شخصیت امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[شخصیت امام رضا در حدیث]] - [[شخصیت امام رضا در تاریخ اسلامی]] - [[شخصیت امام رضا در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام رضا | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[شخصیت امام رضا در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}


==[[شخصیت]] [[اخلاقی]] [[امام]]{{ع}}==
== [[شخصیت]] [[اخلاقی]] [[امام]]{{ع}} ==
===[[سخاوت امام رضا|سخاوت امام]]{{ع}}===
=== سخاوت امام{{ع}} ===
از [[اصول اخلاقی]] که در [[زندگی]] همه [[امامان]] فراوان دیده شده است، «[[جود]] و سخاوت» است. سخاوت در مقابل [[بخل]] قرار دارد.
از اصول اخلاقی که در [[زندگی]] همه [[امامان]] فراوان دیده شده است، «[[جود]] و [[سخاوت]]» است. [[سخاوت]] در مقابل [[بخل]] قرار دارد. شاید بهترین تعریف درباره سخاوت بیان [[امام رضا]]{{ع}} باشد که فرمودند: {{متن حدیث|السَّخِيُّ يَأْكُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِيَأْكُلُوا مِنْ طَعَامِهِ وَ الْبَخِيلُ لَا يَأْكُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِئَلَّا يَأْكُلُوا مِنْ طَعَامِهِ}}؛ ([[انسان]] [[سخاوتمند]] از غذای دیگران می‌خورد تا از غذای او بخورند، ولی انسان [[بخیل]] از غذای دیگران نمی‌خورد تا از غذای او نخورند)<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۰۲.</ref>.
شاید [[بهترین]] تعریف درباره سخاوت بیان [[امام رضا]]{{ع}} باشد که فرمودند: {{متن حدیث|السَّخِيُّ يَأْكُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِيَأْكُلُوا مِنْ طَعَامِهِ وَ الْبَخِيلُ لَا يَأْكُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِئَلَّا يَأْكُلُوا مِنْ طَعَامِهِ}}؛ ([[انسان]] سخاوتمند از غذای دیگران می‌خورد تا از غذای او بخورند، ولی انسان [[بخیل]] از غذای دیگران نمی‌خورد تا از غذای او نخورند)<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۰۲.</ref>.


در بررسی [[سیره امام رضا]]{{ع}} ویژگی [[بذل و بخشش]] بسیار به چشم می‌خورد. ایشان بسیار [[صدقه]] پنهانی می‌دادند و [[اموال]] خویش را بین [[نیازمندان]] تقسیم می‌نمودند. [[روایت]] شده که ایشان [[ثروت]] یک سال خود را در [[روز عرفه]] بین نیازمندان تقسیم کردند. فردی به ایشان گفت: «این‌گونه [[بخشش]]، ضرر است. [[حضرت]] فرمودند: این‌گونه بخشش ضرر و زیان نیست بلکه [[غنیمت]] است، هرگز چیزی را که به وسیله آن [[طلب]] [[اجر]] و [[کرامت]] می‌کنید، غرامت و ضرر به شمار نیاورید»<ref>سیره معصومان، ص۱۵۰.</ref>.
در بررسی [[سیره امام رضا]]{{ع}} ویژگی [[بذل و بخشش]] بسیار به چشم می‌خورد. ایشان بسیار [[صدقه]] پنهانی می‌دادند و [[اموال]] خویش را بین [[نیازمندان]] تقسیم می‌نمودند. [[روایت]] شده که ایشان [[ثروت]] یک سال خود را در [[روز عرفه]] بین نیازمندان تقسیم کردند. فردی به ایشان گفت: «این‌گونه [[بخشش]]، ضرر است. حضرت فرمودند: این‌گونه بخشش ضرر و [[زیان]] نیست بلکه [[غنیمت]] است، هرگز چیزی را که به وسیله آن طلب اجر و [[کرامت]] می‌کنید، غرامت و ضرر به شمار نیاورید»<ref>سیره معصومان، ص۱۵۰.</ref>.


هر وقت سفره [[غذا]] برای امام{{ع}} پهن می‌کردند، کاسه‌ای نزدیک ایشان قرار می‌دادند، ایشان مقداری از غذا را بر می‌داشتند و در آن کاسه می‌ریختند و به [[فقرا]] می‌دادند. و می‌فرمودند: «[[خداوند]] می‌داند که همه [[مردم]] [[قدرت]] این را ندارند که [[بنده]] [[آزاد]] کنند، بنابراین برای آنها راه دیگری قرار داده، و آن غذا دادن به فقرا است»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۷؛ چهارده معصوم{{عم}}، ص۱۰۶۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۴.</ref>
هر وقت سفره غذا برای امام{{ع}} پهن می‌کردند، کاسه‌ای نزدیک ایشان قرار می‌دادند، ایشان مقداری از غذا را بر می‌داشتند و در آن کاسه می‌ریختند و به [[فقرا]] می‌دادند. و می‌فرمودند: «[[خداوند]] می‌داند که همه [[مردم]] [[قدرت]] این را ندارند که [[بنده]] [[آزاد]] کنند، بنابراین برای آنها راه دیگری قرار داده، و آن غذا دادن به فقرا است»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۷؛ چهارده معصوم{{عم}}، ص۱۰۶۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۱۴.</ref>


===امام{{ع}} و [[احترام]] به [[کرامت انسان]]===
=== امام{{ع}} و [[احترام]] به [[کرامت انسان]] ===
[[حرمت]] نهادن به جایگاه والای انسان در [[سیره]] [[اولیای الهی]] جایگاه خاص دارد. و این جایگاه، در [[سیره عملی امام]] [[رضا]]{{ع}} به خوبی نمایان است.
[[حرمت]] نهادن به جایگاه والای انسان در [[سیره]] [[اولیای الهی]] جایگاه خاص دارد. و این جایگاه، در سیره عملی امام رضا{{ع}} به خوبی نمایان است. شبی کسی مهمان امام رضا{{ع}} بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به [[اصلاح]] چراغ پرداخت، سپس فرمود: «ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی‌کشیم»<ref>بحار الأنوار، ج۴۹، ص۲۰۲.</ref>.
شبی کسی مهمان امام رضا{{ع}} بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به [[اصلاح]] چراغ پرداخت، سپس فرمود: «ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی‌کشیم»<ref>بحار الأنوار، ج۴۹، ص۲۰۲.</ref>.
[[سیره اخلاقی امام رضا]]{{ع}}، بر پایه «[[مردم‌داری]]» و «[[احترام به حقوق]] دیگران» [[استوار]] بود. [[امام]]{{ع}} [[مردم]] را دارای [[ارزش انسانی]] می‌دانستند و از این دیدگاه با آنان برخورد می‌کردند. حتی در برخورد با [[غلامان]] و [[خادمان]] هرگز حاضر نبودند [[کرامت انسانی]] آنان را نادیده بگیرند و چیزی از [[حقوق]] آنان را فرو گذارند، و حتی در ریزترین نکته‌ها این [[کرامت]] را پاس می‌داشتند.


[[یاسر]] [[خادم]] نقل می‌کند: «هرگاه امام{{ع}} [[خلوت]] می‌کردند، تمامی [[کارگزاران]] و خدمتکاران خویش از صغیر و کبیر را جمع می‌نمودند و با هم به [[گفتگو]] می‌پرداختند. آن‌گاه که هنگام صرف [[غذا]] می‌شد، امام{{ع}} همه را از خادم و [[غلام]] و [[کارگزار]]، سر یک سفره می‌نشاندند و غذا می‌خوردند»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۰، ص۳۶۳.</ref>.
سیره اخلاقی امام رضا{{ع}}، بر پایه «[[مردم‌داری]]» و «احترام به حقوق دیگران» [[استوار]] بود. [[امام]]{{ع}} [[مردم]] را دارای ارزش انسانی می‌دانستند و از این دیدگاه با آنان برخورد می‌کردند. حتی در برخورد با [[غلامان]] و خادمان هرگز حاضر نبودند [[کرامت انسانی]] آنان را نادیده بگیرند و چیزی از [[حقوق]] آنان را فرو گذارند، و حتی در ریزترین نکته‌ها این [[کرامت]] را پاس می‌داشتند.
امام با آن همه [[گشاده‌دستی]] -که به جای خود رواست- هرگز این صفت [[شایسته]] را برابر [[اسراف]] و [[تبذیر]] و ریخت‌وپاش نمی‌داند و از کوچک‌ترین کوتاهی در این‌باره نمی‌گذرد. یاسر خادم در این‌باره می‌گوید: «روزی غلامان [[حضرت]] مشغول خوردن میوه بودند. یکی از آنها میوه‌اش را نیم خورده رها کرد و آن را دور ریخت. حضرت آن میوه نیم‌خورده را دیدند و برآشفتند و به غلامانشان فرمودند: سبحان‌اللّه! اگر از آن بی‌نیازید کسانی هستند که به آن نیاز دارند؛ آن را به کسی بدهید که نیازمند است<ref>بحار الانوار، ج۶۸، ص۱۵۷.</ref>.


[[ابراهیم بن عبّاس]] می‌گوید: «هیچ نشنیدم و ندیدم کسی [[برتر]] از [[امام رضا]]{{ع}} باشد. بر هیچ کس به سخن خویش [[بی‌مهری]] و [[ستم]] روا نداشت، سخن هیچ‌کس را نبرید، هیچ [[نیازمندی]] را بی‌پاسخ نگذاشت، پای خود در حضور هیچ‌کس دراز نکرد، هرگز غلامان و وابستگان خویش را [[ناسزا]] نگفت، به گاه [[خنده]]، قهقهه نزد. بر سفره غلامان و وابستگان خود می‌نشست، بسیار در پنهان [[صدقه]] می‌داد و به دیگران کمک می‌کرد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۴، ص۴۳۲؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۰.</ref>.
[[یاسر خادم]] نقل می‌کند: «هرگاه امام{{ع}} خلوت می‌کردند، تمامی [[کارگزاران]] و خدمتکاران خویش از صغیر و کبیر را جمع می‌نمودند و با هم به گفتگو می‌پرداختند. آن‌گاه که هنگام صرف غذا می‌شد، امام{{ع}} همه را از خادم و [[غلام]] و [[کارگزار]]، سر یک سفره می‌نشاندند و غذا می‌خوردند»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۰، ص۳۶۳.</ref>.
[[اخلاق]] والای آن حضرت سرشار از [[بزرگواری]] و کرامت بود. ایشان می‌فرمودند: «ما [[خاندان]]، [[عفو]] را از [[آل یعقوب]]، [[شُکر]] را از [[آل داود]] و [[صبر]] را از [[آل ایوب]] به [[ارث]] برده‌ایم»<ref>بحارالانوار، ج۸۹، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۴.</ref>


===[[امام]]{{ع}} و [[عیادت]] از [[بیماران]]===
امام با آن همه [[گشاده‌دستی]] ـ که به جای خود رواست ـ هرگز این صفت شایسته را برابر [[اسراف]] و [[تبذیر]] و ریخت‌وپاش نمی‌داند و از کوچک‌ترین کوتاهی در این‌باره نمی‌گذرد. یاسر خادم در این‌باره می‌گوید: «روزی غلامان حضرت مشغول خوردن میوه بودند. یکی از آنها میوه‌اش را نیم خورده رها کرد و آن را دور ریخت. حضرت آن میوه نیم‌خورده را دیدند و برآشفتند و به غلامانشان فرمودند: سبحان‌اللّه! اگر از آن بی‌نیازید کسانی هستند که به آن نیاز دارند؛ آن را به کسی بدهید که نیازمند است<ref>بحار الانوار، ج۶۸، ص۱۵۷.</ref>.
یکی از [[اخلاق پسندیده]] [[اسلامی]]، عیادت از بیماران و به طور کلی، [[دید و بازدید]] در میان [[مؤمنین]] است. در [[تاریخ]] زندگانی [[حضرت امام رضا]]{{ع}} وارد شده که آن [[حضرت]] همانند جدّ بزرگوارش [[پیامبر اسلام]]{{صل}} اگر چند [[روز]] یکی از [[دوستان]] و مؤمنین را نمی‌دید، حالش را می‌پرسید، و اگر مطّلع می‌شد که [[بیمار]] است به [[دیدار]] او می‌رفتند.


[[علی بن عبداللّه]]، خیلی [[دوست]] داشت [[خدمت]] حضرت برسد و به حضورش [[سلام]] عرض کند، امّا [[هیبت]] و [[عظمت]] آن حضرت، سبب می‌شد [[اقدام]] نکند. یک‌بار [[امام رضا]]{{ع}} مختصر کسالتی داشتند و [[مردم]] به عیادت ایشان می‌رفتند. به [[علی بن عبداللّه]] گفتند: اگر قصد دیدار و [[تشرّف]] داری، اکنون [[فرصت]] مناسبی است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضا{{ع}} خیلی به او [[احترام]] و [[ملاطفت]] کردند و خوشحالش نمودند. چندی بعد، علی بن عبداللّه مریض شد و امام رضا{{ع}} به عیادت او رفتند و آن قدر نشستند تا افرادی که در [[خانه]] او برای عیادت آمده بودند خارج شدند، آن‌گاه امام [[منزل]] او را ترک کردند<ref>مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۴۷.</ref>.
ابراهیم بن عبّاس می‌گوید: «هیچ نشنیدم و ندیدم کسی [[برتر]] از [[امام رضا]]{{ع}} باشد. بر هیچ کس به سخن خویش بی‌مهری و [[ستم]] روا نداشت، [[سخن]] هیچ‌کس را نبرید، هیچ [[نیازمندی]] را بی‌پاسخ نگذاشت، پای خود در حضور هیچ‌کس دراز نکرد، هرگز غلامان و وابستگان خویش را [[ناسزا]] نگفت، به گاه [[خنده]]، قهقهه نزد. بر سفره غلامان و وابستگان خود می‌نشست، بسیار در پنهان [[صدقه]] می‌داد و به دیگران کمک می‌کرد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۴، ص۴۳۲؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۰.</ref>.


یکی از روزها یک نفر از [[شیعیان]] آن حضرت بیمار شد و حضرت امام رضا{{ع}} برای دیدار او به خانه‌اش تشریف برده و حالش را پرسیدند. ایشان در همان چند لحظه آن بیمار را تسلّی خاطر و [[موعظه]] و [[اندرز]] داده به او فرمودند: مردم دو گروه هستند، یکی با [[مرگ]] به [[راحتی]] و [[آسایش]] دست می‌یابد و دیگری با مرگش، مردم را از [[شرّ]] خود راحت می‌کند؛ و تو اگر می‌خواهی از گروه اول باشی، [[ایمان به خدا]] و ولایتت را [[تجدید]] کن تا پس از مرگ در آسایش باشی. آن مرد چنین کرد و پس از چند لحظه در محضر پر مهر و [[محبت]] حضرت امام رضا{{ع}} [[چشم]] از [[جهان]] فرو بست<ref>داستان‌های بحارالانوار، به نقل از ج۴۹ بحار؛ نقش رهبری حضرت امام رضا{{ع}}، ص۵۵.٣.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۵.</ref>
[[اخلاق]] والای آن حضرت سرشار از [[بزرگواری]] و کرامت بود. ایشان می‌فرمودند: «ما [[خاندان]]، [[عفو]] را از [[آل یعقوب]]، شُکر را از [[آل داوود]] و [[صبر]] را از [[آل ایوب]] به [[ارث]] برده‌ایم»<ref>بحارالانوار، ج۸۹، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۱۴.</ref>


===[[برخورد امام رضا با اهل سنت|برخورد امام با بزرگان اهل سنّت]]===
=== [[امام]]{{ع}} و عیادت از بیماران ===
وقتی [[مأمون]] جلسات [[پرسش و پاسخ]] و مناظراتی را با حضور بزرگان و علمای اهل سنّت و دیگر فرق، برپا می‌نمود، [[امام]]{{ع}} با [[متانت]] و حوصله خاصی، بدون این که به آنها توهین و عقایدشان را به [[استهزاء]] بگیرد، با آنها به صورت منطقی به بحث می‌پرداختند و جوابشان را به استناد [[آیات قرآن]] و [[احکام الهی]] می‌دادند که طرفداران این فِرَق، به [[اشتباهات]] خود در [[مسائل اعتقادی]] و [[کلامی]] و... اعتراف می‌کردند. امام وقتی در یکی از مناظراتش با «[[علی بن محمّد بن جهم]]» که از علمای اهل سنّت بود، او را به اسم مورد خطاب قرار می‌دهد، با این برخورد به او می‌فهماند که در اینجا [[دشمنی]] وجود ندارد؛ لذا بعد از این جریان ابن جهم [[توبه]] می‌کند و از سخنان خود ابراز [[پشیمانی]] نموده و [[عقاید]] خود را تصحیح می‌نماید<ref>الامالی، ص۸۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۶.</ref>
یکی از [[اخلاق پسندیده]] [[اسلامی]]، عیادت از بیماران و به طور کلی، دید و بازدید در میان [[مؤمنین]] است. در [[تاریخ]] زندگانی [[حضرت امام رضا]]{{ع}} وارد شده که آن حضرت همانند جدّ بزرگوارش [[پیامبر اسلام]]{{صل}} اگر چند [[روز]] یکی از [[دوستان]] و مؤمنین را نمی‌دید، حالش را می‌پرسید، و اگر مطّلع می‌شد که [[بیمار]] است به دیدار او می‌رفتند.


===توجه امام{{ع}} به [[حقوق]] [[کارگران]]===
علی بن عبداللّه، خیلی [[دوست]] داشت خدمت حضرت برسد و به حضورش [[سلام]] عرض کند، امّا هیبت و عظمت آن حضرت، سبب می‌شد اقدام نکند. یک‌بار [[امام رضا]]{{ع}} مختصر کسالتی داشتند و [[مردم]] به عیادت ایشان می‌رفتند. به علی بن عبداللّه گفتند: اگر قصد دیدار و تشرّف داری، اکنون فرصت مناسبی است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضا{{ع}} خیلی به او [[احترام]] و ملاطفت کردند و خوشحالش نمودند. چندی بعد، علی بن عبداللّه مریض شد و امام رضا{{ع}} به عیادت او رفتند و آن قدر نشستند تا افرادی که در [[خانه]] او برای عیادت آمده بودند خارج شدند، آن‌گاه امام [[منزل]] او را ترک کردند<ref>مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۴۷.</ref>.
[[امام رضا]]{{ع}} در راستای [[دفاع]] از [[حقوق مردم]] توجه ویژه‌ای به «حقوق کارگران و [[غلامان]]» داشتند. [[سلیمان]] [[جعفری]] می‌گوید: «برای انجام کاری [[خدمت]] [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} بودم. خواستم به [[منزل]] برگردم. امام به فرمودند: با من بیا و امشب نزد ما باش... با آن [[حضرت]] رهسپار شدم تا وارد [[خانه]] شدند، هنگام غروب [[آفتاب]] بود. غلامان در خانه به بنایی و بستن میخ آخور چهارپایان و کارهای دیگر مشغول بودند. با آنان مرد رنگین‌پوستی نیز کار می‌کرد که از جمله خدمتگزاران حضرت نبود. امام{{ع}} فرمودند: این مرد که با شما کار می‌کند کیست؟ گفتند: به ما کمک می‌کند و مزدش را می‌دهیم. امام{{ع}} فرمودند: اجرتش را تعیین کرده‌اید؟ گفتند: خیر، هر چه به او بدهیم [[راضی]] است. امام{{ع}} شدیداً برآشفتند. گفتم: فدایت شوم! چرا [[خشمگین]] می‌شوید؟ فرمودند: من بارها آنان را [[نهی]] کرده‌ام از اینکه کسی را پیش از آنکه اجرتش را معین کنند، به کار گیرند. و ادامه دادند: هر کارگری بدون این که قبلاً مزد او را تعیین کرده باشی، کاری برای تو انجام دهد، اگر سه برابر آنچه مزدش است به او بپردازی، باز [[گمان]] می‌کند که از اجرت او کاسته‌ای و اگر پیش از انجام دادن کار، مزدش را معین کنی و پس از آن پرداخت کنی، تو را به سبب [[وفای به عهد]] می‌ستاید و اگر اندکی زیادتر از مزدش را به او بدهی، آن را بخششی از تو می‌داند<ref>اصول کافی، ج۵، ص۲۸۸.</ref>.


هم‌چنین [[عبداللّه بن صلت]] می‌گوید: «از یکی از [[مردم]] بلخ شنیدم که گفت: در [[مسافرت]] [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}} به [[خراسان]]، با او همراه بودم. روزی همگان را بر سر سفره فراخواند و [[غلامان]] او از سیاه و غیر سیاه آمدند و بر سر سفره نشستند. به ایشان گفتم: فدایت شوم! آیا بهتر نیست برای اینان سفره‌ای جداگانه گسترده شود؟ [[امام]] فرمودند: خاموش! خدای همه یکی است و [[مادر]] و [[پدر]] یکی و [[پاداش]] هر کسی بسته به [[کردار]] او است»<ref>اصول کافی، ج۸، ص۲۳۰؛ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، ص۲۴۹.</ref>.
یکی از روزها یک نفر از [[شیعیان]] آن حضرت بیمار شد و حضرت امام رضا{{ع}} برای دیدار او به خانه‌اش تشریف برده و حالش را پرسیدند. ایشان در همان چند لحظه آن بیمار را تسلّی خاطر و [[موعظه]] و [[اندرز]] داده به او فرمودند: مردم دو گروه هستند، یکی با [[مرگ]] به راحتی و [[آسایش]] [[دست]] می‌یابد و دیگری با مرگش، مردم را از [[شرّ]] خود راحت می‌کند؛ و تو اگر می‌خواهی از گروه اول باشی، [[ایمان به خدا]] و ولایتت را تجدید کن تا پس از مرگ در آسایش باشی. آن مرد چنین کرد و پس از چند لحظه در محضر پر مهر و [[محبت]] [[حضرت امام رضا]]{{ع}} [[چشم]] از [[جهان]] فرو بست<ref>داستان‌های بحارالانوار، به نقل از ج۴۹ بحار؛ نقش رهبری حضرت امام رضا{{ع}}، ص۵۵.٣.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۱۵.</ref>


در این زمینه [[یاسر]] [[خادم]] می‌گوید: «[[امام رضا]]{{ع}} به ما فرموده بودند: اگر بالای سرتان ایستادم و شما را برای کاری [[طلب]] کردم و شما مشغول [[غذا خوردن]] بودید، برنخیزید تا غذای شما تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام{{ع}} ما را صدا می‌زدند و در پاسخ او می‌گفتند: به غذا خوردن مشغول هستند و آن [[حضرت]] می‌فرمودند: بگذارید غذایشان تمام بشود»<ref>اصول کافی، ج۶، ص۲۹۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۶.</ref>
=== برخورد امام رضا با [[اهل سنت]] ===
وقتی [[مأمون]] جلسات پرسش و پاسخ و مناظراتی را با حضور بزرگان و علمای [[اهل]] [[سنّت]] و دیگر فرق، برپا می‌نمود، [[امام]]{{ع}} با متانت و حوصله خاصی، بدون این که به آنها [[توهین]] و عقایدشان را به [[استهزاء]] بگیرد، با آنها به صورت منطقی به بحث می‌پرداختند و جوابشان را به استناد [[آیات قرآن]] و [[احکام الهی]] می‌دادند که طرفداران این [[فِرَق]]، به اشتباهات خود در [[مسائل اعتقادی]] و [[کلامی]] و... اعتراف می‌کردند. امام وقتی در یکی از مناظراتش با «علی بن [[محمّد]] بن جهم» که از علمای اهل سنّت بود، او را به اسم مورد خطاب قرار می‌دهد، با این برخورد به او می‌فهماند که در اینجا [[دشمنی]] وجود ندارد؛ لذا بعد از این جریان [[ابن جهم]] [[توبه]] می‌کند و از سخنان خود ابراز [[پشیمانی]] نموده و [[عقاید]] خود را تصحیح می‌نماید<ref>الامالی، ص۸۹.</ref>.<ref>حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۱۶.</ref>


===توجه امام{{ع}} به [[نظافت]] و [[بهداشت]]===
=== توجه امام{{ع}} به حقوق کارگران ===
به [[روایت]] [[معمر بن خلّاد]]، در دورانی که حضرت در خراسان بودند، پس از [[نماز صبح]] در مصلای خویش می‌نشستند و به ذکر می‌پرداختند تا [[خورشید]] طلوع کند. آن‌گاه پارچه‌ای می‌آوردند که در آن چند [[مسواک]] بود، با یکایک آنها مسواک می‌کردند، آنگاه برای حضرتش کندر می‌آوردند و ایشان آنها را می‌جویدند و پس از آن به [[تلاوت قرآن]] مشغول می‌شدند<ref>وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۶۰.</ref>.
[[امام رضا]]{{ع}} در راستای دفاع از حقوق [[مردم]] توجه ویژه‌ای به «حقوق کارگران و [[غلامان]]» داشتند. [[سلیمان جعفری]] می‌گوید: «برای انجام کاری خدمت [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} بودم. خواستم به [[منزل]] برگردم. امام به فرمودند: با من بیا و امشب نزد ما باش... با آن حضرت رهسپار شدم تا وارد [[خانه]] شدند، هنگام غروب [[آفتاب]] بود. غلامان در خانه به بنایی و بستن میخ آخور چهارپایان و کارهای دیگر مشغول بودند. با آنان مرد رنگین‌پوستی نیز کار می‌کرد که از جمله خدمتگزاران حضرت نبود. امام{{ع}} فرمودند: این مرد که با شما کار می‌کند کیست؟ گفتند: به ما کمک می‌کند و مزدش را می‌دهیم. امام{{ع}} فرمودند: اجرتش را تعیین کرده‌اید؟ گفتند: [[خیر]]، هر چه به او بدهیم [[راضی]] است. [[امام]]{{ع}} شدیداً برآشفتند. گفتم: فدایت شوم! چرا [[خشمگین]] می‌شوید؟ فرمودند: من بارها آنان را [[نهی]] کرده‌ام از اینکه کسی را پیش از آنکه اجرتش را معین کنند، به کار گیرند. و ادامه دادند: هر کارگری بدون این که قبلاً مزد او را تعیین کرده باشی، کاری برای تو انجام دهد، اگر سه برابر آنچه مزدش است به او بپردازی، باز [[گمان]] می‌کند که از اجرت او کاسته‌ای و اگر پیش از انجام دادن کار، مزدش را معین کنی و پس از آن پرداخت کنی، تو را به سبب [[وفای به عهد]] می‌ستاید و اگر اندکی زیادتر از مزدش را به او بدهی، آن را بخششی از تو می‌داند<ref>اصول کافی، ج۵، ص۲۸۸.</ref>.


[[نظم]] آن [[حضرت]] در این زمینه هم مشهور بود. مسواک‌دانی داشتند که پنج [[مسواک]] در آن بود و بر هر یک نام یکی از نمازهای پنج‌گانه نوشته شده بود و هنگام در [[نماز]] با یکی از آنها مسواک می‌زدند<ref>بحارالانوار، ج۳، ص۱۳۷.</ref>.
هم‌چنین عبداللّه بن صلت می‌گوید: «از یکی از [[مردم]] بلخ شنیدم که گفت: در [[مسافرت]] [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}} به [[خراسان]]، با او همراه بودم. روزی همگان را بر سر سفره فراخواند و [[غلامان]] او از سیاه و غیر سیاه آمدند و بر سر سفره نشستند. به ایشان گفتم: فدایت شوم! آیا بهتر نیست برای اینان سفره‌ای جداگانه گسترده شود؟ امام فرمودند: خاموش! خدای همه یکی است و مادر و پدر یکی و [[پاداش]] هر کسی بسته به [[کردار]] او است»<ref>اصول کافی، ج۸، ص۲۳۰؛ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، ص۲۴۹.</ref>.
وقتی در ثلث آخر شب برای [[نماز شب]] بر می‌خاستند، پس از ذکر [[تسبیح]] و [[حمد]] و [[استغفار]]، مسواک می‌زدند؛ و این به خاطر آن است که یکی از [[مستحبات]] قبل از [[وضو]]، مسواک هنگام [[سحر]] است<ref>سنن النبی، ص۲۲۳.</ref>.


آن حضرت [[شیعیان]] را به [[آداب]] و [[سنی]] در [[روز جمعه]] فرا می‌خواندند، از جمله شستشوی سر و صورت با خطمی، ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب ([[سبیل]])، [[عطر زدن]]<ref>مستدرک الوسائل، ج۱، ص۴۱۴.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۷.</ref>
در این زمینه [[یاسر خادم]] می‌گوید: «[[امام رضا]]{{ع}} به ما فرموده بودند: اگر بالای سرتان ایستادم و شما را برای کاری طلب کردم و شما مشغول [[غذا خوردن]] بودید، برنخیزید تا غذای شما تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام{{ع}} ما را صدا می‌زدند و در پاسخ او می‌گفتند: به غذا خوردن مشغول هستند و آن حضرت می‌فرمودند: بگذارید غذایشان تمام بشود»<ref>اصول کافی، ج۶، ص۲۹۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۱۶.</ref>


===[[جود امام رضا|جود]] و [[بخشش امام رضا|بخشش امام]]{{ع}}===
=== توجه امام{{ع}} به نظافت و [[بهداشت]] ===
زمانی که [[امام رضا]]{{ع}} به [[خراسان]] آمدند، [[مأمون]] به نام ایشان سکه زد<ref>تاریخ عرب، ص۴۰۳؛ زندگی در حکومت عباسیان، ص۶۸.</ref>. وقتی این سکه‌ها در [[اختیار]] امام{{ع}} قرار گرفت، ایشان از این سکه‌ها به [[مستمندان]] و [[فقرا]] و [[در راه ماندگان]] و شاعرانی که [[اهل بیت]]{{عم}} را می‌ستودند، می‌بخشیدند. [[روایت]] است که شخصی بر حضرت وارد شد و خطاب به ایشان عرض کرد: یابن رسول‌اللّه{{صل}} من از [[دوستداران]] شما و [[پدران]] شما هستم. [[خرج]] خود را در راه [[حج]] گم کردم و اکنون [[مالی]] برای بازگشت به [[وطن]] ندارم. عنایتی نمایید و مالی را به من بدهید که البته وقتی به موطن رسیدم، آن را از طرف شما [[صدقه]] خواهم داد. حضرت از جای برخاستند و به اتاقی رفتند و بعد از دقایقی از پشت درب مرد مسافر را صدا زدند و از بالای درب مبلغ ۲۰۰ [[دینار]] به او دادند و به او فرمودند: «اکنون برو و لازم نیست از طرف من مالی را صدقه بدهی.»..<ref>سفینة البحار، ج۱، ص۴۱۸-۴۱۹.</ref>.
به [[روایت]] معمر بن خلّاد، در دورانی که حضرت در خراسان بودند، پس از نماز صبح در مصلای خویش می‌نشستند و به ذکر می‌پرداختند تا [[خورشید]] طلوع کند. آن‌گاه پارچه‌ای می‌آوردند که در آن چند مسواک بود، با یکایک آنها مسواک می‌کردند، آنگاه برای حضرتش کندر می‌آوردند و ایشان آنها را می‌جویدند و پس از آن به [[تلاوت قرآن]] مشغول می‌شدند<ref>وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۶۰.</ref>.


[[ریان بن صلت]] می‌گوید: «هنگامی‌که قصد [[سفر]] به [[عراق]] را داشتم، برای خداحافظی نزد امام رضا{{ع}} رفتم. در راه با خود گفتم: از [[امام]]{{ع}} تقاضا می‌کنم تا یکی از لباس‌هایشان را به من ببخشند تا از آن برای خود کفنی تهیه کنم. مقداری [[پول]] نیز از ایشان می‌گیرم تا برای دخترانم [[انگشتر]] بسازم. اما زمانی که با امام [[وداع]] کردم از [[غم]] [[فراق]] گریستم و خواسته‌ام را بازگو نکردم؛ ولی امام{{ع}} با صدای رسا مرا مخاطب ساختند و فرمودند: ای [[ریان]]! آیا [[دوست]] نداری چند [[درهم]] به تو بدهم تا برای دخترانت انگشتری بسازی؟ گفتم: ای مولای من! می‌خواستم، اما غم فراق مانع از اظهار شد. آن‌گاه [[حضرت]] یک [[لباس]] و چند درهم به من [[مرحمت]] فرمودند»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۷، ص۵۱۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۸.</ref>
[[نظم]] آن حضرت در این زمینه هم مشهور بود. مسواک‌دانی داشتند که پنج مسواک در آن بود و بر هر یک نام یکی از نمازهای پنج‌گانه نوشته شده بود و هنگام در [[نماز]] با یکی از آنها مسواک می‌زدند<ref>بحارالانوار، ج۳، ص۱۳۷.</ref>. وقتی در ثلث آخر شب برای نماز شب بر می‌خاستند، پس از ذکر [[تسبیح]] و [[حمد]] و [[استغفار]]، مسواک می‌زدند؛ و این به خاطر آن است که یکی از [[مستحبات]] قبل از [[وضو]]، مسواک هنگام [[سحر]] است<ref>سنن النبی، ص۲۲۳.</ref>.


===شرکت امام{{ع}} در [[مراسم]] [[تشییع جنازه]] دیگران===
آن حضرت [[شیعیان]] را به [[آداب]] و [[سنی]] در [[روز جمعه]] فرا می‌خواندند، از جمله شستشوی سر و صورت با خطمی، ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب ([[سبیل]])، عطر زدن<ref>مستدرک الوسائل، ج۱، ص۴۱۴.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۱۷.</ref>
در [[تاریخ]] آمده است که: [[حضرت رضا]]{{ع}} هنگامی‌که به [[شهر]] [[طوس]] رسیدند، به جنازه‌ای برخوردند که بر دوش عده‌ای از [[مردم]] حمل می‌شد، آن حضرت فوراً از مرکب خود پیاده شده، و گوشه‌ای از جنازه را بر دوش شرینمشان حمل کردند، و سپس به اطراف آن جنازه رفته، و هر طرف را چند لحظه برداشته و آنگاه مانند سایر [[تشییع‌کنندگان]] پشت جنازه حرکت کرده، و تا کنار [[قبر]] آن میّت ناشناس را [[تشییع]] نمودند<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۹۶؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۰۷.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۸.</ref>


===[[تواضع]] و [[فروتنی]] امام{{ع}}===
=== [[جود]] و بخشش امام{{ع}} ===
با ورود [[کاروان امام رضا]]{{ع}} به شهر [[نیشابور]]، مردم سر از پا نمی‌شناختند و هر کس به [[یمن]] قدوم [[مبارک]] امام{{ع}} کاری در خور [[مقام والای امام]]{{ع}} انجام می‌داد تا در مدت اقامت امام{{ع}} در نیشابور، خاطره خوبی از اهالی این دیار داشته باشند. روزی یکی از بزرگان نیشابور، مهمانی بزرگی برپا داشت. بر بلندی مجلس تختگاهی قرار دادند و بزرگان بر آن نشسته و تکیه کرده بودند. این از [[رسوم]] آن روزگاران بود که در مجالس بزرگان بر بلندی مجلس می‌نشستند و [[خادمان]] و [[کارگران]] و [[مردمان]] عادی در کنار وی می‌نشستند. آن‌گاه که [[امام رضا]]{{ع}} به مجلس وارد شدند، راه را باز کردند تا امام به آن جایگاه بروند، اما ایشان بدون توجه به آن جایگاه، به همراه [[خادمان]] و [[کارگران]] بر روی [[زمین]] نشستند. با این حرکت [[امام]]{{ع}} حاضران در جمع، به [[تواضع]] و [[فروتنی]] امام{{ع}} اعتراف کردند و از آن [[روز]] به بعد چنین شد که شاه‌نشینان از درجه اعتبار و [[منزلت]] افتادند و همگان در مجالس در کنار یکدیگر می‌نشستند<ref>تاریخ نیشابور، ص۲۱۰.</ref>.
زمانی که [[امام رضا]]{{ع}} به [[خراسان]] آمدند، [[مأمون]] به نام ایشان سکه زد<ref>تاریخ عرب، ص۴۰۳؛ زندگی در حکومت عباسیان، ص۶۸.</ref>. وقتی این سکه‌ها در [[اختیار]] [[امام]]{{ع}} قرار گرفت، ایشان از این سکه‌ها به [[مستمندان]] و [[فقرا]] و [[در راه ماندگان]] و شاعرانی که [[اهل بیت]]{{عم}} را می‌ستودند، می‌بخشیدند. [[روایت]] است که شخصی بر حضرت وارد شد و خطاب به ایشان عرض کرد: یابن رسول‌اللّه{{صل}} من از [[دوستداران]] شما و پدران شما هستم. [[خرج]] خود را در راه [[حج]] گم کردم و اکنون [[مالی]] برای بازگشت به [[وطن]] ندارم. عنایتی نمایید و مالی را به من بدهید که البته وقتی به موطن رسیدم، آن را از طرف شما [[صدقه]] خواهم داد. حضرت از جای برخاستند و به اتاقی رفتند و بعد از دقایقی از پشت درب مرد مسافر را صدا زدند و از بالای درب مبلغ ۲۰۰ دینار به او دادند و به او فرمودند: «اکنون برو و لازم نیست از طرف من [[مالی]] را [[صدقه]] بدهی»...<ref>سفینة البحار، ج۱، ص۴۱۸-۴۱۹.</ref>.
 
[[ریان بن صلت]] می‌گوید: «هنگامی‌که قصد [[سفر]] به [[عراق]] را داشتم، برای خداحافظی نزد [[امام رضا]]{{ع}} رفتم. در راه با خود گفتم: از [[امام]]{{ع}} تقاضا می‌کنم تا یکی از لباس‌هایشان را به من ببخشند تا از آن برای خود کفنی تهیه کنم. مقداری [[پول]] نیز از ایشان می‌گیرم تا برای دخترانم انگشتر بسازم. اما زمانی که با امام وداع کردم از [[غم فراق]] گریستم و خواسته‌ام را بازگو نکردم؛ ولی امام{{ع}} با صدای رسا مرا مخاطب ساختند و فرمودند: ای ریان! آیا [[دوست]] نداری چند درهم به تو بدهم تا برای دخترانت انگشتری بسازی؟ گفتم: ای مولای من! می‌خواستم، اما غم فراق مانع از اظهار شد. آن‌گاه حضرت یک [[لباس]] و چند درهم به من [[مرحمت]] فرمودند»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۷، ص۵۱۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۱۸.</ref>
 
=== شرکت امام{{ع}} در مراسم [[تشییع جنازه]] دیگران ===
در [[تاریخ]] آمده است که: [[حضرت رضا]]{{ع}} هنگامی‌که به شهر طوس رسیدند، به جنازه‌ای برخوردند که بر دوش عده‌ای از [[مردم]] حمل می‌شد، آن حضرت فوراً از مرکب خود پیاده شده، و گوشه‌ای از جنازه را بر دوش شرینمشان حمل کردند، و سپس به اطراف آن جنازه رفته، و هر طرف را چند لحظه برداشته و آنگاه مانند سایر [[تشییع‌کنندگان]] پشت جنازه حرکت کرده، و تا کنار [[قبر]] آن میّت ناشناس را [[تشییع]] نمودند<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۹۶؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۰۷.</ref>.<ref>حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۱۸.</ref>
 
===[[تواضع]] و [[فروتنی]] امام{{ع}} ===
با ورود کاروان امام رضا{{ع}} به [[شهر]] [[نیشابور]]، مردم سر از پا نمی‌شناختند و هر کس به [[یمن]] قدوم [[مبارک]] امام{{ع}} کاری در خور مقام والای امام{{ع}} انجام می‌داد تا در مدت اقامت امام{{ع}} در نیشابور، خاطره خوبی از اهالی این [[دیار]] داشته باشند. روزی یکی از بزرگان نیشابور، مهمانی بزرگی برپا داشت. بر بلندی مجلس تختگاهی قرار دادند و بزرگان بر آن نشسته و تکیه کرده بودند. این از [[رسوم]] آن روزگاران بود که در مجالس بزرگان بر بلندی مجلس می‌نشستند و [[خادمان]] و [[کارگران]] و [[مردمان]] عادی در کنار وی می‌نشستند. آن‌گاه که [[امام رضا]]{{ع}} به مجلس وارد شدند، راه را باز کردند تا [[امام]] به آن جایگاه بروند، اما ایشان بدون توجه به آن جایگاه، به همراه خادمان و کارگران بر روی [[زمین]] نشستند. با این [[حرکت]] امام{{ع}} حاضران در جمع، به [[تواضع]] و [[فروتنی]] امام{{ع}} اعتراف کردند و از آن [[روز]] به بعد چنین شد که شاه‌نشینان از درجه اعتبار و [[منزلت]] افتادند و همگان در مجالس در کنار یکدیگر می‌نشستند<ref>تاریخ نیشابور، ص۲۱۰.</ref>.


ابو عبّاد در مورد [[ساده‌زیستی]] امام{{ع}} می‌گوید: «امام{{ع}} در تابستان بر [[حصیر]] و [[بوریا]]، و در زمستان روی نمد می‌نشستند. پیراهن امام{{ع}} زبر و [[خشن]] بود، مگر این که می‌خواستند به نزد [[مردم]] بروند که در آن وقت [[لباس]] سنگین و بهتری می‌پوشیدند»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۴۱۶.</ref>.
ابو عبّاد در مورد [[ساده‌زیستی]] امام{{ع}} می‌گوید: «امام{{ع}} در تابستان بر [[حصیر]] و [[بوریا]]، و در زمستان روی نمد می‌نشستند. پیراهن امام{{ع}} زبر و [[خشن]] بود، مگر این که می‌خواستند به نزد [[مردم]] بروند که در آن وقت [[لباس]] سنگین و بهتری می‌پوشیدند»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۴۱۶.</ref>.
یکی از نکات بارز در [[اخلاقی]] [[ائمه اطهار]]{{عم}}، جنبه مردمی آنان می‌باشد؛ به طور مثال، [[حضرت امام رضا]]{{ع}} که می‌توانستند در [[خانه]] برای خودشان حمام اختصاصی بسازند، و یا لااقل هنگام رفتن به حمام عمومی، مثل بسیاری از [[قدرتمندان]] [[دستور]] بدهند که آنجا را [[خلوت]] کنند، در نهایت تواضع و فروتنی، مثل دیگران، روزی به حمام عمومی تشریف بردند و مشغول استحمام شدند. لحظاتی بعد، مردی [[غریب]] و ناشناس وارد حمام شد و به شستشوی خود مشغول گردید. او چون نمی‌توانست پشت خویش را کیسه کند، نگاهی به اطراف حمام انداخت و چشمش به رخسار پر مهر و [[عطوفت]] [[امام هشتم]]{{ع}} افتاد، در حالی که امام{{ع}} را نمی‌شناخت، گفت: اگر ممکن است پشتم را کیسه بکشید؟ [[امام رضا]]{{ع}} با آن [[مقام]] و [[شخصیت معنوی]] که داشتند، بدون هیچ‌گونه تکبری، خواسته آن مرد ناشناس را برآورد. در این میان، افرادی وارد حمام شده، و در حالی که با دیدن این صحنه شگفت‌زده شدند. بر آن [[حضرت]] با خطاب یابن [[رسول اللّه]]{{صل}} [[سلام]] کردند. مرد غریب که متوجه [[اشتباه]] خود شده بود، از جای خود برخاست و از حضرت معذرت‌خواهی کرد، ولی حضرت به او امر کردند که بنشیند تا کارشان تمام بشود؛ و همین‌طور هم شد<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۶۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۱۹.</ref>
یکی از نکات بارز در [[اخلاقی]] [[ائمه اطهار]]{{عم}}، جنبه مردمی آنان می‌باشد؛ به طور مثال، [[حضرت امام رضا]]{{ع}} که می‌توانستند در [[خانه]] برای خودشان حمام اختصاصی بسازند، و یا لااقل هنگام رفتن به حمام عمومی، مثل بسیاری از [[قدرتمندان]] دستور بدهند که آنجا را [[خلوت]] کنند، در نهایت تواضع و فروتنی، مثل دیگران، روزی به حمام عمومی تشریف بردند و مشغول استحمام شدند. لحظاتی بعد، مردی [[غریب]] و ناشناس وارد حمام شد و به شستشوی خود مشغول گردید. او چون نمی‌توانست پشت خویش را کیسه کند، نگاهی به اطراف حمام انداخت و چشمش به رخسار پر مهر و [[عطوفت]] [[امام هشتم]]{{ع}} افتاد، در حالی که امام{{ع}} را نمی‌شناخت، گفت: اگر ممکن است پشتم را کیسه بکشید؟ امام رضا{{ع}} با آن مقام و شخصیت معنوی که داشتند، بدون هیچ‌گونه تکبری، خواسته آن مرد ناشناس را برآورد. در این میان، افرادی وارد حمام شده، و در حالی که با دیدن این صحنه شگفت‌زده شدند. بر آن حضرت با خطاب یا ابن [[رسول اللّه]]{{صل}} [[سلام]] کردند. [[مرد]] غریب که متوجه [[اشتباه]] خود شده بود، از جای خود برخاست و از حضرت معذرت‌خواهی کرد، ولی حضرت به او امر کردند که بنشیند تا کارشان تمام بشود؛ و همین‌طور هم شد<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۶۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۱۹.</ref>


==[[شخصیت معنوی امام رضا|شخصیت معنوی امام]]{{ع}}==
== شخصیت معنوی [[امام]]{{ع}} ==
ایشان بسیاری از روزها را [[روزه]] می‌گرفتند، شب‌ها کم می‌خوابیدند و بیشتر شب را به [[عبادت]] می‌پرداختند. سجاده‌هایشان بسیار طولانی بود. [[قرآن]] بسیار [[تلاوت]] می‌کردند. به [[نماز]] اول‌وقت پای‌بند بودند.
ایشان بسیاری از روزها را [[روزه]] می‌گرفتند، شب‌ها کم می‌خوابیدند و بیشتر شب را به [[عبادت]] می‌پرداختند. سجاده‌هایشان بسیار طولانی بود. [[قرآن]] بسیار [[تلاوت]] می‌کردند. به [[نماز]] اول‌وقت پای‌بند بودند.


===[[روزه امام رضا|روزه امام]]{{ع}}===
=== روزه امام{{ع}} ===
[[امام رضا]]{{ع}} می‌فرماید: همانا [[مردم]] [[مأمور]] به [[روزه‌داری]] شدند تا درد و ناگواری‌های [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] را بشناسند و آن‌گاه استدلالی کنند بر سختی‌های گرسنگی و تشنگی و [[فقر]] [[آخرت]]. و هر آینه [[روزه‌دار]] باید به پیشگاه [[خداوند]]، بنده‌ای [[خاشع]] و [[ذلیل]] و دارای [[خضوع]] و [[فروتنی]] باشد، و خود و عمل خود را دارای [[اجر]] دانسته و بداند که [[اعمال]] و زحمت‌هایش به حساب می‌آید و نادیده گرفته نمی‌شوند. او در همه‌حال به آنچه که انجام می‌دهد از [[عبادات]]، [[عارف]] باشد و بر آنچه که از گرسنگی و تشنگی به او می‌رسد، [[صبر]] کند؛ و در آن هنگام با [[پرهیز]] از [[شهوات]] و [[هوای نفس]]، مستوجب [[ثواب]] فراوان می‌شود. و روزه‌داران باید بشناسند شدّت و اهمیت [[مشکلات]] [[فقرا]] و [[بیچارگان]] را تا [[رحمت]] آورند و [[مهربانی]] کنند بر فقرا و [[مساکین]] در [[دنیا]]، پس [[حقوق]] آنان را ادا نمایند، [[حقوقی]] که خداوند در اموالشان مقرّر فرموده است»<ref>وسائل الشیعه، ج۷، ص۴.</ref>.
[[امام رضا]]{{ع}} می‌فرماید: همانا [[مردم]] [[مأمور]] به [[روزه‌داری]] شدند تا [[درد]] و ناگواری‌های [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] را بشناسند و آن‌گاه استدلالی کنند بر سختی‌های گرسنگی و تشنگی و [[فقر]] [[آخرت]]. و هر آینه [[روزه‌دار]] باید به پیشگاه [[خداوند]]، بنده‌ای [[خاشع]] و [[ذلیل]] و دارای [[خضوع]] و [[فروتنی]] باشد، و خود و عمل خود را دارای [[اجر]] دانسته و بداند که [[اعمال]] و زحمت‌هایش به [[حساب]] می‌آید و نادیده گرفته نمی‌شوند. او در همه‌حال به آنچه که انجام می‌دهد از [[عبادات]]، [[عارف]] باشد و بر آنچه که از گرسنگی و تشنگی به او می‌رسد، [[صبر]] کند؛ و در آن هنگام با [[پرهیز]] از [[شهوات]] و [[هوای نفس]]، مستوجب [[ثواب]] فراوان می‌شود. و [[روزه‌داران]] باید بشناسند شدّت و اهمیت [[مشکلات]] [[فقرا]] و [[بیچارگان]] را تا [[رحمت]] آورند و [[مهربانی]] کنند بر فقرا و [[مساکین]] در [[دنیا]]، پس [[حقوق]] آنان را ادا نمایند، [[حقوقی]] که خداوند در اموالشان مقرّر فرموده است»<ref>وسائل الشیعه، ج۷، ص۴.</ref>.
 
بنا بر روایاتی که نقل شده، امام رضا{{ع}} بسیار روزه می‌گرفتند. و روزه اول و نیمه و آخر هر ماه از وی ترک نمی‌شد. ایشان در این‌باره می‌فرمایند: «روزه داشتن در این سه [[روز]] (اول و نیمه و آخر هر ماه) مثل این است که [[انسان]] همیشه روزه است». هم‌چنین نقل شده: «در سفری که [[امام]]{{ع}} به [[خراسان]] می‌آمدند، ایشان به هر مکانی که می‌رسیدند، مدت ده [[روز]] را اقامت می‌کردند، که در این مدت، روزها را [[روزه]] می‌گرفتند و بعد از [[خواندن نماز]] [[مغرب]]، [[افطار]] می‌کردند»<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۷ و ۴۳۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۲۰.</ref>


بنا بر روایاتی که نقل شده، امام رضا{{ع}} بسیار روزه می‌گرفتند. و روزه اول و نیمه و آخر هر ماه از وی ترک نمی‌شد. ایشان در این‌باره می‌فرمایند: «روزه داشتن در این سه [[روز]] (اول و نیمه و آخر هر ماه) مثل این است که [[انسان]] همیشه روزه است». هم‌چنین نقل شده: «در سفری که امام{{ع}} به [[خراسان]] می‌آمدند، ایشان به هر مکانی که می‌رسیدند، مدت ده روز را اقامت می‌کردند، که در این مدت، روزها را روزه می‌گرفتند و بعد از [[خواندن نماز]] [[مغرب]]، [[افطار]] می‌کردند»<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۷ و ۴۳۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۰.</ref>
===[[زهد]] و تقوای امام{{ع}} ===
[[امام رضا]]{{ع}} در [[زهد]] و [[عبادت]] و [[پارسایی]]، مانند اجداد طاهرینش، از برجستگان بودند. ایشان بیشتر اوقات خود را در عبادت و مناجات با خداوند و گره‌گشایی از امور [[مردم]] می‌گذراندند. زندگی شخصی ایشان بسیار ساده و بی‌آلایش بود، چه زمانی که در [[مدینه]] به سر می‌بردند و چه چند صباحی که در خراسان و در میان انبوهی از امکانات [[حکومتی]] بودند.


===[[زهد امام رضا|زهد]] و [[تقوای امام رضا|تقوای امام]]{{ع}}===
امام{{ع}} حتی زمانی که منصب [[ولی‌عهدی]] داشتند، با همان زهد و پارسایی و [[ساده‌زیستی]] [[زندگی]] می‌کردند. [[محمد]] بن عباد می‌گوید: «امام رضا{{ع}} در تابستان بر [[حصیر]] و در زمستان بر پلاس می‌نشست و جامه‌های [[خشن]] بر تن می‌کرد و تنها هنگامی‌که در جمع [[مردمان]] حضور می‌یافت [[جامه]] رسمی مردمان می‌پوشید»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۴۱۶.</ref>.
امام رضا{{ع}} در زهد و عبادت و [[پارسایی]]، مانند اجداد طاهرینش، از برجستگان بودند. ایشان بیشتر اوقات خود را در [[عبادت]] و [[مناجات با خداوند]] و گره‌گشایی از امور [[مردم]] می‌گذراندند. [[زندگی شخصی]] ایشان بسیار ساده و [[بی‌آلایش]] بود، چه زمانی که در [[مدینه]] به سر می‌بردند و چه چند صباحی که در [[خراسان]] و در میان انبوهی از امکانات [[حکومتی]] بودند.
[[امام]]{{ع}} حتی زمانی که [[منصب]] ولی‌عهدی داشتند، با همان [[زهد]] و [[پارسایی]] و [[ساده‌زیستی]] [[زندگی]] می‌کردند. [[محمد بن عباد]] می‌گوید: «[[امام رضا]]{{ع}} در تابستان بر [[حصیر]] و در زمستان بر پلاس می‌نشست و جامه‌های [[خشن]] بر تن می‌کرد و تنها هنگامی‌که در جمع [[مردمان]] حضور می‌یافت [[جامه]] رسمی مردمان می‌پوشید»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۴۱۶.</ref>.


شکایتی که یکی از [[کنیزان]] [[خانه]] از وضع رفاهی و معیشتی دارد، [[گواه]] این [[حقیقت]] است. آن [[کنیز]] زمانی در خانه [[مأمون]]، اندکی در [[خانه امام رضا]]{{ع}} و پس از آن در خانه [[عبداللّه بن عباس]] بوده است، این سه دوره را چنین ترسیم می‌کند: «ما در سرای مأمون در بهشتی از خوردنی و [[آشامیدنی]] و [[عطر]] و [[دینار]] بسیار بودیم؛ پس از چندی مأمون مرا به [[حضرت رضا]]{{ع}} بخشید و چون به خانه او رفتم، همه آن [[رفاه]] و [[خوشی]] را که داشتم از دست دادم و من [[آرزو]] می‌کردم از خانه او به جایی دیگر [[روم]]، تا آنکه مرا به عبداللّه بن عباس بخشید و چون به سرای او رفتم، چنان بود که گویا به [[بهشت]] در آمده‌ام»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۴۱۷-۴۱۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۰.</ref>
شکایتی که یکی از کنیزان [[خانه]] از وضع رفاهی و معیشتی دارد، [[گواه]] این [[حقیقت]] است. آن کنیز زمانی در [[خانه]] [[مأمون]]، اندکی در [[خانه امام رضا]]{{ع}} و پس از آن در خانه عبداللّه بن عباس بوده است، این سه دوره را چنین ترسیم می‌کند: «ما در سرای مأمون در [[بهشتی]] از خوردنی و آشامیدنی و عطر و دینار بسیار بودیم؛ پس از چندی مأمون مرا به [[حضرت رضا]]{{ع}} بخشید و چون به خانه او رفتم، همه آن [[رفاه]] و [[خوشی]] را که داشتم از دست دادم و من [[آرزو]] می‌کردم از خانه او به جایی دیگر [[روم]]، تا آنکه مرا به عبداللّه بن عباس بخشید و چون به سرای او رفتم، چنان بود که گویا به [[بهشت]] در آمده‌ام»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۴۱۷-۴۱۸.</ref>.<ref>حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۲۰.</ref>


===[[عبادت امام رضا|عبادت امام]]{{ع}}===
=== عبادت امام{{ع}} ===
[[رجاء ابن ابی ضحاک]] [[دستور]] داشت تا کوچک‌ترین [[رفتار]] امام{{ع}} را با دقت فراوان، زیر نظر بگیرد<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۱.</ref>. او در [[سفر]] به سوی خراسان، طبق دستور مأمون [[انجام وظیفه]] نمود و زمانی که مأمون جویای [[اخبار]] پیرامون امام{{ع}} شد، رجاء گفت: «به [[خداوند]] [[سوگند]] مردی ندیدم که بیش از او از [[خدا]] [[پروا]] کند، بیش از او در همه اوقات به [[یاد خدا]] باشد، و بیش از او از خدا بترسد. شب هنگام که به بستر می‌رفت بسیار [[قرآن]] [[تلاوت]] می‌کرد، و چون بر آیه‌ای که در آن یادی از [[بهشت]] یا [[دوزخ]] بود می‌گذشت، می‌گریست و از [[خداوند]] بهشت می‌خواست و از [[آتش جهنم]] به او [[پناه]] می‌جست. چون ثلث آخر شب فرا می‌رسید، از بستر برمی‌خاست و به [[تسبیح]] و [[تحمید]] و [[تهلیل]] و [[استغفار]] می‌پرداخت. پس از آن [[مسواک]] می‌کرد و سپس به [[نماز شب]] می‌ایستاد. او [[نماز]] [[جعفر]] طیّار را چهار رکعت به جای می‌آورد و این رکعت‌ها را در شمار رکعت‌های نماز شب می‌آورد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۱-۴۳۰.</ref>.
[[رجاء]] ابن ابی ضحاک دستور داشت تا کوچک‌ترین رفتار امام{{ع}} را با دقت فراوان، زیر نظر بگیرد<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۱.</ref>. او در [[سفر]] به سوی [[خراسان]]، طبق دستور [[مأمون]] انجام وظیفه نمود و زمانی که مأمون جویای [[اخبار]] پیرامون [[امام]]{{ع}} شد، رجاء گفت: «به [[خداوند]] [[سوگند]] مردی ندیدم که بیش از او از [[خدا]] [[پروا]] کند، بیش از او در همه اوقات به [[یاد خدا]] باشد، و بیش از او از خدا بترسد. [[شب]] هنگام که به بستر می‌رفت بسیار [[قرآن]] [[تلاوت]] می‌کرد، و چون بر آیه‌ای که در آن یادی از [[بهشت]] یا [[دوزخ]] بود می‌گذشت، می‌گریست و از خداوند بهشت می‌خواست و از [[آتش جهنم]] به او [[پناه]] می‌جست. چون ثلث آخر شب فرا می‌رسید، از بستر برمی‌خاست و به [[تسبیح]] و [[تحمید]] و [[تهلیل]] و [[استغفار]] می‌پرداخت. پس از آن مسواک می‌کرد و سپس به نماز شب می‌ایستاد. او [[نماز]] جعفر طیّار را چهار رکعت به جای می‌آورد و این رکعت‌ها را در شمار رکعت‌های نماز شب می‌آورد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۱-۴۳۰.</ref>.


[[امام رضا]]{{ع}} توجه زیادی به قرآن داشتند و در سه [[روز]] یک بار قرآن را ختم می‌کردند و این در حالی بود که ایشان در این مورد فرمودند: «اگر می‌خواستم قرآن را در کمتر از سه روز ختم می‌کردم. اما من به هر آیه‌ای که می‌رسم در آن می‌اندیشم و در این امر درنگ می‌نمایم که درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدین سبب است که آن را در سه روز ختم می‌کنم»<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۹۰-۹۴.</ref>.
[[امام رضا]]{{ع}} توجه زیادی به قرآن داشتند و در سه [[روز]] یک بار قرآن را ختم می‌کردند و این در حالی بود که ایشان در این مورد فرمودند: «اگر می‌خواستم قرآن را در کمتر از سه روز ختم می‌کردم. اما من به هر آیه‌ای که می‌رسم در آن می‌اندیشم و در این امر درنگ می‌نمایم که درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدین سبب است که آن را در سه روز ختم می‌کنم»<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۹۰-۹۴.</ref>.


بر این اساس است که [[امام]]{{ع}} هر برتریی را به [[تقوا]] می‌داند و حتی به دیگران نیز [[حق]] می‌دهد که اگر بتوانند بیش از او، از تقوا بهره‌مند شوند، از او [[برتر]] باشند، چونان که در پاسخ مردی که [[سوگند]] یاد کرد او [[بهترین]] [[مردم]] است، فرمود: «ای مرد! سوگند مخور، برتر از من کسی است که بیشتر تقوای [[خدا]] داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند، هنوز این [[آیه نسخ]] نشده است که [[برترین]] شما [[پرهیزگارترین]] شماست»<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۴۹۸؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ص۴۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۱.</ref>
بر این اساس است که امام{{ع}} هر برتریی را به [[تقوا]] می‌داند و حتی به دیگران نیز [[حق]] می‌دهد که اگر بتوانند بیش از او، از تقوا بهره‌مند شوند، از او [[برتر]] باشند، چونان که در پاسخ مردی که سوگند یاد کرد او بهترین [[مردم]] است، فرمود: «ای مرد! سوگند مخور، برتر از من کسی است که بیشتر تقوای [[خدا]] داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا [[سوگند]]، هنوز این آیه نسخ نشده است که [[برترین]] شما پرهیزگارترین شماست»<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۴۹۸؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ص۴۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۲۱.</ref>
 
=== [[نیایش]] [[امام]]{{ع}} با [[خداوند]] ===
طبق گزارش و [[روایت]] [[یاران امام رضا]]{{ع}}، ایشان در بیشتر اوقات شبانه‌روز، در [[حال]] [[مناجات]] و [[راز و نیاز]] با خداوند بودند. [[رجاء بن ابی ضحاک]] که [[مأمور]] شده بود تا [[امام رضا]]{{ع}} را از [[مدینه]] به [[مرو]] بیاورد، پیرامون [[زهد]] و تقوای امام{{ع}} می‌گوید: «من از مدینه تا مرو همراه امام بودم، به خدا سوگند کسی را در [[پرهیزگاری]] و [[کرامت]] و ذکر و شدت [[خوف از خداوند]] مانند ایشان ندیدم»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۲۴، ص۴۲۱.</ref>.
 
ترجمه فارسی گوشه‌ای از مناجات‌های امام رضا{{ع}} با [[پروردگار]]، بدین شرح می‌باشد: بارالها! در پیشگاه تو ایستاده‌ام، و دست‌هایم را بسوی تو بلند کرده‌ام، آگاهم که در بندگی‌ات کوتاهی نموده و در فرمانبریت [[سستی]] کرده‌ام، اگر راه [[حیا]] را می‌پیمودم، از خواستن و [[دعا کردن]] می‌ترسیدم؛ ولی... پروردگارم! آن‌گاه که شنیدم [[گناهکاران]] را به درگاهت فرا می‌خوانی، و آنان را به [[بخشش]] [[نیکو]] و [[ثواب]] [[وعده]] می‌دهی، برای [[پیروی]] ندایت آمدم، و به مهربانی‌های مهربان‌ترین مهربانان پناه آوردم و به وسیله پیامبرت که او را بر [[اهل]] طاعتت [[برتری]] داده، و [[اجابت]] و [[شفاعت]] را به او بخشیدی، و به وسیله برترین [[زن]]، و به فرزندانش، که [[پیشوایان]] و [[جانشینان]] اویند، و به تمامی فرشتگانی که به وسیله اینان به تو روی می‌کنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تو هستند وسیله قرار می‌دهند، به تو روی می‌آورم؛ پس بر ایشان [[درود]] فرست و مرا از دلهره [[ملاقات]] در [[امان]] دار، و مرا از خاصان و دوستانت قرار ده»...<ref>به نقل از: بحارالانوار.</ref>.<ref>حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۲۲.</ref>


===[[نیایش امام رضا|نیایش امام]]{{ع}} با خداوند===
== [[شخصیت]] [[علمی]] امام{{ع}} ==
طبق گزارش و [[روایت]] [[یاران امام رضا]]{{ع}}، ایشان در بیشتر اوقات شبانه‌روز، در حال [[مناجات]] و [[راز و نیاز]] با خداوند بودند. [[رجاء بن ابی ضحاک]] که [[مأمور]] شده بود تا امام رضا{{ع}} را از [[مدینه]] به [[مرو]] بیاورد، پیرامون [[زهد]] و تقوای امام{{ع}} می‌گوید: «من از [[مدینه]] تا [[مرو]] همراه [[امام]] بودم، به [[خدا]] [[سوگند]] کسی را در [[پرهیزگاری]] و [[کرامت]] و ذکر و شدت [[خوف]] از [[خداوند]] مانند ایشان ندیدم»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۲۴، ص۴۲۱.</ref>.
=== وضعیت [[فکری]] و [[فرهنگی]] دوران [[امام رضا]]{{ع}} ===
امام رضا{{ع}}، به دنبال گام‌هایی که سایر [[معصومین]] و با نقش‌هایی متفاوت و روش گوناگون از قبیل [[تقیه]]، [[جنبش]] و خیزش و فعالیت‌های فرهنگی، در جهت [[تکامل]] و تحکیم [[اهداف اسلام]] بر داشتند، روش «[[انقلاب]] [[فکری]]» را برگزید. این حرکتی بود که تا حدودی از [[زمان]] [[امام محمد باقر]]{{ع}} آغاز شده، لکن در دوران [[امام هشتم]]{{ع}} به اوج خود رسید و اهمیت فزاینده‌ای یافت.


ترجمه [[فارسی]] گوشه‌ای از مناجات‌های [[امام رضا]]{{ع}} با [[پروردگار]]، بدین شرح می‌باشد: بارالها! در پیشگاه تو ایستاده‌ام، و دست‌هایم را بسوی تو بلند کرده‌ام، آگاهم که در بندگی‌ات کوتاهی نموده و در فرمانبریت [[سستی]] کرده‌ام، اگر راه [[حیا]] را می‌پیمودم، از خواستن و [[دعا کردن]] می‌ترسیدم؛ ولی...
موقعیتی که برای امام رضا{{ع}} به وجود آمد، یک موقعیت استثنایی ویژه بود که برای هیچ یک از [[امامان معصوم]]{{عم}} پیش نیامد. این موقعیت، قرار گرفتن در منصب [[ولایت‌عهدی]] بود. هر چند ایفای این نقش حساس و اجرای این [[مسئولیت]]، منوط و محدود به دوران ولایت‌عهدی نمی‌شد؛ زیرا امام رضا{{ع}} از همان آغاز امامت، با برگزاری جلسات بحث و درس، تربیت شاگردان، [[سفر]] به مناطقی که [[افکار]] و [[اندیشه‌های انحرافی]] در آن نفوذ شدیدتری داشت و [[مناظره]] با سران مکتب‌های مختلف و ارتباط با [[علمای اسلام]]، ایفای این نقش را در پیش گرفتند. اما ولایت‌عهدی، فرصتی مغتنم بود که امام{{ع}} توانستند در طی آن، گام‌های مؤثرتری در جهت اهداف خود و در [[حقیقت]] احیای [[فرهنگ]] [[اسلام]]، یعنی [[مبارزه]] با [[عقاید]] [[باطل]] و [[منسوخ]] بردارد.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۲۲.</ref>
پروردگارم! آن‌گاه که شنیدم [[گناهکاران]] را به درگاهت فرا می‌خوانی، و آنان را به [[بخشش]] [[نیکو]] و [[ثواب]] [[وعده]] می‌دهی، برای [[پیروی]] ندایت آمدم، و به مهربانی‌های [[مهربان‌ترین]] مهربانان [[پناه]] آوردم و به وسیله پیامبرت که او را بر [[اهل]] طاعتت [[برتری]] داده، و [[اجابت]] و [[شفاعت]] را به او بخشیدی، و به وسیله [[برترین]] [[زن]]، و به فرزندانش، که [[پیشوایان]] و [[جانشینان]] اویند، و به تمامی فرشتگانی که به وسیله اینان به تو روی می‌کنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تو هستند وسیله قرار می‌دهند، به تو روی می‌آورم؛ پس بر ایشان [[درود]] فرست و مرا از [[دلهره]] [[ملاقات]] در [[امان]] دار، و مرا از خاصان و دوستانت قرار ده.»..<ref>به نقل از: بحارالانوار.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۲.</ref>


==[[شخصیت]] [[علمی]] امام{{ع}}==
=== امام{{ع}} پاسخگوی نیاز [[علمی]] [[مردم]] ===
===وضعیت [[فکری]] و [[فرهنگی]] دوران امام رضا{{ع}}===
[[اباصلت هروی]] از محمد بن [[اسحاق بن موسی بن جعفر]]{{ع}} نقل کرده است: «امام [[موسی بن جعفر]]{{ع}} فرمودند: برادرتان علی، دانای [[خاندان پیامبر]]{{صل}} است. نیازها و پرسش‌های دینی خود را از وی فراگیرید و آنچه را به شما [[تعلیم]] داد، به خاطر بسپارید؛ چه این که بارها پدرم [[امام صادق]]{{ع}} به من فرمودند: دانای خاندان پیامبر{{صل}} در نسل توست و ای کاش من او را [[درک]] کرده، می‌دیدم»<ref>اعلام الوری، ص۳۱۵؛ اثبات الهداة، ج۶، ص۲۸.</ref>.
امام رضا{{ع}}، به دنبال گام‌هایی که سایر [[معصومین]] و با نقش‌هایی متفاوت و روش گوناگون از قبیل [[تقیه]]، [[جنبش]] و خیزش و [[فعالیت‌های فرهنگی]]، در جهت [[تکامل]] و [[تحکیم]] اهداف [[اسلام]] بر داشتند، روش «[[انقلاب]] فکری» را برگزید. این حرکتی بود که تا حدودی از [[زمان]] امام [[محمّد]] [[باقر]]{{ع}} آغاز شده، لکن در دوران [[امام هشتم]]{{ع}} به اوج خود رسید و اهمیت فزاینده‌ای یافت.
بعد از آمدن امام رضا{{ع}} به [[خراسان]]، بزرگ‌ترین [[هدف]] [[مأمون]] از برگزاری مجالس مناظره، تخریب مقام علمی امام [[رضا]]{{ع}} بود که برخلاف ایده مأمون، امام{{ع}} با کوله‌باری از [[علم]] و [[دانش]] و با [[توکل بر خدا]] و [[توسل]] بر [[آیات قرآن]]، [[پیروز]] این مناظرات می‌شدند و جواب قانع‌کننده و دندان‌شکن [[امام]]، که با رویی خوش، [[کلامی]] آمیخته با [[آرامش]] و متانت و [[دوستی]] و بدون گیج و سر در گم نمودن طرف مقابل همراه بود، تنها [[سکوت]] بزرگان و صاحب‌نظران را در [[مناظره]] به همراه داشت<ref>احتجاج، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.


موقعیتی که برای امام رضا{{ع}} به وجود آمد، یک موقعیت استثنایی ویژه بود که برای هیچ یک از [[امامان معصوم]]{{عم}} پیش نیامد. این موقعیت، قرار گرفتن در [[منصب]] [[ولایت‌عهدی]] بود. هر چند ایفای این نقش حساس و اجرای این [[مسئولیت]]، منوط و محدود به دوران [[ولایت‌عهدی]] نمی‌شد؛ زیرا [[امام رضا]]{{ع}} از همان [[آغاز امامت]]، با برگزاری جلسات بحث و درس، [[تربیت شاگردان]]، [[سفر]] به مناطقی که [[افکار]] و [[اندیشه‌های انحرافی]] در آن [[نفوذ]] شدیدتری داشت و [[مناظره]] با سران مکتب‌های مختلف و [[ارتباط]] با [[علمای اسلام]]، ایفای این نقش را در پیش گرفتند. اما ولایت‌عهدی، فرصتی مغتنم بود که [[امام]]{{ع}} توانستند در طی آن، گام‌های مؤثرتری در جهت اهداف خود و در [[حقیقت]] احیای [[فرهنگ]] [[اسلام]]، یعنی [[مبارزه]] با [[عقاید]] [[باطل]] و [[منسوخ]] بردارد.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۲.</ref>
[[اباصلت]] که در تمام مناظرات امام{{ع}} حاضر بود، می‌گوید: «هیچ‌کس را از [[حضرت رضا]]{{ع}} داناتر ندیدم. و هیچ دانشمندی آن حضرت را ندیده، مگر این که به علم [[برتر]] او [[گواهی]] داده است... دانایان [[ادیان]] مختلف به [[ضعف]] [[علمی]] خود و [[برتری امام]] با [[اذعان]] و اعتراف داشتند»<ref>کشف الغمة، ج۳، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۲۳.</ref>


===امام{{ع}} پاسخگوی نیاز [[علمی]] [[مردم]]===
=== [[تسلط]] امام بر تمام زبان‌ها و [[آگاهی]] ایشان از همه ادیان و مکاتب ===
[[اباصلت هروی]] از [[محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر]]{{ع}} نقل کرده است: «امام [[موسی بن جعفر]]{{ع}} فرمودند: برادرتان [[علی]]، دانای [[خاندان پیامبر]]{{صل}} است. نیازها و پرسش‌های [[دینی]] خود را از وی فراگیرید و آنچه را به شما [[تعلیم]] داد، به خاطر بسپارید؛ چه این که بارها پدرم [[امام صادق]]{{ع}} به من فرمودند: دانای خاندان پیامبر{{صل}} در [[نسل]] توست و ای کاش من او را [[درک]] کرده، می‌دیدم»<ref>اعلام الوری، ص۳۱۵؛ اثبات الهداة، ج۶، ص۲۸.</ref>.
امام{{ع}} علاوه بر اینکه برای پرسش‌های مختلف [[عالمان]] و بزرگان دیگر ادیان و مکاتب، پاسخی درخور و شایسته داشتند و بر [[آیات کریمه قرآن]] کریم تکیه کرده و [[استدلال]] می‌نمودند؛ با [[اهل تورات]] [[یهودیان]] به توراتشان و با [[اهل انجیل]] ([[مسیحیان]]) به انجیلشان و با حاملان [[زبور]] به زبورشان و سرانجام با هر [[فرقه]] و گروهی، با مبانی [[اعتقادی]] خودشان سخن می‌فرمودند و استدلال می‌کردند؛ و این از علم سرشار و «[[آگاهی امام]]{{ع}} نسبت به تمام ادیان و مکاتب» بود<ref>احتجاج، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.
بعد از آمدن امام رضا{{ع}} به [[خراسان]]، بزرگ‌ترین [[هدف]] [[مأمون]] از برگزاری مجالس مناظره، [[تخریب]] [[مقام علمی]] امام رضا{{ع}} بود که برخلاف ایده مأمون، امام{{ع}} با کوله‌باری از [[علم]] و [[دانش]] و با [[توکل بر خدا]] و [[توسل]] بر [[آیات قرآن]]، [[پیروز]] این مناظرات می‌شدند و جواب قانع‌کننده و دندان‌شکن امام، که با رویی خوش، [[کلامی]] آمیخته با [[آرامش]] و [[متانت]] و [[دوستی]] و بدون گیج و سر در گم نمودن طرف مقابل همراه بود، تنها [[سکوت]] بزرگان و صاحب‌نظران را در مناظره به همراه داشت<ref>احتجاج، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.


[[اباصلت]] که در تمام مناظرات امام{{ع}} حاضر بود، می‌گوید: «هیچ‌کس را از [[حضرت رضا]]{{ع}} داناتر ندیدم. و هیچ دانشمندی آن [[حضرت]] را ندیده، مگر این که به علم [[برتر]] او [[گواهی]] داده است... دانایان [[ادیان]] مختلف به [[ضعف]] علمی خود و [[برتری امام]] با [[اذعان]] و اعتراف داشتند»<ref>کشف الغمة، ج۳، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۳.</ref>
یکی از نکاتی که در بررسی [[شخصیت]] علمی امام{{ع}} مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده‌اند، این است که [[امام رضا]]{{ع}} با هر گروهی به زبان خودشان سخن می‌گفت. بدرستی که امام، شیواترین و داناترین [[مردم]]، به هر زبان و [[فرهنگی]] بود و این جای [[شگفتی]] داشت. اباصلت می‌گوید: «وقتی از این ماجرا شگفت‌زده شدم، [[تعجب]] خود را به امام{{ع}} اظهار نمودم، امام{{ع}} در پاسخ فرمودند: من [[حجت خدا]] بر مردم هستم. چگونه می‌شود چنین فردی زبان آنان را [[درک]] نکند؟ مگر نشنیده‌ای که [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} فرمودند: به ما فصل‌الخطاب [[لقب]] داده‌اند، و آن چیزی نیست، جز آشنایی با زبان دیگران»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۵۵، ص۵۵۴.</ref>.


===[[تسلط]] [[امام]] بر تمام زبان‌ها و [[آگاهی]] ایشان از همه [[ادیان]] و مکاتب===
[[یاسر خادم]] می‌گوید: «گروهی از [[غلامان]] و خدمتکاران حضرت، صقلبی<ref>صقلب، شهری در بلغارستان بود.</ref> و [[رومی]] بودند و حجره‌ای نزدیک [[منزل]] [[امام]]{{ع}} داشتند. شبی از شب‌ها، حضرت شنید که به زبان صقلبی می‌گویند: ما در بلاد خود سالی یک بار [[خون]] می‌دادیم و اکنون در اینجا یک بار هم خون ندادیم. فردای [[روز]] بعد، [[امام رضا]]{{ع}} برخی از اطباء را احضار نمود و به ایشان فرمودند: از این غلامان خون بگیرید»...<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۵۴، ص۵۵۲-۵۵۳.</ref>.
امام{{ع}} علاوه بر اینکه برای پرسش‌های مختلف [[عالمان]] و بزرگان دیگر ادیان و مکاتب، پاسخی درخور و [[شایسته]] داشتند و بر [[آیات کریمه قرآن]] [[کریم]] تکیه کرده و [[استدلال]] می‌نمودند؛ با [[اهل تورات]] [[یهودیان]] به توراتشان و با [[اهل انجیل]] ([[مسیحیان]]) به انجیلشان و با حاملان [[زبور]] به زبورشان و سرانجام با هر [[فرقه]] و گروهی، با مبانی [[اعتقادی]] خودشان سخن می‌فرمودند و استدلال می‌کردند؛ و این از [[علم]] سرشار و «[[آگاهی امام]]{{ع}} نسبت به تمام ادیان و مکاتب» بود<ref>احتجاج، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.
یکی از نکاتی که در بررسی [[شخصیت]] [[علمی]] امام{{ع}} مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده‌اند، این است که [[امام رضا]]{{ع}} با هر گروهی به زبان خودشان سخن می‌گفت. بدرستی که امام، شیواترین و [[داناترین]] [[مردم]]، به هر زبان و [[فرهنگی]] بود و این جای [[شگفتی]] داشت. [[اباصلت]] می‌گوید: «وقتی از این ماجرا شگفت‌زده شدم، [[تعجب]] خود را به امام{{ع}} اظهار نمودم، امام{{ع}} در پاسخ فرمودند: من [[حجت خدا]] بر مردم هستم. چگونه می‌شود چنین فردی زبان آنان را [[درک]] نکند؟ مگر نشنیده‌ای که [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} فرمودند: به ما [[فصل‌الخطاب]] [[لقب]] داده‌اند، و آن چیزی نیست، جز آشنایی با زبان دیگران»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۵۵، ص۵۵۴.</ref>.


[[یاسر]] [[خادم]] می‌گوید: «گروهی از [[غلامان]] و خدمتکاران [[حضرت]]، صقلبی<ref>صقلب، شهری در بلغارستان بود.</ref> و رومی بودند و حجره‌ای نزدیک [[منزل]] امام{{ع}} داشتند. شبی از شب‌ها، حضرت شنید که به زبان صقلبی می‌گویند: ما در بلاد خود سالی یک بار [[خون]] می‌دادیم و اکنون در اینجا یک بار هم خون ندادیم. فردای [[روز]] بعد، امام رضا{{ع}} برخی از اطباء را احضار نمود و به ایشان فرمودند: از این غلامان خون بگیرید.»..<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۵۴، ص۵۵۲-۵۵۳.</ref>.
عمرو بن هدّاب نیز می‌گوید: «به امام رضا{{ع}} عرض کردم که [[محمد بن فضل هاشمی]] می‌گوید که شما به همه زبان‌ها و لغات واقف هستید. اکنون من برای اینکه به صحّه این گفتار برسم، شخصی هندی، رومی، فارس و ترک را آورده‌ام تا شما با آنها به زبان خودشان صحبت کنید. امام{{ع}} فرمودند: پس به آنچه [[دوست]] می‌دارند، [[سخن]] بگویند و من با هر یک از آنها با زبان خودشان پاسخ خواهم داد. هدّاب می‌گوید: هر یک از آن افراد مسئله‌ای را با زبان و لغت خود پرسیدند و امام رضا{{ع}} با زبان و لغت خود آنان به ایشان پاسخ داد. [[مردم]] متحیّر و شگفت‌زده شدند و همه آن افراد و خودم اعتراف کردیم که امام رضا{{ع}} به همه زبان‌ها واقفند و حتی از آنان فصیح‌تر سخن می‌گویند»<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۷۴.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۲۳.</ref>


[[عمرو بن هدّاب]] نیز می‌گوید: «به امام رضا{{ع}} عرض کردم که [[محمد بن فضل هاشمی]] می‌گوید که شما به همه زبان‌ها و لغات واقف هستید. اکنون من برای اینکه به صحّه این گفتار برسم، شخصی [[هندی]]، رومی، [[فارس]] و ترک را آورده‌ام تا شما با آنها به زبان خودشان صحبت کنید. [[امام]]{{ع}} فرمودند: پس به آنچه [[دوست]] می‌دارند، سخن بگویند و من با هر یک از آنها با زبان خودشان پاسخ خواهم داد. هدّاب می‌گوید: هر یک از آن افراد مسئله‌ای را با زبان و لغت خود پرسیدند و [[امام رضا]]{{ع}} با زبان و لغت خود آنان به ایشان پاسخ داد. [[مردم]] متحیّر و شگفت‌زده شدند و همه آن افراد و خودم اعتراف کردیم که امام رضا{{ع}} به همه زبان‌ها واقفند و حتی از آنان فصیح‌تر سخن می‌گویند»<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۷۴.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۳.</ref>
=== [[عدالت امام]]{{ع}} در برابر صاحبان دیگر [[ادیان]] ===
[[یاسر]] خدمتگزار امام{{ع}} گوید: «از [[نیشابور]] نامه‌ای به [[مأمون]] رسید، به این مضمون که مردی [[زردشتی]] هنگام [[مرگ]] [[وصیت]] کرده که [[ثروت]] باقی مانده او را، میان [[فقرا]] و بینوایان تقسیم کنند؛ [[قاضی]] [[نیشابوری]] هم آن [[اموال]] را میان [[مسلمانان]] تقسیم کرده است. مأمون به امام رضا{{ع}} گفت: ای [[سرور]] من! در این موضوع چه می‌فرمایید؟ امام{{ع}} فرمودند: [[زردشتیان]] برای بینوایان [[مسلمان]] [[وصیت]] نمی‌کنند. نامه‌ای به [[قاضی]] [[نیشابور]] بنویس تا همان مقدار از مالیات‌های [[مسلمانان]] بردارد و به بینوایان [[زردشتی]] بدهد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۸۴.</ref>.


===[[عدالت امام]]{{ع}} در برابر صاحبان دیگر [[ادیان]]===
[[محمد بن زید]] رازی [[روایت]] می‌کند: «در خدمت [[امام رضا]]{{ع}} بودم. در ایامی که [[مأمون]] او را به [[ولی‌عهدی]] معرفی کرده بود. مردی از [[خوارج]] در حالی که در آستینش خنجری را پنهان کرده بود وارد شد و به دوستانش گفت. به [[خدا]] [[سوگند]]! پیش این شخص که مدعی است، [[فرزند پیامبر]]{{صل}} است، می‌روم و می‌پرسم چرا وارد بر [[طاغوت]] شده و در کنار طاغوت می‌نشیند. اگر جواب داد هیچ، وگرنه [[مردم]] را از دست او راحت می‌کنم. نزد [[امام]]{{ع}} آمد و سؤالش را مطرح کرد. امام می‌فرمودند: اگر جواب تو را بدهم، آنچه در آستین داری نمایان می‌کنی؟ مرد با [[تعجب]] نگاهی به امام{{ع}} کرد و به آرامی خنجر را از زیر آستینش نمایان ساخت. [[یاران امام]]{{ع}} خواستند تا آن مرد را به سزای عملش برسانند که امام{{ع}} مانع شدند و در [[نهان]] به آن مرد فرمودند: آیا به نظر تو، اینان کافرند یا [[عزیز مصر]] و [[اهل]] [[کشور]] او؟ مگر نه این که اینان خود را [[موحّد]] می‌دانند، ولی آنان نه یکتاپرست بودند و نه [[خداشناس]]. یوسف، پسر [[یعقوب پیامبر]] بود، او چگونه با [[طاغوتیان]] [[همنشین]] بود. در حالی که من [[اولاد]] [[پیامبر]] هستم و مأمون مرا به [[اکراه]] به این کار واداشته است.
[[یاسر]] خدمتگزار امام{{ع}} گوید: «از [[نیشابور]] نامه‌ای به [[مأمون]] رسید، به این مضمون که مردی [[زردشتی]] هنگام [[مرگ]] [[وصیت]] کرده که [[ثروت]] باقی مانده او را، میان [[فقرا]] و بینوایان تقسیم کنند؛ [[قاضی]] [[نیشابوری]] هم آن [[اموال]] را میان [[مسلمانان]] تقسیم کرده است. مأمون به امام رضا{{ع}} گفت: ای [[سرور]] من! در این موضوع چه می‌فرمایید؟ امام{{ع}} فرمودند: زردشتیان برای بینوایان [[مسلمان]] وصیت نمی‌کنند. نامه‌ای به قاضی نیشابور بنویس تا همان مقدار از مالیات‌های مسلمانان بردارد و به بینوایان زردشتی بدهد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۸۴.</ref>.


[[محمد بن زید رازی]] [[روایت]] می‌کند: «در [[خدمت]] امام رضا{{ع}} بودم. در ایامی که مأمون او را به ولی‌عهدی معرفی کرده بود. مردی از [[خوارج]] در حالی که در آستینش خنجری را پنهان کرده بود وارد شد و به دوستانش گفت. به [[خدا]] [[سوگند]]! پیش این شخص که مدعی است، [[فرزند پیامبر]]{{صل}} است، می‌روم و می‌پرسم چرا وارد بر [[طاغوت]] شده و در کنار طاغوت می‌نشیند. اگر جواب داد هیچ، وگرنه مردم را از دست او راحت می‌کنم. نزد امام{{ع}} آمد و سؤالش را مطرح کرد. امام می‌فرمودند: اگر جواب تو را بدهم، آنچه در آستین داری نمایان می‌کنی؟ مرد با [[تعجب]] نگاهی به [[امام]]{{ع}} کرد و به آرامی خنجر را از زیر آستینش نمایان ساخت. [[یاران امام]]{{ع}} خواستند تا آن مرد را به سزای عملش برسانند که امام{{ع}} مانع شدند و در [[نهان]] به آن مرد فرمودند: آیا به نظر تو، اینان کافرند یا [[عزیز مصر]] و [[اهل]] [[کشور]] او؟ مگر نه این که اینان خود را [[موحّد]] می‌دانند، ولی آنان نه یکتاپرست بودند و نه [[خداشناس]]. [[یوسف]]، پسر [[یعقوب پیامبر]] بود، او چگونه با [[طاغوتیان]] [[همنشین]] بود. در حالی که من [[اولاد]] [[پیامبر]] هستم و [[مأمون]] مرا به [[اکراه]] به این کار واداشته است.
آن شخص قانع شد و از کاری که می‌خواست انجام دهد منصرف گشت. آنگاه امام{{ع}} ایشان را بخشید و دستور دادند که او را تا دروازه [[شهر]] [[همراهی]] نمایند تا به موطنش برگردد»<ref>مجموعه آثار دومین کنگره امام رضا{{ع}}، ج۳، ص۱۴۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۲۴.</ref>


آن شخص قانع شد و از کاری که می‌خواست انجام دهد منصرف گشت. آنگاه امام{{ع}} ایشان را بخشید و [[دستور]] دادند که او را تا دروازه [[شهر]] [[همراهی]] نمایند تا به موطنش برگردد»<ref>مجموعه آثار دومین کنگره امام رضا{{ع}}، ج۳، ص۱۴۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۴.</ref>
== شخصیت سیاسی امام{{ع}} ==
[[هارون]] به دلیل بحران‌هایی که حکومتش با آن روبرو بود، خود را رویاروی امام{{ع}} قرار نداد. ده سال از دوران [[امامت حضرت رضا]]{{ع}}، با [[حکومت]] هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبی برای [[مبارزه]] علنی و رسمی برای [[امام رضا]]{{ع}} پدید نیامد و بیشتر تلاش [[سیاسی]] [[امام]]{{ع}} به صورت پنهانی [[رهبری]] می‌شد، اما در گوشه و کنار سرزمین‌های مسلمانان، [[جنبش‌ها]] و قیام‌های پیاپی [[شیعیان]]، [[حکومت عباسی]] را به تنگ آورده و [[هارون]] در برخورد با آنها دچار سردرگمی شده بود. [[امین]] نیز، سرگرم درگیری با برادرش [[مأمون]] بود و [[خلافت]] به طور مستقیم و همه جانبه به امام رضا{{ع}} نپرداخت. امام{{ع}} در حالی که دیدارهایی پنهانی با [[مردم]] و شیعیان داشتند، حقّانیت [[اهل بیت]] و [[ظالم]] بودن [[دستگاه عباسی]] را افشا می‌کردند. اما با روی کار آمدن مأمون و دعوتی که او از امام رضا{{ع}} به عمل آورد، هر چند در ابتدا امام{{ع}} به این [[سفر]] [[راضی]] نبودند اما، بالاجبار سفر به [[خراسان]] را پذیرفتند که این پذیرش اهداف بزرگی را دنبال می‌کرد که مهمترین آن آشنایی مردم دیگر مناطق، با [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} بود. امام{{ع}} توسط مأموران [[امنیتی]] مأمون به خراسان [[هجرت]] نمودند و ایشان بی‌مهابا از این مأموران، در هر [[شهر]] و روستا و دهی، مجلس [[وعظ]] و گفتگو با مردم را برپا می‌نمود و [[هدف]] از سفر خویش را بیان، و چهره خلافت را [[رسوا]] می‌ساختند<ref>حیات سیاسی امام رضا{{ع}}.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۲۵.</ref>


==[[شخصیت سیاسی]] امام{{ع}}==
== سیمای امام ==
[[هارون]] به دلیل بحران‌هایی که حکومتش با آن روبرو بود، خود را رویاروی امام{{ع}} قرار نداد. ده سال از دوران [[امامت]] [[حضرت رضا]]{{ع}}، با [[حکومت]] هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبی برای [[مبارزه]] علنی و رسمی برای [[امام رضا]]{{ع}} پدید نیامد و بیشتر تلاش [[سیاسی]] امام{{ع}} به صورت پنهانی [[رهبری]] می‌شد، اما در گوشه و کنار سرزمین‌های [[مسلمانان]]، [[جنبش‌ها]] و قیام‌های پیاپی [[شیعیان]]، [[حکومت عباسی]] را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمی شده بود. [[امین]] نیز، سرگرم درگیری با برادرش مأمون بود و [[خلافت]] به طور مستقیم و همه جانبه به امام رضا{{ع}} نپرداخت. امام{{ع}} در حالی که دیدارهایی پنهانی با [[مردم]] و شیعیان داشتند، [[حقّانیت]] [[اهل بیت]] و [[ظالم]] بودن [[دستگاه عباسی]] را افشا می‌کردند. اما با روی کار آمدن مأمون و دعوتی که او از امام رضا{{ع}} به عمل آورد، هر چند در ابتدا امام{{ع}} به این [[سفر]] [[راضی]] نبودند اما، بالاجبار سفر به [[خراسان]] را پذیرفتند که این پذیرش اهداف بزرگی را دنبال می‌کرد که مهمترین آن آشنایی [[مردم]] دیگر مناطق، با [[خاندان]] [[اهل بیت]]{{عم}} بود. [[امام]]{{ع}} توسط مأموران [[امنیتی]] [[مأمون]] به [[خراسان]] [[هجرت]] نمودند و ایشان بی‌مهابا از این مأموران، در هر [[شهر]] و روستا و دهی، مجلس [[وعظ]] و [[گفتگو]] با مردم را برپا می‌نمود و [[هدف]] از [[سفر]] خویش را بیان، و چهره [[خلافت]] را [[رسوا]] می‌ساختند<ref>حیات سیاسی امام رضا{{ع}}.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۵.</ref>
[[امام هشتم]]{{ع}} از نظر قیافه و سیمای ظاهری، پر جذبه و [[زیبا]] بودند. صورت مبارکش گندمگون، محاسن انبوه و زیبا و قامتی [[معتدل]] داشتند. در چشم‌های درشت و سیاهشان که زیر ابروان پرپشتش نمایان بود، یک [[دنیا]] جذبه و نفوذ [[معنوی]] موج می‌زد و هم‌چون جدّ بزرگوارش [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} دو رشته گیسو چهره جذابش را در میان داشت.


==[[سیمای امام]]==
آمده است که امام رضا{{ع}} شبیه‌ترین مردم به رسول‌اللّه در عصر خویش بودند. [[وقار]]، سطوت، متانت و هیبت امام در اوج بود و از رشد عقلی و [[اخلاقی]] فوق‌العاده‌ای برخوردار بودند<ref>ماهنامه زائر، شماره ۱۰۹، ص۳.</ref>.<ref>حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۲۶.</ref>
[[امام هشتم]]{{ع}} از نظر قیافه و [[سیمای ظاهری]]، پر جذبه و [[زیبا]] بودند. صورت مبارکش گندمگون، [[محاسن]] انبوه و زیبا و قامتی [[معتدل]] داشتند. در چشم‌های درشت و سیاهشان که زیر ابروان پرپشتش نمایان بود، یک [[دنیا]] جذبه و [[نفوذ]] [[معنوی]] موج می‌زد و هم‌چون جدّ بزرگوارش [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} دو رشته گیسو چهره جذابش را در میان داشت.
آمده است که [[امام رضا]]{{ع}} شبیه‌ترین [[مردم]] به رسول‌اللّه در عصر خویش بودند. [[وقار]]، سطوت، [[متانت]] و [[هیبت]] [[امام]] در اوج بود و از [[رشد عقلی]] و [[اخلاقی]] فوق‌العاده‌ای برخوردار بودند<ref>ماهنامه زائر، شماره ۱۰۹، ص۳.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۲۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۲۹: خط ۱۳۱:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:شخصیت امام رضا]]
[[رده:امام رضا]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۶

شخصیت اخلاقی امام(ع)

سخاوت امام(ع)

از اصول اخلاقی که در زندگی همه امامان فراوان دیده شده است، «جود و سخاوت» است. سخاوت در مقابل بخل قرار دارد. شاید بهترین تعریف درباره سخاوت بیان امام رضا(ع) باشد که فرمودند: «السَّخِيُّ يَأْكُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِيَأْكُلُوا مِنْ طَعَامِهِ وَ الْبَخِيلُ لَا يَأْكُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِئَلَّا يَأْكُلُوا مِنْ طَعَامِهِ»؛ (انسان سخاوتمند از غذای دیگران می‌خورد تا از غذای او بخورند، ولی انسان بخیل از غذای دیگران نمی‌خورد تا از غذای او نخورند)[۱].

در بررسی سیره امام رضا(ع) ویژگی بذل و بخشش بسیار به چشم می‌خورد. ایشان بسیار صدقه پنهانی می‌دادند و اموال خویش را بین نیازمندان تقسیم می‌نمودند. روایت شده که ایشان ثروت یک سال خود را در روز عرفه بین نیازمندان تقسیم کردند. فردی به ایشان گفت: «این‌گونه بخشش، ضرر است. حضرت فرمودند: این‌گونه بخشش ضرر و زیان نیست بلکه غنیمت است، هرگز چیزی را که به وسیله آن طلب اجر و کرامت می‌کنید، غرامت و ضرر به شمار نیاورید»[۲].

هر وقت سفره غذا برای امام(ع) پهن می‌کردند، کاسه‌ای نزدیک ایشان قرار می‌دادند، ایشان مقداری از غذا را بر می‌داشتند و در آن کاسه می‌ریختند و به فقرا می‌دادند. و می‌فرمودند: «خداوند می‌داند که همه مردم قدرت این را ندارند که بنده آزاد کنند، بنابراین برای آنها راه دیگری قرار داده، و آن غذا دادن به فقرا است»[۳].[۴]

امام(ع) و احترام به کرامت انسان

حرمت نهادن به جایگاه والای انسان در سیره اولیای الهی جایگاه خاص دارد. و این جایگاه، در سیره عملی امام رضا(ع) به خوبی نمایان است. شبی کسی مهمان امام رضا(ع) بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: «ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی‌کشیم»[۵].

سیره اخلاقی امام رضا(ع)، بر پایه «مردم‌داری» و «احترام به حقوق دیگران» استوار بود. امام(ع) مردم را دارای ارزش انسانی می‌دانستند و از این دیدگاه با آنان برخورد می‌کردند. حتی در برخورد با غلامان و خادمان هرگز حاضر نبودند کرامت انسانی آنان را نادیده بگیرند و چیزی از حقوق آنان را فرو گذارند، و حتی در ریزترین نکته‌ها این کرامت را پاس می‌داشتند.

یاسر خادم نقل می‌کند: «هرگاه امام(ع) خلوت می‌کردند، تمامی کارگزاران و خدمتکاران خویش از صغیر و کبیر را جمع می‌نمودند و با هم به گفتگو می‌پرداختند. آن‌گاه که هنگام صرف غذا می‌شد، امام(ع) همه را از خادم و غلام و کارگزار، سر یک سفره می‌نشاندند و غذا می‌خوردند»[۶].

امام با آن همه گشاده‌دستی ـ که به جای خود رواست ـ هرگز این صفت شایسته را برابر اسراف و تبذیر و ریخت‌وپاش نمی‌داند و از کوچک‌ترین کوتاهی در این‌باره نمی‌گذرد. یاسر خادم در این‌باره می‌گوید: «روزی غلامان حضرت مشغول خوردن میوه بودند. یکی از آنها میوه‌اش را نیم خورده رها کرد و آن را دور ریخت. حضرت آن میوه نیم‌خورده را دیدند و برآشفتند و به غلامانشان فرمودند: سبحان‌اللّه! اگر از آن بی‌نیازید کسانی هستند که به آن نیاز دارند؛ آن را به کسی بدهید که نیازمند است[۷].

ابراهیم بن عبّاس می‌گوید: «هیچ نشنیدم و ندیدم کسی برتر از امام رضا(ع) باشد. بر هیچ کس به سخن خویش بی‌مهری و ستم روا نداشت، سخن هیچ‌کس را نبرید، هیچ نیازمندی را بی‌پاسخ نگذاشت، پای خود در حضور هیچ‌کس دراز نکرد، هرگز غلامان و وابستگان خویش را ناسزا نگفت، به گاه خنده، قهقهه نزد. بر سفره غلامان و وابستگان خود می‌نشست، بسیار در پنهان صدقه می‌داد و به دیگران کمک می‌کرد»[۸].

اخلاق والای آن حضرت سرشار از بزرگواری و کرامت بود. ایشان می‌فرمودند: «ما خاندان، عفو را از آل یعقوب، شُکر را از آل داوود و صبر را از آل ایوب به ارث برده‌ایم»[۹].[۱۰]

امام(ع) و عیادت از بیماران

یکی از اخلاق پسندیده اسلامی، عیادت از بیماران و به طور کلی، دید و بازدید در میان مؤمنین است. در تاریخ زندگانی حضرت امام رضا(ع) وارد شده که آن حضرت همانند جدّ بزرگوارش پیامبر اسلام(ص) اگر چند روز یکی از دوستان و مؤمنین را نمی‌دید، حالش را می‌پرسید، و اگر مطّلع می‌شد که بیمار است به دیدار او می‌رفتند.

علی بن عبداللّه، خیلی دوست داشت خدمت حضرت برسد و به حضورش سلام عرض کند، امّا هیبت و عظمت آن حضرت، سبب می‌شد اقدام نکند. یک‌بار امام رضا(ع) مختصر کسالتی داشتند و مردم به عیادت ایشان می‌رفتند. به علی بن عبداللّه گفتند: اگر قصد دیدار و تشرّف داری، اکنون فرصت مناسبی است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضا(ع) خیلی به او احترام و ملاطفت کردند و خوشحالش نمودند. چندی بعد، علی بن عبداللّه مریض شد و امام رضا(ع) به عیادت او رفتند و آن قدر نشستند تا افرادی که در خانه او برای عیادت آمده بودند خارج شدند، آن‌گاه امام منزل او را ترک کردند[۱۱].

یکی از روزها یک نفر از شیعیان آن حضرت بیمار شد و حضرت امام رضا(ع) برای دیدار او به خانه‌اش تشریف برده و حالش را پرسیدند. ایشان در همان چند لحظه آن بیمار را تسلّی خاطر و موعظه و اندرز داده به او فرمودند: مردم دو گروه هستند، یکی با مرگ به راحتی و آسایش دست می‌یابد و دیگری با مرگش، مردم را از شرّ خود راحت می‌کند؛ و تو اگر می‌خواهی از گروه اول باشی، ایمان به خدا و ولایتت را تجدید کن تا پس از مرگ در آسایش باشی. آن مرد چنین کرد و پس از چند لحظه در محضر پر مهر و محبت حضرت امام رضا(ع) چشم از جهان فرو بست[۱۲].[۱۳]

برخورد امام رضا با اهل سنت

وقتی مأمون جلسات پرسش و پاسخ و مناظراتی را با حضور بزرگان و علمای اهل سنّت و دیگر فرق، برپا می‌نمود، امام(ع) با متانت و حوصله خاصی، بدون این که به آنها توهین و عقایدشان را به استهزاء بگیرد، با آنها به صورت منطقی به بحث می‌پرداختند و جوابشان را به استناد آیات قرآن و احکام الهی می‌دادند که طرفداران این فِرَق، به اشتباهات خود در مسائل اعتقادی و کلامی و... اعتراف می‌کردند. امام وقتی در یکی از مناظراتش با «علی بن محمّد بن جهم» که از علمای اهل سنّت بود، او را به اسم مورد خطاب قرار می‌دهد، با این برخورد به او می‌فهماند که در اینجا دشمنی وجود ندارد؛ لذا بعد از این جریان ابن جهم توبه می‌کند و از سخنان خود ابراز پشیمانی نموده و عقاید خود را تصحیح می‌نماید[۱۴].[۱۵]

توجه امام(ع) به حقوق کارگران

امام رضا(ع) در راستای دفاع از حقوق مردم توجه ویژه‌ای به «حقوق کارگران و غلامان» داشتند. سلیمان جعفری می‌گوید: «برای انجام کاری خدمت علی بن موسی الرضا(ع) بودم. خواستم به منزل برگردم. امام به فرمودند: با من بیا و امشب نزد ما باش... با آن حضرت رهسپار شدم تا وارد خانه شدند، هنگام غروب آفتاب بود. غلامان در خانه به بنایی و بستن میخ آخور چهارپایان و کارهای دیگر مشغول بودند. با آنان مرد رنگین‌پوستی نیز کار می‌کرد که از جمله خدمتگزاران حضرت نبود. امام(ع) فرمودند: این مرد که با شما کار می‌کند کیست؟ گفتند: به ما کمک می‌کند و مزدش را می‌دهیم. امام(ع) فرمودند: اجرتش را تعیین کرده‌اید؟ گفتند: خیر، هر چه به او بدهیم راضی است. امام(ع) شدیداً برآشفتند. گفتم: فدایت شوم! چرا خشمگین می‌شوید؟ فرمودند: من بارها آنان را نهی کرده‌ام از اینکه کسی را پیش از آنکه اجرتش را معین کنند، به کار گیرند. و ادامه دادند: هر کارگری بدون این که قبلاً مزد او را تعیین کرده باشی، کاری برای تو انجام دهد، اگر سه برابر آنچه مزدش است به او بپردازی، باز گمان می‌کند که از اجرت او کاسته‌ای و اگر پیش از انجام دادن کار، مزدش را معین کنی و پس از آن پرداخت کنی، تو را به سبب وفای به عهد می‌ستاید و اگر اندکی زیادتر از مزدش را به او بدهی، آن را بخششی از تو می‌داند[۱۶].

هم‌چنین عبداللّه بن صلت می‌گوید: «از یکی از مردم بلخ شنیدم که گفت: در مسافرت امام علی بن موسی الرضا(ع) به خراسان، با او همراه بودم. روزی همگان را بر سر سفره فراخواند و غلامان او از سیاه و غیر سیاه آمدند و بر سر سفره نشستند. به ایشان گفتم: فدایت شوم! آیا بهتر نیست برای اینان سفره‌ای جداگانه گسترده شود؟ امام فرمودند: خاموش! خدای همه یکی است و مادر و پدر یکی و پاداش هر کسی بسته به کردار او است»[۱۷].

در این زمینه یاسر خادم می‌گوید: «امام رضا(ع) به ما فرموده بودند: اگر بالای سرتان ایستادم و شما را برای کاری طلب کردم و شما مشغول غذا خوردن بودید، برنخیزید تا غذای شما تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام(ع) ما را صدا می‌زدند و در پاسخ او می‌گفتند: به غذا خوردن مشغول هستند و آن حضرت می‌فرمودند: بگذارید غذایشان تمام بشود»[۱۸].[۱۹]

توجه امام(ع) به نظافت و بهداشت

به روایت معمر بن خلّاد، در دورانی که حضرت در خراسان بودند، پس از نماز صبح در مصلای خویش می‌نشستند و به ذکر می‌پرداختند تا خورشید طلوع کند. آن‌گاه پارچه‌ای می‌آوردند که در آن چند مسواک بود، با یکایک آنها مسواک می‌کردند، آنگاه برای حضرتش کندر می‌آوردند و ایشان آنها را می‌جویدند و پس از آن به تلاوت قرآن مشغول می‌شدند[۲۰].

نظم آن حضرت در این زمینه هم مشهور بود. مسواک‌دانی داشتند که پنج مسواک در آن بود و بر هر یک نام یکی از نمازهای پنج‌گانه نوشته شده بود و هنگام در نماز با یکی از آنها مسواک می‌زدند[۲۱]. وقتی در ثلث آخر شب برای نماز شب بر می‌خاستند، پس از ذکر تسبیح و حمد و استغفار، مسواک می‌زدند؛ و این به خاطر آن است که یکی از مستحبات قبل از وضو، مسواک هنگام سحر است[۲۲].

آن حضرت شیعیان را به آداب و سنی در روز جمعه فرا می‌خواندند، از جمله شستشوی سر و صورت با خطمی، ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب (سبیل)، عطر زدن[۲۳].[۲۴]

جود و بخشش امام(ع)

زمانی که امام رضا(ع) به خراسان آمدند، مأمون به نام ایشان سکه زد[۲۵]. وقتی این سکه‌ها در اختیار امام(ع) قرار گرفت، ایشان از این سکه‌ها به مستمندان و فقرا و در راه ماندگان و شاعرانی که اهل بیت(ع) را می‌ستودند، می‌بخشیدند. روایت است که شخصی بر حضرت وارد شد و خطاب به ایشان عرض کرد: یابن رسول‌اللّه(ص) من از دوستداران شما و پدران شما هستم. خرج خود را در راه حج گم کردم و اکنون مالی برای بازگشت به وطن ندارم. عنایتی نمایید و مالی را به من بدهید که البته وقتی به موطن رسیدم، آن را از طرف شما صدقه خواهم داد. حضرت از جای برخاستند و به اتاقی رفتند و بعد از دقایقی از پشت درب مرد مسافر را صدا زدند و از بالای درب مبلغ ۲۰۰ دینار به او دادند و به او فرمودند: «اکنون برو و لازم نیست از طرف من مالی را صدقه بدهی»...[۲۶].

ریان بن صلت می‌گوید: «هنگامی‌که قصد سفر به عراق را داشتم، برای خداحافظی نزد امام رضا(ع) رفتم. در راه با خود گفتم: از امام(ع) تقاضا می‌کنم تا یکی از لباس‌هایشان را به من ببخشند تا از آن برای خود کفنی تهیه کنم. مقداری پول نیز از ایشان می‌گیرم تا برای دخترانم انگشتر بسازم. اما زمانی که با امام وداع کردم از غم فراق گریستم و خواسته‌ام را بازگو نکردم؛ ولی امام(ع) با صدای رسا مرا مخاطب ساختند و فرمودند: ای ریان! آیا دوست نداری چند درهم به تو بدهم تا برای دخترانت انگشتری بسازی؟ گفتم: ای مولای من! می‌خواستم، اما غم فراق مانع از اظهار شد. آن‌گاه حضرت یک لباس و چند درهم به من مرحمت فرمودند»[۲۷].[۲۸]

شرکت امام(ع) در مراسم تشییع جنازه دیگران

در تاریخ آمده است که: حضرت رضا(ع) هنگامی‌که به شهر طوس رسیدند، به جنازه‌ای برخوردند که بر دوش عده‌ای از مردم حمل می‌شد، آن حضرت فوراً از مرکب خود پیاده شده، و گوشه‌ای از جنازه را بر دوش شرینمشان حمل کردند، و سپس به اطراف آن جنازه رفته، و هر طرف را چند لحظه برداشته و آنگاه مانند سایر تشییع‌کنندگان پشت جنازه حرکت کرده، و تا کنار قبر آن میّت ناشناس را تشییع نمودند[۲۹].[۳۰]

تواضع و فروتنی امام(ع)

با ورود کاروان امام رضا(ع) به شهر نیشابور، مردم سر از پا نمی‌شناختند و هر کس به یمن قدوم مبارک امام(ع) کاری در خور مقام والای امام(ع) انجام می‌داد تا در مدت اقامت امام(ع) در نیشابور، خاطره خوبی از اهالی این دیار داشته باشند. روزی یکی از بزرگان نیشابور، مهمانی بزرگی برپا داشت. بر بلندی مجلس تختگاهی قرار دادند و بزرگان بر آن نشسته و تکیه کرده بودند. این از رسوم آن روزگاران بود که در مجالس بزرگان بر بلندی مجلس می‌نشستند و خادمان و کارگران و مردمان عادی در کنار وی می‌نشستند. آن‌گاه که امام رضا(ع) به مجلس وارد شدند، راه را باز کردند تا امام به آن جایگاه بروند، اما ایشان بدون توجه به آن جایگاه، به همراه خادمان و کارگران بر روی زمین نشستند. با این حرکت امام(ع) حاضران در جمع، به تواضع و فروتنی امام(ع) اعتراف کردند و از آن روز به بعد چنین شد که شاه‌نشینان از درجه اعتبار و منزلت افتادند و همگان در مجالس در کنار یکدیگر می‌نشستند[۳۱].

ابو عبّاد در مورد ساده‌زیستی امام(ع) می‌گوید: «امام(ع) در تابستان بر حصیر و بوریا، و در زمستان روی نمد می‌نشستند. پیراهن امام(ع) زبر و خشن بود، مگر این که می‌خواستند به نزد مردم بروند که در آن وقت لباس سنگین و بهتری می‌پوشیدند»[۳۲]. یکی از نکات بارز در اخلاقی ائمه اطهار(ع)، جنبه مردمی آنان می‌باشد؛ به طور مثال، حضرت امام رضا(ع) که می‌توانستند در خانه برای خودشان حمام اختصاصی بسازند، و یا لااقل هنگام رفتن به حمام عمومی، مثل بسیاری از قدرتمندان دستور بدهند که آنجا را خلوت کنند، در نهایت تواضع و فروتنی، مثل دیگران، روزی به حمام عمومی تشریف بردند و مشغول استحمام شدند. لحظاتی بعد، مردی غریب و ناشناس وارد حمام شد و به شستشوی خود مشغول گردید. او چون نمی‌توانست پشت خویش را کیسه کند، نگاهی به اطراف حمام انداخت و چشمش به رخسار پر مهر و عطوفت امام هشتم(ع) افتاد، در حالی که امام(ع) را نمی‌شناخت، گفت: اگر ممکن است پشتم را کیسه بکشید؟ امام رضا(ع) با آن مقام و شخصیت معنوی که داشتند، بدون هیچ‌گونه تکبری، خواسته آن مرد ناشناس را برآورد. در این میان، افرادی وارد حمام شده، و در حالی که با دیدن این صحنه شگفت‌زده شدند. بر آن حضرت با خطاب یا ابن رسول اللّه(ص) سلام کردند. مرد غریب که متوجه اشتباه خود شده بود، از جای خود برخاست و از حضرت معذرت‌خواهی کرد، ولی حضرت به او امر کردند که بنشیند تا کارشان تمام بشود؛ و همین‌طور هم شد[۳۳].[۳۴]

شخصیت معنوی امام(ع)

ایشان بسیاری از روزها را روزه می‌گرفتند، شب‌ها کم می‌خوابیدند و بیشتر شب را به عبادت می‌پرداختند. سجاده‌هایشان بسیار طولانی بود. قرآن بسیار تلاوت می‌کردند. به نماز اول‌وقت پای‌بند بودند.

روزه امام(ع)

امام رضا(ع) می‌فرماید: همانا مردم مأمور به روزه‌داری شدند تا درد و ناگواری‌های گرسنگی و تشنگی را بشناسند و آن‌گاه استدلالی کنند بر سختی‌های گرسنگی و تشنگی و فقر آخرت. و هر آینه روزه‌دار باید به پیشگاه خداوند، بنده‌ای خاشع و ذلیل و دارای خضوع و فروتنی باشد، و خود و عمل خود را دارای اجر دانسته و بداند که اعمال و زحمت‌هایش به حساب می‌آید و نادیده گرفته نمی‌شوند. او در همه‌حال به آنچه که انجام می‌دهد از عبادات، عارف باشد و بر آنچه که از گرسنگی و تشنگی به او می‌رسد، صبر کند؛ و در آن هنگام با پرهیز از شهوات و هوای نفس، مستوجب ثواب فراوان می‌شود. و روزه‌داران باید بشناسند شدّت و اهمیت مشکلات فقرا و بیچارگان را تا رحمت آورند و مهربانی کنند بر فقرا و مساکین در دنیا، پس حقوق آنان را ادا نمایند، حقوقی که خداوند در اموالشان مقرّر فرموده است»[۳۵].

بنا بر روایاتی که نقل شده، امام رضا(ع) بسیار روزه می‌گرفتند. و روزه اول و نیمه و آخر هر ماه از وی ترک نمی‌شد. ایشان در این‌باره می‌فرمایند: «روزه داشتن در این سه روز (اول و نیمه و آخر هر ماه) مثل این است که انسان همیشه روزه است». هم‌چنین نقل شده: «در سفری که امام(ع) به خراسان می‌آمدند، ایشان به هر مکانی که می‌رسیدند، مدت ده روز را اقامت می‌کردند، که در این مدت، روزها را روزه می‌گرفتند و بعد از خواندن نماز مغرب، افطار می‌کردند»[۳۶].[۳۷]

زهد و تقوای امام(ع)

امام رضا(ع) در زهد و عبادت و پارسایی، مانند اجداد طاهرینش، از برجستگان بودند. ایشان بیشتر اوقات خود را در عبادت و مناجات با خداوند و گره‌گشایی از امور مردم می‌گذراندند. زندگی شخصی ایشان بسیار ساده و بی‌آلایش بود، چه زمانی که در مدینه به سر می‌بردند و چه چند صباحی که در خراسان و در میان انبوهی از امکانات حکومتی بودند.

امام(ع) حتی زمانی که منصب ولی‌عهدی داشتند، با همان زهد و پارسایی و ساده‌زیستی زندگی می‌کردند. محمد بن عباد می‌گوید: «امام رضا(ع) در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس می‌نشست و جامه‌های خشن بر تن می‌کرد و تنها هنگامی‌که در جمع مردمان حضور می‌یافت جامه رسمی مردمان می‌پوشید»[۳۸].

شکایتی که یکی از کنیزان خانه از وضع رفاهی و معیشتی دارد، گواه این حقیقت است. آن کنیز زمانی در خانه مأمون، اندکی در خانه امام رضا(ع) و پس از آن در خانه عبداللّه بن عباس بوده است، این سه دوره را چنین ترسیم می‌کند: «ما در سرای مأمون در بهشتی از خوردنی و آشامیدنی و عطر و دینار بسیار بودیم؛ پس از چندی مأمون مرا به حضرت رضا(ع) بخشید و چون به خانه او رفتم، همه آن رفاه و خوشی را که داشتم از دست دادم و من آرزو می‌کردم از خانه او به جایی دیگر روم، تا آنکه مرا به عبداللّه بن عباس بخشید و چون به سرای او رفتم، چنان بود که گویا به بهشت در آمده‌ام»[۳۹].[۴۰]

عبادت امام(ع)

رجاء ابن ابی ضحاک دستور داشت تا کوچک‌ترین رفتار امام(ع) را با دقت فراوان، زیر نظر بگیرد[۴۱]. او در سفر به سوی خراسان، طبق دستور مأمون انجام وظیفه نمود و زمانی که مأمون جویای اخبار پیرامون امام(ع) شد، رجاء گفت: «به خداوند سوگند مردی ندیدم که بیش از او از خدا پروا کند، بیش از او در همه اوقات به یاد خدا باشد، و بیش از او از خدا بترسد. شب هنگام که به بستر می‌رفت بسیار قرآن تلاوت می‌کرد، و چون بر آیه‌ای که در آن یادی از بهشت یا دوزخ بود می‌گذشت، می‌گریست و از خداوند بهشت می‌خواست و از آتش جهنم به او پناه می‌جست. چون ثلث آخر شب فرا می‌رسید، از بستر برمی‌خاست و به تسبیح و تحمید و تهلیل و استغفار می‌پرداخت. پس از آن مسواک می‌کرد و سپس به نماز شب می‌ایستاد. او نماز جعفر طیّار را چهار رکعت به جای می‌آورد و این رکعت‌ها را در شمار رکعت‌های نماز شب می‌آورد»[۴۲].

امام رضا(ع) توجه زیادی به قرآن داشتند و در سه روز یک بار قرآن را ختم می‌کردند و این در حالی بود که ایشان در این مورد فرمودند: «اگر می‌خواستم قرآن را در کمتر از سه روز ختم می‌کردم. اما من به هر آیه‌ای که می‌رسم در آن می‌اندیشم و در این امر درنگ می‌نمایم که درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدین سبب است که آن را در سه روز ختم می‌کنم»[۴۳].

بر این اساس است که امام(ع) هر برتریی را به تقوا می‌داند و حتی به دیگران نیز حق می‌دهد که اگر بتوانند بیش از او، از تقوا بهره‌مند شوند، از او برتر باشند، چونان که در پاسخ مردی که سوگند یاد کرد او بهترین مردم است، فرمود: «ای مرد! سوگند مخور، برتر از من کسی است که بیشتر تقوای خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند، هنوز این آیه نسخ نشده است که برترین شما پرهیزگارترین شماست»[۴۴].[۴۵]

نیایش امام(ع) با خداوند

طبق گزارش و روایت یاران امام رضا(ع)، ایشان در بیشتر اوقات شبانه‌روز، در حال مناجات و راز و نیاز با خداوند بودند. رجاء بن ابی ضحاک که مأمور شده بود تا امام رضا(ع) را از مدینه به مرو بیاورد، پیرامون زهد و تقوای امام(ع) می‌گوید: «من از مدینه تا مرو همراه امام بودم، به خدا سوگند کسی را در پرهیزگاری و کرامت و ذکر و شدت خوف از خداوند مانند ایشان ندیدم»[۴۶].

ترجمه فارسی گوشه‌ای از مناجات‌های امام رضا(ع) با پروردگار، بدین شرح می‌باشد: بارالها! در پیشگاه تو ایستاده‌ام، و دست‌هایم را بسوی تو بلند کرده‌ام، آگاهم که در بندگی‌ات کوتاهی نموده و در فرمانبریت سستی کرده‌ام، اگر راه حیا را می‌پیمودم، از خواستن و دعا کردن می‌ترسیدم؛ ولی... پروردگارم! آن‌گاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا می‌خوانی، و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده می‌دهی، برای پیروی ندایت آمدم، و به مهربانی‌های مهربان‌ترین مهربانان پناه آوردم و به وسیله پیامبرت که او را بر اهل طاعتت برتری داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدی، و به وسیله برترین زن، و به فرزندانش، که پیشوایان و جانشینان اویند، و به تمامی فرشتگانی که به وسیله اینان به تو روی می‌کنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تو هستند وسیله قرار می‌دهند، به تو روی می‌آورم؛ پس بر ایشان درود فرست و مرا از دلهره ملاقات در امان دار، و مرا از خاصان و دوستانت قرار ده»...[۴۷].[۴۸]

شخصیت علمی امام(ع)

وضعیت فکری و فرهنگی دوران امام رضا(ع)

امام رضا(ع)، به دنبال گام‌هایی که سایر معصومین و با نقش‌هایی متفاوت و روش گوناگون از قبیل تقیه، جنبش و خیزش و فعالیت‌های فرهنگی، در جهت تکامل و تحکیم اهداف اسلام بر داشتند، روش «انقلاب فکری» را برگزید. این حرکتی بود که تا حدودی از زمان امام محمد باقر(ع) آغاز شده، لکن در دوران امام هشتم(ع) به اوج خود رسید و اهمیت فزاینده‌ای یافت.

موقعیتی که برای امام رضا(ع) به وجود آمد، یک موقعیت استثنایی ویژه بود که برای هیچ یک از امامان معصوم(ع) پیش نیامد. این موقعیت، قرار گرفتن در منصب ولایت‌عهدی بود. هر چند ایفای این نقش حساس و اجرای این مسئولیت، منوط و محدود به دوران ولایت‌عهدی نمی‌شد؛ زیرا امام رضا(ع) از همان آغاز امامت، با برگزاری جلسات بحث و درس، تربیت شاگردان، سفر به مناطقی که افکار و اندیشه‌های انحرافی در آن نفوذ شدیدتری داشت و مناظره با سران مکتب‌های مختلف و ارتباط با علمای اسلام، ایفای این نقش را در پیش گرفتند. اما ولایت‌عهدی، فرصتی مغتنم بود که امام(ع) توانستند در طی آن، گام‌های مؤثرتری در جهت اهداف خود و در حقیقت احیای فرهنگ اسلام، یعنی مبارزه با عقاید باطل و منسوخ بردارد.[۴۹]

امام(ع) پاسخگوی نیاز علمی مردم

اباصلت هروی از محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر(ع) نقل کرده است: «امام موسی بن جعفر(ع) فرمودند: برادرتان علی، دانای خاندان پیامبر(ص) است. نیازها و پرسش‌های دینی خود را از وی فراگیرید و آنچه را به شما تعلیم داد، به خاطر بسپارید؛ چه این که بارها پدرم امام صادق(ع) به من فرمودند: دانای خاندان پیامبر(ص) در نسل توست و ای کاش من او را درک کرده، می‌دیدم»[۵۰]. بعد از آمدن امام رضا(ع) به خراسان، بزرگ‌ترین هدف مأمون از برگزاری مجالس مناظره، تخریب مقام علمی امام رضا(ع) بود که برخلاف ایده مأمون، امام(ع) با کوله‌باری از علم و دانش و با توکل بر خدا و توسل بر آیات قرآن، پیروز این مناظرات می‌شدند و جواب قانع‌کننده و دندان‌شکن امام، که با رویی خوش، کلامی آمیخته با آرامش و متانت و دوستی و بدون گیج و سر در گم نمودن طرف مقابل همراه بود، تنها سکوت بزرگان و صاحب‌نظران را در مناظره به همراه داشت[۵۱].

اباصلت که در تمام مناظرات امام(ع) حاضر بود، می‌گوید: «هیچ‌کس را از حضرت رضا(ع) داناتر ندیدم. و هیچ دانشمندی آن حضرت را ندیده، مگر این که به علم برتر او گواهی داده است... دانایان ادیان مختلف به ضعف علمی خود و برتری امام با اذعان و اعتراف داشتند»[۵۲].[۵۳]

تسلط امام بر تمام زبان‌ها و آگاهی ایشان از همه ادیان و مکاتب

امام(ع) علاوه بر اینکه برای پرسش‌های مختلف عالمان و بزرگان دیگر ادیان و مکاتب، پاسخی درخور و شایسته داشتند و بر آیات کریمه قرآن کریم تکیه کرده و استدلال می‌نمودند؛ با اهل تورات یهودیان به توراتشان و با اهل انجیل (مسیحیان) به انجیلشان و با حاملان زبور به زبورشان و سرانجام با هر فرقه و گروهی، با مبانی اعتقادی خودشان سخن می‌فرمودند و استدلال می‌کردند؛ و این از علم سرشار و «آگاهی امام(ع) نسبت به تمام ادیان و مکاتب» بود[۵۴].

یکی از نکاتی که در بررسی شخصیت علمی امام(ع) مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده‌اند، این است که امام رضا(ع) با هر گروهی به زبان خودشان سخن می‌گفت. بدرستی که امام، شیواترین و داناترین مردم، به هر زبان و فرهنگی بود و این جای شگفتی داشت. اباصلت می‌گوید: «وقتی از این ماجرا شگفت‌زده شدم، تعجب خود را به امام(ع) اظهار نمودم، امام(ع) در پاسخ فرمودند: من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه می‌شود چنین فردی زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنیده‌ای که امیر المؤمنین علی(ع) فرمودند: به ما فصل‌الخطاب لقب داده‌اند، و آن چیزی نیست، جز آشنایی با زبان دیگران»[۵۵].

یاسر خادم می‌گوید: «گروهی از غلامان و خدمتکاران حضرت، صقلبی[۵۶] و رومی بودند و حجره‌ای نزدیک منزل امام(ع) داشتند. شبی از شب‌ها، حضرت شنید که به زبان صقلبی می‌گویند: ما در بلاد خود سالی یک بار خون می‌دادیم و اکنون در اینجا یک بار هم خون ندادیم. فردای روز بعد، امام رضا(ع) برخی از اطباء را احضار نمود و به ایشان فرمودند: از این غلامان خون بگیرید»...[۵۷].

عمرو بن هدّاب نیز می‌گوید: «به امام رضا(ع) عرض کردم که محمد بن فضل هاشمی می‌گوید که شما به همه زبان‌ها و لغات واقف هستید. اکنون من برای اینکه به صحّه این گفتار برسم، شخصی هندی، رومی، فارس و ترک را آورده‌ام تا شما با آنها به زبان خودشان صحبت کنید. امام(ع) فرمودند: پس به آنچه دوست می‌دارند، سخن بگویند و من با هر یک از آنها با زبان خودشان پاسخ خواهم داد. هدّاب می‌گوید: هر یک از آن افراد مسئله‌ای را با زبان و لغت خود پرسیدند و امام رضا(ع) با زبان و لغت خود آنان به ایشان پاسخ داد. مردم متحیّر و شگفت‌زده شدند و همه آن افراد و خودم اعتراف کردیم که امام رضا(ع) به همه زبان‌ها واقفند و حتی از آنان فصیح‌تر سخن می‌گویند»[۵۸].[۵۹]

عدالت امام(ع) در برابر صاحبان دیگر ادیان

یاسر خدمتگزار امام(ع) گوید: «از نیشابور نامه‌ای به مأمون رسید، به این مضمون که مردی زردشتی هنگام مرگ وصیت کرده که ثروت باقی مانده او را، میان فقرا و بینوایان تقسیم کنند؛ قاضی نیشابوری هم آن اموال را میان مسلمانان تقسیم کرده است. مأمون به امام رضا(ع) گفت: ای سرور من! در این موضوع چه می‌فرمایید؟ امام(ع) فرمودند: زردشتیان برای بینوایان مسلمان وصیت نمی‌کنند. نامه‌ای به قاضی نیشابور بنویس تا همان مقدار از مالیات‌های مسلمانان بردارد و به بینوایان زردشتی بدهد»[۶۰].

محمد بن زید رازی روایت می‌کند: «در خدمت امام رضا(ع) بودم. در ایامی که مأمون او را به ولی‌عهدی معرفی کرده بود. مردی از خوارج در حالی که در آستینش خنجری را پنهان کرده بود وارد شد و به دوستانش گفت. به خدا سوگند! پیش این شخص که مدعی است، فرزند پیامبر(ص) است، می‌روم و می‌پرسم چرا وارد بر طاغوت شده و در کنار طاغوت می‌نشیند. اگر جواب داد هیچ، وگرنه مردم را از دست او راحت می‌کنم. نزد امام(ع) آمد و سؤالش را مطرح کرد. امام می‌فرمودند: اگر جواب تو را بدهم، آنچه در آستین داری نمایان می‌کنی؟ مرد با تعجب نگاهی به امام(ع) کرد و به آرامی خنجر را از زیر آستینش نمایان ساخت. یاران امام(ع) خواستند تا آن مرد را به سزای عملش برسانند که امام(ع) مانع شدند و در نهان به آن مرد فرمودند: آیا به نظر تو، اینان کافرند یا عزیز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه این که اینان خود را موحّد می‌دانند، ولی آنان نه یکتاپرست بودند و نه خداشناس. یوسف، پسر یعقوب پیامبر بود، او چگونه با طاغوتیان همنشین بود. در حالی که من اولاد پیامبر هستم و مأمون مرا به اکراه به این کار واداشته است.

آن شخص قانع شد و از کاری که می‌خواست انجام دهد منصرف گشت. آنگاه امام(ع) ایشان را بخشید و دستور دادند که او را تا دروازه شهر همراهی نمایند تا به موطنش برگردد»[۶۱].[۶۲]

شخصیت سیاسی امام(ع)

هارون به دلیل بحران‌هایی که حکومتش با آن روبرو بود، خود را رویاروی امام(ع) قرار نداد. ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبی برای مبارزه علنی و رسمی برای امام رضا(ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش سیاسی امام(ع) به صورت پنهانی رهبری می‌شد، اما در گوشه و کنار سرزمین‌های مسلمانان، جنبش‌ها و قیام‌های پیاپی شیعیان، حکومت عباسی را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمی شده بود. امین نیز، سرگرم درگیری با برادرش مأمون بود و خلافت به طور مستقیم و همه جانبه به امام رضا(ع) نپرداخت. امام(ع) در حالی که دیدارهایی پنهانی با مردم و شیعیان داشتند، حقّانیت اهل بیت و ظالم بودن دستگاه عباسی را افشا می‌کردند. اما با روی کار آمدن مأمون و دعوتی که او از امام رضا(ع) به عمل آورد، هر چند در ابتدا امام(ع) به این سفر راضی نبودند اما، بالاجبار سفر به خراسان را پذیرفتند که این پذیرش اهداف بزرگی را دنبال می‌کرد که مهمترین آن آشنایی مردم دیگر مناطق، با خاندان اهل بیت(ع) بود. امام(ع) توسط مأموران امنیتی مأمون به خراسان هجرت نمودند و ایشان بی‌مهابا از این مأموران، در هر شهر و روستا و دهی، مجلس وعظ و گفتگو با مردم را برپا می‌نمود و هدف از سفر خویش را بیان، و چهره خلافت را رسوا می‌ساختند[۶۳].[۶۴]

سیمای امام

امام هشتم(ع) از نظر قیافه و سیمای ظاهری، پر جذبه و زیبا بودند. صورت مبارکش گندمگون، محاسن انبوه و زیبا و قامتی معتدل داشتند. در چشم‌های درشت و سیاهشان که زیر ابروان پرپشتش نمایان بود، یک دنیا جذبه و نفوذ معنوی موج می‌زد و هم‌چون جدّ بزرگوارش حضرت رسول اکرم(ص) دو رشته گیسو چهره جذابش را در میان داشت.

آمده است که امام رضا(ع) شبیه‌ترین مردم به رسول‌اللّه در عصر خویش بودند. وقار، سطوت، متانت و هیبت امام در اوج بود و از رشد عقلی و اخلاقی فوق‌العاده‌ای برخوردار بودند[۶۵].[۶۶]

منابع

پانویس

  1. بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۰۲.
  2. سیره معصومان، ص۱۵۰.
  3. بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۷؛ چهارده معصوم(ع)، ص۱۰۶۵.
  4. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۱۴.
  5. بحار الأنوار، ج۴۹، ص۲۰۲.
  6. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۴۰، ص۳۶۳.
  7. بحار الانوار، ج۶۸، ص۱۵۷.
  8. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۴۴، ص۴۳۲؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۰.
  9. بحارالانوار، ج۸۹، ص۲۰۴.
  10. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۱۴.
  11. مسند الامام الرضا(ع)، ج۱، ص۴۷.
  12. داستان‌های بحارالانوار، به نقل از ج۴۹ بحار؛ نقش رهبری حضرت امام رضا(ع)، ص۵۵.٣.
  13. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۱۵.
  14. الامالی، ص۸۹.
  15. حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۱۶.
  16. اصول کافی، ج۵، ص۲۸۸.
  17. اصول کافی، ج۸، ص۲۳۰؛ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، ص۲۴۹.
  18. اصول کافی، ج۶، ص۲۹۸.
  19. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۱۶.
  20. وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۶۰.
  21. بحارالانوار، ج۳، ص۱۳۷.
  22. سنن النبی، ص۲۲۳.
  23. مستدرک الوسائل، ج۱، ص۴۱۴.
  24. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۱۷.
  25. تاریخ عرب، ص۴۰۳؛ زندگی در حکومت عباسیان، ص۶۸.
  26. سفینة البحار، ج۱، ص۴۱۸-۴۱۹.
  27. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۴۷، ص۵۱۲.
  28. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۱۸.
  29. مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۹۶؛ مسند الامام الرضا(ع)، ج۱، ص۲۰۷.
  30. حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۱۸.
  31. تاریخ نیشابور، ص۲۱۰.
  32. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۱۶.
  33. مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۶۲.
  34. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۱۹.
  35. وسائل الشیعه، ج۷، ص۴.
  36. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۷ و ۴۳۲.
  37. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۲۰.
  38. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۴۱۶.
  39. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۱۷-۴۱۸.
  40. حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۲۰.
  41. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۱.
  42. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۴۴، ص۴۲۱-۴۳۰.
  43. بحار الانوار، ج۴۹، ص۹۰-۹۴.
  44. وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۴۹۸؛ مسند الامام الرضا(ع)، ص۴۸.
  45. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۲۱.
  46. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۲۴، ص۴۲۱.
  47. به نقل از: بحارالانوار.
  48. حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۲۲.
  49. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۲۲.
  50. اعلام الوری، ص۳۱۵؛ اثبات الهداة، ج۶، ص۲۸.
  51. احتجاج، ج۲، ص۴۱۵.
  52. کشف الغمة، ج۳، ص۱۵۷.
  53. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۲۳.
  54. احتجاج، ج۲، ص۴۱۵.
  55. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۵۵، ص۵۵۴.
  56. صقلب، شهری در بلغارستان بود.
  57. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۵۴، ص۵۵۲-۵۵۳.
  58. بحار الانوار، ج۴۹، ص۷۴.
  59. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۲۳.
  60. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۸۴.
  61. مجموعه آثار دومین کنگره امام رضا(ع)، ج۳، ص۱۴۹.
  62. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۲۴.
  63. حیات سیاسی امام رضا(ع).
  64. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۲۵.
  65. ماهنامه زائر، شماره ۱۰۹، ص۳.
  66. حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه، ص۴۲۶.