علل اصلی تعامل معصومان با حاکمان وقت چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
علل اصلی تعامل معصومان با حاکمان وقت چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ سیره سیاسی معصومان
مدخل اصلی؟
تعداد پاسخ۱ پاسخ

علل اصلی تعامل معصومان با حاکمان وقت چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث سیره سیاسی معصومان است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره سیاسی معصومان مراجعه شود.

پاسخ نخست

علی اکبر ذاکری

حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ذاکری در کتاب «سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

  • «نخست: حفظ اسلام: این نوع همکاری در زمانی که تهدیدی متوجه اصل اسلام و مسلمانان بود، اتفاق می‌افتاد. معصومان برای حفظ اسلام از همکاری با دستگاه خلافت امتناع نمی‌کردند و در مواردی خاص نوعی تعامل با خلفا داشتند. نمونه‌های متعددی از تعامل امیرالمؤمنین علی (ع) گزارش شده است. حضرت در مورد همراهی خود با دستگاه خلافت پس از رسول خدا (ص) می‌فرماید: و مرا به وحشت نینداخت جز هجوم مردم از هر سو به سوی ابو‌بکر تا با او بیعت کنند. من مدتی از بیعت‌کردن دست باز داشتم (چرا) که بر این باور بودم که خود در جمع مردم از هر کس دیگر که به جانشینی رسول الله (ص) برگزیده می‌شود، سزاوارترم. در آن حال درنگ کردم تا زمانی که خدا می‌خواست، تا اینکه دیدم برخی مردم از دین اسلام باز می‌گردند و به نابودی دین خدا و آیین محمد (ص) و ابراهیم (ع) دعوت می‌کنند؛ پس ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، در دین رخنه و نابودی ببینم و (اگر چنین شود) مصیبت آن بر من بزرگ‌تر خواهد بود از محروم‌شدن از حکومت بر شما که متاعی چندروزه و زوال‌پذیر است و چنان زایل می‌شود که سراب بیابان و چنان پراکنده می‌شود که ابرهای آسمان. در این هنگام نزد ابو‌بکر رفتم و با او بیعت کردم و در کشمکش این حوادث، دامن عزم بر کمر زدم تا باطل نابود گشت و سخن خدا بر فراز هر سخن قرار گرفت؛ هرچند کافرانش ناخوش می‌داشتند[۱].

این سخن در نهج البلاغه هم در بخش نامه‌ها نقل شده[۲] و در کشف المحجه به نقل از رسائل کلینی آمده است[۳]. حضرت بیان می‌کند که برای حفظ اسلام با دستگاه خلافت همکاری کرده است. اشاره حضرت به جریان ردّه است که عده‌ای از تازه‌مسلمانان از اسلام برمی‌گشتند[۴]؛ از جمله آنان اشعث بن قیس بود که حضرت علی (ع) به اسارت وی در اسلام اشاره می‌کند[۵]. گروهی هم با ادعای نبوت در صدد ازبین‌بردن اسلام بودند؛ مانند مسیلمه کذاب، سجاح و طلیحة بن خویلد[۶].

  • دوم: مصلحت جامعه و حفظ وحدت مردم: از خطبه‌ای از خطبه‌های امیرالمؤمنین (ع) استفاده می‌شود که برای مصلحت جامعه و حفظ وحدت مردم، در مواردی از بیان اشکال به دستگاه خلافت خودداری می‌کردند و حتی در دوران حکومت خود، حضرت برای تأمین همین هدف، برخی از انحرافات از سیره نبوی را اصلاح نکردند؛ زیرا جامعه دچار التهاب و مردم گرفتار تشتت و افتراق می‌شدند. ایشان می‌فرماید: "حکمرانان پیش از من کارهایی انجام دادند که در آنها با رسول خدا (ص) مخالفت کردند و به‌عمد راه خلاف پیمودند، پیمانش را شکستند، سنت و روشش را تغییر دادند. اگر من بخواهم مردم را به ترک آنها وادارم و به جای اصلی آنها بازگردانم و به همان ترتیب که در زمان رسول خدا (ص) بود مقرر دارم، لشکرم از اطراف من پراکنده می‌شوند تا جایی که تنها می‌مانم یا اندکی از شیعیان من به جای می‌مانند که برتری مرا شناخته‌اند و وجوب اطاعت و امامت مرا از روی کتاب خدای عزّوجل و سنت رسول خدا (ص) دانسته‌اند"[۷].

امام علی (ع) پس از این سخنان بیش از سی مورد از مخالفت‌های خلفای گذشته با سنت پیامبر (ص) را برمی‌شمرد که ایشان نتوانسته آنها را اصلاح کند. در موردی هم که خواسته اصلاح کند، با مخالفت مردم روبرو شده است. در روایتی دیگر، سخن از اصلاح نماز تراویح و به‌جماعت‌نخواندن آن مطرح است که با مخالفت مردم روبرو می‌شود و به همین جهت فرمود: بگذارید آن‌گونه که می‌خواهند نماز بخوانند[۸]؛ بنابراین اعتراض‌نکردن به این امور در دوران خلفا و اصلاح‌نکردن آنها در زمان خلافت خود، برای حفظ مصلحت جامعه اسلامی و جلوگیری از بروز اختلاف و نزاع بین مسلمانان بوده است.

  1. اجرای حد شرب خمر بر قدامة بن مظعون: قدامة بن مظعون از مجاهدان بدر و برادرزن عمر خلیفه دوم و درنتیجه دایی عبدالله بن عمر و حفصه بود[۱۲]. خلیفه او را به امارت بحرین گماشته بود[۱۳]. دو مرد شهادت دادند که قدامه شراب خورده است. در منابع عامه ذکر شده که جارود بن معلی[۱۴] از بحرین به مدینه آمد و گواهی داد که وی مشروب خورده است. عمر شاهد دیگری خواست. جارود ابو‌هریره را که در بحرین بود، معرفی کرد[۱۵]. او به مدینه آمد و ادعای جارود را تأیید کرد. جارود بر اجرای حد اصرار داشت، ولی عمر با آن مخالف بود. ابو‌هریره گفت: از زنش دختر ولید بپرسید. عمر از وی پرسید. او نیز شراب‌خواری قدامه را تأیید کرد[۱۶]. به نقلی جارود عبدی بر شراب‌خواری وی و علقمة بن عبدالله تمیمی بر قی‌کردن شراب توسط وی گواهی داد[۱۷]. علقمه خَصی بود[۱۸]. برابر نقل کتب شیعه، نام وی عمرو تمیمی و اخته (خصی) بود و معلی بن جارود دو گواه بر کار زشت وی، بودند[۱۹]؛ یکی شهادت داد که او را دیده که شراب خورده و دیگری گفت دیده که شراب قی کرده است. عمر از یاران پیامبر (ع) به جهت شرایط یکی از شاهدها و اختلاف در شیوه شهادت مشورت خواست و به علی (ع) گفت: ای ابوالحسن، تو کسی هستی که رسول خدا (ص) درباره‌ات فرموده تو اعلم این امت و داورترین آنان به حق هستی. این دو در شهادتشان اختلاف دارند[۲۰]. حضرت فرمود: "اختلافی در گواهی آن دو نیست. قی‌کردن در صورتی میسر است که اول شراب خورده باشد. (عمر) پرسید آیا گواهی مرد خصی رواست؟ (حضرت) فرمود: بی‌ریش‌بودن مانند نقص دیگر اعضاست (و خصی‌بودن ضرری به صحت شهادت نمی‌زند)"[۲۱]؛ درنتیجه جرم قدامة بن مظعون اثبات شد. عمر تصمیم داشت بر وی حد جاری کند؛ ولی قدامه این آیه را قرائت کرد: ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۲۲]. قدامه با استدلال به این آیه، خود را از حد تبرئه می‌دانست. عمر نیز از اجرای حد بر وی دست برداشت. علی (ع) وقتی متوجه آن شد فرمود: قدامه و هر کس مرتکب محرمات الهی شوند، مشمول این آیه نیستند. بگو از سخنش توبه کند و اگر توبه نکرد، کشته می‌شود. او توبه کرد و فقط حد بر او جاری می‌شد. عمر پرسید: حد وی چقدر است؟ حضرت علی (ع) فرمود: وقتی شخص شراب می‌خورد، هذیان می‌گوید و حد وی حد مفتری است که هشتاد ضربه شلاق است و این حد بر قدامه اجرا شد[۲۳]. وی پس از خوردن ۶۵ ضربه بی‌هوش شد و عمر اعلام کرد اگر بمیرد، بقیه حد را بر قبرش جاری می‌کند[۲۴]. به تعبیر ابن‌قدامه حنبلی، او اعتقاد به حلیت خمر داشت؛ ولی عمر او را از این جهت مجازات نکرد[۲۵] که گفته شد وی توبه کرده است. در خبری آمده قدامه مدعی شد که حکم حرمت شراب را نمی‌دانسته است؛ او را در مدینه گرداندند و مشخص شد که از حکم آن آگاه بوده است؛ به این جهت علی (ع) دستور داد توبه کند که منکر حکم خدا شده بود[۲۶]. قدامه اولین بدری است که حد شراب‌خواری بر وی جاری شده است[۲۷]. البته گفته شده در زمان رسول خدا (ص) بر نعیمان بدری نیز حد شرب خمر جاری شده است[۲۸]. این خبر اهتمام امیر مؤمنان (ع) را بر اجرای حد شرعی بر افراد نشان می‌دهد؛ گرچه فرد متخلف کارگزار و از اقوام خلیفه بوده باشد. این‌گونه اعمال حضرت، همکاری و تعامل با حکومت در اجرای حدود الهی بوده است.
  2. اجرای حد بر ولید بن عقبه: ولید بن عقبه، حاکم کوفه و برادر مادری عثمان[۲۹]، شراب خورده بود و نماز صبح را در حال مستی چهار رکعت خواند و گفت: اگر می‌خواهید دو رکعت دیگر هم بخوانم[۳۰]. به درخواست عثمان، امیرالمؤمنین علی (ع) حد شرعی را بر او جاری کرد. کلینی و شیخ طوسی خبری دراین‌باره نقل کرده‌اند. زراره گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که می‌فرمود: وقتی بر ولید بن عقبه بر آشامیدن شراب گواهی داده شد، عثمان، خلیفه وقت، به علی (ع) گفت: تو بین او و کسانی که بر شرب خمر او شهادت داده‌اند داوری کن؛ علی (ع) هم دستور داد با شلاقی که دارای دو سر بود، چهل ضربه به وی بزنند[۳۱]. برخی بر حضرت خرده گرفته‌اند که چرا چهل ضربه شلاق زده است؛ پاسخ داده شده که این نظر خلیفه بوده که حد شرب خمر چهل ضربه شلاق است. امام علی (ع) برای احتیاط شلاقی را انتخاب کرده که دارای دو سر باشد که هشتاد ضربه محسوب شود[۳۲]. مجری حد بر ولید به دستور حضرت، عبدالله بن جعفر بود[۳۳].
  3. اجرای حد بر عبیدالله بن عمر: از اخبار استفاده می‌شود که توسط علی (ع) بر عبیدالله بن عمر هم به جرم شراب‌خواری، حد جاری شده است[۳۴]. زراره گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که می‌فرمود: اجرای حد بر عبیدالله بن عمر برای خوردن شراب مسلّم شده بود. عمر دستور داد بر او حد جاری کنند. کسی نیامد و جرئت نکرد که حد را بر وی اجرا کند تا اینکه علی (ع) حرکت کرد و با طنابی که با آن مردان را می‌بندند و دو طرف داشت، او را چهل ضربه شلاق زد[۳۵]. این روایت که سندش موثق است، نشان می‌دهد که حضرت به جهت اهتمامی که به اجرای حدود الهی داشته، بر خلاف دو مورد قبلی، شخصاً حکم شرعی را درباره فرزند خلیفه اجرا کرده است. این خبر در منابع عامه این‌گونه آمده است که سائب بن یزید گوید: عمر بن خطاب را دیدم که بر جنازه‌ای نماز خواند؛ سپس رو به ما کرد و گفت: بوی شراب از عبیدالله بن عمر استشمام می‌کنم. از وی پرسیدم، گفت: نوعی مشروب خورده‌ام و من از مشروبی که خورده می‌پرسم، اگر مست‌کننده باشد، او را حد می‌زنم. سائب می‌افزاید: دیدم که بر او حد جاری می‌کند[۳۶]. در کتاب موطأ نام متهم ذکر نشده و در حدیث بعدی نقل می‌کند بنا بر پیشنهاد علی (ع)، عمر حد شرب خمر را که همان حد مفتری است، قرار داد که هشتاد ضربه شلاق است[۳۷].
  4. پاسخگویی به مسائل و مشکلات فقهی: مسائل فقهی از موضوعاتی است که در موارد فراوانی درباره آنها به معصومان مراجعه می‌شده و آنان به مسائل مطرح‌شده و مشکلات فقهی دستگاه خلافت پاسخ می‌دادند؛ چون این موضوع در ارتباط با شریعت و قوانین الهی بوده است. چند نمونه نقل می‌شود:
    1. اجرای حکم طبق نظر امام صادق (ع): علی بن جعفر گوید: برادرم موسی بن جعفر (ع) خبر داد: من نزد پدرم بودم وقتی که فرستاده حاکم مدینه، زیاد بن عبید الله حارثی آمد و گفت: امیر می‌گوید نزد من بیا. حضرت بهانه‌ای آورد. فرستاده فرماندار مدینه آمد و گفت: دستور داده‌ام که درِ مقصوره را باز کنند تا زودتر برسی. پدرم حرکت کرد و بر من تکیه داد و بر والی وارد شد، درحالی‌که تمام فقهای مدینه پیش او بودند و در برابر او نامه‌ای بود که علیه مردی از وادی‌القری گواهی داده بودند که پیامبر (ع) را نام برده و به ایشان توهین و سبّ نموده است. حاکم گفت: ای ابو‌عبدالله، در نامه بنگر تا آنچه را گفته‌اند‌، ببینی. حضرت به آن جمع نگریست و فرمود: شما چه حکم دادید؟ گفتند: گفتیم که این مرد ادب می‌شود و کتک می‌خورد و شکنجه می‌شود و زندانی می‌گردد. حضرت پرسید: اگر این برخورد را با یکی از یاران پیامبر کرده بود، چه حکم می‌کردید؟ گفتند: حکمش همین بود. حضرت فرمود: آیا بین پیامبر (ص) و یکی از یارانش تفاوتی نیست؟ والی گفت: ای ابو‌عبدالله، اینها را رها کن، اگر قرار بود برابر فتوای آنان حکم کنیم، نزد تو نمی‌فرستادیم. حضرت فرمود: پدرم به من خبر داد که رسول خدا (ص) فرمود: "مردم درباره من مساوی هستند. هر کس بشنود که کسی مرا یاد می‌کند، لازم است بر او که کسی را که مرا دشنام می‌دهد بکشد و به حاکم خبر داده نمی‌شود (نیازی نیست به حاکم بگوید) و وقتی به حاکم رسید، لازم است کسی را که به من بی‌حرمتی کرده است، بکشد"[۳۸]. زیاد بن عبیدالله حارثی گفت: این مرد را ببرید و برابر حکم ابو‌عبدالله بکشید[۳۹].
    2. قتل مرد اهانت‌کننده به پیامبر (ص): به نظر می‌رسد دستگاه خلافت اموی در سال‌های پایانی عمر خود در شهر مدینه گاهی به امامان معصوم توجه داشته و نظر آنان را در مسائل مشکل می‌پرسیده است. در کتب اربعه موردی نقل شده است که مربوط به دوران حکومتِ عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز بر مدینه است. وی در ذی‌قعده سال ۱۲۶ حاکم مدینه شد و در سال ۱۲۷ و سال ۱۲۸ امیرالحاج بود و در سال ۱۲۹ برکنار گشت[۴۰]. وی زمانی که حاکم مدینه بود، پرسشی از امام صادق (ع) درباره حکم شرعی مسئله‌ای داشت. مطر بن ارقم گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود: عبدالعزیز بن عمر والی، فردی را به جانب من فرستاد، درحالی‌که پیش او دو مرد بودند که یکی صورت دیگری را زخمی کرده بود و گفت: ای ابو‌عبدالله، درباره این دو مرد چه می‌گویی؟ گفتم: چه گفته‌اند‌؟ گفت: یکی از اینان می‌گوید برای رسول (ص) فضلی بر بنی‌امیه در حسب نیست و دیگری می‌گوید رسول خدا (ص) همیشه بر همه افراد برتری دارد. این شخص که طرفدار پیامبر (ص) است، به صورت دیگری این‌گونه که می‌بینی، آسیب زده است. نظرت چیست؟ آیا بر او چیزی هست؟ حضرت فرمود: من تصور می‌کنم از اطرافیانت پرسیده‌ای (و جواب روشنی نداده‌اند). گفت: تو را سوگند می‌دهم که پاسخ دهی. گفتم: سزاوار است کسی که خیال می‌کند شخصی با رسول خدا (ص) در فضیلت مساوی است، کشته شود و حیا نشود. حاکم گفت: مگر حسب یکی نیست؟ گفتم: حسب مانند نسب نیست و نسب این دو یکی نیست مگر در آدم. رسول خدا (ص) هیچ‌گاه به شرک و ستم آلوده نشده است. والی مدینه دستور داد او را بکشند[۴۱]. معنای سخن حضرت این است که چنین فردی درواقع منکر رسالت رسول خداست و او را پیامبر نمی‌داند که با دیگران یکسان می‌شمرد. سخن حضرت نیز این مطلب را می‌رساند که "در همه حال پیامبر (ص) بر دیگران برتری دارد".
    3. پرسش منصور از امام صادق (ع): حبیب خثعمی گوید: ابو‌جعفر منصور، دومین خلیفه عباسی، نامه‌ای به حاکم مدینه نوشت که چگونه پنج در زکاتِ دویست درهم، وزن هفت گردیده است، درحالی‌که در زمان پیامبر (ص) چنین چیزی نبوده است و به او دستور داد این پرسش را از عبدالله بن حسن و جعفر بن محمد نیز بپرسد. حاکم مدینه از مردم و علمای مدینه پرسید، گفتند: از گذشته این‌گونه بوده است؛ عبدالله بن حسن هم مانند اهل مدینه پاسخ داد. از امام صادق (ع) پرسید: نظر شما چیست ای ابو‌عبدالله؟ فرمود: پیامبر (ص) در هر چهل اوقیه یک اوقیه زکات قرار داد. اگر حساب کنی، بر وزن هفت می‌باشد، درحالی‌که وزن شش بوده درهم‌ها پنج دانق بوده است. حبیب گوید: ما حساب کردیم، همان‌گونه بود که حضرت فرموده بود. عبدالله بن حسن که پاسخ درستی به پرسش نداده بود از امام صادق (ع) پرسید: از کجا این جواب را دادی؟ فرمود: در کتاب مادرم فاطمه خواندم. عبدالله برگشت. محمد بن خالد شخصی را نزد امام صادق (ع) فرستاد که کتاب فاطمه (س) را برای من بفرست. حضرت فرمود: من گفتم که در کتاب فاطمه (ع) خوانده‌ام و نگفتم که آن کتاب پیش من است. حبیب گوید: حاکم مدینه محمد بن خالد می‌گفت: در هیچ زمانی مانند این پاسخ را ندیدم[۴۲]. فیض کاشانی در شرح حدیث توضیحاتی بیان کرده است؛ مرحوم شعرانی نیز در حاشیۀ وافی توضیحات بیشتری داده و چنین نتیجه گرفته است. از مجموع آنچه گفتیم، استفاده می‌شود که منظور از این که درهم‌ها وزن هفت است؛ یعنی هفت عشر دینار است که هر بیست قیراط نزد مسلمانان بوده و ۲۲ درهم نزد دیگران بوده است و مقدار مثقال مشخص است و اختلاف در قیراط است که درهم یک‌چهاردهم قیراط است که همان هفت دهم مثقال است[۴۳]. یعنی ملاک میزان قیراط بوده است نه مقدار درهم و دینار که بعداً از جهت وزن تغییر یافته است.
    4. ساقط‌بودن حد سرقت از بچۀ غیرممیز: محمد بن خالد بن عبدالله قسری گوید: من فرماندار مدینه بودم؛ بچه‌ای را آوردند که دزدی کرده بود. از امام صادق (ع) حکم آن را پرسیدم. فرمود: از او بپرس وقتی دزدی کرده، می‌دانسته که کیفری دارد یا نه؛ اگر گفت آری، بپرس مجازات آن چیست. اگر نمی‌دانست که در دزدی باید دست سارق را قطع کرد، او را رها کن. از بچه پرسیدم: آیا می‌دانی که دزدی مجازات دارد؟ گفت: آری، گفتم مجازاتش چیست؟ گفت: کتک‌خوردن. او را رها کردم[۴۴].
    5. شیوه برگزاری نماز استسقاء: مُرَّه، غلام محمد بن خالد حاکم مدینه، گوید: مردم با فریاد از محمد بن خالد می‌خواستند نماز استسقاء بخواند. به من گفت: نزد امام صادق (ع) برو و از او بپرس نظر شما چیست؟ این مردم فریاد می‌زنند. پیام را به حضرت رساندم. فرمود: برای نماز استسقاء بیرون برود. گفتم: چه زمانی برود؟ فرمود: روز دوشنبه. گفتم: چگونه عمل کند؟ فرمود: منبر را بیرون بگذارد و مانند روز دو عید بیرون رود، درحالی‌که مؤذنان جلو او حرکت می‌کنند و در دست آنان چوبه‌دستی‌ای بزرگ‌تر از عصا باشد[۴۵]؛ سپس دو رکعت نماز با مردم بدون اذان و اقامه بخواند؛ آن‌گاه بالای منبر برود و عبایش را برعکس بر دوش بیندازد، سمت راست را بر چپ قرار دهد. آن‌گاه رو به قبله بایستد و صد مرتبه با صدای بلند تکبیر بگوید و به سمت راستش توجه کند؛ سپس صد مرتبه با صدای بلند «سُبْحَانَ اللَّهِ» بگوید و به سمت چپش توجه نماید و با صدای بلند صد مرتبه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید؛ آن‌گاه روبروی مردم باشد و صد مرتبه حمد خدا را بگوید، درحالی‌که دست‌هایش را بلند کرده و می‌خواند و مردم هم بعد از او می‌خوانند. در این صورت من امیدوارم که ناامید برنگردند. وی این‌گونه عمل کرد. وقتی به مدینه بازگشتیم، باران آمد و مردم گفتند: این از آموزش‌های جعفر است[۴۶]. در نقل یونس آمده هنوز برنگشته بودیم که به جهت (زیاد) آمدن باران، تلاش کردیم خود را حفظ کنیم[۴۷]. در نقل تهذیب که از حماد سراج گزارش شده است، حضرت دستور متفاوتی دارد که ممکن است در خبر قبلی بخشی از این دستور نیامده باشد. حضرت به او دستور می‌دهد که برای مردم سخنرانی کند و از آنان بخواهد آن روز و فردای آن را روزه بگیرند و روز سوم در حال روزه، برای نماز استسقاء بیرون بروند. او نیز به مردم دستور داد روزه بگیرند و روز سوم برای نماز رفت[۴۸].
    6. تعیین وقت نماز جمعه: محمد بن خالد قسری حاکم مدینه که نماز جمعه را برگزار می‌کرد، روزی از امام صادق (ع) پرسید: من می‌ترسم که نکند نماز جمعه را قبل از زوال ظهر بخوانم؛ حضرت فرمودند: تعیین وقت با مؤذنان است و آنان وقت را می‌شناسند[۴۹].
    7. پرسش مکتوب هشام، خلیفه اموی، از امام باقر (ع): معصومان مرجع مسائل فقهی نوپیدا بودند و هرگاه خلفا در مسئله‌ای دچار مشکل می‌شدند، از آنان می‌پرسیدند. عبدالله بن محمد جعفی گوید: نزد امام باقر (ع) بودم که نامه‌ای از هشام بن عبدالملک به حضرت رسید درباره مردی که قبر زنی را نبش کرده و پس از کندن جامه‌هایش با او نزدیکی کرده است. نوشته بود که مردم اینجا درباره حکم وی اختلاف دارند؛ عده‌ای می‌گویند او را بکشید؛ گروهی می‌گویند او را آتش بزنید. امام باقر (ع) در پاسخ نوشت: حرمت مرده مانند حرمت زنده است. حد او این است که برای نبش قبر و کندن جامه‌ها دستش قطع شود و به جهت زنا حد بر او جاری گردد. اگر محصن است سنگسار و اگر محصن نیست و زن ندارد، صد ضربه شلاق زده شود[۵۰].
    8. پرسش‌های مهدی عباسی از امام کاظم (ع): علی بن یقطین گوید: مهدی عباسی از ابوالحسن امام کاظم (ع) پرسید آیا شراب در کتاب خدا حرام شده است؟ مردم نهی از آن را می‌دانند، ولی تحریمش را نمی‌شناسند. حضرت فرمود: در کتاب خدا حرام شده است. پرسید: در کجای کتاب خدا حرام شده، ای ابوالحسن؟ حضرت پاسخ داد: در سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ[۵۱]. منظور از فاحشه آشکار، زنای علنی است و پرچم‌هایی که زنان فاحشه بر منازل خود در جاهلیت نصب می‌کردند. گناه باطنی ازدواج با زن پدرهاست؛ زیرا پسران وقتی که پدرشان می‌مرد و زنی داشت که مادرشان نبود، با او ازدواج می‌کردند. "اما منظور از اثم دقیقاً شراب است"[۵۲] و در جایی دیگر نیز فرمود: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا[۵۳]؛ پس "اثم" در قرآن شراب و قمار است و گناه آن دو بیشتر است، آن‌گونه که خداوند فرموده است. مهدی خطاب به علی بن یقطین گفت: به خدا سوگند این فتوای یک مرد هاشمی بود. من گفتم: به خدا سوگند ای امیرالمؤمنین راست گفتید؛ حمد و ستایش از آنِ خدایی است که دانش را از خاندان شما اهل‌بیت بیرون نبرد. به خدا سوگند مهدی صبر نکرد و بلافاصله گفت: راست گفتی ای رافضی[۵۴]. از این حدیث استفاده می‌شود که این گفتگو در جلسه و دیداری رسمی بوده است. ممکن است این دیدار در مدینه یا در بغداد رخ داده باشد؛ بنابراین در مواردی معصومان به دلیل مصالحی که مورد توجه آنان بوده، با خلفا دیدار داشتند و به پرسش‌های فقهی آنان پاسخ می‌دادند و نکات مورد نظر خود را نیز برایشان مطرح می‌کردند. این موضوع در دوره‌های مختلف و خلفای گوناگون متفاوت بوده است»[۵۵]

منبع‌شناسی جامع

پانویس

  1. «فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَ إِجْفَالُهُمْ إِلَيْهِ لِيُبَايِعُوهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي وَ رَأَيْتُ أَنِّي أَحَقُّ بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي النَّاسِ مِمَّنْ تَوَلَّى الْأَمْرَ بَعْدَهُ فَلَبِثْتُ بِذَاكَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةً مِنَ النَّاسِ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ اللَّهِ وَ مِلَّةِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ إِبْرَاهِيمَ (ع) فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً وَ هَدْماً يَكُونُ مُصِيبَتُهُ أَعْظَمَ عَلَيَّ مِنْ فَوَاتِ وَلَايَةِ أُمُورِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ ثُمَّ يَزُولُ مَا كَانَ مِنْهَا كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ وَ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ. فَمَشَيْتُ عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَبَايَعْتُهُ وَ نَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاغَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ كَانَتْ ﴿كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا * وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»؛ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۰۲؛ همان (ترجمه آیتی)، ص۱۱۰.
  2. نهج البلاغه، ص۳۸۹، ن۶۲.
  3. ابن‌طاووس، کشف المحجة لثمرة المهجه، ص۲۴۱.
  4. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۸۶؛ ابن‌أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۴۷.
  5. «وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ»؛ نهج البلاغة (صبحی صالح)، ص۶۱، خ‌۱۹.
  6. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۹۸.
  7. «قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) »؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۵۹؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۱، ص۸۵.
  8. «فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع): قُلْ لَهُمْ صَلُّوا»؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص۷۰؛ محمد بن حسین حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۴۶.
  9. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۲۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۰۴.
  10. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۲۴؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۰۶.
  11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۲۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۰۸.
  12. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۴۷۳؛ علی متقی هندی، کنزل العمال، ج۵، ص۵۰۷.
  13. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱۰، ص۲۵۸؛ ابن‌اثیر جزری (عزالدین)، اسد الغابه، ج۴، ص۹۵؛ ابن‌حجر، الإصابه، ج۵، ص۳۲۳؛ ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۱، ص۴۳۱، ذیل واژه دقع.
  14. محمد بن اسماعیل بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۳۶.
  15. عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۹، ص۲۴۱؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۶۰؛ ابن‌شبّه، تاریخ المدینه المنوره، ج۲، ص۳۶.
  16. علی متقی هندی، کنز العمال، ج۵، ص‌۴۹۹ و ۵۰۸؛ ابن‌عربی، أحکام القرآن، ج۲، ص۱۶۸.
  17. محمد بن حبیب بغدادی، المنمق فی أخبار قریش، ص۳۹۵؛ ابن‌حزم، المحلی، ج۱۱، ص۱۴۸.
  18. محمد بن حبیب بغدادی، المنمق فی أخبار قریش، ص۳۹۵؛ علی متقی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۴۸۰.
  19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۰۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۲.
  20. «يَا أَبَا الْحَسَنِ فَإِنَّكَ الَّذِي قَالَ فِيكَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْتَ أَعْلَمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ أَقْضَاهَا بِالْحَقِّ فَإِنَّ هَذَيْنِ قَدِ اخْتَلَفَا فِي شَهَادَتِهِمَا».
  21. «مَا اخْتَلَفَ فِي شَهَادَتِهِمَا وَ مَا قَاءَهَا حَتَّى شَرِبَهَا. فَقَالَ: هَلْ تَجُوزُ شَهَادَةُ الْخَصِيِّ؟ قَالَ: مَا ذَهَابُ لِحْيَتِهِ إِلَّا كَذَهَابِ بَعْضِ أَعْضَائِهِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۰۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲۸۰.
  22. «آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند» سوره مائده، آیه ۹۳.
  23. ابونضر محمد بن مسعود بن عیاشی سمرقندی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۴۲؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۰۲؛ سعید بن هبة الله قطب‌الدین راوندی، فقه القرآن، ج۲، ص۲۸۳.
  24. ابن‌شبّه، تاریخ المدینه المنوره، ج۲، ص۳۷.
  25. ابن‌قدامه، شرح الکبیر، ج۱۰، ص۷۶.
  26. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۱۵.
  27. عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۹، ص۲۴۰؛ ابن‌حزم، المحلی، ج۱۱، ص۱۳۷.
  28. محمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج، ج۴، ص۱۹۳.
  29. ابن‌أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۰.
  30. شیخ طوسی، الأمالی، ص۱۷۶؛ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۱۰، ص۱۳۷؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۵۴.
  31. «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ: إِنَّ الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ حِينَ شُهِدَ عَلَيْهِ بِشُرْبِ الْخَمْرِ. قَالَ عُثْمَانُ لِعَلِيٍّ (ع): اقْضِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُ شَرِبَ الْخَمْرَ! فَأَمَرَ عَلِيٌّ (ع) فَجُلِدَ بِسَوْطٍ لَهُ شُعْبَتَانِ أَرْبَعِينَ جَلْدَةً»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۱۵؛ احمد بن محمد اشعری، النوادر، ص۱۷۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۹۰.
  32. شیخ مفید، الفصول المختاره، ص۲۲۵؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب (ع)، ج۱، ص۲۷۵.
  33. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۵۶.
  34. شیخ مفید، الإختصاص، ص۱۵۹.
  35. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۱۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۹۰.
  36. عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۹، ص۲۲۸؛ ابن‌حبان، الثقات، ج۲، ص۲۰۳؛ ابن‌شبّه، تاریخ المدینه المنوره، ج۲، ص۳۶؛ ابن‌عبدالبر، الاستذکار، ج۸، ص۵. البته در نسخه اخبار المدینه "عبدالله بن عمر" ذکر شده که درست به نظر نمی‌رسد.
  37. مالک بن أنس، الموطأ مالک، ج۲، ص۸۴۲.
  38. «النَّاسُ فِيَّ أُسْوَةٌ سَوَاءٌ: مَنْ سَمِعَ أَحَداً يَذْكُرُنِي فَالْوَاجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَقْتُلَ مَنْ شَتَمَنِي وَ لَا يُرْفَعَ إِلَى السُّلْطَانِ وَ الْوَاجِبُ عَلَى السُّلْطَانِ إِذَا رُفِعَ إِلَيْهِ أَنْ يَقْتُلَ مَنْ نَالَ مِنِّي».
  39. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۶۶؛ علی بن جعفر عریضی، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۲۹۰؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۸۴.
  40. ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۶، ص۳۲۸-۳۲۹.
  41. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۶۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۸۵.
  42. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۰۷.
  43. ر.ک: محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۰، ص۲۲۶.
  44. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۳۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۱۲۰.
  45. عنزه چوبه‌دستی بوده بزرگ‌تر از عصا و کوچک‌تر از نیزه که در یک طرف آن آهن و برآمدگی بوده است و پیامبر (ص) در هنگام نماز آن را جلوی خود قرار می‌داده تا از حرکت افراد جلوگیری نماید (ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایه، ج۳، ص۳۰۸؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۲۷).
  46. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۴۶۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص۱۴۹.
  47. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۴۶۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص۱۴۹.
  48. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص۱۴۸.
  49. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص‌۲۴۴ و ۲۸۴.
  50. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۲۸؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۷۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۶۲ و ص۱۱۶؛ همو، الإستبصار، ج۴، ص۲۲۵ و ۲۴۶.
  51. «بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاری‌های آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است» سوره اعراف، آیه ۳۳.
  52. «وَ أَمَّا الْإِثْمُ فَإِنَّهَا الْخَمْرَةُ بِعَيْنِهَا».
  53. «از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگ‌تر است» سوره بقره، آیه ۲۱۹.
  54. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۰۶؛ ابونضر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۷.
  55. ذاکری، علی اکبر، سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۴۱-۱۶۱.