اهداف قیام امام حسین
شناخت اهداف قیام امام حسین (ع) یکی از مباحث مهم در بررسی حادثه عاشوراست. برخی از اهدافی که برای این قیام نام برده شده عبارت است از: زنده کردن اسلام و اصلاح جامعه، احیای سنت نبوی و سیره علوی؛ هدایت و آگاه ساختن مسلمانان؛ آزادسازی اراده ملت از محکومیت سلطه و زور و حاکم ساختن حق؛ افشای ماهیت واقعی امویان و از بین بردن سلطه استبدادی آنان بر جهان اسلام و اجرای قانون شرع و تأمین قسط و عدل و از بین بردن بدعتها و کجرویها.
مقدمه
یکی از مباحث مهم در بررسی حادثه عاشورا، شناخت اهداف قیام امام حسین (ع) در این حادثه بزرگ است. تحلیل این حادثه، به شکل گسترده آن، بیشتر در دوران معاصر و هم زمان با شکلگیری جنبشهای اجتماعی و مذهبی انجام گرفته و در این فاصله زمانی کوتاه، آرای متفاوتی عرضه شده است. پیش از طرح دیدگاهها در این باره و تجزیه و تحلیل آنها، میباید نخست، پیشفرضها و روش بحث را مشخص کرد؛ چراکه به نظر میرسد بسیاری از اقوال و دیدگاههای ارائه شده، قابل جمع هستند و منشأ اختلافات، به عدم شفافیت پیشفرضها و روش بحث، بر میگردد[۱].
پیشفرضها
بیتردید، حادثه عاشورا و حرکت امام حسین (ع) را نمیتوان خارج از معتقدات و باورهای مسلم شیعه - که برگرفته از قرآن و سنت و تاریخ است- و نیز مسلمات عقلی و عقلایی، تحلیل کرد. این باورهای مذهبی و مسلمات عقلی و عقلایی، پیشفرضهای ما را در این مسئله، تشکیل میدهند که فهرستوار به مهمترین آنها، اشاره میگردد:
اهداف کلی امامت و خلافت الهی
شیعیان، در بحث اثبات امامت، علاوه بر احادیث مسلم نقل شده از پیامبر خدا (ص)، برای ضرورت امامت، به اموری استناد میکنند که آنها را شئون امامت میدانند؛ اموری همچون:
- تبیین و تشریح قرآن و سنت پیامبر خدا؛
- تلاش برای حفظ و نگهداری دین از نابودی و انحراف؛
- تلاش برای تحقق دین؛
- الگو بودن.
روشن است که این اهداف کلی، بر سراسر زندگی امامان (ع)، سایه افکنده است و تمام اقوال و افعال و حتی حیات و ممات آن بزرگواران، در مسیر تحقق این اهداف بوده است[۲].
راهبردهای کلان و اهداف قیام
اهداف مردان بزرگ، در تاریخ نیز بزرگاند و هرگاه برخاسته از ژرفای رسالتی والا باشد، بر ارج و عظمت آن افزوده میشود. آنگاه که ما در پیشگاه امام حسین (ع) که تجسم برجستهترین مردم عصر خویش و حامل میراث نبوت و دستورات خاتم رسالتهای جاودان و در گفتار و کردار، مورد تأیید الهی است، میایستیم و در برابر سیره و رفتارش قرار میگیریم تا اهداف نظام مقدسش -که جان خویش و خانواده و باوفاترین یارانش را فدای آن ساخت- مورد بحث و بررسی قرار دهیم، میبینیم به سادگی نمیتوان بر همه آنها آگاهی یافت؛ بلکه طبیعی است که تنها به اندازه فهم و درک و خرد خویش به بررسی آن حادثه میپردازیم. امام حسین (ع) خویشتن را در راه خدا و به خاطر دین و آییناش قربانی ساخت. بنابراین، اهداف وی -که تبلور رضایت و اطاعت خدا بوده- نیز بسیار با عظمت، گسترده و متعدد بود که میتوان برخی اهداف آن بزرگوار را از قیام و انقلابش اینگونه بیان داشت[۳]:
راهبرد نخست: رساندن انسان به کمال
هدف اول: هدایت الی الله
راهکار (۱): تبیین قرآن و سنت پیامبر خدا
راهکار (۲): آگاه ساختن مسلمانان
امام حسین (ع) در نامه خود به بزرگان بصره نوشت: "و من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا میخوانم،؛ چراکه (این گروه) سنّت پیامبر (ص) را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند، اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم"[۴].
راهکار (۳): امر به معروف و نهی از منکر
عدم وجود فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه، نتیجه طبیعی زمامداری منحرف به شمار میآید و این مسأله با عناوین متعددی از جمله: لزوم اطاعت از فرمانروا، حرمت بیعتشکنی هرچند منحرف، همچنین حرام بودن ایجاد تفرقه بوقوع پیوست. امام (ع) این حالت را در این فرمودهاش چنین به وصف آورده: آیا نمیبینید که نه به حق عمل میشود و نه از انجام باطل نهی میشود شایسته است در چنین محیطی شخص با ایمان به سوی دیدار پروردگارش بشتابد[۵].
از اینرو، این میطلبید که فرزند رسول خدا (ص) شمشیر به دست گیرد و برای بازگرداندن حق، به جایگاه اصلی آن از طریق امر به معروف و نهی از منکر، به جهاد و مبارزه برخیزد. امام (ع) در وصیت خود به برادرش محمد حنفیه بدین موضوع اشاره کرد و فرمود: من از سر خودخواهی و یا خوشگذرانی و برای ستمگری و فساد و تباهی از مدینه خارج نمیگردم، بلکه هدفم از این سفر اصلاح مفاسد امت جدم رسول خدا (ص) و اجرای امر به معروف و نهی از منکر است.
اصلاح موردنظر امام (ع) همان امر به معروف و نهی از منکر در کلیه زوایای دین و زندگی تلقی میشد و این واقعیت طی نهضت بزرگی که آن بزرگوار انجام داد، تحّقق یافت و هدایت و ارشاد و توجه به بشریّت از جنبههای دینی، معنوی، انسانی و اخروی، ثمره شهادت وی و آن نهضتی است که نسلهایی از امت براساس آن تربیت یافتهاند و از مکتبش قهرمانان و دلاورمردانی بزرگ پدید آمده و همواره تا قیامت چونان مشعلی فروزان روشنیبخش طریق حق و عدالت و آزادی و اطاعت از خدای متعال باقی خواهد ماند.[۶].
راهبرد دوم: حفظ نظام و دفع فساد و اختلاف
هدف اول: حفظ امنیت
هدف دوم: مبارزه با فساد
هدف سوم: اصلاح جامعه
راهکار (۱): اصلاح سیاسی و مبارزه با سلطه باند اموی
راهکار (۳): اصلاح فرهنگی، اخلاقی و مقابله با ناهنجاریها
راهکار (۴): آزادسازی اراده و بیدار کردن وجدانها و تحریک احساسات امت
بسیار اتفاق میافتد که پیروان آیین و مسلکها و مبلّغان رسالتها، در جهت ژرفا بخشیدن به اعتقادات و اندیشه مردم قادر نیستند خرد و اندیشه و ذهن را جدا از عناصر احساس و عاطفه مخاطب قرار دهند. مسلمانان در عصر امام حسین (ع)، پس از تسلط یزید، به حالتی از رکود و سنگدلی و بیتوجهی به خطرهایی که آنها را فراگرفته بود، دچار گشته و در برابری با مبارزه جویهایی که بر ضد اعتقادات اسلامی صورت میگرفت، عزم و اراده خود را از دست داده بودند، به همین دلیل امام حسین (ع) به تثبیت موقعیت و جایگاه دینی خود و تشریح عملی آن با اتخاذ موضع مبارزهجویانه خویش اکتفا نکرد، بلکه کوشید تا وجدانهای مردم را بیدار و عواطف و احساسات آنها را تحریک نماید تا به مسئولیتهای خویش عمل نمایند. از اینرو، مسیر بذل جان و از خودگذشتگی در راه عقیده و آرمان دین را، پیمود و شیوه شهادت در راه خدا را برگزید تا با گرمی و طراوت، در ژرفای دل مردم وارد شود و آنگاه که قیام و انقلابش نشان داد، ایثار و از جانگذشتگی منحصر به گروه و یا قشر معینی از مردم نیست و نه تنها جوانان بلکه کودکان و زنان و پیرمردان نیز در این راستا نقشی بسزا دارند، برجستهترین الگو و نمونه را ارائه داد؛ و تأثیر فوری آن در مردم کوفه پدیدار شد و با اظهار ندامت و پشیمانی در پیشگاه امام و اسلام، احساس تقصیر و کوتاهی نمودند و جنبش توابین در پی شورش مردم مدینه که دو سال پس از حادثه کربلا رخ داد، شکل گرفت.
در واقع حادثه کربلا، تأکیدی حقیقی بر این معنا بود که رنج و دشواریها نمیتواند مانعی برای ابراز سخن حق و تلاش در جهت حفظ و حراست آیین اسلام به شمار آید. چنانکه روح ایثار و از خودگذشتگی را در دل مسلمانان غرس و اراده آنان را آزاد ساخت و به رویارویی با ستم و ستمپیشگان وا داشت و برای فرار از مسئولیت مبارزه و دفاع در راه عقیده و مقاومت و پایداری در جهت اعتلای کلمه حق، عذری باقی نماند.[۷].
حالتی از رکود بر امت سایه افکنده بود به گونهای که در تلاش و فعالیت برای اتخاذ موضعی عملی و صحیح در قبال حاکم ستمپیشه زمان خود، قادر نبودند، همه میدانستند یزید کیست و از چنان صفات زشت و ناپسندی برخوردار است که وی را هیچگاه شایسته زمامداری مسلمانان قرار نمیدهد. در چنین شرایطی بسیاری از مردم، حیران و سرگردان بوده و در عزم و اراده و تصمیم خود دچار شک و تردید شده بودند. از اینرو، امام حسین (ع) حرکت خود را آغاز کرد تا مواضع الهی ستمناپذیری و مبارزه با فساد را در نهضت و قیامی بزرگ و شفاف همراه با از خودگذشتگی و ایثار در راه آرمان اسلامی، به منّصه ظهور بگذارد تا امت نیز در قبال ستم و بیداد، به اتخاذ همین موضع همت گمارد.[۸].
حضرت در کربلا به یاران خویش فرمود: "آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیشود؟ براستی که مؤمن باید به مرگ و دیدار خدا روی آورد. پس من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز رنج و ملال نمیبینم"[۹].
راهکار (۵): جاانداختن فرهنگ مقاومت و ذلتناپذیری
امام حسین (ع) از روح بلند و با عظمتی برخوردار بود که خداوند آن را به صفاتی برجسته و ارزشهایی والا، و سرشار از عزت و شرف و ذلتناپذیری، آراسته بود و در مقابل روح پلید و تبهکار یزید و کسان او وجود داشت که از امام حسین (ع) میخواستند در سایه حکومت ننگین و فاسدشان ذلیلانه زندگی کند. ولی امام (ع) با صراحت فرمود: به هوش باشید! این مرد فرومایه فرزند فرومایه، مرا میان دو راه، پذیرش شمشیر و یا ذلتپذیری قرار داده است، هیهات که ما تن به چنین ذلت و خواری دهیم، خدا و پیامبر و نفوس با شرافت و مردان با ایمان هرگز به ما اجازه نمیدهند اطاعت پستفطرتان و فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم...
در جایی دیگر فرمود: «لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً، وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً»[۱۰].. امام حسین (ع) با این شیوه زیبنده، سنت ذلتناپذیری را برای هر فردی که به ارزشهای آیین الهی پایبند و بدانها گرایش داشته و از آنها حمایت و دفاع نماید، به یادگار نهاد و با استفاده از همین اصل، به تغییر وضعیت موجود فاسد، همت گمارد.[۱۱].
هدف چهارم: پاسداری از دین (نگهداری از نابودی و بدعت و انحراف)
امام حسین(ع) در نامه خود به بزرگان بصره نوشت: "و من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا میخوانم،؛ چراکه (این گروه) سنّت پیامبر (ص) را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند، اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم"[۱۲][۱۳]
راهکار (۱): زنده کردن اسلام و اصلاح جامعه، احیای سنت نبوی و سیره علوی
در آن روز که خلافت از مسیر اصلی خود در سقیفه منحرف گردید، امت اسلامی در ورطه بسیار دشوار و سختی قرار گرفت؛ زیرا مسلمانان پس از رحلت رسول اکرم (ص)، خود پذیرا شدند که زمام امورشان را کسانی برعهده گیرند که نیاز به مشورت و پند و موعظه دارند و در حق امت خطا روا میدارند و سپس پوزش میطلبند. بنابراین، نتیجه چنین عملی پنجاه سال پس از فقدان نبی اکرم (ص) آشکار شده و زمام امور مسلمانان را کسی برعهده میگیرد که نه تنها در انجام محرمات الهی بیپرواست، بلکه حقد و کینه خویش را نسبت به اسلام و مسلمانان آشکارا ابراز داشته و -آرمان، موجودیت و امت- اسلام در معرض خطر واقعی قدرت دگرگونسازی که قادر بود هرچیزی را تغییر و تبدیل دهد، قرار گرفت که نظیر آن برای برخی از آیینهای آسمانی گذشته، رخ داده بود.
در برههای چنین مهم، امام حسین (ع) به اتفاق خاندان و یارانش، با سردادن فریاد و خروشی بلند و طنینانداز به مسلمانان هشدار میدهد و خون پاک و مقدس خویش را در راه عقیده و آرمان و امت جدش، فدا میکند و رسول خدا از پیش دربارهاش فرموده بود: «إِنَّ الْحُسَيْنَ مِصْبَاحُ الْهُدَى وَ سَفِينَةُ النَّجَاةِ»؛ حسین مشعل هدایت و کشتی نجات است، چنانکه بارها فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»؛ حسین از من است و من از حسین. بنابراین حسین (ع) و نهضت مقدس او تجسم واقعی اسلام حقیقی بوده و خط راستین اسلام محمدی در وجود آن بزرگوار، خاندان و یاران باوفایش (رضوان الله تعالی علیهم) تبلور داشت.
امام حسین (ع) طی نامهای که به مردم بصره فرستاد صریحاً و کاملاً شفاف فرمود: آنگاه که انحراف به مرز پدید آمدن بدعت و احیای آن برسد، در حقیقت، سنت مرده تلقی میشود.[۱۴].
امام حسین (ع) در این زمینه فرمود: "من برای جاهطلبی و کام جویی و آشوبگری و ستمگری قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در کار امت جدم قیام کردم و میخواهم امر به معروف و نهی از منکر و به شیوه جد و پدرم حرکت کنم"[۱۵].
هدف ششم: دفع و رفع اختلاف
هدف هفتم: توزیع عادلانه امکانات
راهبرد سوم: برقراری عدل و دفع و رفع ظلم
هدف اول: مبارزه با ظلم
امام حسین (ع) تجسم رهبر الهی دینی بود که کلیه ارزشهای پسندیده و فضایل والای اخلاقی در وجودش متبلور بود. امام (ع) نظر به جایگاه اجتماعی وی -که نواده و وارث نبی اکرم (ص) به شمار میآمد- مسئولیت این امت را برعهده داشت و در دوران معاویه کوشید امور را به گونهای صلحآمیز اصلاح نماید، به همین دلیل با معاویه به احتجاج پرداخت و نقشهها و طرحهای او را فاش ساخت[۱۶] و مسلمانان را به مسئولیت و نقشی که داشتند آگاه ساخت[۱۷] و در جهت آمادهسازی آنان برای رویارویی با ظلم و ستم، گام بلندی برداشت[۱۸] و کوشید تا مردم را برای مبارزه با ستمپیشگان متحد و یکپارچه سازد[۱۹]. امام حسین (ع) آنگاه که در راستای تغییر اوضاع اجتماعی مسلمانان، کلیه اقدامات ممکن را انجام داد، با تمام توان و به اتفاق خاندان خویش دست به تلاشی همهجانبه و مهم زد تا مسلمانان را در جهت تغییر دادن وضعیت موجود فاسدشان، بیدار سازد.[۲۰].
راهکار (۱): افشای ماهیت امویان و رسوایی واقعیت آنان
امام حسین (ع) در کربلا به یاران خویش فرمود: "آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیشود؟ براستی که مؤمن باید به مرگ و دیدار خدا روی آورد. پس من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز رنج و ملال نمیبینم"[۲۱]. آن حضرت در نامه خود به بزرگان بصره نوشت: "و من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا میخوانم،؛ چراکه (این گروه) سنّت پیامبر (ص) را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند، اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم"[۲۲].
زمامداران غیرمعصوم و غیرقانونی که زمام امور مسلمانان را به دست گرفتند، در انظار مردم بر اعمال خویش پوششی دینی مینهادند و در این راستا حکّام بنی امیه بیش از دیگران از این شیوه فریبکارانه بهره میجستند؛ زیرا معاویه نه تنها در ساخته و پرداخته کردن احادیث ساختگی برای تقویت حکومتش هیچگونه تردیدی به خود راه نمیداد، بلکه به هر وسیله ممکن در جهت فریب مسلمانان تلاش کرد و توانست میان توده مردم تا اندازهای در این زمینه موفق شود.
با به حکومت رسیدن یزید، آن هم به شیوهای که مورد تأیید اسلام نبود، اوضاع وخیمتر گردید، به همین دلیل ناگزیر میبایست روند حرکت امویان فاش و چهره واقعی آنان به تصویر کشیده شود تا این چهره برای جهان اسلام آشکار گردد و در نتیجه به نقش و رسالتش پی برده و به انجام وظایفش همت بگمارد. امام حسین (ع) به عنوان پیشوای معصوم، حرکت خویش را آغاز نموده تا با انحراف و گمراهی حکومت وقت برابری کند. در واقع، جریان امویان با ارتکاب جنایت بسیار زشت و ناپسندشان که به شهادت شایستهترین انسان و یاران و خاندان و زنان و فرزندانش انجامید، از کینهتوزی نهان خویش پرده برداشت و در پی آن در ماجرای حرّه، کعبه را با منجنیق سنگباران کرده و مدینه رسول خدا (ص) را سه روز قتل و کشتار و چپاول نموده و به گونهای بسیار زشت که نظیر آن را نمیتوان یافت به اموال مردم دستاندازی و زنان و کودکانشان را مورد هتک حرمت قرار دادند[۲۳].
راهکار (۲): پذیرش خواسته مردم خشمگین و از بین بردن سلطه استبدادی
مسلمانان با پی بردن به انحراف هیئت حاکمه و تبهکاری آنان، دست به تلاشهای متعددی زدند و کوشیدند تا دستگاه حاکم غرق در ستم و بیداد را از لوث این همه جنایت پاک گردانند، تا اینکه قیام ابا عبدالله الحسین (ع) به سمبل و الگویی تبدیل شد که در جهت مبارزه و پایداری در برابر هر نظام فاسدی، از آن پیروی میشد و امام (ع) خود به ویژگیهایی که یک زمامدار باید از آن برخوردار باشد، تصریح میکند و میفرماید: به جانم سوگند! پیشوای راستین و امام بر حق کسی است که به کتاب خدا عمل نموده و راه عدلوداد پیشه سازد و از حق پیروی کند و خویشتن را وقف فرمان الهی نماید[۲۴][۲۵].
امام حسین (ع) نمیتوانست بیآنکه دست به حرکتی قوی بزند، درنگ نماید. نامههای فراوانی از مردمی که پذیرای بیعت یزید بن معاویه نشده بودند، به سوی حضرت سرازیر شد که از آن بزرگوار خواسته بودند، زمام امور آنها را در دست گرفته و به آگاهی و بیداری آنان بپردازد و امام (ع) اگر به ندای آنان پاسخ مثبت نمیداد خود را در پیشگاه خداوند مسئول میدانست، دعوت مردم کوفه از امام حسین (ع) به منزله پوششی سیاسی تلقی میشد که به قیام آن حضرت مشروعیت میبخشید، قیام آن حضرت (ع) به انگیزه شخصی انجام نپذیرفت، به ویژه پس از آنکه از ناحیه همین مسلمانان بر آن حضرت اتمام حجت شد.[۲۶].
هدف دوم: تشکیل حکومت الهی
هدف سوم: اجرای قانون الهی (اجرای دین)
امام حسین(ع) در نامهای که همراه مسلم بن عقیل به کوفیان نوشت، رسالت امامت را اینگونه ترسیم فرمود: "به جانم سوگند! امام و پیشوا تنها کسی است که به کتاب خدا عمل کند و عدل و داد را بر پا دارد، دین حق را پذیرفته و خود را وقف راه خدا کند"[۲۷]. [۲۸]
هدف چهارم: عملیکردن مأموریت الهی در قیام بر ضد ظلم
رسول اکرم (ص) رهبر و مبلغ بزرگ اسلام که از گناه برکنار و مورد حمایت الهی بود، امکان نداشت آرمانی بس والا و رسالتی نظیر رسالت اسلام را که خاتم همه رسالتها تلقی میشد، بدون برنامهریزی و توجه به آن، به خود وانهد و یا سرپرستی بر آن نگمارد تا اداره امور آن را برعهده گیرد و در گفتار و رفتار خالصانه عمل نماید و با استفاده از دانش و آگاهی کامل از احکامش، آن را به هدف موردنظر خود سوق دهد و برای زنده ماندن آن، از ارزشمندترین اشیایی که در اختیار دارد بگذرد، تا آیین خدا زنده و جاودان و برتر بماند.
کسی که در رفتار رسول اکرم (ص) و اهل بیت او (ع) به بررسی بپردازد به روشنی درمییابد نقشی که ائمه معصومین (ع) ایفا میکردند کاملا در ارتباط با یکدیگر و در روندی تکاملی بوده است، و آن بزرگواران تسلیم محض خدا و رسول او بودهاند. آنگاه که جمعی، دلسوزانه از امام حسین (ع) خواستند از رفتن به عراق خودداری کند، حضرت با اشاره به این مطلب، فرمود[۲۹]: رسول خدا (ص) به من چنین فرمانی داده و من آن را به اجرا در خواهم آورد.
چنانکه نبی اکرم (ص) در لحظه ولادت ابا عبدالله الحسین (ع) از شهادت آن بزرگوار به دست ستمپیشگان فاسق، خبر داده بود که این مسأله نزد مسلمانان، از امور قطعی به شمار میآمد[۳۰][۳۱].
منابع
پانویس
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۲۶۵.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۲۶۶.
- ↑ جهت اطلاع بیشتر به اضواء علی ثورة الحسین از سید محمد باقر صدر، ص۵۷ مراجعه شود.
- ↑ «... وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِیتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِی وَ تُطِیعُوا أَمْرِی أَهْدِکُمْ سَبِیلَ اَلرَّشَادِ»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۳۲۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۳.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۹۵.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۹۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۹۱.
- ↑ «لاَ تَرَوْنَ إِلَی اَلْحَقِّ لاَ یُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَی اَلْبَاطِلِ لاَ یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبِ اَلْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اَللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لاَ أَرَی اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً وَ اَلْحَیَاةَ مَعَ اَلظَّالِمِینَ إِلاَّ بَرَماً»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۳، ص۹۸.
- ↑ «من مرگ را جز سعادت و زندگی در سایه حکومت ستمپیشگان را جز خسارت نمیدانم»
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۵.
- ↑ «... وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِیتَتْ وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِی وَ تُطِیعُوا أَمْرِی أَهْدِکُمْ سَبِیلَ اَلرَّشَادِ»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج ۲، ص۳۲۲.
- ↑ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۶۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۹۴.
- ↑ «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی علیّ بن أبی طالب (ع)»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ کتاب سیلم بن قیس، ص۱۶۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۲۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۲۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۴.
- ↑ «لاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ، و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ، لِیَرغَبِ المُؤمنُ فی لِقاءِ اللّه ِ مُحِقّا فإنّی لا أرَی المَوتَ إلاّ سَعادَةً و لا الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج ۳، ص۹۸.
- ↑ «... وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِیتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِی وَ تُطِیعُوا أَمْرِی أَهْدِکُمْ سَبِیلَ اَلرَّشَادِ»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج ۲، ص۳۲۲.
- ↑ به فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۳۰۱؛ الامامة و السیاسة دینوری، ج۲، ص۱۹؛ مروج الذهب، ج۲، ص۸۴ مراجعه شود.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۹۲.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۵.
- ↑ «... فَلَعَمْرِی مَا اَلْإِمَامُ إِلاَّ اَلْعَامِلُ بِالْکِتَابِ وَ اَلْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ اَلدَّائِنُ بِالْحَقِّ وَ اَلْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ اَللَّهِ وَ اَلسَّلاَمُ»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج ۲، ص۳۴۰.
- ↑ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۶۷.
- ↑ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۶؛ تاریخ ابن عساکر در حالات امام حسین؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۱۸؛ الفتوح، ج۵، ص۷۴.
- ↑ مستدرک حاکم، ج۴، ص۳۹۸؛ ج۳، ص۱۷۶؛ کنز العمال، ج۷، ص۱۰۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۷؛ ذخائر العقبی، ص۱۴۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۵.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۹۰.