ازد

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۴۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

ازد بزرگترین قبیله قحطانی در یمن است که ادیان آنها قبل از اسلام، بت پرستی، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی بود و با ظهور اسلام مسلمان شدند و پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) برخی مرتد شده و برخی بر اسلام باقی ماندند. آنان در فتوحات شام نقش پررنگی داشتند. در جنگ جمل و صفین در هر دو طرف افرادی از این قبیله حضور داشتند. شعرا و شخصیت‌های زیادی از این قبیله در تاریخ ثبت شده که مشهورترین چهره شیعی ازد فضل بن شاذان است.

مقدمه

«ازد» از قبایل بزرگ قحطانی است که در بعضی از سنگ‌نبشته‌های سبأیی از آن نام برده شده است[۱]. مردم این قبیله پس از هجرت از خاستگاه اولیه خود، مأرب، در سرتاسر جزیرة العرب متفرق شدند و به سه گروه اصلی: "ازد شنوءه"، "ازد سرات" و "ازد عمان" تقسیم گردیدند[۲].[۳]

این قبیله دارای شعبات متعدد و بزرگی است که بعضی از آنها نقش مهمی در تاریخ اسلام ایفا کردند، از جمله شاخه‌های آن عبارتند از:

  1. «بنوحارثه بن ثعلَبَة بن عَمرو مُزَیقیاء بن عامر ماء‌السماء بن حارثه الغِطریف بن امرئ القیس بن ثَعلَبة بن مازِن بن الازد، پدر اوس و خزرج[۴].
  2. جَفنة بن عمرو مُزَیقیا، پدر شاهان غسان که این نام برگرفته از آبی است که می‌نوشیدند [۵]. شاخه‌ای از جفنه، آل‌منذر هستند که بر حیره پادشاهی داشتند.
  3. خُزاعه؛ بنو عمرو بن ربیعه بن حارثه بن عمرو مُزَیقیاء بن عامر ماء السماءِ[۶].
  4. عَک بن عُدثان بن عبدالله بن الازد[۷]. بعضی از دانشمندان انساب عَک را از نسل عدنان می‌دانند[۸]. ولی یمنی بودن آنان پسندیده‌تر است؛ زیرا در پیکار صفین منادی عکی‌ها در برابر مذحج فریاد زد: «ای مذحجیان خدا را خدا را در حق عک و جُذام، آیا حرمت خویشاوندی را به یاد نمی‌آورید». معاویه نیز عکی‌ها را همراه لَخم و جُذام و اشعر در برابر مذحج قرار داد[۹].
  5. غافق بن الشاهد بن عَک بن عُدثان بن عبدالله بن الازد[۱۰].
  6. غامد بن عبدالله بن کعب بن الحارث بن کعب بن عبدالله بن مالک بن نصر بن الازد[۱۱].
  7. زهران بن کعب بن الحارث بن کعب بن عبدالله بن مالک بن نصر بن الازد[۱۲].
  8. دَوس بن عُدثان بن عبدالله بن زهران بن کعب بن الحارث بن کعب بن عبدالله بن مالک بن نصر بن الازد[۱۳].
  9. راسب بن مَیدَعان بن مالک بن نصر بن الأزد[۱۴].
  10. «بارِق» شعبه‌ای از خزاعه است که نسب او چنین است: بارق بن عدی بن حارثة بن عمرو مُزَیقیاء بن عامر ماء‌السماء بن حارثة الغطریف بن امرئ‌القیس بن ثعلبة بن مازن بن الازد[۱۵].[۱۶]

شاخه‌های ازد

ازد
بنی حارثة بن ثعلبهبنی‌جفنهبنی‌زهرانبنی‌عک
بنی‌غافقبنی‌‌غامدبنی‌خزاعهبنی‌دوسبنی‌راسب
بنی‌بارق

نسب ازد

ازد نام جدّ مشترک مجموعه قبایل موسوم به أزد بوده که با سلسله نسبی خود: اَزد بن الغَوث بن نبت بن مالک بن زَید بن کَهلان بن سبأ بن یَشجُب بن یعرب بن قحطان به قحطان منتهی می‌گردد[۱۷]. ازد که در بعضی از مصادر "أسْد" (به سکون سین) خوانده شده است[۱۸]، دارای بطون بسیاری است که تعداد آن را بیش از بیست و شش بطن بزرگ برشمرده‌اند[۱۹]. گفته‌اند که ازد دارای هفت پسر بود که نسب جمیع قبایل و بطون این قبیله به آنها منتهی می‌شود[۲۰].[۲۱]

مواطن ازد قبل از اسلام

موطن اصلی این قبیلۀ بزرگ "مأرب" در جنوب یمن بوده است[۲۲]. گفته شده که در پی آشفتگی‌های اقتصادی و سیاسی حاصل از کشمکش‌های حمیریان و قحطانیان و تغییر راه‌های تجاری یمن، سرانجام با تخریب سد مأرب[۲۳] و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، ازدیان ـ جز اندکی که در یمن ماندندـ[۲۴] بقیه جلای وطن کرده، به امید یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند و در نجد و تهامه وارد شدند[۲۵]؛ اما دیری نپایید که با وقوع افتراقی بزرگ، طوایف ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. گروهی از ازدیان به عراق و گروهی به شام و جماعتی به عمان، یمامه و بحرین روی آوردند و گروهی نیز در تهامه، بخشی در سراة و بخشی در نواحی مکه اقامت گزیدندخطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

گذری بر تاریخ ازد تا پیش از اسلام

گروه بزرگی از ازد سراة به رهبری مالک بن فهم دوسی در دوره "ملوک الطوایفی اشکانیان"[۲۶] به عراق مهاجرت کردند[۲۷]. آنها توانستند با بهره‌گیری از ضعف حکام آنجا و با شکست فرمانداران تابع ایران در عمان و بحرین، بر حیره مسلط شوند و پادشاهی مستقلی را در آنجا بنیان نهند[۲۸].

ازدیان مهاجر به شام هم، سلسله پادشاهی مهمی را در تاریخ آن سرزمین برپا کردند[۲۹] که تا قرن‌ها این پادشاهی در نسل او باقی ماند[۳۰].

ازدیان تیره خزاعه با شکست قبیله جرهم در مکه، حاکمیت خود را بر این شهر و نواحی اطراف آن تثبیت کردند و پس از راندن جرهم از مکه، از نیمه دوم سده سوم میلادی پرده‌داری و اداره رسوم خانه کعبه را که پیش از آن در دست جرهمیان بود در اختیار گرفتند[۳۱] و این چیرگی را به مدت ۳۰۰ سال یعنی تا آغاز اقتدار قریش در مکه در نیمه نخست سده پنج میلادی ادامه دادند[۳۲]. ازدواج متعدد ازدیان با منسوبان قبیله قریش، خود دلیل دیگر برگستردگی این تعاملات و بده بستان‌های سیاسی است[۳۳].

گزارش‌هایی هم از حضور ازدیانی در طائف[۳۴] و نیز سکونت شمار اندکی از آنان در شهر نجران در دست است[۳۵].

اما سرزمین‌ "سراة" که سلسله ارتفاعاتی است میان تهامه و نجد که از سرزمین یمن به سمت شام امتداد یافته است، پذیرای گسترده‌ترین مهاجرت ازدیان بود[۳۶]. از آن پس به ازدیانی که ساکن سراة شدند، ازد سراة گفته شده است. سرات در قرن چهارم میلادی دچار تفرقه شدند و طوایف آن به چهار شاخه: غطاریف[۳۷]، بنی‌جُعثُمه[۳۸]، خاندان حارث بن یشکر بن مبشر[۳۹] و بنی‌مُنهب تقسیم شدند.

نخستین مهاجرت گسترده ازدیان به عمان و سرزمین‌های شمالی آن، به چند گاهی پس از درنگ ازدیان در تهامه باز می‌‌گردد[۴۰]. طبری زمان آن را روزگار ملوک طوایف (یعنی اشکانیان) و پیش از ظهور اردشیر بابکان دانسته است[۴۱]. هنگام بعثت نبوی، تنها قبایل ازدی در عمان و سرات با عنوان ازد شناخته می‌شده‌اند[۴۲].[۴۳]

ادیان ازد پیش از اسلام

قبیله ازد پیش از اسلام، آیین وثنیت و بت‌پرستی را برگزیده بودند[۴۴]؛ علاوه بر بت‌پرستی، گزارش‌هایی هم حکایت از رواج آیین مسیح در میان گروه‌هایی از ازدیان در نقاط گوناگون وجود دارد[۴۵]. همچنین اقلیتی از ازدیان ساکن در نواحی یثرب به دین یهود در آمده بودند که از جمله آنان می‌توان به برخی از افراد قبیله اوس و خزرج به جهت مجاورت با یهودیان[۴۶] اشاره کرد. ضمن آنکه جن‌پرستی طوایفی از ازد[۴۷] و خورشید‌پرستی قبایل ازد به هنگام مهاجرت از مأرب[۴۸] و رواج آیین زرتشتی در سرزمین‌هایی از ازد را نباید از نظر دور داشت. بهترین دلیل بر این مدعا، تصریح به وجود معابد زرتشتی در این مناطق است[۴۹].[۵۰]

ازد پس از اسلام

اسلام ازد

حضور شاخه‌هایی از قبیله ازد در حجاز از جمله مکه و مدینه پیشینه‌ای دیرینه داشت. از این‌رو جای شگفتی نیست که در پی بعثت نبی اکرم (ص) برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند[۵۱]. برخی از قبیله خزاعه از دیگر ازدیانی هستند که پس از پذیرش اسلام به حبشه هجرت کردند[۵۲].

اما نخستین پذیرش جمعی ازدیان به اسلام را باید در میان قبایل اوس و خزرج که بعدها انصار نام گرفتند جست. با گسترش اسلام در مدینه، گروهی هفتاد و سه نفره از حجاج اوس و خزرج در موسم حج سال سیزدهم بعثت در عقبه با رسول خدا (ص) دیدار و با ایشان بیعت کردند[۵۳].[۵۴].

"بنی‌المصطلق" هم از دیگر تیره‌های خزاعه بود که در پی غزوه مریسیع در شعبان سال ششم هجری اسلام آوردند[۵۵]. تیره "اسلم" هم دیگر طایفه خزاعه بودند که قبل از فتح مکه و زودتر از دیگر ازدیانی که پس از فتح مکه در سال نهم هجری (عام الوفود) به حضرت ایمان آوردند، اسلام پذیرفتند[۵۶]. در سال نهم هجری نیز، صُرَد بن عبدالله ازدی با گروهی از قوم خود در رأس هیأتی به حضور نبی اکرم (ص) رسیدند و اسلام آوردند و حضرت او را جهت اشاعه اسلام در منطقه خود مأمور کرد[۵۷]. بسیاری از آنان پس از پذیرش اسلام و در همان قرن نخست اسلامی، رفته رفته به مذهب خوارج درآمدند[۵۸]، برخی از منابع هم، یکی از عوامل ترویج مذهب خارجی اباضی در منطقه مصر را حضور ازدیان در فتوحات مصر و سکونت آنان در این سرزمین بعد از فتح آن گفته‌اند[۵۹].[۶۰] از جهتی دیگر اسلام گروه‌های مختلف ازدیان را به صورت زیر می‌توان بیان کرد:

اسلام اَزد

در سال نهم هجری صُرد بن عبدالله اَزدی با بیش از ده نفر به نمایندگی از قبیله اَزد به مدینه آمدند و اسلام آوردند. صُرَد بن عبدالله در دین به خوبی پایداری کرد و رسول خدا (ص) وی را بر افرادی که از قبیله اَزد مسلمان شده بودند امیر کرد و به آنان دستور داد تا با قبایل مشرکی که در اطراف سرزمین ایشانند، جنگ کند. صُرد به دستور آن حضرت با همراهان خود به جُرش رفت و آن را فتح کرد[۶۱].

همچنین رسول‌الله (ص) برای خالد بن ضماد اَزدی و جُناده اَزدی و قوم و پیروان او نامه‌هایی نوشت و در آن آورد که: «تا هنگامی که نماز بگزارند و زکات بپردازند و خدای و رسول را فرمان برند و از غنایم سهم خدا و رسول را بپردازند و از مشرکان دوری جویند در پناه خدا و رسول او خواهند بود»[۶۲].[۶۳]

اسلام غامِد

در ماه رمضان سال دهم ده نفر از نمایندگان غامد به مدینه آمدند و در حضور رسول‌الله (ص) مسلمان شدند. وی برای آنان فرمانی صادر کرد که متضمن احکام و شرایع اسلام بود و جوایزی نیز به آنان داد و ابی بن کعب قرآن به آنها آموخت[۶۴]. همچنین رسول خدا (ص) نامه‌ای به ابوظبیان غامدی نوشت و وی و قومش را به اسلام دعوت کرد. ابوظبیان همراه عده‌ای از قوم خود به نزد پیامبر در مدینه آمد و اسلام آورد و پیامبر برای وی فرمانی نوشت[۶۵].[۶۶]

اسلام غافق

جُلیحة بن شَجار بن صُحار غافقی همراه مردانی از قوم خود به حضور پیامبر آمدند و گفتند: «ما سران قوم خود میباشیم و مسلمان شده‌ایم و سهم زکات خود را از اموالمان جدا کرده‌ایم». عَوز بن سُرَیر غافقی نیز گفت: «به خدا ایمان آورده‌ایم و از رسول وی پیروی می‌کنیم»[۶۷].[۶۸]

اسلام بارق

نمایندگان بارق در مدینه به حضور رسول خدا (ص) آمدند و پیامبر آنان را به اسلام دعوت فرمود. همگی مسلمان شدند و بیعت کردند و رسول خدا (ص) برای ایشان فرمانی صادر کردند[۶۹].[۷۰]

اسلام دَوس

طفیل بن عمرو دَوسی که مردی شاعر و خردمند بود به مکه آمد و علی‌رغم سفارش قریش که با رسول‌الله (ص) تماس نگیرد با وی ملاقات کرد. رسول‌الله (ص) نیز اسلام را به او عرضه کرد و طفیل بدون درنگ، مسلمان شد و به قبیله خود بازگشت، ولی هر چه کوشید جز پدر و همسرش کسی اسلام نیاورد. از این رو، پس از مدتی مجدداً به مکه آمد و گزارش اسلام نیاوردن قبیله خود را به اطلاع رسول‌الله (ص) رساند. آن حضرت درباره ایشان دعا کرد و گفت: «بار خدایا دوس را هدایت فرما». سپس طفیل به قبیله خود بازگشت و به دعوت قبیله خود مشغول شد. وی هنگام جنگ خیبر با هفتاد یا هشتاد خانوار دوسی در خیبر به رسول خدا (ص) ملحق شد و آن حضرت نیز در غنایم آنان را سهیم کرد. پس از فتح مکه، طفیل از پیامبر (ص) خواست او را برای سوزاندن بت «ذوالکفین» بت قبیله عَمرو بن حُمَمة بفرستد. رسول خدا (ص) پذیرفت و طفیل بن عمر آن بت را آتش زد و به نزد پیامبر اسلام (ص) بازگشت و در مدینه بود تا رسول‌الله (ص) رحلت کردند[۷۱].

شایان توجه است طفیل از مسلمانان دوران بعثت است که آزادانه اسلام را پذیرفت و خدمات مهمی به آن کرد و مقام درخور و شایسته‌ای یافت و سرانجام در جنگ یمامه به شهادت رسید[۷۲]. قبیله دوس نیز با فعالیت‌های تبلیغی طفیل، قبل از قبایل دیگر یمنی و هنگامی که هنوز مکه فتح نشده بود، اسلام آوردند[۷۳].

اسلام در قبیله ازدعمان

در ذی‌قعده سال هشتم رسول خدا (ص) عمرو بن عاص را به نزد جَیفَر پادشاه عمان و برادرش عبد فرستاد. در نامه‌ای نیز آنان را به اسلام دعوت کرد. سپس آنها اسلام آوردند و عمرو بن عاص به دستور رسول‌الله (ص) نزد آنان ماند. او صدقات توانگرانشان را می‌گرفت و بین نیازمندانشان تقسیم می‌کرد و از مجوسیان بومی عمان جزیه گرفت[۷۴]. همچنین هیأتی از مسلمانانِ آزادِشهرِ دَبا در عمان به مدینه آمدند و در حضور رسول خدا (ص) اعتراف به اسلام نمودند. رسول‌الله (ص) نیز خُذیفة بارقی را برای تعلیم قرآن و احکام و گرفتن زکات همراه آنان به دَبا بفرستاد[۷۵].

قبیله اَزد از قبایل بزرگ یمنی است که شعبه‌های آن در مناطق مختلف جزیرةالعرب سکونت داشتند و هیچ‌گونه اتحاد و همبستگی در بین آنان وجود نداشت. حتی شاخه‌هایی که در سراة یمن زندگی می‌کردند و در همسایگی یکدیگر بودند در نزاع با هم بودند. از هیأت‌های نمایندگی متعددی که اَزدی‌ها به مدینه منوره فرستادند بر ما معلوم می‌گردد که بین آنان اختلاف و دو دستگی وجود داشته است و رهبری واحدی نداشتند[۷۶].

ازدیان و وقایع ارتداد قبایل

در جریان ارتداد، قوم ازد نیز همچون بسیاری دیگر از قبایل، نقش‌های متفاوت از خود بروز دادند. گروهی با حمایت از دولت مدینه در نبرد با مرتدین و پیامبران دروغین کوشیدند، برخی هم به مشارکت و همراهی با متنبئین پرداختند[۷۷].[۷۸]

قبیله ازد و فتوحات اسلامی

در جریان فتوحات اسلامی، علی‌رغم حضور گسترده ازدیان در فتوحات عراق و شام، اخبار چندانی از این حضور به دست ما نرسیده است. یکی از دلایل این امر را نقل بیشتر اخبار فتوح بخصوص فتوحات عراق و ایران از سوی سیف بن عمر تمیمی دانسته‌اند و از آنجا که ازد رقیب اصلی و دیرینه تمیم به شمار می‌آمده است، از این‌رو نقش ازد کمرنگ جلوه داده شده است. با این حال برخی از اخبار سیف بن عمر حاکی از آن است که در سال سیزدهم هجری ازدیان خواستار حضور در فتوحات شام بودند اما عمر با تشویق آنان به حضور در عراق، آنان را همراه با سعد بن ابی‌وقاص به این سرزمین فرستاد[۷۹].[۸۰]

ازدی‌ها در فتوحات شام به ویژه جنگ یرموک (۱۳ هجری) حضوری گسترده داشتند[۸۱]. حضور فرماندهان بزرگی همچون سفیان بن عوف غامدی به عنوان فرمانده نبردهای تابستانه در ایام خلافت عثمان[۸۲] و نیز فتح طرابلس به دست سفیان بن حبیب ازدی در ایام حکومت معاویه[۸۳] از دیگر مواردی است که حضور ازدیان در صحنه‌های گوناگون فتوحات نشان می‌دهد[۸۴]؛ ضمن اینکه از مشارکت ازدیان در فتوحات مصر نیز نباید غافل شد[۸۵].[۸۶]

مواطن جدید ازدیان در دوره اسلامی

بیشترین حضور و نقش ازدیان را پس از اسلام، باید در دو شهر بصره و کوفه جست. بصره، نخستین ساکنان ازدی این شهر نام گرفتند. این گروه نخستین هسته‌های ساکنان ازدی این شهر را شکل ‌دادند[۸۷]. در کوفه نیز ازدیان بخش قابل توجهی از جمعیت شهر را به خود اختصاص دادند[۸۸]. ازدیان کوفه بخشی از جمعیت اسباع کوفه را تشکیل داده بودند[۸۹].

علاوه بر بصره و کوفه، ازدیانی هم پس از فتوحات مصر، در این سرزمین سکنی گزیدند[۹۰]، همچنین پس از دستیابی معاویه به خلافت و امارت یافتن زیاد بر بصره و کوفه، برای تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده به ویژه شرق ایران و به دنبال انگیزه‌های گوناگون، برخی از قبایل از جمله گروهی از ازدیان را به خراسان کوچ داد[۹۱].[۹۲]

نقش ازدیان در دوران عثمان

علاوه بر نقش ازدیان در فتوحات دوران عثمان[۹۳]، آنان حضوری بسیار چشمگیر در اعتراضات علیه عثمان و والیان او بخصوص در کوفه داشتند. اوج نارضایتی کوفیان هنگامی بود که ولید نماز صبح را در حالت مستی چهار رکعت اقامه کرد و از مردم خواست در صورت تمایل برایشان بیشتر بخواند. این امر موجب شد تا گروهی از نمازگزاران بر او هجوم برند و انگشتر از دستش خارج کرده جهت عرض شکایت نزد عثمان در مدینه بروند[۹۴].[۹۵]

تعاملات سیاسی ـ اجتماعی ازدیان با اهل بیت (ع)

ازدیان و خلافت امیرالمؤمنین (ع)

کشته شدن عثمان در ذی‌الحجه سال سی و پنج هجری، بیعت عمومی مردم با علی (ع) را به عنوان خلیفه مسلمین به همراه داشت. قاطعیت حضرت در اجرای عدالت در کنار دیگر عوامل، مخالفت و بیعت‌شکنی جمعی که بعدها در تاریخ به ناکثین مشهور شدند را در پی داشت. با برپایی جنگ جمل در سال ۳۶ هجری علیه خلیفه بحق مسلمین، کوفیان که هفت گروه از قبایل ازد، بجیله و خثعم نیز در میانشان بودند[۹۶] که به حمایت از عایشه و دیگر پیمان‌شکنان برخاستند و همراه با آنان، رودرروی سپاه علی (ع) و اقوام دیگر خویش از ازدیان کوفه[۹۷] قرار گرفتند.

در این جنگ، ازدیان بصره در حمایت از عایشه تلاش بسیار کردند اما علی‌رغم پایداری‌ها و مقاومت‌های بسیار آنان، سرانجام این جنگ با پیروزی سپاه علی (ع) به پایان رسید[۹۸]. بعدها ازدیان بصره از ورود خود به پیکار جمل و نبرد علیه امام علی (ع) ابراز ناخشنودی کرده[۹۹]، به حامیان خلافت امیرالمؤمنین (ع) پیوستند. آنان در نبرد صفین با سپاه علی (ع) همراه شدند و در کنار ازدیان کوفه[۱۰۰] رودرروی سپاه شام قرار گرفتند[۱۰۱]. سرانجام این جنگ با کشته شدن هزاران تن[۱۰۲] از ازدیان دو سپاه به پایان رسید[۱۰۳] که علی‌رغم موضع بی‌تفاوت برخی افراد و قبایل، در موضع راسخ ازدیان در حمایت از علی (ع) خللی وارد نشد[۱۰۴].

حضور ازدیان و نقش‌آفرینی آنان در شورش خرّیت بن راشد[۱۰۵] و ماجرای ابن‌حضرمی نیز از دیگر وقایعی است که گویای نقش مثبت ازدیان ـ بخصوص ازدیان بصره ـ در حمایت از خلافت امیرالمؤمنین (ع) است[۱۰۶].[۱۰۷]

حضور ازدیان در جریان غارات و نقش آنان در این حادثه نیز از دیگر وقایعی است که حضور مردان این قبیله را در هر دو سوی میدان در خود نمایانده است. مقابله ازدیان سپاه علی (ع) با غارتگران اموی به فرماندهی نعمان بن بشیر انصاری و فراری دادن او[۱۰۸] غارت سفیان بن عوف غامدی همراه با سپاه شش هزار نفری‌اش در ناحیه فرات غربی، هیت انبار و مداین[۱۰۹] و حضور افرادی همچون ابوهریره دوسی ازدی در غارت بسر بن ابی‌ارطاة[۱۱۰] از جمله مواردی است که از نقش ازدیان در هر دو سوی واقعه غارات خبر می‌دهد[۱۱۱].

ازدیان و خلافت امام حسن مجتبی (ع)

ازدیان در دوران خلافت کوتاه امام حسن (ع) نیز نقش‌آفرین برخی حوادث بودند. برخی پیام‌رسان امام حسن (ع) به معاویه شدند[۱۱۲] و پس از بازگشت از شام با تحلیل وقایع این سفر، امام را از حمله قریب الوقوع معاویه به عراق آگاه ساخته، حضرت را بر پیشدستی بر او و آغاز حمله تشویق نمودند[۱۱۳] و برخی از آنان نیز با آنکه از سپاهیان لشکر امام حسن (ع) بودند، مقهور شایعات شامیان شدند و تحت تأثیر آن، با تعرض به ساحت مقدس امام (ع)، با تندی و خشونت، عبا از دوش حضرتش کشیدند[۱۱۴].[۱۱۵]

ازدیان و دوران خلافت اموی

با مرگ معاویه در سال ۶۰ و به خلافت رسیدن پسرش یزید، اوضاع در سرزمین‌های عراق و شام دستخوش ناآرامی شد. در این اوضاع آشفته، بزرگان کوفه به امام حسین (ع) نامه نوشتند و از حضرت جهت ورود به کوفه دعوت کردند[۱۱۶].

از مشارکت ازدیان در جریان بیعت و قیام مسلم بن عقیل خبری در دست نیست[۱۱۷]. در جریان واقعه کربلا هم ازدیان نقشی بیشتر و پر رنگ‌تر از دیگر قبایل ایفا نکردند. برخی از آنان در سپاه امام حسین (ع) حضور یافتند و نامشان در شمار شهدای کربلا ثبت گردید و تعدادی هم در آن سوی میدان، یاری‌گر اعوان و انصار بنی‌امیه در سپاه عمر بن سعد بودند. ازدیان سپاه کوفه پس از به شهادت رساندن سرور و سالار شهیدان (ع)، به پاس خدمت‌شان، عهده‌دار انتقال پنج سر از شهدای کربلا نزد عبیدالله بن زیاد گردیدند[۱۱۸].

در قیام توابین همراهی ازدیان با سرودن اشعاری در رثای اباعبدالله الحسین (ع) مردم را تحریض به نبرد می‌کرد[۱۱۹]، ضمن اینکه از حضور ازدیان در جمع مخالفان قیام مختار نیز نباید غافل بود[۱۲۰].

تکیه بیش از حد مختار به موالی، اعراب کوفه را برعلیه او برانگیخت و ایشان از جمله عبدالرحمان بن مخنف ازدی ـ از بزرگان ازد کوفه ـ به مخالفت با او برخاستند[۱۲۱]. با آمدن مصعب بن زبیر به بصره، وی مهلب بن ابی‌صفره ازدی را که مشغول فرو نشاندن فتنه ازارقه در فارس بود به بصره خواند و با فراهم آوردن سپاهی گران، قیام مختار را در هم کوبید[۱۲۲]، اما چندی نپایید که سران کوفه و بصره و به خصوص ازدیان با عبدالملک بن مروان بنای مکاتبه گذاشتند و او را به تسخیر عراق ترغیب کردند و سرانجام مصعب از عبدالملک شکست خورد و به قتل رسید[۱۲۳].[۱۲۴]

منابع

پانویس

  1. احمد حسین شرف‌الدین، دراسات فی انساب قبائل الیمن، ص۴۴.
  2. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۱، ص۲۹۰.
  3. احمد پاکتچی، ازد پیش از اسلام، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۰؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  4. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۹؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۳۳۲؛ هشام بن محمد کلبی، جَمهرة النسب، الجزء الثانی، ص۲۰ و ۳۵.
  5. ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۲۶۷؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، الجزء الثالث، ص۳۰۲.
  6. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۹۱.
  7. ابن عبد ربه، العقد الفرید، الجزء الثالث، ص۳۰۲؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۳۷۵.
  8. یعقوبی، البلدان، ص۲۴۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۷۴.
  9. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۰۲.
  10. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۳۲۹.
  11. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۳۷۷؛ ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۲۹۶؛ هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، الجزء الثانی، ص۱۹۴.
  12. هشام بن محمد کلبی، جمیرة النسب، ص۳۷ و ۲۶۷؛ یاقوت حموی، المقتضب، ص۲۴۶.
  13. ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۲۹۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۸۲.
  14. ابن عبد ربه، العقد الفرید، الجزء الثالث، ص۳۰۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۳۸۶.
  15. ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۲۹۳؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، الجزء الثالث، ص۳۰۰؛ هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، الجزء الثانی، ص۱۵۰.
  16. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۸۷-۸۹.
  17. ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۲۶۷؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۳۳۰ و ۳۸۶؛ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۶۲.
  18. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۲، ص۲۶۲.
  19. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۲۹۰.
  20. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۲، ص۲۶۲؛ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۲.
  21. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  22. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.
  23. ر.ک. احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلام حسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، جلد اول، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و...
  24. عبدالملک بن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ج ۱،ص۱۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ۳۸۲.
  25. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹.
  26. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج ۱، ص۶۰۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۸؛ ابوعلی مسکویه؛ تجارب الامم، ج۱، ص۱۰۳.
  27. ابن قتیبه، المعارف، ۶۴۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۲۸۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۸.
  28. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج ۱، ص۶۱۱-۶۱۲؛ عمر بن رسول، طرفة الاصحاب فی معرفة الاصحاب، ص۳۳.
  29. عمر بن رسول، طرفة الاصحاب فی معرفة الاصحاب، ص۲۰.
  30. عبدالملک بن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۸۳-۲۸۶؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۴-۲۰۵؛ حمزه اصفهانی، سنی ملوک الارض و الانبیاء، ۸۹ به بعد.
  31. ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۹۰ به بعد؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴.
  32. رک. ازرقی، اخبار مکه، ج۱،ص۱۰۳.
  33. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۴۳.
  34. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۳۷؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ۳۳۰-۳۳۱.
  35. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۶.
  36. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۵.
  37. ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶.
  38. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۷؛ ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۴.
  39. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ۳۸.
  40. عبدالملک بن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۸۲؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ۲۰۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۱، ص۶۰۹-۶۱۲.
  41. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۱،ص۶۱۰.
  42. ابوداوود سجستانی، سنن، ج۳، ص۱۳۴.
  43. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۰؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۸۷-۸۹؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  44. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۳-۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۹؛ محمد ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۵.
  45. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ص۶۱۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۳۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۳۱.
  46. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ۲۵۷.
  47. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۳۴.
  48. مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۳۴۷-۳۴۸.
  49. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۸۰.
  50. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۴۶؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  51. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸.
  52. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۵۹-۶۰.
  53. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۲-۸۴.
  54. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۵۰-۵۱.
  55. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۲۶-۲۳۲؛ واقدی، مغازی، ترجمه محمود مهدی دامغانی، ج۱، ص۳۰۶-۳۰۷.
  56. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ج۳، ص۲۵.
  57. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۳۷-۳۳۸.
  58. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۷۵.
  59. عبدالحلیم، الاباضیه فی مصر و المغرب، ص۳۹.
  60. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  61. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الثانی، ص۵۸۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، الجزء الثانی، ص۳۸۸.
  62. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۲۶۷ و ۲۷۰.
  63. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۸۹.
  64. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۳۴۵؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ترجمه محمود مهدوی، جلد سوم، ص۹۶.
  65. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۲۸۰.
  66. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۸۹-۹۰.
  67. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۳۵۲؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ترجمه محمود مهدوی، جلد سوم، ص۱۰۲.
  68. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۹۰.
  69. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۳۵۲.
  70. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۹۰.
  71. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۳۸۲.
  72. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۳۸۵.
  73. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۹۰-۹۱.
  74. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۲۶۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، الجزء الثانی، ص۲۶۲.
  75. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد السابع، ص۱۰۱.
  76. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۹۱.
  77. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۲۷-۲۳۰.
  78. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  79. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۶۳.
  80. علی بهرامیان، ازد در دوره اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۲.
  81. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۱۴۸.
  82. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۶۹.
  83. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۲۰۴-۲۰۵.
  84. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۷۲-۷۳.
  85. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۱۷ و ۱۱۹؛ عبدالحلیم، الاباضیه فی مصر و المغرب، ص۳۹-۴۰.
  86. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  87. واقدی، الرده، ص۲۹۷-۲۹۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۳۹۹.
  88. ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۴۲۹-۴۳۰.
  89. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۵۲-۲۵۳.
  90. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۱۷ و ۱۱۹؛ عبدالحلیم، الاباضیه فی مصر و المغرب، ۳۹-۴۰.
  91. بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۱۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۲۲۶؛ شعبان، الثورة العباسیه، ص۷۵.
  92. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  93. ر.ک. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۶۹؛ ابن اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۲۰۴-۲۰۵.
  94. مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۴۳۵.
  95. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۱۸۰-۱۸۱؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  96. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۴.
  97. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۰۰.
  98. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۸۴-۸۸.
  99. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۷۹.
  100. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۱۷ و ۲۰۵؛ احمد ین داوود دینوری، اخبار الطوال، ص۱۷۲.
  101. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۲۷ -۲۲۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۰۵.
  102. ر.ک. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۲۹.
  103. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۲۷.
  104. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۹۴-۹۶.
  105. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۱۲۰-۱۳۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۶، ۲۶۵۵-۲۶۶۴.
  106. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، 266.
  107. علی بهرامیان، ازد [در دوره اسلامی]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۲-۳۳.
  108. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۳۳؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۱۷۱.
  109. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۲۶۷۱؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۱۷۷-۱۷۹
  110. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۱-۳۵۲؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۱۵-۲۲۰.
  111. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۱۰۷-۱۰۹؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  112. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۲، ص۲۸۶-۲۸۷.
  113. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۱.
  114. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶-۵۷.
  115. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  116. احمد ین داوود دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۹؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۷.
  117. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۲۹۴۵.
  118. احمد ین داوود دینوری، اخبار الطوال، ص۲۵۹؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی، ص۹۱۴.
  119. مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۱۱۱.
  120. خامسی‌پور، لیلا، قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۱۱۴-۱۳۰.
  121. بلاذری، انساب الاشراف، ص۲۳۱-۲۳۳.
  122. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵،ص۲۷۳.
  123. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.
  124. علی بهرامیان، ازد در دوره اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۳ ـ ۳۴؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.