بحث:سبأ در قرآن
این گفتار مشتمل بر شش قسمت است.
داستان سبا در قرآن مجید
قرآن مجید به دو واقعه از مملکت سبا اشاره میکند: یکی به واقعه سیل بنیان کنی که سد مآرب را درهم شکست و قوم سبا را در کشورهای اطراف پراکند و دیگر، داستان ملکه سبا که به دربار سلیمان آمد و فرمان پذیرفت. اینک دو واقعه از روی مفاد قرآن کریم نقل میشود:
- واقعه سیل: این حادثه از آیه ۱۴ تا آیه ۲۱ از سوره سبا چنین حکایت شده: «مردم سبا در وطن و مسکن خود آیتی از قدرت الهی داشتند و به نعمت و آسایش زندگانی میگذاشتند. در راست و چپ ایشان بستانهائی پر برکت بود و ندای وجدان، هردم به ایشان میگفت از این روزی و نعمت فراوان که خداوند مهربان به شما عنایت کرده بخورید و خدای یکتا را سپاس گوئید. کشوری پر برکت و خداوند آمرزنده دارید. مردم سبا از آیات حق، روی گردان شدند. بر ایشان سیل بنیان کن فرستادیم (بعضی معتقدند عرم نام وادی است که در آن سیل واقع شده و یا نام پادشاهی است که در زمان او این حادثه شوم اتفاق افتاده است) و به جای آن بستانهای پر نعمت، باغستانهای مختصری که فقط میوههای بدمزه و شوره گز و اندکی درختان سدر داشت برای ایشان بجای ماند. این پیش آمد بد، جزای ناسپاسی ایشان بود. آری ما ناسپاسان را کیفر میدهیم. میان مردم سبا و شهرهائی که برکت داده بودیم (مراد قرای شام یا مکه است) شهرهائی قرار داده بودیم. به قسمی شهرها بهم نزدیک بود که مردم یک شهر از دروازه شهر خود مردم شهر دیگر را میدیدند (به عبارت دیگر شهرها و دههای آنان بهم پیوسته بود) شب و روز با کمال امن و آسایش در این شهرهاسفر میکردند. رشک و حسد میان ایشان حکم فرما شد. قبائل از هم جدا گردیدند و هر کدام ناحیهای را به خود اختصاص دادند و میگفتند: پروردگارا، مناطق سفرما را از یکدیگر جدا ساز در نتیجه این ناسپاسی و تفرفهطلبی، میان ایشان پراکندگی کامل افکندیم و داستان ایشان را حادثهای عبرت آمیز ساختیم تا ضمن فسانهها زبان به زبان باز گفته شود. باری در واقعه ایشان برای هر قوم شکیبا و سپاسگزار آیتی نهفته است تا بدانند که صبر و شکرانه نعمت و حفظ وحدت، مایه بقای ملیت و دوام قومیت است. ابلیس تصمیم خود را که تفرقه و پراکندگی است درباره آنان متحقق ساخت و فقط عدهای مؤمن از کید و وسوسه او در امان ماندند. شیطان بر ایشان تسلط یافت تا مؤمنان به آخرت که نظام زندگی را حفظ میکنند و تعدی به حقوق دیگران را جایز نمیشمرند از آنان که به قیامت شک دارند و خود را در غصب حقوق دیگران آزاد میپندارند، جدا و ممتاز گردند. آری خدا حافظ حقوق همه افراد ملتها است. در هر زمان که قومی بنای تجاوز به حقوق ملت دیگر گذارند، مردم ستمگار را به دست هلاک و فنا خواهد سپرد.
- داستان ملکه سبا از روی قرآن مجید: این واقعه در سوره نمل از آیه ۲۰ تا آیه ۴۵ بدین قرار بیان شده است: سلیمان روزی به پرندگان و مرغانی که بر تخت وی سایه میافکندند رسیدگی کرد و هُدهُد را نیافت (ممکن است مراد از طیر در این آیه لشکر باشد و شاید هُدهُد نام یکی از سران لشکر او بوده زیرا در تورات، «هُدد» نام یکی از سران لشکر بوده که با حضرت سلیمان به خصومت برخاسته و ممکن است شخص دیگری به نام هدد از سرداران لشکر حضرت سلیمان بوده که بدون کسب اجازه از حضور او برای تحقیق و بازرسی به کشورهای اطراف مسافرت کرده باشد. ولی مفسرین ما نوشتهاند که حضرت سلیمان در صنعاء برای طلب آب به هر سو میرفت و چون هُدهُد همیشه وی را به آب راهنمائی میکرد، در مقام پرسش از حال وی برآمد و وی را میان مرغان نیافت و خشمگین شد). سلیمان گفت آیا من هُدهُد را نمیبینم یا آنکه هُدهُد به حضور نپیوسته است؟ اگر برای غیبت خود حجتی قابل قبول نیاورد او را عذاب خواهم کرد یا او را سر خواهم برید. پس از اندک مدتی هُدهُد به خدمت پیوست و به سلیمان عرضه داشت که بر وقایعی اطلاع یافته است که سلیمان از آن مطلع نیست و از کشور سبا برای وی خبری قطعی آورده است. هُدهُد گفت: قومی را یافتم که زنی بر ایشان سلطنت میکرد (از این عبارت معلوم میشود که سلطنت زن در آن ایام امری شگفتآور بوده) وی و مردمش را یافتم که خورشید را بدون توجه به خدای یکتا عبادت میکنند (از عبارت ﴿مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ چنان استنباط میشود که توجه به خورشید به عنوان مظهری از مظاهر قدرت الهی برای اقوام ابتدائی قابل نکوهش نباشد). شیطان اینگونه اعمال ناپسند را در نظر ایشان آراسته و از راه، آنان را باز داشته و قابل هدایت نیستند و خدای یگانهای که استعدادات کامنه را در موجودات آسمان و زمین آشکار میسازد و از نهان و آشکار آگهی دارد، سجده نمیکنند. آن خدای یگانهای را که جز او هیچ موجودی قابل پرستش نیست و خداوند عرش عظیم است نمیستایند.
سلیمان گفت: در مقام تحقیق برخواهیم آمد تا صدق و کذب سخنت بر ما معلوم گردد. این نامه را از جانب من ببر و به ایشان برسان آنگاه مراقب باش که درباره آن چه تصمیماتی اتخاذ میکنند (گویند هُدهُد نامه را برد و در دامان ملکه سبا انداخت لکن این معنی از ظاهر قرآن مستفاد نیست و چون معنی لغوی «القاء» افکندن است اصحاب قصص برای تحقق این معنی گفتهاند که نامه را هُدهُد در دامان ملکه سبا انداخته است).
ملکه سبا سران کشور را فراهم آورد و به ایشان گفت: نامهای سر به مهر و حاکی از جریانات سهمگین به من رسیده (کریم را که صفت کتاب است مفسرین به معنی مختوم تفسیر کردهاند) مضمون نامه چنین است: از طرف سلیمان این نامه با نام خداوند بخشنده مهربان آغاز میگردد. تکبر نورزید و به طاعت گرائید.
سپس ملکه سبا به بزرگان کشور گفت: من بیمشورت شما هرگز به کاری دست نمیزنم و اینک بیندیشید و تصمیمی که به صلاح کشور باشد اتخاذ کنید. سران لشکر گفتند: ما دارای هر گونه تجهیزات هستیم. اختیار با تو است. هر آنچه فرمان دهی مطیع خواهیم بود. ملکه سبا این سخن را که حاکی از آمادگی برای جنگ بود نپسندید و گفت چون پادشاهان به کشوری وارد شوند آن را زیر و زبر میسازند و سران و بزرگان آن کشور را خوار و زبون میکنند. به نظر من مصلحت آن است که به وسیله تقدیم هدایا خاطر سلیمان را به خود متوجه سازیم و او را با کشور خود بر سر مهر آریم (مفسرین گفتهاند که مراد وی از فرستادن هدیه آن بوده که حضرت سلیمان را بیازماید و به سران قوم خویش گفته اگر سلیمان پیغمبر باشد هدیه را نخواهد پذیرفت و هر گاه هدیه را بپذیرد نشان دروغ وی در نبوت است و هر گاه پیغمبر نباشد به جنگ او اقدام خواهیم کرد زیرا در آن صورت غلبه با ما خواهد بود).
هدید را فرستادند و در انتظار گزارش فرستادگان نشستند. چون فرستادگان ملکه سبا به حضور سلیمان مشرف شدند و هدایا از نظر وی گذراندند، سلیمان فرمود: شمائید که از هدیه دلشاد میشوید من از هدایا بینیازم و به مال و منال نیازی ندارم. نبوت و حکمتی که خداوند به من داده بهتر از ثروت مادی است که به شما ارزانی داشته است.
آنگاه سلیمان به سران و بزرگان مملکت خویش روی آورد و گفت: کدامیک از شما تخت ملکه سبا را پیش از آنکه مردم سبا گردن به طاعت نهند پیش من خواهد آورد؟ یکی از سران لشکر که سرکش و مغرور بود (قرآن وی را عفریتی از جن معرفی میکند و ممکن است عفریت مصحف آفرودیت باشد) گفت من تخت او را پیش از آنکه از مسند خود بر خیزی پیش تو خواهم آورد و من بر این کار قوت و نیرو دارم و هم انجام آن را با کمال امانت تعهد میکنم. یکی از علماء که از کتب آسمانی با خبر بود گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت ملکه سبا را پیش تو حاضر خواهم ساخت (بعضی گفتهاند که مراد از عالم به کتاب، خود حضرت سلیمان است و برخی «آصف بن برخیا» را حاضر کننده عرش ملکه پنداشتهاند و در مدراش حاضر کننده ملکه سبا «بنیاهو» نام دارد. همچنین نام این شخص «ملخیا» و «استور» نیز ضبط شده است.
میگویند که عرش ملکه از طلا بوده و پایههای گوهر داشته. احضار آن به عقیده بعضی جهت اظهار معجزه و به زعم عدهای برای آزمایش هوش ملکه بوده است. عدهای هم گفتهاند که حضرت سلیمان بدین وسیله میخواسته صدق و کذب سخن هُدهُد را آشکار سازد یا میخواسته عرش ملکه که از عجائب صنعت بوده ببیند. ممکن است که جاسوس یا جاسوسانی مأمور ربودن عرش شده باشند تا قدرت جاسوسی مملکت اسرائیل و وسعت اطلاعات پادشاه آن مملکت را بر ممالک مجاور آشکار گردانند. همچنین ممکن است که صنعتگران دربار سلیمان نظیر آن تخت را ساخته باشند.
اصحاب حدیث گفتهاند: که آصف بن برخیا اسم اعظم را خواند، زمین درهم فشرده شد پس وی تخت ملکه را بر گرفت و به حضور حضرت سلیمان آورد.
مفسرین که ذوق فلسفی دارند میگویند: خداوند به دعای آصف تخت ملکه سبا را در کشور سبا معدوم ساخت و در حضور حضرت سلیمان از نو بوجود آورد. عرفا میگویند که عارف با قدرت تصور خویش هر چیزی را ایجاد میکند و میتواند به صورتهای خیالی خود وجود بخشد و به حاضرین، خیالات خود را چنان تلقین کند که آنان هم صور خیالی او را موجودات خارجی ببینند. به زعم ایشان آصف که رتبه ولایت داشته با تصرف خویش تخت را در حضور حضرت سلیمان ایجاد کرده است. در تورات آصف بن برخیا، آساف پسر برخیا معرفی شده و وی یکی از موسیقی دانان و سرایندگان دربار اسرائیل بوده است اما در قصص اسلامی، آصف جانشین سلیمان است و میگویند انجام این عمل به دست وی از آن جهت بود که حکمت و ولایت و وصایت وی ثابت گردد و مردم او را به جانشینی سلیمان بشناسند).
چون سلیمان تخت را در حضور خود یافت، خدا را سپاس گزارد و گفت: این نعمت نیز از فضل و لطف خدا است. خداوند میخواهد مرا بیازماید که تا چه حد سپاسگزارم. آن کس که خدا را شکر گوید نعمتش افزون میگردد و شکرانهاش به سود خود او تمام میشود و کسی که ناسپاسی کند از ناسپاسی او بر دامن کبریای خداوند، گردی نمینشیند چه خدا از همه موجودات بینیاز است.
چون ملکه سبا برای اظهار اطاعت و پذیرفتن آئین توحید به دربار سلیمان آمد، حضرت سلیمان دستور داد که در وضع تخت تغییری دهند تا ببیند درجه هوش او تا چه اندازه است و آیا تخت خود را میشناسد یا نه؟ او را به کاخی که از شیشه ساخته بودند آوردند (بعضی گفتهاند که در زیر قصر جویهای آب روان ساخته و جانوران آبی در استخرهای آن افکنده بودند) چون ملکه سبا خواست وارد کاخ شود پنداشت که در پیش پای او آب است. دامان خود را بالا زد و ساق پاهایش ظاهر گردید (گویا وارد کردن او بدین قصر برای آزمایش هوش او بوده است). چون از او راجع به تختش پرسیدند گفت گویا همین تخت، تخت من باشد.
باری ملکه به خداوند یکتا ایمان آورد و گفت: پروردگارا من تاکنون برخود ستم کردهام و اینک با سلیمان در برابر خدای یکتا که پروردگار جهانیان است سر تسلیم و انقیاد فرود میآورم.
داستان سبا در ترگوم
در ترگوم Scheni دومین تفسیر آرامی بر کتاب Esther قصۀ ملکه سبا بسیار مشابه با آنچه در قرآن مجید یاد شده مسطور است که مجمل آن چنین است: سلیمان در سن ۱۳ سالگی به سلطنت رسید و بر حیوانات زمین و پرندگان آسمان و جن و شیاطین تسلط یافت و پادشاهان مشرق و مغرب و جنوب و شمال، مطیع فرمان او شدند. روزی که همه رعایای خود را سان میدید، هُدهُد از حضور سلیمان غایب بود خشم سلیمان بر هُدهُد افروخته شد و گفت اگر هُدهُد را بیابم او را به کیفر خواهم رسانید. مرغ به خدمت پیوست و به سلیمان گفت: مدت دو ماه در جستجوی آن بودم که ببینم آیا کشوری از فرمان تو بیرون است یا نه؟ در مشرق به شهر Kitar پایتخت کشور سبا رسیدم که بر آن زنی به نام ملکه سبا حکومت میکرد و به خورشید نیایش میبرد. در این شهر زر فراوان است و نقره در کوچههای آن مانند گرد افشانده شده اگر سلیمان فرمان دهد من او را در زنجیر بسته به حضور خواهم آورد.
سلیمان کاتب خود را بخواند و نامهای نوشت و به بال هُدهُد بست. هُدهُد با فوج مرغان به آسمان برخاست و به جانب شهر Kitar رهسپار گردید. یک روز هنگامی که ملکه به خورشید نیایش میبرد، مرغان میان او و خورشید حایل شدند ملکه از خشم، گریبان چاک زد. آنگاه هُدهُد به زمین نشست و نامه را پیش ملکه افکند.
مضمون نامه سلیمان در ترگوم بدین تفصیل مرقوم گردیده است: «از طرف سلیمانسلام بر تو و بر وزیرانت. باید بدانی که خدا مرا بر همه حیوانات روی زمین و مرغان آسمان و ارواح و جن و شیاطین پادشاهی داده است. همه پادشاهان مشرق و مغرب و جنوب و شمال به حضور من میآیند و تقدیم احترام میکنند. اگر تو هم به سلام من بیائی، تو را در حضور پادشاهان و رعایای خود با احترام پذیرائی خواهم کرد اما اگر برای عرض سلام به حضور نیائی وادار خواهم کرد که بندگان و لشکریان و سواران من بر تو هجوم آورند». در این ترگوم قصه ورود ملکه سبا به قصر بلور و بالا زدن دامانش به تصور آنکه میخواهد از آب بگذرد مسطور است و چون سلیمان پاهای او را دیده به او گفته است: زیبائی تو زیبائی یک زن است ولی پشم و موی مردان داری.
تحقیق در تاریخ دولت سبا
در قرآن مجید نام سبأ با همزه ذکر گردیده. ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ﴾[۱] یاقوت در معجم البلدان متذکر است که همزه سبا تخفیفا به الف مبدل شده و در مثل گفتهاند: ذهبت ايادي سبا مورخین اسلامی سبا را لقب عبدالشمس پدر حمیر پنداشتهاند و نام سرزمین و نام قبایل سبا را از نام او مأخوذ پنداشتهاند.
در قاموس کتاب مقدس، سبا مملکتی در آفریقا معرفی شده و نام دولت و قبیلهای که در جنوب عربستان واقع بود «شبا» با شین معجمه ذکر گردیده است.
به هر حال سبا که از آن در قرآن یاد شده نام قبیلهای است که در جنوب عربستان به سر میبردهاند و از نعمت فراوان و تجارت پر سود بهرهور بودند و سیلی بنیان کن سد مآرب را درهم شکسته و موجب تفرقه آنان شده است.
مأرب پایتخت این قوم بوده و اکنون ویرانه آن برفراز تپهای باقی است و آثار سد نیز مشهود است.
خاتمه تاریخ سبا همان ویرانی سد مأرب است که در سال ۵۳۲ بعد از میلاد مسیح اتفاق افتاده ولی آغاز تاریخ این دولت معلوم نیست. قطعا دولت سبا در قرن هشتم پیش از میلاد روی کار بوده و نقوش سد مآرب حاکی است که این سد در قرن هشتم پیش از میلاد در زمان «سمعهیل» و پسرش «یثعمر» ساخته شده و بنابراین میبایست سابقه تاریخی این قوم از این قرن پیشتر باشد ولی اسناد تاریخی روشنی برای اثبات این مطلب در دست نیست.
در کتیبههای سومری که در نیمه دوم هزاره سوم پیش از مسیح نوشته شده نام قومی شبیه به نام سبا ذکر گردیده و در کتیبه «تکلات فالازار» پادشاه آشور که در قرن دوازدهم پیش از میلاد سلطنت داشته از قوم سبا یاد شده و به موجب آن کتیبه پادشاه آشور با قوم سبا جنگیده و غنیمت بسیار به دست آورده است. همچنین سارگن دوم که در قرن هشتم قبل از میلاد بر آشور پادشاهی داشته مردم سبا را خراج گذار خود ساخته است و در زمان سلطنت اسرائیلیان قومی به نام سابوم روی کار بودهاند.
در کتیبه تکلات فالازار از قبیله سبا در شمار قبائل شمالی عربستان نام برده شده و در کتاب ایوب که به زعم بعضی از مورخین، پیش از ظهور حضرت موسی تدوین یافته سبا قبیلهای معرفی شده که در شمال عربستان به غارتگری میپرداختهاند و مزاحم کاروانهای تجارت بودهاند. (رجوع شود به کتاب ایوب باب یک شماره ۱۵ و باب ۹ شماره ۱۹).
در کتاب یوئیل که تاریخ تدوین آن معلوم نیست از قبیلۀ سبا مانند مردمی دوردست سخن به میان آمده و میبایست دختران و پسران سور و سیدا به وسیله قبیله یهودا به ایشان فروخته شود(رجوع شود به کتاب یوئیل باب ۲ شماره ۸).
بنا بر مراتب فوق قبیله سبا میبایست از شمال عربستان به جنوب آن ناحیه مهاجرت کرده باشد. به طور کلی میان مورخین در مسکن اصلی اعراب اختلاف است: بعضی شبه جزیره عربستان را موطن اول عرب دانستهاند و به زعم عدهای اعراب، نخست در شمال آفریقا ساکن بوده و سپس به شبه جزیره عربستان مهاجرت کردهاند.
اکثر مورخین جدید هر دو نظر را رد میکنند و معتقدند که عربها در ابتدا در جنوب فرات ساکن بودهاند و از آنجا اول به جانب مغرب که در سرزمینهای آن مواقع خوبی مییافتند کوچ کرده و گاهی هم به مسکن اصلی خود باز میگشتند. پس از آن، راه ساحل خلیج فارس را پیش گرفته و به جانب جنوب مهاجرت کردهاند و در جنوب دولتهای قطبان و معین و سبا و حضرموت را تشکیل دادهاند.
دولت حضرموت چندان اهمیتی نیافت و از یک قرن پیش از میلاد به بعد اثری از دولت معین هم دیده نشد تنها دولت سبا است که در ادبیات روم و یونان نام خود را تا قرن چهارم بعد از میلاد حفظ کرده و خاطره خود را در ذهن اعراب باقی گذاشته است در نتیجه قرآن مجید جهت عبرت به قصه ایشان اشاره کرده است.
بعضی از مورخین معتقدند که دولت معین قرنها پیش از دولت سبا تشکیل شده و تاریخ آن را تا بیست و پنج قرن قبل از میلاد مسیح پیش میبرند و خط مردم معین را بر خط مردم سبا مقدم میدانند. اگر این فرضیه صحیح باشد، میباید ابداع خط را که اکثر مورخین به فینیقیان نسبت میدهند از مردم معین بدانیم.
به هر حال به زعم این عده، دولت معین در قرن هشتم پیش از میلاد منقرض شده و دولت سبا روی کار آمده است، لکن چون در کتیبههای معین نام بعضی از پادشاهان سبا و در کتیبههای سبا اسامی بعضی از پادشاهان معین دیده میشود و نظر به اینکه «تئوفراست» متولد ۳۸۱ قبل از مسیح و «اراتستن» متولد نیمه اول قرن سوم قبل از میلاد از روابط قوم سبا با قبیلهای که نامشان نزدیک به معین است سخن گفتهاند به خوبی ثابت میشود که سبا و معین با هم معاصر بودهاند.
تاریخ سبا را بر حسب لقبی که پادشاهان به خود میدادهاند و بر حسب حوادث تاریخی به چند دوره میتوان تقسیم کرد.
اول دورهای که بر ایشان کهنه حکومت میکردند و پادشاهان ریاست مذهبی را نیز به عهده داشته و خود را «مکرب سبا» مینامیدهاند.
دوم دورهای که پادشاهان به عنوان «ملک سبا» معنون بودند.
سوم دورهای است که حمیرها تسلط یافته و سبا و ریدان را تحت تصرف خویش آوردهاند. این حادثه در یک قرن پیش از میلاد اتفاق افتاده و در قرن اول میلادی پادشاه روم به عربستان لشکر کشی کرده و به زعم بعضی تا مآرب و به عقیده برخی دیگر از مورخین تا ماریام پیش آمد و در همین قرن، حمیر حضرموت را هم به تصرف خود آورده و خود را پادشاه حمیر و سبا و حضرموت خوانده است و از تقدیم لفظ حمیر بر سبا معلوم میگردد که در این تاریخ سبا اهمیت خود را از دست داده است.
حبشیها از نیمه اول قرن دوم بعد از میلاد به تصرف جنوب عربستان شروع میکنند و از اواخر این قرن تا نیمه دوم قرن چهارم بر حمیر وسبا حکومت دارند و تا ۳۷۱ بعد از میلاد نامی از پادشاهان یمنی دیده نمیشود. از این تاریخ دولت تبابعه که بومی بودهاند و از دولت حبشه تبعیت میکردهاند روی کار میآید این دولت تا ۴۲۵ بعد از میلاد ادامه داشته از آن تاریخ مجددا حبشه بر این سرزمین تسلط یافته است داستان پایان کار حبشیان در یمن و برقرار شدن حکومت ایرانی در آن سرزمین ضمن مقاله اصحاب فیل بیان شد.
باری سد مآرب که از سال ۴۵۰ بعد از میلاد رو به ویرانی گذاشته بود با وجود تعمیرات و مرمتها نتوانستند از ویران شدن آن مانع آیند و در ۵۳۲ میلادی سد به کلی شکست و مردم سبا به شام و حجاز و نواحی دیگر عربستان مهاجرت کردند. مورخین یونان و روم از قرن چهارم بعد از میلاد نام سبا را فراموش میکنند و در ادبیات و تواریخ آنان نام حمیر پیدا میشود و در تاریخ و ادب عرب بعد از اسلام هم چندان توجهی به سبا مشهود نیست تا اینکه همدانی «به سکون میم» که خود اهل یمن است و به زاد و بوم خویش علاقه دارد در کتاب الجزایره از دول و قبائل یمن و تمدن سبا و سد مآرب به تفصیل سخن میگوید. از قرن هیجدهم اروپائیان در کشور یمن و حدود مملکت سبا به حفاری و کاوش میپردازند و اکتشافات ایشان پردههائی از تاریخ سبا برداشته است و روز به روز تاریخ این مردم و شاید وقایع تمام عربستان روشنتر میگردد. امروز سباشناسی خود علمی مستقل شده است و عدهای از مستشرقین بدین کار مشغولاند.
مکتشفین آثار سبا
در دوران پیش از میلاد، تئوفراست و اراتوستن از سبا نام بردهاند و اطلاعاتی از مردم سبا برای ما حفظ کردهاند. در فاصله بین میلاد و اسلام، پلین و استرابون در تواریخ خود وقایعی از سبا و حمیر نقل کردهاند و در ادبیات یونان و روم آثاری حاکی از ثروت و آسایش قوم سبا موجود است.
تورات از ملاقات ملکه سبا با سلیمان و هدایائی که او به حضرت سلیمان تقدیم داشته گفتگو میکند.
«آگاتارهید» شخصی است که سبا را سیاحت کرده و کتابی درباره مشاهدات خود نوشته است. همدانی چنانکه گفتیم در کتاب الجزایره از قصر غمدان و سایر قصور یمن و از آبادانی و تمدن مردم سبا مفصلا بحث کرده است.
اکتشافات و تحقیقات جدید در سرزمین یمن از ۱۷۶۳ به وسیله هیئت اعزامی دانمارک شروع گردید. نخستین مکتشف «نبوهی» بوده است وی تا صنعاء پیش رفت و در ویرانههای صنعاء چند کتیبه مختصر به دست آورد، سپس «الدان بورژوآز» در ۱۸۱۰ از صنعاء تا عدن مسافرت کرد و پنج کتیبه مختصر به اروپا آورد. دنباله این اکتشافات را «ولستد» انگلیسی و «آرنلد» گرفتند و مخصوصا آرنلد در سال ۱۸۴۳ کتیبههائی از حضرموت به دست آورد و پنجاه کتیبه به اروپا فرستاد و کتیبههای مربوط به حضرموت در سال ۱۸۷۰ منتشر گردید. بالاخره الواح برنجی شهر «زنا» (صنعاء) پایتخت حمیریها پرده از اسرار تاریخی این ناحیه برداشت.
یعقوب بن سفیر از الحدیده تا امران از راه صنعاء مسافرت کرد و به عدن بازگشت و شرح مسافرت خود را به زبان عبری نوشت سپس «ژوزف هالوی» دنباله تحقیقات او را گرفت وی در ۱۸۶۹ موفق شد که ۶۸۶ کتیبه به دست آورد که ۵۶ لوحه از این کتیبهها به نسبت، مفصل بود. بنابراین علم سباشناسی و تحقیق درباره عربستان جنوبی به وسیله او رونق یافت.
«گلایزر» اخیرا به ممالک عربستان مسافرتی کرده و کتیبههای بسیاری به دست آورده و برای تحقیق درباره آن کتیبهها «مولر Muller» وسائل کافی فراهم ساخته است و هنوز این اکتشافات و تحقیقات باید ادامه یابد.
گلایزر به این ناحیه چهار بار سفر کرد و در یکی از سفرهای خود شهر مآرب را دیده است وی در خلال سفرهای چهارگانه بر چهارصد کتیبهدست یافته است در صورتی که آرنولد و هالوی بیش از ۴۴ کتیبه از این محل به دست نیاورده بودند. مجموعا گالایزر ۱۰۳۲ کتیبه و ۶۱۶ کتاب خطی کشف کرد که مهمترین آنها دو کتیبه هدگان و سیرواه میباشد و در مسافرت چهارم خود که در ۱۸۹۲ انجام یافت دو کتیبه حاکی از شکستن سد مأرب به دست او افتاده است.
اکثر کتیبههای سفرهای سه گانه او به وسیله فرهنگستان پاریس طبع شده و سنگ نوشتههائی که به دست آمده در لندن و برلین، موجود است همچنین قسمتی از کتب خطی عربی که وی به اروپا فرستاده در برلین و قسمت دیگر در موزه بریتانیا ظبط شده است.
کتیبه حصن الغراب یکی از کتیبههای مهم جنوب عربستان است که به وسیله «لندبرک» در دسترس مستشرقین قرار گرفته است و از این کتیبه نیز اطلاعاتی سودمند درباره سبا حاصل میگردد.
تمدن سبا
مردم سبا کشاورزی و تجارت پیشه بودهاند. سرزمین آنان برای کشاورزی و مخصوصا برای تربیت جنگل مساعد بوده و درختان معطر در این سرزمین میروئیده به همین جهت تجار سبا به ممالک مجاور بخورات و عطر میفروختند و شمش طلا به دست میآوردند.
بعضی از مورخین از وجود معادن طلا در سبا یاد کردهاند. طلای موجود در کشور، و سیم و زری که مردم سبا از کشورهای خارج به دست میآوردند مردم سبا را قوی و متجمل بار آورد و داستان تجمل ایشان در خلال داستان تخت ملکه سبا در تفاسیر اسلامی منعکس است و در ادبیات روم و یونان نیز از تجمل و آسایش سبا حکایات و تلویحات زیاد پیدا میشود. پلین معتقد است که تربیت درختان معطر در سبا جنبه دینی داشته است و سه هزار خانواده بدین کار مشغول بودهاند.
پس از آنکه در قرن اول میلادی مردم سبا حضرت موت «اترامیتا» را به تصرف آوردند پایتخت حضرموت که سبوتا نامیده میشد مرکز صدور بخورات و عطریات گردید و مالیات گزافی از این نوع صادرات میگرفتند و برای معبد هلیوس صرف میکردند. بعضی پنداشتهاند که هلیوس خداوند ماه است و در نواحی دیگر عربستان آن را (سین) مینامیدهاند لکن عدهای را عقیده چنان است که مردم سبا آفتاب پرست بودهاند و قرآن مجید مهرپرستی آنان را تأیید کرده است. بعضی احتمال دادهاند که سبا نام یکی از خدایان است و این نام جنبه مذهبی دارد. این عقیده بعید به نظر نمیرسد زیرا چنانکه گفتیم پادشاهان دوره اول سبا، از کاهنان بودهاند و بدون شک خود را منصوب از جانب خدایان میپنداشتهاند و احتمال دارد که برای اثبات مقام خویش نام یکی از خدایان بزرگی خود را که نزدیک به لفظ سبا بوده به قوم یا سرزمین خود داده باشند.
در کشور سبا گویا یک زن میتوانسته است چند شوهر داشته باشد ولی تاریخ ایشان از سلطنت زنان در این سرزمین حکایت نمیکند مگر اینکه اکتشافات بعدی این مطلب را به ثبوت رساند زیرا چنانکه گفتیم تاریخ این قوم مقدم بر قرن هشتم قبل از میلاد هنوز روشن نشده است و شاید در قسمت تاریک تاریخ این قوم، زنان سلطنت کرده باشند.
مردم سبا در آبیاری و سدسازی مهارت زیاد داشتهاند و بنای سد مآرب بهترین نماینده هنرمندی آنان است. مورخین قدیم بنای سد را به «لقمان بن عماد» و تعمیر آن را به بلقیس ملکه سبا نسبت دادهاند اما چنانکه گفتیم بر حسب نقوش سد مآرب، بانی سد، سمعهیل و فرزندش یثعمر بودهاند.
سد مآرب یا عرم دیواری قطور و کوه پیکر بوده که در شمال و مشرق کشیده شده و دو طرف دیگر آن کوه بوده و این سد در عرض رود «اذنه» قرار داشته و این فاصله مخزن آب را تشکیل میداده است. طول سد در حدود هشتصد قدم بود که تقریبا یک ثلث سمت غربی آن هنوز پایدار است و دو ثلث دیگر را سیل ویران ساخته است و دولتهای آن زمان بر اثر آشوبها و انقلابات داخلی از عهده مرمت آن برنیامدهاند. عرض سد مآرب صد و پنجاه قدم و ارتفاعش مابین ۱۳ تا ۱۹ قدم است. در دو جناح سد بناهای عظیم و محکمی از سنگ وجود داشته که دریچههای مدرج در آنها ترتیب داده بودند این دریچهها آب را به قدر ضرورت به طرف راست و چپ قسمت میکرده و بوستانهای چند طبقه طرفین را به این ترتیب سیراب میساخته است.
مردم سبا راجع به تقسیم آب و املاک، قوانین و مقررات قابل توجهی داشتهاند و احتمال دارد که قانون ارث قوم سبا در قوانین ارث ملل مجاور تأثیراتی داشته است.
تحقیق درباره ملکه سبا
از پیش گفتیم که در کتیبههای یمن هنوز نام زنی که در یمن به سلطنت رسیده باشد دیده نشده اما از جانب دیگر کتیبههای سبا مربوط به قرن هشتم قبل از میلاد و دورههای پس از آن میباشد. داستان ملکه سبا که در تورات و قرآن مجید ذکر شده مربوط به دورهای است که کتیبه و اثری هنوز از آن دوره سبا به دست نیامده است.
در تورات مرقوم است که ملکه سبا برای پرسیدن چندین معما و آگهی از حکمت سلیمان به حضور حضرت سلیمان آمده وهدیههائی تقدیم داشته است. در قرآن مجید داستان، مفصلتر ذکر گردیده و طبیعیتر به نظر میرسد و به قسمی که در قسمت دوم این گفتار مرقوم افتاد در ترگوم آرامی «شنئی» که تفسیر کتاب استر است داستان ملکه سبا تقریبا مشابه با مسطورات قرآن مجید وجود دارد و ممکن است عنصر داستانی آن را کنار بگذاریم در آن صورت واقعه کاملا طبیعی خواهد بود.
مخصوصا اگر هُدهُد را تحریف شده هدد و در نتیجه آن را نام شخصی بدانیم کاملا داستان با واقع مطابقت دارد.
پیش از این گفته شد مردم سبا از شمال به جنوب مهاجرت کردهاند و در کتیبهها و افسانههای شمال عربستان به نام چندین ملکه من جمله ملکة «سامیس» که لفظا نزدیک به شمس است برخورد میکنیم.
حبشیها خاندان سلطنتی خود را به فرزندان سلیمان که از ملکه سبا به نام «مکی دو» متولد گردیده میرسانند. یونانیها هم از مزاوجت سلیمان با ملکه سباسخن گفتهاند و برخی از مفسرین نیز همین عقیده را دارند.
در قرآن مجید نام ملکه سبا و محل سبا مذکور نیست ولی در تواریخ و تفاسیر اسلامی این ملکه به نام بلقیس مسمی است.
ممکن است بلقیس از بلسیوس که مورخین یونانی ملکه سبا را بدان نام نامیدهاند مأخوذ باشد با این احتمال شاید بلقیس یا بلسیوس مرکب از دو جزء باشد و جزء اول آن بل همان بعل خدای آفتاب است. همچنین احتمال دارد که بلقیس محرف نقولیس نام ملکه سبا در زمان یوسف مورخ یهودی باشد. بعضی هم مادر ملکه سبا را بلقمه با یلقمه نوشتهاند و یکی از ربة النوعهای سبا لقما نام داشته بنا بر مراتب فوق محتمل است بلقیس با یکی از الفاظ مرقوم فوق رابطهای داشته باشد. به موجب تاریخ بلعمی بلقیس متولد از پادشاه چین و یک پری است و بیرونی هم تولد بلقیس را از یکی از شیاطین پنداشته است ولی زمخشری و دیگران وی را دختر حمیر بن شرجیل یا دختر شرجیل از ملوک حمیر میدانند.
میگویند سلطنت طبقه اناث در یمن سابقه نداشته و علت اینکه بر خلاف سابقه بلقیس به سلطنت رسیده چنان بوده است که پسر عمویش «هدهادبن شرجیل» در زمان سلطنت خود پرده عفت و عصمت دختران را میدرید و به همین منظور سرزده وارد قصربلقیس شد و بلقیس او را به قتل رسانید. آنگاه بلقیس امراء را بخواست و آنان را بر سر غیرت و حمیت آورد. امراء رفتار او را پسندیدند و او را به پادشاهی برگزیدند.
از داستانی که گفته شد معلوم میشود که روات به غیر عادی بودن سلطنت ملکة سبأ معتقد بودهاند و این خود دلیل بر آن است که سلطنت ملکه سبا در دوران روشن تاریخ این مملکت به وقوع نپیوسته است.[۲]
پانویس
- ↑ «برای (قوم) سبا در مسکنهایشان نشانهای (شگرف) وجود داشت» سوره سبأ، آیه ۱۵.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص 363-377.