عدالت امام علی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: برگردانده‌شده
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = سیره اخلاقی امام علی
| موضوع مرتبط = سیره اخلاقی امام علی
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[عدالت امام علی در حدیث]]
| مداخل مرتبط = [[عدالت امام علی در حدیث]] - [[عدالت امام علی در معارف و سیره علوی]]
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
}}
}}

نسخهٔ ‏۲ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۹

عدالت‌محوری

در اندیشه و سیره علی (ع)، عدالت دارای مفهومی محوری است و جایگاهی محکم در تنظیم حیات اجتماعی انسان‌ها دارد. امام علی (ع)، عدل را، انصاف، معیار، زندگی، بهترین حکمت، اصلاح‌گر، رستگاری، بالاترین بی‌نیازی، قوام مردم، حاکمیت و محکم‌ترین پایه می‌شناساند[۱]. در سخنی کوتاه نیز می‌فرماید: «عدل، بالاترین گشایش در زندگی مردم است و هر کس عدل را برخود سخت پندارد، جور برای او سخت‌تر خواهد بود»[۲]. ایشان، همچنین بر «عدالت اجتماعی» پیاپی تأکید کرده و «حاکمیت عادل» و «برنامه اجرای عدالت اجتماعی» را دو شرط ضروری برای حرکت به سوی جامعه آرمانی می‌شمارد[۳].

موارد فراوانی از شدت و قاطعیت امام علی (ع) در اجرای موازین عدالت نقل شده است که از آن جمله می‌توان به خاموش کردن چراغ بیت المال هنگام ملاقات طلحه و زبیر برای طرح خواسته‌های شخصی خویش[۴]، خودداری از پرداخت سهم اضافی به عقیل (برادر خویش) از بیت المال[۵]، توبیخ ابورافع، خزانه‌دار بیت المال، به سبب عاریه دادن گردن‌بند به دختر امام[۶] اشاره کرد. به علاوه، اصولاً در دوران حاکمیت امام علی (ع)، تنها به این دلیل دو جنگ بزرگ و حساس صفین و جمل بر وی تحمیل شد که او ادامه استانداری معاویه بر شام را برنتافت[۷] و سهم‌خواهی طلحه و زبیر را بی‌عدالتی[۸] واضح می‌شمرد. از همین رو، مفهوم «عدالت»، به ویژه «عدالت اجتماعی» با نام امام علی (ع) مرادف شده و وی در اندیشه و حیات جوامع اسلامی، حتی جوامع غیر اسلامی، به درستی «نمونه آرمانی» و مصداق اعلای عدالت در تمام تاریخ بشری شمرده شده است[۹].[۱۰]

عدالت

اگر علی (ع) دادگرترین مردم باشد، جای شگفتی نیست، بلکه اگر دارای چنین ویژگی‌های نبود شگفت‌آور بود. داستان علی در موضوع عدالت، از یادگارهای ارزشمندی است که مقام انسانیّت و روح انسانی را عزّت و سربلندی می‌بخشد. امام (ع) به هنگام محاکمه و یا اجرای عدالت، بین خود و توده مردم تفاوتی قائل نمی‌شد، بلکه برای آرامش روح خویش، در صورت لزوم می‌کوشید تا در مجلس محاکمه حضور یابد.

در ساده‌ترین کارها نیز عدالت در روح علی جاری بود، سفارشات و نامه‌های امام به فرمانداران و کارگزارانش، پیرامون یک محور یعنی عدالت، دور می‌زد. به‌هرحال عدالت در دل علی و پیروانش پیروز گردید، هرچند بر او و پیروانش جور و جفای فراوانی روا داشتند[۱۱].

مصادره اموال به یغما رفته

ابن ابی الحدید از ابن عباس نقل می‌کند: روز دومی که مردم با امام بیعت کرده بودند به مسجد آمد و فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ‌»؛ «به خدا سوگند! آنچه از عطایای عثمان و آنچه از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده به صاحبش (بیت المال) بر می‌گردانم اگر چه با آن اموال، کابین و مهریه زنان و یا با آن کنیزان خریده باشند؛ زیرا عدالت گشایش می‌آورد و کسی که عدالت بر وی گران آید تحمل ظلم و ستم بر او گران‌بارتر خواهد بود»[۱۲].

این سخنان تند ولی صریح و آشکار درباره باز گرداندن اموال کسانی بود که عثمان به جمعی از بستگان و اصحابش بدون این که خدمتی به اسلام و مسلمین کرده باشند بخشیده بود.

ابن ابی الحدید می‌گوید: امام پس از تصدی خلافت بلافاصله دستور داد تمام سلاح‌هایی که در خانه عثمان بود و بر ضد مسلمانان به کار رفته است، و شترهای زکات و تمام اموالی که او و اصحابش از بیت المال تصرف کرده بودند در هر کجا که باشد بگیرند و به بیت المال برگردانند... وقتی این خبر در «ایله» (یکی از مناطق شام) به عمرو بن عاص رسید (هنگامی که انقلابیون به عثمان حمله کردند عمر و عاص فرار کرد و به ایله گریخت) نامه‌ای به معاویه نوشت و یادآور شد که هر فکری داری بکن؛ زیرا فرزند ابوطالب تمام ثروتی را که در این مدت تهیه کرده‌ای از تو خواهد گرفت همان طوری که از عصا پوستش کنده می‌شود[۱۳]. آری علی (ع) از همان روزی که به مقام حکومت رسید عملاً دست به کار شد و عدالت اجتماعی را به اجرا درآورد[۱۴].

نزدیکان امام علی(ع) و بیت المال

امکان سوء استفاده از بیت المال همیشه از سوی دو گروه بیشتر از دیگران است:

  1. کارگزاران حکومت که بیت المال در اختیار آنها است؛
  2. نزدیکان و خویشاوندان خلیفه و حاکم.

امام علی(ع) نسبت به هر دو مورد دقت فراوان داشت. در شرح حال کارگزاران به موارد عتاب و دست‌گیری خاطیان پرداختیم و از تعقیب منذر بن جارود، مصقله بن هبیره و دست‌گیری یزید بن حجیه سخن گفتیم. اکنون به بحث نزدیکان خلیفه میپردازیم که ممکن است از موقعیت خلیفه سوء استفاده کنند یا خلیفه و حاکم به جهت علاقه‌ای که به نزدیکان خود دارد ممکن است به بیت المال دستبرد بزند و کار خویش را توجیه کند. همان‌گونه که در شرح حال عثمان خلیفه سوم آورده‌اند که وی بیت المال را ملک شخصی خود می‌دانسته و به مسئول بیت المال می‌گفت تو خزانه دار ما هستی به گونه‌ای که ارقم بن عبدالله کلید بیت المال را بر منبر نهاد و گفت: تاکنون من تصور می‌کردم که خزانه دار مسلمانان هستم و نمی‌دانستم که خزانه دار عثمان هستم این کار را رها کرده و به منزل خود رفت[۱۵]. عثمان به اقوام، نزدیکان، خویشان و افرادی که دوست داشت از بیت المال می‌بخشید و اعتراض کنندگان از صحابه را اذیت و آزار می‌داد؛ مانند برخورد وی با ابوذر، عبدالله بن مسعود و عمار یاسر[۱۶]؛ اما امام علی(ع) به هیچ روی به خویشان خود چیزی اضافه بر عطا و سهم آنها از بیت المال نمی‌پرداخت، بلکه در نامه خود به مالک اشتر توصیه کرده‌اند که باید اسباب سوء استفاده نزدیکان و خاصان را قطع کرد و رضایت عمومی را بر رضایت آنان ترجیح داد[۱۷]. برای روشن شدن این موضوع و الگو قرار گرفتن سیره علوی برای کارگزاران جامعه اسلامی به بررسی برخوردی که علی(ع) با نزدیکان و خویشان خود داشته می‌پردازیم. روش حضرت حکایت از کمال دقت و نظارت دقیق ایشان درباره اموال عمومی است و حساسیتی که در نگهداری آن داشته‌اند.

امیرالمؤمنین(ع) به هیچ روی به نزدیکان و خویشاوندان خود اجازه سوء استفاده از بیت المال را نمی‌داد. آنها نیز در صدد سوء برداشت از بیت المال نبودند. خود و آنان؛ مانند دیگر مسلمانان سهمی از بیت المال داشتند و هیچ گونه دریافت اضافی برای آنان نبود. دیدیم علی(ع) بردی را که به حسن و حسین هدیه شده بود در بیت المال قرار داد. و از تزیین دخترش با گردن‌بندی که خازن بیت المال به او عاریه داده بود به شدت انتقاد کرد. هر گونه عملکردی که شائبه سوء استفاده داشت مورد بازخواست علی(ع) قرار می‌گرفت و با آن برخورد میشد. گرچه در نظر عرف، امری زشت و ناپسند شمرده نمی‌شد. به نمونه‌هایی از این نوع اشاره می‌شود[۱۸]:

فرزندان علی(ع)

امیرالمؤمنین(ع) به هیچ روی اجازه سوء استفاده از بیت المال را به افراد نمی‌داد و برای کارهای شخصی از بیت المال استفاده نمی‌کرد. حتی شبی در بیت المال بود، هنگامی که عمرو بن عاص به دیدن وی آمد، چراغ بیت المال را خاموش کرد و از نور ماه استفاده نمود و اجازه نداد از نور چراغ بیت المال استفاده شود[۱۹]. حضرت نسبت به استفاده فرزندانش از بیت المال نیز به شدت سخت گیر بود. حکایت‌هایی در این زمینه از حضرت نقل شده که تکان دهنده است و نشان می‌دهد که نسبت به کوچک‌ترین استفاده‌ها حساسیت داشته‌اند:

حسن بن علی

امیرالمؤمنین(ع) مردم کوفه را جامه می‌داد. در میان جامه‌ها کلاه خزی بود. حسن(ع) درخواست کرد تا کلاه را به وی بدهد [که سهم او از بیت المال باشد]. حضرت امیر نپذیرفت و کلاه را در جمع کالاها میان مسلمانان تقسیم کرد. کلاه نصیب جوانی از قبیله همدان شد. هنگامی که کلاه را گرفت، گفته شد: که حسن این کلاه را از پدرش درخواست کرده؛ ولی به او نداده است. مرد همدانی کلاه را برای حسن(ع) هدیه فرستاد. وی نیز قبول کرد[۲۰].

برابر نقلی، این جریان درباره امام حسین(ع) بوده است[۲۱].

درباره امام حسن(ع) دو گزارش دیگر نیز نقل شده است که در هر دو مورد، امیرالمؤمنین(ع) وی را از تصرف در اجناس بیت المال پیش از تقسیم به شدت باز میدارد. سید رضی می‌نویسد: برخی کارگزاران امیرالمؤمنین در کنار مال فیء قطیفه‌ها [هوله‌ها]ی محکمی آورده بودند. روش حضرت این بود: هر مالی که به بیت المال می‌آمد میان مردم تقسیم می‌کرد و این کار را به تأخیر نمی‌انداخت. این قطیفه‌ها شب آمده بود. آنها را در بیت المال قرار داد که فردا تقسیم کند؛ چون صبح شد قطیفه‌ها را شمرد دید یکی کم است. از آن پرسید؟ گفته شد حسن بن علی(ع) دیشب عاریه گرفته که امروز بازگرداند. حضرت با شتاب و غضب به سوی منزل حسن بن علی(ع) رفت در حالی که با خود آهسته سخن می‌گفت. عادت حضرت این بود که هنگام ورود به منزل امام حسن(ع) اجازه می‌گرفت؛ اما وقتی به منزل رسید بدون اجازه خواستن به سرعت وارد منزل شد، قطیفه را در منزل وی دید آن را گرفت و می‌کشید و می‌فرمود:ای ابو محمد بپرهیز از آتش! ای ابو محمد بپرهیز از آتش!.[۲۲] آن گاه آن را برد[۲۳].

سید رضی منبع این نقل را یاد نکرده است و سندی ندارد که مورد ارزیابی قرار گیرد؛ از این رو با این که حضرت برابر این نقل، قطیفه را یک شبه عاریت گرفته بود با توجه به ناراحتی حضرت امیر(ع) و پرهیز دادن حضرت امام حسن از آتش، نمی‌تواند درست باشد؛ از این رو در حاشیه خصائص امیرالمؤمنین(ع) این نقل را مورد نقد قرار داده و نادرست دانسته است و این اشکال به نظر نگارنده درست و وارد است؛ زیرا هیچ ضرورتی برای عاریه گرفتن یک شبه قطیفه وجود نداشته؛ چون استفاده کردن از هوله، آن هم برای یک شب در سرزمین عراق که هوای گرمی داشته معنا ندارد. شاید کسانی که حکایت‌ها و داستان‌هایی علیه امام حسن(ع) ساخته‌اند، این حکایت را نیز در راستای همان اهداف جعل کرده‌اند.

شاید بتوان نکته دیگری را درباره این مورد و مورد همانند آن مطرح کرد و آن این است که استفاده کردن موقت یا قرضی از اموال بیت المال، چنانچه با اجازه حاکم اسلامی باشد اشکال ندارد حتی از نظر یاران علی(ع)، برتری دادن افراد و مصرف بیت المال برابر مصالحی ویژه، بی‌اشکال بوده است. همان‌گونه که رسول خدا(ص) برای تألیف قلوب تازه مسلمان‌های مکه، سهم بیشتری از غنائم حنین را به آنها داد؛ ولی حضرت علی(ع) برابر مصالحی که برای اصلاح وضعیت اقتصادی جامعه و جلوگیری از گسترش تراکم ثروت در دست گروهی خاص بود، این روش را در پیش گرفت و اجازه جزئی‌ترین استفاده از بیت المال را به فرزندان خود نمی‌داد. به گونه‌ای که با درخواست آنها با این که اختیار داشت و شرعاً مشکلی نبود، مخالفت می‌کرد. همان‌گونه که برای جلوگیری از ستم به اقلیت‌های مذهبی آنها را مجبور به پرداخت پول نقد نمی‌کرد و از ابزار و شغلی که داشتند، جنس می‌گرفت؛ ولی مسلمانان حاضر نبودند این اجناس را ببرند و حتی آنها را ملزم به این کار می‌کرد. روشن است که در چنین مواردی نوعی خسارت متوجه بیت المال مسلمانان می‌شد؛ اما حضرت با این کار خود، مانع ستم به دیگران می‌گردید که در بخش خراج به آن اشاره شد. در نتیجه، کار امام حسن(ع) چون بدون هماهنگی با خلیفه مسلمانان بوده مورد بازخواست حضرت قرار گرفته است.

همانند این، نقل دیگری است که درباره دریافت عسل توسط امام حسن(ع) نقل شده و در منابع گوناگون آمده است. نوشته‌اند: بر حسن بن علی(ع) مهمان وارد شد. با درهمی که قرض کرد نان خرید و نیاز به خورش داشت. از قنبر خواست که یکی از مشک‌های عسل را که از یمن آمده بود بگشاید و از آن رطلی عسل گرفت. هنگامی که علی(ع) نشست تا آنها را تقسیم کند، فرمود: ای قنبر! در این خمره اتفافی افتاده؟! گفت: درست است و جریان را گفت. حضرت ناراحت شد و فرمود: آن را برای من بیاور و دره خود را بلند کرد. حسن بن علی(ع) گفت: به حق عمویم جعفر! و هنگامی که به حق جعفر از وی چیزی می‌خواست آرام می‌شد. سپس فرمود: چه چیز تو را واداشته که از آن، پیش از تقسیم برداری؟ فرمود: برای ما در این اموال حقی است. هنگامی که سهم ما را بدهی آن را باز می‌گردانیم. فرمود: پدرت فدای تو باد! اگر چه برای تو در آن حقی است؛ اما برای تو [جایز] نیست که از حق خود بهره ببری پیش از آنکه مسلمانان از حقوق خود استفاده کنند. اگر این نبود که دیدم رسول خدا(ص) دندان‌های ثنایای تو را میبوسید، تو را با زدن ناراحت می‌کردم.[۲۴] آنگاه یک درهم به قنبر داد و فرمود: از بهترین عسلی که به آن دست یافتی بخر!

این حکایت در کشف الغمه[۲۵]، مناقب کوفی[۲۶] و مناقب شهر آشوب نقل شده[۲۷] و علامه مجلسی در بحار از مناقب شهر آشوب آن را نقل کرده است. شبهه حکایت پیشین در این حکایت نیز هست؛ ولی در این نقل، ضرورتی به نظر می‌رسد؛ زیرا برای پذیرایی از مهمان، حضرت به عسل نیاز پیدا کرده است و چه بسا وی با خلیفه مسلمانان کار داشته است که از نظر علی(ع) مجوزی برای برداشت پیش از دیگران نیست، مگر کار اداری باشد. علامه مجلسی پس از نقل حکایت، آن را نمی‌پذیرد؛ زیرا از طریق غیر شیعه نقل شده است و میافزاید: ممکن است استفاده از عسل، پیش از تقسیم مکروه بوده باشد نه حرام[۲۸].

نکته دیگری که درباره این حدیث، شایان طرح است این که گروهی این جریان را درباره امام حسین(ع) دانسته‌اند و سخنی که از حضرت نقل شده که رسول خدا(ص) دندان‌های ثنایای تو را می‌بوسید با امام حسین(ع) بیشتر مناسبت دارد. ابن ابی الحدید[۲۹]، علامه مجلسی در نقلی دیگر[۳۰] و سید علی خان مدنی آن را درباره امام حسین(ع) دانسته‌اند[۳۱]. نکته‌ای که در این گزارش، شایسته تأمل است این که راوی آن، مدائنی است و نقل داستان هنگام حضور عقیل در دربار معاویه است. عقیل داستان را در آنجا نقل می‌کند و در این صورت، امکان تحریف در آن دور نیست.

نکته دیگری که درباره این داستان مطرح است این که ابن عساکر جریان را با تفاوتی اندک نقل کرده و آن را درباره ام کلثوم دختر علی(ع) می‌داند که در آینده یاد خواهد شد[۳۲].

بنابراین اگر چنین اتفاقی رخ داده باشد درباره ام کلثوم خواهد بود و احتمال تکرار آن بعید است؛ زیرا اگر فرزندان امام علی(ع) پی ببرند که امام اجازه نمی‌دهد کسی پیش از تقسیم، از بیت المال استفاده کند، این عمل را تکرار نمی‌کنند.

به این نکته نیز باید توجه کنیم که دربار شام، هم مخالف امام حسن(ع) بوده و هم امام حسین(ع). امام حسن(ع) به دست معاویه به شهادت رسیده و امام حسین(ع) به دست یزید.

از این رو گزارشی که ابن عساکر از جریر از مغیره نقل کرده که حسن بن علی(ع) و عبدالله بن جعفر از معاویه درخواست کمک کردند، درست نیست. برابر این نقل، معاویه به هر یک صد هزار درهم داد. وقتی خبر به علی(ع) رسید، فرمود: آیا خجالت نمی‌کشید از مردی که صبح و شب به او طعنه می‌زنیم درخواست مال می‌کنید؟! گفتند: زیرا تو ما را محروم ساختی و او برای ما تلاش کرد[۳۳].

بدیهی است که چنین نقلی جز تهمت و افترا نیست و هدف، تجلیل از معاویه است. منظور از جریر، جریر بن عبدالحمید است و مغیره، مغیره ضبی است که در سال ۱۳۲[۳۴] یا ۱۳۶[۳۵] فوت کرده و روایت، مرسل و بی‌اعتبار است[۳۶].

امام حسین(ع)

امام صادق از پدرش از علی(ع) جریانی را درباره امام حسین(ع) نقل کرده است که نشان می‌دهد حضرت به خوبی از منافع مردم دفاع میکرده است. امام باقر(ع) می‌فرماید: علی(ع) به مردم عراق جامه می‌داد. در میان جامه‌ها، حُلّه نیکویی بود. امام حسین(ع) آن را خواست، حضرت نپذیرفت. حسین(ع) گفت: به جای آن، من دو حلّه می‌دهم حضرت نپذیرفت. امام حسین(ع) حله‌ها را افزایش داد تا به پنج حلّه (لباس و برد یمانی) رسید. پنج حلّه را به وی داد و در جمع حلّه‌ها قرار داد و فرمود: پنج تا به یکی می‌گیرم[۳۷].

زندگی حسن و حسین(ع) بسیار ساده بود به گونه‌ای که خالد بن معمر سدوسی به علباء بن هیثم که او را به جدا شدن از علی(ع) و پیوستن به معاویه تشویق می‌کرد، گفت: ای علباء![۳۸] از خدا بپرهیز درباره عشیره‌ات؛ به خود و خویشانت توجه کن! چه می‌اندیشی درباره مردی (علی(ع)) که از او خواستم به عطای حسن و حسین(ع) چند درهم بیفزاید تا زندگی سخت خود را اصلاح نمایند؛ اما نپذیرفت و غضب کرد[۳۹].

مردم تصور می‌کردند که این دو؛ چون فرزند خلیفه هستند و بیت المال در اختیار آنهاست بهترین امکانات را دارند. بر همین پایه است که نقل شده شخصی به نام ابوصالح بر ام‌کلثوم وارد شد. امام حسن و حسین(ع) نیز آمدند و از ام‌کلثوم خواستند که از ابوصالح پذیرایی کند. وی نیز شوربایی آورد که در آن حبوبات بود. ابوصالحدست به اعتراض زد: این غذا را به خورد من می‌دهید در حالی که شما جزو فرمانروایان هستید! ام‌کلثوم گفت: چگونه خواهی بود اگر امیرالمؤمنین علی(ع) را می‌‌دیدی که ترنج (بالنگ) برای وی آوردند، حسن یا حسین(ع) خواست دانه‌ای از آن بردارد آن را از دست وی گرفت و سپس دستور داد میان مردم تقسیم کردند[۴۰]. این حکایت نیز نشان می‌دهد آنچه برای حضرت هدیه میآوردند میان مردم تقسیم میکرد و از صرف آن توسط فرزندانش دریغ می‌فرمود.

این سیره حضرت باید برای کارگزاران نظام اسلامی بسیار عبرت آموز باشد و توجه کنند که نباید نزدیکانشان از موقعیت آنها سوء استفاده و در اموال عمومی تصرف نمایند[۴۱].

ام‌کلثوم دختر علی(ع)

در شرح حال علی بن ابی رافع جریان گردن‌بند و ام‌کلثوم را نقل می‌کنیم که به نظر می‌رسد وی دختری از دختران خردسال علی(ع) بوده است. اکنون به دو موضوع دیگر که درباره ام‌کلثوم گزارش شده می‌پردازیم:

عمرو بن سلمه کارگزار اصفهان، اموالی را برای حضرت علی(ع) آورد. حضرت دستور داد آنها را در رحبه مسجد کوفه قرار دهد و دو فرزندنش را مأمور آنها کند، تا آن اموال را میان مسلمانان تقسیم نمایند. ام‌کلثوم دختر علی، فردی را فرستاد و گفت: از عسلی که با توست برای ما بفرست. وی نیز دو مشک عسل و دو مشک روغن فرستاد. هنگامی که علی(ع) برای انجام فریضه نماز می‌رفت مشک‌ها را شمرد، دید که دو مشک کم است. عمرو بن سلمه را صدا زد و از آن دو مشک پرسید؟ پاسخ داد: امیرمؤمنان! درباره آن دو مشک از من مپرس؛ زیرا من دو مشک به جای آنها می‌آورم. فرمود: مصمم هستم که تو جریان آن دو را به من خبر دهی؟ گفت: ام‌کلثوم برای من قاصد فرستاد، من هم آن دو را برای وی فرستادم. فرمود: به تو دستور دادم که مال مسلمانان را میان ایشان تقسیم کنی! آن گاه شخصی را نزد ام‌کلثوم فرستاد که دو مشک را باز پس فرست. آن دو مشک آورده شدند در حالی که از آنها کم شده بود. افرادی را نزد تجار فرستاد. آنان آن دو مشک را به صورت پر و خالی تخمین زدند. دیدند که به مقدار سه درهم و اندی، کمتر دارند. آنگاه حضرت به ام‌کلثوم پیام فرستاد که درهم‌های کسری را بفرست. آن گاه دستور داد مشک‌ها را میان مسلمانان تقسیم کردند[۴۲]. برابر نقلی به مقدار پنج درهم کسری داشت که حضرت گرفت[۴۳].

این جریان را ابن عساکر در تاریخ دمشق به صورت مسند نقل کرده است و همانند است با آنچه درباره امام حسن یا امام حسین(ع) گزارش شده بود. موضوع با ام‌کلثوم مناسب‌تر به نظر می‌رسد.

میان آغاز این گزارش و پایان آن، اندکی اختلاف دیده می‌شود. در آغاز سخن، از ارسال دو مشک روغن و دو مشک عسل است؛ اما در پایان تنها دو مشک مطرح شده است. شاید علت آن بوده که دو مشک روغن را نپذیرفته است و تنها درخواست عسل داشته است یا از هر کدام یک مشک بوده است.

ابن دأب در کتابی که در اختصاص گزارش شده، گزارشی را درباره ام‌کلثوم نقل کرده است. که در خور توجه است. وی می‌نویسد: علی(ع) جریان اهدای عنبری را توسط برخی فرماندهان به ام‌کلثوم دخترش پنهان نکرد و بالای منبر رفت و گفت:ای مردم! ام کلثوم دختر علی(ع) درباره عنبری به شما خیانت کرده است. به خدا سوگند اگر این خیانت وی دزدی باشد، دست او را از جایی قطع می‌کنم که دست‌های زنان شما را قطع می‌نمایم[۴۴].

به نظر می‌رسد که چون مردم درباره این مسائل حساس بودند، موضوع را پیش از تحقیق به اطلاع حضرت رساندند و ایشان به سرعت، عکس العمل نشان داد و سپس معلوم شد که عنبر اهدایی بوده و ربطی به بیت المال نداشته است[۴۵].

همسر علی(ع)

بسیاری از حاکمان، تحت تأثیر همسران خود هستند و به خواست آنها دست به کارهایی میزنند که بر خلاف شئون یک حاکم عادل است. شماری نیز تلاش می‌کنند به وسایل گوناگون، رضایت همسران خود را جلب نمایند. علی(ع) در برابر هر درخواستی مقاوم بود و آنچه را اندک انحرافی از مسیر حق داشت ردّ میکرد؛ چه این درخواست برای شخص همسر او بود یا برای فرزندانش به درخواست همسر.

ام عثمان نقل می‌کند که ام ولدی کنیزی که بچه داشت از همسران علی(ع) گوید: روزی نزد علی(ع) رفتم در حالی که در برابر وی انبوهی از قرنفل بود. گفتم: ای امیرمؤمنان به مقدار گردن بندی از این قرنفل بده تا برای دخترم گردن بند بسازم؟ فرمود: به من یک درهم بده؛ زیرا این مال مسلمانان است. یا صبر کن زمان دریافت نصیبم از بیت المال برسد، آن وقت از آن به تو بدهم. علی(ع) خودداری کرد که چیزی از آن قرنفل‌ها به من بدهد[۴۶].

این سیره عادلانه علی(ع) بود که به اندازه یک درهم به بچه خردسال خود از اموال عمومی کمک نمی‌کرد و خواست همسر خویش را رد می‌کرد. قرنفل هم به معنای گل میخک می‌آید و هم چوب درختی که در «هند» بوده است [۴۷] که از آن گردن بندی به نام «سخاب» می‌ساختند[۴۸].[۴۹]

داماد علی(ع) عبدالله بن جعفر

پس از فرزندان، معمولاً دامادها بیشترین انتظار کمک را دارند و امکان سوء استفاده از طریق آنها وجود دارد. داماد علی(ع)، عبدالله بن جعفر شوهر زینب(س) بود. وی انسانی بزرگوار، مشاور و کاتب حضرت بود که شرح حال او نگاشته شد. فشار زندگی باعث شد که روزی به حضرت گفت: ای امیرمؤمنان! دستور دهید به من کمکی کنند یا نفقه‌ای بدهند. به خدا سوگند نزد من چیزی نیست جز این که برخی از حیوانات پرواری خود را بفروشم! حضرت به وی پاسخ داد: نه به خدا سوگند! برای تو چیزی نمی‌یابم جز این که به عمویت دستور دهی که بدزدد آن گاه به تو بدهد[۵۰].

یعنی در صورتی می‌‌توانم به تو کمک کنم که از بیت المال مسلمانان چیزی بدزدم و به تو ببخشم. و این گونه اعلام کرد که حق برداشت اضافی از بیت المال مسلمانان را ندارم[۵۱].

غلام علی(ع)

عدالت خواهی و اجرای مساوات در تقسیم بیت المال از سوی حضرت، باعث شد که یکی از غلامان وی رنجیده شود و به معاویه ملحق شود. شاید وی جزو غلامانی بوده که حضرت آزاد کرده که دارای توقع زیاد بوده است. کلینی در روضه کافی از امام صادق(ع) نقل می‌کند یکی از غلامان امیرالمؤمنین(ع) از وی درخواست مال کرد؟ حضرت فرمود: هنگامی که عطا و سهم خود را از بیت المال دریافت کنم با تو تقسیم می‌کنم. غلام گفت: به آن بسنده نمی‌کنم و به معاویه پیوست. معاویه به او کمک مالی کرد. او در نامه‌ای که به حضرت نوشت حضرت را از مالی که به دست آورده بود آگاه ساخت. امیرمؤمنان در پاسخ وی چنین نوشت: اما بعد، به درستی که آنچه در دست تو از مال می‌باشد، پیش از تو صاحبانی داشت و پس از تو به اهل آن می‌رسد و تنها برای تو آن چیزی است که برای خویش آماده ساخته‌ای. پس برگزین و مقدم بدار صلاح خویش را بر صلاح فرزندانت؛ زیرا تو مال را برای یکی از دو مرد گرد می‌آوری: یا مردی است که با آن مال، طاعت الهی را انجام می‌دهد، پس رستگار شده به واسطه آنچه تو بدبخت شده‌ای و مال را از راه حرام به دست آورده‌ای.

یا مردی که آن را در نافرمانی خدا مصرف می‌کند، پس بدبخت شود به آنچه تو برای وی از مال حرام گرد آورده‌ای. و شایسته نیست که هیچ یک از این دو را بر خود برگزینی و نه بار مسئولیت آن را بر پشت خود ثابت (و حمل) نمایی؛ بنابراین برای آنکه رفته، آمرزش خدا را امید داشته باش و اطمینان نما به روزی پروردگار برای کسی که باقی مانده است.[۵۲]

این سخن در نهج البلاغه[۵۳] نقل شده است و همانند آن را حضرت به امام حسن(ع) توصیه فرموده[۵۴] و او را از ذخیره مال بازمی‌دارد و بهترین توصیه برای دوری از حرام خواری و ذخیره اموال است. حضرت به روشنی بیان می‌کند آنچه تو از معاویه دریافت کرده‌ای وبالش بر عهده تو و استفاده آن برای دیگران است. حضرت حاضر نمی‌شود برای هیچ کس سیره خود را کنار گذاشته و مال بیشتری به وی بدهد[۵۵].

علی(ع) و برادرش عقیل

برخورد امیرالمؤمنین(ع) با برادرش عقیل یکی از حوادث مهم تاریخی است که نشانه عدالت خواهی آن حضرت است. علامه امینی آن گاه که از بخشش‌های عثمان به حارث بن حکم یاد می‌کند که شامل سیصد هزار درهم و شترهای زکات و اقطاع آنچه پیامبر برای مردم قرار داده بود، می‌شد، می‌نویسد: باید در عملکرد عثمان و علی(ع) نگریست؛ زیرا هنگامی که برادر علی(ع)، عقیل، درخواست یک من گندم داشت، علی(ع) با آهن گداخته پاسخ داد و یا او را به هنگام دریافت عطای خویش وعده داد[۵۶]. این از نظر تاریخی مسلّم است که عقیل سهم بیشتری از بیت المال میخواسته است. در این نکته که عقیل نزد معاویه رفته نیز نمی‌توان تردید کرد. آنچه مورد تردید است زمان رفتن عقیل به دربار معاویه است که آیا در دوران خلافت حضرت بوده یا پس از شهادت وی؛ یعنی علی(ع) با این که می‌دانسته برادرش برای دریافت کمک مالی نزد دشمنش معاویه می‌رود، حاضر نشده در سیره مساوات گونه خود هیچ تغییری بدهد و از عدالت دست بردارد[۵۷].

دیدگاه‌ها درباره زمان رفتن عقیل نزد معاویه

درباره زمان سفر عقیل به دربار معاویه، سه نظر از سخنان مورخان و کتب گوناگون قابل استخراج است.

نظراول: سفر عقیل پس از شهادت علی(ع) بوده است. ابن ابی الحدید از جمله کسانی است که بر این باور است. وی می‌نویسد: «اما درباره عقیل، قول درست که راویان ثقه بر آن اجماع کرده‌اند این است که با معاویه نبوده، جز پس از درگذشت امیرالمؤمنین؛ ولی او در مدینه بوده و در جنگ جمل و صفین شرکت نکرده است و این با اجازه حضرت بوده و عقیل پس از حکمیت در نامه‌ای از وی می‌خواهد که با فرزندان و خانواده‌اش به کوفه بیاید که حضرت دستور می‌دهد در مدینه بماند»[۵۸].

شماری از گزارش‌هایی که از دیدار عقیل و معاویه نقل شده، گویای این است که این دیدار پس از شهادت حضرت علی(ع) بوده است؛ مانند گزارشی که بلاذری از کلبی از عوانه بن حکم نقل کرده که در آن، معاویه از عقیل درباره حسن بن علی(ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس و... می‌پرسد[۵۹]. در نقل دیگری که عوانه دارد هیچ قرینه‌ای بر دیدار عقیل در دوران خلافت علی(ع) نیست. وی می‌گوید: معاویه گفت: مرحبا به کسی که عمویش ابو لهب است. عقیل گفت: مرحبا به کسی که عمه‌اش «حماله الحطب» است. پس هرگاه که وارد آتش جهنم شدی آن دو را جست و جو کن با هم خواهند بود[۶۰].

البته این گونه گزارش‌ها دیدار عقیل را در دوران خلافت حضرت نفی نمی‌کند؛ چون ممکن است دو بار به دربار شام رفته باشد؛ اما آنچه ممکن است نظر ابن ابی الحدید را تقویت کند، این است که مورخانی مانند طبری، ابن اعثم، ابن اثیر در کامل، دینوری در اخبار الطوال و ابن سعد در طبقات، رفتن عقیل را به دربار معاویه گزارش نکرده‌اند و شیخ مفید در ارشاد، طبرسی در اعلام الوری و اربلی در کشف الغمه از علمای شیعه مطلبی در این باره نقل نکرده‌اند. 

نظر دوم: گروهی هستند که بر رفتن عقیل نزد معاویه در دوران خلافت علی(ع) تصریح کرده‌اند. برای نمونه صاحب الغارات، عقیل را جزو کسانی دانسته که از علی‌(ع) جدا شدند[۶۱].

گزارش‌های بلاذری نیز بر این مطلب دلالت دارد[۶۲]. ابن عبدالبر نوشته است از جمله مسائلی که به مخالفان عقیل کمک می‌کرد به او نسبت حمق بدهند و احادیثی درباره وی ایجاد کنند «مغاضبته لأخیه علی[۶۳]؛ خشمگین بودن از برادرش علی» و رفتن نزد معاویه و توقف نزد وی بوده است. ابن اثیر که عین عبارات استیعاب را نقل کرده به جای "مغاضبته لأخیه"، "مفارقته أخاه علیاً"[۶۴]؛ یعنی جدایی از برادرش علی را آورده که احتمالاً در استیعاب نیز همین واژه بوده و نسخه پردازان آن را به «مغاضبته» تبدیل کرده‌اند. ابن قتیبه در معارف نوشته است: او به معاویه پیوست و برادرش علی را ترک کرد[۶۵]. مسعودی نیز می‌نویسد: وی معاویه را بر برادرش برگزید[۶۶]. در عیون الأخبار ابن قتیبه آمده که ابوحاتم از اصمعی برای من نقل کرده که عقیل علی را ترک گفته و به سوی معاویه رفت[۶۷].

جاحظ مدعی است: "و غاضب علیّاً و أقام بالشّام"[۶۸]؛ «علی را خشگمین کرد و در شام اقامت نمود». زبیر بن بکار در الموفقیات جریان رفتن عقیل را نزد معاویه به نقل از مصعب بن عبدالله از جدش عبدالله بن مصعب آورده است[۶۹].

شایان یادآوری است که در این نقل، عقیل از معاویه با تعبیر «امیر المؤمنین» یاد کرده است. این تعبیر یا درست نیست؛ زیرا عقیل در هنگامی که علی(ع) خلیفه بوده این لقب را درباره معاویه به کار نمی‌برده یا همین قرینه‌ای است که دیدار در دوران پس از حضرت رخ داده است.

ابن عساکر با سند از سلیمان بن بلال نقل می‌کند که گوید: حدیث کرد مرا جعفر بن محمد از پدرش که گفت: عقیل بن ابی طالب در عراق نزد علی بن ابی طالب(ع) آمد که به او کمک مالی کند. علی نپذیرفت که چیزی به او بدهد. عقیل گفت: می‌روم به سوی مردی که او بیشتر از تو «صله» بدهد، سپس نزد معاویه رفت و معاویه تکه‌ای به وی داد[۷۰]. تعبیر "فغرف له معاویه" حکایت از تحقیر دارد. غرف به معنای قطعه یا تکه‌ای از چیزی می‌باشد.

ذهبی همین روایت را بدون سند از ابو جعفر امام باقر(ع) نقل کرده و در آن آمده: معاویه از آمدن وی استقبال کرد.[۷۱]؛ این گزارش‌ها همه حکایت از رفتن عقیل در دوران خلافت حضرت پیش معاویه دارد.

نظر سوم: از برخی گزارش‌ها استفاده می‌شود که عقیل نه تنها در دوران خلافت حضرت، نزد معاویه رفته، بلکه در هنگام جنگ صفین با وی بوده است.

پایه این نظر گزارشی است که بلاذری از مدائنی نقل کرده و او از ابن ابی الزناد از پدرش، که معاویه به عقیل وقتی با او در صفین بود گفت: «تو با ما هستی ای ابو یزید! عقیل پاسخ داد: آری و به تحقیق من نیز با شما بودم روز جنگ بدر...»[۷۲]. در عقد الفرید هم نقل شده است که معاویه در «لیله الهریر» گفت: تو امشب با ما هستی! عقیل پاسخ داد: آری و روز بدر نیز با شما بودم[۷۳].

متأسفانه این گزارش باعث شده است که به گفته شوشتری، ابن عنبه در عمده الطالب دچار اوهام شود و درباره عقیل این‌گونه قضاوت کند: «عقیل نسابه و عالم به انساب عرب و قریش بود. وی یک چشم بود که برای افراد قابل درک نبود برای جنگ بدر رفت و اسیر شد. عمویش عباس فدیه وی را داد. او از برادرش علی امیرمؤمنان(ع) در ایام خلافتش جدا شد و به سوی معاویه گریخت و در جنگ صفین با معاویه بود. جز این که نجنگید و خیرخواهی برادرش و تعصب به نفع وی را ترک نکرد. روایت شده که معاویه در صفین به وی گفت: باکی نداریم و حال آنکه ابویزید با ما است. عقیل گفت: و به تحقیق با شما روز جنگ بدر بودم و شما را از خدا بی‌نیاز نساختم. عقیل مردی حاضر جواب بود و اخبار زیادی از وی در این زمینه نقل شده و در آخر عمرش نابینا شده بود»[۷۴].

به نظر می‌رسد که این گزارش از کتاب مدائنی گرفته شده که بلاذری گزارش کرده بوده و کسانی که رفتن عقیل را در دوران خلافت حضرت علی(ع) می‌دانند، از این گزارش‌ها استفاده کرده‌اند؛ زیرا به نوشته شیخ طوسی وی کتابی داشته به نام «خونه أمیرالمؤمنین(ع)[۷۵]؛ کسانی که به حضرت علی(ع) خیانت کرده‌اند». اگر ما اصل رفتن عقیل را در دوران خلافت حضرت درست بدانیم دو نکته را باید مسلّم گرفت:

  1. این که عقیل به هیچ روی از عقیده و نظر خود درباره علی(ع) کوتاه نیامده و او و یارانش را برتر از معاویه و یارانش می‌دانسته که در عمده الطالب نیز به آن اعتراف کرده است؛ بنابراین تعبیر به فرار کرده و نزد معاویه رفته دقیق نیست. عقیل حتی از یاران حضرت علی(ع) به بدی یاد نکرد و از آنها تجلیل کرد؛ از این رو صعصعه بن صوحان در نامه‌ای از وی سپاسگزاری می‌کند که نزد معاویه از وی و برادرش زید به نیکی یاد کرده است[۷۶].
  2. عقیل در هیچ جنگی علیه علی(ع) شرکت نکرده است و گزارش حضور وی در صفین با معاویه درست نیست؛ زیرا:
    1. در استیعاب در شرح حال عبدالله بن عباس نوشته است که عقیل در همه جنگ‌های حضرت، جمل، صفین و نهروان شرکت داشته است[۷۷].
    2. مسعودی از شرکت فرزندان وی در جنگ‌های حضرت یاد کرده است که نشانگر پیوستگی وی با علی(ع) است[۷۸].
    3. برابر آنچه در الغارات و دیگر منابع آمده، وی تا سال سی و نهم هجری تا هنگام یورش ضحاک بن قیس به قطقطانه در حجاز بوده است[۷۹] و سپس به کوفه رفته است.
    4. شماری گفته‌اند: عقیل پس از دیدار با معاویه نزد علی(ع) بازگشت. این مطلب در اخبار الموفقیات زبیر بن بکار[۸۰] و شرح الأخبار قاضی نعمان مصری نقل شده است[۸۱].
    5. روایاتی از پیامبر اکرم(ص) درباره عقیل نقل شده که حکایت از اعتقاد درست وی دارد و به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود:
      1. شیخ صدوق از ابن عباس نقل می‌کند که علی(ع) به رسول خدا(ص) عرض کرد: شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت رسول(ص) فرمود: به خدا سوگند! به درستی که من او را دو بار دوست دارم: یک دوستی به خاطر خودش و یک دوستی به جهت دوست داشتن ابو طالب او را. پسرانش هر آینه در محبت فرزند تو (حسین(ع)) کشته می‌شوند. پس چشم‌های مؤمنان بر او اشک می‌ریزد....[۸۲]؛ ابن سعد در طبقات نقل کرده است که پیامبر(ص) به عقیل بن ابی طالب فرمود: «ای ابو یزید من دو بار تو را دوست دارم: یک دوستی به سبب خویشاوندی‌ات و یک دوستی بر آنچه من می‌‌دانم که عمویم تو را دوست داشته است»[۸۳].
      2. روایتی است که اربلی در کشف الغمه[۸۴] و علامه امینی از مجمع الزوائد و کتاب أوسط طبرانی از ابوهریره نقل کرده‌اند که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: گویا تو را میبینم ای علی! و حال آنکه مسئول حوض منی و مردم را از آن دور می‌کنی و به درستی که بر آن حوض، ابریق‌ها و ظرف‌هایی است به مقدار ستاره‌های آسمان و من، تو، حسن، حسین، فاطمه، عقیل و جعفر در بهشت برادرانی هستیم که بر تخت‌ها رو به روی هم نشسته‌ایم و شیعیان تو در بهشت هستند[۸۵].

بنابراین، ممکن است عقیل برای برآوردن نیاز مالی نزد معاویه رفته باشد؛ اما هیچ‌گاه خود را در صف رو به روی علی(ع) قرار نداده و در جنگ علیه حضرت به هیچ روی شرکت نکرده است. برای روشن شدن مطلب، لازم است گزارشی کوتاه از یورش ضحاک بن قیس و نامه عقیل و پاسخ حضرت داشته باشم[۸۶].

یورش ضحاک بن قیس

طبری می‌نویسد: در سال ۳۹ هجری معاویه ضحاک بن قیس را اعزام کرد و به او دستور داد که به پایین «واقصه» برود و به او دستور داد که بر هر کسی که میگذرد یورش ببرد و نیز هر کس از اعراب که طرفدار علی(ع) است. همراه وی سه هزار نیرو اعزام کرد. او اموال مردم را می‌گرفت و هر کس از اعراب را که می‌‌دید می‌کشت. به «ثعلبیه» گذشت و بر سر حدّات تحت فرمان علی(ع) حمله برد و کالاهای مردم آنجا را گرفت. حرکت کرد تا به «قطقطانه» رسید. در آنجا عمرو بن عمیس بن مسعود را که در سپاه علی(ع) بود دید. در حالی که خانواده‌اش با وی بودند و میخواست به حج برود. بر او و همراهانش حمله کرد و آنها را از رفتن باز داشت [۸۷]. ضحاک، عمرو بن عمیس برادر عبدالله بن مسعود را کشت و پس از آنکه حاکم کوفه شد - پس از مرگ زیاد بن ابیه - به این قتل افتخار می‌کرد و مردم کوفه را با آن تهدید می‌نمود[۸۸].

چون خبر آن به علی(ع) رسید، حجربن عدی کندی را همراه چهار هزار نفر برای تعقیب وی اعزام کرد. در «تدمر» به ضحاک بن قیس رسید. هفده تن از آنها را کشت و دو نفر از یاران وی کشته شدند و ضحاک از تاریکی شب استفاده کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد و حجر و یارانش بازگشتند[۸۹]. عقیل که اطلاعات اجمالی از این یورش به دست آورده بود، در نامه‌ای جریان را برای حضرت نوشت و از ایشان اجازه خواست تا به کوفه سفر کند[۹۰].

نامه عقیل به امیرالمؤمنین (ع)

عقیل پس از اطلاع از یورش ضحاک و برخورد با گروهی از طرفداران معاویه، نامه‌ای به حضرت نوشت. این نامه در الغارات[۹۱]، أنساب الأشراف[۹۲]، الامامه و السیاسه[۹۳]، المعیار و الموازنه[۹۴] و دیگر منابع آمده است که نشان دهد عقیل تا سال سی و نه در حجاز بوده است. و به هیچ روی در نبرد صفین شرکت نداشته و به شدت از امام علی(ع) حمایت می‌کند. بخشی از نامه وی را نقل می‌کنیم:

«من برای عمره گزاردن به مکه رفته بودم. میان راه عبدالله بن سعد بن ابی سرح را همراه حدود چهل مرد جوان از فرزندان بردگان آزاد شده (طلقاء) دیدم و از چهره آنان ناسازگاری ایشان را دانستم و گفتم: ای پسران کسانی که پیامبر را سرزنش می‌کردند کجا میروید؟ آیا میخواهید به معاویه ملحق شوید؟... آنان ناسزاهایی به من گفتند و من هم پاسخشان را دادم و چون به مکه رسیدم شنیدم مردم می‌گویند که ضحاک بن قیس بر «حیره» یورش برده و هر چه از اموال خواسته با خود به غارت برده و به سلامت بازگشته است. اف بر این زندگی که در این روزگار ضحاک بتواند بر تو گستاخی کند... اکنون ای پسر مادرم تصمیم خود را برای من بنویس! اگر آهنگ مرگ و کشته شدن داری، برادر زادگان و فرزندان پدرت را پیش تو آورم و تا هنگامی که تو زنده هستی ما هم با تو زنده باشیم و چون بمیری ما هم با تو بمیریم.... سوگند به خدای عزوجل که زندگی پس از تو، زندگی گوارا و خوش و سازگاری نیست...»[۹۵].[۹۶]

پاسخ امام علی(ع) به نامه عقیل

امام علی(ع) در نامه‌ای به عقیل پاسخ داد و پس از حمد الهی فرمود: نامه تو را عبدالرحمان بن عبید ازدی آورد که تو عبدالله بن سعد بن ابی سرح را دیده‌ای که همراه چهل تن سوار از فرزندان آزاد شدگان به سوی غرب و شام می‌روند. نگاشت، ابن سرح را رها کن و درباره حمله ضحاک بن قیس نوشت: او کمتر از آن است که به حیره حمله کند. او از طریق «سماوه» حرکت کرده و به منطقه واقصه، شراف و قطقطانه رفته و سپاه مسلمانان او را مورد حمله قرار داد. این نامه در نهج البلاغه با شماره سی و شش آمده است که اکنون بخش‌هایی از آن را که درباره شکایت از عرب و قریش و پاسخ درخواست عقیل برای سفر به کوفه است نقل می‌کنیم:

آگاه باشید! به درستی که امروز همه عرب برای نبرد با برادرت جمع شده‌اند، همچنان که در گذشته برای نبرد با پیامبر(ص) اتفاق داشتند. پس صبح کردند در حالی که حق او را نشناختند و فضل او را منکر شدند و به دشمنی وی مبادرت ورزیدند و برای او جنگ پیش آوردند و بر ضد او همه کوشش خود را به کار گرفتند. و سرانجام لشکرهای احزاب را به سوی او کشاندند.

پروردگارا قریش را از سوی من سزا ده، به انواع سزاها؛ زیرا آنان پیوسته خویشاوندی مرا گسستند و همگی بر ضد من با یکدیگر همکاری کردند و مرا از حق خویش باز داشتند و حکومت پسر مادرم (رسول خدا(ص))[۹۷] را از من ستاندند. و آن را به کسی سپردند که نه مانند من است در نزدیکی به رسول(ص) و نه مانند من در سابقه اسلام، جز آنکه کسی ادعا کند چیزی را که من آن را نشناسم - و خیال نمی‌کنم که خدا هم بداند [زیرا حقیقت ندارد] - پس سپاس از آن خداست در همه حال.

اما آنچه در مورد یورش ضحاک بر مردم حیره نوشته بودی. پس او کوچک‌تر و زبون‌تر از آن است که به حیره برود یا حتی نزدیک آن شود....

اما آنچه خواسته‌ای که نظر خود را درباره آنچه بدان گرفتار هستم برای تو بنویسم، نظر من جهاد با کسانی است که حرام خدا را حلال پنداشته‌اند تا هنگامی که خدای خویش را دیدار کنم. انبوهی مردمی که با من باشند بر عزتم نیفزاید و پراکنده شدن آنان نیز باعث وحشت من نخواهد شد؛ زیرا من بر حقم و خداوند با انسان برحق است. به خدا سوگند! من مرگ بر حق را ناخوش نمی‌دارم و همه خیر نیست جز پس از مردن برای کسی که بر حق است.

اما این که پیشنهاد کرده‌ای که با پسران خود و پسران پدرت نزد من آیی، مرا به این کار نیاز نیست. تو بر جای خود باش رهیافته و پسندیده. به خدا سوگند دوست ندارم شما با من نابود شوید اگر من هلاک شوم و مپندار پسر مادرت را گرچه مردم او را رها کنند فروتنی کننده و زاری کننده...[۹۸].[۹۹]

عقیل در کوفه و تقاضای وی از علی(ع)

از نامه عقیل به امام علی(ع) و پاسخ حضرت، استفاده می‌شود که عقیل تا سال ۳۹ هجری در حجاز بوده و بنابراین، وی در جنگ صفین همراه معاویه نبوده است. گروهی بر این عقیده‌اند که عقیل در دوران حکومت حضرت نزد معاویه رفته است؛ اما چرا؟ گفته شده که عقیل قرض داشت و چون علی(ع) حاضر نشد قرض وی را از بیت المال بدهد، پیش معاویه رفت[۱۰۰].

درباره چگونگی درخواست عقیل و پاسخ امیرمؤمنان، گزارش‌های گوناگونی گفته شده که در الدرجات الرفیعه چهار نقل آمده که بیان هر یک سودمند می‌نماید. گزارشی در اسدالغابه یاد شده که همانند یکی از این گزارش‌هاست. مناسب است به نقل این موارد بپردازیم.

  1. عقیل بن ابی طالب گرفتار قرض شد. نزد علی بن ابی طالب(ع) به کوفه آمد. علی او را پذیرفت و به فرزندش دستور داد او را لباس بپوشاند. هنگام شب، دستور داد شام وی را آوردند که عبارت از نان، نمک و سبزی بود. عقیل با تعجب پرسید: نیست جز آنچه من می‌بینم؟ فرمود: نه، عقیل گفت: پس قرض مرا برآورده میکنی؟ فرمود: قرض تو چقدر است؟ عقیل گفت: چهل هزار درهم. فرمود: این مقدار نزد من نیست؛ ولی اگر صبر کنی تا هنگام دریافت عطای من برسد، همه آن را که چهار هزار درهم است به تو می‌دهم. عقیل گفت: بیت المال در اختیار توست و تو مرا به عطایت وعده میدهی! حضرت فرمود: آیا به من فرمان می‌دهی که اموال مسلمانان را به تو بدهم در حالی که مرا بر آن امین قرار داده‌اند؟! عقیل گفت: پس من نزد معاویه می‌روم. حضرت نیز به او اجازه داد. نزد معاویه رفت. معاویه گفت: ای ابو یزید! چگونه علی و یاران او را ترک کردی؟ گفت: گویا آنها اصحاب محمد(ص) بودند جز این که رسول خدا(ص) را در جمع آنها ندیدم و گویا تو و یارانت مانند ابوسفیان و همراهان وی می‌باشی جز این که ابوسفیان را در جمع شما ندیدم[۱۰۱].
  2. در کتاب الغارات، جریان ورود عقیل به کوفه و شام را از امام صادق(ع) این گونه نقل کرده است. عقیل بر علی(ع) وارد شد در حالی که وی در صحن مسجد کوفه نشسته بود. گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمه الله. حضرت فرمود: و درود بر تو ای ابویزید. پس به حسن بن علی(ع) توجه کرد و فرمود: حرکت کن و عمویت را از مرکب پایین بیاور. پس او را نشاند و به سوی حضرت بازگشت. حضرت فرمود: برای وی پیراهن، عبا، ازار و کفش نو بخر! صبح روز بعد عقیل با لباس‌های نو نزد حضرت آمده و گفت: درود بر تو ای امیرمؤمنان! علی(ع) پاسخ داد و درود بر تو ای ابویزید. عقیل گفت: ای امیرمؤمنان! نمی‌بینم تو را که از دنیا به بهره‌ای رسیده باشی و من نفس خود را از خلافت تو راضی نمی‌دانم آن گونه که تو راضی شده‌ای برای نفس خودت. فرمود: ای ابویزید هنگامی که عطای من داده شود آن را به تو خواهم داد. این جا بود که از نزد امام علی(ع) به سوی معاویه رفت. وقتی معاویه از آمدن وی آگاه شد دستور داد صندلی‌هایی بچینند و همنشینان خود را به آنجا دعوت کرد. هنگامی که عقیل وارد شد به او صدهزار درهم داد و عقیل هم پذیرفت...[۱۰۲].
  3. نقل شده است که عقیل در کوفه بر علی(ع) وارد شد و از او کمک مالی خواست. علی(ع) عطای خود را بر او عرضه کرد. عقیل گفت: می‌خواهم از بیت المال به من بدهی. فرمود: تا روز جمعه صبر کن. روز جمعه که حضرت نماز جمعه را خواند فرمود: چه می‌گویی درباره کسی که به همه اینها خیانت کند؟ گفت: بد مردی است. فرمود:تو به من دستور می‌دهی که به آنها خیانت کنم و به تو بدهم[۱۰۳] آن گاه که از نزد حضرت بیرون آمد به سوی معاویه رفت. معاویه در همان روز ورودش به شام، دستور داد به او صدهزار درهم بدهند و به عقیل گفت: ای ابویزید! من بهترم برای تو یا علی؟ عقیل گفت: علی را یافتم که بیشتر مواظبت می‌کند برای خودش از آنچه برای من است و یافتم تو را که بهتر هستی برای من از برای خودت در امور اخروی[۱۰۴].شهر آشوب از جمل أنساب الأشراف نقل می‌کند آن گاه که علی(ع) شبانه از عقیل با نان و نمک پذیرایی کرد عقیل گفت: آنچه باید نمی‌بینم که غذای مفصل خلیفه باشد. حضرت فرمود: آیا این از نعمت‌های الهی نیست حمد فراوان از آن او باد. پس عقیل گفت: به من آن قدر بده که قرضم را بپردازم و در رهایی من از دام قرض تعجیل کن تا از نزد تو بروم. فرمود: قرضت چقدر است ای ابو یزید؟ پاسخ داد صدهزار درهم. فرمود: به خدا سوگند این مقدار نه نزد من است و نه مالک آن هستم؛ ولی صبر کن تا عطای من پرداخت شود و از آن به تو بدهم و اگر این نبود که ناچار از پرداخت برای خانواده بودم همه آن را به تو می‌دادم. عقیل گفت: بیت المال در اختیار توست و مرا به عطای خود وعده می‌دهی و چقدر عطای تو است! و امید ندارم که نتیجه داشته باشد، گر چه همه آن را به من بدهی. فرمود: من و تو نیستیم جز مانند مردی از مسلمانان. آن دو بالای قصر دار الاماره سخن می‌‌گفتند و مشرف بر صندوق‌های مردم در بازار بودند. علی(ع) فرمود: اگر آنچه گفتم نمی‌پذیری بر این صندوق‌ها در آی و قفل‌ها را بشکن و آنچه در آن است برگیر! عقیل گفت: در این صندوق‌ها چیست؟ فرمود: مال‌های تاجران. عقیل گفت: آیا به من فرمان می‌دهی که بشکنم صندوق‌های مردمی را که توکل بر خدا کرده و در آنها اموال خود را قرار داده‌اند. آن گاه امیرمؤمنان(ع) فرمود: آیا به من دستور می‌دهی که در بیت المال مسلمانان را بگشایم و اموال مسلمانان را به تو بدهم در حالی که بر خدا توکل کرده و بر آن قفل زده‌اند. و افزود: اگر خواستی شمشیرت را بردار و من نیز شمشیر خود را برمی‌دارم و همراه هم به حیره برویم؛ زیرا در آنجا تاجران ثروت مندی وجود دارند بر برخی از آنان وارد شویم و مال آنها را بگیریم گفت: دزدی کنیم فرمود: از یک نفر بدزدی بهتر است که از همه مسلمانان بدزدی.[۱۰۵] عقیل گفت: به من اجازه می‌دهی که به سوی معاویه بروم؟ فرمود: اجازه دادم گفت: مرا در این سفرم یاری کن! حضرت فرمود: ای حسن به عمویت چهارصد درهم بپرداز[۱۰۶].
  4. سید علی خان در الدرجات الرفیعه نقل دیگری در چگونگی درخواست عقیل و رفتن وی نزد معاویه آورده که در منابع دیگر نیافتم. وی می‌نویسد: علی(ع) روزانه به عقیل به آن مقدار می‌داد که نیاز وی و خانواده‌اش تأمین شود. فرزندان عقیل از وی خواستند که برای آنها غذای «مریس» تهیه کند. مریس خرمایی بود که در آب قرار داده و غذایی به صورت «ترید» بود؛ از این رو از جوی که عقیل از برادرش می‌گرفت کمتر خورده و اندکی ذخیره می‌کردند به گونه‌ای که با آن، کمی خرما، اندکی روغن و کمی نان گندم خریدند و برای خانواه‌اش مریس ساخت. آنها راضی نشدند که بدون امیرمؤمنان در خوردن مریس از این غذا استفاده کنند؛ از این رو نزد حضرت آمده، از او خواهش کردند نزد آنها غذا بخورد. هنگامی که مریس را نزد وی نهادند و جریان آماده کردن آن را نقل کردند، حضرت فرمود: آیا پس از آنکه مقداری از مخارج روزانه را کنار میگذاشتید، بقیه برای شما کافی بود؟ گفت: آری! روز بعد که برای دریافت جو رفت، امیرمؤمنان(ع) به مقداری که کنار گذاشته بودند به آنها کم داد و فرمود: هر زمان که این مقدار برای تو کافی است، پس برای من قرار نده که بیش از آن به تو بدهم. عقیل از این کار غضبناک شد. امیرمؤمنان آهنی را داغ کرد. آن گاه آن را نزدیک صورت عقیل برد در حالی که وی از آن غافل بود. عقیل اظهار جزع و درد کرد امیرمؤمنان فرمود: چگونه است که تو جزع می‌کنی از آهن گداخته شده و مرا در معرض آتش جهنم قرار میدهی؟ عقیل گفت: به خدا سوگند! به سوی کسی میروم که به من شمش طلا بدهد و نان گندم بخوراند. سپس از حضرت جدا شده و به سوی معاویه رفت[۱۰۷]. در نهج البلاغه، حضرت علت داغ کردن آهن را در خطبه‌ای، درخواست گندم از سوی عقیل می‌داند در حالی که حضرت به فقر و نیاز فرزندان عقیل اشاره می‌کند که امکان دارد همانند جریانی باشد که گفته شد[۱۰۸].

به نظر می‌رسد خطبه‌ای که در نهج البلاغه آمده، گزینش بخش‌هایی از سخنرانی مفصل حضرت باشد که شیخ صدوق آن را به نقل از مفضل بن عمر از امام صادق(ع) از پدرانش نقل کرده است. از آنجا که خطبه، مفصل است خوانندگان را به مطالعه آن در امالی شیخ صدوق ارجاع می‌دهم[۱۰۹] و بخش اول خطبه را تا آنجا که درباره عقیل است از نهج البلاغه نقل می‌کنیم[۱۱۰].

خطبه امام درباره تقاضای عقیل

بخش پایانی این خطبه در شرح حال اشعث بن قیس در جلد اول همین کتاب آمده است. و بخش آغازین آن را سید رضی چنین آورده:

«به خدا سوگند! اگر همه شب بر روی «خار شتر» بیدار به سر برم یا در طوق‌های آهنین زنجیر، مرا از این سو به آن سو کشند، خوش‌تر دارم از این که در روز رستاخیر بر خدا و رسولش در آیم در حالی که بر یکی از بندگانش ستمکار باشم، یا اندک چیزی را به ناسزا گرفته باشم، و چگونه بر کسی ستم کنم به سبب نفسی که به کهنگی و فرسودگی شتابان است و زمان ماندنش در خاک دراز و طولانی است.

به خدا سوگند! عقیل را دیدم که به شدت نیازمند بود. از من خواست تا منی از گندم شما به او بدهم و کودکانش را دیدم از نیازمندی و گرسنگی ژولیده موی، رنگشان تیره، گویا چهره‌هاشان با نیل رنگ شده است و پی در پی مرا دیدار کرده و گفته خود را برای من تکرار می‌کرد. پس به گفته‌اش گوش نهادم. تصور کرد که دین خود را به او وامیگذارم و در پی او میروم و راه خود را کنار مینهم، پس برای او آهنی گداختم و به بدن او نزدیک ساختم تا از آن پند گیرد، چنان فریاد برآورد بمانند فریاد بیمار از درد. نزدیک بود از حرارت و داغی آن بسوزد [و قالب تهی سازد] آن گاه به او گفتم: گریه کنندگان بر تو بگریند ای عقیل! بمانند گریستن مادر در داغ فرزند. از آهنی مینالی که انسانی برای بازیچه خود آن را گرم ساخته و مرا به آتشی می‌کشانی که خدای جبار برای خشمش بر افروخته؟ تو بنالی از آزار و من ننالم از سوزش خشم پروردگار...[۱۱۱].

این سخن حضرت، نهایت اهتمام ایشان را به عدالت اجتماعی نشان می‌دهد و در ادامه به هدیه آوردن اشعت بن قیس اشاره کرده و در پایان می‌فرماید: به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‌های آن است به من بدهند تا خدا را نافرمانی کنم درباره مورچه‌ای که پوست جوی از آن بگیرم چنین نخواهم کرد[۱۱۲].

گزارش‌های گوناگونی که از ورود عقیل به کوفه شده و درخواست وی از امیرمؤمنان، با هم منافاتی ندارد و هر گزارش بخشی از جریان را نقل کرده است. و به سبب اهمیت موضوع که برای مسئولان حکومت در هر دورانی درس آموز است سبب آنها را نقل کردیم؛ اما باید توجه داشت که عقیل به جهت این که نابینا بود و در جنگ‌ها شرکت نداشت سهمی به عنوان عطا از بیت المال دریافت نمی‌کرد؛ از این رو حضرت به وی وعده داد که عطای خود را به او بدهد؛ اما عقیل نپذیرفت. و حتی برابر نقلی حضرت فرمود: اگر بخواهی برای تو نامه‌ای بنویسم که از اموالم در «ینبع» بهره ببری؛ اما او نپذیرفت[۱۱۳]. حضرت به روش‌های گوناگون تلاش کرد به وی بفهماند که برداشت اضافی از بیت المال، خیانت و دزدی است؛ اما هنگامی که دید عقیل موضوع را درنمی‌یابد، آهنی داغ کرد و نزدیک وی برد. جریان «حدیده محماه» به گونه‌ای معروف شده که در گزارشی معاویه از عقیل می‌خواهد درباره آن سخن بگوید. اگر رفتن عقیل را به سوی معاویه در دوران خلافت علی(ع) بپذیریم، برابر برخی گزارش‌ها اجازه از حضرت گرفت و برابر نقلی پول رفتن را از حسن بن علی(ع) دریافت کرد. بنابراین، عقیل فرار نکرد و تنها از علی(ع) جدا شد و برابر گزارش‌هایی به کوفه بازگشت؛ اما عقیل در سفر شام و نزد معاویه، هیچ گاه از علی(ع) به بدی یاد نکرد. ارتباط میان خاندان عقیل و امام علی(ع) نشان می‌دهد کدورتی میان آنان رخ نداده است به گونه‌ای که حدود نه تن از شهدای کربلا از فرزندان و نوادگان عقیل بودند[۱۱۴].

اما نتیجه اجتماعی چنین سفری در صورت درستی به ضرر علی(ع) بود و زمینه را برای فرار دیگران فراهم ساخت[۱۱۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «الْعَدْلُ إِنْصَافٌ‌، خَيْرَ الْحُكْمِ‌، يُصْلِحُ الْبَرِيَّةَ، فَوْزٌ، َّ أَغْنَى الْغِنَاءِ، قِوَامُ الرَّعِيَّةِ، نِظَامُ الْإِمْرَةِ، أَقْوَى أَسَاسٍ‌»؛ شرح غررالحکم، ج۷، ص۲۳۶.
  2. «فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ‌»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹.
  3. شرح غررالحکم، ج۷، ص۲۳۷-۲۳۸.
  4. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی (ع)، ج۴، ص۲۲۱.
  5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۴۵.
  6. موسوعة الامام علی (ع)، ج۴، ص۲۱۴.
  7. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰ - ۲۵، ۳۳۲؛ ج۹، ص۲۴۱؛ ج۱۶، ص۱۶۰.
  8. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۲۹، ۳۰۸؛ ج۱۹، ص۱۴۷.
  9. ر. ک: موسوعة الامام علی (ع)، ج۸، ص۳۹۵-۴۵۵.
  10. نبوی، سید عباس، مقاله «جامعه آرمانی»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۷۵.
  11. حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲، ص ۴۷.
  12. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷۰؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵.
  13. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۶۹.
  14. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۹۰.
  15. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۸؛ الغدیر، ج۸ ص۲۴۲ و ۲۷۶؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۳، ص۳۶؛ بحار الأنوار، ج۳۱، ص۲۲۰؛ مفید، الأمالی، ص۷۰؛ قمی، الأربعین، ص۵۸۴.
  16. الغدیر، ج۹، ص۳-۳۰؛ مفید، الأمالی، ص۷۰.
  17. ر.ک: مدیریت و سیاست، (فرمان امیر المؤمنین(ع) به مالک اشتر)، ص۷۴، ش۳۲ و ص۴۸، ش۷.
  18. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۶۹۶ - ۶۹۸.
  19. مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۰.
  20. قرب الاسناد، ص۱۴۸، ح۵۳۷؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۰۴، ح۴.
  21. تیسیر المطالب فی أمالی الامام علی بن ابی طالب(ع)، ص۵۷.
  22. «یا أبا محمد النار یا أبا محمد النار»
  23. خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۵۰.
  24. «فِدَاكَ أَبُوكَ وَ إِنْ كَانَ لَكَ فِيهِ حَقٌّ فَلَيْسَ لَكَ أَنْ تَنْتَفِعَ بِحَقِّكَ قَبْلَ أَنْ يُنْتَفَعَ بِحُقُوقِهِمْ لَوْ لَا أَنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ يُقَبِّلُ ثَنِيَّتَكَ لَأَوْجَعْتُكَ ضَرْباً»؛ ربیع الأبرار، ج۳، ص۸۰، باب ۵۲.
  25. کشف الغمه، ج۱، ص۱۸۲.
  26. محمد بن سلیمان کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین(ع)، ج۲، ص۷۵.
  27. مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۷.
  28. بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۱۲.
  29. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۲۵۳.
  30. بحار الأنوار، ج۴۲، ص۱۱۷.
  31. درجات الرفیعه، ص۱۵۹.
  32. تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۷۹.
  33. تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۱۹۳؛ مسند علی بن ابی طالب(ع)، ج۷، ص۲۷۵۷، ح۱۵۹۱۵ به نقل از سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۵۴؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۴۱-۶۰، ص۳۱۵.
  34. تهذیب سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱ و ۲۱۱، ش۸۴۶.
  35. الغارات، ص۲۹، «حاشیه» به نقل از تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۷۰.
  36. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۶۹۸ - ۷۰۳.
  37. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۸۰؛ تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۱۹؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴۴۹؛ مکارم الأخلاق، ص۱۰۷.
  38. این گزارش، دقیق به نظر نمی‌رسد؛ زیرا گرچه برخی گفته‌اند خالدبن معمر همراه قومش به معاویه پیوست (شرح الأخبار، ج۲، ص۹۶)؛ وی در جنگ جمل و صفین همراه علی(ع) بود. و ظاهراً پس از صلح امام حسن(ع) به معاویه ملحق شده است (ترجمه امام حسن من تاریخ دمشق، ص۱۸۴). وی در نزد معاویه از علی(ع) تجلیل کرده است (کشف الغمه، ج۱، ص۳۹۳). علباء بن هیثم نیز در جنگ جمل در رکاب علی(ع) به شهادت رسیده است (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۲۴۷).
  39. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۰؛ مترجم، ج۵، ص۹۵.
  40. ابن ابی شیبه، المصنف، ح۸، ص۱۵۶؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۴۰ «حاشیه»؛ بحارالأنوار، ج۴۱، ص۱۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹-۸.
  41. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۵.
  42. ترجمه الامام علی من تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۲۳۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۷۹.
  43. صفه الصفوه، ج۱، ص۱۶۸.
  44. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ خَانَتْكُمْ عَنْبَراً وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ سَرِقَتْهُ لَقَطَعْتُهَا مِنْ حَيْثُ أَقْطَعُ نِسَاءَكُمْ»؛ إختصاص، ص۱۵۹؛ بحار الأنوار، ج۳۵، ص۳۴۸.
  45. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۰۵ - ۷۰۶.
  46. ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۶۲۲ و ج۸، ص۱۵۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۹؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۱۵؛ نهج السعاده، ج۲، ص۲۱۳؛ مسند علی بن ابی طالب(ع)، ج۵، ص۲۱۲۹، ح۱۲۲۹۶-۱۲۲۹۷؛ ابن ابی الدنیا، الورع، ص۹۰.
  47. فرهنگ معین، ج۲، ص۲۶۶۷؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۱۴۴.
  48. لسان العرب، ج۶، ص۲۰۱.
  49. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۰۶ - ۷۰۷.
  50. «لَا وَ اللَّهِ مَا أَجِدُ لَكَ شَيْئاً إِلَّا أَنْ تَأْمُرَ عَمَّكَ أَنْ يَسْرِقَ فَيُعْطِيَكَ»؛ الغارات، ص۴۳؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۰۰.
  51. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۰۷ - ۷۰۸.
  52. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَا فِي يَدِكَ مِنَ الْمَالِ قَدْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ قَبْلَكَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى أَهْلِهِ بَعْدَكَ وَ إِنَّمَا لَكَ مِنْهُ مَا مَهَّدْتَ لِنَفْسِكَ فَآثِرْ نَفْسَكَ عَلَى صَلَاحِ وُلْدِكَ فَإِنَّمَا أَنْتَ جَامِعٌ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ وَ لَيْسَ مِنْ هَذَيْنِ أَحَدٌ بِأَهْلٍ أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا تُبَرِّدَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ فَارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللَّهِ وَ ثِقْ لِمَنْ بَقِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ»؛ کافی، ج۸، ص۷۲، ح۲۸؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۲۸۵، ج۴۱، ص۱۱۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱؛ نهج السعاده، ج۴، ص۱۴۶.
  53. نهج البلاغه، حکمت ۴۱۶.
  54. نهج البلاغه، حکمت ۴۱۶؛ بحار الأنوار، ج۷۰، ص۱۴۴؛ کنز العمال، ج۳، ص۷۲۱، ش۸۵۷۲؛ نهج السعاده، ج۸، ص۲۳۸.
  55. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۰۸ - ۷۰۹.
  56. الغدیر، ج۸، ص۲۶۸.
  57. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۱۰.
  58. فأما عقيل فالصحيح الذي اجتمع ثقات الرواة عليه أنه لم يجتمع مع معاوية إلا بعد وفاة أمير المؤمنين (عليه السلام)، ولكنه لازم المدينة ولم يحضر حرب الجمل وصفين...؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۰.
  59. أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۱.
  60. أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۳.
  61. الغارات، ص۳۷۹.
  62. أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۲.
  63. الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۸، ش۱۸۳۴.
  64. اسد الغابه، ج۴، ص۶۴، ش۳۷۲۶.
  65. المعارف، ص۲۰۴.
  66. مروج الذهب، ج۳، ص۳۶.
  67. عیون الأخبار، ج۱-۲، ص۵۹۵.
  68. البیان و التبیین، ج۲، ص۲۲۸، تحقیق سندوبی.
  69. أخبار الموفقیات، ص۳۳۴، ش۱۸۵.
  70. تاریخ مدین دمشق، ج۴۱، ص۲۱.
  71. «فعرف له معاویه قدومه»؛ تاریخ الاسلام، «عهد معاویه»، ص۸۵.
  72. أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۲.
  73. عقد الفرید، ج۴، ص۷۸.
  74. عمده الطالب، ص۳۱.
  75. فهرست کتب الشیعه و اصولهم، ص۵۴۵، ش۹۰۰.
  76. مروج الذهب، ۳۹۰، ص۳۷.
  77. الاستیعاب، ج۳، ص۹۳۹؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۲، «حاشیه»؛ قاموس الرجال، ج۷، ص۲۳۱.
  78. مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۶.
  79. الغارات، ص۲۹۵.
  80. أخبار الموفقیات، ص۳۳۶.
  81. شرح الأخبار، ج۲، ص۱۰۲.
  82. «إِي وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ...»؛ صدوق، الأمالی، ص۱۱۱، مجلس سی و هفت، ح۳؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۲۸۸ و ج۴۴، ص۲۸۸.
  83. طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۳۴۱.
  84. کشف الغمه، ج۱، ص۳۱۹؛ بحار الأنوار، ج۳۶، ص۷۲.
  85. «كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَوْضِي تَذُودُ عَنْهُ النَّاسَ وَ إِنَّ عَلَيْهِ لَأَبَارِيقَ مِثْلَ عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ وَ عَقِيلٌ وَ جَعْفَرٌ فِي الْجَنَّةِ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ أَنْتَ مَعِي وَ شِيعَتُكَ فِي الْجَنَّةِ»؛ الغدیر، ج۲، ص۳۲۲ و ج۱۰، ص۱۲۱؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۳؛ معجم الأوسط، ج۷، ص۳۴۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۱۴.
  86. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۱۰ - ۷۱۷.
  87. تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۴.
  88. أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۳۸؛ الغارات، ص۳۰۰.
  89. تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۴.
  90. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۱۷.
  91. الغارات، ص۲۹۵.
  92. أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۴.
  93. الامامه و السیاسه، ج۱، ص۵۴.
  94. المعیار و الموازنه، ص۱۷۹ و مترجم، ص۱۵۶.
  95. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸ و مترجم، ۱، ص۲۵۹؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۲.
  96. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۱۸.
  97. عبده، منظور از پسر مادر حضرت را، پیامبر(ص) می‌داند؛ زیرا آن حضرت در دامان فاطمه بنت اسد پرورش یافته است (نهج البلاغه، تحقیق و شرح عبده، ج۲، ص۶۳، نامه ۳۶).
  98. «... أَلَا وَ إِنَّ الْعَرَبَ قَدْ أَجْمَعَتْ عَلَى حَرْبِ أَخِيكَ الْيَوْمَ اجْتِمَاعَهَا عَلَى حَرْبِ النَّبِيِّ(ص) قَبْلَ الْيَوْمِ فَأَصْبَحُوا قَدْ جَهِلُوا حَقَّهُ وَ جَحَدُوا فَضْلَهُ وَ بَادَرُوهُ الْعَدَاوَةَ وَ نَصَبُوا لَهُ الْحَرْبَ وَ جَهَدُوا كُلَّ الْجَهْدِ وَ جَرُّوا عَلَيْهِ جَيْشَ الْأَحْزَابِ. اللَّهُمَّ فَاجْزِ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِيَ فَقَدْ قَطَعَتْ رَحِمِي وَ تَظَاهَرَتْ عَلَيَّ وَ دَفَعَتْنِي عَنْ حَقِّي وَ سَلَبَتْنِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي وَ سَلَّمَتْ ذَلِكَ إِلَى مَنْ لَيْسَ مِثْلِي فِي قَرَابَتِي مِنَ الرَّسُولِ وَ سَابِقَتِي فِي الْإِسْلَامِ إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ يَعْرِفُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ. وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ غَارَةِ الضَّحَّاكِ عَلَى أَهْلِ الْحِيرَةِ فَهُوَ أَقَلُّ وَ أَذَلُّ مِنْ أَنْ يَلُمَّ بِهَا أَوْ يَدْنُوَ مِنْهَا.... وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَنِي أَنْ أَكْتُبَ إِلَيْكَ بِرَأْيِي فِيمَا أَنَا فِيهِ فَإِنَّ رَأْيِي جِهَادُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ مَعِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً لِأَنِّي مُحِقٌّ وَ اللَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ اللَّهِ مَا أَكْرَهُ الْمَوْتَ عَلَى الْحَقِّ وَ مَا الْخَيْرُ كُلُّهُ بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَّا لِمَنْ كَانَ مُحِقّاً. وَ أَمَّا مَا عَرَضْتَ بِهِ عَلَيَّ مِنْ مَسِيرِكَ إِلَيَّ بِبَنِيكَ وَ بَنِي أَبِيكَ فَلَا حَاجَةَ لِي فِي ذَلِكَ فَأَقِمْ رَاشِداً مَحْمُوداً فَوَ اللَّهِ أُحِبُّ أَنْ تَهْلِكُوا مَعِي إِنْ هَلَكْتُ وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أُمِّكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَخَشِّعاً وَ لَا مُتَضَرِّعاً...»؛ الغارات، ص۲۹۷؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸ و مترجم، ج۱، ص۳۰۰؛ درجات الرفیعه، ص۱۵۶؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۷۴؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۳؛ المعیار و الموازنه، ص۱۷۹ و مترجم، ص۱۵۷؛ الامامه و السیاسه، ج۱، ص۵۴؛ نهج السعاده، ج۵، ص۳۰۰ و به نقل از جمهره رسائل العرب، ج۱، ص۱۵۵ و الأغانی، ج۱۵، ص۴۴ و چاپ دیگر، ج۱۶، ص۲۶۸-۲۶۹.
  99. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۱۹ - ۷۲۱.
  100. الإصابه، ج۴، ص۴۳۹، ش۵۶۴۴.
  101. اسد الغابه، ج۴، ص۶۵، ابن اثیر رفتن عقیل را نزد معاویه به جهت خویشاوندی وی دانسته؛ زیرا عقیل را شوهر فاطمه، خاله معاویه و دختر عتبه بن ربیعه دانسته که استدلال محکم و موجهی به نظر نمی‌رسد (قاموس الرجال، ج۷، ص۲۲۷).
  102. الغارات، ص۴۱ و ۲ جلدی، ج۱، ص۶۴؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۱۹۹ و ج۴۲، ص۱۱۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۲۴؛ درجات الرفیعه، ص۱۵۸.
  103. «فَإِنَّكَ أَمَرْتَنِي أَنْ أَخُونَهُمْ وَ أُعْطِيَكَ»
  104. درجات الرفیعه، ص۱۵۸؛ بحار الأنوار، ج۴۲، ص۱۱۴؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۹۲.
  105. «تَسْرِقُ مِنْ وَاحِدٍ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَسْرِقَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ جَمِيعاً»
  106. مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۸؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۲۱. همانند این گزارش را ذهبی آورده است (تاریخ الاسلام، «عهد معاویه»، ص۸۵). وی می‌نویسد: عقیل از علی(ع) درخواست مال کرد و گفت: من محتاج و فقیرم. علی فرمود: صبر کن تا زمان دریافت عطایم برسد. عقیل اصرار کرد. علی(ع) به مردی فرمود: دست عقیل را بگیر و او را به مغازه‌های مردم ببر و قفل‌های آن را بشکن و آنچه در دکان‌ها هست بگیر. عقیل گفت: می‌خواهی مرا به اتهام دزدی بگیرند. فرمود: و تو می‌خواهی که مرا دزد کنی و اموال مردم را به تو بدهم. عقیل گفت: نزد معاویه می‌روم. فرمود: تو! و آنگاه عقیل نزد معاویه آمد، معاویه به وی صدهزار درهم داد، سپس گفت: بالای منبر برو و یاد کن آنچه علی(ع) با تو انجام داد و آنچه من با تو انجام دادم. عقیل، بالای منبر رفت و حمد الهی را به جا آورد، سپس گفت: ای مردم! من به شما خبر می‌دهم که دین علی(ع) را مورد توجه قرار دادم، پس او دینش را بر من برگزید و دین معاویه را مورد توجه قرار دادم، مرا بر دینش برگزید. معاویه گفت: این کسی است که قریش تصور می‌کند او احمق است. عقیل در خلافت معاویه درگذشت.
  107. درجات الرفیعه، ص۱۵۸.
  108. درجات الرفیعه، ص۱۵۹.
  109. صدوق، الأمالی، ص۴۹۵، مجلس هفتاد، ح۷.
  110. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۲۱ - ۷۲۶.
  111. «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا. وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴، ترجمه شهیدی، ص۲۵۹.
  112. «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ...»
  113. بحار الأنوار، ج۴۲، ص۱۱۱.
  114. قاموس الرجال، ج۷، ص۲۳۲.
  115. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۷۲۶ - ۷۲۹.