بنیجعفی
قبیله جعفی یکی از قبایل تأثیرگذار عرب در قرون نخست هجری است که بررسی تاریخ این قبیله، بیش از هر چیز بر محور اشراف و رؤسای قبیله قرار داشته است. این قبیله در غرب حضرموت زندگی میکردند و در جاهلیت عموماً بتپرست بودند. این قبیله همچنین به واسطه وجود جنگاوران، چابک سواران و شاعران متعدد، از اعتبار بسیاری در میان اعراب برخوردار بود و به «بیت الاشعر» عرب شهرت داشت. قبیله جعفی در عام الوفود مسلمان شدند و در برخی فتوحات اسلامی در زمان خلیفه دوم شرکت کردند و با امیرالمؤمنین (ع) نیز همکاری داشتند. همچنین در برخی جنبشهای اجتماعی ـ مذهبی و نقش آفرینی در میادین علمی و فرهنگی نام این گروه به چشم میخورد.
مقدمه
یکی از موضوعات مهم در بررسی تاریخ تحولات اسلامی در قرون نخست هجری، تبیین جایگاه و نقش قبایل عرب است. قبیله جعفی به عنوان یکی از این قبایل تأثیرگذار، تحت تأثیر عواملی چون عصبیت قومی، مصلحت اندیشی قبیلهای و منفعتطلبی فردی، مواضع مختلفی در برابر جریانهای فکری، فرهنگی و سیاسی اتخاذ کرد. بررسی و تحلیل منابع نشان میدهد تاریخ این قبیله، بیش از هر چیز بر محور اشراف و رؤسای قبیله قرار داشته و مواضع فردی و قومی آنها تابعی از سه عامل عصبیت قومی، منفعت طلبی و مصلحت اندیشی بود. تفکر جمعی قبیله جعفی در صحنه سیاسی و نظامی، بیشتر همسو با نظام اجتماعی و دستگاه حکومت بود، اما مواضع علمی و مذهبی بزرگان و علمای منسوب به آن، با گرایشهای عراقی و شیعی همسویی داشت. به علاوه آنکه برخی از نخبگانش در ثبت و ضبط دانشهای اسلامی و دگرگونیهای فرهنگی ـ اجتماعی جامعه اسلامی، نقش مهمی داشتند.
نسب قبیله
مذحج | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراد | بنیالحارث بن کعب | نخع | صداء | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
جنب | سعدالعشیره | رهاء | عنس | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
زبید | جعفی | انس الله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
«بنو جُعف» از قحطانیان و از خاندانهای مشهور سعد العشیره و از شاخههای قبیله مذحج است[۱] که به سبب بزرگی و اهمیتش، گاه قبیله هم خوانده شده است[۲]. مردم این قبیله نسب از مردی به نام جُعفی بن سَعْد العَشیرة بن مالک[۳] میبرند[۴] که نسلش از طریق دو پسرش، «مَرّان» و «حَریم»، ادامه یافته است[۵].[۶]
مواطن و مساکن قبیله جعفی
جایگاه این قبیله را در غرب حضرموت و وادی جردان گفتهاند[۷]. سرزمین «جُرْدان» دره بزرگی با روستاهای فراوان بود که تا صنعا چهل و دو فرسخ فاصله داشت و تا نزدیک حضرموت امتداد یافته بود. اندکی پیش از اسلام و در زمان حکمرانی حمیریان بر یمن، گروهی از مردم جعفی، مشهور به" اعراب ضاحیه"، از سرزمین آباء و اجدادی خود هجرت کرده، در حیره و مناطق فرات و انبار ساکن شدند[۸].[۹].
نگاهی به تاریخ و مناسبات جاهلی قبیله جُعفی
بنی جعفی در جاهلیت، عموماً بتپرست و بُتی به نام «فراض» را میپرستیدند[۱۰]. بخشی از آنها که در عراق سکنی یافته بودند به تدریج به آیین مسیحیت در آمدند[۱۱]. این قبیله همچنین به واسطه وجود جنگاوران، چابک سواران و شاعران متعدد، از اعتبار بسیاری در میان اعراب برخوردار بود و به «بیت الاشعر» عرب شهرت داشت[۱۲]. غلبه عصبیت قبیلهای و پافشاری اشراف و رجال قبیله جعفی بر سنتهای جاهلی و برخورداری از رویهای ناهمگون با سایر اعراب، از ویژگیهای بنو جعفی است.
جعفیها پیش از اسلام با بنی عدی ـ از شاخههای قریش ـ همپیمان (حلیف) بودند و مناسبات گستردهای با آنان داشتند[۱۳]. این مناسبات پس از پذیرش اسلام هم کماکان با قوت ادامه یافت چندان که برخی اخبار از ارتباط فراوان قبیله جعفی با عمر بن خطاب ـ در دوران خلافتش ـ خبر داده و از برقراری حمایت قبیلهای و پیوندهای ازدواج میان آنها گزارشاتی را به ثبت رساندهاند[۱۴].[۱۵] همچنین آنان پیش از پذیرش اسلام هم¬پیمان بنی اعمام خود بنی زبید بودند برای همین پس از پذیرش اسلام و سپس ارتداد و شبیخون عمرو بن معدیکرب زبیدی به قوم ابی بن عثعث و غارت آنها، رسول خدا (ص) امام علی (ع) را با لشکری به سوی یمن فرستاد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن لشکر اسلام باخبر شدند، عدهای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و رودررو با سپاه اسلام به فرماندهی علی (ع) شدند[۱۶].
اسلام جُعْفِیّ
مناسبات دیرینه فرهنگی و تجاری یمن با یثرب بهویژه پس از استقرار رسول خدا (ص) در مدینه و نیز رفت و آمدهای نمایندگان قبیله جعفی به این شهر، زمینه آشنایی آنها را با اسلام و دعوت رسول خدا (ص) و نیز امکان پرسشگری و گرایش به اسلام را در مردمان این قبیله را فراهم آورده بود. در گزارشی دیگر چنین نقل شده که گروهی از جعفیها به مدینه رفتند و به حضور رسول خدا (ص) رسیدند. حضرت، آنان را به یکتاپرستی فراخواند و تکالیف ایمانی را بر ایشان ابلاغ کرد. رسول خدا (ص) در این دیدار دستور دادند تا برای قیس نامهای نوشتند و او را بر قبایل «مُرّان» و «حَریم» و «کُلاب» و وابستگان آنان امیر کردند[۱۷]. اگرچه به نظر میرسد هدف رسول خدا (ص) نفی ضلالت و عصبیت جاهلی و جایگزین کردن آن با ایمان و عمل صالح بود؛ اما این گروه همچنان بر تأیید رفتارشان از سوی پیامبر (ص) اصرار میورزیدند. در نتیجه، دعوت رسول خدا (ص) را نپذیرفتند و فردی از مسلمانان را که با خود شتری از شتران زکات همراه داشت حمله برده، او را دست بستند و شتر را به غارت بردند. از همین رو مورد لعن رسول خدا (ص) قرار گرفتند[۱۸]. علاوه بر آن، برخی اخبار هم از ارسال نامهای از سوی پیامبر (ص) برای سران قبیله جعفی حکایت دارد[۱۹]. البته تا پیش از پذیرش اسلام عمومی در عام الوفود، قراینی بر مسلمان بودن برخی از افراد این قبیله در دست است که از جمله آن حضور برخی از آنان در جنگ بدر در کنار پیامبر اکرم(ص) بود[۲۰].
قبیله جعفی و فتوحات اسلامی
حضور جدی قبیله جعفی در تحولات دوران اسلامی، با آغاز خلافت عمر و مسئله فتوح گره خورده است؛ چرا که مردان این قبیله به واسطه فراخوان خلیفه دوم[۲۱] در دو جبهه شام و عراق استقرار یافتند[۲۲]. با توجه به حضور مشاهیر جعفی در صحنههای مختلف فتوح، تصریح بر نام قبیله در برخی از میدانها و در نهایت مشارکت گسترده اعراب یمنی در رویارویی با ارتش ساسانی و فتوحات شرقی، میتوان دریافت که قبیله جعفی در نخستین فتوح حضور داشته است[۲۳]. دلایل متعدد دیگری هم این ادعا را اثبات میکند[۲۴].
بنی جعفی در نبرد قادسیه (سال چهاردهم هجری) در شمار نخستین گروه اعراب بودند که به ارتش ساسانی حمله بردند[۲۵]. پیش از این هم، آنها در جبهه شام و در نبرد یرموک نیز حضور داشتند[۲۶]. با این حال، بیشترین و مهمترین اخبار درباره حضور قبیله جعفی در فتوحات، متعلق به مشارکت آنان در لشکرکشی به گرگان و طبرستان است[۲۷].[۲۸]
قبیله بنی جعف و اسکان در مناطق مفتوحه
لازمه توسعه ارضی و حفظ مناطق مفتوحه، حضور فعال فاتحان عرب مسلمان در محدوده مرزهای اسلامی و پیرامون آن بود و این جز از راه اسکان اعراب در سرزمینهای مفتوحه امکانپذیر نبود. سیاست اسکان اعراب که از زمان خلیفه دوم آغازشده بود، اسباب استقرار اولیه قبایل عربی ـ از جمله قبیله جعفی ـ را در مناطق مفتوحه اسلامی فراهم آورد. بیشترین تمرکز جغرافیای انسانی قبیله جعفی در شهر کوفه بود[۲۹] و آنان به واسطه سکونت چهار تن از اصحاب رسول خدا (ص) ـ که از مشاهیر این قبیله بودند ـ بیش از پیش مورد توجه قرار گرفتند[۳۰]. علاوه بر کوفه، از جزیره[۳۱] خراسان و سیستان[۳۲] سند و مرزهای غربی شبه قاره هند[۳۳]، اصفهان[۳۴] و مصر[۳۵] به عنوان مهمترین مساکن و منازلگاههای قبیله جعفی در صدر دوران اسلامی یاد شده است[۳۶].
قبیله جعفی و تعامل با حکومت علوی
گزارشهایی در دست است که بیانگر همسویی جعفیها با امام علی (ع) در صحنههای مختلف است. هر چند این گزارشها دلیلی بر گرایشهای شیعی آنها نیست. بر اساس این گزارشات، علی (ع) پس از انتصاب به خلافت و در پی ورود به کوفه، به زحر بن قیس جعُفی مأموریت داد تا والی همدان و مردم آن را برای بیعت با آن حضرت ترغیب کند[۳۷]. زحر بن قیس جعُفی در این مأموریت، طی سخنانی از فضایل علی (ع) گفت و بیعت مردم با ایشان را سبب تقویت پایههای قدرت خلافت و اقتدار بیشتر آن حضرت عنوان کرد[۳۸]. وی در نبرد جمل نیز حضور یافت و از جمله افرادی بود که باور داشتند علی (ع) وصی رسول خدا (ص) است[۳۹]. با آغاز غارات معاویه علیه سرزمینهایی حاکمیتی امیرالمؤمنین (ع)، وی در دفع غارات معاویه کوشید[۴۰]. او در اواخر حیات امیرالمؤمنین (ع) از سوی ایشان جهت تأمین امنیت منطقه مدائن در مقابل حملات شامیان فرستاده شد[۴۱]. از این رو هنگام شهادت امام علی (ع)، زحر بن قیس جعُفی در مدائن بود[۴۲]. در برخی منابع به جاهطلبی و زیاده خواهی زحر اشاره شده است[۴۳] از این رو بعید نیست که همراهی وی با امام علی (ع) مانند بسیاری دیگر از رؤسا و اشراف عربی به واسطه مصلحت اندیشی قبیلهای و شاید هم عصبیت وی نسبت به عراق در مقابل شام بوده باشد.
قبیله جعفی افزون بر همراهی با امام علی (ع) در دو نبرد جمل و صفین، در دفع شورش ناحیه خرَبتَا و دفع غارات معاویه در عراق حضور کارسازی داشتند[۴۴].[۴۵]. پس از شهادت علی (ع) و در دوران حکومت امام حسن (ع) هم، از معدود مواردی که نامی از این قوم در گزارشات تاریخی به ثبت رسیده است میتوان به ارسال نامهای از امام حسن (ع) به زحر بن قیس اشاره کرد[۴۶].
قبیله جعفی و تعامل با خلفای اموی
در دوره امویان، جعفیها بیش از پیش درگیر مسائل سیاسی و نظامی شدند. برخی از برجستهترین زمینههای همکاری اشراف و رؤسای جعفی با بنی امیه به قرار زیر است:
- تثبیت و تحکیم خلافت اموی: بنی امیه همواره از جایگاه و نام عثمان برای دست یابی به قدرت و از میان برداشتن مخالفان استفاده میکردند. بزرگان جعفی در تحکیم پایههای قدرت بنی امیه در ولایات نقش فعالی ایفا کردند. به نوشته کندی مروان بن حکم برای دستیابی به مصر و اداره آن، طرح نزدیکی به اشراف و رؤسای قبیلهای را ریخت که زفر بن حارث جُعفی از آن دسته بود[۴۷]. زفر، پس از این، نزد مروانیان اعتباری بلند یافت[۴۸].
- اداره ولایات و امور دیوانی: جهم بن زحر، سرشناترین دست پرورده امویان از میان بنی جعفی بود. جهم از کارگزاران «آل مُهلَّب» بود که همزمان با امارت این خاندان در عراق و ایران وارد عرصه اداری و نظامی شد و مسئولیتهای مهمی از جانب آل مهلب به وی واگذار شد[۴۹] که آخرین آن فرمانروایی گرگان بود[۵۰]. او بر اثر شکنجه در سال ۹۸ درگذشت[۵۱]. جهم بن بکر، زائده بن خارجه و ولید بن عبدالله جعفی، هر سه والی گرگان[۵۲] و عبدالرحمن بن سبره جعفی، والی اصفهان در زمان حجاج[۵۳] از دیگر کارگزاران جعفی در دوره امویان بودند[۵۴].[۵۵]
مواضع قبیله جعفی در رویارویی با جنبشهای اجتماعی ـ مذهبی
روح جمعی حاکم بر اشرافیت قبایل عربی، بر محور منفعتگرایی، برتری جویی و جاهطلبی بود، ولی در میان رهبران و نام آوران قبیله جعفی، کسانی بودند که گرایشهای سیاسی و عقیدتی گوناگون و گاه ناهمسان با دیگر افراد قبیله داشتند. این مهم به ویژه در رویارویی با برخی دگرگونیهای اجتماعی و جریانهای سیاسی و مذهبی بیشتر نمود یافته است. در ادامه مواضع فردی و قبیلهای جعفی و سهم این قبیله در پیشامدهای این روزگار تبیین و ارزیابی میگردد.
- تقابل اشرافیت قبیله ای با حجر بن عدی: اخبار موجود درباره مواضع قبیله جعفی در این رخداد، اندک است؛ ولی اشرافیت قبیله، به طور حتم در رویارویی با حجر قرار داشت. با توجه به ماهیت عدالت جویانه و حق طلبانه این جنبش؛ بزرگان جعفیِ هواخواه امویان در قبیله، به طور حتم در رویارویی با حجر قرار داشت و آنان در جهت نشان دادن همسویی و همبستگی با حکومت بنی امیه و ایجاد پشتگرمی و تأمین آسودگی فردی و قومی خود در عراق، به یقین با آنها ستیز کرده و با برانگیختن عواطف قومی و فشار افکار همگانی زمینههای پراکندگی آنها را فراهم آوردند.
- مواضع دوگانه بنی جعفی در قیام امام حسین بن علی (ع): مواضع فردی و قبیلهای جعفی در این حماسه پرشکوه دو سویه بود. برخی از بزرگان این قبیله با این قیام، همراهی و گروهی دیگر در زمره فرماندهان عراق، در برابر با آن حضرت بودند. اما سهم ناچیز آنان از سرهای شهدای کربلا که تعداد آن را تنها هفت سر از جمیع سرهای شهدا گفتهاند[۵۶]، حاکی از حضور اندک این دسته در عرصه میدان کربلا دارد و هر چند تعداد حاضران آنها هم در جمع یاران اباعبدالله الحسین (ع) هم چندان چشمگیر نیست. با وجود همراهی برخی از جعفیها با امام حسین بن علی (ع)، مواضع قومی و اشرافیت قبیلهای در رویارویی با آن حضرت قرار داشت[۵۷].
- قبیله جعفی و همراهی با جنبش توابین: از حضور قبیله جعفی در قیام توابین اخبار چندانی در دست نیست. تنها ابن اعثم از فردی به نام وهب بن زمعه جعفی نام برده که در هواداری از سلیمان بن صرد خزاعی، گروهی از شیعیان کوفه را جمع کرده و طی خطابهای افزون بر آشکار ساختن جایگاه الهی و عصمت اهل بیت (ع)؛ احساس شرمساری خود را از عدم همراهی امام حسین (ع) ابراز کرد[۵۸].
- تقابل اشراف قبیلهای با حرکت مختار ثقفی: با توجه به مواضع قبیله جعفی در قیام امام حسین (ع) و دیگر جنبشهای اجتماعی همسو با آن، نبود قراین و شواهدی مبنی بر همراهی این قبیله با مختار و هم زمانی شورش عبیدالله جعفی با قیام مختار، به نظر میرسد مواضع اشراف و رهبران این قبیله بیشتر در جهت تقابل با مختار بوده باشد[۵۹].
- شورش عبیدالله جعفی: عبیدالله بن حر، از اشراف و نامداران عراق بود[۶۰] و به گرایشهای عثمانی شهرت داشت[۶۱]. احتمالاً همین گرایشهای عثمانی او موجب حضور وی در سپاه معاویه در جنگ صفّین بود[۶۲]. بررسی احوال وی روشن میسازد که عبیدالله فردی زیاده خواه و منفعت طلب بود[۶۳]. تعصب عربی ـ قبیلهای داشت و از موالی، عجم و ایرانیان به شدت بیزار بود[۶۴]. قائل به فرمانبری و پیروی از یک فرد یا حکومت خاصی نبود و هیچ یک از استانداران عراق را شایسته گردن نهادن نمیدانست[۶۵]. عبیدالله در برابر قیام حجر و امام حسین (ع) بیطرفی پیشه کرده بود از این رو هنگامی که امام حسین (ع) او را به یاری فراخواند، از پذیرش این امر سر باز زد[۶۶]. سرانجام وی به امویان پیوست و به عنوان پیش قراول سپاه مروانیان در نبرد با فرماندار زبیری کوفه شکست خورد و کشته شد. و بدین ترتیب به تعبیر ابن کثیر مردم را از شر خود راحت کرد[۶۷]. کشته شدن عبیدالله دستاویزی شد تا شامیان به عراق حمله کنند و بار دیگر قدرت امویان در این بخش فراخ شود[۶۸].[۶۹].[۷۰]
- تعامل با دولت آل زبیر: مواضع قبیله جعفی در برابر دولت زبیریان دارای دورویه، همراهی و رویارویی بود. اشراف و جنگاوران قبیله جعفی برای پا گرفتن دولت زبیریان کوشش بسیاری کردند[۷۱]. بنی جعفی همچنین در اداره ولایات سرسپرده با زبیریان همکاری داشتند[۷۲]. پیوند منافع سیاسی زبیری با منافع اشراف و رؤسای قبایل دیری نپایید و تذبذب قبیلهگرایی و تحرکات هواداران اموی، پایههای دولت زبیری را در عراق سست کرد. در این زمینه نیز همانند بسیاری دیگر از دگرگونیهای اجتماعی عراق، چرخش قبایل به سود امویان خاتمه یافت و کسانی چون زحر بن قیس در بسیج نیروها و احیاء دوباره قدرت آنان نقش بسزایی ایفا کردند[۷۳].
- مواضع چندگانه قبیله جعفی در برابر سه حرکت ابن اشعث، آل مهلب و خوارج: قبیله جعفی نسبت به شورش ابن اشعث کندی و آل مهلب، دو موضع متناقض همراهی و درگیری داشت[۷۴]. در این دو رویداد، مواضع اشراف و رؤسای جعفی، بزرگان و نام آوران علمی و مذهبی آن، تعارض داشت. به علاوه گرایشهای سیاسی و زمینههای اجتماعی حاکم بر عراق و جاهطلبی کارگزاران اموی و عصبیت قبیله ای و مصلحت اندیشی قومی، مانع اتخاذ مواضع روشن از سوی قبیله جعفی شده بود. مواضع فردی و قبیلهای جعفی در تقابل با خوارج قرار داشت. خوارج روحیات بدوی داشتند که با روحیات شهری جعفیها در تعارض بود. از سوی دیگر گرایشهای عقیدتی ـ سیاسی قبیله جعفی، مانع همراهی و هواداری آنها با خوارج میشد. در نتیجه جنگاوران، اشراف و موالی جعفی در رویارویی جدی با خوارج بودند و شاید به همین سبب بود که والیان عراق و ایران، بیشتر از فرماندهان این قبیله، برای دفع شورش خوارج در عراق و ایران بهره میبردند[۷۵].
- مواضع دوگانه بزرگان جعفی در برابر دعوت عباسی: منابع موجود گزارشهای کمی از حضور بنی جعفی در دعوت عباسی ارائه دادهاند. با این حال به چگونگی حضور و همراهی رهبران جعفی با عباسیان در برخی منابع اشارههایی رفته است. این همراهی از همکاری در میدان مبارزه فرهنگی و افشاگری مشاهیر جعفی در برابر امویان تا حضور در سپاه عباسی و جنگ با امویان در عراق را شامل میشود. [۷۶].[۷۷]
قبیله جعفی و نقش آفرینی در میادین علمی و فرهنگی
قبیله جعفی در حیات علمی و فرهنگی بهویژه تألیف آثار متعدد، نقش مهمی داشتند. نام بزرگان جعفی در متون رجالی، روایی، حدیثی و تاریخی، بسامد زیادی دارد. برخی از بزرگان جعفی از پایه گذاران مکاتب فقهی، حدیثی و تاریخی اسلامی هستند[۷۸] و در برخی شاخههای علوم اسلامی اعم از حدیث، سیره، فقه، تاریخ، فتن و ملاحم، شعر و ادب و خطابه آثار فراوانی نوشتهاند[۷۹]. حیات علمی کوفه در قرون نخستین اسلامی بر پایه دیدگاه صحابه از جمله عبدالله بن مسعود[۸۰] و گرایش به اهل بیت (ع) یا تشیع پایهگذاری شد و نام بزرگان جعفی در هر دو گروه دیده میشود[۸۱]. همچنین از مجموع اصحاب ائمه (ع) و روات شیعی که طوسی در دو کتاب خود آورده است، ۱۲۷ تن پسوند "الجعفی" دارند که ۳۲ تن آنها از موالی این قبیله هستند[۸۲].
برخی از بزرگان جعفی از صحابه رسول خدا (ص) و تابعان سرشناس بودند و در مسائلی چون مصاحف و املای قرآن آراء مشهوری داشتند[۸۳].
از میان فهرست گستردهای از بزرگان جعفی که در منابع رجالی و روایی آمده، است. برخی از مردان جعفی مورد توجه روات و محدثان بودند و مسند[۸۴] یا ثقه به شمار میرفتند. همچنین برخی از بزرگان جعفی از روات مشهور سیره و مغازی به شمار میآمدند و برخی از نخستین تک نگاریهای تاریخی منسوب به آنهاست[۸۵]. حضور مردان جعفی در عرصه فقاهت و صدور فتوا هم قابل توجه است.
قبیله جعفی دارای مسجدی در کوفه بودند که امام علی (ع) از آن به عنوان مسجدی مبارک یاد کرده است[۸۶].[۸۷] مشهورترین فرد این خاندان در میان اصحاب امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق(ع)، جابر بن یزید جعفی است.
منابع
پانویس
- ↑ رجوع کنید به ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص ۴۷۶ـ۴۷۷؛ زُبیدی، تاج العروس، ج۱۰، ص۱۸۲.
- ↑ رجوع کنید به ابنمنظور، لسان العرب، ذیل «جعف».
- ↑ در باره اصل واژه جعفی و هیئت منسوب به آن، اقوال گوناگونیذکر شده است. (رجوع کنید به ابنمنظور، لسان العرب، ذیل «جعف»؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ذیل «جعف») بنا بر مشهور، جُعفی هم نام پدر قبیله جعفی است و همهیئت منسوب به آن. (رجوع کنید به سمعانی، الانساب، ج ۲، ص ۶۷).
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰ و ۳۰۳؛ جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه، ذیل «جعف».
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۳؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص ۴۰۹.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۷؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۷۲.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۹۱، ۱۰۱-۱۰۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۲.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۵۱.
- ↑ محمد احمد والی، معهد المخطوطات العربیه، ص۳۹۳-۴۰۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹۰-۳۹۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۸.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۷-۸.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۸.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۸-۹؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۷۳.
- ↑ ابن عبدربه، العقدالفرید، ج۴، ص۱۰.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۳۵-۲۳۶.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۵۱.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۹.
- ↑ قمی، تاریخ قم، ص۲۶۷-۲۶۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۴۱-۴۵۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۹۴-۲۹۶.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۰.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۵، ص۲۹۵-۲۹۶.
- ↑ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۲۶-۲۲۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۷۶-۳۷۷.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۵، ص۵۷۱.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۴۵.
- ↑ اصبهانی، ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۳۴؛ ابن یونس، تاریخ، ج۱، ص۱۱۱ و ج۲، ص۲۲۰.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۰-۱۱.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۵.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۰۱-۵۰۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۳-۱۵۰.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۹-۴۹۰.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۸.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۸؛ ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۵۷؛ کندی، الولاۀ و القضاۀ، ص۲۱-۲۴.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۱-۱۲.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.
- ↑ کندی، الولاۀ و القضاۀ، ص۴۱-۴۷.
- ↑ ابن یونس، تاریخ، ج۱، ص۳۲۷.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۴۱۴.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۳، ص۲۵۱-۲۵۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۸۱.
- ↑ سهمی، تاریخ جرجان، ص۵۴-۵۶.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۲۱.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۳-۱۴.
- ↑ أبومخنف، مقتل الحسین (ع)، ص۲۳۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۷.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۵-۱۶.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴-۲۱۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۹۸-۴۹۹.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۱۸۶.
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰.
- ↑ ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۳۳۱-۳۳۲.
- ↑ ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۱۸۷.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۰۷.
- ↑ "استراح الناس منه". ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۹۴.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۹۰-۳۱۶.
- ↑ نک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۲۸.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۷-۱۸.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۳۲۷-۳۲۸.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۳۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴-۶.
- ↑ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۷۱-۷۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۹۲-۹۳ و ۱۹۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۴۴.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۸-۲۰.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۵-۳۲۷.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۹۹؛ ج۲۰، ص۲۲۷، ۴۱۸.
- ↑ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۷-۵۸.
- ↑ ابن شبه نمیری، تاریخ المدینة المنورۀ، ج۳، ص۱۰۰۶-۱۰۰۷؛ احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ص۵۷۵-۵۷۶.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۵-۳۲۷؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۲۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۴۶.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۱۱.
- ↑ برای نمونه نک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۷۰ و ج۴، ص۲۳۱؛ خطیب بغدادی، احمد؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۴؛ صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، ص۱۴۱.
- ↑ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۲۰-۲۲.