بحث:عدل

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۵۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عدالت چیست؟

نتیجه عدالت

  • انسان بی‌نهایت طلب است و در هیچ زمینه‌ای مرز نمی‌شناسد، بنابراین باید موجود بی‌نهایتی باشد که انسان برای رسیدن به آن تلاش کند. در صورتی که بین قوای نفسانی قسط و عدل مراعات نشود، شهوت و غضب بدون نظارت و مدیریت عقل، به فعالیت می‌پردازند و چون انسان بی‌نهایت طلب است، این دو قوه نیز در هیچ مرزی متوقف نمی‌شوند؛ ولی چون حوزه فعالیت آنها ماده است و ماده محدود و مرزبندی شده است، نه تنها نیاز اصلی انسان را تأمین نمی‌کنند، بلکه موجب تباهی او نیز می‌شوند، ولی در صورتی که رابطه عادلانه بین قوا برقرار شود، غضب و شهوت تحت فرمان عقل به تأمین نیازهای جسم می‌پردازند و عقل نظری به وظیفه اصلی خود که درک حقایق است، می‌پردازد و چون حوزه فعالیت او ماورای ماده است، می‌تواند تا بی‌نهایت فعالیت کند و نیاز اصلی انسان را برآورد.
  • به عبارت دیگر ایجاد قسط و عدل درونی هدف اصلی نیست. هدف اصلی انسان رسیدن به بی‌نهایت و خداگونه شدن است که با آزادی عقل از حوزه تأثير غضب و شهوت میسر می‌شود. عقل در سایه قسط درونی فرصت پیدا می‌کند با درک حقیقت، با وجود مطلق رابطه برقرار کند و به او مهر بورزد [۱].

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

نویسنده: آقای واثق

عدالت و دادگری به معنای رفتار برابر نسبت به حقوق دیگران است، چه از سوی یک حاکم نسبت به مردم، یا از سوی قاضی نسبت به دو طرف نزاع و دعوا، یا از سوی داور در یک مسابقه یا آزمون. خداوند در قرآن فرمان به عدالت می‌‌دهد. عدالت، به معنای پرهیز از ظلم و تعدی به حقوق دیگران نیز به کار می‌‌رود. در بعضی موارد، مثل قاضی، پیشنماز، شاهد، "عدالت" شرط است و در اینگونه امور به معنای نداشتن هوای نفس و اهل گناه و معصیبت نبودن و رعایت تقوا است و حالتی است که کمال نفس انسان را می‌رساند و از والاترین فضایل است.در مباحث اعتقادی، "عدل" یکی از اصول دین و مذهب است، یعنی خدا را عادل دانستن و اینکه خداوند، براساس بدی‌ها و خوبی‌های بندگان و استحقاق آنان کیفر و پاداش می‌دهد و در حکم و حساب و پاداش او کم‌ترین ظلمی به بندگان انجام نمی‌شود. بر اساس این بحث‌ها فرقه‌هایی به نام معتزله و اشاعره پدید آمد. به پیروان عقیده به عدل خدا "عدلیه" هم می‌گویند. عدل و قسط گاهی با هم به کار برده می‌شود. در حکومت جهانی امام زمان(ع) عدالت اجتماعی در عالم تحقق کامل خواهد یافت و در آن دوران به کسی ظلم نخواهد شد[۱].

مقدمه

  1. نخستین وظیفه مردم نسبت به حق تعالی و آنچه بین آنها و خالق آنهاست که واهب الخیرات و منشأ فیوضات است و عدالت اقتضاء می‌کند که هر فردی به قدر طاقت و وسع بین خود و مولای خود با آنچه وظیفه بندگی است، عمل نماید.
  2. حقوقی که بعضی افراد نسبت به یکدیگر دارند که بایستی مراعات گردد.
  3. حقوقی که بایستی نسبت به آباء و گذشتگان مراعات کرد[۹].

عدالت در فرهنگ مطهر

عدالت را سه جور می‌شود تعریف کرد. یکی اینکه عدالت یعنی مساوات، چون از ماده عدل است و عدل یعنی برابری. یک معنای عدالت برابری است بلکه اصلاً معنا و ریشه اصلی عدالت همان برابری است. در قرآن هم این ماده بعضی جاها معنی برابری می‌دهد، نظیر آنجا که می‌فرماید: ﴿ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ[۲۲] کفار غیر خدا را با خدا برابر می‌کنند، مساوی قرار می‌دهند. یک وقت هست که ما عدالت را به معنای مساوات و برابری تعریف می‌کنیم. آیا درست است یا نه؟ جواب این است که تا مقصودمان از مساوات چه باشد؟ مساوات در چه؟ بعضی‌ها عدالت را مساوات تعریف می‌کنند و مساوات را هم این می‌دانند که تمام افراد بشر از لحاظ تمام نعمت‌هایی که داده شده است در یک سطح زندگی بکنند. یعنی معنای مساوات این است که همه افراد یک جور غذا گیرشان بیاید و همه یک جور ثروت داشته باشند، همه مردم یک جور خانه و مسکن داشته باشند، همه یک جور مرکب داشته باشند، همه مردم از چیزی که آنها موجب سعادت می‌نامند به طور مساوی بهره‌مند شوند؛ مثلاً مال و ثروت یکی از موجبات سعادت است، خانه و زندگی از موجبات سعادت است، و غیره؛ عدالت یعنی همه مردم از چیزهایی که موجبات سعادت است، برابر داشته باشند. اگر ما عدالت را این جور معنی بکنیم، درست نیست. این عدالت درست نیست و ظلم است[۲۳]. عدالت به آن معنی که آنها گفته‌اند، معنایش مساوات نیست، عدالت معنایش موازنه به شکلی که پای حقوق در کار نباشد نیست، بلکه عدالت بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است. فرد حق دارد، اجتماع هم حق دارد. عدالت از اینجا پیدا می‌شود که حق هر فردی به او داده بشود. عدالت رعایت همین حقوق است. بنابراین عدالت در تمام زمان‌ها یکی بیشتر نیست و اینکه می‌گویند عدالت یک امر نسبی است، حرف درستی نیست[۲۴]. عدالت در مفهوم وسیعش عبارت است از دادن حق صاحبان استحقاق بدون هیچ تبعیضی میان آنها. اگر حق هیچ صاحب حقّی ادا نشود، برخلاف عدالت است[۲۵]. عدالت از نظر ما پایه‌هایی در طبیعت و فطرت دارد که با توجه به آن پایه‌ها می‌توان یک طرح ثابت و جاودانه‌ای برای زندگی بشر از لحاظ اصول طرح کرد. عدالت از قبیل تعادل مزاج فرد است که در همه تطوّرات باید محفوظ باشد؛ ویتأمین‌ها، گلبول‌ها به نسبت معیّنی در همه احوال باید محفوظ باشد؛ در عین حال اعضاء جسم، همه (آن هم به نسبت معیّن) رشد می‌کنند. غلط است که عدالت را یکی از مراحل تطوّر بدانیم، عدالت بازگشت به مزاج طبیعی است[۲۶]. مساوات درباره قانون می‌تواند معنی پیدا بکند. یعنی قانون افراد را به یک چشم نگاه بکند، قانون خودش میان افراد تبعیض قائل نشود بلکه رعایت استحقاق را بکند. به عبارت دیگر افرادی که از لحاظ خلقت در شرایط مساوی هستند، قانون باید با آنها به مساوات رفتار بکند. اما افرادی که خودشان در شرایط مساوی نیستند، قانون هم نباید با آنها مساوی رفتار بکند بلکه باید مطابق شرایط خودشان با آنها رفتار بکند. این هم معنای دوم عدالت است[۲۷]. بعضی گفته‌اند عدالت یعنی رعایت توازن در اجتماع، یعنی هر حالتی که به صلاح اجتماع باشد و بهتر بتواند اجتماع را حفظ بکند و جلو ببرد، عدالت است[۲۸]. عدالت اگر معنایش توازن باشد، باز از آن معنای «إِعْطَاءِ كُلِ‏ ذِي‏ حَقٍ‏ حَقَّهُ‏» بیرون نیست. چرا؟ چون هیچ وقت اجتماع متوازن نمی‌شود به اینکه حقوق افراد پایمال بشود. توازن اجتماع به این است که حقوق همه افراد رعایت بشود، حق اجتماع هم رعایت بشود. از آن فرضیه که اساساً حقوق افراد به کلی معدوم بشود، هرگز توازن اجتماع به وجود نمی‌آید[۲۹]. اگر بخواهیم عدالت را به معنای مساوات تعریف بکنیم و مساوات را مساوات در موهبت‌های اجتماعی فرض بکنیم، غلط است. ولی عدالت را به یک معنای دیگر می‌شود معنی کرد که اگر به آن توجه شود، می‌توان گفت آن هم مساوات است، اما مساوات به شکل دیگر. معنایی که قدما برای عدالت می‌کنند این است: «إِعْطَاءِ كُلِ‏ ذِي‏ حَقٍ‏ حَقَّهُ‏» یعنی هر چیزی و هر شخصی در متن خلقت با یک شایستگی مخصوص به خود به دنیا آمده است. حقوق هم از همین جا پیدا می‌شود یعنی از ساختمان ذاتی اشیاء. ما باید هر چیزی را در ذاتش مطالعه بکنیم بعد ببینیم که او شایستگی چه چیزی را دارد و چه استعدادی در وجود او هست. یعنی طبیعتش چه تقاضایی دارد[۳۰]. عدالت این است که در شؤون اجتماعی و در راه استفاده از حقوق اجتماعی، شرایط دقیق یک مسابقه کامل نسبت به همه مزایای اجتماعی فراهم شود و طبق یک مسابقه عمل شود. معنی مساوات و به یک چشم دیدن و همه را برابر در نظر گرفتن هم این است که هیچ ملاحظه شخصی در کار نباشد؛ از نظر ملاحظات شخصی همه علی السویه باشد؛ از نظر ملاحظات طبقاتی همه علی السویّه باشند[۳۱]. از نظر ما عدالت حکم اعتدال مزاج را دارد[۳۲]. نظامی که انسان باید به اجتماع بدهد “عدالت” خوانده می‌شود[۳۳]. عدالت یعنی حسن روابط اجتماعی[۳۴]. عدالت یعنی رعایت حقوق افراد دیگر[۳۵]. معنی عدالت این نیست که همه مردم از هر نظر در یک حد و یک مرتبه و یک درجه باشند؛ جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و در این جهت مثل پیکر است؛ وقتی که مقامات و درجات دارد، باید تقسیم‌بندی و درجه‌بندی بشود؛ راه منحصر، آزاد گذاشتن افراد و زمینه مسابقه فراهم کردن است[۳۶]..[۳۷]

عدالت اجتماعی از نظر افلاطون

عدالت اجتماعی یعنی اینکه هر فردی هر مقدار که استعداد دارد، کار بکند و به اندازه کار خودش پاداش بگیرد. و تمام افراد باید این جور باشند. اگر جامعه از چنین افرادی تشکیل شد آن وقت اجزاء این جامعه همه هماهنگ هستند[۳۸]. افلاطون عدالت را به معنای موزونیت مجموع قوای انسان به کار برده بود؛ یعنی برای هر قوه‌ای نسبت به قوه دیگر حقی قایل شده و گفته است که عدالت عبارت است از این که هر قوه‌ای به آن حق و بهره‌ای که دارد- نه کمتر و نه بیشتر - برسد. آن وقت عدالت را صفت مجموع قواگرفته است[۳۹]. پس عدالت عبارت است از هماهنگی اجزاء با کلّ[۴۰].[۴۱]

عدالت اجتماعی بشری

یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند[۴۲].[۴۳]

عدالت خداوند

منظور از عادل بودن خدا این است که استحقاق و شایستگی هیچ موجودی را مهمل نمی‌گذارد و به هر کس هر چه را استحقاق دارد می‌دهد[۴۴].[۴۵]

عدالت در قدیم

علمای قدیم در تعریف عدالت می‌گفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است، یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان، ملکه شده باشد[۴۶].[۴۷]

عدالت، عدل و جود

جود و بخشش، امور را و جریان‌ها را از محلّ خودشان و مدارشان خارج می‌کند؛ جود این است که آدمی از حقّ مسلّم خود صرف‌نظر کند، به دیگری که ذی‌حق نیست جود کند؛ پس جود اشیاء را از موضوع خود خارج می‌کند. والعدل سائس عام، والجو عارض خاص دیگر این که عدالت سائس و اداره‌کننده عموم است؛ چیزی است که پایه و مبنای زندگی عمومی و اساس مقررات، امّا جود و بخشش یک حالت استثنایی است که در موقع خاص کسی به کسی جود می‌کند. و ایثار می‌کند[۴۸]. عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست. اما جود این است که آدمی با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غیر می‌کند[۴۹]. عدل هر چیزی را در محل خود قرار می‌دهد و امّا جود اشیاء را از محلّ خود خارج می‌کند. عدل به این دلیل از جود افضل است که هر چیزی را در جای خود و محلّ خود قرار می‌دهد.[۵۰]

عدالت و مساوات

عدالت و مساوات این است که ناهمواری‌ها و پست و بلندی‌ها و بالا و پایین‌ها و تبعیض‌هایی که منشأش سنّت‌ها و عادات و یا زور و ظلم است باید محو شود و از بین برود، و امّا آن اختلاف‌ها و تفاوت‌ها که منشأش لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است باید محفوظ بماند؛ همان‌طوری که در مسابقه‌ها میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوی و هم‌سطح باشد، برای همه یک جور باشد، امکانات اجتماعی باید برای همه بالسّویه فراهم شود، شرایط شرکت در مسابقه اجتماعی باید برای همه فراهم شود. تا آنجا که به میدان مسابقه یعنی امکانات اجتماعی مربوط است همه مساوی هستند و باید مساوی باشند[۵۱].[۵۲]

عدل

معنی عدل این است که خداوند فیض و رحمت و هم چنین بلا و نعمت خود را بر اساس استحقاق‌های ذاتی و قبلی می‌دهد و در نظام آفرینش از نظر فیض و رحمت و بلا و نعمت و پاداش و کیفر الهی نظم خاصّی برقرار است[۵۳]. عدل یعنی مساوات[۵۴]. عدل رعایت استحقاق‌ها است، رعایت حقوق است[۵۵]. پس عدل به معنی تناسب و توازن از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است[۵۶]. از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که معنای حکیمانه بودن افعال یک فرد این است که بین همه قوای او، یعنی قوای ادراکی و شوقی و عملی او، هماهنگی وجود داشته باشد، و امّا اینکه راه به وجود آمدن این هماهنگی چگونه و به چه ترتیب است، بر عهده علوم اخلاقی و تربیتی است و این هماهنگی همان است که در اصطلاح علمای اخلاق “عدل” نامیده می‌شود[۵۷]. عدل هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد و هر حقی را به ذی‌حق واقعی خود می‌رساند[۵۸].[۵۹]

عدل الهی

عدل الهی به این معنی است که موجودات جهان هر کدام در درجه‌ای از هستی و در درجه‌ای از قابلیّت فیض‌گیری از خداونداند. از طرف خداوند نسبت به هیچ موجودی تا آن اندازه که امکان قابلیت دارد از فیض دریغ نمی‌شود. هر موجودی هر چیزی را که ندارد به این دلیل است که در مجموعه شرایطی که قرار دارد امکان و قابلیّت داشتن آن چیز را ندارد[۶۰]. عدل الهی یعنی اعتقاد به اینکه خداوند، چه در نظام تکوینی و چه در نظام تشریع، به حقّ و عدل رفتار می‌کند و ظلم نمی‌نماید[۶۱]. عدل خداوندی عبارت است از اینکه خداوند فضلش را از هیچ موجودی در هر حدی که امکان تفضّل برای آن موجود باشد، دریغ نمی‌دارد[۶۲]. پس عبارت است از فیضی عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتی که امکان هستی یا کمال در هستی دارند بدون هیچ گونه امساک یا تبعیضی[۶۳]. معنی عادل بودن ذات حق، این نیست که او از قوانین قبلی به نام قوانین عدل پیروی می‌کند، بلکه این است که او سر منشأ عدل است، آنچه او می‌کند. عدل و ظلم، متأخر و منتزع از فعل پروردگار است. عدل، مقیاس فعل پروردگار نیست؛ فعل پروردگار، مقیاس عدل است. “آنچه آن خسرو کند شیرین بود”[۶۴].[۶۵]

عدل تشریعی

یعنی اینکه در نظام جعل و وضع و تشریعی قوانین، همواره اصل عدل، رعایت شده و می‌شود[۶۶].[۶۷]

عدل در فرقه اشاعره

در تفکرات خود به این نتیجه رسیده‌اند که صفت عدل، منتزع است از فعل خداوند از آن جهت از که آن فعل خداوند است. از نظر این گروه هر فعلی در ذات خود نه عدل است و نه ظلم و هر فعلی جهت عدل است که فعل خدا است؛ و به علاوه، هیچ فاعلی غیر از خدا، به هیچ نحو، نه بالاستقلال و نه بغیر استقلال، وجود ندارد. پس به حکم این دو مقدمه، ظلم، مفهوم ندارد. اینها برای عدل، تعریفی جز این سراغ ندارند که فعل خدا است، پس هر فعلی چون فعل خدا است عدل است. نه اینکه چون عدل است فعل خدا است[۶۸].[۶۹]

عدلیّه

عموم شیعه و گروهی از اهل تسنّن که “معتزله” نامیده می‌شوند، با استناد به دلایل قطعی عقلی و نقلی، مسأله مجبور بودن انسان را و اینکه قضا و قدر الهی در جهان به طور مستقیم عمل می‌کند، نفی کردند و آن را منافی اصل عدل شمردند و از این رو به “عدلیّه” معروف شدند[۷۰][۷۱][۷۲]

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۷-۱۴۸.
  2. راغب اصفهانی، المفردات، ماده عدل.
  3. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
  4. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۴۹.
  5. ر.ک: اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  6. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  7. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  8. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
  9. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
  10. ر.ک: نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸.
  11. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۱.
  12. السدیر مک اینتایر، فلسفه اخلاق در تفکر غرب، ترجمه حمید شهریاری، ص۸۷ – ۸۸.
  13. ر.ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  14. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  15. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹
  16. غرر الحکم، ج ۲ ص ۵۰۸
  17. میزان الحکمه، ج ۶ ص ۸۱
  18. غرر الحکم، ج ۶ ص ۶۸، مستدرک الوسائل، باب جهاد النفس، باب ۳۷ ح ۸
  19. «الْمُلْكُ يَبْقَى مَعَ الْكُفْرِ وَ لَا يَبْقَى مَعَ الظُّلْمِ»
  20. تعبیر از مرحوم نراقی در «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  21. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  22. «آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا می‌تراشند» سوره انعام، آیه ۱.
  23. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۵.
  24. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۳۷.
  25. مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۲.
  26. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۹۱.
  27. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۱۳.
  28. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۱۷.
  29. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۳۶؛ بیست گفتار، ص۴۰ و ۶۵.
  30. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۱۲.
  31. بیست گفتار، ص۱۳۰.
  32. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۴۳۴.
  33. مجموعه آثار، ج۳، ص۱۹۱.
  34. آشنایی با قرآن، ج۴، ص۱۳۵.
  35. گفتارهای معنوی، ص۸۰.
  36. بیست گفتار، ص۱۲۸.
  37. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۱.
  38. فلسفه اخلاق، ص۱۱۱.
  39. مجموعه آثار، ج۷، ص۴۹۱.
  40. فلسفه اخلاق، ص۱۱۱.
  41. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۳.
  42. مجموعه آثار، ج۱، ص۸۰.
  43. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۳.
  44. مجموعه آثار، ج۱، ص۸۷.
  45. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۳.
  46. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۷۷.
  47. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۳.
  48. بیست گفتار، ص۱۳.
  49. سیری در نهج البلاغه، ص۱۱۰.
  50. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۴.
  51. بیست گفتار، ص۱۴۳.
  52. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۵.
  53. مجموعه آثار، ج۳، ص۹۹.
  54. مجموعه آثار، ج۱، ص۸۰.
  55. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۲۰؛ مسأله ربا، ص۵۰.
  56. مجموعه آثار، ج۱، ص۸۰.
  57. مجموعه آثار، ج۵، ص۴۶۲.
  58. بیست گفتار، ص۱۲.
  59. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۵.
  60. مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۲.
  61. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۴۹.
  62. مجموعه آثار، ج۱، ص۸۲.
  63. مجموعه آثار، ج۱، ص۸۴.
  64. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۳.
  65. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۵.
  66. مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
  67. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۶.
  68. مجموعه آثار، ج۱، ص۷۴.
  69. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۶.
  70. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۴۹.
  71. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۴۱.
  72. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۶.









شرح مدخل اصلی عدالت معصوم هنوز آماده انتشار نیست.

برای رسیدن به محتوای اين مدخل، به مصداق های ذیل مراجعه شود:

  1. عدالت امام؛
  2. عدالت پیامبر؛
  3. عدالت پیامبر خاتم؛
  4. عدالت ولی؛
  5. عدالت وصی؛
  6. عدالت اهل بیت (ع)؛
  7. عدالت فاطمه زهرا (ع).

منبع‌شناسی جامع عدالت معصوم

ساحت‌های عدالت

  1. عدالت فردی:
    1. عدالت فقهی؛
    2. عدالت اخلاقی؛
    3. عدالت عاطفی؛
  2. عدالت اجتماعی:
    1. عدالت فرهنگی:
      1. عدالت آموزشی؛
      2. عدالت تبلیغاتی؛
    2. عدالت علمی؛
    3. عدالت سیاسی؛
    4. عدالت اقتصادی؛
    5. عدالت اداری؛
    6. عدالت قضایی (عدالت حقوقی):
      1. عدالت کیفری؛
      2. عدالت جزایی.

جستارهای وابسته