تأیید قیامهای حق: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = | | موضوع مرتبط = سیره معصوم | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = | ||
| مداخل مرتبط = [[تأیید قیامهای حق در سیره معصوم]] | | مداخل مرتبط = [[تأیید قیامهای حق در سیره معصوم]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[سیره سیاسی]] [[اهلبیت]]{{عم}} مواجهه ایشان با [[نهضتها]] و قیامهای بسیاری از سوی [[مخالفان]] [[نظام سیاسی حاکم]] را نشان میدهد که در طول بیش از دو قرن در سراسر شهرهای [[سرزمین]] [[اسلامی]] جریان داشت. در برخورد [[پیشوایان معصوم]] با این [[قیامها]] و نهضتها و صداهای [[مخالف]] با [[حاکمیت جور]] آنان، تنها قیامها و اعتراضهایی را که [[رهبران]] آن، [[مردم]] را به سوی خود [[دعوت]] میکردند و در راستای [[منافع دنیوی]] خویش گام برمیداشتند، مورد [[تأیید]] قرار نمیدادند، زیرا [[ائمه اطهار]]{{عم}} چنین انگیزههایی را قبول نداشتند. ولی [[قیام]] و نهضتهای مکتبی و صداهای مخالفی که در چارچوب [[دفاع]] از [[خاندان]] اهلبیت{{عم}} و [[مخالفت]] با [[حاکمیت]] جائران شنیده میشد را قبول داشته و تأیید میکردند. در این بخش با شرح مختصری از مهمترین این قیامها و اعتراضها، نوع برخورد خاندان اهلبیت{{عم}} با آنها را مورد توجه قرار میدهیم. | [[سیره سیاسی]] [[اهلبیت]] {{عم}} مواجهه ایشان با [[نهضتها]] و قیامهای بسیاری از سوی [[مخالفان]] [[نظام سیاسی حاکم]] را نشان میدهد که در طول بیش از دو قرن در سراسر شهرهای [[سرزمین]] [[اسلامی]] جریان داشت. در برخورد [[پیشوایان معصوم]] با این [[قیامها]] و نهضتها و صداهای [[مخالف]] با [[حاکمیت جور]] آنان، تنها قیامها و اعتراضهایی را که [[رهبران]] آن، [[مردم]] را به سوی خود [[دعوت]] میکردند و در راستای [[منافع دنیوی]] خویش گام برمیداشتند، مورد [[تأیید]] قرار نمیدادند، زیرا [[ائمه اطهار]] {{عم}} چنین انگیزههایی را قبول نداشتند. ولی [[قیام]] و نهضتهای مکتبی و صداهای مخالفی که در چارچوب [[دفاع]] از [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} و [[مخالفت]] با [[حاکمیت]] جائران شنیده میشد را قبول داشته و تأیید میکردند. در این بخش با شرح مختصری از مهمترین این قیامها و اعتراضها، نوع برخورد خاندان اهلبیت {{عم}} با آنها را مورد توجه قرار میدهیم. | ||
=== تأیید [[ابوذر]] از سوی [[امام علی]]{{ع}} === | === تأیید [[ابوذر]] از سوی [[امام علی]] {{ع}} === | ||
یکی از عوامل [[شورش]] بر ضدّ [[عثمان]]، کنار زدن [[صحابه پیامبر]]{{صل}} و [[بیاعتنایی]] به [[نصایح]] و خیرخواهیهای دلسوزانه ایشان بود. از جمله مخالفان عثمان، ابوذر [[صحابی]] خاصّ [[رسولخدا]]{{صل}} بود. وی به اسرافهای عثمان از [[بیتالمال]] و بذل و بخششهای [[بیهوده]] او بهطور دائم [[اعتراض]] میکرد. عثمان که [[تحمل]] شنیدن [[اعتراضات]] او را نداشت، وی را به [[شام]] [[تبعید]] کرد ولی ابوذر در آنجا نیز ساکت نماند؛ بهطوری که [[معاویه]] در نامهای به عثمان نوشت: اگر ابوذر در شام بماند، مردم آن دیار را بر ضدّ وی خواهد شوراند. عثمان نیز او را به [[مدینه]] باز گرداند و از آنجا به [[ربذه]] تبعید کرد. هنگام تبعید او به ربذه، [[خلیفه]] [[دستور]] داد کسی [[حق]] ندارد ابوذر را بدرقه کند. با اینحال امام علی{{ع}} به همراه دو فرزندش [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} به بدرقه ابوذر رفته و در این بدرقه، سخنان قاطعی در دفاع از وی و تأیید عملکرد او بیان فرمود: ای ابوذر! در [[حقیقت]] تو برای [[خدا]] [[خشم]] کردی. پس به کسی [[امید]] داشته باش که به خاطرش به [[خشم]] [[آمدی]]. این [[جماعت]] بهخاطر دنیاشان از تو هراسیدند، ولی تو براساس [[دین]] خود عمل کردی... آنان به چیزی که ایشان را [[محروم]] داشتی بسیار نیازمندند و تو [[بینیاز]] نسبت به آنچه از آن محرومت میکنند. خواهی دید که فردا چه کسی سود خواهد برد و چه کسی [[حسود]] و زیانکار خواهد بود... جز [[حق]] با تو اُنس نگیرد و جز [[باطل]] تو را نهراساند. اگر به دنیاشان [[تمکین]] مینمودی به دوستیشان [[راه]] میگشودی و اگر از دنیاشان چیزی وام میستاندی، خود را در نظرشان [[امین]] میدیدی<ref>نهجالبلاغه، ترجمه کاظم عابدینی مطلق، خطبه ۱۳۰، ص۲۵۵-۲۵۷.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در این سخنان ضمن [[تأیید]] عملکرد [[ابوذر]]، با [[صراحت]] از [[مخالفان]] وی با عنوان “باطل” یاد میکند. | یکی از عوامل [[شورش]] بر ضدّ [[عثمان]]، کنار زدن [[صحابه پیامبر]] {{صل}} و [[بیاعتنایی]] به [[نصایح]] و خیرخواهیهای دلسوزانه ایشان بود. از جمله مخالفان عثمان، ابوذر [[صحابی]] خاصّ [[رسولخدا]] {{صل}} بود. وی به اسرافهای عثمان از [[بیتالمال]] و بذل و بخششهای [[بیهوده]] او بهطور دائم [[اعتراض]] میکرد. عثمان که [[تحمل]] شنیدن [[اعتراضات]] او را نداشت، وی را به [[شام]] [[تبعید]] کرد ولی ابوذر در آنجا نیز ساکت نماند؛ بهطوری که [[معاویه]] در نامهای به عثمان نوشت: اگر ابوذر در شام بماند، مردم آن دیار را بر ضدّ وی خواهد شوراند. عثمان نیز او را به [[مدینه]] باز گرداند و از آنجا به [[ربذه]] تبعید کرد. هنگام تبعید او به ربذه، [[خلیفه]] [[دستور]] داد کسی [[حق]] ندارد ابوذر را بدرقه کند. با اینحال امام علی {{ع}} به همراه دو فرزندش [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} به بدرقه ابوذر رفته و در این بدرقه، سخنان قاطعی در دفاع از وی و تأیید عملکرد او بیان فرمود: ای ابوذر! در [[حقیقت]] تو برای [[خدا]] [[خشم]] کردی. پس به کسی [[امید]] داشته باش که به خاطرش به [[خشم]] [[آمدی]]. این [[جماعت]] بهخاطر دنیاشان از تو هراسیدند، ولی تو براساس [[دین]] خود عمل کردی... آنان به چیزی که ایشان را [[محروم]] داشتی بسیار نیازمندند و تو [[بینیاز]] نسبت به آنچه از آن محرومت میکنند. خواهی دید که فردا چه کسی سود خواهد برد و چه کسی [[حسود]] و زیانکار خواهد بود... جز [[حق]] با تو اُنس نگیرد و جز [[باطل]] تو را نهراساند. اگر به دنیاشان [[تمکین]] مینمودی به دوستیشان [[راه]] میگشودی و اگر از دنیاشان چیزی وام میستاندی، خود را در نظرشان [[امین]] میدیدی<ref>نهجالبلاغه، ترجمه کاظم عابدینی مطلق، خطبه ۱۳۰، ص۲۵۵-۲۵۷.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} در این سخنان ضمن [[تأیید]] عملکرد [[ابوذر]]، با [[صراحت]] از [[مخالفان]] وی با عنوان “باطل” یاد میکند. | ||
=== تأیید [[قیام مختار]] === | === تأیید [[قیام مختار]] === | ||
[[مختار بن ابوعبیده ثقفی]] از کسانی است که به [[دلیل]] [[قیام]] برضد [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} شهرتی [[تاریخی]] یافته است. برخی منابع نوشتهاند وی پیش از [[قیام امام حسین]]{{ع}} از [[شیعیان]] معروف [[کوفه]] بود و وقتی [[مسلم بن عقیل]] فرستاده [[امام حسین]]{{ع}} به کوفه رفت، در [[منزل]] او اقامت کرد. زمانی که مسلم در [[خانه]] [[هانی بن عروه]] [[سکونت]] گزید، مختار عازم قریهاش در خارج کوفه شد و [[منتظر]] شروع قیام ماند، اما خبر [[قیام مسلم]] دیر به مختار رسید و او زمانی به کوفه بازگشت که مسلم به [[شهادت]] رسیده و عمّال [[عبیدالله بن زیاد]] بر [[شهر]] مسلّط شده بودند. [[عمرو بن حریث]] مختار را [[امان]] داد و عبیدالله وقتی از قصد مختار مبنی بر [[یاری]] مسلم [[آگاه]] شد، با چوبدستیاش چنان به صورت مختار کوبید که پلک چشمش پاره شد. مختار پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} با وساطت [[عبدالله بن عمر]] ([[همسر]] [[خواهر]] مختار) نزد [[یزید]]، از [[زندان]] [[آزاد]] و سپس از کوفه [[اخراج]] شد. وی پس از [[مرگ یزید]] به کوفه بازگشت. آمدن مختار به [[شهر کوفه]] با [[آمادگی]] [[توّابین]] برای [[خروج]] از شهر مصادف بود. پس از [[شکست]] [[قیام]] [[توّابین]] وی از بازماندگان این قیام درخواست کرد تا برای قیام جدید آماده باشند. او آنها را به [[کتاب خدا]]، [[سنّت پیامبر]]{{صل}}، [[خونخواهی]] [[اهلبیت]]{{عم}}، [[دفاع]] از [[ضعیفان]] و [[جهاد]] با کسانی که [[حرمت]] [[اسلام]] را شکستند و [[حرام]] آن را [[حلال]] دانستند، فراخواند<ref>ر.ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۶۷ به بعد؛ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۶؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸ به بعد.</ref>. پس از آمدن مختار، [[شیعیان]] گروهگروه به حضورش رسیدند و با او [[بیعت]] کردند. وی خود را [[نماینده]] [[محمد بن حنفیه]] معرفی کرد و با این عنوان، [[مردم]] را بهسوی خویش فراخواند. از آنجا که برخی از [[شیعیان کوفه]] درباره ادعا و [[نیت]] وی از این قیام تردید داشتند، لذا گروهی را نزد محمد بن حنفیه فرستادند، محمد بن حنفیه نیز با جمعی از [[کوفیان]] [[خدمت]] [[امام سجاد]]{{ع}} رسید و نظر آن [[حضرت]] را جویا شد. امام سجاد{{ع}} به وی فرمود: ای عمو! اگر بندهای زنگی نیز جانب ما اهلبیت را بگیرد، [[یاری]] او بر مردم لازم است و من در این مورد شما را ولی و [[سرپرست]] قرار دادم. آنچه میخواهی انجام بده<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.</ref>. | [[مختار بن ابوعبیده ثقفی]] از کسانی است که به [[دلیل]] [[قیام]] برضد [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} شهرتی [[تاریخی]] یافته است. برخی منابع نوشتهاند وی پیش از [[قیام امام حسین]] {{ع}} از [[شیعیان]] معروف [[کوفه]] بود و وقتی [[مسلم بن عقیل]] فرستاده [[امام حسین]] {{ع}} به کوفه رفت، در [[منزل]] او اقامت کرد. زمانی که مسلم در [[خانه]] [[هانی بن عروه]] [[سکونت]] گزید، مختار عازم قریهاش در خارج کوفه شد و [[منتظر]] شروع قیام ماند، اما خبر [[قیام مسلم]] دیر به مختار رسید و او زمانی به کوفه بازگشت که مسلم به [[شهادت]] رسیده و عمّال [[عبیدالله بن زیاد]] بر [[شهر]] مسلّط شده بودند. [[عمرو بن حریث]] مختار را [[امان]] داد و عبیدالله وقتی از قصد مختار مبنی بر [[یاری]] مسلم [[آگاه]] شد، با چوبدستیاش چنان به صورت مختار کوبید که پلک چشمش پاره شد. مختار پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}} با وساطت [[عبدالله بن عمر]] ([[همسر]] [[خواهر]] مختار) نزد [[یزید]]، از [[زندان]] [[آزاد]] و سپس از کوفه [[اخراج]] شد. وی پس از [[مرگ یزید]] به کوفه بازگشت. آمدن مختار به [[شهر کوفه]] با [[آمادگی]] [[توّابین]] برای [[خروج]] از شهر مصادف بود. پس از [[شکست]] [[قیام]] [[توّابین]] وی از بازماندگان این قیام درخواست کرد تا برای قیام جدید آماده باشند. او آنها را به [[کتاب خدا]]، [[سنّت پیامبر]] {{صل}}، [[خونخواهی]] [[اهلبیت]] {{عم}}، [[دفاع]] از [[ضعیفان]] و [[جهاد]] با کسانی که [[حرمت]] [[اسلام]] را شکستند و [[حرام]] آن را [[حلال]] دانستند، فراخواند<ref>ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۶۷ به بعد؛ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۶؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸ به بعد.</ref>. پس از آمدن مختار، [[شیعیان]] گروهگروه به حضورش رسیدند و با او [[بیعت]] کردند. وی خود را [[نماینده]] [[محمد بن حنفیه]] معرفی کرد و با این عنوان، [[مردم]] را بهسوی خویش فراخواند. از آنجا که برخی از [[شیعیان کوفه]] درباره ادعا و [[نیت]] وی از این قیام تردید داشتند، لذا گروهی را نزد محمد بن حنفیه فرستادند، محمد بن حنفیه نیز با جمعی از [[کوفیان]] [[خدمت]] [[امام سجاد]] {{ع}} رسید و نظر آن [[حضرت]] را جویا شد. امام سجاد {{ع}} به وی فرمود: ای عمو! اگر بندهای زنگی نیز جانب ما اهلبیت را بگیرد، [[یاری]] او بر مردم لازم است و من در این مورد شما را ولی و [[سرپرست]] قرار دادم. آنچه میخواهی انجام بده<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.</ref>. | ||
چون نظر [[امام]]{{ع}} به کوفیان رسید، در | چون نظر [[امام]] {{ع}} به کوفیان رسید، در پیوستن خود به مختار تردید نکردند و بدین ترتیب [[یاران مختار]] افزایش یافت. مختار و یارانش در [[ربیعالاول]] [[سال ۶۶ هجری]] قیام خود را آغاز کردند و در گام نخست بر [[کوفه]] و اطراف آن مسلط شدند. طولی نکشید که [[سپاه شام]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن زیاد]] به سمت کوفه آمد. [[جنگ]] [[سختی]] میان [[سپاه]] مختار و نیروهای عبیدالله بن زیاد در گرفت. در این میان [[اشراف کوفه]] که بیشترشان در [[شهادت امام حسین]] {{ع}} [[شریک]] بودند و روش [[حکومتی]] مختار را -که [[معتقد]] به [[سیره]] [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} و [[لغو]] امتیازات موهوم بود<ref>احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۲۶؛ ابو الحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۳۸۳.</ref>- نمیپذیرفتند، برضد مختار شوریدند. مختار در حالیکه [[ابراهیم]] بن اشتر را به [[جنگ]] [[سپاه شام]] فرستاده بود، خود به [[سرکوب]] [[شورش]] [[اشراف کوفه]] برخاست و [[دستور]] داد در [[شهر]] اعلام کنند هرکس به [[خانه]] رود و درب خانه را به روی خود ببندد، در [[امان]] است جز کسانی که در [[خون]] [[آلمحمد]] {{صل}} دست دارند<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ص۵۲۴.</ref>. منابع مینویسند: [[یاران مختار]] در جستوجوی [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} خانه به خانه به دنبال آنان میگشتند و پس از [[دستگیری]] نزد مختار آورده و به [[قتل]] میرساندند. از جمله افرادی که در این ماجرا به قتل رسیدند عبارتند از: [[شمر بن ذیالجوشن]]، [[خولی بن یزید]] حامل [[سر امام حسین]] {{ع}}، [[عمر بن سعد]] [[فرمانده سپاه]] یزید در [[کربلا]]، [[حکیم بن طفیل]] [[قاتل]] [[حضرت عباس]]، [[مرة بن منقذ عبدی]] قاتل [[حضرت]] علیاکبر، [[حرمله]] قاتل [[علیاصغر]]، [[بجدل بن سلیم]] قطعکننده انگشت [[امام حسین]] {{ع}}<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۰۶-۴۱۰؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ص۲۴۴؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۷۴.</ref> پس از کشته شدن قاتلان امام حسین {{ع}} و یارانش در [[کوفه]]، [[سپاه]] مختار با [[همت]] مضاعف به جنگ سپاه شام رفتند و با [[شجاعت]] تمام سپاه [[عظیم]] [[شام]] را [[شکست]] دادند. در این جنگ [[عبیدالله بن زیاد]]، [[حصین بن نمیر]] و جمعی دیگر از [[فرماندهان سپاه]] شام به قتل رسیدند. ابراهیم، [[فرمانده سپاه]] مختار سر [[عبید الله بن زیاد]] و دیگر فرماندهان سپاه شام را نزد مختار فرستاد و او نیز آنها را نزد [[امام سجاد]] {{ع}} و [[محمد بن حنفیه]] ارسال کرد<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۲۴-۴۲۶؛ احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹.</ref>. [[منابع تاریخی]] مینویسند: مختار قصد داشت [[خلافت]] را به آلرسول {{صل}} واگذار کند که در جنگ با [[عبدالله بن زبیر]] - که در صدد [[تحکیم]] خلافت خود و [[بیعت مردم]] با وی بود -[[شکست]] خورد و کشته شد<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۵۶۰ به بعد؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۳-۲۶۴. درباره مختار نظریههای متفاوتی ارائه شده است و روایات وارده نیز دو گونه است. اما مشهور علمای شیعه او را تأیید و از او ستایش کردهاند (ر. ک: اسدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص۲۰۵). علامه مامقانی در کتاب تنقیح المقال خود با جمعآوری روایات مدح و ذم، شیعهبودن مختار و مورد تأییدبودن عملکرد وی را نزد ائمهاطهار {{عم}} ثابت کرده است. وی مینویسد: بدون تردید مختار مسلمان و بلکه شیعه و معتقد به امامت امام سجاد {{ع}} بود. دلیل شیعهبودن او این است که وی، از امام علی {{ع}} شنیده بود که چند هزار نفر از بنیامیه به دست وی کشته میشوند و او این مطلب را بهطور یقینی پذیرفت. در حالیکه اهلسنت امام علی {{ع}} را عالم به امور پنهانی نمیدانند و اعتقاد به علم امامان از عقاید شیعه است. (اسدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص۲۰۵). و اما دلایل اعتقاد او به امامت امام سجاد {{ع}}: ۱. روایتی وجود دارد که میگوید: امام حسین {{ع}} او را از آتش نجات میدهد. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۳۹). در حالیکه به اعتقاد شیعه منکر امامت، در آتش است؛ ۲. او هدایایی با ارزش را خدمت امام سجاد {{ع}} میفرستاد و این مطلب، دلیل است که او به امامت امام سجاد {{ع}} معتقد بود نه محمد بن حنفیه؛ ۳. امام سجاد و امام باقر {{عم}} درباره مختار دعا کردند. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۴۳-۳۴۴). در حالیکه دعا و طلب رحمت از سوی امام معصوم برای منحرف از امامت مقبول نیست. (اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۳، ص۲۰۳-۲۰۵).</ref>. | ||
زمانی که سر عبیداللّه و دیگر [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} را برای [[امام سجاد]]{{ع}} آوردند، آن [[حضرت]] [[سجده شکر]] بهجا آورد و برای مختار [[دعا]] و [[طلب]] خیر کرد. [[امام باقر]]{{ع}} نیز در [[ملاقات]] با پسر مختار، سهبار برای مختار [[طلب رحمت]] کردند و در جواب پسر وی که میگفت [[مردم]] از پدرم [[بدگویی]] میکنند، فرمود: [[خدا]] منزه است، پدرم خبر داد که مهریه مادرم از پولی بوده که مختار فرستاده است. آیا مختار نبود که خانههای ما را آباد کرد؟ و [[قاتلان]] ما را کشت؟ و برای ما [[خونخواهی]] کرد؟ خدا او را [[رحمت]] کند! پدرم به من خبر داد که مختار، شبها در [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}}، دختر [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} میرفت و او برایش زیرانداز میگذاشت و تکیهگاه مینهاد و آنگاه مختار از او [[حدیث]] میشنید...؛ هیچ حقی از مانزد کسی نبود مگر اینکه مختار آن را [[طلب]] کرد و قاتلان ما را کُشت و [[خونخواه]] ما شد. امام باقر{{ع}} همچنین در روایتی دیگر فرمود: از مختار بدگویی نکنید که [[قاتلین]] ما را کُشت و [[انتقام]] [[خون]] ما را گرفت و بیوههای ما را شوهر داد و در [[زمان]] [[تنگدستی]] به ما کمک کرد<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref>. | زمانی که سر عبیداللّه و دیگر [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} را برای [[امام سجاد]] {{ع}} آوردند، آن [[حضرت]] [[سجده شکر]] بهجا آورد و برای مختار [[دعا]] و [[طلب]] خیر کرد. [[امام باقر]] {{ع}} نیز در [[ملاقات]] با پسر مختار، سهبار برای مختار [[طلب رحمت]] کردند و در جواب پسر وی که میگفت [[مردم]] از پدرم [[بدگویی]] میکنند، فرمود: [[خدا]] منزه است، پدرم خبر داد که مهریه مادرم از پولی بوده که مختار فرستاده است. آیا مختار نبود که خانههای ما را آباد کرد؟ و [[قاتلان]] ما را کشت؟ و برای ما [[خونخواهی]] کرد؟ خدا او را [[رحمت]] کند! پدرم به من خبر داد که مختار، شبها در [[خانه]] [[فاطمه]] {{س}}، دختر [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} میرفت و او برایش زیرانداز میگذاشت و تکیهگاه مینهاد و آنگاه مختار از او [[حدیث]] میشنید... ؛ هیچ حقی از مانزد کسی نبود مگر اینکه مختار آن را [[طلب]] کرد و قاتلان ما را کُشت و [[خونخواه]] ما شد. امام باقر {{ع}} همچنین در روایتی دیگر فرمود: از مختار بدگویی نکنید که [[قاتلین]] ما را کُشت و [[انتقام]] [[خون]] ما را گرفت و بیوههای ما را شوهر داد و در [[زمان]] [[تنگدستی]] به ما کمک کرد<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref>. | ||
=== [[تأیید]] [[قیام زید]] === | === [[تأیید]] [[قیام زید]] === | ||
[[زید]] یکی از [[فرزندان امام سجاد]]{{ع}} بود که پس از امام باقر{{ع}} از عزیزترین آنها به شمار میرفت. [[شیخ مفید]] در کتاب [[ارشاد]] در [[شأن]] او مینویسد: [[زید بن علی بن الحسین]]{{ع}} پس از امام باقر{{ع}}، شریفترین و [[برترین]] [[برادران]] آن [[حضرت]] بود. او مردی [[عابد]] و [[پرهیزکار]]، [[فقیه]]، سخاوتمند و [[شجاع]] بود و برای اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[خونخواهی حسین]]{{ع}} با [[شمشیر]] [[قیام]] کرد<ref>محمد بن نعمان بغدادی، ترجمةالارشاد، ج۲، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. وی یکی از [[انقلابیون]] بزرگ [[تاریخ]] است<ref>زید از مادری امولد زاده شد که گویا مختار به امام سجاد{{ع}} بخشیده بود (ر.ک: علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۸۶).</ref> که بر ضدّ [[حکومت]] ننگین [[هشام بن عبدالملک]] قیام کرد. زید در سال ۱۱۹ یا ۱۲۰ [[هجری]] مخفیانه وارد [[کوفه]] شد و مردم را بر ضدّ حکومت هشام فراخواند. افراد زیادی با او [[بیعت]] کردند که تعداد آنان را از دههزار تا هشتادهزار نوشتهاند، اما [[زمان]] درگیری طبق [[سنّت]] پیشین، اطراف او را خالی کردند و وی را در برابر [[سپاه]] [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[فرماندار]] [[هشام]] در [[عراق]] تنها گذاردند و به این ترتیب او در سوم صفر سال ۱۲۰ یا ۱۲۱ [[هجری]] به [[شهادت]] رسید<ref>علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۱۰۲. پس از شهادت و دفن وی توسط یارانش، مأموران هشام جسد مطهر او را از قبر خارج کردند سر از بدنش جدا ساخته و پیکرش را به مدت بیش از یکسال در مقابل بازار کوفه آویختند، پس از این مدت، به فرمان هشام یا ولید استخوانهای او را آتش زدند. قاموس الرجال، ج۴، ص۲۷۴.</ref>. | [[زید]] یکی از [[فرزندان امام سجاد]] {{ع}} بود که پس از امام باقر {{ع}} از عزیزترین آنها به شمار میرفت. [[شیخ مفید]] در کتاب [[ارشاد]] در [[شأن]] او مینویسد: [[زید بن علی بن الحسین]] {{ع}} پس از امام باقر {{ع}}، شریفترین و [[برترین]] [[برادران]] آن [[حضرت]] بود. او مردی [[عابد]] و [[پرهیزکار]]، [[فقیه]]، سخاوتمند و [[شجاع]] بود و برای اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[خونخواهی حسین]] {{ع}} با [[شمشیر]] [[قیام]] کرد<ref>محمد بن نعمان بغدادی، ترجمةالارشاد، ج۲، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. وی یکی از [[انقلابیون]] بزرگ [[تاریخ]] است<ref>زید از مادری امولد زاده شد که گویا مختار به امام سجاد {{ع}} بخشیده بود (ر. ک: علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۸۶).</ref> که بر ضدّ [[حکومت]] ننگین [[هشام بن عبدالملک]] قیام کرد. زید در سال ۱۱۹ یا ۱۲۰ [[هجری]] مخفیانه وارد [[کوفه]] شد و مردم را بر ضدّ حکومت هشام فراخواند. افراد زیادی با او [[بیعت]] کردند که تعداد آنان را از دههزار تا هشتادهزار نوشتهاند، اما [[زمان]] درگیری طبق [[سنّت]] پیشین، اطراف او را خالی کردند و وی را در برابر [[سپاه]] [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[فرماندار]] [[هشام]] در [[عراق]] تنها گذاردند و به این ترتیب او در سوم صفر سال ۱۲۰ یا ۱۲۱ [[هجری]] به [[شهادت]] رسید<ref>علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۱۰۲. پس از شهادت و دفن وی توسط یارانش، مأموران هشام جسد مطهر او را از قبر خارج کردند سر از بدنش جدا ساخته و پیکرش را به مدت بیش از یکسال در مقابل بازار کوفه آویختند، پس از این مدت، به فرمان هشام یا ولید استخوانهای او را آتش زدند. قاموس الرجال، ج۴، ص۲۷۴.</ref>. | ||
[[امام باقر]]{{ع}} در عصر [[قیام زید]] نبود؛ وی شش سال قبل از شهادت [[زید]] یعنی در [[سال ۱۱۴ هجری]] [[شهید]] شده بود، اما در عباراتی [[قیام]] وی را [[پیشبینی]] و [[تأیید]] میکرد: [[سدیر صیرفی]] میگوید: در [[محضر امام]] [[باقر]]{{ع}} بودم. زید فرزند [[امام سجاد]]{{ع}} [و [[برادر]] امام باقر{{ع}}] وارد شد. امام باقر{{ع}} دست بر روی شانه زید گذاشت و فرمود: این، [[سرور]] [[خاندان هاشم]] است، هرگاه شما را [[دعوت]] کرد، او را [[اجابت]] کنید و هرگاه از شما [[یاری]] خواست، او را یاری نمایید<ref>قاموسالرجال، ج۴، ص۲۶۱؛ اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۱، ص۴۷۱.</ref>. در روایتی دیگر آن [[حضرت]] به [[نقل]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرمود: روزی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[حسین]]{{ع}} فرمود: ای حسین! از صلب تو مردی به نام زید خارج میشود. او و یارانش در [[روز قیامت]]، بر فراز گردنهای [[مردم]] با کمال [[نورانیت]] و شکوه گام مینهند و بدون حساب وارد [[بهشت]] میشوند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۰۹.</ref>. زمانی که خبر شهادت زید به [[امام صادق]]{{ع}} رسید، گریست و فرمود: {{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}؛ عمویم زید را به حساب [[خدا]] میآورم. او [[نیکو]] عمویی بود؛ همانا عمویم [[زید]] هم برای دنیای ما بود و هم برای [[آخرت]] ما. [[سوگند]] به خدا او [[شهید]] از [[دنیا]] رفت. همچون شهیدانی که همراه [[رسول خدا]]{{صل}} و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. در [[روایت]] دیگر از آن [[حضرت]] آمده است: زید مردی عالم و [[راستگو]] بود. شما را بهسوی خودش [[دعوت]] نمیکرد؛ بلکه شما را به راهی که مورد [[رضایت]] [[آل محمد]]{{صل}} است فرا میخواند، و اگر او [[پیروز]] میشد، به [[وعده]] خود [[وفا]] میکرد<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۳، ص۷۰.</ref>. | [[امام باقر]] {{ع}} در عصر [[قیام زید]] نبود؛ وی شش سال قبل از شهادت [[زید]] یعنی در [[سال ۱۱۴ هجری]] [[شهید]] شده بود، اما در عباراتی [[قیام]] وی را [[پیشبینی]] و [[تأیید]] میکرد: [[سدیر صیرفی]] میگوید: در [[محضر امام]] [[باقر]] {{ع}} بودم. زید فرزند [[امام سجاد]] {{ع}} [و [[برادر]] امام باقر {{ع}}] وارد شد. امام باقر {{ع}} دست بر روی شانه زید گذاشت و فرمود: این، [[سرور]] [[خاندان هاشم]] است، هرگاه شما را [[دعوت]] کرد، او را [[اجابت]] کنید و هرگاه از شما [[یاری]] خواست، او را یاری نمایید<ref>قاموسالرجال، ج۴، ص۲۶۱؛ اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۱، ص۴۷۱.</ref>. در روایتی دیگر آن [[حضرت]] به [[نقل]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میفرمود: روزی [[رسول خدا]] {{صل}} به [[حسین]] {{ع}} فرمود: ای حسین! از صلب تو مردی به نام زید خارج میشود. او و یارانش در [[روز قیامت]]، بر فراز گردنهای [[مردم]] با کمال [[نورانیت]] و شکوه گام مینهند و بدون حساب وارد [[بهشت]] میشوند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۰۹.</ref>. زمانی که خبر شهادت زید به [[امام صادق]] {{ع}} رسید، گریست و فرمود: {{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}؛ عمویم زید را به حساب [[خدا]] میآورم. او [[نیکو]] عمویی بود؛ همانا عمویم [[زید]] هم برای دنیای ما بود و هم برای [[آخرت]] ما. [[سوگند]] به خدا او [[شهید]] از [[دنیا]] رفت. همچون شهیدانی که همراه [[رسول خدا]] {{صل}} و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. در [[روایت]] دیگر از آن [[حضرت]] آمده است: زید مردی عالم و [[راستگو]] بود. شما را بهسوی خودش [[دعوت]] نمیکرد؛ بلکه شما را به راهی که مورد [[رضایت]] [[آل محمد]] {{صل}} است فرا میخواند، و اگر او [[پیروز]] میشد، به [[وعده]] خود [[وفا]] میکرد<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۳، ص۷۰.</ref>. | ||
=== [[تأیید]] [[کمیت بن زید اسدی]] شاعر [[آزاده]] [[اهلبیت]]{{عم}} === | === [[تأیید]] [[کمیت بن زید اسدی]] شاعر [[آزاده]] [[اهلبیت]] {{عم}} === | ||
کمیت بن زید اسدی از [[شاعران]] بزرگ [[دودمان]] [[بنیاسد]] است که با [[امام باقر]] و [[امام صادق]]{{عم}} معاصر بود. وی در [[سال ۶۰ هجری]] در [[کوفه]] متولد شد و در سال ۱۲۶، در عصر [[خلافت]] [[مروان]] به [[جرم]] [[دفاع]] از اهلبیت{{عم}} به شهادت رسید<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۱۱.</ref>. کمیت از شاعران [[شیعه]] و آزادهای بود که همواره در [[مدح]] [[امامان]]{{عم}} و [[خاندان رسالت]] [[شعر]] میسرود و به [[بدگویی]] از [[نظام حاکم]] و [[طاغوتیان]] میپرداخت؛ به همین [[دلیل]] همواره تحت تعقیب و فراری بود. روزی امام باقر{{ع}} به وی مژده داد تا زمانی که از ما دفاع میکنی، مورد تأیید [[روحالقدس]] ([[جبرئیل]]) هستی<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۸۷؛ امینالاسلام بن علی فضل بن حسن طبرسی، اعلامالوری، ص۲۶۵.</ref>. آن حضرت مکرّر کمیت [[اسدی]] را [[دعا]] کرده و [[اعمال]] او را میستود و تأیید میکرد<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۰۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۳۲.</ref>. [[بدیهی]] است تأیید آن حضرت از اشعار ضد طاغوتی کمیت، در [[حقیقت]] تأیید [[نهضت]] [[شیعی]] و تثبیت خط [[فکری]] [[مبارزه]] همیشگی با طاغوتیان بود. | کمیت بن زید اسدی از [[شاعران]] بزرگ [[دودمان]] [[بنیاسد]] است که با [[امام باقر]] و [[امام صادق]] {{عم}} معاصر بود. وی در [[سال ۶۰ هجری]] در [[کوفه]] متولد شد و در سال ۱۲۶، در عصر [[خلافت]] [[مروان]] به [[جرم]] [[دفاع]] از اهلبیت {{عم}} به شهادت رسید<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۱۱.</ref>. کمیت از شاعران [[شیعه]] و آزادهای بود که همواره در [[مدح]] [[امامان]] {{عم}} و [[خاندان رسالت]] [[شعر]] میسرود و به [[بدگویی]] از [[نظام حاکم]] و [[طاغوتیان]] میپرداخت؛ به همین [[دلیل]] همواره تحت تعقیب و فراری بود. روزی امام باقر {{ع}} به وی مژده داد تا زمانی که از ما دفاع میکنی، مورد تأیید [[روحالقدس]] ([[جبرئیل]]) هستی<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۸۷؛ امینالاسلام بن علی فضل بن حسن طبرسی، اعلامالوری، ص۲۶۵.</ref>. آن حضرت مکرّر کمیت [[اسدی]] را [[دعا]] کرده و [[اعمال]] او را میستود و تأیید میکرد<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۰۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۳۲.</ref>. [[بدیهی]] است تأیید آن حضرت از اشعار ضد طاغوتی کمیت، در [[حقیقت]] تأیید [[نهضت]] [[شیعی]] و تثبیت خط [[فکری]] [[مبارزه]] همیشگی با طاغوتیان بود. | ||
=== تأیید [[قیام]] برای [[امر به معروف و نهی از منکر]] از سوی امام صادق{{ع}} === | === تأیید [[قیام]] برای [[امر به معروف و نهی از منکر]] از سوی امام صادق {{ع}} === | ||
[[عبدالله بن حسن مثنی]] - نوه [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} که به عبداللّه محض مشهور است - با جمعی برای پسرش [[محمد]] - معروف به [[نفس زکیه]] -[[بیعت]] میگرفت تا بر ضدّ [[طاغوت]] وقت، [[منصور دوانیقی]] [[قیام]] کند. [[شیخ مفید]] [[نقل]] میکند: [[عبدالله محض]] از [[امام صادق]]{{ع}} نیز تقاضا کرد که با پسرش برای این قیام بیعت کرده و او را مورد [[تأیید]] قرار دهد. امام صادق در پاسخ تقاضای او فرمود: ای [[عبدالله]]! اگر میپنداری که پسرت همان [[مهدی موعود]] است<ref>زیرا در آن زمان برخی محمد بن عبدالله را همان مهدی موعود{{ع}} میخواندند و به تصور این امر، با او بیعت میکردند.</ref>، بدان که این، او نیست و نه اکنون [[زمان]] [[خروج]] [[مهدی]]{{ع}} است و اگر میخواهی به محمد [پسرت] [[دستور]] دهی بهخاطر [[قاطعیت]] در امر [[خدا]] و اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] قیام کند، [[سوگند]] به خدا ما تو را که پیرمرد ما هستی، وانگذاریم و با پسرت برای قیام بیعت کنیم<ref>محمد بن نعمان بغدادی، ترجمه الارشاد، ج۲، ص۱۸۶.</ref>. امام صادق{{ع}} در این بیان، گرچه کلیت این قیام را تأیید نمیکند، اما با [[صراحت]]، قیام برضد طاغوت را به شرطی که بر اساس صحیح و اقامه امر به معروف و نهی از منکر باشد تأیید میفرماید. | [[عبدالله بن حسن مثنی]] - نوه [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} که به عبداللّه محض مشهور است - با جمعی برای پسرش [[محمد]] - معروف به [[نفس زکیه]] -[[بیعت]] میگرفت تا بر ضدّ [[طاغوت]] وقت، [[منصور دوانیقی]] [[قیام]] کند. [[شیخ مفید]] [[نقل]] میکند: [[عبدالله محض]] از [[امام صادق]] {{ع}} نیز تقاضا کرد که با پسرش برای این قیام بیعت کرده و او را مورد [[تأیید]] قرار دهد. امام صادق در پاسخ تقاضای او فرمود: ای [[عبدالله]]! اگر میپنداری که پسرت همان [[مهدی موعود]] است<ref>زیرا در آن زمان برخی محمد بن عبدالله را همان مهدی موعود {{ع}} میخواندند و به تصور این امر، با او بیعت میکردند.</ref>، بدان که این، او نیست و نه اکنون [[زمان]] [[خروج]] [[مهدی]] {{ع}} است و اگر میخواهی به محمد [پسرت] [[دستور]] دهی بهخاطر [[قاطعیت]] در امر [[خدا]] و اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] قیام کند، [[سوگند]] به خدا ما تو را که پیرمرد ما هستی، وانگذاریم و با پسرت برای قیام بیعت کنیم<ref>محمد بن نعمان بغدادی، ترجمه الارشاد، ج۲، ص۱۸۶.</ref>. امام صادق {{ع}} در این بیان، گرچه کلیت این قیام را تأیید نمیکند، اما با [[صراحت]]، قیام برضد طاغوت را به شرطی که بر اساس صحیح و اقامه امر به معروف و نهی از منکر باشد تأیید میفرماید. | ||
=== [[نهضت شهید فخ]] === | === [[نهضت شهید فخ]] === | ||
یکی از نهضتهای خونین در عصر [[پیشوایان معصوم]]، [[نهضت]] [[حسین بن علی بن حسن مثلث]] مشهور به [[شهید فخ]] است. از آنجا که وی به همراه یارانش در [[سرزمین]] [[فخ]]- نزدیک [[مکه]] - با [[سپاه]] [[هادی عباسی]] به [[شهادت]] رسیدند، وی را شهید فخ نامیدهاند. این واقعه در [[سال ۱۶۹ هجری]] و در زمان [[امامت امام کاظم]]{{ع}} به وقوع پیوست. این قیام در بسیاری از جهات از جمله به شهادترسیدن قیامکنندگان، به [[حادثه کربلا]] شباهت دارد<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۱.</ref>. وی با [[اذن]] و تأیید [[امام کاظم]]{{ع}} به این قیام دست زد. چنانکه خود شهید فخ میگوید: ما دست به نهضت نزدیم، مگر پس از [[مشورت]] با امام کاظم{{ع}} که او به نهضت [[فرمان]] داد<ref>علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} در [[آخرین وداع]] با [[حسین بن علی]] ([[شهید فخ]]) به وی فرمود: ای [[پسر عمو]]! تو کشته خواهی شد؛ پس [[نیکو]] بجنگ، زیرا این [[قوم]] [[فاسق]] هستند. آنها [[اظهار ایمان]] میکنند ولی در [[دل]] مشرکند... من [[مصیبت]] شما [[جماعت]] را به حساب [[خدا]] میگذارم و در [[صبر]] بر این مصیبت، از خدا [[طلب]] [[ثواب]] دارم<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶.</ref>. امام کاظم{{ع}} در این سخنان ضمن آنکه خبر از [[شهادت]] حسین بن علی (شهید فخ) میدهد، او را به [[قیام]] [[تشویق]] میکند و میفرماید: نیکو [[جنگ]] کن و به این ترتیب قیام وی را که در برابر [[فاسقان]] است [[تأیید]] میفرماید. پس از شهادت وی و یارانش امام کاظم{{ع}} فرمود: [[حسین]] درگذشت ولی [[سوگند]] به خدا او [[مسلمانی]] [[شایسته]]، [[روزهدار]] و شب زندهدار بود. [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکرد و در میان دودمانش بینظیر بود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۵؛ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.</ref>. | یکی از نهضتهای خونین در عصر [[پیشوایان معصوم]]، [[نهضت]] [[حسین بن علی بن حسن مثلث]] مشهور به [[شهید فخ]] است. از آنجا که وی به همراه یارانش در [[سرزمین]] [[فخ]]- نزدیک [[مکه]] - با [[سپاه]] [[هادی عباسی]] به [[شهادت]] رسیدند، وی را شهید فخ نامیدهاند. این واقعه در [[سال ۱۶۹ هجری]] و در زمان [[امامت امام کاظم]] {{ع}} به وقوع پیوست. این قیام در بسیاری از جهات از جمله به شهادترسیدن قیامکنندگان، به [[حادثه کربلا]] شباهت دارد<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۱.</ref>. وی با [[اذن]] و تأیید [[امام کاظم]] {{ع}} به این قیام دست زد. چنانکه خود شهید فخ میگوید: ما دست به نهضت نزدیم، مگر پس از [[مشورت]] با امام کاظم {{ع}} که او به نهضت [[فرمان]] داد<ref>علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.</ref>. [[امام کاظم]] {{ع}} در [[آخرین وداع]] با [[حسین بن علی]] ([[شهید فخ]]) به وی فرمود: ای [[پسر عمو]]! تو کشته خواهی شد؛ پس [[نیکو]] بجنگ، زیرا این [[قوم]] [[فاسق]] هستند. آنها [[اظهار ایمان]] میکنند ولی در [[دل]] مشرکند... من [[مصیبت]] شما [[جماعت]] را به حساب [[خدا]] میگذارم و در [[صبر]] بر این مصیبت، از خدا [[طلب]] [[ثواب]] دارم<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶.</ref>. امام کاظم {{ع}} در این سخنان ضمن آنکه خبر از [[شهادت]] حسین بن علی (شهید فخ) میدهد، او را به [[قیام]] [[تشویق]] میکند و میفرماید: نیکو [[جنگ]] کن و به این ترتیب قیام وی را که در برابر [[فاسقان]] است [[تأیید]] میفرماید. پس از شهادت وی و یارانش امام کاظم {{ع}} فرمود: [[حسین]] درگذشت ولی [[سوگند]] به خدا او [[مسلمانی]] [[شایسته]]، [[روزهدار]] و شب زندهدار بود. [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکرد و در میان دودمانش بینظیر بود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۵؛ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.</ref>. | ||
[[امام جواد]]{{ع}} نیز در مورد وی فرموده است: پس از ماجرای [[عاشورای حسینی]]، هیچ حادثهای برای ما بزرگتر از حادثه [[قتل]] شهید فخ و یارانش نبود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶. نکته جالب توجه در این قیام این است که وقتی اسیران قیام فخ را نزد هادی عباسی آوردند و او فرمان قتل همگی آنها را صادر کرد، خودش نیز در همان روز مرد.</ref>. اینها نمونهای از [[نهضتها]] و [[قیامهای مکتبی]] و [[اعتراضات]] برضد [[حاکمان]] [[طاغوت]] در عصر [[ائمه اطهار]]{{عم}} بود که مورد تأیید ایشان قرار داشت. از اینهمه روشن میشود که [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}} در مبارزهای بیامان با [[حاکمان جور]] قرار داشتند و همواره افرادی را که در این [[راه]] گام مینهادند و ادعایی جز [[حمایت]] از [[خاندان پیامبر]]{{صل}} و اقامه امر به معروف و نهی از منکر نداشتند، مورد تأیید قرار میدادند. گرچه خود بنا به مصالحی [[رهبری]] مستقیم و آشکار این [[قیامها]] را عهدهدار نمیشدند»<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۱۳-۳۲۳.</ref> | [[امام جواد]] {{ع}} نیز در مورد وی فرموده است: پس از ماجرای [[عاشورای حسینی]]، هیچ حادثهای برای ما بزرگتر از حادثه [[قتل]] شهید فخ و یارانش نبود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶. نکته جالب توجه در این قیام این است که وقتی اسیران قیام فخ را نزد هادی عباسی آوردند و او فرمان قتل همگی آنها را صادر کرد، خودش نیز در همان روز مرد.</ref>. اینها نمونهای از [[نهضتها]] و [[قیامهای مکتبی]] و [[اعتراضات]] برضد [[حاکمان]] [[طاغوت]] در عصر [[ائمه اطهار]] {{عم}} بود که مورد تأیید ایشان قرار داشت. از اینهمه روشن میشود که [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}} در مبارزهای بیامان با [[حاکمان جور]] قرار داشتند و همواره افرادی را که در این [[راه]] گام مینهادند و ادعایی جز [[حمایت]] از [[خاندان پیامبر]] {{صل}} و اقامه امر به معروف و نهی از منکر نداشتند، مورد تأیید قرار میدادند. گرچه خود بنا به مصالحی [[رهبری]] مستقیم و آشکار این [[قیامها]] را عهدهدار نمیشدند»<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۱۳-۳۲۳.</ref> | ||
== علت حضور نداشتن اهل بیت به عنوان سران قیامها == | == علت حضور نداشتن اهل بیت به عنوان سران قیامها == | ||
تردیدی نیست [برخی] [[قیامها]] در مجموع مفید بوده و [[زمینهساز]] و موجب تحصیل امتیازات نسبی بود و از اینروی ایشان در عین [[تقیه]]، آن قیامها را [[تأیید]] میفرمودند، ولی حضور شخص ایشان به عنوان [[رهبر]] رسمی [[قیام]]، برخلاف [[مصالح]] عالیه [[جامعه اسلامی]] و خط [[راستین]] [[تشیع]] بود. برای رعایت این [[مصلحت]] بود که گاهی [[مشاهده]] میکنیم [[پیشوای معصوم]] در خصوص رهبر یک [[نهضت]] مکتبی و مورد تأیید [[اهلبیت]]{{عم}} در ظاهر [[بدگویی]] میکرد و یا او را مورد [[نکوهش]] قرار میداد. این موضعگیری سبب میشد محور اصلی خط تشیع [[حفظ]] شده و چهبسا در مجموع، به نفع قیامکنندگان نیز خاتمه یابد. نکوهش [[امام]] موجب میشد یک قیام کمتر مورد توجه [[طاغوتیان]] قرار گرفته و با دوام بیشتر، ضربات مهلکتری به آنان وارد سازد؛ افزون بر این، عدم [[حضور مستقیم امام]] در متن قیام و یا عدم پاسخ مثبت به درخواست قیامکنندگان، موجبات حفظ محور اصلی خط تشیع را فراهم آورده و گامی در راستای [[عاقبتاندیشی]] برای حفظ مصالح عالیه [[اسلام]] و جامعه اسلامی تلقی میشد. توجه به نمونههایی، این موضوع را برای ما آشکارتر میسازد. | تردیدی نیست [برخی] [[قیامها]] در مجموع مفید بوده و [[زمینهساز]] و موجب تحصیل امتیازات نسبی بود و از اینروی ایشان در عین [[تقیه]]، آن قیامها را [[تأیید]] میفرمودند، ولی حضور شخص ایشان به عنوان [[رهبر]] رسمی [[قیام]]، برخلاف [[مصالح]] عالیه [[جامعه اسلامی]] و خط [[راستین]] [[تشیع]] بود. برای رعایت این [[مصلحت]] بود که گاهی [[مشاهده]] میکنیم [[پیشوای معصوم]] در خصوص رهبر یک [[نهضت]] مکتبی و مورد تأیید [[اهلبیت]] {{عم}} در ظاهر [[بدگویی]] میکرد و یا او را مورد [[نکوهش]] قرار میداد. این موضعگیری سبب میشد محور اصلی خط تشیع [[حفظ]] شده و چهبسا در مجموع، به نفع قیامکنندگان نیز خاتمه یابد. نکوهش [[امام]] موجب میشد یک قیام کمتر مورد توجه [[طاغوتیان]] قرار گرفته و با دوام بیشتر، ضربات مهلکتری به آنان وارد سازد؛ افزون بر این، عدم [[حضور مستقیم امام]] در متن قیام و یا عدم پاسخ مثبت به درخواست قیامکنندگان، موجبات حفظ محور اصلی خط تشیع را فراهم آورده و گامی در راستای [[عاقبتاندیشی]] برای حفظ مصالح عالیه [[اسلام]] و جامعه اسلامی تلقی میشد. توجه به نمونههایی، این موضوع را برای ما آشکارتر میسازد. | ||
=== عدم پاسخ مثبت [[امام سجاد]]{{ع}} به درخواست مختار === | === عدم پاسخ مثبت [[امام سجاد]] {{ع}} به درخواست مختار === | ||
بر اساس [[منابع تاریخی]]، مختار پس از آنکه موفق شد در [[کوفه]] شیعیانی را بهسوی خود جذب نماید، به امام سجاد{{ع}} [[نامه]] نوشت و از آن [[حضرت]] استمدادطلبید. ولی آن حضرت بنا به مصالحی پاسخ مثبت خود را ابراز نکرد، بلکه [[اختیار]] اینکار را به عمویش [[محمد بن حنفیه]] واگذارد و از اینروی وی به سراغ محمد بن حنفیه رفت<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفةالرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۱.</ref>. اتخاذ این موضع از جانب امام سجاد{{ع}} با توجه به شرایط و اوضاع [[سیاسی]] آن عصر بهطور کامل منطقی و درست بود، زیرا امام [[زین العابدین]]{{ع}} در آن شرایط خاص نمیتوانست [[اقدام]] خاصی انجام دهد، چراکه هر اقدامی میتوانست نابودی تشیع را در پی داشته باشد. ایشان رابطه مستقیم با این حرکت را به [[مصلحت]] ندید، ضمن آنکه این [[نهضت]] را نیز [[تأیید]] میکرد و به همین [[دلیل]] [[رهبری]] او را به [[محمد بن حنفیه]] واگذار کرد و فرمود: ای عمو! اگر بردهای زنگی هم به [[حمایت]] از ما [[اهلبیت]]{{عم}} [[قیام]] کند، حمایت او بر [[مردم]] لازم است. در این مورد به شما [[ولایت]] میدهم، هرطور [[صلاح]] میدانی عمل کن<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.</ref>. ایشان با وجود تأیید [[قیام مختار]]، برای آنکه بهانه به دست [[امویان]] ندهد، در مواردی هم از او [[بیزاری]] میجست<ref>ابوعبدالله محمد ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۴.</ref>. علت [[برخورد امام]] این بود تا [[خیال]] [[حکومت]] را از جانب خود راحت کند تا ایشان را به [[همکاری]] با [[مخالفان]] متهم نسازد. | بر اساس [[منابع تاریخی]]، مختار پس از آنکه موفق شد در [[کوفه]] شیعیانی را بهسوی خود جذب نماید، به امام سجاد {{ع}} [[نامه]] نوشت و از آن [[حضرت]] استمدادطلبید. ولی آن حضرت بنا به مصالحی پاسخ مثبت خود را ابراز نکرد، بلکه [[اختیار]] اینکار را به عمویش [[محمد بن حنفیه]] واگذارد و از اینروی وی به سراغ محمد بن حنفیه رفت<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفةالرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۱.</ref>. اتخاذ این موضع از جانب امام سجاد {{ع}} با توجه به شرایط و اوضاع [[سیاسی]] آن عصر بهطور کامل منطقی و درست بود، زیرا امام [[زین العابدین]] {{ع}} در آن شرایط خاص نمیتوانست [[اقدام]] خاصی انجام دهد، چراکه هر اقدامی میتوانست نابودی تشیع را در پی داشته باشد. ایشان رابطه مستقیم با این حرکت را به [[مصلحت]] ندید، ضمن آنکه این [[نهضت]] را نیز [[تأیید]] میکرد و به همین [[دلیل]] [[رهبری]] او را به [[محمد بن حنفیه]] واگذار کرد و فرمود: ای عمو! اگر بردهای زنگی هم به [[حمایت]] از ما [[اهلبیت]] {{عم}} [[قیام]] کند، حمایت او بر [[مردم]] لازم است. در این مورد به شما [[ولایت]] میدهم، هرطور [[صلاح]] میدانی عمل کن<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.</ref>. ایشان با وجود تأیید [[قیام مختار]]، برای آنکه بهانه به دست [[امویان]] ندهد، در مواردی هم از او [[بیزاری]] میجست<ref>ابوعبدالله محمد ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۴.</ref>. علت [[برخورد امام]] این بود تا [[خیال]] [[حکومت]] را از جانب خود راحت کند تا ایشان را به [[همکاری]] با [[مخالفان]] متهم نسازد. | ||
=== عدم [[همراهی]] مستقیم [[ائمه]]{{عم}} با [[شورش علویان]] === | === عدم [[همراهی]] مستقیم [[ائمه]] {{عم}} با [[شورش علویان]] === | ||
در عصر [[ائمه اطهار]]{{عم}} [[شورشها]] و مقاومتهای فراوانی از سوی [[علویان]] بر ضد [[حاکمیت جور]] به وقوع پیوست. این [[نهضتها]] اگرچه گاهی پیروزیهای نسبی به دست میآوردند، اما همه آنها در نهایت ناکام مانده [[شکست]] میخوردند. یکی از [[دلایل]] ناکامی این [[قیامها]]، سرکوبگری شدید از سوی [[حاکمیت]] بود. [[حاکمان جور]] برای [[سرکوب]] علویان از تاکتیکهای پیشرفته نظامی - اطلاعاتی همراه با [[خشونت]] و بیرحمی بهره میبردند و علویان را که نیروی کافی و تجربه چندانی در [[اختیار]] نداشتند به شکست وادار میکردند. فشار سنگین و [[اختناق]] [[حاکم]]، سبب [[ترس]] بیش از اندازه مردم برای شرکت در حرکتهای [[مخالف]] حاکمیت شده بود. این فشار، به ویژه در مورد [[شیعیان]] بیش از دیگران بود. عامل دوم فقدان [[تیزبینی]] و [[بصیرت]] کافی و تحلیل دقیق از [[شرایط حاکم]] بود. فشار و اختناق شدید گاه موجب حرکات شتابزده و به دور از سنجش دقیق و همه جانبه اوضاع میشد. برخی حتی بدون [[رایزنی]] کافی و بدون [[مشورت]] با [[امام]]، خود را آماده حرکات نظامی بر ضد حکومت میکردند. عامل سوم، کمبود نیروهای انقلابی، [[متعهد]] و [[آگاه]] بود. این عامل یکی از مهمترین عوامل ناکامی و [[شکست]] نهضتهای [[اسلامی]] بر ضد [[حاکمان جور]] به شمار میآمد و در بیان [[ائمه اطهار]]{{عم}} نیز در موارد متعدد به آن اشاره شده است. چنانکه [[امام صادق]]{{ع}} به [[سدیر]] صیرفی با اشاره به یک [[گله]] گوسفند که به قول [[راوی]] بیش از ۱۷ رأس نبود، فرمود: اگر شیعیانم به اندازه این تعداد میرسیدند، [[خانهنشینی]] برایم جایز نبود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۲.</ref>. و یا آن [[حضرت]] در حکایتی که پیش از این در مورد [[سهل]] [[خراسانی]] آوردیم، به وی فرمود: من چگونه [[قیام]] کنم درحالیکه تعداد شیعیانِ بهطور کامل [[مطیع]] و پیرو من، اندک هستند<ref>شیخ عباس قمی، سفینةالبحار، ج۲، ص۷۱۴.</ref>؟! | در عصر [[ائمه اطهار]] {{عم}} [[شورشها]] و مقاومتهای فراوانی از سوی [[علویان]] بر ضد [[حاکمیت جور]] به وقوع پیوست. این [[نهضتها]] اگرچه گاهی پیروزیهای نسبی به دست میآوردند، اما همه آنها در نهایت ناکام مانده [[شکست]] میخوردند. یکی از [[دلایل]] ناکامی این [[قیامها]]، سرکوبگری شدید از سوی [[حاکمیت]] بود. [[حاکمان جور]] برای [[سرکوب]] علویان از تاکتیکهای پیشرفته نظامی - اطلاعاتی همراه با [[خشونت]] و بیرحمی بهره میبردند و علویان را که نیروی کافی و تجربه چندانی در [[اختیار]] نداشتند به شکست وادار میکردند. فشار سنگین و [[اختناق]] [[حاکم]]، سبب [[ترس]] بیش از اندازه مردم برای شرکت در حرکتهای [[مخالف]] حاکمیت شده بود. این فشار، به ویژه در مورد [[شیعیان]] بیش از دیگران بود. عامل دوم فقدان [[تیزبینی]] و [[بصیرت]] کافی و تحلیل دقیق از [[شرایط حاکم]] بود. فشار و اختناق شدید گاه موجب حرکات شتابزده و به دور از سنجش دقیق و همه جانبه اوضاع میشد. برخی حتی بدون [[رایزنی]] کافی و بدون [[مشورت]] با [[امام]]، خود را آماده حرکات نظامی بر ضد حکومت میکردند. عامل سوم، کمبود نیروهای انقلابی، [[متعهد]] و [[آگاه]] بود. این عامل یکی از مهمترین عوامل ناکامی و [[شکست]] نهضتهای [[اسلامی]] بر ضد [[حاکمان جور]] به شمار میآمد و در بیان [[ائمه اطهار]] {{عم}} نیز در موارد متعدد به آن اشاره شده است. چنانکه [[امام صادق]] {{ع}} به [[سدیر]] صیرفی با اشاره به یک [[گله]] گوسفند که به قول [[راوی]] بیش از ۱۷ رأس نبود، فرمود: اگر شیعیانم به اندازه این تعداد میرسیدند، [[خانهنشینی]] برایم جایز نبود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۲.</ref>. و یا آن [[حضرت]] در حکایتی که پیش از این در مورد [[سهل]] [[خراسانی]] آوردیم، به وی فرمود: من چگونه [[قیام]] کنم درحالیکه تعداد شیعیانِ بهطور کامل [[مطیع]] و پیرو من، اندک هستند<ref>شیخ عباس قمی، سفینةالبحار، ج۲، ص۷۱۴.</ref>؟! | ||
کمبود نیروهای پایبند به اصول و مبانی اسلامی و ارزشهای آن مشکلی بود که در طول [[تاریخ]] [[حیات]]، [[ائمه]]{{عم}}، با آن مواجه بودند. ناهماهنگی [[اعتقادی]] در عناصر انقلابی فراوان [[مشاهده]] میشد و این مسئله به ناهماهنگی در اهداف، ایجاد شکاف و [[آشفتگی]] در عمل و [[انگیزه]] میانجامید. سنگبنای [[انحراف]] از خط [[امامت]] که بلافاصله پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} در [[جامعه اسلامی]] نهاده شد، [[فرقهها]] و گروههای مختلف به وجود آورد. فرقههایی که در موضوع امامت و مسائل [[کلامی]] برداشتهای متفاوت نسبت به [[شیعیان]] داشتند. با این اوصاف، [[پیشوای معصوم]] اوضاع [[جامعه]] را برای برپاداشتن قیام مناسب نمیدید. برجستهترین [[هدف]] [[سیاسی]] ایشان در این شرایط، [[حفظ]] جامعه اسلامی از خطر نابودی و نیز روشن نگهداشتن چراغ [[اسلام]] در کوران حوادث گوناگون بود. ائمه اطهار{{عم}} بهجای [[اقدام]] به [[مبارزه مسلحانه]] برضدّ ستمپیشگان، ابتدا باید با فضای عمومی جامعه که در آن انسانهایی رفاهطلب و بیتفاوت نسبت به [[سرنوشت]] سیاسی، [[اجتماعی]] و [[دینی]] بار آورده بود، مقابله میکردند. اقدام به مبارزه مسلحانه به پشتوانه چنین مردمی نه تنها نتایج مثبتی در مقابله با [[نظام حاکم]] در بر نداشت، که چهبسا به جبههگیری این [[مردم]] در برابر [[پیشوایان معصوم]] نیز منتهی میشد. | کمبود نیروهای پایبند به اصول و مبانی اسلامی و ارزشهای آن مشکلی بود که در طول [[تاریخ]] [[حیات]]، [[ائمه]] {{عم}}، با آن مواجه بودند. ناهماهنگی [[اعتقادی]] در عناصر انقلابی فراوان [[مشاهده]] میشد و این مسئله به ناهماهنگی در اهداف، ایجاد شکاف و [[آشفتگی]] در عمل و [[انگیزه]] میانجامید. سنگبنای [[انحراف]] از خط [[امامت]] که بلافاصله پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} در [[جامعه اسلامی]] نهاده شد، [[فرقهها]] و گروههای مختلف به وجود آورد. فرقههایی که در موضوع امامت و مسائل [[کلامی]] برداشتهای متفاوت نسبت به [[شیعیان]] داشتند. با این اوصاف، [[پیشوای معصوم]] اوضاع [[جامعه]] را برای برپاداشتن قیام مناسب نمیدید. برجستهترین [[هدف]] [[سیاسی]] ایشان در این شرایط، [[حفظ]] جامعه اسلامی از خطر نابودی و نیز روشن نگهداشتن چراغ [[اسلام]] در کوران حوادث گوناگون بود. ائمه اطهار {{عم}} بهجای [[اقدام]] به [[مبارزه مسلحانه]] برضدّ ستمپیشگان، ابتدا باید با فضای عمومی جامعه که در آن انسانهایی رفاهطلب و بیتفاوت نسبت به [[سرنوشت]] سیاسی، [[اجتماعی]] و [[دینی]] بار آورده بود، مقابله میکردند. اقدام به مبارزه مسلحانه به پشتوانه چنین مردمی نه تنها نتایج مثبتی در مقابله با [[نظام حاکم]] در بر نداشت، که چهبسا به جبههگیری این [[مردم]] در برابر [[پیشوایان معصوم]] نیز منتهی میشد. | ||
بنابراین پس از [[واقعه عاشورا]] - که البته در جای خود پشتوانهای [[قوی]] برای اقدامات بعدی بود - تلاش [[خاندان رسالت]] برای پیریزی جامعهای بیدار و [[آگاه]] صرف شد تا در پرتو [[ایمان]]، زمینه تحقق آرمانهای [[ارزشمند]] [[حکومت اسلامی]] تحت [[رهبری]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} عملی شود. [[ائمه اطهار]]{{عم}} از این پس با [[تغییر]] تاکتیک [[مبارزه]] به [[توده]] [[مردم]]، مهلت دادند تا پس از کسب [[بلوغ]] [[سیاسی]] لازم، به مبارزه با [[حاکمیت]] [[طاغوت]] برخیزند و زمینه تحقق [[نظام اسلامی]] را فراهم سازند. گرچه این [[آرمان]] ارزشمند در کوتاه مدت تحقق نیابد»<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۳-۳۲۷.</ref> | بنابراین پس از [[واقعه عاشورا]] - که البته در جای خود پشتوانهای [[قوی]] برای اقدامات بعدی بود - تلاش [[خاندان رسالت]] برای پیریزی جامعهای بیدار و [[آگاه]] صرف شد تا در پرتو [[ایمان]]، زمینه تحقق آرمانهای [[ارزشمند]] [[حکومت اسلامی]] تحت [[رهبری]] [[خاندان پیامبر]] {{صل}} عملی شود. [[ائمه اطهار]] {{عم}} از این پس با [[تغییر]] تاکتیک [[مبارزه]] به [[توده]] [[مردم]]، مهلت دادند تا پس از کسب [[بلوغ]] [[سیاسی]] لازم، به مبارزه با [[حاکمیت]] [[طاغوت]] برخیزند و زمینه تحقق [[نظام اسلامی]] را فراهم سازند. گرچه این [[آرمان]] ارزشمند در کوتاه مدت تحقق نیابد»<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۳-۳۲۷.</ref> | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == | ||
خط ۶۱: | خط ۶۲: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:سیره معصوم]] | ||
نسخهٔ ۲۷ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۹
مقدمه
سیره سیاسی اهلبیت (ع) مواجهه ایشان با نهضتها و قیامهای بسیاری از سوی مخالفان نظام سیاسی حاکم را نشان میدهد که در طول بیش از دو قرن در سراسر شهرهای سرزمین اسلامی جریان داشت. در برخورد پیشوایان معصوم با این قیامها و نهضتها و صداهای مخالف با حاکمیت جور آنان، تنها قیامها و اعتراضهایی را که رهبران آن، مردم را به سوی خود دعوت میکردند و در راستای منافع دنیوی خویش گام برمیداشتند، مورد تأیید قرار نمیدادند، زیرا ائمه اطهار (ع) چنین انگیزههایی را قبول نداشتند. ولی قیام و نهضتهای مکتبی و صداهای مخالفی که در چارچوب دفاع از خاندان اهلبیت (ع) و مخالفت با حاکمیت جائران شنیده میشد را قبول داشته و تأیید میکردند. در این بخش با شرح مختصری از مهمترین این قیامها و اعتراضها، نوع برخورد خاندان اهلبیت (ع) با آنها را مورد توجه قرار میدهیم.
تأیید ابوذر از سوی امام علی (ع)
یکی از عوامل شورش بر ضدّ عثمان، کنار زدن صحابه پیامبر (ص) و بیاعتنایی به نصایح و خیرخواهیهای دلسوزانه ایشان بود. از جمله مخالفان عثمان، ابوذر صحابی خاصّ رسولخدا (ص) بود. وی به اسرافهای عثمان از بیتالمال و بذل و بخششهای بیهوده او بهطور دائم اعتراض میکرد. عثمان که تحمل شنیدن اعتراضات او را نداشت، وی را به شام تبعید کرد ولی ابوذر در آنجا نیز ساکت نماند؛ بهطوری که معاویه در نامهای به عثمان نوشت: اگر ابوذر در شام بماند، مردم آن دیار را بر ضدّ وی خواهد شوراند. عثمان نیز او را به مدینه باز گرداند و از آنجا به ربذه تبعید کرد. هنگام تبعید او به ربذه، خلیفه دستور داد کسی حق ندارد ابوذر را بدرقه کند. با اینحال امام علی (ع) به همراه دو فرزندش حسن و حسین (ع) به بدرقه ابوذر رفته و در این بدرقه، سخنان قاطعی در دفاع از وی و تأیید عملکرد او بیان فرمود: ای ابوذر! در حقیقت تو برای خدا خشم کردی. پس به کسی امید داشته باش که به خاطرش به خشم آمدی. این جماعت بهخاطر دنیاشان از تو هراسیدند، ولی تو براساس دین خود عمل کردی... آنان به چیزی که ایشان را محروم داشتی بسیار نیازمندند و تو بینیاز نسبت به آنچه از آن محرومت میکنند. خواهی دید که فردا چه کسی سود خواهد برد و چه کسی حسود و زیانکار خواهد بود... جز حق با تو اُنس نگیرد و جز باطل تو را نهراساند. اگر به دنیاشان تمکین مینمودی به دوستیشان راه میگشودی و اگر از دنیاشان چیزی وام میستاندی، خود را در نظرشان امین میدیدی[۱]. امام علی (ع) در این سخنان ضمن تأیید عملکرد ابوذر، با صراحت از مخالفان وی با عنوان “باطل” یاد میکند.
تأیید قیام مختار
مختار بن ابوعبیده ثقفی از کسانی است که به دلیل قیام برضد قاتلان امام حسین (ع) شهرتی تاریخی یافته است. برخی منابع نوشتهاند وی پیش از قیام امام حسین (ع) از شیعیان معروف کوفه بود و وقتی مسلم بن عقیل فرستاده امام حسین (ع) به کوفه رفت، در منزل او اقامت کرد. زمانی که مسلم در خانه هانی بن عروه سکونت گزید، مختار عازم قریهاش در خارج کوفه شد و منتظر شروع قیام ماند، اما خبر قیام مسلم دیر به مختار رسید و او زمانی به کوفه بازگشت که مسلم به شهادت رسیده و عمّال عبیدالله بن زیاد بر شهر مسلّط شده بودند. عمرو بن حریث مختار را امان داد و عبیدالله وقتی از قصد مختار مبنی بر یاری مسلم آگاه شد، با چوبدستیاش چنان به صورت مختار کوبید که پلک چشمش پاره شد. مختار پس از شهادت امام حسین (ع) با وساطت عبدالله بن عمر (همسر خواهر مختار) نزد یزید، از زندان آزاد و سپس از کوفه اخراج شد. وی پس از مرگ یزید به کوفه بازگشت. آمدن مختار به شهر کوفه با آمادگی توّابین برای خروج از شهر مصادف بود. پس از شکست قیام توّابین وی از بازماندگان این قیام درخواست کرد تا برای قیام جدید آماده باشند. او آنها را به کتاب خدا، سنّت پیامبر (ص)، خونخواهی اهلبیت (ع)، دفاع از ضعیفان و جهاد با کسانی که حرمت اسلام را شکستند و حرام آن را حلال دانستند، فراخواند[۲]. پس از آمدن مختار، شیعیان گروهگروه به حضورش رسیدند و با او بیعت کردند. وی خود را نماینده محمد بن حنفیه معرفی کرد و با این عنوان، مردم را بهسوی خویش فراخواند. از آنجا که برخی از شیعیان کوفه درباره ادعا و نیت وی از این قیام تردید داشتند، لذا گروهی را نزد محمد بن حنفیه فرستادند، محمد بن حنفیه نیز با جمعی از کوفیان خدمت امام سجاد (ع) رسید و نظر آن حضرت را جویا شد. امام سجاد (ع) به وی فرمود: ای عمو! اگر بندهای زنگی نیز جانب ما اهلبیت را بگیرد، یاری او بر مردم لازم است و من در این مورد شما را ولی و سرپرست قرار دادم. آنچه میخواهی انجام بده[۳].
چون نظر امام (ع) به کوفیان رسید، در پیوستن خود به مختار تردید نکردند و بدین ترتیب یاران مختار افزایش یافت. مختار و یارانش در ربیعالاول سال ۶۶ هجری قیام خود را آغاز کردند و در گام نخست بر کوفه و اطراف آن مسلط شدند. طولی نکشید که سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد به سمت کوفه آمد. جنگ سختی میان سپاه مختار و نیروهای عبیدالله بن زیاد در گرفت. در این میان اشراف کوفه که بیشترشان در شهادت امام حسین (ع) شریک بودند و روش حکومتی مختار را -که معتقد به سیره علی بن ابیطالب (ع) و لغو امتیازات موهوم بود[۴]- نمیپذیرفتند، برضد مختار شوریدند. مختار در حالیکه ابراهیم بن اشتر را به جنگ سپاه شام فرستاده بود، خود به سرکوب شورش اشراف کوفه برخاست و دستور داد در شهر اعلام کنند هرکس به خانه رود و درب خانه را به روی خود ببندد، در امان است جز کسانی که در خون آلمحمد (ص) دست دارند[۵]. منابع مینویسند: یاران مختار در جستوجوی قاتلان امام حسین (ع) خانه به خانه به دنبال آنان میگشتند و پس از دستگیری نزد مختار آورده و به قتل میرساندند. از جمله افرادی که در این ماجرا به قتل رسیدند عبارتند از: شمر بن ذیالجوشن، خولی بن یزید حامل سر امام حسین (ع)، عمر بن سعد فرمانده سپاه یزید در کربلا، حکیم بن طفیل قاتل حضرت عباس، مرة بن منقذ عبدی قاتل حضرت علیاکبر، حرمله قاتل علیاصغر، بجدل بن سلیم قطعکننده انگشت امام حسین (ع)[۶] پس از کشته شدن قاتلان امام حسین (ع) و یارانش در کوفه، سپاه مختار با همت مضاعف به جنگ سپاه شام رفتند و با شجاعت تمام سپاه عظیم شام را شکست دادند. در این جنگ عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر و جمعی دیگر از فرماندهان سپاه شام به قتل رسیدند. ابراهیم، فرمانده سپاه مختار سر عبید الله بن زیاد و دیگر فرماندهان سپاه شام را نزد مختار فرستاد و او نیز آنها را نزد امام سجاد (ع) و محمد بن حنفیه ارسال کرد[۷]. منابع تاریخی مینویسند: مختار قصد داشت خلافت را به آلرسول (ص) واگذار کند که در جنگ با عبدالله بن زبیر - که در صدد تحکیم خلافت خود و بیعت مردم با وی بود -شکست خورد و کشته شد[۸].
زمانی که سر عبیداللّه و دیگر قاتلان امام حسین (ع) را برای امام سجاد (ع) آوردند، آن حضرت سجده شکر بهجا آورد و برای مختار دعا و طلب خیر کرد. امام باقر (ع) نیز در ملاقات با پسر مختار، سهبار برای مختار طلب رحمت کردند و در جواب پسر وی که میگفت مردم از پدرم بدگویی میکنند، فرمود: خدا منزه است، پدرم خبر داد که مهریه مادرم از پولی بوده که مختار فرستاده است. آیا مختار نبود که خانههای ما را آباد کرد؟ و قاتلان ما را کشت؟ و برای ما خونخواهی کرد؟ خدا او را رحمت کند! پدرم به من خبر داد که مختار، شبها در خانه فاطمه (س)، دختر علی بن ابیطالب (ع) میرفت و او برایش زیرانداز میگذاشت و تکیهگاه مینهاد و آنگاه مختار از او حدیث میشنید... ؛ هیچ حقی از مانزد کسی نبود مگر اینکه مختار آن را طلب کرد و قاتلان ما را کُشت و خونخواه ما شد. امام باقر (ع) همچنین در روایتی دیگر فرمود: از مختار بدگویی نکنید که قاتلین ما را کُشت و انتقام خون ما را گرفت و بیوههای ما را شوهر داد و در زمان تنگدستی به ما کمک کرد[۹].
تأیید قیام زید
زید یکی از فرزندان امام سجاد (ع) بود که پس از امام باقر (ع) از عزیزترین آنها به شمار میرفت. شیخ مفید در کتاب ارشاد در شأن او مینویسد: زید بن علی بن الحسین (ع) پس از امام باقر (ع)، شریفترین و برترین برادران آن حضرت بود. او مردی عابد و پرهیزکار، فقیه، سخاوتمند و شجاع بود و برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر و خونخواهی حسین (ع) با شمشیر قیام کرد[۱۰]. وی یکی از انقلابیون بزرگ تاریخ است[۱۱] که بر ضدّ حکومت ننگین هشام بن عبدالملک قیام کرد. زید در سال ۱۱۹ یا ۱۲۰ هجری مخفیانه وارد کوفه شد و مردم را بر ضدّ حکومت هشام فراخواند. افراد زیادی با او بیعت کردند که تعداد آنان را از دههزار تا هشتادهزار نوشتهاند، اما زمان درگیری طبق سنّت پیشین، اطراف او را خالی کردند و وی را در برابر سپاه یوسف بن عمر ثقفی، فرماندار هشام در عراق تنها گذاردند و به این ترتیب او در سوم صفر سال ۱۲۰ یا ۱۲۱ هجری به شهادت رسید[۱۲].
امام باقر (ع) در عصر قیام زید نبود؛ وی شش سال قبل از شهادت زید یعنی در سال ۱۱۴ هجری شهید شده بود، اما در عباراتی قیام وی را پیشبینی و تأیید میکرد: سدیر صیرفی میگوید: در محضر امام باقر (ع) بودم. زید فرزند امام سجاد (ع) [و برادر امام باقر (ع)] وارد شد. امام باقر (ع) دست بر روی شانه زید گذاشت و فرمود: این، سرور خاندان هاشم است، هرگاه شما را دعوت کرد، او را اجابت کنید و هرگاه از شما یاری خواست، او را یاری نمایید[۱۳]. در روایتی دیگر آن حضرت به نقل از پیامبر اکرم (ص) میفرمود: روزی رسول خدا (ص) به حسین (ع) فرمود: ای حسین! از صلب تو مردی به نام زید خارج میشود. او و یارانش در روز قیامت، بر فراز گردنهای مردم با کمال نورانیت و شکوه گام مینهند و بدون حساب وارد بهشت میشوند[۱۴]. زمانی که خبر شهادت زید به امام صادق (ع) رسید، گریست و فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»؛ عمویم زید را به حساب خدا میآورم. او نیکو عمویی بود؛ همانا عمویم زید هم برای دنیای ما بود و هم برای آخرت ما. سوگند به خدا او شهید از دنیا رفت. همچون شهیدانی که همراه رسول خدا (ص) و علی و حسن و حسین به شهادت رسیدند[۱۵]. در روایت دیگر از آن حضرت آمده است: زید مردی عالم و راستگو بود. شما را بهسوی خودش دعوت نمیکرد؛ بلکه شما را به راهی که مورد رضایت آل محمد (ص) است فرا میخواند، و اگر او پیروز میشد، به وعده خود وفا میکرد[۱۶].
تأیید کمیت بن زید اسدی شاعر آزاده اهلبیت (ع)
کمیت بن زید اسدی از شاعران بزرگ دودمان بنیاسد است که با امام باقر و امام صادق (ع) معاصر بود. وی در سال ۶۰ هجری در کوفه متولد شد و در سال ۱۲۶، در عصر خلافت مروان به جرم دفاع از اهلبیت (ع) به شهادت رسید[۱۷]. کمیت از شاعران شیعه و آزادهای بود که همواره در مدح امامان (ع) و خاندان رسالت شعر میسرود و به بدگویی از نظام حاکم و طاغوتیان میپرداخت؛ به همین دلیل همواره تحت تعقیب و فراری بود. روزی امام باقر (ع) به وی مژده داد تا زمانی که از ما دفاع میکنی، مورد تأیید روحالقدس (جبرئیل) هستی[۱۸]. آن حضرت مکرّر کمیت اسدی را دعا کرده و اعمال او را میستود و تأیید میکرد[۱۹]. بدیهی است تأیید آن حضرت از اشعار ضد طاغوتی کمیت، در حقیقت تأیید نهضت شیعی و تثبیت خط فکری مبارزه همیشگی با طاغوتیان بود.
تأیید قیام برای امر به معروف و نهی از منکر از سوی امام صادق (ع)
عبدالله بن حسن مثنی - نوه امام حسن مجتبی (ع) که به عبداللّه محض مشهور است - با جمعی برای پسرش محمد - معروف به نفس زکیه -بیعت میگرفت تا بر ضدّ طاغوت وقت، منصور دوانیقی قیام کند. شیخ مفید نقل میکند: عبدالله محض از امام صادق (ع) نیز تقاضا کرد که با پسرش برای این قیام بیعت کرده و او را مورد تأیید قرار دهد. امام صادق در پاسخ تقاضای او فرمود: ای عبدالله! اگر میپنداری که پسرت همان مهدی موعود است[۲۰]، بدان که این، او نیست و نه اکنون زمان خروج مهدی (ع) است و اگر میخواهی به محمد [پسرت] دستور دهی بهخاطر قاطعیت در امر خدا و اجرای امر به معروف و نهی از منکر قیام کند، سوگند به خدا ما تو را که پیرمرد ما هستی، وانگذاریم و با پسرت برای قیام بیعت کنیم[۲۱]. امام صادق (ع) در این بیان، گرچه کلیت این قیام را تأیید نمیکند، اما با صراحت، قیام برضد طاغوت را به شرطی که بر اساس صحیح و اقامه امر به معروف و نهی از منکر باشد تأیید میفرماید.
نهضت شهید فخ
یکی از نهضتهای خونین در عصر پیشوایان معصوم، نهضت حسین بن علی بن حسن مثلث مشهور به شهید فخ است. از آنجا که وی به همراه یارانش در سرزمین فخ- نزدیک مکه - با سپاه هادی عباسی به شهادت رسیدند، وی را شهید فخ نامیدهاند. این واقعه در سال ۱۶۹ هجری و در زمان امامت امام کاظم (ع) به وقوع پیوست. این قیام در بسیاری از جهات از جمله به شهادترسیدن قیامکنندگان، به حادثه کربلا شباهت دارد[۲۲]. وی با اذن و تأیید امام کاظم (ع) به این قیام دست زد. چنانکه خود شهید فخ میگوید: ما دست به نهضت نزدیم، مگر پس از مشورت با امام کاظم (ع) که او به نهضت فرمان داد[۲۳]. امام کاظم (ع) در آخرین وداع با حسین بن علی (شهید فخ) به وی فرمود: ای پسر عمو! تو کشته خواهی شد؛ پس نیکو بجنگ، زیرا این قوم فاسق هستند. آنها اظهار ایمان میکنند ولی در دل مشرکند... من مصیبت شما جماعت را به حساب خدا میگذارم و در صبر بر این مصیبت، از خدا طلب ثواب دارم[۲۴]. امام کاظم (ع) در این سخنان ضمن آنکه خبر از شهادت حسین بن علی (شهید فخ) میدهد، او را به قیام تشویق میکند و میفرماید: نیکو جنگ کن و به این ترتیب قیام وی را که در برابر فاسقان است تأیید میفرماید. پس از شهادت وی و یارانش امام کاظم (ع) فرمود: حسین درگذشت ولی سوگند به خدا او مسلمانی شایسته، روزهدار و شب زندهدار بود. امر به معروف و نهی از منکر میکرد و در میان دودمانش بینظیر بود[۲۵].
امام جواد (ع) نیز در مورد وی فرموده است: پس از ماجرای عاشورای حسینی، هیچ حادثهای برای ما بزرگتر از حادثه قتل شهید فخ و یارانش نبود[۲۶]. اینها نمونهای از نهضتها و قیامهای مکتبی و اعتراضات برضد حاکمان طاغوت در عصر ائمه اطهار (ع) بود که مورد تأیید ایشان قرار داشت. از اینهمه روشن میشود که خاندان اهلبیت (ع) در مبارزهای بیامان با حاکمان جور قرار داشتند و همواره افرادی را که در این راه گام مینهادند و ادعایی جز حمایت از خاندان پیامبر (ص) و اقامه امر به معروف و نهی از منکر نداشتند، مورد تأیید قرار میدادند. گرچه خود بنا به مصالحی رهبری مستقیم و آشکار این قیامها را عهدهدار نمیشدند»[۲۷]
علت حضور نداشتن اهل بیت به عنوان سران قیامها
تردیدی نیست [برخی] قیامها در مجموع مفید بوده و زمینهساز و موجب تحصیل امتیازات نسبی بود و از اینروی ایشان در عین تقیه، آن قیامها را تأیید میفرمودند، ولی حضور شخص ایشان به عنوان رهبر رسمی قیام، برخلاف مصالح عالیه جامعه اسلامی و خط راستین تشیع بود. برای رعایت این مصلحت بود که گاهی مشاهده میکنیم پیشوای معصوم در خصوص رهبر یک نهضت مکتبی و مورد تأیید اهلبیت (ع) در ظاهر بدگویی میکرد و یا او را مورد نکوهش قرار میداد. این موضعگیری سبب میشد محور اصلی خط تشیع حفظ شده و چهبسا در مجموع، به نفع قیامکنندگان نیز خاتمه یابد. نکوهش امام موجب میشد یک قیام کمتر مورد توجه طاغوتیان قرار گرفته و با دوام بیشتر، ضربات مهلکتری به آنان وارد سازد؛ افزون بر این، عدم حضور مستقیم امام در متن قیام و یا عدم پاسخ مثبت به درخواست قیامکنندگان، موجبات حفظ محور اصلی خط تشیع را فراهم آورده و گامی در راستای عاقبتاندیشی برای حفظ مصالح عالیه اسلام و جامعه اسلامی تلقی میشد. توجه به نمونههایی، این موضوع را برای ما آشکارتر میسازد.
عدم پاسخ مثبت امام سجاد (ع) به درخواست مختار
بر اساس منابع تاریخی، مختار پس از آنکه موفق شد در کوفه شیعیانی را بهسوی خود جذب نماید، به امام سجاد (ع) نامه نوشت و از آن حضرت استمدادطلبید. ولی آن حضرت بنا به مصالحی پاسخ مثبت خود را ابراز نکرد، بلکه اختیار اینکار را به عمویش محمد بن حنفیه واگذارد و از اینروی وی به سراغ محمد بن حنفیه رفت[۲۸]. اتخاذ این موضع از جانب امام سجاد (ع) با توجه به شرایط و اوضاع سیاسی آن عصر بهطور کامل منطقی و درست بود، زیرا امام زین العابدین (ع) در آن شرایط خاص نمیتوانست اقدام خاصی انجام دهد، چراکه هر اقدامی میتوانست نابودی تشیع را در پی داشته باشد. ایشان رابطه مستقیم با این حرکت را به مصلحت ندید، ضمن آنکه این نهضت را نیز تأیید میکرد و به همین دلیل رهبری او را به محمد بن حنفیه واگذار کرد و فرمود: ای عمو! اگر بردهای زنگی هم به حمایت از ما اهلبیت (ع) قیام کند، حمایت او بر مردم لازم است. در این مورد به شما ولایت میدهم، هرطور صلاح میدانی عمل کن[۲۹]. ایشان با وجود تأیید قیام مختار، برای آنکه بهانه به دست امویان ندهد، در مواردی هم از او بیزاری میجست[۳۰]. علت برخورد امام این بود تا خیال حکومت را از جانب خود راحت کند تا ایشان را به همکاری با مخالفان متهم نسازد.
عدم همراهی مستقیم ائمه (ع) با شورش علویان
در عصر ائمه اطهار (ع) شورشها و مقاومتهای فراوانی از سوی علویان بر ضد حاکمیت جور به وقوع پیوست. این نهضتها اگرچه گاهی پیروزیهای نسبی به دست میآوردند، اما همه آنها در نهایت ناکام مانده شکست میخوردند. یکی از دلایل ناکامی این قیامها، سرکوبگری شدید از سوی حاکمیت بود. حاکمان جور برای سرکوب علویان از تاکتیکهای پیشرفته نظامی - اطلاعاتی همراه با خشونت و بیرحمی بهره میبردند و علویان را که نیروی کافی و تجربه چندانی در اختیار نداشتند به شکست وادار میکردند. فشار سنگین و اختناق حاکم، سبب ترس بیش از اندازه مردم برای شرکت در حرکتهای مخالف حاکمیت شده بود. این فشار، به ویژه در مورد شیعیان بیش از دیگران بود. عامل دوم فقدان تیزبینی و بصیرت کافی و تحلیل دقیق از شرایط حاکم بود. فشار و اختناق شدید گاه موجب حرکات شتابزده و به دور از سنجش دقیق و همه جانبه اوضاع میشد. برخی حتی بدون رایزنی کافی و بدون مشورت با امام، خود را آماده حرکات نظامی بر ضد حکومت میکردند. عامل سوم، کمبود نیروهای انقلابی، متعهد و آگاه بود. این عامل یکی از مهمترین عوامل ناکامی و شکست نهضتهای اسلامی بر ضد حاکمان جور به شمار میآمد و در بیان ائمه اطهار (ع) نیز در موارد متعدد به آن اشاره شده است. چنانکه امام صادق (ع) به سدیر صیرفی با اشاره به یک گله گوسفند که به قول راوی بیش از ۱۷ رأس نبود، فرمود: اگر شیعیانم به اندازه این تعداد میرسیدند، خانهنشینی برایم جایز نبود[۳۱]. و یا آن حضرت در حکایتی که پیش از این در مورد سهل خراسانی آوردیم، به وی فرمود: من چگونه قیام کنم درحالیکه تعداد شیعیانِ بهطور کامل مطیع و پیرو من، اندک هستند[۳۲]؟!
کمبود نیروهای پایبند به اصول و مبانی اسلامی و ارزشهای آن مشکلی بود که در طول تاریخ حیات، ائمه (ع)، با آن مواجه بودند. ناهماهنگی اعتقادی در عناصر انقلابی فراوان مشاهده میشد و این مسئله به ناهماهنگی در اهداف، ایجاد شکاف و آشفتگی در عمل و انگیزه میانجامید. سنگبنای انحراف از خط امامت که بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (ص) در جامعه اسلامی نهاده شد، فرقهها و گروههای مختلف به وجود آورد. فرقههایی که در موضوع امامت و مسائل کلامی برداشتهای متفاوت نسبت به شیعیان داشتند. با این اوصاف، پیشوای معصوم اوضاع جامعه را برای برپاداشتن قیام مناسب نمیدید. برجستهترین هدف سیاسی ایشان در این شرایط، حفظ جامعه اسلامی از خطر نابودی و نیز روشن نگهداشتن چراغ اسلام در کوران حوادث گوناگون بود. ائمه اطهار (ع) بهجای اقدام به مبارزه مسلحانه برضدّ ستمپیشگان، ابتدا باید با فضای عمومی جامعه که در آن انسانهایی رفاهطلب و بیتفاوت نسبت به سرنوشت سیاسی، اجتماعی و دینی بار آورده بود، مقابله میکردند. اقدام به مبارزه مسلحانه به پشتوانه چنین مردمی نه تنها نتایج مثبتی در مقابله با نظام حاکم در بر نداشت، که چهبسا به جبههگیری این مردم در برابر پیشوایان معصوم نیز منتهی میشد.
بنابراین پس از واقعه عاشورا - که البته در جای خود پشتوانهای قوی برای اقدامات بعدی بود - تلاش خاندان رسالت برای پیریزی جامعهای بیدار و آگاه صرف شد تا در پرتو ایمان، زمینه تحقق آرمانهای ارزشمند حکومت اسلامی تحت رهبری خاندان پیامبر (ص) عملی شود. ائمه اطهار (ع) از این پس با تغییر تاکتیک مبارزه به توده مردم، مهلت دادند تا پس از کسب بلوغ سیاسی لازم، به مبارزه با حاکمیت طاغوت برخیزند و زمینه تحقق نظام اسلامی را فراهم سازند. گرچه این آرمان ارزشمند در کوتاه مدت تحقق نیابد»[۳۳]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ نهجالبلاغه، ترجمه کاظم عابدینی مطلق، خطبه ۱۳۰، ص۲۵۵-۲۵۷.
- ↑ ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۶۷ به بعد؛ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۶؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸ به بعد.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.
- ↑ احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۲۶؛ ابو الحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۳۸۳.
- ↑ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ص۵۲۴.
- ↑ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۰۶-۴۱۰؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ص۲۴۴؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۷۴.
- ↑ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۲۴-۴۲۶؛ احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹.
- ↑ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۵۶۰ به بعد؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۳-۲۶۴. درباره مختار نظریههای متفاوتی ارائه شده است و روایات وارده نیز دو گونه است. اما مشهور علمای شیعه او را تأیید و از او ستایش کردهاند (ر. ک: اسدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص۲۰۵). علامه مامقانی در کتاب تنقیح المقال خود با جمعآوری روایات مدح و ذم، شیعهبودن مختار و مورد تأییدبودن عملکرد وی را نزد ائمهاطهار (ع) ثابت کرده است. وی مینویسد: بدون تردید مختار مسلمان و بلکه شیعه و معتقد به امامت امام سجاد (ع) بود. دلیل شیعهبودن او این است که وی، از امام علی (ع) شنیده بود که چند هزار نفر از بنیامیه به دست وی کشته میشوند و او این مطلب را بهطور یقینی پذیرفت. در حالیکه اهلسنت امام علی (ع) را عالم به امور پنهانی نمیدانند و اعتقاد به علم امامان از عقاید شیعه است. (اسدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص۲۰۵). و اما دلایل اعتقاد او به امامت امام سجاد (ع): ۱. روایتی وجود دارد که میگوید: امام حسین (ع) او را از آتش نجات میدهد. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۳۹). در حالیکه به اعتقاد شیعه منکر امامت، در آتش است؛ ۲. او هدایایی با ارزش را خدمت امام سجاد (ع) میفرستاد و این مطلب، دلیل است که او به امامت امام سجاد (ع) معتقد بود نه محمد بن حنفیه؛ ۳. امام سجاد و امام باقر (ع) درباره مختار دعا کردند. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۴۳-۳۴۴). در حالیکه دعا و طلب رحمت از سوی امام معصوم برای منحرف از امامت مقبول نیست. (اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۳، ص۲۰۳-۲۰۵).
- ↑ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۱.
- ↑ محمد بن نعمان بغدادی، ترجمةالارشاد، ج۲، ص۱۶۷-۱۷۰.
- ↑ زید از مادری امولد زاده شد که گویا مختار به امام سجاد (ع) بخشیده بود (ر. ک: علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۸۶).
- ↑ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۱۰۲. پس از شهادت و دفن وی توسط یارانش، مأموران هشام جسد مطهر او را از قبر خارج کردند سر از بدنش جدا ساخته و پیکرش را به مدت بیش از یکسال در مقابل بازار کوفه آویختند، پس از این مدت، به فرمان هشام یا ولید استخوانهای او را آتش زدند. قاموس الرجال، ج۴، ص۲۷۴.
- ↑ قاموسالرجال، ج۴، ص۲۶۱؛ اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۱، ص۴۷۱.
- ↑ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۰۹.
- ↑ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۳، ص۷۰.
- ↑ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۱۱.
- ↑ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۸۷؛ امینالاسلام بن علی فضل بن حسن طبرسی، اعلامالوری، ص۲۶۵.
- ↑ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۰۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۳۲.
- ↑ زیرا در آن زمان برخی محمد بن عبدالله را همان مهدی موعود (ع) میخواندند و به تصور این امر، با او بیعت میکردند.
- ↑ محمد بن نعمان بغدادی، ترجمه الارشاد، ج۲، ص۱۸۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۱.
- ↑ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۵؛ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶. نکته جالب توجه در این قیام این است که وقتی اسیران قیام فخ را نزد هادی عباسی آوردند و او فرمان قتل همگی آنها را صادر کرد، خودش نیز در همان روز مرد.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۳۱۳-۳۲۳.
- ↑ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفةالرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.
- ↑ ابوعبدالله محمد ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۴.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ شیخ عباس قمی، سفینةالبحار، ج۲، ص۷۱۴.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۳۲۳-۳۲۷.