زید بن ثابت بن ضحاک انصاری در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

زید بن ثابت انصاری یکی از کاتبان و حافظان وحی در زمان رسول اکرم(ص) بود که بعد از آن حضرت از طرف خلفا مخصوصا عثمان مامور جمع‌آوری قرآن شد. در زمان عثمان که حیف و میل در بیت المال زیاد بود، زید بن ثابت مسئول بیت المال بود هرچند در زمان خلافت امیر المؤمنین(ع) اختیارات او محدود شد. زید سرانجام در سال ۴۵ هجری فوت کرد.

آشنایی اجمالی

زید بن ثابت بن ضحاک، از انصار و از اهل مدینه و از قبیله خزرج است[۱]. او را انصاری نجاری نیز گفته‌اند؛ زیرا وی از طایفه بنی نجار خزرج است. مادرش، نوار، دختر مالک بن معاویة بن نجار بود[۲]. کنیه وی را «ابوسعید»، «ابوسعد»، «ابو عبدالرحمن»، «ابوخارجه» و «ابو ثابت» نیز گفته‌اند[۳]. او در مدینه به دنیا آمد و در مکه بزرگ شد[۴]. تعداد فرزندان او را بیست و نُه تن نوشته‌اند که از پنج مادر بودند؛ سه تا همسر او و دو نفر دیگر کنیزان او بودند[۵].[۶]

زید و کتابت وحی

ابی بن کعب، نخستین کسی از انصار بود که برای پیامبر نویسندگی کرد و او بود که زید بن ثابت را نزد رسول خدا برد[۷]. در آن زمان افراد زیادی برای رسول خدا (ص) نویسندگی می‌کردند؛ برخی آیات قرآنی را که نازل می‌شد، می‌نوشتند و آنان را نویسندگان وحی (کتاب وحی) می‌گفتند. و برخی نامه‌ها و جواب نامه‌ها را می‌نوشتند که بعضی از آنها از مهاجران و بعضی از انصار بودند و در رأس همه نویسندگان امیر المؤمنین علی (ع)بود. یکی از انصار که از جمله نویسندگان حضرت بود، زید بن ثابت است[۸]. وی می‌گوید: "پیامبر (ص) هنگام ورودش به مدینه آنگاه که من یازده سال داشتم، پیش من آمد. سپس به ایشان گفتند که این پسر از بنی نجار است. آن حضرت هفده سوره خواند (سوره‌های کوچک مکی) سپس من برای ایشان خواندم حضرت از خواندن من خوشش آمد، سپس فرمود: نوشتن یهود را بیاموز که همانا به خدا قسم من آنها را بر نوشتن به زبان خودم (عربی) امین نمی‌بینم. سپس شروع به آموختن نوشتن سریانی کردم و هنوز نصف ماه نگذشته بود که در آن کار مهارت یافتم و نامه‌هائی که حضرت به سوی آنها می‌فرستاد را می‌نوشتم و هرگاه نامه‌ای به آن حضرت می‌نوشتند را من برای ایشان می‌خواندم"[۹].

لازم به ذکر است که زید بن ثابت از قبل با نگارش سریانی و عبرانی آشنایی داشت؛ زیرا در روایتی آمده است که پیامبر (ص) از او پرسید: آیا کتابت سریانی را قشنگ و نیکو می‌دانی؟ زید در جواب گفت: "خیر". آنگاه رسول خدا (ص) به او امر کرد که آموزش خود را کامل کند تا کاتب وی باشد. زید می‌گوید: "من در ظرف هفده روز آن را به خوبی آموختم"[۱۰]. وی کاتب ابوبکر و عمر و از اصحاب فتوا نیز بود[۱۱].[۱۲]

مقام علمی زید

پیامبر (ص) درباره زید فرمود: «أَفْرَضُكُمْ زَيْدٌ» و شافعی نیز با استناد به این حدیث، در فرائض قول وی را اخذ نموده است[۱۳].

ابن عباس با آن همه جلالت قدر و سعه علم برای فرا گرفتن علم کتب سریانی به خانه زید می‌رفت، زید او را از این کار نهی نمود، ابن عباس در پاسخ گفت: باید سراغ علم رفت، علم سراغ انسان نمی‌آید[۱۴]. گفته‌اند، روزی زید بن ثابت خواست بر مرکب سوار شود؛ ابن عباس رکاب وی را گرفت، زید گفت: "کنار برو ای پسر عموی پیامبر". ابن عباس گفت: "به ما دستور داده‌اند که با علما و بزرگانمان این چنین رفتار کنیم". زید گفت: "دستت را به من نشان بده" و ابن عباس دستش را بیرون آورد و زید دست ابن عباس را بوسید و گفت: "به ما نیز دستور داده‌اند که این چنین با اهل بیت پیامبر مان رفتار کنیم"[۱۵].

آنگاه که عثمان مسلمانان را تنها به خواندن مصحف زید بن ثابت مجبور می‌کرد، عبدالله بن مسعود امر او را نپذیرفت و گفت: "مصحف و قرائت من صحیح‌تر از مصحف و قرائت زید است؛ آنگاه که زید، با کودکان مکه بازی می‌کرد، من هفتاد سوره از قرآن را از زبان پیامبر (ص) از بر داشتم"[۱۶]. عمار بن ابی عمار می‌گوید: "روزی که زید بن ثابت دفن شد، با ابن عباس در سایه قصر نشسته بودیم. ابن عباس گفت: "این چنین علم از بین می‌رود؛ امروز علم فراوانی دفن شد"[۱۷].

بعضی مانند نسائی درباره وی غلو کرده‌اند، وی در شمارش فقهای شهرها از اصحاب رسول خدا (ص) و بعد از آنها از اهل مدینه نام آنها را این چنین آورده است: عمر بن خطاب، زید بن ثابت، عبدالله بن عمر و عایشه[۱۸]. عمر بن سلیمان از زید بن ثابت روایت کرده است که زید گفت: رسول خدا (ص) فرمود: "هر کس علی را در زندگی و پس از مرگش دوست بدارد خدای عزوجل برایش امن و ایمان بنویسد تا آنجا که آفتاب بر آن بتابد و غروب کند و هر کس او را در زندگی و پس از مرگش دشمن بدارد به مرگ جاهلیت بمیرد و به آنچه انجام دهد محاسبه می‌شود"[۱۹].

ابن عباس که حدود بیست سال بعد از زید زنده بوده است، می‌گوید: "آنهائی که به یاد دارند، می‌دانند که زید بن ثابت از جمله راسخان در علم بود" و مسروق که یکی از تابعین است، می‌گوید: "همانا هنگام ورودم به مدینه زید بن ثابت را ملاقات کردم و او را از جمله راسخان در علم یافتم"[۲۰].

یکی از القابی که به زید بن ثابت داده‌اند، حِبر امت است[۲۱]. حبر؛ یعنی عالم دین یهود و جمع آن احبار است؛ زیرا او به خاطر هم نشینی با قوم یهود مدینه و تعلیم در مدارس آنها[۲۲] تبحر زیادی در فهم کتب سریانی پیدا کرده بود. به همین دلیل بعد از پیامبر، او را در قضاوت به دادن حکم دوره جاهلیت متهم کرده‌اند[۲۳]. روایت افضلیت[۲۴] هم درباره او آمده است و هم درباره باب علم امیرالمؤمنین (ع) که جمع این روایات به این است که مولی امیر المؤمنین، افضل امت و زید بن ثابت، افضل انصار باشد (در صورت صحت سند)؛ زیرا عموما تمام آنهایی که در فضیلت او روایت نقل کرده‌اند، از انصارند یا افرادی که می‌خواسته‌اند او را در حکومت جای دهند. نجاشی یکی از کتب سعد بن عبدالله قمی را کتاب "احتجاج الشیعه علی زید بن ثابت فی الفرائض" برشمرده است[۲۵]. سعید بن مسیب که از بزرگان تابعین است، از شاگردان زید بن ثابت بود و اگر سخنی از قضا یا فتوای اصحاب پیامبر، که در خارج مدینه بودند، برای او نقل می‌کردند، نظر زید بن ثابت را در آن مسأله جستجو می‌کرد تا متهم نشود؛ زیرا در مدینه بعضی از مردم، زید بن ثابت را اعلم الناس می‌گفتند (و این بدین معنا است که کفار نیز قضاوت وی را قبول داشته‌اند) و مردم عادی حدیث و علم غیر او را نمی‌پذیرفتند[۲۶].[۲۷]

فضائل ساختگی زید

ابن سیرین می‌گوید: روزی زید بن ثابت تصمیم گرفت به نماز جمعه برود. در بین راه مردم را دید که از نماز جمعه بر‌می‌گشتند. خجالت کشید و داخل خانه‌ای شد؛ به او گفتند چرا چنین کردی؟ وی در پاسخ گفت: "همانا کسی که از مردم حیا نکند، از خدا نیز حیا نمی‌کند"[۲۸].

وی درباره قدرت مدیریت و قدرت بیان وی نیز گفته: زید بن ثابت کسی بود که مردم پشت سر او حرف‌های ناروائی می‌گفتند و وقتی در اجتماع آنها حاضر می‌شد و با قوم می‌نشست آنها را ساکت می‌کرد و دهان آنها را می‌بست[۲۹]. در بعضی از نقل‌ها به نقل از زید آمده است که پیامبر (ص) هنگام ورود به مدینه پیش من آمد که اگر این نقل، صحیح باشد، نشانه بی ادبی و تکبر وی است[۳۰]. ابن ابی الحدید معتزلی می‌نویسد: زید بن ثابت شدید عثمانی بود[۳۱]. فضایل زید بن ثابت بیشتر از طریق خود او از پیامبر نقل شده است و راوی آن فرزندان وی بوده‌اند[۳۲].

زید و جمع‌آوری قرآن

قرآن، معجزه بزرگ پیامبر اسلام (ص) در زمان نزول آن به وسیله تعداد کثیری از صحابه نوشته و حفظ می‌شد و سپس آن را بر رسول خدا (ص) عرضه می‌داشتند. امیر المؤمنین علی (ع) نیز قرآن خود را برای حضرت قرائت کرد و آن حضرت آن را تأیید کردند[۳۳].

انس بن مالک انصاری می‌گوید: "چهار نفر را می‌شناختم و همه آنها از انصار بودند که در زمان رسول الله (ص) قرآن را حفظ می‌کردند: أبی، معاذ، زید بن ثابت و ابو زید انصاری"[۳۴]. شعبی گفته شش نفر از انصار بودند و ابوالدرداء و سعد بن عبید را نیز اضافه کرده است[۳۵].

مصعب بن سعد روایت کرده: عثمان ایستاده بود و برای مردم سخنرانی می‌کرد و می‌گفت: شما سیزده سال زمان پیامبرتان را درک کردید و هنوز در قرآن تردید می‌کنید! و قرائت أبی و قرائت عبدالله می‌گوئید. سپس عثمان گفت: "باید سعید بخواند و زید بنویسد". عطاء روایت کرده است که چون عثمان خواست قرآن را از مصاحف نسخه برداری کند، به دنبال ابی بن کعب فرستاد و او بر زید بن ثابت و زید می‌نوشت و سعید بن عاص نیز با او بود و به عربی فصیح بیان می‌کرد[۳۶].

بعد از رحلت پیامبر (ص) مسلمانان داشتند که با کشته شدن قراء و کاتبان وحی (مخصوصاً در سرزمین‌های دور از مدینه چنان که در مقتل القراء در یمامه اتفاق افتاد) قرآن دستخوش تحریف و نابودی شود، لذا به خلفا فشار آوردند که باید با کتابت و تکثیر آن، از نابودی قرآن جلوگیری کنند. پس عمر و ابوبکر کار جمع‌آوری قرآن را به زید بن ثابت که سابقه کتابت وحی در زمان رسول خدا (ص) را نیز داشت، واگذار کردند. این مسؤولیت برای زید بسیار سخت و سنگین بود و نمی‌خواست آن را بپذیرد لذا مدتی طول کشید تا اینکه ابوبکر توانست او را راضی به این کار کند. در زمان عثمان باز اعتراض مسلمانان درباره اختلاف قرائات بالا گرفت. در جنگ آذربایجان و ارمنستان، بین اهل شام و اهل عراق در قرائات قرآنی اختلاف به حدی بالا گرفت که نزدیک بود بین آنها فتنه و آشوب به پا شود. پس حذیفة بن الیمان به سرعت خود را به خلیفه رساند و ماجرا را اطلاع داد. از آنجائی که اصحاب هر کدام اهل سرزمینی بودند، قرائات آنها باهم تفاوت پیدا می‌کرد، لذا عثمان به زید بن ثابت انصاری امر کرد که او قرآن را بخواند و گروهی از قریش بنویسند تا قرآن به طور واحد نگاشته شود[۳۷].[۳۸]

زید و شرکت در جنگ‌ها

زید بن ثابت شش ساله بود که پدرش در جنگ بعاث، آخرین جنگ میان اوس و خزرج، کشته شد و هنگامی که رسول خدا (ص) وارد مدینه شد، او یازده سال داشت. در جنگ بدر رسول خدا (ص) بعضی از افراد را که سن آنها کم بود، برگرداند و او از جمله کودکانی بود که بازگردانده شد. در جنگ احد نیز رسول خدا (ص) به او اجازه شرکت در جنگ را نداد. اولین جنگی که او در آن شرکت کرد، جنگ خندق بود. در جنگ تبوک پرچم بنی نجار را که ابتدا در دست عمارة بن حزم بود، رسول خدا (ص) از دست او گرفت و به زید بن ثابت داد. عماره پرسید: ای رسول خدا، آیا از من کوتاهی دیده‌اید و یا خلافی از من سرزده است؟ حضرت فرمود: "خیر ولکن قرآن، مقدم است و زید بیش از تو قرآن را فرا گرفته است و قرآن را مقدم بدارید، اگر چه فراگیرنده قرآن عبد سیاه و بینی بریده باشد[۳۹].

واقدی به نقل از عاصم بن عمر بن قتاده می‌نویسد: در جنگ خندق، زید بن ثابت پانزده سال داشت که همدوش دیگر مسلمانان، خاک را جابه جا می‌کرد. سعد بن معاذ در حالی که کنار رسول خدا (ص) نشسته بود، چون نگاهش به زید افتاد، با ناراحتی گفت: "ای رسول خدا، خدا را شکر که در جنگ بعاث خدا مرا زنده گذاشت تا اینکه به تو ایمان آوردم". بعد به زید بن ثابت اشاره کرد و گفت: "به یاد دارم که در روز بعاث، پدر این کودک، (ثابت بن ضحاک) را به آغوش کشیدم، در حالی که تیر چند شعبه آهنی در بدنش فرو رفته بود". پیامبر متأثر شد و فرمود: "بدان و آگاه باش که او خوب پسری است". (ظاهراً پیامبر (ص) خواست سعد بن معاذ را متوجه کند که زید را ناراحت نکند.) و چه بسا می‌شد که از شدت خستگی خواب بر چشمان زید غالب می‌شد و در خندق به خواب می‌رفت و حتی اسلحه‌اش را از او می‌گرفتند و متوجه نمی‌شد. او سپر و کمان و شمشیرش را به سختی به همراه می‌برد. روزی با مسلمانان بر لب خندق بود که مسلمانان متوجه شدند خوابش برده است. اطرافش رفت و آمد می‌کردند و مواظبش بودند. اما وقتی از او غافل شدند، عمارة بن حزم اسلحه‌اش را برداشت و او متوجه نشد. ناگهان از خواب پرید و اسلحه‌اش را ندید؛ به شدت ترسیده بود. خبر به رسول خدا (ص) رسید؛ حضرت او را صدا کرد و سپس به شوخی به او گفت: "ای ابارقاد (خوش خواب) خوابیدی تا اسلحه‌ات رفت؟" سپس رسول خدا (ص) پرسید: چه کسی می‌داند اسلحه این پسر کجاست؟ عمارة بن حزم گفت: "پیش من است". رسول خدا فرمود: "آن را به او برگردان". در ادامه آن حضرت مسلمانان را نهی کردند از اینکه کسی را از روی شوخی بترسانند یا وسیله‌ای از او بردارند[۴۰].

زید جزء کسانی بود که وقتی پانزده ساله شدند، به آنها اجازه میدان داده شد؛ مانند براء بن عازب و ابن عمر[۴۱]. برادر زید، یزید بن ثابت نیز در جنگ بدر حضور داشت و در جنگ یمامه کشته شد و به خودش نیز تیری خورد ولی آسیب ندید[۴۲]. در جنگ حنین، پیامبر (ص) به زید بن ثابت امر کرد که مردم و غنایم را بشمارد، سپس حضرت غنایم را بین مردم تقسیم کرد. در سال هشتم هجرت هنگام بازگشت از طائف، نمایندگان قبیلة هوازن در جعرانه نزد پیامبر (ص) آمدند و گرویدن خود و قبیله خود را به اسلام اعلام کردند و از آن حضرت تقاضای بخشش اسرای خود را کردند، رسول خدا (ص) اسرائی را که سهم خود او و آل عبد المطلب بود، به آنها بخشید و دیگر گروه‌ها و قبایل را آزاد گذاشت که اگر راضی هستند آنها را رها کنند و کسانی که نخواهند و حقشان را بخواهند، باید به آنها برگردانده شود و چند نفر مأمور شدند که راضی بودن یا نبودن افراد قبایل را به رسول خدا (ص) اطلاع دهند. در آن هنگام زید بن ثابت بین جماعت انصار می‌گشت و از آنها نظرخواهی می‌کرد. آنها خبر دادند که راضی و تسلیم فرمان پیامبرند[۴۳]. در سال هفتم هجری و در جنگ خیبر، زید بن ثابت مسؤول شمارش تعداد مسلمانان بود و بعد از آن، پیامبر (ص) غنائم را بین آنها تقسیم کرد[۴۴]. زید در هیچ یک از جنگ‌های امام علی (ع) که انصار حضور داشتند، حضور نیافته بود؛ با وجود این، فضائل آن حضرت را بیان و دوستی ایشان را اظهار می‌کرد[۴۵].[۴۶]

زید بعد از پیامبر (ص)

در زمان پیامبر (ص) علی بن ابی طالب (ع) و عثمان، کاتب وحی آن حضرت بودند و هر وقت آنها نبودند، ابی بن کعب و زید بن ثابت آیات وحی را می‌نوشتند[۴۷]. اما بعد از رحلت رسول خدا (ص) ناگهان جهشی در مقام او پدید آمد و در نزد خلفا محبوبیت خاصی پیدا کرد. ابوبکر جمع‌آوری قرآن را به او واگذار کرد[۴۸]. به او گفت: "تو نوجوان عاقلی هستی، کسی قدرت متهم کردن تو را ندارد؛ زیرا تو نویسنده وحی برای پیامبر بودی. پس جستجو کن و قرآن را جمع‌آوری کن"[۴۹] و آن به این معنا بود که معیار قرآن مورد تأیید زید باشد. در زمان عمر نیز این مسؤولیت همچنان به عهده وی بود[۵۰]. عمر و عثمان، کسی را در قضاء، و فتوا و فرائض و قرائت بر زید بن ثابت مقدم نمی‌داشتند[۵۱]. عمر هرگاه به مسافرت می‌رفت، زید بن ثابت را جانشین خود قرار می‌داد و کم پیش می‌آمد که از سفر برگردد و باغ نخلی را به او پیش کش نکند[۵۲].

در زمان عثمان، مصاحف بسیاری از اصحاب که قرآن را جمع‌آوری کرده بودند و مصحف آنها با مصحف زید مطابقت نداشت، از بین برده شد. اما دلایل انتخاب زید برای این کار:

  1. زید بن ثابت از انصار بود و قرآن او را با توجه به حمایت خلفا مهاجران و انصار نیز تأیید می‌کردند؛
  2. او حمایت خود را از خلفا در سقیفه ثابت کرده بود[۵۳]؛
  3. زید، شخصیت با وقار، قدرتمند و عامه پسندی داشت و سابقه کتابت برای رسول خدا (ص) را نیز داشت و می‌توانست مردم عادی را ساکت کند[۵۴]؛ خواص هم که در اقلیت بودند. حتی عده‌ای از دانشمندان علیه زید شهادت دادند که در فرائض، طبق جاهلیت حکم می‌کند؛ ولی چون در اقلیت بودند و قدرت با او بود، آنها را ساکت کردند[۵۵]. ابوبکر به زید گفته بود: تو جمع‌آوری قرآن را به عهده بگیر؛ زیرا کسی قدرت ندارد تو را متهم کند[۵۶].

در زمان عثمان که حیف و میل در بیت المال زیاد بود، زید بن ثابت مسئول بیت المال بود [۵۷]. در زمان خلافت امیر المؤمنین علی (ع) اختیارات او محدود شد و دیگر ریاست بیت المال را نداشت ولی در مقام‌های دیگرش باقی بود[۵۸].

شیخ مفید در ارشاد آورده است که در زمان عثمان زانیه مکاتبه‌ای را که سه چهارم حق آزادی او پرداخت شده بود، را نزد عثمان آوردند. عثمان حکم آن را از امیرالمؤمنین علی (ع) سؤال کرد. حضرت فرمود: "او حد زده شود به اندازه حریتش و شلاق بخورد به اندازه بندگی‌اش". عثمان همین سؤال را از زید بن ثابت پرسید و او جواب داد: "به اندازه بندگی‌اش شلاق بخورد". سپس امیرالمؤمنین (ع) از زید پرسید: "چگونه به حساب بندگی او را شلاق می‌زنی و حال آنکه سه چهارم آزادی او پرداخته شده است؟ چرا او را به حساب حریت شلاق نمی‌زنی که نسبت آن بیشتر است؟ زید جوابی نداشت و ساکت شد و عثمان با قول امیر المؤمنین (ع) با وجود اینکه حجت بر او آشکار شده بود، مخالفت کرد و قول زید را ترجیح داد[۵۹].

روزی عثمان بر زید وارد شد و شنید برده زید آواز می‌خواند و در بیت المال به زید کمک می‌کند. عثمان پرسید: این کیست؟ زید جواب داد: "برده من، وهیب است". عثمان دو هزار درهم برای او سهم تعیین کرد. زید گفت: "قسم به خدا ما برای برده‌ای دو هزار درهم مواجب قرار نمی‌دهیم". عثمان برای او هزار درهم مقرر داشت[۶۰].[۶۱]

زید و نقل روایت

زید بن ثابت از رسول خدا (ص) ابوبکر و عمر و عثمان روایت نقل کرده است. او از رسول خدا (ص) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ» و نیز وی یکی از روات حدیث غدیر از صحابه است[۶۲].

افرادی که از وی روایت کرده‌اند، عبارت‌اند از: عبدالله بن عمر (عمروابوهریره، ابوسعید خدری، انس بن مالک، سهل بن سعد ساعدی، عبدالله بن یزید خطمی انصاریسهل بن حنیف انصاری، سهل بن ابی ثعمه و مروان بن حکم از تابعین، کسانی که از او روایت کرده‌اند، عبارت‌اند از: فرزندانش خارجه و سلیمان و غیر این دو، سلیمان و عطاء فرزندان «یسار»، سعید بن مسیب، قاسم بن محمد، ابان بن عثمان، قبیصة بن ذؤیب، بشر بن سعید، عبید بن سباق و حجر مدری. ثابت بن عبید انصاری نیز از وی روایت نقل کرده است ولی اسم او را جزء صحابه نیاورده‌اند. وی از صحابی است و در غزوه بدر حضور داشته و در جنگ صفین با امیر المؤمنین (ع) همراه بود و در این جنگ کشته شد[۶۳]. با همه خدمتی که زید بن ثابت به بنی امیه کرد، حدود هجده سال بعد از مرگ وی، به دستور یزید بن معاویه واقعه حرة در مدینه اتفاق افتاد و هفت نفر از اولاد او در آن جنگ کشته شدند[۶۴].[۶۵]

سرانجام زید

درباره زمان از دنیا رفتن زید بن ثابت در کتب تاریخ و تراجم اختلاف وجود دارد و بین سال‌های ۴۲ تا ۵۵ ه (شش قول) را نوشته‌اند. در بین اقوال، قول مشهور، سال ۴۵ هجری است[۶۶]. یکی از سه لباس کفن او را که برد بود، معاویه به او پوشاند و مروان بن حکم بر جنازه وی نماز خواند و شتری فرستاد تا قربانی کنند و از مردم پذیرایی کنند[۶۷]. چون زید بن ثابت از دنیا رفت، ابوهریره گفت: "حبر امت مرد، اگر خدا بخواهد شاید این عباس جانشین لایقی برای او باشد"[۶۸]. عبدالله بن عمر در روز مرگ زید بن ثابت گفت: امروز عالم الناس و حبر الناس مرد"[۶۹].[۷۰]

زید بن ثابت

زید بن ثابت شخصیت پیچیده و ناشناخته‌ای دارد. وی مورد توجه خاص خلفا بوده است. زید بن ثابت در ماجرای سقیفه از همان ساعات اولیه تشکیل جلسه در سقیفه حضور داشت و از ابوبکر جانبداری می‌کرد. سقیفه محل اجتماع بزرگان انصار بود. بزرگان انصار پس از مصیبت فقدان رسول خدا(ص) در آن مکان گرد هم آمدند تا برای آیندۀ خود چاره‌ای بیندیشند. در این هنگام ابوبکر و عمر به اجتماع انصار وارد شده و طرح از پیش تعیین شده خود را برای غصب خلافت به اجرا گذاشتند. علی‌رغم این که زید بن ثابت از انصار می‌باشد ولی از یاران مهاجرین به شمار می‌آید و در این جریان از ابوبکر و عمر طرفداری کرد و خطاب به انصار گفت: إن رسول الله(ص) کان من المهاجرین، وإنما الإمام یکون من المهاجرین ونحن أنصاره کما کنا أنصار رسول الله(ص)[۷۱]؛ همانا رسول خدا(ص) از مهاجرین بود و امام هم باید از مهاجرین باشد و ما انصار او هستیم چنان که انصار رسول خدا(ص) بودیم.

ابن کثیر پس از نقل این سخن اضافه می‌کند: إن زید بن ثابت أخذ بید أبی بکر فقال: هذا صاحبکم فبایعوه[۷۲]؛ همانا زید بن ثابت دست ابوبکر را گرفت و گفت: این صاحب شماست پس با او بیعت کنید. بنابراین روشن شد زید - با این که در سنین جوانی بوده - در جریان حکومت ابی بکر نقش اساسی داشته است و بعد از آن هم در عصر حکومت هر سه خلیفه نزد آنان از جایگاه بالایی برخوردار بود.

پس از رحلت حضرت خاتم الانبیاء(ص) ابوبکر، برای جمع قرآن به دنبال زید بن ثابت فرستاد. زید در این هنگام ۲۱ سال داشت. ابوبکر در جلسه‌ای که عمر هم بود حاضر شد، خطاب به وی گفت: إنک غلام شاب عاقل لا نتهمک[۷۳]؛ تو جوان عاقلی هستی که تو را متهم نمی‌کنیم و مورد اعتماد ما هستی. سپس ابوبکر به وی دستور داد تا قرآن را جمع‌آوری کند و از حالت پراکندگی بیرون بیاورد. دعوت خلفا از زید بن ثابت برای جمع‌آوری قرآن نارضایتی و انتقاد بزرگان صحابه را در پی داشت. عبدالله بن مسعود از کسانی بود که شدیدا به این کار معترض بود. ابن اثیر می‌نویسد: وقد صح عن ابن مسعود إنه قال لما کتب زید المصحف: لقد أسلمت وإنه فی صلب رجل کافر[۷۴]؛ این قول صحیح است که ابن مسعود به هنگام کتابت قرآن توسط زید، گفت: به تحقیق، من اسلام آوردم در حالی که زید بن ثابت در صلب مردی کافر بود. از اعتراض ابن مسعود معلوم می‌شود که وی دعوت از زید را برای جمع قرآن نوعی توهین به خودش نیز تلقی می‌کرده است،؛ چراکه ابن مسعود از نظر سن، سابقۀ اسلام، علم و فضل برتر از زید بن ثابت بوده است. همچنین از قول ابن مسعود می‌توان استفاده کرد که پدر زید غیر مسلمان و خود او تازه مسلمان بوده است[۷۵]. حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابن مسعود می‌نویسد: أقرأنی رسول الله(ص) سبعین سورة أحکمتها قبل أن یسلم زید بن ثابت[۷۶]؛ هفتاد سوره از قرآن مجید را نزد رسول خدا(ص) قرائت کردم و به حافظه سپردم پیش از آنکه زید بن ثابت اسلام بیاورد.

برخی این موضوع را با تعابیر دیگری از ابن مسعود نقل کرده‌اند: بخاری نیز در کتاب التاریخ الکبیر از قول عبدالله بن مسعود چنین نقل می‌کند: أخذت من فی رسول الله(ص) سبعین سورة وأن زید بن ثابت صبی من الصبیان؛ من از دهان رسول خدا(ص) هفتاد سوره فرا گرفتم در حالی که زید بن ثابت کودکی بود در میان کودکان. در برخی نقل‌ها نیز تعبیر زیر به کار رفته است: ... أن زید بن ثابت ذو ذؤابتین یلعب مع الصبیان[۷۷].

صرف نظر از اعتراضات و انتقادهای تند ابن مسعود، تعامل ابوبکر با زید بن ثابت تأمل برانگیز است. پیرامون این موضوع، سؤالاتی وجود دارد که پاسخگویی به آنها مشکل می‌نماید. به هر حال لازم است اهل سنت به پرسش‌های زیر پاسخ دهند:

  1. آیا قرآن، در عصر خاتم الانبیاء(ص) جمع‌آوری نشده بود؟
  2. آیا به غیر از زید بن ثابت - که در آن روز فقط ۲۱ سال داشت - فرد مناسب تری برای جمع‌آوری قرآن وجود نداشت؟
  3. آیا از میان صحابه فقط این جوان مورد اعتماد بود و دیگران از نظر ابوبکر و عمر متهم بودند؟
  4. اتهام بزرگان صحابه از نظر ابوبکر و عمر چه بوده است؟
  5. عدم اعتماد ابوبکر و عمر به اصحاب چگونه با بحث عدالت صحابه قابل جمع است؟
  6. سر توجه خاص ابوبکر و عمر به زید بن ثابت چیست؟

مطالعه پیرامون زندگی زید بن ثابت نشان می‌دهد که عنایت خلفا به زید بن ثابت صرفا به بحث جمع قرآن محدود نمی‌شود. و به دوره ابوبکر نیز منحصر نیست. توجه ویژه به زید بن ثابت و بزرگداشت وی و کنار گذاشتن صحابۀ بزرگ پیامبر در دوره‌های بعد نیز ادامه داشته است. ذهبی می‌نویسد: واقدی به سند خود از عثمان نقل می‌کند که می‌گفت: من یعذرنی من ابن مسعود؟ غضب إذ لم أوله نسخ المصاحف! هلا غضب علی أبی بکر وعمر إذ عزلاه عن ذلک، وولیا زیدا، فاتبعت فعلهما[۷۸]؛ چه کسی از ابن مسعود برای من عذر می‌آورد؟ وقتی که او را بر نسخ مصحف به کار نگرفتم بر من غضب کرد! آیا وی بر ابوبکر و عمر نیز غضب نکرد هنگامی که وی را از این کار عزل کردند و زید را بر آن گماشتند پس من نیز از عمل آن دو (ابوبکر و عمر) پیروی کردم. از این حدیث استفاده می‌شود که ابوبکر، عمر و عثمان هر یک در عصر حکومت خود از زید بن ثابت درخواست کرده‌اند که قرآن را جمع‌آوری کند. این موضوع بسیار عجیب است و نیاز به تأمل دارد. سؤالات زیر نیز به پاسخگویی نیاز دارند:

  1. آیا قرآن جمع‌آوری شده در زمان خلافت ابوبکر کمبود یا ایرادی داشته است؟
  2. اگر پاسخ منفی است چه نیازی به جمع قرآن در دوره‌های بعد بوده است؟
  3. آیا قرآن موجود که در عصر خلافت عثمان جمع‌آوری شده با قرآنی که در زمان ابوبکر جمع‌آوری شد تفاوت داشته است؟!

صرف نظر از این بحث، مناصب زید بن ثابت در دستگاه حاکم نیز بسیار تأمل برانگیز است. بر اساس برخی نقل‌ها، هرگاه عمر بن خطاب در دوران حکومت خویش از مدینه خارج می‌شد، زید بن ثابت را به عنوان نائب خود منصوب می‌کرد و پس از بازگشت، هر بار نخلستانی از بیت المال مسلمانان را به زید هدیه می‌داد. در این باره نوشته‌اند: کان عمر بن الخطاب کثیرا ما یستخلف زید بن ثابت إذا خرج إلی شیء من الأسفار، وقلما رجع من سفر إلاأقطع زید بن ثابت حدیقة من نخل[۷۹]؛ بسیار اتفاق می‌افتاد که عمر بن خطاب هنگام مسافرت هایش زید بن ثابت را جانشین خود می‌کرد و خیلی کم اتفاق می‌افتاد که به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلی به او هدیه ندهد. ذهبی نیز این موضوع را در کتاب سیر اعلام النبلاء آورده است و محقق کتاب ذهبی دربارۀ سند حدیث می‌گوید: رجاله ثقات[۸۰]. در این جا هم جای این سؤال هست، که چرا با وجود اصحاب بزرگ رسول خدا(ص) زید بن ثابت جانشین عمر می‌شد؟ بخشش نخلستان‌ها به زید از حساب بیت المال چه توجیهی دارد؟ علاوه بر استخلاف زید در سفرهای خلفا، وی از سوی آنان به مقام مرجعیت دینی هم منصوب شده بود. عمر و عثمان، زید بن ثابت را در فتوا، قضاوت، تقسیم ارث و قرائت قرآن بر همۀ اصحاب مقدم می‌داشتند. ذهبی می‌نویسد: ما کان عمر وعثمان یقدمان علی زید أحدا فی الفرائض والفتوی والقرائة والقضاء[۸۱]؛ عمر و عثمان هرگز کسی را در احکام، فتوا، قرائت و قضاوت بر زید بن ثابت مقدم نمی‌کردند.

در کتاب السنن الکبری بابی با عنوان باب ترجیح قول زید بن ثابت علی قول غیره من الصحابة فی الفرائض[۸۲] گشوده شده است که این امر بیانگر اهتمام فراوان اهل سنت بر ترویج آراء زید بن ثابت است. با اندکی مطالعه در این زمینه روشن می‌شود که هیچ یک از آراء زید بن ثابت به سنت رسول خدا(ص) مستند نیست. خود زید نیز به این موضوع تصریح کرده است. ذهبی می‌نویسد: إن مروان دعا زید بن ثابت وأجلس له قوما خلف ستر، فأخذ یسأله وهم یکتبون؛ ففطن زید، فقال: یا مروان، أغدرا؟ إنما أقول برأیی[۸۳]؛ مروان، زید را به مجلسی دعوت کرد و عده‌ای را در پشت پرده نشاند پس از زید سؤال می‌کرد و این افراد می‌نوشتند، زید از این موضوع آگاه شد و به مروان گفت: آیا خیانت می‌کنی؟ آن چه می‌گویم نظر شخصی خود من است. بنابراین روشن است که زید بن ثابت توجهی به قرآن مجید و سنت رسول خدا(ص) نداشته است، و در همۀ زمینه‌ها از جمله فتوا، قضاوت، قرائت قرآن و واجبات دین، از پیش خود نظر می‌داده است، اما با وجود تصریح زید بن ثابت به این موضوع چرا خلفا در این امور به وی مرجعیت داده بودند؟ و چرا اهل سنت قول زید بن ثابت را بر قول دیگران ترجیح می‌دهند؟! البته شواهد زیادی وجود دارد که گاهی بزرگان صحابه آراء زید بن ثابت را مخالف سیره پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده‌اند، و به صراحت رأی زید را مردود دانسته‌اند.

و حضرت امام محمد باقر(ع) در مورد آراء زید بن ثابت می‌فرمایند: «الْحُكْمُ حُكْمَانِ حُكْمُ اللَّهِ وَ حُكْمُ الْجَاهِلِيَّةِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ[۸۴] وَ اشْهَدُوا عَلَى زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ لَقَدْ حَكَمَ فِي الْفَرَائِضِ بِحُكْمِ الْجَاهِلِيَّةِ»[۸۵]؛ حکم دو گروه است: حکم خدا و حکم جاهلیت خدای تعالی می‌فرماید: «و برای اهل یقین کدام حکم از حکم خدا نیکوتر خواهد بود؟» و بر علیه زید بن ثابت که به تحقیق در واجبات به حکم جاهلیت حکم کرد شهادت می‌دهم. پس روشن شد که زید بن ثابت بر خلاف سنت رسول خدا(ص) و بر اساس قوانین جاهلیت نظر می‌داده است. با این حال وی در زمان خلفا به عنوان مرجع دینی معرفی شده است. علاوه بر مرجعیت دینی، زید بن ثابت در عصر خلافت عثمان کلیددار بیت المال مسلمین هم بوده است.

بخاری در التاریخ الکبیر می‌نویسد: کان زید بن ثابت عامل عثمان علی بیت المال[۸۶]؛ زید بن ثابت از طرف عثمان عامل (خزانه‌دار) بیت المال بود. زید بن ثابت بعد از خلافت عثمان از معاویه حمایت می‌کرد و مبلغ او بود. بر اساس نقل ذهبی، احادیثی از سوی زید بن ثابت در فضیلت معاویه جعل و به پیغمبر اکرم(ص) نسبت داده شده است[۸۷].[۸۸]

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۲۹۵؛ معجم الصحابه، این قانع، ج۵، ص۲۵۵.
  2. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۱.
  3. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۷.
  4. الاعلام، زرکلی، ج۳، ص۵۷.
  5. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۲۹۸.
  6. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۸۴؛ تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۲، ص۱۱۷۶.
  7. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۴.
  8. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۸.
  9. الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۱؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۴ (در این نقل آمده است که ابی بن کعب که کاتب پیامبر بود مرا نزد او برد)؛ أمتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۹۶.
  10. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۰۳-۳۰۴؛ المعرفة و التاریخ، بسوی، ج۱، ص۴۸۴.
  11. تاریخ الطبری، طبری، ج۶، ص۱۷۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۲.
  12. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۸۴-۱۸۵؛ تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۲، ص۱۱۷۶.
  13. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۲.
  14. الأعلام، زرکلی، ج۳، ص۵۷.
  15. سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۱۴؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۱.
  16. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۰۴.
  17. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۳۳-۳۳۵.
  18. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۲۸.
  19. «مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ كَتَبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِنَ اَلْأَمْنِ وَ اَلْإِيمَانِ مَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ شَمْسٌ وَ غَرَبَتْ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ مَاتَ مَوْتَةً جَاهِلِيَّةً وَ حُوسِبَ بِمَا عَمِلَ»؛ الأمالی، شیخ صدوق، ص۶۷۹.
  20. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۲۳.
  21. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۶-۲۷۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۳۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۱۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۲.
  22. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۰۵.
  23. فروع کافی، کلینی، ج۷، ص۴۰۷.
  24. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۱۰.
  25. رجال النجاشی، نجاشی، ص۱۷۸؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۷، ص۳۳۶.
  26. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۲۲–۳۲۱.
  27. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۸۵-۱۸۸.
  28. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۲۳۲.
  29. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۳۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۷؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۳۸۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۳۱؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۳۳۳.
  30. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۰۲.
  31. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۰۲ و ج۹، ص۱۷۴.
  32. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۸۸.
  33. الفهرست، ابن ندیم، ص۳۵. هنگام وفات پیامبر (ص) امیرالمؤمنین (ع) دید بعضی از مردم نسبت به آینده دین و قرآن بدگمان هستند؛ لذا وی قسم یاد کرد که ردائش را به زمین نگذارد تا این که قرآن را دوباره جمع‌آوری کند. بدین جهت سه روز از خانه بیرون نیامد تا قرآن را تدوین کرد. (الفهرست، ابن ندیم، ص۳۰).
  34. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۰۸.
  35. الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۲۲۵.
  36. موسوعة طبقات فقهاء، سبحانی، ج۱، ص۱۰۰-۹۹.
  37. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۸-۵۳۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۰۷-۳۰۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۲۷؛ موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۹۶.
  38. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۸۹-۱۹۰.
  39. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۱. واقدی بعد از "و زید بیش از تو قرآن را فرا گرفته است" اضافه می‌کند: و این خبر، نزد من خبر صحیحی نیست و خداوند آگاه‌تر است. (المغازی، ص۱۰۰۳).
  40. المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۴۸.
  41. المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۵۳.
  42. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۸.
  43. المغازی، واقدی، ص۹۵۰-۹۴۹.
  44. المغازی، واقدی، ص۶۸۹ و ۷۱۸.
  45. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ص۷۶ و ج۸، ص۳۰۲.
  46. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۹۰-۱۹۲.
  47. تاریخ الطبری، طبری، ج۶، ص۱۷۹.
  48. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۵.
  49. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۹.
  50. الفهرست، ابن ندیم، ص۲۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۸.
  51. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۱۷.
  52. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۲.
  53. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۵۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۱۴.
  54. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۷؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۳۸۳.
  55. فروع کافی، کلینی، ج۷، ص۴۰۷.
  56. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۵.
  57. سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۳۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۳۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۵.
  58. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۱۶.
  59. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۱۷.
  60. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۹-۵۴۰.
  61. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۹۲-۱۹۴.
  62. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۰۱-۳۹۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۲۷.
  63. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۶۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۳۰.
  64. المعارف، ابن قتیبه، ص۲۶۰.
  65. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۹۴-۱۹۵.
  66. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۳۸-۳۴۱.
  67. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۴۰.
  68. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۵۷.
  69. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۵.
  70. نقدی، محمد علی، مقاله «زید بن ثابت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۹۵.
  71. مسند احمد، ج۵، ص۱۸۵ حدیث ۲۱۶۵۷، سنن بیهقی، ج۸، ص۱۴۳ حدیث ۱۶۳۱۵، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۱۲، تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۳۱۴، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳۳، فتح الباری، ج۷، ص۳۱.
  72. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۸۰، البدایة والنهایة، ج۵، ص۲۶۹، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۰، تاریخ دمشق، ج۳۰، ص۲۷۷، کنز العمال، ج۵، ص۶۱۳ حدیث ۱۴۰۷۹.
  73. مسند احمد، ج۱، ص۱۰ حدیث ۵۷، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۹۰۷ حدیث ۴۷۰۱، ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳۱.
  74. اسد الغابة، ج۱، ص۲۲۰: ۱۲۷.
  75. برخی بر این باورند که زید بن ثابت یهودی زاده و از عوامل نفوذی یهود در اسلام بوده است. شواهد و قرائن محکمی هم در این زمینه ارائه شده است. پرداختن به این موضوع از حوصله بحث این کتاب خارج است.
  76. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۴۸ حدیث ۲۸۹۸: ذهبی با سکوت خود درباره این حدیث صحت آن را در تلخیص المستدرک می‌پذیرد. المعجم الاوسط، ج۲، ص۳۴۱ حدیث ۲۱۶۷، المعجم الکبیر، ج۹، ص۷۵ حدیث ۸۴۳۹.
  77. التاریخ الکبیر، ج۳، ص۲۲۷ حدیث ۷۶۲، المعجم الکبیر، ج۹، ص۷۴ - ۷۶، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۴۸ حدیث ۲۸۹۷، الاستیعاب، ج۳، ص۹۹۳، تاریخ دمشق، ج۳۳، ص۱۳۸.
  78. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳۵.
  79. اخبار المدینة، ج۱، ص۳۶۸ حدیث ۱۱۳۸ و ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۵۹، تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۳۱۸ - ۳۲۰.
  80. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳۴.
  81. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۵۹، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۲۸: ۱۶.
  82. سنن بیهقی، ج۶، ص۲۱۰: «باب مقدم نمودن کلام زید بن ثابت بر کلام دیگر صحابۀ پیامبر در دستورات دینی».
  83. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳۸.
  84. «آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را می‌جویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟» سوره مائده، آیه ۵۰.
  85. کافی، ج۷، ص۴۰۷، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲۱۸، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۲۳ حدیث ۳۳۱۰۷.
  86. تاریخ کبیر، ج۸، ص۳۷۳ حدیث ۳۳۷۳.
  87. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۳۰.
  88. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۰۰.