قلمرو دین در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

تبیین روش

هرگاه سخنی از دین دربارهٔ حوزه‌ای از حیات دنیایی به دست آید، درخواهیم یافت که آن حوزه، دست‎کم به همان مقدار که دین در آن سخن گفته، در قلمرو دین است. با استقرای همه حوزه‌هایی که دین در آن سخن گفته، می‌توان قلمرو دین در دنیا را به دست آورد. در این روش، مقصود اصلی هر سخن، هدایتی است که در آن حوزه ارائه می‌دهد و به دلالت تنبیه می‌فهماند که این حوزه در قلمرو دین است. دلالت تنبیه، دلالت سیاق لفظ بر معنایی است که متکلم قصد کرده، ولی در لفظ ذکر نمی‌شود[۱]؛ مانند کسی که دوست غمگین خود را ملاقات می‌کند و به او می‌گوید: «امروز غمگینی». مدلول مستقیم این لفظ، اِخبار از غمگین بودن آن دوست، و مدلول سیاقی آن، آگاهی متکلم از غم دوست، و اعلام ناگواری این غم برای او است. در گفتار حضرت امیر(ع) نیز آن‎گاه که در صحنه اداره، حکومت، به مالک اشتر حکمی می‌کند، مدلول مستقیم آن، خطاب به مالک، و مربوط به حکومت او است؛ ولی با توجه به ادلۀ امامت، مانند حدیث ثقلین، فهمیده می‌شود که مقصود حضرت امیر(ع) از این حکم، افزون بر اجرای دستورهای اسلام در موقعیت خاص مکانی و زمانی خود، تبیین روش اداره امور جامعه به وسیله حکومت از دیدگاه اسلام است. یا آن‎گاه که در دعوایی قضایی قضاوتی می‌کند، فهمیده می‌شود که افزون بر قضاوت در آن مورد خاص، آداب و روش قضاوت و رأی اسلام در آن نوع از دعوا را نیز بیان می‌کند. جامعیت علوم حضرت، نه‎تنها در ادعای خود او، بلکه در تمام حیاتش نمایان است. در این‎جا در پی استقصای تام حوزه‌های گفتار و رفتار علوی نیستیم؛ زیرا اولاً چنین مهمی مجالی بیش از این نیاز دارد. ثانیاً مقاله‌های مستقلی در همین مجموعه، در بخش تاریخ، سیاست و اقتصاد در این موضوع تهیه شده است. اینک باید به دو اشکال پاسخ گوییم:

اشکال نخست

موضوع بخشی از سخنان امام علی(ع) در نهج‎البلاغه با موضوع علوم تجربی مشترک است و می‌توان مطالب فراوانی را دربارهٔ جانورشناسی، انسان‌شناسی، ستاره‌شناسی و... یافت؛ اما اگر به این سخنان رجوع کنیم، مقصود اصلی آن‎ها را چیزی غیر از شناساندن اصل این امور خواهیم یافت؛ به طور مثال، وقتی از شگفتی‎های آفرینش خفاش[۲]سخن می‌گوید، نمی‌خواهد این پرنده را بشناساند؛ بلکه مقصود اصلی، آن یادآوری قدرت خداوند است؛ پس زبان این‎گونه سخنان، غیر شناختاری است؛ در حالی که زبان علوم مربوط به آن‎ها شناختاری است. این اشکال موجب می‌شود که همۀ علوم تجربی از دایرهٔ حوزه‌های گفتار حضرت خارج شود؛ حال آن‎که سخنانی از آن امام در این باره روایت شده است.

پاسخ: آن‎چه درباره غرض سخنان مذکور گفته شد، در بیش‎تر سخنان امام درست است؛ اما این نکته باعث نمی‌شود آن‎ها را از واقع‎نمایی ساقط کند؛ زیرا: اولاً منشأ این نظریه، ظاهر گفتار است، نه این‎که بر تحلیل‌های برون دینی مبتنی باشد. اگر این دیدگاه، مانند نظریات غیر شناختاری فلسفهٔ زبانی، با یک تحلیل برون‌دینی اثبات شده بود، دامنۀ آن، همه گفتار حضرت را دربر می‌گرفت؛ اما از آن‎جا که منشأ آن ظهور خود لفظ است، فقط درباره گفتاری صدق می‌کند که این ظهور از آن نمایان می‌شود؛ لذا این نظریه شمول تام ندارد.

ثانیاً غرضی که از آن سخنان ذکر شد، جز با شناختاری و واقع‎نمایی آن تحصیل نمی‌شود؛ پس لازمۀ غرض مذکور، برخلاف اشکال، واقع‎نما بودن گفتار است[۳]؛ برای نمونه، مطالعه‌ای اجمالی در نامه‌های گردآوری شده در نهج البلاغه[۴] به دست می‌دهد که حکومت، رابطه بین حاکم و مردم، حقوق متقابل آنان و اخلاق حکومت داری، در قلمرو دین داخل است.[۵]

اشکال دوم

در گفتار و رفتاری که از حضرت امیر(ع) درباره حکومت به ما رسیده، دو احتمال وجود دارد: احتمال نخست آن‎که از شأن حکومت امام صادر شده باشد که در این صورت، آن گفتار و رفتار نه جزو دین خواهد بود و نه پیروی از الگوی آن بر ما لازم است؛ همان گونه که وی در مسائل حکومتی از معلومات عادی خود و نه از علم الهی مطالبی را فرموده است و ما نیز باید با دانش خود در این باره عمل کنیم. احتمال دوم اینکه گفتار و رفتار پیش گفته از شأن دینی حضرت صادر شده باشد که در این صورت جزو دین خواهد بود. حال که در این گونه گفتار و رفتار دو احتمال وجود دارد، دین بودن آن‎ها ثابت نمی‌شود و پیروی از الگوی آن نیز لازم نخواهد بود.

پاسخ: در احتمال نخست که گفتار و رفتار امام را از شأن حکومتی او می‌دانیم، با توجه به نکات ذیل می‌توان دینی بودن آن را ثابت کرد:

  1. طبق اندیشه شیعه، حضرت علی(ع) خلیفهٔ رسول خدا(ص) است، و این، شأن دینی او به شمار می‌آید. این نکته در علم کلام به اثبات رسیده و ما آن را در این‎جا در جایگاه اصل موضوعه می‎پذیریم. امام شئون گوناگونی چون شأن تبیین دین، خلافت، قضاوت، پدر، همسر و کشاورز داشته است. سه شأن نخست، شأن دینی به شمار می‌رود. دینی‎بودن شأن خلافت، به گفتار و رفتار حضرت درباره حکومت، رنگی دینی می‌دهد؛ رنگی که گفتار صادر از شأن کشاورز، از آن بهره‌ای ندارد؛ زیرا وی هرگز از سوی خداوند برای کشاورزی منصوب نشده است[۶].
  2. گرچه این شئون از نظر مفهوم با یکدیگر متباینند، از نظر مصداقی می‌توانند تداخل داشته باشند؛ به طور مثال، امام، دین را همراه با قضاوت تبیین می‌کند. در این صورت، گفتار و رفتار قضایی او از یک جهت قضایی و از جهت دیگر دینی است. جهاتی که در هر قضاوت به جزئیات آن مربوط می‌شود، خارج از دین، و صادر از شأن قضاوت است، و هر آن‎چه به قوانین و آداب قضاوت مربوط می‌شود، داخل در دین و به شأن تبیین دینِ حضرت مربوط است. دربارۀ مسائل حکومتی نیز همین مطلب صادق است. این نکته از چشم برخی پنهان مانده و تفاوت مفهومیِ حکومت و رسالت را دال بر این مطلب گرفته‌اند که حکومت، از برنامه رسالت خارج است[۷]؛ در حالی که دخول و خروج یک مسئله در برنامۀ رسالت، به محتوای رسالت مربوط است، نه مفهوم رسالت[۸].
  3. اگر دینی بودن شأن حکومت را برای دخول گفتار و رفتار امام در دین کافی ندانیم، و تردید ما در دینی بودن یا نبودن آن گفتار یا رفتار باقی بماند، مجال به اصولی لفظی می‌رسد که دینی بودن یا نبودن کلام را ثابت می‌کند در این‎جا دو اصل لفظی وجود دارد که گفته شده است با تمسک به آن‎ها، گفتار یا رفتار مشکوک، داخل در دین قرار می‎گیرد.

این اصول لفظی عبارتند از: اصل عموم یا اطلاق: خداوند متعال در آیاتی از قرآن، پیامبر را اسوه قرار داده و پیروی از او را لازم دانسته است؛ مانند آیات: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[۹] ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۱۰]. در این آیات، اسوه بودن و وجوب پیروی از پیامبر به مورد خاصی مقید نیست و باید به اطلاق یا عموم این ادله تمسک کرده، گفتار او را در همۀ امور اسوه و مطاع بدانیم.[۱۱] اگر تردید ما در گفتار و رفتار امامان باشد، باید افزون بر این آیات، اطلاق یا عموم ادلۀ تأسی به امامان نیز به آن ضمیمه شود، مانند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي‌»[۱۲]؛ اما تمسک به آیات پیش گفته، با یک مشکل مواجه است و آن اینکه باید در رتبه پیشین اثبات کرد که آن سخن از شأن رسول بودن حضرت صادر است و تمسک به عام برای اثبات دخول آن در عموم، باطل است[۱۳].

اصل اطلاق مقامی: چون پیامبر برای بیان دین فرستاده شده و بیش‎تر روایات موجود را با همین هدف بیان کرده است، هرگاه سخنی از او شنیدیم که صلاحیت بیان دین را داشت، به دلیل همین دو نکته، در بیان دین ظهور می‎یابد؛ مگر این‎که قرینه‌ای برخلاف آن اقامه شود؛ یعنی عرفِ مخاطبِ پیامبر، آن سخن را بر بیان دین حمل می‌کند. به عبارت دیگر، از دیدگاه عرفِ اهل شرع و متدینان، هر سخنی که امکان بیان دین بودن را داشته باشد، بر دین حمل می‌شود. این برداشت عرفیِ مخاطبانِ دین، و (به اصطلاح اصولی) ارتکاز متشرعه[۱۴]، پیامبر و امام را بر آن می‎دارد که هر جا گفتار یا رفتاری را خارج از دین، و از جایگاه شخصی خود ابراز می‌کند، برای این‎که مردم آن را به اشتباه، دین نپندارند، به خروج آن از دین تصریح کند؛ پس هر جا چنین تصریحی را نیافتیم، خواهیم دانست که آن گفتار یا رفتار داخل دین است. اجرای این اصل که در اصطلاح اصول فقه، «اطلاق مقامی»[۱۵] خوانده می‌شود، در این‎جا تام و صحیح است[۱۶].

همه این‎ها با قطع نظر از مسئله‌ای دیگر است؛ یعنی افزون بر این‎که می‌توان دینی بودن گفتار یا رفتار را با توجه به نکات یاد شده، اثبات کرد، مسئله دیگری نیز وجود دارد که به رغم عدم اثبات دینی بودن گفتار یا رفتار امام برای ما، پیروی از آن را بر ما لازم می‌کند. آن نکته، عصمت پیامبر و امام از خطا و نسیان است. عصمت پیامبر در مقام ابلاغ دین، بین همه فرقه‎های اسلام اتفاقی است. عصمت حضرت از گناهان نیز با اختلاف اندکی در آغازِ زمان عصمت یا موارد گناهان مورد اتفاق است. شیعه افزون بر این، با ادله نقلی و عقلی، عصمت در مقام خطا و نسیان را نیز برای پیامبر و امامان ثابت می‌داند[۱۷]. مقصود ما از این عصمت، صدق گوینده نیست؛ بلکه صدق گفتار است و مقصود از صدق نیز مطابقت با واقع و مصالح واقعی است. این نوع عصمت که به علم الهی آنان ارتباط دارد، باعث می‌شود همه گفتار و رفتار آنان را -چه آنها را جزو دین بدانیم یا ندانیم یا از این جهت مشکوک باشند- مطابق واقع و مصالح بدانیم و عقل، به طور مستقل حکم می‌کند از چیزی که به یقین صادق‎است باید پیروی کرد؛ چه به ‎اسم دین باشد چه نباشد.[۱۸]

کشف قلمرو دین از طریق فلسفه بعثت پیامبران

یکی از راه‌هایی که در تعیین گستره شریعت کارساز است، طریق شناخت فلسفه بعثت است. حضرت امیر(ع) در موارد گوناگونی، از فلسفه بعثت رسول خدا(ص) سخن گفته و از این طریق، دامنه دین را مشخص کرده است. در این بخش به پاره‌ای از اهداف بعثت در سخن علوی اشاره می‌کنیم:

۱. احیای فطرت توحیدی: انسان‌ها در اثر پاره‌ای از حجاب‌ها و موانع فردی و اجتماعی، گرفتار آسیب‌های سرشت و فطرت الهی می‌شوند و از حقیقت خداوندی فاصله می‌گیرند. بر این اساس، حق تعالی، پیامبرانی را برمی‌انگیزاند تا این سرشت شکوفا شود. حضرت علی(ع) در این باره می‌فرماید: این شیطان‌ها را فرصتی دلخواه بود تا آدمیان را از شناخت حق بازدارند و رشته پیوند بندگی‌شان را با خدا بگسلند. چنین بود که خداوند، فرستادگانش را در میان آنان برانگیخت و پیامبران خود را پی در پی به سوی آنان گسیل داشت تا میثاق فطرت توحیدی را از آنان مطالبه کنند و نعمت‌های از یاد رفته خداوندی را فرایادشان آرند و با تبلیغ توحیدی، احتجاج کنند و عقل‌های مدفون را رستاخیزی فراهم آرند، و آیه‌های دقیق و سنجیده‌ای را در خداشناسی برای ایشان نمایش گذارند[۱۹].

۲. درمان دردهای بیماران: پیامبران، در متون دینی اسلام، پزشکان روح و درمان‌کننده دردهای قلب‌ها معرفی شده‌اند؛ به همین دلیل، بخشی از دین به بیان آسیب‌شناسی روح و درمان‌شناسی آن اختصاص دارد. امیر سخن در این باب می‌فرماید: او پزشکی است که با ابزار و وسایل درمان، در پی بیماران می‌گردد. مرهم‌هایش را با ضوابطی خدشه‌ناپذیر آماده ساخته، داغ و درفش‌هایش را به کمال گداخته است تا آنها را برحسب نیاز برای درمان قلب‌های کور، گوش‌های کر و زبان‌های لال به کار گیرد. با داروهای کارآمدش، جایگاه‌های از خودبیگانی و پایگاه‌های سردرگمی را جست وجوگر است که مردمش از پرتو هر حکمت محرومند و از درخش چخماق هر دانش بی‌نصیب؛ پس چارپایان چراگاهان و سنگ‌های سخت کوهساران را ماننده‌اند[۲۰].

۳. نجات انسان از تاریکی‌ها و اطاعت شیطان: دشمن آدمیان در عرصه دنیا، شیطان است. او موجب ورود انسان به تاریکی‌ها و انحراف‌ها می‌شود. بخش مهمی از دین به وظیفه و هدف اساسی، یعنی رهایی انسان از انحراف‌ها اختصاص دارد. حضرت علی(ع) در این باره می‌فرماید: پس خداوند، محمد را که درود خدا بر او و خاندانش باد، به حق برانگیخت تا بندگانش را از ظلمات بندگی بت‌ها به روشنایی بندگی خویش، و از اطاعت شیطان به اطاعت خود درآورد؛ با قرآنی که روشنگر و استوارش قرار داد تا بندگانش، از پس دورانی جهالت، پروردگار خویش را بازشناسند و در پی موضع‌گیری‌های جهل آلود، به وجودش معترف شوند[۲۱].

۴. آشکار ساختن عیب‌های دنیا: دنیا در قاموس اسلام، معانی گوناگونی دارد. گاهی، همان‌گونه که مولوی سروده است، به معنای غفلت از خدا به کار می‌رود: چیست دنیا از خدا غافل بُدَن نی قماش و نقره و میزان و زن امیرمؤمنان(ع) در احادیث خود بارها چنین دنیایی را نکوهیده و به مردم درباره لهو و لعب بودن، فریب و ضرر رساندن، و رها کردن آن هشدار داده است. معانی دیگر دنیا، نعمت‌های دنیایی و پدیده‌های عالم دنیا است که چنین حقیقتی برای راستان، سرای راستی؛ برای دنیا شناسان، سرای عافیت؛ برای توشه گیران، سرای بی‌نیازی؛ و برای پندپذیران، سرای پند و اندرز است. سجده گاه دوستان خدا، جایگاه ورود فرشتگان حق و فرود وحی الهی و سوداسرای اولیای خدا است. آنان در دنیا رحمت به دست آوردند و در آن، بهشت را سود بردند. اینک چه کسی می‌تواند دنیا را نکوهش کند[۲۲]. این معنا از دنیا با دینداری تعارضی ندارد و به تعبیر حضرت علی(ع)، نشدنی است که مردم به سبب سامان بخشیدن به دنیایشان، چیزی از امور دینی را وانهند و خدا دری زیان‌بارتر از آنچه در مقام رفع آن بوده‌اند، بر آنان بگشاید. هر آنکه برای دینش بکوشد، خداوند امر دنیایش را بسنده باشد[۲۳]. واپسین معنای دنیا نیازها و پرسش‌های دنیایی است که در فصول قلمرو دین در عرصه اقتصاد، سیاست، مدیریت و... از دیدگاه سنت علوی بدان خواهیم پرداخت، و روشن خواهد شد که دین به پاره‌ای از نیازهای دنیایی نیز پرداخته است و فقط به آخرت و مسائل اعتقادی اختصاص ندارد.

آنچه اینجا در مقام فلسفه بعثت پیامبران بیان می‌شود، غفلت‌ها، عیب‌ها و کاستی‌هایی است که در دنیا وجود دارد و پیامبران، پرده از آن برمی‌افکنند و آن ضعف‌ها را بر انسان‌ها آشکار می‌سازند؛ ضعف‌هایی که از طریق عقل بشری شناختنی نیست. امام علی(ع) در این باره می‌فرماید: همو است که خلق خویش را در دنیا جای داد و رسولان خویش را به سوی آدمیان و پریان برانگیخت تا پرده از چهره دنیا برافکنند و از آسیب‌هایش هشدارشان دهند. بر ایشان مثل‌ها آرند. چشم‌هایشان را بر عیب‌های دنیا بگشایند و سرانجام با هر چه مایه عبرت تواند بود [از دگرگونی تندرستی و بیماری، حلال و حرام، بهشت و دوزخ، و کرامت و پستی که خداوند برای فرمانبران و عاصیان آماده کرده کرده است] بر آنان هجوم آورند[۲۴].

۵. ارائه بیم و امید: حضرت علی(ع) در این باره می‌فرماید: خداوند، او [= حضرت محمد(ص)] را با آیینی پرآوازه، درفشی شناخته، کتابی نگاشته، فروغی درخشان، شعاعی تابان و فرمانی قاطع و بران رسالت داد تا با حقایقی روشنگر برهان آورد و با آیاتی اعجاز آمیز هشدار دهد و شبهه‌ها را بزداید و با تکیه بر کیفر امت‌های گذشته، مردم را بیم دهد و امید ببخشد[۲۵].

۶. رهایی مردم از سرگردانی و نادانی: انسان در هر دوران، گرفتار سرگردانی‌ها و نادانی‌ها است. در عصر پیشین با نوع سنتی آن مواجه بود، و در عصر حاضر با نوع مدرن آن روبه‌رو است. به تعبیر امیرکلام، هنگامی که مردم در وادی سرگردانی، راه به جایی نمی‌بردند و در امواج فتنه‌ها و بحران‌ها دست و پا می‌زدند، و هوس‌ها و احساسات بر خِرَدشان چیره شده بود و خودبزرگ‌بینی، لغزش‌های پیاپی را تحمیلشان می‌کرد و جاهلیت جهل‌آلود، خالی و پوک و بی‌وزنشان کرده بود و حیرت‌زدگانی بی‌ثبات در سیاست، و گرفتار جهل مطلق بودند، او که درود خدا بر او و خاندانش باد، از سوی خداوند برانگیخته شد و با دلسوزی تمام، رهنمودشان داد و بر خطی روشن به پیششان برد و به پند و حکمت فرا خواندشان[۲۶].

۷. ایجاد همبستگی و رفع اختلاف‌ها: خداوند به دست حضرت، شکاف‌های ناشی از اختلاف را پر کرد، و میان خویشاوندان، همبستگی و الفت پدید آورد؛ آن هم در پی شعله‌های عداوتی که در سینه‌ها افروخته شده بود و کینه‌های نهفته‌ای که هر آن، در دل‌ها جرقه می‌زد[۲۷]. حضرت علی(ع) در خطبه‌های دیگر نهج البلاغه به موارد دیگری از فلسفه بعثت اشاره کرده است؛ از جمله می‌فرماید: گشاینده گره‌های پیچیده، آشکارکننده حق بر اساس حق، دفع کننده جوش و خروش باطل، درهم‌کوبنده شوکت گمراهان، منتشرکننده انوار الهی، روشن‌کننده راه حق، هدایت کننده دل‌ها، ابلاغ‌کنند احکام نورانی اسلام، امین خداوند بر حقایق و اسرار[۲۸]. اجرای فرمان خداوند، اتمام حجت بر مردم، بیم دادن مردم از زشتی‌ها[۲۹]. پیشوای پرهیزگاران، روشنی‌بخش چشم هدایت‌شدگان[۳۰].

نجات مردم از پرستش بت‌ها، عبادت و پرستش خدای یگانه، بازداشتن مردم از اطاعت شیطان، و اطاعت و پیروی از خداوند، دعوت مردم به وسیله قرآن، معرفی و شناساندن خداوند به مردم، اقرار کردن به وجود خدا بعد از انکار، اثبات کردن وجود خداوند[۳۱]. به سرمنزل نهایی رساندن احکام و انذار و بشارت الهی[۳۲]، برداشتن جهل و نادانی، برحذر داشتن مردم از زیان‌کاری، پنددهنده مردم، آگاه کردن مردم به عیوب دنیا، طرح راه‌های عبرت‌آموزی، تندرستی‌ها و بیماری‌ها، تبیین حلال و حرام، شناساندن راه‌های بهشت و جهنم، بزرگواری و خواری[۳۳] از بین بردن بهانه‌ها با ارائه دلایل روشن و آشکار[۳۴]. نتیجه اینکه از طریق فلسفه بعثت پیامبران، در کلام علوی، قلمرو دین از یک زاویه مشخص شد و آن اینکه دین فقط به آخرت نظر ندارد و عیب‌ها و نقص‌های دنیا را نیز باز می‌گوید. آسیب‌شناسی و درمان‌شناسی روح آدمی در دنیا و حیات اجتماعی را نشان می‌دهد و سرگردانی و نادانی و بیم و اختلاف را از مردم می‌زداید و همبستگی، نجات، احیا و معرفت را به ارمغان می‌آورد. شایان ذکر است که هدف اصلی دین، سعادت آخرتی است. فلسفه اصلی بعثت پیامبران نیز رهایی و رستگاری آخرتی انسان‌ها است؛ ولی این امر از طریق سعادت دنیایی تحقق می‌یابد. بر این اساس، فلسفه بعثت پیامبران، به این حوزه مهم، یعنی نیازهای دنیایی نیز نظر دارد.[۳۵].

کشف قلمرو دین از طریق کارکردهای دین

حضرت علی(ع) در سخنان و سفارش‌هایش به خدمت‌ها و آثار دین نیز اشاره می‌فرماید و از این طریق، کارکردهای آن را معرفی می‌کند. شایان ذکر است که روش کارکردی، با روش کارکردگرایانه یا پراگماتیستی تفاوت دارد. در پیش فرض کارکردگرایانه، صدق به معنای منفعت‌گرایی و فایده‌گرایی (نه به معنای مطابقت با واقع) به کار رفته است؛ به همین دلیل، فیلسوفانی که به غیرشناختاری بودن زبان دینی گرایش داشته‌اند، به کارکردهای دین (با نگرش کارکردگرایانه) نگریسته‌اند. امیر مؤمنان(ع) در خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های خود به کارکردهای دین اشاره می‌کند؛ اما روش کارکردگرایانه را نمی‌پذیرد؛ یعنی شناختاری بودن گزاره‌های دینی و مطابقت آنها را با واقع و نفس الامر قبول می‌کند و آنگاه به آثار و پیامدهای مثبت آنها نیز می‌پردازد، و این نگرش از نظر روانشناسی و جامعه‌شناسی بسیار راه‌گشا و کارآمد است. در آغاز بیان کارکردهای دین در سنت علوی، به این نکته اشاره می‌شود که کارکردهای دین از یک جهت به کارکردهای دنیایی و آخرتی، و از جهت دیگر به کارکردهای فردی و اجتماعی منشعب می‌شوند و وقتی سخن از کارکردهای دنیا به میان می‌آید، مقصود از دنیا، معنای غفلت از خدا نیست؛ بلکه نیازهای دنیایی‌ای است که دین و آموزه‌های دینی بدان پرداخته و آن را مقدمه آخرت شمرده است.

امام علی(ع) در این باره می‌فرماید: با این خانه گسترده در دنیا چه می‌کنی، در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری؟ آری اگر بخواهی، می‌توانی با همین خانه به آخرت برسی. در این خانه وسیع مهمانان را پذیرایی کنی. به خویشاوندان با نیکوکاری بپیوندی و حقوقی را که برگردن تو است، به صاحبان حق برسانی؛ آنگاه تو با همین خانه وسیع به آخرت نیز می‌توانی پرداخت.... تو می‌پنداری که خداوند، نعمت‌های پاکیزه‌اش را حلال کرده؛ اما دوست ندارد از آنها استفاده کنی؟ در برابر خدا کوچک‌تر از آنی که این‌گونه با تو رفتار کند[۳۶].

اینک به ذکر پاره‌ای از کارکردهای دین در سنت و سخن علوی اشاره می‌کنیم:

۱. معرفت خدا: یکی از خدمات دین به بشر این است که خداوند متعال را به او می‌شناساند و شناخت درست و دقیقی به او عطا می‌کند و وی را از انحراف‌ها و اعوجاج‌ها می‌رهاند؛ همان‌گونه که حضرت علی(ع) می‌فرماید: آغاز و بنیاد دین، شناخت خدا است و کمال این شناخت، باورداشت هستی او، و اوج این باور، توحید، و اوج توحید، اخلاص و اوج اخلاص، زدودن صفت‌ها از او است[۳۷].

۲. ایجاد همبستگی و رفع اختلاف‌ها: شکاف‌ها و اختلاف‌هایی که میان خویشان پدید می‌آید، به کمک دین به همبستگی و الفت تبدیل، و شعله‌های عداوت خاموش می‌شود[۳۸]. البته این کارکرد در بحث فلسفه بعثت پیامبران نیز بیان شد.

۳. رها ساختن از سرگردانی: آدمیان در طول حیات فکری، گرفتار تردید و نسبی‌گرایی و سرگردانی می‌شوند. یکی از کارکردهای دین آن است که انسان‌ها در حوزه خردگریزی، از سرگردانی رها می‌شوند و معرفت کامل می‌یابند. رهایی از سرگردانی، زوال فتنه‌ها، هوا و هوس‌ها، تکبرها و سایر لغزش‌ها و جهالت‌ها را در پی دارد[۳۹].

۴. پشتیبانی عقل در حوزه ناتوانی: عقل آدمی از ارزش معرفت‌شناسی والایی برخوردار است. به همین دلیل، شریعت به بهره گرفتن از آن سفارش فرموده است؛ اما همین عقل در درک پاره‌ای از حقایق ناتوان است؛ برای نمونه، شناخت چهره حقیقی دنیا، شیطان، احکام الهی و مانند اینها از حوزه درک آدمی دور است. مولا در سرتاسر نهج البلاغه از این ابهام‌ها پرده برداشته و آن حقایق را برای آدمیان آشکار ساخته است.

۵. کارکردهای احکام شرعی: تمام امر و نهی‌های الهی حکمت معینی دارند؛ زیرا احکام الهی تابع مصالح و مفاسد واقعی‌اند. حضرت علی(ع) پاره‌ای از کارکردها و حکمت‌های احکام شرعی را بیان فرموده است؛ برای نمونه می‌فرماید: خداوند برای پاکسازی از شرک، ایمان را رقم زد و برای وارستن از کبر، نماز را. برای رویش روزی، زکات را و برای آزمایش اخلاص مردمان، روزه را. برای تقویت دین، حج را، برای عزت اسلام، جهاد را[۴۰]. حضرت در جای دیگری، جهاد با دشمن را مایه برپاداشتن ستون دین معرفی[۴۱] و فرموده است که خداوند، امر به معروف را برای اصلاح توده‌های ناآگاه و نهی از منکر را برای بازداشتن بی‌خردان از زشتی‌ها؛ صله رحم را برای فراوانی خویشاوندان و قصاص را برای پاسداری از خون‌ها، و اجرای حدود را برای بزرگداشت محرمات الهی، و ترک می‌گساری را برای سلامت عقل، و دوری از دزدی را برای تحقق عفت، و ترک زنا را برای سلامت نسل آدمی، و ترک لواط را برای فزونی فرزندان، و گواهی دادن را برای به دست آوردن حقوق انکارشده، و ترک دروغ را برای حرمت نگه داشتن راستی، و سلام کردن را برای امنیت از ترس‌ها، و امامت را برای سازمان یافتن امور امت، و فرمانبرداری از امام را برای بزرگداشت مقام رهبری، واجب کرد[۴۲].

۶. کارکرد دین در حوزه اخلاق: یاد خدا و آخرت، در رفتار انسان‌ها بسیار مؤثر است. حضرت امیر(ع) خطاب به مالک اشتر می‌فرماید: به مردم نگو [که] به من فرمان داده‌اند، من نیز فرمان می‌دهم و باید اطاعت شود؛ چراکه اینگونه خودبزرگ‌بینی دل را فاسد و دین را پژمرده می‌کند و موجب زوال نعمت‌ها است و اگر با مقام و قدرتی که داری، دچار تکبر یا خودبزرگ‌بینی شدی، به بزرگی حکومت پروردگار که از تو برتر است بنگر که تو را از آن سرکشی نجات می‌دهد، و تندروی تو را فرو می‌نشاند و عقل و اندیشه‌ات را به جایگاه اصلی بازمی‌گرداند[۴۳].[۴۴].

تعیین قلمرو دین از طریق شناخت ویژگی‌های قرآن و سنت

از دیگر راههایی که حضرت علی(ع) در تعیین قلمرو دین از آن بهره می‌برد، طریق بیان و معرفی ویژگی‌های قرآن و سنت است که در خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های خویش بدان پرداخته است. وی ضمن بیان صداقت و پنددهندگی قرآن، هدف آن را هدایت‌گری انسان‌ها معرفی می‌کند و انسان‌ها را در این عرصه، به قرآن نیازمند می‌داند؛ سپس در ویژگی‌های آن می‌فرماید: درمان خود را از قرآن بخواهید، و در سختی‌ها از قرآن یاری بطلبید که درمان بزرگترین بیماری‌ها، یعنی کفر و نفاق و سرکشی و ضلالت در آن است؛ پس به وسیله قرآن، خواسته‌های خود را از خدا بخواهید و با دوستی آن به خدا روی آورید، و به وسیله قرآن از خلق خدا چیزی نخواهید؛ زیرا وسیله‌ای برای تقرب بندگان به خدا، بهتر از آن وجود ندارد. آگاه باشید که شفاعت قرآن پذیرفته، و سخنش تصدیق می‌شود. آن کس که قرآن در قیامت، شفاعتش کند، بخشوده می‌شود، و آن کس که از او شکایت کند، محکوم است[۴۵]. همانا خداوند سبحان، کسی را به چیزی چون قرآن پند نداده که ریسمان استوار خدا، و وسیله ایمنی‌بخش است. در قرآن، بهار دل، و چشمه‌های دانش است. برای قلب، جلایی جز آن نتوان یافت؛ به ویژه در جامعه‌ای که بیداردلان در گذشته‌اند و غافلان و تغافل‌کنندگان حضور دارند[۴۶]. بنابراین، عرصه‌های حضور قرآن عبارتنداز: ۱. بیدار کردن و جلای قلب؛ ۲. هدایتگری برای انسان‌ها؛ ۳. درمان دردها به‌ویژه بیماری‌های قلبی؛ ۴. نزدیکی به خدا.

حضرت علی(ع) در خطبه دیگری از کمال دین خبر می‌دهد و آن را به کمال قرآن مستند می‌سازد و می‌فرماید: آیا خدای سبحان، دین ناقصی فرستاده و در تکمیل آن از آنها استمداد کرده است؟ آیا آنها شریکان خدایند که هرچه می‌خواهند در احکام دین بگویند، و خدا رضایت دهد؟ آیا خدای سبحان، دین کاملی فرستاد و پیامبر در ابلاغ آن کوتاهی ورزید؟ در حالی که می‌فرماید: «ما در قرآن چیزی را فروگذار نکردیم» و فرمود: «در قرآن بیان هر چیزی هست» و یادآور می‌شود که بعض قرآن، گواه بعضی دیگر است و اختلافی در آن نیست. خدای سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غیرخدا نازل می‌شد، اختلافات فراوانی در آن می‌یافتند». همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیدا است، مطالب شگفت‌آور آن تمام نمی‌شود، و اسرار نهفته آن پایان نمی‌پذیرد، و تاریکی‌ها بدون قرآن برطرف نخواهد شد[۴۷]. امام در خطبه دیگری، مردم را به آموختن قرآن و نیک فهمیدن آن سفارش می‌کند و آن را شفادهنده سینه‌های بیمار می‌داند[۴۸]. او در خطبه دیگری، از معارف قرآن خبر می‌دهد و علم آینده و حدیث روزگاران گذشته و شفادهندگی دردها و ساماندهی و نظم انسان‌ها را به آن نسبت می‌دهد[۴۹]. حضرت، کمال دین را به کمال قرآن معرفی می‌کند که پیامبر نیز آن را به طور کامل تبلیغ فرمود[۵۰].

سخنان امام علی(ع) درباره کمال دین و کمال قرآن در این ظهور دارد که دین و قرآن در امر هدایت‌گری انسان‌ها کمال دارد و دامنه آن در این عرصه نیز حداکثری است و با وجود این، در حکمت‌های خویش به مردم سفارش می‌کند که حکمت را از هر کس می‌خواهید بگیرید[۵۱] یا در خطبه‌هایش به بهره‌گیری از عقل و تجربه توصیه می‌کند. تا اینجا در باب گستره دین از طریق تبیین دامنه قرآن بهره گرفتیم؛ اما از راه تبیین حوزه سنت نیز می‌توان در باره قلمرو دین سخن گفت. از مجموعه سخنان امیرمؤمنان(ع) قلمرو حداکثری در سنت علوی استفاده می‌شود؛ زیرا پیشوایان دین در اثر ارتباط با حق تعالی از علم لدنی بهره‌مندند. حضرت در خطابه‌های عمومی می‌فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‌»[۵۲]؛ «پیش از آنکه مرا از دست بدهید، از من بپرسید». مجموع این‌گونه احادیث و نیز رهنمودهای علمی، فلسفی و عرفانی پیشوایان اسلام و علم لدنی آنان بر این حقیقت دلالت دارد که تمام علوم و معارف گذشته و حال و آینده، در اختیار پیامبر و امامان بوده است و بدین معنا، قلمرو دین اسلام و قلمرو معارف و علوم در منابع دین اسلام، نامحدود و نامتناهی است؛ هر چند همه این حقایق به دست ما نرسیده یا به عللی بیان نشده باشد. امام علی(ع) از همراهی خود با پیامبر خبر می‌دهد و می‌فرماید: من هنگامی که وحی بر پیامبر فرود می‌آمد، ناله شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس شد، و فرمود: علی، تو آنچه را من می‌شنوم، می‌شنوی، و آنچه را من می‌بینم، می‌بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ بلکه وزیر من بوده، به راه خیر می‌روی[۵۳].

همچنین فرمود: «ای مردم، پیش از آن‌که مرا از دست بدهید، از من بپرسید. از راه‌های آسمان‌ها سؤال کنید که من درباره آنها، از راه‌های زمین آگاه‌ترم»[۵۴]. اخبار غیبی فراوانی نیز از امامان گزارش شده است که بر مدعای ما تأکید دارد؛ از جمله، امام علی(ع) در سر راه خود به سوی صفین به سرزمین کربلا رسید و ندا سر داد: «آه ای زمین کربلا! هر آینه مردانی از تو در روز قیامت محشور می‌گردند که بدون حسابرسی وارد بهشت می‌شوند»[۵۵]. امام به کمیل فرمود: «ای کمیل، اینجا علم فراوانی است (به سینه‌اش اشاره کرد) اگر حاملان و آموزندگانی می‌یافتم، به آنها عطا می‌کردم»[۵۶]. او از انتقام گرفتن مختار، خیانت عمر سعد، شهادت خویش، شهادت امام رضا(ع) سرانجام بنی امیه و خوارج، خبر داده است. نیز از امام مطالب دقیقی درباره حدیث‌شناسی[۵۷]، انسان‌شناسی[۵۸]، شگفتی‌های آفرینش[۵۹]، مردم‌شناسی[۶۰]، علم ریاضی[۶۱]، صرف و نحو، مسائل تربیتی، فقه و حقوق و قضا و رفتار‌شناسی گزارش شده است. چکیده سخن آنکه گرچه دایره علم پیشوایان دین از دایره سنت وسیع‌تر است، با توجه به برخورداری آنها از علم لدنی می‌توان از دخالت دین در عرصه‌های اجتماعی دنیایی و آخرتی، و فردی و اجتماعی سخن گفت؛ هرچند بسیاری از معلومات پیشوایان دین به عللی بیان نشده یا در اختیار ما قرار نگرفته است. به امید آن‌که تمام حقایق را از زبان مبارک امام عصر(ع) بشنویم.[۶۲].

منابع

پانویس

  1. ر.ک: مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۲۳.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۵.
  3. برای مطالعۀ بیش‎تر، ر.ک: علی‎اکبریان، حسن‎علی، مقالۀ «حقیقت دنیا»؛ همو، درآمدی بر قلمرو دین.
  4. برای نمونه ر.ک: نهج البلاغه نامه‎های حضرت به: مالک اشتر نخعی نامه ۵۳، ص۵۶۳؛ عثمان بن حنیف انصاری، نامه ۴۵، ص۵۵۲؛ قثم ‎بن‎ عباس، نامه ۳۳، ص۵۳۸ و نامه ۶۷، ص۶۰۶؛ محمد بن ابی‎بکر، نامۀ ۲۷، ص۵۰۸؛ منذر بن جارود عبدی، نامۀ ۷۱، ص۶۱۲؛ سهل بن حنیف انصاری، نامه ۷۰، ص۶۱۲؛ عبدالله بن عباس، نامهٔ ۷۶، ص۶۱۶ و نامۀ ۱۸، ص۴۹۸؛ و زیاد، نامۀ ۲۱، ص۵۰۰.
  5. علی اکبریان، حسنعلی، مقاله «دین و دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۴۳۱.
  6. این نکته در شأن حکومت و قضاوت امام وجود دارد و گفتار و رفتاری که صادر از شئون دیگر او است، فقط به دلیل دو نکته دوم و سوم می‌تواند جزو دین باشد؛ بنابراین، ظهور روایات شأن‎ قضاوت و حکومت‎دردین، از دیگر شئون قوی‌تر است.
  7. ر.ک: عبدالرزاق، علی، الاسلام و اصول الحکم، ص۱۵۰، بند ۱۲ و ص۱۴۵، بند۲.
  8. ر.ک: علی اکبریان، حسن‎علی، درآمدی بر قلمرو دین، ص۱۰۷.
  9. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  10. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  11. ر.ک: شهید ثانی، تمهیدالقواعد، ص۲۳۶.
  12. احمد بن حنبل، المسند، ج۲، ص۲۷۲ و ۲۱۹ و ۱۹۶ و ۱۳۶؛ ج۳، ص۵۹ و ۲۶ و ۱۷ و ۱۴، ج۴، ص۳۷۱ و ۳۶۶، ج۵، ص۱۸۹ و ۱۸۲.
  13. ر.ک: علی‎اکبریان، حسن‎علی، درآمدی بر قلمرو دین، ص۱۳۳.
  14. ارتکاز متشرعه چیزی است که در نهان اندیشه و اذهان متدینان -از آن جهت که متدین هستند- وجود دارد.
  15. اطلاق مقامی، در مقابل اطلاق لفظی، در جایی است که تقیید باید به صورت جملۀ مستقل باشد و به گونه‌ای است که مردم از آن قید غافلند.
  16. ر.ک: علی اکبریان، حسن‎علی درآمدی بر قلمرو دین، ص۱۳۱. این اطلاق مقامی در اموری که ارتکاز متشرعه مذکور شدیدتر باشد، روشن‌تر است. ارتکاز مذکور در برخی امور، خیلی جدی و شدید است؛ مانند آن‌چه جنبه عبادی دارد، یا آن‎چه با آخرت ارتباط روشن‎تری دارد یا آن‎چه جنبه قانون و حکم در آن نمایان‌تر است.
  17. برخی در این مورد فقط به ادله نقلی تمسک می‌کنند، (ر.ک: مصباح، محمدتقی، راهنما‌شناسی، ص۱۳۸) برای مطالعه ادله عقلی و نقلی عصمت از خطا و نسیان، ر.ک: علی اکبریان، حسن‎‌علی، درآمدی بر قلمرو دین، ص۱۷۴-۱۴۷؛ حر عاملی، التنبیه بالمعلوم فی البرهان.
  18. علی اکبریان، حسنعلی، مقاله «دین و دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۴۳۲.
  19. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۲، ص۷۷۲.
  20. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۲، ص۷۷۳.
  21. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۲، ص۷۷۴.
  22. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۵، ص۲۵۶۰ و ۲۵۵۹.
  23. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۵، ص۲۶۳۰.
  24. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۲، ص۷۷۴.
  25. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۲، ص۷۷۷.
  26. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۲، ص۷۷۸.
  27. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۲، ص۷۹۵.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۷۲.
  29. نهج البلاغه، خطبه ۸۳.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۶.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۹۱.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۸۱.
  35. خسروپناه، عبدالحسین، مقاله «قلمرو دین»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۹۵.
  36. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹.
  37. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۵، ص۲۶۲۳.
  38. ر.ک: معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۲، ص۷۹۵.
  39. نهج البلاغه، خطبه ۹۵.
  40. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ج۵، ص۲۶۳۸.
  41. معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، ص۲۶۳۷.
  42. نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲.
  43. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  44. خسروپناه، عبدالحسین، مقاله «قلمرو دین»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۰۰.
  45. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
  46. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
  47. نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
  48. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
  49. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.
  50. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳.
  51. نهج البلاغه، حکمت ۷۹.
  52. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.
  53. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  54. قاضی نور الله تستری، احقاق الحق، ج۷، ص۶۲۱.
  55. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۸.
  56. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
  57. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰.
  58. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  59. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۱.
  60. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴؛ حکمت ۱۴۷ و ۸۷.
  61. کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، کتاب القضا، ح١٠.
  62. خسروپناه، عبدالحسین، مقاله «قلمرو دین»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۰۴.