سعد بن ابی‌وقاص در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابو اسحاق، سعد پسر ابی وقاص مالک بن وهیب بن عبد مناف از تیره بنی‌زهره قریش و مادرش حمنه دختر سفیان بن امیه[۱] و در نقلی دختر ابوسفیان بود[۲]. زمان ولادت سعد و نیز زمان مسلمان شدنش دقیق مشخص نیست. بلاذری ولادتش را عام الفِجار (۲۰ سال پیش از بعثت) دانسته است[۳].

بنا به نقلی، او هفتمین کسی بود که مسلمان شد و در آن هنگام ۱۹ سال داشت[۴]؛ اما در نقلی از خود سعد، سومین مسلمان بوده است[۵]. این گزارش، با آنچه نقل شده که او به دعوت ابوبکر به همراه چند نفر در محضر رسول‌خدا (ص) ایمان آورد[۶]، با سومی بودن او سازگاری ندارد[۷].

از نقش سعد تا پیش از هجرتش به مدینه اطلاعی در دست نیست، جز آنکه گفته شده وی زمانی که مشرکان از نماز گزاردن مسلمانان در دره‌ها و به دور از چشم مشرکان مکه آگاهی یافتند و به نزاع آنان با مسلمانان انجامید، سعد بن ابی وقاص با استخوان شتر، ضربتی بر سر مشرکی زد و از همین رو مؤرخان بر این باورند نخستین خونی که به دست مسلمانی ریخته شد، در همین ماجرا و به دست سعد بود[۸].[۹]

سعد پس از هجرت

وی پس از هجرت به مدینه در ماجرای پیمان برادری، با سعد بن معاذ عقد اخوت بست.[۱۰] در مکه نیز رسول خدا (ص)، میان وی و مصعب بن عُمیر پیمان اخوت بست[۱۱].

بنا به گزارش‌هایی، سعد در بیشتر سریه‌ها و غزوه‌ها حاضر بوده و از سوارکاران شجاع دانسته شده است[۱۲]. وی سال اول هجری، در سریه عبیدة بن حارث، نخستین کسی دانسته شده که در اسلام به سوی دشمن تیراندازی کرده و گروهی را مجروح ساخته است [۱۳] در پی آن در سریه‌ای دیگر، از سوی رسول خدا (ص) به فرماندهی گروهی برای تعقیب کاروانی از قریش به سمت خرار (جایی در راه جحفه نزدیک غدیر خم) مأموریت یافت[۱۴] وی همچنین در سال دوم هجری در غزوه بُواط پرچمدار پیامبر (ص)[۱۵] و از شرکت کنندگان در سریه عبدالله بن جحش در نخله بود[۱۶]. وی در غزوه بدر از سوی پیامبر (ص) به همراه علی (ع) و زبیر برای خبرگیری از سپاه قریش در کنار چاه بدر، مأموریت یافت که به اسارت دو تن از قریشیان انجامید[۱۷]. در همین غزوه کشته شدن یا اسارت برخی از قریش به دست او دانسته شده است[۱۸]. سعد در غزوه احد در پی فرار مسلمانان پایداری کرد[۱۹] که در نقلی، امام علی (ع) به استقامت او اشاره دارد[۲۰].

گزارش‌های تأمل‌برانگیزی از فضایل وی در این نبرد آمده است[۲۱]. برخی منابع اهل سنت، وی را از تیراندازان مشهور[۲۲] و ماهر شمرده‌اند که باعث تحسین و دلگرمی رسول‌خدا (ص) شد، و آن حضرت با قراردادن تیرها در دست او، وی را به تیراندازی تشویق کرد و تعبیر «پدر و مادرم فدایت باد» را در باره او به کار برد [۲۳]. در این باره برخی منابع تاریخی[۲۴] و روایی[۲۵] وی را تنها کسی دانسته‌اند که پیامبر چنین سخنی را در باره او گفته است. این در حالی است که جمله "فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي " به مناسبتی در جنگ خندق در باره زبیر نیز نقل شده است.[۲۶].

در خبری دیگر، از مستجاب الدعوه بودن سعد[۲۷] از این رو که پیامبر (ص) از پروردگار، اجابت دعایش را خواست، سخن گفته شده[۲۸] و کشته شدن فرزندش عمر سعد به دست مختار ثقفی را از نفرین‌های وی دانسته‌اند[۲۹].

این در حالی است که در منابع روایی فریقین درباره مستجاب الدعوه بودن سعد گزارشی وجود ندارد. از سویی به گفته ابن‌عباس، پس از تلاوت آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۳۰] و نیز ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ[۳۱]، سعد وقاص از رسول خدا (ص) تقاضا کرد از خدا بخواهد مستجاب‌الدعوه شود و آن حضرت با این سخن که "طعام خود را پاک کن تا دعایت مستجاب گردد" به او پاسخ داد[۳۲].

در منابع شیعی، چنین فضایلی، برساخته دانسته شده و مورد نقد جدی قرار گرفته‌اند[۳۳]. بنا به نقلی، سعد در غزوه احد از سوی پیامبر (ص) به فرماندهی ۵۰ مرد تیرانداز بر کوه عینین گماشته شد؛ اما این خبر را واقدی ثابت ندانسته[۳۴] و دیگر تاریخ‌نویسان نیز به این خبر اشاره‌ای نکرده‌اند. در این نبرد، عتبه برادر سعد که همراه مشرکان بود، دندان مبارک رسول خدا را شکست[۳۵]، از همین رو سعد در چند مرحله قصد کشتن برادر خود را داشت که با مخالفت رسول‌خدا (ص) از اقدام خود صرف نظر کرد[۳۶]. به گفته واقدی، در پایان غزوه احد پیامبر (ص) وی را مأمور تعقیب و خبر‌گیری از سپاه مشرکان کرد تا مسیر بازگشت آنان به مکه یا مدینه را گزارش کند[۳۷]؛ اما دیگر مؤرخان این مأموریت را به نام حضرت علی (ع) ثبت کرده‌اند[۳۸].

گزارشی از تکریم شهدای احد و ترغیب دیگران به آن از سوی سعد ارائه شده است[۳۹]. سعد از شرکت کنندگان غزوه‌های خندق و خیبر[۴۰] و در شمار گواهی دهندگان عهدنامه حدیبیه[۴۱] و از همراهان پیامبر (ص) در فتح مکه[۴۲] و در غزوه حنین از پرچمداران مهاجران بود[۴۳] وی در حجة الوداع[۴۴] یا پس از فتح مکه[۴۵] در آن شهر به شدت بیمار شد و رسول خدا (ص) به عیادتش رفت. هر چند زمان بیماری سعد در منابع روایی[۴۶] و تاریخی[۴۷] به اختلاف گزارش شده است، گزارش دوم (فتح مکه) با حضورش در غزوه حنین که پس از فتح انجام شد سازگاری ندارد.

در آستانه رحلت پیامبر (ص)، سعد به امر رسول خدا (ص) در میان سپاه اسامه بود[۴۸]؛ ولی به رغم اصرار رسول خدا (ص)، این سپاه به بهانه بیماری آن حضرت، در محل مأموریت حاضر نشد.[۴۹]

سعد در دوران خلفا

جوهری، سعد را از کسانی دانسته که پس از رحلت رسول خدا (ص)، برای بیعت با علی (ع) در خانه فاطمه (س) حاضر شد[۵۰]؛ ولی این آمادگی چندان دوام نداشت و ناهماهنگ با نقلی است که می‌گوید سعد و دیگران از ابوبکر خواستند اسامه را به جنگ با اهل رده بفرستد که این بر خلاف مأموریتی بود که پیامبر برای اسامه در نظر داشت و پس از ماجرای سقیفه صورت گرفت[۵۱].

درباره حضور سعد در نبردهای رده گزارشی در دست نیست؛ اما وی در سال ۱۴ هجری از سوی خلیفه دوم عهده‌دار فرماندهی سپاه مسلمانان در عراق برای جنگ با ایرانیان شد که به نبرد قادسیه شهرت یافت.[۵۲] وی در ساختن شهر کوفه به فرمان عمر، در سال ۱۵ [۵۳] یا ۱۷ [۵۴] هجری نیز نقش داشت و به امارت آن منصوب شد و سه سال و اندی دوام یافت[۵۵].

به نقل مؤرخان، او در سال ۲۰ هجری با شکایت مردم نزد خلیفه به بهانه صحیح نخواندن نماز عزل شد[۵۶]؛ اما با توجه به گزارش دیگری که سبب عزل وی را ساختن قصر و فراهم آوردن امکانات مالی دانسته[۵۷]، احتمال می‌رود نارضایتی مردم از عملکرد سعد، سبب عزل وی بوده است. نام وی در شمار کسانی آمده که خلیفه دوم پس از عزل آنان، اموالشان را مصادره کرد[۵۸]. به رغم آن، سعد از اعضای شورای ۶ نفره‌ای بود که عمر بن خطاب برای تعیین جانشین خلیفه پس از خود انتخاب کرد[۵۹]. وی در این شورا، حق خود را به عبدالرحمن بن عوف واگذاشت [۶۰] که به انتخاب عثمان انجامید.

برخی سعد را هنگام مرگ عمر از کارگزاران وی در کوفه دانسته‌اند[۶۱]؛ اما در گزارشی، با سفارش عمر به خلیفه بعدی، انتخاب دوباره او به امارت کوفه خواسته شد و عزل قبلی وی را به سبب خیانت نمی‌دانست[۶۲]. سعد در آغاز خلافت عثمان، به امارت کوفه منصوب شد[۶۳]؛ اما امارتش به جهت نپرداختن قرضی که از متصدی بیت المال (ابن مسعود)، گرفته بود و نزاعی که میان این دو رخ داد، بیش از یک سال و اندی دوام نیاورد و از امارت آن شهر عزل شد[۶۴].

سعد در این دوره، صاحب اقطاع "قریه هرمز" (شهری نزدیک کرمان)[۶۵] شد[۶۶]. واگذاری این اقطاعات از سوی خلفا به ویژه عثمان، زمینه اشرافی‌گری برخی از صحابه، از جمله سعد را فراهم کرد، چنان که وی قصری بلند و وسیع در وادی عقیق (اطراف مدینه)[۶۷] بنا کرد [۶۸].

بنا به نقلی تأمل‌ برانگیز،[۶۹] سعد پس از قتل عثمان (سال ۳۵ق) با پیشنهاد عهده‌داری خلافت از سوی برخی روبه‌رو شد که آن را نپذیرفت [۷۰].[۷۱]

سعد در خلافت امیرمؤمنان (ع)

وی هنگام بیعت عمومی با امام علی (ع)، از بیعت امتناع[۷۲] و آن را به پس از بیعت همه مردم موکول کرد [۷۳] البته برخی مؤرخان، مانند ابن سعد[۷۴]، بلاذری[۷۵] و ابن قتیبه[۷۶]، وی را از بیعت کنندگان با امیرمؤمنان علی (ع) برشمرده‌اند. سلیم بن قیس نیز وی را از کسانی می‌داند که ابتدا بیعت کرد؛ ولی در ادامه درباره حمایت از امام در نبردها به تردید افتاد.[۷۷].

وی دعوت امام علی (ع) برای همراهی در رفتن به عراق برای نبرد با ناکثین را به بهانه نداشتن شمشیری که مؤمن را از کافر باز شناسد، رد کرد[۷۸]. وی در جنگ‌های پس از آن نیز کناره‌گیری کرد[۷۹] و از همین رو برخی از پژوهشگران معاصر، گزارش شیخ مفید از بیعت نکردن سعد با امیرمؤمنان را همان همراهی نکردن با امام در سفر به عراق تحلیل کرده‌اند[۸۰].

ابن قتیبه از زبان علی (ع) سبب کناره‌گیری سعد را حسادت[۸۱] و شیخ مفید به نقل از برخی علما، طمع او به خلافت یاد کرده است[۸۲]. مطابق گزارش شیخ مفید، آن حضرت در خطبه‌ای با ابراز ناخشنودی از بیعت نکردن سعد و امثال او، داوری این قضیه را به حق واگذاشت[۸۳].

کوتاهی سعد در بیعت با امیرمؤمنان علی (ع) و یاری نکردن آن حضرت، زمینه‌ای شد تا معاویه در وی طمع کند و پس از جنگ جمل در نامه‌ای او را به خونخواهی‌عثمان دعوت کند؛[۸۴] ولی سعد در پاسخ، با یادآوری فضایل منحصر به فرد امام علی (ع) تصریح کرد که هیچ یک از اهل شورا از این فضایل برخوردار نبودند[۸۵]. سعد با اینکه به این حقیقت اعتراف داشت، از یاری امیر مؤمنان در صفین خودداری کرد.

حضور او در ماجرای حکمیت نیز به اختلاف گزارش شده است: برپایه نقلی، وی در منطقه‌ای دور از محل ماجرا، حوادث را از ناحیه پسرش عمر بن سعد پی می‌گرفت. هنگامی که فرزندش از او خواست از این فرصت برای خلافتش استفاده کند، وی زمان را مناسب ندانست[۸۶].

در گزارشی دیگر، از گفت‌وگوی ایشان با ابوموسی اشعری و سرزنش وی و حتی ابراز ندامت سعد از ماجرای حکمیت حکایت دارد که می‌تواند مؤید حضورش در این ماجرا باشد[۸۷]. براساس نقلی، سعد همراه عده‌ای با حضور نزد امام علی (ع) سهم خود را از بیت‌المال خواستند و آن حضرت علت کناره‌گیری آنان در نبردها را جویا شد. ایشان تردید در درستی اقدامات امیرمؤمنان را مطرح کردند. سعد نیز همان جمله معروف پیش‌گفته را بهانه آورد. امام (ع) در پاسخ با یادآوری وظیفه اصلی یک مسلمان که امر به معروف و نهی از منکر است و با استشهاد به آیه ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۸۸] در باره جنگ میان دو گروه مسلمان و آشتی دادن آنها و مبارزه با گروه متجاوز؛ سعد و همراهانش را ستمکار نامید و بر اساس این آیه، به نکوهش آنان پرداخت[۸۹].

معاویه در دیدار سعد با وی پس از ماجرای صفین، با دستاویز قرار دادن گفته او در علت بیعت نکردنش با امام علی (ع) (نداشتن شمشیری که مؤمن را از کافر باز شناسد) با گفتنِ «مرحبا بر کسی که حق را نمی‌شناسد تا از آن پیروی کند و باطل را نیز نمی‌شناسد تا از آن دوری کند»، وی را به تمسخر گرفت [۹۰].[۹۱]

روایتگری سعد بن ابی وقاص

برخی منابع، سعد را از راویانی دانسته‌اند که احادیث فراوانی از پیامبر (ص) نقل کرده است.

کسانی همچون فرزندانش و نیز برخی صحابیان مانند عایشه، ابن‌عباس، ابن‌عمر، سائب بن زید و جابر بن سمره از وی روایت نقل کرده‌اند. سعید بن مسیب، ابوعثمان نهدی، قیس بن ابی حازم، مجاهد، علقمه و برخی دیگر از تابعیان نیز راوی حدیث وی هستند.[۹۲] این در حالی است که مطابق نقل ابن سعد[۹۳] و بلاذری[۹۴]، سعد وقاص در روایت کردن احادیث از پیامبر (ص) به سبب ترس از اینکه مبادا مردم چیزی برآن بیفزایند، خودداری و سکوت می‌کرد. با این حال، وی در شرایطی خاص، از نقل روایت روز غدیر [۹۵] و نیز برابر منابع متقدم روایی[۹۶] و تاریخی[۹۷] اهل سنت، از بازگو کردن فضایل علی (ع) از زبان پیامبر (ص)، کوتاهی نمی‌کرد، چنان که در زمان حکومت معاویه که دشنام دادن به علی (ع) ترویج می‌شد، سعد به جهت خودداری از سبّ آن حضرت، با اعتراض معاویه روبه‌رو شد. وی در پاسخ، با آرزوی داشتن فضایل امیرمؤمنان (ع) از سه فضیلت مهم آن حضرت، شامل حدیث منزلت، حدیث رایت و نزول آیه مباهله، یاد کرد[۹۸]. اهل تفسیر در مواردی به قرائت سعد از قرآن استناد کرده‌اند؛ مانند "او تنسها"؛ با آوردن "ت" به جای "ن" در آیه ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۹۹].[۱۰۰] "و له أخ أو أخت من أم"؛ با افزودن "من أم" در آیه ﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ[۱۰۱].[۱۰۲]و يسئلونك الأنفال"، با حذف حرف "عن" در آیه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۱۰۳].[۱۰۴] البته برخی این موارد را قرائت تفسیری دانسته‌اند[۱۰۵].[۱۰۶]

سعد بن ابی وقاص در شأن نزول و گزارش‌های تفسیری

۱. به گفته ابن عباس، پس از با خبر شدن سعد وقاص و برخی صحابه از گرویدن ابوبکر به اسلام، آنان نیز به رسول خدا (ص) ایمان آوردند، از همین رو خداوند با فرو فرستادن آیه ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ [۱۰۷]،[۱۰۸]. نیز ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۰۹].[۱۱۰] البته سخن ابن‌عباس با گزارش دیگری که گرویدن سعد به اسلام را برپایه خوابی دانسته که وی را به تنهایی نزد پیامبر (ص) کشاند و سبب تصدیق آن حضرت شد[۱۱۱]، منافات دارد، از همین رو گزارش ایمان ایشان به واسطه ابوبکر، با نقد برخی پژوهشگران همراه شده است[۱۱۲].

۲. مسلمان شدن سعد، مادرش را به اعتصاب غذا واداشت. امساک او از خوردن و آشامیدن برای این بود که فرزندش مورد سرزنش مردم قرار گرفته و موجب رویگردانی وی از اسلام شود؛ اما پایداری سعد و سوگندش مبنی بر عدم بازگشت از اسلام، موجب تعجب مادر شد و او از اعتصاب غذا دست برداشت[۱۱۳].

بنا به گزارشی دیگر، سعد که بر جان مادر بیمناک شده بود، نزد رسول خدا (ص) آمد و ماجرا را برای آن حضرت بازگفت. پس از آن خداوند با نزول آیاتی، ضمن سفارش به انسان‌ها در حق‌شناسی از والدین، وظیفه مسلمانان را در جایی که پیوندهای عاطفی در مقابل پیوند انسان با خدا قرار گیرد مشخص کرد و به مسلمانان دستور داد فرمان آنان را در شرک به خدا اطاعت نکنند: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۱۴] برخی مفسران، شأن نزول آیات ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۱۵]، ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۱۱۶].[۱۱۷] و ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا[۱۱۸].[۱۱۹] را در همین راستا دانسته‌اند.

۳. همنشینی سعد و دیگر صحابه کم‌بضاعت و مستضعف با رسول خدا (ص) موجب شد تا سران قریش در نزدیک شدن به آن حضرت تمایلی نداشته باشند و برای گرفتن امتیاز بهانه‌جویی کنند و بگویند ما دوست نداریم دنباله‌رو چنین کسانی باشیم، از همین‌رو برای همنشینی با پیامبر (ص)، طرد آنان را پیشنهاد دادند. به گفته سعد بن ابی وقاص آیه ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۲۰] درباره وی و ۵ نفر از دیگر صحابه نازل شد. قرآن کریم با اشاره به مناجات همیشگی این افراد، درخواست مشرکان را به شدت رد کرده است.[۱۲۱] نیز ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا[۱۲۲].[۱۲۳]

۴. سعد به همراه ۸ نفر از مهاجران در سریه عبداللَّه بن جحش که پیش از جنگ بدر روی داد، مأموریت داشتند تا با زیر نظر گرفتن وضع کاروان قریش، ماجرا را به پیامبر (ص) گزارش دهند. آنان پس از رسیدن به نخله، با کاروانی از قریش روبه‌رو شدند؛ اما برای حمله به آن از این رو که نمی‌دانستند روز نخست رجب یا آخر جمادی‌الثانی است، اختلاف نظر پیدا کردند و سرانجام با مشورت، به آنان حمله کرده و با کشتن عمرو بن حضرمی (رییس قافله)، کاروان را نزد پیامبر (ص) آوردند. آن حضرت به سبب وقوع نبرد آنان در ماه حرام، در غنایم و اسیران دخالتی نکرد. چنین عکس‌العملی، موجب پشیمانی و نگرانی حاضران در سریه شد و آنان گفتند ما نمی‌دانیم کشتن وی در ماه رجب بود یا جمادی. از سویی مسلمانان به سرزنش آنان پرداخته و مشرکان نیز با بیان اینکه محمد (ص) جنگ و خونریزی را در ماه‌های حرام، حلال شمرده است، به سرزنش مسلمانان پرداختند. در پی آن قرآن کریم با تأیید سنت عربِ پیش از اسلام در اجتناب از نبرد و خونریزی در ماه‌های حرام، عمل و فتنه مشرکان را از این رو که راه خدا را بسته و به هتک حرمت مسجد الحرام و نیز خارج کردن ساکنان آن می‌پردازند، قبیح‌تر از قتل یک فرد در ماه حرام دانست: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۲۴]. بنا به نقلی، پس از نزول این آیه، ابن جحش و همراهانش به سبب نگرانی‌هایی که برای پیامبر (ص) پدید آمده بود، با اظهار اینکه تلاششان برای دستیابی به ثواب جهاد بوده است، از آن حضرت پرسیدند که آیا از اجر مجاهدان بهره‌مند خواهند شد یا نه؟ پاسخ آنان با نزول آیه بعد داده شد که انسان‌های برخوردار از ایمان، هجرت و جهاد مشمول رحمت و عنایت الهی هستند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۲۵].[۱۲۶] با توجه به گزارش برخی منابع که سعد وقاص بر اثر گم شدن شترش از سریه ابن جحش باز مانده و نیز بنا به نقلی که پیامبر (ص) شرط آزادی اسیران دشمن در این واقعه را بازگشت سعد دانسته است[۱۲۷]، می‌توان گفت نزول آیه، پیوند چندانی با سعد ندارد، هر چند آیه در ارتباط با مجموعه این افراد است.

۵. گروهی از مسلمانان از جمله سعد وقاص هنگامی که در مکه تحت فشار و آزار شدید مشرکان بودند، برای گرفتن انتقام، از پیامبر (ص) اجازه جنگ خواستند؛ ولی آن حضرت زمان را برای چنین مأموریتی مناسب ندانستند. پس از هجرت مسلمانان به مدینه و فرمان جنگ "بدر"، برخی از این افراد با وحشتی که در آنها ایجاد شده بود، از شرکت در نبرد اکراه داشته و انتظار تأخیر این دستور را داشتند، از این رو مفسران، شأن نزول آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا[۱۲۸] را در همین رابطه دانسته‌اند[۱۲۹]. با توجه به نقش سعد وقاص در جنگ‌های بدر و احد و مورد خطاب قرآن قرار نگرفتنِ تمامِ افراد حاضر در نبرد، می‌توان گفت بخش دوم آیه شامل حال سعد نخواهد شد، از همین رو در برخی منابع تفسیری نامی از ایشان در نافرمانی از این جنگ برده نشده و تنها از طلحة بن عبیداللَّه نام برده شده است[۱۳۰].

۶. به گفته سعد وقاص، وی در غزوه بدر پس از کشتن یکی از مشرکان، با برداشتن شمشیر او به عنوان غنیمت، از پیامبر (ص) خواست آن را به وی ببخشد. آن حضرت آن را از غنایم دانست و فرمان داد آن را بازگرداند، از همین‌رو پس از تحویل دادن شمشیر، به سبب این رخداد و نیز کشته شدن برادر مشرکش به نام عمیر در بدر، در دلش چیزهایی گذشت. طولی نکشید که با نزول آیه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ[۱۳۱] فرستاده رسول خدا (ص) به دنبال سعد رفت و در حالی که وی نگران آن بود که آیه‌ای در مذمتش نازل شده باشد، نزد پیامبر (ص) آمد و آن حضرت، اجازه برداشتن شمشیر را به سعد داد[۱۳۲]. هر چند شأن نزول دیگری در منابع تفسیری در این باره مطرح است[۱۳۳]، مانعی برای همزمانی این قضایا در سبب نزول آیه نیست.

۷. در برخی منابع تفسیری ذیل آیه ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ[۱۳۴]، سعد وقاص از کسانی یاد شده که دعوت پیامبر (ص) را با همه جراحاتشان در احد لبیک گفته و در غزوه حمراء الاسد شرکت کردند[۱۳۵]. خداوند به چنین افرادی که در شرایط بد جسمی، به ندای رسول خدا پاسخ مثبت دادند، وعده پاداش بزرگ داده است.

۸. برخی مفسران در تفسیر آیه ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۱۳۶] سعد را از حواریان رسول خدا (ص) بر شمرده‌اند[۱۳۷].

۹. به نقل از منابع تفسیری، پیش از حرام شدن شراب، یکی از انصار که با سعد وقاص پیمان برادری داشت با دعوت از او، سفره طعام و شراب گسترد که با نوشیدن آن هر دو مست شدند و در آن حال با فخرفروشی بر یکدیگر کارشان به زد و خورد کشید و مرد انصاری با قطعه استخوانی بر بینی سعد کوبید و او را مجروح ساخت، از همین‌رو آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ[۱۳۸][۱۳۹] نازل شد و ضمن اشاره به برخی زیان‌های آشکار شراب و قمار، همچون دشمنی افکندن شیطان میان افراد و بازداشتن آنان از یاد خدا و نماز، با استفهامی تقریری مسلمانان را به ترک شراب و قمار راهنمایی کرد تا دیگر جایی برای بهانه‌جویی و تردید در مورد ترک این گناه نماند.

۱۰. در سال پایانی عمر رسول خدا (ص) که حساسیتی نسبت به جانشینی آن حضرت وجود داشت، زمینه‌ای فراهم شد تا برخی صحابه با اقداماتی، نفاقشان را آشکار کنند. اینان هر چند به ظاهر جانشینی امیرمؤمنان (ع) را پذیرفتند، تمایلی بدان نداشتند، از همین رو برخی منافقان در ماجرای عقبه (گردنه) تصمیم به ترور رسول‌خدا (ص) و رماندن شتر آن حضرت در تاریکی شب در مسیر بازگشت از تبوک را داشتند. اصل این ماجرا در منابع اهل سنت آمده است[۱۴۰]؛

اما در منابع شیعی افزون برآن، اسامی کسانی که قصد ترور پیامبر را داشتند نیز ذکر شده است که سعد وقاص نیز از آنان بوده است[۱۴۱]، از همین رو برپایه روایتی از امام صادق (ع) پس از ماجرای غدیر و معرفی علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص)، برخی صحابه به پیامبر جسارت کردند. پس از آگاهی و پیگیری پیامبر (ص) نسبت به این قضیه، این افراد از جمله سعد وقاص، با سوگند یاد کردن منکر قضیه شدند که آیه ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۱۴۲] نازل شد و ضمن اشاره به سوگند و انکار این ماجرا از سوی آنان، از تلاش نافرجام آنان خبر داد[۱۴۳].

هرچند بیشتر مفسران شیعه[۱۴۴] و سنی [۱۴۵] نزول آیه را در ارتباط با منافقان ماجرای "عقبه" دانسته‌اند، نام این افراد از جمله سعد وقاص را ذکر نکرده‌اند. (اصحاب عقبه) [۱۴۶]

سرانجام سعد

سعد، سال‌های پایانی عمر خود را در قصرش در منطقه عقیق (نزدیک مدینه) سپری کرد[۱۴۷] و در سال ۵۰ یا ۵۵ هجری در سن ۷۰ و اندی یا ۸۵ سالگی درگذشت[۱۴۸].

بلاذری و ابوالفرج اصفهانی، علت مرگش را مسمومیت وی به دست معاویه دانسته و سبب آن را چنین بیان کرده‌اند که سعد و امام حسن (ع) مانع بزرگی در مسیر دستیابی معاویه به آرزوهایش (موروثی کردن خلافت) بوده‌اند[۱۴۹]. پس از مرگ سعد، جنازه او را بنا به درخواست برخی همسران پیامبر (ص)، به مسجد بردند و برای نماز گزاردن، تابوت را روبه‌روی حجره‌ها نهادند. مروان بن حکم والی وقت مدینه بر جنازه‌اش نماز گزارد و در بقیع به خاک سپرده شد[۱۵۰].

از سعد بن ابی وقاص ۲۵۰۰۰۰ درهم سرمایه برجای ماند[۱۵۱]. برای وی همسران و فرزندان بسیاری ذکر شده که معروف‌ترین فرزند وی عمر بن سعد، فرمانده یزید در واقعه کربلاست. وی در سال ۶۶ هجری قمری به فرمان مختار کشته شد[۱۵۲].

برخی منابع اهل‌سنت، سعد را از "عشره مبشّره"، یعنی ۱۰ نفری دانسته‌اند که مژده بهشت به ایشان داده شده است[۱۵۳]. اما این حدیث در منابع متقدم روایی مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم نیامده و از نظر محتوا و سند نیز مورد نقد جدی پژوهشگران قرار گرفته است[۱۵۴].[۱۵۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الطبقات، ج۳، ص۱۰۱-۱۰۳؛ اسدالغابه، ج۲، ص۲۱۴.
  2. اسدالغابه، ج۲، ص۲۱۴.
  3. أنساب‌الاشراف، ج۱۰، ص۱۲.
  4. الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۷.
  5. الطبقات، ج۳، ص۱۰۲-۱۰۳؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۱.
  6. سیره ابن اسحاق، ص۱۴۰؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۵؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۷.
  7. البدایة والنهایه، ج۳، ص۳۲.
  8. السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۱۸.
  9. اکبری کارمزدی، محمد، مقاله «سعد بن ابی وقاص»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
  10. المحبر، ص۷۲؛ انساب‌الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.
  11. المحبر، ص۷۱؛ الطبقات، ج۳، ص۱۰۳؛ انساب‌الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.
  12. مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۹-۳۱۰؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۸.
  13. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۹؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۹۱؛ المغازی، ج۱، ص۱۰.
  14. المغازی، ج۱، ص۱۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۷۷.
  15. الطبقات، ج۲، ص۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۷.
  16. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۹۰؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۸۲.
  17. السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۶.
  18. المغازی، ج۱، ص۱۳۹، ۳۰۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۰-۳۶۱، ۴۰۷؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۱۳-۷۱۵.
  19. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۹؛ الطبقات، ج۳، ص۱۰۵؛ ج۲، ص۳۱؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۰.
  20. المغازی، ج۱، ص۲۵۶؛ تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۷۸؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۸۹.
  21. نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۷، ص۲۱۲-۲۱۶.
  22. انساب‌الاشراف، ج۱۰، ص۱۲؛ الطبقات، ج۳، ص۱۰۵.
  23. المغازی، ج۱، ص۲۴۱،۲۴۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۶؛ البدء والتاریخ، ج۴، ص۲۰۲.
  24. انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۲-۱۳؛ الطبقات، ج۳، ص۱۰۴.
  25. صحیح البخاری، ج۷، ص۱۱۶؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۲۴؛ الامالی، طوسی، ص۳۸۹.
  26. مسند احمد، ج۱، ص۱۶۴؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۱۰؛ الاستیعاب، ج۲، ص۵۱۳.
  27. المحبر، ص۴۵۹؛ انساب‌الاشراف، ج۶، ص۴۰۵؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۷.
  28. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱۳؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۴؛ الطبقات، ج۳، ص۱۰۵.
  29. انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۷۳.
  30. «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸.
  31. «هان ای مؤمنان! از چیزهای پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم بخورید و خداوند را سپاس بگزارید اگر تنها او را می‌پرستید» سوره بقره، آیه ۱۷۲.
  32. المعجم الاوسط، ج۶، ص۳۱۱؛ کشف الاسرار، ج۱، ص۴۵۶؛ تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۳۴۰.
  33. الصحیح من سیرة النبی، ج۷، ص۲۱۲-۲۱۶؛ قراءة جدیدة للفتوحات الاسلامیه، ج۲، ص۶۱-۶۵؛ و نیز نک: تشیید المطاعن لکشف الضغائن، ج۱۱، ص۷۰-۷۲.
  34. المغازی، ج۱، ص۲۲۰؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۳۷.
  35. السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۴-۲۴۵.
  36. المغازی، ج۱، ص۲۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۹.
  37. المغازی، ج۱، ص۲۹۸.
  38. السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۷؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۳۳.
  39. المغازی، ج۱، ص۳۱۳؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۴۰؛ الصحیح من سیرة النبی، ج۷، ص۲۹۲.
  40. الطبقات، ج۳، ص۱۰۵؛ اسدالغابه، ج۲، ص۲۱۴.
  41. السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۴۰.
  42. الطبقات، ج۳، ص۱۰۵؛ المغازی، ج۲، ص۸۰۰.
  43. المغازی، ج۲، ص۸۹۵؛ الطبقات، ج۲، ص۱۱۴.
  44. المغازی، ج۳، ص۱۱۱۵؛ المعرفة والتاریخ، ج۱، ص۳۶۸.
  45. الطبقات، ج۳، ص۱۰۸، ۳۱۲؛ التمهید، ج۸، ص۳۷۷.
  46. صحیح البخاری، ج۲، ص۸۲؛ المصنف، صنعانی، ج۹، ص۶۴-۶۵؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۷۶؛ ج۴، ص۶۰.
  47. تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۳۳۶؛ اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۳؛ ج۳، ص۷۴۷؛ الاصابه، ج۸، ص۲۳۵.
  48. الطبقات، ج۲، ص۱۴۶؛ المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸.
  49. اکبری کارمزدی، محمد، مقاله «سعد بن ابی وقاص»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
  50. السقیفة وفدک، ص۵۳؛ نک: شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۶.
  51. المغازی، ج۳، ص۱۱۲۱؛ العثمانیه، ص۶۵؛ تاریخ دمشق، ج۲، ص۵۷.
  52. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۴۳؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۸۳؛ الکامل، ج۲، ص۴۵۰-۴۵۱.
  53. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۹۸؛ الکامل، ج۲، ص۴۹۰.
  54. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۰؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۹۱؛ الکامل، ج۲، ص۵۲۹.
  55. الاخبار الطوال، ص۱۲۹؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰.
  56. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۵؛ تاریخ طبری، ج۴،ص۱۱۲؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۸۰.
  57. مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۴؛ الکامل، ج۲، ص۵۲۹.
  58. الطبقات، ج۳، ص۱۱۰، ۲۱۴؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۳، ۳۲۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۷.
  59. الطبقات، ج۳، ص۲۵۹؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰.
  60. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۴؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۱۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۳۲.
  61. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱.
  62. فتوح البلدان، بلاذری، ص۳۱۸؛ الطبقات، ج۳، ص۲۵۸؛ الکامل، ج۳، ص۷۹.
  63. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۴۴؛ الکامل، ج۳، ص۷۹.
  64. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۴۴، ۲۵۱؛ الکامل، ج۳، ص۸۲.
  65. الروض المعطار، ص۵۹۵؛ تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۰۲۰، «پاورقی».
  66. تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۳، ص۱۰۲۰؛ فتوح البلدان، ص۲۶۸-۲۶۹.
  67. معجم البلدان، ج۴، ص۱۳۹.
  68. مروج الذهب، ج۲،ص۳۳۳-۳۳۴.
  69. مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۳.
  70. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۲؛ الکامل، ج۳، ص۱۹۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۲۶.
  71. اکبری کارمزدی، محمد، مقاله «سعد بن ابی وقاص»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
  72. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۱؛ الارشاد، ج۱، ص۲۴۳.
  73. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۸؛ الکامل، ج۳، ص۱۹۱.
  74. الطبقات، ج۳، ص۲۲.
  75. انساب الاشراف، ج۶، ص۱۸۷.
  76. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۶۶.
  77. کتاب سلیم بن قیس، ص۳۲۶؛ بحار الانوار، ج۳۲، ص۲۱۵.
  78. الاخبار الطوال، ص۱۴۰-۱۴۳؛ الجمل، ص۴۵؛ الایضاح، ص۵۱۴-۵۱۵.
  79. وقعة صفین، ص۵۳۸؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۷۲؛ الطبقات، ج۳، ص۱۰۶.
  80. الصحیح من سیرة الامام علی (ع)، ج۱۹، ص۳۵۰.
  81. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۵۳، ۷۳؛ نک: الامالی، طوسی، ص۷۱۶.
  82. الجمل، ص۴۶.
  83. الارشاد، ج۱، ص۲۴۳.
  84. الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۹؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۱۶؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۱۳.
  85. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۲۰؛ الفتوح، ج۲، ص۵۲۹-۵۳۰؛ وقعة صفین، ص۷۴.
  86. وقعة صفین، ص۵۳۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۶۷.
  87. الطبقات، ج۴، ص۱۹۴؛ الکامل، ج۳، ص۳۳۰، ۳۳۲.
  88. «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم می‌کند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره حجرات، آیه ۹.
  89. وقعة صفین، ص۵۵۱-۵۵۲؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۷.
  90. مناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۲۶۸.
  91. اکبری کارمزدی، محمد، مقاله «سعد بن ابی وقاص»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
  92. اسدالغابه، ج۲، ص۲۱۷؛ الاصابه، ج۳، ص۶۲؛ الاکمال فی اسماء الرجال، ص۷۸.
  93. الطبقات، ج۳، ص۱۰۶.
  94. انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۵.
  95. مناقب الامام امیر المؤنین، ج۲، ص۴۱۶؛ خصائص امیر المؤنین، نسایی، ص۱۰؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۱۱۷.
  96. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۸۵؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۲.
  97. اسد الغابه، ج۳، ص۶۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۳۹؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۲۷.
  98. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۸۵؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۲.
  99. «اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟» سوره بقره، آیه ۱۰۶.
  100. مجمع‌البیان، ج۱، ص۳۴۷؛ البحر المحیط، ج۱، ص۵۵۰.
  101. «و اگر همسرانتان فرزندی نداشته باشند نیمی از آنچه بر جا نهاده‌اند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم از آنچه بر جا گذارده‌اند از آن شماست پس از (انجام) وصیتی که می‌کنند یا (پرداخت) وامی (که دارند) و اگر شما فرزندی نداشته باشید یک چهارم از آنچه بر جا نهاده‌اید از آن آنهاست و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم از آنچه بر جا گذارده‌اید از آن آنان است، البته پس از (انجام) وصیتی که می‌کنید یا (پرداخت) وامی (که دارید) و اگر مردی یا زنی که از او ارث می‌برند بی‌فرزند و بی‌پدر و بی‌مادر و (تنها) دارای برادر یا خواهر (یا هر دو) باشد یک ششم از آن هر یک از این دو، است و اگر بیش از این باشند همه در یک سوم شریکند، (البته) پس از وصیتی یا (پرداخت) وامی که (با وصیّت یا اقرار به وام، به وارث) زیان نرساند؛ سفارشی است از سوی خداوند و خداوند دانایی بردبار است» سوره نساء، آیه ۱۲.
  102. تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۲۷۰.
  103. «از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
  104. البحر المحیط، ج۱، ص۳۷؛ ج۵، ص۲۶۹.
  105. البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۴۸۶.
  106. اکبری کارمزدی، محمد، مقاله «سعد بن ابی وقاص»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
  107. «کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
  108. اسباب النزول، ص۳۸۳؛ کشف الاسرار، ج۸، ص۳۹۵.
  109. «و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمی‌دانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر و در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن و راه کسی را که به درگاه من باز می‌گردد پیش گیر، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید می‌آگاهانم» سوره لقمان، آیه ۱۵.
  110. اسباب النزول، ص۳۵۸؛ کشف الاسرار، ج۷، ص۴۹۳؛ زاد المسیر، ج۳، ص۴۳۱.
  111. البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۴؛ تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۹۹.
  112. الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۶۶ به بعد.
  113. مجمع البیان، ج۸، ص۴۳۰؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۶۵.
  114. «و به آدمی سپرده‌ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر! بازگشتتان به سوی من است آنگاه من شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه خواهم کرد» سوره عنکبوت، آیه ۸.
  115. «و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمی‌دانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر و در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن و راه کسی را که به درگاه من باز می‌گردد پیش گیر، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید می‌آگاهانم» سوره لقمان، آیه ۱۵.
  116. «و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیده‌ای» سوره احقاف، آیه ۱۵.
  117. تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۲۷۱؛ اسباب النزول، ص۳۵۱.
  118. «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
  119. تفسیر مقاتل، ج۲، ص۵۲۷.
  120. «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
  121. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۲۹۸؛ زاد المسیر، ج۲، ص۳۱.
  122. «و اگر در جستجوی بخشایشی که از پروردگارت امید داری (روزی چند) از آنان روی می‌گردانی با آنان سخن به نرمی گو» سوره اسراء، آیه ۲۸.
  123. نک: تفسیر قرطبی، ج۶، ص۴۳۳؛ فتح القدیر، ج۳، ص۳۳۶.
  124. «از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
  125. «بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و در راه خداوند هجرت و جهاد کردند، به بخشایش خداوند امید دارند و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۲۱۸.
  126. تفسیر ثعلبی، ج۲، ص۱۳۸-۱۴۱؛ روض الجنان، ج۳، ص۱۹۵-۱۹۶، ۲۰۲.
  127. اسباب النزول، ص۷۱؛ البحر المحیط، ج۲، ص۳۸۱.
  128. «آیا به (حال و روز) کسانی ننگریسته‌ای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دسته‌ای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند» سوره نساء، آیه ۷۷.
  129. اسباب النزول، ص۱۷۰؛ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۳۴۵.
  130. تفسیر مقاتل، ج۱، ص۳۸۹؛ کشف الاسرار، ج۲، ص۵۸۸.
  131. «از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
  132. اسباب النزول، ص۲۳۴؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۳۲۵؛ کشف الاسرار، ج۴، ص۳.
  133. نک: تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۳۲۵؛ روض الجنان، ج۹، ص۶۷.
  134. «کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
  135. تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۱۷۲؛ مفحمات الاقران، ص۲۷.
  136. «و چون عیسی در آنان (آثار) کفر را دریافت گفت: یاران من به سوی خداوند کیانند؟» سوره آل عمران، آیه ۵۲.
  137. تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۷۸؛ کشف الاسرار، ج۲، ص۱۳۲.
  138. «شیطان، تنها بر آن است تا با شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خداوند و از نماز بازتان دارد؛ اکنون آیا دست می‌کشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.
  139. المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۳۳؛ مجمع البیان، ج۳، ص۳۷۰-۳۷۱.
  140. مسند احمد، ج۵، ص۴۵۳؛ المغازی، ج۳، ص۱۰۴۲-۱۰۴۵؛ الکشاف، ج۲، ص۲۹۱.
  141. الخصال، ص۴۹۹؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ج۳۱، ص۶۳۲؛ نیز نک: ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۳۲-۳۳۳.
  142. «به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافته‌اند و کینه‌جویی نکرده‌اند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کرده‌اند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۴.
  143. تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۱؛ الصافی، ج۲، ص۳۵۹؛ اطیب البیان، ج۶، ص۲۷۱.
  144. مجمع البیان، ج۵، ص۷۹؛ روض الجنان، ج۹، ص۲۹۷-۲۹۸.
  145. تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۷۰؛ الکشاف، ج۲، ص۲۹۱؛ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۱۰۴.
  146. اکبری کارمزدی، محمد، مقاله «سعد بن ابی وقاص»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
  147. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷؛ الطبقات، ج۳، ص۱۰۹.
  148. الطبقات، ج۳، ص۱۰۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۱۰.
  149. انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۸۰-۸۱؛ و نیز نک: البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۵.
  150. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷؛ الطبقات، ج۳، ص۱۰۹.
  151. انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۳؛ الطبقات، ج۳، ص۱۱۰.
  152. الطبقات، ج۳، ص۱۰۲؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۹-۱۳۰.
  153. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱۱؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۸۸؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۱.
  154. الغدیر، ج۱۰، ص۱۲۳ به بعد؛ الخدعه، رحلتی من السنة الی الشیعه، ص۱۱۵ به بعد؛ الصحیح من سیرة الامام علی (ع)، ج۱۴، ص۲۴۱ به بعد.
  155. اکبری کارمزدی، محمد، مقاله «سعد بن ابی وقاص»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.