علم لدنی در کلام اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۵۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

علم لدنی، افاضۀ بی‌واسطۀ دانش، از ناحیۀ خداوند به برخی از بندگان شایسته؛ مانند: پیامبران یا امامان الهی (ع) است. علم لدنی، با علمی که انسان‌های عادی می‌آموزند تفاوت دارد. مانند آنچه به حضرت خضر (ع) داده شد: ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۱]. این علم به موجب ادلۀ عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌کند قابل هیچ گونه تخلفی نبوده و تغییر نمی‌پذیرد و به اصطلاح علم است، به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوند به آن تعلق گرفته و لذا هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که حتمی‌الوقوع می‌باشد تعلق نمی‌گیرد.

مقدمه

شیعیان معتقدند امامان علاوه بر صفت عصمت و الهام دارای علم غیب و لدنی نیز هستند، به این معنی که علم و معرفت آنان نه مانند علم انسان‌ها از راه عادی مانند آموزش و فراگیری، بلکه مانند علم پیامبران از طرق غیرعادی مثل الهام، فرشتگان به دست می‌‌ آید که در لسان روایات به "محدثون" و "مفهّمون" تعبیر می‌‌ شود.[۲] یعنی از جمله راه‌های انتقال علوم به اهل بیت (ع) اعطای آن از طریق علم لدنی یا علم حضوری است.[۳] برای روشن شدن رابطۀ این دو اصطلاح، ابتدا لازم است معنای دو واژه روشن شود؛[۴] اصطلاح علم لدنی یا علم افاضی[۵] از واژه‌هایی است که به مرور در سخنان علمای شیعه، برای اشاره به علم موهوبی رواج یافت[۶] و از آیۀ ۶۵ سورۀ کهف اقتباس شده است:[۷] ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[۸] آیه مربوط به داستان حضرت موسی و بنده‌ای از بندگان خدا (حضرت خضر) است که خداوند در توصیف وی از بهره‌مندی او از علمی الهی سخن می‌گوید.[۹]

معناشناسی علم لدنی

"لدن" در لغت: به معنی "قُرب و نزدیکیِ"[۱۰] و ظرف زمانی و مکانی غیر متمکّن است. البته اخص از آن بوده و بر مکان نزدیک دلالت دارد و فقط در "حضور" استعمال می‌شود[۱۱] اما در اصطلاح، در متون اسلامی، کلمات عرفا، لسان دانشمندان (شیعی و سنی) [۱۲] و حتّی آثار ادبا و شعرا، از علم و دانشی نام برده شده که آموختنی نیست و از راه تعلیم و تعلّم به دست نمی‌آید.

در یک تقسیم علم بر دو نوع تقسیم می‌شود:

  1. علمی که بشر عادی با آن سر و کار دارد. علمی که با مغز، با ذهن و با حافظه انسان سرو کار دارد و در قسمتی از وجود انسان انباشته می‌شود.
  2. علمی که با علوم عادی بشر تفاوت دارد. این علم در نزد خداوند و بعد با عنایت پروردگار در نزد پیامبر و امامان و حضرت زهرا (ع) و کسانی است که به آنها داده شده است، مثل حضرت سلمان و دیگران؛ لذا کسب کردنی و آموختنی نیست،[۱۳] بلکه از عالم غیب بر قلب انسان وارد شده[۱۴] و علم لدنی نامیده می‌شود.

علم لدنی و موهوبی، علم به همه چیز است و با علمی که انسان‌های عادی می‌‌آموزند تفاوت دارد. قرآن نشانه‌هایی از این تفاوت را ارائه می‌‌دهد. از جمله اینکه آن علم عین قدرت است و از قدرت و توانایی انفکاک ندارد و این مطلب به این دلیل است که این نوع از علم، فقط به صورت مجموعه ای از مفاهیم در ذهن و مغز جا دارد و برای به ظهور رسیدن، محتاج به ابزار است. و اگر ابزار در دست عالم نباشد، قدرتی ندارد. اما در مقابل علمی هست که از مشخصات آن همراه بودن با قدرت است. قرآن نمونه ای از این علم را در جریان حکومت و نفوذ حضرت سلیمان بر عالم ارائه می‌‌کند و علم موهوب همان علم لدنی است، از جانب خداوند به بنده عطا می‌شود تا بنده از ثمرات و عطایای اسم «وهاب» برخوردار باشد، مانند علم انبیا.

اقوال بزرگان در تعریف علم لدنی

بزرگان و مفسرین قرآن در تبیین مراد از علم لدنی‌، دو دسته شده‌اند: بعضی همچون صاحب جوامع الجامع‌، صاحب تفسیر زاد المسیر‌، و صاحب تفسیر جلالین و غیره‌، با اشاره مختصر از کنار این مسئله گذشته و به این مقدار که می‌گویند این علم‌، علم مغیبات است اکتفا کرده‌اند و برای تأکید سخن خودشان‌، سخن ابن عباس را نقل می‌کنند، در ذیل آیۀ ﴿وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا گفته: أعْطَاهُ عِلْمًا مِن عِلْمِ الْغَیْبِ اما بعضی دیگر از مفسرین این مسأله را شرح و بسط داده، خصائص و ویژگی‌هایی را برای این علم ذکر نموده‌اند، از جمله اینکه: به توفیق الهی تحقق می‌پذیرد؛ این علم‌، از ناحیه خداوند بدون واسطه حاصل می‌شود؛ از طریق الهام حاصل شده و به اولیاء اختصاص دارد؛ علم به اسرار مخفی و بواطن اشیاء و حقیقت آنها؛ معرفت ذات و صفات باری تعالی است که به تعلیمات الهی به دست می‌آید[۱۵].[۱۶]

  1. علامه طباطبایی در تعریف علم لدنی می‌نویسد: "علمی است که اسباب عادی مثل حس و تفکر در آن نقشی ندارند تا اکتسابی باشد و دلیل آن هم تعبیر ﴿مِن لَّدُنَّا است، بلکه علمی موهبتی و غیر اکتسابی است، مخصوص اولیای الهی".[۱۷]
  2. ملاصدرا علم لدنی را علمی می‌داند که از سوی خداوند متعال توسط وحی یا الهام به برگزیدگانش می‌رسد و چنین علمی در مقابل علوم اکتسابی، علم حقیقی است.[۱۸] وی به صراحت بیان می‌کند، حقیقت حکمت، جز از راه موهبت الهی قابل دست‌یابی نیست؛ زیرا علم و حکمت از صفات کمالی خداوند بوده و علیم و حکیم از اسماء نیکوی او است. کسی که نصیبی از علم و حکمت برده، در واقع آن را به لطف خداوند دریافت کرده است.[۱۹]
  3. مرحوم آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی علم امام معصوم را برگرفته از علم خداوند حکیم و علم لدنی معرفی کرده است که در نتیجه با علم حصولی اصطلاحی متفاوت است. از این تعابیر می‌توان دریافت که علم لدنی - در نظر ایشان - افزون بر آنکه نوعی علم موهوبی از جانب خداوند متعال است، حضوری نیز می‌باشد.[۲۰]
  4. و یا گفته شده است "علم لدنی، عبارت است از علمی ربّانی و از طریق الهام، به صاحبش می‌رسد".[۲۱]
  5. علم و دانش بر دو گونه است. یکی به مطالعه و آزمایش و تجربه، دیگر به پاکی وجدان و صفای ذهن، اولی را دانش دریافته‌ای و دوّمی را دانش معنوی و لدنّی گویند.[۲۲]
  6. علم لدنی علمی است که اهل قرب را به تعلیم الهی و تفهیم ربّانی معلوم و مفهوم شود نه دلایل عقلی و شواهد نقلی.[۲۳]
  7. غزالی در بیان حقیقت نبوت و ولایت می‌نویسد:[۲۴] "نبوت و ولایت یکی از درجات شرف دل آدمی است، و حاصل آن سه خاصیّت است. از علوم که خلق را به تعلیم حاصل شود، وی را بی‌تعلّم از باطن خویش حاصل می‌شود. و چون روا باشد، کسی که زیرک و صافی دل باشد، بعضی از علم‌ها به خاطر خویش به جای آرد بی‌تعلّم، روا باشد کسی که صافی‌تر و قوی‌تر باشد، همۀ علم‌ها یا بیشتر آن، یا بسیاری از آن از خود بشناسد و آن را علم لدنّی گویند چنانکه حق تعالی گفت: «وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا»"[۲۵].[۲۶]
  8. در منابع غیر شیعی علم لدنی این گونه تعریف شده است: علمی که خداوند آن را، از طریق مشاهده قلبی و بدون واسطه فرشته یا پیامبر به برگزیده خود عطا می‌کند.[۲۷]

نظری بر مجموع تعاریف، ما را در دستیابی به تعریف نسبتاً جامعی از این علم به نقطۀ روشنی می‌رساند. در این تعریف، "علم لدنی" افاضۀ بی‌واسطۀ دانش، از ناحیۀ خداوند به برخی از بندگان شایسته است. هر یک از مؤلفه‌های این تعریف، ابعاد، خصوصیات و ویژگی‌های "علم لدنی" را تبیین می‌نماید. یعنی واژۀ "افاضه" به غیر اکتسابی و غیر تحصیلی بودنِ آن اشاره دارد و قید "واسطه" آن را از علوم دیگر که همگی با وسایطی از ناحیۀ خدا در اختیار بشر قرار گرفته‌اند، متمایز می‌سازد. علاوه بر این، غیر عادی بودنِ طریقِ افاضه و تحصیل آن را گوشزد می‌نماید.[۲۸] و مراد از از "دانش"، اعم از علوم غیبی است یعنی متعلَّق و معلوم علم لدنی، گاه از علوم غیبی است که علم به "اسرار مخفی"، "بواطن و حقیقت اشیاء"، "تأویل احادیث" و... هر یک جلوه‌هایی از علم به "غیب" است و گاه، از مشهوداتی است که از طریقِ ابزار مادی تحصیل علم و مراحل عادی کسب دانش به‌دست نیامده است.[۲۹]

ویژگی علم لدنی

علم لدنی اصطلاحی است برگرفته از آیه ایی در قرآن کریم:[۳۰] ﴿وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۳۱] این آیه دربارۀ حضرت خضر و علم اوست،[۳۲] مربوط به داستان حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع) است که خداوند در توصیف وی از بهره‌مندی او از علمی الهی سخن می‌گوید. نشانه‌های رفتار برآمده از این دانش الهی در آیات بعد به روشنی گواه برخورداری این عالم از علمی فراتر از توان طبیعی بشر برای دسترسی به آن خبر می‌دهد. داستان سوراخ کردن کشتی، کشتن یک فرزند از خانواده، و پدیدار ساختن گنجی نهان بیانگر این مسئله‌اند.[۳۳]

برخی از ویژگی این علم عبارت‌اند از:

  1. از راه‌های طبیعی به دست نیامده، بلکه موهبتی الهی است و خدا به هر که بخواهد اعطا می‌کند.[۳۴] علم لدنی علمی است، از طرف خداوند و به القای الهی.[۳۵]
  2. علم لدنی و موهبتی به موجب ادلّه عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌کند، قابل هیچ گونه تخلفی نبوده و تغییر نمی‌پذیرد و به اصطلاح علم است، به آن چه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آن چه قضای حتمی خداوند به آن تعلق گرفته، لازمۀ مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی‌الوقوع، تعلق نمی‌گیرد و همچنین قصد و‌طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‌کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‌گیرد و از راه اینکه فعل و ترک هر دو در اختیار مکلفند، فعل یا ترک خواسته می‌شود، و اما از جهت ضروری‌الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار گیرد... این علمِ موهبتی امام، اثری در اعمال او و ارتباط با تکالیف خاصه او ندارد و اصولاً هر امر مفروضی از آن جهت که متعلق قضای حتمی و حتمی‌الوقوع است، متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی‌شود.[۳۶]
  3. حواس و تفکر را به آن راهی نیست،[۳۷] علم شهودی و حضوری است که از راه تهذیب نفس و پیمودن مسیر تکامل و بار یافتن به مقام لدن، به دست می‌آید.[۳۸]
  4. علم لدنی گاهی به صورت وحی و گاهی به صورت الهام،[۳۹] و در پاره‌ای موارد به شکل تحدیث به دست می‌‌آید، علامۀ طباطبایی دربارۀ الهام می‌‌نویسد:[۴۰] "الهام، القا در ذهن و روان آدمی است که خداوند صورت‌های علمی، خواه تصوری و خواه تصدیقی، به روح انسان القا می‌کند." الهام درجات خفیفه ای از وحی است و در تمام زمان‌ها و برای تمام افراد امکان‌پذیر است و هر قدر روح فرد به اعتدال نزدیک‌تر شود، الهامات وارد شده فزونی و شدت می‌یابد و تحدیث نوعی دریافت مغیبات است و برای کسانی رخ می‌‌دهد که برخوردار از سعۀ وجودی باشند.[۴۱]
  5. این علم افضل علوم بلکه علم حقیقی است.[۴۲]
  6. علم لدنی از طریق مهارت باطن و ریاضت‌های شرعی و انجام فرائض و نوافل و در اثر اخلاص به انسان‌های پاک و مستعد افاضه می‌شود.
  7. این علم هم شامل علم به ظاهر احکام و باطن شریعت است و هم شامل علوم غیب و حوادث گذشته و آینده که به صورت قضایای قطعیه هستند و هم شامل الهامات قلبی از جانب خداوند فقط به برخی بندگانش اعطا می‌شود و آنها همانا برخی پیامبران و پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) و حضرت زهرا (س) هستند.[۴۳]

ضرورت علم لدنی

به منظور تحقق سعادت حقیقی انسان‌ها، امام باید اولاً: نسبت به معارف اسلامی، علم خدادادی داشته باشد؛ ثانیاً: نسبت به چگونگی اداره جامعه و اجرای قوانین اسلامی از علم الهی برخوردار باشد؛ زیرا اگر امام فقط عالم به معارف بوده و علم مدیریت نداشته باشد، اجرای قوانین اسلام تعطیل می‌ماند؛ لذا امام باید معصوم باشد تا عملش در معارف دین و مدیریت جامعه خطاناپذیر باشد. با مراجعه به روایات درمی‌یابیم که علم امام، فراتر از معارف و مدیریت جامعه است. امام صادق می‌فرمایند: "من به همه آنچه در آسمآنها و زمین است و آنچه در بهشت و جهنم است، علم دارد. من به همه امور مربوط به گذشته و آینده علم و آگاهی دارم"[۴۴].

روایات در مورد علم لدنی

در مورد علم امام روایات متواتره‌ای در جوامع حدیث شیعه مانند کتاب کافی و بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار و غیر آنها ضبط شده است و نشان می‌دهد امام از راه موهبت الهی و نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هر چیز را بخواهد، به اذن خدا، به ادنی توجیهی می‌داند،[۴۵]، ص۲۵۲.</ref> در مورد علم امام نیز روایاتی وجود دارد که نشان می‌دهد این علم موهبتی از جانب خداوند است که شامل حال امام می‌شود.

  1. امیرالمؤمنین (ع) درباره اعطای این علم از جانب خداوند متعال می‌فرماید:[۴۶] «به من فضایلی اعطا شده که احدی در آنها بر من سبقت نداشته است؛ مرگ و میرها را می‌دانم؛ نژادها و احکام واقعی و درست را می‌دانم، آنچه پیش از من بوده، از دستم نرفته و آنچه از دیده‌ام نهان است، در علمم آشکار است؛ به اذن خدا مژده می‌دهم و از طرف او ادای وظیفه می‌کنم و به مردم ابلاغ می‌نمایم. همه اینها از عنایت خداست و اوست که به علم خود، مرا بدان قدرت داده است».[۴۷]
  2. امام رضا (ع) می‌فرمایند: «اگر خداوند بنده‌ای را به امامت برگزیند به او علمی الهی می‌کند که بعد از آن در پاسخ هیچ سؤالی در نمی‌ماند، و به درستی به همه سؤال‌ها پاسخ می‌گوید».[۴۸]
  3. امام صادق در ضمن خطبه‌ای صفات و خصوصیات ائمه را توصیف می‌کنند، در ضمن بیان صفات می‌‌فرمایند: بعد از آنکه امام قبلی از دنیا رفت خداوند علم خودش را به امام بعدی می‌دهد و اسرار خودش را در نزد او به ودیعه می‌گذارد و او را مخزن علم خویش قرار می‌دهد. در این روایت دو نکته وجود دارد یکی این که علم امام از سوی خداوند به وی اعطا شده است و دیگر آنکه زمان دریافت این علم هم زمان با از دنیا رفتن امام قبلی و عهده‌دار شدن وظایف امامت از طرف امام بعدی است.[۴۹] و مراد از علم امام، علم باطنی فطری لدنی موهوبی از جانب خداوند عالم است با الهام و وحی ـ مع الواسطه یا بلا‌واسطه ـ و یا با هر اسبابی که اختصاص به انبیاء و اوصیاء آنها دارد.[۵۰]

رابطه علم لدنی و علم غیب

بر اساس تعریف ارائه شده و مصادیق مطرح شده از علم لدنی و علم غیب می‌توان ادعا کرد هر دو، تعبیری از یک حقیقت هستند که مؤلفۀ اصلی آن پنهان بودن از دیگران است. البته در علم لدنی و علم غیب یک محور اساسی دیگر نیز وجود دارد و آن مسئله فضیلت محوری در این دانش است، این فضیلت یا به ذات آن علم و یا به پیامدها و نتایج آن بازگشت دارد.[۵۱] استعداد و شایستگی شرط آن است و ورود به مقام والای عبودیت خداوند ﴿عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آدمی را سزاوار دریافت چنین رحمت ربانی می‌کند. اصطلاح علم غیب به لحاظ این است که از راه‌های عادی قابل دسترسی نیست و به اعتبار اینکه از جانب خداوند افاضه می‌شود علم لدنی نام دارد.[۵۲]

البته باید توجه داشت هر علم غیبی، علم لدنی است، چون غیب بر همگان پوشیده است و کسی جز خدا آن را نمی‏‌داند، مگر کسانی که خداوند بخواهد و چنین علمی را به آنان موهبت کند،[۵۳] اما هر علم لدنی، علم غیب نیست یعنی ممکن است خداوند علم برخی از امور را که برای نوع بشر از طرق عادی قابل اکتساب و تحصیل است، به بعضی انسان‌‏ها بدون کسب و تحصیل، اعطا کند. چنین علمی موهبتی و لدنی است اما علم به غیب نیست، چون برای سایرین پوشیده نیست. مثل این که خداوند بر اثر یک عنایت، به شخص بی‏سوادی سواد خواندن و نوشتن اعطا کند و یا کسی را حافظ قرآن قرار دهد.

حاصل سخن اینکه هر علم غیبی، علم لدنی است اما برخی علوم لدنی، علم غیب نیستند. به اصطلاح منطقی رابطۀ بین این دو، عموم و خصوص مطلق است. علم لدنی، عام مطلق و علم غیب، خاص مطلق است.

ناسازگاری علم لدنی امام با خاتمیت؟!!

اهل سنت و برخی به اصطلاح روشنفکران علم لدنی امام (ع) را با اصل خاتمیت ناسازگار وصف می‌‌ کنند و معتقدند صفت علم لدنی از مختصات پیامبران و با رحلت پیامبر اسلام (ص) این صفت نیز دست نیافتنی خواهد بود. آنان با این نگرش منزلت ائمه اطهار را به مراتب پایین و عادی تنزل داده و آنان را نهایت در حد "علمای ابرار" توصیف می‌‌‌کنند[۵۴]

لازمه چنین نگرشی به امامت تفسیر منشأ علم امامان به منابع عادی مانند ظن و اجتهاد است که رهاورد آن تجویز خطا و سلب حجیت اقوال امامان و تلقی آن مانند یک معرفت دینی بشری است. برخی روشنفکران به اصطلاح مسلمان در این باره می‌‌ گوید: پیام خاتمیت این است که هیچ فهمی‌ از دین را فهم خاتم ندانیم. خاتم النبیین آمده است، اما خاتم الشارحین نیامده است و سخن هیچ کس در مقام شرح و تفسیر در رتبه وحی نمی‌ نشیند... اگر دلایل قانع کننده باشد، مدعا را می‌‌ پذیریم و اگر نباشد، دیگر مهم نیست که استدلال کننده علی (ع) باشد یا دیگری. از این پس دلیل، پشتوانه سخن است، نه گوینده صاحب کرامت.[۵۵]

در تحلیل و پاسخ به این شبهه بیان برخی از نکات ضروری است:

عدم اختصاص علم لدنی به پیامبران

باید توجه داشت دو صفت الهام و عصمت دو شرط نبوت هستند، لکن اختصاصی به ایشان ندارند، قرآن کریم نیز از بعض انسان‌های غیر پیامبران نام می‌‌‌برد که واجد صفات عصمت و الهام بودند. در مورد بحث نیز امر چنین است، علم لدنی از صفات لازم پیامبران است اما به آنان اختصاص ندارد. برخی از مواردی که در قرآن به آنها اشاره شده است عبارت‌اند از:

  1. حضرت خضر: قرآن کریم از اعطای رحمت خاص از سوی خداوند و همچنین علم لدنی ﴿مِن عِندِنَا بر حضرت خضر خبرمی‌‌ دهد: ﴿آتَینَاهُ رَحمَةً مِن عِندِنَا وَ عَلَّمنَاهُ مِن لَدُنَّا عِلمَا[۵۶]
  2. علم مصاحب حضرت سلیمان: حضرت سلیمان وقتی از یاران خویش خواست تخت بلقیس را از مسافت صدها کیلومتر بالفور نزد وی حاضر کنند، هر کدام یک وقتی را پیشنهاد دادند، اما فردی "آصف بن برخیا" پیشنهاد داد که من در یک چشم به هم زدن "قبل از این که پلک دوباره بسته شود" آن را حمل و حاضر می‌‌‌کنم: ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ [۵۷]. قرآن به علم وی تصریح نکرده و لکن وصف و رمز قدرت وی را بیان داشته و آن "علم به کتاب" است که قطعاً علم عادی نبوده بلکه علم خاص و مورد عنایت الهی است. دلیل و شاهد این مدعا پیشنهاد عفریت از طایفه جن است که گفته بود من آن را قبل از آنکه از جای خود بلند شوی می‌‌‌آورم[۵۸]. روشن است کسی که دارای علمی‌ از کتاب و قدرتش از عفریت جن هم بیشتر است، می‌‌ بایست علمش غیرعادی و الهی باشد وگرنه با علوم عادی چنین امری ممکن نیست. چرا که با گذشت چندین هزاره از آن، کسی با علم عادی بر چنین کاری قادر نشده و ادعایی هم نداشته است. شاهد دیگر ملاک آیه شریفه یعنی ﴿عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ است که بر علوم کتاب مقدس و معارف دینی ناظر است که در پرتو آن مورد توجه و عنایت خداوند بوده است.
  3. علم غیب حضرت مریم (س): خداوند با نزول فرشتگانی به حضرت مریم مادر حضرت عیسی اخبار غیبیمی‌‌‌دهد، مانند خبر تولد عیسی بدون پدر و نبوت وی: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۵۹].
  4. حضرت لقمان:حضرت لقمان در قرآن کریم به عنوان شخصیت دارای علم و حکمت الهی وصف شده است: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۶۰]. [۶۱]

تصریح پیامبر به علم لدنی امامان

پیامبر (ص) به علم غیب و لدنی اهل بیت در موارد مختلف تصریح داشته است و اگر چنین علمی‌ با اصل خاتمیت تهافت داشت خود پیامبر خاتم چنین عمل نمی‌ نمو. برخی از روایات در این زمینه عبارتند از:" إِنَّ آلَ مُحَمَّدٍ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَآلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَمَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ ومَعدنُ العِلمِ"[۶۲]. مشابه روایت فوق از پیامبر (ص) متعدد روایت شده است، ذکر وصف "مَعدنُ العِلمِ" در کنار وصف "مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ" و محل فرود آمدن ملائکه روشنمی‌‌‌کند که معدن علم بودن اهل بیت صرف علم کثیر و فراوان نیست، بلکه ظاهر در علم الهی است، به تعبیر دیگر معدن علم بودن اهل بیت رهاورد وصف "مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ" و "مُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ" است.[۶۳]

تصریح امام علی (ع) به علم غیب خویش

امام علی (ع) بارها به علم غیب خویش تصریح داشته است، چنانکه می‌‌‌فرماید:" أَلَا وَ إِنَّا أَهْلُ‏ بَيْتٍ‏ مِنْ‏ عِلْمِ‏ اللَّهِ‏ عَلِمْنَا، وَ بِحُكْمِ‏ اللَّهِ‏ حَكَمْنَا، وَ مِنْ‏ قَوْلِ‏ صَادِقٍ‏ سَمِعْنَا" [۶۴] در این حدیث حضرت، علم اهل بیت را به صورت شفاف از جانب خداوند توصیف و تأکید می‌‌ کند که منبع علم و شنیدن ما قول صادق است که در آن هیچ احتمال خلاف و خطایی نیست:" أَلْهَمَنِي‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ عِلْمَ‏ مَا فِيهِ‏" [۶۵]. * حضرت در خطبه دیگر تأکید می‌‌ کند، به اموری که از دید مردم نهان است، علم و آگاهی دارد: " وَ لَوْ تَعْلَمُونَ‏ مَا أَعْلَمُ‏ مِمَّا طُوِيَ‏ عَنْكُمْ‏ غَيْبُه‏‏" [۶۶]. در این خطبه حضرت به اموری که در سراپرده غیب است، مانند خبر دادن از ظهور حجاج بن یوسف، اذعان می‌‌‌کند. حضرت با اتکا به علم غیب خویش از مردم می‌‌‌خواست پیش از آن که حضرت را از دست بدهند از هر مسئله و نکته‌ای سؤال نمایند:" فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي‏ عَنْ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ... إِلَّا أَنْبَأْتُكُم‏‏"[۶۷]. حضرت در این کلام خویش می‌‌‌فرماید: از هر نکته و رازی تا قیامت سؤال کنید که به آن جواب خواهم داد. حضرت در خطبه دیگر بعد از درخواست سؤال از همه چیز می‌‌‌افزاید، وی به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آگاه‌تر است [۶۸]. امام علی (ع) در موارد متعدد به پیشگویی حوادث آینده - که در اصطلاح ملاحم تعبیر می‌‌‌شود -می‌‌‌پرداخت که از عهده هیچ کس برنمی‌‌آید، مانند:

  1. خبر دادن از ویرانی کوفه[۶۹].
  2. خبر دادن از ویرانی و حمله به بصره[۷۰].
  3. پیشگویی حاکمیت بنی امیه و انقراض آن[۷۱].
  4. پیشگویی ظهور حجاج بن یوسف با عنوان "غلام ثقیف"[۷۲]
  5. تعیین کشتار دو طرف مقابل در جنگ نهروان قبل از جنگ[۷۳].
  6. پیشگویی حمله مغولان و جنایت آنها[۷۴]. [۷۵]

اعتراف بعض اهل سنت به علم غیب امام

برخی از عالمان منصف اهل سنت مانند ابن ابی الحدید با وجود نپذیرفتن امامت امامان از جمله امام علی (ع) ضمن اعتراف به فضل و کمال روحی آن حضرت، اخبار غیبی منقول از حضرت را مانند خبر کشته شدن ده نفر از اصحاب خود در جنگ نهروان و باقی ماندن ده نفر از جبهه مخالف، آن را از معجزات حضرت وصف می‌‌ کند. وی در شرح خطبه مربوط به پیش بینی کشتار جنگ نهروانمی‌‌ نویسد:" هذا الخبر من الأخبار التی تکون متواترة لاشتهاره و نقل الناس کافة و هو من معجزاته و اخباره المفصلة عن الغیوب‏‏" [۷۶]. وی تأکید می‌‌‌کند آن امر الهی است که خداوند راز آن را از طریق رسول خودش در اختیار حضرت قرار داده که بشر از ادراک مانند آن عاجز و ناتوان است: " ذلک امر الهی عرفه من جهة رسول الله (ص) من جهة الله سبحانه و القوة البشریة تقصر عن ادراک مثل هذا"[۷۷]. وی اخبار از غیب را در حد نوع بشر ممکن دانسته و آن را به خداوند نسبت می‌‌‌دهد[۷۸]. ابن عربی علم لدنی و اسرار سرّ الهی را برای امثال علی (ع)، ابن عباس و سلمان ممکن می‌‌‌داند[۷۹]. [۸۰]

علم غیب رهاورد ولایت باطنی

امامان با عنایت الهی دارای مقام ولایت باطنی بوده که در پرتو آن می‌‌‌توانند با عالم غیب ارتباط برقرار نموده و از طریق آن به علم گذشته و آینده آگاهی پیدا کنند، در اینجا ما به چند روایت بسنده می‌‌‌کنیم که نشان‌گر وجود پرسش و یا شبهه درباره نوع علم امامان در تفسیر دین در عصر خود ائمه بوده است:امام کاظم (ع) درباره منبع علم خودشان فرمود: "دامنه و گستره علم ما بر سه قسم است. گذشته، آینده و حال. اما گذشته از سنخ مفسّر است که توسط پیامبر (ص) بر ما تفسیر شده است، اما علم آینده از سنخ نگاشته شده است که در کتاب جامعه، جفر و مصحف فاطمه درج شده است، و اما علم حاضر از نوع افکندن در قلب یا کوبیدن در گوش‌هاست، و این قسم افضل علم ماست. پیامبری بعد از پیامبر ما ظهور نخواهد کرد[۸۱] در این حدیث حضرت علم گذشته و آینده را از سنخ علم مفسّر و مزبور توصیف می‌‌ کند که ظاهر در تعلم از امثال پیامبر (ص) است. اما علم حاضر خودشان را از سنخ الهام و آن را بهترین علم خودشان نیز معرفی می‌‌ کند. در اینجا ممکن بود مخاطب با تأیید و پذیرفتن علم از سنخ الهام برای امامان دچار شبهه شود که امامان نیز پیامبران الهی هستند، امام (ع) بالفور به شبهه پاسخ داد که هرچند علم ما از سنخ الهام است، اما این به معنای نبوت و پیامبری نیست، و با رحلت پیامبر اسلام (ص) پرونده پیغمبری بسته شده است.

در روایت دیگر شخصی از امام صادق (ع) از منبع علم خود در فتوا دادن سؤال نمود، حضرت فرمود: بر اساس کتاب و سنت. سائل اصرار داشت که بر منبع دیگر حضرت اشاره کند، دوباره سؤال کرد که اگر در کتاب و سنت نباشد؟ حضرت ظاهراً از بیان منبع علم خویش کراهت داشت، فرمود که: چیزی نیست که در کتاب و سنت نباشد. سائل دوباره سؤال خود را تکرار فرمود تا این که حضرت مجبور شد به منبع اصلی علم خویش تصریح فرماید که عبارت از تأیید و توفیق الهی که از طریق الهام یا روح القدس و فرشته ای صورت می‌‌ گیرد:" يُسَدَّدُ وَ يُوَفَّقُ فَأَمَّا مَا تَظُنُّ فَلَا" [۸۲]. مقصود از " يُسَدَّدُ وَ يُوَفَّقُ" الهام و تأیید توسط فرشته و روح القدس است که با این عبارت و عنوان از آن در روایت‌های دیگر تعبیر شده است. نکته‌ای که حضرت در ذیل روایت خود فرمود از آنچه تو بر آن گمان می‌‌‌کنی آن نیست، ممکن است گمان سائل علم امام از طریق اجتهاد و راه کارهای عادی باشد [۸۳] یا شبهه قیاس امامت و امام به نبوت و پیامبر باشد که حضرت آن را ابطال می‌‌‌کند.

امام صادق (ع) در روایت دیگر در پاسخ از سؤال چگونگی حکمشان فرمود: " بِحُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ دَاوُدَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْنَا شَيْ‏ءٌ لَيْسَ‏ عِنْدَنَا تَلَقَّانَا بِهِ رُوحُ الْقُدُس‏"[۸۴]. در روایت دیگر عبارت " أَلْهَمَنَا اللَّهُ‏ إِلْهَاماً" بر روایت پیش افزوده شده است [۸۵]. [۸۶]

نتیجه

  1. اصل ادعای علم لدنی و غیب هیچ ارتباط و اصطکاکی با نبوت و خاتمیت ندارد چراکه علم لدنی و غیب شامل انسان های غیرپیامبر هم می‌‌ شود و در تاریخ برای آن موارد بسیاری وجود دارد که در قرآن نیز به مواردی از آن اشاره شد. بر این اساس نفس علم غیب و اثبات آن برای امامان معصوم با اصل نبوت و خاتمیت تهافت و ناسازگاری ندارد.
  2. اگر مدعی علم غیب و لدنی علاوه بر ادعای آن، مدعی پیام آسمانی جدید در غیر قالب شریعت اسلام باشد، چنین علمی‌ با اصل خاتمیت تعارض پیدامی‌‌ کند، اما هیچ شیعی مدعی آن نیست که امامان چنین ادعایی داشتند، بلکه خود ائمه بعد از توصیف علم خود به الهام و الهی در مقام زدودن چنین شبهه ای برآمده و متذکر شدند که بعد از پیامبر اسلام (ص) پیامبری نخواهد آمد.
  3. اگر مقصود مدعی تهافت علم لدنی با خاتمیت این باشد که امامان در پرتو علم غیب خود، مدعی عصمت، حجیت گفتار و تشریع در بعض احکام اسلام‌اند، در این‌باره باید گفت: اولاً: اصل ادعای علم غیب و لدنی با خاتمیت منافات ندارد، اما آنچه در نظر مستشکل منافات دارد، ادعای حجیت و تشریع است که حجیت و تشریع آنان به اذن الهی - که شارع حقیقی اسلام است - و تفویض پیامبر اسلاممی‌‌ باشد و در حقیقت آن نه منافی خاتمیت بلکه متمم و مکمل آن نیزمی‌‌‌باشد[۸۷].

پرسش‌های وابسته

منابع

  1.   الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی
  2.   عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین
  3.   قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت
  4.   اکبری راد، طیبه، جمشیدی، فاطمه، بررسی مفهوم علم و کیفیت انتقال آن در احادیث
  5.   مصطفوی، سید حسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم
  6.   هاشمی، سید علی، ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه
  7.   شاکر، محمد تقی، مسأله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران
  8.   اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه
  9.   عظیمی، محمد صادق، سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی
  10.   مهدی‌فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن
  11.   میرترابی حسینی، زهرةالسادات، علم لدنی در قرآن و حدیث
  12.   پارسانسب، گل‌افشان، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا
  13.   باقری، سید محمد فائز، بررسی علم اولیای الهی
  14.   موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی
  15.   قاضی طباطبایی، سید محمد علی، علم امام
  16.   محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی

پانویس

  1. و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم. سوره کهف آیه ۶۵.
  2. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۰۱ - ۲۱۰.
  3. ر. ک: اکبری راد، طیبه، جمشیدی، فاطمه، بررسی مفهوم علم و کیفیت انتقال آن در احادیث، ص۹۷.
  4. ر. ک: شاکر، محمد تقی، مسأله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، مکاتبۀ اختصاصی دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت.
  5. ر. ک: مصطفوی، سید حسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص۱۵.
  6. ر. ک: هاشمی، سید علی، ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه.
  7. ر. ک: شاکر، محمد تقی، مسأله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، مکاتبۀ اختصاصی دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت؛ اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۴۱؛ هاشمی، سید علی، ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه؛ عظیمی، محمد صادق، سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۲.
  8. «و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.
  9. ر. ک: شاکر، محمد تقی، مسأله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، مکاتبۀ اختصاصی دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت.
  10. ر. ک: راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، مفردات راغب، ص۵۹۰ «ماده عند»؛ میرترابی حسینی، زهرةالسادات، علم لدنی در قرآن و حدیث، ص۶۳.
  11. ر. ک: راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، مفردات راغب، ص۷۳۹ «ماده عند»؛ جمعی از نویسندگان، المعجم الوسیط، ج ۲، ص۸۲۲، ماده «لدن»؛ میرترابی حسینی، زهرةالسادات، علم لدنی در قرآن و حدیث، ص۶۳.
  12. ر. ک: عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۸۸.
  13. ر. ک: عظیمی، محمد صادق، سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۲.
  14. ر. ک: باقری، سید محمد فائز، بررسی علم اولیای اله'، ص۷.
  15. ر. ک: حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، ج۵، ص۲۷۰.
  16. ر. ک: عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۸۸.
  17. ر. ک: باقری، سید محمد فائز، بررسی علم اولیای اله'، ص۷.
  18. (ملاصدرا) شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، شرح أصول الکافی، ج‏۲، ص۵۲۳ ـ ۵۲۴.
  19. (ملاصدرا) شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏۷، ص۴۰: و أما روح القرآن و سره و لبه فلا یدرکه إلا أولوا الألباب و ذو البصائر إذ حقیقة الحکمة لا تنال إلا بموهبة الله و لا یبلغ الإنسان إلی مرتبة یسمی حکیما إلا بأن یفیض الله علیه من حکمته حکمة و من لدنه علما لأن العلم و الحکمة من صفاته الکمالیة و العلیم الحکیم من أسماء الله الحسنی و لا بد فی من له نصیب منهما أن یکون ذلک بمجرد موهبة الله إیاه له.
  20. ر. ک: هاشمی، سید علی، ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه.
  21. ر. ک: جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ج ۲، ماده «لدن»، ص۸۲۲.
  22. ر. ک: شوشتری(مهرین)، عباس، فرهنگ کامل لغات قرآن، با تصحیح عزیز الله کاسب، ص۳۰۰.
  23. ر. ک: کاشانی، عزالدین محمود بن علی، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ص۷۶.
  24. ر. ک: عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۸۸؛ میرترابی حسینی، زهرةالسادات، علم لدنی در قرآن و حدیث، ص۶۳.
  25. سوره کهف، آیه ۶۵ «او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم».
  26. ر. ک: غزالی طوسی، زین‌الدین ابو حامد محمد، کیمیای سعادت، ج ۱، با تصحیح احمد آرام، ص۲۷؛ میرترابی حسینی، زهرةالسادات، علم لدنی در قرآن و حدیث، ص۶۳.
  27. ر. ک: هاشمی، سید علی، ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه.
  28. یعنی ابزار عادی تحصیل علم، در آن هیچ دخالتی ندارد، حتّی اگر کسی در سایه سیر و سلوک و مجاهدت نفس و ریاضت به مقامِ کشف و شهود نائل شد و به دانشی دست یافت، نباید مجاهدت او را وسیله و ابزار رسیدن به آن علم، دانست زیرا تهذیب نفس، وسیله الی الله است و برای رسیدن به علم خاصّی هدف‌گیری نشده است. یعنی هدف سالک، کسب کمال و تعالی وجودی است ولی خداوند از باب رحمت، به او علم خاص –علم لدنی- هبه می‌نماید. به عبارت دیگر علم لدنی برای چنین شخصی، هدیه‌ای است که از ناحیه حقّ در قبال تهذیب نفس به او افاضه شده که تعیین میزان و نوع آن نیز، با صلاحدید الهی است. پرواضح است که واسطه فیض، غیر از واسطه کسب و تحصیل است. ممکن است سریان علم از طریق واسطه فیض باشد چنانکه علوم پیامبر (ص)، در لحظه‌ای به حضرت علی (ع) افاضه می‌شد.
  29. ر. ک: میرترابی حسینی، زهرةالسادات، علم لدنی در قرآن و حدیث، ص۶۳ ـ ۶۶.
  30. ر. ک: اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۴۱ و ۴۲؛ باقری، سید محمد فائز، بررسی علم اولیای اله'، ص۷؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش ۸۸.
  31. «و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم»؛ سوره کهف، آیه۶۵.
  32. ر. ک: هاشمی، سید علی، ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه.
  33. ر. ک: شاکر، محمدتقی، مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  34. ر. ک: اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۴۱ و ۴۲.
  35. ر. ک: مصطفوی، سید حسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص۱۵.
  36. ر. ک: موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص۲۵۲.
  37. ر. ک: مهدی‌فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۴ و ۲۵.
  38. ر. ک: عظیمی، محمد صادق، سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۲.
  39. ر. ک: مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت، ویژگی‌ها، ابعاد و مبادی آن، ص۲۴ و ۲۵.
  40. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۴۲۸.
  41. ر. ک: مصطفوی، سید حسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص۱۵.
  42. نراقی، سائل و مسائل فی حل غوامض المسائل، ج ۳، ص۵۲ ـ ۵۶؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش ۸۸.
  43. ر. ک: پارسانسب، گل‌افشان، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا، ص۳۰.
  44. ر. ک: الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
  45. ر. ک: موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی.
  46. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص۵۳۰.
  47. ر. ک: اکبری راد، طیبه، جمشیدی، فاطمه، بررسی مفهوم علم و کیفیت انتقال آن در احادیث، ص۹۷.
  48. ر. ک: اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۴۱.
  49. ر. ک: اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۴۱ و ۴۲.
  50. ر. ک: قاضی طباطبایی، سید محمد علی، علم امام، ص۴۸۲.
  51. ر. ک: شاکر، محمد تقی، مسأله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، مکاتبۀ اختصاصی دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت.
  52. ر. ک: مهدی‌فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۴ و ۲۵.
  53. سورۀ جن، آیۀ ۲۶ و ۲۷.
  54. «ائمه فاقد علم اکتسابی یا علم غیب هستند، به عبارت دیگر، امامان معارف دینی را به شیوه اکتسابی از امام قبل به دست آورده‌اند و با رأی و اجتهاد و استنباط احکام شرعی را تحصیل کرده اند»، (محسن کدیور، مجله مدرسه، ش ۳، اردی بهشت ۱۳۸۵، ص ۹۵ و نیز: همو، «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی»، روزنامه شرق، مورخه ۱۴ و ۱۵ اسفند ۱۳۸۴).
  55. بسط تجربه نبوی، صص ۱۵۹، ۱۴۸ و ۱۳۵.
  56. سوره کهف، آیه:۶۵.
  57. آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایتمی‌‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاسمی‌‌گزارم یا ناسپاسیمی‌‌کنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگار من بی‌نیازی ارجمند است؛ سوره نمل، آیه:۴۰.
  58. ﴿قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ دیوساری از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از جایت برخیزی برایتمی‌‌آورم و من در این کار بسی توانمند درستکارم؛ سوره نمل، آیه:۳۹.
  59. این از خبرهای نهانی است که به تو وحیمی‌‌کنیم و تو هنگامی‌که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب)می‌‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی‌که با هم (در این کار) ستیزهمی‌‌ورزیدند نزد آنان نبودی؛ سوره آل عمران، آیه:۴۴.
  60. و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است؛ سوره لقمان، آیه: ۱۲.
  61. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۰۱ - ۲۱۰.
  62. الکامل، ج ۲، س ۵۴؛ اسد الغایة، ج ۳، ص ۱۹۳؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۲۸۳؛ موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة، ج ۳، ص ۴۴۰.
  63. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۰۱ - ۲۱۰.
  64. «ما اهل بيت از علم خدا بهره گرفتيم و به حكم خدا حكم مى‌كنيم و سخن از پيامبر راستگو شنيديم» شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۷۶، ذیل خطبه ۱۶؛ ابن عبدالله، العقد الفرید، ج ۴، ص ۱۵۷؛ البیان و التبیین، ج ۲، صص ۵۰ - ۵۲.
  65. «هر چه در او هست خداى تعالى به من الهام نموده است» بحار، ج۲۶، ص۴.
  66. «از امورى كه بر شما پنهان است، آنچه را كه من مى‏‌دانم اگر شما مى‌‏دانستيد...» نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۱۱۵، ص ۳۶۴.
  67. «پس پيش از آنكه مرا نيابيد از من بپرسيد. به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست از آنچه كه از امروز تا قيامت رخ خواهد داد، از من نخواهيد پرسيد مگر اينكه شما را خبر خواهم داد» نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۹۲، ص ۲۷۳.
  68. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۲۳۱، ص ۷۶۱.
  69. نهج البلاغه، خطبه ۴۷، ص ۱۳۴.
  70. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۱، ص ۰۱؛ خطبه ۱۲۸، ص ۳۹۵.
  71. نهج البلاغه، خطبه ۸۶، ص ۲۱۸؛ خطبه ۹۲، ص ۲۷۵.
  72. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۵، ص ۳۴.
  73. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۵، ص ۴، خطبه ۵۸.
  74. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، خ ۱۲۸، ص ۳۹۷. .
  75. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۰۱ - ۲۱۰.
  76. شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۴.
  77. شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۴.
  78. «اعلم انا لاننکر ان یکون فی نوع البشر اشخاص یخبرون عن الغیوب ولکن کل ذلک مستند الی الله سبحانه»، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص ۱۲.
  79. ر. ک: الفتوحات، ج ۱، ص ۱۵۱، باب ۱۴.
  80. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۰۱ - ۲۱۰.
  81. « مَبْلَغُ‏ عِلْمِنَا ثَلَاثَةُ وُجُوهٍ‏ مَاضٍ‏ وَ غَابِرٌ وَ حَادِثٌ‏ فَأَمَّا الْمَاضِي‏ فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ‏ فَقَذْفٌ‏ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا»؛ کافی، ج ۱، ص ۲۶۴، باب جهات علوم ائمه، ج ۸، ص ۱۲۵؛ برای توضیح روایت ر. ک: مرآة العقول، ج ۳، ص ۱۳۶؛ ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج ۶، ص ۴۹؛ مجمع البحرین، ج ۲، ص ۲۶۴، ذیل کلمه زبر. .
  82. «مورد تأييد و توفيق قرار مى گيرد و آنچه تو گمان دارى نيست» بحار، ج۲، ص۱۷۵.
  83. بحار، ج۲، ص۱۷۵.
  84. «به حكم خدا و حكم داود؛ چون موضوعى به ما مراجعه شود كه حكم آن نزد ما حاضر نباشد، روح القدس آن را به ما القاء مى‌كند» بحار، ج ۲۵، ص ۵۶. .
  85. بحار، ج ۲۵، ص ۵۶.
  86. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۰۱ - ۲۱۰.
  87. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۰۱ ـ ۲۱۰.