نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۲۰:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۲۰:۳۶ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
احمد بن هلال عبرتایی بغدادی: ابن هلال در ۲۶۷هجری قمری به سرای داوری شتافت و تنها هفت سال از غیبت صغرا را درک کرد. او که نخست از سوی امام زمان(ع) وکالت داشت، دانشوری گران مایه بود و مردم به روایاتش اعتماد می کردند. وقتی عثمان بن سعيدوفات یافت، ابن هلال از پذیرش نمایندگی محمد بن عثمان سر باز زد و گفت: "دلیلی بر نیابت وی نداریم". امام زمان(ع) در توقیعی او را نابودگر ایمان خویش و دور از رحمتخداوند خواند و چنین نگاشت: " لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا "[۹][۱۰]. پس از آنکه امام زمان(ع) ابن هلال را از وكالت عزل کرد، او در مقامنایب، حضرت به کار خویش ادامه داد. امام زمان(ع) به مردم چنین نگاشت: "از آن شخص صوفی احمد بن هلال بر حذر باشید" [۱۱]. ابن هلال، با آنکه در تقدس و تعبد جایگاهی والا داشت و ۴۵ بار حج گزارد که ۲۵ بار آن پیاده بود، سرانجام در گرداب گمراهی فرو غلتید. پس از مرگ وی، حضرت مهدی (ع) در توقیعی چنین فرمود: "خدا از فرزند هلال نگذرد که بدون اجازه و رضایت ما در کار ما مداخله و تنها به میل خود عمل میکرد، تا آنکه پروردگار با نفرین ما زندگیاش را به انجام رساند! اما در زمان حیاتش نیز انحرافش را به خواصشیعیان خود اعلام کردیم. این را به هر که درباره او میپرسد، برسانید. هیچ یک از شیعیان ما معذور نیست در آنچه افراد مورد اعتماد از ما نقل میکنند، تردید کند، زیرا میدانند ما اسرار خود را با آنان میگوییم.[۱۲] آن حضرت در توقیعی دیگر فرمود: "ابن هلال ایمان خود را پایدار نداشت و با آن که مدتی طولانی خدمت کرد، به دست خود ایمانش را به کفر دگرگون ساخت و خدا نیز او را کیفر داد.[۱۳]
محمد بن مظفر کاتب: ابودلف از ساکنان محله كرخ بغداد بود. جمعی از مرم آن محله پنج تن "اصحاب کساء" ما را خدا میخواندند و به "مخمّسه" شهرت داشتند. ابودلف از این گروه به شمار میآمد. بدین سبب، بسیاری از شیعیان به نادرستی اعتقادهایش ایمان داشته ادعایش را باور نکردند. پس از آنکه اعتقادهای کفرآمیز ابن مظفر و نیز جنونش آشکار شد، مردم وی را طرد کرده و از او بیزاری جستند.[۱۹][۲۰]»[۲۱].
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
۱. حجت الاسلام و المسلمین حسنی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نذیر حسنی، در کتاب «مصلح کل» در اینباره گفته است:
«ادعای بابیت و نیابتامام (ع) چیز جدیدی نبوده است و شیعیان، پیش از آن هم با آن مواجه بودهاند. در گذشته نیز منافقان، دروغگویان و دنیاپرستان و طمعکاران برای به دست آوردن جایگاهاجتماعی و سیاسی و اموال، ادعای بابیت و نیابت از امام کرده بودند. برخی به دروغ مدعی نیابتائمه (ع) میشدند و اهل بیت (ع) نیز دستورلعن و دوری از آنها داده بودند. از جمله این افراد فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی است که عبد الله بن جعفریحمیری در مورد او نقل میکند: امام حسن عسکری (ع) خطاب به علی بن عمرو قزوینی با دست خط خود نوشت: ایمان داشته باش که آنچه خدای بلندمرتبه را به واسطه آن پرستش میکنی، رازهای پوشیده آن نزد من است همانگونه که آنرا در مورد کسی که دربارهاش از من توضیح خواسته بودی، آشکار میسازم. فارسباطل است و خداوند او را لعنت کند، تو باید پیوسته او را لعن کنی. او را نفرین کن و با او دشمن باش و یارانمان را از او برحذر دار و مانع کارش شو و اینرا به آنها برسان و از جانب من بگو، من در پیشگاه خدا در مورد این مسئله از شما بازخواست میکنم و وای بر شخص نافرمان[۲۲] و منکر.
غیبت امام (ع) و جو سیاسی آشفته در زمان امام دوازدهم به راحتی به هر شخصی اجازه میداد از آب گلآلود ماهی بگیرد و در این شرایط، فتنهانگیزی در میان شیعیان کار سختی نبود و به خاطر این بود که توقیعاتامام مبنی بر طرد و لعن و دوری جستن از اینگونه افراد صادر شد.
در اینجا به تعدادی از اینگونه افراد که اخبار آنها به دستمان رسیده، میپردازیم.
شیخ صدوق میگوید: شیخ ما محمد بن حسن بن احمد بن ولید نقل میکند که از سعد بن عبد الله شنیدم: ندیده و نشنیدیم همانند کسی که از تشیع خود برگردد و ناصبی شود مگر احمد بن هلال[۲۵]. بعد از انتشار خبر او بین شیعیان توقیعی از طرف امام (ع) صادر شد و آن، چنین بود: از ابن هلال- خدا او را نیامرزد- و هرکه از او برائت نجوید، در درگاه خداوند اعلام برائت میکنیم. اسحاقی و همشهریانش و هرکه را از تو پرسید و میپرسد از احوال این فاسق مطلع ساز[۲۶].
پژوهش علمی منطقی و روشمند علمای شیعه. فسادعقیده شخص و عدم قبول روایات از او را از هم جدا دانسته است. سید خوئی میگوید: درست نیست که به دلیلاعتقاد داشتن کسی به چیزی بر او اشکال وارد شود و او را فاسد دانست و روایت او را رد کرد. با وجود این اثبات فساد شخص برای ما اهمیتی ندارد. زیرا فسادعقیده یا کار تأثیری در از میان بردن حجیت روایت ندارد؛ در حالیکه راوی ثقه باشد[۲۷].
چقدر خوب بود که نویسندگان و مؤلفان نیز به این روش اقتدا میکردند و دست از طعن و لعن اشخاص منتسب به فرقههای دیگر برمیداشتند و در کتابهای خود به اشخاص راوی تنها به خاطر شیعه بودنشان، این همه حمله نمیکردند.
این اخلاق ناپسند او را به سوی دروغپردازی و نسبت دادن اکاذیب به خداوند کشاند تا اینکه کافر و ملحد شد. این مضمون توقیعامام در مورد اوست: محمد بن علی معروف به شلمغانی که خدا عذابش را به سرعت رساند و به او مهلت ندهد، از اسلاممرتد شده و ملحد دین خدا شده و ادعاهایی کرده که باعث کفر او شده است، دروغ روا داشته است و تهمت و بهتان زده است. کسانی که از راه خدا خارج شدهاند گمراه شده و بسیار زیان دیدهاند و ما از او به خدا و رسولش برائت میجوییم؛ در همهحال در ظاهر و باطن، آشکار و نهان و در هر زمان بر او و پیروان او لعنت و نفرین باد و این سخن را از جانب ما به او برسان[۳۰].
او در مورد اسلام و تعالیم آن سخنهای عجیبی میگفت تا اینکه حکومت او را دستگیر کرد و در بغداد به صلیب کشیده و به قتل رسانده شد. حسین بن روح حسادتی همانند او در دل نداشت و توصیه کرد از کتابها و روایات او استفاده شود. عبد الله کوفی میگوید: از حسین بن روح در مورد کتابهای ابن ابی عزاقر، پس از آنکه نکوهش شده بود و مورد لعن قرار گرفته بود، سؤال کردم: با نوشتهها و روایات او چه کنیم، خانههایمان پر از کتابهای او است؟ گفت: در مورد او، آنچه امام عسکری (ع) در مورد شخصی مشابه او فرمودند را میگویم؛ از حضرت در مورد کتابهای بنی فضال پرسیدند و گفتند: با کتابهایشان چه کنیم؟ فرمود: هرچه روایت کردند استفاده کنید و هرچه را دیدند، رها کنید[۳۱].
حسین بن منصور حلاج: وی ادعای نیابتامام زمان (ع) را داشت و با پیروانامام مکاتبه کرد و از دروغ به عنوان معجزه، برای گمراه کردن آنها استفاده نمود، اما در آخر کار رسوا شد و شیعیان او را تحریم و لعنت کردند. از جمله مکاتباتش با یاران امام، نامه او به ابو نصر هبه الله بن محمد کاتب بن بنت ام کلثوم بنت ابو جعفر عمری است. وقتی اراده خداوندی بر رسوا و خوار شدن حلاج قرار گرفت، چنین پنداشت ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی را میتواند مانند دیگر انسانهای ضعیف فریب دهد، و میتواند او را به خود جذب کرده و با دروغبافی به سوی خود بکشاند. بنابراین پیغامی برای او فرستاد و او را به سوی خود دعوت کرد و چنین گفت: من نایبامام زمان (ع) هستم (اول از این راه افراد سادهلوح را جذب و بعد سراغ دیگران میرفت) دستور داده شد، که با تو مکاتبه داشته باشم و اموری که تو بدان نیازی داری، برای تو پدیدار سازم تا نفس خویش را با آن تقویت بخشی و در مأموریتی که من دارم، دچار شک و تردید نشوی.
ابو سهل جوابش را چنین نوشت: کاری میخواهم انجام دهی که انجام آن برای اشخاص مانند تو، با وجود ادله و برهانهایی که دارید بسیار ساده است. من مردی هستم عاشق کنیزکان اما پیری این فرصت را از من گرفته و باعث دور شدن آنها از من میشود؛ بنابراین نیاز دارم که هر هفته خضاب کنم و برای پنهان کردن این مطلب مشکلات زیادی تحمل میکنم وگرنه واقعیت برملاشده و وصال تبدیل به جدایی میشود. از شما میخواهم که مرا از خضاب کردن بینیاز کنید و موهایم سیاه شوند اگر چنین کنید، من فرمانبردار و مطیع و پیرو شما خواهم بود .... حلاج با دیدن چنین جوابی دریافت که تیرش به خطا رفته و نمیتواند او را از عقیدهاش منصرف کند بنابراین از او دست کشید و هیچ جوابی برایش نفرستاد[۳۲].
روشن است که شیعیان و بزرگان آنان به کسانی که مدعی نیابت و نمایندگی (وکالت) بودند توجهی نداشتند بلکه تنها راه پی بردن به درستی یا نادرستی فرد را امتحان کردن و سنجیدن عملکرد وی و سپس قانع شدن میدانستند.
همین احتیاط و دوراندیشی است که باعث دوام این مذهب و دوری از دروغمنافقان و دجالهایی مانند حلاج شده است حلاج به مردمقم چنین نوشت: من فرستاده امام و نماینده اویم. به محض رسیدن این نامه به دست علی بن حسین بن موسی بن بابویه، او آنرا پاره کرد و به نامهرسان (حامل نامه) گفت: چه چیز تو را به سوی این نادانیها و نابخردیها کشاند[۳۳].
از جمله دروغهای وی این بود: شخصی را به خانهاش دعوت کرد تا به او ایمان آورد، آن شخص پرسید: نشانهات چیست؟ گفت: علامت من این است دستم را به طرف دریا میبرم و ماهی بزرگی بیرون میآورم و این کار را همان موقع که در خانه بود انجام داد، ناگهان آن شخص دید که جوی آبی در خانه است و ماهی دارد و به این ترتیب رسوا شد و دروغش برملا گشت.
حلاج فردی دروغگو بود و گفته شده ادعای خدایی هم داشت و نوشتهای از او به دست آمده که در آن مسائل خلاف شرع نوشته شده است مانند: اگر انسان سه روز به صورت پیاپی روزهدار باشد و با گیاهان و نباتات افطار کند، خداوند او را از روزهداری در ماه رمضان بینیاز میکند و نیز هرکس از اول شب تا سپیدهدم دو رکعت نماز بخواند خداوند او را از نماز خواندن بینیاز میکند. هرکس هرچه دارد در یک روز صدقه دهد خداوند او را از حج گزاردن بینیاز میسازد. او با وجود اینگونه دروغها و نیرنگها. ادعای زهد و پارسایی داشت و وقتی کارهایش برملا گشت و دروغهایش فاش شد و به تحریف اصول بدیهی و فروعاسلام میپرداخت به جزای اعمالش رسید و در سال ۳۰۹ ه.ق به قتل رسید[۳۴].
عدهای سادهلوح و نادان که بعد از او متفرق شدند و دیگر هم جمع نشدند- دور او را گرفته بودند. افراد دیگری نیز وجود دارند که ادعای نیابت کردند و شیعیان راستین، واقعیت امر آنها را برملا کردند. صاحب کتاب الحدائق میگوید: اصحابائمه (ع) بسیار در این مورد سخت میگرفتند و حتی در این کار تندروی کردند تا جایی که گاهی به محض تهمت مبنی بر این ادعاها، از فرد فاصله میگرفتند[۳۷]»[۳۸].
↑ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۹؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص۳۶۷؛ محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۲۹۷ و اسماعیل طبرسی نوری، كفاية الموحدین، ج ۳، ص ۳۵۰
↑شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشی)، ص ۵۲۰
↑ برای توضیح بیشتر ر ک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۰۵؛ اسماعيل طبرسی نوری، كفاية الموحدین، ج ۱، ص ۳۵۱ و محمد حیدر، تاریخ الغيبية الصغری، ص ۵۰۰.
↑ابو طاهر! تو را به خداوند سوگند می دهم، آیا حضرت صاحب الزمان(ع) به تو نفرمود اموالی که نزد توست به من تحویل دهی؟ ابن بلال پاسخ داد: آری؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۰۰
↑ الغیبه، ص ۳۵۰، ۳۵۱، ۳۸۷ و ۴۰۰؛ محمد بن علی بن عیسی اربلی، جامع الرواة، ج ۲، ص۱۵۳؛ محمد صدر،تاریخ الغيبة الصغرى، ص ۵۰۲؛ شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص ۴۲۷ و سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۸.
↑هیچ یک از شیعیان ما معذور نیست در آنچه افراد مورد اعتماد ما از ما باز می گویند، تردید کند؛ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۱۶
↑ ابن هلال روایاتی که افراد مورد اعتماد درباره نیابت محمد بن عثمان نقل می کردند، نادیده گرفت. مقصود این بود که اگر احمد بن هلال می گوید: من نشنیده ام که محمد بن عثمان بن سعيد وكالت و نیابت از طرف امام زمان(ع) دارد، ولی او روایاتی را که افراد ثقه و مورد اعتماد درباره نیابت محمد بن عثمان نقل کرده اند، شنیده است و نباید در آنها تردید کند.
↑ برای شرح حال و توقیعات درباره او و بیان انحرافات این شخص ر.ک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، اص۵۳۵؛ همو، الغیبه، ص۲۴۵؛ همو، الفهرست، ص۳۶؛ نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۴۸؛ محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۵۰۰؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه ، ج ۲، ص ۴۹ و اسماعیل طبرسی نوری، كفاية الموحدین، ج ۳، ص ۳۵۰
↑ سید محسن امین، اعیان الشیعه ، ج ۲، ص۴۸؛ كفاية الموحدین، ج ۳، ص ۳۵۰ و محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغرى، ص ۵۳۲
↑ "شلمغان" نام روستایی نزدیک واسط و "شلمغانی" منسوب به آن محل است.
↑اعتقادهای آنان را کنار گذارید و آنچه نقل کردهاند، بپذیرید؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۳۸۹
↑ زیرا نقل احادیث توسط شلمغانی در زمانی صورت گرفته است که وی هنوز گمراه نشده بود
↑ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۶؛ محمدصدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۵۱۲؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص۴۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۶، ص ۲۳۰ و ج ۸، ص ۲۹۰؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۳۸۹ و همو، رجال الطوسی، ص ۵۱۲.
↑ نام برخی دیگر از معروف ترین مدعیان بابیت چنین است: ۸. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بين الفرق، ص ۳۴. او در سال ۲۵۱ هجری قمری ادعای نیابت کرد.. ، يحيى بن ذکرویه یحیی در سال ۲۸۱هجری قمری مدعی نیابت شد.. ۱۰. محمد بن سعد شاعر (متوفای ۵۴۰ق.) ۱۱. احمد بن حسین رازی (متوفای ۶۷۰ق.) ۱۲. سید شرف الدين ابراهیم اعتضاء السلطنه، مدعیان نبوت و مهدویت، ص ۲۶۳. او در سال ۶۶۳ قمری در گذشت. افزون بر بابیت، ادعای مهدویت نیز بر زبان راند. ۱۳. حسین بن علی اصفهانی کاتب (متوفای ۸۵۳ق.) ۱۴، علی بن محمد سجستانی (متوفای ۸۶۰ق.) ۱۵، سید محمد هندی (متوفای ۹۸۷ق.) ۱۶، محمدبن فلاح مشعشع (متوفای ۸۷۰ق.) ۱۷. درویش رضاقزوینی (متوفای ۱۰۴۱ق.) ۱۸. شیخ محمد مهدی مشهدی (متوفای ۱۲۹۱ق.) ۱۹. سید علی مشهدی ۲۰، شیخ محمد قاسي مغربی (متوفای۱۰۹۵م.) البته گروهی از مدعیان با بیت، به تدریج گام فراتر نهاده از مهدویت خویش سخن گفتند. نام و سرگذشت شماری از اینان، در بخش مدعیان مهدویت» ذکر خواهد شد.