آزادی سیاسی
مقدمه
یکی از مصادیق مهم آزادی اجتماعی، آزادی سیاسی است. آزادی سیاسی به نقش مردم در زندگی سیاسی اشاره دارد و مقصود از آن انواع آزادیهایی است که فرد در حوزه اجتماع و در برابر حکومت دارا است؛ از اینرو تعیین سرنوشت، آزادی بیان، حق اظهار نظر، آزادی قلم و مطبوعات، آزادی انتقاد و اعتراض و مواردی از این قبیل در شمار آزادیهای سیاسی است. مهمترین و اساسیترین بحث آزادی سیاسی، حق تعیین آزادانه سرنوشت و آزادی انتخاب و رأی است. اینکه آیا یک انسان مسلمان میتواند و حق دارد که به حکومتی رأی دهد و آن را انتخاب کند و به آن گردن نهد و یا اینکه در مقابل حکومتی بایستد و در براندازی آن بکوشد، از جمله پرسشهایی است که پاسخهای متفاوت و متناقضی به آن داده شده است. باید توجه داشت که هر حکومتی در نهایت باید با پذیرش مردم همراه شود، چه این پذیرش با اجبار و اکراه توأم گردد و چه با اختیار و رغبت همراه شود. حکومتها برای دوام و استقرار خود میبایست مردم را با خود همراه کنند در غیر این صورت رو به زوال خواهند رفت.
با توجه به آموزههای دینی، مردم در حکومت تأثیر گذارند. به ویژه اینکه از منظر آموزههای دینی، حکومتهایی که بر پایه زور بنا شدهاند قابل پذیرش نیستند. حکمران، بالضروره، یعنی کسی که متابعت مشروع دارد، نه کسی که به زور خود را تحمیل کرده است و آن کسی که متابعت مشروع دارد به دو گونه ممکن است: یکی به نحو ولایت و دیگر به نحو وکالت[۱]. در این معنا، حاکم مشروع، حاکمی است که مشروعیتش برخاسته از مردم یا از خدا باشد، یعنی به نحو ولایت از سوی خدا و یا به نحو وکالت از سوی مردم. آن حکومتی که باید میان مردم باشد باید واجد شرایطی باشد که آن شرایط را اسلام معین کرده است؛ اگر آن شرایط را که اسلام معین کرده است داشته باشد، همان طور که مفتی بدون اینکه خدا شخصش را معین کرده باشد با آن شرایط میتواند فتوا بدهد، حاکم هم بدون اینکه خدا شخصش را معین کرده باشد، میتواند در میان مردم حکومت کند[۲].
اسلام برای امامت و رهبری جامعه اسلامی شرایط و صفتهایی را تعیین و وضع کرده است که با دارا بودن آن شرایط، شخص، صلاحیت رهبری و حاکمیت پیدا میکند. واضح است که به صرف داراشدن آن شرایط، رهبری و حاکمیت فعلی او تحقق نمییابد، مگر اینکه مورد پذیرش مردم قرار گیرد و در عمل، مردم در برابر حاکمیتش تمکین کنند[۳].
درباره واژه "جمهوری اسلامی" باید گفت کلمه "جمهوری" شکل حکومت پیشنهاد شده و کلمه "اسلامی" محتوای آن را مشخص میکند. یعنی حکومتی که در آن حق انتخاب با همه مردم است، قطع نظر از اینکه مرد یا زن، سفید یا سیاه، دارای این عقیده یا آن عقیده باشند. در اینجا فقط شرط بلوغ سنی و رشد عقلی معتبر است و نه چیز دیگر. افزون بر این، حکومت، حکومتی موقت است، یعنی هر چند سال یکبار باید تجدید شود. به این معنا که اگر مردم بخواهند میتوانند حاکم را برای بار دوم و یا بار سوم و یا چهارم - تا آنجا که قانون اساسیشان اجازه میدهد - انتخاب کنند و در صورت عدم تمایل، شخص دیگری را که از او بهتر میدانند انتخاب کنند. بنابراین، مسئله جمهوری مربوط به شکل حکومت است که مستلزم نوعی دموکراسی است، که مردم حق دارند سرنوشت خود را در دست گیرند[۴]. به هر حال "انتخاب رئیس حکومت توسط مردم"، "موقتی بودن حاکم" و "حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود" و اینکه انتخاب مردم نه از مقوله "وظیفه" که از مقوله "حق" است از مباحثی است که نباید از آنها غفلت شود. افزون بر این میتوان از فطری بودن حقوقی نظیر آزادی و دموکراسی به معنای حقیقی آن و امانت بودن حکومت در دست حاکم نیز سخن به میان آورد. اینها همه تأثیرگذار بودن مردم و نقش آنها در حکومت را بیان میکند. حاکم اسلامی میبایست از طرف مردم مورد پذیرش قرار گیرد، و صرف وجود شرایط در یک فقیه، به ایجاد حکومت اسلامی منتهی نخواهد شد.
اینها همه در مرحله قبل از تأسیس حکومت است و مردم در مرحله پس از تشکیل حکومت اسلامی نیز از حق رأی و انتخاب برخوردارند و آزادی دادن به مردم در انتخاب مسیر و راه حرکت، به رشد آنان منجر میشود و در فقدان آزادی، مردم به رشد اجتماعی نخواهند رسید. بنابراین، باب تحمیل و اجبار در انتخاب و رأی دادن مسدود است. اگر چیزی بر مردم تحمیل شود آن هم با این استدلال که آنها نمیفهمند و باید حتماً فلان شخص را انتخاب کنند، مردم به رشد اجتماعی دست نخواهند یافت. مردم را باید آزاد گذاشت تا فکر و تلاش کنند. آنان که میخواهند انتخاب شوند، تبلیغ کنند و آنان که میخواهند انتخاب کنند نیز مردد باشند و پس از تحقیق دست به انتخاب زنند. ممکن است انتخاب ملت با اشتباه همراه باشد و بارها هم این اشتباه تکرار شود اما در نهایت در اثر این اشتباهات تجربیات ملت کامل میشود و در نهایت به صورت ملتی در میآید که به رشد اجتماعی دست یافته است. در غیر این صورت اگر به این بهانه که ملت رشد ندارد و باید به او تحمیل کرد، آزادی از او دریغ شود، این ملت تا ابد غیر رشید باقی میماند. رشد ملت به این است که آزاد گذاشته شود و صدبار هم اگر اشتباه کند باز هم باید آزاد باشد[۵].
انسان باید در مسائل اجتماعی آزاد باشد تا بتواند خودش را بیازماید و وارد میدان فعالیت اجتماعی شود و اشتباهاتش را به مرور جبران کند و تجربه بیندوزد و به رشد اجتماعی برسد و از قدرت انتخاب خویش درست و دقیق و حساب شده استفاده کند. بنابراین، دستیابی به مرحله رشد دینی، فکری و اجتماعی جز با آزادی ممکن نیست. اگر آزادی فکری مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند، از ترس اینکه مبادا اشتباه کنند، سلب شود، یا ترسانده شوند که در برخی موضوعات دینی فکر نکنند، چنین مردمی هرگز فکرشان در مسائل دینی رشد نمیکند. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق میخواهد (و تحقیق هم یعنی به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل) خواه ناخواه برای مردم آزادی فکری قائل است[۶].
همانگونه که ذکر شد، انسان آزاد و مختار است و از اینرو است که مسئول و پاسخگوی کارهایی است که انجام میدهد. بر این اساس و با توجه به مسئولیتپذیری انسان در عین آزاد بودن او، یکی از علل گرایش به مادیگرایی در غرب، نارسایی برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی بوده است؛ زیرا در نگاه آنان، حکمران در مقابل مردم مسئول و پاسخگو نبود. در صورتی که حاکمان نه تنها در مقابل خداوند مسئول و پاسخگو هستند، بلکه مردم نیز حق دارند که اعمال و رفتار آنها را مورد پرسش قرار دهند و آنان نیز موظف به پاسخگویی در مقابل مردماند. آنچه در غرب رُخ داد برای این بود که گروهی به نام دین، حکومتهای استبدادی بر پا کرده بودند و این باور را در اذهان جای دادند که حاکم، در مقابل هیچکس پاسخگو نیست. به طور مسلم، در سایه چنین نگرشی، گرایش مردم به دین نیز کمتر میگشت. آنگاه که مفاهیم خاص اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسئله حقوق طبیعی و به خصوص حق حاکمیت ملی به میان آمد، برخی طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حکمران حقی قائل نشدند. تنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود. این عده در استدلالهای خود برای اینکه پشتوانهای برای نظریههای سیاسی مستبدانه خود بیابند، به مسئله خدا استناد جسته و مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است، ولی مردم در مقابل حکمران مسئولاند و وظیفه دارند[۷].
در اثر تعالیم نادرست القا شده از سوی اربابان دین به مردم و در راستای حمایت از حاکمان، نوعی ملازمه در افکار و اندیشهها به وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هر گونه مداخلهای در برابر کسی که خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده است و او را فقط در مقابل خود مسئول ساخته است[۸]. اما از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسئولیت دارد، بلکه تنها اعتقاد به خدا است که حاکم را در مقابل اجتماع مسئول میسازد و افراد را صاحب حق شمرده و استیفای آن را یک وظیفه شرعی معرفی میکند[۹]. در این زمینه سخنان امام علی (ع) در نهجالبلاغه راهگشا است. آن حضرت حق را دو سویه شمرده و بیان میکند که کسی را بر دیگری حقی نیست، مگر آنکه آن دیگری را هم بر او حقی باشد. همچنین از حقوق متقابل حاکم با مردم سخن به میان میآورد و اینکه حاکم در اسلام مسئول انجام کارهای خود است و در مقابل مردم باید پاسخگو باشد[۱۰].
در اندیشههای اسلامی، دین و آزادی نه تنها رو در روی هم نیستند. بلکه باید دین را آزادانه پذیرفت و اساساً دین اجبار بردار نیست. از نظر اسلام، دین اجباری فاقد هر گونه ارزش است و پذیرفته نیست. انسان از آن رو که آزاد و مختار است، مسئول و مکلف است. از نظر اسلام، مفاهیم دینی همیشه مساوی با آزادی بوده است، درست مقابل آنچه در غرب جریان داشته که مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی شمرده شده است[۱۱]. مردم به انجام اموری موظف و مکلف شدهاند و حاکم نیز از سویی در برابر آنان مسئول و پاسخگو است.
درباره انتقاد نیز باید گفت که حتی مراجع نیز به مفهوم صحیح، فرق انتقاد و چون و چرا نیستند. هر مقام غیر معصومی که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم برای خودش و هم برای اسلام خطرناک است[۱۲]. مانند عوام نباید اندیشید که هر که در طبقه مراجع قرار گرفت، مورد عنایت خاص امام زمان (ع) است و مصون از خطا و گناه و فسق است. اگر چنین چیزی بود، شرط عدالت، موضوعیت نداشت[۱۳]. بدین ترتیب روشن میشود که مردم در زندگی سیاسی و اجتماعی، حق دارند در امور عمومی و جاری اظهار نظر کنند و به چون و چرا بپردازند. هیچ کس فوق چون و چرا و نظارت و انتقاد نیست. آزادی بیان یک اصل اساسی است و بلکه یگانه راه نجات اسلام در طول تاریخ و نظام جمهوری اسلامی در آینده است. بیان اندیشههای مختلف، فضای نفاق و دورویی حاکم بر جامعه را از بین برده و باعث شفافیت هر چه بیشتر اندیشهها میشود و افراد بدون هیچگونه ترس و اضطرابی آنچه را که بدان اعتقاد دارند، در فضایی آزاد در معرض نقد و بررسی صاحبان فکر و اندیشه قرار میدهند و نقاط قوت و ضعف آن از هم باز میشود. بدین صورت است که آزادی بیان باعث قوت و رونق علم و حکمت در سطح جامعه میشود و فضای نفاق، دورویی و چاپلوسی از جامعه رخت برمیبندد.[۱۴]
چیستی آزادی سیاسی
این ادعا تکرار شده و میشود که آزادی یکی از مفاهیم مرکزی در تاریخ و اندیشههای سیاسی غرب و یکی از مهمترین مؤلفههای آرمانی در جوامع دموکراتیک به شمار میآید[۱۵]. این ادعا بر فرض که درست باشد، تنها نوعی تعبیر و خوانش در اندیشه سیاسی غرب از آزادی است که با نگره اسلامی و قرآنی، تفاوت بسیار دارد که در فصل قبل به برخی زوایای آن اشاره شد. هرچند این نکته نیز جای بحث دارد که جوامع مردمسالار صرفاً به حوزه جغرافیایی غرب محدود نمیشود. در این قسمت، تلاش میشود ساحتهای گوناگون آزادی سیاسی واکاویده شود و با توجه به مؤلفههای آن، خطکشیها و مرزهای آزادی سیاسی، نسبت به مکتبهای گونهگون ترسیم گردد. وقتی واژه “آزادی” بدون قید، به کار میرود، معنای فراگیر آن منظور است که نفی سلطه دیگری باشد؛ لذا “برای انسان، امری ممدوح و مطلوب است؛ مانند کمال و سعادت که اصلی مطلوب برای همگان است؛ ولی مهم تفسیر آزادی است. این واژه، یکی از اوصاف نفسانی است که به جهت تفسیر مختلف از ماهیت و حقیقت انسان، همچنان معنای آن نیز در هالهای از ابهام مانده است. به همین دلیل در طول تاریخ از آن سوءاستفادههای زیادی شده است[۱۶]. در جوامع مردم سالار، مفهوم آزادی سیاسی ارتباطی نزدیک با مفاهیمی مانند آزادی مدنی و حقوق بشر دارد. آنا آرنت، ریشههای مفهوم آزادی را در تکاپوهای سیاسی یونان باستان، ردیابی میکند، به این نحو که مفهوم آزادی به طور تاریخی، از فعالیت سیاسی جدا نبوده است. سیاست تنها توسط کسانی قابل اعمال بوده است که خود را از نیازها و بایستههای زندگی آزاد کرده باشند، تا بتوانند در قلمرو و حوزه امر سیاسی مشارکت کنند. بر اساس مطالعات وی، از حدود قرن پنجم میلادی، مفهوم آزادی با اندیشه و انگاره مسیحی یعنی آزادی اراده یا آزادی درونی پیوند خورده است و از آن زمان به بعد، رفتار سیاسی به عنوان یک شکل از آزادی مورد غفلت واقع شد، هرچند که او همچنان بر این باور است که آزادی، علت بقای سیاست است[۱۷].
آزادی سیاسی به معنای جدید آن دارای سابقهای چندان مکتوب و دیرین در ادبیات اندیشه سیاسی اسلام نیست، هرچند در سده گذشته بحث از آزادی در نگرش اسلامی، اهمیت یافته است؛ برای نمونه یکی از فآخرترین آثاری که در سده اخیر در این باره، نگارش یافته است، کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله مرحوم علامه نائینی است که به حق باید آن را رسالهای درباره عدالت و آزادی و بیانیهای در برابر استبداد خواند. وی در این کتاب بیان میکند که الحق بحث آزادی یکی از شاهْمغلطهکاریهای عالم است و کشف حقیقت آن هم از همه، اهمّ و الزام است[۱۸]. با این همه، نبود سابقه نوشتاری به معنای آن نیست که بنمایههای نظری آزادی سیاسی و اجتماعی در کلام الهی و اندیشه سیاسی اسلام، وجود ندارد، بلکه با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی در تمدن اسلام موقعیت طرح زاویه سیاسی آن فراهم نشده است. جامعه اسلامی چندان گرفتار خفقان و استبداد شدید بوده است که مباحث مربوط به آزادی، فضایی برای طرح و کاوش نیافتهاند و اگر کسی یا نوشتهای آن را طرح و بیان کرده است، آن را دچار فراموشی و خاموشی کردهاند تا صدای آن به گوش مشتاقان نرسد. همه تلاش قدرتمحوران و پیرامونیان قدرتپرست، آن بوده تا آرامش گورستانی جامعه به هم نخورد و خواب آشفته مستبدان، شکسته نشود. انتظار آن نیست تا تعریف و ماهیت آزادی سیاسی از قرآن کریم طلب شود که چندان معقول نیست؛ مهم آن است که قرآن کریم، اصل آزادی سیاسی را همانند دیگر خواستههای اصیل بشری میپذیرد و بر آن صحه میگذارد، اما اینکه آزادی به چه معناست و دارای چه عناصری؛ میتوان باور داشت عناصر و مؤلفههای آزادی سیاسی را از قرآن قابل استنباط است، یا آنکه میتوان از فهمی که دیگران ارائه کردهاند، بهره گرفت و به قرآن عرضه داشت؛ به بیان دیگر، تعریف آزادی به فهم عرفی، با توجه به مبانی کلان شریعت وانهاده شده است. در این نگرش ما در جستوجوی آن هستیم بدون دخالت پیشفرضها و مفروضاتی که در دنیای جدید وجود دارد، سراغ آیات قرآن کریم رفته و از منظر آن، تأیید یا عدم تأیید، مطلوبیت یا نامطلوبیت، مطلق یا مقید بودن آزادی سیاسی را که در دنیای امروز رواج دارد دریابیم و سپس بتوانیم بر اساس آموزههای قرآن کریم، تعریفی متفاوت از آن ارائه کنیم. با فهم تعریفها و تبیینهای مختلف از آزادی سیاسی، از جمله تعریفهایی که از مکتب لیبرالیسم بر میآید، باید آنها را به قرآن کریم عرضه کرد و از آن پرسید که از منظر کلام الهی، کدام تعریف از آزادی مقبول است و آنچه امروزه عرضه میشود، چه مقدار مورد تأیید این سخن است و اگر بخشی از آن مقبول نیست، پس آن نگره مطلوب و مقبول به آزادی، کدام است؛ بنابراین در تکاپوی آن هستیم آزادی سیاسی را بر اساس چارچوب، مفاهیم، مبانی و آموزههای قرآن کریم تعریف کنیم؛ تعریفی بر آمده از “مفهوم” و نه از “متن”.
بحث آزادی سیاسی را میتوان و شایسته است از منظر قرآن کریم به عنوان یکی از منابع اصیل اندیشه اسلامی و فقه سیاسی بررسی کرد. آنچه در تعریف فقه مشهور است، توجه به این نکته محوری است که فقه دانش بررسی تکلیف مکلفین است، کار فقه، تعیین حدود، تکالیف و تقییداتی است که باید در رفتار و گفتار شهروندان رعایت شود، اما به نظر میرسد همه بحث این نیست، یکی از مباحث کلیدی در دانش فقه بحث از حقوق مکلفین و شهروندان است که باید مورد توجه جدی قرار گیرد، با این وصف، فقه تنها دانش تکلیف نیست، بلکه دانش تکلیف و حق است، در این نگرش، حقوقی چون عدالت اجتماعی، آزادی و انواع آن، حقوق سیاسی- اجتماعی مانند حق رأی دادن و انتخاب کردن، انتخاب شدن، تعیین سرنوشت، حقوق مالکیت، حقوق بشر، حقوق زندانیان و... باید طرح گردد و بررسی. در این دیدگاه، فقه و فقه سیاسی به افقهای نو و متفاوتی دست خواهد یافت و این دانش را هر چه بیشتر جان و توان میبخشد تا در دنیای جدید، نقش بازی کند و دارای انعطاف گردد؛ پس فقه همان گونه که قیود و محدودیتهای آزادی را مطرح میکند، حقوق گوناگون برخاسته از آزادی را نیز طرح میکند و منبع مهم و قسمی بزرگ از این بحث را باید از قرآن طلب کرد.[۱۹]
آزادی سیاسی و اجتماعی
آزادی اجتماعی به مثابه رهایی افراد از قیدوبندها و محدودیتهای دیگر افراد جامعه بشری در مسیر رشد و تکامل میباشد[۲۰]. این قسم از آزادی، شامل گونههایی از آزادی؛ همچون: آزادی قلم، بیان، رأی و شرکت در انجمنها است[۲۱]. انقلاب اسلامی ایران در شرایطی شکل گرفته است که این آزادیها از مردم ایران سلب شده بود[۲۲] و مردم در محیط خفقانآمیز و تحت فشار و زور و ارعاب حکام پهلوی به سر میبردند[۲۳]. از اینرو، از آغاز حرکت انقلابی، "آزادی" در کنار استقلال به عنوان هدف مردم مسلمان ایران معرفی گردید[۲۴] و آزادی فکری، زمینهساز استقلال کشور قرار گرفت[۲۵]. از این دیدگاه، تحقق آزادی تنها با از بین رفتن نظام استبدادی امکانپذیر است[۲۶]؛ چرا که ارتباط تنگاتنگی میان آزادی سیاسی و نوع نظام سیاسی برقرار است؛ از اینرو، از آغازین روزهای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی در ایران، مهمترین وظیفه دولت فراهم ساختن شرایط تحقق آزادی سیاسی به ویژه در عرصه انتخابات و مطبوعات معرفی میگردد[۲۷]. در اندیشه انقلاب اسلامی تمامی اقسام آزادی سیاسی همچون آزادی بیان، قلم و عقیده و رأی احزاب به رسمیت شناخته میشود[۲۸]، اما در محدودهای که توطئه[۲۹] یا خیانت محسوب نشود[۳۰]. در واقع، آزادی سیاسی - اجتماعی نیز با رویکردی مسئولانه و متعالی مورد توجه قرار میگیرد. از این دیدگاه، بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزاد باشد تا دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند[۳۱]. بنابراین آزادی سیاسی۔ اجتماعی نیز به دلیل توجه به ضرورت رشد و کمال انسان از اهمیت زیادی برخوردار میگردد.
آزادی سیاسی را میتوان "آزادی قانونی" تعبیر نمود که به موجب آن، آزادی تنها در حدود قوانین[۳۲] که همان قوانین اسلام است، پذیرفته میشود[۳۳]. به همین دلیل، در این دیدگاه آزادی یک امانت الهی دانسته میشود[۳۴] و جمهوری اسلامی موظف به رعایت آن است. در این نگرش، آزادی سیاسی از چنان اهمیتی برخوردار است که مقدمه استقلال اقتصادی و فرهنگی دانسته میشود[۳۵]. چرا که در این گفتمان، آزادی سیاسی تنها در بعد داخلی آن مورد توجه قرار نمیگیرد بلکه افزون بر آن، در بعد خارجی آن و در رهایی از استعمار نیز معنا میگردد. به همین دلیل، آزادی سیاسی، هم به مفهوم آزادی از تسلط ابرقدرتها و هم آزادی از حکومت استبدادی و خودکامه طاغوتی[۳۶] و هم آزادی از سلطه زورگویان و آزادی از دخالت و نفوذ بیگانگان معنا میشود[۳۷]. بدین ترتیب، ارتباط وثیق آزادی سیاسی و استقلال به عنوان دو شعار اصلی انقلاب اسلامی ایران آشکار میگردد.[۳۸].
آزادی سیاسی
برای آزادی[۳۹] تا کنون بیش از دویست تعریف بیان شده است[۴۰]. جان استورات میل[۴۱] (۱۸۰۶-۱۸۷۳) در آغاز کتاب “رسالهای درباره آزادی” میگوید که موضوع کتاب “آزادی اراده و اختیار[۴۲] نیست، بلکه بحث از آزادی مدنی و اجتماعی است که درباره سرشت و محدودیت قدرتی است که به طور مشروع میتواند بر افراد اعمال گردد[۴۳]. ما نیز در این نوشته در پی آزادی سیاسی هستیم، بسیاری از کسانی که آزادی را تعریف کردهاند نیز به این رویکرد توجه داشتهاند. هابز[۴۴] (۱۵۸۸-۱۶۷۹) در “لویاتان”[۴۵]، آزادی را دال بر نبود مخالفت میداند، لاک[۴۶] (۱۶۳۲-۱۷۰۴) آن را قدرتی میداند که انسان برای انجام یا احتراز از عملی خاص داراست و از نظر کانت[۴۷] (۱۸۰۴-۱۷۲۴) آزادی عبارت از استقلال و رهایی از هر چیز به جز قانون اخلاقی است[۴۸]. برخی بر این باورند که آزادی یعنی رهایی از بند و زندان؛ تلاش برای از میان برداشتن موانع؛ جلوگیری از مداخله و بهرهکشی اسارت انسان است به وسیله دیگران[۴۹]. مفهوم آزادی سیاسی، همچنین در بردارنده رهایی از محدودیتهای درونی در رفتار یا گفتار سیاسی نیز میشود، قیدهایی مانند آداب و سنتها، هماهنگی و سازگاری با جامعه، و رفتارهای احساسی[۵۰] در تعریفی دیگر بر معنای “مصون ماندن از اراده مستبدانه” تأکید شده است[۵۱]. السدیر مک اینتایر[۵۲]آزادی را استقلال اجتماعی افراد در ارتباط با دیگران تعریف میکند[۵۳]. برخی دیگر آن را روابط آزاد از ستم، تهدید و اجبار معنا کردهاند[۵۴]. “آمارتیاسن” در کتاب توسعه به مثابه آزادی، مینویسد آزادی نبود شرایط محدود کننده برای افراد و انجام فعالیت برای ایجاد شرایط مطلوب تعریف میکند[۵۵].
برخی دیگر در معنای آزادی سیاسی، روشها و فعالیتهای آزادانه را مورد توجه قرار دادهاند، به این معنا که فرد بتواند در زندگی سیاسی و اجتماعی کشور خود از راه انتخاب زمامداران و مقامات سیاسی شرکت جوید یا به تصدی مشاغل عمومی و سیاسی و اجتماعی کشور خود نائل آید یا در مجامع، آزادانه عقاید و افکار خود را به نحو مقتضی ابراز نماید[۵۶].
به طور کلی در آزادی، سه عنصر و مقوله وجود دارد؛ “آزادیخواه”، “نبود مانع” و “هدف”؛ آزادی سیاسی زمانی شکل میگیرد که اشخاص و تشکلهای سیاسی در انجام دادن رفتارهای سیاسی مطلوب و برخورداری از حقوق اساسی از محدودیتها و موانعی که دولتها ممکن است در برابر آنها ایجاد کنند، رها و آزاد باشند[۵۷] و آزادی خود را برای رسیدن به هدفی مشخص به کار گیرند. “گلن تیندر” تأکید میکند آزادی وضعی است که در آن، انسان، منقاد خواستههای خودکامانه و بیپایان هیچ مرجعی اعم از دولت، کارفرما، خویشان یا کسان دیگر نباشد[۵۸] شاید بتوان گفت فصل مشترک این تعریفها به رسمیت شناختن حقوق سیاسی اجتماعی شهروندان برای دخالت، مشارکت و نظارت و حضور در امور حکومتی است، به گونهای که کسی نتواند مانع آنان در فعالیتهای سیاسی شود. اشکالی که به بسیاری از این تعریفها وارد میشود آن است که در این نگرشها، نگاه صرفاً مادی حاکم است، گویی همه هدف آن است که انسان از موانع قدرت سیاسی رهایی یابد، اما به چه هدفی و برای رسیدن به چه جایگاهی، دیگر مشخص نیست، این تعریفها صرفاً ارتباط انسانها با یکدیگر را طرح میکنند، اما ارتباط با خداوند، فراموش و حضور یا عدم حضور، ضرورت و عدم ضرورت آن، رها شده است.
با توجه به آنچه گذشت، در نگرشی فراگیر میتوان بیان داشت که در نظرگاه قرآن کریم و اندیشه سیاسی اسلام، زوایای گوناگون آزادی در نظر گرفته شده است، از نظرگاه این اندیشه، آزادی سیاسی، یعنی افراد، گروهها و تشکلها برای انجام فعالیتهای مطلوب سیاسی، با گذر از بندهای درونی، از موانع بیرونی سیاسی- اجتماعی و تحمیل ظالمانه قدرت حاکم، رهایی یافته و با برخورداری از حقوق شهروندی، در جهت کمال انسانی حرکت کنند. این نکته قابل یادآوری است که رویش آزادی در جامعهای امکانپذیر است که در آن نظم، نظام و قدرت سامان بخش وجود داشته باشد که نبود دولت، سرآغاز هرج و مرجی است ویرانگر؛ لذا در تعریف، تأکید شد که شهروندان از “تحمیل ظالمانه قدرت حاکم” و فشار خودکامانه دولتها بر کنار باشند. با این وصف، آزادی سیاسی در برابر استبداد سیاسی قرار گیرد که همه حقوق بنیادین سیاسی۔ اجتماعی شهروندان، انکار میشود و دچار محدودیتهای گوناگون میگردد.[۵۹]
نتیجهگیری
بررسی مفاهیم، شفافسازی و جدا کردن آنها از یکدیگر، میتواند خوانش دینی و قرآنی از آزادی سیاسی را نسبت به مکتبهای رقیب و به ویژه مکتب لیبرالیسم که بیشترین ادعا را در آزادی دارد، آشکار سازد. در نگرش قرآنی، بحث از آزادی صرفاً به حوزه بیرونی و آزادی عمل در حوزه اجتماعی نمیشود، بلکه علاوه بر این امر که در جای خود مهم است، بحثی کلیدیتر مطرح است و آن آزادی درونی است. در این نگره، بزنگاه آزادی، با رهایی از موانع نفسانی آغاز میشود و سپس مسیر برای دوری از طاغوتها و قدرتمداران خودکامه فراهم میشود، پس آزادی معنوی در کنار آزادی اجتماعی - سیاسی مطرح میشود. چنین بود که انواع آزادی، بیان و تلاش شد در گونهشناسی آزادی سیاسی برخی زاویههای این بحث را آشکار سازیم. بحث دیگر، تکاپو برای یافتن روشی خاص بود تا بتوان در نگرشی فراگیر و جامع به تصویر و تصوری قرآن دست یافت که برای این هدف بحث از روش تفسیر اجتهادی و برخی ظرفیتهای آن را مورد بررسی قرار دادیم. آزادی از مفاهیمی است که با توجه به حضور آن در اجتماع، دارای شاخهها و گونههای متفاوتی شده است و هر کسی از زوایهای خاص به برخی حوزههای معنایی آن اشاره کرده است؛ برای نمونه آن هنگام که از آزادی سیاسی سخن به میان میآید، گونههایی مانند آزادی انتخاب کردن، آزادی انتخاب شدن، آزادی بیان امور سیاسی - اجتماعی، آزادی اجتماعات، آزادی احزاب، آزادی عمل اقلیتهای دینی و آزادی اندیشه مطرح میشود.
در اهمیت آزادی سیاسی همین بس که آزادی سیاسی، راهگشای بسیاری از دیگر آزادیهای مدنی در جامعه خواهد بود، در بسیاری اوقات، جامعه با تجربه آزادی سیاسی، میتواند آزادیهای دیگر را در حوزه فردی، فکری، عبادی، اندیشه و قلم را تجربه کند. شهید صدر، به مقدمهچینی و بسترسازی آزادی سیاسی برای دیگر آزادیها از جمله آزادی اقتصادی اشاره میکند. وی بر این باور است که جداسازی اندیشه آزادی اقتصادی از آزادی سیاسی، ممکن نیست؛ زیرا که شرط ضرور برای عملی کردن نشاط آزادی در ساحت اقتصاد، برطرف کردن موانع سیاسی و چیره شدن بر مشکلاتی است که سلطه حاکم پیش روی آن قرار داده است. بایستگی این امر از آنجاست که فرد باید اطمینان یابد که قدرتی مانع کسب او و اهدافی که برای آنها تلاش میکند، نمیشود[۶۰]. با آنکه همه مکتبها و نحلههای فکری از آزادی دم میزنند، اما آنگاه که به تحلیل مفهومی آن میرسیم، خطکشی و تمایزات آغاز میشود؛ لذا نوع برداشت از مفهوم آزادی، تمایزگذار مکتبهاست. در نگرش قرآنی، آزادی، مفهومی فراگیر در عرصه درونی و بیرونی است و آنگاه معنای حقیقی خود را مییابد که انسان با رهایی از هواهای نفسانی، مجبور به اطاعت از میل، خواسته و اراده دیگری نیز نباشد. امری که غالباً انسان با در حوزه سیاسی-اجتماعی رخ میدهد، آنگونه که اسارتها و بردگیها نیز غالباً در همین عرصه رخ داده است.[۶۱]
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۵۰.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۵۰.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۸۶.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۸۰ و ۸۱.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۲.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۵۵۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۵۵۳ و ۵۵۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۵۵۴.
- ↑ برای تفصیل بیشتر ر. ک: نهجالبلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه ۲۱۶؛ همچنین ر. ک: جامعه نیرومند، دولت مقتدر: نگاهی به رابطه فرد و دولت در اندیشه و سیره امام علی (ع)، هفتهنامه پگاه حوزه، شماره ۳۰، ۱۷ آذر ۱۳۸۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۵۵۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱۹، ص۶۲۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱۹، ص۶۲۲. ایشان تصریح میکند که: "هرگز خود را فوق اشتباه تصور نمیکنم".
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۴۷-۵۵.
- ↑ Hannah Arendt، "What is Freedom?"، Between Past and Future: Eight Exercises in Political Thought، p. ۱۷۲...
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی؛ جامعه در قرآن (تفسیر موضوعی)؛ ج۱۷، ص۴۷۲.
- ↑ Hannah Arendt، "What is Freedom?"، Between Past and Future: Eight exercises in political thought، p. ۸۷...
- ↑ میرزا محمدحسین غروی نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص۹۶.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۷۹-۸۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۹۸؛ ج۳، ص۲۴۹، ۳۶۸، ۳۸۵، ۴۹۱، ۵۰۷؛ ج۴، ص۱۹۵، ۲۶۸-۲۶۹؛ ج۱۸، ص۳۳۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۳۶، ۱۴۲، ۱۹۱؛ ج۷، ص۳۳۱؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۱۱/۱۳۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۲۶۲؛ ج۱۷، ص۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۸۰؛ ج۱۲، ص۷، ۲۵؛ ج۱۷، ص۱۲۵-۱۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۳۳۳؛ ج۶، ص۳۹، ۲۶۲، ۲۷۷؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۹/۳/۱۳۷۵؛ ۱۲/۶/۱۳۷۷؛ ۲۶/۱۱/۱۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۴۲۹-۴۳۲؛ ج۵، ص۳۳۳، ۴۴۹؛ ج۱۱، ص۱۲۹، ۱۴۵؛ ر. ک: حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۶/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۱؛ ج۹، ص۱۲۱-۱۲۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۷۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۴۶.
- ↑ امام خمینی صحیفه امام، ج۷، ص۴۶۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱/۱۳۶۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۸/۱/۱۳۷۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۶۹؛ ۲۱/۳/۱۳۷۷؛ ۱۴/۲/۱۳۸۷.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۱.
- ↑ از آنجا که ادبیات آزادی سیاسی در اندیشه سیاسی غرب، پربار است، در آغاز به تعریفهای برخی نویسندگان برجسته این عرصه اشاره و در ادامه، ضمن نقد و بررسی، نگرش قرآنی بیان میشود.
- ↑ آیزیا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ص۱۴.
- ↑ John Stuart Mill..
- ↑ Frec-Will..
- ↑ Frecdom..
- ↑ John Stuart Mill" On Liberty", Chapter ۱, p.۵..
- ↑ Leviathan..
- ↑ John Lock..
- ↑ Immanuel Kant..
- ↑ ر.ک: موریس گرنستون، تحلیلی نوین از آزادی؛ ص۱۳-۵۰.
- ↑ برلین، آیزیا، چهار مقاله درباره آزادی، ص۷۱.
- ↑ see: Nikolas Kompridis; "Struggling Over the Meaning of Recognition: A Matter of Ilentity, Justice or Freedom?", pp. ۲۷۷-۲۸۹..
- ↑ علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، ص۷۵.
- ↑ Alasdair MacIntyre..
- ↑ Alasdair MacIntyre; "The Virtues of Acknowledged Dependence"; Rational Dependent Animals: Why Humans Need the Virtues, p.۲۳..
- ↑ Iris Marion Young; "Five Faces of Oppression", Justice and the Politics of Difference"; pp. ۳۹-۶۵ or see: Michael Sandel; Justice: What's the Right Thing to Do?; p.
- ↑ Amartya Sen; Development as Freedom; p.۶۳..
- ↑ منوچهر طباطبایی موتمنی، آزادیهای عمومی و حقوق بشر، ص۹۶.
- ↑ ر.ک: منصور میراحمدی، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، ص۱۰۸.
- ↑ گلن تیندر، تفکر سیاسی، ص۱۰۸-۱۰۹.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۴۶-۴۹.
- ↑ سید محمدباقر صدر، المدرسة الإسلامیة، موسوعة الشهید الصدر، ج۵، ص۹۱.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۷۶.