عوامل فقر
مقدمه
در اسلام و مکاتب مادی خاستگاهها و ریشههای گوناگونی برای عوامل فقر برشمردهاند که در این مقام به نمونههایی از آنها در هر یک از مکاتب مذکور اشاره میشود و بعضی از نمونههای آن بحث و بررسی میشود.
عوامل فقر در اسلام
از دیدگاه اسلام عوامل فراوانی در پیدایش فقر اثرگذار است که از نظر اختلاف آنها در خاستگاه به دو دسته درونی و برونی تقسیم میشوند و در این مقام با بعضی از نمونههای آنها آشنا میشویم.
عوامل درونی
این گونه از عوامل که با سوء اختیار انسان سبب پیدایش تهیدستی او میشود، فراوان است و نمونههایی از آنها عبارتاند از:
بیکاری
بیکاریِ برخاسته از احوال، اندیشهها و ایدههای شخص بیکار، از عمده عوامل درونی فقر است که خاستگاه آن اموری همچون تنبلی، انحراف فکری، زهدگزینی و امثال آن است؛ چنانکه بیکاری برخاسته از سوء مدیریتها و سیاستهای خصمانه یا استعمارگرانه از مهمترین عوامل برونی فقر است. مشترکبودن این عامل فقر و اثرگذاری بسیار آن در ابتلای به تهیدستی و بحث آن در دو مورد از عوامل درونی و برونی ایجاب میکند در این مقام به گونه درونی آن اشارههایی کنیم و به ذکر روایاتی حاکی از ترغیب معصومان به کار و تلاش و هشدار بر تنبلی و ترک کار بسنده کنیم که از آن جمله است: در روایتی معروف از پیامبر خدا(ص) و امام صادق(ع)، آنان مردم را به کار و تلاش ترغیب و تشویق کرده و فرمودهاند: «کسی که به منظور تهیه و تأمین هزینههای زندگیِ اهل و عیال خود کار و تلاش کند، همچون مجاهد در راه خدا است»[۱]. امیر مؤمنان(ع) نیز فرموده است: «هر انسانی که رنج و زحمت کار را تحمل نکند، چه بخواهد و چه نخواهد، روزی به رنج فقر و فلاکت گرفتار خواهد گردید»[۲].[۳]
تنبلی
بر اساس بعضی روایات، تنبلی و کسالت از عوامل دیگر تهیدستی است؛ چنانکه در روایتی از امیر مؤمنان علی(ع) نداری و تنگدستی محصول و نتیجه تنبلی انسان معرفی شده است و مردم را از آن برحذر داشته است: «هنگام جفتگیری اشیاء عجز و تنبلی با هم جفت شدند و از آن دو، فقر و تهیدستی متولد گردید»[۴]. همچنین در روایتی از امام صادق(ع)، آن حضرت سرانجام تنبلی را احتیاج و سربار دیگرانشدن دانسته است: «در تأمین معاش خود تنبل نباش که سرانجام، بارِ دوش غیر خودت خواهی شد»[۵].
این خصلت نکوهیده افزون بر اینکه عامل فقر و نیاز شخص تنبل به دیگران در دنیا است، سبب محرومیت وی در عالم آخرت نیز میگردد؛ چنانکه امام صادق(ع) در روایتی دیگر فرموده است: «از تنبلی و بیحوصلگی بر حذر باش که این دو [صفت] تو را از دستیافتن بر نصیبت در دنیا و آخرت باز خواهد داشت»[۶].[۷]
درخواست مال از دیگران
بر اساس دستهای از روایات چنین رفتاری نیز همچون رفتار پیشین، از جمله عوامل فقر به شمار آمده است:
- روایتی از پیامبر(ص) که برپایۀ آن فرموده است: «هر کس یک باب سؤال را به روی خود بگشاید، خداوند هفتاد درِ سؤال را به روی او خواهد گشود»[۸].
- در روایت دیگری از آن حضرت چنین درخواستی عامل فقر زودرس درخواستکننده معرفی شده است: «ای اباذر! از درخواست مال از دیگران بر حذر باش که در آن ذلت حال و فقر زودهنگام را دنبال میکنی»[۹].
- روایتی از امیر مؤمنان علی(ع) که در آن تقاضای مال از دیگران کلید فقر به شمار آمده است: «سؤال از دیگران کلید فقر است»[۱۰].
- روایت ابنابیعمیر از امام صادق(ع) دایر بر اینکه مالخواهی از دیگران عامل فقر زودرس است: «در طلب مال از دیگران پرهیز کنید که مایه ذلت شما در دنیاست و شما را به فقری زودهنگام مبتلا میکند.»..[۱۱].
پس در این دسته از روایات، مطلق درخواست مال از دیگران - اعم درخواست از سر نیاز و تقاضای بدون احتیاج - از جمله عوامل فقر به شمار آمده است؛ درحالیکه در دسته دیگری از روایات مقید به عدم نیاز شده است و مطالبه مال از دیگران در چنین شرایطی موجب فقر به شمار آمده که در ذیل به نمونههای آنها اشاره میکنیم:
- روایت امام صادق از امام سجّاد(ع) که در آن درخواست بدون نیاز موجب قطعی فقر است: «به یقین احدی بدون حاجت، مالی از دیگری نخواهد مگر اینکه خدا او را بر سؤالِ با نیازش وا دارد»[۱۲].
- روایت مالک بن حصین از امام صادق(ع) که در آن نیز درخواست بدون نیاز عامل فقر به شمار آمده است. آن حضرت فرموده است: «هیچ بندهای نیست که بدون حاجت مالی را از دیگران درخواست کند؛ ولی خدا پیش از رسیدن مرگ او را محتاج نکند»[۱۳].[۱۴]
تأمین معیشت از موقعیت معصومان
از دیگر اموری که به اقتضای بعضی از روایات از جمله عوامل فقر است کسب درآمد از موقعیت و جایگاه اجتماعی حضرات معصومان(ع) است. بر اساس روایت ابونعمان از امام باقر(ع) آن حضرت خطاب به وی چنین فرموده است: «دروغها را به ما نسبت نده که آیین رسول خدا از دست میرود و به احترام ما از مردم تأمین معیشت نکن که خدا بر مال و ثروت تو چیزی جز فقر و نداری نخواهد افزود»[۱۵].[۱۶]
عدم مدیریت دخل و خرج
در بعضی از روایات مدیریتنکردن دخلوخرج زندگی و همخواننبودن هزینههای آن با درآمد، عامل تهیدستی انسان معرفی شده است؛ چنانکه پیامبر خدا و امیر مؤمنان(ع) فرمودهاند: «رعایتنکردن اندازۀ بایسته در معیشت، تهیدستی را از خود بر جای خواهد گذارد»[۱۷]. تجربههای تاریخی نیز همواره چنین سرانجامی را برای ناهمگونی دخلوخرج زندگی اثبات کرده است. تجربهها نشان میدهد برخی مردم با وجود تلاش بسیار برای کسب درآمدهای لازم و حتی هنگفت، از جمله فقیران همیشه تاریخ هستند و بر ابتلای به تهیدستی و نیازمندی آنان به دیگران، دلیلی جز عدم تناسب بین دخل و خرجشان نیست.[۱۸]
اسراف
برای این واژه دو معنا در منابع لغوی ذکر شده است که یک معنای آن عام است و هرگونه تجاوز از حدّی را در عملِ صادرِ از انسان شامل میشود. معنای دیگر آن خاص و مشهور است و عبارت است از: مصرف بیش از اندازه در اموال[۱۹]. مراد ما در این بحث نیز همین گونه اخیر از دو معناست و این مفهوم در بسیاری از روایات از جمله عوامل تهیدستی به شمار آمده است. برای نمونه در روایتی از امیر مؤمنان(ع)، اسراف یکی از اسباب فقر شمرده شده است[۲۰].
همچنین در روایت دیگری از آن امام همام، اسراف در مصرف اموال از موجبات فقر است. آن حضرت فرموده است: «زیادهروی در مصرف، ثروت فراوان را نابود میکند»[۲۱] و حتی صاحب مال و ثروت فراوان را به فقر و تنگدستی مبتلا میکند. همچنین امام صادق(ع) خطاب به عُبَید بن زراره هشدار میدهد و به او میفرماید: «زیادهروی در مصرف مال فقر را بر جا گذارد و میانهروی در آن، بینیازی را»[۲۲].[۲۳]
تبذیر
تبذیر در لغت به معنای تضییع است[۲۴] و شامل هرگونه تضییعی میشود؛ اما در این مقام مراد ما محدود به تضییع در اموال است که قرآن آن را منع و نکوهش کرده است[۲۵]. خدا فرموده است: «هرگز اسراف و تبذیر مکن که تبذیرکنندگان برادران شیاطیناند و شیطان در برابر پروردگارش بسیار ناسپاس بود»[۲۶]. این گونه از تضییع در برخی از روایات معصومان(ع) عاملی از عوامل فقر به شمار آمده است؛ همچون روایتی از رسول خدا(ص) و امام صادق(ع) که در آن به روشنی گفته شده است: «هر کس در [مصرف مال] تبذیر کند، سرانجام خدای متعال او را به تهیدستی مبتلا خواهد ساخت»[۲۷].
در روایت دیگری از پیامبر خدا(ص) آمده است: «هر کس میانهروی در زندگی را پیشه کرد، خدا روزیاش دهد و هر کس تبذیر را برگزید، محرومش کند»[۲۸]. همچنین در روایتی از امام کاظم(ع) خطاب به صاحبان نعمت ثروت فرموده است: «هر کس تبذیر و اسراف [در اموال را پیشه خود] کند، نعمت از کَف وی خواهد رفت»[۲۹].[۳۰]
بخل
این رذیله اخلاقی که خود نوعی از فقر معنوی است و در بیانی از امیر مؤمنان(ع) یکی از دو گونه فقر خوانده شده[۳۱]، آفت بینیازی[۳۲] و موجب بقای فقر است؛ زیرا بخل مانع انفاق مال بر دیگران است؛ هزینهکردن برای بهرهمندی نیازمندان، شکوفایی اقتصاد است؛ چنانکه در روایت دیگری آن امام بزرگوار فرموده است: «بخل آفت اقتصاد مردم است»[۳۳].[۳۴]
ربا
ربا از دیگر عوامل درونی فقر است. مردی از امام صادق(ع) از آیه ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا﴾ «خدا ربا را نابود میکند»[۳۵]، پرسید و گفت چگونه است که میبینم کسی را ربا میخورد و مالش افزون میگردد؟ امام در پاسخ وی فرمود: «چه چیزی نابودکنندهتر از یک درهم ربا است که حتی دین و ایمان را از بین میبرد؟ اگر از آن توبه کند، مالش هم از دست رفته و فقیر شده است»[۳۶]. پس ربا فقر مادی و معنوی را به همراه دارد؛ زیرا ربا سرمایه دین و ایمان از کف میبرد و با توبه از آنکه مستلزم پسدادن اموال اضافهگرفته از مردم است، شخص تهیدست و فقیر میگردد. بنابراین ربا موجب فقر انسان میشود بر خلاف تصور برخی که ربا را راهکاری برای افزایش ثروت یا برکت آن دانستهاند؛ چنانکه قرآن هم این اندیشه را غیرصحیح و باطل خوانده است: ﴿وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ رِبًا لِيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ﴾[۳۷].[۳۸]
گناه
در دستهای از روایات معصومان(ع) معصیت خدا از اسباب محرومیت از رزق و روزی و عوامل درونی تهیدستی است؛ مانند روایت رسیده از پیامبر اسلام(ص) که فرموده است: «بدون تردید بنده گنهکار به دلیل گناهی که مرتکب شده است از رزق و روزی [مقدر خود] محروم میگردد»[۳۹]. یا روایتی از امام صادق(ع) که در آن نیز تخلف از فرمان خدا از جمله موجبات فقر معرفی شده است: «سرپیچی از فرمان خدا بنده را از رزق و روزی او محروم میکند»[۴۰] و سرانجام او را به فقر و فلاکت مبتلا میسازد. این مدعا منافاتی با عدم ابتلای بسیاری از گنهکاران و صاحبان کفر و نفاق به فقر ندارد؛ چنانکه خداوند متعال فرموده است: «منافقان - اعم از زن و مرد آنان - خدا را فراموش کردند، خدا هم آنان را به فراموشی سپرده[۴۱] و کافران را به حال خود واگذارده است». خداوند به پیامبرش فرموده است: «واگذار آنها را بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنها را غافل سازد؛ ولی بهزودی خواهند فهمید»[۴۲]. البته در این دسته از روایات بدون اینکه به گناه خاصی اشاره شده باشد، بهصورتکلی و مطلق گناه عامل فقر معرفی شده است؛ اما در دسته دیگری از روایات گناهان خاصی عامل فقر معرفی شدهاند که نمونههای آن در ذیل آمده است:
- خیانت: این صفت رذیله در برخی از روایات، نیز از جمله عوامل دیگر درونی فقر معرفی شده است. رسول خدا(ص) افزون بر اینکه مردم را به امانتداری ترغیب کرده است، آنان را از خیانت برحذر داشته و فرموده است: «امانتداری موجب وسعت در رزق است و خیانت فقر را جلب میکند»[۴۳].
- ناسپاسی: کفران نعمت در لغت به معنای ترک شکر و سپاس آمده است[۴۴] و در روایات عاملی از عوامل درونی تهیدستی شناخته شده است؛ چنانکه امیر مؤمنان(ع) فرموده است: «ناسپاسی، نعمت را زایل میکند»[۴۵]. در روایت دیگری نیز که ابوخالد کابلی از امام سجاد(ع) روایت کرده است، میگوید: «از آن حضرت شنیدم که میفرمود: از جمله گناهانی که نعمت را تغییر میدهد، ستم بر مردم و کفران نعمت و ترک شکر است»[۴۶]. قرآن نیز این عمل را از عوامل زوال نعمت و ابتلای به فقر برخی از اقوام گذشته معرفی کرده است. خدای متعال آن را مَثَلی هشداردهنده برای همگان قرار داده و فرموده است: خداوند (برای آنان که کفران نعمت میکنند) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیاش از هر جا میرسید؛ اما به نعمتهای خدا ناسپاسی کردند و خداوند به خاطر اعمالی که انجام میدادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید»[۴۷].
- دروغگویی: بر اساس برخی از روایات همچون روایتی از امام کاظم(ع) این صفت رذیله نیز عاملی از عوامل درونی فقر شمرده شده است. آن حضرت افزون بر تأثیر دروغگویی در ابتلای به فقر، از نقش دروغ در پیدایش فقر و نفاق خبر داده است: «خیانت و دروغگویی موجب جلب فقر و نفاق است»[۴۸].[۴۹]
فقرنمایی
در برخی روایات معتبر رسیده از حضرات معصومین(ع) فقرنمایی نیز از دیگر عوامل درونی فقر است؛ از جمله در روایتی از پیامبر اسلام آن حضرت اهل ثروت را از چنین رفتاری بر حذر داشته و به آنان فرموده است: «هر کسی که خود را تهیدست و درمانده معرفی کند [درحالیکه از ثروت و مالی کافی برخوردار است]، فقیر خواهد شد»[۵۰]. امیر مؤمنان(ع) نیز همچون پیامبر خدا مردم را از چنین رفتاری بر حذر داشته است: «بیچارهنمایی [صاحب ثروت] موجب فقر است»[۵۱].[۵۲]
عوامل بیرونی
این دسته از عوامل که برخاسته از رفتارهای گوناگون دیگران است، به سه گونه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تقسیم میشود.
عوامل فرهنگی
خاستگاه پیدایش این گونه از عوامل ناآشنایی مسلمانان با مفاهیم ارزشی اسلام است که ایجاد انحراف و تحریف در آنها را در پی دارد و سرانجام فقر و نیازمندی نبایستهای را بر جای میگذارد که از جمله آن تحریفها است:
۱) تحریف در مفهوم جبر و تفویض: فرقههایی مانند قدریه و معتزله گفتند بشر کاملاً آزاد است؛ خودش سرنوشت خود را تعیین میکند و خدا هیچ دخالتی در آن ندارد؛ زیرا خدا مجازات دنیوی گروههایی از اقوام پیشین را بازتاب عمل آنان دانسته و فرموده است: «ما هر یک از آنان را به گناهشان گرفتیم و خدا هرگز به آنها ستم نکرده است؛ ولی آنها خودشان بر خویشتن ستم میکردند»[۵۳]. از پس این تفسیر، گروهی سوءاستفاده کردند و خود را بر غصب و غارت اموال و حقوق دیگران مجاز دانستند و مردم غارتشده هم تعدی و تجاوز آنان را به مال و حقوقشان ثمره سوء رفتار خود پنداشتند و برای دفاع از حقوق و اموال خود انگیزهای نداشتند و خود را ناگزیر از پذیرش و تحمل فقر میدیدند[۵۴]؛ درحالیکه این آیه آزادی اراده و اختیار انسان را تثبیت میکند و این حقیقت را روشن میکند که تصمیمگیریها همه جا از سوی انسان است[۵۵].
فرقههای دیگری نیز مانند «جبریّه» - به لحاظ اینکه خداوند متعال در قرآن فرموده است: «هیچ مصیبتی در زمین و وجود شما روی نمیدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت بوده است»[۵۶]- گفتهاند: «همه حوادث جهان در کتابی از پیش ثبت بوده است و با اراده خدای سبحان رخ میدهد و انسان هیچ نقشی در آن ندارد». این تفسیر از «جبر» شرایطی را فراهم آورده است که برخی با سوءاستفاده از اعتقاد به ناتوانی مردم از تغییر سرنوشت خود به غصب و غارت اموال و حقوق آنان ادامه دهند و مردم هم با چنین باوری نه انگیزهای برای کار و تلاش احساس کنند و نه بر تأمین نیاز و بهبود زندگی خود اصرار ورزند، حتی بر دفاع از حقشان دلیلی نیابند و خود را ناگزیر از پذیرش فقر و محرومیت ببینند؛ درحالیکه اسلام عمل انسان را به خدا و انسان مستند میکند و خدا را مدبر امور و انسان را تأثیرگذار دانسته است و سرنوشت او را به خودش سپرده است تا راه را با اختیار برگزیند[۵۷]. پس مکتب جبر و تفویض با تفسیر انحرافی خود از برخی آیات قرآن، فرهنگی را بر جوامع اسلامی حاکم کردند که سرانجام آن جز تندادن بسیاری از مسلمانان به فقر و فلاکت نبوده است.
۲) تحریف در مفهوم توکل: مفهوم دیگری که دچار تحریف شده و تفسیر نادرستی از آن شده است، مفهوم «توکل» است که بدون بیان شرایط و تعیین مقام و مورد آن مردم را بر تلاشنکردن و واگذاریِ کار به خدا ترغیب کرده و این باور را به آنان القا کرده است که اگر سپردن کار به دیگری برای انجام آن بر اساسِ مصلحت معمول است، ترک عرصه کار و واگذاردن آن به خدایی که «نعم الوکیل» و قادر بر هر کاری است نهتنها مقبول است، بلکه ممدوح و سزاوارتر از سپردن آن به دیگران است[۵۸]؛ درحالیکه چنین تفسیری از مفهوم توکل صحیح نیست؛ بلکه تفسیر آن این است که انسان توان خود را به کار گیرد و فراتر از آن را به خدا واگذارد و بر او امید ببندد؛ چنانکه در روایت معروفی از رسول خدا توکل این چنین تفسیر شده است: «آن حضرت از مرد بادیهنشینی که در مسجد مدینه بر او وارد شده بود، پرسید: آیا شترت را بستهای؟ عرض کرد: نه یا رسولالله! بر خدا توکل کردهام و حفظ آن را به او واگذاشتهام. پیامبرخدا فرمود: شترت را ببند و در عین حال بر خدا توکّل کن»[۵۹].
همچنین آن حضرت پس از نزول آیه شریفه ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾[۶۰] و شنیدن خبر گروهی از صحابه که کار را ترک کرده و درب خانه را به روی خود بسته و به عبادت پرداخته بودند، شخصی را نزد آنان فرستاد و علت را جویا شد. آنان پاسخ دادند: «چون خداوند متعال روزی ما را تکفل کرده است، ما کار و تلاش را رها کردهایم و به عبادت روی آوردهایم. رسول خدا فرمود: هر کس چنین کند، دعایش به اجابت نمیرسد و روزی او تأمین نمیشود. بر شما باد به کار»[۶۱]. از این روایت معلوم میشود معنا و مفهوم توکل بر خدا، واگذاردن همه امور به خدا و ترک کار و فعالیت و روزیخواستن از خدا، تنها با نماز و دعا نیست؛ زیرا سرانجام گزینش چنین روشی با برداشتی غلط از مفهوم توکل، برابر با فقر است.
۳) تحریف در مفهوم زهد: گروهی به بهانه اینکه زهد به معنای ترک شیء و اعراض از آن است[۶۲] و زاهد به معنای راغب از شیء و راضی به قلیل از آن است[۶۳]، مردم را به ترک دنیا و کسب آخرت ترغیب نمودهاند به آنان چنین القا کردهاند که چون امکان دستیابی انسان به خوشبختی در دو سرا وجود ندارد، میباید برای تأمین نیکبختی پایدارش نعمتهای دنیا را بر خود تحریم و دشواری فقر را تحمل کند. چنین القائاتی در اذهان بسیاری از مسلمانان تأثیر گذارده است و با زندگیهای فقیرانهای کنار آمدهاند و حتی پیامدهای ناگوار آن را پذیرفتهاند و دنبال علاج آن نرفتهاند؛ درحالیکه چنین برداشتی از مفهوم زهد با گفتار و سیره عملی معصومان سازگار نیست؛ زیرا در گفتار آنان گاهی از زهد به بیرغبتی به دنیا تعبیر شده است؛ چنانکه در روایت امام صادق(ع) زهد ضد رغبت به دنیا[۶۴] و گاهی به معنای وابستگینداشتن به دنیا است: «زهدِ در دنیا تضییع مال و تحریم حلال نیست، بلکه زهد در دنیا این است که به آنچه نزدت هست، بیش از آنچه نزد خدا است، اعتماد نداشته باشی»[۶۵] و تکیه نکنی که معنایش همان بیرغبتی و وابستگینداشتن است به آنچه کسب کرده و برای بهدستآوردن آن تحمل رنج و زحمت کرده است، نه اینکه رغبت و فعالیتی برای کسب و تحصیل آن نداشته باشد؛ زیرا اگر مفهومش چنین باشد، چیزی نزدش نخواهد بود تا از تکیهکردن و وابستگی به آن نهی گردد. افزون بر این بر پایۀ روایت سکونی از امام صادق(ع)، آن حضرت در پاسخ سؤال وی از چیستی زهد با صراحت فرمود: «زهد در دنیا آن است که از حرام آن اجتناب کنی[۶۶]، نه اینکه حلال و مباح از اموال و نعمتها را بر خود حرام کنی». در روایات دیگری از جمله روایت ابوالطفیل از امیر مؤمنان(ع) نیز بر این معنا تصریح شده است. آن حضرت فرموده است: «زهد در دنیا کوتاهکردن آرزوها، شکرِ نعمت و نیز چشمپوشی از هر چیزی است که خدا آن را حرام کرده است»[۶۷]. پس زهد بیرغبتی به دنیا، نداشتن آرزوی دراز، قدردانی از نعمتها و وابستگینداشتن به آن است، نه تضییع و تحریم حلالِ از اموال و دادههای خدا؛ چنانکه که امیر مؤمنان علی(ع) در بخش یکی از خطبههایش چنین فرموده است: «دنیا چه خوب سرایی است برای کسی که آن را خانه همیشگی نداند و چه خوب محلی است برای کسی که آن را وطن خویش نسازد»[۶۸].
حضرت در بخشی ازخطبهای دیگر فرمود: «ای مردم! دنیا گذرگاهی است ناپایدار و آخرت اقامتگاهی است برقرار. از گذرگاه خود بگیرید و برای اقامتگاه خود توشه فراهم سازید و پیش از آنکه بدنهایتان را از دنیا خارج کنند، دلهایتان را از آن بیرون کنید»[۶۹]. پس زهد به این معنا نیست که با تحریم نعمتهای دنیا بر خودش تضییع آنها را موجب گردد و از آنها بهرهمند نشود و فقیرانه زندگی کند، بلکه زهد وابستگینداشتن به دنیا است؛ بهگونهایکه در مقام اختیار و گزینش حلال یا حرام از امور از نزدیک شدن به نوع حرام آنها پرهیز کند و از آن چشم فرو بندد.
۴) تحریف در مفهوم صبر: صبر در لغت به معنای امساک در تنگناها و حبس نفس به اقتضای حکم عقل و شرع است. لفظی است عام که بر حسب اختلاف در مصادیق به اقسام مختلفی تقسیم شده است[۷۰]؛ از جمله مصادیق آن صبر بر محرومیت در تنگناهای مالی و اقتصادی است که در قرآن هم بر آن تصریح شده است. خداوند متعال در وصف نیکوکاران از بندگانش فرموده است: «آنان در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ استقامت میورزند»[۷۱]. معنای صبر بر محرومیت مالی برای فقیر این است که تسلیم کسالت نشود، تن به تنبلی ندهد و با نشاط لازم با آن مقابله کند. بیکاری را دشمن بداند و با تلاش و پیگیری بیوقفه، به ستیز با آن برخیزد و حضور در عرصه کار و تلاش را - برای تأمین زندگی - تکلیفی همچون جهاد در راه خدا بداند؛ چنانکه در روایت حضرت رضا(ع) چنین تلاشی، جهاد در راه خدا، بلکه برتر از آن است. امام فرموده است: «کسی که آنچه عیالش را کفایت میکند از فضل خدا طلب نماید، اجرش از پاداش مجاهد در راه خدا بزرگتر است»[۷۲]. پس معنای صبر بر تهیدستی و محرومیت از مال و ثروت به معنای سکون و در پی کار نرفتن و تنبلیکردن و به امید خدا نشستن نیست. معنایش سکوت در مقابل تضییع حقوق مالی و واگذاردن آن به خدا و روز قیامت نیست که به وسیله تحریفگران مفاهیم ارزشی اسلام راهزن شده و در بعضی از اذهان ایجاد ذهنیت کرده است، بلکه معنا و مفهوم آن حرکت و مقابله با این دست از عوامل و هر سببی از اسبابِ فقر، اعم از درونی و برونی آن است.[۷۳]
عوامل اقتصادی
این گونه از عوامل نوع دیگری از اسباب فقر است که تهیدستی اقشاری از مردم را موجب میشود و از نمونههای آن است:
- تکاثرطلبی اغنیا: بر پایه بعضی روایات این رذیله عامل فقر فقیران و گناه اغنیای تکاثرطلب است. پیامبرخدا(ص)، امیر مؤمنان و امام صادق(ع) فرمودهاند: «خدا روزی فقیران را در اموال اغنیای آنان قرار داده است؛ پس اگر گرسنه و عریان بمانند بر اثر گناه اغنیای آنها است»[۷۴]؛ زیرا تکاثرطلبی اغنیا، ترک صدقه و انفاق بر فقرا در پی دارد؛ بلکه استنکاف از ادای حقوق واجبی همچون خمس و زکات را موجب میشود و فقر قشر آسیبپذیر جامعه را به همراه دارد.
- انحصاریشدن اموال عمومی و منابع درآمدی: تخصیص اموال عمومی و منابع درآمدی به گروهی از مردم نیز از دیگر عوامل اقتصادی فقر است؛ چنانکه قرآن آن را ویژه گروهی خاص از مردم ندانسته است؛ از همین رو در مقابل پیشنهاد گروهی از سران مسلمانان به پیامبر(ص) - مبنی بر برداشت برگزیده و یکچهارم اموال بهجاماندۀ یهود بنینضیر در مدینه و واگذاردن باقیمانده آن به آنان - با صراحت گفته است: آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و درراهماندگان است تا این اموال عظیم در میان ثروتمندان شما دستبهدست نگردد![۷۵] زیرا مسلمانان برای این اموال زحمتی را متحمل نشدهاند تا غیر از برگزیده و یکچهارم آن به آنها تعلق داشته باشد؛ بلکه تمام آن متعلق به رسول خدا به عنوان رئیس حکومت اسلامی است و تقسیم آن بر عهده آن حضرت است تا با توزیع آن میان تهیدستان اعم از مهاجرین مقیم مدینه و برخی از انصار به مقابله با انحصاریبودن اموال عمومی که عاملی از عوامل فقر است، برخیزد[۷۶].
روایات هم از مقابلۀ حضرات معصومان(ع) با انحصاریبودن اموال عمومی و منابع درآمدی و اختصاص آن به گروه خاصی از مردم حکایت دارد. رسول خدا تنفر و مخالفت شدید خود و دیگر انبیا را به آن ابراز کرده و فرموده است: «من و تمام پیامبرانی که دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب است، هفت گروه را نفرین میکنیم که یکی از آن گروهها کسانی هستند که بیتالمال را به خود اختصاص میدهند»[۷۷]. امیر مؤمنان علی(ع) نیز از اتخاذ چنین سیاستی که فقرِ همه مردم - جز گروه خاصّی از آنان - را در پی دارد، دغدغه داشتهاند و مخالفت شدید خویش را با ابراز تأسّف و اندوه از چنین پیشامد خسارتباری اظهار کرده و فرموده است: «از اینکه بیخردان و تبهکاران امت امور را به دست بگیرند و مال خدا را بین خود دستبهدست بگردانند و بندگان او را از آن محروم کرده برده خود سازند، اندوهناکم»[۷۸]. پس به استناد آنچه از قرآن و روایات در سطور پیشگفته آمد، اگر شرایط حاکمیت عدالت بر جامعه فراهم نباشد و در بهرهمندی از اموال عمومی و منابع و ابزار تولید و درآمد، گروهی از مردم برگروههای دیگر پیشی بگیرد یا حکومت در توزیع اموال عمومی و استفاده از منابع و ابزار تولید با اتخاذ سیاست تبعیض، شرایط بهرهمندی گروهی از مردم را فراهم کند، فرایند آن جز غنا و رفاه همان گروه و محرومیت و فقر اقشارِ دیگر مردم نخواهد بود و سرانجام آن این میشود که در مورخ ۹/۳/۸۵ گزارشگری گزارش کند نیمی از ثروت دنیا در تملّک سیصد ملیاردر بزرگ و نیم دیگر آن در اختیار بقیه مردم جهان (حدود شش ملیارد نفر) است[۷۹].[۸۰]
عوامل سیاسی
دستۀ دیگر از اسباب تهیدستی ملّتها و جوامع بشری، عواملی از نوع سیاسی آن است که برخی نمونههای آن در ذیل آمده است:
- استعمار: این واژه در لغت به معنای آبادانی و در تاریخ اقتصاد سیاسی به مفهوم مهاجرت گروهی از مردم یک کشور به سرزمینی دیگر به منظور گسترش نفوذ خود و سرانجام سوقدادن منابع اقتصادی آن به منظور تأمین منافع کشور خویش است. استعمار همواره با تسلط سیاسی نظامی و اقتصادی کشور قدرتمند بر سرزمین یا قوم ضعیفتر همراه بوده است؛ ولی مفهوم بالا از قرنهای پانزدهم و شانزدهم یعنی همزمان با پاگرفتن سرمایهداری ظهور کرد[۸۱] و با ادامه حیات ظالمانه و غارتگرانه خود فقر عمومی را بر حکومتها و ملّتهای ضعیف تحمیل کرد؛ بهگونهایکه هر ساله گروه عظیمی از مردم در آتش فقر میسوزند و بر اثر گرسنگی یا سوء تغذیه جان میدهند و گروه خاصی از آنان با صرف سرمایههای کلانی در زندگیهای مرفهِ همراه با اسراف، برای رسیدن به امیال و هوسهای خویشاند و ارائه طرحها، برنامهها و تصویب قوانین پیشگیریکننده از سوی جمعیتها و سازمانهای مدافع حقوق بشر کمترین تأثیری ندارد.
- استثمار: این واژه در لغت به معنای بهرهکشی[۸۲] و در اقتصاد مارکسیستی تصاحب بخشی از دسترنج یا ارزش ایجادشده توسط تولیدکننده بدون واسطه است که همزمان با پیشرفت نیروهای مولّد و قشربندیشدن افراد در جامعه بهتدریج پدیدار گردید و در دورههای مختلف تاریخی اشکال گوناگونی به خود گرفت[۸۳]. در عرصه جامعه کارفرمایان از کارگران بهرهکشی کردند و از ادای حقوق بایسته و کامل آنان دریغ ورزیدند و آنان را به پذیرش فقری ناخواسته وا داشتند؛ درحالیکه این تعامل ظالمانه در حقوق اسلامی تضییع حق و غصب به شمار آمده است و در آموزههای اسلامی از جمله در بعضی روایات همچون حدیثی از امیر مؤمنان علی(ع) کارفرمایان بر غصب حقوق کارگران لعنت شدهاند: «آگاه باشید هر کس بر اجیری ستم کند و اجرت او را نپردازد، لعنت خدا بر او باشد»[۸۴]. بر اساس بعضی روایات این تعامل گناهی نابخشودنی است. پیامبر خدا فرموده است: «خداوند هر گناهی را در روز قیامت میبخشد جز گناه کسی که مهریه زن و مزد کارگری را غصب کرده است»[۸۵]. افزون بر این، چنین رفتاری در حدیثی قدسی از موجبات دشمنی خدا در رستاخیز چنین آمده است: «سه گروه از مردم هستند که روز قیامت خصم آنان خواهم بود، یکی از آنها کسی است که کارگری را استخدام کرده است، اما حق او را بهطور کامل نپردازد»[۸۶]. این گونه رفتار در عصر جاهلیت هم وجود داشت و حتی به محیط خانه ورود پیدا کرده بود و دسترنج زنان از تصاحب مردان مصون نمیماند و سنتی برای فقیر نگهداشتن آنان به شمار آمد؛ ولی قرآن این رفتار را محکوم کرد و خداوند زنان را همچون مردان، مالک و صاحب اختیار اموال خودشان قرار داد[۸۷] و فرمود: «مردان از آنچه به دست میآورند، نصیبی دارند و زنان را نیز از آنچه کسب میکنند، نصیبی است و نباید حقوق هیچ یک از آنان پایمال گردد»[۸۸]. از همین رو است که امیر مؤمنان علی(ع) هم در پاسخ به تقاضای کمک مالی یکی از پیروان خود (عبدالله بن زمعه) فرمود: «این ثروت نه مال من است و نه از آن تو، غنیمتی است برای مسلمانان که با شمشیرهایشان به دست آوردهاند. اگر تو هم در نبرد همراهشان بودهای، سهمی همچون سهم آنان داری؛ وگرنه دستچین آنها برای غیردهان آنان نخواهد بود»[۸۹].
- غارتگری زمامداران: تعدی زمامداران به اموال عمومی و غارت آن از سوی آنان از دیگر عوامل سیاسی فقر و نابسامانی وضعیت اقتصادی در جوامع بشری است؛ چنانکه امیرمؤمنان(ع) در بخشی از نامه خود به مالک اشتر بر آن تصریح کرده است: «همانا ویرانی زمین به دلیل تنگدستی مردم است و تنگدستی مردم به دلیل غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند»[۹۰]، نه حاکمانی که از جایگاهی مردمی برخوردارند و بر اساس تکلیف پذیرای مسئولیت میگردند تا شرایط بایسته را برای استفاده عموم مردم از منابع درآمدی عمومی فراهم نمایند. این حاکمان اختلاف طبقاتی را کاهش میدهند و با جایگزینکردن عدالت به جای تبعیض و انحصار ثروت به گروهی خاص، از ابتلای به فقر و فلاکت مردم جلوگیری میکنند.
- سوء تدبیر مدیران: از دیگر عوامل تهیدستی، سوء تدبیر مدیران اعم از مدیر خانه و جامعه است که با تعبیرات مختلفی در پارهای از روایات بر نقش شگرف آن در ابتلای به فقر و نابسامانی اقتصادی تصریح شده است؛ از جمله در بیانی از امیر مؤمنان(ع) از آن به عامل نابودکننده مال و ثروت تعبیر شده است و به میزان نقش آن در حاکمیت فقر بر زندگی و وضعیت مالی اشاره شده است: «حسن تدبیر مال اندک را افزایش میدهد و سوء تدبیر مال فراوان را نابود میکند»[۹۱]. در گفتار دیگری آن بزرگوار سوء تدبیر مدیران را در سطوح مختلف خانه، اداره، کارخانه و جامعه، کلید فقر خوانده است و به میزان تأثیرگذاری آن در حاکمیت فقر بر محیطهای مختلف مدیریتی فردی و اجتماعی اشاره کرده است: «سوء تدبیر کلید فقر است»[۹۲]. آن حضرت از سوء مدیریت به آفت معاش تعبیر نموده است و بر نقش آن در معیشت انسان تصریح کرده است: «سوء تدبیر آفت معاش است»[۹۳]. پس بر اساس این دسته از روایات، سوء تدبیر آفت مال و معاش است؛ بهگونهایکه ممکن است با تدابیر نبایستۀ حکومتی، جامعۀ برخوردار از منابع و ثروت وافی به ابعاد زندگی تهیدست شود و چنانکه همواره مردم در گذر زمان تلخی فقر حاصل از چنین تدابیری را چشیدهاند، نسلهای دنیای علم و تمدن هم چونان گذشتگان خود بر اثر تدابیری نبایسته گرفتار فقر گردند.[۹۴]
عوامل فقر در مکاتب مادی
افزون بر آنچه گفته شد در برخی از مکاتب امور دیگری از عوامل فقر به شمار آمده است که به بررسی نمونههایی از آن میپردازیم:
محدودیت منابع و ابزار تولید
در مکتب سرمایهداری محدودیت منابع و ابزار تولید از جمله عوامل پیدایی فقر شناخته شده است[۹۵]. پیروان آن بر این باورند که محدودیت منابع و ابزار تولید از یک سو و نیازهای نامحدود بشری از سویی، عدم توازن عرضه و تقاضا را ایجاب کرده است و فقر و مشکلات اقتصادی مردم و حکومتها را از مسائل حلنشدنی و تفکیکناپذیر زندگی آنان قرار داده است؛ ولی این نظریه از منظر اسلام مردود است؛ زیرا اولاً خالق هستی سرمایههای فراوان و ابزار لازم را برای تأمین زندگی بشر فراهم کرده است[۹۶]، ثانیاً این سرمایهها و ابزار، افزون بر فراوانبودن، همچون نیازهای انسان محدود نیست؛ چنانکه فرموده است: «و از هر چیزی که از او خواستید به شما داد و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد»[۹۷]. پس خلقت زمین و آسمان به منظور رفع نیازهای انسانی بوده است. برخی از مفسران ﴿مِنْ﴾ را در ﴿مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ ابتدائیه دانستهاند[۹۸] که معنایش سرچشمهگرفتن عطایای الهی از نیازهای انسانی است و با چنین معنایی هر نیازی از نیازهای بشری ملازم با عطای بایسته و رافع آن است و هیچ نیازی از نیازهای انسان بدون پاسخ نمیماند، جز در فرض تعدی به حقوق دیگران و ستم بر آنان، چنانکه در جمله پایانی آیه به آن اشاره شده است: «انسان ستمگر و ناسپاس است»[۹۹]. یعنی بایستههای نیاز بشر بر او ارزانی شده است؛ ولی خود انسان با بیعدالتی در توزیع و تقسیم سرمایهها و ابزار تولید و کسب درآمد، محدودیت ایجاد نموده است و فقر و محرومیت را بر بسیاری از اقشار مردم و حکومتها تحمیل کرده است، نه اینکه در اصل محدودیتی بوده است و خداوند متعال عامل این محدودیت بوده است و در پی آن ناهمخوانی میان نعمتهای الهی و نیازهای بندگانش بوده است و همین امر حاکمیت فقر را بر زندگی آنان موجب شده است.[۱۰۰]
کثرت جمعیت
مالتوستها[۱۰۱] بر این باورند فقر بشر ناشی از افزایش و کثرت جمعیت جهان است[۱۰۲] و تا حرکتِ رو به رشد نسل بشر ادامه دارد، معضل فقر و مشکلات اقتصادی بر زندگی او همچنان سایه افکنده است و تنها راه نجات او از این وضعیت کاهش جمعیت جهانی است که یا میباید به انتظار حوادث طبیعی مانند زلزله و سیل و سونامی و غیر اینها نشست یا با تعهدنداشتن به حفظ جان انسانها و اباحه و تجویز خونریزیها و قتلهای دستجمعی به استقبال جنگها و کشتارهای عمومی شتافت.
ولی مکتب حیاتبخش و پویای اسلام این نظریه را نیز همچون اندیشه مکاتب مادی باطل دانسته است و میگوید اولاً آنان که از خوف ابتلای به فقر و گرسنگی با اشکال مختلف یادشده در اندیشه کاهش و کنترل جمعیت هستند، سخت در اشتباهاند؛ زیرا خالق بشر افزون بر اینکه وعده تأمین روزی و نیاز همۀ مردم را داده است، از قتل و جنگافروزی و کشتارهای دستجمعی به منظور کاهش جمعیت منع کرده و در کتاب خودش قرآن فرموده است: «فرزندان خود را هرگز از ترس فقر و نداری نکشید؛ چراکه ما آنها و شما را روزی میدهیم»[۱۰۳]. ثانیاً بر فرض اینکه افزایش جمعیت موجب فقر بشر گردد، انسان و انسانیت را نمیتوان قربانی رهایی از آن کرد؛ چنانکه آفرینندۀ انسان که صاحب و مالک و رازق همگان است در کتاب خودش قرآن چنین فرموده است: «هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل و فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است»[۱۰۴]. پس از دیدگاه اسلام، افزایش جمعیت عامل فقر و مسکنت نیست و نمیتوان آن را صرفاً ناپسند و بحرانآفرین خواند.[۱۰۵]
مالکیت خصوصی
از دیدگاه مکتب سوسیالیستی به لحاظ اینکه منابع و ابزار تولید به گروههای خاصی از جامعه اختصاص یافته است، سبب محرومیت بیشتر افرادِ جامعه شده است و تا ازبینرفتن مالکیت خصوصی، همواره جوامع بشری در آتش فقر خواهند سوخت. به گفته مارکس اگر این نوع مالکیت محدود شود، سرانجامی جز فقر نخواهد داشت[۱۰۶]. اما این باور رؤیایی بیش نیست؛ زیرا با نگاهی گذرا به تاریخ بشری به این حقیقت دست مییابیم که مالکیت خصوصی، سنتی الهی و امری فطری است و هرگونه حرکت مخالف آن، حرکت بر خلاف جریان آب و محکوم به شکست است.[۱۰۷]
عوامل طبیعی و رخدادها
حوادثی همچون سیل، زلزله، طوفان و خشکسالی که بسیاری از مردم را آواره میسازد، رخدادهایی همچون جنگها و به تبع خسارتهای جانی و مالی، بیماریهای مزمن و صعب العلاج و از کارافتادگی که هزینههای سنگین را در پی دارد، از عوامل فقر بیرونی مردم و حکومتها میباشد؛ البته همیاری ملتها و حکومتها میتواند از میزان این وقایع و رویدادها بکاهد.[۱۰۸]
منابع
پانویس
- ↑ «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۸؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۸).
- ↑ «مَنْ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى كَدِّهِ صَبَرَ عَلَى الْإِفْلَاسِ» (آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص۳۵۵).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۱.
- ↑ «إِنَّ الْأَشْيَاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْكَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنُتِجَ مِنْهُمَا الْفَقْرُ» (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۸، ص۵۹).
- ↑ «لَا تَكْسَلْ عَنْ مَعِيشَتِكَ فَتَكُونَ كَلًّا عَلَى غَيْرِكَ» (محمد بن حسن حر عاملی، وسایل الشیعه، ج۱۲، ص۳۷).
- ↑ «إِيَّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا يَمْنَعَانِكَ مِنْ حَظِّكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۵).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۲.
- ↑ «مَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ مَسْأَلَةٍ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ سَبْعِينَ بَاباً مِنَ الْفَقْرِ» (محمد بن حسن حر عاملی، وسایل الشیعه، ج۹، ص۴۳۸).
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ «الْمَسْأَلَةُ مِفْتَاحُ الْفَقْرِ» (آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص۳۶۱).
- ↑ «إِيَّاكُمْ وَ سُؤَالَ النَّاسِ فَإِنَّهُ ذُلٌّ فِي الدُّنْيَا وَ فَقْرٌ تُعَجِّلُونَهُ وَ حِسَابٌ طَوِيلٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۰).
- ↑ «ضَمِنْتُ عَلَى رَبِّي أَنَّهُ لَا يَسْأَلُ أَحَدٌ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ إِلَّا اضْطَرَّتْهُ الْمَسْأَلَةُ يَوْماً إِلَى أَنْ يَسْأَلَ مِنْ حَاجَةٍ» (محمد بن حسن حر عاملی، وسایل الشیعه، ج۶، ص۳۰۵).
- ↑ «مَا مِنْ عَبْدٍ يَسْأَلُ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فَيَمُوتُ حَتَّى يُحْوِجَهُ اللَّهُ إِلَيْهَا» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۹).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۳۸؛ شیخ مفید، الامالی، ص۱۸۲؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۹، ص۹۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۸، ص۱۸۴.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۴.
- ↑ «تَرْكُ التَّقْدِيرِ فِي الْمَعِيشَةِ يُورِثُ الْفَقْرَ» (محمد بن محمد شعیری، جامع الاخبار، ص۱۲۴؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۵۰۵).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۵.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۰۷، «ماده سرف».
- ↑ «سَبَبُ الْفَقْرِ الْإِسْرَافُ» (آمدی، غرر الحکم، ص۳۵۹؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۲، ص۶۴۴).
- ↑ «الْإِسْرَافُ يُفْنِي الْكَثِيرَ» (آمدی، غرر الحکم، ص۳۵۹).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۳؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۷۴؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۵۵۲.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۵.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۶۳۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۸۵-۸۸.
- ↑ ﴿وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا﴾ «و هیچگونه فراخرفتاری مورز * که فراخ رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ «وَ مَنْ بَذَّرَ أَفْقَرَهُ اللَّهُ» (حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۸۴).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۲۱ و ج۴، ص۵۴؛ همین روایت از عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَجَّاجِ از امام صادق(ع) نیز روایت شده است.
- ↑ «مَنْ بَذَّرَ وَ أَسْرَفَ زَالَتْ عَنْهُ النِّعْمَةُ» (حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۰۳).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۶.
- ↑ «الْبُخْلُ أَحَدُ الْفَقْرَيْنِ» (آمدی، غرر الحکم، ص۲۹۳).
- ↑ «آفَةُ الْغِنَى الْبُخْلُ» (آمدی، غرر الحکم، ص۳۷۰).
- ↑ «آفَةُ الِاقْتِصَادِ الْبُخْلُ» (آمدی، غرر الحکم، ص۲۹۲).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۷.
- ↑ ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ﴾ «خداوند ربا را کاستی میدهد و صدقات را افزایش میبخشد و خداوند هیچ ناسپاس بزهکاری را دوست نمیدارد» سوره بقره، آیه ۲۷۶.
- ↑ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵؛ در سند دوم (طوسی) راویِ از امام صادق(ع) را زراره ذکر کرده است.
- ↑ «و هر آنچه ربا بدهید تا (بهره شما را) در داراییهای مردم بیفزاید نزد خدا نمیافزاید و آنچه زکات بدهید که خشنودی خداوند را بخواهید؛ چنین کسان دو چندان (پاداش) دارند» سوره روم، آیه ۳۹.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۸.
- ↑ «وَ قَالَ(ص): إِنَّ الْعَبْدَ يُحْرَمُ الرِّزْقَ لِذَنْبٍ يُصِيبُهُ» (ابنابیجمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج۲، ص۱۵۱).
- ↑ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ الذَّنْبَ يَحْرِمُ الْعَبْدَ الرِّزْقَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۷۱).
- ↑ ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ... نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ «مردان و زنان منافق... خداوند را فراموش کردهاند و خداوند نیز آنان را از یاد برده است، بیگمان منافقانند که نافرمانند» سوره توبه، آیه ۶۷؛ ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ * ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾ «بسا کافران آرزو کنند که مسلمان میبودند * آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو سرگرمشان دارد، زودا که بدانند» سوره حجر، آیه ۲-۳.
- ↑ «الْأَمَانَةُ تَجْلِبُ الرِّزْقَ وَ الْخِيَانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ» (حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۸).
- ↑ كَفَرَ النعمةَ، أي: لم يشكرها (خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۵، ص۳۵۶).
- ↑ «كُفْرُ النِّعْمَةِ مُزِيلُهَا» (آمدی، غرر الحکم، ص۳۲۳).
- ↑ «عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع): الذُّنُوبُ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ... وَ كُفْرَانُ النِّعَمِ وَ تَرْكُ الشُّكْرِ» (شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۷۰).
- ↑ ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾ «و خداوند شهری را مثل آورد که در امن و آرامش بود، روزی (مردم)اش از همه جا فراوان میرسید آنگاه به نعمتهای خداوند ناسپاسی کرد و خداوند به کیفر آنچه (مردم آن) انجام میدادند گرسنگی و هراس فراگیر را به (مردم) آن چشانید» سوره نحل، آیه ۱۱۲.
- ↑ «الْخِيَانَةُ وَ الْكَذِبُ يَجْلِبَانِ الْفَقْرَ وَ النِّفَاقَ» (حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۹۷).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۵۸.
- ↑ «مَنْ تَفَاقَرَ افْتَقَرَ» (حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۵).
- ↑ «إِظْهَارُ التَّبَاؤُسِ يَجْلِبُ الْفَقْرَ» (آمدی، غرر الحکم، ص۳۶۶).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۶۱.
- ↑ ﴿فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ... وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ «پس، هر یک از آنان را برای گناهش فرو گرفتیم... و خداوند بر آن نبود که بدیشان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم میکردند» سوره عنکبوت، آیه ۴۰.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار (عدل الهی)، ص۴۱-۴۹.
- ↑ علی بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۴۴۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۲۷۵.
- ↑ ﴿مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ﴾ «هیچ گزندی در زمین و به جانهایتان نمیرسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است» سوره حدید، آیه ۲۲.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار (عدل الهی)، ص۴۱-۴۹.
- ↑ شیخ طوسی، مبسوط، ج۳، ص۲۴۷.
- ↑ «أَ عَقَلْتَ نَاقَتَكَ؟ قَالَ: لَا، قَدْ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ؛ فَقَالَ: اعْقِلْهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷).
- ↑ «و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری میگشاید * و به او از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۲-۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۴.
- ↑ احمد بن محمد مقری فیومی، مصباح المنیر، ج۱، ص۳۵۰.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، ص۳۸۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۰-۷۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۱.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۱۳۸، خطبه ۲۲۳.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۱۲۷، خطبه ۲۰۳.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، ص۲۸۱.
- ↑ ﴿وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾ «و شکیبایان در سختی و رنج» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۸.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۶۳-۷۰.
- ↑ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۷، ص۲۴.
- ↑ ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۹۱-۳۹۲؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۵۰۴-۵۰۷.
- ↑ علاءالدین علی متقی هندی، کنز العمّال، ج۱۶، ص۹۰.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۱۸۳، نامه ۶۲.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، دائره المعارف فقه مقارن، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۷۰.
- ↑ سیاوش مریدی و علیرضا نوروزی، فرهنگ اقتصادی، ص۴۳.
- ↑ نجفعلی میرزایی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص۶۱.
- ↑ سیاوش مریدی و علیرضا نوروزی، فرهنگ اقتصادی، ص۴۰.
- ↑ «أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» (نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۷۴؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۴۳).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۸۳.
- ↑ ابنابیجمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج۳، ص۲۵۳؛ علاء الدین علی متقی هندی، کنز العمال، ج۶، ص۳۶.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ ﴿... لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ...﴾ «... مردان را از آنچه برای خود به دست میآورند بهرهای است و زنان را (هم) از آنچه برای خویش به کف میآورند بهرهای.».. سوره نساء، آیه ۳۲.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۱۴۱، خطبه ۲۳۲.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۱۷۶، نامه ۵۳.
- ↑ «حُسْنُ التَّدْبِيرِ يُنْمِي قَلِيلَ الْمَالِ وَ سُوءُ التَّدْبِيرِ يُفْنِي كَثِيرَهُ» (آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص۳۵۴).
- ↑ «سُوءُ التَّدْبِيرِ مِفْتَاحُ الْفَقْرِ» (آمدی، تصنیف غرر الحکم، ش۸۰۹۰).
- ↑ «آفَةُ الْمَعَاشِ سُوءُ التَّدْبِيرِ» (آمدی، تصنیف غرر الحکم، ش۸۰۸۷).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۷۲.
- ↑ یوسف قرضاوی، مشکلة الفقر و کیف عالجها الاسلام، ص۹.
- ↑ ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ * وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ﴾ «خداوند است که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوهها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید * و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد» سوره ابراهیم، آیه ۳۲-۳۳.
- ↑ ﴿وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾ «و از هر چه خواستید به شما داده است و اگر نعمت خداوند را بر شمارید نمیتوانید شمار کرد؛ بیگمان انسان ستمکارهای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۶۰.
- ↑ ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾ «بیگمان انسان ستمکارهای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۷۶.
- ↑ توماس رابرت مالتوس در سال ۱۷۶۶میلادی در خانوادهای ثروتمند در انگلیس متولد شد. پس از تحصیلات به حوزه روحانیت مسیحی راه یافت و کشیش شد. او کتابی نوشت به نام «اصل تکثر نفوس و تأثیر آن در ارتقای جامعه». در این کتاب عامل اساسی فقر و مسکنت جامعه را غریزه نیرومند توالدی دانسته است. او در سال ۱۸۳۴م در گذشت.
- ↑ باقر قدیریاصل، سیر اندیشه اقتصادی، ص۷۷؛ جمالالدین موسوی اصفهانی، ملاحظاتی پیرامون پیامهای اقتصادی قرآن، ص۵۹۴.
- ↑ ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ﴾ «و فرزندانتان را از ترس ناداری مکشید، ما به آنان و شما روزی میدهیم» سوره اسراء، آیه ۳۱.
- ↑ ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا﴾ «هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است» سوره مائده، آیه ۳۲.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۷۸.
- ↑ فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ص۱۵۳.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۷۹.
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۷۹.