سفر در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث سفر است. "سفر" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

«سَفَر»، در برابر «حَضَر»،[۱] به معنای پیمودن مسافت [۲] و رفتن از جایی به جای دور [۳] است. ریشه «س - ف - ر» به معنای کنار زدن پوشش [۴] است. از آنجا که در پیمودن راه - که معمولاً با سختی‌ها قرین است - پرده از صورت و سیرت افراد برداشته و نهان آنها آشکار می‌شود، به آن سفر گفته‌اند.[۵] از همین ریشه است «سِفْر» به معنای کتاب که از حقایق پرده برداشته و چیزی را بیان و آشکار می‌کند،[۶] «سَفَرَة» به معنای فرشتگان که مانند رسولان و کتاب‌های آسمانی، شبهه‌ها را از مردم می‌زدایند،[۷] «سافِر» به معنای زنی که نقاب از چهره برمی‌گیرد [۸] و «سفیر» به معنای نماینده‌ای که آنچه را بر عهده گرفته است، واضح و مکشوف می‌سازد.[۹] پیمودن مسافت قابل اعتنا در صدق سفر لازم است و چنان‌که برخی لغویان گفته‌اند، باید مقدار آن، فراتر از رفت و برگشت یک روزه دونده‌ای چالاک باشد که به دادخواهی‌نزد حاکم رفته [۱۰] و پیش از غروب به خانه بازمی گردد.[۱۱] فقیهان در صدق سفر شرعی که حکم قصر نماز و افطار روزه را در پی دارد، پیمودن مسافتی خاص را شرط می‌دانند. از این مسافت در فقه با عنوان «مسافة القصر» یاد می‌شود.

فقیهان شیعه این مسافت را ۸ فرسخ می‌دانند. در منابع فقهی شیعه از این مسافت با این تعابیر یاد شده است: «۸ فرسخ»،[۱۲] «۲۴ میل»،[۱۳] «۹۶۰۰۰ ذراع»،[۱۴] «مسیری که عموم مردم، قافله‌ها و باربرانی که - بارهای سنگین دارند -، آن را یک‌روزه بپیمایند»[۱۵] و «مسافت دو بَرید»[۱۶] ؛«مسافتی که ارسال پیام در آن با یک پیک میسّر نباشد و شخص تازه‌نفس دیگری آن را از او گرفته، به مقصد برساند. مسافت هر برید در برخی مناطق دو فرسخ تعیین شده بود»[۱۷] این تعبیرها گرچه به ظاهر متفاوت به نظر می‌رسند، بیان‌گر یک اندازه‌اند.

فقیهان اهل سنت در مقدار مسافة القصر، اتفاق نظر ندارند و تعبیرهایی مانند «۱۶ فرسخ»،[۱۸] «۴۶ میل»،[۱۹] «۴ برید»،[۲۰] «مسیر یک روز و یک شب»،[۲۱] «مسیر دو شب»[۲۲] و «مسیر سه روز»،[۲۳] بیانگر گستردگی اختلاف نظر مذاهب فقهی اهل سنت در اندازه سفر شرعی‌اند. برخی، عدد اقوال اهل سنت را بیش از ۲۰ دانسته‌اند.[۲۴]

تفاوت واحدهای اندازه‌گیری مسافت، مانند «بَرید»، «فرسخ»، «میل» و «ذراع» در دوره‌ها و مناطق مختلف بر پیچیدگی مراد فقها افزوده است.[۲۵]

سفر در قرآن کریم

واژه «سفر» و مشتقات آن ۱۲ بار در قرآن آمده که در ۸ مورد به معنای پیمودن مسافت به کار رفته‌اند؛ مانند ﴿أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۲۶]

چهار مورد دیگر از مشتقات ماده (س - ف - ر) در قرآن، که ربطی به موضوع این مقاله ندارند، عبارت‌اند از: «سَفَرة» به معنای فرشتگان ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ[۲۷]، «اَسفار» به معنای کتاب‌ها ﴿مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۲۸]، «اَسفَر» ﴿وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ[۲۹] و «مُسفِره» ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ[۳۰] که به معنای روشن شدن و آشکار شدن به کار رفته.

شانزده بار نیز ماده «سیر» و مشتقات آن در این معنا به کار رفته‌اند که معمولاً در قالب امری: ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ[۳۱] و با صورت استفهام انکاری: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۳۲] آمده‌اند.

تعبیر «ضَرْب فِی الاَرض» که ۵ بار در قرآن آمده نیز به معنای سفر است. برای نمونه: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ[۳۳] آیاتی که به هجرت ﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۳۴]، نَفْر ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[۳۵]، رحله ﴿إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ[۳۶] و سیاحت ﴿فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ[۳۷] پرداخته‌اند نیز، بیانگر جابه‌جایی و سفرند. مفاهیم عروج، هبوط، سبیل و سلوک نیز با مبحث سفر پیوند مفهومی دارند. با عنایت به تلازم سفر و راه به نظر می‌‌رسد می‌توان از واژگان پرشمار «سبیل» و «صراط» در قرآن استفاده کرد که انسان در دنیا در حال سفر است و باید راه الهی‌و سعادت را بپیماید و از پیمودن راه شیطان و شقاوت بپرهیزد که البته این مفهوم از محل بحث (سفر اصطلاحی) خارج است.

مفاهیم مرتبط و کارکردهای سفر

در قرآن کریم افزون بر سفر، مفاهیمی وجود دارند که ناظر به سفر و اغراض و کارکردهای آن‌اند. این مفاهیم عبارت‌اند از:

سیر در زمین

از واژگانی که بیشترین کاربرد را در موضوع سفر دارند واژه سیر است: قرآن کریم در ۵ آیه به سیر در زمین برای عبرت‌گیری از سرنوشت شوم اقوام تبهکار پیشین فرمان داده است؛ همچنین در ۷ آیه کافران را به سبب سیر نکردن و عبرت نگرفتن از فرجام تکذیبگران نکوهش کرده است.

مسافرت به دیار اقوام پیشین، مانند قوم عاد و ثمود و قوم لوط می‌تواند یادآور فرجامی باشد که بر اثر سنت‌های خداوند برای آنان پدید آمده بود: ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ[۳۸].[۳۹] تکذیب‌گران پیامبران و دین خدا از کسانی هستند که فرجامشان (هلاک و سود نبردن از امکانات دنیوی)[۴۰] را با سفر به سرزمین آنان می‌توان شناسایی کرد: ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ[۴۱]، ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ[۴۲]، ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ[۴۳]

قرآن، به کافران هشدار می‌دهد که نظیر آنچه در سفرهای خود مشاهده کرده و دیدند که سرنوشت پیشینیان چگونه به هلاک آنان انجامید، برای آنان نیز ممکن است اتفاق بیفتد: ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا[۴۴] با سیر و سفر به سرزمین پیروان ادیان پیشین، هر گذرکننده‌ای با این حقیقت آشنا می‌شود که وحی الهی، همواره با وساطت مردی از همان دیار و همان قوم به مردم می‌رسیده و برای هدایت مردم فرشته‌ای فرستاده نشده است، از این‌رو جای شگفتی است که مشرکان عصر بعثت به رغم سفرهای فراوان به سرنوشت پیشینیان نمی‌نگریستند تا خردمندانه به رسالت پیامبر(ص) بیندیشند: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۴۵].[۴۶]؛ همچنین مسافرت به مناطق گوناگون زمین، گونه‌های فراوانی از آفریده‌های الهی را پیش رو قرار می‌دهد و با شناخت آنها آفرینشِ مرحله‌ای دیگر از هستی دشوار به نظر نخواهد آمد؛ زیرا ظهور قدرت خداوند در هستی‌کنونی، گواه آسانی آن آفرینش و ایجاد ثانوی آن است: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ[۴۷]، ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۸].[۴۹]

جهاد

جهاد که از بسامد بالایی در قرآن برخوردار است پیوند وثیقی با سفر دارد؛ زیرا گرچه لزوماً جهاد در سفر نیست، اغلب موارد جهاد در سفر محقق می‌شوند. شماری از آیات قرآن به سفرهای جهادی اشاره دارند: أ. تعبیر «اِن کُنتُم خَرَجتُم جِهدًا فی سَبیلی» در نخستین آیه سوره ممتحنه / ۶۰، جهاد را هدفی می‌داند که مؤمنان را از اقامتگاهشان بیرون آورده و به جنگ با کسانی گسیل داشته است که رسول خدا(ص) و مؤمنان را تنها به سبب ایمانشان از وطن اصلی آنان بیرون کرده بودند: «یا اَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا عَدُوّی و عَدُوَّکُم اَولِیاءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ و قَد کَفَروا بِما جاءَکُم مِنَ الحَقِّ یُخرِجونَ الرَّسولَ و اِیّاکُم اَن تُؤمِنوا بِاللّهِ رَبِّکُم اِن کُنتُم خَرَجتُم جِهادًا فی سَبیلی». (ممتحنه / ۶۰، ۱) ب. در آیه ۳۸ سوره توبه / ۹، کسانی را که با کندی و سنگینی از سفر برای جهاد خودداری می‌کنند، سرزنش کرده است: «یا اَیهَا الَّذینَ ءامَنوا ما لَکُم اِذا قیلَ لَکُمُ انفِروا فی سَبیلِ اللّهِ اثّاقَلتُم اِلَی الاَرضِ». البته انتظار نیست که همه مؤمنان، راهی میدان جهاد شده و دیگر سنگرهای اجتماع، مانند علم‌آموزی و تحصیل معارف دینی را تهی گذارند: «و ما کانَ المُؤمِنونَ لِینفِروا کافَّةً». (توبه / ۹، ۱۲۲)[۵۰] ج. براساس آیه ۱۲۱ سوره توبه / ۹ هر منطقه‌ای که سپاه اسلام در سفر جهاد از آن بگذرد، برای آنان در نامه عملشان ثبت خواهد شد: «و لایقطَعونَ وادِیًا اِلاَّ کُتِبَ لَهُم».[۵۱] د. آیات ۵ - ۷ سوره انفال / ۸ به سفر مؤمنان در جنگ بدر اشاره می‌کنند که با اراده خدا به احقاق حق و ریشه‌کن شدن کافران، خاتمه یافت، گرچه این سفر برای برخی مؤمنان ناخوشایند بود: «کَما اَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَقِّ و اِنَّ فَریقًا مِنَ المُؤمِنینَ لَکارِهون *... *... و یریدُ اللّهُ اَن یحِقَّ الحَقَّ بِکَلِماتِهِ ویقطَعَ دابِرَ الکافِرین». ه. قرآن کریم مسلمانانی را که حاضر به سفرهای دشوار و طولانی برای جهاد نیستند نکوهیده و آنان را دروغگو خوانده است: «لَو کانَ عَرَضًا قَریبًا و سَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعوکَ و لکِن بَعُدَت عَلَیهِمُ الشُّقَّةُ... و اللّهُ یعلَمُ اِنَّهُم لَکاذِبون» (توبه / ۹، ۴۲)، چنان که آمادگی برای سفر جهادی اقتضا می‌کند که ساز و برگ لازم برای آن سفر فراهم شود و از همین‌رو قرآن کریم متخلفان از جنگ تبوک را به سبب آماده نبودن، دروغگو می‌داند: «و لَو اَرادوا الخُروجَ لاََعَدّوا لَهُ عُدَّةً». (توبه / ۹، ۴۶)

هجرت

هجرت در راه خدا، از مفاهیم ارزشی و پربسامدی است که همواره با خروج از وطن و مسافرت ملازم است؛ زیرا از منظر قرآن کریمزمین، گسترده است و سرزمین‌های بسیاری هستند که انسان می‌تواند با سفر به آنها ایمان خود را نگه‌دارد. «و مَن یُهاجِر فی سَبیلِ اللّهِ یجِد فِی الاَرضِ مُرغَمًا کَثیرًا و سَعَةً» (نساء / ۴، ۱۰۰) و هجرت نکردن تنها زمانی جایز شمرده شده که فرد به سبب نداشتن قدرت مالی و بدنی و نبود آزادی در انتخاب از همه راه‌های ممکن قطع امید کرده و جز تحمل چاره‌ای نداشته باشد: «اِلاَّ المُستَضعَفینَ مِنَ‌الرِّجالِ و النِّساءِ و الوِلدنِ لایستَطیعونَ حیلَةً و لایهتَدونَ سَبیلاً» (نساء / ۴، ۹۸)[۵۲]، بلکه - چنان که از ظاهر آیه پیداست - تنها در این صورت است که ادعای استضعاف پذیرفتنی است،[۵۳] زیرا در قیامت به مدعیان استضعاف گفته می‌شود مگر زمین خدا گسترده نبود تا در آن هجرت کنید: «اِنَّ الَّذینَ تَوَفّهُمُ المَلئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم قالوا کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ قالوا اَلَم‌تَکُن اَرضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فیها». (نساء / ۴، ۹۷) تعبیر «ظلم به نفس» برای چنین کسانی به سبب ترک هجرت است.[۵۴] (هجرت) تعبیر «اَرضُ الله وسِعَةٌ» در آیه ۱۰ سوره زمر / ۳۹ که پس از بیان پاداش نیکوکاران آمده: «لِلَّذینَ اَحسَنوا فی هذِهِ الدُّنیا حَسَنَةٌ و اَرضُ الله وسِعَةٌ» بیانگر شایسته بودن مهاجرت و سفر برای هر کار نیکویی است.

حج

از دیگر مفاهیم مرتبط با سفر، «حجّ» است که عمدتاً با سفر ملازم و با وجود استطاعت بر همه واجب است: «و لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً». (آل عمران / ۳، ۹۷) دعوت ابراهیم(ع) یا رسول خدا(ص) از مردم برای انجام دادن مناسک حج و آمدن مؤمنان به صورت پیاده و سواره از راه‌های دور، مستلزم سفر است؛ سفری که با غرض کسب منافع اخروی و دنیوی انجام می‌شود: «و اَذِّن فِی‌النّاسِ بِالحَجِّیأتوکَ رِجالاً و عَلی کُلِّ ضامِرٍ یأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق * لِیَشهَدوا مَنفِعَ لَهُم».(حجّ / ۲۲، ۲۷ - ۲۸) (حجّ)[۵۵]

سفر علمی (نفر)

واژه «نَفْر» به معنای کوچیدن است که در آیه ۱۲۲ سوره توبه / ۹ به معنای سفر علمی به کار رفته است. براساس این آیه، حضور همگانی‌مؤمنان در مراکز دینی، همانند بسیج تمام آنان به میدان‌های جنگ، ناممکن است و ازاین‌رو باید از باب وجوب کفایی، گروهی برای کسب معارف دینی کوچ کرده و پس از بازگشت، به هدایت و انذار دیگران بپردازند: «... فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طَائفَةٌ لِیتَفَقَّهوا فِی الدّینِ و لِینذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یحذَرون». (توبه / ۹، ۱۲۲)[۵۶] از دیگر آیاتی که به سفر آموزشی و تربیتی اشاره دارد، می‌توان به همراه شدن موسی(ع) با معلم خود که به اتفاق مفسران، حضرت خضر(ع) بوده، اشاره کرد. براساس این داستان، موسی(ع) که راهی طولانی و سخت را برای رسیدن به آموزگار الهی‌اش پیموده بود، از خضر(ع) خواست با پذیرش همراهی وی در سفر، زمینه رشد را برای او فراهم سازد تا به بخشی از آموخته‌های خضر دست یابد. آیات ۶۲ - ۶۶ سوره کهف / ۱۸ مسافرت و همراهی موسی با معلم خویش را گزارش می‌کنند: «... لَقَد لَقینا مِن سَفَرِنا هذا نَصَبا * قالَ لَهُ موسی هَل اَتَّبِعُکَ عَلی اَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمتَ رُشدا».[۵۷] فرصت سفر ۴ ماهه برای مشرکان صدر اسلام نیز در همین راستا تحلیل‌پذیر است: «فَسیحوا فِی‌الاَرضِ اَربَعَةَ اَشهُرٍ». (توبه / ۹، ۲) این فرصت ۴ ماهه و سیر و سیاحت در مناطق مختلف و از جمله سفر به مناطق مسلمان‌نشین، زمینه لازم را برای آشنا شدن مشرکان با تعالیم اسلام و پذیرش آن فراهم کرد.[۵۸]

تجارت

تجارت به مفهوم داد و ستد و نقل کالا از منطقه‌ای به منطقه دیگر نیز از امور ملازم با سفر است، از همین رو قرآن کریم از سفرهای تجاری قریش و رفت و آمد آنها در جزیره‌العرب و شامات به «رحله» تعبیر می‌کند و از آنان می‌خواهد که به پاس نعمت تجارت و امنیت آن به پرستش خدای کعبه رو آورند: «لاِیلافِ قُرَیش * ایلافِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ و الصَّیف * فَلیعبُدوا رَبَّ هذا البَیت * اَلَّذی اَطعَمَهُم مِن جوعٍ و ءامَنَهُم مِن خَوف». (قریش / ۱۰۶، ۱ - ۴)[۵۹] در آیه دیگر از سفر برای تجارت، با تعبیر «ضرب فی الارض» یاد می‌کند و سفر تجاری را جست‌وجوی فضل خداوند می‌داند [۶۰] که همچون نبرد در راه خدا و بیماری، کاهش عبادت شبانه را در پی می‌آورد: «عَلِمَ أَنْ لَنْ‌تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَو ٔ ا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی وَ ءاخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی‌الارْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللهِ وَ ءاخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَاقْرَو ٔ ا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ». (مزّمل / ۷۳، ۲۰)[۶۱] سفرهای پیاپی فرزندان یعقوب به مصر، برای تأمین آذوقه فراوان‌تر: «فاَرسِل معنا اخانا نَکتَل» (یوسف / ۱۲، ۶۳) و رهایی از زندگی در صحرا: «وَ جَاءَ بِکُم مِنَ البَدو» (یوسف / ۱۲، ۱۰۰) و نیز سفر نهایی یعقوب(ع) با همه افراد خاندانش، پس از دعوت یوسف(ع) از آنان که در احتمالی برای رهایی از پیامدهای خشکسالی بود: «قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ اِن شَاءَاللهُ ءَامِنِین» (یوسف / ۱۲، ۹۹)[۶۲] در همین راستا تفسیرپذیرند.

نجات (خروج از منطقه خطر)

مفهوم نجات مؤمنان از عذابی که مقرر شده در منطقه‌ای خاص دامن تبهکاران را بگیرد نیز با خروج از منطقه و مسافرت ملازم است. این مفهوم در ضمن بارزترین مصداق سفر نجاتبخش از عذاب در داستان حضرت نوح آمده است. حضرت نوح و همراهانش با خروج از منطقه عذاب، نجات یافتند: «و نَجَّیناهُ و اَهلَهُ مِنَ الکَربِ العَظیم». (صافّات / ۳۷، ۷۶) آن حضرت با کوچ دادن همراهانش با کشتی، آنان را از عذاب طوفان آب رهانید: «فَاَنجَیناهُ و مَن مَعَهُ فِی‌الفُلکِ المَشحون * ثُمَّ اَغرَقنا بَعدُ الباقین». (شعراء / ۲۶، ۱۱۹ - ۱۲۰) زمانی که فرستادگان الهی برای عذاب قوم لوط، نزد آن حضرت آمدند، از او خواستند خانواده خویش را شبانه از آن شهر بیرون بَرَد: «فَاَسرِ بِاَهلِکَ بِقِطعٍ مِنَ الَّیلِ». (حجر / ۱۵، ۶۵)

سفرهای ممنوع

سفر با هدف فسادگری و فتنه انگیزی

قرآن کریم با تعبیر «یَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا» (مائده / ۵، ۶۴) و نیز «سَعَی فِی الاَرضِ لِیُفسِدَ فیها» (بقره / ۲، ۲۰۵) در شماری از آیات، به سفرهایی اشاره می‌کند که با غرض فسادگری انجام می‌شوند؛ از جمله یهودیان را که با حرکتی شتابان و سفر به گوشه و کنار زمین و با جنگ‌افروزی فساد را رواج می‌دهند، نکوهش کرده و از محبت خداوند محروم می‌داند: «و قالَتِ الیهودُ یَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ... و یسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا و اللّهُ لایحِبُّ المُفسِدین». (مائده / ۵، ۶۴) قرآن کریم منافقان را از کسانی می‌داند که اگر به قدرت و حکومت دست یابند با سفر به این سو و آن سوی زمین به فسادگری می‌پردازند: «و مِنَ النّاسِ مَن یعجِبُکَ قَولُهُ... * و اِذا تَوَلّی سَعی فِی الاَرضِ لِیفسِدَ فیها.»... (بقره / ۲، ۲۰۴ - ۲۰۵) به گفته ابن‌عاشور، سعی به معنای راه رفتن است و مجازاً در هر عملی به کار می‌رود؛ ولی قید «فِی الاَرضِ» تأکید می‌کند که سعی در معنای حقیقی خودش که همان مشی و سیر است به کار رفته است، چنان‌که از لام تعلیل «لیفسد فیها» روشن می‌شود که مقصود و غرض از این سیر، غارت و دزدی است.[۶۳] متخلفان از جنگ تبوک، به سبب فتنه‌گری در صورت سفر و همراهی با سپاه پیامبر(ص) نکوهش شده‌اند. براساس آیه ۴۷ سوره توبه / ۹ این برجای‌ماندگان کسانی بودند که اگر با سپاه اسلام همراه می‌شدند، چیزی جز پریشان‌فکری بر سپاهیان نمی‌افزودند و با سرعت میان آنان شایعه می‌پراکندند و خبرچینی می‌کردند، تا فتنه‌گری کنند: «لَو خَرَجوا فیکُم ما زادوکُم اِلاّ خَبالاً و لاََوضَعوا خِلالَکُم یبغونَکُمُ الفِتنَه». (توبه / ۹، ۴۷) «خَبال»، حالتی نامطلوب است که به عدم تعادل می‌انجامد؛ مانند دیوانگی و بیماری اثرگذار بر عقل و فکر.[۶۴] «اَوضَعوا خِلالَکُم» یعنی میان شما شتابان خبرچینی می‌کردند [۶۵] و شایعات دروغ و گفته‌های ناپاک را میان شما به سرعت نشر می‌دادند.[۶۶]

تحمیل سفر (اخراج از وطن)

تحمیل سفر بر پیامبران و مؤمنان و اخراج آنان از سرزمین خود، یا تهدید به اخراج، همواره از راهکارهای کفرپیشگان و معاندان در مبارزه با دعوت پیامبران(ع) بوده است، چنان‌که کافران قوم نوح و کافرانعاد و ثمود و اقوام پس از ایشان، رسولان الهی خویش را به اخراج از سرزمینشان تهدید می‌کردند: «اَ لَم‌یأتِکُم نَبَو ٔ ا الَّذینَ مِن قَبلِکُم قَومِ نوحٍ و عادٍ و ثَمودَ و الذینَ مِن بَعدِهِم... * و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن اَرضِنا». (ابراهیم / ۱۴، ۹ و ۱۳) قوم لوط نیز بر اخراج خاندان آن حضرت به سبب پاک‌زیستن آن خانواده همدست شده بودند: «فَما کانَ جَوابَ قَومِهِ اِلاّ اَن قالوا اَخرِجوا ءالَ لوطٍ مِن قَریتِکُم اِنَّهُم اُناسٌ یتَطَهَّرون». (نمل / ۲۷، ۵۶) مستکبران قوم شعیب هم آن حضرت و مؤمنان را به اخراج از دیارشان تهدید کردند: «قالَ المَلأُ الَّذینَ استَکبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّکَ یا شُعَیبُ و الذینَ ءامَنوا مَعَکَ مِن قَریتِنا». (اعراف / ۷، ۸۸) مشرکان مکه نیز در جهت مبارزه با دعوت رسول خدا(ص) زمینه‌ای فراهم آوردند که پیامبر(ص) و مسلمانان مکه، آن دیار را ترک کنند: «و اِن کادوا لَیستَفِزّونَکَ مِنَ الاَرضِ لِیخرِجوکَ مِنها». (اسراء / ۱۷، ۷۶) منافقان مدینه نیز به سبب کفر باطنی و برنتابیدن جایگاه رسول خدا(ص)، در راه بازگشت از غزوه بنی‌المُصطَلِق، توطئه کردند که آن حضرت و مؤمنان را از مدینه بیرون کنند: «لئِن رَجَعنا اِلَی المَدینَةِ لَیُخرِجَنَّ الاَعَزُّ مِنها الاَذَلَّ». (منافقون / ۶۳، ۸)[۶۷]

نفی بلد (تبعید)

تعبیر «نفی بلد» که برگرفته از جمله «اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ» در آیه ۳۳ سوره مائده / ۵ و به معنای تبعید از سرزمین و یکی از کیفرهای محاربان با خدا و پیامبر و فسادگران در زمین است نیز از مفاهیم ملازم با سفر است: «اِنَّما جَزو ٔ ا الَّذینَ یُحارِبونَ اللهَ و رَسولَهُ و یَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم و اَرجُلُهُم مِن خِلفٍ اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلک لَهُم خِزی فِی الدُّنیا و لَهُم فِی الأخِرَةِ عَذابٌ عَظیم». به نظر می‌رسد بیرون راندن بنی‌نضیر از خانه‌هایشان در نخستین مرحله کوچاندن یهود از مدینه نیز در راستای مبارزه با محاربان خدا و پیامبر و توطئه‌گران و فسادانگیزان باشد: «هُوَ الَّذی اَخرَجَ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتابِ مِن دیارِهِم لاَوَّلِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم اَن یخرُجوا». (حشر / ۵۹، ۲)

امنیت سفر

قرآن کریم امنیت در سفر را نعمتی قابل شکرگزاری می‌داند، از همین رو قوم سبأ که شبانه‌روز به راحتی و در امنیت کامل (از جهت غارت و راهزنی و نیز گرسنگی و تشنگی) سفر می‌کردند و با این حال شاکر نبودند، نکوهش شده‌اند: «سیروا فیها لَیالِی و اَیّامًا ءامِنین * فَقالوا رَبَّنا بعِد بَینَ اَسفارِنا و ظَلَموا اَنفُسَهُم» (سبأ / ۳۴، ۱۸ - ۱۹)[۶۸]؛ همچنین قریش به شکرانه سفرهای تابستانه و زمستانه و همراه با امنیت، موظف به پرستش خدا بودند: «لایلفِ قُرَیش * ایلفِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ و الصَّیف * فَلیَعبُدوا رَبَّ هذا البَیت». (قریش / ۱۰۶، ۱ - ۴) امنیت قریش در مسافرت‌ها به سبب نسبت آنها با مکه و بیت الله بود و از همین رو مردم به آنها احترام کرده و کاروان‌های آنان از غارت راهزنان در امان بودند.[۶۹] اهمیت امنیت راه‌ها اقتضا کرده است که خداوند برای محاربانی که به ناامنی راه‌ها و فسادگری می‌پردازند، کیفر سختی در نظر بگیرد: «اِنَّما جَزو ٔ ا الَّذینَ یُحارِبونَ اللهَ و رَسولَهُ و یَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم و اَرجُلُهُم مِن خِلفٍ اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلک لَهُم خِزی فِی الدُّنیا و لَهُم فِی الأخِرَةِ عَذابٌ عَظیم». (مائده / ۵، ۳۳) برخی مفسران، راهزنی را از مصادیق بارز محاربه دانسته‌اند.[۷۰]

آداب سفر

از آیات مرتبط با سفر آدابی را می‌توان استفاده کرد که شایسته است مسافران، پیش از حرکت و هنگام آن، در طول سفر، و در پایان آن، آداب یادشده را رعایت کنند. این آداب گرچه در خصوص برخی از مصادیق سفر آمده‌اند، به نظر می‌رسد به همه موارد سفر تعمیم‌پذیرند.

تأمین نیازمندی‌های سفر

براساس آیه ۱۹۷ سوره بقره / ۲ حجگزاران به برگرفتن زاد و توشه مادی و معنوی [۷۱] در سفر حج، ترغیب شده‌اند (تا سربار دیگران نباشند): «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی». در شأن نزول این آیه گفته‌اند که گروهی موسوم به متوکله بدون برداشتن رهتوشه و امکانات لازم، به سفر حج می‌رفتند و با کاروان حاجیان همراه می‌شدند [۷۲] و گروهی پس از احرام زاد و توشه خود را رها می‌کردند [۷۳] و در طول سفر از رهتوشه همراهان خود استفاده می‌کردند که آیه فوق این اقدام را نادرست اعلام کرد و به برداشتن توشه فرمان داد.[۷۴]

اعلام برنامه سفر به همراهان

شایسته است که همراهان تا آنجا که میسور است از برنامه سفر آگاه باشند؛ زیرا در این صورت می‌توانند نسبت به همراهی کردن تصمیم بگیرند و در صورت همراه شدن عزم آنان بر تداوم سفر و تحمل آنان نسبت به سختی‌های سفر بیشتر می‌شود، چنان‌که موسی(ع) پیش از حرکت به سوی معلّم ناشناخته‌اش، به غلام خود گوشزد کرد که برای یافتن معلم مورد نظر خود به محل برخورد دو دریا می‌رود و ممکن است مجبور شود راه دراز دیگری را در پیش گیرد: «و اِذ قالَ موسی لِفَتاهُ لااَبرَحُ حَتّی اَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَینِ اَو اَمضِیَ حُقُبا». (کهف / ۱۸، ۶۰)، «حقب» به معنای مدت طولانی است که بعضی آن را ۷۰ یا ۸۰ سال دانسته‌اند.[۷۵] به اعتراف موسی(ع)، هر دو در آن راه رنج فراوانی دیدند: «لَقَد لَقینا مِن سَفَرِنا هذا نَصَبا». (کهف / ۱۸، ۶۲) با این حال، همسفر موسی(ع) تا رسیدن وی به معلّم الهی خویش او را تنها نگذاشت: «فَوَجَدا عَبدًا مِن عِبادِنا». (کهف / ۱۸، ۶۵)

پنهان داشتن سفر از دشمنان

براساس آیات قرآن کریم، موسی(ع) مأموریت یافت سفر تاریخی بنی‌اسرائیل را برای کوچ از مصر، شبانگاه آغاز کند تا با استفاده از تاریکی شب از خطر تعقیب فرعونیان تا هنگام عبور از دریا در امان باشند. خداوند به آن حضرت خبر داد که فرعونیان در پی شما خواهند آمد؛ ولی نباید بیمی به دل راه دهد؛ زیرا به آنان نخواهند رسید: «و اَوحَینا اِلی موسی اَن اَسرِ بِعِبادی اِنَّکُم مُتَّبَعون» (شعراء / ۲۶، ۵۲)؛ «و لَقَد اَوحَینا اِلی موسی اَن اَسرِ بِعِبادی فَاضرِب لَهُم طَریقًا فِی البَحرِ یبَسًا لاتَخافُ دَرَکًا و لاتَخشی». (طه / ۲۰، ۷۷)

شکر نعمت مرکب

قرآن کریم در بیان شمارش نعمت‌های خداوند به بندگان، از کشتی *‌ها و چارپایان که مرکب سواری انسان قرار داده شده‌اند یاد می‌کند و هدف از آفرینش این مرکب‌ها را سوار شدن و استقرار یافتن انسان می‌داند و پس از بیان این استقرار از مسافران می‌خواهد که به نعمت‌های خدا توجه داشته و شاکر باشند. براساس آیات قرآن کریم، تسبیح و تنزیه خدا با توجه به ناتوانی انسان از به‌کارگیری ابزار حمل * و نقل و رام کردن مرکب‌ها و نیز وابسته خواندن آن به خداوند و یادآوری حرکت قافله انسانی تا مرحله حضور در پیشگاه خداوند، وظایفی‌اند که در آغاز سفر و به هنگام سوار شدن بر مرکب، باید به آنها پرداخت: «و جَعَلَ لَکُم مِنَ الفُلکِ والاَنعامِ ما تَرکَبون * لِتَستَووا عَلی ظُهورِهِ ثُمَّ تَذکُروا نِعمَةَ رَبِّکُم اِذا استَوَیتُم عَلَیهِ و تَقولوا سُبحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا و ما کُنّا لَهُ مُقرِنین * و اِنّا اِلی رَبِّنالَمُنقَلِبون». (زخرف / ۴۳، ۱۲ - ۱۴) به گفته علامه طباطبایی مراد از یادآوری نعمت، شکر آفریننده این نعمت است که با تسبیح و تنزیه الهی: «سُبحنَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا» تفاوت دارد و مؤید این مطلب، روایات رسیده از رسول خدا(ص) و اهل‌بیت(ع) است که پس از تسبیح و تنزیه خدا متضمن حمد الهی است.[۷۶] براساس آیات سوره مؤمنون / ۲۳ نیز نوح(ع) فرمان یافت که پس از استقرار خود و همسفرانش در کشتی و در اختیار گرفتن زمام آن، به حمد خداوند بپردازد و از او بخواهد که آنان را در منطقه‌ای با برکت فرود آورد: «فَاِذا استَوَیتَ اَنتَ و مَن مَعَکَ عَلَی الفُلکِ فَقُلِ الحَمدُ لِلّهِ الَّذی نَجّنا مِنَ القَومِ الظّلِمین * و قُل رَبِّ اَنزِلنی‌مُنزَلاً مُبارَکًا». (مؤمنون / ۲۳، ۲۸ - ۲۹) بر پایه آیه ۴۱ سوره هود / ۱۱ حضرت نوح(ع) به همسفران خویش گوشزد کرد که روان شدن کشتی و لنگر انداختن آن تنها با نام خداوند انجام می‌پذیرد: «و قالَ ارکَبوا فیها بِسمِ اللّهِ مَجرها و مُرسها». (هود / ۱۱، ۴۱)

دعا و یاد خدا

در آغاز سفر به تلاوت برخی آیات سفارش شده است: هنگام سوار شدن بر کشتی، تلاوت «بِسمِ اللّهِ مَجرها و مُرسها اِنَّ رَبّی لَغَفورٌ رَحیم» (هود / ۱۱، ۴۱)[۷۷] و هنگام سوار شدن بر حیوان [۷۸] و در آغاز سفرهای زمینی،[۷۹]تلاوت «سُبحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا و ماکُنّا لَهُ مُقرِنین * و اِنّا اِلی رَبِّنا لَمُنقَلِبون». (زخرف / ۴۳، ۱۳ - ۱۴) تلاوتحمد،[۸۰] آیه‌الکرسی [۸۱] و سوره‌های قدر،[۸۲] اخلاص،[۸۳] فلق،[۸۴] ناس [۸۵] و آیات ۱۹۰ - ۱۹۴ سوره آل عمران / ۳،[۸۶] و نیز آیه ۸۳ همان سوره [۸۷] و آیات ۲۲ - ۲۸ سوره قصص / ۲۸ [۸۸] از آداب مسافرت به شمار می‌آید. از مسافران خواسته شده است که فاتحة الکتاب و آیه‌الکرسی را در حالی بخوانند که رو به مقصد ایستاده‌اند؛ آن‌گاه رو به طرف راست و چپ خویش نیز آن آیات را تلاوت کنند.[۸۹] برخی توصیه‌های دینی، گرچه کلّی‌اند و به سفر اختصاص ندارند، شامل سفر هم می‌شوند و از آنجا که هنگام سفر توجه بیشتری به آداب و مستحبات می‌شود، عمل به آن میان مسافران، رواج یافته است؛ مانند تلاوت آیه «رَبِّ اَدخِلنی مُدخَلَ صِدقٍ و اَخرِجنی مُخرَجَ صِدقٍ و اجعَل لی مِن لَدُنکَ سُلطانًا نَصیرا» (اسراء / ۱۷، ۸۰) که بر اساس روایتی، امام صادق(ع) قرائت آن را به کسانی توصیه کرد که به مکانی هراس‌انگیز وارد می‌شوند [۹۰] و مسافران که از خطرهای سفر در هراس‌اند، به خواندن آن می‌پردازند. ممکن است تلاوت «فَاللّهُ خَیرٌ حافِظًا وهُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین» (یوسف / ۱۲، ۶۴) نیز این گونه باشد. برخی این آیه را در مجموعه آیاتی برشمرده‌اند که هر کس آنها را بخواند یا با خود همراه داشته باشد، در حفاظت خداوند قرار می‌گیرد.[۹۱] از اینکه قرآن، خواندن این آیه را در بدرقه بنیامین، از یعقوب(ع) با تعبیری تمجیدگونه روایت کرده، می‌توان استحباب تلاوت آن را در بدرقه مسافران استفاده کرد. برخی از فقیهان، خواندن آیه «اِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیکَ القُرءانَ لَرادُّکَ اِلی مَعادٍ» (قصص / ۲۸، ۸۵) را در گوش مسافر، امری سزاوار و دارای شهرت عملی می‌دانند،[۹۲] اگرچه کوشش پژوهشگران در یافتن مستندی روایی برای آن، نافرجام مانده است.[۹۳] براساس آداب مستفاد از قرآن کریم، مسافران باید یاد خالصانه خداوند را فقط به زمان سوار شدن بر مرکب منحصر نساخته و پس از آن نیز تنها خداوند را بخوانند؛ ولی برخی از مردم، در اقدامی نکوهیده تنها در آغاز سفر، دارای آن حالت بوده و پس از رسیدن به منطقه امن، اخلاص خود را با شرک و ناسپاسی، ناتمام می‌گذارند: «فَاِذا رَکِبوا فِی الفُلکِ دَعَوُا اللّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّاهُم اِلَی البَرِّ اِذا هُم یشرِکون * لِیکفُروا بِما ءاتَیناهُم». (عنکبوت / ۲۹، ۶۵ - ۶۶)

پرهیز از سرمستی، خود نمایی و منع از راه خدا

مؤمنان، به ویژه رزمندگانِ با ایمان از سفری که با حالت «بَطَر» باشد نهی شده‌اند: «و لاتَکونوا کَالَّذینَ خَرَجوا مِن دِیرِهِم بَطَرًا». (انفال / ۸، ۴۷) زبیدی از لغت‌شناسان اقوالی نقل می‌کند که گویا هر یک، به گونه‌ای از معنای «بطر» پرده برداشته‌اند: «نشاط»، «خودبزرگ‌نمایی»، «شادی مذموم»، «تاب نعمت نداشتن»، «حیرت‌زدگی از نعمت فراوان»، «طغیانگری»، «برتری فروشی بر دیگران» و «ناخوشایند داشتن بی‌مورد»، هر یک معنایی است که در تبیین «بَطَر» گفته شده و زمخشری سبک‌شماری نعمت‌ها و ناسپاسی درباره آنها را معنای مجازی «بطر» می‌داند.[۹۴] در ادامه همین آیه، «خودنمایی» و «منع از راه خدا» نیز اوصاف ناشایستی معرفی شده‌اند که سپاه اسلام نباید مانند دیگران خود را به آن آلوده سازد: «و رِئاءَ النّاسِ و یصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ». (انفال / ۸، ۴۷) براساس روایات شأن نزول، ابوسفیان و قریش، مکه را از روی غرور و هواپرستی و خودنمایی برای جنگ بدر ترک کردند و قرآن در این آیه از مسلمانان می‌خواهد که از کارها و حالت‌های جاهلانه کافران قریش * پیروی نکنند،[۹۵] بلکه قرآن کریم در توصیه‌ای کلّی از مؤمنان می‌خواهد که در زمین همچون سبک‌مغزان سرمست، گام نزنند: «و لاتَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحًا اِنَّ اللّهَ لایحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فَخور» (لقمان / ۳۱، ۱۸) ویکی از مصادیق روشن «مشی در زمین» سفر است. لقمان حکیم با گوشزد کردن این نکته به فرزند خویش، از او می‌خواهد که راه رفتن میانه را برگزیند: «و اقصِد فی مَشیکَ». (لقمان / ۳۱، ۱۹)

دعا برای اقامتی بابرکت در مقصد

خداوند به نوح(ع) فرمان می‌دهد که در زمان استقرار در کشتی برای فرودی پرخیر و برکت دعا کند: «قُل رَبِّ اَنزِلنی مُنزَلاً مُبارَکًا و اَنتَ خَیرُ المُنزِلین». (مؤمنون / ۲۳، ۲۹) بر اساس روایتی، رسول اعظم(ص) به امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است: ای علی! هرگاه در منزلی‌فرود آمدی بگو: «اللهم اَنزِلنی مُنزَلاً مُبارَکًا و اَنتَ خَیرُ المُنزِلین».[۹۶] آن حضرت نیز دیگران را به این دعا که بخشی از آن، آیه قرآن است، فرا خوانده بود.[۹۷] توصیه امام صادق(ع) این است که هرگاه به محیط هولناکی وارد شدی، آیه «رَبِّ اَدخِلنی مُدخَلَ صِدقٍ و اَخرِجنی مُخرَجَ صِدقٍ و اجعَل لی مِن لَدُنکَ سُلطانًا نَصیرا» (اسراء / ۱۷، ۸۰) را تلاوت کن و با مشاهده آنچه از آن هراسانی آیة الکرسی بخوان.[۹۸] این توصیه افزون بر مسافران، شامل اقامت‌کنندگان نیز می‌شود، گرچه بیشترین زمینه این گرفتاری‌ها، در سفر است. از آیه ۴۱ سوره هود / ۱۱ استفاده می‌شود که یاد خدا در شروع و پایان سفر توصیه قرآن کریم است: «بِسمِ الله مَجرها و مُرسها».

احکام مسافر

قرآن در بیان احکام و معارف غسل، تیمم، نماز، روزه، زکات، فی‌ء، حج، جهاد، وصیت، دَین، رهن، گواهی، هجرت، فرار از استضعاف، جویا شدن دانش و راهزنی، شماری از احکام مسافر را بیان کرده است.

غسل

بر اساس آیه ۴۳ سوره نساء / ۴، مسافران (عابری سبیل) از وجوب غسل برای نماز گزاردن استثنا شده‌اند: «یا اَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَقرَبوا الصَّلوةَ واَنتُم سُکاری حَتّی تَعلَموا ما تَقولونَ ولا جُنُبًا اِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتّی تَغتَسِلوا». تطبیق «عابِری سَبیلٍ» بر مسافران را برخی، از علی(ع) روایت کرده‌اند.[۹۹] گرچه مجامع روایی شیعه از چنین روایتی تهی است،[۱۰۰] در برخی تفاسیر شیعه به صورت مرسل گزارش شده است؛[۱۰۱] همچنین بر اساس آیه ۶ سوره مائده / ۵ و آیه ۴۳ سوره نساء / ۴ مسافرانی که غسل جنابت مقدورشان نیست باید با تیمم نماز بگزارند: «واِن کُنتُم مَرضی اَو عَلی سَفَرٍ... فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَیمَّموا صَعیدًا طَیِّبًا». (مائده / ۵، ۶؛ نساء / ۴، ۴۳)[۱۰۲] مسافری که به آب دسترسی دارد باید غسل کند، چنان‌که مسلمانان در جنگ بدر پس از نزول باران و دسترسی به آب با غسل کردن، خود را از جنابت پاک کردند: «اِذ یغَشّیکُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنهُ ویُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ ویُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطنِ». (انفال / ۸، ۱۱) بر اساس روایات شأن نزول، جمع فراوانی از سربازان اسلام در خواب سبکی که در آن میدان بر چشم آنان مسلط شد، محتلم شدند [۱۰۳] و نزول اعجازآمیز باران، زمینه دستیابی آنان به آب برای غسل جنابت شد و پلیدی شیطانی را از آنان زدود. «رجز»، مانند رجس به معنای کثافت [۱۰۴] و مصداق آن در آیه، منی [۱۰۵] یا محتلم شدن [۱۰۶] یا وسوسه‌هایی بود که پس از احتلام از سوی شیطان القا می‌شد که «شما گمان دارید از دوستان خداوند هستید، در حالی که ناچارید با جنابت نماز بگزارید».[۱۰۷]

تیمم

بیماران، مسافران و کسانی که قضای حاجت کرده یا با زنان همبستر شده‌اند، اگر برای طهارت به آب دسترسی نداشته باشند، باید برای نماز خویش تیمم کنند. در این حکم اگر چه میان مسافر و غیر مسافر تفاوتی نیست، از آنجا که معمولاً مسافران با بی‌آبی روبه‌رو می‌شوند، در این آیه مخاطب قرار گرفته‌اند: «واِن کُنتُم مَرضی اَو عَلی سَفَرٍ اَو جاءَ اَحَدٌ مِنکُم مِنَ الغائطِ اَو لمَستُمُ النِّساءَ فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَیمَّموا صَعِیداً طَیِّباً». (نساء / ۴، ۴۳؛ مائده / ۵، ۶) تبدیل حکم وضو و غسل به تیمم، از قاعده نفی حرج برخاسته که در ادامه آیه آمده است: خداوند می‌خواهد نمازگزاران را به پاکی برساند؛ نه آنکه تکلیفی دشوار بر عهده مکلفان گذارد: «ما یریدُ اللّهُ لِیجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرَجٍ ولکِن یُریدُ لِیُطَهِّرَکُم». (مائده / ۵، ۶)

نماز مسافر

مسافری که از دشمن می‌ترسد، نباید گزاردن نماز قصر را گناه بداند: «و اِذَا ضَرَبتُم فِی الاَرضِ فَلَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَقصُروا مِنَ الصَّلوةِ اِن خِفتُم اَن یفتِنَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا». (نساء / ۴، ۱۰۱) در آیات بعدی آمده است که پس از اطمینان، نماز را برپا دارید؛ یعنی آن را کامل بخوانید: «فَاِذا اطمَأنَنتُم فَاَقِیموا الصَّلوه». (نساء / ۴، ۱۰۳) اطمینان به معنای سکون است [۱۰۸] و از وقوع آن بعد از «اِذَا ضَرَبتُم فِی الاَرضِ» و «اِن خِفتُم» می‌توان فهمید که آرامش مورد نظر، زمانی‌حاصل می‌شود که نمازگزار، نه در سفر و نه در ترس باشد و گرنه تعبیر «فَاِذا اَمِنتُم» یا «فاذا أقمتم» متناسب بود.[۱۰۹] فقیهان شیعه، برای مسافری که خطر دشمن او را تهدید نمی‌کند، نیز نماز قصر را واجب می‌دانند.[۱۱۰] برخی از فقهای اهل سنت برای مسافری که خطر دشمن او را تهدید نمی‌کند، نماز قصر را ممنوع [۱۱۱] و برخی لازم شمرده‌اند.[۱۱۲]

نماز خوف

قرآن در آیات ۱۰۱ - ۱۰۳ سوره نساء / ۴ نماز خوف را در صورت مسافرت و ترس از تهاجم کافران ترسیم کرده است. آیه ۱۰۱ به مسلمانانی که در سفر از آزار دشمنان کافر در هراس‌اند، اجازه قصر نماز را می‌دهد: «و اِذَا ضَرَبتُم فِی الاَرضِ.».. (نساء / ۴، ۱۰۱) و آیه بعد شیوه نماز خوف را در زمان حضور پیامبر(ص) میان رزمندگان، بیان کرده است. (نساء / ۴، ۱۰۲) برخی از دانشمندان شیعه و سنی بر این باورند که این آیات ربطی به نماز مسافر نداشته و تنها ناظر به نماز خوف‌اند.[۱۱۳] براساس این دیدگاه، جمله «و اِذَا کُنتَ فیهِم فَاَقَمتَ لَهُمُ الصَّلوه» (نساء / ۴، ۱۰۲) مطلق بوده و تقیید آن به سفر، بی‌دلیل است.[۱۱۴] براین اساس، ترس در وطن، در صورت برگزاری نماز به جماعت، از اسباب «قصر» شمرده می‌شود.[۱۱۵] مخالفان این نظر، به ارتباط تنگاتنگ آن با آیه قبل استناد کرده و آن را ناظر به مسافرانی دانسته‌اند که از دشمن در هراس‌اند.[۱۱۶] کسانی که حکم نماز خوف را در وطن نیز جاری می‌دانند،[۱۱۷] باید جمله «وَ اِذَا ضَرَبتُم فِی‌الاَرضِ» را قید غالب به شمار آورده و بیانگر تحقق موضوع بدانند [۱۱۸] و کسانی که در سفرهای خالی از ترس، با استناد به این آیه، نماز قصر را لازم می‌دانند،[۱۱۹] باید قید «اِن خِفتُم» را برخاسته از وضع مسافران در عصر نزول بدانند که ترس از دشمن در سفرهایشان، عادی بود.[۱۲۰] هر دو دسته، بر این اتفاق نظر دارند که اجتماع سفر و ترس، لزومی ندارد [۱۲۱] و هر یک ظاهر آیه را با استنباط خویش موافق خوانده‌اند.[۱۲۲]

نمازهای مستحب و تلاوت قرآن در شب

کسانی که برای دستیابی به نعمت‌های الهی رنج مسافرت را می‌پذیرند همانند بیماران و جهادگران، در قیام شبانه برای تلاوت قرآن، سزاوار تخفیف‌اند. خداوند به این ضرورت آگاه بوده و تنها در حدّ توان آنان فرمان می‌دهد: «عَلِمَ اَن سَیکونُ مِنکُم مَرضی و ءاخَرونَ یضرِبونَ فِی الاَرضِ یبتَغونَ مِن فَضلِ اللّهِ و ءاخَرونَ یقاِتلونَ فی سَبیلِ اللّهِ فَاقرَءوا ما تَیسَّرَ مِنهُ». (مزّمل / ۷۳، ۲۰) آغاز آیه گواه آن است که این تخفیف، ناظر به عبادت‌هایی است که پیامبر(ص) و همراهان آن حضرت در برهه‌ای از شب - که گاه دو سوم و گاه نصف و گاه یک سوم شب را فرا می‌گرفت - انجام می‌دادند. تلاوت قرآن چه به صورت مستقل و چه در ضمن نماز، رکن اصلی این عبادت‌ها را تشکیل می‌داد: «اِنَّ رَبَّکَ یعلَمُ اَنَّکَ تَقومُ اَدنی مِن ثُلُثَی الَّیلِ و نِصفَهُ و ثُلُثَهُ وَ طَائفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ». (مزّمل / ۷۳، ۲۰) بسنده کردن به مقدار میسور از تلاوت قرآن که فرمان خداوند به مسافران، بیماران و جهادگران است، در نظر برخی به معنای کاستن از تعداد نمازهاست که در رکعات آن، قرآن تلاوت می‌شود و نزد برخی دیگر کاستن از خواندن قرآن، خارج از نماز است.[۱۲۳] فعل «تقوم» در آغاز آیه، رأی نخست را تقویت می‌کند. حاصل اینکه التزام به تأسی به پیامبر(ص) که در آغاز آیه، مایه تمجید از برخی مسلمانان شده، برای مسافران غیر الزامی خوانده شده [۱۲۴] و زمان عبادت شبانه در سفر، کاهش یافته است.

قبله در سفر

برخی در شأن نزول آیه «و لِلّهِ المَشرِقُ وَ المَغرِبُ فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللّهِ» (بقره / ۲، ۱۱۵) آورده‌اند که این آیه مربوط به سفر و در باره نماز مستحب است که بر مرکب خوانده می‌شود.[۱۲۵] بر اساس روایتی، رسول خدا(ص) در راه غزوه خیبر و نیز در بازگشت از فتح مکه، روی مرکب، نماز را پشت به کعبه و با اشاره خواند.[۱۲۶] در مقابل این نظر، گروهی آیه را مخصوص سفر نمی‌دانند؛ زیرا یا آیه را مربوط به زمان رویارویی با دشمن یا هنگام ترس شدید دانسته [۱۲۷] یا نزول آیه را پیش از زمانی می‌دانند که کعبه، قبله شد،[۱۲۸] یا مفاد آیه را این دانسته‌اند که رعایت قبله در همه جا ممکن است و به حاضران در مسجدالحرام اختصاص ندارد،[۱۲۹] یا آیه را ناظر به کسانی دانسته‌اند که در شناخت قبله متحیر مانده‌اند.[۱۳۰] درباره نمازگزاری که از خطری هراس دارد، رعایت شرط قبله لازم نیست و او باید پیاده یا سواره نماز بگزارد و آن‌گاه که امنیت یافت، نماز را همان‌گونه که از شریعت الهی‌آموخته است، انجام دهد: «فَاِن خِفتُم فَرِجَالاً اَو رُکبَانًا فَاِذا اَمِنتُم فَاذکُروا اللّهَ کَما عَلَّمَکُم ما لَم تَکونوا تَعلَمون». (بقره / ۲، ۲۳۹) نمازگزاردن در حالت پیاده، به این معناست که در حالی که بر قدم‌ها راه می‌روند، نماز گزارند.[۱۳۱] این آیه را برخی به مسافران اختصاص داده و گفته‌اند: معنای «فَاِذا اَمِنتُم.».. این است که شخص از سفر بازگشته و به اقامتگاه خویش رسد.[۱۳۲] در پاسخ آن گفته شده است: اگرچنین بود، تعبیر «فاِذا اقمتُم» مناسب بود، نه «فاِذا أمنتُم».[۱۳۳] برخی دیگر آیه را به حالت جنگ مرتبط دانسته [۱۳۴] و برخی بر تعمیم آن به مسافر و حاضر تصریح کرده‌اند.[۱۳۵]

روزه مسافر و قضای آن

مؤمنان باید روزهای مشخصی از سال (ماه رمضان) را، روزه بگیرند؛ اما اگر بیمار یا در سفر بودند، از روزهای دیگر سال - به انتخاب خویش - باید روزه گرفته و عدد را کامل سازند: «یا اَیهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ... * اَیامًا مَعدوداتٍ فَمَن کانَ مِنکُم مَریضًا اَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن‌اَیامٍ اُخَرَ... *... فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیصُمهُ و مَن کانَ مَریضًا اَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّن اَیامٍ اُخَرَ... *... و لِتُکمِلوا العِدَّةَ.»... (بقره / ۲، ۱۸۳ - ۱۸۵) بیماری و مسافرت، وظیفه مکلفان را از روزه ماه رمضان به روزه در دیگر ایام سال، تغییر داده‌اند، بنابراین مسافر حق ندارد در ماه رمضان روزه بگیرد.[۱۳۶] بسیاری از اهل سنت، مفاد آیه را تنها «جواز افطار» در سفر دانسته و مسافران را میان روزه گرفتن و ترک آن مخیر خوانده‌اند؛[۱۳۷] ولی جمعی از صحابه، همعقیده با دانشمندان شیعه، روزه مسافر را باطل می‌دانند.[۱۳۸] کسی که با انجام دادن عمره تمتع به حج پرداخته است، باید در حدّ امکان، قربانی کند و اگر نتوانست، سه روز در زمان حج و ۷ روز پس از بازگشت از سرزمین حج روزه بگیرد، تا ۱۰ روز کامل روزه گرفته باشد. این حکم را کسانی باید رعایت کنند که اهل مکه و ناحیه‌های مربوط به آن نباشند: «فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی فَمَن لَم یجِد فَصِیامُ ثَلثَةِ اَیامٍ فِی الحَجِّ وَ سَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم تِلکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ ذلِکَ لِمَن لَم یکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرامِ». (بقره / ۲، ۱۹۶) تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که هرکس کمتر از ۱۲ میل (۲۱ کیلومتر) با مسجدالحرام فاصله دارد، از حاضران مسجدالحرام شمرده می‌شود.[۱۳۹] غیر آنان، مسافرانی هستند که در صورت حج گزاردن و دسترسی نداشتن به قربانی، باید در سفر حج، سه روز روزه بگیرند و آن را پس از سفر، با ۷ روز دیگر تلفیق کنند تا جایگزین قربانی گردد.

حقوق مالی مسافران

مسافری که در دیار غربت، نیازمند شود، گرچه در وطن خویش توانگر باشد، «ابن سبیل» (در راه مانده) نام گرفته [۱۴۰] و مسلمانان به تأمین نیازمندی‌های او با عناوین «زکات» (توبه / ۹، ۶۰)، «خمس» (انفال / ۸، ۴۱)، «فی‌ء» (حشر / ۵۹، ۷)، «انفاق» (بقره / ۲، ۲۱۵)، «احسان» (نساء / ۴، ۳۶) و «نیکی» (بقره / ۲، ۱۷۷) موظف شده‌اند. (ابن‌سبیل)

استطاعت در سفر حج

برخورداری از توان بدنی و مالی برای سفر به مکه، از شرایط استطاعت است: «و لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً». (آل‌عمران / ۳، ۹۷) براساس برخی روایات، استطاعت به داشتن زاد و راحله (توشه و مرکب) معنا شده است.[۱۴۱] در پاسخ به دعوت ابراهیم(ع) یا رسول خدا(ص) مردم پیاده و سواره از بزرگراه‌هایی که در احاطه کوهستان‌هایند و مسافتی طولانی دارند، به حج رو می‌آورند: «و اَذِّن فِی النّاسِ بِالحَجِّ یأتوکَ رِجالاً و عَلی کُلِّ ضامِرٍ یأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق». (حجّ / ۲۲، ۲۷) خانه خدا برای مردم مکان بازگشت است: «و اِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ». (بقره / ۲، ۱۲۵) مسافران در مسجد الحرام با اهل مکه برابرند و هر دو باید بتوانند در آن عبادت کنند: «المَسجِدِ الحَرامِ الَّذی جَعَلناهُ لِلنّاسِ سَواءً العاکِفُ فیهِ و البادِ» (حجّ / ۲۲، ۲۵) و کسی نباید به مسافرانی که برای دستیابی به نعمت‌های الهی و خشنودی او آن دیار را قصد کرده‌اند، بی‌احترامی کند: «یا اَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعائرَ اللّهِ... و لا ءامّینَ البَیتَ الحَرامَ یبتَغونَ فَضلاً مِن رَّبِهِم و رِضوانًا». (مائده / ۵، ۲) مسافران نیز نباید حیوانات خشکی را در حال احرام، شکار کنند. آری، شکار حیوانات دریایی برای کاروانیان و دیگران رواست: «اُحِلَّ لَکُم صَیدُ البَحرِ و طَعامُهُ مَتاعًا لَکُم و لِلسَّیارَةِ و حُرِّمَ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّمادُمتُم حُرُمًا». (مائده / ۵، ۹۶) مسافری که حج تمتع به جا آورده و به قربانی دسترسی ندارد، باید سه روز در حج و ۷ روز در وطن روزه بگیرد: «فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی فَمَن لَم‌یجِد فَصِیامُ ثَلثَةِ اَیامٍ فِی الحَجِّ وسَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم». (بقره / ۲، ۱۹۶) برخی مفسران در فرق «طائفین» و «عاکفین» در آیه ۱۲۵ سوره بقره / ۲ گفته‌اند: «عاکفین» اقامت‌کنندگان در مکه‌اند و «طائفین» کسانی‌اند که از افق‌های دیگر به مکه می‌آیند.[۱۴۲] بر اساس این معنا، ابراهیم و اسماعیل (((ع))) مأموریت یافتند، بیت اللّه را برای مسافران و اهل مکه پاکیزه نگه دارند: «و عَهِدنا اِلی اِبراهیمَ و اِسماعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِی لِلطّائفینَ و العاکِفینَ و الرُّکَّعِ السُّجود». (بقره / ۲، ۱۲۵)

لزوم حفظ آمادگی برای سفر جهادی

مسلمانان باید همواره ابزار دفاع خویش را در دسترس داشته و به اقتضای خطر دشمن، دسته دسته یا با بسیج همه نیروها راه نبرد را در پیش گیرند: «یا اَیهَا الَّذینَ ءامَنوا خُذوا حِذرَکُم فَانفِروا ثُباتٍ اَوِ انفِروا جَمیعا». (نساء / ۴، ۷۱) بدیهی است مراد از حرکت دسته‌جمعی به سوی دشمن، روانه شدن همه سربازان جنگی، با هم است وگرنه مؤمنان از سفر همگانی به میدان نبرد نهی شده‌اند:</ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۲۶؛ تفسیر بغوی، ج۲، ص۴۰۳؛ المیزان، ج۹، ص۴۰۴.</ref>«و ماکانَ المُؤمِنونَ لِینفِروا کافَّةً» (توبه / ۹، ۱۲۲)؛ زیرا باید جمعی از آنان برای کسب دانش دین، رهسپار مراکز علمی گردند: «فَلَولانَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طَائفَةٌ لِیتَفَقَّهوا فِی الدّینِ». (توبه / ۹، ۱۲۲) (جهاد)

وصیت مسافر و گواهی بر آن

مسلمانی که در سفر مرگش فرا رسیده و می‌خواهد وصیت کند، اگر به دو شاهد مسلمان دسترسی ندارد که آنان را گواه وصیت خویش سازد، از غیر مسلمانان نیز می‌تواند شاهد بگیرد: «یا اَیهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهادَةُ بَینِکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ حینَ الوَصِیةِ اثنانِ ذَوا عَدلٍ مِنکُم اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِی الاَرضِ». (مائده / ۵، ۱۰۶)

مدارک وام مسافر (ثبت سند، رهن)

ثبت مبلغ و مدت وام، توصیه اکیدی است که طولانی‌ترین آیه قرآن (آیه ۲۸۲ سوره بقره / ۲) به آن پرداخته است. آیه پس از آن، مسافران را در صورتی که نویسنده‌ای برای ثبت وام خویش نیابند، به رهن گرفتن از بدهکار توصیه می‌کند: «و اِن کُنتُم عَلی سَفَرٍ و لَم‌تَجِدوا کاتِبًا فَرِهانٌ مَقبوضَه». (بقره / ۲، ۲۸۳)، این توصیه تا زمانی است که یکدیگر را امین ندانند و گرنه نیازی به ثبت کردن یا رهن گرفتن نیست و باید بدانند خیانت در امانت و کتمان حقیقت، تنها از کسانی سر می‌زند که دلی گنهکار دارند و بی‌تقوایی آنان، کیفرهای الهی را در پی خواهد داشت: «و اِن کُنتُم عَلی سَفَرٍ و لَم‌تَجِدوا کاتِبًا فَرِهانٌ مَقبوضَةٌ فَاِن اَمِنَ بَعضُکُم بَعضًا فَلیو ٔ دِّ الَّذِی او ٔ ُمِنَ اَمانَتَهُ و لیتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ و لاتَکتُموا الشَّهادَةَ و مَن یکتُمها فَاِنَّهُ ءاثِمٌ قَلبُهُ و اللّهُ بِما تَعمَلونَ عَلیم». (بقره / ۲، ۲۸۳)

وجوب کفایی سفر دین پژوهی

دین‌شناسی، واجب کفایی است [۱۴۳] و این حکم به شناخت فقه اختصاص ندارد،[۱۴۴] بلکه هر هشداری را که برای مردم مایه مراقبت باشد نیز در بر می‌گیرد. باید از هر گروه، فرد یا افرادی، برای کسب دانش دینی راهی سفر گردند: «فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طَائفَةٌ لِیتَفَقَّهوا فِی الدّینِ و لِینذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یحذَرون». (توبه / ۹، ۱۲۲) «طائفه» به معنای جماعت و کمترین عدد آنان، سه نفر است؛ ولی گاه به یک یا دو نفر نیز اطلاق شده است.[۱۴۵]

حکم هجرت

کسانی که با رویگردانی از دین خدا و ترک شعائر دینی به خود ستم کرده‌اند،[۱۴۶] در صورتی می‌توانند جبر محیط را عذر قرار دهند که تغییر یا خروج از محل سکونت خود مقدورشان نباشد و گرنه واجب است آنجا را ترک کرده و سرزمین دیگری را برگزینند. ادعای استضعاف از هرکسی پذیرفته نیست. کسی که بتواند هجرت کند، اگر با ترک سفر، بر گناه خود بماند، به دوزخ تهدید شده است: «اِنَّ الَّذینَ تَوَفّهُمُ المَلئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم قالوا کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ قالوا اَلَم تَکُن اَرضُ الله وسِعَةً فَتُهاجِروا فیها فَاُولئِکَ مَأوهُم جَهَنَّمُ و ساءَت مَصیرا». (نساء / ۴، ۹۷). [۱۴۷]

سفر در فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم

سفر از ابعاد مختلفی مطرح است. سفرهای پیامبر، برخوردهای مخالفان در سفر، برخورد پیامبر با موضوع مسافرت و سیر در روی زمین، چنانکه در قرآن کریم در خطاب به پیامبر برای گشت و گزار اهمیت بسیار داده شده، اما این کار تنها برای پرکردن اوقات فراغت نیست و منافات با آن هم ندارد. آنچه اهمیت دارد این است که از سفر در کنار لذت بردن از طبیعت، نگاه کردن به عالم ملکوت و عبرت از گذشتگان باشد.

  1. ﴿لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۱۴۸]
  2. ﴿سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا[۱۴۹]؛
  3. ﴿سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا[۱۵۰]

نکات:

در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. امتناع منافقان از همراهی با پیامبر در سفر به تبوک برای جهاد با دشمنان به علت مشقت‌آمیز بودن آن: ﴿لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ[۱۵۱]
  2. آمادگی منافقان برای همراهی با پیامبر در سفر جهادی، در صورت برخوردارشدن از غنائم جنگی ﴿لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ[۱۵۲]
  3. تخلف اعراب اطراف مدینه، از دستور پیامبراکرم برای سفر به حدیبیه و وابستگی مالی و عاطفی آنان باعث تخلف از پیامبر در سفرمکه ﴿سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا[۱۵۳]
  4. گمان خطر، باعث تخلف و عصیان اعراب از پیامبر در سفر به حدیبیه: ﴿بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا[۱۵۴]
  5. محرومیت متخلفان در سفر به حدیبیه از شرکت در غزوه خیبر و غنائم آن: ﴿سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا[۱۵۵][۱۵۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج۴، ص۳۶۷؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۴۹؛ لغت نامه، ج۸، ص۱۲۰۵۰، «سفر».
  2. الصحاح، ج۲، ص۶۸۵؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۴۹؛ المصباح، فیومی، ج۲، ص۲۷۸، «سفر».
  3. تاج العروس، ج۶، ص۵۲۸؛ فرهنگ سخن، ج۵، ص۴۱۹۳، «سفر».
  4. مفردات، ص۴۱۲، «سفر».
  5. تهذیب اللغه، ج۱۲، ص۲۷۹، «سفر».
  6. تهذیب اللغه، ج۱۲، ص۲۷۸؛ تاج العروس، ج۶، ص۵۲۸.
  7. تاج العروس، ج۶، ص۵۲۸.
  8. اساس البلاغه، ص۲۹۸، «سفر»
  9. المصباح، فیومی، ج۲، ص۲۷۸-۲۷۹.
  10. المصباح، فیومی، ج۲، ص۳۹۸، «عدو».
  11. تهذیب الاسماء واللغات، ج۲، ص۱۲.
  12. تذکرة الفقهاء، ج۶، ص۱۵۵.
  13. شرائع الاسلام، ج۱، ص۱۰۱.
  14. الروضة البهیّه، ج۱، ص۷۷۸.
  15. من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۵۵؛ صلاة المسافر، ص۵.
  16. السرائر، ج۱، ص۳۲۸.
  17. احسن التقاسیم، ص۶۶؛ السرائر، ج۱، ص۳۲۸.
  18. الانصاف، ج۲، ص۳۱۸.
  19. مختصر المزنی، ج۱، ص۲۹.
  20. معرفة السنن والآثار، ج۲، ص۴۱۹.
  21. المدونة الکبری، ج۱، ص۱۲۰.
  22. الأمّ، ج۱، ص۲۱۱.
  23. المبسوط، ج۲، ص۱۰۷.
  24. فتح الباری، ج۲، ص۴۲۶.
  25. عمدة القاری، ج۷، ص۱۲۵.
  26. «روزهایی برشمرده را (روزه بدارید) و از شما هر که بیمار یا در سفر باشد شماری از روزهای دیگر (روزه بر او واجب است) و بر آنان که به دشواری آن را بر می‌تابند (به جای هر روز) جایگزینی است (به اندازه) خوراک مستمندی و هر که خود خواسته، خیری (بیش) دهد، برای او بهتر است. و اگر بدانید روزه داشتن برای شما بهتر است» سوره بقره، آیه ۱۸۴.
  27. «به دست نویسندگانی» سوره عبس، آیه ۱۵.
  28. «داستان آنان که (عمل به) تورات بر دوش آنها نهاده شد اما زیر بار آن نرفتند همچون داستان درازگوشی است بر او کتابی چند؛ داستان آن گروه که آیات خداوند را دروغ شمردند بد (داستانی) است و خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند» سوره جمعه، آیه ۵.
  29. «و به بامداد چون بردمد» سوره مدثر، آیه ۳۴.
  30. «چهره‌هایی در آن روز تابان است» سوره عبس، آیه ۳۸.
  31. «بگو: در زمین سیر کنید سپس بنگرید که سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره انعام، آیه ۱۱.
  32. «و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ آیا روی زمین گردش نکرده‌اند تا بنگرند سرانجام پیشینیانشان چگونه بوده است؟ و به راستی سرای واپسین برای پرهیزگاران بهتر است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره یوسف، آیه ۱۰۹.
  33. «(این بخشش‌ها) برای نیازمندانی است که در راه خداوند به تنگنا در افتاده‌اند (و برای کسب و کار) سفر نمی‌توانند کرد ، نادان آنان را- از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد، ایشان را به چهره باز می‌شناسی، آنها از مردم با پافشاری چیزی نمی‌خواهند؛ و آنچه از دارایی (خود) ببخشید بی‌گمان خداوند به آن داناست» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
  34. «و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
  35. «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  36. «پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی» سوره قریش، آیه ۲.
  37. «چهار ماه در این سرزمین (آزاد) بگردید و بدانید که شما خداوند را به ستوه نمی‌توانید آورد و خداوند رسواگر کافران است» سوره توبه، آیه ۲.
  38. «بگو: در زمین گردش کنید، آنگاه بنگرید سرانجام پیشینیان چگونه بوده است؛ بیشتر آنان مشرک بودند» سوره روم، آیه ۴۲.
  39. التحریر و التنویر، ج۲۱، ص۶۷.
  40. المیزان، ج۴، ص۲۱.
  41. «پیش از شما سنّت‌هایی (بوده و) از میان رفته‌اند پس روی زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.
  42. «بگو: در زمین سیر کنید سپس بنگرید که سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره انعام، آیه ۱۱.
  43. «بگو: در زمین گردش کنید و بنگرید که سرانجام گناهکاران چگونه بوده است؟» سوره نمل، آیه ۶۹.
  44. «پس آیا در زمین نگشته‌اند تا بنگرند که سرانجام پیشینیان آنان چگونه بوده است؟ خداوند آنان را از میان برداشت و کافران را (نیز سرانجامی) همانند آنان است» سوره محمد، آیه ۱۰.
  45. «و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ آیا روی زمین گردش نکرده‌اند تا بنگرند سرانجام پیشینیانشان چگونه بوده است؟ و به راستی سرای واپسین برای پرهیزگاران بهتر است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره یوسف، آیه ۱۰۹.
  46. نک: المیزان، ج۱۱، ص۲۷۸.
  47. «آیا در نیافته‌اند که چگونه خداوند آفریدن (آفریدگان) را می‌آغازد و سپس آن را باز می‌گرداند؛ بی‌گمان این، بر خداوند آسان است» سوره عنکبوت، آیه ۱۹.
  48. «بگو روی زمین گردش کنید و بنگرید چگونه آفریدن (آفریدگان) را آغاز می‌کند سپس خداوند آفرینش جهان واپسین را پدید می‌آورد، بی‌گمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره عنکبوت، آیه ۲۰.
  49. المیزان، ج۱۶، ص۱۱۷.
  50. التحریر و التنویر، ج۱۰، ص۲۲۷.
  51. روح المعانی، ج۶، ص۴۵.
  52. التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۹۶-۱۹۷؛ نک: احکام القرآن، ج۳، ص۲۲۸-۲۲۹.
  53. المیزان، ج۵، ص۵۱.
  54. تفسیر قرطبی، ج۵، ص۳۴۶.
  55. کنزالعرفان، ج۱، ص۲۶۹.
  56. تفسیر قرطبی، ج۸، ص۲۹۳-۲۹۴.
  57. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۸۰-۴۸۲.
  58. نک: مکاتیب الرسول، ج۳، ص۹۴.
  59. کنزالدقائق، ج۱۴، ص۴۴۹-۴۵۰.
  60. الاصفی، ج۲، ص۱۳۶۹؛ المیزان، ج۲۰، ص۷۶.
  61. مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۷۵-۵۷۶.
  62. تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۱۷۷؛ کنزالدقائق، ج۶، ص۳۷۹.
  63. التحریر و التنویر، ج۲، ص۲۵۳.
  64. مفردات، ص۲۷۴، «خبل».
  65. البحر المدید، ج۲، ص۳۸۷.
  66. التفسیر الوسیط، ج۶، ص۳۰۹.
  67. نک: التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۵۴۹.
  68. التبیان، ج۸، ص۳۸۹.
  69. المیزان، ج۲۰، ص۳۶۶.
  70. روح المعانی، ج۳، ص۲۸۹؛ کنزالدقائق، ج۴، ص۹۸؛ المیزان، ج۵، ص۳۲۶-۳۲۷.
  71. نک: التحریر و التنویر، ج۲، ص۲۳۲.
  72. مجمع البیان، ج۲، ص۵۲۵.
  73. جامع البیان، ج۲، ص۱۶۲.
  74. البحر المحیط، ج۲، ص۲۹۰.
  75. مجمع البیان، ج۶، ص۷۴۱.
  76. المیزان، ج۱۸، ص۸۸.
  77. نک: نور الثقلین، ج۲، ص۳۶۱.
  78. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۹۵، ۲۹۷.
  79. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۴۳-۲۴۴.
  80. الکافی، ج۴، ص۲۸۳-۲۸۴.
  81. الخصال، ص۶۲۳.
  82. بحارالانوار، ج۷۳، ص۱۷۰.
  83. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۵۱.
  84. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۵۱.
  85. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۵۱.
  86. تحف العقول، ص۱۱۴.
  87. مکارم الاخلاق، ص۲۶۱.
  88. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۲۹.
  89. الکافی، ج۴، ص۲۸۳-۲۸۴.
  90. المحاسن، ج۲، ص۳۶۷.
  91. المصباح، کفعمی، ص۱۹۶.
  92. العروة الوثقی، ج۴، ص۳۳۶.
  93. مدارک العروه، ج۲۴، ص۲۳.
  94. تاج العروس، ج۶، ص۹۷-۹۸، «بطر».
  95. جامع البیان، ج۱۰، ص۱۳.
  96. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۵۳.
  97. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۳۴-۲۳۵.
  98. بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۴۷.
  99. الدرالمنثور، ج۲، ص۱۶۵.
  100. آلاء الرحمن، ج۲، ص۱۲۱.
  101. التبیان، ج۳، ص۴۵۸؛ مجمع البیان، ج۳، ص۸۱.
  102. التبیان، ج۳، ص۲۰۶؛ مجمع البیان، ج۳، ص۸۱.
  103. الکشاف، ج۲، ص۲۰۳؛ الصافی، ج۲، ص۲۷۰-۲۷۱.
  104. تاج العروس، ج۸، ص۶۷، «رجز».
  105. زبدة البیان، ص۳۱.
  106. البحر المحیط، ج۵، ص۲۸۳.
  107. الصافی، ج۲، ص۲۷۱.
  108. مفردات، ص۵۲۴؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۲۶۸، «طمن».
  109. المنار، ج۵، ص۳۸۲.
  110. زبدة البیان، ص۱۱۹؛ المیزان، ج۵، ص۶۱.
  111. المحرر الوجیز، ج۲، ص۱۰۴.
  112. زادالمسیر، ج۱، ص۴۵۹.
  113. التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۹۹-۲۰۰؛ موسوعة الامام الخویی، ج۲۰، ص۶.
  114. الخلاف، ج۱، ص۶۴۲-۶۴۳؛ منتهی المطلب، ج۱، ص۴۰۴.
  115. الحدائق، ج۱۱، ص۲۶۵.
  116. ذخیرة المعاد، ج۱، ص۴۰۳؛ الحدائق، ج۱۱، ص۲۶۶.
  117. الخلاف، ج۱، ص۶۴۳؛ منتهی المطلب، ج۱، ص۴۰۴؛ فتح الباری، ج۲، ص۳۵۷.
  118. مصباح الفقیه، ج۲، ق ۲، ص۷۱۲.
  119. زبدة البیان، ص۱۱۹؛ ذخیرة المعاد، ج۱، ص۴۰۳؛ المیزان، ج۵، ص۶۱.
  120. مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۴؛ زادالمسیر، ج۱، ص۴۵۹.
  121. مصباح الفقیه، ج۲، ق ۲، ص۷۱۲.
  122. ذخیره‌المعاد، ج۱، ص۴۰۳؛ موسوعة الامام الخویی، ج ۲۰، ص۶.
  123. مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۷۵-۵۷۶.
  124. نک: التحریر والتنویر، ج۲۹، ص۲۶۰.
  125. مجمع البیان، ج۱، ص۳۶۳؛ نورالثقلین، ج۱، ص۱۱۸؛ روح المعانی، ج۱، ص۳۶۴.
  126. مجمع البیان، ج۱، ص۳۶۳.
  127. جامع البیان، ج۱، ص۴۰۰.
  128. جامع البیان، ج۱، ص۴۰۰.
  129. زبدة البیان، ص۶۹.
  130. نورالثقلین، ج۱، ص۱۱۸.
  131. البحر المحیط، ج۲، ص۵۵۰.
  132. المحرر الوجیز، ج۱، ص۳۲۵.
  133. جامع البیان، ج۲، ص۳۵۹.
  134. التفسیر الکبیر، ج۶، ص۴۸۹.
  135. مجمع البیان، ج۲، ص۶۰۱.
  136. مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۳.
  137. المغنی، ج۳، ص۳۳؛ المجموع، ج۶، ص۲۶۰؛ نک: المیزان، ج۲، ص۱۱.
  138. مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۳.
  139. آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۷۴.
  140. قواعد الاحکام، ج۱، ص۳۵۰؛ المیزان، ج۹، ص۳۱۱.
  141. کنزالعرفان، ج۱، ص۲۶۳.
  142. مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۵؛ فقه القرآن، ج۱، ص۲۹۰.
  143. ذکری، ج۱، ص۴۱.
  144. المیزان، ج۹، ص۴۰۴.
  145. المصباح، فیومی، ج۲، ص۳۸۱، «طوف».
  146. المیزان، ج۵، ص۴۹.
  147. خراسانی و یزدی، مقاله «سفر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
  148. «اگر غنیمتی در دسترس و سفری آسان می‌بود از تو پیروی می‌کردند اما راه سخت بر آنان گران است و به زودی به خداوند سوگند می‌خورند که اگر یارایی می‌داشتیم با شما روانه می‌شدیم؛ خود را (با دروغ) نابود می‌کنند و خداوند می‌داند که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۴۲.
  149. «جهادگریزان از تازی‌های بادیه‌نشین به زودی به تو خواهند گفت که دارایی‌ها و خانواده‌های ما، ما را مشغول داشت (و همراه شما نیامدیم) پس برای ما (از خداوند) آمرزش بخواه! به زبان، چیزی را می‌گویند که در دل ندارند؛ بگو: اگر خداوند بر آن باشد که زیانی یا سودی (گریزتان از جهاد بدان بهانه نبود) بلکه گمان بردید که پیامبر و مؤمنان هرگز به نزد خانواده‌هایشان باز نخواهند گشت و همین (اندیشه) در دلتان آراسته شد و بدگمانی ورزیدید و قومی شایسته نابودی شدید» سوره فتح، آیه ۱۱-۱۲.
  150. «چون برای گرفتن غنیمت‌هایی رهسپار شوید جهادگریزان خواهند گفت: بگذارید دنبال شما بیاییم، آنان برآنند که گفتار خداوند را دگرگون سازند؛ بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد، خداوند از پیش چنین فرموده است؛ آنگاه خواهند گفت بلکه به ما رشک می‌برید! (چنین نیست) بلکه» سوره فتح، آیه ۱۵.
  151. «اگر غنیمتی در دسترس و سفری آسان می‌بود از تو پیروی می‌کردند اما راه سخت بر آنان گران است و به زودی به خداوند سوگند می‌خورند که اگر یارایی می‌داشتیم با شما روانه می‌شدیم؛ خود را (با دروغ) نابود می‌کنند و خداوند می‌داند که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۴۲.
  152. «اگر غنیمتی در دسترس و سفری آسان می‌بود از تو پیروی می‌کردند اما راه سخت بر آنان گران است و به زودی به خداوند سوگند می‌خورند که اگر یارایی می‌داشتیم با شما روانه می‌شدیم؛ خود را (با دروغ) نابود می‌کنند و خداوند می‌داند که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۴۲.
  153. «جهادگریزان از تازی‌های بادیه‌نشین به زودی به تو خواهند گفت که دارایی‌ها و خانواده‌های ما، ما را مشغول داشت (و همراه شما نیامدیم) پس برای ما (از خداوند) آمرزش بخواه! به زبان، چیزی را می‌گویند که در دل ندارند؛ بگو: اگر خداوند بر آن باشد که زیانی یا سودی» سوره فتح، آیه ۱۱.
  154. «(گریزتان از جهاد بدان بهانه نبود) بلکه گمان بردید که پیامبر و مؤمنان هرگز به نزد خانواده‌هایشان باز نخواهند گشت و همین (اندیشه) در دلتان آراسته شد و بدگمانی ورزیدید و قومی شایسته نابودی شدید» سوره فتح، آیه ۱۲.
  155. «چون برای گرفتن غنیمت‌هایی رهسپار شوید جهادگریزان خواهند گفت: بگذارید دنبال شما بیاییم، آنان برآنند که گفتار خداوند را دگرگون سازند؛ بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد، خداوند از پیش چنین فرموده است؛ آنگاه خواهند گفت بلکه به ما رشک می‌برید! (چنین نیست) بلکه» سوره فتح، آیه ۱۵.
  156. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۷۰۹.