میثم تمار: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۵۹: خط ۵۹:
میثم تمار [[فرزند]] «یحیی»، بردۀ زنی از [[بنی اسد]] بود و [[حضرت علی]] {{ع}} او را از آن [[زن]] خریداری و آزادش نمود و سپس از او پرسید: «نام تو چیست؟» گفت: نام من سالم است. فرمود: «[[رسول خدا]] {{صل}} به من خبر داده که پدر و مادرت در [[عجم]] نام تو را میثم تمار نهاده‌اند». گفت: آری، [[خدا]] و رسولش و تو ای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} راست می‌گویید و به [[خدا]] [[سوگند]] نام من میثم تمار است. حضرت فرمود: «حال نامی که [[رسول خدا]] {{صل}} برای تو فرمود، برگزین و سالم را رها کن و ما کنیه تو را»ابو سالم«قرار می‌دهیم».
میثم تمار [[فرزند]] «یحیی»، بردۀ زنی از [[بنی اسد]] بود و [[حضرت علی]] {{ع}} او را از آن [[زن]] خریداری و آزادش نمود و سپس از او پرسید: «نام تو چیست؟» گفت: نام من سالم است. فرمود: «[[رسول خدا]] {{صل}} به من خبر داده که پدر و مادرت در [[عجم]] نام تو را میثم تمار نهاده‌اند». گفت: آری، [[خدا]] و رسولش و تو ای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} راست می‌گویید و به [[خدا]] [[سوگند]] نام من میثم تمار است. حضرت فرمود: «حال نامی که [[رسول خدا]] {{صل}} برای تو فرمود، برگزین و سالم را رها کن و ما کنیه تو را»ابو سالم«قرار می‌دهیم».


او از آن [[تاریخ]] به میثم تمار و به کنیه «ابوسالم» معروف شد<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۱؛ ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۳؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۳.</ref> و چون شغل او خرما فروشی بود به میثم تمار [[شهرت]] یافت<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۵۵.</ref>.
او از آن [[تاریخ]] به میثم تمار و به کنیه «ابوسالم» معروف شد<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۱؛ ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۳؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۳.</ref> و چون شغل او خرما فروشی بود به میثم تمار [[شهرت]] یافت<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۱۳۵۵.</ref>.


== [[ایمان]] و اعتقادِ میثم تمار ==
== [[ایمان]] و اعتقادِ میثم تمار ==
[[شیخ طوسی]] و بسیاری از بزرگان و علمای [[اسلام]]، میثم تمار را از اصحاب خاص [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به شمار آورده‌اند<ref>رجال طوسی ص۵۸، ش۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۲۹، ص۹۴.</ref>. [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} در ضمن [[حدیثی]] او را از [[حواریون]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به شمار آورده است<ref>الاختصاص، ص۳ و ۷.</ref>.
[[شیخ طوسی]] و بسیاری از بزرگان و علمای [[اسلام]]، میثم تمار را از اصحاب خاص [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به شمار آورده‌اند<ref>رجال طوسی ص۵۸، ش۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۲۹، ص۹۴.</ref>. [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} در ضمن [[حدیثی]] او را از [[حواریون]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به شمار آورده است<ref>الاختصاص، ص۳ و ۷.</ref>.


میثم تمار از [[شیعیان]] [[مخلص]] و [[یاران باوفای امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود و با آن حضرت در پنهان و آشکار رفت و آمد داشت و از [[اسرار]] کانون [[علم]] و معدن [[حکمت]] [[علی]] {{ع}} بهره وافی برد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۵۵-۱۳۵۶.</ref>.
میثم تمار از [[شیعیان]] [[مخلص]] و [[یاران باوفای امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود و با آن حضرت در پنهان و آشکار رفت و آمد داشت و از [[اسرار]] کانون [[علم]] و معدن [[حکمت]] [[علی]] {{ع}} بهره وافی برد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۱۳۵۵-۱۳۵۶.</ref>.


== [[آگاهی]] به [[اسرار]] و حوادث آینده ==
== [[آگاهی]] به [[اسرار]] و حوادث آینده ==
میثم تمار به سبب نزدیکی به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} و استعداد فراوان توانست به برخی از [[اسرار]] [[نهان]] و حوادث آینده [[آگاهی]] یابد که نمونه‌هایی را ذکر می‌کنیم: «صالح بن میثم» از ابو خالد نقل می‌کند که می‌گفت: روز جمعه‌ای با میثم تمار در آب [[فرات]] سوار کشتی شدیم، ناگاه باد بسیار تندی وزیدن گرفت، در این موقع میثم تمار سر از کشتی بیرون کرد و بعد از دیدن آن باد، به ما گفت: کشتی را محکم ببندید که این باد، باد عاصف است، و به شدت خواهد وزید و [[معاویه]] در همین [[ساعت]] به هلاکت رسید.
میثم تمار به سبب نزدیکی به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} و استعداد فراوان توانست به برخی از [[اسرار]] [[نهان]] و حوادث آینده [[آگاهی]] یابد که نمونه‌هایی را ذکر می‌کنیم: «صالح بن میثم» از ابو خالد نقل می‌کند که می‌گفت: روز جمعه‌ای با میثم تمار در آب [[فرات]] سوار کشتی شدیم، ناگاه باد بسیار تندی وزیدن گرفت، در این موقع میثم تمار سر از کشتی بیرون کرد و بعد از دیدن آن باد، به ما گفت: کشتی را محکم ببندید که این باد، باد عاصف است، و به شدت خواهد وزید و [[معاویه]] در همین [[ساعت]] به هلاکت رسید.


ابو خالد می‌گوید: از خبر غیبی که میثم تمار داده بود در عجب بودم و برای صدق آن [[صبر]] کردم تا [[جمعه]] [[آینده]] که قاصدی از [[شام]] آمد، با او [[ملاقات]] کردم و از [[شام]] خبر گرفتم و گفتم: ای [[بنده خدا]] چه خبر داری؟ گفت: [[مردم]] به [[بهترین]] حال هستند، [[امیرالمؤمنین]] ([[معاویه]]) از [[دنیا]] رفت و [[مردم]] با [[یزید]] پسر او [[بیعت]] کردند! پرسیدم: [[معاویه]] چه روزی مُرد؟ گفت: [[روز جمعه]] گذشته، دانستم که میثم تمار راست گفته، و خبر او صادق بوده است<ref>رجال کشی، ص۸۰، ح۱۳۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۵۶.</ref>
ابو خالد می‌گوید: از خبر غیبی که میثم تمار داده بود در عجب بودم و برای صدق آن [[صبر]] کردم تا [[جمعه]] [[آینده]] که قاصدی از [[شام]] آمد، با او [[ملاقات]] کردم و از [[شام]] خبر گرفتم و گفتم: ای [[بنده خدا]] چه خبر داری؟ گفت: [[مردم]] به [[بهترین]] حال هستند، [[امیرالمؤمنین]] ([[معاویه]]) از [[دنیا]] رفت و [[مردم]] با [[یزید]] پسر او [[بیعت]] کردند! پرسیدم: [[معاویه]] چه روزی مُرد؟ گفت: [[روز جمعه]] گذشته، دانستم که میثم تمار راست گفته، و خبر او صادق بوده است<ref>رجال کشی، ص۸۰، ح۱۳۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۱۳۵۶.</ref>


== میثم تمار و استقبال از [[شهادت]] ==
== میثم تمار و استقبال از [[شهادت]] ==
میثم تمار به قدری به [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} [[وفادار]] بود که در [[عشق]] و [[اخلاص]] خود سر از پا نمی‌شناخت و هنگامی که [[علی]] {{ع}} به او خبر شهادتش را داد، خوشحال شد و [[شهادت]] در [[راه]] آن حضرت را افتخار خود به حساب آورد. داستان خبر از [[شهادت]] میثم تمار چنین است:
میثم تمار به قدری به [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} [[وفادار]] بود که در [[عشق]] و [[اخلاص]] خود سر از پا نمی‌شناخت و هنگامی که [[علی]] {{ع}} به او خبر شهادتش را داد، خوشحال شد و [[شهادت]] در راه آن حضرت را افتخار خود به حساب آورد. داستان خبر از [[شهادت]] میثم تمار چنین است:


روزی [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به میثم تمار فرمود: «ای میثم تمار، تو پس از من دستگیر می‌شوی و بر دار آویخته خواهی شد، روز دوم از بینی و دهانت [[خون]] جاری می‌شود که محاسنت به [[خون]] رنگین می‌گردد! و روز سوم بر تو نیزه‌ای زده شود که [[جان]] خواهی سپرد، پس [[منتظر]] چنین روزی باش». سپس حضرت محل و موضع دار او را معرفی کرد و فرمود: «جایی که تو را به دار می‌کشند، کنار [[خانه]] [[عمرو بن حریث]] است و تو دهمین نفر از ده تن خواهی بود که به دار آویخته شده‌اند و چوبه دار تو از همه چوبه‌ها کوتاه‌تر خواهد بود و به [[زمین]] نزدیک‌تر است و درخت خرمایی را که تو بر چوب تنۀ آن بر دار کشیده می‌شوی، نشانت خواهم داد». سپس حضرت او را با خود به کنار [[خانه]] [[عمرو بن حریث]] بردند و درخت را به وی نشان دادند. که بعدها به آن آویخته شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۲؛ رجال کشی، ص۸۴ ح۱۳۹؛ و ر. ک: ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۳.</ref>.
روزی [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به میثم تمار فرمود: «ای میثم تمار، تو پس از من دستگیر می‌شوی و بر دار آویخته خواهی شد، روز دوم از بینی و دهانت [[خون]] جاری می‌شود که محاسنت به [[خون]] رنگین می‌گردد! و روز سوم بر تو نیزه‌ای زده شود که [[جان]] خواهی سپرد، پس [[منتظر]] چنین روزی باش». سپس حضرت محل و موضع دار او را معرفی کرد و فرمود: «جایی که تو را به دار می‌کشند، کنار [[خانه]] [[عمرو بن حریث]] است و تو دهمین نفر از ده تن خواهی بود که به دار آویخته شده‌اند و چوبه دار تو از همه چوبه‌ها کوتاه‌تر خواهد بود و به [[زمین]] نزدیک‌تر است و درخت خرمایی را که تو بر چوب تنۀ آن بر دار کشیده می‌شوی، نشانت خواهم داد». سپس حضرت او را با خود به کنار [[خانه]] [[عمرو بن حریث]] بردند و درخت را به وی نشان دادند. که بعدها به آن آویخته شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۲؛ رجال کشی، ص۸۴ ح۱۳۹؛ و ر. ک: ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۳.</ref>.


میثم تمار از همان زمان که از چگونگی مرگش [[آگاه]] شد، همواره کنار آن درخت خرما رفت و آمد می‌کرد و کنار آن [[نماز]] می‌گزارد و با درخت زمزمه عاشقانه می‌کرد و می‌گفت: چه درخت خرمای با [[برکت]] و فرخنده‌ای که من برای تو [[خلق]] شدم و تو برای من [[رشد]] کرده‌ای. پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میثم تمار همواره به آن درخت سرکشی می‌کرد تا آن را بریدند، او هم چنین مواظب تنه آن درخت بود و از کنار آن آمد و شد داشت و به آن می‌نگریست و هرگاه [[عمرو بن حریث]] را می‌دید به او می‌گفت: من در [[آینده]] [[همسایه]] تو خواهم شد، [[حق]] [[همسایگی]] مرا [[نیکو]] بدار<ref>بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۵۷-۱۳۵۸.</ref>
میثم تمار از همان زمان که از چگونگی مرگش [[آگاه]] شد، همواره کنار آن درخت خرما رفت و آمد می‌کرد و کنار آن [[نماز]] می‌گزارد و با درخت زمزمه عاشقانه می‌کرد و می‌گفت: چه درخت خرمای با [[برکت]] و فرخنده‌ای که من برای تو [[خلق]] شدم و تو برای من [[رشد]] کرده‌ای. پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میثم تمار همواره به آن درخت سرکشی می‌کرد تا آن را بریدند، او هم چنین مواظب تنه آن درخت بود و از کنار آن آمد و شد داشت و به آن می‌نگریست و هرگاه [[عمرو بن حریث]] را می‌دید به او می‌گفت: من در [[آینده]] [[همسایه]] تو خواهم شد، [[حق]] [[همسایگی]] مرا [[نیکو]] بدار<ref>بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۱۳۵۷-۱۳۵۸.</ref>


== آخرین [[سفر]] [[حج]] و [[ملاقات]] با [[ام سلمه]] ==
== آخرین [[سفر]] [[حج]] و [[ملاقات]] با [[ام سلمه]] ==
میثم تمار در آخرین سال عمرش که سال شصت هجری بود، [[حج]] (و به قول کشی، [[عمره]])<ref>اصح آن است که عمره مفرده آورد، زیرا در حج آن سال امام حسین {{ع}} در مکه بودند، و قبل از انجام مناسک حج، مجبور به ترک مکه شدند و میثم قبل از حج در کوفه به شهادت رسید.</ref> گزارد و در [[مدینه]] نزد [[ام سلمه]] [[همسر گرامی رسول خدا]] {{صل}} رفت، [[ام سلمه]] از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: مردی عراقی هستم. [[ام سلمه]] از او خواست نَسَب خویش را بگوید. او گفت: من [[غلام]] و [[آزاده]] شدۀ [[علی]] {{ع}} هستم. [[ام سلمه]] گفت: آیا تو [[هیثمی]]؟ گفت: نه من میثم تمار هستم. [[ام سلمه]] گفت: سبحان الله به [[خدا]] [[سوگند]]، بسیار می‌شنیدم که [[رسول خدا]] {{صل}}<ref>در رجال کشی آمده که ام سلمه گفت: «حسین بن علی {{ع}} زیاد نام تو را می‌برد».</ref> در نیمه شبی از تو یاد می‌کرد و سفارش تو را به [[علی]] {{ع}} می‌نمود. میثم تمار سراغ [[حسین بن علی]] {{ع}} را گرفت، گفت: او در نخلستان است<ref>از این عبارت استفاده می‌شود که حضور میثم نزد ام سلمه، قبل از ماه رجب شصت هجری، بوده است، زیرا حضرت حسین {{ع}} در ماه رجب پس از هلاکت معاویه از مدینه به مکه هجرت نمودند.</ref>. میثم تمار گفت: به او بگو که من [[دوست]] داشتم تو را ببینم و بر تو [[سلام]] دهم، و ما به زودی در پیشگاه [[خداوند تعالی]] همدیگر را [[ملاقات]] خواهیم کرد، امروز [[فرصت]] [[دیدار]] او را ندارم و می‌خواهم بازگردم. آن‌گاه [[ام سلمه]] بوی خوشی ‌طلبید و [[محاسن]] او را معطر نمود. میثم تمار گفت: ای [[ام سلمه]]، تو [[محاسن]] مرا خوشبو کردی ولی به زودی همین محاسن در راه [[محبت]] [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} به [[خون]] خضاب خواهد شد. [[ام سلمه]] پرسید: چه کسی این خبر را به تو داده است؟ گفت: سرور و آقایم ([[علی]] {{ع}}) به من خبر داده است. [[ام سلمه]] گریست و گفت: او فقط سرور تو نیست که سرور من و سرور همه [[مسلمانان]] است. سپس میثم تمار از [[ام سلمه]] خداحافظی کرد و بیرون آمد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، و ص۲۹۲؛ ارشاد مفید، ص۳۲۴؛ رجال کشی، ص۸۱، ح۱۳۶.</ref>. در آن حال [[ابن عباس]] را دید و از [[علم]] [[تفسیری]] که از [[امیرمؤمنان]] {{ع}} آموخته بود به او یاد داد و خبر [[شهادت]] خود را به او گفت<ref>ر. ک: رجال کشی، ص۸۰، ح۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۵۸-۱۳۵۹.</ref>
میثم تمار در آخرین سال عمرش که سال شصت هجری بود، [[حج]] (و به قول کشی، [[عمره]])<ref>اصح آن است که عمره مفرده آورد، زیرا در حج آن سال امام حسین {{ع}} در مکه بودند، و قبل از انجام مناسک حج، مجبور به ترک مکه شدند و میثم قبل از حج در کوفه به شهادت رسید.</ref> گزارد و در [[مدینه]] نزد [[ام سلمه]] [[همسر گرامی رسول خدا]] {{صل}} رفت، [[ام سلمه]] از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: مردی عراقی هستم. [[ام سلمه]] از او خواست نَسَب خویش را بگوید. او گفت: من [[غلام]] و [[آزاده]] شدۀ [[علی]] {{ع}} هستم. [[ام سلمه]] گفت: آیا تو [[هیثمی]]؟ گفت: نه من میثم تمار هستم. [[ام سلمه]] گفت: سبحان الله به [[خدا]] [[سوگند]]، بسیار می‌شنیدم که [[رسول خدا]] {{صل}}<ref>در رجال کشی آمده که ام سلمه گفت: «حسین بن علی {{ع}} زیاد نام تو را می‌برد».</ref> در نیمه شبی از تو یاد می‌کرد و سفارش تو را به [[علی]] {{ع}} می‌نمود. میثم تمار سراغ [[حسین بن علی]] {{ع}} را گرفت، گفت: او در نخلستان است<ref>از این عبارت استفاده می‌شود که حضور میثم نزد ام سلمه، قبل از ماه رجب شصت هجری، بوده است، زیرا حضرت حسین {{ع}} در ماه رجب پس از هلاکت معاویه از مدینه به مکه هجرت نمودند.</ref>. میثم تمار گفت: به او بگو که من [[دوست]] داشتم تو را ببینم و بر تو [[سلام]] دهم، و ما به زودی در پیشگاه [[خداوند تعالی]] همدیگر را [[ملاقات]] خواهیم کرد، امروز فرصت دیدار او را ندارم و می‌خواهم بازگردم. آن‌گاه [[ام سلمه]] بوی خوشی ‌طلبید و محاسن او را معطر نمود. میثم تمار گفت: ای [[ام سلمه]]، تو محاسن مرا خوشبو کردی ولی به زودی همین محاسن در راه [[محبت]] [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} به [[خون]] خضاب خواهد شد. [[ام سلمه]] پرسید: چه کسی این خبر را به تو داده است؟ گفت: سرور و آقایم ([[علی]] {{ع}}) به من خبر داده است. [[ام سلمه]] گریست و گفت: او فقط سرور تو نیست که سرور من و سرور همه [[مسلمانان]] است. سپس میثم تمار از [[ام سلمه]] خداحافظی کرد و بیرون آمد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، و ص۲۹۲؛ ارشاد مفید، ص۳۲۴؛ رجال کشی، ص۸۱، ح۱۳۶.</ref>. در آن حال [[ابن عباس]] را دید و از [[علم]] [[تفسیری]] که از [[امیرمؤمنان]] {{ع}} آموخته بود به او یاد داد و خبر [[شهادت]] خود را به او گفت<ref>ر. ک: رجال کشی، ص۸۰، ح۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۱۳۵۸-۱۳۵۹.</ref>


== [[عبیدالله بن زیاد]] و دستگیری میثم تمار ==
== [[عبیدالله بن زیاد]] و دستگیری میثم تمار ==
خط ۸۶: خط ۸۶:
میثم تمار چون بر عبیدالله بن زیاد وارد شد، کسی به او گفت: این مرد از مقرب‌ترین و برگزیده‌ترین افراد در نظر [[ابوتراب]] بوده است. عبیدالله گفت: وای بر شما، همین مرد عجمی توانسته بود این چنین [[قرب]] و [[منزلت]] نزد [[علی]] پیدا کند؟ گفتند: آری، [[عبیدالله بن زیاد]] از روی [[تمسخر]] به میثم تمار گفت: «پروردگارت کجاست؟» میثم تمار بلافاصله گفت: «[[پروردگار]] من در کمین هر [[ستمکاری]] است و تو یکی از آنهایی». عبیدالله بن زیاد پس از این گفت و گو که سخت عصبانی بود، [[دستور]] داد، میثم تمار را به [[زندان]] انداختند. از قضا [[مختار ثقفی]] هم با او و هم زمان [[زندان]] شد. میثم تمار در گوشه [[زندان]] حقایقی را به [[مختار ثقفی]] آموخت و ضمناً به او گفت: تو به زودی از زندان این مرد آزاد می‌شوی و برای [[خونخواهی امام حسین]] {{ع}} و یارانش [[خروج]] خواهی کرد و این [[ستمگری]] را که اینک در [[زندان]] او هستیم خواهی کشت، و با همین پایت چهره و گونه‌هایش را لگد خواهی کرد.
میثم تمار چون بر عبیدالله بن زیاد وارد شد، کسی به او گفت: این مرد از مقرب‌ترین و برگزیده‌ترین افراد در نظر [[ابوتراب]] بوده است. عبیدالله گفت: وای بر شما، همین مرد عجمی توانسته بود این چنین [[قرب]] و [[منزلت]] نزد [[علی]] پیدا کند؟ گفتند: آری، [[عبیدالله بن زیاد]] از روی [[تمسخر]] به میثم تمار گفت: «پروردگارت کجاست؟» میثم تمار بلافاصله گفت: «[[پروردگار]] من در کمین هر [[ستمکاری]] است و تو یکی از آنهایی». عبیدالله بن زیاد پس از این گفت و گو که سخت عصبانی بود، [[دستور]] داد، میثم تمار را به [[زندان]] انداختند. از قضا [[مختار ثقفی]] هم با او و هم زمان [[زندان]] شد. میثم تمار در گوشه [[زندان]] حقایقی را به [[مختار ثقفی]] آموخت و ضمناً به او گفت: تو به زودی از زندان این مرد آزاد می‌شوی و برای [[خونخواهی امام حسین]] {{ع}} و یارانش [[خروج]] خواهی کرد و این [[ستمگری]] را که اینک در [[زندان]] او هستیم خواهی کشت، و با همین پایت چهره و گونه‌هایش را لگد خواهی کرد.


این [[اخبار غیبی]] را میثم تمار به [[مختار ثقفی]] گفت و طولی نکشید که [[ابن زیاد]]، [[مختار ثقفی]] را برای کشتن فرا خواند، ناگاه پیک<ref>عبدالله عمر به سفارش همسرش که خواهر مختار بود نزد یزید از مختار شفاعت کرد و یزید پیکی را برای آزادی مختار به کوفه فرستاد.</ref> با نامه‌ای از سوی [[یزید بن معاویه]] خطاب به [[ابن زیاد]] رسید که به او [[دستور]] داده بود [[مختار ثقفی]] را [[آزاد]] کند<ref>طبق نقل مورخان، مختار پس از شهادت امام حسین {{ع}} و یارانش از زندان آزاد شد، و پس از قیام توابین با آنان هم‌پیمان شد و علیه قاتلان امام حسین {{ع}} و قیام کرد.</ref>. و به این ترتیب طولی نکشید که [[خبر غیبی]] که میثم تمار به [[مختار ثقفی]] داده بود که تو [[آزاد]] می‌شوی به وقوع پیوست<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۵۹-۱۳۶۰.</ref>.
این [[اخبار غیبی]] را میثم تمار به [[مختار ثقفی]] گفت و طولی نکشید که [[ابن زیاد]]، [[مختار ثقفی]] را برای کشتن فرا خواند، ناگاه پیک<ref>عبدالله عمر به سفارش همسرش که خواهر مختار بود نزد یزید از مختار شفاعت کرد و یزید پیکی را برای آزادی مختار به کوفه فرستاد.</ref> با نامه‌ای از سوی [[یزید بن معاویه]] خطاب به [[ابن زیاد]] رسید که به او [[دستور]] داده بود [[مختار ثقفی]] را [[آزاد]] کند<ref>طبق نقل مورخان، مختار پس از شهادت امام حسین {{ع}} و یارانش از زندان آزاد شد، و پس از قیام توابین با آنان هم‌پیمان شد و علیه قاتلان امام حسین {{ع}} و قیام کرد.</ref>. و به این ترتیب طولی نکشید که خبر غیبی که میثم تمار به [[مختار ثقفی]] داده بود که تو [[آزاد]] می‌شوی به وقوع پیوست<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۱۳۵۹-۱۳۶۰.</ref>.


== میثم تمار در بالای دار ==
== میثم تمار در بالای دار ==
خط ۹۳: خط ۹۳:
سخنان حقّ‌گوی این رادمرد [[الهی]] و یار [[راستین]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[روحیه]] [[مردم کوفه]] اثر مثبت گذاشت و برای [[دستگاه حکومت]] خطرآفرین شد. به [[عبیدالله بن زیاد]] خبر دادند که میثم تمار، [[خاندان]] [[بنی امیه]] را رسوا و مفتضح ساخت. آن ملعون گفت: فوراً دهانش را لگام بزنید تا دیگر نتواند سخن بگوید، این عمل شرم‌آور تا آن روز سابقه نداشته است، و این همان چیزی بود که [[علی]] {{ع}} به میثم تمار خبر داده بود و به دهان میثم تمار لجام زدند تا دیگر نتواند سخن بگوید، اما روز دوم از بینی و دهان میثم تمار در بالای دار [[خون]] فرو ریخت و روز سوم در حال [[جان]] دادن بود که یکی از مزدوران [[حکومت]] [[بنی‌امیه]]، حربه‌ای به پهلوی او زد و در حالی که میثم تمار [[تکبیر]] بر زیر لب داشت، مرغ روحش به ریاض جنان و [[ملکوت]] اعلا پرواز کرد و به سوی [[معبود]] خود شتافت و همان گونه که مولایش [[علی]] {{ع}} به او خبر داده بود [[محاسن]] شریفش چون [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در لحظات آخر عمرش به [[خون]] [[خضاب]] گردید<ref>بحار الأنوار، ج ۴۲ ص ۱۲۴.</ref>.
سخنان حقّ‌گوی این رادمرد [[الهی]] و یار [[راستین]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[روحیه]] [[مردم کوفه]] اثر مثبت گذاشت و برای [[دستگاه حکومت]] خطرآفرین شد. به [[عبیدالله بن زیاد]] خبر دادند که میثم تمار، [[خاندان]] [[بنی امیه]] را رسوا و مفتضح ساخت. آن ملعون گفت: فوراً دهانش را لگام بزنید تا دیگر نتواند سخن بگوید، این عمل شرم‌آور تا آن روز سابقه نداشته است، و این همان چیزی بود که [[علی]] {{ع}} به میثم تمار خبر داده بود و به دهان میثم تمار لجام زدند تا دیگر نتواند سخن بگوید، اما روز دوم از بینی و دهان میثم تمار در بالای دار [[خون]] فرو ریخت و روز سوم در حال [[جان]] دادن بود که یکی از مزدوران [[حکومت]] [[بنی‌امیه]]، حربه‌ای به پهلوی او زد و در حالی که میثم تمار [[تکبیر]] بر زیر لب داشت، مرغ روحش به ریاض جنان و [[ملکوت]] اعلا پرواز کرد و به سوی [[معبود]] خود شتافت و همان گونه که مولایش [[علی]] {{ع}} به او خبر داده بود [[محاسن]] شریفش چون [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در لحظات آخر عمرش به [[خون]] [[خضاب]] گردید<ref>بحار الأنوار، ج ۴۲ ص ۱۲۴.</ref>.


پس از [[شهادت]] میثم تمار تعدادی از خرمافروشان جسد او را شبانه و به دور از چشم مأموران ربودند و مخفیانه [[دفن]] کردند و محل [[دفن]] او اکنون [[زیارتگاه]] [[شیعیان]] در [[کوفه]] است. شهادت میثم تمار ده روز قبل از آن‌که [[امام حسین]] {{ع}} و [[اهل بیت]] و یارانش به [[عراق]] برسند، یعنی آخر ذی الحجه سال شصت [[هجری]] اتفاق افتاد<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۳؛ ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۵؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۵؛ رجال کشی، ۸۱، ح۱۳۶؛ منتهی الآمال (عربی)، ج۱، ص۴۱۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۵۹؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۷۵؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۸۳ تا۹۱.</ref>
پس از [[شهادت]] میثم تمار تعدادی از خرمافروشان جسد او را شبانه و به دور از چشم مأموران ربودند و مخفیانه [[دفن]] کردند و محل [[دفن]] او اکنون [[زیارتگاه]] [[شیعیان]] در [[کوفه]] است. شهادت میثم تمار ده روز قبل از آن‌که [[امام حسین]] {{ع}} و [[اهل بیت]] و یارانش به [[عراق]] برسند، یعنی آخر ذی الحجه سال شصت [[هجری]] اتفاق افتاد<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۳؛ ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۵؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۵؛ رجال کشی، ۸۱، ح۱۳۶؛ منتهی الآمال (عربی)، ج۱، ص۴۱۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۵۹؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۷۵؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۸۳ تا۹۱.</ref>


==همسر و فرزندان==
==همسر و فرزندان==
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']].
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']].
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:1368951.jpg|22px]] [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|'''امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت''']]
# [[پرونده:1368951.jpg|22px]] [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|'''امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']]
۱۱۸٬۰۴۱

ویرایش