گروه بعد از امام سجاد(ع) قائل به امامت زید بن علی بن الحسین(ع) شدند. اینان قیام به سیف را شرط امامت دانسته و خلافت ابوبکر و عمر را نیز پذیرفتند و عصمت را هم در امامت شرط لازم نمی‌دانند. زیدیه به گروه‌های متعددی منشعب شدند که از جمله جارودیه، صالحیه و سلیمانیه هستند. ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، ص۱۵۴ - ۱۶۱.
  56. قائل به امامت اسماعیل، فرزند امام صادق(ع) شدند و او را زنده و غائب می‌دانند و از اینجا از شیعه اثنی عشریه جدا شده و به چند گروه منشعب شدند که از جمله مبارکیه، مستعلیه و نزاریه است.
  57. فرقه ناووسیه به اختلاف، منسوب به عجلان یا عبدالله بن ناووس است که پس از شهادت امام صادق(ع) به وجود آمد و عمر مستعجلی داشت.
  58. بعد از امام صادق(ع)، امامت عبدالله بن جعفر را پذیرفتند.
  59. این فرقه معتقد به امامت محمد دیباج، فرزند امام صادق(ع) بودند.
  60. شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۰.
  61. شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۷.
  62. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۴۶.
  63. کلینی، کافی، ج۲، ص۴۱۸.
  64. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۸-۲۹.
  65. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۴۷.
  66. زیدیه امامت را به نص خفی می‌دانستند؛ یعنی هر کسی را دارای صفاتی مانند: از نسل امام حسن یا امام حسین(ع)، عالم، شجاع و... باشد، امام می‌دانستند.
  67. کشی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۴۲.
  68. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۴۷.
  69. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۰۹؛ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۷۱.
  70. ر.ک: مفید، الفصول المختاره، ص۳۰۶.
  71. ر.ک: مفید، الفصول المختاره، ص۳۰۵. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مدخل اسماعیلیه، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۶۸۱-۷۰۱.
  72. ر.ک: ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص۶۶ و ۷۱.
  73. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص۴۸.
  74. کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۳۵۱.
  75. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۲۵.
  76. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۲۵.
  77. کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۳۵۲.
  78. حر عاملی، اثبات الهداة، ص۵۷۲.
  79. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص۴۹.
  80. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۴۱؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۹۴.
  81. کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۹۱. برای آگاهی احادیث مربوط به غلو و غالیان، ر.ک: میزان الحکمة، ماده غلو.
  82. برای اطلاع بیشتر از عقاید غلات، ر.ک: کتاب‌های الفرق.
  83. حمیری، قرب الإسناد، ص۳۳۵؛ کلینی، کافی، ج۲، ص۴۱۸؛ ج۴، ص۲۰۳؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۷۶.
  84. ر.ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۷۶.
  85. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۷۶؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۳۱۶.
  86. ابن شهر آشوب، المناقب، ج۴، ص۲۹۲؛ طبری، دلائل الامامة، ص۳۳۰.
  87. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص۵۰.