عصمت در کلام اسلامی
عصمت که در لغت به معنای بازداری و نگهداری یا مصونیت و برکنار بودن تعریف شده، در اصطلاح نیز به همین معنا به کار برده و گفتهاند: عصمت به معنای محفوظ بودن شخص معصوم از گناه است و به همین دلیل آن را به پاکدامنی و ناآلودگی معنا کردهاند. اما درباره چیستی و مراتب یا گستره آن اختلافنظر وجود دارد؛ برخی از دانشمندان علوم اسلامی حقیقت عصمت را نیروی درونی عقلی یا ملکه نفسانی برخاسته از لطف و تفضل الهی، علم لدنی، اراده و انتخاب یا مجموع عوامل طبیعی، انسانی و الهی معصوم دانستهاند.
از جمله مواردی که پیروان مذاهب اسلامی متعدد، لفظ عصمت را در باره آنها به کار برده اند: فرشتگان، وحی، قرآن، پیامبران و امامان هستند. همه امّت اسلامی بر عصمت پیامبران از شرک، کفر و خطا در دریافت و ابلاغ وحی و همچنین از گناهان کبیره اتفاق نظر دارند. اما درباره مصونیتشان از دیگر گناهان و همچنین مصونیت از خطا در امور روزمره دچار اختلاف نظر شدهاند. به باور بیشتر مسلمانان، پیامبران در این دو زمینه نیز معصوم هستند. اما مشهور علمای شیعه بر آن است که پیامبران از همه گناهان معصوم هستند و با تقوای والای خود و توفیق الهی هیچگاه از روی عمد یا سهو دچار خطا و فراموشی در دریافت و ابلاغ وحی یا مرتکب گناه یا لغزش و اشتباه در امور فردی و اجتماعی نمیشوند. پیروان مذهب شیعه اثناعشری همین گونه از عصمت را برای امامان دوازدهگانه از اهل بیت(ع) که جانشینان پیامبر خاتم هستند نیز اثبات کرده و آن را از شرایط امامت میشمارند. در سایر فرقهها و مذاهب اسلامی، دانشمندان آنان دیدگاههای متفاوتی درباره عصمت انبیا، پدران انبیا، اولیای الهی، زنان پیامبر خاتم، اهل بیت او، صحابه، اولواالامر و غیره ارائه دادهاند.
البته باورمندان به عصمت پیامبران یا امامان، این موهبت الهی را موجب سلب اختیار از معصوم نمیدانند؛ زیرا او با توجه به کمالات و آگاهی خود اراده میکند که از گناه و زشتی دوری کند. بنابر این، گرچه او بر ارتکاب معصیت تواناست، اما گناه نمیکند؛ ازاینرو، مستحق ستایش و پاداش است.
از جمله دلایل مذکور برای اثبات ضرورت عقلی عصمت پیامبران اینکه اگر فرستادگان الهی معصوم نباشند هدف از بعثت آنان تأمین نخواهد شد؛ زیرا ارتکاب گناه و زشتیها تنفر و انزجار مردم را به دنبال خواهد داشت و برخوردار نکردن پیامبر به صفت عصمت کاری مخالف حکمت خواهد بود که عقلاً بر خدا جایز نیست. شیعیان نیز برخی از ادله عقلی اثبات عصمت پیامبران را در اثبات عصمت امامان به کار بردهاند. علاوه بر آنها، چون امامت را استمرار وظایف نبوت و امام را جانشین و خلیفه پیامبر در همه شؤون نبوت (جز در مسأله تلقی وحی) میدانند، در اثبات عقلی عصمت امامان گفتهاند: چنین انسانی باید در مقام تبیین و توضیح احکام الهی و سنت نبوی، از هر گونه انحراف عمدی و سهوی معصوم باشد و گرنه نقض غرض پیش آمده، هدف تشریع احکام و برانگیختن انبیا تحقق نخواهد یافت و این عقلاً بر خدای حکیم، قبیح و به دور است.
بر اساس آیات ۸۲ و ۸۳ سوره ص، شیطان در بندگان مخلص نمیتواند نفوذ کند و چون پیامبران با توجه به آیه ۴۶ همین سوره از مخلصان شمرده شدند پس قرآن کریم به عصمت پیامبران نیز اشاره داشته است. علمای شیعه نیز، به آیات متعددی؛ همچون: آیه اولیالامر، آیه تطهیر، آیه ابتلای ابراهیم، آیه صادقین، آیه مودت و آیه صلوات، برای اثبات عصمت امامان استناد کردهاند. همچنین: روایات متعددی در اثبات عصمت پیامبران و اثبات پاکدامنی آنان از گناه موجود است. از طرفی دیگر، حدیث ثقلین، حدیث امان و حدیث سفینه ازجمله روایاتی است که در اثبات عصمت ائمه مورد استناد قرار گرفته است.
با توجه به ادله عقلی و نقلی مذکور، ایمان به عصمت انبیا نزد همه مسلمانان از ضروریات دین و همچنین ایمان به عصمت امامان نزد امامیه از ضرورات مذهب است و با مقوله غلو سازگاری ندارد.
معناشناسی عصمت
عصمت در لغت به معنای بازداشتن، حفظ کردن، نگهداشتن، محافظت و ممانعت است[۱] چنانکه در چندین آیه از قرآن به همین معنا آمده است: وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۲]، قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً[۳].
اما در اصطلاح عصمت براساس شخص و شی معنای متفاوتی پیدا میکند، به این بیان که اگر بخواهیم عصمت را نسبت به شخص معنا کنیم باید بگوییم عصمت یک نیروی درونی حفاظت از گناه و مصونیت از اشتباه است که مایۀ اعتماد و اطمینان پیروان به درستی گفتهها و اعمال پیامبر و امام و انطباق آنها با دین حق و دین خداست و چون معصومین به خاطر قابلیت و لطف الهی میتوانند چنین نیرویی داشته باشند و از هر خطا و گناه مصون بمانند به ایشان معصوم میگویند[۴]. به بیان دیگر، عصمت از گناه نسبت به معصوم یعنی حالتی در انسان که به سبب معرفت و بینش قوی و شناخت خدا و عواقب و آثار و زشتی معصیت، از انجام آن دوری کرده و از هر نوع آلودگی و گناه محفوظ و مصون است.
عصمت یکی از شرایط پیامبران و امامت امامان است، چراکه آنان حجت خداوند بر مردماند و سخن و عملشان برای بشر، حجت و الگوست، به این خاطر باید از هرگونه خطا و اشتباهی مصون باشند[۵].
اعتقاد مسلمین درباره عصمت معصومین یکسان نیست. شیعیان دوازده امامی معتقدند پیامبران و امامان دوازدهگانه(ع) و حضرت فاطمه(س) معصوماند؛ ولی اهل سنت، فقط پیامبران الهی را معصوم میدانند، اما نه معصوم مطلق چراکه عده ای از آنها، پیامبران را از دروغ معصوم میدانند و برخی دیگر معتقدند عصمت از دروغ، فقط در تبلیغ وحی لازم است. ولی در امور غیروحیانی عصمت از دروغ برای آنان ضروری نیست. اعتقاد شیعه بر این است که پیامبران، و اهل بیت پیامبر خاتم در هیچ موردی مبتلا به گناه، خطا و نسیان نشدهاند[۶].
اما اگر درصدد بیان عصمت برای غیر از شخصیت معصومین مانند قرآن کریم باشیم، عصمت به معنای عدم راهیابی باطل، کژی و تحریف در ساحت مقدس این کلام است[۷].
عقلگرایان و تعریف عصمت
ملکه نفسانی و عقل بالا: اولین تفسیر این است که ماهیت عصمت را دو چیز تشکیل میدهد: یکی ملکه نفسانی و دوم عقل بالا که شیخ طوسی میفرماید: "شاید صحیحترین تعبیر از عصمت این است که عصمت از ملکه نفسانی و عقل بسیار بالا تشکیل شده است که این عقل و ملکه از اسباب و زمینههای اختیاری و غیر اختیاری در معصوم میباشد"[۸].
تقریر شیخ طوسی بسیار متین و دارای امتیازها و اشکالهای احتمالی است، که آنها را یادآور میشویم.
امتیازها: #ریشههای عصمت را به دو صورت اختیاری و غیر اختیاری بیان کردند.
- اگر منظور از ملکه نفسانی در کلام ایشان ریشه اختیاری عصمت باشد میتوانیم آن را به کسب تقوای عالیه تفسیر کنیم، در این صورت با قرآن و حدیث سازگاری دارد.
- اگر منظور از عقل بالا، علم موهوب الهی باشد که به صورت غیر اختیاری به معصوم عطا میشود، امتیازی برای کلامشان است، چون عصمت علمی و عصمت از نسیان و سهو و اشتباه را شامل میگردد.
اشکالها: #معلوم نیست کدام یک از دو چیز (ملکه نفسانی و عقل بالا) از ریشههای اختیاری است و کدام یک از اسباب غیر اختیاری است.
- منظور ایشان از عقل بالا مشخص نیست که آیا عقل عملی در اجتناب از معاصی است یا منظور علم به احکام شریعت و حوادث اجتماع است، لذا به دلیل ابهام در مراد گوینده، اشکال احتمالی وارد است.
- غریزه مانع از حدوث انگیزه گناه: این تعریف، ماهیت عصمت را غریزهای میداند که از حدوث انگیزه گناه در معصوم جلوگیری میکند و با نبود انگیزه گناه، با اختیار خود، از معاصی دوری میکند. محقق لاهیجی میفرماید: "بدان که مراد از عصمت، غریزهای است که ممتنع باشد، با آن غریزه، صدور داعیه گناه و به سبب امتناع داعیه گناه ممتنع باشد، صدور گناه با فرض قدرت بر گناه"[۹].
نقد تقریر محقق لاهیجی چند اشکال دارد:
- مرادشان را از غریزه، بیان نکردند، آیا از مقوله تقواست یا علم به اسمای الهی یا علم به عواقب گناه و پاداش الهی در طاعت است و یا مراد از غریزه، عقل است؟
- از ظاهر کلام ایشان در "گوهر مراد" فهمیده میشود که مرادشان از غریزه، همان عقل غالب است که انگیزه گناه را از معصوم ممتنع میکند[۱۰].
- این بیان فقط عصمت از گناه را شامل است، ولی عصمت از نسیان و اشتباه را شامل نمیگردد.
- عقل بالا به تنهایی موجب عصمت نمیشود و چه بسا نقض اجتماعی زیادی دارد، چون افرادی که صاحب عقل بالا بودند در طول تاریخ کم نیستند و این عقل بالا موجب عصمت آنها نگردیده است.
- بیان فوق، عصمت علمی را دربرنمیگیرد، بلکه فقط عصمت را در دایره گناهان عملی محدود میکند.
- ملکه نفسانی: این تفسیر در بیان ماهیت عصمت به این معناست که عصمت، ملکهای نفسانی است که از علم به عواقب گناه و مناقب طاعات حاصل میگردد و با پیاپی آمدن وحی تأیید و تأکید میگردد. بنابراین اگر ترک اولی از معصوم سر زده؛ یعنی اگر مستحبی مثل نماز شب ترک شد یا مکروهی از معصوم سر زد یا اگر گناه صغیرهای مرتکب گردید مورد عتاب و مؤاخذه الهی قرار میگیرد تا منجر به ابتلا به گناهان کبیره و ترک واجب نگردد.
اکثر حکمای قدیم و بعضی از معاصرین همین بیان را در تفسیر حقیقت عصمت گفتهاند؛ از جمله تفتازانی و عضدالدین ایجی و فاضل مقداد این قول را به حکما نسبت دادهاند و گفتهاند: عصمت در نزد حکما ملکهای است که از فجور و معاصی منع میکند و به وسیله علم به عواقب گناه و مناقب طاعات، حاصل میشود و با پیاپی آمدن وحی تأکید میشود و در موارد ترک اولی و صغایر، مورد اعتراض قرار میگیرد[۱۱].
نقد و بررسی: این تفسیر از معتزله و شیعه یک نقطه امتیاز و چند اشکال اساسی دارد. اینکه عصمت را به ملکه علمی اجتناب از معاصی تفسیر کردند، امتیاز آن است و پشتوانه قرآنی و روایی دارد، ولی اشکالهای متعددی به این تفسیر وارد است:
- این تفسیر در باب عصمت انبیا پاسخگوست، ولی درباره عصمت امامان با اشکال مواجه است، چون وحی مختص انبیاست (وحی تشریعی).
- این بیان، عصمت از معاصی را پاسخ میدهد، ولی عصمت از نسیان و اشتباه و عصمت علمی را شامل نیست.
- در این تفسیر، نوعی ابهام در خصوص وصف اختیار معصوم وجود دارد و بیان نگردیده که این ملکه نفسانی آیا اختیاری و کسبی است یا غیر اختیاری و موهوبی، و بر فرض موهوبی بودن، آیا سلب اختیار میکند یا خیر؟
- اشکال دیگر این است که با گفتن تتأكد بتتابع الوحي بالأوامر و النواحي[۱۲] عصمت را به زمان نبوت منحصر میکند، ولی قبل از نبوت و از حین تولد را شامل نمیشود.
- علم غالب: این تفسیر از علامه طباطبایی است که خلاصه کلام ایشان را در ذیل تقریر میکنیم. ایشان با اشاره به آیه وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ[۱۳] میفرماید: علم پیامبر اکرم(ص) دو نوع است؛ یکی تعلیم به وسیله وحی و نزول ملک، و دیگری الهام خفی و القای در قلب بدون نزول ملک و فرشته. لذا قوه عصمت نوعی از علم غالب است که با علوم کسبی به دست نمیآید، بلکه وابسته به موهبت الهی است که تمام قوا را تحت اختیار دارد و صاحب عصمت را از گمراهی و خطای مطلق بازمیدارد. البته در روایات هم به این مطلب اشاره شده است که برای پیامبر و امام روحی به نام روح القدس وجود دارد که آنها را از معصیت و خطا بازمیدارد. قرآن کریم نیز به دو نوع علم و شیوه تعلیم انبیا اشاره دارد: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ...[۱۴].
و در جایی دیگر میفرماید: وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا...[۱۵].
مراد این است که در آیه اول روح معلمه، کلمه هادیه را به سوی نبی مکرم اسلام القا میکند و در آیه دوم روح القدس پیامبر اکرم را به انجام خیرات و عبادت خدای سبحان تسدید میکند. در نهایت میتوان عصمت را اینطور معنا کرد[۱۶]: "عصمت، وجود امری است در معصوم که او را از خطا و معصیت بازمیدارد"[۱۷].
تفسیر علامه طباطبایی در باب حقیقت عصمت دارای نکاتی برجسته است و پشتوانه قرآنی و روایی دارد و در نهایت متانت و دقت بیان گردیده است و در میان پنج تفسیر گذشته، بهترین بیان است. امتیازهای این تفسیر را میتوان در چند مورد بیان کرد:
- ایشان عصمت را علم موهوب الهی بیان کرده است که این علم موهوب به صورت الهام قلبی به پیامبر و امام میرسد و شاخصه این علم موهوب، عصمت امام(ع) از خطا و نسیان در حوادث و وقایع و قضاوتهای خارجی و گناه، همینطور عصمت علمی امام در شریعت و احکام است.
- این تبیین علامه طباطبایی محدودیت زمانی ندارد و از ابتدای تولد را شامل میشود.
- ایشان عصمت را به طور مطلق بیان کردهاند نه نسبی، لذا عصمت از جمیع خطاها و گناهان عمدی و سهوی را شامل میشود.
- با بیان علمی عصمت، اختیار را از معصوم سلب نکرده، بلکه معصوم را صاحب اختیار میداند.
نقد: تفسیر علامه طباطبایی با همه دقت و علمی بودن و پشتوانه قرآنی و روایی داشتن، این اشکال احتمالی در آن دیده میشود که ایشان عصمت امام(ع) را با توجه به قرآن و روایات، نوعی علم غالب موهوب الهی معرفی کرده است. البته این کلام در تبیین عصمت امام در حوادث خارجی و قضاوتها و علوم و احکام شریعت بسیار عالی است، چرا که این علم، موجب مصونیت امام از اشتباه میگردد، ولی در عصمت عملی امام این علم موهوب کافی نیست، بلکه محتاج به انتخاب و عشق و تقوای الهی است که زمینه علم موهوب الهی است، مگر اینکه علم موهوب، خود زمینه تقوا باشد که در این صورت به کلام علامه اشکالی وارد نیست.
- ملکه علمی و عملی: آخرین تفسیر در ماهیت عصمت از آیتالله جوادی آملی است. ایشان عصمت را دارای دو بخش میداند؛ یکی عصمت عملی و دیگری عصمت علمی. معصوم در بخش عصمت عملی، صاحب ملکه اجتناب است که با تلاش و مجاهدت و تقوا و مبارزه با نفس و محبت و عشقورزی به ساحت قدس ربوبی و توجه تام به اسما و صفات الهی و انجام فرمانهای پروردگار و تسلیم رضای حق بودن در تمام مراحل زندگی، زمینه را برای الهامهای خفی ایجاد میکند تا با اختیار و انتخاب خود هر آنچه را که مورد رضای حق باشد در زندگی پیاده کند و از هر آنچه که مورد غضب الهی است دوری ورزد و با این زمینهسازی، عصمت را برای خود فراهم آورد؛ به گونهای که وقوع معصیت به مرحله امتناع عادی برسد. از طرفی معصوم، عصمت علمی را با اعطای وهبه پروردگار کسب میکند تا موجب عصمت امام از خطا و نسیان در اندیشه گردد. ایشان در این باره میفرماید: "عصمت، ملکه علمی و عملی است که افراد معصوم را از هر گونه گناه عمدی و سهوی، جهل، خطا، سهو، نسیان و مغالطه در اندیشه باز میدارد"[۱۸].
بیان آیتالله جوادی آملی در میان تفاسیر متکلمان و شش تفسیر گذشته عقل گرایان، از جهاتی بهترین بیان است و اشکالاتی که در گذشته بر تفاسیر آنها آوردیم به بیان ایشان وارد نیست، چون بیان ایشان دو بعدی است؛ یعنی هم عصمت عملی معصومین و هم عصمت علمی ایشان را بیان کرده است. از طرفی عصمت را نتیجه تلاش و مجاهدت معصومین دانسته است. با این وصف، عصمت، اختیاری و ریشه آن، ارادی است. همچنین عصمت را موهوبی دانسته تا در زمینه علمی و سهو و نسیان دچار اشکال نباشد
- نظریه مختار: ما درباره ماهیت عصمت، ابتدا به بیان تفصیلی که برگیرنده عواملی است که ریشههای عصمت و در نتیجه حقیقت عصمت را تشکیل میدهند از آیات و روایات بهره میگیریم و سپس در پایان، خلاصه کلام خود را در حقیقت عصمت بیان میکنیم.
عصمت، ملکه راسخه نورانی در نفس است که دو بخش یا دو اثر کاربردی دارد:
بخش اول مربوط به اجتناب از معاصی است که اکثر متکلمان و حکمای اسلامی، آن را به خوبی بیان کردهاند. به نظر ما این قوه قدسیه عصمت مطلقه، موهبتی الهی برای شخص معصوم است که از دو چیز ایجاد میشود:
- علم به عواقب گناه و مناقب طاعات: در این باره حضرت علی(ع) در خطبه همام در اوصاف متقین میفرماید: "باورشان به بهشت مانند یقین کسی است که آن را دیده که اهل آن به خوشی به سر میبرند و ایمانشان به آتش، مانند ایمان کسی است که آن را دیده که اهل آن گرفتار عذابند"[۱۹]؛ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[۲۰].
- تقوای عالیه: این تقوا در نتیجه مبارزه با نفس با انجام طاعات وعبادات و اجتناب از معاصی حاصل میشود که در نتیجه اراده و تلاش به دست میآید و اخبار و قرآن، شاهد این مدعاست.
قرآن کریم میفرماید: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ[۲۱]. روایات نیز بر همین مطلب تأکید دارند؛ از جمله اینکه "به وسیله تقوا عصمت، نزدیک میشود"[۲۲]. از اینرو متکلمان و حکما در این باره میفرمایند: "عصمت ناشی از عالیترین مرتبه تقواست که یک ملکه نفسانی است و در نفس، رسوخ میکند؛ مثل سایر ملکات نفسانی از جمله شجاعت و عفت و سخاوت که دارای آثاری است. عالیترین اثر مرتبه تقوا دور کردن انسان از معاصی و عصیان به طور مطلق است"[۲۳].
در این باره جمال الدین اسدی سیوری حلی میگوید: "عصمت، ملکه نفسانی است که متوقف بر علم به مثالب معاصی و مناقب طاعات میباشد که این ملکه از دو چیز حاصل میشود: یکی عفت و تقوا، و دیگری علم به مثالب و مناقب طاعات"[۲۴].
علامه طباطبایی هم میفرماید: "عصمت یک سبب شعوری غیر مغلوب است و این علم از قسم سایر علوم و ادراکات کسبی نیست، پس خطاپذیر هم نیست"[۲۵].
بخش دوم از عصمت مطلقه امامان، عصمت علمی است که بیانگر عصمت آنان در بیان شریعت، حوادث، قضاوتها، وقایع اجتماعی و همینطور عصمت از خطا و نسیان و مغالطه است. البته عموم متکلمان و اکثر حکما به استثنای عده کمی، عصمت را فقط در دایره عصمت عملی معنا کردهاند. در این زمینه قرآن بهترین شاهد و بیانگر عصمت علمی پیامبر و امامان(ع) است.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ[۲۶].
علامه طباطبایی ذیل این آیه شریفه میفرماید: "این آیه مربوط به قضاوتهای پیامبر اکرم(ص) در حوادث و دعاوی است".
لذا موهبت الهی عصمت، نوعی از علم و شعور است که با سایر علوم فرق دارد؛ زیرا این علم، تمام قوای ادراکی را تحت استخدام خود دارد، از اینرو صاحب عصمت، از خطا، گمراهی و اشتباه به طور مطللق محفوظ است. از طرفی روایات نیز مؤید همین معناست؛ آنجا که فرموده: "برای پیامبر و امامان(ع) روحی است به نام روح القدس که او را از معصیت و خطا بازمیدارد"[۲۷].[۲۸]
دلیل عصمت معصومین
سه دلیل برای عصمت بیان شده است:
- دلیل عصمت قوه یا ملکهای از سوی خداوند است که مانع از صدور خطا و گناه میشود. براساس این دلیل عصمت از گناه یک عمل قهری و جبری است و نشان دهدۀ قوه و ملکۀ خدادادی است که موجب چنین عصمتی شده است و سبب میشود انگیزه و داعی برای گناه کردن معصومین از بین برود.
- دلیل دیگری که تحت عنوان تعریف عصمت بیان شده این است که معصومین برای محافظت خودشان از گناه، خطا و اشتباه یک نیروی درونی و بیرونی دارند. نیروی درونی یعنی انگیزهای برای انجام دادن معصیت ندارند و نیروی بیرونی، یعنی مانعی که نزدیک شدن به گناه را از معصومین میگیرد، چنانکه در جریان حضرت یوسف از این نیرو بیرونی استفاده شد كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ[۲۹]. همچنین درباره اهل بیت(ع) در آیۀ تطهیر آمده است: لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ[۳۰]. از تقدیم عَنْكُمُ بر الرِّجْسَ نتیجه گرفته شده است که عامل بیرونی مانع است که رجس و پلیدی به اهل بیت(ع) نزدیک شود، نه اینکه اهل بیت از رجس و پلیدی دور شده باشند.
- عده ای دیگر در بیان دلیل عصمت مدعی شدهاند اتصال معصومین به حقیقت اعمال، سبب عصمت آنان شده است، به این بیان که گناه و اشتباه زمانی رخ میدهد که انسان به وسیلۀ حسی درونی یا بیرونی با واقعیتی روبرو شده و یک سلسله صورتهای ذهنی در تصورش تداعی شود و با عقل خود آن صورتها را تجزیه و ترکیب کند آنگاه در تطبیق صورتهای ذهنی با واقعیتهای خارجی دچار خطا و اشتباه میشود؛ اما اگر انسانی مستقیماً با واقعیتهای عینی به وسیله حسی یا موهبتی خاص در تماس باشد به نحوی که ادراک واقعیت، نزد او عین اتصال با واقعیات باشد، فرض خطا یا اشتباه برای چنین فردی فرضی محال است، چرا که او به صورت مستقیم با واقعیات در تماس است[۳۱].
شبهه اختیاری نبودن عصمت معصومین
برخی با توجه به تعاریف عصمت و دلایل آن قایل شدهاند عصمت زاییدۀ اختیار معصوم نیست و معتقداند عصمت آنان به خاطر عامل قهری و جبری است که از ناحیۀ خدا در ذات معصومین نهادینه شده است؛ حتی عده ای پا را فراتر گذاشته و معتقدند چنین عصمتی به هیچ عنوان واقع نمیشود، چراکه در ماهیت تمام انسانها امیال و شهوات نفسانی وجود دارد و اگر معتقد شویم معصومین چنین امیال و دواعی شهوانی را ندارند باید ملتزم شویم آنها از دایرۀ انسانیت خارجند، در حالی که چنین ادعایی نزد هیچکس پذیرفته نیست[۳۲].
در جواب گفته شده است عصمت معصومین به واسطۀ دو امر حاصل میشود:
- امر موهبتی که همان ملکه و قوه و یا علم خدادادی است، چنانکه امام صادق(ع) فرمودند: «معصوم به واسطۀ لطف الهی از جمیع محارم الهی مصون و معصوم است چنانکه خداوند فرموده: وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ[۳۳].[۳۴] در واقع چنین موهبتی قبل از خلقت جهان مادی در عالم ذر برای آنان حاصل شد[۳۵].
- امر اکتسابی یعنی اختیار و اراده برای جلوگیری از هر گناه و اشتباهی: به این بیان که ملکه و علم موهبتی خداوند سبب تامه برای عصمت معصومین نیست و چنین عصمتی تنها با علم خدادادی و بدون اراده و اختیار معصوم حاصل نمیشود، زیرا علم موهبتی و لطف الهی قدرت برای گناه کردن را در معصوم معدوم نمیکند، به عبارتی علم موهبتی فقط ابزاری برای گناه نکردن معصومین است و نمیتواند اراده و اختیار معصومین برای گناه کردن و یا نکردن را از آنها سلب کند، اما اگر این علم موهبتی، قویتر و شدیدتر شود ارادۀ اکتسابی معصومین به مقتضای علمشان، قویتر خواهد شد و با همین اختیار و اراده معصیت نمیکنند[۳۶].
عقلی بودن عصمت
عصمت یک عمل خارقالعاده نیست، بلکه با شناخت زیربنای عصمت میتوان فهمید عصمت، مقولۀ عقلی است. عصمت عنایت خداوند برای عده ای از افراد است که به اوج قلۀ معرفت و تقوا رسیده باشند و خداوند متعال به همین دلیل به آنها چنین عنایت کرده که بتوانند باطن و زشتی گناه را ببینند و دیدن چنین زشتیهایی سبب شده است این افراد نه تنها به گناه نزدیک نشوند بلکه به فکر گناه هم نیفتند. مصداق بارز این افراد براساس آیات و روایات امامان معصومند[۳۷]. به بیان دیگر ارادۀ معصومین برای انجام ندادن گناه و خطا، بستگی به قدرت معرفت، تقوا و علم ایشان دارد یعنی هر اندازه ایمان و علم آنان قویتر و توجهشان به آثار گناهان شدیدتر باشد، نزدیک شدن آنها به گناه و خطا کمتر خواهد شد[۳۸]؛ چنانکه بسیاری از ما انسانها در مورد بعض از گناهان، مانند قتل و غارت به دلیل علم مان به زشتی چنین معصیتی ترک آن را بر انجام ترجیح میدهیم، زیرا علم ما به حقیقت گناه برایمان حاصل شده است. انسانهای معصوم هم، به دلیل علمشان به باطن گناه و آثار و عواقب شوم آنها، هیچگاه ارادۀ انجام معصیت را نمیکنند، مانند انسان تشنهای که ظرف آب خنکی را که با زهر کشنده آلوده شده نمینوشد با اینکه احساس شدید تشنگی میکند[۳۹].
عدم بازگشت امر اکتسابی به امر موهبتی
ممکن است اشکال شود بازگشت امر ارادی و اکتسابی به امر غیر ارادی است، چراکه در تعریف عصمت امر ارادی معصومین منوط به علمی شد که از طرف خداوند در جان معصومین نهادینه شده و این علم، امر کاملا تکوینی و غیر ارادی است، لذا چگونه میتوان ملتزم شد عصمت معصومین امر اختیاری است، چراکه عصمت معصومین به طور غیر مستقیم ناشی از امر جبری است که خداوند آن را به عنوان علم و یا ملکه به معصومین هبه کرده است؟
در جواب خواهیم گفت امر ارادی و اختیاری به هیچ عنوان به امر غیر ارادی و تکوینی به نام علم و ملکه وابسطه نیست، بلکه میتوان مدعی شد چنین موهبتی بر اساس شواهد دینی منوط به امر ارادی و اختیاری است، چنانکه این مدعا توسط فرازی از دعای ندبه تأیید میشود: «تو (خداوند) با آنها شرط کردی زهد را و فهمیدی که آنان به این شرط وفا میکنند پس آنان را مقرب خویش قراردادی و با وحی خویش آنان را گرامی داشتی»؛ لذا علم موهبتی خداوند بدون دلیل و توسط امر تکوینی در روح معصومین قرار نگرفته است، بلکه اراده و اختیار معصومین برای قبول چنین موهبتی نقش اصلی را در پذیرفتن و قرار گرفتن این موهبت در روح آنان دارد[۴۰].
گسترۀ عصمت
وسعت عصمت معصومین شامل امور فردی، امور اجتماعی، امور دینی و امور غیر دینی میشود، به نحوی که میتوان گفت امامت امامان معصوم زیر سایۀ عصمت آنان توسط خداوند جعل شده است. در فرمایشی از امام رضا(ع) درباره چنین تلازمی (امامت و عصمت) آمده است: «فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»[۴۱]«فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَهُ أَوْ یَکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَیُقَدِّمُونَهُ»[۴۲].[۴۳]
عصمت در درآمدی بر سیره معصومان
مهمترین دلیل بر لزوم پیروی از سیره معصومان عصمت آنان است. خداوند در قرآن پیروی از پیامبر(ص)[۴۴] و عمل به دستورهای ایشان را لازم دانسته است. اگر عصمت نباشد، الزامی برای عمل به سیره و سنت آنان نیست. ثقة الاسلام کلینی در باب اول کتاب حجت کافی روایاتی را نقل میکند که خداوند در قرآن فرموده: مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۴۵]؛ خداوند امور بندگان را به پیامبرش و آن حضرت به علی(ع) و فرزندان ایشان وانهاده است[۴۶]؛ به همین جهت است که قول، عمل و تقریر آنان برای دیگران قابل استناد است.
عمل به سنت و سیره رسول خدا(ص) دستور خداوند است و در روایات فراوانی مورد تأکید قرار گرفته است. باب آخر کتاب علم اصول کافی درباره اخذ به سنت است[۴۷]. ائمه هم اولی الامر هستند که در قرآن اطاعت از آنان واجب دانسته شده است[۴۸]. آنان اوصیای پیامبرند[۴۹] و منظور از اطاعت از اولی الامر در آیه، اطاعت از آنان است[۵۰]. امیرالمؤمنین(ع) بیان نموده، از آن جهت خداوند اطاعت اولی الامر را واجب کرده که آنان معصوم و پاک هستند و بر خلاف دستور خدا فرمان نمیدهند[۵۱]؛ بنابراین کسی که پاک و معصوم باشد، شایسته پیروی است. سیره و سنت وی درخور عمل است؛ افزون بر آن، امام به معنای پیشواست؛ یعنی کسی که باید از او پیروی شود. به تعبیر امیرالمؤمنین هر پیروی امامی دارد که به او اقتدا میکند و از نور دانش او بهره میبرد[۵۲]. تنها یک معصوم باقی میماند که ممکن است گفته شود با دیگران متفاوت است و سنت و سیره وی مطرح نشده و آن فاطمه زهرا(س) است. لزوم پیروی از سنتهای منسوب به ایشان نیز از آن جهت که معصوم است، لازم مینماید. وقتی حجیت سنت و سیره معصوم اثبات شود، ایشان هم جزو معصومان مورد اتفاق و مشمول آیۀ تطهیر هستند. در احادیث، تشویق به عمل به سنت فاطمه(س) در کنار سنت دیگر معصومان بیان شده است. در دعای تعقیب نماز مغرب و صبح به نقل از امام صادق(ع) آمده: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ أَمْسَيْتُ وَ أَصْبَحْتُ بِاللَّهِ مُؤْمِناً عَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ سُنَّتِهِ وَ عَلَى دِينِ عَلِيٍّ(ع) وَ سُنَّتِهِ وَ عَلَى دِينِ فَاطِمَةَ(س) وَ سُنَّتِهَا وَ عَلَى دِينِ الْأَوْصِيَاءِ(ع) وَ سُنَّتِهِمْ...»[۵۳]: به نام خداوند بخشنده مهربان. روز را شب کردم و شب را صبح کردم، درحالی که به خداوند ایمان دارم، بر دین محمد و سنت او هستم، بر دین علی و سنت او هستم، بر دین فاطمه و سنت او هستم و دین اوصیای الهی و سنت آنان.
در اینجا از سنت فاطمه(س) یاد شده که مانند سنت پیامبر و امامان باید مورد توجه و پیروی و عمل قرار گیرد و سیره بخشی از سنت یا مرادف آن است.[۵۴]
عصمت در مقامات امامان
در این قسمت به برخی از تعریفهای اندیشمندان متکلم درباره عصمت اشاره میشود:
شیخ مفید (م۴۱۳): «عصمت لطفی است که خداوند بر مکلّف میکند به نحوی که وقوع گناه و ترک بندگی از او ممتنع میشود، در حالیکه قادر بر آن است»[۵۵]. و «عصمت همان توفیق و لطف و محافظت خداوند نسبت به حجج است که آنان را از گناه و اشتباه در دین خدا باز میدارد»[۵۶].
سید مرتضی (م ۴۳۶): «عصمت لطفی الهی است که به واسطه آن انسان از انجام کار قبیح امتناع میورزد»[۵۷].
علامه حلی (م ۷۲۶): «عصمت لطفی خفی از جانب خداوند است که باعث میشود عبد انگیزهای بر ترک طاعت و انجام معصیت نداشته باشد، با اینکه قدرت بر انجام آن دارد»[۵۸].
خواجه طوسی (م۶۷۲)؛ «عصمت ملکهای است که با وجود آن، گناه از صاحب عصمت سر نمیزند»[۵۹].
محقق بحرانی (م ۶۹۹): «عصمت ملکهای نفسانی است که مکلف را از انجام معصیت باز میدارد»[۶۰].
فیاض لاهیجی (م ۱۰۷۲): «مراد از عصمت غریزهای است که با وجود آن داعی بر معصیت صادر نتواند شد، با قدرت بر آن و این غریزه عبارت از قوت عقل است به حیثیتی که موجب قهر قوای نفسانی شود»[۶۱].
علامه طباطبایی: «عصمت قوهای است که انسان را از ارتکاب گناه و افتادن در خطا منع میکند»[۶۲].
استاد سبحانی در تفسیر و توضیح عصمت آن را نتیجه علم قطعی به عواقب گناه و شاخهای از تقوا دانسته و میفرمایند: «عصمت ملکهای نفسانی و راسخ در نفس است، انسان معصوم وقتی به درجه نهایی تقوا میرسد طهارتی را پیدا میکند که دیگر اثری از معصیت و تمرد اوامر الهی در او باقی نمیماند»[۶۳].
و اشاعره هم طبق اعتقادات خود درباره جبر و اختیار، عصمت را این چنین معنی کردهاند: «عصمت یعنی اینکه خداوند در معصومین گناه را خلق نمیکند»[۶۴].[۶۵]
عصمت در نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع
در خصوص ویژگی عصمت و نصب، ظاهر سخن این است که نظریه عصمت و نص و نصبی مطرح نبوده است. اما این عبارت را میتوان به دو صورت تفسیر کرد: نخست این که بگوییم نگرش سیاسی یا مسئله خلافت تا پیش از زمان امام صادق(ع) برای توده جامعه شیعه مهمتر و اساسیتر بود و به تدریج مرجعیت دینی ائمه(ع)، آن هم با اوصافی چون عصمت، علم لدنی الهی و معجزات، در کنار نظریه سیاسی امامت پررنگتر شد و جایگاه ویژه خود را یافت؛ و فرض دوم این است که بگوییم تا آن زمان، فقط نظریه سیاسی امامت مطرح بود، و از آن به بعد، نظریه سیاسی را کنار گذاشتند و نظریه مرجعیت دینی و علمی را پذیرفتند.
کسانی که با مباحث تاریخی آشنایی دارند، مستندات علمی در این باب را میشناسند و میدانند که این ادعای اخیر بسیار عجیب و غریب است. فرضِ این که تا پیش از این زمان نه ائمه(ع) و نه اصحاب ایشان مقام دینی و الهی خلافت یا علم لدنی امام را قبول نداشتند و علم غیب را اظهار نمیکردند و نصب و نص را مطرح نمیساختند، سخن سخت گزافی است و یا روایات پرشمار و مصادر تاریخی گوناگونی که از امیرمؤمنان(ع) و دیگر امامان(ع) و اصحاب (آن هم نه در خفا بلکه در بسیاری موارد، در علن) منافات دارد.
نمونههای حدیثی و تاریخی: تاکنون بیش از شصت مدرک تاریخی از مصادر معتبر اهل سنت و شیعه یافته شده که به صراحت این ویژگیها را به ائمه(ع) نسبت دادهاند. طبری و ابن اثیر و دیگران از ابن عباس نقل کردهاند که به نصب الهی امامت اعتراف میکرد و آن را به صراحت در برابر عمر احتجاج کرد. در طبقات ابن سعد، کنزالعمال و مسند احمد از علم لدنی و علم غیب امیر مؤمنان(ع) حکایت کردهاند به گونهای که گاه از سوی اطرافیان متهم به تهافت میشدند و اساساً سر غلو درباره ایشان بیشتر همین امورِ خارج از حد انتظار مردم عادی بود.
یک پژوهشگر باید این مستندات را نیز تحلیل و توجیه کند و نشان دهد که چرا اینها بر استمرار امامت الهی دلالت نمیکند. برای مثال، تاریخ یعقوبی چند جا اندیشه اصحاب امیرمؤمنان(ع)، از جمله ابوذر غفاری را مطرح کرده است که ایشان امیرمؤمنان(ع) را "وارث انبیا و اولیا" در تاریخ میشمارند. همچنین در واقعه بیعت امیرمؤمنان(ع)، از اقوالی که اصحاب امام هنگام بیعت در مسجد مدینه اظهار کردند کاملاً مشهود است که اندیشه امامت الهی در مفهومی که ایشان آن را انکار میکنند، وجود داشته است. برای مثال، مالک اشتر میگوید: یا ایّها الناس هذا وصی الأوصیاء و وارث علم الانبیاء العظیم البلاء، الحسن الغناء، الذی شهد له کتاب الله بالإیمان و رسوله بجنة الرضوان.
این نوع تعابیر را در دیگر کتب روایی و تاریخی که مورد قبول اهل سنت نیز هست، میتوان یافت. همچنین در این زمینه مراجعه به کتاب الغارات سودمند است، که در آن نامه معروف امیرمؤمنان(ع) به معاویه آمده است: "آل ابراهیم ما هستیم؛ ما وارث علم انبیا و اولیای خدا هستیم و...". معاویه تعجب میکند و میگوید: "من در امامت شما تردید داشتم، مثل این که شما ما را دارید به انبیا و اولیای گذشته حوالت میدهید..." و حضرت پاسخ دندانشکنی به او میدهند.
تا کنون حدود شصت یا هفتاد کتاب روایی و تاریخی غیر شیعی پیدا کردهایم که نشان میدهند مسئله امامت با این چهار ویژگی به وفور در بین ائمه(ع) و اصحاب خاص آنان از همان آغاز مطرح بوده است.
امامت سیاسی و مذهبی: پیش از دوران صادقین(ع) بحث امامت مذهبی در بین شیعیان مطرح نبوده است. اما در باب شق دوم ادعا، که امامت سیاسی به تدریج از اندیشه شیعه حذف یا کمرنگ شده، باید گفت این سخن نیز نادرست است. ظاهراً ایشان میگویند اندیشه سیاسی امامت پس از امام صادق(ع) افول کرد تا این که با روایتی که نقل شد (... سابعهم قائمهم...؛ هفتمین امام، آن کسی است که قیام میکند)، دوباره موجی در زمینه اندیشه سیاسی امامت پدید آمد و خود امام کاظم(ع) نیز مبارزات سیاسی داشتند. در این باره باید گفت: اولاً، این ادعا با حرف قبل، که اندیشه سیاسی شیعه در باب امامت افول کرد، منافات دارد. مگر میشود با یک روایت، یک اندیشه فراموش شده دوباره زنده شود؟! جالب آنکه مؤلف محترم در ادامه مینویسد: با امامت و ولایتعهدی امام رضا(ع) موج دیگری پدید آمد و این اندیشه دوباره فرو نشست. اما هنگامی که تاریخ را مطالعه میکنیم به روشنی در مییابیم که نگرش سیاسی امامان(ع) و نگرش اصحاب درباره ائمه به منزله مرجعی سیاسی و عنصری سیاسی و فعال، در هیچ مقطعی از دوران حضور امامان تغییر نکرده است.
ادعای امامت مذهبی امام جواد(ع): ایشان در جای دیگر میگویند: امام جواد(ع) چون فرزند کوچکی بودند، اصحاب دیدند دیگر نمیشود ایشان را امام سیاسی دانست، و در نتیجه نظریه امامت مذهبی تقویت شد و گفتند این باید حتماً نص باشد و علم لدنی داشته باشد؛ و شگفت آنکه با این که شیعیان بارها در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) میخواندند: (إِنِي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ) و حضرت عیسی(ع) در گهواره علم لدنی داشته و ادعای نبوت میکرده، چگونه ممکن است ادعا کنیم شیعیان وقتی دیدند ایشان نوجوان است تازه متوجه شدند چنین چیزی قابل طرح است.
نقد و بررسی: اما آیا میتوان یک کودک هفت یا نُه ساله را عالم به کون و مکان دانست و علم لدنی ویژه و مقام هدایت الهی و رهبری دینی امت را درباره او پذیرفت ولی امامت سیاسیاش را نتوان تصور کرد؟ این امر نشان از وجود گونهای پیشداوری در ذهن نویسنده محترم دارد. اما حقیقت آن است که هیچگاه این چهره سیاسی ائمه از بین نمیرود، و به همین دلیل نیز آنان همواره در حبس و فشار قرار میگیرند و این وضع پس از امام رضا(ع) شدیدتر میشود. محققان تاریخ اهل بیت(ع) از قرون گذشته گفتهاند که مواضع سیاسی ائمه، مثل هر سیاستمدار دیگری، با تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی، تغییر میکرده است. بدیهی است در دورانی که اساساً ارتباط جامعه شیعه با امام قطع بوده و حتی امکان برقراری ارتباطی ساده برای پرسیدن یک مسئله برای بسیاری وجود نداشته، از وجود یک جریان سیاسی برجسته و شکوفا مانند زمان حضرت امیر سختی در میان نباشد. کسی که با اوضاع سیاسی آن دوران آشناست این افول یا اوجگیریها را کاملاً درک میکند.
این شبهه افکنان برای اثبات ادعای خود مبنی بر این که نظریه عصمت را اول بار هشام بن حکم مطرح کرد، تنها به مقاله انگلیسی مادلونگ در دائرهالمعارف اسلام ارجاع میدهد. اما پرسش این است که چرا برای این موضوع مهم فقط به یک مقاله خارجی استناد کرده و خود مدرکی ارائه نمیدهد؟ وانگهی، ظاهراً مستند مادلونگ عبارتی از مقالات الاسلامیین اشعری است (مقالات، ص 48) که این سخن اشعری نه تنها دلالتی بر این معنا ندارد بلکه شاهدی است بر این که اندیشه عصمت ائمه پرپیشینهتر از آن بوده است.
البته در بحثی تفصیلی باید میان واژه "عصمت" و مفهوم عصمت فرق گذاشت. اندیشه عصمت پیامبر اکرم(ص) نه تنها در قرآن مطرح شده، بلکه با تعابیری از قبیل تطهیر، اخلاص و امثال آن در زبان اصحاب آمده است، و حتی خلیفه اول در آغاز خلافت خود، پیامبر اکرم(ص) را با تعبیر "عصمه من الآفات" و تعابیر دیگر، معصوم دانسته است (تاریخ طبری، ج 2، ص 460). دلایل فراوانی در دست است که اصحاب خاص امیرمؤمنان(ع) و دیگر امامان نیز به معصومیت ایشان باور داشتهاند، و البته این اعتقاد به تدریج در جامعه شیعه شیوع یافته است.[۶۶].
عصمت در تجلی امامت
یکی از شرایط اساسی امامت، «عصمت» است؛ بدین معنا که امام باید در ابلاغ احکام خدا و تفسیر و تبیین شریعت، از هر گونه خطای عمدی و سهوی به دور باشد. دلیل عقلی این ویژگی، بسیار روشن است؛ زیرا امام، حافظ و نگهبان دین خداست و اگر به هر صورت، مرتکب اشتباهی شود، در شریعت، کجی و ناراستی میافتد و در نتیجه، فلسفه دین مورد تردید جدی قرار میگیرد. از اینرو است که از دیدگاه شیعه، عصمت به عنوان شرط ضروری امامت است.
در تفسیر معنای عصمت، سخن بسیار است و در روایات هم در تفسیر آن مطالبی آمده است که به دو روایت در این باب اشاره میکنیم:
- شخصی از حضرت زین العابدین امام سجاد(ع) پرسید: معنای معصوم چیست؟ حضرت فرمود: «الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[۶۷].
- هشام بن حکم از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۶۸]».
«معصوم کسی است که با کمک و یاری خداوند سبحان از همه محرمات الهی بپرهیزد؛ زیرا که خدا فرموده: هر کس به ریسمان خدا چنگ بزند بیگمان به راه راست هدایت یافته است»[۶۹].
اینک آیات و روایاتی که دلالت بر عصمت انبیا و امام دارد به طور فشرده بررسی میکنیم.
الف - آیه ابتلاء: یکی از آیاتی که دلالت بر وجود عصمت امام دارد، این آیه است: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۰].
ذیل آیه شریفه که حضرت ابراهیم میگوید: خدایا! از ذریه نسل من چطور؟ جواب میدهد: «امامت، عهد من است و از طرف من است، به ستمگران از آنان نمیرسد». به طور کلی نفی نکرد، و به طور کلی هم آری نگفت، بلکه؛ ستمگران آنها را کنار گذاشت. پس غیر ستمگران باقی میمانند که از نسل ابراهیم(ع) باشند. حال میگوییم: ظالم کیست؟ ظالم از نظر قرآن کسی است که به نفس خود یا به غیر خود ظلم کند. گرچه در عرف ما ظالم به کسی گفته میشود که به حقوق دیگران تجاوز کند، اما از دیدگاه قرآن ظالم کسی است که به حقوق دیگران و یا به نفس خود تجاوز نماید. پس گناهکار ولو یک لحظه از عمرش را گناه نماید صلاحیت مقام رفیع امامت را ندارد.
مرحوم علامه طباطبائی (ره) در تفسیر شریف «المیزان» میفرماید: در خصوص سؤالی که ابراهیم درباره فرزندانش از خداکرد و پاسخی که شنید باید گفت: فرزندان حضرت ابراهیم به حصر عقلی از نظر خوب و بد بودن به چهار طایفه تقسیم میشوند: یکی این که فرض کنیم که در بین نسل ابراهیم افرادی بودند که از اول تا آخر عمر همیشه ظالم بودند. دیگر این که فرض کنیم در اول عمر، ظالم بودند، در آخر عمر، خوب شدند. سوم آنکه در اول عمر، خوب بودند بعداً ظالم شدند. چهارم این که هیچ وقت ظالم نبودند.
ایشان ادامه میدهد: محال است که ابراهیم(ع) امامت را با آن همه بزرگی که در نظرش داشت و پس از مقام نبوت این منصب و شأن به او داده شده بود - برای بچههایی خواسته باشد که از اول تا آخر عمر گناهکار باشند. همچنین محال است برای طایفه سوم این منصب را خواسته باشد؛ یعنی افرادی که اول عمر خوب بودند و آخر عمر، بدکار شدند.
پس ابراهیم این منصب را برای فرزندان خوب خود تقاضا کرد و خوبها دو قسمند: یک دسته آنهایی که اول بد بودند و آخر خوب شدند. و دسته دوم کسانی که همیشه یعنی از اول تا آخر خوب بودهاند؛ و حضرت ابراهیم(ع) برای این دو دسته تقاضای امامت کرده است. ولی میبینیم قرآن کریم میفرماید: ای ابراهیم! لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ آنها که سابقه ظلم دارند عهد من به آنها نمیرسد که مسلماً این مقام بزرگ برای آنکه بالفعل ظالم است - خواه همیشه ظالم بوده است، و یا آنکه قبلاً نبوده و اکنون ظالم است - مورد تقاضا نیست، و همچنین، قرآن امامت را برای کسی که قبلاً ظالم بوده و بعداً خوب شده است، نفی میکند.
تنها یک صورت باقی میماند و آن این که: حضرت ابراهیم این مقام را برای کسانی تقاضا کرده است که در هیچ لحظه از عمرشان از آنان ظلم، صادر نشده باشد؛ نه ظلم به نفس خودش که گناه باشد و نه به دیگری. و منحصراً اینگونه از افراد، پیغمبر(ص) و نیز دوازده امامیاند که ما آنها را جانشین پیامبر میدانیم. دیگران که مدتها مشرک بوده و بت میپرستیدند صلاحیت امامت و رهبری امت اسلامی را نداشتهاند؛ چراکه بیتردید، هیچ ظلمی بدتر از شرک نیست: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۷۱].
ب - آیه تطهیر: از آیاتی که صریح دلالت بر عصمت و پاکیزگی پیغمبر و ائمه(ع) دارد این آیه است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۷۲]. این معنا به خوبی دلالت دارد که اهل بیت - که امامان هستند -، به اراده حق تعالی از همه پلیدیها و گناهان پاک هستند.
ج - روایات: علامه مجلسی در «بحارالانوار» بابی گشوده است به نام باب لزوم عصمتهم و عصمة الامام(ع) که ما در این بحث برخی از روایتها را از آنجا نقل میکنیم:
- «عَلِيٌّ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمْ الْمَعْصُومُونَ».«علی و سایر پیشوایان از اولاد او، برگزیدگان و خوبان خداوند و آنان معصومند»[۷۳].
- «كاتبا علي(ع) لم يكتبا عليه ذنبا»؛ «دو فرشته ثبت اعمال علی(ع) برای وی گناهی ننوشتند»[۷۴].
- «الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً...»؛ «امام از خانواده ما نیست مگر آنکه معصوم است»[۷۵].
- «الْأَنْبِيَاءُ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ»؛ «برای پیامبران و اوصیای آنان گناهی نیست زیرا آنان پاک و معصومند»[۷۶].
- «عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ الْإِمَامِ الْعِصْمَةُ وَ النُّصُوصُ وَ أَنْ يَكُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَاهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَنْ يَكُونَ صَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ وَ يَكُونَ لَهُ الْمُعْجِزُ وَ الدَّلِيلُ...»؛ «ده خصلت، از ویژگیهای امام است: معصوم بودن، تعیین شدن وی (توسط پیامبر و یا امامان قبلی)، آگاهترین و نیز با تقواترین مردم، در راه خدا بودن، داناترین مردم به کتاب خداوند، دارای وصیتی ظاهر و آشکار، دارای معجزه و برهان روشن.»..[۷۷].
- «وَ الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلَامَاتٌ فَمِنْهَا أَنْ يُعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الذُّنُوبِ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي الْفُتْيَا وَ لَا يُخْطِئُ فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا»؛ «امامی که شایسته امامت است برای وی علامتهایی است: یکی این که بداند از گناهان - چه کوچک و چه بزرگ - معصوم است، دیگر این که در فتوا لغزش نداشته باشد و در جواب به خطا نرود و سهو و فراموشی به وی دست ندهد و این که به چیزی از امور دنیا خود را سرگرم نسازد»[۷۸].
- «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أُمِرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ»؛ «اطاعت، تنها از آن خداوند، پیامبر و اولی الامر است؛ و به اطاعت اولی الامر از آن رو دستور داده شده است که آنان معصوم و از گناه مبرا هستند و هرگز به معصیت خدا فرمان نمیدهند»[۷۹].[۸۰]
عصمت
در تعریف عصمت میتوان گفت: نیرویی است که فرد را از هر گونه گناه و اشتباه دور میدارد. این نیرو از ایمان و شدت آن ناشی میشود. از آنجا که معصوم به بالاترین مرتبه ایمان رسیده است، صدور گناه از او ممکن نیست. وی توسط خداوند در متن واقعیتها و حقیقت قرار گرفته است پس امکان اشتباه از طرف او متصور نیست؛ زیرا در متن واقعیتها سهو و اشتباهی وجود ندارد.
بنابراین عصمت از شدت ایمان و قرار گرفتن در متن واقعیتها ناشی میشود و این دو تفضل الهی هستند که به هر یک از بندگانش که بخواهد عنایت میکند.
امام نیز میبایست دارای مقام عصمت باشد. شیخ مفید در این باره میآورد: امامان که جانشینان پیامبران در جاری کردن احکام و بر پاداشتن حدود و حفظ شریعت الهی و تربیت کردن مردم هستند مانند پیامبران معصوماند و گناه نمیکنند؛ حتی گناه صغیره و اشتباه در دین ندارند و چیزی از احکام الهی را فراموش نمیکنند و این مذهب امامیه است[۸۱].
علامه علی الاطلاق شیعه «علامه حلی» نیز در این باره مینویسد: امامیه معتقد است امامان همچون پیامبران، باید از کودکی تا مرگ از تمام اعمال زشت و ناپسند عمدی یا سهوی، معصوم باشند؛ زیرا آنان حافظان شرع و مجریان آن هستند و از این جهت همچون پیامبراناند[۸۲].[۸۳]
عدم منافات عصمت و قدرت
عصمت از گناه و اشتباه به معنای قدرت نداشتن بر انجام آن نیست بلکه امام قدرت گناه را دارا است؛ اما از انجام آن به واسطه شدت و قدرت ایمانش خودداری میکند. محقق عالی قدر «خواجه نصیر الدین طوسی» در این مورد میگوید: «عصمت با قدرت تنافی و ضدیت ندارد»[۸۴].
«فاضل قوشچی» نیز در شرح کلام محقق طوسی میگوید: «اگر چنین نبود، امام به خاطر دوری کردن از گناهان درخور ثواب و ستایش نبود و از مکلفین نیز محسوب نمیگردید»[۸۵].
«علامه حلی» در شرح کلام محقق طوسی بیان میدارد: «کسانی که قائل به عصمت شدهاند. در این اختلاف کردهاند که آیا معصوم میتواند معصیت انجام دهد یا نه؟ گروهی از آنان قائل به ناتوانی معصوم بر انجام معصیت شدهاند و برخی دیگر قائل به قدرت بر معصیت شدهاند.
دستهای از گروه اول بر این عقیدهاند که معصوم در بدن یا نفسش ویژگیای دارد که موجب ناتوانی او بر معصیت میشود.
دستهای دیگر از آنان گفتهاند عصمت عبارت است از قدرت بر انجام طاعت و نداشتن قدرت بر انجام معصیت و این قول «ابو الحسن بصری» است.
درباره گروه دوم یعنی کسانی که قدرت را سلب نکردهاند، باید گفت که دستهای از آنان عصمت را اینگونه تفسیر کردهاند که خدا آن را بر بندهاش داده و از الطاف نزدیک کننده به طاعت است، از آن طاعاتی که میداند با آن به معصیت اقدام نمیکند، به شرط این که چنین امری به اجبار منتهی نگردد.
دستهای دیگر از آنان عصمت را یک صفت و ملکه مستحکم نفسانی میدانند که با آن گناهی از صاحبش صادر نمیشود.
دستهای دیگر گفتهاند عصمت لطفی است که خداوند در حق دارنده آن انجام میدهد و با وجود آن انگیزه ترک طاعت و انجام معصیت وجود ندارد. اسباب این لطف امور چهارگانه است... و مصنف گفتار گروه دوم را اختیار نموده است که عصمت تنافی با قدرت ندارد بلکه معصوم قادر بر انجام معصیت است و اگر چنین نبود سزاوار ستایش به خاطر انجام ندادن معصیت نبود و سزاوار پاداش نیز نبود و پاداش و جزا در مورد او باطل میشد و او از دایره تکلیف خارج بود. در حالی که خروج او از محدوده تکلیف به اتفاق تمام مسلمانان باطل است.
همچنین آیهای که پیامبر(ص) را همانند دیگر مردم معرفی میکند - جز این که بر او وحی میشود -[۸۶] نیز بر این مسئله دلالت میکند[۸۷].
بنابراین معصوم توانایی و قدرت بر ارتکاب گناهان را دارد ولی آن را انجام نمیدهد؛ همانگونه که برخی از انسانها توانایی بر انجام برخی از گناهان یا کارهای ناپسند را دارند ولی آن را انجام نمیدهند.[۸۸]
ماهیت عصمت
امامیه معتقد است که عصمت در معصوم عبارت است از: «نیرویی عقلایی و توانایی روحی که این دو از اسباب اختیاری و غیر اختیاری حاصل میشود و فرد را از هر گونه گناه و اشتباه مصون میدارد»[۸۹].
علامه حلی در این رابطه میگوید: «امامیه معتقد است امامان همچون پیامبران، باید از کودکی تا مرگ از تمام اعمال زشت و ناپسند عمدی یا سهوی، معصوم باشند؛ زیرا آنان حافظان شرع و مجریان آن هستند و از این حیث همچون پیامبرانند»[۹۰].[۹۱]
پرسش مستقیم
منابع
- قربانی، علی، امامتپژوهی
- خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- الهی راد، صفدر، انسانشناسی
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی
- فرهنگ شیعه
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه
- سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان
- پژوهشگران مجمع عالی حکمت اسلامی، نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع
- ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت
- ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
پانویس
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۴۱؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۵۲-۱۵۳؛ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ ص ۴؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۳۵۹ ـ ۳۶۲؛ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۳۹-۴۱.
- ↑ «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟» سوره احزاب، آیه ۱۷.
- ↑ ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۵۲-۱۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۴۱.
- ↑ ر.ک: شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ ص ۴.
- ↑ تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۱.
- ↑ عبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۹۰ و ۱۱۶.
- ↑ عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۳۷۹.
- ↑ المواقف فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ شرح مقاصد، ج۴ ص۳۱۲؛ اللوامع الاهیه، ص۲۴۴؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۵؛ تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ج۴، ص۱۹۹؛ میر سیدشریف جرجانی، التعریفات، ص۶۵.
- ↑ المواقف فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ اللوامع الاهیه، ص۲۴۴.
- ↑ «و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۷۹–۸۱.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۳۴.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۱۵.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۱۸، ص۶۱۲.
- ↑ «به راستی دوزخ را خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۶.
- ↑ «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
- ↑ محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷.
- ↑ عصمة الأنبیاء، ص۲۵؛ رسائل المرتضی، ص۳۲۶.
- ↑ اللوامع الالهیه، ص۱۷۰.
- ↑ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۸۱.
- ↑ «و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۷۹-۸۰.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۳۸-۴۷.
- ↑ «بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۴۵.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۴۴؛ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۱۲۸.
- ↑ سوره آل عمران؛ آیه: ۱۰۲.
- ↑ «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیم»؛ معانی الاخبار، ص ۱۳۲.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۱۲۸.
- ↑ ر.ک. قربانی، علی، امامتپژوهی، ص۱۶۲.
- ↑ ر.ک: قربانی، علی، امامتپژوهی، ص۱۶۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۴۵.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۷۳ و ۷۴.
- ↑ ر.ک. احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۰۴-۲۰۷.
- ↑ سوره حدید، آیه ۲۱.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۱۶ باب ۲۰ ما جاء عن الرضا(ع) فی وصف الإمامة و الإمام و ذکر فضل الإمام و رتبته.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹
- ↑ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ «آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۹.
- ↑ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۷ و ۱۸۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶: « إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا».
- ↑ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۳: «وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ».
- ↑ نهج البلاغه، ن۳۵: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ».
- ↑ ابن طاووس، فلاح السائل، ص۲۳۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۸۳، ص۹۷؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۱۰۰.
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۷۸.
- ↑ النکت الاعتقادیة، ص۳۷.
- ↑ تصحیح الاعتقاد، ص۱۲۸.
- ↑ رسائل الشریف، ج۳، ص۳۲۵.
- ↑ باب حادی عشر، ص۶۲؛ ر.ک: ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۳۱۰.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۳۶۹.
- ↑ النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الامامه، ج۱، ص۵۵.
- ↑ گوهر مراد، ص۳۷۹.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۱۴۲.
- ↑ الالهیات، ج۳، ص۱۵۹ و ر.ک: اللوامع الالهیه، ص۱۷۰.
- ↑ ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۳۷۰.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۱۱.
- ↑ پژوهشگران مجمع عالی حکمت اسلامی، نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع، ص ۴۳-۴۸.
- ↑ «معصوم کسی است که به ریسمان محکم خدا چنگ زند، و ریسمان خدا همان قرآن است که این دو (قرآن و معصوم) از یکدیگر جدا نمیشوند تا روز قیامت»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۴.
- ↑ «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۴.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳، حدیث ۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳، حدیث ۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۴، حدیث ۵ و ۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، حدیث ۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۰، حدیث ۱۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴، حدیث ۳۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰، حدیث ۱۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۲-۲۶.
- ↑ محمد بن النعمان العکبری (شیخ المفید)، اوائل المقالات، (سلسله مؤلفات شیخ مفید)، ج۴، ص۶۵.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴؛ السید نور الله المرعشی التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۲۹۲-۲۹۳.
- ↑ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۶۰.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱.
- ↑ علی بن محمد القوشچی، شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۷.
- ↑ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ... «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود.».. سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱-۳۹۲.
- ↑ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۶۱.
- ↑ محمد بن الحسن الطوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۱.
- ↑ الحسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴؛ محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۱۱؛ محمد بن نعمان العکبری (شیخ مفید)، اوائل المقالات، (سلسله مؤلفات شیخ مفید)، ج۴، ص۶۵.
- ↑ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۹۴.