بنی مرثد بن جشم بن حاشد

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب بنی مرثد

بنی مرثد از قحطانی ها[۱] و از شاخه‌های بنی حاشد بن همدان هستند که نسب از مرثد بن جشم بن حاشد بن جشم بن خیوان (خیران) بن نوف بن أوسله(همدان) می‌‌برند.[۲] مرثد دو پسر به اسامی ربیعه معروف به «ناعط» و حارث داشت که هر یک از آنها خود در رأس طوایفی با همین نام بنی ناعط[۳] و بنی حارث[۴] قرار گرفتند. از ناعط پسرانی به نام‌های مرثد، شراحیل، عامر و شُرحبیل متولد گردیدند.[۵] از شراحیل بن ربیعة بن مرثد هم أفلح و از افلح عمیر معروف به ذو مَرّات[۶] – از قیل‌های یمن - به دنیا آمدند.[۷] ضمن این که از شرحبیل بن جشم هم مرثد بن شرحبیل مشهور به «الدُّومی» تولد یافت.[۸] بدین ترتیب نسل مرثد انتشار یافت و شاخه بزرگ بنی مرثد بن جشم شکل گرفت. این طایفه از طوایف و بیوت متعددی تشکیل یافته که از مهمترین آنها می‌‌توان به طوایف بنی ناعط (بنی ربیعه)،[۹] بنی حارث بن مرثد،[۱۰] بنی رحیب بن مالک بن حمرة ذی المشعار الأکبر،[۱۱] بنی عکبر بن عکاک و بنی زادان بن سلمان[۱۲] و نیز بیوتی چون بیت مجالد بن ذی مران،[۱۳]آل ذی المشعار،[۱۴]آل ابی الدنیا بن محمد بن عبد الرحمن،[۱۵]آل ذو العثرب بن مرثد بن عامر بن مرثد إلّ بن حجر ذی ینوف بن عمرو بن ناعط، آل ذو خلاط بن الحارث بن مرثد إل بن حجر ذو ینوف بن عمرو بن ناعط، آل ذی بقلان، آل ذو حلابه و آل ذو نجر بن ذو براکة بن حجر ذو ینوف بن عمرو بن ناعط،[۱۶]آل ابی المغلس و آل أبی أرنبه[۱۷] اشاره کرد.[۱۸]

مساکن و منازل بنی مرثد

در منابع، از مناطق مختلفی در یمن به عنوان منازل و مساکن بنی مرثد بن جشم نام برده شده است که از جمله آنان می‌‌توان به بیناعه - منزلگاه آل ابی الدنیا بن محمد بن عبد الرحمن از بقایای آل ذی المشعار - اشاره کرد.[۱۹] طایفه رحیب بن مالک بن حمرة ذی المشعار الأکبر هم با ذی المران الاصغر در سرزمین بون و مخلاف خارف مشترکاً منزل داشتند.[۲۰]آل ابی المغلس پادشاهان الجوّه از اراضی المعافر بودند و آل أبی أرنبه در ناحیه صنعاء و بخدار - از بخش‌های مخلاف ذی جره -سکونت داشتند.[۲۱] طوایف عکبر و زادان هم دو شاخه از بنی مرثد بن جشم بودند که در أکانط ساکن بودند.[۲۲] کوه و مخلاف ناعط[۲۳] و نیز دژ و روستای «ثلا» که از منازل بنی مرّان به شمار می‌‌رفت،[۲۴] هم، از دیگر سکونت گاه‌های اختصاصی این قوم برشمرده شده است. ضمن این که بعد از فتوحات اسلامی، جمعی از مرثدی‌ها به سرزمین‌های تازه فتح شام[۲۵] و عراق[۲۶] به‌ویژه کوفه[۲۷] رفتند و در آن رحل اقامت افکندند.[۲۸]

بنی مرثد و ایام جاهلی

از معدود اخبار جاهلی این قوم می‌‌توان به حضور عقیل بن ذی مران اوسط - از اشراف بنی ناعط بن مرثد - در «یوم العرحیین» و همراهی با دویله شبامی در گرفتن انتقام خون پدرش – ابودویله - از بنی ربیعه اشاره کرد.[۲۹] همچنین جدال حمره ذو المشعار بن أیفع بن ربیب بن شراحیل از اقیال یمن با قیل دیگر منطقه به نام ختیعة ذی شناتر بن مصحا بن أخنس بن حارث بن أصبح و کشتن او، از دیگر اخبار دوران جاهلی این قوم گزارش شده است.[۳۰] مردمان بنی مرثد بن جشم - بمانند دیگر مردمان قبیله همدان، - در دوران جاهلی، غالباً به پرستش بت اشتغال داشتند. آنان بتی مشهور به نام «یعوق» داشتند که آن را در «أَرحَب»[۳۱] نصب کرده بودند و در پرستش آن با قوم خولان بن الحاف بن قضاعه مشارکت داشتند.[۳۲] بنی مرثد و دیگر طوایف قبیله همدان در ایام حج، مناسک خود را با تلبیه در کنار این بت آغاز می‌کردند و سپس راهی حج می‌شدند.[۳۳] ابن‌کلبی (م. ۲۰۴) و بسیاری دیگر هم بر این اعتقادند که «یعوق» از بتهای برجای مانده از قوم نوح(ع) بود که عمرو بن لحی آنها را در سواحل جده یافت و به کسانی که دعوت او را به پرستش اصنام اجابت می‌کردند، اهدا می‌نمود. همدانیان دعوت عمرو بن حی را به بت‌پرستی پذیرفتند و عمرو، «یعوق» را به مالک بن مرثد بن جشم همدانی سپرد. همدانیان آن را در روستایی به نام«خَیوان»[۳۴] نصب کردند و همراه با همسایگان یمنی خود به پرستش آنها پرداختند.[۳۵].[۳۶]

اسلام بنی مرثد

در پی درخشش طلیعه اسلام، بنی مرثد همراه با دیگر قبایل و طوایف همدان اسلام آوردند و هیأتی را جهت اظهار اسلام خود، - متشکل از جمعی از بزرگان قوم از جمله مالک بن حمرة بن ایفع بن کرب ناعطی و عموهایش عمر و مالک، - به مدینه اعزام کردند.[۳۷] بر پایه پاره‌ای از گزارشات، پیش از بازگشت رسول خدا(ص) از غزوه تبوک (سال نهم هجریعمیر ذومران بن افلح بن شراحیل - از ملوک و فرمانروایان قبیله همدان - و دیگر ملوک حِمیَر که به اسلام گرویده بودند، زرعة بن سیف بن ذی یزن را از این امر مطلع کرده، فردی به نام مالک بن مراره رهاوی را همراه با نامه‌ای نزد پیامبر(ص) فرستادند. پیامبر اکرم(ص) نیز پس از بازگشت از تبوک، در پاسخ، نامه‌ای به خط علی بن ابی طالب(ع)، خطاب به عمیر و سایر مسلمانان قبیله همدان و طوایف آن نوشت و ضمن ابراز خرسندی از اسلام آنان، ایشان را در امان خدا و رسول(ص) دانست.[۳۸] سپس در عام‌الوفود (سال نهم هجرت) جمعی از سران قبیله همدان از جمله مالک بن نمط، ابوثور، مالک بن أیفع، ضمام بن مالک سلمانی و عمیرة بن مالک خارفی، در حالی که عمامه‌های عدنی بر سر بسته و لباس‌های فاخر پوشیده، بر مرکب و اسب‌های بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان رجز می‌خواند و رؤسای قبیله همدان را مدح، و اوضاع اقتصادی و جغرافیایی و قهرمانان آن را می‌ستود، بر رسول خدا(ص) وارد شدند[۳۹] و از اسلام خود و قبیله خبر دادند.[۴۰] پیامبر(ص) نیز، ضمن ستایش از قبیله همدان در این دیدار،[۴۱] فرمانی برای همدانیان از جمله عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل نوشت و سرزمین‌شان را به آنان واگذار نمود.[۴۲] اما در برخی دیگر از گزارشات، مسلمان شدن همه مردم یمن - به ویژه همدانیان - پس از سریه علی(ع) به یمن در سال دهم هجری بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا(ص) در سال نهم هجری نخست خالد بن ولید را به یمن نزد بنی‌همدان گسیل داشت تا مردم را به دین اسلام دعوت کند. خالد با جمعی از مسلمانان سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. پیامبر اکرم(ص)، علی بن ابی طالب(ع) را در پی خالد به این سرزمین فرستاد و فرمان داد که خالد بن ولید به مدینه برگردد و از اصحاب و یاران خالد خواست چنانچه مایل باشند می‌توانند در ملازمت امیرالمؤمنین(ع) بمانند و اگر تمایل نداشتند، می‌تواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین، نامه‌ای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین(ع) همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی(ع) به سوی یمن حرکت کرد و چون نزدیک قبیله رسید، طایفه همدان در برابر حضرت صف کشیده، مصمم به جنگ با ایشان شدند. علی(ع) نیز سپاه خود را منظم کرد و شمشیر به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با شجاعت تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر(ص) را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از دعوت پیامبر اکرم(ص) آگاه نمود.[۴۳] گفتار و کلمات کوتاه حضرت در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که مردم همدان و طوایف آن چون از منظور و دعوت پیامبر(ص) مطلع شدند، همگی در یک روز به دست امیرالمؤمنین(ع) مسلمان شدند و حضرت، پیامبر(ص) را به توسط نامه از این واقعه باخبر کرد.[۴۴] حضور حضرت علی(ع) در میان همدانیان و مسلمان شدن دسته جمعی آنها در سال دهم هجری، سنگ بنای گرایش این قبیله به سوی اهل بیت(ع) و تشیع بود. چندان که شاخه‌های بنی‌همدان جز شاخه بنی‌ناعط که به جهت دشمنی با بنی‌سبیع - شاخه دیگر همدان که شیعه بودند - برای مدتی عثمانی گردیدند، همه شیعه بودند.[۴۵] پس از پذیرش اسلام، برخی از همدانی‌ها به عنوان کارگزاران پیامبر(ص) در یمن برگزیده شدند که عامر بن شهر ناعطی همدانی از جمله آنها بود.[۴۶].[۴۷]

بنی مرثد و نقش‌آفرینی در حوادث دوران خلفا

سرکوب اسود عنسی

پس از ادعای پیامبری اسود عنسی در یمن و سیطره او بر صنعاء، عامر بن شهر همدانی - عامل رسول خدا(ص) بر همدان - نخستین کس بود که بر او اعتراض کرد[۴۸] و مردم را برای مقابله و مخالفت با او دعوت نمود.[۴۹] پیامبر(ص) هم، پیوسته با نامه نگاری و فرستادن افراد مختلف به سوی قبایل یمنی، آنان را به مقابله با اسود عنسی فرا می‌‌خواند.[۵۰] با رسیدن نامه رسول خدا(ص) به‌دست کارگزاران یمن و رؤسای قبایل مبنی بر دفع شورش اسود عنسی، مخالفت با اسود وارد مرحله جدیدی شد و عامر بن شهر همدانی با همراهی رؤسای «ذی زود» و «ذی مرّان» و «ذی الکلاع» و «ذی ظُلَیم» - که بواسطه نامه نگاری‌های پیامبر(ص) به جمع مخالفان اسود عنسی پیوسته بودند - به مخالفت با این پیامبر دروغین برخاست.[۵۱].[۵۲]

واقعه رده

بر پایه برخی اخبار، همدانیان در جریان فتنه پیامبران دروغین و نیز وقایع ارتداد برخی اقوام پس از رحلت رسول خدا(ص)، مصمم به بازگشت از اسلام بودند ولی با راهنمایی‌های بزرگان خود همچون«عمیر بن افلح ذی مران» و «عبدالله بن مالک ارحبی» بر اسلام استوار ماندند.[۵۳] آنان سپس هیأتی را روانه مدینه نمودند و ابوبکر را از ثبات خود و استمرار اسلام خود با خبر کردند. عدم شرکت همدانیان و طوایف ایشان در واقعه رده، از اندوه آنان از رحلت نبی اکرم(ص) نشأت گرفته بود و این امر در شعری که «مرّان» در رثای پیامبر اعظم(ص) سروده بود[۵۴] و نیز سخنان بزرگان این قوم در اطاعت از دستورات خدا و رسول او روشن است. نقل است که در پی جریان ارتداد قیس بن عبدیغوث بن مکشوح، ابوبکر، نامه ای به عمیر ذی مران و دیگران نوشت و دستور به پایمردی در کار خویش داد و وعده داد که برای آنها سپاه می‌‌فرستد.[۵۵].[۵۶]

بنی مرثد و فتوحات اسلامی

نقش این طایفه در فتوحات اسلامی، تحت شعاع نام بزرگ قبیله مادری‌اش همدان قرار گرفته، از این رو اخبار چندانی از ایشان در این واقعه بزرگ گزارش نشده است. معدود اخباری هم که در آن به حضور افراد این طایفه در فتوحات پرداخته شده است، به نبرد یرموک (۱۳ هجری) و سپس قادسیه مرتبط می‌‌گردد. بر پایه این اخبار، سعید بن نَمران ناعطی همدانی از شرکت کنندگان در جنگ یرموک برشمرده شده[۵۷] و آمده است که وی همراه با جمعی دیگر از نیروهای یمنی، پس از پایان جنگ یرموک، خود را از شام به عراق رساندند و در جنگ قادسیه شرکت کردند.[۵۸].[۵۹]

بنی مرثد و سکونت در کوفه

به دنبال تأسیس کوفه در سال ۱۷ هجری و شهرنشین شدن لشکریان، سعد بن وقاص به دستور عمر بن خطاب، نظام اسباع را به جای نظام اعشار در کوفه تأسیس کرد. به این ترتیب که از نسب‌شناسان عرب - از جمله سعید بن نمران همدانی - دعوت کرد قبایل و تیره‌هایی را که به هم نزدیک بودند در یک گروه قرار دهند. او کل جمعیت عرب کوفه را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسمت به نام«سبع» خوانده می‌شد و برای هر سبع، فرماندهی تعیین شد.[۶۰] در این تقسیم‌بندی، همدانی‌ها به همراه قبایل یمنی مذحج، همدان و کنده به سبب سیادت و ریاستی که داشتند[۶۱] در بخش شرقی مسجد کوفه مستقر شدند.[۶۲] شاخه‌های بسیاری از همدان که مؤلف «تاریخ الکوفه» تعداد آنان را بیست و چهار شاخه برشمرده است،[۶۳] -همچون حاشد، بکیل، حجور، قدم، أدران، أهنوم، راهب، شاور، خیوان، غدر، وادعة، یام، شبام، جشم، تغلب، نهم و...- از جمله همدانیان ساکن در کوفه بودند.[۶۴].[۶۵]

بنی مرثد و حکومت علی(ع)

از حضور و نقش‌آفرینی بنی مرثد بن جشم در حوادث و وقایع دوران حکومت امام علی(ع) –خصوصاً جنگ‌های سه گانه حضرت - تحت شعاع قبایل بزرگ و بنام همدان اخبار چندانی در دست نیست. حضور منقذ و حمیر پسران قیس ناعطی در صفین شاید تنها خبر به دست آمده از حضور مردان بنی مرثد بن جشم در جنگ‌های امیرالمؤمنین(ع) باشد.[۶۶] موضع‌گیری مجالد بن عمیر ذی مران در برابر معاویه را هم می‌‌توان دیگر خبر مربوط به این طایفه در زمان حکومت امام علی(ع) دانست. نقل است که مجالد –از فقهای بزرگ کوفه - چون دید معاویه و عمرو بن عاص مردم را به بهانه خونخواهی عثمان گمراه کردند و بدین کار به علی(ع) صدمه وارد کردند، گفت: «یا ابن هند جشمت نفسک أمراً جرت فیه وقال صحبک هجرا ای پسر هند، تو مرتکب کاری شدی که رفیقت (علی(ع)) گفت آن را رها کرده است».[۶۷] از دیگر جلوه ای مشارکت مرثدی‌ها در ایام حکومت امیرالمؤمنین(ع) حضور در میادین کارگزاری آن حضرت است. برخی منابع از سعید بن نمران ناعطی همدانی به عنوان یکی از اصحاب و کارگزاران حضرت علی(ع) نام برده، آورده‌اند حضرت به هنگام انتصاب عبیدالله بن عباس به استانداری یمن، وی را نیز با عبیدالله همراه کرد و به یمن فرستاد.[۶۸] سعید بن نمران ناعطی همدانی کارگزار امیرالمؤمنین(ع) در شهر جَنَد یمن بود.[۶۹] او در حمله بسر بن ارطاة به یمن اندکی مقاومت کرد اما چون در برابر آنان موفقیتی کسب نکرد، همراه با عبیدالله بن عباس به کوفه گریخت. از این روی، در کوفه به علت سستی و کندی در کنترل شورشیان، مورد سرزنش حضرت قرار گرفت.[۷۰].[۷۱]

بنی مرثد و قیام حجر بن عدی

با آغاز قیام حجر بن عدی و یارانش در کوفه، زیاد بن ابیه - فرماندار معاویه در کوفه - جهت وادار نمودن قبایل یمنی به اطاعت، با بهره‌گیری از تهدید و ارعاب و تحریک رؤسای قبایل به سرکوب قیام حجر پرداخت. زیاد، افراد قبیله همدان و مذحج را به میدان کنده و دیگر قبایل یمنی را به محله صائدیان فرستاد.[۷۲] در پی درگیری‌های به وجود آمده، حجر از محله‌ای به محله دیگر پناهنده گردید.[۷۳] طولی نکشید که حجر، با واسطه‌گری بزرگان یمنی از زیاد امان گرفت و با این شرط که او را نزد معاویه بفرستد خود را تسلیم وی کرد.[۷۴] اما زیاد بر خلاف امان خود، او را زندانی کرد و با تعقیب یاران حجر، سیزده تن از سران آنان که سعید بن نمران ناعطی همدانی نیز در شمارشان بود، را دستگیر کرد.[۷۵] پس از آن، زیاد شهادت نامه‌ای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان گواهی دهند.[۷۶] زیاد، حجر و یارانش را همراه با این شهادت نامه به سوی معاویه فرستاد. در پی دستور معاویه به نگه داشتن حجر و یارانش در مرج عذراء،[۷۷] یاران معاویه بر اساس گرایشات و احساسات قبیله‌ای خواستار عفو افراد هم قبیله‌ای خود که در میان یاران حجر بودند، شدند. بدین ترتیب به درخواست حمزة بن مالک همدانی، معاویه، سعید بن نمران ناعطی را به او بخشید.[۷۸] سعید بن ناعط پس از این جریان، به گرگان رفت و در آنجا برای خود خانه و باغی فراهم کرد[۷۹] تا این که در زمان امارت مصعب بن زبیر به کوفه برگشت و از سوی او به قضاوت کوفه منصوب شد.[۸۰].[۸۱]

بنی مرثد و نقش‌آفرینی در قیام مختار

در پی ورود مختار به کوفه و فعالیت‌های وی در این شهر، ابن مطیع - حاکم زبیری کوفه - با فشار اشراف اموی مسلک کوفه، او را به زندان انداخت.[۸۲] اما طولی نکشید که وی با وساطت عبدالله بن عمر و ضمانت بزرگانی نظیر زائدة بن قدامه ثقفی، سائب بن مالک اشعری، عبدالله بن کامل شاکری همدانی، مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی و... آزاد شد.[۸۳] با آغاز قیام مختار در محرم سال ۶۶ هجری، بسیاری از همدانیان کوفه - با طیف‌های مختلف - به یاری‌اش شتافتند.[۸۴] آنان، در ادامه قیام و با شورش اشراف علیه مختار، به دو گروه شده، رودرروی هم قرار گرفتند. جمعی از همدانیان به رهبری عبدالله بن کامل شاکری همدانی و دیگر بزرگان این قوم، در این سوی میدان، ندای «یا لثارات الحسین» سر دادند و افرادی چون شرحبیل بن ذی بقلان ناعطی[۸۵] و بسیاری دیگر از همدانیان به ستیز با مختار برخاستند. یزید بن عمیر ذی مرّان هم از دیگر ناعطی‌هایی بود که در جمع مخالفان مختار حاضر شد.[۸۶] وی که بر مسلک عثمانی بود، در «یوم سبیع» همراه با بسیاری دیگر از بزرگان و اشراف کوفی در نبرد با مختار و یارانش کشته شد.[۸۷]

پس از شکست سپاه مختار در نبرد مذار و شهادت عبدالله بن کامل شاکری و بسیاری دیگر،[۸۸]مختار در «حروراء» اردو زد و سپاهش را آرایش داد.[۸۹] مختار برای مقابله با هر یک از پنج قبیله بصری لشکر مصعب، یک تن از افراد زبده خود را فرماندهی داد. از جمله این فرماندهان، مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی بود که مختار وی را جهت مقابله با ازدیان سپاه مصعب اعزام کرد.[۹۰] پس از شکست سپاه مختار در جنگ«حروراء»، مسافر بن سعید همراه با باقی ماندگان یاران مختار به دار الاماره کوفه پناه برد و سرانجام پس از تسلیم در برابر سپاه زبیری دست بسته کشته شد.[۹۱].[۹۲]

بنی مرثد و تعامل با خوارج

مواضع فردی و قبیله‌ای بنی همدان و طوایف آن در تقابل با خوارج قرار داشت. خوارج روحیات بدوی داشتند که با روحیات شهری همدانی‌ها در تعارض بود. از سوی دیگر گرایش‌های عقیدتی - سیاسی قبیله همدان و طوایف آن، مانع همراهی و هواداری آنها با خوارج می‌‌شد. در نتیجه جنگاوران، اشراف و موالی بنی همدان در رویارویی جدی با خوارج بودند که حارث بن عمیرة بن مالک بن حمره ذی المشعار[۹۳] و برادرش قیس بن عمیره[۹۴] از این جمله بودند. در پی قیام صالح بن مسرح تمیمی حروری[۹۵] - بزرگ فرقه صُفریه خوارج -[۹۶] در سال ۷۶ هجری، و زد و خوردهایی که بین آنها و هواداران و قوای اموی به وقوع پیوست، صالح و یارانش راهی موصل شده خود را به دسکره رساندند و از آن گذشتند. چون خبر به حجاج بن یوسف ثقفی رسید، حارث بن عمیره ذی المشعار همدانی را با سه هزار سپاهی از مردم کوفه، سوی آنان فرستاد. حارث با سپاهش سوی خوارج حرکت کرد و چون به دسکره رسید، دریافت که صالح به جلولا و خانقین رفته است. حارث بن عمیره نیز در پی‌اش رفت تا این که در روستایی به نام «مدیح»[۹۷] - موضعی بین موصل و جوخی - به آنها رسید. در این هنگام، نود نفر صالح را همراهی می‌‌کردند. پس حارث، به سرعت سپاهش را آراست و به صالح بن مسرّح و یارانش حمله برد که به کشته شدن صالح و جمع زیادی از یارانش انجامید.[۹۸] قتل صالح را به دو جوان که یکی از آنها اشعث پسر حارث بن عمیره بود نسبت داده‌اند.[۹۹] با کشته شدن صالح بن مسرح، شبیب بن یزید - فرمانده سپاه او - و هفتاد تن از بازماندگان سپاه، خود را به قلعه‌ای رساندند و در آن پناه گرفتند. شب هنگام حارث بن عمیره و یارانش قلعه را در محاصره گرفتند و چون جنگ در شب امکان پذیر نبود، تصمیم گرفتند در قلعه را آتش زدند تا مانع فرار خوارج شوند و سپس صبحگاه بر آنان حمله برند و نابودشان سازند. پس آن گاه، به اردوگاه بازگشتند و با خاطری آسوده به استراحت پرداختند. شب هنگام، شبیب یاران خود را ندا در داد و آنان را از قصد سپاه خصم با اطلاع کرد و از آنان خواست تا از قلعه خارج شوند و با استفاده از آسودگی خاطری که از عدم خروج خوارج از قلعه برای حارث بن عمیره و سپاهش حاصل شده بود، بر آنان بتازند. آنان نیز چنین کردند و از غفلت و آسودگی حارث و یارانش استفاده کردند و به ناگاه بر ایشان حمله بردند. حارث و یارانش به سختی شکست خوردند و به مداین گریختند.[۱۰۰] آنان همچنان در مدائن و کوفه ماندند تا این که سفیان بن ابی العالیه خثعمی و سپاهش که برای انجام فتوحات به طبرستان رفته بودند، جنگ را متوقف کردند و با امرای طبرستان صلح کردند. حجاج بن یوسف ثقفی، طی نامه ای به سفیان از او خواست به سمت «دسکره»[۱۰۱] برود و در آنجا بماند تا پس از الحاق یاران حارث بن عمیر به او، سمت شبیب بن یزید رفته با وی به پیکار برخیزد. او نیز چنین کرد و پس از ملحق شدن یاران حارث، سوی شبیب و یارانش حرکت کرد.[۱۰۲] بلاذری پس از نقل این واقعه، وقوع این قیام را در ایام امارت بشر بن مروان در جزیره دانسته و آورده، بشر، نخست زفر بن عمرو فزاری را به نبرد صالح فرستاد و چون او شکست خورد، حارث بن عمیره را به نبرد وی فرستاد که کار به موفقیت او و در هم شکستن سپاه صالح انجامید.[۱۰۳]

قیس بن عمیره بن مالک بن حمره ذی المشعار - برادر حارث بن عمیره - هم از دیگر مرثدی‌هایی است که به رودررویی با خوارج - بخصوص قطری بن فجاءه خارجی - پرداخته بود.[۱۰۴] از دیگر مردان این قوم که نامشان در ردیف ستیزه کنندگان با خوارج به ثبت و ضبط رسیده است می‌‌توان از سعید بن مُجالد بن عمیر یاد کرد. حجاج او را به جنگ شَبیب بن یزید حروری خارجی فرستاد اما او در نبرد با شبیب شکست خورد و کشته شد.[۱۰۵].[۱۰۶]

بنی مرثد و تعامل با دولت بنی امیه

از نحوه و نوع و گستره تعامل بنی ناعط بن مرثد بن جشم با دولت اموی و عمال آنان خبر چندانی در دست نیست. غالب اخبار موجود هم، از همکاری برخی از مردم و بزرگان این قوم با حکام اموی در نبرد با خوارج حکایت دارند. بر این اساس، حارث بن عمیرة بن مالک بن حمره ذی المشعار همدانی[۱۰۷] و برادرش قیس[۱۰۸] از امراء حجاج بن یوسف ثقفی – فرماندار بنی امیه در عراق - در دفع فتنه خوارج در عراق به شمار آمده‌اند. ضمن این که سعید بن مجالد بن عمیر دیگر امیری بود که از سوی حجاج جهت مقابله با شبیب بن یزید حروری فرستاده شد. هر چند که به شکست و کشته شدنش در مقابله با خوارج انجامید.[۱۰۹].[۱۱۰]

اعلام و رجال بنی‌مرثد

این طایفه موطن و پرورشگاه بزرگانی از شعرا، فرماندهان، امرا، دانشمندان و محدثان است که از جمله نامورترین آنان می‌توان به نام حمره ذوالمشعار بن ایفع از اشراف جاهلی این قوم،[۱۱۱] عمیر ذی مران القیل بن افلح بن شراحیل بن ربیعه (ناعط) بن مرثد همدانی از بزرگان یمن و مخاطب نامه پیامبر(ص)،[۱۱۲] مجالد بن ذی مران از فقهای اهل کوفه،[۱۱۳] سعید بن مُجالِد بن عمیر از فقهای کوفه[۱۱۴] و از کشته شدگان در جنگ با خوارج،[۱۱۵] مجالد بن سعید بن عمیرذی مران کوفی از فقهای کوفه[۱۱۶] و از محدثین آنها،[۱۱۷] ابوعمر اسماعیل بن مجالد بن سعید بن عمیر ذی مران از مشاهیر کوفی،[۱۱۸] مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی از یاران و فرماندهان مختار،[۱۱۹] عامر بن شهر ناعطی همدانی از عمال پیامبر(ص) در یمن،[۱۲۰] مالک بن حمره ذی المشعار بن أیفع بن کرب ناعطی از وفود کنندگان،[۱۲۱] عامر بن شهر همدانی از اصحاب رسول خدا(ص) و از راویان[۱۲۲] و عمّال پیامبر(ص) در یمن،[۱۲۳] یزید بن عمیر ذی مران از عثمانی مسلک‌های مقتول در نبرد با مختار[۱۲۴] اشاره کرد. از دیگر اعلام و رجال این قوم هم می‌‌توان از حُمرة (ذو المشعار) بن أَیفع بن کَرِب بن رَبیب بن شَراحیل بن ربیعه (ناعط) از اشراف و بزرگان این قوم،[۱۲۵] حارث بن عمیرة بن مالک بن حمره ذی المشعار از اشراف همدان در کوفه و قاتل صالح بن مسرح خارجی،[۱۲۶] و برادرش قیس بن عمیره[۱۲۷] یاد کرد. او همان است که اعشی همدان در ضمن ابیاتی - که بیت زیر نمونه‌ای از آنهاست - به تمجید از او است: إلي ابن عُميرةَ تُخدي بنا علي أَنَّها القُلُص الضَّمَّرُ[۱۲۸] ابی علکم مرانی – معاصر هارون عباسی - و معاذ بن معاد بن ابی علکم از علما و نسب‌شناسان بزرگ یمن،[۱۲۹] عقیل بن ذی مران اوسط از اشراف و بزرگان مُرّانی‌ها،[۱۳۰] یزید بن ذی المشعار الأصغر از خطیبان این قوم،[۱۳۱] عمیر بن خالد بن ذو مران الأوسط بن زید بن مالک ذو التاجین[۱۳۲] و یسار بن أبی حرب از فقهاء،[۱۳۳] هم از دیگر معاریف و مشاهیر بنی ناعط بن مرثد بن جشم ذکر شده‌اند.

از نخبگان شیعی این قوم هم علاوه بر سعید بن نمران ناعطی و پسرش مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی - که در متن به نامشان پرداخته شد - می‌توان به نام حسین بن نوف از اصحاب امام علی(ع)،[۱۳۴] حصین بن عمیر (عمر) همدانی مشعاری کوفی از اصحاب امام سجاد(ع)،[۱۳۵] زید بن عاصم بن مهاجر بن ناعطی کوفی،[۱۳۶] زائدة بن عمرو همدانی ناعطی،[۱۳۷]محمد بن سلیمان بن عطیه همدانی ناعطی،[۱۳۸]محمد بن عیاض ناعطی همدانی کوفی،[۱۳۹] سلیمان بن موسی بن ذیال مشعاری کوفی،[۱۴۰] عبدالله بن حسین بن ابویزید مشعاری کوفی،[۱۴۱] غالب بن عثمان همدانی مشعاری،[۱۴۲]محمد بن حسن بن ابویزید همدانی مشعاری کوفی،[۱۴۳]محمد بن غالب بن عثمان مشعاری کوفی،[۱۴۴]محمد بن لیث همدانی مشعاری،[۱۴۵] همگی از اصحاب امام صادق(ع) اشاره کرد.[۱۴۶]

منابع

پانویس

  1. عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۷۴. نیز ر. ک. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۸۴.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۰۹ و ۵۱۲؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۲؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  4. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۲؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  6. همدانی این کلمه را«ذو مرّان» ذکر کرده و آورده او همان قیلی است که رسول خدا(ص) به او نامه نوشت. (حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.)
  7. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۳؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  9. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۲؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  10. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  11. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  12. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  13. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶.
  14. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  15. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  16. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  17. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  18. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  19. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۲؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۱۷.
  20. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۶.
  21. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  22. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  23. زبیدی، تاج العروس، ج۱۰، ص۴۳۲.
  24. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۰۷.
  25. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۲۰.
  26. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  27. ر. ک. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶، ۷.
  28. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  29. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۵۴.
  30. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶.
  31. سرزمینی است در یمن که به واسطه حضور یکی از تیره‌های بزرگ همدان به نام «أرحب» به این نام نامگذاری شده است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۴۳)
  32. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۴.
  33. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۴.
  34. از سرزمینهای یمن که فاصله‌اش تا مکه دو شب راه بود. یاقوت حموی، ج۲، ص۴۱۵.
  35. ابن‌کلبی، الاصنام، ص۵۷؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۳۲۷-۳۲۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۳۸.
  36. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  37. سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۴.
  38. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۱؛ ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۹۴.
  39. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۶۸.
  40. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷.
  41. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۱.
  42. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۱؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۱؛ احمد بن عبدالله رازی، تاریخ مدینة صنعا، ص۴۹۵.
  43. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۰۵.
  44. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲
  45. دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.
  46. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۷۳.
  47. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  48. ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۸۳.
  49. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۹.
  50. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۸۷؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۳۸.
  51. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲؛
  52. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  53. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۲۲-۲۲۳. نیز ر. ک. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  54. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۲-۳۴
  55. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۲۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۷۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  57. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۱، ص۳۱۳.
  58. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۵۲-۵۵۳.
  59. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  60. این نظام در زمان امارت زیاد بن ابیه به نظام ارباع تغییر یافت به گونه‌ای که کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم شدند و فرماندهانی برای ارباع گردید. ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مردم‌شناسی کوفه، ص۲۹-۳۰.
  61. باقر شریف قرشی، حیات الامام حسین(ع)، ج۲، ص۴۳۲-۴۳۷.
  62. منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۱. نیز ر.ک. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۲.
  63. النراقی، تاریخ الکوفه، ص۲۲۶.
  64. النراقی، تاریخ الکوفه، ص۲۲۶.
  65. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  66. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۵۵.
  67. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶.
  68. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۴۵.
  69. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۴؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۴.
  70. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۳.
  71. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  72. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۵.
  73. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۰-۲۶۲.
  74. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.
  75. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴-۹۶.
  76. بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰-۲۷۱.
  77. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۶۳.
  78. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۴.
  79. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۲۰.
  80. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۲۰. نیز ر. ک. محمد بن خلف بن حیان، اخبار القضاة، ج۲، ص۳۹۷.
  81. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  82. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۸.
  83. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۹.
  84. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۸.
  85. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۶
  86. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۰؛ نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۴.
  87. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۵.
  88. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۵-۹۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳-۲۵۴.
  89. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۶.
  90. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۹-۱۰۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۷۴.
  91. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸-۲۵۹.
  92. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  93. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۱۳.
  94. ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۱۳.
  95. حَروریّه از فرقه‌های اصلی خوارج بودند که خود به شعب چندی تقسیم شدند که از جمله آنها فرقه صُفریه است.
  96. زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۹۷. زرکلی از این قیام به عنوان نخستین قیام فرقه صفریه یاد کرده است.
  97. برخی منابع، این موضع را «ریح» اعلام کرده‌اند. (مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۶۷)
  98. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۲۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۹-۱۰؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۶۷.
  99. بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۷.
  100. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۲۳؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۶۷-۲۶۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۳.
  101. دستکره روستایی بود بزرگ دارای منبر در نواحی نهر الملک در جانب غربی بغداد. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۴۵)
  102. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۲۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۹۹؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۶۸.
  103. بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۹-۱۰.
  104. ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۱۳.
  105. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳۵ و ۲۳۷؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۶۸.
  106. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  107. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۲۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۹-۱۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۳.
  108. ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۱۳.
  109. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۲۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳۵ و ۲۳۷.
  110. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  111. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۱.
  112. ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۹۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۳.
  113. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶.
  114. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶.
  115. بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۲۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳۵؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۷۸.
  116. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۱؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶.
  117. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۸۲؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۷، ص۲۱۹-۲۲۰؛ سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۱۷۶.
  118. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۴۳؛ سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۴۲۳.
  119. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۹-۱۰۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸-۲۵۹.
  120. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۷۳.
  121. سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۳-۱۴؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۲۹۰؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۱۳.
  122. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۲۲؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۷۲.
  123. ابن‌اثیر، اسد الغابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۲؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۷۲.
  124. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۴.
  125. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۲-۵۱۳؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۰، ص۴۳۲.
  126. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۱۳.
  127. ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۱۳.
  128. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۳؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  129. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۵.
  130. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۶.
  131. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  132. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  133. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۷.
  134. شیخ طوسی، رجال، ص۶۲؛ امین، اعیان الشیعه، ج۶، ص۱۸۹.
  135. شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۲؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۲۳، ص۱۸۶.
  136. شیخ طوسی، رجال، ص۲۰۷؛ امین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۶.
  137. شیخ طوسی، رجال، ص۲۰۹؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۲۸، ص۳۵.
  138. شیخ طوسی، رجال، ص۲۸۳.
  139. شیخ طوسی، رجال، ص۲۹۱.
  140. شیخ طوسی، رجال، ص۲۱۶؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۲۹۳.
  141. شیخ طوسی، رجال، ص۲۳۳.
  142. شیخ طوسی، رجال، ص۲۶۷؛ المحلی، حدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۳۱۴.
  143. شیخ طوسی، رجال، ص۲۷۹؛ تستری، قاموس الرجال، ج۹، ص۱۸۹.
  144. شیخ طوسی، رجال، ص۲۹۲؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۱۳۰.
  145. شیخ طوسی، رجال، ص۲۹۳؛ تستری، قاموس الرجال، ج۹، ص۵۴۱.
  146. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.