مبارزه با حاکم جائر در فقه اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

با تأملی اندک در آموزه‌ها و منابع اسلامی به این نتیجه می‌رسیم که نه تنها فرمان‌گریزی و اطاعت‌گریزی از حاکم جائر تجویز و توصیه شده، بلکه مبارزه با او یکی از مصادیق جهاد به شمار می‌رود. یکی از مصادیق نهی از منکر، مقابله با حاکم جائر است. سیره اهل بیت (ع)، به ویژه امام حسین (ع) نیز بر این مسئله دلالت دارد که در اینجا به بررسی آن می‌پردازیم:

وجوب جهاد با حاکم جائر

مرحوم نجفی، محمد حسن در کتاب مهم و معروف خود جواهر الکلام، پس از ذکر موارد جهاد و بیان اهمیت آن در اسلام، مبارزه با حکام سرکش و ستمگر را با هر مذهب و مسلکی، از اقسام جهاد برشمرده است. وی معتقد است: واژه باغی همه ستمگران و همه کسانی را که از راه حق بیرون روند و از اطاعت امام (ع) سرپیچی و بر او خروج کنند، شامل می‌شود[۱]. مرحوم نجفی به نقل از رسول خدا (ص) می‌نویسد: “خداوند بر مؤمنان واجب کرده که در فتنه‌ها جهاد کنند، همان‌گونه که بر آنها واجب کرده همراه من با مشرکان بجنگند”. پرسش‌کننده‌ای عرض کرد: “ای پیامبر خدا، فتنه‌هایی که جهاد در آنها واجب شده کدام‌اند؟ ” فرمود: “فتنه گروهی که بر یگانگی خداوند و پیامبری من گواهی می‌دهند، درحالی که با سنت من مخالفت می‌ورزند، و از دین من منحرف می‌شوند”. عرض کرد: “ای پیامبر خدا، به چه دلیلی با آنها بجنگیم، حال اینکه آنها بر یگانگی خداوند و پیامبری تو گواهی می‌دهند؟ ” فرمود: با آنها بجنگید به دلیل بدعت‌های آنها در دین من و دوری کردن آنها از دستورهای من و حلال شمردن ریختن خون فرزندان من”[۲]. در واقع این روایت شامل حال همه کسانی است که قدرت را به دست دارند و در دین بدعت می‌آورند. پیامبر (ص) در روایت دیگری فرموده است: “اگر امتم را دیدی که از ستمکاری دارد که به او بگوید تو ستمگری، از امت من بودن وداع کرده است”[۳].

در حدیث دیگری، کسانی را که در راه مبارزه با ظلم کشته شوند شهید دانسته است: “هیچ مسلمانی نیست که ستمی بر او شده باشد، و برای رفع آن بجنگد تا کشته شود، مگر اینکه شهید شده است”[۴]. برخی از فقها تعرض به سلطان جائر را از جمله مصادیق جهاد با او شمرده و کشته شدن در این مسیر را شهادت در راه خدا دانسته‌اند[۵]. در کتب فقهی، جهاد و مقابله با حاکم جائر ذیل دو عنوان خاص جهاد با بغات و طغات بررسی شده که در اینجا به بررسی اجمالی آن می‌پردازیم[۶].

جهاد با بغات

یکی از انواع جهاد در اسلام، جهاد با اهل بغی است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۷].

بارزترین مصداق بغی، شورش و طغیان علیه حاکم عادل است. با این حال، مصادیق متعددی دارد که از جمله مصادیق آن، تجاوز یک کشور اسلامی به کشور اسلامی دیگر است[۸]. بی‌شک یکی از مصادیق قطعی اهل بغی، حاکم جائری است که به حدود الهی و حقوق مردم تجاوز می‌کند. بنابر این آیه نورانی جهاد و مقابله با چنین حاکمی واجب است[۹].

کفر ورزیدن به طاغوت

در آیه شصتم سوره نساء آمده است: ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ[۱۰]. کفر ورزیدن به کفار تنها به مخالفت نظری و قلبی محدود نمی‌شود، بلکه مخالفت عملی و مبارزه مسلحانه با کفار را نیز دربر می‌گیرد.

روایات بسیاری بر وجوب جهاد با حکام طاغوت و جائر دلالت دارد. مرحوم کلینی به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری، از امام باقر (ع) روایت کرده است که فرمود: بدی‌هایشان را در دل زشت شمارید و بر زبان آورید... و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نهراسید. اگر پند گرفتند و به حق بازگشتند ایرادی بر آنان نیست. اشکال بر کسانی وارد است که به مردم ستم می‌کنند و در زمین ستمگرانه فتنه می‌انگیزند. عذابی دردناک در انتظار ایشان است. پس به تن با آنان بجنگید و در دل آنان را دشمن دارید، و در این کلمه نه طالب قدرت و مال باشید و نه خواهان پیروزی ستم تا به امر خدا بازگردند و به طاعت او گردن نهند[۱۱].

بنابراین روایت، چنانچه عده‌ای به ناحق بر مردم ظلم روا دارند و بر زمین بغی و ستم کنند، افزون بر آنکه عذاب سختی در انتظار آنان است امر شده که با آنان جهاد و قتال کنید. بی‌شک بارزترین مصداق این روایت، حکام جائرند که جهاد با آنان واجب است.

در روایت دیگر، سید رضی در نهج‌البلاغه نقل کرده است: ابن جریر طبری (سنّی) از عبدالرحمن بن ابی‌یعلی فقیه که [از بزرگان اصحاب امام (ع) و] از کسانی است که برای پیکار با حجاج بن یوسف با ابن‌اشعث بیرون شده بود، روایت کرده است: او در جمله سخنانی که مردم را برای انگیزش بر پیکار تحریص می‌نمود گفته است: من از علی بن ابی‌طالب که خداوند در مرتبه نیکانش قرار دهد و ثواب شهدا و درستکاران را به وی عطا فرماید، شنیدم روزی که با مردم شام برخورد کردیم، می‌فرمود: ای مؤمنان، هر آن‌که ستمی را بنگرد که به کار افتاده است، و کار ناپسندی را ببیند که مردم را بدان می‌خوانند و او در دل آن ناپسند را زشت پندارد، البته رهایی یافته است، و هرکس به زبان آن را بد داند او مأجور و از رفیقش برتر است، اما آن‌که آن را با شمشیر انکار کند، تا آن‌که سخن خدا را والاتر و ستمکاران را سخن پایین‌تر آورد، این مرد کسی است که به راه رستگاری رسیده، و بر طریق ایستاده و یقین به حق در درونش نورافشانی آغاز کرده است[۱۲].

امام حسین (ع) در منطقه البیضه بر کتیبه حر بن یزید تمیمی به خطبه ایستاد و فرمود: “ای مردم، رسول خدا (ص) فرمود: هر کس از شما سلطان ستمگری را دید که حرام خدا را حلال کرده، پیمان خداوند را شکسته، با سنت رسول خدا مخالفت می‌کند، و میان بندگان خدا به گناه و تجاوزگری عمل می‌کند، اما با عمل یا گفتار با او مخالفت نکند، بر خداوند حق است که او را وارد جایگاهش (آتش) کند”[۱۳]. البته روایات در این زمینه بسیار است؛ به گونه‌ای که برخی ادعا کرده‌اند به حد تواتر می‌رسد[۱۴].[۱۵]

امر به معروف و نهی از منکر و مقابله با حاکم جائر

درباره امر به معروف و نهی از منکر و شرایط وجوب آن، دو نظریه عمده وجود دارد. برخی معتقدند همه مراحل امربه معروف و نهی از منکر هنگامی واجب خواهد بود که توانایی بر انجام آن باشد و زیان جانی نداشته باشد، وگرنه وجوب آن ساقط خواهد شد[۱۶]. در برابر این نظریه، دیدگاه دیگری مطرح است که وجوب آن را دایرمدار ترتب زیان بر آن نمی‌کند، بلکه وجوب آن را به احتمال تأثیر مشروط دانسته و بر فرض احتمال تأثیرناگذاری، وجوب آن ساقط خواهد شد[۱۷]. در واقع، طرف‌داران این نظریه وجوب این فریضه را به مؤثر واقع شدن مشروط می‌کنند و معتقدند امربه معروف و نهی از منکر در صورت تأثیرگذاری، هرچند با ضرر مالی و جانی همراه باشد، واجب است. این دسته از فقها به دسته‌ای از روایات و فعل امام حسین (ع) استناد می‌کنند. از پیامبر (ص) به تواتر نقل شده که فرمودند: “برترین جهاد، بیان کلمه حقی در برابر حاکم ستمگر است”[۱۸]. در این حدیث، پیامبر بیان سخن حق را در برابر سلطان جائر برترین جهاد و اعمال دانسته است؛ زیرا گفتن سخن حق در برابر حاکم ستمگر، اغلب با خطر مالی و جانی همراه خواهد بود، و گرنه صاحبان قدرت با افراد عادی چه فرقی خواهند داشت تا گفتن سخن حق در برابر آنان جهاد به شمار آید.

پیشوایان دینی ما، از جمله پیامبر اکرم (ص)، علی و امام حسین (ع) هریک بنا به مقتضیات زمان و مکان، به طور مطلق در برابر دستگاه جور به وظیفه خود که همانا امر به معروف و نهی از منکر بود عمل کردند و در این راه دشواری‌های بسیاری را تحمل کردند و تا بذل جان و مرز شهادت پیش رفتند.

البته فقهای شیعه مراحلی را برای امر به معروف و نهی از منکر در نظر گرفته‌اند. نخستین مرحله را انکار قلبی دانسته‌اند که پایین‌ترین مرحله است. مرحله بعدی، انکار زبانی است که با زبان و گفتار و نوشتار باید مانع شیوع و انجام منکرات شد. آخرین مرحله را انکار با دست و اعضا می‌دانند که منظور توسل به شیوه‌هایی چون زور و خشونت است. بسیاری از فقها مرحله سوم را چنانچه مفسده‌ای در پی نداشته باشد و موجب هرج‌و‌مرج نگردد جایز دانسته‌اند و گفته‌اند اذن امام را لازم ندارد. اما فقها در انجام امر به معروف و نهی از منکری که قتل و خون‌ریزی در پی داشته باشد اختلاف نظر دارند[۱۹]. هریک از این مراحل خود مراتبی دارد[۲۰]. البته در مرحله سوم، برخی اجازه امام را شرط می‌دانند. شیخ طوسی برای دفع منکر، در صورت نیاز، حمل سلاح را نیز جایز دانسته است؛ زیرا خداوند به دفع منکرامر کرده است و اگر این کار با موعظه و تخویف و دست خالی پیش نرفت، به سبب وجوب نهی از منکر حمل سلاح واجب است. تا زمانی که امکان انجام دادن این کار هست، از مکلف ساقط نمی‌شود[۲۱].

ابومحمدبن حزم اندلسی نیز معتقد است: چنانچه حاکمی مرتکب منکری شد و بازداشتن وی جز از راه قیام مسلحانه مردمی ممکن نبود، به کار گرفتن این روش واجب می‌شود، و بدین ترتیب به قیام مسلحانه علیه حاکم جائر فتوا می‌دهد. او این دستور را به دسته‌ای از اهل سنت و همه معتزله و نیز خوارج و زیدیه نسبت می‌دهد و به حدیثی از علی بن ابی‌طالب در این باره استناد می‌جوید. سپس در رد ادعای کسانی که گفته‌اند باید در برابر ستم حاکم بردباری و سکوت پیشه کرد می‌نویسد: همه احادیث و آیاتی که طرفداران جبر و سکوت در برابر امام جائر بدان استناد جسته‌اند و به امربه معروف و نهی از منکر قلبی بسنده کرده‌اند، هیچ حجت و دلیل معینی برای اثبات نظرشان نیست؛ زیرا با آیه ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ[۲۲] منافات دارد[۲۳]. حضرت امام دراین‌باره نوشته‌اند: “چنانچه مراحل اول و دوم در جلوگیری از منکر مؤثر واقع نشد، اعمال قدرت و زور و تنبیه با دست و سلاح تجویز می‌شود. در این مرحله نیز باید رعایت مراحل سبک‌تر شود و شایسته است در خصوص ضرب و جرح از فقیه جامع‌الشرایط اجازه گرفته شود”[۲۴]. مسلم است که امر به معروف و نهی از منکر دایره عامی دارد که بخشی از آن شامل دفع ظلم و مبارزه با حاکمان ظالم می‌شود.

در این باره دسته‌ای از روایات دلالت دارد که باید برای ریشه‌کنی و نابودی منکر با اعمال قدرت اقدام کرد. ترمذی در کتاب سنن از طارق بن شهاب روایت کرده است: از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: “هرکس منکری را دید باید با دست آن را انکار کند و آن‌که نتوانست به زبان، و آن‌که نتوانست در قلبش، و این سست‌ترین مراتب ایمان است”[۲۵]. این روایت را مسلم نیز در صحیح خود به سند ابوسعید خدری از رسول خدا روایت کرده است. ابن جریر طبری در کتاب تاریخ خود نزدیک به همین مضمون را از عبدالرحمن بن ابی‌لیلی فقیه نقل می‌کند. او در زمره کسانی بود که در حال رفتن به سوی معرکه جنگ حجاج با ابن‌اشعث مردم را بر جهاد تشویق می‌کرد. عبدالرحمن از امام علی (ع) درباره دیدار ایشان با اهل شام روایتی با این مضمون نقل می‌کند که نهی از منکر با شمشیر، بالاترین مرتبه این فریضه به شمار می‌رود؛ زیرا موجب هدایت و تابش نور یقین در قلب ناهی می‌شود[۲۶].

حضرت علی (ع) در معرفی کامل‌ترین و جامع‌ترین نهی از منکر که دربردارنده همه خصلت‌های خیر باشد فرموده است: “بهترین نوع آن ایراد سخن حق در برابر حاکم جائر است”[۲۷]. از پیامبر (ص) نیز در این باره نقل شده است: “گفتن سخن عدل نزد سلطان ستمگر، بزرگ‌ترین جهاد به شمار می‌رود”[۲۸]. دسته‌ای از روایات، تارک امر به معروف و نهی از منکر را مستوجب عذاب الهی دانسته است. از خالد نقل شده است: از پیامبر (ص) شنیدیم که فرمود: “هرگاه مردم ظالم را ببینند، اما دستانش را نگیرند (مانع ستمگری او نشوند)، نزدیک باشد که به واسطه او خداوند همه را عقاب کند”[۲۹]. عمروبن هشیم نقل می‌کند: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: “هیچ قومی نیست که در میانشان نافرمانی و معصیت خدا کنند، و آنان بتوانند تغییر ندهند، مگر اینکه نزدیک باشد که خداوند همه را به واسطه او عقاب کند”[۳۰]. در روایت دیگری نیز نزدیک به همین مضمون آمده است: “هیچ مردی نیست که میان مردمی باشد که در آن نافرمانی و معصیت خدا کنند، و آنان بتوانند تغییر دهند، اما تغییر ندهند، مگر اینکه خداوند آنان را پیش از مرگ به عذاب دچار کند”[۳۱].

عبدبن حمید از معاذبن جبل نقل کرده است که پیامبر (ص) فرمود: “پس آنجا که قرآن بچرخد، پیرامونش بچرخید. زود باشید که سلطان و قرآن با هم مقاتله کنند و از هم فاصله بگیرند. به زودی شاهانی بر شما سلطنت کنند که بر شما حکمی کنند و برای خود حکمی دیگر. اگر از آنان فرمان برید، شما را گمراه کنند و اگر نافرمانی کنید، شما را بکشند”. گفتند: “یا رسول‌الله! اگر این زمان را درک کردیم چه کنیم؟ ” فرمود: همانند یاران عیسی باشید که با ارّه‌ها بریده شدند و بر چوب‌ها به دار آویخته. مرگ در اطاعت بهتر است از زندگی در معصیت خداوند”[۳۲].

این دسته از روایات دلالت دارد که نباید در برابر ستمگران و گردنکشان خاموش و اطاعت‌پذیر بود. دسته‌ای از روایات دیگر، آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر را تسلط ظالمان و اشرار بر مردم دانسته است. امام علی (ع) می‌فرماید: “امربه معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که در نتیجه، پروردگار امور شما را به اشرارتان بسپارد. آن‌گاه لب به دعا می‌گشایید، ولی دعایتان مستجاب نمی‌گردد”[۳۳]. روایت دیگری نزدیک به همین مضمون از امام رضا (ع) نقل شده است: “امر به معروف و نهی از منکر کنید، وگرنه اشرارتان، شما را به کار خواهند کشید [و بر شما حاکم خواهند شد]. آن‌گاه خوبان شما [برای رهایی از ظلم و جور اشرار] دعا می‌کنند، ولی دعایشان مستجاب نمی‌شود”[۳۴].

مرحوم شهید مطهری ذیل جمله فیدعوا خیارکم فلا یستجاب لهم، فرموده‌اند: اغلب این‌گونه معنا کرده‌اند که بعد از آنکه اشرار بر شما مسلط شدند، نیکان شما به درگاه الهی ناله می‌کنند و خداوند دعای آنان را مستجاب نمی‌کند. غزالی دراین باره نکته لطیفی را بیان کرده، می‌گوید: وقتی که امتی امربه معروف و نهی از منکر را ترک کند آن‌قدر پست می‌شوند و رعبشان، مهابتشان، عزتشان، کرامتشان از بین می‌رود که وقتی به درگاه همان ظلمه می‌روند، هرچه ندا می‌کنند به آنها اعتنا نمی‌شود[۳۵].

در تأیید بیان غزالی، روایتی از پیامبر اکرم (ص) وارد شده است: “هرگاه مسلمانان امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند و از خوبان خاندانم (ائمه)پیروی نکنند خداوند اشرار و اوباش را بر آنان مسلط می‌کند. در این هنگام انسان‌های خوب از برگزیدگان خود می‌خواهند، اما دعایشان مستجاب نمی‌شود”[۳۶]. بنابراین کسانی که امر به معروف و نهی از منکر نکنند، سهم زیادی در به قدرت رسیدن ستمگران دارند[۳۷].

امام حسین (ع) و مبارزه با حاکم جائر

امام حسین (ع) در پاسخ یکی از کوفیان به نام قیس بن اشعث که گفت: با پسرعموهایت صلح کن و حکومت آنان را بپذیر، فرمود: همانند بندگان و افراد ذلیل تسلیم نخواهم شد[۳۸]. در جای دیگر، امام خطاب به مردم کوفه فرمود: “ما هرگز زیر بار ذلت نمی‌رویم. خداوند و رسول او و مؤمنان و نیاکان وارسته و دامن‌های پاک و بزرگان غیرتمند و انسان‌های بزرگوار آن را برای ما نمی‌پسندند که پیروی از فرومایگان بر قتلگاه افراد بزرگوار و باکرامت ترجیح داده شود”[۳۹].

طبری در تاریخ خود و ابن‌اثیر در الکامل فی التاریخ روایت کرده‌اند: امام حسین (ع) میان یاران خود و نیروهای حر خطبه خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: “هرکس از شما سلطان ستمگری را دید که حرام خدا را حلال کرده؛ پیمان خداوند را شکسته؛ با سنت رسول خدا (ص) مخالفت می‌ورزد؛ و میان بندگان خدا بر پایه گناه و تجاوزگری رفتار می‌کند اما به کردار و گفتار آن را تغییر ندهد، بر خداوند حق است که او را به جایگاهش وارد کند”. آگاه باشید! اینان فرمان شیطان را بر خود ملازم دانسته و طاعت خدای رحمان را ترک کرده‌اند، و فساد آشکار ساخته و حدود را تعطیل کرده‌اند، و اموال مردم را ویژه خود کرده و حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام کرده‌اند، و من سزاوارترین تغییر دهندگان هستم[۴۰].

درباره قیام امام حسین (ع) نظرهای متفاوتی میان فقها و اندیشمندان اهل سنت دیده می‌شود. برخی با آن موافق‌اند و از آن تأییدی برای خروج علیه حاکم جائر گرفته‌اند. برخی نیز فعل امام حسین (ع) را تقبیح و فعل یزید را تأیید کرده‌اند. گروهی نیز معتقدند چون هر دو از صحابه بودند و به رأی خود عمل نمودند، بنابراین هر دو خطا کرده‌اند و هیچ‌یک گناهکار نیستند و فاسق به شمار نمی‌آیند. در اینجا برخی از آرائی که قیام امام حسین (ع) بر ضد یزید را تأیید کرده‌اند و یا آن را دلیل بر خروج حاکمان جور گرفته‌اند، نقل می‌کنیم. ابن‌خلدون دراین‌باره می‌نویسد: قاضی ابوبکر بن العربی مالکی اشتباه کرد و راه خطا را برگزیده است که در کتاب خود موسوم به العواصم و القواصم می‌گوید: حسین موافق قانون شریعت جد خود کشته شده است، و آنچه گوینده را بدین گفتار غلط واداشته، غفلت وی از اشتراط امام عادل برای نبرد با صاحبان عقاید است [و در آن زمان چه کسی را عادل‌تر از حسین (ع) در امامت و عدالت می‌توان یافت؟][۴۱]. ابن‌خلدون فسق یزید را دلیل مشروعیت فعل امام دانسته است. فقها اجماع دارند که یزید فاسق بود. بنابراین شایستگی امامت نداشت[۴۲].

ابن‌حزم می‌گوید: قیام یزید بن معاویه فقط به غرض دنیا بود. بنابراین تأویل‌پذیر نیست و بغی مجرد است[۴۳]. شوکانی نیز می‌گوید: “برخی از اهل علم افراط ورزیده و حکم کرده‌اند که حسین سبط باغی بر شراب‌خوار همیشه مست، و هتک‌کننده حرمت شریعت مطهره، یزید بن معاویه بود. شگفتا از سخنانی که از شنیدن آن موی بر بدن سیخ و هر صخره‌ای متلاشی می‌شود!” [۴۴] ابن‌عقیل و ابن‌جوزی به دلیل قیام حسین علیه یزید برای اقامه حق، خروج بر امام غیرعادل را جایز دانسته‌اند. ابن‌جوزی در کتاب خود السر المصون بیان کرده است: از جمله اعتقادات عامیانه‌ای که بر جماعتی از علمای منسوب به اهل سنت غلبه نموده، این است که می‌گویند: یزید بر جاده صواب بود و حسین در خروج بر ضد او اشتباه کرد. اگر در کتاب‌های سیره نظر می‌کردند، می‌دانستند که چگونه با او بیعت کردند و مردم بر آن ملزم شدند؛ یزید در این کار، هر گونه فعل قبیحی با مردم انجام داد. حتی اگر خلافت یزید را بپذیریم، کارهای ناشایستی که انجام داد – از قبیل غارت مدینه، کوبیدن کعبه با منجنیق، قتل حسین و خاندان او، زدن با نی بر دندان‌های حسین و حمل سر او بر روی چوب - هر یک می‌توانست موجب فسخ عقد بیعت او شود[۴۵].[۴۶]

امام عصر و مبارزه با حاکم جائر

یکی از ویژگی‌های مؤمنان بنابر آیه ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا... يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا[۴۷]شرک نورزیدن به خداست. طبرسی ذیل این آیه می‌نویسد: “... امام چهارم این آیه را خواند و فرمود: بر اساس روایاتی که در ذیل این آیه شریفه وارد شده است، به خدا آنها شیعیان ما هستند که خداوند به دست مردی از ما که مهدی این امت است، این وعده‌ها را درباره آ‌ن‌ها انجام می‌دهد”[۴۸]. بر پایه بخشش‌های پایانی دعای افتتاح[۴۹]. مقصود از شاخص مؤمن در این آیه، حضرت مهدی موعود (ع) است، یا دست‌کم یکی از مصادیق بارز آن، حضرت حجت به شمار می‌رود. همچنین مراد از شرک بالله، که دامن ولی‌اش را از آن مبرّا دانسته است، پذیرش بیعت و اطاعت حاکمان جائر است؛ چنان‌که به فرموده خود حضرت[۵۰]، بیعت حاکمان جور بر ذمه ایشان نیست[۵۱].

بنابراین، شیعه معتقد است که نه تنها امام عصر زیر بار ستم و بیعت طاغوت‌های زمان نمی‌رود، بلکه آن امام همام نظم و ساختار جهان را دگرگون خواهد کرد و آن را از ظلم و بی‌عدالتی نجات خواد داد. شیعه در انتظار چنین روزی به سر می‌برد و برای فرارسیدن چنین روزی مبارزه می‌کند. در واقع، این انتظار، پیروزی حکومت عدل الهی بر حکومت‌های کفر و ستم و تحقیق آرمان‌های بزرگ عدالت‌خواهی، اصلاح‌طلبی و ظلم‌ستیزی است. این انتظار، انتظار قیام و انقلابی جهانی برای ظهور قدرت اسلام است. به فرموده امام خمینی “انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است”[۵۲].[۵۳]

سیره مسلمانان

سیره مسلمانان امروز و صدر اسلام نشان آن است که ایشان با حاکم جائر مبارزه می‌کردند و در برابر اعمال و خواسته‌های غیر مشروع آنان تسلیم نمی‌شدند. در اینجا تنها به چند نمونه آن، اشاره می‌کنیم. در واقعه حره که یزید بن معاویه حرم رسول خدا (ص) را مباح کرد، برگزیده‌های مسلمانان و تابعان و فرزندان صحابه همچون عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه، عبدالله بن ابی عمرو بن حفص، منذر بن زبیر و عبدالله بن مطیع بر ضد یزید خروج کردند. عبدالله بن حنظله دراین‌باره می‌فرمود: “به خدا سوگند! ما بر یزید خروج نکردیم تا اینکه ترسیدیم از آسمان بر ما سنگ ببارد؛ مردی که مادران، دختران و خواهران را به نکاح می‌آورد و شراب می‌نوشد و نماز نمی‌خواند و فرزندان پیغمبران را می‌کشد”[۵۴]. مسلمانان در زمان خلیفه سوم نیز بر حاکم جائر خروج کردند. مردم پس از آنکه دریافتند خلیفه مسلمانان به آنان ظلم می‌کند، علیه او اجماع و خروج کردند و او را کشتند[۵۵]. محمد عبده نیز با استناد به سیره امام حسین (ع) دراین‌باره می‌گوید: رأی غالب امت‌ها در این روزگار، وجوب خروج بر ملوک مستبد و مفسد است. امت عثمانی بر سلطان خود خروج کرد و سلطنت را از او گرفت، و به موجب فتوای شیخ‌الاسلام او را از خلافت خلع کرد[۵۶]. بدین ترتیب، مسلمانان در هر عصر و دوره‌ای به خواری در برابر پادشاهان جائر خویش تن نداده و در برابر ظلم و ستم آنان مقاومت کرده‌اند و او را خلع می‌کردند یا با وی می‌جنگیدند. بنابراین، دست‌کم سیره مسلمانان صدر اسلام بر این نکته دلالت دارد که اگر شرایط فراهم بود، نه تنها با حکام جائر بیعت نمی‌کردند، بلکه از اوامر آنان سر می‌پیچیدند و با آنها مبارزه می‌کردند[۵۷].

منابع

پانویس

  1. ر. ک: نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۱۸، ص۱۳۲.
  2. «قال رسول الله (ص): إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ كَتَبَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الْجِهَادَ فِي الْفِتْنَةِ مِنْ بَعْدِي كَمَا كَتَبَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادَ مَعَ الْمُشْرِكِينَ مَعِي فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْفِتْنَةُ الَّتِي كُتِبَ عَلَيْنَا فِيهَا الْجِهَادُ قَالَ فِتْنَةُ قَوْمٍ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ هُمْ مُخَالِفُونَ لِسُنَّتِي وَ طَاعِنُونَ فِي دِينِي فَقُلْتُ فَعَلَامَ نُقَاتِلُهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ- وَ هُمْ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى إِحْدَاثِهِمْ فِي دِينِهِمْ وَ فِرَاقِهِمْ لِأَمْرِي وَ اسْتِحْلَالِهِمْ دِمَاءَ عِتْرَتِي» (محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۹۶).
  3. «إِذا رَأَيْتَ أُمَّتِي تَهابُ الظّالِمَ أَنْ تَقُولَ لَهُ إِنَّكَ ظالِمٌ، فقَدْ تُوُدِّعَ مِنْهُم» (محمد محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ج۶، ص۲۹۰).
  4. «ما من مسلم یظلم مظلمه فیقاتل فیقتل الا قتل شهیدا» (به نقل از: هاشم معروف الحسنی، جنبش‌های شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه سیدمحمدصادق عارف، ص۱۳۸).
  5. و التعرض لسخطه [سلطان جائر] و القتل فی هذا الطریق شهادة فی سبیل الله لا التهلکة و هذا من أفضل الجهاد کما جاء به الحدیث: أفضل الجهاد کلمة عدل عند إمام جائر (ر. ک: یحیی بن سعید الحلی الهذلی، الجامع للشرائع، تحقیق و تخریج ثلة من الفضلاء، ص۶۲۶).
  6. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۷.
  7. «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم می‌کند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره حجرات، آیه ۹.
  8. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، جنگ و جهاد در قرآن، تدوین و نگارش محمدحسین اسکندری و محمدمهدی نادری قمی، ص۱۳۲-۱۳۳.
  9. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۹.
  10. «(اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  11. «فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی، ج۵، باب الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۸۴).
  12. «وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ لِقِتَالِ الْحَجَّاجِ مَعَ ابْنِ الْأَشْعَثِ أَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ النَّاسَ عَلَى الْجِهَادِ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي الصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ الشَّامِ: أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ‌» (نهج البلاغه، مقدمه شریف رضی بر نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، ص۳۶۳)..
  13. «عن أبي مخنف، عن عقبة بن أبي العيزار قال: إن الحسين (ع) خطب أصحابه و أصحاب الحرّ بالبيضة، فحمد اللّه و أثنى عليه، ثمّ قال: “أيها الناس إن رسول اللّه (ص) قال: “من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرم اللّه ناكثا لعهد اللّه مخالفا لسنة رسول اللّه (ص) يعمل في عباد اللّه بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا على اللّه أن يدخله مدخله”» (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۸۱).
  14. ر. ک: آصفی، محمد مهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۲۸۶.
  15. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۹.
  16. برای مطالعه بیشتر درباره اقوال مختلف فقها دراین‌باره، ر. ک: نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۴۵.
  17. ر. ک امام خمینی، المکاسب المحرمه، ج۱، ص۱۰۵.
  18. سید رضی، خصائص الأئمة (ع)، ص۱۱۳؛ ابن‌بطریق یحیی بن حسن حلی، العمدة، ص۳۲۹.
  19. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر. ک: محسن الخرازی، الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۱۴۶-۱۵۲.
  20. ر. ک: شمس‌الدین، محمد مهدی، التاریخ و حرکة التقدم البشری و نظرة الاسلام، ص۱۱۷.
  21. «فان قیل هل یجب فی إنکار المنکر حمل السلاح؟ قلنا: نعم إذا احتیج إلیه بحسب الإمکان، لأن الله تعالی قد أمر به، فإذا لم ینجح فیه الوعظ والتخویف، ولا التناول بالید وجب حمل السلاح، لأن الفریضة لا تسقط مع الإمکان إلا بزوال المنکر الذی لزم به الجهاد إلا أنه لا یجوز أن یقصد القتال إلا و غرضه إنکار المنکر» (ر. ک: ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی القرآن، ج۲، ص۵۴۹).
  22. «و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید» سوره مائده، آیه ۲.
  23. «ذهبت طوائف من اهل السنة و جمیع المعتزله و جمیع الخوارج و الزیدیة إلی ان سل السیوف فی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر واجب اذا لم یمکن دفع المنکر الا بذلک... و هذا قول علی بن ابی‌طالب وکل من معه من الصحابه...» (ر. ک: أبومحمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۱۳۲).
  24. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۸۱.
  25. «مَنْ رَأَى مُنْكَراً فَلْيُنْكِرْهُ بِيَدِهِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ وَ لِذَلِكَ اضعف كَارِهٌ.» (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۷، ص۸۵).
  26. «رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ لِقِتَالِ الْحَجَّاجِ مَعَ ابْنِ الْأَشْعَثِ أَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ النَّاسَ عَلَى الْجِهَادِ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي الصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ الشَّامِ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ [نُوِّرَ] نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ» (ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۷، ص۸۹).
  27. «فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاكَ‌] فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ... وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۱۳۴).
  28. «إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» (ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۶، ص۱۷۷).
  29. «إنّ النّاس إذا رأوا الظّالم فلم يأخذوا على يديه أوشك أن يعمّهم اللَّه بعقاب» (محمد محمدی ری‌شهری، میزان الحکمة، ج۳، ص۲۱۳ و ج۱، ص۲۷۳).
  30. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَا مِنْ قَوْمٍ يَكُونُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ رَجُلٌ يَعْمَلُ بِالْمَعَاصِي هُمْ أَعَزُّ مِنْهُ وَ أَمْنَعُ لَا يُعَيِّرُونَ عَلَيْهِ إِلَّا أَصَابَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِقَابٍ» (ورام بن ابی فراس، مجموعة ورام، ج۲، ص۱۹۸).
  31. «ما من رجل یکون فی قوم یعمل فیهم بالمعاصی یقدرون علی ان یغیروا علیه فلا یغیروا الا اصابهم الله بعذاب من قبل ان یموتوا» (ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالحمید السلفی، ج۲، ص۳۳۳).
  32. «قال رسول الله (ص)... فحیث ما دار القرآن فدوروا به، یوشک السلطان و القرآن أن یقتتلا و یتفرقا، إنه سیکون علیکم ملوک یحکمون لکم بحکم و لهم بغیره، فإن أطعتموهم أضلوکم، وإن عصیتموهم قتلوکم، قالوا: یا رسول الله فکیف بنا أن أدرکنا ذلک؟ قال: تکونون کأصحاب عیسی، نشروا بالمناشیر، ورفعوا علی الخشب موت فی طاعة خیر من حیاة فی معصیة » (عبدالرحمن بن أبی‌بکر جلال‌الدین السیوطی، الدر المنثور فی التأویل بالمأثور، ج۳، ص۴۲۵: موقع التفاسیر:.(http://www.altafsir.com
  33. «لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلِّيَ اللَّهُ أُمُورَكُمْ شِرَارَكُمْ ثُمَ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ دُعَاؤُكُمْ» (علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۳۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲، ص۲۴۸).
  34. «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ» (امام حسن عسکری (ع)، تفسیر امام عسکری (ع)، ص۴۸۰؛ ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ص۵۰).
  35. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۷ (حماسه حسینی، ج۲)، ص۲۱۶.
  36. «وَ إِذَا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَّبِعُوا الْأَخْيَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ» (ابوالفتح کراجکی، معدن الجواهر، ص۶۶؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۲، ص۴۲۰؛ میرزاحسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۳۳۴).
  37. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۱۲.
  38. «لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أُقِرُّ لَكُمْ إِقْرَارَ الْعَبِيدِ» (ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷).
  39. «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ أَنْ يُؤْثَرَ طَاعَةُ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ كَثْرَةِ الْعَدُوِّ » (ابن‌نما حلی، مثیر الأحزان ص۵۴؛ سیدعلی بن موسی بن طاووس، اللهوف، ص۹۷؛ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۰).
  40. «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‌ءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)» (محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۲؛ محمود شریفی و دیگران، موسوعة کلمات الامام الحسین، ج۱، ص۳۷۵.
  41. عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن‌خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، ج۱، ص۴۷۱-۴۱۸.
  42. عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن‌خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، ج۱، ص۴۱۷.
  43. ر. ک: ابو محمد علی بن احمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری، المحلی بالآثار، ج۱۱، ص۳۳۵.
  44. محمد بن علی بن محمد بن الشوکانی، نیل الاوطار من احادیث سید الاخبار شرح منتقی الأخبار، ج۷، تعلیقات سیرة لمحمد منیر الدمشقی، ص۱۴۷.
  45. به نقل از: آصفی، محمد مهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۳۱.
  46. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۱۸.
  47. «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند وعده داده است... (آنان) مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نمی‌گردانند» سوره نور، آیه ۵۵.
  48. «المروی عن اهل البیت (ع) أنها فی المهدی من آل محمد (ص) وَ رَوَى الْعَيَّاشِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) أَنَّهُ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ قَالَ هُمْ وَ اللَّهِ شِيعَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يَفْعَلُ اللَّهُ ذَلِكَ بِهِمْ عَلَى يَدَيْ رَجُلٍ مِنَّا وَ هُوَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِيهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَأْتِيَ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي اسْمُهُ اسْمِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ قَالَ وَ رَوَى مِثْلَ ذَلِكَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)‌». (امین الاسلام ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه جمعی از مترجمان، ج۷، ص۲۴۰).
  49. «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِيَ إِلَى كِتَابِكَ وَ الْقَائِمَ بِدِينِكَ... لَا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئاً» (ر. ک: سیدعلی بن موسی بن طاووس، إقبال الاعمال، ص۶۰؛ ابی‌جعفر محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص۵۸۰).
  50. لیس فی عنقی بیعه طاغیه زمانی کلینی از اسحاق بن یعقوب نقل کرده که محمد بن عثمان از ناحیه مقدسه وارد کرده است: «... إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِي إِلَّا وَ قَدْ وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي» (ر. ک: ابومنصور، احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج، ج۲، ص۴۷۰؛ قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۳؛ ابی‌جعفر محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۹۰).
  51. ر. ک: میرزا محمد حسین نایینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، تصحیح و تحقیق سیدجواد ورعی، ص۵۶-۵۷.
  52. امام خمینی، صحیفه نور، ج۸، ص۳۷۴.
  53. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۰.
  54. تذکره الخواص، ص۲۸۹؛ به نقل از: آصفی، محمد مهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۴۰-۳۴۱.
  55. ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۸، ص۴۰۵.
  56. ر. ک: محمد رشید رضا، المنار، ج۶، ص۲۶۸؛ به نقل از: آصفی، محمد مهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۳۹.
  57. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۱.