بنی سکاسک بن اشرس
نسب بنی سکاسک
این طایفه را که ابن کلبی (م ۲۰۴) از آن به عنوان طایفه ای کوچک و کمجمعیت[۱] و برخی دیگر از آن به عنوان یکی از قبایل بزرگ یاد میکنند[۲]، در شمار اعراب کهلانی[۳] و از شاخههای بنی اشرس بن کندهاند که نسب از سکاسک بن اشرس بن کندة بن عفیر میبرند[۴]. برخی نام سرشاخه این طایفه را «سکسک بن اشرس» و از فرزندان او با صیغه جمع، «سکاسک» (با فتح دو سین یا فتح سین اول و کسر سین دوم) یاد کرده[۵]، از نسبت «السَّکسَکی»(یا فتح سین اول و کسر سین دوم[۶]) برای افراد آن خبر دادهاند[۷]. از سکاسک بن اشرس ۱۸ پسر[۸] به اسامی عامل، خداش، صعب، عزیق (عریف)، عبداللّه، رحم، ضمام، أدوم، خدیر، - که از فرزندان او با نام «الأخدرون» یاد میشود - أنشور یا همان ناشر، أعبود، جسّاس(حمیس)، عشیر، خطیم، قصاقصه(قصاصه)، أصرار، هجع و هانی متولد شدند[۹] که طایفه بنی سکاسک بر پایه آنان شکل گرفت. از این طایفه فروعات و شعب بسیاری متفرع شده است که از جمله آنها میتوان به نامهای طوایفی چون بنی خداش، بنی صعب، بنی ضمام، بنی اخدر، بنی هجعم[۱۰]، بنی عباد بن سعد[۱۱]، بنی حمیس[۱۲]، بنی صمادح، بنی ذی النون و بنی الافطس[۱۳] اشاره کرد. قابل توجه این که علاوه بر این سکاسک، سکاسک دیگری هم در قبیله حمیر وجود دارد[۱۴] که عدم خلط این دو، دقت دو چندان محققین محترم را میطلبد.[۱۵]
منازل و مساکن بنی سکاسک
بنی سکاسک اصالتی یمنی داشتند. آنان نیز همراه با دیگر کندیان در حضرموت و در قسمت مرکزی آن در شمال غربی دره حضرموت، در کنار قبایل سکون - از تیرههای قبیله کِنده - و شاخههایی از حِمیَر و همدان سکونت داشتند[۱۶]. آنان مخلافی در یمن داشتند که نام از ساکنان خود بنی سکاسک بن اشرش گرفته بود[۱۷]. این مخلاف در شرق یمن[۱۸] و در انتهای مخالیف یمن قرار داشت[۱۹]. آنان در این مناطق دارای چراگاههایی بودند[۲۰]. علاوه بر آن، صرر از سرزمینهای سکاسک[۲۱]، و جند، الدّم و شرار از روستاهای این طایفه بودند[۲۲]. جبل الصردف، جبل السودان، جبال جعده و... از کوههای این قوم[۲۳] و از وادی ادیم و وادی إتحم هم، به عنوان درههای بنی سکاسک نام برده شده است[۲۴]. پس از ظهور اسلام، بسیاری از ایشان علاوه بر یمن، به مناطقی از جمله عراق و کوفه[۲۵]، یمامه[۲۶] و بهویژه شام[۲۷] و مناطق مختلف آن نظیر دمشق[۲۸]، حمص[۲۹] کوچ کردند. آنان در شام اموال بسیاری داشتند[۳۰]. وادی سکاسک در اردن نیز منزل و مأوای جمع کثیری از سکسکیها بود که از زمان خلافت عمر بن خطاب در این منطقه سکونت گزیده بودند[۳۱]. رمله[۳۲] و نیشابور[۳۳] هم از دیگر مواطن برخی از مردمان این قوم یاد شده است. ضمن این که از اندلس نیز باید در شمار منازل سالهای متأخرتر مردم این طایفه یاد کرد. طوایف بنامی از بنی سکاسک در این منطقه به حکومت رسیدند که از جمله آن میتوان به بنی صمادح، بنی ذی النون و بنی الافطس اشاره کرد[۳۴]. بنی صمادح در مریه[۳۵]، بنی ذی النون در طلیطله و بنی الافطس در بطلیوس[۳۶] در غرب اندلس[۳۷] حکومت داشتند.[۳۸]
تاریخ جاهلی این قوم
بنی سکاسک در گذشته به سحر و کهانت معروف بودند[۳۹]. همراهی سکاسک به عنوان اولین قبیله با سیف بن ذی یزن و مشارکت با وهرز سردار ایرانی در نبرد با حبشیان به فرماندهی مسروق بن ابرهه و شکست و بیرون راندنشان از یمن از دیگر اخبار جاهلی است که نامی از بنی سکاسک در آن به ثبت رسیده است.[۴۰]
اسلام بنی سکاسک
از تاریخ دقیق پذیرش اسلام این قوم و چند و چون آن خبری در دست نیست؛ اما چنین به نظر میرسد که آنان نیز همانند دیگر طوایف کنده در سال نهم یا دهم هجرت اسلام پذیرفتهاند و همچون دیگر کندیان، پس از مسلمانی، با حضور در هیئآت اعزامی کنده به مدینه رفتند و اعلان مسلمانی نمودند[۴۱]. از جمله این هیئتها، گروهی شصت[۴۲] یا هشتاد[۴۳] نفره با ریاست اشعث بن قیس بود که در حالی که با تبختر و غرور خاصی خود را آراسته بودند و جبههای حریر سیاه حاشیه دار پوشیده و دیباهای زربفت که جقههای زرین داشت بر تن کرده بودند، به مدینه رفته، وارد مسجد النبی(ص) شدند. رسول خدا(ص) فرمودند: «مگر شما مسلمان نشده اید. گفتند: چرا، فرمودند: پس اینها چیست که بر تن کرده اید». در پی دستور پیامبر(ص) به کندن این لباسها از تن، آنان لباسهای حریر خود را از تن در آوردند و سپس با رسول خدا(ص) به گفتگو پرداختند[۴۴]. این گروه پس از اعلان مسلمانی، عازم سرزمین خود شدند. در زمان بازگشت، حضرت به هر یک از آنان ده اوقیه و به اشعث دوازده اوقیه عطا فرمود[۴۵].
گزارشی از سفر سیزده تن از نمایندگان تجیب یا همان بنی سکون در سال نهم هجری به مدینه در دست است. با توجه به قرابت و همگرایی بسیار زیاد سکاسک با بنی سکون در دوران جاهلیت و سپس اسلام، این احتمال که برخی از مردم بنی سکاسک هم در جمع سیزده نفره این گروه باشند، بعید نمینمایاند. هیأت اعزامی بنی سکون در حالی که زکات اموال خود را نیز همراه داشتند، به مدینه وارد شدند و به گفتگو با نبی خات(ص) و اظهار مسلمانی پرداختند. نقل است که آنان سپس به سرزمین خود بازگشتند و در مراسم حج سال دهم هجری در مِنی به حضور نبی اکرم(ص) رسیدند[۴۶]. پیامبر(ص) بین طوایف سکاسک و بنی سکون عقد اخوت بست[۴۷] و عکاشة بن ثور را کارگزار خود در بین مردم سکاسک و سکون قرار داد[۴۸]. گفته شده که رسول خدا(ص)، ضمن روایتی برخی قبایل یمن از جمله سکون، کنده، سکاسک، خولان العالیه و ملوک رَدمان را ستودهاند[۴۹].[۵۰]
بنی سکاسک و واقعه ارتداد قبایل
از اخبار دوران اسلامی این قوم میتوان از نقشآفرینی آنها در جریان موسوم به ارتداد قبایل یاد کرد. گفته شده که جوانی یکی از شتران مورد علاقه خود را به عنوان «زکات» تحویل زیاد بن لبید – عامل زکات ابوبکر - و همراهانش داد، اما چندی بعد پشیمان شده، با توسّل به یکی از بزرگان کنده، به نام حارثة بن سراقه، از زیاد خواست که آن را پس دهد و شتر دیگری را برگیرد[۵۱]. حارثه تقاضای جوان را به زیاد رساند، اما زیاد با ردّ درخواست وی، او را متّهم به کفر نمود. حارثه وقتی سرسختی زیاد را دید، خود شتر را گرفت و به جوان برگرداند[۵۲]. عملکرد نابخردانه زیاد بن لبید در عدم تعویض شتر زکات، خشم کندیها از جمله بنی سکاسکیها و بنی سکونیها را برانگیخت و آنان را در جمع مخالفین و مانعین پرداخت زکات به ابوبکر قرار داد[۵۳]. اما مخالفت آنها با دولت مدینه چندان به طول نکشید؛ چراکه آنان پس از دریافت خبر حمله زیاد بن لبید به شاخه بنی عمرو بن معاویه و کشتن پادشاهان چهارگانه آنان - مخوس، مشرح، جمد و أبضعه - بر خود بیمناک شدند و همراه با شاخه بنی سکون، شبانه خود را نزد زیاد رساندند و از وی امان خواستند و مصمّم به همکاری با وی شدند[۵۴]. آنها همچنین پس از حمله اشعث بن قیس به زیاد بن لبید، به کمک زیاد رفتند و به مقابله با اشعث برخاستند. زیاد با نیروهای خود و پانصد نفر از رزمندگان سکاسک و سکون، در نزدیکی شهر «تریم» با اشعث به مقابله برخاست؛ اما شکست خورد و با کشته شدن سیصد و اندی از سپاهیانش، به تریم گریخت و با یارانش در آنجا به محاصره اشعث در آمد[۵۵]. البته در مقابل اکثریت بنی سکاسک اقلیتی از آنها نیز بودند که با جمع معترضین از جمله اشعث بن قیس همراه شدند و علیه زیاد بن لبید و سپاهش به مقابله برخاستند[۵۶]. آنان پس از پذیرش شکست از یاران زیاد، در قلعه نجیر به محاصره سپاه حکومت مدینه در آمدند[۵۷].[۵۸]
بنی سکاسک و حکومت امام علی(ع)
گفته شد که پس از اسلام جمع زیادی از مردم بنی سکاسک و بنی سکون در کنار بسیاری دیگر از مردم قبایل یمنی به شام رفتند و در این منطقه ساکن شدند. بنی سکاسک و بسیاری دیگر از یمنیهای شام، پس از به خلافت رسیدن امام علی(ع) و در پی خدعه عمرو بن عاص و معاویه بر شرحبیل بن سمط - بزرگ یمنیهای شام - مبنی بر کشته شدن عثمان به دست حضرت علی(ع)، با مقصر جلوه دادن امام علی(ع) در قتل عثمان، بر شرحبیل گرد آمدند. شرحبیل نیز ایشان را نزد معاویه برد و آنان جملگی در دشمنی با علی(ع) با معاویه بیعت کردند. در این اثنا مردی از قبیله سکاسک - که از مجتهدین، فضلا و شعرای ایشان بود - به نام اسود بن عرفجه به پا خاست و در برابر معاویه شعری خواند مشتمل بر شرح مجاری احوال روزگار و کیفیت اعمال شام و ذکر رسیدن شرحبیل بدان موضع تا این که به این بیت در ذکر امیرالمؤمنین علی(ع) رسید: فاحذر اليوم صولة الاسد الورد *** اذ جاء في رحي الهيجاء[۵۹]
معاویه گفت: ای پسر عرفجه٬ این شیر زرد کیست که ما را از او میترسانی؟ اسود گفت: مگر او را نمیشناسی؟ او علی بن ابی طالب(ع)، برادر رسول خدا(ص) و پسر عمو و شوهر دختر او٬ پدر هر دو فرزند او٬ وصی و وارث علم اوست. همان کس که در جنگ بدر٬ عموی تو عتبه، دایی تو ولید، عموی مادر تو شیبه و برادر تو حنظله را با شمشیر به سوی دوزخ روانه ساخت[۶۰]. معاویه٬ آن چنان خشمگین شد که نعره ای بر سر او کشید و به دژخیمانش دستور داد تا او را دستگیر کنید. دژخیمان معاویه او را گرفتند؛ در این هنگام، شرحبیل از معاویه خواست تا دستور بدهد ابن عرفجه را آزاد کنند؛ چراکه او مردی است فاضل و بزرگوار که مهتر قوم خویش است. او تهدید کرد چنانچه که وی را آزاد نکند٬ بیعتش را با آنها خواهد شکست و از عهدی که با او کرده است خارج میشود. معاویه نیز بالاجبار دست از اسود کشید و گفت: او را به خاطر تو میبخشم. اسود بن عرفجه از شام به مصر گریخت و از آنجا نامه ای به امام(ع) نوشت و در آن، شعری که با مطلع: الا ابلغ ابا حسن عليّا *** فكفي بالذي تهوي طويله سروده بود، تقدیم حضرتش کرد[۶۱]-[۶۲] برخی منابع هم، از پیوستن او به امام علی(ع) پس گریختنش از چنگ معاویه، خبر دادهاند[۶۳]. بنی سکاسک و دیگر قبایل یمنی همراه شرحبیل بن سمط، پس از پیوستن به سپاه معاویه، با او در صفین حاضر شدند و رو در روی امیرالمؤمنین علی(ع) و سپاهیان عراقیاش قرار گرفتند[۶۴]. آنان در جبهه معاویه در کنار قبایل یمنی عک، حمیر، لخم و اشعر، بیشترین مدافعان وی را تشکیل میدادند[۶۵]. معاویه در این جنگ، سکاسک و بنی سکون را رو در روی کندیهای عراق به فرماندهی اشعث بن قیس قرار داده بود[۶۶].
در یکی از مواقف این جنگ، زمانی که عمار بن یاسر و سپاهش بر فوج یمنیهای سپاه معاویه حمله بردند و جمع زیادی از شامیان از جمله ذی الکلاع در به هلاکت رساندند، بر اساس روایتی، حویّ سکسکی و ابوغادیه مزی بر عمار حمله بردند و او را به شهادت رساندند[۶۷]. اما بر اساس گزارشی دیگر، عمار در این یورش، مبارزطلبید پس فردی از طایفه بنی سکاسک به نبرد او رفت و با شمشیر ضرباتی به هم زدند و عمار او را کشت. سپس عمار باز هم همآوردطلبید، مردی از بنی حمیر به کارزار او رفت که هر چند عمار او را نیز کشت، اما او هم عمار را زخمی و خسته کرد. تا این که عمار باز هم مبارزطلبید و ابوغادیه مزی به نبرد او رفت و بعد از رد و بدل شدن ضرباتی، دست عمار خسته و ناتوان شد و بدین ترتیب با ضرباتی که ابوغادیه بر او وارد آورد، عمار به شهادت رسید[۶۸].[۶۹]
بنی سکاسک و تعامل با دولت اموی
سکسکیها به جهت سکونت در شام، ارتباط وثیق و عمیقی با دولت بنی امیه در تمام ادوار آن داشتند. علاوه بر همراهی و همکاری با معاویة بن ابوسفیان در مواجهه با دولت علوی(ع) - که پیش از این به شرح آن پرداخته شد، - بیعت با مروان بن حکم در سال ۶۴ هجری و مشارکت در استحکام دولت او از مهمترین عملکردهای بنی سکاسک در مواجهه با امویان به شمار میرود. پس از بیعت مردم از جمله برخی رجال بنی سکاسک با مروان در جابیه[۷۰]، وی از جابیه به مرج راهط رفت. مروان با سپاهیان خود که عمدهاش را قبایل کلب و غسان و سکاسک و سکون تشکیل میدادند[۷۱]، رو در روی ضحاک بن قیس فهری و دیگر مخالفانش قرار گرفت. پس از پیروزی مروان و فتح دمشق، عبدالله بن شجره سکسکی کندی حمصی از جمله بنی سکسکیهایی بود که در دمشق با او به عنوان خلیفه بیعت کرد[۷۲]. حمایت از یزید بن ولید در مواجهه با ولید بن یزید اموی نیز از دیگر مواردی است که به نقش فعال بنی سکاسک در دوران حکومت بنی امیه اشاره دارد. در پی اقدامات نابجا و ناشایست ولید بن یزید- خلیفه هتاک اموی - در انجام فسق و فجورهای بیحد و حصر و بازماندن از امور حکومتی[۷۳] و نیز سختگیری بر پسر عموهای اموی خود[۷۴]، همچنین، آزرده ساختن یمنیهای شام که بیشتر سپاه این دولت را تشکیل میدادند[۷۵]، یزید بن ولید بن عبدالملک جماعتی از خاندان بنیامیه را جهت برکناری او از خلافت به یاریطلبید؛ گروهی از رجال اموی به او پیوسته پسران خالد بن عبدالله قسری و گروهی از یمنیان از جمله بنی سکاسک نیز با وی همداستان شدند. او سپاهی فراهم آورده به سوی دمشق روانه گردید. آنان در روستایی به نام «بَخراء»[۷۶] با سپاه ولید روبرو شدند؛ جنگ آغاز شد ولید شکست خورده و یارانش متفرق شدند[۷۷]. ولید در قلعه بخراء متحصن شد تا اینکه مخالفان از دیوار قلعه بالا رفته بر او دست یافتند و او را به هلاکت رساندند[۷۸]. بر اساس گزارشی دیگر، ۳۰۰ تن از سکاسکه در حمایت و یاری از یزید همراه با برخی از مردم قبایل دیگر به دمشق لشکر کشیدند. سکسکیها و همرزمانشان پس از شکست قوای ولید، به دمشق رفتند و از در شرقی آن وارد شهر شدند و چون به مسجد رسیدند از باب الدرج وارد آن شدند[۷۹]. ولید بن یزید به قصر خود پناه برد. قصر به محاصره یاران یزید بن ولید در آمد. وی از یاران یزید تقاضای مذاکره با یکی از رجال بزرگوار و شریف را کرد. یزید بن عنبسه سکسکی اعلان آمادگی نمود و به گفتگو با او پرداخت. مدتی بعد مهاجمان با بالا رفتن از دیوار قصر، بر ولید یورش آوردند. نخستین فردی که نزد او رسید و بر او دست یافت یزید بن عنبسه سکسکی بود. وی ولید را دستگیر کرد و قصد محاکمه او را داشت که دیگران سر رسیدند و با ضرباتی ولید را به هلاکت رساندند. یزید بن عنبسه نیز نزد یزید بن ولید - خلیفه جدید اموی - رفت ما وقع را بدو گزارش داد[۸۰]. «ابن عبد ربه» از سری بن زیاد بن ابی کبشه سکسکی در شمار قاتلان ولید بن یزید نام برده است[۸۱]. حضور سکاسک و بنی سکون در واپسین روزهای عمر خلافت بنی امیه نیز از دیگر اخبار مهم تاریخ بنی سکاسک است. به گزارش مصادر و منابع تاریخی، جمع زیادی از مردم این دو طایفه با مروان بن محمد ملقب به «مروان حمار» در نبرد سرنوشت ساز زاب (سال ۱۳۲ هجری) که به شکست سپاهیان دولت اموی از مهاجمان هوادار عباسیان انجامید، حضور داشتند[۸۲].
علاوه بر میادین جنگ، در میادین کارگزاری دولت اموی نیز بنی سکاسک نقش پر رنگی از خود نشان دادند که از جمله ایشان میتوان به نام عبدالله بن شجره سکسکی کندی حمصی فرماندار مروان بر حمص[۸۳] و عبدالرحمن بن ابی کبشه حیویل سکسکی والی برخی ولایات از جمله عراق و فاتح شهر صفد[۸۴] در زمان امارت حجاج بن یوسف ثقفی اشاره کرد[۸۵]. زیاد بن هجعم رییس پلیس (شرطه) عبدالملک بن مروان (حک. ۶۵-۸۶)[۸۶]، یزید بن ابی کبشه سکسکی و روح بن یزید بن بشر سکسکی هم از دیگر رجال این قوم بودند که به ترتیب منصب رییس پلیسی (شرطه) عبدالملک بن مروان (حک. ۶۵-۸۶)[۸۷] و عمر بن عبدالعزیز (حک. ۹۹-۱۰۱)[۸۸] را بر عهده داشتند. اخباری هم در دست است که از امارت یزید بن ابی کبشه سکسکی بر سند در زمان حکومت سلیمان بن عبدالملک خبر میدهد[۸۹]. ضمن این که ابن کلبی (م ۲۰۴) از او در شمار اصحاب حجاج بن یوسف ثقفی و والی او در عراق یاد کرده[۹۰] ابن حزم نیز او را جانشین حجاج بن یوسف ثقفی بعد از مرگش در امارت بصره در زمان حکومت ولید بن یزید معرفی کرده است[۹۱].[۹۲]
مناسبات سیاسی - اجتماعی بنی سکاسک
علاوه بر نبردهای جاهلی، پیمانها و احلاف نیز بخشی از برنامههای قبایل از جمله بنی سکاسک در حفظ بقاء و صیانت از منافع خود بود. سکسکیها در راستای تحکیم قدرت خود در یمن، پیمانهای حلفی با برخی قبایل برقرار نمودند که از جمله آن میتوان به تحالف بنی عباد بن سعد با بنی یشکر بن بکر بن وائل اشاره کرد[۹۳]. هر چند از احلاف مستقل بنی سکاسک با دیگر قبایل همجوار خبری به دست ما نرسیده است اما میتوان به دیگر مؤلفههای مهم اجتماعی نظیر ازدواجهای جاهلی که در واقع کارکردی مشابه پیمانهای میان قبیلگی داشتند و پشتوانه ای برای استحکام روابط فیما بین قبائل، محسوب میشدند، به عنوان عاملی مهم در فراهمسازی زمینههای امنیت و آسایش خاطر آنان، در دست یافتن به اهداف مورد نظر، مورد توجه قرار داد. بنی سکاسک در کنار دیگر طوایف بنی کنده، در جهت رفع تهدیدها و خطرات و نیز پشتوانهسازی برای قبیله خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیرهها و قبایل ساکن یمن، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. از جمله این ازدواجها میتوان به پیوندهای سببی آل جهیم سکاسک با بنی مطلب بن عبدمناف اشاره کرد[۹۴].[۹۵]
مشاهیر و رجال بنی سکاسک
از معاریف و شخصیتهای بنام بنی سکاسک علاوه بر مواردی که از آنان ذکری به میان آمد میتوان از بزرگانی چون ابوحوی عمرو بن حوی سکسکی از شعرای عصر هارون و مأمون عباسی[۹۶]، نوح بن نافع بن حوی بن نافع سکسکی از شعرای این طایفه[۹۷]، یحیی بن عمرو بن نوح بن عمرو بن حوی سکسکی عهده دار منصب قضاء در زمان المقتدر بالله[۹۸]، ابوکبشه حیویل بن یسار بن حیی سکسکی از عریف بنی سکاسک[۹۹] و پسرانش یزید[۱۰۰] و زیاد[۱۰۱]، زمل بن عبدالرحمن بن کعب بن شفی و پسرانش ضحّاک و عباس بن زمل[۱۰۲]، یزید بن بشر بن أشعر[۱۰۳]، عبدالله بن محمد بن عمر بن ابوبکر بن اسماعیل سکسکی صوفی و عالم به حدیث و تفسیر[۱۰۴]، ابو زبیر - داماد معاذ بن جبل -[۱۰۵] و معاویة بن عبد الأعلی بن حارث[۱۰۶] - همگی از اشراف و بزرگان این قوم - نام برد. ضمن این که از محدثان و راویان شهیر این قوم هم باید از کسانی چون مالک بن یخامر سکسکی از تابعین بنام و محدثان معروف بنی سکاسک[۱۰۷] و پسرانش عمرو[۱۰۸]، عبدالرحمن[۱۰۹] و عبدالله[۱۱۰]، و نیز محدثان و راویانی مانند أبو قرة موسی ابن طارق سکسکی[۱۱۱]، نوح بن عمرو بن نوح بن عمرو بن نافع[۱۱۲]، ابوإسماعیل إبراهیم بن عبدالرحمن سکسکی کوفی[۱۱۳]، ابوروح حوشب بن سیف سکسکی شامی کوفی[۱۱۴]، عمرو بن بکر سکسکی[۱۱۵]، و پسرش إبراهیم بن عمرو بن بکر سکسکی[۱۱۶]، احمد بن عباس بن محمد بن حسین[۱۱۷]، حوشب بن یوسف سکسکی[۱۱۸]، أطفل بن زیاد سکسکی[۱۱۹] و حسن بن أزهر بن حارث (حرث) بن سکسک نیشابوری سکسکی[۱۲۰] نام برد.[۱۲۱]
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
پانویس
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۲۷
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۹-۴۳۱.
- ↑ ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۲۹؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ سمعانی، الأنساب، ج۷، ص۱۵۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۱.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵؛ یاقوت حموی، المقتضب من کتاب جمهرة النسب، ص۱۰۵.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۳؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۲۷
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۷. حموی از آنها با نام بنی عیاذ بن سعد یاد کرده و تعدادشان را در محل سکونت شان یمامه، کلاً پنجاه مرد برشمرده است. (یاقوت حموی، المقتضب من کتاب جمهرة النسب، ص۱۰۵)
- ↑ ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۸۸.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ ر.ک: قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۰۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۲۷
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵-۸۸.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۲۹؛ مقدسی، احسن التقاسیم، ص۹۰.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۲۹؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۲۷.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۷۵.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۷۹.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۷۸.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۷۴.
- ↑ ر.ک: الباجی، التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۳۱؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۰؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۱۳۲.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۷؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۲؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۰۵. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۵، ص۳۳۶.
- ↑ ر.ک: مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۵، ص۳۵۴.
- ↑ ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۳۳۹ و ۲۹، ص۱۳۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۸۰.
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۵، ص۳۳۶.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۵۹.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۱.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ج۴، ص۲۰۳.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ج۴، ص۱۹۴.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ج۴، ص۲۰۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵.
- ↑ ابنشبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۲؛ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۳. نیز ر.ک: ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۰۸-۳۰۹.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۹۶
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۸؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۸۰؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۲۵.
- ↑ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۲۶۶-۲۶۷؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۲، ص۹۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ واقدی، کتاب الردّه، ص۱۶۹-۱۷۰.
- ↑ واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۰-۱۷۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۲-۳۳۳؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۵۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۲-۳۳۴؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۸۰.
- ↑ واقدی، کتاب الرده، ص۱۸۴-۱۸۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۲.
- ↑ واقدی، کتاب الردّه، ص۱۸۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۴۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۶؛ ابنخلدون، تاریخ، ج۲، ص۴۹۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ برای مطالعه کامل این اشعار ر.ک: احمدی میانجی، مواقف الشیعه، ج۲، ص۱۳۳.
- ↑ با توجه به اینکه مادر معاویه٬ هند نام داشت٬ عتبه پدر هند بود٬ ولید برادر هند و شیبه عموی هند بود.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۲۳-۵۲۴؛ احمدی میانجی، مواقف الشیعه، ج۲، ص۱۳۲-۱۳۴.
- ↑ برای مطالعه کامل این اشعار ر.ک: احمدی میانجی، مواقف الشیعه، ج۲، ص۱۳۴.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۵۷.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۲۷.
- ↑ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۳۳۰.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۲۷.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۱۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۱۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ از جمله آنان ابوکبشه حیویل بن یسار بن حیی سکسکی بود. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۲۵۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۳۸۴)
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۳۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴۹.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۹، ص۱۳۹.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۳۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۱۶۶؛ ابنالعبری؛ تاریخ مختصر الدول، ص۱۱۸.
- ↑ او بر پسران هشام سخت گرفت و سلیمان بن هشام را یکصد تازیانه زد و موی سر و ریش او را تراشیده به عمان فرستاد و در آنجا زندانی کرد. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳۱؛ ابن عبد ربه؛ العقد الفرید، ج۵، ص۲۰۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۸۰)
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳۱. او خالد بن عبدالله قسری را که سالار و بزرگ و مورد توجه یمنیها بود دستگیر کرده به یوسف بن عمر حاکم عراق سپرد تا اینکه بر اثر شکنجه در سال ۱۲۶ هجری کشته شد. (یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳۳-۲۳۴؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۸۰) سپس جهت سرزنش یمنیان، قصیدهای بلند گفت که یمنیهای شام را به شدت بر آشفت. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳۵؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۸۰.)
- ↑ «بَخراء» آبی است در دو میلی قلیعه شام. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۶)
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۳۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳۷-۲۴۵.
- ↑ ابنقتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۵۴-۱۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۴۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۴۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۱۷۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۴۶-۲۴۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۱۷۸-۱۷۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۷۸-۲۷۹.
- ↑ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۲۰۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۴۳۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۸، ص۳۳۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۴۳.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۹، ص۱۳۹.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۴۱۲.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۵، ص۳۵۴.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۶؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۲.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۷۳.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۷۴.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۲۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۸۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۷. حموی در کتاب خود از آنها با نام بنی عیاذ بن سعد یاد کرده است. (یاقوت حموی، المقتضب من کتاب جمهرة النسب، ص۱۰۵)
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۵۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۱.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۲، ص۲۳۸.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۴، ص۳۵۳.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۳۸۴-۳۸۵؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۲. ابن کلبی از او با نام و نسب أبی کبشه جبریل بن یسار بن حیّ بن قرط بن شبل بن مقلّد بن معدی کرب بن عزیق یاد کرده است. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۶.) ابن حزم هم، نام أبی کبشه را جبریل بن یسار بن حیی بن قرط بن شبیل بن مقلد بن معد یکرب بن عریف بن سکسک، ولاه الولید البصرة بعد الحجّاج عنوان کرده است. (ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۲)
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۶؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۲
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۷۶۰.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۶؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۲.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۰۷؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۹۳؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۰. برخی او را از اصحاب پیامبر(ص) برشمردند. (ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۸۰؛ ابن حجر؛ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۲۳)
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۲۲۸.
- ↑ ابن ابیحاتم، الجرح و التعدیل، ج۵، ص۲۸۶؛ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۷۴.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۸.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۹، ص۱۵۹؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۵۹.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۲، ص۲۳۸.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۰؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۳؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، ج۱، ص۶۰.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۰-۱۶۱؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۷، ص۱۶۷.
- ↑ ابن ابیحاتم، الجرح و التعدیل، ج۶، ص۲۲۲؛ ابن حبان، الثقات، ج۹، ص۲۴۴؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۱.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۱؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۵۵۰.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷۱، ص۲۲۸.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۳۳۹؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۱.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۱.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت