مقام عصمت به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
مقام عصمت به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم
مدخل اصلیمقام معصوم

مقام عصمت به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های مقام معصوم، عصمت و مقام عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید احمد خاتمی

آیت الله سید احمد خاتمی در کتاب «در آستان امامان معصوم» در این‌باره گفته‌ است:

«عصمت امامان(ع) از اعتقادات مسلّم پیروان مکتب اهل بیت(ع) است. در گذشته به تفصیل، در این زمینه سخن گفتیم. اینجا به‌طور خلاصه می‌گوییم که امامان معصوم(ع) همانند پیامبران، معصوم‌اند. در سخنی از امام سجاد(ع) می‌خوانیم: "امامان از ما -دوازده امام- همگی معصوم‌اند"[۱] زیربنای "عصمت"، عنایت ذات مقدّس ربوبی است که این انوار الهی به اوج قلّه باور می‌رسند؛ باوری که زشتی گناه را می‌بینند، آیا آدم عاقلی حاضر می‌شود خاکروبه و کثافات را از زباله‌دان برداشته و بخورد؟! هیچ آدم باشعوری پیدا می‌کنید که دست خود را در آتش سوزان کرده و قطعات آتش را با دست خود بردارد و در میان دهان بگذارد؟! بی‌تردید نه، چرا؟! بنابراین، تمام عقلا در برابر این‌گونه کارها یک نوع "مصونیّت"، یا به تعبیر دیگر، "عصمت" دارند، البتّه اینها در حوزه‌ای محدود است، پیامبران و امامان، در برابر تمام گناهان چنین حالتی دارند، آنان به چشم، زشتی گناه را دیده و لمس می‌کنند، به این ترتیب، عوامل گناه در وجود معصومین(ع) محکوم به شکست است. بی‌اطّلاعی و جهل نسبت به مفاسد کارهای بی‌ارزش، لذّات و منافع آنی در نظر انسان، عدم توجّه به عواقب شوم اعمال زشت و عدم تسلّط بر نفس و محکوم بودن قدرت عقل در برابر نیروی شهوات، اینها عوامل گناه هستند، این عوامل در وجود آنان راهی ندارد. در آیات قرآن کریم و سخنان پیشوایان این معنا به تفصیل نقل شده است، به‌عنوان نمونه، یک آیه و یک روایت محضرتان تقدیم می‌داریم.

در جریان عشق آتشین زلیخا نسبت به حضرت یوسف(ع) و خلوتگاه عجیبی که برای انحراف فکر حضرت یوسف(ع) فراهم ساخته بود، قرآن می‌گوید: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۲] "برهان" در لغت و در بسیاری از آیات قرآن به معنای "علم و دانش، یا چیزی که به علم و دانش بازگشت می‌کند" آمده است. در حقیقت علم خداداد یوسف بود که او را از این عمل بازداشت؛ بنابراین، سرچشمه "عصمت" در این آیه، همان "برهان پروردگار" است.

محمد بن ابی عمیر می‌گوید: "عالی‌ترین سخنی که در طول دوره همنشینی‌ام با هشام بن حکم از وی شنیدم این بود که روزی از او پرسیدم: آیا امام، معصوم است؟ هشام جواب داد: آری. گفتم: عصمت چیست و چگونه امامان معصوم‌اند؟ گفت: برای اینکه سرچشمه گناهان چند چیز است: حرص، حسد، شهوت و غضب و هیچ‌یک از این عوامل در وجود امام راه ندارد؛ چرا حریص باشد؟ با اینکه بر همه چیز قدرت دارد حتّی بیت المال مسلمین در اختیار اوست، چگونه ممکن است حسود باشد، در حالی که حسد از آن کسی است که بالاتر از خود را ببیند، از مقام امام چه مقامی بالاتر، ممکن نیست امام در امور دنیا خشم کند؛ زیرا خداوند کاری به دست او سپرده که با چنان غضبی، هرگز سازگار نیست و آن اجرای حدود الهی است و اگر غضب مربوط به امور آخرت و جزا باشد که عیب نیست و بسیار خوب است، چطور ممکن است امام در چنگال شهوت و هوس‌ها اسیر گردد با اینکه او به خوبی می‌داند لذّات این جهان زودگذر است، در برابر آنچه خداوند در سرای دیگر برای کسانی که از شهوات و هوس‌هاچشم بپوشند، معیّن فرموده، قابل مقایسه نیست"[۳].[۴]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛
حجت الاسلام و المسلمین سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌ در کتاب «جامعه در حرم» در این‌باره گفته‌ است:

««المَعصُومُونَ» پیشوایانی که مصون و معصوم از همۀ لغزش‌ها می‌باشند. خوب است در کنار این صفت قدری بیشتر توقّف کنیم و توضیح بیشتری بیاوریم؛ چون مسألۀ عصمت از مسایل بسیار مهمّی است که از دیر زمان مطرح و مورد عنایت بوده، و یکی از مشخّصات اعتقادی مکتب تشیّع و آیین حقّۀ امامیه، همین اعتقاد به عصمت است. عصمت چیست؟ مادّۀ عصم در لغت به معنای منع و امساک (باز داری و نگه‌داری) و عصمت، ملکه و حالت ثابتۀ اجتناب از معاصی یا خطاهاست.[۵] فیّومی گوید: عَصمة الله من المکروه: حفظه و وقاه. خدا او را از مکروه و ناخوش آیند عصمت بخشید، یعنی او را حفظ نمود و نگه داشت. و عصمت اسم مصدر است.[۶] خوب است در توضیح عصمت آنچه مرحوم خواجه نصرالدین طوسی و علّامه حلّی، دو استوانۀ کلام و اعتقاد و مکتب شیعه آورده‌اند، بیاوریم. مرحوم خواجه گوید: المسأله الثانیه فی ان الامام یجب ان یکون معصوما. قال: و امتناع التسلسل یوجب عصمته، و لانه حافظ للشرع، و لوجوب الانکار علیه لو اقدم علی المعصیه فیضاد امر الطاعه، و یفوت الغرض من نصبه، و لا نحطاط درجته عن اقل العوام مرحوم علّامه در شرح این کلام گوید: امامیّه و اسماعیلیّه معتقد به وجوب عصمت امام هستند، ولی سایر فرقه‌ها با این اعتقاد مخالفند. برای این اعتقاد (در عبارت خواجه) پنج دلیل آمده است:

  1. اگر امام معصوم نباشد تسلسل (رشته‌ بی‌انتها) پیش می‌آید و چون تسلسلباطل است عدم عصمت هم باطل. بیان مطلب این که مقتضی وجوب نصب امام احتمال خطای رعیّت است. اگر این مقتضی در حقّ امام راه یابد امام آخری باید باشد معصوم و محفوظ از خطا، تا او را از خطا نگه دارد. و اگر آن امام معصوم و معصون نبود باز نیاز به امام آخری است، و هکذا تسلسل پیش می‌آید تا این که امر به امام معصومی منتهی شود که امام در واقع فقط او خواهد بود.
  2. دلیل دوم این است که امام حافظ شرع است پس باید معصوم باشد. دلیل مقدّمه اوّل (حافظ شرع بودن امام) این است که حافظ شریعت، قرآن نیست؛ زیرا احاطۀ به تمام احکام به نحو تفصیل ندارد. و همچنین سنّت هم به همین دلیل حافظ نمی‌باشد. و اجماع هم همین طور است؛ زیرا در هر فرد فرد آنان اگر امام معصومی در جمعشان نباشد احتمال خطا می‌رود، پس مجموع آنان هم همین حکم را دارند.
  3. سومین دلیل این است که اگر از امام خطایی سربزند (روی این فرض که معصوم نیست) باید در مقام انکار او برآمد، و این امر با آیۀ ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ[۷] تضادّ دارد و نمی‌سازد.
  4. دلیل چهارم این است که اگر از امام گناهی صادر شود نقض غرض از نصب او حاصل می‌شود. بیان مطلب این که مقصود از نصب او به عنوان امامت انقیاد امّت از او و فرمان‌پذیری اوامر اوست. و اگر معصیتی از او سرزد امتثال و پیروزی از او لازم نیست و این امر با نصب او منافات دارد.
  5. و آخرین دلیل این که اگر معصیتی از او واقع شد لازمه‌اش این است که او از همۀ عوامّ رعیّت درجه‌اش پایین‌تر باشد؛ زیرا عقل او محکم‌تر و معرفتش به حقّ متعال و ثواب و عقاب او از همه بیشتر و با توجّه به این جهات اگر گناه کرد رتبه و مقامش از همه پایین‌تر خواهد بود که این هم باطل است[۸].

فاضل مقداد دلیل آخری اضافه نموده، گوید: کسی که معصوم نیست ظالم است (از این جهت که معصیت در هر مرتبه و درجه‌اش ظلم است ولو ظلم به نفس) و ظالم صلاحیت امامت ندارد، پس غیر معصوم صلاحیت برای امامت ندارد. بیان مطلب این که ظالم کسی است که هر چیزی را به جای خودش نمی‌گذارد و غیر معصوم این چنین است و آیۀ ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۹] می‌گوید عهد خدا که امامت است به ظالم نمی‌رسد، پس امامت به غیر معصوم که مصداق ظالم است، نخواهد رسید.[۱۰] مرحوم خواجه صریحاً می‌گوید: عصمت هیچ منافاتی با قدرت ندارد. علّامه حلّی در شرحش گوید: معصوم قادر بر انجام معصیت است، و الّا اگر قدرت بر معصیت نداشت استحقاق مدح و ثواب بر ترک گناه ندارد و در حق او عقاب و ثواب منتفی می‌گردد و خارج از محدودۀ تکلیف قرار می‌گیرد و همۀ این امور به اجماع و نقل، باطل است.[۱۱] هم‌چنین مرحوم علّامه در متن اعتقادی دیگرش گوید: عصمت لطفی است که خداوند در حقّ مکلّفی نموده به طوری که داعی و خواننده و محرّک وادار کننده‌ای بر ترک طاعت و ارتکاب معصیت ندارد، در حالی که بر هر دو قادر و توانا می‌باشد[۱۲].

راغب اصفهانی گفته است: عصمت فیضی است الهی که در سایۀ آن، انسان نیروی تحرّی خیر و تجنّب شر (جستجو و تحصیل خوبی‌ها و اجتناب و دوری از بدی‌ها) برایش پیدا شده، تا آنجا که به صورت مانعی برای او در آید، هر چند محسوس نیست.[۱۳] در هر حال اسمش را هر چه بگذاریم و به هر عبارتی آن را تعریف کنیم لطف و عنایتی است، فیض و مرحمتی است که خداوند نسبت به بعضی از بندگانش نموده که در سایۀ آن لطف و عنایت، گویا صاحبش مانعی از انجام معصیت و ترک طاعت دارد. گناه نمی‌کند و آن قدر دور از گناه و نافرانی است که خیال می‌کنیم نمی‌تواند معصیت کند، در حالی که می‌تواند ولی نمی‌کند، فاصله و بی‌زاری و عدم توجّه او به گناه در آن حد است که گویا از عهده‌اش بر نیم‌آید. البتّه این فیض و عنایت حقّ متعال به بعضی از بندگان بی‌اساس و بی‌حساب نیست، بلکه موجبات ان لطف و مرحمت را خودشان فراهم آورده‌اند ولو در عوالم گذشته. در هر حال چون در امامت عصمت شرط است براساس ادلّه‌ای که نقل کردیم، و آن هم امری است باطنی، دلیل انحصاری اثبات آن (تعیین امام) نصّ و تصریح و إخبار خداوند متعال به وسیلۀ پیامبرش، حضرت ختمی مرتبت می‌باشد که به ما معرّفی کند و بگوید: این آقا معصوم است و صاحب ملکه و هیئت ثابته و راسخۀ عصمت می‌باشد و ما از تصریح حق متعال پی به عصمت او ببریم؛ لذا مرحوم خواجه گفته است: "وَ العصمة تقتضی النص" مرحوم علّامه در شرح این جمله گوید: امامیّه معتقد هستند که در تعیین امام، نصّ، لازم و واجب است، و عبّاسیان نصّ یا ارث را ملاک قرار داده، و زیدیان نصّ یا دعوت به نفس را معتبر دانسته‌اند، و بقیّه مسلمین نصّ یا اختیار اهل حلب و عقد را (انتخاب جمعی که باز و بسته نمودن گرۀ کارها به دست آنهاست) لحاظ نموده‌اند. دلیل امامیّه بر لزوم نصّ این است که چون در امامت عصمت را لازم دانستیم و عصمت امری است مخفی که از آن جز خدا کسی باخبر نیست؛ لذا باید نصب ان از طرف خدایی باشد که عالم به تحقّق شرط عصمت است.[۱۴] از مجموع آنچه آوردیم استفاده شد که عصمت ملکه‌ای است نفسانی، قدرتی درونی و نیرویی باطنی که دارندۀ آن با قدرت بر گناه، گناه نمی‌کند، و با توان ترک طاعت، ترک طاعت ندارد. ادلّة عقلیّه و فعلیّه بر اعتبار عصمت در پیامبر و امام، قائم و ثابت است و چون از این حالت نفسانی کسی آگاه است که عالم به غیب و شهود، و آگاه از اسرار و اعلان می‌باشد؛ لذا انتخاب پیغمبر و امام هم در انحصار حقّ متعال می‌باشد؛ زیرا غیر از او کسی به باطن‌های افراد و زوایای نیّات و افکار آنان آگاهی ندارد.

برای عصمت که از کمالات نفسانی است، مانند سایر کمالات، مراحل و مراتبی است که قدر متیقّن و کمترین مرتبت آن، داشتن ملکۀ ترک معصیت و انجام طاعت است. معصوم کسی است که در تمام مراحل زندگی از همۀ گناهان کبیره و صغیره منزّه و مصون بوده باشد. این حدّ عصمتی است که در همۀ انبیا و اوصیا تحقّق یافته است. ولی ظاهراً عصمتی که در خاندان رسالت(ع) محقّق است مرحلۀ بالاتر و مرتبۀ رفیع‌تری است، یعنی همان‌گونه که حضراتشان در تمامی کمالات سرآمد همۀ خلق، حتّی انبیا و اولیا بوده‌اند در کمال عصمت هم این چنین هستند.

حضرت صادق(ع) فرمود: عیسی مسیح به حواریّونش فرمود: موسی کلیم به شما امر کرد که زنا نکنید و من امر می‌کنم شما را که فکر زنا را هم در دل خود راه ندهید تا چه رسد به آنکه زنا کنید؛ زیرا کسی که حدیث زنا در در دل آورد مانند کسی است که در خانۀ مزیّن و پیرایه داری آتش افزوزد، که اگر آن آتش خانه را هم نسوزاند دودش زیور و تاق را تیره سازد.[۱۵] وقتی حواریّون حضرت عیسی مأمورند که حتّی فکر گناه و حدیث زنا را هم به دل راه ندهند شما به این دودمان چه گمان می‌برید؟ گناه که حسابش پاک، فکر گناه هم که منتفی، مطلب بالاتری است، حتّی خطور و خلجان نفسانی هم نیست»[۱۶].
۲. آقای حسینی؛
آقایسید مجتبی حسینی در کتاب «مقامات اولیاء» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ»

القای روح: زائر در حوزه «محال معرفة الله» قرار می‌گیرد، شهادت می‌دهد که ائمه(ع)، به رشد رسیده، هدایت شده و معصوم هستند.

ثبوت و اثبات عصمت: عصمت، به معنای معصوم بودن و مصون بودن از گناه، خطا و اشتباه است. ما معتقدیم که انبیا و ائمه عم معصوم هستند؛ یعنی از گناه و خطا عصمت دارند. به قول اهل فن، در این مسئله نکاتی در مقام ثبوت و نکاتی در مقام اثبات است. در مقام ثبوت لازم است بیان شود انبیا یا ائمه عم چگونه و چرا معصومند؟ (چرای ثبوتی، نه چرای اثباتی)[۱۷] یک دلیل عصمت ایشان، این است که پیشوای مردم هستند. در مقام اثبات، چنین نیست که خداوند کسی را که خطاکار است، پیشوا قرار دهد و از مردم بخواهد که از او تبعیت کنند. دلیل مهم دیگر در مقام اثبات این است که پیامبران و ائمه عم در اخذ دستورات و هدایت‌های آسمانی و انتقال آن به مردم در (گفتار و کردار) دارای دو مقامند: ۱. مقام تلقی، ۲. مقام ارائه. دلایل دسته اول که به طور خلاصه ذکر شد، ناظر به مقام ارائه است؛ یعنی اگر آنها در ارائه شریعت و صراط مستقیم، خطا کنند، مردم به خاطر تبعیت از آنها به خطا می‌افتند و این، نقض غرض است،؛ چراکه آنها موظف به هدایت مردم بوده‌اند. اما یکی از مهم‌ترین ادله ضرورت عصمت انبیا و ائمه عم، عصمت ایشان در مقام تلقی است؛ یعنی آنان باید گیرنده و دریافت‌کننده هدایت و رهنمود آسمانی باشند. در این شأن، ایشان مستقل از اینکه پیشوای مردم هستند، باید معصوم باشند. اساساً تحمل بار پیام الهی (محتوا، عمل و تبلیغ آن) شرایطی می‌طلبد. با گناه نمی‌توان این بار را تحمل و دریافت کرد. گناه مثل موریانه‌ای که یک ستون چوبی را می‌خورد و پوک می‌کند و آن را در تحمل بار ناتوان می‌سازد، انسان را از درون ضعیف می‌کند. انبیا و معصومین عم نه تنها نباید گناه کنند، بلکه باید برای تقویت خود بیش از مردم عادی اعمال عبادی داشته باشند. به‌طور مثال نماز شب که برای دیگران مستحب است، بر پیامبر اکرم صل واجب بود. از این جهت خداوند به پیامبر صل فرمود: ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلا ثَقِيلا[۱۸] برای آمادگی ایشان جهت تحمل چنین باری، خدا در آغاز سوره مزمل به ایشان دستور عبادت و نیایش‌های شبانه می‌دهد و صریحاً اشاره می‌فرماید: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِيلا[۱۹] بنابراین، به این جهت که اولیا بتوانند در مقام تلقی هم شأن خود را حفظ کنند، باید معصوم باشند. امام یا نبی نمی‌تواند گناهکار باشد،؛ چراکه ﴿...لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۰].

علل عصمت: عصمت چند علت دارد. یکی از علل و زمینه‌های عصمت، علم است. میخی در اختیار داشته باشد، حاضر نیست آن را در پریز برق فرو کند. کسی مانع انجام این کار نشده است، نیرویی غیبی او را از این کار باز نداشته است، جبری در کار نیست، بلکه علم او به عواقب این کار، عامل پرهیز او از این عمل می‌شود. ائمه عم هم می‌دانند گناه چه عواقب و ماهیتی دارد، پس گناه نمی‌کنند. هر عمل یک حقیقت اخروی و یک ظاهر دنیوی دارد. ماهیت عمل، در دنیا پنهان است و در قیامت بر ما مکشوف می‌شود. ائمه عم به ماهیت گناهان علم دارند، پس حتی گرایش و میل به انجام آن ندارند و حتی اگر مجبورشان هم کنند، سراغ گناه نمی‌روند؛[۲۱] یعنی در واقع علم به ماهیت گناه، سبب مصونیت ایشان از ارتکاب گناه شده است. روز قیامت برای اعمال خیر و شر، دو جزا به انسان می‌دهند. یکی پاداش یا عقاب و دیگری باطن خود عمل است. ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ[۲۲] آیه شریفه نمی‌فرماید جزای عمل را می‌بیند، بلکه می‌فرماید خود عمل را می‌بیند. هر کس در گروی آن چیزی است که خود به دست آورده است؛ ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ[۲۳] جزای انسان، همان چیزی است که آورده است. پس دلیل عصمت انبیا و ائمه عم، علم آنان به ماهیت واقعی عمل است. ایشان نماز می‌خوانند، چون واقعاً نماز را دوست دارند. روزه می‌گیرند، چون حقیقتاً ماهیت روزه را می‌دانند. ماهیت گناه را هم می‌دانند و مرتکب آن نمی‌شوند و خطا نمی‌کنند.

کانون محبت: مطلب مهم‌تری در عصمت انبیا و ائمه عم وجود دارد. گاهی اوقات انسان ماهیت بد عملی را می‌داند، ولی وسوسه می‌شود. به انجام عمل شر گرایش دارد، اما چون می‌داند مضر است، انجام نمی‌دهد. انبیا و ائمه عم حتی علاقه و گرایش به انجام گناه هم ندارند. کانون همه گرایش‌ها، در قلب است. وقتی خداوند خواست انبیا و ائمه عم را بفرستد، قلبشان را از محبت خود پر کرد. وقتی که قلب از محبت پر شود، انسان دگرگون می‌شود. خدا به موسی(ع) می‌فرماید: ﴿...وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي[۲۴] دلی که از محبت او پر شود، به سمت محبوب می‌رود. عصمت ائمه عم به این دلیل است که آنان از محبت خدا پرشده‌اند. قلب آنان ظرف مشیت خداست؛ لذا گناه یا ترک اولی نمی‌کنند. ﴿قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اَللَّهِ[۲۵] یکی دیگر از علت‌های عصمت انبیا عم، عنایت الهی است. در بحث عصمت معصومین عم، توجه نکردن به امداد الهی، مساوی نفهمیدن کل مطلب است. از دیگر عوامل عدم همگونی نگاه با شاکله وجودی ایشان، این است که شخصیت هرچه بالاتر و متعالی‌تر باشد، به‌طور طبیعی از پستی‌ها دور است. اینها مسائلی است که اگر به آن توجه بشود و کسی در خود پیاده کند، به همان میزان نسبت به گناه مصونیت و معصومیت پیدا می‌کند[۲۶].

استغفار معصوم: عبارت حسنات الابرار سيئات المقربين از سخنانی است که فقط ظاهرش زیباست، ولی بسیار بی‌محتواست چیزی که برای مقرب سیئه است، بالاخره سيئه است و ائمه عم سيئه ندارند. اما در قرآن در ارتباط با پیامبر اکرم صل آمده است: ﴿...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ[۲۷]ذنب با سيئه فرق می‌کند. سیئه، خودش نمره منفی خطاست. عمل خطایی که از انسان سر می‌زند، سیئه است. ذنب، دنباله و پیامد کارهاست. پیامد نامطلوب یک کار را ذنب می‌گویند. هنگامی که پیامبر صل برای فتح مکه از مدینه حرکت کردند، ممکن بود اسب یکی از آن سپاه ده هزار نفری که همراه ایشان بودند، از گوشه مزرعه‌ای رد شده باشد. اگر پیامبر صل می‌فرمودند: از مزرعه مردم عبور کنید، سیئه بود، ولی پیامبر صل فرمودند: برای فتح مکه می‌رویم، اما به هر حال پیامد دستور پیامبر صل این بوده است که گوشه‌ای از مزرعه کسی آسیب ببیند. به این ذنب می‌گویند؛ بنابراین خدا می‌فرماید: ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا[۲۸] جمله حسنات الابرار سيئات المقربين فقط یک عبارت عربی است و هیچ سندیت دیگری ندارد. سیئه، در هر لباسی سیئه است. این جمله، از آن سخنانی است که فقط برای چند دقیقه تاریخ مصرف دارد و بیشتر ارزش ندارد. استغفار اهل بیت عم گاهی برای ذنب بوده است. به عنوان مثال، کسی در حال گذر از جایی است، از طرفی می‌بیند کسی در حال غرق شدن است و از طرف دیگر پیرزنی را می‌بیند که به کمک احتیاج دارد. آن شخص اگر ناجی غریق باشد، غریق را نجات می‌دهد، اما کمکی که باید به پیرزن می‌کرد از او فوت شده است. به همین دلیل استغفار می‌کند و از خدا م‌خواهد که ترک این عمل را بر او ببخشد. در بعضی عبارات، یا تعبير "ترک اولی" در موارد دیگری آمده است. به هر حال آن را که شایسته‌تر است، باید انجام داد، اما در جایی، انسان بین چند کار می‌ماند و بالاخره یک کار انجام نمی‌شود. توبه و استغفار، برای عملی است که زمین مانده و انجام نشده است. استغفار یعنی جبران کردن و خلأ را پر کردن.

عفو یک معنا و استغفار معنای دیگری دارد. ﴿...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ[۲۹] یعنی طلب جبران پیامد بعضی کارها. قرآن در هیچ جا به سیئه‌ای از پیامبر صل اشاره ندارد. بعضی می‌گویند استغفار ائمه عم و توبه آنان، برای آموزش دیگران است. تمام ماجرا این نیست. وقتی امیرالمؤمنين(ع) در نیمه‌های شب در خلوت، از خوف خدا گریه می‌کردند، برای آموزش دیگران نبوده است، بلکه خداوند، زبان توبه و استغفار مذنبین را دوست دارد. در این زمینه روایات فراوانی داریم؛ لذا عرض می‌کند: «أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ وَ حَلاَوَةَ رَحْمَتِكَ»[۳۰] ائمه عم می‌خواهند از راه استغفار با خدا حرف بزنند، اما یکی از دلایل استغفار ایشان، استغفار از گناه مؤمنین است،؛ چراکه شیعه منسوب به اهل بیت عم است. در اشتقاق کبیر، شیعه از شعاع می‌آید. روایت هم هست که شیعیان، شعاع ما و از ما هستند. «شِيعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا، خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِينَتِنَا»[۳۱] لذا، ایشان برای گناهان ما استغفار می‌کنند،؛ چراکه به هر حال ما از ایشان هستیم. آبروی ائمه عم برایشان مهم است. به همین دلیل فرموده‌اند: «مَعَاشِرَ اَلشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً»[۳۲] در روایت آمده است آنجا که خدا فرمود: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ...[۳۳] به این معناست که بخشی از استغفار اهل بیت عم، مربوط به آن گناهانی است که شیعیان مرتکب می‌شوند. اگر کسی در انتهای یک اتاق، یک تکه پارچه خاکی را بتکاند، گرد و غبارش روی لباس دیگران هم می‌نشیند. دیگران کاری نکرده‌اند، ولی باید لباسشان را بتکانند. اگر در گوشه شهر کسی گناهی کند، گرد و غبار گناه روی همه می‌نشیند، اما مردم به خاطر کدورت و ثقلی که دارند، گرد و غبار را درک نمی‌کنند، ولی روح لطيف امام آن را حس می‌کند. ایشان نیمه‌شب در خانه خدا استغفار می‌کنند. طلب پاک شدن ایشان واقعی است، اما این کدورت را گناهان ما برای ایشان ایجاد کرده است. در زمان امیرالمؤمنین(ع) وقتی در گوشه‌ای از جامعه مسلمین خطایی صورت می‌گرفت، اميرالمؤمنین(ع) از شدت ناراحتی می‌فرمودند: اگر کسی به خاطر این خطا بمیرد، ملامتش نمی‌کنم»[۳۴].

پرسش‌های وابسته

  1. مقام احاطه به ما سوی الله به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام علم اکمل به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام مخزن علم الهی به چه معناست؟ (پرسش)
    3. مقام خزانه‌داری علم الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  2. مقام دریافت دین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام دریافت وحی به چه معناست؟ (پرسش)
  3. مقام هدایت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  4. مقام ابلاغ دین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام ابلاغ وحی به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام نشر دین به چه معناست؟ (پرسش)
    3. مقام تبلیغ دین به چه معناست؟ (پرسش)
    4. مقام تالی کتاب الله به چه معناست؟ (پرسش)
    5. مقام داعی الله به چه معناست؟ (پرسش)
  5. مقام تبیین دین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام تبیین وحی به چه معناست؟ (پرسش)
    2. وظیفه تلاوت کتاب به چه معناست؟ (پرسش)
    3. مقام تلاوت آیات به چه معناست؟ (پرسش)
    4. وظیفه تعلیم کتاب به چه معناست؟ (پرسش)
    5. مقام تعلیم آیات به چه معناست؟ (پرسش)
    6. وظیفه تفسیر رسالت به چه معناست؟ (پرسش)
    7. وظیفه تفسیر کتاب به چه معناست؟ (پرسش)
    8. وظیفه تفسیر شریعت به چه معناست؟ (پرسش)
    9. وظیفه تأویل کتاب به چه معناست؟ (پرسش)
    10. وظیفه تفریع به چه معناست؟ (پرسش)
    11. وظیفه تطبیق به چه معناست؟ (پرسش)
  6. مقام ارشاد به چه معناست؟ (پرسش)
  7. مقام حکمت به چه معناست؟ (پرسش)

پانویس

  1. «الْإِمَامُ‏ مِنَّا لَا يَكُونُ‏ إِلَّا مَعْصُوماً‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴.
  2. و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد؛ سوره یوسف، آیه۲۴.
  3. الأمالی، ص۵۰۵.
  4. خاتمی سید احمد، در آستان امامان معصوم ج۲؛ ص۱۴۵ تا ۱۴۷.
  5. المنجد – عصم.
  6. مصباح المنیر – عصم.
  7. سوره نسا، آیه:۵۹.
  8. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ۳۹۰.
  9. سوره بقره آیه۱۲۴.
  10. شرح باب حادی عشر ۴۸.
  11. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ۳۹۱.
  12. شرح باب حادی عشر ۴۱.
  13. الذریعة الی مکارم الشریعة ۶۳.
  14. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ۳۹۲.
  15. بحار الانوار ۱۴ / ۳۳۱.
  16. ر.ک: ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌، جامعه در حرم؛ ص۲۸۲.
  17. پرسش از ساز و کار، به مقام ثبوت دلالت دارد و پرسش از دلیل عصمت معصومین، به مقام اثبات مرتبط است؛ در واقع مقام ثبوت ناظر به علل و مقام اثبات ناظر به ادله است.
  18. ما می‌خواهیم گفتار سنگینی بر تو القا کنیم. سوره مزمل، آیه ۵.
  19. نیایش و عمل شبانه گام‌ها و گفتار تو را محکم می‌کند. سوره مزمل، آیه ۶.
  20. عهد من به ظالمين نمی‌رسد. سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  21. البته آنچه در جبر پیش می‌آید، دیگر گناه نیست..
  22. سوره زلزله، آیه ۷.
  23. سوره مدثر، آیه ۳۸.
  24. محبت خود را در دل تو انداختم. سوره طه، آیه ۳۹.
  25. بحارالانوار، ج ۳۶، ص۲۳۲.
  26. البته مصونیت از خطا و اشتباه که درجات آن در انبيا عم متفاوت است و بیشتر به جنبه علم و عنایت الهی مربوط می‌شود.
  27. سوره غافر، آیه ۵۵.
  28. سوره فتح، آیات ۲-۱.
  29. سوره غافر، آیه ۵۵.
  30. مصباح کفعمى، ص۲۰.
  31. امالی طوسی، ص۲۹۹.
  32. ای شیعیان! مایه زینت ما باشید، مایه ننگ ما نباشید. امالی صدوق، ص۴۰۰.
  33. سوره فتح، آیه ۲.
  34. حسینی، سید مجتبی، مقامات اولیاء ج۱؛ ص ۲۹۱ تا ۲۹۷.