خوش‌خلقی در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در احادیث اهل بیت (ص)، حُسن خُلق، گاه به معنای خوش برخوردی به کار می‌رود مانند سخن پیامبر (ص): "بهترین شما، خوش‌خوترین شماست؛ آنان که اُنس می‌گیرند و با آنها اُنس گرفته می‌شود"[۱] و گاه به معنای مکارم اخلاقی که در همه روابط میان‌ فردی و عرصه‌های اخلاقی نمود می‌یابد مانند سخن پیامبر خدا (ص): "تفسیر خوش‌خویی، این است: به هر چه از دنیا به او برسد، راضی است و اگر چیزی به او نرسد، ناراضی نمی‌شود"[۲] و نیز سخن امام علی (ع): "خوش‌خویی در سه چیز است: پرهیز از حرام‌ها، طلب [روزی] حلال و توسعه بر خانواده"[۳]. از این رو هنگامی که از حسن خلق پیامبر (ص) یاد می‌کنیم، شاید تصوّر شود که تنها از گشاده‌رویی و خوش‌رویی ایشان سخن می‌گوییم، در حالی که مقصود معنای فراگیر آن است.

گشاده‌رویی ـ به ویژه اگر همیشگی باشد و در عرصه‌های دشوار و صحنه‌های تیره و تار زندگی رنگ نبازد ـ خود از بزرگ‌ترین صفات آدمی است، امّا گشاده‌رویی تنها می‌‌تواند بخش کوچکی از حسن خلق پیامبر (ص) را نشان دهد که خدای متعال آن را بزرگ خوانده است؛ اشاره است به آیه وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۴]؛ خلق بزرگی که حاصل تربیت و ادب قرآنی و الهی است[۵] و از دل دین بزرگ و گسترده اسلام با همه ارزش‌های عالی و والایش برآمده است[۶]. با توجه به این نکته آیا می‌توان همه نیکی‌های اخلاقی را در یک صفت به نام گشاده‌رویی یا خوش‌رویی خلاصه نمود؟ آیا ممکن است همه مکارم اخلاقی جلوه یافته در روابط اجتماعی و انسانی پیامبر (ص) را که برخاسته از ارزش‌های عقلی، فطری و دینی است، با یک صفت به نام گشاده‌رویی یا خوش‌خوبی نمایاند؟!

آیا می‌توان کسی که روح‌القدس را به تعلیم و مراقبت او گماشته‌اند[۷] و اخلاق نیکوی همه پیامبران را در وجود او تنیده‌اند و تمام اوصاف فرستادگان الهی را در او سرشته‌اند[۸] به خوش خلقی ستود و چیزی جز معنای فراگیر و گسترده "حسن خلق" در همه عرصه‌های آن، مقصود داشت؟! و آیا پس از مدح خداوند از پیامبر (ص) با صفت خُلق عظیم[۹]، واژه دیگری می‌تواند گستردگی و ژرفای صفات اخلاقی ایشان را بر نماید؟!

نگاهی گذرا به احادیث باب "عظمت خوش‌خویی پیامبری"[۱۰] به ما می‌فهماند که تمام صفات نیکوی سفارش شده در قرآن و اخلاق ویژه مؤمنان[۱۱]، همه و همه به گونه اعلا و کامل در پیامبر اکرم (ص) وجود داشته و ایشان سرآمد همگان در هر صفت نیکویی بوده‌اند. از این رو هر گاه ایشان را به حسن خلق و خوش‌خویی توصیف می‌کنیم، افزون بر گشاده‌رویی و خوش‌خلقی، به همه صفات نیکو و برجسته ایشان در روابط انسانی نظر داریم و آنچه در پی می‌آید، جلوه‌های گوناگون این اخلاق والا و برجسته را گزارش می‌کند[۱۲].

عظمت خوش‌خویی پیامبر (ص)

قرآن کریم در مورد خوش‌خویی پیامبر (ص) بیان می‌کند: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۳].

خوش‌خویی پیامبر (ص) در حدیث:

  1. امام علی (ع) درباره این سخن خدای متعال وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۴] می‌فرماید: خوی بزرگ، همان ادب و تربیت قرآنی است[۱۵].
  2. به نقل از ابو جارود، درباره آیه وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۶]: امام باقر (ع) فرمود: "آن خوی بزرگ، اسلام است". و روایت شده است که خوی بزرگ، همان دین بزرگ است[۱۷].
  3. عایشه گفت: اخلاق پیامبر (ص) همان مضمون ده آیه ابتدای سوره مؤمنون است و هر کس که خداوند سبحان، او را به خُلق و خوی بزرگ بستاید، ستایش دیگری در پس آن وجود ندارد[۱۸].
  4. به نقل از سعد بن هشام بن عامر: نزد عایشه رفتم و گفتم: ای مادر مؤمنان! مرا از خوی پیامبر (ص) آگاه کن. گفت: خوی پیامبر، همان فرمان و سفارش‌های قرآن است. آیا قرآن نمی‌خوانی؛ سخن خدای عزّوجلّ را که می‌فرماید: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۹][۲۰]
  5. به نقل از عایشه: هیچ‌کس نیکوخوتر از پیامبر خدا (ص) نبود. هیچ یک از یاران و افراد خانواده‌اش او را نخواند، جز آن که فرمود: "بله، بله". از این رو، خداوند عزّوجلّ نازل فرمود: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۲۱][۲۲].
  6. به نقل از امیر مؤمنان (ع)، ابن عبّاس، ابو هریره، جابر بن سمره و هند بن ابی هاله: پیامبر خوش‌قیافه و خویی بزرگ داشت و نرم‌خو بود[۲۳].
  7. امام صادق (ع) در سخنرانی ویژه‌ای که حالات پیامبر (ص) را در آن بیان فرمود: وارسته‌ای بی‌مانند بود و هاشمی تباری بی‌همتا، و مکّی زاده‌ای که هم‌تراز نداشت. خصلتش حیا بود و سرشتش سخا. بر ارزش‌ها و خوی‌های پیامبری، سرشته، و اوصاف و خردمندی‌های رسالت در وجودش نهاده شده بود[۲۴].
  8. امام صادق (ع) به نقل از ابو طالب در گرامی‌ داشت محمد (ص)، هنگامی که خدیجه را برای وی از عمویش ورقه بن نوفل خواستگاری کرد. سپس این برادر زاده‌ام - یعنی پیامبر خدا - از کسانی است که با هیچ یک از مردان قریش سنجیده نمی‌شود، جز آن که بر او برتری می‌یابد، و با هیچ مردی مقایسه نمی‌شود، جز آن که از او بزرگ‌تر آید، و هیچ هم‌ترازی میان مردمان ندارد. اگر چه دارایی‌اش اندک است، امّا دارایی، عطای الهی[۲۵] برای گذران زندگی است و جز سایه‌ای رفتنی نیست[۲۶].[۲۷]

نشانه‌های خوش‌خویی پیامبر (ص)

  1. پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: خداوند، مرا برای رنج دادن دیگران یا رنج دادن خود برنینگیخت؛ بلکه مرا به عنوان آموزنده و آسان گیرنده برانگیخت[۲۸].
  2. امام علی (ع) درباره همنشینی پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: مردم از اخلاق او در آسانی و گشایش بودند و او برایشان پدر بود و با همه مردم یکسان و با خوش‌خویی رفتار می‌نمود[۲۹].
  3. امام علی (ع) در باره رفتار پیامبر خدا (ص) در بیرون خانه می‌فرماید: از مردم می‌پرهیخت و خود را از آنان می‌پائید، بدون آن که خوش رویی‌اش را از آنان دریغ کند یا با آنان، بد خُلقی کند[۳۰].
  4. امام علی (ع) در توصیف شیوه همنشینی پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: همواره خوش‌رو و آسان‌گیر و نرم‌خو بود. نه خَشِن بود، نه درشت‌خوی، نه عربده‌کش، نه ناسزاگو، نه عیب‌جو و نه مدیحه‌گوی[۳۱].
  5. به نقل از ابو عبد الله جدلی: به عایشه گفتم: اخلاق پیامبر (ص) با خانواده‌اش چگونه بود؟ گفت: نیک‌خوترین مردمان بود. نه دشنام می‌داد و نه بدزبانی می‌کرد، و نه اهل هیاهو به راه انداختن در کوچه و بازار بود، و بدی را با بدی جبران نمی‌کرد؛ بلکه می‌بخشید و گذشت می‌نمود[۳۲].
  6. امام حسن (ع) در آنچه از هند بن ابی هاله در توصیف اخلاق پیامبر خدا (ص) نقل فرموده است: نه جفاکار و درشت‌خوی بود و نه خوار و سست[۳۳].
  7. امام صادق (ع) می‌فرماید: پیامبر خدا (ص) فرمود: "آیا شما را از کم شباهت‌ترینتان به من خبر ندهم؟". گفتند: چرا، ای پیامبر خدا! فرمود: "شخص زشت‌گوی زشت‌کردار بدزبان بخیل متکبّرِ کینه‌توزِ حسود"[۳۴].
  8. امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) می‌فرماید: یکی از چیزهایی که اسلام را می‌آرایند، اخلاق نیکو میان مردم است. پس بر اخلاق نیکو و روش و خوی نیکو مواظبت کنید، که آن از چیزهایی است که به شما نزد مردم زینت می‌بخشند. امّا بدانید هنگامی که به زیبایی‌های آنچه از آن سخن می‌گویید، بنگرند و شما را در حالتی مخالف سخن‌هایتان بیابند که بتوانند بر شما خرده بگیرند، میان مردم بدنام می‌شوید، و خداوند به محمد (ص) فرموده است: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۳۵] و آن، همان خلق و خوی مسلمانی شماست[۳۶].
  9. به نقل از ابو قتاده؛ امام صادق (ع) فرمود: "... خداوند، مکارم اخلاقی را دوست دارد و در میان گفت‌وگوهای خداوند متعال با پیامبرش، این بود که به او فرمود: ای محمد! وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۳۷] یعنی سخاوت و خوش‌خویی"[۳۸].
  10. به نقل از حسن: گروهی از اصحاب پیامبر (ص) جمع شدند و گفتند: خوب است کسی را پیش همسران پیامبر خدا (ص) بفرستیم و از نحوه رفتار ایشان (پیامبر (ص)) در خانه‌اش سؤال کنیم تا وی را سرمشق خود قرار دهیم. آنان، کسی را پیش یکایک همسران پیامبر (ص) فرستادند و آن فرستاده از همه همسران یک پاسخ آورد: شما از اخلاق پیامبرتان می‌پرسید. اخلاق او همان فرمان و سفارش‌های قرآن است. پیامبر خدا (ص) شب‌ها را نماز می‌خواند و می‌خوابد و روزه می‌گیرد و روزه می‌گشاید و با همسر خود، هم‌بستر می‌شود[۳۹].
  11. به نقل از سعد بن هشام: به عایشه گفتم: مرا از خوی پیامبر (ص) آگاه کن. گفت: مگر تو قرآن نمی‌خوانی؟ گفتم: چرا. گفت: خوی پیامبر، همان فرمان و سفارش‌های قرآن است[۴۰].
  12. به نقل از یزید بن بابنوس: به عایشه گفتیم: ای مادر مؤمنان! خوی پیامبر خدا (ص) چگونه بود؟ گفت: خوی پیامبر خدا، همان فرمان و سفارش‌های قرآن بود. آن گاه شروع به قرائت سوره مؤمنون کرد: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ[۴۱]، تا به این آیه رسید: وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ[۴۲]. گفت: خوی پیامبر خدا (ص) این‌گونه بود[۴۳].
  13. به نقل از ابو درداء: از عایشه درباره خوی پیامبر خدا (ص) پرسیدم. گفت: خوی او همان قرآن بود. به خاطر خشم خدا خشم می‌گرفت و به خاطر رضایت او، رضایت می‌داد[۴۴].
  14. از عایشه درباره اخلاق پیامبر خدا (ص) سؤال شد. گفت: خویَش همان قرآن بود: خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ[۴۵][۴۶].
  15. به نقل از عبّاد بن منصور: از حسن در باره سخن خداوند: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ[۴۷] پرسیدم. گفت: این، خوی پیامبر (ص) است که خداوند، توصیفش کرده است[۴۸].
  16. به نقل از ابوهریره گفته شد: ای پیامبر خدا! مشرکان را نفرین کن. فرمود: "من، نفرین‌گر مبعوث نشده‌ام؛ بلکه برای رحمت، مبعوث گردیده‌ام"[۴۹].
  17. پیامبر (ص) آقامنش، خوش معاشرت و گشاده‌رو بود. چهره‌ای شاد داشت، بی آن که بخندد، و اندوهگین بود، بی آن که ترش‌رو باشد[۵۰].
  18. به نقل از حبیش بن جناده: پیامبر خدا (ص) شوخ‌ترین مردم بود[۵۱].
  19. به نقل از انس: بسیار کم می‌شد که پیامبر (ص) به گونه‌ای با کسی رو در رو شود که او خوشش نیاید[۵۲].
  20. پیامبر (ص) با اخلاقش با مردم معاشرت داشت؛ ولی در دل، از آنها جدا بود. ظاهرش با مردم بود و باطنش با حق[۵۳].[۵۴]
  21. در روایتی بلند، امام حسن(ع)، اوصاف اخلاقی و رفتار رسول خدا(ص) را به نقل از دایی خویش، هند بن ابی‌هاله و بخش‌هایی را نیز امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوار خویش نقل کرده‌اند. این روایت جامع‌ترین توصیف درباره اخلاق نیک رسول خدا(ص) است که بخش‌هایی از آن به شرح ذیل‌اند: پیامبر(ص) هر کس را که می‌دید به سلام دادن بر او پیشی می‌گرفت. جز در مورد لزوم سخن نمی‌گفت. سکوت او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس ستم روا نمی‌داشت. نعمت را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را نکوهش نمی‌کرد و بیش از حد نیز ستایش نمی‌فرمود. دنیا و امور مربوط به آن او را خشمگین نمی‌ساختند. اگر چیزی با حق معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را یاری کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به فکر انتقام کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت تبسم بود.
  22. امام حسین(ع) به نقل از پدرش درباره رفتار رسول خدا(ص) می‌فرماید: وقت خود را در خانه به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای عبادت خداوند و بخشی برای انجام کارهای خانواده‌اش و بخشی برای خودش، و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به مردم اختصاص می‌داد و عام و خاص را می‌پذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمی‌داشت. معمولاً بزرگ هر قومی را گرامی می‌داشت. بی‌آنکه به کسی ترش‌رویی و بدخلقی کند، مردم را از اعمال زشت بر حذر می‌داشت و از آنان که بدکردار بودند، پرهیز می‌کرد. یاران خود را تفقد می‌کرد. از مردم درباره کارهای معمول میان آنان می‌پرسید. کارهای پسندیده را می‌ستود و تقویت و کارهای زشت را نکوهش می‌کرد و خوار می‌شمرد. در نشستن، جایگاه معینی برای خود تعیین نکرده و از این کار باز می‌داشت. چون به گروهی که نشسته بودند می‌رسید، جایی که رسیده بود می‌نشست و دیگران را هم به این کار دستور می‌داد. به همه هم‌نشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ‌کس احساس نمی‌کرد کسی در نظر پیامبر(ص) از او گرامی‌تر است. سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزه‌گری، پرگویی و سخن گفتن در کاری که به ایشان مربوط نبود. هرکس سخنی می‌گفت، گوش فرا می‌داد تا سخنش تمام شود[۵۵].[۵۶]

برخی از اخلاق‌های رسول خدا

  1. بردباری: چنان حلیم و بردبار بود که همه سخنان و رفتارهای درشت، ناهنجار و خشن اعراب نادان را با تبسم پاسخ می‌داد.
  2. شجاعت: شجاع‌ترین انسان زمان خود بود، چنانکه در بحبوحه جنگ از همه سپاهیانش به دشمن نزدیک‌تر می‌شد. علی (ع) می‌فرماید: ما در گرماگرم جنگ به رسول خدا (ص) پناه می‌بردیم[۵۷].
  3. عدالت: خود فرمود: به خدا قسم از من عادل‌تر نخواهید یافت[۵۸]. و در جواب کسی که به او گفته بود عدالت نورزیدی فرمود: وای بر تو اگر من عدالت نورزم چه کسی خواهد ورزید؟![۵۹].
  4. عفت: چنان عفیف بود که همواره حریم هر نامحرمی را پاس می‌داشت؛ برای مثال هرگز دستش دست زن نامحرمی را لمس نکرد.
  5. سخاوت: هیچ شبی درهم و دیناری پیش خود نگه نمی‌داشت، اگر شب می‌شد و پولی به همراه داشت، به خانه نمی‌رفت تا آن را به نیازمند و مستحق بپردازد.
  6. تواضع: با دستان مبارکش پارگی کفش و لباس خود را می‌دوخت و در کارهای خانه به خانواده‌اش کمک می‌کرد. دعوت هر مؤمنی را می‌پذیرفت. هدیه را اگر چه یک جرعه شیر بود می‌پذیرفت، و آن را به بهترین شیوه تلافی می‌کرد. خوردن برایش چندان مهم نبود، هر غذای پاک و سالمی که حاضر بود می‌خورد و از خوردن حلال پرهیز نمی‌کرد. هر لباس ساده‌ای که برایش امکان داشت، می‌پوشید. از لباس بلند و اشرافی خوشش نمی‌آمد. لباسش همیشه بالاتر از قوزک پایش بود. هر مرکبی که در اختیار داشت سوار می‌شد، گاهی بر شتر سوار می‌شد، گاهی بر استری ابلق و گاهی بر الاغ؛ حتی پشت سر دیگران بر مرکب می‌نشست و با فقیران و بردگان همنشین می‌شد.
  7. هرگز از مال صدقه نمی‌خورد.
  8. خشمش به خاطر خدا بود، ولی برای خودش خشمگین نمی‌شد، دیرخشم بود و به آسانی راضی می‌شد و خشم و خشنودیش همواره در چهره‌اش هویدا می‌شد.
  9. از بیماران حتی در دورترین نقاط شهر عیادت می‌کرد و احوالشان را جویا می‌شد.
  10. در تشییع جنازه شرکت می‌کرد.
  11. در بین دشمنانش بدون نگهبان حرکت می‌کرد.
  12. متین‌ترین و باوقارترین مردم بود، در حالی که هیچ تکبری نداشت.
  13. در سخن گفتن، بلیغ، فصیح و شیرین‌زبان بود، بدون آنکه سخنش را طولانی کند، سخنانی نغز و جامع می‌گفت. آنچه را در نظر داشت در جملاتی کوتاه و روشن بیان می‌کرد. اغلب، ساکت بود و بدون حاجت و ضرورت سخن نمی‌گفت. سخن زشت بر زبان نمی‌راند و در حال خشم و خشنودی جز حق نمی‌گفت.
  14. بسیار بانمک و زیبا بود. پوست بدنش نازک و لطیف بود و ظاهر و باطنی آراسته داشت.
  15. هیچ امری از امور دنیا برای او مهم نبود.
  16. هیچ‌گاه سه روز پیوسته خود را از نان گندم سیر نمی‌کرد، در حالی که نه بخیل بود، نه فقیر. گاه از گرسنگی سنگ به شکم می‌بست و گاه نان جو را با سبوس می‌خورد. محبوب‌ترین سفره و غذا نزد او غذایی بود که دست‌های بیشتری در آن به کار باشد. باشد. با انگشتان سه‌گانه‌اش غذا می‌خورد و گاهی از انگشت چهارمش کمک می‌گرفت. سیر، پیاز و تره را به خاطر بوی تندشان نمی‌خورد، تا دیگران آزرده نشوند. هرگز غذایی را مذمّت نمی‌کرد، اگر میل داشت می‌خورد و اگر دوست نداشت نمی‌خورد. کاسه‌اش را پاک می‌کرد و می‌فرمود: آخر غذا با برکت‌تر است. غذا را با اشتها می‌خورد و هرگز اسراف نمی‌کرد و حتی انگشتانش را می‌لیسید و با مساکین، هم‌غذا می‌شد.
  17. بوهای خوش را دوست می‌داشت، خود همیشه معطر بود و از بوی بد ناراحت می‌شد.
  18. اهل فضل و شرف را پاس می‌داشت و به آنان احترام و نیکی می‌کرد.
  19. به خویشان و فامیل احترام می‌کرد و صله رحم به جا می‌آورد، بدون آنکه خویشان خود را بر بهتر از خودشان برتری دهد.
  20. هرکس را که بر او وارد می‌شد احترام می‌کرد، تا جایی که لباس و زیراندازش را برای میهمان پهن می‌کرد و اگر قبول نمی‌کرد با اصرار به او می‌قبولاند.
  21. به هیچ‌کس ستم روا نمی‌داشت، هرگز به خادم با همسرش ناسزا نمی‌گفت، اگر کسی از او معذرت می‌خواست، عذرش را می‌پذیرفت، در حال قدرت عفو می‌کرد، با او سخن درشت می‌گفتند و او صبر می‌کرد، بدی را تلافی نمی‌کرد، از بدی‌ها چشم می‌پوشید.
  22. خنده‌هایش بدون قهقهه و همه شوخی‌هایش به حق بود. در سلام پیشی می‌گرفت و هرگاه با کسی دست می‌داد، پیش از او دستش را رها نمی‌کرد.
  23. هرگز بدون یاد خدا نشست و برخاست نمی‌کرد.
  24. هنگام نشستن معمولاً دستش را دور پاهایش می‌پیچید. معمولاً رو به قبله می‌نشست. برای نشستن، جای معین و معلومی نداشت. هرجا خالی بود می‌نشست. به صورتی بین اصحاب می‌نشست که گویی یکی از آنهاست و اگر غریبی وارد مجلس می‌شد، نمی‌دانست کدام یک از آنها پیامبر است. (این روش ادامه داشت تا هنگامی که مراجعات زیاد شد و یاران و اصحاب به اصرار از او خواستند که محلی برای نشستن خود معین کند و سکویی از گل ساختند که حضرت روی آن می‌نشست تا در هنگام صحبت، آنها که دورتر نشسته‌اند، بتوانند ایشان را ببینند).
  25. تحمل و سعه صدرش از همه بیشتر بود.
  26. راستگوترین مردم بود.
  27. در عهد و پیمان از همه باوفاتر بود.
  28. از همه نرم‌خوتر و خوش خلق‌تر بود.
  29. رئوف‌ترین مردم بود.
  30. هرکس او را صدا می‌زد، جوابش را می‌داد. هروقت با مردم می‌نشست، از سر مدارا، در هر موضوعی که آنها صحبت می‌کردند، با ایشان هم‌سخن می‌شد.
  31. هر مسلمانی از او چیزی می‌خواست، به او می‌بخشید.
  32. هرکس برای اولین بار او را می‌دید، می‌ترسید چون دارای ابهت و هیبت بود. اما هرکس با او نزدیک می‌شد و معاشرت می‌کرد شیفته‌اش می‌شد.
  33. یاران و اصحابش پیش پایش برنمی‌خاستند، چون می‌دانستند این کار را دوست ندارد.
  34. در پیشگاه خدا تضرع و زاری بسیار می‌کرد و از او می‌خواست که اخلاقش را نیکو سازد.
  35. برای مراعات احترام، همه اصحاب را با کنیه صدا می‌زد. برای کسانی که کنیه‌ای نداشتند کنیه‌ای برگزیده و آنان نیز به همان کنیه مشهور می‌شدند. زنانی را که فرزندی داشتند به نام فرزندشان کنیه می‌نهاد و برای آنان که فرزند نداشتند کنیه‌ای انتخاب می‌کرد و حتی کودکان را با کنیه صدا می‌زد.
  36. شاهان و مساکین را یکسان به دین خدا دعوت می‌کرد.
  37. وقتش را جز در کار برای خدا یا ضروریات زندگی خویش صرف نمی‌کرد.
  38. اگر رختخواب برایش پهن می‌کردند بر روی آن وگرنه روی زمین می‌خوابید.
  39. از بازی‌های مباح جلوگیری نمی‌کرد[۶۰].

این بحث را با حکایتی از حسن خلق رسول گرامی به پایان می‌بریم. رسول خدا (ص) در مسجد نشسته بود. مرد انصاری در گوشه‌ای ایستاده بود، کنیزش وارد مسجد شد آهسته به طرف رسول خدا (ص) رفت، خود را به پشت سر او رسانید آهسته لباسش را گرفت، رسول خدا (ص) به گمان اینکه کنیزک برای گفتن چیزی آمده است برخاست و رو به او کرد، کنیزک دستش را کشید و چیزی نگفت. پیامبر (ص) نشست. کنیزک لباس او را گرفت و آن گرامی برخاست و رو به او کرد و او دست کشید و چیزی نگفت و بار سوم نیز همچنان سکوت کرد. چون برای چهارمین بار دستش به لباس رسول خدا (ص) رسید، حضرت برخاست، ولی رو به او نیاورد، کنیزک بدون آن‌که دیگران بفهمند تاری از لباس رسول خدا (ص) کشید و از مسجد بیرون رفت کسانی که در مسجد نشسته بودند به دنبالش رفتند بعضی گفتند: خدایت چنین و چنان کند سه بار رسول خدا را بلند کردی، ولی چیزی نگفتی، از او چه می‌خواستی؟ گفت: ما در خانه بیماری داریم مرا فرستادند تا برای شفا تاری از لباس رسول خدا (ص) برگیرم هر بار که می‌خواستم تاری از لباسش بکشم، رو به من می‌آورد و من خجالت می‌کشیدم و نمی‌خواستم اجازه هم بگیرم و چون بار چهارم به من نگاه نکرد کارم را انجام دادم[۶۱].[۶۲]

پرسش مستقیم

  1. سیره پیامبر خاتم در رفتار نیک با خانواده چه بوده است؟ (پرسش)

منابع

پانویس

  1. «خِيَارُكُمْ أَحَاسِنُكُمْ أَخْلَاقاً الَّذِينَ يَأْلِفُونَ وَ يُؤْلَفُونَ»؛ تحف العقول، ص۴۵.
  2. « إِنَّمَا تفسیر حُسْنُ الْخُلُقِ‌: مَا أَصَابَ الدُّنْيا يَرْضَى وَ إِنْ لَمْ یصبه لم یسخط»
  3. «حُسْنُ الْخُلُقِ فِي ثَلَاثٍ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ طَلَبُ الْحَلَالِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيَالِ»؛ ر.ک: میزان الحکمه، ج۳، ص۴۸۰ (اخلاق / معنای حسن خلق).
  4. "و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  5. امام علی (ع) درباره این سخن خدای متعال وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ"و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴. می‌فرماید: خوی بزرگ، همان ادب و تربیت قرآنی است «الْإِمَامُ عَلَىٌّ (ع) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‌: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ الْخُلْقُ الْعَظِيمُ أَدَبُ الْقُرآنِ»؛ المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۵، ص۳۴۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱۸، ص۲۲۷؛ البحر المحیط، ج۸، ص۳۰۳، کلاهما نحوه.
  6. به نقل از ابو جارود، درباره آیه وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ"و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴. امام باقر (ع) فرمود: "آن خوی بزرگ، اسلام است". و روایت شده است که خوی بزرگ، همان دین بزرگ است «مَعَانِی الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْإِمَامِ الْبَاقِرِ (ع): فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ قَالَ هُوَ الْإِسْلَامُ. وَ رُوِيَ أَنَّ الْخُلُقَ الْعَظِيمَ هُوَ الدِّينُ الْعَظِيمُ‌»؛ معانی الأخبار، ص۱۸۸، ح۱؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۷۵؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۰، کلاهما من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت (ع)؛ بحار الأنوار، ج۷۱، ص۳۸۲، ح۱۷؛ تفسیر الطبری، ج۱۴، الجزء ۲۹، ص۱۸؛ تفسیر القرطبی، ج۱۸، ص۲۲۷ من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت (ع) و لیس فیه "الإسلام".
  7. امام صادق (ع) می‌فرماید: خداوند عزَّوجلّ پیامبرش را تربیت کرد و نیکو تربیتش کرد و چون ادب و تربیت او را به کمال رساند، فرمود: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍبه راستی که تو دارای خویی بزرگ هستی؛ سوره قلم، آیه۴. آن گاه، کار دین و امّت را به او واگذار کرد تا بندگان او را تربیت و اداره کند. پس فرمود: وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید؛ سوره حشر، آیه:۷. پیامبر خدا (ص) استوار و هدایت شده و توفیق یافته بود و به وسیله "روح القدس" تأیید می‌شد. در هیچ امری از امور اداری مردم، دچار لغزش و خطا نمی‌شد، که تربیت شده خدا بود «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْ‌ءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ»؛ الکافی، ج۱، ص۲۶۶، ح۴؛ منتقی الجمان، ج۱، ص۳۷۶، کلاهما عن فضیل بن یسار، بحارالأنوار، ج۱۷، ص۴، ح۳.
  8. امام صادق (ع) در سخنرانی ویژه‌ای که حالات پیامبر (ص) را در آن بیان فرمود: وارسته‌ای بی‌مانند بود و هاشمی تباری بی‌همتا، و مکّی زاده‌ای که هم‌تراز نداشت. خصلتش حیا بود و سرشتش سخا. بر ارزش‌ها و خوی‌های پیامبری، سرشته، و اوصاف و خردمندی‌های رسالت در وجودش نهاده شده بود«الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع)- فِي خُطْبَةٍ لَهُ خَاصَّةً يَذْكُرُ فِيهَا حَالَ النَّبِيِّ -: مُهَذَّبٌ لَا يُدَانَى هَاشِمِيٌّ لَا يُوَازَى أَبْطَحِيٌّ لَا يُسَامَى شِيمَتُهُ الْحَيَاءُ وَ طَبِيعَتُهُ السَّخَاءُ مَجْبُولٌ عَلَى أَوْقَارِ النُّبُوَّةِ وَ أَخْلَاقِهَا مَطْبُوعٌ عَلَى أَوْصَافِ الرِّسَالَةِ وَ أَحْلَامِهَا»؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۴، ح۱۷، عن اسحاق بن غالب؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۶۹، ح۸۰.
  9. به نقل از سعد بن هشام بن عامر: نزد عایشه رفتم و گفتم: ای مادر مؤمنان! مرا از خوی پیامبر (ص) آگاه کن. گفت: خوی پیامبر، همان فرمان و سفارش‌های قرآن است. آیا قرآن نمی‌خوانی؛ سخن خدای عزّوجلّ را که می‌فرماید: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ"و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴. «عن سعد بن هشام بن عامر: أتَیْتُ عائِشَهَ فَقُلْتُ یا امُّ المؤمِنینَ أخبِرینی بِخُلُقِ رَسولِ الله (ص). قالَت خُلُقُهُ القُرآنَ أمَا تَقْرَأُ القُرآنَ قَوْلَ اللهِ عزّوجلّ: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۸۰، ح۲۴۶۵۵؛ صحیح ابن خزیمه، ج۲، ص۱۷۱، ح۱۱۲۷؛ تفسیر الطبری، ج۱۴، الجزء ۲۹، ص۱۹، عن سعید بن هشام؛ تفسیر ابن کثیر، ج۸، ص۲۱۴؛ امتاع الأسماع، ج۲، ص۱۹۲؛ الدر المنثور، ج۸، ص۲۴۳.
  10. امام صادق (ع) در سخنرانی ویژه‌ای که حالات پیامبر (ص) را در آن بیان فرمود: وارسته‌ای بی‌مانند بود و هاشمی تباری بی‌همتا، و مکّی زاده‌ای که هم‌تراز نداشت. خصلتش حیا بود و سرشتش سخا. بر ارزش‌ها و خوی‌های پیامبری، سرشته، و اوصاف و خردمندی‌های رسالت در وجودش نهاده شده بود«الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع)- فِي خُطْبَةٍ لَهُ خَاصَّةً يَذْكُرُ فِيهَا حَالَ النَّبِيِّ -: مُهَذَّبٌ لَا يُدَانَى هَاشِمِيٌّ لَا يُوَازَى أَبْطَحِيٌّ لَا يُسَامَى شِيمَتُهُ الْحَيَاءُ وَ طَبِيعَتُهُ السَّخَاءُ مَجْبُولٌ عَلَى أَوْقَارِ النُّبُوَّةِ وَ أَخْلَاقِهَا مَطْبُوعٌ عَلَى أَوْصَافِ الرِّسَالَةِ وَ أَحْلَامِهَا»؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۴، ح۱۷، عن اسحاق بن غالب؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۶۹، ح۸۰. به خوش خلقی ستود و چیزی جز معنای فراگیر و گسترده "حسن خلق" در همه عرصه‌های آن، مقصود داشت؟! و آیا پس از مدح خداوند از پیامبر (ص) با صفت خُلق عظیم
  11. عایشه گفت: اخلاق پیامبر (ص) همان مضمون ده آیه ابتدای سوره مؤمنون است و هر کس که خداوند سبحان، او را به خُلق و خوی بزرگ بستاید، ستایش دیگری در پس آن وجود ندارد «قالَت عائِشَة: كَانَ خُلُقُ النَّبِيِّ (ص) مَا تَضَمَّنَهُ الْعَشْرُ الْأُوَلُ مِنْ سُورَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ مَدَحَهُ اللهُ سُبْحَانَهُ بِأَنَّهُ عَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ فَلَیْسَ وَراءَ مَدحِهِ مَدْحٌ»؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۰؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۷۵ و فیه «وصفه» بدل «مدحه»؛ بحارالأنوار، ج۷۱، ص۳۸۲، ح۱۷.
  12. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص۲۸۰-۲۸۱.
  13. "و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  14. "و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  15. «الْإِمَامُ عَلَىٌّ (ع) –فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‌: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ الْخُلْقُ الْعَظِيمُ أَدَبُ الْقُرآنِ»؛ المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۵، ص۳۴۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱۸، ص۲۲۷؛ البحر المحیط، ج۸، ص۳۰۳، کلاهما نحوه.
  16. "و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  17. «مَعَانِی الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْإِمَامِ الْبَاقِرِ (ع): فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ قَالَ هُوَ الْإِسْلَامُ. وَ رُوِيَ أَنَّ الْخُلُقَ الْعَظِيمَ هُوَ الدِّينُ الْعَظِيمُ‌»؛ معانی الأخبار، ص۱۸۸، ح۱؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۷۵؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۰، کلاهما من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت (ع)؛ بحار الأنوار، ج۷۱، ص۳۸۲، ح۱۷؛ تفسیر الطبری، ج۱۴، الجزء ۲۹، ص۱۸؛ تفسیر القرطبی، ج۱۸، ص۲۲۷ من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت (ع) و لیس فیه "الإسلام".
  18. «قالَت عائِشَة: كَانَ خُلُقُ النَّبِيِّ (ص) مَا تَضَمَّنَهُ الْعَشْرُ الْأُوَلُ مِنْ سُورَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ مَدَحَهُ اللهُ سُبْحَانَهُ بِأَنَّهُ عَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ فَلَیْسَ وَراءَ مَدحِهِ مَدْحٌ»؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۰؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۷۵ و فیه «وصفه» بدل «مدحه»؛ بحارالأنوار، ج۷۱، ص۳۸۲، ح۱۷.
  19. "و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  20. «عن سعد بن هشام بن عامر: أتَیْتُ عائِشَهَ فَقُلْتُ یا امُّ المؤمِنینَ أخبِرینی بِخُلُقِ رَسولِ الله (ص). قالَت خُلُقُهُ القُرآنَ أمَا تَقْرَأُ القُرآنَ قَوْلَ اللهِ عزّوجلّ: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۸۰، ح۲۴۶۵۵؛ صحیح ابن خزیمه، ج۲، ص۱۷۱، ح۱۱۲۷؛ تفسیر الطبری، ج۱۴، الجزء ۲۹، ص۱۹، عن سعید بن هشام؛ تفسیر ابن کثیر، ج۸، ص۲۱۴؛ امتاع الأسماع، ج۲، ص۱۹۲؛ الدر المنثور، ج۸، ص۲۴۳.
  21. "و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  22. «عن عائشة: ما کانَ أحَدٌ أحسَنَ خُلُقَاً مِنْ رَسُولِ اللهِ (ص)؛ ما دَعاهُ أحَدٌ مِنَ الصَّحابَةِ وَ لَا مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ إلّا قَالَ: لَبَّیْكَ و َلِذلِكَ أنْزَلَ اللهُ عزَّوَجَلَّ وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »؛ أسباب النزول، ص۴۶۳، ح۸۳۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱۸، ص۲۲۷، تفسیر الفخر الرازی، ج۳۱، ص۸۱؛ مسند أبی یعلی، ج۶، ص۳۲۷، ح۷۰۸۴، عن صفیّه بنت حییّ و فیه صدره إلی «رسول الله (ص)»؛ إمتاع الأسماع، ج۲، ص۲۰۷؛ کنز العمال، ج۱، ص۶۳۷، ح۳۷۶۰۹.
  23. «المناقب لابن‌شهرآشوب عن الإمام علیّ و ابن عباس و أبی هریره و جابر بن سمره و هند بن أبی هاله: إِنَّهُ کَانَ (ص)... لَطِيفَ الْخَلْقِ عَظِيمَ الْخُلُقِ لَيِّنَ الْجَانِبِ»؛ المناقب لابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۵ – ۱۵۷؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۱۸۱، ح۲۰.
  24. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع)- فِي خُطْبَةٍ لَهُ خَاصَّةً يَذْكُرُ فِيهَا حَالَ النَّبِيِّ -: مُهَذَّبٌ لَا يُدَانَى هَاشِمِيٌّ لَا يُوَازَى أَبْطَحِيٌّ لَا يُسَامَى شِيمَتُهُ الْحَيَاءُ وَ طَبِيعَتُهُ السَّخَاءُ مَجْبُولٌ عَلَى أَوْقَارِ النُّبُوَّةِ وَ أَخْلَاقِهَا مَطْبُوعٌ عَلَى أَوْصَافِ الرِّسَالَةِ وَ أَحْلَامِهَا»؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۴، ح۱۷، عن اسحاق بن غالب؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۶۹، ح۸۰.
  25. در منابع دیگر، به جای "عطای الهی"، "روزی ناپایدار" آمده است که مناسب‌تر می‌نماید.
  26. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع) عَنْ أَبِي طَالِبٍ - فِي تَکْریمِ رسُولِ اللهِ لَمَّا خَطَبَ خَدِيجَةَ (س) مِنْ عَمِّها وَرَقَةَ بْنِ نَوْفَلٍ -:... ثُمَّ إِنَّ ابْنَ أَخِي هَذَا يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ (ص)- مِمَّنْ لَا يُوزَنُ بِرَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ إِلَّا رَجَحَ بِهِ وَ لَا يُقَاسُ بِهِ رَجُلٌ إِلَّا عَظُمَ عَنْهُ وَ لَا عِدْلَ لَهُ فِي الْخَلْقِ وَ إِنْ كَانَ مُقِلًّا فِي الْمَالِ فَإِنَّ الْمَالَ رِفْدٌ جَارٍ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ...»؛ الکافی، ج۵، ص۳۷۴، ح۹، عن عبدالرحمن بن کثیر؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۹۷، ح۴۳۹۸؛ إعلام الوری، ج۱، ص۲۷۴؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۴۸، ح۱۵۳۹ و لیس فیها «و لا عدل له فی الخلق»؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۱۴، ح۱۳.
  27. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص۲۶۴-۲۶۸.
  28. «رَسُولُ الله (ص): إنَّ اللَّهَ لَمْ يَبْعَثني مُعَنِّتَاً وَ لا مُتَعَنِّتُاً وَ لكِنْ بَعَثَني مُعَلِّمَاً مُيَسِّراً»؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۱۰۵، ح۲۹؛ السنن الکبری، ج۷، ص۶۱، ح۱۳۲۶۸؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۴۶۲، ح۲۲۴۹، کلها عن جابر؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۷، عن عائشه و لیس فیها «و لا متعنّتا»، تفسیر القرطبی، ج۱۴، ص۱۶۳، عن جابر؛ کنزالعمال، ج۱۱، ص۴۲۴، ح۳۱۹۸۹.
  29. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع) ـ فِي مَجْلِسِ رَسُولِ اللهِ (ص)ـ: قَدْ وَسِعَ النَّاسَ مِنْهُ خُلُقُهُ وَ صَارَ لَهُمْ أَباً وَ صَارُوا عِنْدَهُ فِي الْخُلْقِ سَوَاءً»؛ معانی الأخبار، ص۸۲، ح۱، عن إسماعیل بن محمّد عن الإمام الرضا عن آبائه (ع)؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۵، ح۱، عن الإمام الحسن عن الإمام الحسین عنه (ع)؛ المناقب للکوفی، ج۱، ص۲۴، ح۱، عن أبی هاله عن الإمام الحسن عن الامام الحسین عنه (ع)، و فیهما «الحقّ» بدل «الخلق»؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۵۲، ح۴؛ الشمائل المحمدیه، ص۱۶۶، ح۳۳۰، المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۵۸، ح۴۱۴، کلاهما عن ابن أبی هاله عن الإمام الحسن عن الإمام الحسین عنه (ع) و فیهما «للحقّ» بدل «الخلق»، کنز العمّال، ج۷، ص۱۶۶، ح۱۸۵۳۵.
  30. «عَنْهُ (ع)- فِي مَخْرَجِ رَسُولُ الله (ص): وَ يُحَذِّرُ النَّاسَ وَ يَحْتَرِسُ مِنْهُمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَطْوِيَ عَنْ أَحَدٍ بِشْرَهُ وَ لَا خُلُقَهُ »؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۱۸، ح۱؛ معنی الأخبار، ص۸۲، ح۹، کلاهما عن إسماعیل بن محمد عن الإمام الرضا عن آبائه (ع)؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۴، ح۱، عن الإمام الحسن عن الإمام الحسین عنه (ع)؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۱۵۱، ح۴؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۵۷، ح۴۱۴؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۳، کلاهما عن إبن أبی هاله عن الإمام الحسن عن الإمام الحسین عنه (ع)، کنزالعمال، ج۷، ص۱۶۵، ح۱۸۵۳۵ و راجع، الشمائل المحمّدیه، ص۱۷۴، ح۳۴۵.
  31. «عَنْهُ (ع)- فِي سِیرَةِ رَسُولُ الله (ص): مَعَ جُلَسَائِهِ فَقَالَ كَانَ دَائِمَ الْبِشْرِ سَهْلَ الْخُلُقِ لَيِّنَ الْجَانِبِ لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا صَخَّابٍ وَ لَا فَحَّاشٍ وَ لَا عَيَّابٍ وَ لَا مَدَّاحٍ»؛ معانی الأخبار، ص۸۳، عن الإمام الحسین (ع)، مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۵، ح۱، عن الإمام الحسن عن الإمام الحسین عنه (ع)؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۱۵۲؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۵۸، ح۴۱۴؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۴؛ شعب الإیمان، ج۲، ص۱۵۷، ح۱۴۳۰؛ کنزالعمّال، ج۷، ص۱۶۶، ح۱۸۵۳۵.
  32. «عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ الجدلی: قُلْتُ لِعَائِشَةَ: کَیْفَ کَانَ خُلُقُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي أَهْلِهِ؟ قَالَتْ: کَانَ أَحْسَنُ النَّاسِ خُلُقاً لَمْ يَكُنْ فاحِشاً وَ لَا مُتَفَحِّشَاً وَ لَا سَخَّابَاً بِالْأَسْوَاقِ، وَ لَا يَجْزِي بِالسَّيِّئَةِ مِثْلَهَا، وَ لَكِنْ يَعْفُو وَ يَصْفَحُ‌»؛ مسند ابن حنبل، ج۱۰، ص۷۵، ‌ح۲۶۰۴۹؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۳۵۵، ‌ح۶۴۴۳؛ المسائل المحمدیه، ص۱۷۱، ح۳۴۱؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۵؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۶۳۷.
  33. «الْإِمَامُ الْحَسَنُ (ع)- فِیمَا نَقَلَهُ عَنِ هِنْدِ بْنِ أَبِي هَالَةَ فِي وَصْفِ خُلُقِ الرَّسُولِ الْأکْرَمِ (ص)-: كَانَ (ص)... لَيْسَ بِالْجَافِي وَ لَا بِالْمَهِينِ‌»؛ عیون اخبارالرضا (ع)، ج۱، ص۳۱۷، ح۱؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۳، ح۱؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۱۵۰، ح۴؛ الثقات لابن حبان، ج۲، ص۱۴۷؛ تاریخ دمشق، ج۳، ص۳۴۴؛ کنزالعمّال، ج۷، ص۱۶۴، ح۱۸۵۳۵.
  34. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَبْعَدِكُمْ مِنِّي شَبَهاً قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الْفَاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذِي‌ءُ الْبَخِيلُ الْمُخْتَالُ الْحَقُودُ الْحَسُودُ»؛ الکافی، ج۲، ص۲۹۱، ح۹؛ بحارالأنوار، ج۷۲، ص۱۱۰، ح۹.
  35. "و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  36. «الْإِمَامُ الْبَاقِرُ أَوِ الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع): قَالَ: إِنَّ مِمَّا يُزَيِّنُ الْإِسْلَامَ الْأَخْلَاقُ الْحَسَنَةُ فِيمَا بَيْنَ النَّاسِ فَتَوَاظَبُوا عَلَى مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ حُسْنِ الْهَدْىِ وَ السَّمْتِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُزَيِّنُكُمْ عِنْدَ النَّاسِ إِذَا نَظَرُوا إِلَى مَحَاسِنِ مَا تَنْطِقُونَ بِهِ وَ أَلْفَوْكُمْ عَلَى مَا يَسْتَطِيعُونَ بِنَقْصِكُمْ فِيهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ (ص) وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ وَ هُوَ الْخُلُقُ الَّذِي فِي أَيْدِيكُمْ»؛ مشکاة الأنوار، ص۴۲۲، ح۱۴۱۸.
  37. "و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  38. «عن أبی قتاده عَنِ الْإِمَامِ الصَّادِقِ (ع): ... وَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يُحِبُّ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ، وَ كَانَ فِيمَا خَاطَبَ اللَّهُ (تَعَالَى) بِهِ نَبِيِّهُ (ص)، أَنْ قَالَ لَهُ: يَا مُحَمَّدُ وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ. قَالَ: السَّخَاءُ، وَ حُسْنُ الْخُلُقِ»؛ الأمالی للطوسی، ج۱، ص۳۰۲، ح۵۹۹؛ بحار الأنوار، ج۷۱، ص۳۹۱، ح۵۲.
  39. عن الحسن: إِنَّ رَهْطاً مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ (ص) اجْتَمَعُوا فَقَالُوا: لَوْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ فَسَأَلْنَا هُنَّ عَمَّا نَحَلوا عَلیْهِ -يَعْنِي النَّبِيِّ (ص)- مِنَ الْعَمَلِ‌؛ لَعَلَّنَا أَنْ نَقْتَدِيَ بِهِ. فَأَرْسَلُوا إِلَى هَذِهِ ثُمَّ هَذِهِ فَجَاءَ الرَّسُولُ بِأَمْرٍ وَاحِدٍ: إِنَّكُمْ تَسْأَلُونَ عَنْ خُلُقِ نَبِیِّکُمْ وَ خُلُقُهُ الْقُرآنُ وَ رَسُولُ اللهِ (ص) يَبِيتُ يُصَلِّي وَ يَنَامُ وَ يَصُومُ ً وَ يُفْطِرُ ٍ وَ يَأْتِي أَهْلَهُ‌؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۴ و راجع؛ تفسیر الثعالبی، ج۵، ص۴۶۴ و کنز العمال، ج۷، ص۱۳۷ ح۱۸۳۷۸.
  40. عَنْ سَعْدِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ عائشه قَالَ: انبئيني عَنْ خُلُقِ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَتْ: أَ لَسْتَ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ؟ قِلَّتُ: بَلَى. قَالَتْ: فَإِنْ خَلَقَ نَبِيَّ اللَّهِ كَانَ الْقُرْآنِ‏؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۵۱۳، ح۱۳۹؛ سنن النسائی، ج۳، ص۱۹۹؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۱۳ ح۲۴۳۲۲؛ صحیح ابن حبّان، ج۶، ص۲۹۲، ح۲۵۵۱؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۷۰، ح۴۲۲۲.
  41. بی‌گمان مؤمنان رستگارند؛ سوره مؤمنون، آیه:۱.
  42. و آنان که بر نمازهایشان مواظبت می‌کنند؛ سوره مؤمنون، آیه:۹.
  43. عن یزید بن بابنوس: قُلْنَا لِعَائِشَةَ: یَا أُمَّ المُؤمِنینَ، کَیْفَ کَانَ خُلُقُ رَسُولِ اللهِ (ص)؟ قَالَتْ: کَانَ رَسُولِ اللهِ (ص) القُرآنَ. فَقَرَأَت: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ حَتَّی انتَهَتْ: وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ قَالَت: هکذا کَانَ خُلُقُ رَسُولِ اللهِ (ص) ؛ السنن الکبری للنسائی، ج۶، ص۴۱۲، ح۱۱۳۵۰؛ الأدب المفرد، ص۱۰۰، ح۳۰۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۲۶، ح۳۴۸۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۴۵۴؛ تفسیر القرطبی، ج۱۲، ص۱۰۴، عن أبی عمران الجونی نحوه؛ الدرّ المنثور، ج۶، ص۸۲.
  44. عن أبی الدرداء: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ خُلُقِ رَسُولِ اللهِ (ص)، فَقَالَتْ: کَانَ خُلُقُهُ القُرآنَ: يَغْضَبُ لِغَضَبِهِ يَرْضَى لِرِضَاهُ؛ المعجم الأوسط، ج۱، ص۲۰، ح۷۲، تهذیب الکمال، ج۱، ص۲۳۲؛ فتح الباری، ج۶، ص۵۷۵؛ البدایه والنهایه، ج۶، ص۳۵؛ کنز العمّال، ج۷، ص۲۲۲، ح۱۸۷۱۸.
  45. گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!؛ سوره اعراف، آیه:۱۹۹.
  46. سُئِلَت عَائِشَةُ عَنْ خُلُقِ رَسُولِ اللهِ (ص)، فَقَالَتْ: کَانَ خُلُقُهُ القُرآنَ: خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۶، ص۳۴۰.
  47. پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی؛ سوره آل عمران، آیه:۱۵۹.
  48. «عن عباد بن منصور: سَأَلْتُ الْحَسَنَ عَنْ قَوْلِهِ: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ، قَالَ: هَذَا خُلُقُ مُحَمَّدٍ (ص)، نَعَتَهُ اللهُ»؛ تفسیر ابن أبی حاتم، ج۳، ص۸۰۰، ح۴۴۰۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۲۸ و فیه «بعثه» بدل «نعته»، الدّرّ المنثور، ج۲، ص۳۵۸.
  49. عن أبی هریرة: قِیلَ: يا رَسُولَ اللّهِ! اُدعُ عَلَى المشرِكينَ؟ قال: إنّي لَم أُبْعَث لَعَّانَاً، و إِنَّما بُعِثْتُ رَحْمَةً؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۲۰۰۷، ح۸۷؛ الأدب المفرد، ص۱۰۳، ح۳۲۱؛ مسند أبی یعلی، ج۵، ص۴۳۳، ح۶۱۴۶؛ تفسیر الفخر الرازی، ج۲۲، ص۲۳۱ و فیه «عذاباً» بدل «لعانا»؛ تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۳۸۰؛ کنزالعمال، ج۳، ص۶۱۵، ح۸۱۷۶.
  50. « كَانَ النَّبِيُّ (ص)...كَرِيمَ الطَّبِيعَةِ جَمِيلَ الْمُعَاشَرَةِ طَلْقَ الْوَجْهِ بَسَّاماً مِنْ غَيْرِ ضَحِكٍ مَحْزُوناً مِنْ غَيْرِ عُبُوسٍ»؛ إرشاد القلوب، ص۱۱۵؛ بحارالأنوار، ج۷۳، ص۲۰۸؛ شرح نهج‌البلاغه لابن أبی الحدید، ج۱۱، ص۱۹۶ و فیه «السجیّه» بدل «الطبیعه» و «یساماً» بدل «بشّاشاً».
  51. عن حبیش بن جناده: كَانَ رَسُولُ اللهِ (ص) أَفْكَهَ النَّاسِ خُلُقَاً‌؛ تاریخ دمشق، ج۳، ص۳۷۲، ح۷۲۵؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۲۶۳، ح۶۳۶۱؛ دلائل النبوه للبیهقی، ج۱، ص۳۳۱؛ البدایه و النهایه، ج۶، ص۴۶، کلها عن أنس و فیها ««مع الصبی» بدل «خلقاً»؛ المغنی عن حمل الأسفار، ج۱، ص۴۹۲، ح۱۸۸۰؛ کنز العمال، ج۷، ص۲۱۷، ح۱۸۶۹۲.
  52. عن أنس: كَانَ النَّبِيُّ (ص): قَلَّمَا یُواجِهُ رَجُلَاً ِفِي وَجْهِهِ بِشَيءٍ یَکْرَهُهُ؛ سنن أبی داود، ج۴، ص۸۱، ح۴۱۸۲؛ السنن الکبری للنسائی، ج۶، ص۶۷، ح۱۰۰۶۴؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۲۶۹، ح۱۲۳۷۰؛ الأدب المفرد، ص۱۳۵، ح۴۳۷؛ مسند أبی یعلی، ج۴، ح۴۲۶۱، کلها نحوه؛ کنزالعمّال، ج۷، ص۱۳۸، ح۱۸۳۸۹.
  53. « إِنَّهُ (ص) عَاشَرَ الْخَلْقَ بِخُلُقِهِ وَ زَایَلَهُمْ بِقَلْبِهِ فَکَانَ ظَاهِرُهُ مَعَ الْخَلْقِ بَاطِنُهُ مَعَ الْحَقِّ»؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۰؛ بحار الأنوار، ج۷۱، ص۳۸۲، ذیل ح۱۷؛ تفسیر الثعلبی، ج۱۰، ص۹؛ تفسیر الثعالبی، ج۵، ص۴۶۴.
  54. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۲۶۸-۲۷۷.
  55. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، شرف النبی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۱، ص۲۸۵؛ قاضی عیاض، الشفاء، ج۱، ص۳۰۴.
  56. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۲۱۷.
  57. شریف رضی، نهج‌البلاغه، ۴/۶۱.
  58. احمد بن شعیب نسائی، سنن النسائی، ج۷، ص۱۲۰.
  59. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳۳، ص۳۳۹؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۳۵۵.
  60. محجة البیضاء، ج۴، ص۱۱۹- ۱۳۲ با تلخیص.
  61. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۲.
  62. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۱۹۱.