سیره علمی امام حسن مجتبی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مرجعیت علمی و دینی‌

مرجعیت علمی و دینی امام مجتبی(ع) در تربیت جمع زیادی از دانشوران تجسّم یافت و با انحرافات دینی که دین و آیین الهی را دستخوش تغییر و دگرگونی ساخته بود، به مخالفت برخاست و از توطئه دگرگون ساختن سنت شریف نبی اکرم(ص) که معاویه از طریق فعال نمودن گردونه جعل روایات و جلوگیری از تدوین احادیث رسول خدا(ص) برای آن طرح و برنامه ریخته بود، جلوگیری به عمل آورد.[۱]

مکتب امام و فعالیت علمی‌

امام حسن(ع) در مدینه دست به ایجاد مکتب بزرگ خویش زد و در نشر فرهنگ معارف اسلام در جامعه اسلامی، فوق العاده به تلاش پرداخت. بسیاری از دانشمندان بزرگ و محدثان و راویان برجسته، به این مکتب گرایش‌ یافتند و امام(ع) آنان را برای انجام رسالت اصلاح‌گرانه جاوید خود که عقل و خرد جامعه را تبلور می‌بخشید و از غفلت و بی‌روحی بیدار می‌ساخت، بهترین یار و یاور به شمار آورد که مورّخان نام برخی از شاگردان و راویان حدیث آن بزرگوار را یادآورد شده‌اند از جمله: فرزندش حسن مثنی، مسیب بن نجبة، سوید بن غفلة، علا بن عبد الرحمن، شعبی، مبیرة بن برکم، اصبغ بن نباتة، جابر بن خلد، ابو الجوزا، عیسی بن مأمون بن زرارة، نفالة بن مأموم، ابو یحیی عمیر بن سعید نخعی، ابو مریم قیس ثقفی، طحرب عجلی، اسحاق بن یسار پدر محمد بن اسحاق، عبد الرحمان بن عوف، سفین بن لیل و عمرو بن قیس را که همه کوفی بودند می‌توان نام برد[۲]. شهر مدینه، به فروغ وجود این اختران علم و دانش و راویان می‌درخشید و در علم و دانش و ادب و فرهنگ و معارف، بارورترین شهرهای اسلام به‌شمار می‌آمد.

امام حسن(ع) همان‌گونه که مسئولیت نشر علم و دانش را در مدینه به عهده داشت، مردم را به فضایل اخلاقی و انجام کارهای نیک و آراسته شدن به سنت نبی اکرم(ص) فرا می‌خواند. این امام همام مشعل فروزان اخلاق پسندیده‌ای که جدّ بزرگوارش رسول خدا(ص) برای اصلاح و تهذیب جامعه به ارمغان آورده بود، پرفروغ نگاه داشت. فضایل بلند اخلاقی امام مجتبی به گونه‌ای بود که حتی نسبت به دشمنان و مخالفان خویش نیز، نیکی و احسان روا می‌داشت. وقتی اطلاع یافت ولید بن عقبه مبتلا به بیماری شده با اینکه ولید به کینه‌توزی و بغض اهل بیت معروف بود، امام(ع) به عیادت وی رفت.

وقتی امام در جای خود قرار گرفت ولید در مقابل او به‌پا خاست و گفت: «من از اموری که بین خود و تمام مردم وجود داشته به پیشگاه خدا توبه می‌کنم جز آن‌چه بین من و پدرت بوده که از آن توبه نخواهم کرد»[۳]. امام(ع) از وی رو گرداند و با وی مقابله‌به‌مثل نکرد، بلکه هدایایی نیز برایش فرستاد[۴].[۵]

مرجعیت اجتماعی‌

مرجعیت اجتماعی امام مجتبی(ع) در مهربانی و احسان و نیکی به مستمندان و پناه دادن به پناه‌جویان، برای رهایی از چنگال ظلم و ستم و آزار و اذیت امویان، تجلّی یافت.

مهربانی با مستمندان‌

امام حسن(ع) نسبت به فقرا و تهیدستان فوق العاده نیکی و احسان می‌نمود آن‌چه را داشت به آنان می‌بخشید و با نیکی و احسان خویش دلشان را سرشار از سرور و شادی می‌کرد، در مورد کرم و بخشش امام حسن(ع) آمده است که: نیازمندی بدو مراجعه کرد حضرت به او فرمود: نیاز خود را در نامه‌ای بنویس و به ما بده. آن شخص چنین کرد و حضرت دستور داد دو برابر آن‌چه را خواسته بود به او بدهند، یکی از حاضران عرضه داشت: ای پسر پیامبر! این نامه برای این فرد چه برکاتی به دنبال داشت؟ حضرت‌ به او پاسخ داد: برکت این نامه برای ما بیشتر است،؛ چراکه او ما را شایسته انجام کار نیک دانست.

آیا نمی‌دانی کار نیک باید پیش از درخواست شخص انجام پذیرد؛ زیرا اگر پس از اعلان نیاز، بدو احسان نمایی، در حقیقت به بهای آبرویش تمام شده و شاید این فرد نیازمند شب را میان امیدواری و نومیدی با اضطراب به‌سر برده و نداند چگونه نیازش برآورده می‌شود، با دل شکستگی به خواسته‌اش می‌رسد یا با شادی و سرور و کامیابی؟. آن‌گاه که نزد تو می‌آید، اندامش می‌لرزد، دلش ترسان است، اگر نیازش را در قبال آبرویش برآورده ساختی، این آبروریزی از احسانی که دریافت کرده است، برایش گرانتر تمام می‌شود. امام مجتبی(ع) حامی مستمندان و محرومان، پناه زنان بی‌سرپرست و یتیمان بود. پیش از این نمونه‌ای از آثار کرم و بخشش و احسان آن بزرگوار که در بخشش و سخاوت ضرب المثل شده، از نظرتان گذشت.[۶]

پناهجویی به امام‌

امام حسن(ع) در مدینه مرکز رسالت جدش رسول خدا(ص)، برای پناه جویان به آن حضرت، دژی استوار و پناهگاهی شکست‌ناپذیر تلقی می‌شد. اوقات شریف خود را به برآوردن نیاز مردم و برداشتن ستم و ظلم و بیداد از آنان مصروف می‌داشت. سعید بن ابی سرح که از ناحیه زیاد، مورد ستم و بیداد قرار گرفته بود، به حضرت پناه آورد، امام او را پناه داد. به گفته راویان: سعید به دوستی و محبت اهل بیت(ع) معروف بود، به همین دلیل زیاد او را تحت پیگرد قرار داد و جهت پناه جستن به امام حسن(ع) به مدینه گریخت، زیاد با اطلاع یافتن از ماجرا، به سراغ برادر و فرزندان و همسر سعید رفت و آنها را زندانی و خانه‌یشان را ویران و اموالش را مصادره کرد، وقتی امام حسن(ع) از قضیه آگاه شد، این کار فوق العاده بر او گران آمد و طی نامه‌ای به زیاد به او دستور داد، سعید را امان دهد و زن و فرزندانش را آزاد و خانه‌اش را بنا کند و اموالش را به وی بازگرداند[۷].[۸]

میراث علمی امام مجتبی(ع)‌

میراث امام(ع) در چشم‌اندازی کلی‌

امام مجتبی(ع) نیز مانند پدر ارجمند و جد بزرگوارش رهبری الهی به شمار می‌آمد که مسئولیت‌های رهبری وی را می‌توان در جمله‌ای کوتاه و پر معنا و دارای ابعاد گوناگون «ارشاد و هدایت به فرمان خدای متعال» که برخاسته از این فرموده اوست، عنوان کرد. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۹]. هدایتی که به فرمان خدای سبحان انجام می‌پذیرد در تبیین دین الهی و عرضه کردن جزئیات احکام کلی و یا مطلق آن‌که در قرآن و بیان رسول معظم اسلام بدان تصریح شده و نیز در تفسیر قرآن کریم و تشریح اهداف رسول اکرم(ص)، جلوه‌گر است.

هدایت در اجرا و عملی ساختن احکام خدای متعال میان مسلمانان و حفظ و حراست دین و احکام الهی از هرگونه تحریف و تغییر و تبدیلی که گمراهان انحراف‌گر، درصدد به وجود آوردن آن هستند، متجلّی است. انقلابی که اسلام بزرگ به وجود آورد پیش از آن‌که انقلابی اجتماعی یا اقتصادی باشد، انقلابی فرهنگی تلقّی می‌شد. بنابراین، اگر ملاحظه می‌کنید اهل بیت(ع) خود را وقف تربیت و تهذیب مسلمانان براساس معارف و ارزش‌های رسالت الهی قرار می‌دهند، جای شگفتی نیست. این بزرگواران با عنایت به بیان صریح قرآن در تشریح اهداف رسالت و پیامبری که امام(ع) خود را ادامه دهنده راه او و حامی و سرپرست «رسالت» «امت» و «دولتی» می‌داند که نتایج تلاش‌ها و زحمات آن پیامبر گرامی است، نخستین وظیفه و مسئولیت خویش را تربیت و تهذیب مسلمانان می‌دانند، خدای متعال با بیان اهداف رسالت و مسئولیت نبی اکرم(ص) می‌فرماید: يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[۱۰]

اگر امام مجتبی(ع) به علل و اسبابی دینی و مکتبی چشم از خلافت پوشید، امّا صحنه را تهی نگذاشت و به جاهلیت گرایان اجازه به یغما بردن میراث رسول اکرم(ص) را نداد، بلکه ملاحظه خواهید کرد که آن بزرگوار به تربیت پایگاهی همت گمارد که زیر بنای دولت به‌شمار آمده و احکام دین بر مبنای آن به اجرا و عمل در می‌آمد. امام حسن مجتبی(ع) طی سخنان گهربار خود برای مسلمانان در قالب خطابه، سفارش، مناظره، نامه و یا روایاتی که در بخش‌های گوناگون معارف به‌دست ما رسیده، میراث فکری و علمی پرباری را به یادگار نهاده است.

این سخنان حاکی از توجّهات همه جانبه امام(ع) و گستردگی دامنه علم و دانش و احاطه و آگاهی آن بزرگوار به نیازهای مسلمانان در دوران پرآشوب و فتنه‌ای است که حضرت در آن می‌زیست و مسلمانان با آن دست به گریبان بودند و اندک افرادی که مورد توجه و حمایت الهی قرار داشتند، کسی از حقیقت این مرحله و نیازمندی‌های آن آگاهی نداشت. اکنون ضمن ارائه نمایی از توجهات علمی امام مجتبی(ع)، گلچینی از مفاهیم و ارزش‌های والایی را که بر زبان آن بزرگوار جاری شده و با سخنان بلیغ خویش بدان اشاره فرموده است و یا در تهذیب و تربیت شاگردان و یارانش تبلور یافته، برمی‌گیریم.[۱۱]

دانش و خرد

  1. امام(ع) در تشویق به کسب علم و دانش و چگونگی آن و شیوه بالنده ساختنش فرمود:
    1. «تعلّموا العلم فإنكم صغار في القوم و كبارهم غدا و من لم يحفظ منكم فليكتب»[۱۲]؛ در پی کسب دانش برآیید که شما امروز در جمع مردم، کودک هستید ولی فردا از بزرگان آنان به‌شمار خواهید آمد. هریک از شما قادر نیستید مطلبی را حفظ کنید، آن را یادداشت نمایید.
    2. «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ»[۱۳]؛ پرسش مناسب، نیمی از دانش است.
    3. «عَلِّمِ النَّاسَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَيْرِكَ فَتَكُونَ قَدْ أَتْقَنْتَ عِلْمَكَ وَ عَلِمْتَ مَا لَمْ تَعْلَمْ»[۱۴]؛ به مردم دانش بیاموز و از دانش دیگران بهره بگیر، با این کار پایه‌های دانش خود را تحکیم نموده و آن‌چه را نیز نمی‌دانی فراگرفته‌ای.
    4. «قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّمِينَ»[۱۵]؛ دانش، عذر دانش‌پژوهان را از میان برداشته است.
    5. «الْيَقِينُ مَعَاذٌ لِلسَّلَامَةِ»[۱۶]؛ یقین، پناه سلامت است.
    6. «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِدَامَةِ التَّفَكُّرِ، فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَيْرٍ وَ أُمُّهُ»[۱۷]؛ شما را به پیروی از خدا و اندیشه مستمر سفارش می‌کنم؛ زیرا اندیشه، ریشه هر کار نیک و پسندیده به‌شمار می‌آید.
  2. عقل و خرد پایه و اساس علم و دانش است، از همین رهگذر امام(ع) با بیان لوازم و آثار علمی آن و درجه اهمیت و نقش خرد در کمال آدمی، آن را به تصویر کشیده و چنین می‌فرماید:
    1. «الْعَقْلُ حِفْظُ الْقَلْبِ كُلَّ مَا اسْتَرْعَيْتَهُ»[۱۸]؛ عقل و خرد نگاهبان رازهای دل است.
    2. «لَا أَدَبَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ، وَ لَا مُرُوَّةَ لِمَنْ لَا هِمَّةَ لَهُ، وَ لَا حَيَاءَ لِمَنْ لَا دِينَ لَهُ، وَ رَأْسُ الْعَقْلِ مُعَاشَرَةُ النَّاسِ بِالْجَمِيلِ، وَ بِالْعَقْلِ تُدْرَكُ سَعَادَةُ الدَّارَيْنِ، وَ مَنْ حَرُمَ الْعَقْلَ حَرُمَهُمَا جَمِيعاً»؛ آن‌کس که از عقل و خرد برخوردار نیست فاقد ادب و فرهنگ است و کسی که همّت و اراده ندارد از ارزش دوستی و محبّت برخوردار نیست، کسی که شرم و حیا ندارد، دین ندارد. برترین درجه خردمندی رفتار نیک با مردم است، به وسیله عقل و خرد، خوشبختی دنیا و آخرت به‌دست می‌آید، آن‌کس که از خرد محروم باشد، از خوشبختی دنیا و آخرت نیز محروم خواهد بود.
    3. «لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ»؛ هرکس از عقل و خرد پند گیرد، فریب نمی‌خورد.[۱۹]

قرآن کریم‌

  1. امام مجتبی(ع) در بیان حقیقت قرآن و رسالت و اهداف و فضیلت آن و نحوه سیراب شدن از سرچشمه زلال بیکرانش می‌فرماید:
    1. «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ فِيهِ مَصَابِيحُ النُّورِ، وَ شِفَاءُ الصُّدُورِ، فَلْيَجْلُ جَالٍ بِضَوْئِهِ، وَ لْيُلْجِمِ الصِّفَةَ قَلْبَهُ، فَإِنَّ التَّفْكِيرَ حَيَاةُ الْقَلْبِ الْبَصِيرِ، كَمَا يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ»[۲۰]؛ در این قرآن چراغ‌های هدایت می‌درخشد و دل‌ها به راهنمایی‌اش بهبود می‌یابد. بنابر این، باید دل را به فروغ تابناکش روشن و به دستوراتش استوار کرد. دل‌ها به وسیله اندیشه صحیح، روشن می‌ماند و راه می‌یابد هم‌چنان‌که رهروان، در پرتو نور از تاریکی‌ها می‌گذرند.
    2. «مَا بَقَي مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا بَقِيَّةٌ غَيْرُ هَذَا الْقُرْآنِ فَاتَّخِذُوهُ إِمَاماً وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يَحْفَظْهُ وَ أَبعَدَهُمْ عَنْهُ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ وَ إِنْ كَانَ يَقْرَؤُهُ»[۲۱]؛ از این دنیا اثری غیر از قرآن باقی نمانده، آن را پیشوای خود گردانید. سزاوارترین مردم به قرآن کسی است که بدان عمل کند هرچند حافظ آن نباشد و آن‌که از همه دورتر از قرآن است کسی است که به قرآن عمل نکند هرچند آن را قرائت نماید.
    3. «... وَ اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقَى حَتَّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدَى، وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَهُ، وَ لَنْ تَتْلُوا الْكِتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي حَرَّفَهُ، فَإِذَا عَرَفْتُمْ ذَلِكَ، عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمُ الْفِرْيَةَ عَلَى اللَّهِ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ يَهْوِي مَنْ يَهْوِي، وَ لَا يُجْهِلَنَّكُمُ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ، وَ الْتَمِسُوا ذَلِكَ عِنْدَ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ خَاصَّةً نُورٌ يُسْتَضَاءُ بِهِمْ وَ أَئِمَّةٌ يُقْتَدَى بِهِمْ، بِهِمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ»[۲۲]؛ به یقین بدانید که شما تا وصف هدایت را نفهمید، تقوا را نخواهید شناخت و تا قرآنی را که کنار نهاده‌اید نشناسید، هرگز به پیمان قرآن تمسک نخواهید جست و تا کسانی که قرآن را تحریف کردند برایتان شناخته شده نباشند، آن را آن‌گونه که باید تلاوت نخواهید کرد، هرگاه به همه امور یاد شده آگاه شدید، بدعت و زورگویی را شناخته‌اید و به دروغ بستن بر خدا و تحریف، پی برده‌اید و می‌دانید آن‌کس که به ورطه سقوط افتاده چگونه سقوط کرده است، افراد نادان، شما را به جهل و نادانی نکشانند، آن را نزد اهلش جستجو کنید آنها کسانی هستند که مخصوصان به نور افشانی‌اند، و از آنان کسب نور می‌شود، پیشوایانی‌اند که باید از آنها پیروی کرد. به واسطه وجود آنها دانش جاودان و جهل به نابودی کشیده می‌شود.
    4. «كتاب الله فيه تفصيل كلّ شي‌ء، لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه، و المعوّل عليه في كل شي‌ء، لا يخطئنا تأويله، بل نتيقّن حقائقه، فأطيعونا فإطاعتنا مفروضة إذا كانت بطاعة الله و الرسول و أولى الأمر مقرونة»؛ در کتاب الهی (قرآن) شرح و تفصیل هرچیزی آمده است و در آن هیچ‌گونه باطلی راه ندارد، هرچیزی استناد به قرآن دارد ما در تأویلش دچار اشتباه نمی‌شویم و به حقایق آن یقین داریم. بنابراین، از ما اطاعت کنید زیرا اطاعت ما چون به اطاعت خدا و رسول و اولی الأمر مقرون است، بر همگان واجب است.
  2. تاریخ‌نگاران نمونه‌هایی از تفسیر قرآن امام مجتبی(ع) را یادآور شده‌اند که فرازهایی از آن از نظرتان می‌گذرد: «مردی وارد مسجد رسول خدا(ص) شد تا تفسیر آیه شریف وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ[۲۳] را از کسی بپرسد، آنجا سه تن را مشاهده کرد که پیرامون هریک‌ گروهی از مردم حلقه زده‌اند و درباره شنیده‌هایش از رسول خدا(ص) با آنان سخن می‌گوید. معنای شاهد و مشهود را از یک تن آنها پرسید، پاسخ داد: شاهد، یعنی روز جمعه و مشهود، یعنی روز عرفه. همین معنا را از دیگری پرسید، به وی پاسخ داد: شاهد، یعنی روز جمعه و مشهود یعنی روز عید قربان. از نفر سوم پرسید: وی در پاسخ گفت: شاهد رسول خدا(ص) و مشهود روز قیامت است به دلیل این فرموده خدا يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۲۴] و در مورد قیامت فرمود: ذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ[۲۵]. مرد پرسید: این سه تن کیانند؟ به او گفته شد: نفر اوّل: عبدالله بن عباس، دوم: عبدالله بن عمر و سوم: حسن بن علی بن ابی طالب است‌[۲۶].

کسانی که به دقت خطابه‌ها و پند و اندرزهای امام مجتبی(ع) را مورد بررسی قرار دهد، استدلال و استناد دقیق امام(ع) به آیات قرآن حکیم، به خوبی برای وی ملموس و حاکی از احاطه و آگاهی آن بزرگوار به مراد و منظور و راز و رمز این آیات است که نمونه‌هایی از آنها را در بیان بخش‌های بعدی سخنان حضرت ملاحظه خواهید کرد.[۲۷]

حدیث و سیره‌

امام حسن مجتبی(ع) به گسترش احادیث و سیره و فضایل اخلاقی رسول اکرم(ص) عنایت ویژه‌ای داشت، اکنون گزیده‌ای از احادیثی را که آن امام والامقام از جد بزرگوارش رسول خدا(ص) روایت کرده، یادآور می‌شویم:

  1. از جمله اموری که سبب بخشش گناهان می‌شود، وارد کردن سرور شادمانی در دل برادر مسلمان توست.
  2. مسلمان! سه چیز را برایم تضمین کن، بهشت را برایت ضمانت خواهم کرد: اگر به دستوراتی که در قرآن بر تو واجب شده عمل نمایی، پرستشکاری انسان به‌شمار رفته‌ای و اگر به آن‌چه خداوند به تو روزی داده، قناعت کنی، بی‌نیازترین فرد هستی و اگر از محرّمات الهی دوری کنی، پرواپیشه‌ترین شخص تلقی خواهی شد...
  3. آن‌کس که پس از ادای نماز صبح تا طلوع آفتاب بر سجاده خود بنشیند، خداوند بدنش را از آتش دوزخ نگاه می‌دارد.
  4. هرکجا حضور دارید بر من درود بفرستید که درودتان به من می‌رسد.
  5. زنی به اتفاق دو کودکش خدمت رسول اکرم(ص) رسید و از حضرت درخواست کمک کرد رسول خدا(ص) ۳ دانه خرما به او داد، آن زن هریک از دانه‌های خرما را به یکی از فرزندانش داد. کودکان پس از خوردن خرما به دست مادر نگاه کردند، مادرشان دانه باقیمانده خرما را نیز دو نیمه ساخت و نصف آن را به هریک داد، پیامبر اکرم(ص) فرمود: با ترحمی که این زن نسبت به فرزندان خویش انجام داد خداوند وی را مورد رحمت خویش قرار داد.
  6. این دعا از آن حضرت نقل شده: «اللَّهُمَّ أَقِلْنِي عَثْرَتِي، وَ آمِنْ رَوْعَتِي، وَ اكْفِنِي مَنْ بَغَى عَلَيَّ، وَ انْصُرْنِي عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي وَ أَرِنِي ثَأْرِي مِنْهُ...»؛ خدایا! از لغزش‌هایم درگذر و ترس و وحشتم را به امنیت تبدیل گردان. آنان را که با من به ستیز برخاستند به کیفر برسان و بر کسانی که به من ستم روا داشتند پیروزم گردان و انتقام مرا از آنان بگیر...

امام مجتبی(ع) در نشر و گسترش سیره و رفتار و فضایل اخلاقی نبی اکرم(ص) توجه فراوان مبذول می‌داشت و گاهی این فضایل را به نقل از دایی‌اش هند بن ابی هاله تمیمی پسرخوانده رسول خدا و برادر ناتنی حضرت‌ زهرا(س) که صفات پسندیده و فضایل اخلاقی پیامبر را دقیقا به وصف می‌کشید، بیان می‌داشت. از جمله مواردی که هند، شخصیت نبی اکرم(ص) را به توصیف آورده از نظرتان می‌گذرد: رسول اکرم(ص) همواره اندوهناک به نظر می‌رسید و پیوسته در اندیشه بود. هیچ گونه راحتی نداشت، جز در موارد لازم سخن نمی‌گفت، سکوتی طولانی داشت، هرگاه لب به سخن می‌گشود به آرامی سخن می‌گفت. سخنانش کوتاه و پرمعنا بود به گونه‌ای که مقصود را بیان کرده و سخن زائد در آن وجود نداشت. از اخلاقی نکو و پسندیده برخوردار بود و خشونت و درشتی نداشت. از نعمت‌های الهی هرچند اندک به عظمت یاد می‌کرد و آنها را ناچیز نمی‌شمرد، هیچ‌کس را سرزنش یا نکوهش نمی‌نمود. دنیا و امور مربوط به آن، وی را خشمگین نمی‌ساخت. در یاری حق از هیچ‌چیز پروا نداشت هرگاه با دستش اشاره می‌کرد با تمام کف دست اشاره می‌نمود و هرزمان شگفت‌زده می‌شد، دست‌ها را پشت و رو می‌کرد و هرگاه سخن می‌گفت آنها را به هم متصل می‌کرد و انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست می‌زد و هنگامی که خشم می‌گرفت رو برمی‌گرداند و زمانی که شادمان می‌گشت، چشمانش را برهم می‌نهاد. بیشتر خنده‌اش حالت تبسّم و لبخند داشت و دندانهایش نظیر دانه‌های تگرگ نمایان می‌شد.

امام حسن(ع) به این سیره و شیوه مبارک فوق العاده توجه و اهتمام داشت. روزی از پدر ارجمندش علی مرتضی(ع) دست‌پرورده و شاگرد و داماد و برادر رسول خدا که در تحمل بار سنگین مسئولیت‌های رسالت الهی، همدوش پیامبر اکرم و قبل از بعثت تا زمان رحلت، یار و همدمش بود، خواست سیره و رفتار رسول خدا(ص) را برایش توصیف کند، امیر مؤمنان(ع) در پاسخ به پرسش فرزندش امام حسن(ع) الگوی کاملی از راه و روش نبی‌ اکرم(ص) را برای مسلمانانی که خواهان پیروی از آن بزرگوارند، ارائه داد و فرمود: پیامبر گرامی اسلام هرگاه به منزل خود می‌آمد، اوقات خویش را به سه بخش تقسیم می‌کرد، بخشی برای راز و نیاز با پروردگار جلّ جلاله، قسمتی برای امور خانواده و بخشی را به خود اختصاص می‌داد. قسمتی را که مربوط به شخص وی بود برای اداره امور مردم به کار می‌برد و به خواص یاران دستوراتی برای رسیدگی به کارهای عمومی دیگران می‌داد و این اوقات را صرف کارهای دیگر نمی‌نمود. شیوه رسول خدا(ص) این بود در آنجا که به امور امت می‌پرداخت، اهل فضل و دانش را برتری می‌داد و اوقات را به تناسب آگاهی بیشتر آنها در امور دینی، تقسیم می‌کرد. برخی یک نیاز، بعضی دو خواسته و عدّه‌ای نیازها و خواسته‌های متعددی داشتند و به رسیدگی امور آنان مشغول می‌شد و آنها را به اصلاح کمبودهای امورشان سرگرم می‌نمود و آن‌چه را به مصلحت آنان بود برایشان بیان می‌کرد و می‌فرمود: حاضران به غایبان برسانند. نیاز کسانی را که به من دسترسی ندارند به من اطلاع دهید زیرا هرکس نیاز افراد ناتوان را نزد صاحب قدرتی که دسترسی به او ندارد ببرد، خداوند در روز قیامت او را ثابت قدم نگاه می‌دارد. در حضور آن بزرگوار غیر از این‌گونه سخنان چیزی ابراز نمی‌شد. و از کسی غیر او پذیرفته نمی‌شد، کسانی که برای کسب علم و فضیلت حضور وی تشرّف می‌یافتند جز با چشیدن حلاوت و شیرینی بیان آن حضرت، از آنجا بیرون نمی‌رفتند و خود، دیگران را رهنمون می‌گشتند.

امام حسن(ع) فرمود: از پدر بزرگوارم پرسیدم رسول خدا(ص) در سخن گفتن چگونه بود؟. پدرم فرمود: رسول خدا(ص) زبان خود را از سخن بیهوده و غیر ضروری باز می‌داشت، با مردم الفت و مهربانی داشت و آنها را از خود دور نمی‌ساخت به بزرگ هر فامیلی احترام قائل می‌شد و او را بر فامیلش حاکم می‌گرداند، همواره مردم را برحذر می‌داشت و بی‌آن‌که نسبت به آنها ترشرویی و بدخلقی انجام دهد، مراقب خویشتن بود، از یاران خود دیدار می‌کرد و از وضعیت مردم و آن‌چه بر آنها می‌گذشت، پرسش می‌کرد، کار پسندیده را تحسین و تقویت می‌کرد و کار ناپسند را نکوهش کرده و بی‌اعتبار می‌دانست. در کارها معتدل و میانه رو بود، از احوال مردم غافل نمی‌شد مبادا که آنها غفلت کنند و یا به سوی باطل کشیده شوند. در ابراز حق کوتاهی نمی‌کرد و از آن تجاوز نیز نمی‌نمود، خیرخواه‌ترین مردم را به کارها می‌گمارد، بزرگترین آنها از دیدگاه رسول خدا کسانی بودند که بیش از دیگران موعظه پذیرفته و برجسته‌ترین آنان افرادی به‌شمار می‌آمدند که در مورد دیگران خیرخواهی و حمایت بیشتری مبذول می‌داشتند... امام مجتبی(ع) فرمود: از پدرم پرسیدم پیامبر اکرم در نشستن چگونه بود؟

فرمود: پیامبر اکرم(ص) در هر مجلسی با یاد و نام خدا نشست و برخاست داشت و در مجالس، برای خویش جای ویژه‌ای در نظر نمی‌گرفت و دیگران را نیز از چنین کاری نهی می‌فرمود، هرگاه وارد مجلس جمعی می‌شد در آخر مجلس که جای خالی بود می‌نشست و به دیگران نیز دستور می‌داد چنین رفتار کنند، به تمام اهل مجلس احترام و توجه می‌نمود به گونه‌ای که هریک از حاضران با خود می‌پنداشتند گرامی‌ترین فرد نزد آن حضرت هستند، هرکس از او خواسته‌ای داشت با حاجت روا شده از نزدش خارج می‌گشت و یا به بیان خوش و شیرین آن حضرت راضی می‌شد. اخلاق نکویش به اندازه‌ای ملایم بود که همگان او را چونان پدری مهربان‌ می‌دانستند، از نظر حق همه در نزدش مساوی بودند. مجلس او مجلس حلم و بردباری و حیا و صداقت و امانت بود، در حضور وی صداها بلند نمی‌شد و از کسی هتک حرمتی به عمل نمی‌آمد و اگر از کسی خطا و لغزشی سر می‌زد، در جای دیگری بازگو نمی‌شد و اهل مجلس در مقام عدالت با یکدیگر به عدالت و انصاف و احسان رفتار کرده و به تقوا و پرهیزکاری سفارش می‌کردند، نسبت به یکدیگر تواضع و فروتنی داشتند و پیران سالخورده را احترام و با کوچکترها مهربانی می‌نمودند، نیازمندان را بر خود مقدم شمرده و غریبان را نگهداری می‌کردند.

امام مجتبی(ع) عرضه داشت: (از پدر ارجمندم پرسیدم) رفتار پیامبر با مجلسیانش چگونه بود؟ وی فرمود: رسول خدا(ص) گشاده‌رو و از اخلاقی خوش برخوردار و از درشتخویی و داد و فریاد برکنار بود. دیگران را زیاد مدح و ستایش نمی‌کرد و اگر چیزی مطابق میل آن بزرگوار نبود، از آن تغافل می‌نمود به‌گونه‌ای که مردم از او مأیوس و نومید می‌شدند. از سه چیز دوری می‌کرد: مجادله، پرگویی و سخنان بی‌فایده و درباره مردم از سه چیز پرهیز می‌کرد: هیچ‌گاه کسی را مورد مذمّت و سرزنش قرار نمی‌داد، از لغزش و خطای کسی جستجو نمی‌کرد و عیب کسی را ابراز و آشکار نمی‌نمود، جز در جایی که امید ثواب می‌رفت سخن نمی‌گفت و هرگاه لب به سخن می‌گشود، حاضران سر به زیر افکنده و به سخنش گوش فرا می‌دادند آن‌چنان ساکت بودند گویی پرنده بر سرشان نشسته بود و هرگاه حضرت ساکت می‌شد، دیگران آغاز سخن می‌کردند، در حضورش بر سر هر موضوعی بحث و جدل نمی‌کردند، اگر فردی از اهل مجلس سخن می‌گفت همه سکوت می‌کردند تا سخن او به پایان‌ می‌رسید و هرکس سخنی داشت به نوبت سخن می‌گفت، اگر مطلبی سبب خنده اهل مجلس می‌شد او نیز می‌خندید و اگر از چیزی شگفت‌زده می‌شدند، او نیز شگفت‌زده شده و تعجّب می‌کرد و بر گفتار اشخاص غریب تازه‌واردی که بی‌ادبانه با آن حضرت سخن می‌گفتند، صبر و بردباری نشان می‌داد تا جایی که یارانش آنان را جذب می‌کردند.

رسول خدا(ص) هرگز ثنا و ستایش کسی را در حق خود پذیرا نبود مگر اینکه ثنای او به عنوان تشکر از آن حضرت تلقی می‌شد و سخن کسی را قطع نمی‌کرد مگر این که از حدّ معمول تجاوز می‌نمود که در این صورت یا با نهی کردن و یا برخاستن از مجلس، سخنش را قطع می‌کرد. امام مجتبی(ع) فرمود: به پدر بزرگوارم عرض کردم: سکوت حضرت چگونه بود؟ سکوت پیامبر خدا(ص) در چهار وجه متبلور بود: بر حلم و بردباری، بر حذر، بر تقدیر، بر تفکر و اندیشه. سکوت در تقدیر به گونه‌ای بود که همه مردم را به یک چشم می‌نگریست و به گفتار همه به یک نحو گوش می‌داد و سکوتش در تفکر چنان بود که درباره چیزهایی باقی ماندنی و امور فناناپذیر، می‌اندیشید. و سکوت حضرت در حذر به چهارگونه صورت می‌پذیرفت: کار نیک را انجام دهد تا دیگران از او پیروی کنند. امور زشت و ناپسند را ترک کند تا مردم نیز از انجام آن خودداری نمایند. در اموری که مصلحت مسلمانان در آن بود تلاش کند. به کارهایی اقدام نماید که خیر دنیا و آخرت مردم را در پی داشته باشد[۲۸].[۲۹]

اعتقادات‌

توحید

امام علی(ع) به فرزندش امام مجتبی(ع) دستور داد در مسجد کوفه برای مردم سخن بگوید، امام حسن(ع) بر فراز منبر رفت و فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ بِغَيْرِ تَشْبِيهٍ، الدَّائِمِ بِغَيْرِ تَكْوِينٍ، الْقَائِمِ بِغَيْرِ كُلْفَةٍ، الْخَالِقِ بِغَيْرِ مَنْصَبَةٍ، الْمَوْصُوفِ بِغَيْرِ غَايَةٍ، الْمَعْرُوفِ بِغَيْرِ مَحْدُودِيَّةٍ، الْعَزِيزِ، لَمْ يَزَلْ قَدِيماً فِي الْقِدَمِ، رُدِعَتِ الْقُلُوبُ لِهَيْبَتِهِ، وَ ذَهِلَتِ الْعُقُولُ لِعِزَّتِهِ، وَ خَضَعَتِ الرِّقَابُ لِقُدْرَتِهِ، فَلَيْسَ يَخْطُرُ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ مَبْلَغُ جَبَرُوتِهِ، وَ لَا يَبْلُغُ النَّاسُ كُنْهَ جَلَالِهِ، وَ لَا يُفْصِحُ الْوَاصِفُونَ مِنْهُمْ لِكُنْهِ عَظَمَتِهِ، وَ لَا تَبْلُغُهُ الْعُلَمَاءُ بِأَلْبَابِهَا وَ لَا أَهْلُ التَّفَكُّرِ بِتَدْبِيرِ أُمُورِهَا، أَعْلَمُ خَلْقِهِ بِهِ الَّذِي بِالْحَدِّ لَا يَصِفُهُ، يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ لَا يُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ...»[۳۰]؛ «ستایش خدای یکتایی را که شبیهی ندارد، خدای ابدی بدون خلقت و آفریده شدن، آنکه بدون تکلّف و رنجی موجود است، آفریدگاری که آفریده‌هایش را بی‌هیچ رنجی آفریده و موصوف بی‌نهایت، آن‌که حدّ و مرزی برای نیکی‌هایش نمی‌توان تصور کرد، توانا و ابدی، آن‌که دل‌ها از بیم و هراسش لرزان است و خردها در برابر عزّتش و اله و حیران‌اند، همه در برابر قدرتش خاضع گشته، حدّ و اندازه قدرت و توانش بر قلب هیچ بشری خطور نمی‌کند، هیچ انسانی به حقیقت جلالش نمی‌رسد، توصیفگران، ژرفای عظمتش را نمی‌توانند به وصف کشند و دانشمندان با عقل و خرد خود بدو نرسند و اندیشمندان با تدبیر کارهایشان، بدو راه نیابند. آگاه‌ترین آفریده‌اش کسی است که خدا را به حد و مرزی توصیف نکند، او همه چشم‌ها را می‌بیند و مهربان و آگاه است».

مردی حضور امام مجتبی(ع) شرفیاب شد و عرضه داشت: ای فرزند رسول خدا(ص)، خداوند را به گونه‌ای برایم وصف نما که گویی او را می‌بینم، امام حسن(ع) لحظاتی سر مبارک خود را به زیر افکند و سپس آن را بالا گرفت و بدو پاسخ داد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ أَوَّلٌ مَعْلُومٌ وَ لَا آخِرٌ مُتَنَاهٍ، وَ لَا قَبْلٌ مُدْرَكٌ وَ لَا بَعْدٌ مَحْدُودٌ وَ لَا أَمَدٌ بِحَتَّى، وَ لَا شَخْصٌ فَيَتَجَزَّأَ، وَ لَا اخْتِلَافُ صِفَةٍ فَيَتَنَاهَى، فَلَا تُدْرِكُ الْعُقُولُ وَ أَوْهَامُهَا، وَ لَا الْفِكَرُ وَ خَطَرَاتُهَا، وَ لَا الْأَلْبَابُ وَ أَذْهَانُهَا، صِفَتَهُ فَيَقُولَ مَتَى، وَ لَا بُدِئَ مِمَّا، وَ لَا ظَاهِرٌ عَلَى مَا، وَ لَا بَاطِنٌ فِيمَا، وَ لَا تَارِكٌ فَهَلَّا، خَلَقَ الْخَلْقَ فَكَانَ بَدِيئاً بَدِيعاً، ابْتَدَأَ مَا ابْتَدَعَ، وَ ابْتَدَعَ مَا ابْتَدَأَ، وَ فَعَلَ مَا أَرَادَ، وَ أَرَادَ مَا اسْتَزَادَ، ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»[۳۱]؛ ستایش خدایی را می‌سزد که آغاز و پایانی ندارد و برای آن نمی‌توان قبل و بعدی تصور نمود و حدودی را معین کرد، تشخّصی ندارد تا تجزیه‌پذیر باشد، از اختلاف صفاتی برخوردار نیست که حدود هریک دیگری را محدود و متناهی کند. بنابر این، خردها و تخیلات آنها و اندیشه‌ها و تراوش‌های فکری و نیز عقل‌های نورانی و تصورات آنها از درک صفات خداوندی عاجزند. نمی‌توان گفت در چه زمانی و از چه‌چیز آغاز گردید و بر چه‌چیزی ظهور و بروز پیدا کرد و در چه‌چیزی نمایان گردید، (باطن چیزی قرار نگرفته است) او هرگز وانهاده نشده تا از وجودش پرسش شود، وی آفریده‌ها و پدیده‌های تازه و اشیاء نو پیدا و موجوداتی را که نبوده‌اند، به‌ وجود آورد، آن‌چه را خود اراده کرده بود، انجام داد و آنچه را خواست فزونی بخشید، اوست خداوندی که آفریدگار من و آفریدگار جهانیان است.[۳۲]

ابطال جبر

گروهی از مردم بصره طی نامه‌ای از امام مجتبی(ع) درخواست کردند نظر مبارک خویش را در مورد جبر اعلان نماید، امام(ع) در پاسخ آنها چنین مرقوم فرمود: کسی که به خدا و قضا و قدرش ایمان نیاورد، کافر است و آن‌کس که گناه خود را بر عهده خدا بداند، فاجر است. هیچ‌کس خدا را از سر جبر اطاعت نمی‌کند و کسی به قهر و غلبه، خدا را نافرمانی نمی‌نماید؛ زیرا خداوند مالک همه چیزهایی است که به مردم داده و به نیروهایی که بدان‌ها بخشیده تواناست. بنابراین، اگر از او فرمان بردند، مانع آنها نیست و اگر از فرمانش سربپیچند، آنها را مجبور نمی‌سازد،؛ چراکه اگر خداوند مردم را به اطاعت خود مجبور نماید، از پاداش برخوردار نیستند و اگر به گناه مجبورشان کند نباید آنها را عذاب نماید و اگر آنان را به حال خود وانهد قدرتش به ناتوانی می‌گراید، بلکه درباره بندگان خود مشیتی نهان دارد. از این‌رو، اگر از او اطاعت کردند، بر آنها منّت دارد و اگر نافرمانی‌اش نمودند، حجّت خدا بر آنها تمام است[۳۳].[۳۴]

تشریح صفات خدا

شخصی از امام مجتبی(ع) پرسید معنای جواد چیست؟ حضرت پاسخ داد: اگر منظورت آفریدگار جهان است، خدا جواد و بخشنده است چه به بندگانش عطا فرماید چه از آنها دریغ کند؛ زیرا اگر به بنده‌ای چیزی عطا کند آن‌چیز از آن بنده نبوده و اگر منع فرماید چیزی را که از آن بنده نیست، از او دریغ کرده است[۳۵].[۳۶]

منابع

پانویس

  1. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۲۴.
  2. تاریخ ابن عساکر ج۱۲، نسخه کپی در کتابخانه امام امیر المؤمنین.
  3. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۶۴.
  4. حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۲۸۸- ۲۸۹.
  5. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۲۴.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۲۶.
  7. حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۲۸۹- ۲۹۰.
  8. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۲۷.
  9. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  10. «آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  11. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۶۳.
  12. الفصول المهمة ابن صبّاغ مالکی، ص۱۴۲.
  13. نور الأبصار، ص۱۱۰.
  14. الأئمة الاثنی عشر، ص۳۷.
  15. تحف العقول، ص۲۳۶.
  16. تحف العقول، ص۲۳۶.
  17. حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۳۴۳- ۳۴۶.
  18. حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۳۵۷.
  19. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۶۵.
  20. حیاة الامام الحسن دراسة تحلیلة، ج۱، ص۳۴۶- ۳۴۷ به نقل از کشف الغمة و ارشاد القلوب.
  21. حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۳۴۶- ۳۴۷.
  22. حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۳۶۰ به نقل از تحف العقول.
  23. «و به گواهی‌دهنده و آنچه گواهی دهد (که از ستمکاران انتقام می‌کشیم)» سوره بروج، آیه ۳.
  24. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  25. «و آن، روز حضور (مردم) است» سوره هود، آیه ۱۰۳.
  26. حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۳۶۲ به نقل از فصول المهمه ابن صبّاغ مالکی، ص۱۶.
  27. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۶۷.
  28. به الموفقیات، ص۳۵۴- ۳۵۹، أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۰، المختصر فی الشمائل المحمدیة ترمذی، ص۲۹ مراجعه شود.
  29. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۶۹.
  30. بحار الأنوار، ج۴۳، ص۳۵۱.
  31. حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۳۳۵- ۳۴۰ به نقل از توحید صدوق.
  32. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۷۶.
  33. رسائل جمهرة العرب، ج۲، ص۲۵.
  34. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۷۸.
  35. مجمع البحرین، «ماده جود».
  36. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۷۸.