علم در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث علم است. "علم" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل علم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

علم چیست؟

  • علم در لغت به معنی دانستن، یقین کردن و ادراک است[۱] و در اصطلاح دارای معانی گوناگونی است. یکی از معانی اصطلاحی علم عبارت است از مجموعه قضایایی که مناسبتی بین آنها در نظر گرفته شده[۲]، اعم از اینکه قضایای شخصی و خاص یا کلی و عام باشند و اعم از اینکه قضایای عام، اعتباری و قراردادی یا حقیقی باشند و اعم از اینکه قضایای حقیقی، نظری یا تجربی باشند؛ بنابراین منظور از علم در این اصطلاح، هرگونه دانشی است که به مرحله تدوین رسیده باشد[۳].

ستودگی‌های علم

علم از دیدگاه عقل

علم از دریچه شرع

  • دانش یکی از موضوع‌هایی است که قرآن کریم بیشترین اهمیت را به آن مبذول کرده است. قرآن در بیش از نهصد موضع، دانایی را ستوده یا بدان فراخوانده است و برای تأکید بر اهمیت دانستن، در تعبیر از آن بیست واژه را استخدام کرده است. ما در این بخش، تنها به تعدادی از آیات قرآنی که به طور خاص، علم و آگاهی را ستایش می‌کنند، اشاره می‌کنیم. از منظر قرآن کریم، خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید و اراده خود را در آنها حاکم کرد تا انسان به علم و قدرت او آگاه شود﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا[۶] و انسان نیز تنها با ملاک دانایی بر سایر مخلوقات برتری یافته است﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۷]. و آدم فقط با دانستن اسماء مستحق خلافت شد[۸].
  • دانش در منطق قرآن کریم از ویژگی‌های بی‌نظیری برخوردار است. از آن جمله:
  1. با آنکه همه زندگی جهان را متاع اندکی می‌داند﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ[۹]، حکمت را خیر فراوان شمرده است: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۱۰].حکمت غالباً در معلومات عقلی صادقحق که دروغ و بطلان نمی‌پذیرد، استعمال می‌شود[۱۱]. در این آیه، فعل "ایتاء" با صیغه مجهول آمده تا دلالت کند حکمت به خودی خود منشأ خیر فراوان است، نه، از آن جهت که از جانب خداست؛ زیرا همه چیزهایی که خداوند عنایت می‌کند، منشأ خیر فراوان نیست، چنانکه مال را نیز خدا می‌دهد[۱۲]، ولى منشأ خیر فراوان نیست.
  2. دانش منشأ تعالی انسان است: ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ[۱۳].

گواهان توحید

  • ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۲۱][۲۲]
  • صاحبان دانش شهادت می‌دهند به یکتایی خدا؛ چون نشانه‌های او را در آفاق و انفس می‌بینند. این نشانه‌ها مشاعر آنها را پر و در عقول‌شان رخنه کرده است[۲۳].

شاهدان رسالت

  • ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۲۴][۲۵].

آگاهان به تأویل

  • ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[۲۶][۲۷].

هم رتبه اهل ایمان

  • ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۲۸].
  • این آیه دلالت می‌کند که مؤمنان بر دو دسته‌اند: عالم و غیر عالم و مؤمن عالم برتر از مؤمن غير عالم است و رفع درجات مخصوص عالمان است[۲۹][۳۰].

آماده ایمان

  • ﴿إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا[۳۱].
  • ﴿وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا[۳۲].
  • ﴿وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا[۳۳].
  • ایمان آوردن آنان که از پیش به آنها علم داده‌اند، نشان می‌دهد که قرآن حقانیت کتاب حق قرآن است کریم و از و جانب خدا نازل شده است[۳۴]. و این بدان معنی است که این دسته از عالمان بر رسول خداگواه‌اند[۳۵].

دریافت آیات الاهی

  • ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ[۳۶][۳۷].

فهم أمثال قرآنی

  • ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ[۳۸].
  • این آیه شریفه به این مطلب اشاره می‌کند که امثال قرآنی هر چند عمومی است و به گوش همه می‌رسد، ولی فقط اهل علم که حقایق امور را درک می‌کنند، می‌توانند معانی حقیقی و مقصود اصلی آنها را دریابند. این مطلب از تعبیر لا يعقلها، به جای ما يُؤْمِنْ، استفاده می‌شود[۳۹][۴۰].

علم و دانش در میزان عمل

بایسته‌های دانشوری

  • صفت‌هایی مورد بحث قرار می‌گیرد که برای یک دانشور - خواه آموزگار و خواه دانش‌آموز - ضروری است.

اخلاص

عمل به مقتضای علم

  • علوم دینی از طرفی با باور انسان‌ها در ارتباط است و از طرفی عالم دینی وظیفه دارد دانسته‌های خود را به دیگران آموزش داده، آنها را به کسب فضیلت‌هایی که دانشش اقتضا می‌کند، فرا بخواند؛ بنابراین، در صورتی می‌تواند در باور مخاطبان خود اثرگذار باشد که خود به مقتضای آنچه می‌داند عمل کند.قرآن کریم بدون عمل و دعوت بدون التزام را به سختی نکوهش کرده، می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ[۵۴]
  • قول بدون عمل چنان در منطق دین اسلام ناشایسته است که برخی مفسران باور نکرده‌اند این آیه خطاب به مسلمانان باشد. هم از این رو نوشته‌اند در این آیه منافقان به لحاظ اقرار ظاهری به اسلام اهل ایمان نامیده شده‌اند[۵۵]. همراهی آگاهی با عمل چنان طبیعی است که اگر کسی به رغم آگاهی و دعوت دیگران به کار نیک خود، به آن پایبند نباشد، از نظر قرآن، خود را فراموش کرده است: ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۵۶].
  • در منطق دین اسلام، فایده دانستن عمل کردن است. علم کامل علمی است که به مقتضای آن عمل شود [۵۷]؛ چرا که وظیفه دانش، نمایاندن راه است؛ و برای رسیدن به مقصد، عمل لازم است[۵۸]. عمل به مقتضای علم به مثابه یک امر آسمانی ارزشمند از جانب خدا به انسان الهام می‌شود و نشانه خوشبختی است و عدم آن از نشانه‌های بدبختی انسان است[۵۹]. از آنجاکه طبیعت دانستن، کاربست آن را اقتضا می‌کند، سخن گفتنی که ناشی از آگاهی است، بدون عمل به آن، سفاهت است[۶۰]؛ چون عمل به دانسته‌ها مقتضای عقل انسان است و نیازمند دستوری دینی نیست، یکی از پرسش‌های اولیه در روز قیامت، کیفیت عمل به دانسته هاست[۶۱].
  • علم بی‌عمل در نگاه پیامبر اکرم(ص) بی‌فایده[۶۲] است؛ چونان گنجی که صاحبش جز زحمت اندوختنش بهره دیگری از آن ندارد[۶۳]. می‌فرمود: "راوی دانش نباشید به آن عمل کنید"[۶۴].
  • امیرالمؤمنين(ع) علم بی‌عمل را در خت بی‌میوه[۶۵] وكمان بی‌زه[۶۶] نامیده است. که نه ثمری دارد و نه کاری از آن ساخته می‌شود.
  • عالم بی‌عمل از نظر قرآن کریم اصلاً عالم نیست. امام صادق(ع)در تفسیر آیه کریمه ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۶۷]، می‌فرماید: "مقصود از عالم کسی است که فعلش گفتارش را تصدیق کند، کسی که چنین نباشد عالم نیست"[۶۸].
  • رسول خدا(ص) عالم بی‌عمل را گاهی به چراغی تشبیه می‌کند که خود را می‌سوزاند و به دیگران روشنی می‌بخشد[۶۹]. این در صورتی است که علمش به دیگران سودی برساند و گاهی به سنگی که بر دهانه نهری افتاده، کشتزار را از آب محروم می‌کند و خود نیز از آن نمی‌نوشد[۷۰] چرا که دیگران نیز با مشاهده حال او به گفتارش اعتنایی نمی‌کنند و از آن بهره‌ای نمی‌برند. علی(ع) نیز او را انسان سرگردانی می‌داند که هرگز از جهل خود سر برنمی‌دارد[۷۱] و چون تیرانداز بی‌کمانی است که کاری از پیش نمی‌برد[۷۲][۷۳].

حسن خلق حسن

خلق یا اخلاق نیکو به دو معنی اطلاق می‌شود: نخست مرتبه کمال نفسانی انسان که همه غرایز در حالت اعتدال قرار گرفته، صفت‌های ناپسند، کنترل شده و سجایای پسندیده و بروز رسیده است. به این معنی است که اخلاق پیامبر به مرحله ظهور گرامی اسلامی(ص)، بشکوه و بزرگ است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۷۴]. امام صادق(ع) در جواب کسی که از او تعریف حسن خلق را خواسته، می‌فرماید: «تُلِينُ جَنَاحَكَ وَ تُطِيبُ كَلاَمَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[۷۵]. حسن خلق آن است که فروتن و خوش کلام باشی و با برادرت با گشاده رو به رو شوی. طبق این معنی ممکن است کسی خوش اخلاق نامیده شود که دارای برخی صفت‌ها و سجایای ناپسند نیز باشد. از نظر قرآن کریم، این صفت، عامل موفقیت رسول خداست: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ[۷۶]. حسن خلق به معنی دوم یکی از عواملی است که در تحقق معنی اول مؤثر از اخلاق است. دانشور ناپسند به هر دو معنی، محتاج حسن خلق است؛ به معنی اول نیازمند است، چون بسیاری از اخلاق ناپسند یا کسب دانش را مشکل می‌کنند یا کارآمدیآن را و هم از این رو با عنوان خود در عداد زذیلت‌های عالمان شمرده شده‌اند؛ ما درباره آنها سخن خواهیم گت. به معنی دوم نیز به حسن خلق محتاج است؛ زیرا: اولا، خوش‌اخلاقی نه تنها از صفت‌های اهل ایمان، بلکه معیار سنجش ایمان است. امام باقر(ع) می‌فرماید: «إِنَّ أَكْمَلَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً»[۷۷]. کسی ایمان کاملتر دارد که اخلاق بهتر دارد. حسن خلق سنگین‌ترین چیزی است که در میزان عمل بند نهاده می‌شود. امام سجاد(ع) از رسول خدا(ص) نقل می‌کند: «مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ اِمْرِئٍ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ اَلْخُلُقِ»[۷۸]. روز قیامت چیزی سنگین‌تر از حسن خلق در میزان عمل انسان نهاده نمی‌شود. بهترین پیشکی است که بنده به درگاه پروردگارش می‌برد؛ امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا يَقْدَمُ اَلْمُؤْمِنُ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَمَلٍ بَعْدَ اَلْفَرَائِضِ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَنْ يَسَعَ اَلنَّاسَ بِخُلُقِه»[۷۹].  مؤمن بعد از واجبات، عملی محبوب‌تر از اینکه مردم را با اخلاق خوش خود بهره مند کند، به پیشگاه خدا نمی‌برد. فضیلتی است که هر گناهی را جبران می‌کند. امام صادق(ع)میفرماید: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَمَلَ إِيمَانُهُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً لَمْ يَنْقُصْهُ ذَلِكَ قَالَ وَ هُوَ اَلصِّدْقُ وَ أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ وَ اَلْحَيَاءُ وَ حُسْنُ اَلْخُلُقِ»[۸۰]. چهار چیز است که اگر در هرکس جمع شود، ایمانش کامل است و اگر سر تا قدمش گناه باشد، ایمانش را ناقص نمی‌کند: راستگویی، امانت‌داری، حیا و حسن خلق. فضیلتی است که در نهایت راه به بهشت میبرد. رسول خدا(ص) میفرماید: «عَلَيْكُمْ بِحُسْنِ اَلْخُلُقِ فَإِنَّ حُسْنَ اَلْخُلُقِ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ مَحَالَةَ»[۸۱]. خوش خلق باشید که خوش خلق حتما به بهشت می‌رود. پروردگار تعالی نیز علاوه بر ستایش خوش خلقی، بندگان مؤمن خویش را به اخلاق خوش سفارش کرده، میفرماید: ﴿وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۸۲]. چراکه شیطان از منفذ بداخلاقی قلوب انسان‌ها را پر کینه می‌کند؛ ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ[۸۳]. منظور از سخن بهتر در این آیه کریمه، دعای خیری است که از مهربانی برخیزد[۸۴] یا سخنی عاری از خشونت و بدگویی که با رعایت ادب القا شود[۸۵]؛ یا سخن نرم آمیخته با مهربانی که موجب ارشاد مخالفان باشد، که در غیر این صورت فقط آنها را به مقابله وامی دارد[۸۶]. ثانيا، بداخلاقی ناسازگار با ایمان است، چنانکه سرکه با عسل. امام صادق(ص) میفرماید: «إِنَّ سُوءَ اَلْخُلُقِ لَيُفْسِدُ اَلْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ اَلْخَلُّ اَلْعَسَلَ»[۸۷]. بدخلقی عمل را فاسد می‌کند چنان‌که سرکه عسل را. رذیله‌ای است که خداوند توبه صاحبش را نمی‌پذیرد. رسول خدا(ص) میفرماید: خداوند ابا دارد از اینکه توبه انسان بداخلاق را بپذیرد. گفتند: چرا این چنین است یا رسول الله؟ فرمود: چون هرگاه از گناهی توبه کند در گناهی بزرگ‌تر میافتد[۸۸]. در دنیا جان انسان را عذاب میدهد. امام صادق و میفرمود: «مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ»[۸۹]. هرکس اخلاقش بد است جانش در عذاب است. و در آخرت ره به جهنم میبرد. رسول خدا(ص) می‌فرمود: «اَلْخُلُقِ فَإِنَّ حُسْنَ اَلْخُلُقِ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ مَحَالَةَ وَ إِيَّاكُمْ وَ سُوءَ اَلْخُلُقِ فَإِنَّ سُوءَ اَلْخُلُقِ فِي اَلنَّارِ لاَ مَحَالَةَ»[۹۰]. از بدخلقی بپرهیزید که بدخلق حتمأ به جهنم می‌رود. از آنچه گذشت نتیجه میگیریم، حسن خلق شرط رسیدن به هر کمال و بدخلقی مانع كمال است؛ بنابراین دانشوری که در پی دستیابی به کمال دانش و آگاهی است، بدون این شرط اساسی، ره به جایی نمی‌برد. از این رو على(ع) تشخیص سجایای نیک و بد را ریشه علم می‌داند. «رَأْسُ اَلْعِلْمِ اَلتَّمْيِيزُ بَيْنَ اَلْأَخْلاَقِ وَ إِظْهَارُ مَحْمُودِهَا وَ قَمْعُ مَذْمُومِهَا»[۹۱]. ۳-۴. فروتنی تواضع و دانش، رابطه‌ای تعاملی دارند. علم با تواضع به دست میآید و خود باعث تواضع می‌شود. على(ع) تكبر به دانش را سبب خواری عالم میدانست: «من ترفع بعلمه وضعه الله بعمله»[۹۲]. هرکس به خاطر دانش خود تکبر ورزد خدا به خاطر عملش خوارش می‌کند. و امام جواد(ع) تواضع را زینت علم میشمرد، میفرمود: «خَفْضُ اَلْجَنَاحِ زِينَةُ اَلْعِلْمِ»[۹۳]. افتاده بالی زینت دانش است. در روایت آمده است: حضرت عیسی روزی به حواری‌ها گفت: من از شما خواسته‌ای دارم. گفتند: خواسته ات را برآورده میکنیم. حضرت بر خواست و پاهایشان را شست. گفتند ای روح الله، ما باید پای تو را بشوییم. فرمود سزاوارترین کس برای خدمت به جمع عالم‌ترین آنهاست. من با شما چنین تواضع کردم تا پس از كذلك من برای في مردم به این صورت تواضع کنید. آنگاه فرمود: «بالتواضع تعمر الحكمة لا بالتكبر و السهل ينبت الزرع لا في الجبل». یعنی حکمت با تواضع آبادان می‌شود نه با تكبر، همان طور که کشت در دشت میروید نه در کوه[۹۴]. قرآن کریم از پیامبری اولوالعزم خبر میدهد که به دستور پروردگار برای یادگیری متواضعانه در جست و جوی استاد بر میآید و با ادب از او پیروی می‌کند[۹۵] تا علاوه بر فراگیری دانش جدید با تکیه بر دانسته‌های خویش، راه تکبر نرود[۹۶]. ۳-۵. حلم و بردباری حلم از صفت‌های پسندیده انسانی است که از ذات اقدس الاهی سرچشمه میگیرد[۹۷]؛ از این رو انسان‌های بزرگ الاهی بدان آراسته‌اند[۹۸] و دانشمندان به اقتضای دانش خود، باید از آن بهره مند باشند، بین دانش و بردباری چنان ملازمتی تصویر شده که تفکیک بین آن دو و فرض دانشمندی که از موهبت حلم بی‌بهره باشد، از نظر وقوعی محال مینماید. مطابق احادیثی که به دست ما رسیده، دانش و بردباری دو پدیده به هم پیوسته‌اند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «نِعْمَ قَرِينُ اَلْعِلْمِ اَلْحِلْمُ»[۹۹]. برای حلم، دانش خوب همراهی است. حلم أساس علم و علم ريشة حلم است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:. «رَأْسُ اَلْعِلْمِ اَلْحِلْمُ»[۱۰۰]. ریشه دانش، بردباری است. و در بیان دیگری میفرماید: «اَلْعِلْمُ أَصْلُ اَلْحِلْمِ»[۱۰۱]. دانش پیشوای حلم است: «اَلْعِلْمُ قَائِدُ اَلْحِلْمِ»[۱۰۲] و در همان حال مقدمه وجودی آن؛ چراکه هدف و نتیجه دانش بردباری است. علی(ع) میفرماید: «غَايَةُ اَلْعِلْمِ اَلسَّكِينَةُ وَ اَلْحِلْمُ»[۱۰۳]. نتیجه دانش، آرامش (وقار) و بردباری است. و میفرمود: «اَلْحِلْمُ ثَمَرَةُ اَلْعِلْمِ»[۱۰۴]. دانش، چون مرکبی است که بر دوش خود بردباری را به حیطۀ جان آدمی میآورد «اَلْعِلْمُ مَرْكَبُ اَلْحِلْمِ»[۱۰۵]. حلم، رکن[۱۰۶]، نشانه[۱۰۷]، وزير[۱۰۸]، كمال[۱۰۹] و زینت علم[۱۱۰] و لباس عالم[۱۱۱] است و علم بدون حلم، علم نیست[۱۱۲]؛ چرا که خود محتاج[۱۱۳] و مقدمة[۱۱۴] حلم است. ۳-۶. عفت نفس و علو همت علمای اخلاق اسلامی در ذیل این عنوان به تحذیر دانشوران از دنیاطلبی، به ویژه بارزترین مصداق آن یعنی پیروی و معاشرت با اهل سلطه و ستم و حل تعارض روایات این باب بسنده کرده‌اند[۱۱۵]؛ چرا که اولا، دنیاطلبی به معنی اخص، خطر ساز‌ترین رذیله و منشأ هر خطیئه و لغزش[۱۱۶] است و به همین دلیل در روایات مورد توجه ویژه قرار گرفته است؛ ثانية، روی ایشان در این سخن به عالمان دینی است که مبلغ زندگی زاهدانه و مقابله با ظلم و نابرابری هستند. شهید ثانی در کتاب منية المريد نوشته است: بر اهل دانش است که برای نگاهداری دانش از آنچه پیشینیان نیکوکارمان نگاهش داشته‌اند، تا می‌توانند از شاهان و اهل دنیا کناره بگیرند و از روی طمع به نزد ایشان نروند که هرکس با ایشان بپیونند، خویشتن را در معرض قرار داده و به امانتش خیانت کرده است. با اعتراف به اینکه سلف صالح به پیروی از روایات[۱۱۷] برا اساسی‌ترین نقطه انگشت تاکید نهاده‌اند، متذکر می‌شودد که نباید در سایه اهمیت در مورد، سایر موارد را از نظر دور داشت؛ چون مقام رفیع دانشوری با هرگونه پستی و دون همتی منافات دارد. اگر فقیه طمع‌کار، دین را در پای صاحبان ثرورت و قدرت فدا می‌کند. ریاضی‌دان و پزشک دنیا پرست نیز مصالح جامعه انسانی را به بهای یک زندگی مرفه میفروشد و زورمداران را برای بستن راه سعادت بشر تجهیز می‌کند. هنگامی که خریدار دانش اهل سلطه و ستم باشد، تفاوتی ندارد که در این معامله باطل غرری، کالا از علوم دنیا باشد یا از علوم آخرت؛ چون هر چه باشد برای زمین گیرکردن طایر قدسی روح آدمی به کار خواهد رفت. ۳-۷. حق پذیری خودداری از پذیرش حق ممکن است ناشی از تکبر، تعصب یا تقلید باشد. درک حقیقت پیش از تطهير قلب از همه این ناپاکی‌ها ممکن نیست. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مَنْ كَانَ غَرَضُهُ اَلْبَاطِلَ لَمْ يُدْرِكِ اَلْحَقَّ وَ لَوْ كَانَ أَشْهَرَ مِنَ اَلشَّمْسُ»[۱۱۸]. کسی که هدف باطلی دارد، حق را درنمی یابد اگرچه از خورشید واضح باشد از این رو قرآن کریم با همه این عوامل در زمينه عقاید و باورها به شدت مقابله کرده است. از نظر قرآن کریم، تكبر عاملی است که موجب مخالفت ناآگاهانه با حق می‌شود ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَ[۱۱۹]. ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ[۱۲۰]. از این آیه کریمه استفاده می‌شود که تعصب در کفر و انکار این گروه مؤثر بوده است. ۳-۸. زهد و قناعت از ضرورت طبع بلند و عفت نفس در دانشوران سخن گفتیم. یکی از آثار این فضیلت بزرگ، زهد و پاکی از حرص و طمع است. از این رو در روایات اسلامی بر این نکته تأکید فراوان(ع)میشده فرماید است. زهد موجب علم بدون تعلم[۱۲۱] و به بار نشستن درخت حکمت می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «بِالزُّهْدِ تُثْمِرُ اَلْحِكْمَةُ»[۱۲۲]. حکمت با زهد ثمر میدهد. دانش بدون زهد، ثمری جز دوری از خدا ندارد. رسول خدا می‌فرماید: «مَنِ اِزْدَادَ عِلْماً وَ لَمْ يَزْدَدْ هُدًى لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً». آن کس که بر علمش بیفزاید و بر زهدش نیفزاید، جز دوری از خدا بهره‌ای نبرد[۱۲۳]. طمع لغزشگاهی است که اگر عالمی بر آن پا نهد، جز سقوط سرنوشتی ندارد. از ### 313###(ص) روایت است: «ان الصفا الزلال الذي لاتثبت عليه اقدام العلماء الطمع»[۱۲۴]. سنگ صاف لغزنده‌ای که پای دانشمندان بر آن میلغزد، طمع است.   و امام حسین(ع) حرص در عالم را از زشت‌ترین چیزها شمرده است[۱۲۵]. خوردن حلال موجب نور[۱۲۶] و صفای قلب[۱۲۷] می‌شود و چشمه‌های حکمت را از قلب جاری می‌کند[۱۲۸] و خداوند عالمی را دوست دارد که برای امرار معاش، حرفه‌ای انتخاب کند تا دانشش را وسیله کسب و ارتزاق نکند[۱۲۹]. یکی از مظاهر زهد که در روایات بر تأثیر آن در کسب دانش تأکید شده، رعایت اعتدال در خوردن است که به منظور تأكید بلیغ در نهی از پرخوری و شکمبارگی در قالب مدح گرسنگی وارد شده است[۱۳۰]. ۳-۹. سکوت از اخلاق دانشوری است که امیرالمؤمنین(ع)از آن به عنوان زینت علم و عالم نام برده، میفرماید: «اَلصَّمْتَ زِينَةُ اَلْعَالِمِ»[۱۳۱]. سکوت زینت عالم است. در بیانی دیگر میفرماید: «اَلصَّمْتُ زَيْنُ اَلْعِلْمِ»[۱۳۲]. سکوت زینت علم است. همچنین آن را یکی از علائم سه گانه دانشمند شمرده است[۱۳۳]. ۳-۱۰. پرهیز از خودرأیی از عواملی که دانش انسان را از خطا پاکیزه می‌کند، بهره وری از آرای صاحب نظران است. اکتفا و اعتماد بر دستاوردهای شخصی انفرادی، انسان را در معرض اشتباه[۱۳۴]، لغزش، گمراهی[۱۳۵] و سقوط قرار میدهد. محصول عقل و اندیشه دیگران، روزی بی‌رنجی است که هیچ دانشوری خود را از آن محروم نمی‌کند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مَنِ اِسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ اَلرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا»[۱۳۶]. هرکس خودرأیی کند، هلاک می‌شود و هرکس با دیگران مشورت کند، در عقول آنها شریک شده است. و میفرماید: «مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اِسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَلَّ»[۱۳۷]. هرکس خودرأیی کند، گمراه می‌شود و هرکس با اتکا به عقل خویش خود را از دیگران بی‌نیاز ببیند، میلغزد. ۳-۱۱. تأنی رسیدن به حقیقت، با شتاب ممکن نیست. کسی که در نتیجه‌گیری شتاب می‌کند به ندرت به پاسخی صحیح دست مییابد. علی(ع) میفرماید: «قَلَّمَا يُصِيبُ رَأْيُ اَلْعَجُولِ»[۱۳۸]. کم اتفاق میافتد که نظر انسان عجول درست باشد. و از او جز پاسخی ناپخته نمی‌توان انتظار داشت. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «اَلرَّأْيُ مَعَ اَلْأَنَاةِ وَ بِئْسَ اَلظَّهِيرُ اَلرَّأْيُ اَلْفَطِيرُ»[۱۳۹]. رأی صحیح با تأنی به دست میآید و چه بد پشتیبانی است رأی نپخته قرآن کریم رشد دانش را منوط به خودداری از عجله کرده، می‌فرماید: ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۱۴۰]. از این آیه مبارکه استفاده می‌شود که عجله حتی اگر منبعث از مبدأیی مقدس چون عشق به دانستن یا ظهور حقیقت باشد، با دانش سازگار نیست. ۳-۱۲. ظلم‌ستیزی یکی از وظایفی که برای عالمان دینی شمرده شده و در آیات و روایات بر آن تأکید فراوان شده است. مقابله با ناهنجاری‌های اجتماعی است. قرآن کریم عالمان بنی اسرائیل را به دلیل سکوت در برابر سخنان گناه آلود و حرام خواری مردم سرزنش کرده است. ﴿لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ[۱۴۱]. امام حسین(ع) میفرماید: آنها با آنکه از ستمگران زمان خودکارهای ناروا میدیدند، به خاطر ترس و طمع، آنها را بازنمی داشتند[۱۴۲]. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: خدا از دانشمندان تعهد گرفته است که بر گرسنگی مظلومان و پرخوری ظالمان آرام نگیرند[۱۴۳]. ولی به نظر میرسد این وظیفه اخلاقی همه دانشوران است و به عالمان دینی اختصاص ندارد؛ چرا که مقام دانش، رفیع است و با ذلت سازش با ستم سازگار نیست. ۳-۱۳. نقادی از اخلاق دانشور است که هر سخنی را پیش از پذیرفتن مورد نقد و بررسی قرار دهد. از حضرت عیسی(ع) نقل شده است: «كُونُوا نُقَّادَ اَلْكَلاَمِ فَكَمْ مِنْ ضَلاَلَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ كَمَا زُخْرِفَ اَلدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ اَلْمُمَوَّهَةِ اَلنَّظَرُ إِلَى ذَلِكَ سَوَاءٌ وَ اَلْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ»[۱۴۴]. سخن را نقد کنید چه بسیار گمراهی‌ها که با آیه‌ای از کتاب خدا تزیین می‌شود مانند سکه مسسین که نقره اندودش کنند با سکه سالم در نظر یکسان است؛ ولی اهل بصیرت میدانند. ۳-۱۴. خودانتقادی هدف دانشور کشف حقیقت است، به دست خودش یا دیگری. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: حقیقت، گم شده انسان حکیم است. هرجا بر آن دست یابد، از هر کس دیگر به آن سزاوارتر است؛ «اَلْكَلِمَةُ اَلْحَكِيمَةُ ضَالَّةُ اَلْحَكِيمِ؛ حَيْثُمَا وَجَدَهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا»[۱۴۵]. کسی که به دنبال گم‌شده خویش می‌گردد و در هر کوی و برزن سراغ او را میگیرد، وقتی آن را پیدا کند اهمیتی نمی‌دهد در دست کیست؛ چون تنها به گرفتنش میاندیشد. وجه دیگر این سخن این است که چنین شخصی مال خود را میجوید؛ پس اگر مال دیگری را در راه ببیند با خود به خانه نمی‌برد. انسان حکیم نیز حقیقت را میخواهد، پس اگر سخنی نادرست در یافته‌های خود ببیند، چون مال غریبه‌ای که باید از اموال خود جداکنی، کنارش مینهد. از این رو امام حسین(ع) میفرماید: «من دلائل العالم التقاده لحديثه»[۱۴۶]؛ یکی از نشانه‌های عالم این است که سخن خود را نقد می‌کند. بنابراین، یکی از اخلاق دانشوری این است که پیوسته يافته‌های خود را مورد نقد و بررسی قرار دهد. ۳-۱۵. پرهیز از مجادله ستیز و مجادله یکی از آفات دانش است. امام علی(ع) میفرماید: «من كثر مواؤه بالباطل دام عماؤه عن الحق»[۱۴۷]. هرکس فراوان برای اثبات سخن نادرست ستیزه کند؛ پیوه سته از دریافت حق محروم می‌شود. ستیز و مجادله منشأ شک و موجب لغزش علمی است. امام علی(ع) میفرماید: «إِيَّاكُمْ وَ اَلْجِدَالَ فَإِنَّهُ يُورِثُ اَلشَّكَّ»[۱۴۸]. از مجادله بپرهیزید که شک به جا میگذارد. و میفرماید: «مَنْ كَثُرَ مِرَاؤُهُ لَمْ يَأْمَنِ اَلْغَلَطَ»[۱۴۹]. هر کس زیاد مجادله کند از اشتباه مصون نیست. دانشمند یا دانش پژوهی که دل در گرو تکالیف خود دارد فرصت مجادله پیدا نمی‌کند. امام صادق(ع) میفرماید: «إِذَا اِشْتَغَلَ اَلْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اَللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لاَ يَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى اَلْمِرَاءِ وَ اَلْمُبَاهَاةِ مَعَ اَلنَّاس»[۱۵۰]. بنده‌ای که مشغول تكاليف الاهی خود باشد برای مجادله و فخرفروشی با مردم فرصت پیدا نمی‌کند. علاوه بر اینکه به فرمایش امام صادق(ع)، ترک مجادله حتی اگر محق باشی نشانه تواضع است[۱۵۱] و تواضع از آرایه‌های ضروری عالمان.


منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. دهخدا.
  2. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، ص۶۴.
  3. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۰.
  4. محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۹، ص۲۸.
  5. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۰-۲۶۱.
  6. «خداوند است که هفت آسمان را و از زمین همانند آنها را آفریده است. فرمان (وی) میان آنها فرود می‌آید تا بدانید که خداوند بر هر کاری تواناست و اینکه دانش خداوند فراگیر همه چیز است» سوره طلاق، آیه ۱۲.
  7. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم ؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
  8. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۷.
  9. «ای مؤمنان! چگونه‌اید که چون به شما گفته شود در راه خداوند رهسپار (جنگ) گردید، گرانخیزی می‌ورزید ؟ آیا به جای جهان واپسین به زندگانی این جهان خرسند شده‌اید؟ در حالی که کالای زندگی این جهان در برابر جهان واپسین جز اندکی نیست» سوره توبه، آیه ۳۸.
  10. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  11. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۹۵.
  12. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۹۵.
  13. «از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند، بی‌گمان خداوند پیروزمندی آمرزنده است» سوره فاطر، آیه ۲۸.
  14. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۴۲.
  15. فیض کاشانی، الاصفی، ج۲، ص۱۰۲۵.
  16. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۴۲۸.
  17. عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، الجواهر الحسان، ج۵، ص۵۸۶؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۰۷ و ص۵۳۲.
  18. «أَعْلَمُكُمْ بِاللَّهِ أَخْوَفُكُمْ لِلَّهِ»؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۲۴۲.
  19. «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
  20. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۱-۲۶۲.
  21. «خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.
  22. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۱۵.
  23. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۳.
  24. «و کافران می‌گویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  25. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۳.
  26. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی ک» سوره آل عمران، آیه ۷.
  27. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۳.
  28. «ای مؤمنان! چون در نشست‌ها به شما گویند جا باز کنید، باز کنید تا خداوند برایتان (در بهشت) جا باز کند و چون گویند: برخیزید، برخیزید تا خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱.
  29. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۸۸.
  30. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۳-۲۶۴.
  31. «بگو: چه بدان (آیات) ایمان آورید چه ایمان نیاورید؛ بی‌گمان چون بر کسانی که پیش از این (به آنان) دانش داده‌اند خوانده شود به سجده با روی بر زمین می‌افتند» سوره اسراء، آیه ۱۰۷.
  32. «و می‌گویند: پاکا که پروردگار ماست، به راستی وعده پروردگار ما انجام یافتنی است» سوره اسراء، آیه ۱۰۸.
  33. «و با روی بر زمین می‌افتند، می‌گریند و (قرآن) بر فروتنی آنان می‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۱۰۹.
  34. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۲۲۲.
  35. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۴.
  36. «اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.
  37. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۴.
  38. «و این مثل‌ها را برای مردم می‌زنیم و آنها را جز دانشوران درنمی‌یابند» سوره عنکبوت، آیه ۴۳.
  39. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۱۳۲.
  40. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۴-۲۶۵.
  41. میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۹۶.
  42. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۱۷۸.
  43. محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۴۸۸؛ شهید ثانی، منیة المرید، ص۱۰۸.
  44. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۳۰.
  45. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۵-۲۶۶.
  46. «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند» سوره بینه، آیه ۵.
  47. «إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ».
  48. « وَ إِنَّمَا لاِمْرِئٍ مَا نَوَى»؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۸۳.
  49. «أفضل العلم ما أخلص فيه».
  50. «العالم إذا أراد بعلمه وجه الله عزوجل هابه كل شئ، وإذا أراد بعلمه أن يكنز به الكنوز هاب من كل شئ».
  51. «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلاَّ جَرَتْ يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ».
  52. «عِنْدَ تَحَقُّقِ اَلْإِخْلاَصِ تَسْتَنِيرُ اَلْبَصَائِرُ».
  53. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۶-۲۶۷.
  54. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟» سوره صف، آیه ۲.
  55. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۴۵۹؛ محمد بن عبدالله بن أبی‌زمنین، تفسیر، ج۴، ص۳۸۲.
  56. «آیا مردم را به نیکی فرا می‌خوانید و خود را از یاد می‌برید با آنکه کتاب (خداوند) را می‌خوانید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.
  57. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۹۹.
  58. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۲.
  59. محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۴۸۸؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۲.
  60. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۶؛ قرطبی، تفسیر، ج۱، ص۴۱.
  61. عبدالله بن بهرام دارمی، سنن، ج۱، ص۱۳۵؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۶۱.
  62. خطیب بغدادی، اقتضاء العلم العمل، ص۲۰؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله، ج۲، ص۶؛ عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۵۱۰.
  63. ذهبی، میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۳؛ ابن‌حجر، لسان المیزان، ج۲، ص۴۶.
  64. «كونوا للعلم رعاة ولا تكونوا له رواة»؛ علی بن حسین صدوق، خصال، ص۱؛ عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۹۸.
  65. على بند محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۴۰.
  66. على بند محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۴۰.
  67. « از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.
  68. «يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ»؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۲۴۲.
  69. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج۱، ص۱۹۵؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۰، ص۲۱۰.
  70. مناوی، فیض الغدیر، ج۴، ص۲۰۶.
  71. ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۲۴۴؛ شهید ثانی، منیة المرید، ص۱۴۷.
  72. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۱۱۱.
  73. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۶۷-۲۶۹.
  74. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  75. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۳.
  76. «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دو» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  77. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۹۹.
  78. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۹۹.
  79. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۰.
  80. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۰.
  81. ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الأخبار، ص۳۹۴.
  82. «و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند که شیطان میان آنان را می‌شوراند؛ بی‌گمان شیطان برای انسان دشمنی آشکار است» سوره اسراء، آیه ۵۳.
  83. «و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند که شیطان میان آنان را می‌شوراند؛ بی‌گمان شیطان برای انسان دشمنی آشکار است» سوره اسراء، آیه ۵۳.
  84. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۴، ص۴۸۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۰ ۲۶.
  85. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۴.
  86. سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۶۹.
  87. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۱.
  88. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۱.
  89. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۱.
  90. ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۳۹۴.
  91. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۶۴.
  92. محمد ری‌شهری، العلم و الحکمة فی الکتاب و السنة، ص۴۰۴.
  93. ابن‌صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج۲، ص۱۰۵۴.
  94. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۳۷.
  95. کهف؛ ۸۲-۶۰.
  96. زحیلی، وهبة التفسیر المنیر، ج۸، ص۲۲۴.
  97. بقره: ۲۲۵، ۲۳۵ و ۲۶۳؛ آل عمران: ۱۵۵؛ نساء: ۱۲ و....
  98. توبه: ۱۱۴؛ هود: ۷۵.
  99. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۶، ص۱۵۹.
  100. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۶۴.
  101. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۱.
  102. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۳.
  103. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۴، ص۳۷۵.
  104. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۳.
  105. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۰.
  106. علی بن حسین صدوق، امالی، ص۷۱۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰، ص۲۱۸.
  107. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۲۸.
  108. حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۶۸؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۴۸.
  109. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۹۷.
  110. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۷۶؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۶۷.
  111. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۶۶۲.
  112. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۴۱.
  113. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۵۳.
  114. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۳۹.
  115. ر.ک: شهید ثانی، منیة المرید، ص۱۶۳-۱۶۵؛ فاضل قطیفی، السراج الوهاج، ص۲۲.
  116. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۱۵.
  117. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۴۶.
  118. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۲۷.
  119. «(در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۹.
  120. «(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند و خداوند، آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آنان را به فرمان پرهیزگاری پایبند کرد و آنان بدان سزاوارتر و شایسته آن بودند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره فتح، آیه ۲۶.
  121. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۶۰.
  122. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۸۶.
  123. ابن‌واضح یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۰۲.
  124. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۱۴.
  125. محمد ری‌شهری، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۴۰۶.
  126. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۱۵۳؛ محمد ری‌شهری، موسوعة العقائد الاسلامیه، ج۲، ص۱۵۰.
  127. محمد ری‌شهری، العلم و الحکمة فی الکتاب و السنة، ص۱۵۱.
  128. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۱۵۲؛ محمد ری‌شهری، موسوعة العقائد الاسلامیه، ج۲، ص۱۵۰.
  129. زمخشری، ربیع الابرار، ج۲، ص۵۴۳.
  130. محمد بن حسن حر عاملی، الجواهر السنیه، ص۱۹۲.
  131. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۹۲.
  132. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث.
  133. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.
  134. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۶.
  135. علی بن محمد لیئی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۲۹.
  136. نهج البلاغه، ترجمه فیض‌الاسلام، حکمت ۱۵۲، ص۱۱۶۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۱۰۵.
  137. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۹؛ محمد ری‌شهری، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۱۷۴.
  138. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۶۹.
  139. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۸۱.
  140. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  141. «چرا دانشوران ربانی و دانشمندان (تورات‌شناس) آنان را از گفتار گناه‌آلود و رشوه‌خواری باز نمی‌دارند؟ به راستی زشت است آنچه می‌کردند!» سوره مائده، آیه ۶۳.
  142. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۳۷.
  143. نهج البلاغه، ج۱، ص۳۶.
  144. از احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۳۰.
  145. سید رضی، المجازات النبویه، ص۱۹۸؛ ابن عدی، کامل، ج۱، ص۲۳۱.
  146. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۴.
  147. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۵۷.
  148. علی بن حسین صدوق، خصال، ص۶۱۵
  149. علی بن محمد لیثى واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۴۲.
  150. میرزا حسن نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ص۲۳۸.
  151. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۷۴.