مبارزه با طاغوت: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = طاغوت | عنوان مدخل = مبارزه با طاغوت | مداخل مرتبط = [[مبارزه با طاغوت در قرآن]] - [[مبارزه با طاغوت در سیره معصوم]] - [[مبارزه با طاغوت در جامعهشناسی اسلامی]] - [[مبارزه با طاغوت در فقه اسلامی]] - [[مبارزه با طاغوت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[پیشوایان معصوم]] در عصر [[حاکمیت جور]] در خط مقدم مبارزهای قرار داشتند که [[هدف]] آن [[اصلاح جامعه]]، پیاده ساختن [[احکام اسلام]] و برپا کردن [[عدالت]] بود. در این دوران، ایشان تنها محور و [[ملجأ]] امتی بودند که در [[مشکلات]] [[فکری]]، [[عقیدتی]] و [[سیاسی]]، [[پناهگاه]] مطمئنی را برای خود جستوجو میکردند. در این بخش افزون بر اشاره به خط [[مشی سیاسی]] - [[الهی]] [[اهلبیت]]{{عم}} اصول محوری [[حاکم]] بر [[سیره]] ایشان در میدان عمل سیاسی را مورد توجه قرار داده و سپس شیوههای [[مبارزه]] را در این [[جهاد]] [[مقدس]] مورد بررسی قرار خواهیم داد. | [[پیشوایان معصوم]] در عصر [[حاکمیت جور]] در خط مقدم مبارزهای قرار داشتند که [[هدف]] آن [[اصلاح جامعه]]، پیاده ساختن [[احکام اسلام]] و برپا کردن [[عدالت]] بود. در این دوران، ایشان تنها محور و [[ملجأ]] امتی بودند که در [[مشکلات]] [[فکری]]، [[عقیدتی]] و [[سیاسی]]، [[پناهگاه]] مطمئنی را برای خود جستوجو میکردند. در این بخش افزون بر اشاره به خط [[مشی سیاسی]] - [[الهی]] [[اهلبیت]] {{عم}} اصول محوری [[حاکم]] بر [[سیره]] ایشان در میدان عمل سیاسی را مورد توجه قرار داده و سپس شیوههای [[مبارزه]] را در این [[جهاد]] [[مقدس]] مورد بررسی قرار خواهیم داد. | ||
==اصل [[توکل بر خدا]]== | == اصل [[توکل بر خدا]] == | ||
یکی از اصول زیربنایی در [[سیره رفتاری]] و سیاسی پیشوایان معصوم در برابر [[حاکمان ستمگر]]، [[توکل]] ایشان بر [[خدای متعال]] است. ایشان با [[استعانت]] و توکل بر خدا، در برابر جائران میایستادند و پیوسته با شیوههای مختلف با آنان به مبارزه برمی خاستند. [[خاندان]] اهلبیت{{عم}} در پرتو [[توحید]] و [[اعتقاد]] [[خالص]] و [[استواری]] که به خدای متعال و [[قدرت]] مطلق او داشتند، هرگز در برابر طاغوتهای [[ستمگر]] قد [[خم]] نکردند و [[تسلیم]] هوسهای [[دنیوی]] آنان نشدند. با [[تأمل]] در سیره و [[ائمه اطهار]]{{عم}}، جایگاه این اصل به خوبی نمایان خواهد شد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۳۸.</ref> | یکی از اصول زیربنایی در [[سیره رفتاری]] و سیاسی پیشوایان معصوم در برابر [[حاکمان ستمگر]]، [[توکل]] ایشان بر [[خدای متعال]] است. ایشان با [[استعانت]] و توکل بر خدا، در برابر جائران میایستادند و پیوسته با شیوههای مختلف با آنان به مبارزه برمی خاستند. [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} در پرتو [[توحید]] و [[اعتقاد]] [[خالص]] و [[استواری]] که به خدای متعال و [[قدرت]] مطلق او داشتند، هرگز در برابر طاغوتهای [[ستمگر]] قد [[خم]] نکردند و [[تسلیم]] هوسهای [[دنیوی]] آنان نشدند. با [[تأمل]] در سیره و [[ائمه اطهار]] {{عم}}، جایگاه این اصل به خوبی نمایان خواهد شد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۳۸.</ref> | ||
==[[خشنودی به رضای الهی]]== | == [[خشنودی به رضای الهی]] == | ||
خاندان اهلبیت{{عم}} [[اسوه]] و نمونه کاملی برای [[انسان]] [[خشنود]] به [[رضای الهی]] هستند. [[امام باقر]]{{عم}} در روایتی فرمودهاند: [[شایستهترین]] [[خلق]] [[خدا]] کسی است که تسلیم [[فرمان خدا]] باشد، کسی که خدا را بشناسد و به [[فرمان]] و مقدرات او خشنود باشد، وقتی [[قضای الهی]] به سراغ او میآید، [[خداوند]] [[پاداش]] بزرگی به او [[عطا]] میفرماید و هر کس قضای الهی را نپسندد، قضای الهی بر او وارد شود و خدا اجرش را تباه میسازد<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۲.</ref>. از این [[روایت]] میتوان دریافت که به هرحال [[قضا و قدر الهی]] به سراغ [[انسانها]] خواهد آمد و خشنود بودن یا عدم [[خشنودی]] انسان در وقوع آن دخالتی ندارد، اما چنانچه [[انسان]] با [[معرفت]] به [[حق]]، به [[فرمان]] و [[مقدرات الهی]] نیز [[خشنود]] باشد [[خداوند متعال]] نیز [[پاداش]] بزرگی نصیب او خواهد کرد و چنانچه به [[رضای الهی]] خشنود نباشد، اگرچه [[قضای الهی]] به سراغ او خواهد آمد، اما در این میان اجری نصیب او نخواهد شد. چنانکه [[امام صادق]]{{عم}} در روایتی فرمودهاند: [[خدای متعال]] میفرماید: [[بنده]] مؤمنم را به هر سو بگردانم، برایش خیر است. پس باید به قضای من [[راضی]] باشد و بر بلای من [[صبر]] کند و نعمتهایم را [[سپاس]] گذارد تا نام او را - ای [[محمد]]{{صل}} - در زمره صدیقان، در پیشگاه خود [[ثبت]] کنم<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱.</ref>. | خاندان اهلبیت {{عم}} [[اسوه]] و نمونه کاملی برای [[انسان]] [[خشنود]] به [[رضای الهی]] هستند. [[امام باقر]] {{عم}} در روایتی فرمودهاند: [[شایستهترین]] [[خلق]] [[خدا]] کسی است که تسلیم [[فرمان خدا]] باشد، کسی که خدا را بشناسد و به [[فرمان]] و مقدرات او خشنود باشد، وقتی [[قضای الهی]] به سراغ او میآید، [[خداوند]] [[پاداش]] بزرگی به او [[عطا]] میفرماید و هر کس قضای الهی را نپسندد، قضای الهی بر او وارد شود و خدا اجرش را تباه میسازد<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۲.</ref>. از این [[روایت]] میتوان دریافت که به هرحال [[قضا و قدر الهی]] به سراغ [[انسانها]] خواهد آمد و خشنود بودن یا عدم [[خشنودی]] انسان در وقوع آن دخالتی ندارد، اما چنانچه [[انسان]] با [[معرفت]] به [[حق]]، به [[فرمان]] و [[مقدرات الهی]] نیز [[خشنود]] باشد [[خداوند متعال]] نیز [[پاداش]] بزرگی نصیب او خواهد کرد و چنانچه به [[رضای الهی]] خشنود نباشد، اگرچه [[قضای الهی]] به سراغ او خواهد آمد، اما در این میان اجری نصیب او نخواهد شد. چنانکه [[امام صادق]] {{عم}} در روایتی فرمودهاند: [[خدای متعال]] میفرماید: [[بنده]] مؤمنم را به هر سو بگردانم، برایش خیر است. پس باید به قضای من [[راضی]] باشد و بر بلای من [[صبر]] کند و نعمتهایم را [[سپاس]] گذارد تا نام او را - ای [[محمد]] {{صل}} - در زمره صدیقان، در پیشگاه خود [[ثبت]] کنم<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱.</ref>. | ||
آن [[حضرت]] در روایتی دیگر فرمودهاند: [[نشاط]] و [[شادی]] در پرتو راضی بودن به رضای الهی و [[یقین]] به دست میآید و [[اندوه]] و [[غم]]، در [[شک]] و [[ناخشنودی]] به مقدرات الهی حاصل میشود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۹۵.</ref>. [[مولای متقیان]] [[علی]]{{ع}} نیز در بیان فرمودهاند: {{متن حدیث|ارْضَ تَسْتَرِحْ}}<ref>محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۴، ص۱۴۷.</ref>. به [[خشنودی خدا]] خشنود باش و در نتیجه، شاد و راحت [[زندگی]] کن. شیوه و [[سیره]] زندگی [[پیشوایان معصوم]] جملگی بر محور [[رضایت]] بر قضای الهی است. [[ایثار]] و جانبازی [[سیدالشهداء]] در صحرای [[کربلا]] و [[تحمل]] تمامی [[مصیبتها]] و [[اسارتها]]، همه بر مبنای [[منطق]] رضایت به قضای [[خداوند]] پدید میآید. و این منطق، در سیره تمامی پیشوایان معصوم{{عم}} [[مشاهده]] میشود. پیش از این در روایتی از [[امام باقر]]{{عم}} چنین آمد: روزی آن حضرت بر بالین [[جابر بن عبدالله انصاری]] که در بستر [[بیماری]] افتاده بود، حاضر شده و از او احوالپرسی کرد، وی پاسخ داد: در حالی هستم که [[پیری]] را به [[جوانی]] دوست دارم، [[مرگ]] را به زندگی ترجیح میدهم و به بیماری بیش از [[سلامتی]] علاقهمندم. امام باقر{{عم}} فرمود: اما من آنچه را [[خدا]] بخواهد، دوست دارم. اگر جوانی هر را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد، من نیز همان را میپسندم<ref>محسن الامین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱۵، ص۱۴۱.</ref>. | آن [[حضرت]] در روایتی دیگر فرمودهاند: [[نشاط]] و [[شادی]] در پرتو راضی بودن به رضای الهی و [[یقین]] به دست میآید و [[اندوه]] و [[غم]]، در [[شک]] و [[ناخشنودی]] به مقدرات الهی حاصل میشود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۹۵.</ref>. [[مولای متقیان]] [[علی]] {{ع}} نیز در بیان فرمودهاند: {{متن حدیث|ارْضَ تَسْتَرِحْ}}<ref>محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۴، ص۱۴۷.</ref>. به [[خشنودی خدا]] خشنود باش و در نتیجه، شاد و راحت [[زندگی]] کن. شیوه و [[سیره]] زندگی [[پیشوایان معصوم]] جملگی بر محور [[رضایت]] بر قضای الهی است. [[ایثار]] و جانبازی [[سیدالشهداء]] در صحرای [[کربلا]] و [[تحمل]] تمامی [[مصیبتها]] و [[اسارتها]]، همه بر مبنای [[منطق]] رضایت به قضای [[خداوند]] پدید میآید. و این منطق، در سیره تمامی پیشوایان معصوم {{عم}} [[مشاهده]] میشود. پیش از این در روایتی از [[امام باقر]] {{عم}} چنین آمد: روزی آن حضرت بر بالین [[جابر بن عبدالله انصاری]] که در بستر [[بیماری]] افتاده بود، حاضر شده و از او احوالپرسی کرد، وی پاسخ داد: در حالی هستم که [[پیری]] را به [[جوانی]] دوست دارم، [[مرگ]] را به زندگی ترجیح میدهم و به بیماری بیش از [[سلامتی]] علاقهمندم. امام باقر {{عم}} فرمود: اما من آنچه را [[خدا]] بخواهد، دوست دارم. اگر جوانی هر را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد، من نیز همان را میپسندم<ref>محسن الامین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱۵، ص۱۴۱.</ref>. | ||
[[امام باقر]]{{عم}} با این سخن، به این پیر [[پاکدل]] و [[یار]] دیرین [[رسول خدا]]{{صل}} بیان کرد که [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}}، تنها به [[رضای الهی]] خشنودند و [[یاران]] و [[پیروان]] ایشان نیز در همه حال باید اینگونه باشند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۳۸.</ref> | [[امام باقر]] {{عم}} با این سخن، به این پیر [[پاکدل]] و [[یار]] دیرین [[رسول خدا]] {{صل}} بیان کرد که [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}}، تنها به [[رضای الهی]] خشنودند و [[یاران]] و [[پیروان]] ایشان نیز در همه حال باید اینگونه باشند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۳۸.</ref> | ||
==اصل [[نامشروع]] دانستن [[حاکمیت]] [[طاغوت]]== | == اصل [[نامشروع]] دانستن [[حاکمیت]] [[طاغوت]] == | ||
یکی از مبانی [[اعتقادی]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} نامشروع دانستن حاکمیت طاغوت است. در این زمنیه شواهد فراوان و متعددی وجود دارد که در این [[پژوهش]] به آنها اشاره شده است. از جمله این شواهد، [[سخنان امام کاظم]]{{عم}} با [[هارون]] در مورد [[فدک]] است. دانستیم [[امام هفتم]]{{عم}} حدود فدک را چنان ترسیم نمود که تمام قلمرو [[خلافت]] هارون را در بر میگرفت<ref>شمسالدین ابوالمظفر ابنجوزی، تذکرة الخواص، ص۳۵۰.</ref>. [[شاهد]] دیگر، [[رفتار]] [[امام حسن]]{{ع}} در داستان [[صلح]] تحمیلی ایشان با [[معاویه]] است. براساس قراردادی که معاویه تنظیم کرده بود، امام حسن{{عم}}، باید [[جانشین]] معاویه شده و اگر امام حسن{{ع}}، درگذشت، برادرش [[حسین]]{{ع}} جانشین شود<ref>ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص۳۲۰؛ احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۴.</ref>. [[امام]] این شرط را نپذیرفت، زیرا پذیرش این شرط، به مفهوم [[مشروعیت]] بخشیدن به [[سلطه]] ظالمانه معاویه بود. | یکی از مبانی [[اعتقادی]] [[ائمه اطهار]] {{عم}} نامشروع دانستن حاکمیت طاغوت است. در این زمنیه شواهد فراوان و متعددی وجود دارد که در این [[پژوهش]] به آنها اشاره شده است. از جمله این شواهد، [[سخنان امام کاظم]] {{عم}} با [[هارون]] در مورد [[فدک]] است. دانستیم [[امام هفتم]] {{عم}} حدود فدک را چنان ترسیم نمود که تمام قلمرو [[خلافت]] هارون را در بر میگرفت<ref>شمسالدین ابوالمظفر ابنجوزی، تذکرة الخواص، ص۳۵۰.</ref>. [[شاهد]] دیگر، [[رفتار]] [[امام حسن]] {{ع}} در داستان [[صلح]] تحمیلی ایشان با [[معاویه]] است. براساس قراردادی که معاویه تنظیم کرده بود، امام حسن {{عم}}، باید [[جانشین]] معاویه شده و اگر امام حسن {{ع}}، درگذشت، برادرش [[حسین]] {{ع}} جانشین شود<ref>ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص۳۲۰؛ احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۴.</ref>. [[امام]] این شرط را نپذیرفت، زیرا پذیرش این شرط، به مفهوم [[مشروعیت]] بخشیدن به [[سلطه]] ظالمانه معاویه بود. | ||
شاهد دیگر [[سخنان امام باقر]]{{عم}}، در مورد [[عمر بن عبدالعزیز]] است. میدانیم او یکی از معدود خلفای [[عادل]] در عصر ائمه اطهار{{عم}} است. این سخن امام باقر{{عم}} در مورد وی، حاکی از آن است که [[خلیفه]] [[غاصب]]، اگرچه عادل باشد، نامشروع خواهد بود. [[ابوبصیر]] [[نقل]] میکند که: | شاهد دیگر [[سخنان امام باقر]] {{عم}}، در مورد [[عمر بن عبدالعزیز]] است. میدانیم او یکی از معدود خلفای [[عادل]] در عصر ائمه اطهار {{عم}} است. این سخن امام باقر {{عم}} در مورد وی، حاکی از آن است که [[خلیفه]] [[غاصب]]، اگرچه عادل باشد، نامشروع خواهد بود. [[ابوبصیر]] [[نقل]] میکند که: | ||
در [[مجد]] با [[حضرت باقر]]{{ع}} بودم که عمر بن عبدالعزیز با [[غلامان]] خود وارد شد. امام فرمود: این [[جوان]] به [[سلطنت]] میرسد و و چهار سال [[زندگی]] میکند و میمیرد. [[اهل]] [[زمین]] بر او میگیرند و [[اهل آسمان]] لعنتش میکنند، چون در [[مجلسی]] نشسته که حقی در آن نداشته است<ref>محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة النصوص و المعجزات، ج۵، ص۲۹۲.</ref>. | در [[مجد]] با [[حضرت باقر]] {{ع}} بودم که عمر بن عبدالعزیز با [[غلامان]] خود وارد شد. امام فرمود: این [[جوان]] به [[سلطنت]] میرسد و و چهار سال [[زندگی]] میکند و میمیرد. [[اهل]] [[زمین]] بر او میگیرند و [[اهل آسمان]] لعنتش میکنند، چون در [[مجلسی]] نشسته که حقی در آن نداشته است<ref>محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة النصوص و المعجزات، ج۵، ص۲۹۲.</ref>. | ||
[[پیشوایان معصوم]] در مجموع با [[اعتقاد]] به نامشروع بودن حکومتهای عصر خویش، [[مسلمانان]] را از هرگونه [[همکاری]] با آنان - مگر در موارد [[ضرورت]] که خود ایشان اجازه میدادند - برحذر میداشتند و این موارد [[گواه]] بر این است که این بزرگواران تنها به [[نظام]] آرمانی [[حکومت اسلامی]] میاندیشیدند و هر حاکمیتی غیر از آن را [[نامشروع]] میدانستند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۰.</ref> | [[پیشوایان معصوم]] در مجموع با [[اعتقاد]] به نامشروع بودن حکومتهای عصر خویش، [[مسلمانان]] را از هرگونه [[همکاری]] با آنان - مگر در موارد [[ضرورت]] که خود ایشان اجازه میدادند - برحذر میداشتند و این موارد [[گواه]] بر این است که این بزرگواران تنها به [[نظام]] آرمانی [[حکومت اسلامی]] میاندیشیدند و هر حاکمیتی غیر از آن را [[نامشروع]] میدانستند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۰.</ref> | ||
== | == پرهیز از انتقامگیری شخصی == | ||
یکی از [[ویژگیهای ائمه]] اطهار{{عم}} چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر [[رضای الهی]] و [[خشنودی]] اوست. آنان در این مسیر [[مشکلات]] و [[مصائب]] گوناگون را با سعهصدر [[تحمل]] میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر [[مقاصد الهی]] مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از [[ناحیه]] فرد یا افرادی مورد [[ستم]] واقع میشدند و اینان به هر [[دلیل]] از [[راه]] خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد [[انتقامگیری شخصی]] برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در [[عصر حضور]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} به چشم میخورد که یک مورد از آنها [[رفتار]] بزرگوارانه [[امام سجاد]]{{عم}} با [[حاکم]] معزول [[مدینه]] است: [[عبدالملک بن مروان]] پس از بیستویک سال [[حکومت]] جائرانه در [[سال ۸۶ هجری]] از [[دنیا]] رفت. پس از وی پسرش [[ولید بن عبدالملک]] [[جانشین]] او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای [[مردم]] بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش [[دستگاه خلافت]] را تعدیل و [[شیوه رفتار]] با مردم را [[اصلاح]] کند. به ویژه [[تصمیم]] گرفت [[رضایت]] [[مردم مدینه]] را بیشتر جلب کند چرا که یکی از دو [[شهر مقدس]] مسلمانان و مرکز [[تابعین]] و همچنین محل سکونت بقایای [[صحابه پیامبر]] بود. از اینرو [[هشام]] بن [[اسماعیل]] مخزونی<ref>هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت{{عم}} و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی{{ع}} به ویژه امام سجاد{{ع}} بیش از دیگران ستم روا داشت.</ref>، [[پدر]] [[زن]] [[عبدالملک]] را - که پیش از این [[حاکم]] [[مدینه]] بود و ستمهای فراوان به [[مردم]] آن [[شهر]] و [[خاندان]] اهلبیت{{عم}} روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، [[عمر بن عبدالعزیز]] که در میان مردم به [[حسن نیت]] و [[انصاف]] معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز [[دستور]] داد [[هشام]] بن [[اسماعیل]] را جلوی [[خانه]] [[مروان]] [[حَکَم]] جهت [[دادخواهی]] مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و [[لعن]] و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران [[امام علی بن الحسین]]{{عم}} و [[علویان]] بود و با خود [[فکر]] میکرد که [[انتقاد]] [[امام سجاد]]{{عم}} در مقابل آن همه ستمها و [[سب]] و لعنها نسبت به [[پدران]] بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد{{عم}} نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از [[دشمن]] پس از آنکه [[ضعیف]] شد [[انتقام]] بگیریم؛ بلکه [[اخلاق]] ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. [[امام]] وقتی به او رسید، با کمال [[بزرگواری]] نزد وی آمد، [[سلام]] کرد و از او [[دلجویی]] نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد{{ع}} به او فرمود: به [[امور مالی]] خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از [[ناحیه]] ما و دوستانمان، [[آرامش]] خاطر داشته باش<ref>ر.ک: ابوجعفر محمد بن | یکی از [[ویژگیهای ائمه]] اطهار {{عم}} چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر [[رضای الهی]] و [[خشنودی]] اوست. آنان در این مسیر [[مشکلات]] و [[مصائب]] گوناگون را با سعهصدر [[تحمل]] میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر [[مقاصد الهی]] مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از [[ناحیه]] فرد یا افرادی مورد [[ستم]] واقع میشدند و اینان به هر [[دلیل]] از [[راه]] خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد [[انتقامگیری شخصی]] برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در [[عصر حضور]] [[ائمه اطهار]] {{عم}} به چشم میخورد که یک مورد از آنها [[رفتار]] بزرگوارانه [[امام سجاد]] {{عم}} با [[حاکم]] معزول [[مدینه]] است: [[عبدالملک بن مروان]] پس از بیستویک سال [[حکومت]] جائرانه در [[سال ۸۶ هجری]] از [[دنیا]] رفت. پس از وی پسرش [[ولید بن عبدالملک]] [[جانشین]] او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای [[مردم]] بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش [[دستگاه خلافت]] را تعدیل و [[شیوه رفتار]] با مردم را [[اصلاح]] کند. به ویژه [[تصمیم]] گرفت [[رضایت]] [[مردم مدینه]] را بیشتر جلب کند چرا که یکی از دو [[شهر مقدس]] مسلمانان و مرکز [[تابعین]] و همچنین محل سکونت بقایای [[صحابه پیامبر]] بود. از اینرو [[هشام]] بن [[اسماعیل]] مخزونی<ref>هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت {{عم}} و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی {{ع}} به ویژه امام سجاد {{ع}} بیش از دیگران ستم روا داشت.</ref>، [[پدر]] [[زن]] [[عبدالملک]] را - که پیش از این [[حاکم]] [[مدینه]] بود و ستمهای فراوان به [[مردم]] آن [[شهر]] و [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، [[عمر بن عبدالعزیز]] که در میان مردم به [[حسن نیت]] و [[انصاف]] معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز [[دستور]] داد [[هشام]] بن [[اسماعیل]] را جلوی [[خانه]] [[مروان]] [[حَکَم]] جهت [[دادخواهی]] مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و [[لعن]] و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران [[امام علی بن الحسین]] {{عم}} و [[علویان]] بود و با خود [[فکر]] میکرد که [[انتقاد]] [[امام سجاد]] {{عم}} در مقابل آن همه ستمها و [[سب]] و لعنها نسبت به [[پدران]] بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد {{عم}} نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از [[دشمن]] پس از آنکه [[ضعیف]] شد [[انتقام]] بگیریم؛ بلکه [[اخلاق]] ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. [[امام]] وقتی به او رسید، با کمال [[بزرگواری]] نزد وی آمد، [[سلام]] کرد و از او [[دلجویی]] نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد {{ع}} به او فرمود: به [[امور مالی]] خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از [[ناحیه]] ما و دوستانمان، [[آرامش]] خاطر داشته باش<ref>ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۸، ص۶۱؛ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب {{ع}}، ج۳، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷-۲۷.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۱.</ref> | ||
==[[شجاعت]] و [[دلیری]]== | == [[شجاعت]] و [[دلیری]] == | ||
شجاعت یک [[امر قلبی]] است که در اعماق [[روح انسان]] ریشه دارد و در برابر آن، [[جبن]] یا ترسویی است که به فرموده [[امام علی]]{{ع}} از [[ناتوانی]] نفس و [[ضعف یقین]] ناشی میشود: {{متن حدیث|شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ}}<ref>«[[ترس]] زیاد از ناتوانی نفس و ضعف یقین، نشأت میگیرد.» عبدالواحد التمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص۱۵۰.</ref>؛ برخی [[روایات]] بیان میکند که [[شجاعت]] با [[صبر]]- که یکی از بارزترین [[ویژگیهای ائمه]] اطهار{{عم}} است - رابطه نزدیک دارد. به طوری که [[امیر مؤمنان علی]]{{عم}} در بیانی میفرماید: {{متن حدیث|الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ}}<ref>«صبر، شجاعت است.» نهجالبلاغه، حکمت ۴.</ref>؛ صفت شجاعت همچون صبر، یکی از بارزترین [[صفات ائمه]]{{عم}} است که در همه حال به آن مزین بودند، زیرا لازمه [[هدایت مردم]] و [[نبرد]] بیامان با [[دشمنان اسلام]]، برخورداری از این صفت و [[روحیه]] است. [[دوست]] و [[دشمن]] به شجاعت و [[دلیری]] امام علی{{عم}} اعتراف داشتند. نبردهای قهرمانانه و پیروزمندانه ایشان در جنگهای [[عصر پیامبر]]{{صل}}، از شجاعت بیش از حد ایشان حکایت دارد. شجاعت آن [[حضرت]] جلوهای از شجاعت و دلیری [[رسول خدا]]{{صل}} در برابر [[مشرکان]] و [[ایستادگی]] در برابر آنان بود. امام علی{{ع}} خود میفرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! اگر همه [[عرب]] برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، من پشت به آن نبرد نمیکنم<ref>البلاغه، نامه ۴۵.</ref>. ایشان در پاسخ آنان که تأخیر در شروع [[جنگ صفین]] را نشانه ترس او از [[مرگ]] میپنداشتند فرمود: اما اینکه میگویید آیا (تأخیردر شروع [[جنگ]]) از ترس مرگ است؟ سوگند به خدا باک ندارم به سوی مرگ بروم یا او به سوی من بیاید<ref>البلاغه، خطبه ۵۵.</ref>. | شجاعت یک [[امر قلبی]] است که در اعماق [[روح انسان]] ریشه دارد و در برابر آن، [[جبن]] یا ترسویی است که به فرموده [[امام علی]] {{ع}} از [[ناتوانی]] نفس و [[ضعف یقین]] ناشی میشود: {{متن حدیث|شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ}}<ref>«[[ترس]] زیاد از ناتوانی نفس و ضعف یقین، نشأت میگیرد.» عبدالواحد التمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص۱۵۰.</ref>؛ برخی [[روایات]] بیان میکند که [[شجاعت]] با [[صبر]]- که یکی از بارزترین [[ویژگیهای ائمه]] اطهار {{عم}} است - رابطه نزدیک دارد. به طوری که [[امیر مؤمنان علی]] {{عم}} در بیانی میفرماید: {{متن حدیث|الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ}}<ref>«صبر، شجاعت است.» نهجالبلاغه، حکمت ۴.</ref>؛ صفت شجاعت همچون صبر، یکی از بارزترین [[صفات ائمه]] {{عم}} است که در همه حال به آن مزین بودند، زیرا لازمه [[هدایت مردم]] و [[نبرد]] بیامان با [[دشمنان اسلام]]، برخورداری از این صفت و [[روحیه]] است. [[دوست]] و [[دشمن]] به شجاعت و [[دلیری]] امام علی {{عم}} اعتراف داشتند. نبردهای قهرمانانه و پیروزمندانه ایشان در جنگهای [[عصر پیامبر]] {{صل}}، از شجاعت بیش از حد ایشان حکایت دارد. شجاعت آن [[حضرت]] جلوهای از شجاعت و دلیری [[رسول خدا]] {{صل}} در برابر [[مشرکان]] و [[ایستادگی]] در برابر آنان بود. امام علی {{ع}} خود میفرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! اگر همه [[عرب]] برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، من پشت به آن نبرد نمیکنم<ref>البلاغه، نامه ۴۵.</ref>. ایشان در پاسخ آنان که تأخیر در شروع [[جنگ صفین]] را نشانه ترس او از [[مرگ]] میپنداشتند فرمود: اما اینکه میگویید آیا (تأخیردر شروع [[جنگ]]) از ترس مرگ است؟ سوگند به خدا باک ندارم به سوی مرگ بروم یا او به سوی من بیاید<ref>البلاغه، خطبه ۵۵.</ref>. | ||
[[واقعه کربلا]] بارزترین جلوه شجاعت و دلیری [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}} است که جلوهای از آن را به [[پیروان]] و [[محبان]] [[واقعی]] خود نیز انتقال داده بودند. فرزند آن حضرت [[امام سجاد]]{{ع}} در مجلس ابنزیاد که از [[غلبه]] ظاهری سپاهش سرمست بود و [[امام]] را به [[قتل]] [[تهدید]] میکرد، فرمود: آیا مرا به کشته شدن تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن، [[عادت]] ما و [[شهادت]]، [[کرامت]] ماست؟<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴؛ احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۳.</ref> | [[واقعه کربلا]] بارزترین جلوه شجاعت و دلیری [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}} است که جلوهای از آن را به [[پیروان]] و [[محبان]] [[واقعی]] خود نیز انتقال داده بودند. فرزند آن حضرت [[امام سجاد]] {{ع}} در مجلس ابنزیاد که از [[غلبه]] ظاهری سپاهش سرمست بود و [[امام]] را به [[قتل]] [[تهدید]] میکرد، فرمود: آیا مرا به کشته شدن تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن، [[عادت]] ما و [[شهادت]]، [[کرامت]] ماست؟<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴؛ احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۳.</ref> | ||
==[[ذلتناپذیری]]، | == [[ذلتناپذیری]]، حفظ عزت و [[کرامت انسانی]] == | ||
ذلتناپذیری و عزتنفس داشتن، یک | ذلتناپذیری و عزتنفس داشتن، یک روحیه ذاتی است که [[انسان]] را از [[خضوع]]، [[سازش]] و [[خودباختگی]] در برابر [[ستمگران]] و صاحبان زر و زور و تزویر باز میدارد. چنین خصلتی از ویژگیهای ذاتی برای انسانهای غیور و [[الهی]] است. رمز برخورداری از این صفت، [[اطاعتپذیری]] محض از [[خدای متعال]] و عدم [[بندگی]] جز در برابر اوست. چنان که [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} فرمودهاند: اگر خواستار [[عزت]] بدون داشتن [[قوم]] و خویش و یا طالب شکوه بدون سلطنتی، از [[ذلت]] [[نافرمانی خدا]]، به سوی عزت [[اطاعت]] او حرکت کن<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۳۹.</ref>. در [[مکتب اسلام]] از هر آنچه که زمینهساز ذلت انسان شود، [[نهی]] شده است. | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} روزی به اصحابش فرمود: با من بر این امر [[بیعت]] کنید که هیچ چیزی از [[مردم]] تقاضا نکنید<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸. امام صادق{{ع}} در روایتی میفرماید: {{متن حدیث|عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ}}؛ عزت مؤمن، بینیازی او از مردم است. (ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)، ج۵، ص۶۳).</ref>. و یا [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[شیعیان]] ما از مردم چیزی را تقاضا نمیکنند، گرچه از [[گرسنگی]] بمیرند<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸.</ref>. و یا [[امام سجاد]]{{ع}} میفرمود: [[دوست]] ندارم دارای شتران سرخ مو ([[ثروت]] کلان) باشم ولی در برابر تحصیل آن، لحظهای تن به ذلت دهم<ref>حسین نوری طبرسی، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، ج۲، ص۴۶۴.</ref>. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} روزی به اصحابش فرمود: با من بر این امر [[بیعت]] کنید که هیچ چیزی از [[مردم]] تقاضا نکنید<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸. امام صادق {{ع}} در روایتی میفرماید: {{متن حدیث|عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ}}؛ عزت مؤمن، بینیازی او از مردم است. (ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)، ج۵، ص۶۳).</ref>. و یا [[امام صادق]] {{ع}} میفرماید: [[شیعیان]] ما از مردم چیزی را تقاضا نمیکنند، گرچه از [[گرسنگی]] بمیرند<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸.</ref>. و یا [[امام سجاد]] {{ع}} میفرمود: [[دوست]] ندارم دارای شتران سرخ مو ([[ثروت]] کلان) باشم ولی در برابر تحصیل آن، لحظهای تن به ذلت دهم<ref>حسین نوری طبرسی، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، ج۲، ص۴۶۴.</ref>. | ||
[[واقعه کربلا]] را میتوان به عنوان یکی از بارزترین جلوههای عزتمندی و ذلتناپذیری معرفی کرد: آن [[حضرت]] پس از ردّ بیعت با [[یزید]] درباره عزتمندی و ذلتناپذیری بسیار سخن گفت. در جایی فرمود: [[مرگ]] با عزت بهتر از [[زندگی]] با ذلت است<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۲.</ref>. و یا در [[روز عاشورا]] فرمود: [[آگاه]] باشید این شخص [[فرومایه]] (یزید) مرا بین دو راهی مرگ و ذلت قرار داده است. هیهات که ما به ذلت تن دهیم<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۶، ص۲۳۵.</ref>. | [[واقعه کربلا]] را میتوان به عنوان یکی از بارزترین جلوههای عزتمندی و ذلتناپذیری معرفی کرد: آن [[حضرت]] پس از ردّ بیعت با [[یزید]] درباره عزتمندی و ذلتناپذیری بسیار سخن گفت. در جایی فرمود: [[مرگ]] با عزت بهتر از [[زندگی]] با ذلت است<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۲.</ref>. و یا در [[روز عاشورا]] فرمود: [[آگاه]] باشید این شخص [[فرومایه]] (یزید) مرا بین دو راهی مرگ و ذلت قرار داده است. هیهات که ما به ذلت تن دهیم<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۶، ص۲۳۵.</ref>. | ||
[[پیشوایان معصوم]]{{عم}} در حال [[صلح]] یا [[جنگ]] - بر همین روش عمل میکردند و هیچگاه حتی در بدترین و سختترین شرایط به [[ذلت]] تن نمیدادند. | [[پیشوایان معصوم]] {{عم}} در حال [[صلح]] یا [[جنگ]] - بر همین روش عمل میکردند و هیچگاه حتی در بدترین و سختترین شرایط به [[ذلت]] تن نمیدادند. | ||
در زمانی که [[امام کاظم]]{{ع}} در سختترین شرایط [[زندان]] به سر میبرد روزی [[هارون]]، وزیرش [[یحیی]] بن [[خالد]] [[برمکی]] را به حضورطلبید و گفت: به زندان برو و [[موسی بن جعفر]]{{ع}} را از [[غل و زنجیر]] [[آزاد]] کن. [[سلام]] مرا به او برسان و بگو اگر از من درخواست [[عفو]] نمایی، تو را آزاد میکنم. | در زمانی که [[امام کاظم]] {{ع}} در سختترین شرایط [[زندان]] به سر میبرد روزی [[هارون]]، وزیرش [[یحیی]] بن [[خالد]] [[برمکی]] را به حضورطلبید و گفت: به زندان برو و [[موسی بن جعفر]] {{ع}} را از [[غل و زنجیر]] [[آزاد]] کن. [[سلام]] مرا به او برسان و بگو اگر از من درخواست [[عفو]] نمایی، تو را آزاد میکنم. | ||
امام کاظم{{ع}} در پاسخ یحیی فرمود: من بیش از یک هفته در این [[دنیا]] نخواهم ماند... از جانب من به هارون بگو تو به زودی در فردای [[قیامت]] در پیشگاه [[عدل الهی]] زانو میزنی و در آنجا معلوم میشود که [[ظالم]] و [[ستمگر]] کیست؟<ref>ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب{{عم}}، ج۴، ص۲۹۰.</ref> | امام کاظم {{ع}} در پاسخ یحیی فرمود: من بیش از یک هفته در این [[دنیا]] نخواهم ماند... از جانب من به هارون بگو تو به زودی در فردای [[قیامت]] در پیشگاه [[عدل الهی]] زانو میزنی و در آنجا معلوم میشود که [[ظالم]] و [[ستمگر]] کیست؟<ref>ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب {{عم}}، ج۴، ص۲۹۰.</ref> | ||
به آن بزرگمرد [[الهی]] که سالیان طولانی در زندان هارون به سر میبرد، هر از گاهی از این درخواستها میرسید، اما همواره و با کمال [[صلابت]] در برابر [[حاکم ستمگر]] -هارون- [[ایستادگی]] میکرد و [[مرگ]] باعزت را در برابر [[زندگی]] با ذلت ترجیح میداد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۴.</ref> | به آن بزرگمرد [[الهی]] که سالیان طولانی در زندان هارون به سر میبرد، هر از گاهی از این درخواستها میرسید، اما همواره و با کمال [[صلابت]] در برابر [[حاکم ستمگر]] -هارون- [[ایستادگی]] میکرد و [[مرگ]] باعزت را در برابر [[زندگی]] با ذلت ترجیح میداد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۴.</ref> | ||
==[[وفای به عهد]] و [[پیمان]]== | == [[وفای به عهد]] و [[پیمان]] == | ||
وفای به عهد و پیمان که عهدهای [[سیاسی]]، تجاری، [[اخلاقی]]، [[حقوقی]] و [[اجتماعی]] را شامل میشود، همچون شیرازهای است که [[روابط اجتماعی]] و سیاسی و... را محکم نگاه میدارد. این امر به قدری دارای اهمیت است که [[خداوند]] در [[آیات]] مختلف بر آن تأکید فرموده است: {{متن قرآن|وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا}}<ref>«چون پیمان بندند وفا کنند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref>. {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ}}<ref>«و آنان که سپردههای نزد خویش و پیمان خود را پاس میدارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.</ref>. و یا در آیات دیگر میخوانیم: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ}}<ref>«ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.</ref>. {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.</ref>. پیشوایان معصوم بارزترین مصادیق عملکنندگان به [[عهد]] و [[پیمان]] بودند و همواره [[پیروان]] خود را نیز در عمل به عهد و پیمان سفارش میکردند. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} تا اندازهای بر این اصل تأکید میکرد که میفرمود: {{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ}}<ref>«آنکه [[وفا]] ندارد [[دین]] ندارد.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۶.</ref>: | وفای به عهد و پیمان که عهدهای [[سیاسی]]، تجاری، [[اخلاقی]]، [[حقوقی]] و [[اجتماعی]] را شامل میشود، همچون شیرازهای است که [[روابط اجتماعی]] و سیاسی و... را محکم نگاه میدارد. این امر به قدری دارای اهمیت است که [[خداوند]] در [[آیات]] مختلف بر آن تأکید فرموده است: {{متن قرآن|وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا}}<ref>«چون پیمان بندند وفا کنند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref>. {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ}}<ref>«و آنان که سپردههای نزد خویش و پیمان خود را پاس میدارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.</ref>. و یا در آیات دیگر میخوانیم: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ}}<ref>«ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.</ref>. {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.</ref>. پیشوایان معصوم بارزترین مصادیق عملکنندگان به [[عهد]] و [[پیمان]] بودند و همواره [[پیروان]] خود را نیز در عمل به عهد و پیمان سفارش میکردند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تا اندازهای بر این اصل تأکید میکرد که میفرمود: {{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ}}<ref>«آنکه [[وفا]] ندارد [[دین]] ندارد.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۶.</ref>: | ||
[[امام رضا]]{{ع}} میفرمود: ما خاندانی هستیم که وعدههای خود را قرضی بر گردن خود میدانیم؛ چنان که [[رسول خدا]]{{صل}} چنین بود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۷.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} نیز در روایتی میفرماید: سه چیز است که برای هیچکس در مورد آن، عذر و بهانه پذیرفته نخواهد شد. بازگرداندن [[امانت]] به صاحبش، خواه [[نیکوکار]] باشد یا [[بدکار]]، [[وفای به عهد]]، خواه با شخص [[نیکوکاری]] عهد بسته باشد یا بدکار و [[نیکی به پدر و مادر]] خواه نیکوکار باشند یا بدکار<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الخصال، ج۱، ص۶۶.</ref>. بر این اساس هنگامی که [[صلح]] تحمیلی میان [[امام حسن]]{{ع}} و [[معاویه]] بسته شد، ایشان به طور کامل به این پیمان و [[قرارداد]] وفا کرد. [[امام حسین]]{{ع}} نیز تا زمانی که معاویه زنده بود، به این قرارداد [[احترام]] گذاشت.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۶.</ref> | [[امام رضا]] {{ع}} میفرمود: ما خاندانی هستیم که وعدههای خود را قرضی بر گردن خود میدانیم؛ چنان که [[رسول خدا]] {{صل}} چنین بود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۷.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} نیز در روایتی میفرماید: سه چیز است که برای هیچکس در مورد آن، عذر و بهانه پذیرفته نخواهد شد. بازگرداندن [[امانت]] به صاحبش، خواه [[نیکوکار]] باشد یا [[بدکار]]، [[وفای به عهد]]، خواه با شخص [[نیکوکاری]] عهد بسته باشد یا بدکار و [[نیکی به پدر و مادر]] خواه نیکوکار باشند یا بدکار<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الخصال، ج۱، ص۶۶.</ref>. بر این اساس هنگامی که [[صلح]] تحمیلی میان [[امام حسن]] {{ع}} و [[معاویه]] بسته شد، ایشان به طور کامل به این پیمان و [[قرارداد]] وفا کرد. [[امام حسین]] {{ع}} نیز تا زمانی که معاویه زنده بود، به این قرارداد [[احترام]] گذاشت.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۶.</ref> | ||
== | == استقبال از شهادت == | ||
یکی از اصول شاخص در | یکی از اصول شاخص در سیره سیاسی پیشوایان معصوم {{عم}}، عدم ترس از مرگ و استقبال از شهادت است. آنان در مبارزهای بیامان با [[حاکمان ستمگر]] یکی پس از دیگری به استقبال [[شهادت]] میرفتند و آن را بر [[زندگی]] با [[ذلت]] و [[سازش]] با [[حاکمان جور]] ترجیح میدادند. این امر گرچه در [[سیره سیاسی]] [[سیدالشهداء]] - امام حسین {{ع}} - مشهودتر است و تمام [[مبارزات]] و نهضتهای انقلابی و مکتبی پس از ایشان، با [[الهام]] از [[نهضت]] خونین [[حسینی]] شکل گرفته است، اما با [[تأمل]] در سیره سیاسی سایر [[پیشوایان معصوم]] {{عم}} بر محققان و پژوهشگران تاریخ اسلام آشکار میشود که آنان نیز ادامهدهنده همان [[نهضت حسینی]] و [[حماسه]] خونین [[کربلا]] بودهاند. ایشان اگرچه به شیوه امام حسین {{ع}} برضد حاکمان ستمگر عصر خویش [[قیام مسلحانه]] نکردند، اما به شیوههای دیگر، [[راه]] [[مبارزه]] با [[حاکمان ستمگر]] را در پیش گرفتند که در ادامه این بخش به مهمترین شیوههای [[مبارزه]] [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}}، با [[طاغوتیان]] [[زمان]] اشاره میشود.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۷.</ref> | ||
== پرسشهای وابسته == | |||
{{پرسشهای وابسته}} | |||
# [[سیره اهل بیت در مبارزه با طاغوت چه بوده است؟ (پرسش)]] | |||
# [[سیره اهل بیت در شیوههای مبارزه با طاغوت چه بوده است؟ (پرسش)]] | |||
{{پایان پرسشهای وابسته}} | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{ | {{مدخل وابسته}} | ||
* [[ظلمستیزی]] | * [[ظلمستیزی]] | ||
* [[استکبارستیزی]] | * [[استکبارستیزی]] | ||
{{پایان | {{پایان مدخل وابسته}} | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۶۸: | خط ۷۱: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:طاغوت]] | ||
[[رده: | [[رده:مبارزه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۴
مقدمه
پیشوایان معصوم در عصر حاکمیت جور در خط مقدم مبارزهای قرار داشتند که هدف آن اصلاح جامعه، پیاده ساختن احکام اسلام و برپا کردن عدالت بود. در این دوران، ایشان تنها محور و ملجأ امتی بودند که در مشکلات فکری، عقیدتی و سیاسی، پناهگاه مطمئنی را برای خود جستوجو میکردند. در این بخش افزون بر اشاره به خط مشی سیاسی - الهی اهلبیت (ع) اصول محوری حاکم بر سیره ایشان در میدان عمل سیاسی را مورد توجه قرار داده و سپس شیوههای مبارزه را در این جهاد مقدس مورد بررسی قرار خواهیم داد.
اصل توکل بر خدا
یکی از اصول زیربنایی در سیره رفتاری و سیاسی پیشوایان معصوم در برابر حاکمان ستمگر، توکل ایشان بر خدای متعال است. ایشان با استعانت و توکل بر خدا، در برابر جائران میایستادند و پیوسته با شیوههای مختلف با آنان به مبارزه برمی خاستند. خاندان اهلبیت (ع) در پرتو توحید و اعتقاد خالص و استواری که به خدای متعال و قدرت مطلق او داشتند، هرگز در برابر طاغوتهای ستمگر قد خم نکردند و تسلیم هوسهای دنیوی آنان نشدند. با تأمل در سیره و ائمه اطهار (ع)، جایگاه این اصل به خوبی نمایان خواهد شد.[۱]
خشنودی به رضای الهی
خاندان اهلبیت (ع) اسوه و نمونه کاملی برای انسان خشنود به رضای الهی هستند. امام باقر (ع) در روایتی فرمودهاند: شایستهترین خلق خدا کسی است که تسلیم فرمان خدا باشد، کسی که خدا را بشناسد و به فرمان و مقدرات او خشنود باشد، وقتی قضای الهی به سراغ او میآید، خداوند پاداش بزرگی به او عطا میفرماید و هر کس قضای الهی را نپسندد، قضای الهی بر او وارد شود و خدا اجرش را تباه میسازد[۲]. از این روایت میتوان دریافت که به هرحال قضا و قدر الهی به سراغ انسانها خواهد آمد و خشنود بودن یا عدم خشنودی انسان در وقوع آن دخالتی ندارد، اما چنانچه انسان با معرفت به حق، به فرمان و مقدرات الهی نیز خشنود باشد خداوند متعال نیز پاداش بزرگی نصیب او خواهد کرد و چنانچه به رضای الهی خشنود نباشد، اگرچه قضای الهی به سراغ او خواهد آمد، اما در این میان اجری نصیب او نخواهد شد. چنانکه امام صادق (ع) در روایتی فرمودهاند: خدای متعال میفرماید: بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم، برایش خیر است. پس باید به قضای من راضی باشد و بر بلای من صبر کند و نعمتهایم را سپاس گذارد تا نام او را - ای محمد (ص) - در زمره صدیقان، در پیشگاه خود ثبت کنم[۳].
آن حضرت در روایتی دیگر فرمودهاند: نشاط و شادی در پرتو راضی بودن به رضای الهی و یقین به دست میآید و اندوه و غم، در شک و ناخشنودی به مقدرات الهی حاصل میشود[۴]. مولای متقیان علی (ع) نیز در بیان فرمودهاند: «ارْضَ تَسْتَرِحْ»[۵]. به خشنودی خدا خشنود باش و در نتیجه، شاد و راحت زندگی کن. شیوه و سیره زندگی پیشوایان معصوم جملگی بر محور رضایت بر قضای الهی است. ایثار و جانبازی سیدالشهداء در صحرای کربلا و تحمل تمامی مصیبتها و اسارتها، همه بر مبنای منطق رضایت به قضای خداوند پدید میآید. و این منطق، در سیره تمامی پیشوایان معصوم (ع) مشاهده میشود. پیش از این در روایتی از امام باقر (ع) چنین آمد: روزی آن حضرت بر بالین جابر بن عبدالله انصاری که در بستر بیماری افتاده بود، حاضر شده و از او احوالپرسی کرد، وی پاسخ داد: در حالی هستم که پیری را به جوانی دوست دارم، مرگ را به زندگی ترجیح میدهم و به بیماری بیش از سلامتی علاقهمندم. امام باقر (ع) فرمود: اما من آنچه را خدا بخواهد، دوست دارم. اگر جوانی هر را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد، من نیز همان را میپسندم[۶].
امام باقر (ع) با این سخن، به این پیر پاکدل و یار دیرین رسول خدا (ص) بیان کرد که خاندان اهلبیت (ع)، تنها به رضای الهی خشنودند و یاران و پیروان ایشان نیز در همه حال باید اینگونه باشند.[۷]
اصل نامشروع دانستن حاکمیت طاغوت
یکی از مبانی اعتقادی ائمه اطهار (ع) نامشروع دانستن حاکمیت طاغوت است. در این زمنیه شواهد فراوان و متعددی وجود دارد که در این پژوهش به آنها اشاره شده است. از جمله این شواهد، سخنان امام کاظم (ع) با هارون در مورد فدک است. دانستیم امام هفتم (ع) حدود فدک را چنان ترسیم نمود که تمام قلمرو خلافت هارون را در بر میگرفت[۸]. شاهد دیگر، رفتار امام حسن (ع) در داستان صلح تحمیلی ایشان با معاویه است. براساس قراردادی که معاویه تنظیم کرده بود، امام حسن (ع)، باید جانشین معاویه شده و اگر امام حسن (ع)، درگذشت، برادرش حسین (ع) جانشین شود[۹]. امام این شرط را نپذیرفت، زیرا پذیرش این شرط، به مفهوم مشروعیت بخشیدن به سلطه ظالمانه معاویه بود.
شاهد دیگر سخنان امام باقر (ع)، در مورد عمر بن عبدالعزیز است. میدانیم او یکی از معدود خلفای عادل در عصر ائمه اطهار (ع) است. این سخن امام باقر (ع) در مورد وی، حاکی از آن است که خلیفه غاصب، اگرچه عادل باشد، نامشروع خواهد بود. ابوبصیر نقل میکند که: در مجد با حضرت باقر (ع) بودم که عمر بن عبدالعزیز با غلامان خود وارد شد. امام فرمود: این جوان به سلطنت میرسد و و چهار سال زندگی میکند و میمیرد. اهل زمین بر او میگیرند و اهل آسمان لعنتش میکنند، چون در مجلسی نشسته که حقی در آن نداشته است[۱۰].
پیشوایان معصوم در مجموع با اعتقاد به نامشروع بودن حکومتهای عصر خویش، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان - مگر در موارد ضرورت که خود ایشان اجازه میدادند - برحذر میداشتند و این موارد گواه بر این است که این بزرگواران تنها به نظام آرمانی حکومت اسلامی میاندیشیدند و هر حاکمیتی غیر از آن را نامشروع میدانستند.[۱۱]
پرهیز از انتقامگیری شخصی
یکی از ویژگیهای ائمه اطهار (ع) چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر رضای الهی و خشنودی اوست. آنان در این مسیر مشکلات و مصائب گوناگون را با سعهصدر تحمل میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر مقاصد الهی مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از ناحیه فرد یا افرادی مورد ستم واقع میشدند و اینان به هر دلیل از راه خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد انتقامگیری شخصی برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در عصر حضور ائمه اطهار (ع) به چشم میخورد که یک مورد از آنها رفتار بزرگوارانه امام سجاد (ع) با حاکم معزول مدینه است: عبدالملک بن مروان پس از بیستویک سال حکومت جائرانه در سال ۸۶ هجری از دنیا رفت. پس از وی پسرش ولید بن عبدالملک جانشین او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای مردم بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش دستگاه خلافت را تعدیل و شیوه رفتار با مردم را اصلاح کند. به ویژه تصمیم گرفت رضایت مردم مدینه را بیشتر جلب کند چرا که یکی از دو شهر مقدس مسلمانان و مرکز تابعین و همچنین محل سکونت بقایای صحابه پیامبر بود. از اینرو هشام بن اسماعیل مخزونی[۱۲]، پدر زن عبدالملک را - که پیش از این حاکم مدینه بود و ستمهای فراوان به مردم آن شهر و خاندان اهلبیت (ع) روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، عمر بن عبدالعزیز که در میان مردم به حسن نیت و انصاف معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز دستور داد هشام بن اسماعیل را جلوی خانه مروان حَکَم جهت دادخواهی مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و لعن و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران امام علی بن الحسین (ع) و علویان بود و با خود فکر میکرد که انتقاد امام سجاد (ع) در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد (ع) نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از دشمن پس از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم؛ بلکه اخلاق ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. امام وقتی به او رسید، با کمال بزرگواری نزد وی آمد، سلام کرد و از او دلجویی نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد (ع) به او فرمود: به امور مالی خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از ناحیه ما و دوستانمان، آرامش خاطر داشته باش[۱۳].[۱۴]
شجاعت و دلیری
شجاعت یک امر قلبی است که در اعماق روح انسان ریشه دارد و در برابر آن، جبن یا ترسویی است که به فرموده امام علی (ع) از ناتوانی نفس و ضعف یقین ناشی میشود: «شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ»[۱۵]؛ برخی روایات بیان میکند که شجاعت با صبر- که یکی از بارزترین ویژگیهای ائمه اطهار (ع) است - رابطه نزدیک دارد. به طوری که امیر مؤمنان علی (ع) در بیانی میفرماید: «الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»[۱۶]؛ صفت شجاعت همچون صبر، یکی از بارزترین صفات ائمه (ع) است که در همه حال به آن مزین بودند، زیرا لازمه هدایت مردم و نبرد بیامان با دشمنان اسلام، برخورداری از این صفت و روحیه است. دوست و دشمن به شجاعت و دلیری امام علی (ع) اعتراف داشتند. نبردهای قهرمانانه و پیروزمندانه ایشان در جنگهای عصر پیامبر (ص)، از شجاعت بیش از حد ایشان حکایت دارد. شجاعت آن حضرت جلوهای از شجاعت و دلیری رسول خدا (ص) در برابر مشرکان و ایستادگی در برابر آنان بود. امام علی (ع) خود میفرمود: سوگند به خدا! اگر همه عرب برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، من پشت به آن نبرد نمیکنم[۱۷]. ایشان در پاسخ آنان که تأخیر در شروع جنگ صفین را نشانه ترس او از مرگ میپنداشتند فرمود: اما اینکه میگویید آیا (تأخیردر شروع جنگ) از ترس مرگ است؟ سوگند به خدا باک ندارم به سوی مرگ بروم یا او به سوی من بیاید[۱۸].
واقعه کربلا بارزترین جلوه شجاعت و دلیری خاندان اهلبیت (ع) است که جلوهای از آن را به پیروان و محبان واقعی خود نیز انتقال داده بودند. فرزند آن حضرت امام سجاد (ع) در مجلس ابنزیاد که از غلبه ظاهری سپاهش سرمست بود و امام را به قتل تهدید میکرد، فرمود: آیا مرا به کشته شدن تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن، عادت ما و شهادت، کرامت ماست؟[۱۹].[۲۰]
ذلتناپذیری، حفظ عزت و کرامت انسانی
ذلتناپذیری و عزتنفس داشتن، یک روحیه ذاتی است که انسان را از خضوع، سازش و خودباختگی در برابر ستمگران و صاحبان زر و زور و تزویر باز میدارد. چنین خصلتی از ویژگیهای ذاتی برای انسانهای غیور و الهی است. رمز برخورداری از این صفت، اطاعتپذیری محض از خدای متعال و عدم بندگی جز در برابر اوست. چنان که امام حسن مجتبی (ع) فرمودهاند: اگر خواستار عزت بدون داشتن قوم و خویش و یا طالب شکوه بدون سلطنتی، از ذلت نافرمانی خدا، به سوی عزت اطاعت او حرکت کن[۲۱]. در مکتب اسلام از هر آنچه که زمینهساز ذلت انسان شود، نهی شده است.
پیامبر اکرم (ص) روزی به اصحابش فرمود: با من بر این امر بیعت کنید که هیچ چیزی از مردم تقاضا نکنید[۲۲]. و یا امام صادق (ع) میفرماید: شیعیان ما از مردم چیزی را تقاضا نمیکنند، گرچه از گرسنگی بمیرند[۲۳]. و یا امام سجاد (ع) میفرمود: دوست ندارم دارای شتران سرخ مو (ثروت کلان) باشم ولی در برابر تحصیل آن، لحظهای تن به ذلت دهم[۲۴].
واقعه کربلا را میتوان به عنوان یکی از بارزترین جلوههای عزتمندی و ذلتناپذیری معرفی کرد: آن حضرت پس از ردّ بیعت با یزید درباره عزتمندی و ذلتناپذیری بسیار سخن گفت. در جایی فرمود: مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است[۲۵]. و یا در روز عاشورا فرمود: آگاه باشید این شخص فرومایه (یزید) مرا بین دو راهی مرگ و ذلت قرار داده است. هیهات که ما به ذلت تن دهیم[۲۶].
پیشوایان معصوم (ع) در حال صلح یا جنگ - بر همین روش عمل میکردند و هیچگاه حتی در بدترین و سختترین شرایط به ذلت تن نمیدادند. در زمانی که امام کاظم (ع) در سختترین شرایط زندان به سر میبرد روزی هارون، وزیرش یحیی بن خالد برمکی را به حضورطلبید و گفت: به زندان برو و موسی بن جعفر (ع) را از غل و زنجیر آزاد کن. سلام مرا به او برسان و بگو اگر از من درخواست عفو نمایی، تو را آزاد میکنم. امام کاظم (ع) در پاسخ یحیی فرمود: من بیش از یک هفته در این دنیا نخواهم ماند... از جانب من به هارون بگو تو به زودی در فردای قیامت در پیشگاه عدل الهی زانو میزنی و در آنجا معلوم میشود که ظالم و ستمگر کیست؟[۲۷]
به آن بزرگمرد الهی که سالیان طولانی در زندان هارون به سر میبرد، هر از گاهی از این درخواستها میرسید، اما همواره و با کمال صلابت در برابر حاکم ستمگر -هارون- ایستادگی میکرد و مرگ باعزت را در برابر زندگی با ذلت ترجیح میداد.[۲۸]
وفای به عهد و پیمان
وفای به عهد و پیمان که عهدهای سیاسی، تجاری، اخلاقی، حقوقی و اجتماعی را شامل میشود، همچون شیرازهای است که روابط اجتماعی و سیاسی و... را محکم نگاه میدارد. این امر به قدری دارای اهمیت است که خداوند در آیات مختلف بر آن تأکید فرموده است: ﴿وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا﴾[۲۹]. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾[۳۰]. و یا در آیات دیگر میخوانیم: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[۳۱]. ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا﴾[۳۲]. پیشوایان معصوم بارزترین مصادیق عملکنندگان به عهد و پیمان بودند و همواره پیروان خود را نیز در عمل به عهد و پیمان سفارش میکردند. پیامبر اکرم (ص) تا اندازهای بر این اصل تأکید میکرد که میفرمود: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»[۳۳]:
امام رضا (ع) میفرمود: ما خاندانی هستیم که وعدههای خود را قرضی بر گردن خود میدانیم؛ چنان که رسول خدا (ص) چنین بود[۳۴]. امام صادق (ع) نیز در روایتی میفرماید: سه چیز است که برای هیچکس در مورد آن، عذر و بهانه پذیرفته نخواهد شد. بازگرداندن امانت به صاحبش، خواه نیکوکار باشد یا بدکار، وفای به عهد، خواه با شخص نیکوکاری عهد بسته باشد یا بدکار و نیکی به پدر و مادر خواه نیکوکار باشند یا بدکار[۳۵]. بر این اساس هنگامی که صلح تحمیلی میان امام حسن (ع) و معاویه بسته شد، ایشان به طور کامل به این پیمان و قرارداد وفا کرد. امام حسین (ع) نیز تا زمانی که معاویه زنده بود، به این قرارداد احترام گذاشت.[۳۶]
استقبال از شهادت
یکی از اصول شاخص در سیره سیاسی پیشوایان معصوم (ع)، عدم ترس از مرگ و استقبال از شهادت است. آنان در مبارزهای بیامان با حاکمان ستمگر یکی پس از دیگری به استقبال شهادت میرفتند و آن را بر زندگی با ذلت و سازش با حاکمان جور ترجیح میدادند. این امر گرچه در سیره سیاسی سیدالشهداء - امام حسین (ع) - مشهودتر است و تمام مبارزات و نهضتهای انقلابی و مکتبی پس از ایشان، با الهام از نهضت خونین حسینی شکل گرفته است، اما با تأمل در سیره سیاسی سایر پیشوایان معصوم (ع) بر محققان و پژوهشگران تاریخ اسلام آشکار میشود که آنان نیز ادامهدهنده همان نهضت حسینی و حماسه خونین کربلا بودهاند. ایشان اگرچه به شیوه امام حسین (ع) برضد حاکمان ستمگر عصر خویش قیام مسلحانه نکردند، اما به شیوههای دیگر، راه مبارزه با حاکمان ستمگر را در پیش گرفتند که در ادامه این بخش به مهمترین شیوههای مبارزه خاندان اهلبیت (ع)، با طاغوتیان زمان اشاره میشود.[۳۷]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۳۸.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۲.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۹۵.
- ↑ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۴، ص۱۴۷.
- ↑ محسن الامین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱۵، ص۱۴۱.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۳۸.
- ↑ شمسالدین ابوالمظفر ابنجوزی، تذکرة الخواص، ص۳۵۰.
- ↑ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص۳۲۰؛ احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۴.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة النصوص و المعجزات، ج۵، ص۲۹۲.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۰.
- ↑ هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت (ع) و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی (ع) به ویژه امام سجاد (ع) بیش از دیگران ستم روا داشت.
- ↑ ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۸، ص۶۱؛ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب (ع)، ج۳، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷-۲۷.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۱.
- ↑ «ترس زیاد از ناتوانی نفس و ضعف یقین، نشأت میگیرد.» عبدالواحد التمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص۱۵۰.
- ↑ «صبر، شجاعت است.» نهجالبلاغه، حکمت ۴.
- ↑ البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ البلاغه، خطبه ۵۵.
- ↑ عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴؛ احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۲۳.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۳۹.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸. امام صادق (ع) در روایتی میفرماید: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ»؛ عزت مؤمن، بینیازی او از مردم است. (ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)، ج۵، ص۶۳).
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸.
- ↑ حسین نوری طبرسی، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، ج۲، ص۴۶۴.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۲.
- ↑ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۶، ص۲۳۵.
- ↑ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب (ع)، ج۴، ص۲۹۰.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۴.
- ↑ «چون پیمان بندند وفا کنند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «و آنان که سپردههای نزد خویش و پیمان خود را پاس میدارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.
- ↑ «ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.
- ↑ «و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
- ↑ «آنکه وفا ندارد دین ندارد.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۷.
- ↑ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الخصال، ج۱، ص۶۶.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۶.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۷.