امام عسکری در معارف و سیره رضوی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ابو محمد حسن بن علی معروف به امام حسن عسکری (ع)، پیشوای یازدهم مسلمانان است که در ربیع الثانی سال ۲۳۲ق در مدینه چشم به جهان گشود. پدر آن حضرت، حضرت هادی (ع) و مادرش حدیثه نام داشت. معروف‌ترین لقب ایشان عسکری است، به دلیل اقامت طولانی مدت در محله عسکر سامرا.

آن حضرت ۱۳ سال در مدینه بود، ده سال هم در سامرا کنار پدر زندگی کرد. شش سال نیز پس از شهادت پدر، امامت شیعه را بر عهده داشت که در این دوران با شش این دوران با شش خلیفه عباسی معاصر بوده است. امام در دوران امامت فعالیت‌های مختلفی از جمله: کوشش علمی در دفاع از اسلام و ردّ شبهات؛ گسترش حلقۀ ارتباطی با شیعیان از طریق نمایندگان‏؛ معرفی حضرت مهدی (ع) به عنوان جانشین و آماده‌‏سازی شیعیان برای دوران غیبت امام دوازدهم (ع) داشتند.

سرانجام امام در تاریخ اول "ربیع الاول" سال ۲۶۰ ق به دستور معتمد عباسی، مسموم و در روز هشتم همان تاریخ به شهادت رسید و در خانۀ خود در سامرا و کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد.

مقدمه

امام حسن عسکری امام یازدهم شیعیان است. نام و کنیه وی مانند امام دوم، حسن و ابا محمد و نام پدرش نیز علی بوده است[۱]، از این‌روست که برخی منابع از او به عنوان "الحسن الأخیر" یاد کرده‌اند[۲]. القاب متعددی نیز به وی نسبت داده شده که از شمار آنها می‌توان به عسکری، خالص، سراج، شاهد، هادی، صامت، رفیق، زکی، نقی، تقی، مَرضی، مهتدی، موفی، سخی، مستودع، ماضی، طیب و شافی اشاره کرد[۳]. شهرت امام یازدهم به عسکری به جهت اقامت طولانی مدت در محله عسکر سامرا بوده است و این لقب برای پدرش نیز به کار رفته است[۴]. امام حسن عسکری (ع) نیز مانند پدر و جدّ بزرگوارش به جهت انتساب به امام رضا (ع) به «ابن الرضا» شهرت داشته است[۵].[۶]

مادر حضرت

مادر امام عسکری نیز مانند مادر پدرش، کنیز و به تعبیر منابع امّ‌ولد بوده است. نام‌های متعددی برای مادر امام ذکر شده که حُدَیث، حدیثه، سوسن، عسفان، سلیل، حربیه، غزاله مغربیه از شمار آنهاست[۷]. منابع، مادر امام را به عارفه و صالحه بودن توصیف کرده‌اند[۸].[۹]

سال تولد

درباره سال تولد امام عسکری منابع، ربیع‌الثانی[۱۰]سال ۲۳۱ یا ۲۳۲ق یا ۲۳۳ق را مطرح ساخته‌اند[۱۱] و عمده اختلافشان در روز تولد ایشان است. چهارم[۱۲]، هشتم[۱۳] و دهم[۱۴] ربیع‌الثانی روزهایی است که منابع بر آن تأکید نموده‌اند. محل تولد امام عسکری (ع)، مدینه است[۱۵] و برخی گزارش‌ها مبنی بر تولد وی در سامرا[۱۶] صحیح نیست. علاوه بر تصریح برخی محققان[۱۷]، قرینه‌ای که می‌توان برای نادرست بودن قول به ولادتش در سامرا ارائه کرد، سال مهاجرت خانواده‌اش به این شهر است که بنابر منابع سال ۲۳۳ق یا ۲۳۶ق بوده است[۱۸]. با توجه به اینکه همه منابع تولد امام را پیش از این تواریخ گزارش کرده‌اند و هیچ گزارشی مبنی بر مسافرت امام هادی (ع) به سامرا پیش از ۲۳۳ ق وجود ندارد، معلوم می‌شود احتمال تولد امام حسن عسکری (ع) در سامرا وجود ندارد. مسعودی که معتقد است این سفر در سال ۲۳۶ق واقع شده است، گزارش می‌کند امام در زمان مهاجرت به سامرا چهار سال و اندی داشته است[۱۹].

امام مدت کوتاهی را در مدینه به سر برد و در ایام کودکی به کوچ اجباری به سامرا همراه با پدر و خانواده‌اش مجبور شد. گزارش‌های معدودی از روزگار کودکی و نوجوانی امام موجود است. در یکی از این گزارش‌ها آمده که امام در کودکی در چاهی افتاد و زنان و کودکان به شیون و فریاد پرداختند. امام هادی (ع) در این زمان مشغول اقامه نماز بود و چون از عبادت فراغت یافت بدیشان فرمود که نگران نباشید. آنگاه دیدند که آب چاه تا سطح زمین بالا آمده است و امام عسکری (ع) بر روی آن بازی می‌کند[۲۰].[۲۱]

امام و خلفای عباسی

امام عسکری (ع) با شش‌تن از خلفای عباسی هم‌عصر بود. این شش خلیفه به ترتیب تاریخی عبارت‌اند از المتوکل علی‌الله (۲۳۷-۲۴۷ق)؛ المنتصر باللّه (۲۴۷-۲۴۸ق)؛ المستعین باللّه (۲۴۸-۲۵۲ق)؛ المعتز باللّه (۲۵۲-۲۵۵ق)؛ المهتدی باللّه (۲۵۵-۲۵۶ق) و المعتمد علی‌الله (۲۵۶-۲۷۹ق). آگاهی از این مطلب به ما یاری می‌رساند که برخی اخبار حیات امام را در منابع با دقّت افزون‌تری مورد بررسی قرار دهیم. برای نمونه در برخی منابع نقل شده که امام عسکری (ع)، حدوداً پنج‌سال پس از شهادت امام هادی (ع) به دستور المستعین باللّه به قصد کشتن به کوفه منتقل شد و این موجبات نگرانی شیعیان را فراهم آورد؛ اما پس از چند روز این خلیفه از خلافت خلع شد[۲۲]. در این روایت تناقضاتی وجود دارد. با توجه به اینکه به اتفاق بیشتر منابع امام هادی (ع) در سال ۲۵۴ق و در عصر المعتز باللّه به شهادت رسیده است[۲۳] به هیچ‌روی امکان نداشته که این واقعه برای امام عسکری (ع) در عصر المستعین باللّه واقع شده باشد و اگر کل روایت صحیح باشد، می‌توان گفت که راوی به جای المهتدی باللّه، اشتباهاً المستعین باللّه را نوشته است. جالب اینکه شیخ طوسی در دو روایت متوالی از سخت‌گیری آل‌عباس بر امام عسکری (ع)، در یک روایت نام مستعین را ذکر می‌کند و در روایت دیگری، نام مهتدی و واقعه پیش‌آمده برای وی را[۲۴]. از سویی دیگر اگر روایت گرفتاری امام در عصر مستعین صحیح باشد، لزوماً این واقعه در عصر امامت پدرش بوده است و نمی‌توان کلیّت نقل‌های مذکور را پذیرفت و باید تناقضات موجود را در آنها مدّنظر داشت. گفتنی است شیخ طوسی روایتی بسیار نزدیک به روایت مذکور را نقل می‌کند که تناقضات آن را ندارد و آنچه را بر امام رفته در عصر المعتز می‌داند[۲۵].[۲۶]

امام عسکری (ع) جانشین پدر

امام عسکری (ع) تا زمانی نزدیک به شهادت پدر بزرگوارش برای بسیاری ناشناخته بود و از این‌روست که کمتر روایتی از این دوران ۲۲ یا ۲۳ ساله در منابع وجود دارد. یکی از علل اصلی این ناشناختگی جوّ سنگین و امنیّتی شهر سامرا در سال‌های اقامت ایشان در این شهر بوده است. امام هادی (ع) تا آخرین روزهای امامت خود، وصایت فرزند خود را حتی با نزدیکان و شیعیان مطرح نکرد، تا جان وصی‌اش از توطئه دشمنان اهل بیت و به ویژه بنی‌عباس در امان باشد. طبق روایت‌هایی تا قبل از وفات فرزند دیگر امام هادی (ع)، ابوجعفر محمد، برخی از نزدیکان ایشان چنین می‌پنداشتند که امر امامت به او اختصاص داشته و چون او در زمان حیات امام هادی (ع) از دنیا می‌رود از ناحیه حضرت به شیعیان گفته می‌شود که در این زمینه «بدا» حاصل شده و امامت متعلق به امام عسکری (ع) است. در این روایت‌ها این واقعه با مرگ اسماعیل، فرزند امام صادق (ع) مقایسه شده است[۲۷]. بیان این دسته از روایت‌ها به گونه‌ای است که گویی امامت، پیش از امام عسکری (ع) متعلق به برادرش ابوجعفر محمد بوده است و پس از وی به امام عسکری (ع) رسیده است. علمای امامیه از جمله شیخ طوسی این برداشت را نادرست می‌دانند و معتقدند درباره درک مفهوم «بدا» در این مواضع خطاهایی رخ داده است و بدا در این روایت‌ها به معنای آشکار شدن امر از سوی خداوند است؛ پس این‌گونه روایت‌ها را نباید این صورت فهم کرد که پیش از مرگ ابوجعفر محمد، نصی بر امامت او وجود داشته و پس از وی امامت به ابومحمد حسن (ع) منتقل شده است[۲۸]. این اعتقاد انحرافی درباره امامت ابوجعفر فرزند امام هادی (ع) منجر به ایجاد جمع محدود و فرقه کوچکی به عنوان «محمدیه» شد. آنان علی‌رغم مرگ این فرد، مدعی آن شدند که او زنده است و امام پس از امام علی النقی (ع) است[۲۹].

هر چند امامت امام عسکری (ع) برای بسیاری پوشیده بوده و حتی چنان‌که از برخی منابع استفاده می‌شود، شخصیت ایشان برای جماعت کثیری از شیعیان ناشناخته بوده[۳۰] و تنها چهارماه پیش از شهادت امام هادی (ع)، امر امامت ایشان به گروه‌هایی از شیعیان ابلاغ می‌گردد[۳۱]، با این همه دلالت به امامت ابومحمد حسن، مطلبی بوده که امام نقی (ع) از زمان حضور در صریا و مدینه در زمان کودکی حضرت عسکری (ع) بدان تصریح می‌کرده است[۳۲]. امام هادی (ع) به اطرافیان فرمود که امام پس از وی کسی است که بر جنازه او نماز می‌گزارد و او را غسل و کفن می‌کنند. چون ایشان از دنیا رفت، همه این کارها به دست امام عسکری (ع) صورت پذیرفت. امام در مرگ پدر بسیار اندوهناک بود، به گونه‌ای که از غم هجران ایشان گریبان خود را چاک زد. گروهی از این کار اظهار شگفتی نمودند و امام به ایشان متذکر شد که نمی‌دانند چه انسان بزرگی از دنیا رفته است و نیز فرمود حضرت موسی (ع) نیز در مرگ برادرش، هارون، گریبان خود را چاک زد[۳۳].

پس از شهادت امام هادی (ع) علاوه بر جماعت قائلان به امامت ابوجعفر محمد، مدعی دیگری نیز برای مقام امامت پیدا شد که دیگر برادر امام عسکری، ابو عبدالله جعفر بن علی (م ۲۷۱ق) بود و از این روی به «کذّاب» اشتهار یافت. جالب اینکه پیروان وی نه تنها به امامت امام عسکری (ع) گردن نمی‌نهادند، بلکه معتقد بودند امام هادی (ع) به جهت احتمال گزند از ناحیه ابوجعفر محمد، در زمان حیات وی، او را وصیّ خود معرفی کردند و چون ابوجعفر از دنیا رفت، امامت به موضع اصلی خود که همان جعفر کذّاب بود، بازگردانده شد[۳۴]. برخی از قائلان این نظریه انحرافی که نتوانستند در زمان امام عسکری (ع)، به موفقیتی دست یابند، پس از شهادت ایشان ادّعا کردند که امر امامت پس از آن حضرت به جعفر کذّاب منتقل شده است. این جماعت را برخی کتب فرق و نحل «جعفریه» نامیده‌اند[۳۵] و برخی منابع از آنها به «جعفریه خلص» یاد کرده‌اند[۳۶]. البته چنان‌که گفته شده بیشتر شیعیان به امامت امام عسکری (ع) و فرزند گرامی‌شان حضرت مهدی (ع) قائل شدند و جعفر کذّاب و همراهان و پیروانش نتوانستند ادّعای خود را به کرسی بنشانند[۳۷].

چنان‌که از برخی روایت‌ها به دست می‌آید، امام در ابتدای امامت خود با تردیدها و تشکیک‌های بسیاری درباره امامت خود مواجه می‌شود و این مسأله حتی موجب ناراحتی و اعتراض ایشان می‌گردد. آن حضرت در نامه‌ای صراحتاً بدین مطلب می‌پردازد که پیش از این هیچ‌یک از پدرانش تا این‌حد مورد تردید شیعیان قرار نگرفته‌اند. امام در این نامه به دوام امر امامت اشاره می‌کنند که نشان از وجود دیدگاه‌هایی در باب قول به توقف امر امامت در میان برخی از پیروان دارد[۳۸]. امام عسکری (ع) برای اثبات امامت خود مکرراً از اخبار غیبی خبر می‌داد و می‌کوشید حقّانیت خود را از این طریق به اثبات برساند[۳۹].[۴۰]

دوران امامت

دوران امامت امام عسکری (ع) حدود شش‌سال به طول انجامید و در این مدت، ایشان به همان صورت که پدرش تحت مراقبت خلفای عباسی بود، در محاصره پنهان عباسیان به سر می‌برد. خلافت عباسی در این دوره به هیچ‌روی ثبات عصر نخستین را نداشت و هر از مدتی یکی از خلفا کشته یا خلع می‌شد و دیگری جای وی را می‌گرفت. در همین مدت شش‌ساله امامت حضرت عسکری (ع) نیز سه خلیفه بر تخت خلافت نشست. البته این بی‌ثباتی به هیچ‌روی به بازشدن فضای عمل امام منتهی نشد و ایشان در همه این شش‌سال به نحو محترمانه‌ای در محدوده منزل خود زندانی بود و به هیچ روی مجال آن را نداشت که با شیعیان به نحو آزادانه‌ای گفت‌وگو کند. امام ناگزیر به این بود که تمام روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه به دار الخلافه برود و به نحوی حضور خود را در سامرا نشان دهد[۴۱]. در مقاطعی نیز ایشان را بدون قرار پیشین به دارالخلافه می‌خوانده‌اند و در حق آن حضرت رفتارهای نامناسبی را انجام می‌داده‌اند که موجبات تکدر خاطرش را فراهم می‌آورده است[۴۲]. البته طبق برخی گزارش‌ها در اغلب موارد، امام با شکوه و احتشام خاصی به دارالخلافه وارد می‌شد و جمعیت کثیری در محل عبور وی به آن حضرت ادای احترام می‌کرده‌اند[۴۳]. با این همه ایشان که از توطئه‌های گسترده بنی‌عباس در حق خود و شیعیان مطلع بود، می‌کوشید که شیوه تقیه را که توسط پدرانش نیز مراعات می‌شد، مورد توجه قرار دهد و همه امور مربوط به خود و پیروان را در کمال پنهان‌کاری به انجام برساند. ایشان حتی به یاران خود توصیه می‌کرد که در معابر اگر مرا دیدید نه سلام کنید و نه دست تکان دهید که به این وسیله به خطر مبتلا می‌گردید[۴۴]. امکان دسترسی مستقیم به امام در سامرا بسیار دشوار بود و گزارش‌های متعددی از اینکه دوستداران و نیازمندان به ایشان در حال عبور و حرکت یا در معدود سفرهای همراه با خلیفه، دست یافته‌اند، در منابع دیده می‌شود[۴۵].

خلفای عباسی در مواجهه با امام، حتی‌المقدور از جبر و زور آشکار پرهیز داشتند، اما چنان‌که منابع تصریح نموده‌اند، آن حضرت در زمان هر سه خلیفه معاصر خود به زندان افتاد و مورد آزار قرار گرفت[۴۶]. چنان‌که از این منابع استفاده می‌شود، همه این خلفا در دوره‌ای قصد جان امام را کرده بودند و به قتل ایشان دستور داده بودند. آنان حتی به دنبال این بودند که از رفتار در زندان در جهت اهداف خود بهره گیرند، از این‌رو مکرر از زندان‌بانان خود دربارۀ کردار و گفتار آن حضرت پرسش می‌نمودند و همواره این مطلب را می‌شنیدند که امام عسکری (ع) مشغول طاعت و عبادت است و در سلوک با دیگران بسیار نیک‌کردار است[۴۷]. رفتار امام در زندان به گونه‌ای بود که برخی از گماشتگان بنی‌عباس متأثر از عبادت و سیرت ایشان، به جای انجام مأموریت خود در آزار آن حضرت، به طاعت الهی و پیروی از امام روی آوردند[۴۸].

در عصر معتمد یکی از بدترین رفتارهای ممکن با حضرت عسکری (ع) صورت گرفت. با تأیید این خلیفه عباسی شخصی به نام نحریر، امام را در میان وحوش و درندگان انداخت تا اینکه توسط این حیوانات دریده و کشته شود، اما با کمال شگفتی ملاحظه کردند که امام به نماز ایستاده و درندگان پیرامون ایشان به نظاره ایستاده‌اند[۴۹]. منابع حاکی از آن است که این همه سخت‌گیری و آزار تنها به جهت این بود که بنی‌عباس و کارگزاران آنان به مقام رفیع خاندان پیامبر (ص) آگاه بودند و می‌دانستند که اگر ایشان را به حال خود رها کنند، بدون تردید اغلب مردم به ایشان گرایش می‌یابند. فضائلی از امام عسکری (ع) از جانب خلیفه و برخی افراد نزدیک به وی نقل شده که به خوبی بیانگر مطلب مذکور است. منقول است زمانی که امام عسکری (ع) از دنیا رفت، جعفر کذّاب به نزد معتمد عباسی رفته و بیست‌هزار دینار پیشکش وی کرد و از او خواست که مقام و جایگاه معنوی آن حضرت را بدو دهد. خلیفه در پاسخ وی گفت منزلت برادرت به دست ما نبود، بلکه از ناحیه خداوند متعال بود و ما مکرّر می‌کوشیدیم که منزلت او را پایین آوریم و او را ناچیز گردانیم، اما خداوند از این امر جلوگیری نمود و هر روز به بلندی مقام او افزود؛ زیرا او خویشتن‌دار و نیک‌کردار و اهل علم و عبادت بود. حال اگر تو نزد شیعیان برادرت همان جایگاه را داری، نیازی به ما نداری و اگر نزد آنان چنان منزلتی نداری و ویژگی‌های او در تو نیست، در این باب ما نمی‌توانیم کاری برای تو انجام دهیم[۵۰]. منابع همچنین نقل کرده‌اند سال‌ها پس از شهادت امام عسکری (ع) در مجلس احمد بن عبیدالله بن خاقان که از کارگزاران خلافت و از دشمنان اهل بیت به شمار می‌آمد، سخن از بزرگان سامرا شد و این شخص با آب و تاب فراوان از عظمت آن حضرت سخن گفت و بیان کرد که بزرگان این شهر از جمله پدر خودش به عظمت امام واقف بودند و ایشان را مورد احترام و اکرام قرار می‌دادند و حکایت مفصلی را در این باب روایت کرد[۵۱].

بنی‌عباس هرچند از مطرح‌شدن امام، ابا داشتند، اما در مواضعی ناگزیر به رجوع به آن حضرت بودند. بارزترین مورد آن را می‌توان در قضیه باران و عالم مسیحی نشان داد. نقل شده که در زمان ایشان قحطی واقع شد و مردم شهر همراه با برخی از سران حکومت برای طلب باران دست به دعا برداشتند، اما توفیقی حاصل نشد. پس از آن جماعت مسیحیان به همراه عالمی به دعا پرداختند و چون آن دانشمند مسیحی دست به دعا بلند کرد، باران بسیاری باریدن گرفت. بسیاری که ناظر این واقعه بودند به مسیحیت گرایش یافتند و آنان را صاحب عظمت و کرامت دانستند. خلیفه که میل مردم را به مسیحیت دید امام عسکری (ع) را که در آن زمان در زندان به سر می‌برد، نزد خود خواست و چاره کار و حفظ اسلام و مسلمین را از ایشان طلب کرد. امام از آن عالم مسیحی خواست که مجدداً برای طلب باران دست به دعا بردارد و به خادم خود فرمود که آنچه را در میان انگشتان او نهاده شده، بردارد. خادم استخوانی را یافت و نزد امام برد. امام فرمود که این استخوان یکی از پیامبران خداست و آنچه از باران نازل شده به واسطه اکرامی است که خداوند در حق آن پیامبر روا داشته است. پس از آن از آن عالم مسیحی خواستند که برای نزول باران دعا کند، اما ابر‌هایی که در آسمان بود نیز از میان رفت[۵۲].

با همه سخت‌گیری‌های خلفای عباسی بر امام و شیعیانشان، آن حضرت با استفاده از راه‌ها و روش‌های مخفی و با کمک و کالای خود در شهرهای مختلف امور شیعیان را سامان می‌کرد و به هدایت آنان می‌پرداخت. برای نمونه عثمان بن سعید عمری به دستور امام به عنوان روغن‌فروش کار می‌کرد و وجوه ارسالی از ناحیه شیعیان را در وسائل خود می‌گذاشت و به ایشان تحویل می‌داد[۵۳]. امام همچنین در نی‌هایی بلند و ضخیم، نامه‌هایی را که بایستی به شیعیان برسد، می‌گذاشت و به داوود بن اسود که خادمش بود و هیزم خانه ایشان را تهیه می‌کرد، می‌دادند[۵۴]. ارتباط امام با شیعیان در شهر‌های مختلف از طریق سازمان وکلا بود. این جماعت که از معتمدان ائمه بودند، یاریگر امامان معصوم (ع) از عصر امام صادق (ع) بودند و پیام‌ها و دستورات ایشان را به شیعیان ابلاغ می‌کردند و واسطه امور مالی میان ائمه و شیعیان می‌شدند. در عصر امام عسکری (ع) نیز افراد متعددی در شهرهای مختلفی چون قم، اهواز، نیشابور و... با عنوان وکیل امام به این امور اشتغال داشته‌اند که از شمار ایشان می‌توان به محمد بن احمد بن جعفر، جعفر بن سهیل، ابراهیم بن عبده، ابراهیم بن مهزیار اهوازی و عثمان بن سعید مشهور به «سمّان» اشاره کرد[۵۵]. البته در برخی موارد وکیلان امام، خیانت می‌کردند و اموالی را که نزد خود داشتند، تصرف می‌نمودند و به جریان‌های انحرافی‌ای مانند غلات و واقفیه می‌پیوستند که شدیداً از ناحیه ایشان مورد توبیخ و انکار و حتی لعن قرار می‌گرفتند. برای نمونه عروة بن یحیی مشهور به «دهقان» که از وکلای امام در بغداد بود، پس از آنکه دروغ‌هایی به امام هادی و امام عسکری (ع) نسبت داد و اموال نزد خود را تصاحب نمود، از ناحیه امام عسکری (ع) مورد لعن قرار گرفت و حتی ایشان به شیعیان دستور دادند که وی را مورد لعن و نفرین قرار دهند[۵۶].

امام با مردم شهرهای شیعه‌نشین مکاتبه داشت و ایشان را به ثبات‌قدم در دین خدا و نیک‌کرداری دعوت می‌کرد. از مشهورترین نامه‌ها، نامه‌ای است که ایشان خطاب به مردم آبه و قم نوشته است. در این نامه امام رضایت خود و پدرانش را از اهالی این دو شهر بیان می‌کند و از عهد مودّت میان آن مردم و اهل بیت سخن می‌گوید[۵۷].[۵۸]

امام و مقابله با انحرافات

امام عسکری (ع) در عصر امامت خود با انحرافات بسیاری روبرو شد و کوشید با نشان‌دادن موضع حق، مجال رشد و پویایی باطل را از میان ببرد. آنچه در گذشته درباره میل مردم به مسیحیت در جریان نزول باران به دعای عالم مسیحی گفته شد، نمونه‌ای از این مشکلات است. امام با غلات، واقفیه و ثنویه و افکار گمراه‌کننده شان مبارزه می‌کرد و به قول و فعل نشان می‌داد که این جماعات در گمراهی به سر می‌برند و به هیچ‌روی نباید از آنان پیروی کرد. امام به شیعیانشان می‌فرمود واقفیه به حدی گمراه‌اند که لزوماً باید از ایشان بیزاری جست و شیعیان حتی حق ندارند بر جنازه آنان نماز بخوانند و در تشییع پیکرشان شرکت کنند، حتی اگر از نزدیک‌ترین افراد باشد. امام عسکری (ع) درباره اعتقاد این جماعت معتقد بود، کسی‌که شخصی را به امامت بپذیرد که امام نیست، با کسی‌که منکر امامی شود که از طرف خدا به امامت تعیین شده، مساوی است. چنین شخصی مانند کسی است که شریک برای خدا قائل است. کسی که امامت امام آخر را انکار کند، مانند کسی است که امامت امام اول را منکر شود[۵۹]. حضرت عسکری (ع) در نامه‌هایی مجزا به کسانی که والدینشان بر طریق ثنویه و اهل غلو بودند و از امام تقاضای دعای خیر برای ایشان داشتند، به نحو تلویحی متذکر شد که رحمت خدا شامل حال آنان نمی‌شود[۶۰]. گزارشی نیز درباره موضع امام در مورد بحث علم باری‌تعالی در منابع دیده می‌شود. در این روایت آماده است برخی افراد به نقل از هشام بن حکم قائل بودند خداوند، علمی به اشیا، پیش از ایجادشان ندارد و امام این سخن را نادرست دانست و علم حق متعال را علاوه بر موضع ایجاد و پس از آن، به پیش از آن نیز مربوط دانست و فرمود خداوند عالم بود پیش از آنکه معلومی در میان باشد و خالق بود وقتی که مخلوق نبود و رب بود وقتی که مربوب نبود و قادر بود قبل از مقدور[۶۱]. هرچند حضرت عسکری (ع) در بحث حدوث و قدم قرآن مانند دیگر معصومان (ع) به جهت فتنه‌انگیز بودن بحث در عصر عباسی ورود و موضع‌گیری مستقل نداشت، اما چنان‌که از برخی گزارش‌ها دانسته می‌شود، ایشان هر چیزی جز خداوند را مخلوق او می‌دانسته و به تبع قرآن کریم را نیز حادث به شمار می‌آورده است[۶۲].

ابن‌شهرآشوب روایتی را نقل کرده که براساس آن امام به صورت غیرمستقیم یعقوب بن اسحاق کندی، فیلسوف مشهور را از شبهه‌افکندن در میان مسلمانان برحذر داشته است. مطابق این روایت، کندی در حال نگارش مخفی کتابی در تناقض‌های موجود در قرآن کریم بوده است که امام عسکری (ع) با یکی از شاگردان وی مواجه می‌شود و به او می‌فرماید که به استادت بگو از کجا می‌دانی آنچه از قرآن دانسته‌ای همان چیزی است که مراد قرآن کریم است؟ شاید مراد قرآن چیزی جز آنچه تو پنداشته‌ای باشد. شاگرد به کندی این مطلب را اظهار می‌کند و کندی به او می‌گوید که این سخن تو نیست، بگو بدانم چه کسی این مطلب را به تو گفته و او نام امام عسکری (ع) را می‌برد و کندی می‌گوید این‌گونه سخنان جز از این خاندان بر نمی‌آید و نوشته‌های خود را آتش می‌زند[۶۳].

امام مرجع پرسش‌های شیعیان و شبهات مطروحه از جانب مخالفان تشیع و اسلام بود. یکی از پرسش‌های مهمی که در روزگار ما نیز توسط برخی جریان‌ها مطرح می‌شود و در عصر امام عسکری (ع) نیز توسط برخی افراد مطرح می‌شده است، مسأله ارث زنان است، شخصی از ایشان می‌پرسد چگونه است که زن یک سهم از ارث می‌برد و مرد، دو سهم؟ امام در پاسخ وی می‌فرماید چون از زن جهاد و تأمین مخارج زندگی برداشته شده و او کفیل پرداخت غرامت‌ها نیست و همه این مخارج به عهده مردان است. در ادامه این روایت ذکر شده که عین همین پرسش و پاسخ میان امام صادق (ع) و ابن ابی‌العوجا رد و بدل شده است[۶۴].[۶۵]

امام و آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت

از مسائلی که امام عسکری (ع) بدان توجه خاص داشت، مسأله غیبت امام مهدی (ع) و زمینه‌سازی پذیرش این امر از ناحیه شیعیان بود. سابقه این سخنان به روایت‌های نبوی (ص) باز می‌گشت و کمابیش در کلام دیگر معصومان (ع) تجلی داشت[۶۶]، اما این مطلب در عصر امام هادی و امام عسکری (ع) به جهت نزدیکی به عصر غیبت پررنگ‌تر شد و روایت‌های متعددی از این دو امام بزرگوار در این باب نقل شده است[۶۷]. خلیفه عباسی به دنبال یافتن حضرت مهدی (ع) بود، به گونه‌ای که در آخرین روزهای زندگی امام عسکری (ع) حدود بیست‌نفر را به عناوین مختلف در خانه ایشان وارد و مأمور یافتن حضرت مهدی (ع) کردند[۶۸]. امام عسکری (ع) در بیشتر مواقع فرزند خود را در سامرا در منزل خویش نگاه نمی‌داشت و آن حضرت را به صورت پنهانی به شهرهای دیگر از جمله مدینه می‌فرستاد تا بدین وسیله جان ایشان از دشمنی بدخواهان مصون بماند و جز عده معدودی از نزدیکان کسی را بر وجود آن حضرت آگاه نساخت[۶۹]. برخی اخبار حکایت از آن دارد که امام عسکری (ع) یک‌سال پیش از شهادت به مادرش می‌گوید که با وصیّ من به مکه برو که در سال ۲۶۰ق برای من اتفاقاتی رخ می‌دهد[۷۰].[۷۱]

شهادت امام

بر اساس برخی منابع امام در هشتم ربیع‌الاول سال ۲۶۰ق در سامرا از دنیا رفته است. اینکه ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته یا به شهادت رسیده است، از جمله اموری است که در آن اختلاف‌نظر وجود دارد. با توجه به اینکه حضرت هیچ بیماری خاصی نداشته و از سلامت کامل جسمانی برخوردار بوده است، مرگ طبیعی در ۲۸ یا ۲۹ سالگی توجیه چندانی ندارد. از سوی دیگر چون عداوت عباسیان با امام و خاندان ایشان آشکار بوده و به امامان معصوم (ع) همواره به چشم دشمن می‌نگریسته‌اند، می‌توان دانست که احتمال کشته‌شدن ایشان به واسطه زهر امری بعید نیست، به ویژه اینکه برخی منابع تاریخی و روایی بدین مطلب اشاره کرده‌اند[۷۲]. در برخی منابع نیز از قول امام حسن مجتبی (ع) نقل شده که همه ائمه معصوم (ع)، مسموم یا مقتول می‌گردند[۷۳]. بدن ایشان را در کنار قبر امام هادی (ع) به خاک سپردند و جمعیت انبوهی در مراسم تشییع پیکر آن حضرت شرکت کردند[۷۴]. به امام عسکری (ع) به جز روایت‌های متعدد، دو اثر به نام‌های تفسیر امام عسکری[۷۵] و المقنعه[۷۶] (المنقبه) در دانش حلال و حرام منسوب است. تفسیر مذکور مشتمل بر سوره حمد و سوره بقره تا آیه ۲۸۲ است و نزدیک به چهارصد حدیث در آن ذکر شده است[۷۷].

منابع

پانویس

  1. کشف الغمة، ج۲، ص۴۰۲.
  2. عیون المعجزات، ص۱۳۴؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۴۱.
  3. الهدایة الکبری، ص۳۲۷؛ إعلام الوری، ج۲، ص۱۳۱؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۱.
  4. علل الشرایع، ج۱، ص۲۴۱.
  5. إعلام الوری، ج۲، ص۱۳۱؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۱.
  6. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.
  7. فرق الشیعة، ص۹۶؛ الهدایة الکبری، ص۳۲۷؛ إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ عیون المعجزات، ص۱۳۴؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۰۲.
  8. عیون المعجزات، ص۱۳۴.
  9. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.
  10. الارشاد، ج۲، ص۳۱۳.
  11. الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ الهدایة الکبری، ص۳۲۷.
  12. الدروس الشرعیة، ج۲، ص۱۵؛ مصباح الکفعمی، ص۵۱۱.
  13. إعلام الوری، ج۲، ص۱۳۱؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۲.
  14. مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۹۲.
  15. إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ الهدایة الکبری، ص۳۲۷.
  16. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۲.
  17. أعیان الشیعة، ج۲، ص۴۰.
  18. إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ المقالات و الفرق، ص۱۰۰.
  19. إثبات الوصیة، ص۲۴۴.
  20. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۵۱؛ الصراط المستقیم، ج۲، ص۲۰۸.
  21. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.
  22. إثبات الوصیة، ص۲۴۸؛ مهج الدعوات، ص۲۷۳.
  23. دلائل الإمامة. ص۴۰۹؛ إعلام الوری، ج۲، ص۱۱۰؛ کشف الغمة، ج۲، ص۳۹۶.
  24. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۰۵.
  25. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۰۸.
  26. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.
  27. الکافی، ج۱، ص۳۲۷؛ الارشاد، ج۲، ص۳۱۸؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۸۲-۸۳.
  28. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۰۱-۲۰۲.
  29. کتاب الغیبة، طوسی، ص۱۹۸.
  30. الکافی، ج۱، ص۳۲۶-۳۲۷؛ الارشاد، ج۲، ص۳۱۷-۳۱۸.
  31. الکافی، ج۱، ص۳۲۵؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۰۰.
  32. کتاب الغیبة، طوسی، ص۱۹۹؛ إثبات الهداة، ج۵، ص۷.
  33. إثبات الوصیة، ص۲۴۳، ۲۴۴؛ اختیار معرفة الرجال، ص۵۷۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۸.
  34. فرق الشیعة، ص۹۵.
  35. اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص۴۳.
  36. المقالات و الفرق، ص۱۰۱.
  37. مروج الذهب، ج۴، ص۱۱۲.
  38. کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۲۲؛ تحف العقول، ص۴۸۷.
  39. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۰۳-۲۱۸.
  40. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.
  41. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۵؛ دلائل الإمامة، ص۴۲۹.
  42. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۸۳.
  43. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۶؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۳۴.
  44. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۳۹.
  45. إثبات الوصیة، ص۲۵۴؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۶؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۳، ۴۲۵.
  46. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۰۵-۲۰۸؛ مهج الدعوات، ص۲۷۴-۲۷۵.
  47. مهج الدعوات، ص۲۷۵.
  48. الارشاد، ج۲، ص۳۳۴؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹.
  49. الارشاد، ج۲، ص۳۳۴؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۴-۴۱۵.
  50. کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۷۹.
  51. الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ الارشاد، ج۲، ص۳۲۱.
  52. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۲۹.
  53. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۴.
  54. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۷-۴۲۸.
  55. اختیار معرفة الرجال، ص۵۰۹، ۵۸۰؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۳.
  56. اختیار معرفة الرجال، ص۵۷۳.
  57. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۵.
  58. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.
  59. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۵۲-۴۵۳.
  60. کشف الغمة، ج۲، ص۴۲۶.
  61. الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۶۸۷-۶۸۸؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۹.
  62. الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۶۸۶.
  63. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۴.
  64. الکافی، ج۷، ص۸۵؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۲۷۴-۲۷۵.
  65. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.
  66. کتاب الغیبة، طوسی، ص۱۵۷ به بعد.
  67. إعلام الوری، ج۲، ص۲۴۴ به بعد.
  68. الکافی، ج۱، ص۵۰۴-۵۰۶.
  69. الارشاد، ج۲، ص۳۵۱- ۳۵۴.
  70. إثبات الوصیة، ص۲۵۶؛ عیون المعجزات، ص۱۳۸.
  71. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.
  72. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۰۱؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۳۵۴.
  73. کفایة الأثر، ص۲۳۷.
  74. الکافی، ج۱، ص۵۰۲؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۴۰.
  75. الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج۴، ص۲۸۵.
  76. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۴.
  77. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسن بن علی عسکری»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۵۱۹-۵۲۹.