تکفیر در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

تکفیر از ماده «کفر» و کفر به معنای پوشاندن و انکار است. به شب به جهت پوشاندن چهره افراد و به کشاورز به علت کاشتن بذر در زمین و نیز به کسی که دین حق را انکار کند، «کافر» گفته شده است.[۱] تکفیر به دو معنای پوشاندن گناه[۲] و نسبت‌دادن کفر به دیگران[۳] به‌کار رفته است. تکفیر در فقه و فرهنگِ رایج میان مسلمانان نیز برخاسته از اصل معنای لغوی یعنی نسبت‌دادن کفر به دیگران یا پوشاندن و انکار ایمان دیگری به‌کار رفته است.[۴] نسبت‌دادن کفر به دیگران گاه درست و بجا و گاه نادرست و نابجاست.[۵] تکفیر در فقه به معنای پرداختن کفاره برای ارتکاب گناه،[۶] مانند شکستن سوگند[۷] نیز به‌کار رفته است. از واژه‌های مرتبط با تکفیر ارتداد و مرتدّ است. مرتد کسی است که از اسلام خارج شده است[۸]؛ اما گاه فردی اصول و ارکان اسلام را قبول دارد، ولی دیگران وی را متهم به نقض اسلام یا برخی از اصول آن کنند[۹] و آنچه در اینجا مورد نظر است همین معناست.

امام‌ خمینی افزون بر به‌کار بردن کفر و تکفیر دربارهٔ افراد خارج از دین،[۱۰] تکفیر را به معنای متهم‌ کردن مسلمان به کفر نیز به کار برده است.[۱۱] ایشان در مواردی اتهام‌زنی‌های ناروا برای از میان‌ بردن شخصیت رقیب، چون تفسیق، ارتجاع و عقب‌ماندگی را نیز نوعی تکفیر شمرده است.[۱۲].[۱۳]

پیشینه

در میان پیروان ادیان آسمانی، تکفیر از نوع ناروای آن وجود داشته است. دادگاه‌های تفتیش عقاید در قرون وسطا از سوی کلیسا برای اثبات ایمان یا کفر افراد تشکیل می‌شد و در بسیاری از موارد برای تفتیش از عقایدِ مسلمانانی بود که در اسپانیا یا اندلس سابق باقی مانده بودند یا نظر جدیدی در مسائل علمی ارائه می‌کردند و در صورت بازنگشتن از دیدگاه خود، کلیسا آنان را تکفیر می‌کرد و می‌کشت.[۱۴] گالیله به جرم نوآوری علمی و مخالفت با عقاید کلیسا دربارهٔ مرکز نبودن زمین تکفیر و و وادار به توبه شد.[۱۵] تکفیر در میان یهودیان نیز سابقه‌ای دیرینه دارد. پس از رنسانس، بزرگان یهود اسپینوزا از دانشمندان یهودی را به علت نقد کتاب مقدس تکفیر و از جامعه یهود بیرون کردند.[۱۶]

پیشینه تکفیر در میان مسلمانان به سال ششم هجری بر می‌گردد. ولیدبن‌عقبه، تیره بنی‌مصطلق را به کفر و ارتداد متهم کرد و آیه إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا[۱۷] در تکذیب وی نازل شد.[۱۸] نیز حاطب‌ بن‌ ابی‌ بلتعه که با مشرکان همکاری می‌کرد، از سوی عمر بن‌ خطاب تکفیر شد و وی در صدد کشتن حاطب بود که پیامبر اکرم(ص) او را از این کار بازداشت.[۱۹] عثمان بن عفان خلیفه سوم را نیز مخالفانش تکفیر می‌کردند.[۲۰] خوارج نیز مخالفان خود،[۲۱] ازجمله امیرالمؤمنین علی(ع) را تکفیر می‌کردند.[۲۲] معاویه، حجر بن عدی صحابی پیامبر(ص) و از بزرگان شیعه را به جرم مخالفت با خود تکفیر کرد و او و یارانش را کشت.[۲۳] عبدالملک بن مروان نیز مخالفان خود را متهم به کفر می‌کرد.[۲۴]

این شیوه بعدها نیز در میان برخی از فرقه‌های اسلامی ادامه پیدا کرد؛ چنان‌که در سده دوم گروه کلامی اشاعره، معتزله را به دلیل هماهنگ‌ نبودن آنان با خود در اعتقاد به زائد بودن صفات خدا بر ذات، تکفیر کردند.[۲۵] در سده هشتم ابن‌تیمیه و مخالفان وی از پیروان مذاهب مشهور اسلامی، همدیگر را کافر خواندند.[۲۶] ابن‌تیمیه با توسعه در مفهوم عبادت بسیاری از عقاید و اعمال مسلمانان به‌ویژه شیعیان مانند توسل به پیامبر(ص) و ائمه و زیارت صالحان و شفیع قرار دادن آنان را از مصادیق شرک شمرد و آرا و نظریات او بعدها مورد سوء استفاده افراط‌گرایان اسلامی قرار گرفت؛ چنان‌که او را پدر معنوی افراط‌گرایی سنی نامیده‌اند.[۲۷] در دو سده اخیر فرقه وهابیت به بنیان‌گذاری محمد بن عبدالوهاب دیگر فرقه‌های اسلامی اعم از شیعه و سنی را تکفیر کرد.[۲۸] امتداد این جریان در دوره معاصر در دنیای عرب و شبه‌ قاره هند خود را در قالب گروه‌های تکفیری نشان داد.[۲۹] گروه‌های سلفی مصر متأثر از اندیشه‌های سید قطب هر کدام به شیوه‌ای توجیه‌گر تکفیر مخالفان شدند.[۳۰]

از سوی دیگر، مخالفان فلسفه نیز در سده‌های مختلف موافقان این علوم را تکفیر کرده‌اند[۳۱]؛ چنان‌که مخالفان فلسفه، ابوعلی سینا، خواجه‌ نصیرالدین طوسی، فیض کاشانی[۳۲] و ملاصدرا[۳۳] را تکفیر کرده‌اند و حتی امام‌ خمینی نیز از حربه تکفیر مخالفان دور نماند و به گفته خود ایشان، مخالفان به سبب اینکه ایشان فلسفه تدریس می‌کرد، کوزه‌ای را که فرزند ایشان سیدمصطفی از آن آب خورده بود، آب کشیدند.[۳۴]

پس از انقلاب اسلامی جریان‌های تکفیری گوناگونی به هدف مقابله با تشیع به‌ویژه تشیع انقلابی در خاورمیانه شکل گرفت.[۳۵] عربستان سعودی[۳۶] و پاکستان از پایگاه‌های اصلی گروه‌ها و جریان‌های تکفیری به‌شمار می‌روند. در پاکستان مدارس بسیاری بر مبنای تفکر افراطی تکفیری تأسیس شد و به جذب نوجوانان پرداخت. دولت پاکستان مدارک این مدارس را معتبر و دستگاه‌های دولتی به‌ویژه ارتش را موظف به استخدام آنان در رده‌های مختلف کرد.[۳۷] این جریان‌ها با مدیریت دشمنان اسلام و قدرت‌های جهانی خون‌های بی‌گناهان را به زمین ریختند[۳۸] و افراد نخبه و شخصیت‌های اسلامی برجسته فراوانی در جهان اسلام به‌ویژه پاکستان به دست آنان به قتل رسیدند[۳۹] و راه را برای منافع استعمار و استکبار غرب از راه ایجاد اسلام‌هراسی و نیز ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و تضعیف آنان فراهم کردند.[۴۰].[۴۱]

ماهیت و حکم تکفیر

در اسلام شهادت به وحدانیت خداوند تعالی و رسالت پیامبر اکرم(ص) معیار مسلمانی است. قرآنيَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۴۲] و سنت،[۴۳] مسلمانان را از تکفیر یکدیگر منع کرده‌اند.[۴۴] پیامبر(ص)، اسامة بن زید را که مرداس بن نهیک را به گمان کافر بودن به قتل رساند، نکوهش کرد و در پاسخ اسامه که ادعا می‌کرد، مرداس تظاهر به اسلام کرده است، پرسید مگر وی قلب مرداس را شکافته است و آیه وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا [۴۵] دراین‌باره نازل شد.[۴۶] پیامبر(ص) نسبت‌ دادن کفر به مسلمان را کشتن وی شمرده است.[۴۷] امیرالمؤمنین علی(ع) نیز مخالفان و ستیزه‌گران با خود را کافر نخواند و با آنان بسان کفار رفتار نکرد.[۴۸]

فقها با استفاده از اخبار مستفیض بلکه متواتر و اجماع قطعی فتوا داده‌اند تا هنگامی که دلیل شرعی برکفر مسلمانی اقامه نگردد، نمی‌توان حکم به کفر او کرد.[۴۹] امام‌ خمینی با اشاره به آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۵۰] یادآور شده اگر کسی ادعای مسلمانی کند، باید ادعایش را پذیرفت.[۵۱] فقهای شیعه کسانی را که شهادت به توحید و نبوت پیامبر(ص) دهند، مسلمان[۵۲] و ریختن خون و تجاوز به مال آنان را حرام[۵۳] می‌دانند؛ چنان‌که مسلمان‌ بودن اهل سنت بالضروره روشن و سیره قطعی و ادلّه نقلی بر آن دلالت دارد[۵۴] و محمد حسن نجفی بر طهارت اهل سنت ادعای اجماع کرده و نسبت کفر به آنان را در برخی از اخبار حمل بر کفر در برابر ایمان کرده است.[۵۵] شیخ انصاری نیز بر پاک‌ بودن مخالفان ولایت اهل بیت(ع) ادعای شهرت کرده و نص و اجماع را نیز بر آن تأیید آورده و افزوده است سیره امامان معصوم(ع) و پیروان آنان، بر اسلام و طهارت آنان بوده است.[۵۶]

فقها و متکلمان شیعه جواز تکفیر را منحصر به موارد ویژه یعنی انکار خدا، توحید، رسالت و بنابر برخی گفته‌ها، انکار ضروری دین با شرایطی شمرده‌اند.[۵۷] متکلمان و فقهای اهل سنت نیز تنها انکار توحید یا رسالت را موجب کفر دانسته‌اند.[۵۸] ابن حزم مالکی به‌صراحت همه فرقه‌های اسلامی را مسلمان می‌داند.[۵۹] ابن عابدین حنفی حتی سب صحابه و بغض آنان را موجب کفر نشمرده است.[۶۰] فقهای مذاهب اسلامی ضمن حرام‌ شمردن حکم به کفر مسلمان بدون دلیل،[۶۱] نسبت‌ دادن بی‌جهت کفر به مسلمانی را موجب تعزیر دانسته‌اند.[۶۲]

امام‌ خمینی با بررسی روایات مرز اسلام و کفر نتیجه گرفته است اسلام شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص) و اعتقاد به معاد به‌طور اجمال است. بر این اساس از نگاه ایشان در معیار مسلمانی، اعتقاد به ولایت اهل بیت(ع) دخالت ندارد و امامت از اصول مذهب است نه از اصول دین و در سایه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص)، خون شخص حفظ می‌شود و احکام اسلام در حق او اجرا می‌گردد.[۶۳] به نظر ایشان تنها منکر الوهیت خدا یا منکر توحید ربوبی یا رسالت پیامبر(ص) یا منکر ضروری دین، آن هم در صورتی که انکار وی به انکار رسالت برگردد، کافر است.[۶۴] ایشان پیروان مذاهب اهل سنت را مسلمان و پاک می‌داند و نسبت کفر در برخی از منابع به مخالفان اهل بیت(ع) را کفر در برابر ایمان دانسته نه کفر در برابر اسلام؛ چنان‌که مراد از کفار در برخی روایات را خوارج و نواصب که دشمن اهل بیت(ع) هستند، دانسته است.[۶۵] ایشان تصریح می‌کند دیگر فرقه‌ها در صورتی که نسبت به ائمه اطهار(ع) دشمنی و ناسزاگویی نکنند، پاک‌اند و تنها در صورت دشمنی و ناسزاگویی، ملحق به نواصب‌اند.[۶۶].[۶۷]

پیامدهای تکفیر

تکفیرْ مفاسد اجتماعی، سیاسی و اخلاقی بسیاری برای جامعه دربردارد. هتک شخصیت، ایجاد روحیه بدبینی، گم‌شدن هدف، ایجاد فضای استبداد، محروم‌ ماندن جامعه از مطالب علمی، منزوی‌شدن نیروهای مفید، سوء استفاده دشمنان، ترویج اسلام‌هراسی در جهان، ایجاد روحیه قشری‌گرایی، افراط‌گرایی و کشتار مردم بی‌گناه و در نهایت انفجار اجتماعی از پیامدهای تکفیر نابجاست.[۶۸] امام‌ خمینی تکفیر را از مصادیق گناهان کبیره شمرده و تأکید کرده است اسلام و حوزه نزد روحانیان امانت است و تکفیر روحانیان نسبت به یکدیگر، موجب تضعیف اسلام و روحانیت و نابودی این امانت بزرگ خواهد بود و در صورت رودرو شدن نیروهای مؤمن و مسلمان، امت اسلامی از روحانیت پشتیبانی نخواهد کرد و حوزه نابود خواهد شد.[۶۹] در نگاه ایشان تکفیر مؤمن گرچه موجب بالارفتن حسنات او خواهد بود، اما تکفیرکننده به خسران دچار می‌شود و چه بسا توفیق از او سلب می‌شود و خواری برای وی به بار خواهد آورد[۷۰]؛ همچنین از نگاه ایشان محروم‌ ماندن جامعه و قلوب بندگان خدا از علم به مبدأ و معاد و دچار تفرقه و تشتت‌ شدنِ مسلمانان[۷۱] و نیز هدر رفتن نیرو و دور افتادن از هدف، از دیگر پیامدهای منفی تکفیر است. ایشان وجود فضای تکفیر در حوزه در سال‌های پیش از پیروزی را موجب فرصت برای رژیم پهلوی و از میان‌ رفتن نیروهای خودی خوانده است.[۷۲].[۷۳]

ریشه‌ها و راه حل‌ها

بسیاری از عالمان دینی ازجمله امام‌ خمینی به ریشه‌یابی تکفیر در جوامع اسلامی پرداخته‌اند و عوامل آن را یادآور شده‌اند و سپس برای از میان برداشتن این معضل رهنمودهایی ارائه کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود[۷۴]:

هواهای نفسانی

بسیاری از اتهام‌ها و تکفیرها ریشه در ضعف‌های اخلاقی و هواهای نفسانی دارد. ملا احمد نراقی در بحث از تکفیر از نقش هوا و هوس در برخی از تکفیرهای رایج سخن به میان آورده است.[۷۵] شیخ انصاری شاگردان خود را از تکفیر دیگران برحذر می‌داشت و یادآور می‌شد بسیاری از تکفیرهای انسان‌های متدین ریشه در هوای نفس و کسب شهرت و تعصب‌های خام دارد. وی خدا را شکر می‌کرد که در عمر خود به چنین گناه غیرقابل بخششی آلوده نشده است.[۷۶] از نگاه امام‌ خمینی نیز هواهای نفسانی و دنیادوستی از مهم‌ترین عوامل رواج تکفیر و تفسیق است.[۷۷] ایشان با اشاره به حدیث «رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ حُبُّ اَلدُّنْيَا »[۷۸] علاقه به دنیا را ریشه در حب نفس دانسته و یادآور شده است که عده‌ای بر اساس حب نفس، حضرت مهدی(ع) را نیز تکفیر خواهند کرد.[۷۹] ایشان در مواردی دنیاگرایی را از موجبات مخالفت با عرفا و لعن و طعن و تفسیق و تکفیر و غیبت آنان شمرده و یادآور شده است برخی صدرالمتألهین را که سرآمد اهل توحید بود، زندیق خواندند و با آنکه وی در رد صوفیه کتاب کسر اصنام الجاهلیة فی الرد علی الصوفیه را نوشته بود، وی را صوفی خواندند و لعن کردند.[۸۰]

تهذیب نفس زمینه بسیاری از تکفیرها را از میان برمی‌دارد؛ از این‌رو امام‌ خمینی به علما و صاحبان فکر و سخن توصیه می‌کرد مراقب نفس خود باشند و خود را فریب ندهند و برای خود تکلیف شرعی موهوم درست نکنند که گاه شیطان برای انسان تکالیف و وظایفی تعیین می‌کند و خواسته‌های نفسانی به نام وظیفه شرعی، انسان را به کارهای خلاف شرع وامی‌دارد و توهین به مسلمان نه تکلیف شرعی که حب نفس است.[۸۱] ایشان برخی از مخالفان حکمت را راهزن راه انسانیت نامیده و ریشه گفته‌های مخالفان فلاسفه و فقها و اهل هلاک دانستن آنان را ناشی از تکبر دانسته است که بر اثر خالی‌بودن دستانشان از علوم، علوم عقلی را خارِ راه و روندگان راه حکمت و عرفان را روندگان راه شیطان می‌خوانند و حال آنکه اهل حقیقت نباید به بندگان خدا تکبر ورزند و به آنان بدگمان باشند.[۸۲].[۸۳]

ناآگاهی

برخی از تکفیرها ریشه در جهل به حقایق و معارف اسلام، جهل به مرز اسلام و کفر، جهل پیروان مذاهب به یکدیگر[۸۴] و سوء استفاده از جهل و ضعف اعتقادی مسلمانان[۸۵] دارد؛ چنان‌که خوارج بر اثر جهل به حقایق اسلام و تفسیر نادرست‌شان، امیرالمؤمنین علی(ع) را به جهت پذیرش حکمیت تکفیر کردند[۸۶]؛ از این‌رو آگاهی مسلمانان به اسلام و ارتباط بیشتر مسلمانان با یکدیگر و نشر اعتقادات اصیل اسلامی، می‌تواند راه را بر تکفیر ببندد.[۸۷] امام‌ خمینی جهالت به مکتب اهل بیت(ع) را از موجبات تکفیر پیروان آن در سخن برخی از گروه‌ها معرفی می‌کند.[۸۸] ایشان از امت اسلامی می‌خواهد با مکتب اهل بیت(ع) بیشتر آشنا شوند[۸۹] و به گفته‌های ناروای فرقه‌های تکفیری و ناآشنای با دین ناب که سد راه مردم برای استفاده از علم و دانش اهل بیت(ع) شده‌اند، گوش ندهند.[۹۰]

از سوی دیگر، چنان‌که امام‌ خمینی خاطرنشان کرده است عرفا به سبب استفاده از اصطلاحات ویژه و نرسیدن دیگران به معنای واقعی آن اصطلاحات، تکفیر شده‌اند.[۹۱] به تصریح ایشان بسیاری از حقایق دربارهٔ معارف و توحید جزو اسرار مکتوم و غیرقابل نشر برای عموم‌اند و نوع تکفیرها از آگاه‌نبودن عده‌ای از این اسرار مخزون برمی‌خیزد.[۹۲] ایشان در ریشه‌یابی تکفیر حکما یادآور شده است که تکفیرکنندگان در پاسخ از انگیزه تکفیر فلاسفه، به حدیث «لَا تَتَفَكَّرُوا فِي‌ ذَاتِ اللَهِ»[۹۳] استناد می‌کنند و حال آنکه آنان از دو جهت در اشتباه‌اند: نخست آنکه گمان کرده‌اند که حُکما تفکر در ذات خداوند می‌کنند و حال آنکه حکیمان از راه برهان، تفکر در ذات خداوند را ممتنع می‌دانند، و دیگر آنکه مخالفان حکمت به معنای حدیث پی‌نبرده و به ناروا گمان برده‌اند که به‌کلی دربارهٔ ذات مقدس خداوند نباید سخن گفته شود[۹۴]. ایشان از یکی از استادان حکمت در قم یاد کرده که به علت تدریس درس حکمت، برخی او را تکفیر کرده‌اند و دلیل آن را استفاده از تعبیرات ویژه یا کفری و نرسیدن مخالفان حکمت به کنه مطالب حکیمان دانسته است.[۹۵]

امام‌ خمینی که درمان جهالت را علم و دانش می‌داند، یادآور شده است قرآن کریم و احادیث شریفه آکنده از آگاهی‌هایی دربارهٔ علم به ذات و اسما و صفات ذات مقدس‌اند و خداوند منکران به اسمای حق‌تعالی را نکوهش کرده و هیچ کتابی مانند قرآن و کتاب‌های معتبر احادیث، همانند اصول کافی و توحید شیخ صدوق، در اثبات ذات و اسما و صفات فرو نرفته‌اند و تفاوت میان مأثورات از انبیا(ع) و کتاب‌های حکما تنها در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است؛ ولی مصیبت در آن است که جاهلان در لباس اهل علم بدون آگاهی از کتاب و سنت، جهل خود را دلیل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته‌اند و برای رواج بازار خود نظر در معارف را تحریم کرده‌اند و هر ناسزا و تهمتی را از اهل آن دریغ نکرده‌اند.[۹۶]

امام‌ خمینی برای پیشگیری از تکفیر صاحبان فکر لازم می‌داند که پیش از داوری، به اصطلاحات ویژه آنان توجه شود[۹۷] و تأکید کرده است اگر مخالفان مقصود حکما را بفهمند، آنان را تکفیر نمی‌کنند.[۹۸] ایشان جمع میان اخبار بازدارنده از اندیشه و بررسی در ذات خدا[۹۹] و اخبار امر کننده به اعتقاد برهانی را به این دانسته است که آن عده از مردم که طاقت شنیدن مسائل برهانی را ندارند و آماده ورود در این‌گونه مباحث نیستند، در آن وارد نشوند؛ اما برای اهل فکر و نظر، برترین عبادت‌ها و ورود در این مسائل لازم است.[۱۰۰]

از سوی دیگر، فلاسفه و عرفا نیز باید با توجه به ظرفیت افراد به القای مباحث عمیق فلسفی و عرفانی بپردازند؛ به عنوان نمونه روش فلسفی ملاصدرا دنباله روش فلسفی میرداماد بود؛ ولی برخلاف ملاصدرا، میرداماد تکفیر نشد. به نقلی میرداماد به پرسش ملاصدرا از این موضوع پاسخ داده است که وی مطالب فلسفی را چنان نوشته است که به جز حکما دیگران از فهم آن عاجزند.[۱۰۱] امام‌ خمینی از قاضی‌ سعید قمی از عرفای سده یازدهم یاد کرده که با آنکه روش عرفانی وی با محی الدین ابن عربی همسو بود، ولی با متانت توانست جایگاه خود را در قم حفظ کند و تکفیر نشود و توانست افزون بر حفظ موقعیت مذهبی و علمی خود، منصب قضاوت قم را نیز بر عهده بگیرد[۱۰۲]. ایشان خود در تدریس حکمت به ظرفیت شاگردان توجه می‌کرد و اگر کسی به علت نابابی یا کم‌ظرفیتی شایسته تعلیم این دانش نبود، به جلسه درس ایشان راه نمی‌یافت[۱۰۳].[۱۰۴]

تعصب و تنگ‌نظری نابجا

عامل دیگر گسترش تکفیر در جهان اسلام، رشد تعصب‌های نابجا و تفکر اموی در سلفیان است؛ تفکری که بر تاریخ و رجال و حدیث سایه افکنده و زمینه‌ای برای رشد ناصبی‌گری و مخالفت با مکتب اهل بیت(ع) شده است.[۱۰۵] ابن‌تیمیه و پیروان وی، از رهبران فکری جریان‌های تکفیری، افزون بر مخالفت با فضایل و جایگاه اهل بیت(ع)، گاه از بدگویی دربارهٔ اهل بیت(ع) و ستایش دشمنان آنان نیز دریغ نکرده‌اند.[۱۰۶] امام‌ خمینی نیز تفکر ناصبی‌گری را از ریشه‌های تکفیر شیعیان شمرده است[۱۰۷] و متهم‌ کردن مسلمانان ایرانی به شرک و کفر از ناحیه وهابیان آل سعود و کشتن آنان را ناشی از تفکر سفیانی و با هدف حفظ سیاست‌های استکبار در منطقه دانست.[۱۰۸]

همچنین تنگ‌نظری از زمینه‌های بروز تکفیر است. امام‌ خمینی برای برطرف‌ شدن فضای تکفیر و تهدید، گفتگوی عقلانی و منطقی را لازم می‌داند؛ به همین دلیل به حاجیان ایرانی یادآور شده است با دیگر مسلمانان برادرانه و با موعظه حسنه برخورد کنند و آنان را از اعمال خشونت علیه یکدیگر بازدارند و حتی اگر مخالفان برخلاف دستور قرآن با آنان رفتار کردند، با آنان مدارا کنند و مقابله‌به‌مثل نکنند[۱۰۹]؛ همچنین به روحانیان توصیه کرده است در حق دیگر اصناف فرهنگی انصاف داشته باشند که افزون بر روحانیان، دانشگاهیان نیز با رژیم پهلوی مبارزه کرده‌اند و خسارت دیده‌اند و فضلا در اختلاف‌های فکری به جای طرد و تکفیر، کتاب‌های مورد اختلاف را مطالعه و منصفانه آن را نقد و اشتباهات آن را تصحیح کنند.[۱۱۰].[۱۱۱]

استبداد و استعمار

دشمنان اسلام به‌ویژه حاکمان مستبد و استعمارگران از مهم‌ترین عوامل ایجاد تکفیر در میان مسلمانان به‌شمار می‌آیند. آنان با دامن‌ زدن به زمینه‌های تنازع و اختلاف، زمینه تکفیر را فراهم ساخته‌اند و امروزه از آن به عنوان بهترین راه مقابله با اسلام و انقلاب اسلامی استفاده می‌کنند.[۱۱۲] به گفته امام‌ خمینی دست‌های استبداد در دوره رضاشاه پهلوی برای دور کردن روحانیان و روشنفکران از همدیگر، از ابزار تکفیر و تفسیق بهره گرفتند و کاری کردند که دانشگاهیان روحانیان را عقب‌مانده و روحانیان دانشگاهیان را ضداسلام بدانند.[۱۱۳] رژیم پهلوی نیز برای تخریب شخصیت‌های انقلاب ازجمله امام‌ خمینی از تکفیر بهره می‌گرفت. این رژیم در سال ۱۳۵۱ به سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) برای کاهش محبوبیت امام‌ خمینی مأموریت داد که با به‌کارگیری روحانیان وابسته، از امام‌ خمینی و همفکران ایشان به صورت غیر مستقیم بدگویی و آن را تکفیر کنند[۱۱۴]؛ البته تکفیر امام‌ خمینی به جهت جایگاه ممتاز ایشان در میان حوزه و مردم مؤثر نیفتاد.

امام‌ خمینی از وجود دست‌های مرموزی در حوزه خبر داده است که با ایجاد تکلیف شرعی در صدد بودند افراد مفید برای آینده اسلام و جامعه اسلامی را ساقط کنند.[۱۱۵] در دهه پنجاه روحانیان حوزه قم بر سر مسائلی چون گستره علم امام معصوم(ع) که در کتاب شهید جاوید نوشته نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی مطرح شد، اختلاف کردند و عده‌ای وی را به انکار ضروریات دین و تشیع متهم ساختند[۱۱۶]؛ اما امام‌ خمینی در نامه‌ای به فرزند خود سید احمد خمینی سفارش کرد در این ماجرا بی‌طرف بماند و وارد نشود.[۱۱۷] ایشان با تشبیه این اختلافات، به ماجرای اختلاف علمای مسیحی و اشغال ممالک آنها با استفاده از این فرصت، دو طرف ماجرا را از مجادله و طرد یکدیگر بازداشت و این‌گونه مسائل را ناشی از رشدنکردن جامعه و رهاکردن مسئله اصلی دانست؛ چنان‌که نتیجه این کشمکش‌ها نیز چیزی جز هدررفتن نیرو و وقتی که باید صرف مبارزه با پهلوی می‌شد، نبود و رژیم با استفاده از این فرصت، سلطه خود را محکم کرد.[۱۱۸] بعدها اسناد نشان داد سرنخ همه این ماجرا در دست رژیم پهلوی بوده است و عوامل آن کوشیده‌اند جنبه‌های سیاسی مسئله را با ابعاد مذهبی درآمیزند؛ ازجمله به دستور ساواک در اردیبهشت ۱۳۵۰، بیست هزار جلد از کتاب شهید جاوید به هدف ایجاد تفرقه میان روحانیان چاپ شد و مأموران این سازمان مأمور شدند که به اختلاف میان جناح‌های مذهبی و حوزوی به‌ویژه طرفداران امام‌ خمینی و سید محمد رضا گلپایگانی در داخل حوزه دامن بزنند.[۱۱۹] دیدگاه‌های مذهبی علی شریعتی نیز از بسترهای دیگر مجادله میان حوزه و دانشگاه در سال‌های پیش از انقلاب بود. شریعتی از سوی عده‌ای، به کم‌ عقیده یا بی‌عقیده‌ بودن به شریعت متهم شد.[۱۲۰] امام‌ خمینی در سخنانی ساواک و دربار را عامل تقویت این اختلافات دانست[۱۲۱].

امام‌ خمینی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز ایجاد فضای اختلاف و تکفیر میان حوزه و دانشگاه و میان اهل سنت و شیعیان و نیز اختلاف میان قومیت‌ها و احزاب را از کارهای دشمنان اسلام برای جدا کردن این اقشار از همدیگر شمرده است.[۱۲۲] ایشان از روحانیان وابسته به دربار ستمکاران و زمامداران عرب به عنوان عاملان تکفیر یاد کرده است.[۱۲۳] ایشان با اشاره به کشتار زائران ایرانی به دست نیروهای آل سعود در حج سال ۱۳۶۶ در مکه، تصریح کرد در منطق استکبار جهانی و آمریکا هر کس برائت از شرک و کفر را اجرا کند، متهم به شرک می‌شود و مفتی‌ها و مفتی‌زادگان به کفر و قتل او حکم خواهند داد و شمشیری که با آن حسین بن علی(ع) کشته شد، دوباره از آستین میراث‌ خواران ابوسفیان درآمد و یزیدیان زمان، فرزندان راستین اسلام را خارجی و ملحد و مشرک و مهدورالدم معرفی کردند و آنان را ناجوانمردانه به قتل رساندند[۱۲۴].[۱۲۵]

مقابله عملی امام‌ خمینی با تکفیر

دفاع از کسانی که به ناحق تکفیر شده‌اند، از مصادیق یاری مظلوم است که در منابع اسلامی بر آن تأکید شده است[۱۲۶] و امام‌ خمینی از حیثیت کسانی که به ناحق تکفیر شده بودند، دفاع می‌کرد[۱۲۷]؛ ازجمله توصیه می‌کرد افراد مقامات عارفان و صالحان را انکار نکنند و دشمنی با آنان را از وظایف دینی نشمرند.[۱۲۸] ایشان با اشاره به تمثیلی از جلال الدین مولوی دربارهٔ سه نفری که خواهان یک حقیقت بودند، ولی بر اثر نفهمیدن زبان همدیگر با هم نزاع می‌کردند، اختلاف عرفا و حکما با فقها را نیز ناشی از درک‌نکردن ادبیات و زبان همدیگر دانسته است که در سایه فهم زبان همدیگر به تفاهم خواهند رسید.[۱۲۹]

امام‌ خمینی در ماجرای اختلاف حوزویان بر سر نظریات برخی از دانشگاهیان که اشاره‌ای روشن به علی شریعتی بود، دربارهٔ مسائل حوزه و علمای بزرگی مانند محمد باقر مجلسی، با سپاسگزاری از خدمات حوزه و دانشگاه به اسلام از روشنفکران به جهت ابراز نظرهای تند به روحانیت گله کرد و روحانیان را ادامه‌دهندگان راه پیامبر اکرم(ص) و امام‌ صادق(ع) خواند و از روحانیان نیز خواست دیگران را کافر و مرتد و وهابی نخوانند و به جای طرد روشنفکران، خطاهای آنان را اصلاح کنند[۱۳۰]؛ چنان‌که وارد نشدن امام‌ خمینی به اختلافات بر سر آثار شریعتی،[۱۳۱] راه را بر تکفیر و نیز سوء استفاده از نظرهای وی علیه روحانیت بست. ایشان در ایجاد تفرقه و فضای تکفیر میان روحانیان بر سر کتاب شهید جاوید در نامه‌ای به محمد یزدی، در فروردین ۱۳۵۰، از وی خواست در بیدار کردن افراد غافل و ایجاد تفاهم میان روحانیت بکوشد.[۱۳۲] ایشان پس از پیروزی انقلاب نیز در نامه‌ای به شورای نگهبان به‌ویژه ابوالقاسم خزعلی از تندی به دیگران نهی کرد و کمونیست‌ خواندن افراد را هرچند از قول دیگران، نکوهش کرد و تأکید کرد آنان توجه داشته باشند که منبریِ پرخاشگوی معرفی نشوند و دیگران سوء استفاده نکنند[۱۳۳].

از سوی دیگر، پس از انقلاب اسلامی گروه‌های افراطی و عمدتاً وابسته به جناح وهابیت، امام‌ خمینی[۱۳۴] و مسلمانان ایران را تکفیر کردند. بخشی از تکفیرکنندگانِ انقلاب اسلامی کسانی بودند که با اساس انقلاب و اصول برنامه‌های اساسی امام‌ خمینی در حمایت از مستضعفان جهان و فلسطین مخالف بودند. امام‌ خمینی این دسته از افراد را علمای درباری خواند که ایران را به واسطه مخالفت با اسرائیل و آمریکا تکفیر کرده‌اند[۱۳۵]؛ چنان‌که برخی از اقدامات انقلابی امام‌ خمینی در راستای فقرزدایی و اجرای عدالت، مانند برنامه‌هایی چون واگذاری زمین از سوی هیئت‌های هفت‌نفره به افراد بی‌زمین[۱۳۶] و مصادره بخشی از اموال درباریان و غارتگرانِ بیت‌المال به سود مستضعفان به اجرا گذاشته شد و این امر موجب شد برخی از دولت‌های عربی و جریان‌های داخلی، ایشان را تکفیر کنند[۱۳۷]؛ چنان‌که برخی از برنامه‌های دولت همچون اصلاحات ارضی را عده‌ای از متدینان مخالف روح اسلام برشمردند.[۱۳۸] امام‌ خمینی کمونیست‌ خواندن برنامه‌های هیئت‌های هفت‌ نفره واگذاری زمین را رد کرد و در دفاع از عملکرد آنان، انقلاب اسلامی را گرفتار دو جریان دانست: جریانی که طرفداران مستضعفان و محرومان را کمونیست و مبارزه با غاصبان و کاخ‌نشینان را کمونیسم خوانده و جریانی که وقتی با اقدام خودسرانه تقسیم زمین مبارزه می‌شود، آن را متهم به سرمایه‌داری می‌کنند و حال آنکه اسلام نه با سرمایه‌داری موافق است نه با کمونیسم.[۱۳۹]

منابع

پانویس

  1. ‌راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۱۴؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۵/۱۴۸؛ فیومی، المصباح المنیر، ۵۳۵
  2. ‌راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۱۷
  3. ‌ازهری، تهذیب اللغه، ۱۰/۱۱۱؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۵/۱۴۶
  4. ‌سید مرتضی، الانتصار، ۴۷۷؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۴۵۴–۴۵۶؛ هاشمی شاهرودی، فرهنگ جامع فقه، ۲/۶۰۱
  5. ‌ابن‌اثیر، مبارک‌ بن‌ محمد، النهایه، ۴/۱۸۵–۱۸۶؛ نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۳۵–۳۴۷
  6. ‌امام‌ خمینی، وسیلة النجاة، ۵۷۵؛ مشکینی، مصطلحات الفقه، ۴۳۸
  7. ‌حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۲/۳۸۹
  8. ‌سید مرتضی، رسائل، ۲/۳۱۹؛ امام‌ خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۴۹
  9. ‌نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۴۴؛ ذاکری، تکفیر در جهان اسلام، ۱۹۲
  10. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۱۴؛ امام‌ خمینی، استفتائات، ۳/۵۹۲؛ امام‌ خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۱۴–۱۱۵
  11. ‌امام‌ خمینی، کشف اسرار، ۲۰۰؛ امام‌ خمینی، تقریرات، ۱/۶۰ و ۳/۱۹۷
  12. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۹/۱۷۶؛ امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۴۵۶
  13. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  14. ‌مصاحب، دایرةالمعارف، ۱/۶۵۰
  15. ‌کوستلر، خواب‌گردها، ۵۶۰–۵۹۹؛ کیانی، محکمه تفتیش عقاید، ۶۶–۶۷
  16. ‌دورانت، تاریخ فلسفه، ۱۲۸–۱۳۰
  17. «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید » سوره حجرات، آیه ۶.
  18. ‌سیوطی، الدر المنثور، ۶/۸۸
  19. ‌سیوطی، الدر المنثور، ۶/۲۰۴
  20. ‌ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۷/۷۳
  21. ‌ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۸/۱۱۳؛ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۱۶
  22. ‌نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، ح۴۱۲، ۵۹۹؛ مقدسی، البدأ و التاریخ، ۵/۱۳۴–۱۳۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۳۲۶
  23. ‌بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ۵/۲۵۴؛ ابن‌اثیر، علی‌ بن‌ محمد، اسد الغابه، ۱/۴۶۱–۴۶۲؛ ابن‌حجر، الاصابه، ۲/۳۲–۳۳
  24. ‌خلیفه، تاریخ خلیفه، ۱۷۷
  25. ‌آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایه، ۹۹
  26. ‌ابن‌بطوطه، رحله ابن‌بطوطه، ۹۰–۹۱؛ ابن‌حجر، الدرر، ۱/۱۴۷؛ رضوانی، وهابیان را بهتر بشناسیم، ۱۰۵–۱۱۰
  27. ‌علی‌پور و دیگران، تأثیر اندیشه‌های ابن‌تیمیه، ۴۱–۴۳
  28. ‌الوردی، لمحات اجتماعیة، ۱/۱۸۰؛ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۴۱؛ اندیشکده یقین، گزارش بازتاب کنفرانس، ۱۴–۱۶
  29. ‌صفری، تکفیر از دیدگاه بزرگان دیوبند، ۴۹–۵۰؛ روحی، مبانی اعتقادی تروریسم، ۶، ۱۲ و ۲۰–۲۱
  30. ‌هادی‌فر، روزنامه شرق، ۶؛ علویان و گرشاسبی، تحلیل گفتمانی، ۲۵–۲۷
  31. ‌مجلسی، بحار الانوار، ۸/۳۲۸–۳۲۹
  32. ‌مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۳۲۶
  33. ‌صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفاء متاخرین، ۲۶
  34. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۹
  35. ‌عباسی کاظمی، جریان‌های تکفیری فعال، ۲۷۷ و ۲۸۰
  36. ‌صادقی، نقش عربستان، ۸
  37. ‌عباسی کاظمی، جریان‌های تکفیری فعال، ۵/۴۴۹ و ۴۵۱–۴۶۳
  38. ‌ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۱۵
  39. ‌عباسی کاظمی، جریان‌های تکفیری فعال، ۵/۴۵۸–۴۵۹
  40. ‌هانی، تکفیر تکفیریان، ۴/۴۱۸–۴۱۹، ۴۳۸ و ۴۴۹–۴۵۰
  41. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  42. «ای مؤمنان، چون (برای جهاد) در راه خداوند به سفر می‌روید خوب بررسی کنید و به کسی که به شما ابراز اسلام می‌کند نگویید: تو مؤمن نیستی، که بخواهید کالای ناپایدار این جهان را بجویید زیرا غنیمت‌های بسیار نزد خداوند است؛ خود نیز در گذشته چنین بودید و خداوند» سوره نساء، آیه ۹۴.
  43. ‌مجلسی، بحار الانوار، ۶۹/۲۰۸–۲۰۹
  44. ‌مجلسی، بحار الانوار، ۲۱/۶۵
  45. ‌نساء، ۹۴
  46. ‌طبری، جامع البیان، ۵/۱۴۰–۱۴۴؛ سیوطی، الدر المنثور، ۲/۱۹۹–۲۰۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲۲/۹۲
  47. ‌بخاری، صحیح البخاری، ۷/۸۴؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۶/۲۸۰
  48. ‌حمیری، قرب الاسناد، ۹۳؛ مغربی، دعائم الاسلام، ۱/۳۸۸؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۱/۶۶
  49. ‌ نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۴۶
  50. «ای مؤمنان، چون (برای جهاد) در راه خداوند به سفر می‌روید خوب بررسی کنید و به کسی که به شما ابراز اسلام می‌کند نگویید: تو مؤمن نیستی، که بخواهید کالای ناپایدار این جهان را بجویید زیرا غنیمت‌های بسیار نزد خداوند است؛ خود نیز در گذشته چنین بودید و خداوند» سوره نساء، آیه ۹۴.
  51. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۷
  52. ‌مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۲۴۴؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۲۷۳؛ طباطبایی، المیزان، ۱۸/۳۲۸–۳۲۹
  53. ‌نجفی، جواهر الکلام، ۶/۵۷–۵۸
  54. نجفی، جواهر الکلام، ۳۰/۹۷؛ خویی، موسوعة، ۳/۷۹؛ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۱۸۲–۱۸۴
  55. نجفی، جواهر الکلام، ۶/۶۰
  56. انصاری، کتاب الطهاره، ۵/۱۱۷
  57. ‌ابن‌میثم، قواعد المرام، ۱۷۱؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۴۴۳؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۱۳۸–۱۳۹
  58. ‌اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱–۲؛ ابن‌قدامه، المغنی، ۱۰/۱۰۰–۱۰۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۲۲۷
  59. ‌ابن‌حزم، الفصل فی الملل، ۲/۲۶۷–۲۷۷؛ ابن‌قدامه، المغنی، ۱۰/۱۰۰–۱۰۱؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ۹/۲۱۵
  60. ‌حصفکی، الدر المختار، ۴/۴۲۲
  61. ‌نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۳۹
  62. ‌مفید، المقنعه، ۷۹۶؛ ابن‌ادریس، السرائر، ۳/۵۲۹؛ شهید ثانی، الروضة البهیة، ۹/۱۷۵؛ نجفی، جواهر الکلام، ۴۱/۴۱۲؛ جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، ۵/۱۹۴–۱۹۵
  63. ‌امام‌ خمینی، الطهاره، ۳/۴۳۷
  64. ‌امام‌ خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۱۴–۱۱۵؛ امام‌ خمینی، کشف اسرار، ۲۰۰
  65. ‌امام‌ خمینی، الطهاره، ۳/۴۵۶–۴۶۳
  66. ‌امام‌ خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۱۵
  67. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  68. ‌حوزه، مجله، ۱۴/۷۲–۷۸؛ امین، اعیان الشیعه، ۷/۲۰؛ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۱۵؛ الوردی، لمحات اجتماعیة، ۱/۱۸۰
  69. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲/۱۹–۲۱
  70. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۴۵۵–۴۵۶
  71. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۱۹۳
  72. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲/۲۰ و ۳۴۱
  73. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  74. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  75. نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۴۹
  76. ‌آشتیانی، تعلیقه، ۸
  77. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۴۵۶
  78. ‌کلینی، الکافی، ۲/۳۱۵
  79. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۶/۱۶۱–۱۶۲
  80. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۴۵۶
  81. ‌امام‌ خمینی، جهاد اکبر، ۳۱–۳۲
  82. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۸۳
  83. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  84. حوزه، مجله، ۱۵/۵۸–۶۱
  85. ‌عباسی کاظمی، جریان‌های تکفیری فعال، ۵/۴۶۲–۴۶۳
  86. ‌محلی، الحدائق الوردیه، ۱/۷۹–۸۱؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۳۲۱–۳۲۲
  87. ‌عباسی کاظمی، جریان‌های تکفیری فعال، ۵/۴۶۸–۴۷۵
  88. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۵–۲۸۹
  89. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۹–۴۰۰
  90. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۵–۲۸۶
  91. ‌امام‌ خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۹
  92. ‌امام‌ خمینی، حدیث جنود، ۳۲۲
  93. ‌کلینی، الکافی، ۱/۹۲
  94. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۱۹۳
  95. ‌امام‌ خمینی، تفسیر حمد، ۱۸۷–۱۸۸
  96. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۱۹۳ و ۴۵۵–۴۵۶
  97. ‌امام‌ خمینی، تقریرات، ۲/۳۴۷
  98. ‌امام‌ خمینی، تفسیر حمد، ۱۸۷–۱۸۸
  99. ‌کلینی، الکافی، ۱/۹۲
  100. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۱۹۵
  101. ‌تنکابنی، قصص العلماء، ۴۳۱
  102. ‌امام‌ خمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲
  103. ‌روحانی، نهضت امام‌ خمینی، ۱/۵۵؛ ملکوتی، خاطرات، ۳۲
  104. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  105. ‌فرمانیان، چیستی و چرایی، ۵۴؛ حیدری، معالم الاسلام الامویه، ۱۷۵–۱۹۴
  106. ‌حیدری، معالم الاسلام الامویه، ۱۱۴–۱۲۵، ۱۸۱–۱۹۴، ۲۲۰ و ۲۶۷
  107. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۵
  108. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۷۵–۷۶ و ۸۰
  109. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۹
  110. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۳/۲۴۹–۲۵۰
  111. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  112. حوزه، مجله، ۲۰/۱۰۴
  113. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۷/۴۳–۴۴
  114. حوزه، مجله، ۱۴/۶۹ و ۸۴
  115. ‌امام‌ خمینی، جهاد اکبر، ۳۱
  116. ‌آبک، روزنامه شرق، ۱
  117. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۳/۱۸
  118. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲/۳۴۱؛ ۴/۲۳۵–۲۳۶ و ۷/۴۱
  119. ‌آبک، روزنامه شرق، ۱
  120. ‌یزدی، خاطرات، ۴۸۱–۴۸۴
  121. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۴/۲۳۶–۲۳۷
  122. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۷۰–۴۷۱
  123. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۷
  124. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۷۵–۷۶
  125. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.
  126. ‌نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، ن۴۷، ۴۴۶
  127. ‌امام‌ خمینی، تقریرات، ۱/۶۰–۶۱
  128. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۴۵۶
  129. ‌امام‌ خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۳–۱۷۴
  130. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۳/۲۴۸–۲۴۹
  131. ‌ذاکری، طلوع خورشید، ۴۲۵–۴۲۷
  132. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲/۳۴۱
  133. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۶۸۰–۶۸۱
  134. ‌صفری، تکفیر از دیدگاه بزرگان دیوبند، ۶۰
  135. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۲۰۶
  136. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۰–۳۷۳
  137. ‌موسوی اردبیلی، غائله ۱۴ اسفند، ۱۴۵–۱۴۶
  138. ‌بیگی‌نسوان، اصلاحات ارضی، ۷۲
  139. رضوی، سید عباس، مقاله «تکفیر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۲ – ۵۰۲.