جعده بن هبیره مخزومی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۰۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

وی خواهر زاده امیر مؤمنان علی (ع) است. او در میان قریش مبارزی دلیر، فقیهی سخنور و شخصیتی ممتاز به شمار می‌آمد[۱].

جعده در زمان رسالت نبی اکرم (ص) به دنیا آمد. نام مادرش، فاخته، مشهور به ام هانی است که دختر ابوطالب و فاطمه بنت اسد بود[۲].

ام هانی از همسرش، هبیرة بن أبی وهب مخزومی که تا زمان فتح مکه با وی زندگی می‌کرد، سه یا چهار پسر به نام‌های جعده، هانی، عمر و یوسف داشت[۳].

هبیره از کسانی بود که پیامبر (ص) هنگام فتح مکه خون آنان را هدر دانست. وی به همراه پسر عموی خود به ام هانی پناه آورد و هیچ کدام از مهاجران و انصار به احترام علی (ع) آنان را تعقیب نکردند تا این که علی (ع) خود جهت اجرای حکم پیامبر (ص) اقدام کرد. پس از آنکه شمشیر به دست به در خانه ام هانی رسید با وی روبرو شد که مانع ورود علی (ع) به خانه شد. علی (ع) فرمود: "رسول خدا (ص) آن دو را محکوم کرده و من در پی اجرای حکم هستم". مقاومت ام هانی سبب شد تا آن دو فرار کرده و به نجران رفتند. سپس ام هانی به حضور پیامبر (ص) رسید. حضرت به او خوش آمد گفت و فرمود: "ام هانی! برای چه کاری آمده‌ای؟" وی داستان ایستادگی خود در برابر علی (ع) را بیان کرد. در این هنگام علی (ع) فرا رسید. پیامبر (ص) با لبخند به علی فرمود: "با ام هانی چه کردی؟" علی (ع) گفت: "از خودش بپرسید. به خدایی که شما را به رسالت برگزید، او دست مرا که شمشیر در آن بود، چنان محکم گرفت که تا فرار آن دو نتوانستم رها شوم". پس رسول خدا (ص) فرمود: "اگر تمام مردم مانند فرزندان ابوطالب بودند، همگی شجاع بودند" سپس فرمود: هر که را ام هانی پناه و امان داده است، ما نیز امان دادیم. ای علی! دیگر آن دو را تعقیب نکن"[۴]. پس از آن ام هانی اسلام آورد ولی هبیره که در نجران ماند با اشعاری وی را سرزنش کرد.

جعده که وارث مردانگی و شجاعت بنی هاشم و بنی مخزوم بود از آن پس علاقه فراوانی به دایی خویش، علی (ع)، پیدا کرد؛ تا جایی که محبوب‌ترین مردم نزد امیرالمؤمنین (ع) شد و تحت تأثیر رشادت‌ها، صفات بارز اخلاقی و علوم پیشوای متقین قرار گرفت و تا لحظه شهادت علی (ع)، در کنار وی و مدافع او بود[۵]. علی (ع) دختر خود ام حسین را به ازدواج جعده در آورد[۶]. حاصل این ازدواج، چندین فرزند دختر و پسر، از جمله عبدالله بود که بیش از همه درخشید. البته جعده بعدها ازدواج‌های دیگری نیز داشت و صاحب فرزندان زیادی شد [۷].

عبدالله بن جعده مدتی والی خراسان شد و بخش زیادی از فتوحات خراسان و افغانستان به دست با کفایت او صورت گرفت[۸].[۹]

جعده صحابی پیامبر (ص)

بدون شک، جعده پس از فتح مکه، با مادرش، ام هانی، خدمت رسول خدا (ص) رسیده است[۱۰]. بنابراین مؤرخان دیدار نبی اکرم (ص) را برای وی حتمی دانسته‌اند. اما چون برخی مؤرخان و اهل رجال، دلیل صحابی بودن را نقل حدیث از پیامبر می‌دانند، در صحابی بودن جعده اختلاف کرده‌اند[۱۱]؛ زیرا تنها دو حدیث منسوب به جعده نقل شده است؛

حدیث اول:پیامبر فرمود: بهترین مردم کسانی هستند که من در میان آنها هستم. پس کسانی که در کنار آنان می‌باشند؛ سپس کسانی که در کنار گروه دوم هستند و سپس کسانی که بعد از آنان‌اند؛ که در نسبت این حدیث به جعدة بن هبیره تردید کرده‌اند[۱۲].

حدیث دوم: رسول خدا مرا از بهبه دست کردن انگشتر زرین نهی فرمود. این حدیث را به نقل از جعده به علی (ع) نیز نسبت داده‌اند[۱۳].

ولی برخی دیگر از علما بدان جهت که حدیث نقل شده جعده از پیامبر (ص) را صحیح می‌دانند و یا تنها دیدن پیامبر (ص) را شرط صحابی شدن می‌دانند، از جعده به عنوان صحابی رسول الله یا صحابی صغیر یاد کرده‌اند [۱۴].[۱۵]

خانه جعده در کوفه

جعده کوفه را برای سکونت برگزید. از این رو هنگامی که امیرمؤمنان علی پس از جنگ جمل به کوفه آمدند و از آن حضرت سؤال شد که در کدامین قصر ساکن می‌شوید؟ حضرت پاسخ دادند: « قصر الخبال لاتنزلونیه»؛ کاخ ابلهان را برای من منزل قرار ندهید.

سپس در خانه جعده ساکن شد و امور حکومت را در گوشه‌ای از حیاط مسجد به انجام می‌رساندند؛ لذا به صاحب رحبه" معروف شدند[۱۶][۱۷]

انتخاب به کارگزاری خراسان

بر اساس برخی نقل‌های تاریخی، وقتی علی (ع) به خلافت رسید، جعده را والی خراسان قرار داد و به براز بن ماهویه دهقان مرو، نامه نوشت و به او فرمود تاخراج آن منطقه را به جعده بپردازد. او نیز مردم را به اطاعت جعده فرا خواند و جعده فتوحاتی هم داشت[۱۸]. اما جمعی دیگر از مورخان، والی شدن او را پس از جنگ جمل و آمدن حضرت (ع) در کوفه می‌دانند[۱۹].

نقل شده، جعده تا نیشابور پیش رفت و با شورش در آن شهر و جلوگیری از ورود وی به آنجا روبرو شد، لذا چون نیرویی برای مقابله به همراه نداشت، به کوفه بازگشت. سپس امیر المؤمنین (ع) خلید بن قرة یربوعی را به خراسان فرستاد. او در این مأموریت، نیشابور را محاصره کرد تا این که مردم با او صلح کردند و در پی آن، اهل مرو نیز با وی صلح کردند[۲۰].[۲۱]

جعده در صفین

از امام صادق (ع) نقل شده است که در جنگ صفین، تنها پنج نفر از بزرگان قریش همراه امیر المؤمنین علی (ع) و مدافع وی بوده‌اند؛ در حالی که سیزده قبیله از قریش با معاویه همراه بودند. جعدة بن هبیره، هاشم مرقال، محمد بن ابی حذیفه، محمد بن ابی بکر و ابو العاص بن ربیع (همسر زینب، دختر پیامبر) حامیان قریشی علی (ع) بودند[۲۲].

ابی جحیفه نقل می‌کند: معاویه بزرگان قریش را که در لشکر شام بودند، گرد آورد و با جملات سرزنش آمیزی به آنان گفت که چرا به مبارزه با همتایان خود در لشکر عراق بر نمی‌خیزید تا در آینده از افتخارات شما باشد؟ مروان و ولید بن عقبه سخنان معاویه را رد کردند و گفت و گوهایی میان آنان در گرفت که در پی آن، عتبة بن ابی سفیان اعلام کرد که من فردا با جعدة بن هبیره دیدار خواهم کرد.

معاویه گفت: "قوم او بنی مخزوم، پدرش هبیره و مادرش ام هانی، دختر ابوطالب، و خود همتایی کریم و بزرگوار است. پس با او چه خواهی کرد؟"

عتبه گفت: "امروز با وی ملاقات می‌کنم و فردا با او می‌جنگم".

بنابراین آن روز عتبه در برابر لشکر علی (ع) جعده را به گفتگو فرا خواند. جعده از امام اجازه گرفت و به سوی عتبه رفت و سپاهیان برای شنیدن سخنان آن دو گرد آمدند. عتبه گفت: "ای جعده! به خدا قسم، همانا تو را جز محبت دائیات علی وعمویت، ابن ابی سلمه، والی بحرین، برای جنگ با ما بیرون نیاورده است و به خدا سوگند، اگر حضور علی در ماجرای عثمان نبود، ما معاویه را برای خلافت از علی سزاوار‌تر نمی‌پنداشتیم. اما معاویه به جهت رضایت مردم شام از وی به حکومت بر آنان از دیگری سزاوارتر است. پس شما از معاویه و حکومت شام بگذرید. و به خدا قسم، مرد نیرومندی در شام نیست مگر این که از معاویه در جنگیدن با شما جدی‌تر است ولی در عراق هیچ کس مانند علی در جنگ علیه معاویه جدی نیست و فرمانبری ما از امیر خود نسبت به اطاعت شما از مولایتان بیشتر است و چقدر زشت است برای علی که در دل مسلمانان، برترین مردم برای حکومت آنان باشد ولی زمانی که به قدرت می‌رسد، عرب را نابود کند".

جعده پاسخ داد: "اما محبت من به دائی‌ام؛ به خدا سوگند، اگر توهم دائی‌یی مانند علی داشتی، پدرت را فراموش می‌کردی و عمویم نیز به مقامی بیش از لیاقت خود نرسیده است و برای من جهاد، از حکومت محبوب‌تر است. اما درباره برتری علی (ع) بر معاویه میان ما و شما اختلافی نیست ولی رضایت امروز شما بر حکومت شام امر تازه‌ای نبوده و در گذشته نیز به آن راضی بودید و ما نپذیرفتیم. اما این که گفتی شامیان از معاویه در این مبارزه جدی‌ترند و در میان عراقی‌ها جدی‌تر از علی نیست؛ درست است و باید این گونه باشد؛ چرا که یقین علی (ع) به حقانیت خویش، جدیت و محکم بودن او را بیش از همه در جنگ با تو در پی دارد ولی شک معاویه در تصمیم او به شورش بر ضد حکومت حق علی سبب جدیت کمتر وی از همراهان جاهل اوست و نیت اهل حق از تلاش گمراهان بهتر است. اما این که گفتی فرمانبری ما از معاویه نسبت به پیروی شما از علی بیشتر است؛ به خدا سوگند، اطاعت ما از علی به گونه‌ای است که نه از سکوت او می‌پرسیم و نه دستور وی را رد می‌کنیم؛ اما کشتن عرب؛ همانا خداوند جهاد را واجب کرده، پس کسی که در دفاع از حق کشته شود به سوی خدا رفته است.

در این هنگام عتبه که پاسخ منطقی و محکم جعده را شنید و از رد آن ناتوان شد، خشمگین شد و به جعده ناسزا گفت ولی جعده با بزرگواری از وی روی گرداند و او را بی جواب گذاشت. سپس دو گروه با ناامیدی از اصلاح و شرایط به اردوگاه خویش باز گشتند. بعد از این گفتگو عتبه نیروهای خود را از طوایف سکون، از دو صدف گرد آورد و به میدان مبارزه با سپاه حق آمد. جعده نیز با یاران خود به جنگ او رفتند. جعده آن روز به تنهائی به مبارزه پرداخت اما عتبه در برابر وی تاب نیاورد و نیروهای خود را رها کرده و به سوی معاویه فرار کرد.

معاویه به او گفت: "جعده تو را رسوا کرد و این بی آبرویی و ننگ تو هرگز پاک نمی‌شود. عتبه گفت: "به خدا قسم، هرگز این مسأله تکرار نخواهد شد. سرزنشی بر یاران من نیست؛ زیرا که خدا نخواست ما با آنان هماوردی نموده و بر آنان برتری جوییم؛ چه کنم"[۲۳]. أما جعده با این پیروزی که در گفتگو و میدان رزم به دست آورد، در پیشگاه علی (ع) احترام بیشتری یافت. شاعران حاضر در صحنه، چون نجاشی و اعور با اشعاری زیبا به توصیف رشادت و شجاعت جعده در این پیروزی پرداختند[۲۴].[۲۵]

سخنوری و دانش جعده

ابن ابی الحدید در ذیل خطبه‌ای از امام علی (ع)که ابتدا در آن به شرح رابطه بیان و زبان می‌پردازد، می‌گوید: همانا این خطبه را آن حضرت هنگامی که وی جعده را به سخنرانی برای مردم امر کرده بود، بیان داشته‌اند. در آن جلسه، جعده بالای منبر رفت ولی به خاطر خجالت در حضور پیشوای سخن، علی (ع) زبان او گرفت و نتوانست صحبت کند. لذا حضرت خود به منبر رفت و بعد از حمد و ثنا خطبه‌ای طولانی با مطلع «أَلاَ وَ إِنَّ اَللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ اَلْإِنْسَانِ ...» ایراد فرمودند[۲۶].

بنابر این بیان، می‌توان گفت امام (ع) در نظر داشته تا عنایت خویش به جعده که مردی دانشوراست بیش از پیش آشکار شود و مردم بیشتر وی را بشناسد لذا با وجود حضور خود، او را امر به سخنرانی نموده است.[۲۷]

سؤالات جعده از امیرالمؤمنین (ع)

  1. کشته شدن عثمان: روزی جعده از امام علی (ع) پرسید عثمان را شما کشتید؟ حضرت فرمود: "نه، به خدا سوگند، نه او را کشته‌ام و نه امر به کشتن وی کرده‌ام و مردم ما را نادیده گرفتند"[۲۸].
  2. قضاوت؛ امر الهی: روزی جعده از امیر مؤمنان (ع) پرسید: دو نفر برای داوری نزد شما می‌آیند؛ یکی به قدری به شما علاقه دارد که شما را از جان خود عزیز‌تر می‌دارد و دیگری به حدی با شما دشمن است که اگر بتواند قصد جان شما را می‌کند؛ با این حال، شما چگونه حق را به دومی داده، به سود او حکم می‌کنید؟ حضرت از این پرسش برآشفت و فرمود: "اگر امر داوری در میان مردم، در اختیار من بود، امکان داشت به سود خود داوری کنم ولی این کار مربوط به خداوند است و بندگان را هیچ اختیاری در آن نیست"[۲۹].[۳۰]

جعده و شهادت علی (ع)

نقل شده است که ام کلثوم در شب زخمی شدن علی (ع) وقتی احساس کرد که حادثه‌ای ناگوار در راه است، به آن حضرت پیشنهاد کرد تا جعده را به جای خود برای برگزاری نماز جماعت به مسجد بفرستد. امام پذیرفت و فرمود: جعده نماز را برگزار کند[۳۱]. بعد از زخمی شدن حضرت در مسجد کوفه که بیشتر م{رخان و علمای شیعه به اتفاق، آن رخداد مصیبت بار را هنگام برگزاری نماز صبح دانسته‌اند[۳۲]، امام (ع) امر کرد تا نماز به امامت وی برگزار شود[۳۳]. پس از شهادت علی (ع) نیز برای آنکه دشمنان اهانتی به قبر یا جنازه حضرت نکنند او را مخفیانه به خاک سپردند و چهار صورت قبر درست کردند که یکی از آنها در خانه جعده بود[۳۴].[۳۵]

دعوت از امام حسین (ع)

پس از شهادت (ع) جعده که داماد وی بود، همچنان در کوفه سکونت گزید و طبق وصیت امام، صورت قبری در خانه وی ساخته شد تا علاوه بر ایجاد شک برای دشمنان، نام جعده بر سر زبان‌های مردم آن شهر باقی بماند و خانه او که روزی محل سکونت امام بود، هم چون پایگاهی برای مشتاقان علی (ع) در کوفه حفظ شود. بنابراین، پیروان و شیعیان علی (ع)، جعده را نماینده اهل بیت و حافظ اسرار خویش می‌دانستند و خواسته‌های خود را از طریق او به امام حسن (ع)و امام حسین (ع) بیان می‌کردند. از این رو در زمان معاویه عده‌ای از شیعیان نزد جعده آمدند و از او خواستند تا نامه‌ای به حسین بن علی (ع) بنویسد و از آن حضرت بخواهد که بر ضد معاویه قیام کند.

جعده نیز به نمایندگی از شیعیان، به امام حسین (ع) نوشت: "اما بعد؛ شیعیان شما در این جا دل و جانشان با امید به شما روشن است و هیچ کسی جز شما را پذیرا نیستند. نظر برادرت حسن (ع) را نیز در جنگ با معاویه شناخته‌اند و شما را هم در مهربانی با دوستان و استواری و تندی در برابر دشمنان و کوشش برای پیاده شدن امر خدا می‌شناسند. پس اگر می‌خواهی این حکومت را به دست گیری، به سوی ما بیا که همانا ما خود را برای شهادت همراه شما آماده کرده‌ایم".

حضرت در پاسخ چنین نوشتند: ".... اما برادرم (حسن)، من امیدوارم که خداوند او را موفق و کارش را محکم گرداند؛ اما امروز نظر من، قیام و مبارزه نیست. پس شما نیز حرکتی نکنید. خداوند شما را رحمت کند، در خانه‌های خود بنشینید و تا زمانی که معاویه زنده است، خود را از هر اتهامی حفظ کنید. پس اگر خدا حادثه مرگ او را پیش آورد و من زنده بودم، در نامه‌ای به شما نظرم را می‌نویسم"[۳۶].

پس از شهادت امام حسن (ع) فرزندان جعده و دیگر شیعیان کوفه در سلیمان صرد گرد آمدند و در نامه‌ای به امام حسین (ع) شهادت مظلومانه برادرش را به ایشان تسلیت گفتند و در پایان‌نامه اعلام کردند منتظر فرمان ایشان برای، مبارزه با دشمنان اهل بیت و گرفتن حق هستند. البته این بار نیز امام حسین (ع) در جواب، آنان را به صبر تا مرگ معاویه فرا خواندند[۳۷].[۳۸]

سرانجام جعده

بعضی، رحلت جعده را در سال ۶۶ هجری دانسته و گفته‌اند؛ وی در زمان قیام امام حسین (ع) در کوفه بوده است ولی درباره نبودن وی در این نهضت حرفی نزده‌اند. اما همان گونه که بیشتر مؤرخان نوشته‌اند، جعده در زمان معاویه در مدینه از دنیا رفت[۳۹].[۴۰]

جَعدَة بن هُبَیره مخزومی کارگزار خراسان

در الفتوح آمده که علی(ع) خواهر زاده خویش، جعدة بن هبیرة بن ابی وهب مخزومی، را خواند و برای وی حکومت خراسان را نوشت و فرمود که بدان جانب رود و آنچه از ولایت خراسان فتح نشده فتح کند[۴۱].

البته نقل نویری و ابن اثیر به طور قطع از طبری و به نقل شعبی است و در این کتاب‌ها فرستادن جعده را در سال سی و هفتم و پس از بازگشت از صفین دانسته‌اند؛ اما در تاریخ یعقوبی[۴۲] می‌نویسد که حضرت علی(ع) جعده را بعد از جنگ جمل فرستاد و این، صحیح است و یعقوبی و دیگران که کارگزاری جعده بر خراسان را نقل کرده‌اند، اشاره‌ای به بازگشت او نکرده‌اند.[۴۳]

شرح حال جعده بن هبیره

جعده پسر خواهر حضرت علی(ع) است. نام مادرش، «فاخته» و کنیه او «ام هانی» بود[۴۴].

پدرش هبیرة بن ابی وهب بن عمرو بن عائد بن عمران بن مخزوم نام داشت. جعده مردی جنگجو، شجاع و فقیه بود که حضرت امیر(ع) او را والی خراسان نمود. جعده جزو صحابه است که رسول خدا(ع) را همراه با مادرش، ام هانی، در روز فتح مکه دیده است؛ اما در آن روز پدرش، هبیره همراه عبدالله بن زَبعَری به نجران گریخت.

ام‌هانی گوید: در روز فتح مکه در منزل بودم که هبیره با یکی از پسر عموهایش، از ترس علی(ع) فرار کرده به منزل آمدند. علی(ع) در حالی که شمشیر در دستش بود، آنها را تعقیب می‌کرد. ام هانی رو به علی کرد و گفت: از آنها چه می‌خواهی؟ هشت سال است که او را ندیده‌ای. حضرت به سینه ام هانی زد و او در جای خود ماند و گفت: ای علی! تو وارد خانه من شده، حرمت مرا نگه نمی‎‌داری و در صدد کشتن شوهرم برآمدی و بعد از هشت سال دوری این گونه با ما رفتار می‌کنی؟

حضرت علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) این دو را مهدورالدم و کشتن آنها را جایز دانسته است. پس به ناچار باید آنها را بکشم، ام هانی دست علی را - که در آن شمشیر بود - محکم گرفت. آن دو وارد اتاقی شده، از آنجا گریختند و علی آنها را ندید. بعد ام هانی نزد رسول خدا(ص) رفت و دید حضرت با آب لگن که آثار خمیر در آن است، غسل می‌کند و فاطمه، دختر پیامبر، حضرت را با جامه خود پوشانده است. ام هانی صبر کرد تا این که رسول خدا لباس‌های خود را برداشت و روی خود انداخت، سپس هشت رکعت (نافله) ظهر را خواند بعد آمد و گفت: خوش آمدی ام هانی! چه چیز تو را اینجا آورده است؟ ام هانی داستان شوهر و پسر عموی او با ورود علی(ع) را با شمشیر تعریف کرد. در این هنگام علی(ع) از راه رسید و رسول خدا(ص) در حالی که می‌خندید، به علی(ع) فرمود: ام هانی را چه کردی؟! علی(ع) گفت: از او سؤال کنید که با من چه کرد؟ قسم به آن کسی که تو را به حق فرستاد دست مرا که در آن شمشیر بود، گرفت؛ به گونه‌ای که نتوانستم آن را بیرون آورم مگر بعد از این که آن دو از دست من فرار کردند. رسول خدا(ص) فرمود: «اگر تمام مردم از نسل ابوطالب بودند، هر آینه شجاع بودند. به تحقیق پناه دادیم کسی را که ام هانی پناه داده و امان دادیم کسی را که او امان داده است تو (ای علی) راهی به سوی آن دو نفر نداری»[۴۵].

پس از این جریان، هبیره در نجران ماند و مشرک مرد؛ اما عبدالله بن زبعری پس از اطلاع از عفو رسول خدا(ص)، به مکه بازگشت و مسلمان شد و بعد از فتح مکه به مدینه رفت. وقتی که هبیره از اسلام ام هانی با خبر شد، اشعاری را در این باره سرود و او را سرزنش کرد[۴۶].

ام هانی از هبیرة بن أبی وهب چهار فرزند داشت به نام‌های: «جعده»، «عمرو»، «هانی» و «یوسف»[۴۷]. هبیرة بن ابی وهب از شجاعان معروف عرب بود که در اکثر جنگ‌ها همراه کفار قریش بر ضد پیامبر جنگید و یکی از فرماندهان کفار بود. پسرش، جعده نیز از شجاعان بود و همین طور فرزند او، عبدالله بن جعده که قُهُندُر (قهندز) و بخش وسیعی از سرزمین خراسان بزرگ را گشود. شاعر گوید: اگر ابن جعده نبود، قُهُندُز (کهنه دژ) و خراسان تا نفحه صور فتح نمی‌شد[۴۸].[۴۹]

ورود امام علی(ع) به کوفه

جعده در کوفه منزل گزید. حضرت امیر(ع) پس از جنگ جمل وارد کوفه شد، به منزل جعدة بن هبیره مخزومی وارد شد.

سپس علی به مسجد کوفه درآمد و نماز گزارد و مردم، پیرامونش گرد آمدند. در این هنگام حضرت درباره یکی از یارانش که به کوفه می‌آمد، سؤال کرد. یکی از حضار گفت: خدا او را بمیراند! علی(ع) فرمود: خدا کسی را نمی‌میراند و سپس این آیه را تلاوت فرمود: ﴿وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ[۵۰]؛

پس از آن به راه افتاد و به او گفتند در کدامین کاخ منزل می‌گزینی، فرمود: در کاخ تباهی وارد مشوید![۵۱]

بنابراین نقل که از ابن ابی الحدید است، حضرت دستورالعمل عامی صادر کرد که نباید وارد کاخ‎‌های تباهی و قصرهای پر زرق و برق شد. حضرت نه تنها خودش وارد نمی‌شود، بلکه دیگران را نیز از ورود به آن‎ها نهی می‌کند. در دیگر منابع آمده: مرا وارد کاخ تباهی نکنید![۵۲]

منظور حضرت از این کاخ، دار الاماره است که استانداران کوفه در آن زندگی می‌کردند؛ اما حضرت امیر(ع) وارد آن نشد و در رحبه (حیاط) مسجد کوفه، به انجام امور حکومتی می‌پرداخت. از این روی حضرت به «صاحبُ الرَّحبَه» معروف شد.

بعد از مدتی، حضرت جعدة بن هبیره را به خراسان فرستاد و ماهویه، مرزبان مرو، نزد حضرت آمد و حضرت برای او نامه‌ای نوشت و در آن همراه با شرایطی، وی را مسئول خراج کرد که طبق برنامه قبلی خراجش را بفرستد[۵۳].[۵۴]

ناتوانی جعده از سخنرانی

جعدة بن هبیره از خراسان برگشت و در کوفه بود روزی حضرت امیر(ع) به او فرمود که برای مردم سخنرانی کند. جعده بالای منبر رفت، اما خجالت کشید و نتوانست سخن بگوید، حضرت امیر(ع) خود بالای منبر رفت، و خطبه‌ای طولانی ایراد کرد و فرمود:

آگاه باشید زبان پاره‌ای از انسان است که گفتار با آن همراهی نکند، هرگاه شخصی ناتوان باشد و گفتارزبان را مهلت ندهد، هرگاه شخصی توانا باشد و ما امیران سخن هستیم و ریشه‌های آن در بین ما و شاخههایش بر ما گسترده شده است.[۵۵]

جعده همیشه ملازم علی(ع) بود. روزی حضرت می‌خواست سخنرانی کند. جعده سنگی نصب کرد و حضرت در حالی که لباس پشمی پوشیده و شمشیر خود را با لیف خرما حمایل کرده و در پایش دو کفش از لیف خرما بود و پیشانی‌اش پینه بسته بود، بالای آن سنگ رفت و برای مردم سخنرانی کرد[۵۶].

جعده در اشعاری درباره شرافت نسب خود گفته است:

أنا مِن بني مَخزوم إن كنتَ سائلاومِن هاشمٍ أُمي لَخيرِ قبيل
فمَن ذَاالَّذي يَأتي عَلَيَّ بِخالِهكَخالي عِليٌّ ذَي النَّدى وعقيلٌ[۵۷]
اگر سؤال کنی گویم من از بنی مخزوم می‌باشم؛ اما مادرم از بنی هاشم، بهترین قبیله است، چه کسی است که داییای همچون دایی من، علی(ع)، صاحب جود و سخا و عقیل داشته باشد.[۵۸]

جعده و عتبة بن ابی سفیان

در جنگ صفین، روزی از روزها، عتبة بن ابی سفیان به جعده گفت که این همه دلیری‌ها که از تو در جنگ ظاهر می‌شود، از جانب دایی توست. جعده در جواب گفت: اگر دایی تو مانند دایی من بود، هر آینه پدر خود را فراموش می‌‌کردی[۵۹].

این قصه را نصر بن مزاحم این گونه نقل می‌کند: معاویه در جنگ صفین همه قریشیان را گرد آورده گفت: ای مردم قریش! شگفتی زاست که در میان شما یک نفر یافت نمی‌شود که خوب بجنگد و فردا زبانش دراز باشد به جز عمرو. شما را چه شده است؟ کجاست تعصب و شور قریش؟!

ولید بن عقبه برآشفت و گفت: کدام کار را می‌گویی؟ سوگند به خدا میان قریشیان عراق حریفی در سخنوری و جنگاوری نمی‌شناسیم.

معاویه گفت: ملاحظه کردید که آن‎ها فداکارانه علی(ع) را از گزند خطرات مصون داشته‌اند.

ولید گفت: خیر بلکه علی به آنها را جانبازانه حفظ کرده است.

معاویه گفت: وای بر شما آیا در میان شما رزمنده‌ای نیست که در برابر حریف خود برزمد و سرافرازی نماید.

مروان گفت: علی به حسن، حسین، محمد بن حنیفه و ابن عباس و برادرانش رخصت جنگ نمی‌دهد و خود به تنهایی به جنگ می‌رود. پس اینک با چه کسی رزم کنیم و بر چه چیزی تفاخر و سربلندی نماییم؟ به اسلام و یا به جاهلیت؟ اگر به اسلام سرافرازی کنیم، این فخر از آن ایشان است و اگر به جاهلیت افتخار کنیم، این ننگ از آن ما می‌شود.

عتبة بن ابوسفیان گفت: از او صرف نظر کنید که فردا با جعدة بن هبیره دیدار خواهم کرد.

معاویه گفت: آفرین آفرین! قبیله او بنی مخزوم و مادرش، ام هانی، دختر ابی طالب و پدرش، هبیرة بن ابی وهب است. او هماوردی بزرگوار است.

بین عتبه و قبیله‌اش مشاجره بالا گرفت و نسبت به هم خشم کردند. مروان گفت: اگر آن چه در روز قتل عثمان و در بصره شاهد بودم، نمی‌دیدم، علی(ع) را از لحاظ دودمان و دین، سزاوار این منصب می‌دانستم.

در این هنگام بین معاویه و ولید درگیری به وجود آمد و ولید به او خشم گرفت. معاویه گفت: ای ولید! تو درباره عثمان نسبت به من گستاخی نشان می‌دهی. او تو را حد زد و از امارت کوفه برکنار کرد.

البته این ناراحتی‌ها به زودی فروکش کرده و شب نشده، خاتمه یافت و معاویه با دادن پیشکش‌های گران‌بهای فراوان، آنان را خرسند کرد. معاویه به عتبه گفت: تو با جعده چه می‌کنی؟

عتبه گفت: امروز او را دیدار می‌کنم و فردا با او می‌جنگم. جعده در میان قریشیان مقام ارجمندی داشت. او مردی سخنور و از دوستداران سرسخت علی(ع) به شمار می‌آمد. عتبه بر او وارد شد و بانگ زد: ای جعده! ای جعده! او از علی(ع) اذن خروج خواست و حضرت به او رخصت داد. مردم از گفتوگوی آن دو جمع شدند.

عتبه گفت: ای جعده! تو بر ما خروج نکردی جز به خاطر دوستی دایی و عمویت، ابن ابی سلمه (عمر بن ابی سلمه مخزومی، پسر ام سلمه) والی بحرین و ما چنین نمی‌پنداریم که معاویه سزاوارتر از علی(ع) است؛ لکن معاویه به علت خرسندی مردم شام، به حکومت در شام سزاوارتر است. ما را ببخشای. سوگند به خدا در شام مرد نیرومندی چون معاویه، در جنگ پر تلاش نیست. کسی در عراق نیز جنگاورتر از علی یافت نمی‌شود؛ لکن ما بیش از شما از مولای خود اطاعت می‌کنیم. اگر علی به حکومت رسد، عرب نابود خواهد شد.

جعده گفت: اما دوستی من نسبت به دایی‌ام؛ سوگند به خدا اگر برای تو داییای همچون او بود. از شدت عشق به او، پدرت را فراموش می‌‌کردی. اما ابن ابی سلمه بیشتر از توانش به او داده نشده است و جنگ برای من، محبوب‌ترین کار است. اما در فضیلت علی(ع) نسبت به معاویه حتی بین دو نفر هم اختلاف نیست. این که گفتی شما به شام رضایت دارید، باید بگویم که دیروز هم همین را می‌‌گفتند، ولی ما آن را نپذیرفتیم. اما این که گفتی علی در عراق و معاویه در شام دو مرد بی‌نظیرند، باید بگویم که علی با یقین خود پیش می‌رود و معاویه با شک خود، در میماند، نیت اهل حق، بهتر از تلاش اهل باطل است.

این که گفتی شما نسبت به پیشوای خود فرمانبر‌تر از ما هستید، بدان که علی اگر چیزی نگوید، ما از او سؤال نمی‌کنیم و اگر فرمان دهد، دستور او را رد نمی‌نماییم. اما درباره کشته شدن عرب باید بگویم که خداوند قتل و قتال را مقدر داشته است. پس هرکس را حق بکشد، به سوی خدا رود.

عتبه از شنیدن این پاسخ‌ها برآشفت و جعده را دشنام داد لکن جعده پاسخی به او نداد و هر دو خشمناک بازگشتند. وقتی که عتبه بازگشت. تمام سپاهیان را جمع کرد. اکثر یارانش از قبیله سکون، أزد و صَدِف بودند. جعده نیز با تمام توان به مصاف او شتافت و درگیری آغاز شد. جنگاوران پایداری از خود نشان دادند. جعده خود مستقیم وارد جنگ شد. عتبه گریخت و سپاهش را تسلیم کرد و شتابان به سوی معاویه رفت.

معاویه به او گفت: جعده تو را رسوا کرد و هرگز ننگ آن از تو زدوده نمی‌شود.

عتبه گفت: سوگند به خدا هرگز با همچون اویی نمی‌رزمم و سزاوار نکوهش نیستم مشیت الهی آن نبود که برتری جوییم.

جعده به خاطر این رزم نزد حضرت علی(ع) مقامی ارجمند پیدا کرد. نجاشی، شاعر علی(ع) که در جنگ صفین حماسه سرایی می‌کرد. در اشعاری فحاشی عتبه و بزرگواری جعده را بیان کرده است[۶۰].

این برخورد بین عتبه و جعده، نشان اعتقاد قوی، ایمان راسخ و بزرگواری جعده و شجاعت و جوانمردی اوست که این گونه برادر معاویه را رسوا کرد و به ذلت کشاند که تا خیمه معاویه این گونه گریخت.[۶۱]

جعده و خاندانش در کوفه

آری، جعده همیشه همراه علی(ع) بود. در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، ام کلثوم پیشنهاد کرد که جعدة بن هبیره به جای حضرت نماز بخواند[۶۲] و بعد از ضربت خوردن علی(ع) در مسجد کوفه، جعده نماز صبح را برای مردم خواند[۶۳].

بعد از شهادت آن حضرت برای این که مبادا قبرش را نبش کنند، چهار صورت قبر برای او درست کردند: در مسجد کوفه، در رحبه، در غری و چهارمی در منزل جعده[۶۴].

این بود گزیده‌ای از شرح حال جعده پسر خواهر حضرت امیر(ع) که از طرف آن حضرت به کارگزاری خراسان انتخاب شده بود.

خاندان جعده در کوفه مستقر بودند در هنگام حرکت امام حسین(ع) به مکه نام‌های به حضرت نوشته و او را به کوفه دعوت کردند. فراس بن جعده که شوهر زینب صغری دختر امیرالمؤمنین بود خود[۶۵] به مکه آمد ولی وقتی که امکان ورود حضرت را به کوفه ضعیف دانست نگران شد و امام به او اجازه داد که به کوفه برود او هم شبانه اردوگاه حضرت را ترک کرد[۶۶]. عبدالله بن جعده هم در کوفه مورد احترام شدید مختار بود[۶۷].[۶۸]

منابع

پانویس

  1. وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۶۳.
  2. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۵۲.
  3. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۳۱۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۴.
  4. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۷۸-۷۷.
  5. وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۶۳.
  6. قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۴.
  7. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۱.
  8. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۷۶-۱۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۴۰.
  9. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۶۹-۲۷۰.
  10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۷۷.
  11. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۶۲۸-۶۲۹.
  12. «خَيْرُ النَّاسِ‌ قَرْنِي، ثُمَّ‌ الَّذِينَ‌ يَلُونَهُمْ‌، ثُمَّ‌ الَّذِينَ‌ يَلُونَهُمْ‌، ثُمَّ‌ الَّذِينَ‌ يَلُونَهُمْ‌، ثُمَّ‌ الْآخِرُونَ‌ أَرْدَى»؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۱؛ کنز العمال، متقی هندی، ج۱۱، ص۵۲۶. این حدیث، از احادیث مجعول و ساختگی است.
  13. «نهاني رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أَتَخَتَّمُ بِالذَّهَبِ »؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۵، ص۱۴۶؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۷۷.
  14. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۶۲۹؛ الدرجات الرفیعه، سید علی خان مدنی، ص۴۱۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۷۸-۷۷.
  15. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۱.
  16. وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۵؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۴.
  17. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۱-۲۷۲.
  18. زین الاخبار، گردیزی، ص۲۳۲-۲۳۳.
  19. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۲۷.
  20. تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۲۰۹.
  21. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۲.
  22. رجال الکشی، کشی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۳.
  23. وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۶۳-۴۶۵.
  24. اعیان الشیعه، امین عاملی، ص۷۹-۷۸.
  25. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۲-۲۷۴.
  26. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۱۳.
  27. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۵.
  28. أعیان الشیعه، امین عاملی، ص۷۸؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۱.
  29. مناقب امیر المؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۵۷.
  30. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۵-۲۷۶.
  31. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۶.
  32. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص۱۱۰.
  33. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۱۱.
  34. الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۱۹.
  35. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۶.
  36. الاخبار الطوال، دینوری، ص۲۲۱.
  37. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۲۸.
  38. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۶-۲۷۷.
  39. موسوعة طبقات فقهاء، جعفر سبحانی، ج۱، ص۳۱۳.
  40. عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۷.
  41. ابن اعثم، الفتوح، ص۴۰۲.
  42. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۳.
  43. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 519.
  44. مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۵۱.
  45. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۷۷. در برخی منابع نام آن دو نفر حارث بن هشام برادر ابوجهل و عبدالله بن ابی ربیعه از اقوام شوهر ام هانی ذکر شده (تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۹) در البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۹۹، نام مرد دوم زهیر بن ابی امیه آمده و در منابع شیعه به جای نفر دوم قیس بن سایب و جمعی از بنی مخزوم که به خانه ام هانی پناهنده شدند، علی با روی پوشیده گفت: آنها را بیرون کنید. ام هانی گفت: ای بنده خدا من دختر عموی رسول خدا هستم و برادرم علی است حضرت فرمود: آنها را بیرون کنید. ام هانی سوگند خورد که به رسول خدا(ص) شکایت می‌کند. وقتی که علی(ع) کلاهخود خود را برداشت ام هانی نزدیک وی رفت و او را شناخت و خوشحال شد و گفت: چون سوگند خوردهام باید نزد پیامبر بروم، در این گزارش او برابر سوگند خود و برای پناه گرفتن برای آن افراد نزد پیامبر رفت و شکایتی از علی(ع) نداشت بلکه بسیار خوشحال شد و این دقیق‌تر به نظر می‌رسد. (شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۳۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۲۴؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۹۶؛ بحارالأنوار، ج۲۱، ص۱۳۰).
  46. ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ص۷۸؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۴۸؛ ابن حجر، الإصابه، ج۴، ص۷۶.
  47. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۷۹؛ أسدالغابة (هفت جلدی)، ج۱، ص۳۴۰.
  48. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۰۸؛ امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۷۸.
  49. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 520-522.
  50. «با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را می‌میراند، دگرباره زنده می‌گرداند» سوره بقره، آیه ۲۸.
  51. «قَصْرَ الْخَبَالِ لَا تَنْزِلُوا فِيهِ»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰۵.
  52. «قَصْرَ الْخَبَالِ لَا تَنْزِلُونِيهِ»؛ وقعة صفین، ص۵؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۵۵.
  53. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۳.
  54. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 522-523.
  55. «أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ»؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۲۲۴، ص۷۲۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۱۳؛ قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۵۸.
  56. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۱۸۲، ص۲۶۰؛ فیض الاسلام، ص۵۸۷.
  57. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۲۹۵؛ قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۵۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۵۲.
  58. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 523-524.
  59. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۲۹۵؛ رجال کشی، ص۶۳؛ قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۵۸.
  60. منقری، وقعة صفین، ص۴۶۳؛ واقعة صفین در تاریخ، ص۲۱۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۹۸.
  61. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 524-527.
  62. قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۵۸.
  63. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۴، ص۱۱۷.
  64. قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۵۸؛ بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۱۴.
  65. بغدادی، المحبّر، ص۵۶.
  66. أنساب الاشراف، تحقیق محمودی، ج۳، ص۱۸۰.
  67. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۳۷۷.
  68. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 527-528.