اثبات عصمت امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه ')
خط ۲۶۶: خط ۲۶۶:
پس حافظ شریعت باید بعضی از آن باشد.
پس حافظ شریعت باید بعضی از آن باشد.


مرحوم شیخ طوسی، در بیان مقدمه دوم [[استدلال]] فوق بر این [[عقیده]] است که جمیع امت، نمی‌تواند حافظ شریعت باشد؛ زیرا امکان صدور [[اشتباه]] و [[فراموشی]] و نیز تعمد در [[ارتکاب گناه]] بر امت وجود دارد.
شیخ طوسی، در بیان مقدمه دوم [[استدلال]] فوق بر این [[عقیده]] است که جمیع امت، نمی‌تواند حافظ شریعت باشد؛ زیرا امکان صدور [[اشتباه]] و [[فراموشی]] و نیز تعمد در [[ارتکاب گناه]] بر امت وجود دارد.
پس متعین می‌شود که حافظ شریعت، باید بعضی از امت باشد که امکان صدور اشتباه و فراموشی و تعمد ارتکاب [[فساد]] و [[گناه]] درباره او وجود نداشته باشد، که چنین شخصی همان [[امام]] است<ref>{{عربی|ليس يخلو الحافظ لها من ان يكون جميع الامة او بعضها و ليس يجوز أن يكون الحافظ لها الامة لان الامة يجوز عليها السهو و النسيان و ارتكاب الفساد و العدول عما علمته فاذن لابد لها من حافظ معصوم يؤمن من جهة التغيير و التبديل و السهو ليتمكن المكلفون من المصير إلى قوله و هذا الامام الذي نذهب اليه}}؛ (محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ص۱۳۳-۱۳۴. نیز ر. ک: همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۵۲-۳۵۸).</ref>.
پس متعین می‌شود که حافظ شریعت، باید بعضی از امت باشد که امکان صدور اشتباه و فراموشی و تعمد ارتکاب [[فساد]] و [[گناه]] درباره او وجود نداشته باشد، که چنین شخصی همان [[امام]] است<ref>{{عربی|ليس يخلو الحافظ لها من ان يكون جميع الامة او بعضها و ليس يجوز أن يكون الحافظ لها الامة لان الامة يجوز عليها السهو و النسيان و ارتكاب الفساد و العدول عما علمته فاذن لابد لها من حافظ معصوم يؤمن من جهة التغيير و التبديل و السهو ليتمكن المكلفون من المصير إلى قوله و هذا الامام الذي نذهب اليه}}؛ (محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ص۱۳۳-۱۳۴. نیز ر. ک: همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۵۲-۳۵۸).</ref>.
[[برهان حفظ شریعت]]، ظاهراً از [[زمان]] مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح شده بود. به مرور زمان، مقدمات و ابعاد آن به دست دیگر [[متکلمان]] تبیین شد، تا اینکه مرحوم [[شیخ طوسی]] با تبیین مقدمه‌ای دیگر از مقدمات آن، یعنی [[وجوب]] [[حفظ شریعت]]، آن را کاملاً برهانی و موجه کرد.
[[برهان حفظ شریعت]]، ظاهراً از [[زمان]] مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح شده بود. به مرور زمان، مقدمات و ابعاد آن به دست دیگر [[متکلمان]] تبیین شد، تا اینکه مرحوم [[شیخ طوسی]] با تبیین مقدمه‌ای دیگر از مقدمات آن، یعنی [[وجوب]] [[حفظ شریعت]]، آن را کاملاً برهانی و موجه کرد.

نسخهٔ ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۷

مقدمه

منطق و فلسفه‌ای که عصمت انبیا را به گونه ضرورت و حتمیت واجب می‌شمارد، می‌طلبد اوصیا و وارثان انبیا نیز معصوم و مصون از هرگونه گناه و لغزش باشند. ادله لزوم عصمت در نبوت با همان قوّت وشدّت و با همان بنیادهای نظری و عملی، در حوزه امامت نیز استناد و استدلال می‌شود.

برخی از مستندات عقلی عصمت درامام‌شناسی:

  1. از برترین کارکردهای امام، حفاظت از شریعت و دستاوردهای وحی در حوزه نظر و عمل است. پیش‌نیاز قطعی حفاظت از دین، عصمت نظری و عملی است. اگر معرفت امام به دین یا رفتار وی مصون از خطا نباشد، نمی‌تواند از دین حراست بورزد؛ زیرا جاهل و غیرعامل خواهد بود و بیگانه از شرع به شمار می‌رود. اگر امام عصمت نداشته باشد و شریعت را مخالفت و معصیت کند خود ناقض شریعت خواهد بود، نه حافظ. همان‌گونه که دستاورد نبوت، «ایجاد» شریعت است و بی‌عصمت سامان نمی‌یابد، ره‌آورد امامت نیز که «ابقا» ی شریعت است، بدون عصمت به سرانجام نمی‌رسد[۱].
  2. اگر امام، معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید؛ چون اگر امام خطا کند، برای رفع خطا باید به امامی دیگر مراجعه کرد که از خطا در امان است. و اگر او هم معصوم نباشد، رجوع به امامی دیگر لازم می‌آید و هیچ‌گاه خطا و اشتباه رفع نمی‌شود. از آنجا که تسلسل باطل است، وجود امام معصوم، ضروری خواهد بود تا این زنجیره بی‌حاصل و سرگردان را با علم یقینی و عمل معصومانه خود بگسلد و یک یک حلقه‌های انسانی را دست بگیرد و به مقصد برساند[۲].
  3. اگر امام، مرتکب گناه و لغزش شود، یا باید از او اطاعت کرد که این، باطل است و نه عقل اجازه پیروی از گمراه و گناهکار را می‌دهد و نه شرع، و یا نباید از او پیروی کرد که در این صورت، فایده امام منتفی و فلسفه وجودی‌اش لغو خواهد بود و واجب‌الاطاعة نخواهد شد؛ در حالی که قرآن دستور به اطاعت بی‌قید و شرط از اولی‌الامر داده است ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۳]. پس امام بی‌عصمت، عَبَث و ابتر است و غرض از نصب وی باطل می‌شود[۴].
  4. «امام امین خداست بر دین و دنیای مردم. پس هرگاه خود در احکام الهی خیانت کند، کی قابل امامت خواهد بود؟ بلکه محل ملامت خواهد بود به قول خدا که فرموده است: "آیا مردم را به نیکی می‌خوانید و خود را فراموش می‌کنید با آنکه کتاب خدا را می‌خوانید؟" و باز فرموده است: "ای گروه مؤمنان! چرا می‌گویید چیزی را که خود عمل نمی‌کنید؟" حق تعالی بسیار دشمن می‌دارد که بگویید چیزی را که نمی‌کنید و کسی که مستحق این ملامت‌ها باشد، قابل خلافت و امامت نیست»[۵].
  5. رتبه و منزلت امام خطاکار، پایین‌تر خواهد بود از جایگاه عموم مردم، در حالی که امام و پیشوای هر قوم باید برتر وافضل از دیگران باشد تا زعامتش مقبول و معقول باشد[۶].[۷]

هشام بن حکم و ادله عصمت امام

احادیث و استدلالاتی که از هشام درباره عصمت مطرح شده است از این قرار است:

  1. حسین اشقر می‌گوید: به هشام بن حکم گفتم: اینکه می‌گویید امام باید معصوم باشد به چه معناست؟ هشام گفت: همین مطلب را من از امام صادق (ع) پرسیدم و ایشان فرمودند: معصوم کسی است که از جانب خداوند از همه محارم الهی منع می‌شود و خداوند فرموده است: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۸][۹]. کلمه جمیع که در این عبارت به کار رفته نشانه عصمت مطلق و عمومی می‌باشد، و نشان می‌دهد عصمت ابتکار هشام نیست بلکه آن را از امام شنیده بوده که از معنای آن سؤال می‌کند.
  2. هشام معتقد بود: «امام معصوم از گناهان صغیره و کبیره است و مردم به عالمی معین شده از سوی پیامبر نیاز دارند که سهو و اشتباه و ظلم نکند و معصوم از گناه و منزه از خطا باشد. مردم به وی محتاج باشند و او به آنها نیاز نداشته باشد»[۱۰]. همچنین وی در مناظره با یک مسیحی درباره صفات امام می‌گوید: «امام معصوم است و پیرامون گناه و نافرمانی نمی‌گردد، بخشنده است و بخل در او راه ندارد، شجاع است سست است و نمی‌ترسد، آنچه از علم به او داده شده بدان جهل نمی‌ورزد»[۱۱].
  3. هشام و برهان اقامه حدود: اگر امام به گناه آلوده شود نیازمند به کسی است که بر او حد جاری کند، چنان‌که او بر دیگران حد جاری می‌سازد و اگر احتمال گناه در آن شخص نیز برود مستلزم تسلسل است[۱۲].
  4. هشام و برهان تنافی گناه با شئون امامت: اگر امام معصوم نباشد از آلوده‌شدن به گناه ایمن نیست و چه‌بسا به دیگران ستم کند یا حقی را به نفع نزدیکانش کتمان نماید و این با شأن أمام سازگار نیست[۱۳].
  5. هشام و برهان اضطرار: بعد از پیامبر سه حالت احتمال دارد: الف) با رفتن پیامبر تکلیف برداشته شده و انسان‌ها مانند بهائم باشند، که این احتمال باطل است. ب) همه مردم در حد مساوی و به اندازه پیامبر عالم شوند که هیچ‌کس به دیگری احتیاج نداشته باشد، این احتمال هم وقوع خارجی ندارد. ج) این که مردم به شخصی نیازمند باشند که سهو و غلط و انحراف نداشته باشد و معصوم از گناهان و بری از خطاها باشد و همه به او نیازمند باشند و او به کسی نیازمند نباشد[۱۴]. این احتمال صحیح است.
  6. شیخ صدوق با سند صحیح از محمد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم از پدرش نقل می‌کند که ابن ابی‌عمیر گفت: در طول همنشینی ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف عصمت امام نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا امام معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: عصمت چیست و چگونه فهمیده می‌شود؟ هشام گفت: همه ما گناهان از چهار صفت ناشی می‌شود: حرص، حسد، غضب و شهوت و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام دنیا در تحت قدرت امام است و او خزانه‌دار مسلمین است پس چرا حریص باشد. امام حسود نیست زیرا مقام امام از مقام همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به پایین‌تر از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در راه خدا زیرا خداوند به او اختیار اجرای حدود را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند آخرت را در نظر امام محبوب کرده است و چنین کسی نعمت دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمی‌کند[۱۵]. تذکر این نکته لازم است این که ابن أبی‌عمیر گفت: «بهترین چیزی که از هشام استفاده کردم مسئله عصمت بود» به خاطر نحوه استدلال بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع تفکرات ابن ابی‌عمیر معلوم می‌شود وی دیدگاه بالاتری را درباره امام نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابی‌عمیر را درباره اینکه «دنیا سراسر از آن امام است و امام از مردم بر آن‌چه در دستشان قرار دارد اولاتر است» تأیید نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت[۱۶]. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام (ع) گرفته است.
  7. روزی هشام در یک مباحثه علمی در قصر هارون‌الرشید گفت: در هر زمان باید یک امام معصوم وجود داشته باشد که ترسو هم نباشد، از او پرسیدند: در این زمان آن شخص کیست؟ گفت: امیرالمؤمنین صاحب این قصر. اطرافیان هارون گفتند: مراد وی موسی بن جعفر (ع) است چون شیعیان او را مالک حکومت می‌دانند. هارون با ناراحتی گفت: امثال هشام زنده‌اند و حکومت ما باقی است! وجود یکی مثل او از صدهزار شمشیر کاری‌تر است. در این هنگام که هشام متوجه خطر جانی شد به بهانه تجدید وضو بیرون رفت و به کوفه گریخت و در اثر بیماری در آنجا درگذشت. روحش شاد[۱۷].[۱۸]

دیدگاه میرزای نائینی بر دلالت آیه عهد بر لزوم عصمت امام

در اصول فقه این بحث مطرح است که آیا لفظ مشتق فقط در «متلبس به مبدأ» حقیقت است و مصداق دارد، یا اگر از تلبّس خارج شد باز هم صدق می‌کند؟ به عبارت دیگر، اگر عنوانی موضوع یک حکم واقع شود، لازم است همواره آن موضوع برای ترتّب حکم محفوظ باشد یا نه؟ برخی از عناوین به صرف تحقّق، برای ترتّب حکم کافی هستند و برخی نه. به عنوان مثال در آیه شریف: ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا[۱۹]. به محض اینکه عنوان سارق بر کسی صدق کند، حکم (قطع دست) بر او بار می‌شود؛ هر چند که این عنوان در زمان‌های بعد بر او صدق نکند. مرحوم نائینی در همین مبحث می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ قضیه حقیقی است و از بدو خلقت تا قیامت مصداق دارد. به مقتضای قاعده، در قضیّه حقیقی، صرف تلبس به مبدأ کفایت نمی‌کند و بقای بر تلبس نیز شرط است؛ مگر در مواردی که قرینه وجود داشته باشد. در آیه مورد بحث قرینه وجود دارد و آن عظمت مقام و جلالت شأن امامت است، به طوری که میان امامت و عبادت اوثان تناسبی نیست. پس هرکس - اگر چه برای یک لحظه - بت یا تندیسی را عبادت کرده باشد، شایستگی تصدی مقام امامت را نخواهد داشت[۲۰].[۲۱]

دیدگاه آخوند خراسانی بر دلالت آیه عهد بر لزوم عصمت امام

امام صادق (ع) در روایتی پس از ذکر طبقات پیامبران و رسولان[۲۲]، درباره مصداق ظالم - در آیه عهد - می‌فرماید: «مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»؛ هر کس بت یا تندیسی را عبادت کرده باشد، هرگز امام نمی‌شود.

مرحوم آخوند خراسانی در بحث مشتق، به مناسبت این روایت را مطرح کرده و به بررسی کیفیت استدلال امام پرداخته است[۲۳]. مرحوم آخوند معتقد است که اگر عنوانی موضوع حکم قرار گرفت، آن حکم بر آن موضوع بار می‌شود، هر چند موضوع باقی نباشد؛ زیرا حکم وابسته به عنوان است. ایشان به همین موضوع اشاره کرده و در مورد آیه شریف ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ می‌فرماید: «از استدلال امام به دست می‌آید که اگر شخصی متلبس به عبادت اوثان شد - اگر چه برای یک لحظه - لیاقت و اهلیت امامت را نخواهد داشت»[۲۴].[۲۵]

دیدگاه علامه طباطبائی بر دلالت آیه عهد بر لزوم عصمت امام

ایشان در تفسیر المیزان می‌نویسد: إن المراد بالظالمين في قوله تعالى: ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۶] مطلق من صدر عنه ظلم ما، من شرك أو معصية، و إن كان منه في برهة من عمره، ثم تاب و صلح. و قد سئل بعض أساتيذنا عن تقريب دلالة الآية على عصمة الإمام. فأجاب: أن الناس بحسب القسمة العقلية على أربعة أقسام: من كان ظالماً في جميع عمره، و من لم يكن ظالماً في جميع عمره، و من هو ظالم في أول عمره دون آخره، و من هو بالعكس. هذا و إبراهيم (ع) أجل شأناً من أن يسئل الإمامة للقسم الأول و الرابع من ذريته، فبقي قسمان، و قد نفى الله أحدهما، و هو الذي يكون ظالماً في أول عمره دون آخره، فبقي الآخر، و هو الذي يكون غير ظالم في جميع عمره[۲۷]؛ مراد از ظالمان در آیه شریف ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ، مطلق کسانی است که ظلمی از آنان صادر شده باشد؛ مثل شرک یا گناه، هر چند آن ظلم در قسمتی از عمرش بوده و پس از آن توبه کرده و صالح شده باشد. از یکی از اساتید ما در مورد کیفیت دلالت آیه بر عصمت امام سؤال شد. ایشان پاسخ داد: مردم بر طبق تقسیم عقلی چهار دسته‌اند: یا در تمام عمر ظالم بوده‌اند و یا در تمام عمر ظالم نبوده‌اند. یا در ابتدای عمر ظالم بوده‌اند، نه در آخر عمر، و دسته چهارم اینکه بر عکس آن باشد [یعنی در ابتدای عمر ظلمی از وی سر نزده و در آخر عمر ظالم شده است]. شأن حضرت ابراهیم (ع) بالاتر از آن است که امامت را برای دسته نخست و چهارم از ذریه خود درخواست کند. پس دو قسم باقی می‌ماند که خداوند امامت یکی از آن دو را نفی کرده است. این نفی مربوط به دسته‌ای است که در ابتدای عمر ظالم بوده و در آخر عمر از ظلم دست برداشته‌اند. در نتیجه دسته دیگری باقی می‌ماند و آن دسته‌ای است که در تمام عمر ظلمی از آنان سر نزده باشد. حاصل آنکه آیه عهد، به روشنی بر عصمت امام - از ابتدای عمر تا آخر آن - دلالت دارد و خداوند کسی را که در طول عمر خود، حتی برای یک لحظه مرتکب ظلم شده باشد را شایسته امامت ندانسته و به این مقام نایل نمی‌کند.[۲۸]

اثبات عصمت امام در کلام اسلامی

هشام بن حکم دست‌کم سه برهان عقلی بر عصمت امام اقامه کرده است:

برهان امتناع تسلسل[۲۹]

این برهان یک پیش‌فرض دارد. از جمله وظایف امام، اجرای حد بر گنهکار است. با توجه به این پیش‌فرض، هشام برهان خود را این‌گونه تقریر می‌کند: اگر امام، معصوم نباشد، ممکن است مانند دیگران مرتکب گناه شود. آن‌گاه نیازمند فرد دیگری است که حد را بر او جاری کند[۳۰].

برهان هشام چیزی غیر از آنچه نقل کردیم، نیست؛ اما به نظر می‌رسد اندیشه او این بوده است که اگر امام خود مرتکب گناه شود، باید فرد دیگری باشد تا حد را بر او جاری کند، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز نیاز به فرد دیگری است که این کار را انجام دهد و در این صورت تسلسل لازم می‌آید. از این رو، امام که باید حد را بر گنهکار جاری کند لازم است، خود معصوم باشد. ظاهر استدلال، گویای این مطلب است که هشام با این برهان در پی اثبات عصمت امام از گناه است. بازگشتی دوباره به روایات صادر شده از امام صادق (ع) روشن می‌سازد که ریشه‌های استدلال هشام، پیش‌تر به وسیله امام صادق (ع) ارائه شده بود: «کسی که حدی بر گردن اوست، خود نمی‌تواند اقامه حد کند. از این رو، امام نیست، مگر کسی که معصوم باشد»[۳۱].[۳۲]

نفی احتجاج به غیر معصوم

این برهان نیز مانند برهان گذشته، یک پیش فرض دارد: امام کسی است که خداوند بتواند با او برای مردم احتجاج کند. هشام در پاسخ ضرار بن عمرو که از دلیل لزوم عصمت امام از گناهان پرسیده بود، برهان خود را با توجه به این مقدمه، این گونه تقریر می‌کند: اگر امام از گناه معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از دین را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمی‌تواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: «إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...»[۳۳]. کیفیت استدلال هشام، گویای این مطلب است که وی با این برهان در پی اثبات عصمت امام از همه گناهان - پس از تصدی منصب امامت - است.[۳۴]

فلسفه وجودی امام

هشام بن حکم در مناظره خود با ضرار که منکر ضرورت وجود امام در جامعه بود، برای ضرورت وجود امام پس از رسول خدا (ص) دلیلی می‌آورد که ضمن آن، ضرورت عصمت امام نیز ثابت می‌شود. دلیل ضرورت وجود امام، پس از رسول خدا (ص)، از نظر هشام بن حکم بدین تقریر است: وضعیت مردم پس از رسول خدا (ص) از سه حال خارج نیست: یا اینکه خداوند، آنها را بدون تکلیف رها کرده است؛ یا اینکه مردم پس از رسول خدا (ص) تبدیل به علما و دانشمندانی در حد و اندازه رسول خدا (ص) - در شناخت احکام دین - شده باشند؛ به گونه‌ای که همگی در راه حق باشند و اختلافی پیش نیاید؛ یا اینکه رسول خدا (ص) فردی را که عاری از هرگونه اشتباه و گناه است، با عنوان راهنمایشان معرفی کرده باشد؛ کسی که مردم به او نیاز دارند؛ ولی او به مردم نیازی ندارد. از آنجا که فرض‌های اول و دوم اشتباه است، تنها فرض سوم باقی می‌ماند که همان مطلوب است: «فبقي الوجه الثالث‌: و هو أنّه لابدّ لهم من علم يقيمه الرسول لهم و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا يحتاج إليه و لا يحتاج إلى أحد»[۳۵]. در واقع، این برهان، ضرورت وجود امام معصوم را ثابت می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر امام معصوم نباشد، بود و نبود او تفاوتی نخواهد داشت. ظاهر این برهان، گویای آن است که هشام با این برهان در پی اثبات عصمت امام از گناه و اشتباه در تبیین دین است[۳۶]. چنان که پیش‌تر نیز اشاره شد، هشام واژه عصمت را تنها برای عصمت از گناه به کار برده است؛ اما مبرا بودن امام از اشتباه و نیز عطف واژه «مبرأ» به واژه معصوم، قرینه این مطلب است که در اندیشه هشام بن حکم، این دو به یک معنا به کار رفته‌اند. به دیگر بیان، حقیقتی به نام «مصونیت از گناه یا اشتباه» که امروزه آن را با عنوان «عصمت» مطرح می‌کنیم، دو مصداق دارد، که هشام بن حکم برای «مصونیت از گناه»، از واژه عصمت و برای «مصونیت از اشتباه» یا عیوب، از واژة «مبرأ» استفاده کرده است.[۳۷]

ادله ابن قبه برای اثبات عصمت امام

با توجه به معدود عبارات به جای مانده از مرحوم ابن قبیه رازی، یک برهان برای عصمت امام (ع) به دست می‌آید که همان حدیث ثقلین است. ابن قبه مدلول حدیث ثقلین را وجود یک حجت معصوم و عالم به قرآن و سنت می‌داند. کیفیت استدلال وی را می‌توان این گونه تقریر کرد: اولاً، بر اساس حدیث ثقلین، حجت از عترت و اهل بیت رسول خداست؛ ثانیاً، بر اساس این حدیث، عترت رسول خدا (ص) از قرآن جدا نمی‌شوند، و بر ما لازم است که به عترت رسول خدا (ص) متمسک شویم[۳۸]؛ ثالثاً، چنین حجتی باید عالم به قرآن باشد و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و... را بداند؛ وگرنه نمی‌توان به او متمسک شد؛ زیرا ناسخ را به جای منسوخ، محکم را به جای متشابه و... می‌گذارد، و دیگر فرقی میان او و دیگران نخواهد بود؛ در حالی که رسول خدا (ص) عترتش را حجت و دیگران را مراجعه کننده به آنها دانسته است[۳۹].

بنابراین حجت (از عترت رسول خدا (ص)) باید از اشتباه در قرآن معصوم باشد؛ ضمن آنکه از عبارتی که مرحوم ابن قبه بلافاصله پس از استدلال خود می‌آورد، روشن می‌شود که مقصود وی از حجت، همان امام است[۴۰].

همچنین از کیفیت استدلال مرحوم ابن قبه روشن می‌شود که وی با این برهان، در صدد اثبات در قلمرو از عصمت است:

  1. عصمت از دروغ در تبیین دین؛
  2. عصمت از اشتباه در تبیین دین[۴۱].

دیدگاه محمد بن جریر بن رستم طبری کبیر درباره اثبات عصمت امام

در معدود آثار به جای مانده از مرحوم ابن جریر، تنها یک برهان بر لزوم عصمت امام یافتیم. بر اساس این برهان می‌توان گفت: اگر امام معصوم نباشد، نیازمند دیگران خواهد بود؛ ولی امام کسی است که نیازمند دیگران نیست؛ پس امام، معصوم است. طبری ملازمه میان مقدم و تالی در صغرای قیاس را این‌گونه تبیین می‌کند که اگر امام معصوم نباشد، باید کسی باشد که او را به راه راست هدایت کند، و این نشان نیازمندی او به غیرخود است؛ در حالی که امام کسی است که مردم به او نیازمندند؛ نه آنکه به مردم نیازمند باشد: فإن الامام لا يجوز أن يكون غير معصوم، إذ يكون محتاجا إلى غيره والى حاكم يقيم أوده[۴۲][۴۳]. به بیان دیگر که البته قول مرحوم ابن جریر نیست، عصمت نداشتن امام، موجب تسلسل است؛ زیرا اگر او معصوم نباشد، نیازمند امام دیگری است، و او نیز اگر معصوم نباشد، نیازمند امام دیگر و... ؛ پس تسلسل لازم می‌آید.

در واقع می‌توان این برهان را همان برهان امتناع تسلسل دانست که بسیاری از متکلمان متأخر شیعه نیز با استفاده از آن، امام را معصوم دانسته‌اند[۴۴]. این برهان به گونه‌ای میان متکلمان امامیه رایج شده است که برخی از اهل سنت وقتی در صدد بیان دلیل شیعه بر وجوب عصمت امام‌اند، همان را بیان می‌کنند[۴۵].

کیفیت برهان مرحوم طبری به گونه‌ای است که می‌توان با استفاده از آن، امام را از گناهان معصوم دانست؛ ولی در اثبات دیگر مراتب عصمت ساکت است. با نگاهی کوتاه به مدعاهای مرحوم طبری در بحث قلمرو عصمت روشن می‌شود که خلاصه نظریات وی در آنجا به این شرح بود:

  1. امام (ع)، از ارتکاب گناهان معصوم است؛
  2. امام (ع)، از اشتباه در تبیین دین معصوم است؛
  3. امام (ع)، از اشتباه در نظریات غیردینی معصوم است.

حال با توجه به برهان وی بر عصمت امام، روشن می‌شود که با برهان او تنها مدعای نخست وی ثابت می‌شود، و دو مدعای دیگر وی در آثارش (آثاری که در دست ماست) مبرهن نشده‌اند. البته با ضمیمه کردن علم ویژه امام - به گونه‌ای که ابن جریر به آن باور داشت - به برهان امتناع تسلسل، می‌توان عصمت امام در محدوده علوم بشری را نیز ثابت کرد.[۴۶]

برهان‌های عقلی دال بر عصمت امام

مرحوم شیخ مفید اصل را در برهان‌های خود بر براهین عقلی گذاشته و معتقد است که اگر روایتی نیز در تأیید عصمت امامان به دست ما رسید، در واقع تأکید همان حکم عقل است[۴۷].

فلسفه وجودی امام[۴۸]

مرحوم شیخ مفید در این برهان، با تأکید بر دلیل نیاز به امام در جامعه، در صدد اثبات عصمت اوست بر اساس این استدلال، از آنجا که مردم معصوم نیستند و دچار اشتباه می‌شوند، باید کسی باشد تا این اشتباه را به آنها گوشزد کند و راه راست را نشان دهد و در مواردی که مرتکب جنایت می‌شوند، بر آنان حد جاری کند. او، همان امام است. حال اگر امام معصوم نباشد، تفاوتی میان او و مردم نخواهد بود، و خود به امامان دیگری نیازمند می‌شود؛ در حالی که امام نباید نیازمند دیگران شود[۴۹].[۵۰]

تلازم امامت و عصمت

مرحوم شیخ در این برهان در صدد اثبات این مطلب است که اساساً خود امام بودن، مقتضی عصمت است؛ بدین معنا که امام بودن، بدون عصمت قابل تصور نیست: و الامامة تدل على عصمة صاحبها...[۵۱]؛ مرحوم شیخ مفید در اینجا توضیحی درباره کلام خود نمی‌دهد و تنها می‌گوید معنای امامت را پیش از این توضیح داده است. شاید بتوان از عبارت زیر که چند صفحه پیش از عبارت فوق آمده است، مقصود مرحوم شیخ از امامت را دریافت و برهان وی را تقریر کرد: «امامان اسوه‌های دین‌اند و معنای ائتمام، همان اقتداست و ثابت شده است که حقیقت اقتدا، پیروی از مقتدی در رفتار و گفتار اوست، از آن جهت که او حجت است»...[۵۲]. بنا بر این عبارت، امام اسوه ما در دین است و باید از رفتار و گفتارش در دین پیروی شود. از این رو، امام، لزوماً باید در آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد، معصوم باشد. به دیگر بیان، کسی شأنیت اسوه بودن را دارد که خود مرتکب عصیان و خطا نشود.[۵۳]

تلازم عصمت نداشتن با گمراهی مردم

مرحوم شیخ مفید برهان خود را این‌گونه تقریر می‌کند: «امام، از عصیان معصوم است؛ از سهو و نسیان در امان است؛ زیرا مردم با رهبری کسی که مرتکب گناهان شده است و در حقیقت احکام، اشتباه می‌کند و از حق گمراه می‌شود، به بیراهه خواهند رفت»[۵۴]. مرحوم شیخ در این برهان نیز با استفاده از یکی دیگر از لوازم فاسد قول به عدم عصمت، در صدد اثبات لزوم عصمت امام است؛ بدین بیان که اگر امام (ع) از گناه و سهو و نسیان معصوم نباشد، مردم نیز به پیروی از او مبتلا به فساد و گمراهی از حق خواهند شد[۵۵].[۵۶]

برهان بر عدم وقوع و عدم امکان سهوالنبی (ص)

همان‌گونه که پیش‌تر در بحث قلمرو عصمت بیان شد. مرحوم شیخ مفید از کسانی است که سهوالنبی (ص) و به تبع آن، سهو و اشتباه امام (ع) در مرحله عمل به دین را ثبوتاً و اثباتاً رد می‌کند. حال نوبت به این رسیده است که برهان وی بر چنین ادعایی را بیان کنیم. بیانات مرحوم شیخ بر ادعای خود را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد:

  1. خدشه در روایاتی که بیانگر وقوع سهوالنبی (ص) است؛
  2. اقامه دلیل بر اینکه چون سهوالنبی (ص) لوازم فاسدی دارد، از پیامبر صادر نمی‌شود.

مرحوم شیخ، حدیث ذوالشمالین را که مرحوم شیخ صدوق بر اساس آن، سهوالنبی (ص) را پذیرفته است، قویاً رد می‌کند و معتقد است که این روایت را ناصبیان و مقلدان –و نه محققان - از شیعه نقل کرده‌اند، و این خبر از جمله خبرهای واحدی است که هرگز موجب علم نمی‌شود، ضمن آنکه تعابیر متفاوت این حدیث، دلیل دیگری بر وهن آن است[۵۷].

مرحوم شیخ مفید درباره اصل امکان سهوالنبی (ص) با ارائه برهانی در صدد اثبات عصمت پیامبر اکرم (ص) از اشتباه در نماز و به طور کلی در عمل به دین است: اگر جایز باشد پیامبر (ص) در حضور مردم در نمازش سهو کند، باید جایز باشد در ماه رمضان نیز بخورد و بیاشامد؛ با زنان مجامعت کند؛ با محرمات خود به خیال آنکه از زنان او هستند، نزدیکی کند؛ در پرداخت زکات مرتکب اشتباه شود و آن را عقب اندازد و به غیر مستحق دهد؛ در موسم حج سهواً در حال احرام، جماع کند؛ پیش از طواف، سعی انجام دهد و خلاصه اینکه جایز است در همه اعمال مرتکب سهو شود؛ زیرا همه این موارد بین او و امتش مشترک است، و می‌تواند حجتی علیه غلاتی باشد که او را خدا می‌خوانند، و نیز می‌تواند به جهت تعلیم احکام سهو به زعم مدعی سهوالنبی - باشد؛ حال آنکه احدی به این مسئله اعتقاد ندارد[۵۸]. مرحوم شیخ در این استدلال نیز همانند برخی دیگر از استدلال‌های گذشته، با برشمردن لوازم اعتقاد به عصمت نداشتن در این مرحله، قول به عصمت را نتیجه گرفته است. برهان مرحوم شیخ مفید، به درستی پیامبر و امام را از اشتباه در عمل به دین معصوم می‌کند؛ ولی باید توجه داشت که - با توجه به توضیحی که ضمن همین بحث، هنگام تبیین نظریه مرحوم شیخ صدوق داشتیم- اگرچه کلام مرحوم شیخ صدوق مبنی بر امکان سهوالنبی (ص) بر پایه این نظریه به طور عام بود که پیامبر، تنها در امور مربوط به تبلیغ دین معصوم است، با توجه به تمرکز ایشان بر بحث عبادات و همچنین معرفی کردن خداوند به منزله عامل وقوع سهو از پیامبر با توجه به حکمتی ویژه، می‌توان گفت که استدلال مرحوم مفید نمی‌تواند عقلاً نظریه اسهاء را دفع کند؛ زیرا مرحوم شیخ صدوق نیز در مقام دفاع از سهوالنبی (ص) به طور عام و در همه موارد نبوده است.[۵۹]

ادله سید مرتضی علم الهدی برای اثبات عصمت امام

مرحوم سید در آثار گوناگون خود برهان‌های متعددی برای اثبات عصمت امام (ع) اقامه کرده است که برخی از آنها عقلی و برخی دیگر نقلی‌اند.

برهان‌های عقلی دال بر عصمت امام

اغلب برهان‌های مرحوم سید مرتضی که برخاسته از مکتب عقل‌گرای بغداد است، براهینی عقلی‌اند. دست‌کم پنج برهان عقلی را می‌توان در آثار مرحوم سید مشاهده کرد که عبارت‌اند از:

برهان امتناع تسلسل

مرحوم سید، برهان امتناع تسلسل را از مهم‌ترین برهان‌های عقلی اثبات عصمت امام دانسته است که دست‌کم هشت بار در آثار خود به آن تمسک کرده و درباره آن می‌گوید: هذا الدليل من آكد ما اعتمد عليه في عصمة الإمام من طريق العقول[۶۰]. ایشان این برهان را این گونه تقریر می‌کند: «اگر امام معصوم نباشد، دلیل نیاز به او در او نیز وجود دارد، و این امر به اثبات شماری نامتناهی از امامان یا یک معصوم می‌انجامد که همین مطلوب است»[۶۱]. دلیل نیاز به امام در جامعه، از دیدگاه مرحوم سید دو گونه تبیین می‌شود:

الف) دلیل نیاز به امام در جامعه، امکان بروز اشتباه از اعضای جامعه است، و لطف اقتضا می‌کند که چنین اشتباهاتی از آنها مرتفع شود، و در اینجا محتاج کسی می‌شویم که امکان اشتباه در او نباشد[۶۲]. اگرچه مرحوم سید، در اینجا مقصود خود را از امکان بروز اشتباه از مردم روشن نکرده است، که آیا مقصود، اشتباه در امور مربوط به دین است یا امور مربوط به غیردین را نیز در برمی‌گیرد، با مراجعه به دیگر عبارت‌های وی روشن می‌شود آنجا که از لطف سخن می‌گوید، مقصودش لطف در از میان برداشتن قبیح و انجام دادن واجبات است؛ مانند آنجا که می‌نویسد: الطريق إلى وجوب الحاجة إلى الإمام... هو كونه لطفا في ارتفاع القبيح و فعل الواجب[۶۳]. بنابراین می‌توان گفت مقصود ایشان از اشتباهی که به نیاز به امام می‌انجامد، اشتباه در امور مربوط به دین است؛

ب) دلیل نیاز به امام این است که مردم از گناه معصوم نیستند و با وجود امام، از اعمال قبیح دورتر و به ادای واجبات نزدیک‌تر می‌شوند. بنابراین به امام نیازمندیم که ما را در انجام دادن واجبات و ترک محرمات یاری کند[۶۴].

اگر امام مرتکب گناه و اشتباه در دین شود، به امامی دیگر نیاز دارد، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز به امامی دیگر نیاز دارد و... تسلسل، لازم می‌آید، یا آنکه به امامی برسیم که مرتکب گناه و اشتباه در دین نشود. با این توضیحات روشن می‌شود که به اعتقاد مرحوم سید، این برهان، افزون بر اثبات عصمت امام از اشتباه در معارف دین، عصمت امام از گناه را نیز ثابت می‌کند.[۶۵]

حفظ شریعت

از جمله برهان‌هایی که سید مرتضی برای اثبات عصمت امام اقامه می‌کند، برهان معروف حفظ شریعت است. بر اساس تقریر مرحوم سید، این برهان را می‌توان در سه مرحله ارائه کرد: نخست آنکه شریعت، به حافظ نیاز دارد. سید می‌نویسد: «همانا شریعت پیامبر ما ابدی و غیر قابل نسخ است... و لازم است حافظی داشته باشد؛ زیرا رها کردن آن بدون حافظ، اهمال درباره آن و نیز تکلیف کردن پیروانش به چیزی خارج از طاقت آنهاست»[۶۶]، مرحله دوم آنکه حافظ شریعت باید معصوم باشد؛ زیرا اگر نباشد، شریعت حفظ نخواهد شد. مرحوم سید مرتضی در تبیین ملازمه میان ارکان استدلال خود چنین توضیح می‌دهد که اگر حافظ شریعت معصوم نباشد، ممکن است در شریعت تغییر و تبدیل ایجاد کند، و این امر، در واقع سبب محفوظ نماندن شریعت خواهد شد؛ زیرا در این صورت، تفاوتی میان بود و نبود حافظ شریعت نخواهد بود[۶۷].

مرحله سوم استدلال سید، تأکید بر این است که حافظ شریعت، لزوماً امام است: «هنگامی که ثابت شد حافظ باید معصوم باشد، محال است شریعت به دست امت حفظ شود؛ در حالی که امت معصوم نیست، و همان‌گونه که ممکن است تک تک آنها اشتباه کنند، در جمع آنان نیز همین امکان هست، و هنگامی که حافظ شریعت بودن امت، باطل شد، لازم است امام حافظ آن باشد»[۶۸]. مرحوم سید مرتضی در کتاب گران‌سنگ الشافی فی الامامة، با بررسی همه مواردی که ممکن است تصور شود به جای امام می‌توانند شریعت را حفظ کنند، امام را تنها گزینه صحیح برای این امر می‌داند. از نظر سید، برخی از گزینه‌هایی که برخی از اندیشمندان اهل سنت برای حفظ شریعت معرفی می‌کنند، عبارت‌اند از:

  1. تواتر: وقتی شریعت و احکام آن از راه تواتر به ما رسیده باشند، دیگر نیازی به امام نیست و در واقع همان موجب حفظ شریعت خواهد شد. سید مرتضی در پاسخ به این شبهه، بر این باور است که بسیاری از احکام شریعت یا دست‌کم برخی از آنها، متواتر نیستند. از این‌رو، بازهم نیاز به امام برای حفظ شریعت ثابت می‌شود[۶۹]؛
  2. اجماع: وقتی امت درباره احکام دین اتفاق و اجماع داشته باشند، همین عامل موجب حفظ شریعت خواهد شد. سید مرتضی این شبهه را این‌گونه پاسخ می‌دهد که وقتی فرد معصوم، میان اجماع کنندگان حضور نداشته باشد، آن اجماع حجت نخواهد بود، و اساساً همان‌گونه که ممکن است افراد امت اشتباه کنند، امکان دارد اجماع آنان نیز اشتباه کنند. از این‌رو، اجماع امت نیز نمی‌تواند موجب حفظ شریعت شود[۷۰]؛
  3. قرآن: مرحوم سید در پاسخ به اینکه خود قرآن برای حفظ شریعت کافی است، می‌گوید: اولاً، بیشتر احکام دین به صراحت و به طور تفصیل و مشخص در قرآن نیامده‌اند؛

ثانیاً، قرآن از معنا، تفصیل و تأویل خود خبر نداده است، و لازم است مترجم و مبینی داشته باشد.

مرحوم سید با انکار حفظ شریعت به وسیله این گزینه‌ها، بر حفظ شریعت به دست امام تأکید می‌کند و عصمت او را نیز لازم می‌داند[۷۱]. برهان حفظ شریعت را می‌توان از جمله براهین بسیار معروف متکلمان دانست، که غالب متکلمان امامیه[۷۲] و حتی اسماعیلیه[۷۳] به آن استدلال کرده‌اند و حتی برخی از اهل سنت نیز آنجا که در صدد معرفی دلایل شیعه بر عصمت امام بوده‌اند، همین دلیل را بیان کرده‌اند[۷۴].[۷۵]

پیشوایی امام

مرحوم سید بر این باور است که بسیاری از اصحاب امامیه از این برهان برای اثبات عصمت امام استفاده کرده‌اند و قوی‌ترین تقریر از این برهان را تقریر خود می‌داند. این برهان، بر پایه اعتقاد به پیشوایی امام (ع) در دین استوار است که مرحوم سید این مقدمه را با دو دلیل ثابت می‌کند:

  1. واژه امامت از معنای اقتدا و پیروی کردن مشتق شده است؛
  2. درباره اینکه باید از امام پیروی شود، اجماع وجود دارد[۷۶].

وی پس از تبیین این مقدمه، برهان را این گونه تقریر می‌کند: اگر امامی که اقتدا به او در افعال و گفتارش بر ما لازم است، معصوم نباشد، صدور اشتباه در دین از او ممکن است، و اگر ما مأمور به پیروی از او باشیم، لازم می‌شود که مأمور به انجام دادن گناهان باشیم؛ حال آنکه مأمور بودن ما به انجام دادن گناهان، اشتباه و ناپذیرفتنی است. بنابراین لازم است امام معصوم باشد[۷۷]. با توجه به این استدلال، روشن می‌شود که از نظر مرحوم سید، این استدلال برای اثبات عصمت امام از گناه عمدی و نیز اشتباه در تبیین دین مفید است.[۷۸]

امتناع تصدیق کذاب از جانب خداوند

پیش از تقریر این برهان، توجه به این نکته لازم است که مرحوم سید آن را برای اثبات عصمت پیامبر از دروغ در تبلیغ دین آورده است، و با توجه به اندیشه ایشان در همانندی پیامبر و امام در عصمت، می‌توان این برهان را درباره عصمت امام از دروغ در تبیین دین نیز جاری دانست. مرحوم سید این برهان را این گونه تبیین می‌کند: پیامبری که مدعی رسالت است، هر سخنی می‌گوید، خداوند نیز همراه با سخن پیامبر و در تأیید او گفته است: «تو را در این گفتار و اینکه از جانب من سخن می‌گویی، تصدیق می‌کنم»؛ حال اگر پیامبر دروغ بگوید، مستلزم آن است که خداوند این کذاب را تصدیق کرده باشد؛ در حالی که تصدیق کذاب قبیح است، و قبیح بر خداوند جایز نیست[۷۹]. همان‌گونه که مرحوم سید خود اذعان کرده است، این برهان عقلاً پیامبر را از دروغ در تبلیغ دین معصوم می‌شمرد.[۸۰]

روی‌گردانی مردم از گناهکار

برهان پنجم مرحوم سید، در حقیقت برهانی است که وی برای عصمت پیامبران آورده است؛ اما با تصریح او به جاری بودن چنین برهانی در حق امامان پاک (ع)، روشن می‌شود که این برهان برای عصمت امام نیز مفید است. ایشان در این زمینه چنین استدلال می‌کند که صدور گناهان کبیره و صغیره از پیامبران و امامان - پیش از تصدی منصب نبوت و امامت باشد یا پس از آن - موجب نفرت مردم از پذیرش سخن آنان می‌شود، و در مقابل، مبرا بودن آنها از گناهان، موجب آرامش نفس درباره سخنان پیامبران خواهد شد[۸۱].

مرحوم سید پس از اثبات عصمت پیامبر از گناه، پا را فراتر گذاشته و حتی مواردی همچون خشونت و بسیاری از امراضی که موجب تنفر مردم از انسان می‌شود را از پیامبر دور دانسته است[۸۲]. چنان که پیش‌تر نیز گذشت، اگرچه مرحوم سید چنین برهانی را برای لزوم عصمت پیامبر از گناه کبیره و صغیره، پیش و پس از نبوت اقامه می‌کند، زمانی که با این اشکال مواجه می‌شود که چگونه است شما ادعا می‌کنید تجویز گناه بر پیامبران، موجب تنفر مردم از آنها می‌شود؛ حال آنکه عده‌ای، صدور گناه از پیامبران را جایز می‌دانند و در عین حال، از آنان متنفر نیز نمی‌شوند، از برهانی بودن کلام پیشین خود دست می‌کشد و تنها به این کلام بسنده می‌کند که بهتر است پیامبران مرتکب گناه نشوند[۸۳]. مرحوم سید در دیگر کتاب گران‌سنگ و ماندگار خود، یعنی تنزیه الانبیاء نیز با طرح همین پرسش و پاسخ، دلیل اینکه بهتر است پیامبران گناه نکنند را این گونه بیان می‌کند: «سکون و اطمینان نفس از قول کسی که گناه نمی‌کند، بیشتر از سکون و اطمینان نفس از کسی است که گناه می‌کند»[۸۴]. با وجود این، سید مرتضی در ادامه کلام خود با همین استدلال، پیامبران را از گناهان کبیره پیش از نبوت و صغیره پس از آن نیز معصوم می‌داند[۸۵].[۸۶]

برهان‌های نقلی دال بر عصمت امام

مرحوم سید مرتضی افزون بر اقامه برهان‌های عقلی، دست‌کم سه برهان نقلی را نیز برای اثبات عصمت امام اقامه می‌کند.

آیه ابتلا

﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۷]. از جمله برهان‌هایی که مرحوم سید برای عصمت امام اقامه می‌کند، آیه امامت حضرت ابراهیم (ع) یا همان آیه ابتلاست. مرحوم سید با این استدلال در پی اثبات عصمت امام از گناه در همه مراحل زندگی و نیز گناهان باطنی و ظاهری و علنی و مخفیانه است.

مراحل استدلال مرحوم سید را می‌توان این‌گونه تبیین کرد: نخست آنکه مقصود از امام در این آیه، همان امام معهود نزد شیعیان، و مقصود از عهد نیز امامت است. مرحوم سید مرتضی درباره این مدعا و در پاسخ به اینکه چگونه واژه «عهدی» را به معنای امامت دانسته‌اید، با دو وجه به بیان پاسخ می‌پردازد: اولاً، مفهوم آیه، خود به این پرسش پاسخ می‌دهد؛ زیرا خداوند در این آیه منصب امامت را به حضرت ابراهیم (ع) می‌دهد، و آن حضرت بلافاصله چنین منصبی را برای فرزندانش درخواست می‌کند. آن‌گاه خداوند می‌فرماید: «عهد من به ظالمین نمی‌رسد». خداوند با این جمله در مقام پاسخ به درخواست حضرت ابراهیم (ع) بود، و درخواست آن حضرت نیز چیزی جز منصب امامت برای فرزندانش نبود. پس مقصود از عهد نیز همان امامت است؛ وگرنه کلام بی‌ربط خواهد شد[۸۸]؛

ثانیاً، واژة عهد، لفظ مشترک است و باید بر آنچه صلاحیت اخلاق آن را دارد، حمل شود. پس هرچه را بتوان عهد نامید، به ظالم نمی‌رسد، و یکی از اموری که می‌توان آن را عهد خداوند نامید، امامت است[۸۹]؛

مرحله دوم آنکه بر اساس این آیه، خداوند عهد خود، یعنی امامت را به ظالمان نمی‌دهد؛ سوم آنکه «ظالمین» در این آیه، عام است، و بر اساس آن، کسی که در هر زمانی هرگونه گناهی را اعم از باطنی و ظاهری، مخفیانه و علنی مرتکب شود، ظالم به شمار می‌آید؛

بنا بر این مقدمات، می‌توان گفت که امام، کسی است که در طول زندگی مرتکب هیچ‌گونه گناهی نشده باشد[۹۰].[۹۱]

آیه تطهیر

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۹۲]. پیش از تقریر برهان مرحوم سید، توجه به این نکته لازم است که این استدلال در پاسخ ایراد قاضی عبدالجبار معتزلی است که معتقد است شیعه با تمسک به این آیه در پی اثبات آن است که امامت، تنها در اهل بیت رسول خداست که معصوم‌اند. به نظر قاضی عبدالجبار، این آیه بر عصمت آنان دلالت نمی‌کند.

مرحوم سید با اثبات عصمت اهل بیت با استفاده از این آیه، امامت امام علی، امام حسن و امام حسین (ع) را با توجه به شأن نزول آن نتیجه می‌گیرد. وی در بیان چگونگی دلالت این آیه بر عصمت می‌گوید: خداوند در این آیه یا فقط اراده تنها - بدون تحقق فعل، یعنی اذهاب رجس - کرده و یا اراده همراه با تحقق فعل، یعنی همان اذهاب رجس را در نظر داشته است؛ اراده تنها و بدون تحقق فعل، باطل است؛ پس خداوند در این آیه تحقق فعل را همراه با اراده در نظر داشته است: إن قوله تعالى: إنما يريد الله لا يخلو من أن يكون معناه الإرادة المحضة التي لم يتبعها الفعل و إذهاب الرجس أو أن يكون أراد ذلك و فعله[۹۳].

مرحوم سید دیدگاه خود مبنی بر اینکه اراده تنها و بدون فعل، باطل است را با دلایلی ثابت می‌کند:

  1. از ظاهر آیه برمی‌آید که خداوند در صدد دادن امری اختصاصی به اهل بیت است، و اگر مراد از آیه تنها اراده محض باشد، اختصاص معنا نخواهد داشت[۹۴].
  2. آیه در صدد مدح اهل بیت است، و اگر مراد، تنها اراده محض باشد، دیگر فضیلتی برای اهل بیت دربر نخواهد داشت، و همه مکلفان مشمول این اراده خواهند شد[۹۵].

با این توضیحات روشن می‌شود که اولاً، مقصود از اهل بیت در این آیه پنج تن آل عبا هستند؛ ثانیاً، این آیه از اراده خدا به اذهاب رجس از اهل بیت خبر داده است؛ ثالثاً، خداوند در این آیه افزون بر ارادة اذهاب رجس، تحقق این فعل را نیز در نظر داشته است؛ رابعاً، اذهاب رجس از اهل بیت، به معنای عصمت آنهاست[۹۶].

حدیث ثقلین

«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ». پیش از بیان استدلال مرحوم سید، توجه به این نکته لازم است که او این حدیث را دلیلی بر لزوم وجود حجتی معصوم از اهل بیت پیامبر اکرم (ص) دانسته است[۹۷]. ایشان به صراحت برای اثبات عصمت امام به این روایت تمسک نکرده است؛ ولی اگر در کلام سید، حجت را مساوق با امام دانستیم، از دیدگاه وی، می‌توانیم این حدیث را برای اثبات عصمت امام، مفید بدانیم.

با مراجعه به دیگر آثار مرحوم سید، به راحتی می‌توان گفت که مراد از حجت در این برهان، همان امامان معصوم (ع) هستند: أن قولهم [ائمة] قد ثبت أنه حجة في الشرع كقول الأنبياء (ع). مرحوم سید مرتضی استدلال خود بر لزوم وجود حجتی معصوم از اهل بیت رسول خدا (ص) را در هر عصر و زمان این‌گونه بیان می‌کند: «رسول خدا (ص) با کلام خود در روایت ثقلین در پی ارشاد به چیزی است که موجب نجات از هرگونه شک و تردید است و نیز از بین رفتن عذر مکلفان در عمل به دین و صحت احتجاج در دین بر آنان را در پی خواهد داشت[۹۸]. چنین کسی باید به همه شریعت آگاه و سخن او اطمینان بخش باشد؛ وگرنه خداوند نمی‌تواند در امر شریعت بر ما احتجاج کند»[۹۹].

مرحوم سید پس از آنکه ثابت کرد که بر اساس این حدیث، وجود حجتی معصوم در هر دوره زمانی لازم است، راه شناختن آن حجج را مراجعه به دلیل‌های ویژه می‌داند[۱۰۰]. با این توضیحات روشن شد که این حدیث، وجود یک حجت - امام - را در هر دوره ثابت می‌کند که ویژگی ممتازش عصمت اوست. در پایان برای بررسی برهان‌های مرحوم سید مرتضی، لازم است بار دیگر نظریات وی در بحث قلمرو عصمت را یادآوری کنیم و آن‌گاه ببینیم او کدام یک از آنها را اثبات کرده است، و کدام یک در حد ادعا باقی مانده‌اند. مرحوم سید در بحث قلمرو عصمت به طور ایجابی این نظریات را مطرح کرد:

  1. امام (ع) ضرورتاً از گناهان کبیره و صغیره پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
  2. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه و فراموشی در شمار رکعات نماز و نیز گناه سهوی‌ای که به تنفر مردم از او بینجامد، معصوم است؛
  3. امام (ع)، ضرورتاً از هرگونه اشتباه در بیان احکام شریعت معصوم است.

حال با نگاهی کوتاه به برهان‌های مرحوم سید، می‌توان گفت که اولاً، وی مدعای نخست خود را با آیه امامت ابراهیم (ع) ثابت می‌کند؛ ضمن اینکه بخشی از این مدعا، یعنی عصمت از گناه، پس از تصدی منصب امامت با برهان امتناع تسلسل و نیز برهان پیشوایی دین نیز ثابت می‌شود؛ ثانیاً، مرحوم سید می‌تواند مدعای دوم خود را با برهان پیشوایی دین - سومین برهان عقلی -ثابت کند؛ ثالثاً، مرحوم سید مدعای سوم خود را با برهان‌های امتناع تسلسل، حفظ شریعت، پیشوایی مردم و حدیث ثقلین ثابت می‌کند[۱۰۱].

ادله شیخ طوسی برای اثبات عصمت امام

مرحوم شیخ الطائفه برهان‌های متعدد عقلی و نقلی‌ای را (بعضاً برای نخستین بار) برای اثبات عصمت امام اقامه کرده است.

برهان‌های عقلی

مرحوم شیخ طوسی، دست‌کم پنج برهان عقلی برای اثبات عصمت امام اقامه کرده است که عبارت‌اند از:

امتناع تسلسل

شیخ طوسی نیز مانند متکلمانی چون شیخ مفید و سید مرتضی از این برهان برای اثبات عصمت امام استفاده کرده است. همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، برهان امتناع تسلسل، بر مقدماتی متوقف است که مجموع آنها، فلسفه وجود امام را تبیین می‌کنند. وی درباره فلسفه وجودی امام، همچون گذشتگان بر این باور است که با وجود او، مردم از ارتکاب اعمال قبیح دورتر و به ادای واجبات نزدیک‌تر می‌شوند. بنابراین به امام نیازمندیم تا با وجود او فساد کم و فضایل زیاد شود[۱۰۲]. حال، با توجه به این مقدمه می‌توان برهان امتناع تسلسل را به تقریر مرحوم شیخ چنین ارائه کرد: اگر انسان‌های غیر معصوم به این دلیل به امام نیازمندند که با وجود او، بیشتر از گناه دوری کنند و واجبات را انجام دهند، لازم است وی معصوم باشد؛ وگرنه دلیل نیاز به امام در او نیز خواهد بود، و خود به امامی دیگر نیازمند است، و امامت او نیز همچون امامت این امام است. پس عصمت نداشتن امام، به تسلسل در امامت خواهد انجامید که باطل است؛ از این رو لازم است امام، معصوم باشد[۱۰۳].

مرحوم شیخ طوسی، پس از تقریر این برهان، با این اشکال مواجه می‌شود که این دلیل، حداکثر می‌تواند امام را از گناهان ظاهری پس از تصدی منصب امامت معصوم بداند؛ ولی از اثبات عصمت امام از گناهان باطنی و نیز گناهان پیش از تصدی منصب امامت ناتوان است[۱۰۴]. شیخ طوسی این اشکال را پذیرفته و معتقد است که برای اثبات عصمت امام از گناهان باطنی و گناهان پیش از تصدی منصب امامت، می‌توان از برهان‌های دیگری استفاده کرد. وی در این باره می‌نویسد: «ما از این روش، تنها برای استدلال بر این مدعا استفاده کردیم که واجب است امام در آنچه امامت او برای ما لطف است -یعنی همان افعال ظاهری - مصون باشد؛ اما عصمت او در باطن و پیش از امامت با دلیل دیگری دانسته می‌شود»[۱۰۵]. برهان ایشان را برای اثبات عصمت امام از گناهان باطنی و گناهان پیش از تصدی منصب امامت در سطرهای آینده بیان خواهیم کرد.[۱۰۶]

حفظ شریعت

شیخ الطائفه، مانند دیگر متکلمان پیش از خود، برای اثبات عصمت امام، به برهان حفظ شریعت استدلال کرده است. همان‌گونه که پیش‌تر گفتیم، این برهان بر مقدمه لزوم حفظ شریعت استوار است. با اینکه این مقدمه مورد اتفاق مسلمانان است، و متکلمان پیشین، به همین دلیل از مستدل کردن آن صرف‌نظر کرده بودند، به دست شیخ طوسی مستدل شده است. وی در وجه وجوب حفظ شریعت بر این عقیده است که اولاً، شریعت اسلام، آخرین شریعت الهی بوده و ابدی است[۱۰۷]؛ ثانیاً، بر هرکسی که تا روز قیامت پس از پیامبر اکرم (ص) به دنیا می‌آید، لازم است به دستورهای آن عمل کند[۱۰۸]؛ ثالثاً، اگر دین و شریعت بدون حافظ باقی بماند، مکلفان زمان آینده نمی‌توانند وظایف خود را بشناسند و به آن عمل کنند[۱۰۹].

بنابراین لازم است شریعت حفظ شود و حفظ شریعت متوقف بر وجود حافظ برای آن است. همچنین شیخ طوسی یادکرد این نکته را لازم می‌داند که حافظ شریعت، نمی‌تواند اموری مانند تواتر روایات یا اجماع امت در مسائل باشد؛ زیرا اولاً، درباره تواتر باید گفت که در نه بخش از ده بخش شریعت تواتری نیست[۱۱۰]؛ ثانیاً، درباره اجماع باید گفت افزون بر اینکه در اکثر احکام شرع اجماع وجود ندارد، اساساً اجماع، زمانی حجت است که معصوم نیز در زمره اجماع کنندگان باشد[۱۱۱]. حال، در قالب برهان زیر می‌توان گفت: حافظ شریعت یا جمیع امت است یا بعض آن؛ اما حافظ شریعت نمی‌تواند جمیع امت باشد؛ پس حافظ شریعت باید بعضی از آن باشد.

شیخ طوسی، در بیان مقدمه دوم استدلال فوق بر این عقیده است که جمیع امت، نمی‌تواند حافظ شریعت باشد؛ زیرا امکان صدور اشتباه و فراموشی و نیز تعمد در ارتکاب گناه بر امت وجود دارد. پس متعین می‌شود که حافظ شریعت، باید بعضی از امت باشد که امکان صدور اشتباه و فراموشی و تعمد ارتکاب فساد و گناه درباره او وجود نداشته باشد، که چنین شخصی همان امام است[۱۱۲]. برهان حفظ شریعت، ظاهراً از زمان مرحوم شیخ مفید مطرح شده بود. به مرور زمان، مقدمات و ابعاد آن به دست دیگر متکلمان تبیین شد، تا اینکه مرحوم شیخ طوسی با تبیین مقدمه‌ای دیگر از مقدمات آن، یعنی وجوب حفظ شریعت، آن را کاملاً برهانی و موجه کرد. افزون بر آن، ظاهر عبارت شیخ طوسی، گویای این حقیقت است که وی با این برهان در پی اثبات عصمت امام از اشتباه در دین و نیز گناهانی است که به نحوی به حفظ شریعت خدشه وارد می‌کند.[۱۱۳]

پیشوایی امام

استدلال مرحوم شیخ طوسی بر یک مقدمه مبتنی است: امام، پیشوا و مقتدای ما در شریعت است[۱۱۴]، و خداوند اقتدا به امام را بر ما واجب کرده است[۱۱۵]. حال، بنا بر این مقدمه، مرحوم شیخ طوسی استدلال خود را این گونه تقریر می‌کند: «پس هنگامی که ثابت شد امام در همه شریعت مقتدای ماست، واجب است معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، در برخی از افعالی که ما را به آنها دعوت می‌کند، ایمن نیست... ، و ممکن است آن افعال قبیح باشند»[۱۱۶].[۱۱۷]

حکمت خداوند

پیش از این گفتیم که مرحوم شیخ طوسی، برهان امتناع تسلسل را برای اثبات عصمت امام از گناهان باطنی و گناهان پیش از تصدی منصب امامت، مفید نمی‌دانست و در صدد اقامه برهان برای اثبات عصمت امام از گناهان یادشده برآمد. مقدمتاً باید گفت که شیخ طوسی، مقصود خود را از گناهان باطنی روشن نکرده است؛ اما به نظر می‌رسد مقصود وی از گناهان باطنی، باید گناهان جوانحی، مانند حسد، نفاق و... در مقابل گناهان جوارحی باشد. با این حال، می‌توان گستره بحث از گناهان باطنی را به مطلق گناهانی که مردم از آن آگاهی پیدا نمی‌کنند، توسعه داد و آنها را اعم از جوانحی و جوارحی‌ای دانست که در خلوت و مخفیانه انجام می‌شوند.

وی برای اثبات عصمت امام از گناهان باطنی به مقتضای حکمت خداوند تمسک می‌کند. مرحوم شیخ طوسی در تقریر این برهان بر این باور است که واگذاری منصب امامت به مرتکب گناهان باطنی، امری سفیهانه است؛ زیرا به اقتضای منصب امامت، باید بیشترین احترام را به صاحب و متصدی آن گذاشت. حال، چگونه ممکن است کسی که در باطن مرتکب گناه می‌شود و مستحق لعن و بیزاری است، به چنین منصبی برسد و شایسته بیشترین احترام شود؟[۱۱۸].[۱۱۹]

روی‌گردانی مردم از گناهکار

چنان‌که در صفحه‌های پیش بیان شد، مرحوم شیخ، برهان امتناع تسلسل را برای اثبات عصمت امام از گناهان پیش از امامت مقید ندانسته و در صدد اقامه برهان برای اثبات عصمت امام از گناهان آن دوره برآمده است. خلاصه برهان مرحوم شیخ در این مقام آن است که ارتکاب گناه از امام پیش از تصدی منصب امامت، موجب روی‌گردانی و نفرت و سلب اعتماد مردم از او و بطلان هدف از امامت وی می‌شود[۱۲۰]. به طور کلی، از آثار مرحوم شیخ طوسی برمی‌آید که وی پیامبر و امام را از هر چیزی که موجب نفرت و روی‌گردانی مردم از آنان می‌شود، معصوم دانسته است.

تقریر کامل‌تر مرحوم شیخ از این برهان را می‌توان در کتاب الرسائل العشر وی دید: «امام (ع) از آغاز تا پایان عمر، در گفتار و کردار و تروک از اشتباه و فراموشی معصوم است؛ زیرا اگر او مرتکب معصیت شود، جایگاهش در قلب‌ها از بین می‌رود، و اگر اشتباه و فراموشی در او راه داشته باشد، اطمینان به خبرهای او زایل خواهد شد. پس فایده نصب او از بین می‌رود»[۱۲۱]. مرحوم شیخ در این استدلال، نه تنها در پی اثبات عصمت امام از گناهان پیش از امامت است، که مطلق گناهان و حتی اشتباه و فراموشی را نیز قابل اثبات می‌داند[۱۲۲]. البته وی میان اشتباه و فراموشی در امور مربوط به دین و امور عادی زندگی تفکیکی قایل نشده است؛ ولی همان‌گونه که در بحث قلمرو عصمت بیان کردیم، با توجه به دیگر کلمات وی، باید نظریه او را تنها ناظر به امور مربوط به دین قلمداد کنیم.[۱۲۳]

برهان‌های نقلی

مرحوم شیخ طوسی، افزون بر تقریر برهان‌های عقلی، دست‌کم دو برهان نقلی نیز برای اثبات عصمت امام اقامه کرده است که عبارت‌اند از:

آیه ابتلا

﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۲۴].

مرحوم شیخ طوسی، نه تنها خود برای اثبات عصمت امام به این آیه استدلال می‌کند، که معتقد است اصحاب امامیه نیز برای اثبات عصمت امام از گناهان به همین آیه استدلال کرده‌اند[۱۲۵].

مرحوم شیخ الطائفه معتقد است که بر اساس این آیه، اولاً، مقصود از عهد خدا، امامت است؛ ثانیاً، خداوند عهد خود، یعنی امامت را به ظالم نمی‌دهد؛ ثالثاً، غیرمعصوم، ظالم است؛ رابعاً، پس خداوند امامت را به غیر معصوم نمی‌دهد: «خداوند متعال نفی کرده است که عهدش - یعنی امامت - به ظالم برسد، و کسی که معصوم نیست، ظالم است؛ یا درحق خود یا غیر خود»[۱۲۶].

مرحوم شیخ، پس از این استدلال با این اشکال مواجه می‌شود که ظالم، کسی است که بالفعل در حال ظلم باشد؛ ولی به کسی که پس از گناه توبه کرده است، ظالم نمی‌گویند. از این‌رو، آیه کریمه، امامت را از چنین کسی نفی نمی‌کند[۱۲۷]. وی پاسخ می‌دهد که اگر گنهکاری توبه هم بکند، باز حکم آیه یعنی ﴿لَا يَنَالُ دربردارنده وقتی که ظلم کرده است، می‌شود. به تعبیر دیگر، این آیه، عام است و به اینکه حکم امامت، تنها در حالتی به کسی نمی‌رسد که در حال ظلم است، مقید نشده است، بلکه می‌گوید: ظالم به طور مطلق نمی‌تواند به این منصب برسد. از این‌رو، از این آیه بر می‌آید که امام در طول عمر خود مرتکب هیچ گناهی نمی‌شود[۱۲۸].

با این توضیحات روشن شد که مرحوم شیخ، با این آیه در صدد اثبات عصمت امام از گناهان پیش و پس از تصدی منصب امامت و از آغاز تا پایان عمر است.[۱۲۹]

آیه اولی الأمر

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۳۰].

می‌توان استدلال مرحوم شیخ طوسی را به این آیه برای اثبات عصمت امامان پاک (ع) در چند جمله بیان کرد:

اولاً، بنا بر روایات رسیده از امام باقر و امام صادق (ع)، اولی الأمر همان امامان پاک (ع) هستند[۱۳۱]؛

ثانیاً، خداوند اطاعت مطلق از اولی الأمر را همانند اطاعت از خود و رسول اکرم (ص) بر ما واجب کرده است[۱۳۲]؛

ثالثاً، وجوب اطاعت مطلق از کسی جایز نیست؛ مگر اینکه او از گناه و اشتباه معصوم باشد[۱۳۳].

وی در این باره می‌نویسد: «واجب کردن اطاعت هیچ کسی به طور مطلق جایز نیست؛ مگر آنکه معصوم و از اشتباه و غلط مصون باشد، و این خصیصه در امرا و علما نیست، بلکه تنها در امامانی است که دلیل‌ها به عصمت و طهارت آنان دلالت می‌کنند»[۱۳۴]. با این تقریر روشن می‌شود که قلمرو ثابت شده از عصمت، با این برهان عصمت از گناه و اشتباه است.

برای بررسی کلی برهان‌های مرحوم شیخ طوسی، لازم است بار دیگر نظریات وی را در بحث قلمرو عصمت یادآوری کنیم و آن‌گاه ببینیم کدام یک از آنها با این براهین اثبات شده‌اند و کدام در حد ادعا باقی مانده‌اند.

نظریات ایجابی مرحوم شیخ طوسی در بحث قلمرو عصمت را می‌توان در چند جمله خلاصه کرد:

  1. امام (ع)، ضرورتاً از همه گناهان عمدی ظاهری و باطنی، پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
  2. امام (ع)، ضرورتاً از همه گناهان سهوی ظاهری و باطنی، پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
  3. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه در شمار رکعت‌های نماز و به طور کلی در عمل به دین معصوم است؛
  4. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه در تبیین دین معصوم است.

حال، با نگاهی گذرا به برهان‌های مرحوم شیخ طوسی روشن می‌شود که فی الجمله می‌توان گفت:

اولاً، ادعای ضرورت عصمت امام از گناهان عمدی ظاهری و باطنی پس از تصدی منصب امامت، به عقیده ایشان، با برهان «حکمت خداوند» و «امتناع تسلسل» و نیز آیه امامت حضرت ابراهیم (ع) ثابت می‌شود؛

ثانیاً، ادعای ضرورت عصمت امام از گناهان پیش از امامت، با برهان «روی‌گردانی مردم از گناهکار» ثابت می‌شود؛

ثالثاً، ادعای ضرورت عصمت امام از اشتباه در تبیین دین، با برهان «پیشوایی امام»، «حفظ شریعت» و نیز آیه «اولی الأمر» ثابت می‌شود. با این وجود، برهان‌های مرحوم شیخ، نه به تقریر صریح وی و نه آن گونه که ما تقریر کردیم، هیچ کدام در صدد اثبات عصمت امام از گناهان سهوی یا اشتباه در عمل به دین نبودند[۱۳۵].

ادله ابراهیم نوبختی درباره عصمت امام

مرحوم نوبختی، برهان‌های فراوانی را بر عصمت امام اقامه می‌کند که همگی، عقلی یا عقلی – نقلی‌اند و از خلال آنها می‌توان نظریه وی را در قلمرو عصمت نیز به دست آورد[۱۳۶].

امتناع تسلسل

نخستین برهانی که مرحوم نوبختی برای اثبات عصمت امام اقامه می‌کند، امتناع تسلسل است. برای تبیین آن باید یادآوری کرد که این برهان از فلسفه نیاز به امام در جامعه سرچشمه می‌گیرد. نوبختی در این باره می‌نویسد: «امامت، لطفی است که موجب نزدیکی به طاعت خداوند و دوری از گناه می‌شود»[۱۳۷]. وی در جایی دیگر می‌گوید: «از آنجا که نظرات مردم، در مسائل دینی مختلف است، به فرد عالمی نیاز است که سخنش حجت باشد و اختلاف‌ها را از میان بردارد»[۱۳۸]. حال، با توجه به این مقدمات، مرحوم نوبختی می‌نویسد: «عصمت، در امام لازم است؛ وگرنه علت نیازمندی به وی در خود او نیز خواهد بود. پس به تسلسل خواهد انجامید»[۱۳۹]. به دیگر بیان، از آنجا که دلیل نیاز به امام، هدایتگری اوست، اگر وی نیز از اشتباه و گناه معصوم نباشد، خود نیازمند به امام دیگری است تا وی را با احکام حقیقی خداوند آشنا کند و از گناه بازدارد؛ اگر آن امام نیز معصوم نباشد، باز نیازمند امام دیگری است و... که موجب تسلسل می‌شود.[۱۴۰]

حفظ شریعت

از جمله برهان‌های بسیار معروفی که مرحوم نوبختی به آن استناد کرده و در صدد اثبات عصمت امام از راه آن است، «حفظ شریعت» است. وی این برهان را این گونه تقریر می‌کند: لان الشريعة اما ان يحفظ بالامة او به والامة يجوز خطائها والا لم يجز له ان يقول الا ترجعوا بعدي كفارا و لا قوله افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم فلابد منه[۱۴۱]. بدین معنا که حفظ دین یا با مردم محقق می‌شود یا با امام؛ حفظ دین با مردم ممکن نیست؛ پس دین باید با امام حفظ شود. دلیل مقدمه دوم از دیدگاه مرحوم نوبختی این است که آیات قرآن و روایات نبوی بیانگر این معنا هستند که امکان خطا و اشتباه در مردم هست، و با توجه به این نکته روشن می‌شود که مردم صلاحیت حفظ دین را ندارند. از نظر نوبختی، از جمله آیات قرآن و روایات نبوی‌ای که امکان خطا و اشتباه در مردم را ثابت می‌کند، آیه ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ[۱۴۲] و روایت «لا ترجعوا بعدي كفار» است که نشان بروز برخی انحرافات مردم پس از رسول خدا (ص) است.

آیه مستند نوبختی، یادآور اختلاف‌های داخلی مسلمانان، هنگام جنگ احد است که با پخش شایعه وفات پیامبر، تزلزلی در صف‌های آنان به وجود آمد، و خداوند با نزول این آیه، اختلافات یادشده را مذمت کرد[۱۴۳]. روایت مورد استناد نوبختی، روایت معروفی است که پیامبر خدا (ص) در موقف منا در آخرین حجی که انجام داد، بیان فرمود و درباره حوادث آینده به مردم هشدار داد[۱۴۴]. از نظر مرحوم نوبختی، این روایت نشان این واقعیت است که مردم پس از رسول خدا (ص) دچار انحرافاتی شده‌اند. بنابراین نمی‌توانند حافظ شریعت باشند. پس حافظ شریعت، لزوماً امام است. پس از آنکه روشن شد تنها امام برای حفظ دین صلاحیت دارد، عصمت او از اشتباه در دین ثابت می‌شود؛ زیرا اگر او نیز معصوم نباشد، دین و شریعت حفظ نخواهد شد، و اساساً اگر در او نیز امکان اشتباه بود، با مردم تفاوتی نداشت.[۱۴۵]

پیشوا بودن امام

مرحوم نوبختی با عبارتی موجز، استدلال خود را این‌گونه تبیین می‌کند که اصولاً امام، پیشوای مردم است، و مردم موظف‌اند با پیروی از او و با توجه به عملش، اعمال خود را انجام دهند. چنین کسی باید لزوماً معصوم باشد؛ وگرنه اگر به عصمت نیاز نباشد، هرکسی، از جمله یهود و نصارا نیز می‌توانستند امام ما باشند: و لانه امام و الامام من يفعل الشيء لاجله و الا كانت اليهود و النصارى ائمة لنا و يستحيل التعبد باتباع غير المعصوم لقبحه[۱۴۶]. با دقت در عبارت بالا می‌توان گفت که عبارت مرحوم نوبختی دو قسمت دارد: یکی تعریف امام یا همان مقدمه برهان و دیگری استدلال بر عصمت امام. صدر کلام ایشان، در حقیقت بیانگر تعریف امام از دیدگاه وی است. بر اساس این تعریف، امام، کسی است که مردم موظف‌اند اعمال خود را با پیروی از او انجام دهند. از این‌رو، هرکسی نمی‌تواند امام و پیشوای مردم باشد.

ذیل کلام ایشان گویای این مطلب است که خداوند ما را به پیروی از امام متعبد کرده است. در این صورت، قبیح است که او ما را به پیروی از غیر معصوم متعبد کرده باشد[۱۴۷]. اگرچه برای اینکه بدانیم با این برهان کدام حوزه از عصمت برای امام ثابت می‌شود، باید قلمرو پیشوایی وی را به دست آوریم، از کیفیت استدلال مرحوم نوبختی به آن برمی‌آید که این برهان، دست‌کم امام را از گناهان پس از تصدی منصب امامت و نیز از اشتباه در دین معصوم می‌داند.[۱۴۸]

مطاع بودن امام

مرحوم نوبختی در این استدلال بر آن است که ما به اطاعت مطلق از امام مأموریم، که همین امر بیانگر عصمت امام است؛ زیرا اگر وی معصوم نباشد و در نتیجه ما را به معصیت امر کند، آن‌گاه میان امر به اطاعت از امام، که به معصیت امر کرده است، و نهی از اجتناب از معاصی، تناقض لازم می‌آید. بنابراین لازم است امام، معصوم باشد: فنحن مأمورون بطاعته فلو امر بمعصية لتناقض القول فلابد من عصمته[۱۴۹]. مرحوم نوبختی، مقدمه این برهان، یعنی مأمور بودن به اطاعت مطلق از امام را مبین نکرده است، و به نظر می‌رسد همان‌گونه که مرحوم علامه حلی، شارح کتاب الیاقوت اشاره کرده است، این مقدمه با آیاتی مانند ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۵۰] مستدل شود[۱۵۱]. حال اگر مقدمه را با این آیه مستدل و مبین کنیم، می‌توانیم عصمت امام را نیز نتیجه بگیریم[۱۵۲].[۱۵۳]

فلسفه وجودی امام

استدلال پنجم مرحوم نوبختی، در واقع یکی از تقریرهای دلیل نیاز به امام است که پیش‌تر نیز تبیین شد و بر این پایه استوار است که مردم در برداشت‌های خود از احکام، اختلاف نظر دارند. بنابراین باید کسی باشد که با بیان حکم واقعی، اختلاف‌ها را از میان بردارد و مردم را با حکم خدا آشنا کند. از این‌رو، لازم است معصوم باشد[۱۵۴].[۱۵۵]

انحصار نظریه حق در کلام امام

بر اساس این برهان، مرحوم نوبختی راه‌های رسیدن به حکم خدا را در مواردی همچون قیاس یا خبر واحد از پیامبر اکرم (ص) معرفی می‌کند، و با توجه به اینکه این راه‌ها در رساندن ما به حکم خدا ناتوان‌اند، باید در اثبات حکم خدا به گفتار امام مراجعه کرده و گفتار امام زمانی می‌تواند ما را به حکم خدا برساند که وی را از اشتباه معصوم بدانیم: و لان ادلة غيره باطلة من الرأي و الخبر المفرد فلابد من اثباته[۱۵۶].[۱۵۷]

جانشینی پیامبر اکرم (ص)

بر اساس این برهان، مرحوم نوبختی معتقد است پیامبر، قطعاً باید معصوم باشد. حال، هرکسی جانشین پیامبر است، باید صفات او را داشته باشد؛ امام، جانشین پیامبر است؛ پس باید صفات پیامبر، از جمله عصمت در امام باشد[۱۵۸]. گفتنی است که نوبختی در برخی دیگر از عبارت‌های خود عصمت پیامبر را چنین مبرهن کرده است که صدور گناه از پیامبران، موجب تنفر و روی‌گردانی مردم از پذیرش کلام آنان خواهد شد. از این‌رو، لازم است که آنها از گناهان معصوم باشند[۱۵۹].[۱۶۰]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۳۹؛ اسرار الحکم، ص۵۱۳.
  2. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۳۹؛ امامت‌پژوهی، ص۱۵۸؛ زندگانی چهارده معصوم (ع)، ص۲۳۲.
  3. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  4. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۴۰؛ إمامت‌پژوهی، ص۱۵۸.
  5. حق الیقین، ص۴۰.
  6. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲.
  7. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۰.
  8. «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
  9. .معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴: «الْمَعْصُومُ‏ هُوَ الْمُمْتَنِعُ‏ بِاللَّهِ‏ مِنْ‏ جَمِيعِ‏ مَحَارِمِ‏ اللَّهِ‏».
  10. بحارالأنوار، ج۶۹، ص۱۴۹.
  11. توحید صدوق، ص۲۷۳.
  12. علل الشرایع، ص۲۰۴.
  13. کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.
  14. بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۰۰، باب ۸
  15. خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.
  16. اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.
  17. بحارالأنوار، ج۹، ص۱۵۹.
  18. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۹۲.
  19. «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.
  20. ر. ک: أجود التقریرات، ج۱، ص۸۱ - ۸۲.
  21. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۲۱.
  22. امام صادق (ع) می‌فرماید: «الْأَنْبِيَاءُ وَ الْمُرْسَلُونَ عَلَى أَرْبَعِ طَبَقَاتٍ فَنَبِيٌّ مُنَبَّأٌ فِي نَفْسِهِ لَا يَعْدُو غَيْرَهَا وَ نَبِيٌّ يَرَى فِي النَّوْمِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يُعَايِنُهُ فِي الْيَقَظَةِ وَ لَمْ يُبْعَثْ إِلَى أَحَدٍ وَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مِثْلُ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ عَلَى لُوطٍ (ع) وَ نَبِيٌّ يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ يُعَايِنُ الْمَلَكَ وَ قَدْ أُرْسِلَ إِلَى طَائِفَةٍ قَلُّوا أَوْ كَثُرُوا كَيُونُسَ قَالَ اللَّهُ لِيُونُسَ- ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ قَالَ يَزِيدُونَ ثَلَاثِينَ أَلْفاً وَ عَلَيْهِ إِمَامٌ وَ الَّذِي يَرَى فِي نَوْمِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ يُعَايِنُ فِي الْيَقَظَةِ وَ هُوَ إِمَامٌ مِثْلُ أُولِي الْعَزْمِ وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ (ع) نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ- ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي فَقَالَ اللَّهُ ﴿قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»؛ الکافی، ۱، ص۱۷۴-۱۷۵، ح۱.
  23. این مطلب در ضمن بحث مشتق در زمره مباحث اصولی مطرح می‌شود. برای نمونه ر. ک: محاضرات فی أصول الفقه، ج۱، ص۲۸۶؛ نهایة الأفکار، ج۱، ص۱۳۹.
  24. ر. ک: کفایه الأصول، ج۱۱، ص۴۹. نگارنده در کتاب تحقیق الأصول، جلد ۱، صفحه ۳۹۷ به بعد، به تفصیل این موضوع را بررسی کرده است.
  25. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۲۳.
  26. «(ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  27. تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  28. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۲۴.
  29. توجه به این نکته لازم است که نام‌گذاری این برهان‌ها به دست نگارنده و با توجه به محتوا و هدف مستدل به آن بوده، و چنین اصطلاحاتی در آن زمان رایج نبوده است.
  30. «إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً لَمْ يُؤْمَنْ أَنْ يَدْخُلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الذُّنُوبِ فَيَحْتَاجَ إِلَى مَنْ يُقِيمُ عَلَيْهِ الْحَدَّ كَمَا يُقِيمُهُ عَلَى غَيْرِهِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، ح۱). گفتنی است برخی محققان نیز در مقام تبیین دلیل لزوم عصمت امام، از نظر شیعه، همین دلیل را مطرح کرده‌اند (ر. ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵).
  31. «وَ كَذَلِكَ لَا يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰). اگرچه در مقام نقد و بررسی برهان‌های هشام نیستیم، نباید از این نکته غافل ماند که این برهان - در صورت پذیرش- حداکثر، امام را از گناهانی که نیاز به اجرای حد دارند، معصوم می‌کند؛ ولی اگر گناهی نیاز به حد نداشت یا اصلاً در خفا انجام شد، این برهان در اثبات عصمت امام از این گناه توانا نیست، پس دلیل، اخص از مدعاست، و نمی‌توان به وسیله این برهان امام را از همه گناهان معصوم دانست. با وجود این، می‌توان این نقصان را چنین توجیه کرد که امام (ع) و به تبع ایشان هشام بن حکم، این برهان را برای فردی خاص و با توجه به درک و فهم او ارائه کرده است.
  32. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۹۷.
  33. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.
  34. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۹۸.
  35. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.
  36. پیش‌تر درباره دلیل تقیید کلام هشام به عصمت از اشتباه در دین - نه مطلق اشتباه - سخن به میان آوردیم.
  37. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۹۹.
  38. «أنّ الحجّة من عترته لا يفارق الكتاب‌، وإنّا متى تمسکنا بمن لا يفارق الكتاب لن نضلّ و ان من لا يفارق الكتاب فهو ممّن فرض على الامّة أن يتمسّكوا به»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴-۹۵).
  39. يجب أن يكون جامعا لعلم الدين كله ليمكن التمسك به و الأخذ بقوله فيما اختلفت فيه الأمة و تنازعته من تأويل الكتاب و السنة و لأنه إن بقي منه شي‌ء لا يعلمه لم يمكن التمسك به ثم متى كان بهذا المحل أيضا لم يكن مأمونا على الكتاب و لم يؤمن أن يغلط فيضع الناسخ منه مكان المنسوخ و المحكم مكان المتشابه و الندب مكان الحتم إلى غير ذلك مما يكثر تعداده و إذا كان هذا هكذا صار الحجة و المحجوج سواء؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴).
  40. ... صحّ ما قالت الإماميّة من أنّ الحجّة من العترة لا يكون إلّاجامعاً لعلم الدين، معصوماً مؤتمناً على الكتاب. فإن وجدت الزيديّة في أئمّتها مَن هذه صفته فنحن أوّل من ينقاد له، وإن يكن الاخرى فالحقّ أولى ما اتّبع؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴).
  41. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۹.
  42. «الاود» به معنای اعوجاج و کجی است (ر. ک: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۹۵).
  43. محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین (ع)، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱.
  44. به جز متکلمان پنج قرن نخست که در این نوشتار به برهان‌های آنها اشاره می‌شود، می‌توان به متکلمان دیگری نیز اشاره کرد که از چنین برهانی استفاده کرده اند: محمد حمصی رازی، المنتقد من التقلید، ج۲، ص۲۷۸-۲۷۹؛ حسن بن یوسف علامه حلی، نهج الحق، تعلیق عین الله حسینی ارموی، ص۱۶۴؛ همو، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، الرسالة، السعدیه، ص۸۲؛ همو، منهاج الکرامة، ص۱۱۳؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۷؛ همو، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ فاضل مقداد سیوری، النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۵؛ همو، اللوامع الالهیة، ص۳۲۶؛ همو، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ص۸۹؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج۱، ص۱۱۲.
  45. محمد بن عمر فخر رازی، البراهین فی علم الکلام، تحقیق محمدباقر سبزواری، ج۲، ص۲۱۱-۲۱۲؛ احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.
  46. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۷۳.
  47. فاذا جاء الخبر بوفاق العصمة كان موكدا لما في العقول...؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریة، ص۱۱۷).
  48. البته شاید بتوان عنوان «امتناع تسلسل» را نیز برای این استدلال انتخاب کرد؛ اما از آنجا که مرحوم شیخ خود از این واژه استفاده نکرده است، ما نیز از عنوان «فلسفه وجودی امام» استفاده کردیم.
  49. و ان احد اسباب الحاجة الى الائمة هو جواز الغلط على الرعية و ارتفاع العصمة عنها لتكون من ورائها تسدد الغالط منها و تقومه عند الاعوجاج و تنبهه عند السهو منه و الاغفال و يتولي اقامته الحد عليه فيما جناه فلو لم تكن الائمة معصومون... لشاركت الرعية فيما له اليها و كانت تحتاج الى الائمة عليها... و ذلك باطل بالاجماع، على أن الائمة اغنياء عن امام؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۳۱).
  50. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۲.
  51. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۳۴.
  52. فمن ذلك أن الأئمة قدوة في الدين و أن معنى الائتمام هو الاقتداء و قد ثبت أن حقيقة الاقتداء هو الاتباع للمقتدى به فيما فعل و قال من حيث كان حجة فيه دون الاتباع لقيام الأدلة على صواب ما فعل و قال...؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۷۴).
  53. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۲.
  54. ان الامام معصوم من العصيان مأمون عليه السهو و النسيان، لفساد الخلق بسياسة من يقارف الآثام و يسهو عن الحق في الاحكام و يضل عن الصواب؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۵).
  55. بر خواننده گرامی پوشیده نیست که مقدمات این برهان، هر دو از برهان ضرورت امامت گرفته شده است.
  56. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۳.
  57. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، رسالة فی عدم سهو النبی (ص)، ص۲۰-۲۲. چنان که در فصول پیشین گذشت، روایات مربوط به مسئله سهو النبی (ص) به وفور در کتاب‌هایی همچون کافی، آثار مرحوم شیخ صدوق و دیگر محدثانی که پیش‌تر از آنها یاد کردیم و نیز متکلمانی که در آینده با نظریات آنها آشنا خواهیم شد، به چشم می‌خورند.
  58. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، رسالة فی عدم سهو النبی (ص)، ص۳۰.
  59. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۳.
  60. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹.
  61. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۳۲۴. نیز ر. ک: همان، ج۲، ص۲۹۴؛ ج۳، ص۲۰؛ همو، جمل العلم و العمل، ص۴۲؛ همو، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹، ۲۹۶-۲۹۵، ۳۱۹-۳۲۰؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۶.
  62. فاما الذي يدل على وجوب العصمة له من طريق العقل فهو انا قد بينا وجوب حاجة الامة الى الامام و وجدنا هذه الحاجة تثبت عند جواز الغلط عليهم و انتفاء العصمة عنهم لما بيناه من لزومها لكل من كان بهذه الصفة و ينتفي بانتفاء جواز الغلط بدلالة انهم لو كانوا باجمعهم معصومين لا يجوز الخطاء عليهم لما احتاجوا الى امام يكون لطفا لهم في ارتفاع الخطاء وكذلك لما كان الانبياء معصومين لم يحتاجوا إلى الروساء و الائمة فثبت ان جهة الحاجة هي جواز الخطاء؛ (سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۴۳۰).
  63. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۹۴.
  64. أن الإمام إنما احتيج إليه لجهة معلومة و هي أن يكون المكلفون عند وجوده أبعد من فعل القبيح و أقرب من فعل الواجب على ما دللنا عليه في غير موضع فلو جازت عليه الكبائر لكانت علة الحاجة إليه ثابتة فيه؛ (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۲۲. نیز ر. ک: همو، جمال العلم و العمل، ص۴۱).
  65. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۲۶.
  66. عبارت مرحوم سید را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی این‌گونه تقریر کرد: اگر شریعت نیاز به حافظ نداشته باشد، موجب کوتاهی در امر آن و تکلیف مؤمنان به مالایطاق خواهد شد؛ کوتاهی در امر شریعت و تکلیف مؤمنان به مالایطاق جایز نیست؛ پس شریعت نیاز به حافظ دارد (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
  67. و ليس يخلو أن يكون الحافظ معصوما أو غير معصوم، فإن لم يكن معصوما لم يؤمن من تغييره و تبديله، و في جواز ذلك عليه – و هو الحافظ لها- رجوع إلى أنها غير محفوظة في الحقيقة، لأنه لا فرق بين أن تحفظ بمن جائز عليه التغيير والتبديل والزلل والخطأ وبين أن لا تحفظ جملة؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
  68. به دیگر بیان، می‌توان گفت: حافظ شریعت یا امت است یا امام؛ اما امت حافظ شریعت نیست؛ زیرا امت معصوم نیست؛ پس حافظ شریعت امام است (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
  69. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۷، ۲۸۳ و ۳۰۵.
  70. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۸.
  71. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۸. گفتنی است برخی از متکلمان امامیه با حصری عقلی، مصداق حافظ دین را به امام (ع) منحصر و آن را ثابت کرده‌اند؛ بدین بیان که حافظ شریعت قرآن است یا سنت نبوی یا اجماع امت و یا امام. سه فرض نخست باطل است؛ پس متعین در امام است (حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۳۹).
  72. حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، نهج الحق، تعلیق عین الله حسین ارموی، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۸؛ فاضل مقداد سیوری حلی، الناضح یوم الحشر شرح باب حادی عشر، ص۱۸۳.
  73. احمد حمیدالدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹.
  74. احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.
  75. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۲۸.
  76. قد استدل بهذا الوجه كثير من أصحابنا على عصمة الإمام، وأقوى ما ينصر به ان الإمام لابد أن يكون مقتدى به، لأن لفظ الإمامة مشتق من معنى الاقتداء والإتباع، والاجماع أيضاً حاصل على هذه الجملة يعني أن الإمام مقتدى به؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۳۰۹).
  77. لأنه لو لم يكن معصوما و هو إمام فيما قام به من الدين الذي من جملته إقامة الحدود و غيرها و واجب علينا الاقتداء به من حيث قال و فعل لجاز وقوع الخطأ منه في الدين، و لكنا إذا وقع منه ذلك مأمورين باتباعه فيه، والاقتداء به في فعله، و هذا يؤدي إلى أن نكون مأمورين بالقبيح على وجه من الوجوه، و إذا فسد أن تكون مأمورين بالقبيح وجب عصمة من أمرنا باتباعه، و الاقتداء به في الدين؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۰۵، ۲۹۴، ۳۰۵). برهان سوم مرحوم سید را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی این‌گونه تقریر کرد: اگر امام معصوم نباشد، لازم می‌شود مردم مأمور به انجام دادن قبیح باشند؛ اما مأمور بودن مردم به انجام دادن قبیح، محال است؛ پس لازم است امام معصوم باشد.
  78. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۰.
  79. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۷.
  80. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۱.
  81. قد بينا أن الكبائر و الصغائر لا يجوزان على الأنبياء (ع) قبل النبوة ولا بعدها، لما في ذلك من التنفير عن قبول أقوالهم، و لما في تنزيههم عن ذلك من السكون إليهم، فكذلك يجب أن يكون الأئمة (ع) منزهين عن الكبائر و الصغائر قبل الإمامة و بعدها، لأن الحال واحدة؛ (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۲۲-۲۲. نیز ر. ک: همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۳۳۸).
  82. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.
  83. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.
  84. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۸.
  85. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.
  86. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۲.
  87. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  88. لأنه تعالى لما قال لإبراهيم (ع): ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا. حكى عند قوله: و من ذريتي و معلوم أنه أراد جعل من ذريتي أئمة ثم قال عقيب ذلك لا ينال عهدي الظالمين فأشار بالعهد إلى ما تقدم من سؤال إبراهيم (ع) فيه ليتطابق الكلام؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۴۱).
  89. و الوجه الآخر إن عهدي إذا كان لفظا مشتركا وجب أن يحمل على كل ما يصلح له، و يصح أن يكون عبارة عنه، فنقول: إن الظاهر يقتضي أن كل ما يتناوله اسم العهد لا ينال الظالم؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۴۱).
  90. لأنها إذا اقتضت نفي الإمامة عمن كان ظالما على كل حال، سواء كان مسر الظلم أو مظهرا له، و كان من ليس بمعصوم و إن كان ظاهره جميلا يجوز أن يكون مبطنا للظلم و القبيح، و لا أحد ممن ليس بمعصوم يؤمن ذلك منه، و لا يجوز فيه، فيجب بحكم الآية أن يكون من يناله العهد الذي هو الإمامة معصوما حتى يؤمن استمراره بالظلم، و حتى يوافق ظاهره باطنه؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۳۹).
  91. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۳.
  92. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  93. سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۴.
  94. لفظ الآية يقتضي اختصاص أهل البيت بما ليس لغيرهم، ألا ترى أنه قال إنما يريد الله ليذهب و هذه اللفظة تقتضي ما ذكرنا من التخصيص؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۴).
  95. و صورة الحال و سبب نزول الآية يقتضيان المدحة و التشريف، و لا مدحة و لا تشريف في الإرادة المحضة التي تعم سائر المكلفين من الكفار و غيرهم؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۴).
  96. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۴.
  97. و يمكن أيضاً أن يجعل حجة و دليلا على أنه لابد في كل عصر في جملة أهل البيت من حجة معصوم مأمون بقطع [يقطع] على صحة قوله؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۲).
  98. أن الرسول (ص) إنما خاطبنا بهذا القول على طريق إزاحة العلة لنا، و الاحتجاج في الدين علينا، و الارشاد إلى ما يكون فيه نجاتنا من الشكوك و الريب؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
  99. فكيف يحتج علينا في الشريعة بمن لا نصيب عنده من حاجتنا إلا القليل من الكثير، و هذا يدل على أنه لا بد في كل عصر، من حجة في جملة أهل البيت مأمون مقطوع على قوله؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
  100. (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
  101. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۶.
  102. الذي دلنا على الحاجة في وجوب الرئاسة هو أن الفساد تقل عند وجوده وانبساط سلطانه و تكثر الصلاح؛ (محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۸۹).
  103. فلو كان الامام غير معصوم لكانت علة الحاجة فيه قائمة و احتاج إلى إمام آخر و الكلام في إمامته كالكلام فيه، فيؤدي إلى إيجاب أئمة لا نهاية لهم أو الانتهاء إلى معصوم و هو المراد؛ (محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۱۶. نیز ر. ک: همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۵۹؛ همو، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۸۹).
  104. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  105. انما نستدل بهذه الطريقة على ان يجب ان يكون مأمونا منه ما يقطع على ان الامام لطف فيه من الافعال الظاهرة فاما عصمته في الباطن و قيل حال الامامة فيعلم بدليل آخر؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱).
  106. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۸۴.
  107. انه قد ثبت أن شريعة نبينا (ص) موبدة؛ (محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۱۳۳).
  108. قد علمنا ان شريعة النبي (ص) لازمة لكل من يأتي فيما بعد الى قيام الساعة؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۵۲).
  109. ان لم يكن لها حافظ لم يمكن من يجيئ فيما بعد الوصول الى ما كلفه و تعبد به؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۵۲).
  110. ذلك ان تسعة اعشار الشريعة ليس فيها تواتر...؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۵۲).
  111. لا اجماع في أكثر الشرع... ثم انا نقول الإجماع متى فرضنا انه لا معصوم في جملتهم فانه ليس بحجة؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۵۴).
  112. ليس يخلو الحافظ لها من ان يكون جميع الامة او بعضها و ليس يجوز أن يكون الحافظ لها الامة لان الامة يجوز عليها السهو و النسيان و ارتكاب الفساد و العدول عما علمته فاذن لابد لها من حافظ معصوم يؤمن من جهة التغيير و التبديل و السهو ليتمكن المكلفون من المصير إلى قوله و هذا الامام الذي نذهب اليه؛ (محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ص۱۳۳-۱۳۴. نیز ر. ک: همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۵۲-۳۵۸).
  113. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۸۶.
  114. قد ثبت من كونه مقتدى به الا ترى انه سمي اماما لذلك لان الامام هو المقتدى به...؛ (محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲).
  115. و لا يجوز من الحكيم تعالى ان يوجب علينا الاقتداء بما هو قبيح؛ (محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۰۱).
  116. فاذا ثبت انه مقتدى به في جميع الشريعة وجب ان يكون معصوما لانه لو كان غير معصوم لم نأمن في بعض افعاله مما يدعونا اليه... ان يكون قبيحا و يجب علينا موافقته من حيث وجب الاقتداء به و لا يجوز من الحكيم تعالى ان يوجب علينا الاقتداء بما هو قبيح؛ (محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۰۱).
  117. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۸۸.
  118. لا يحسن من الحكيم ان يولي الامام الذي يقتضي امامته نهاية التعظيم له و التبجيل من يجوز ان يكون في باطنه مستحقا للعن و البرائة لان ذلك سفه؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱). به بیان منطقی می‌توان گفت: اگر خداوند حکیم، منصب امامت را به مرتکب گناهان باطنی واگذار کند، کاری سفیهانه انجام داده است؛ ولی خداوند حکیم کار سفیهانه انجام نمی‌دهد؛ پس خداوند حکیم، منصب امامت را به مرتکب گناهان باطنی، واگذار نمی‌کند.
  119. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۸۸.
  120. يعلم كونه معصوما قبل امامته اذا علمناه حجة في الشرع فنجنبه كل ما ينفر عن قبول قوله كما يفعل ذلك بالنبي (ص)؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱).
  121. الامام (ع) معصوم - من اول عمره إلى آخره في اقواله و افعاله و تروكه - عن السهو و النسيان بدليل انه لو فعل المعصية لسقط محله من القلوب و لو جاز عليه السهو و النسيان لارتفع الوثوق باخباراته فتبطل فائدة نصبه؛ (محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۸).
  122. شکل منطقی این برهان چنین است: لازم است امام از هر آنچه موجب از دست رفتن جایگاه اجتماعی او و نفرت و روی‌گردانی مردم از پذیرش سخن وی شود، دور باشد؛ گناه و نیز اشتباه و فراموشی، موجب از دست رفتن جایگاه اجتماعی و روی‌گردانی و نفرت مردم از شنیدن سخنان امام می‌شود؛ پس امام باید از گناه و اشتباه و فراموشی دور باشد.
  123. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۸۹.
  124. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  125. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹.
  126. لان الله تعالى نفى ان ينال عهده - الذي هو الامامة - ظالم و من ليس بمعصوم فهو ظالم: إما لنفسه أو لغيره؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
  127. فان قيل: انما نفي ان يناله ظالم - في حال كونه كذلك - فاما إذا تاب و أناب، فلا يسمى ظالما فلا يمتنع أن ينال؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
  128. قلنا: إذا تاب لا يخرج من أن تكون الآية تناولته - في حال كونه ظالما - فإذا نفي ان يناله فقد حكم عليه بانه لا ينالها و لم يفد انه لا ينالها في هذه الحال دون غیرها فيجب ان تحمل الآية على عموم الاوقات في ذلك؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
  129. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۰.
  130. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  131. «و روى أصحابنا عن أَبي جَعْفَرٍ وَ أَبي عَبْدِ اللَّهِ (ع)‌: إِنَّهُمْ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدِ (ع)»؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶).
  132. فلذلك أوجب الله تعالى طاعتهم بالاطلاق كما أوجب طاعة رسوله و طاعة نفسه كذلك؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶).
  133. می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی گفت: اگر خداوند به طور مطلق ما را به اطاعت از کسی امر کند، او از ارتکاب گناه و اشتباه معصوم است؛ خداوند ما را به طور مطلق به اطاعت از اولی الأمر، یعنی امامان امر کرده است؛ پس امامان از ارتکاب گناه و اشتباه معصوم‌اند.
  134. و لا يجوز ايجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط و ليس ذلك بحاصل في الأمراء و لا العلماء و إنما هو واجب في الائمة الذين دلت الادلة على عصمتهم و طهارتهم؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶).
  135. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۱.
  136. از آنجا که مرحوم نوبختی در اغلب برهان‌های عقلی، از آیات یا روایات نیز بهره برده است، این برهان‌ها را به دو نوع عقلی و نقلی تفکیک نکردیم.
  137. حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶.
  138. و لان الامة مختلفة في الاحكام فلابد من حجة يقطع اختلافهم و يظهر لنا منه العلم؛ (حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶).
  139. حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲.
  140. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۷.
  141. حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲.
  142. این آیه به طور کامل چنین است: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ «و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  143. ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۶؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۷۷۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۹، ص۳۷۶.
  144. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۴، ص۹۳؛ محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین (ع)، تحقیق احمد محمودی، ص۵۶۵؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹، ص۱۵۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۳۶۶؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۲، ص۱۹۱؛ ج۷، ص۱۱۲؛ ج۸، ص۳۵-۳۶؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن دارمی، ج۲، ص۶۹.
  145. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۸.
  146. حسن بن یوسف بن مطهر محلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴.
  147. عبارت مرحوم نوبختی بیش از آنچه در متن بیان کردیم، نیست؛ ولی در توضیح برهان ایشان می‌توان گفت: اولاً، خداوند حکیم است؛ ثانیاً، هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رسیدن بوده است؛ ثالثاً، خداوند ما را متعبد به پیروی از امام کرده است؛ رابعاً، اگر خداوند ما را به پیروی از غیر معصوم متعبد کند، به هدف خود از خلقت انسان نمی‌رسد (تعارض)، و حکمتش خدشه‌دار می‌شود؛ زیرا انسان با پیروی از غیرمعصوم، گمراه می‌شود و به کمال نمی‌رسد. بنابراین اگر او ما را به پیروی از کسی متعبد کند، لزوماً باید آن شخص معصوم باشد. حال، مراحل چهارگانه بالا را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی این گونه تقریر کرد: اگر خداوند انسان‌ها را به پیروی از غیرمعصوم متعبد کند، دیگر حکیم نیست؛ اما او حکیم است؛ پس خداوند انسان‌ها را به پیروی از غیرمعصوم متعبد نمی‌کند. اکنون با استفاده از نتیجه برهان فوق می‌توان چنین گفت: اگر خداوند ما را به پیروی از کسی متعبد کند، آن شخص معصوم است؛ خداوند، ما را به پیروی از امام متعبد کرده است؛ پس امام، معصوم است.
  148. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۹.
  149. حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴.
  150. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  151. حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵.
  152. ممکن است در نگاه خواننده، این برهان، همان برهان سوم باشد؛ ولی ظاهر عبارت مرحوم نوبختی و نیز برداشت مرحوم علامه حلی (شارح کتاب الیاقوت) از تفاوت میان این دو برهان حکایت می‌کند.
  153. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۴۰۰.
  154. ولان الامة مختلفة في الاحكام فلابد من حجة يقطع اختلافهم و يظهر لنا منه العلم؛ (حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵).
  155. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۴۰۱.
  156. حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵؛ شکل منطقی این استدلال را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی انفصالی این‌گونه بیان کرد: راه رسیدن به حکم خدا، قیاس است یا خبر واحد و یا گفتار امام؛ اما راه رسیدن به حکم خدا، قیاس یا خبر واحد نیست؛ پس راه رسیدن به حکم خدا، گفتار امام است.
  157. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۴۰۱.
  158. لأن خصائص الرسول (ص) متحققة في الامام من كونه يولي و لا يولي و يعزل و لا يعزل الى غيره فوجب عصمته كعصمته؛ (حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲).
  159. لو لم يكونوا معصومين لاذى الى التنفر عن قبول اقوالهم؛ (حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶).
  160. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۴۰۲.