مهدی عباسی در تاریخ اسلامی
اوضاع داخلی در دوران مهدی
اصلاحات مهدی
خلافت مهدی ده سال و اندی طول کشید. دوران وی دوره انتقال از خشونت و سرکوب خلفای پیشین بنیعباس به دوره اعتدال و نرمخویی خلفای بعدی بود. منصور مردم را در وصیت خود به پسرش به سه دسته تقسیم کرد: «فقرایی که جز به ثروت تو امیدوار نیستند؛ افراد هراسانی که تنها به امنیت تو امید بستهاند و زندانیانی که برای رهایی، به تو چشم دوختهاند. هنگامی که به حکومت رسیدی، طعم رفاه را به ایشان بچشان؛ ولی گشاده دست مباش»[۱] از این رو لازم بود که وی سیاست ملایمی پیش گیرد تا دلهای مجروح را التیام بخشد و وحدت کلمه ایجاد نماید. دوران او به علت آرامش داخلی، ممتاز شد و وی فرصت یافت طرحهای اصلاحی خود را اجرا کند.
مهدی خلافتش را با جلب رضایت مردم آغاز کرد؛ از این رو اموالی را که در دوران پدرش مصادره شده بود، به صاحبانش بازگرداند. سپس دستور آزادی زندانیان سیاسی، به ویژه علویان را صادر کرد و مقرری و عطایای آنان را باز داد؛ همانگونه که دیدارش با یعقوب بن داوود به افزایش تفاهم با آنان کمک کرد[۲].
وی در سال ۱۶۰ ق. /۷۷۷ م. به حج رفت و برای جلب رضایت حجازیها کوشید؛ زیرا منصور به علت پشتیبانی ایشان از حرکت محمد نفس زکیه، با آنان با شدت برخورد کرده بود. مهدی میان آنان اموال فراوان توزیع کرد و به ایشان اجازه داد تا غلات و حبوبات را از شام و مصر وارد نمایند که منصور در پی حرکت محمد نفس زکیه، ارسال آنها را به حجاز قطع کرده بود. او عدهای از سپاهیان حجازی را به نگهبانان ویژه خود افزود، مسجدالحرام و مسجدالرسول را در مدینه توسعه داد[۳].
وی در کسب دوستی اهالی شام کوشید و از دمشق و بیتالمقدس دیدار کرد؛ برای رفع اختلافات قبایل مختلف در سرزمین شام اقدام و اموالی را میان آنان توزیع کرد و هیأتی از فرزندان مسلمة بن عبدالملک را گرامی داشت.
او ایستگاههایی در راه مکه ایجاد کرد؛ بر بناهایی که سفاح ساخته بود، چیزهایی افزود و منازلی را که منصور ساخته بود، به همان حال باقی گذاشت، برای آبرسانی به کاروانها حوضچههایی ساخت که از آب چاهها پر میشد و نگهبانانی برای حمایت از آنها قرار داد؛ برای جذامیان و زندانیان مقرری تعیین کرد تا گدایی نکنند و بیماری آنان انتشار نیابد؛ مدرسهها و بیمارستانهایی بنا کرد[۴]؛ میان مدینه، مکه و یمن برید[۵] درست کرد؛ به کار تجارت توجه کرد، بدین ترتیب که شبکهای از راههای تجاری درست کرد و بغداد را مرکز تجارت جهانی قرار داد. موسیقی[۶]، شعر، حکمت و ادب ویژگی این دوران شد. وی سنت پوشش هر ساله کعبه را بنیان نهاد؛ شهرها، به ویژه رصافه را با ساختن باره استوار کرد؛ افرادی امین را در استانها تعیین کرد تا اخبار استانداران را به او برسانند.
او نخستین خلیفهای بود که به دادخواهی مینشست، به شکایتهای مردم گوش میکرد و بسیار تمایل داشت عدل را در بین مردم اجرا کند. قاضیها به هنگام اعلام نظر در دادخواهی با او مشارکت میکردند[۷]. اهتمام مهدی برای اجرای عدالت، وی را واداشت خانهای با پنجرهای آهنین بسازد تا شاکیان نامههای خود را در آن بریزند و سپس آنها جمعآوری میشد، تا بدین وسیله در زمان شنیدن شکایات کسی بر دیگری ترجیح داده نشود[۸].
مهدی از خلال اصلاحاتش آشکار کرد که گویی قصد پوشاندن ستمها و فشاری را دارد که در عهد سفاح و منصور بر امویان و علویان به کار رفت. او با وجود تمایلش به زندگی تجملاتی، دین را بزرگ میداشت، دلبسته پیروی از سنت بود و با آن مخالفت نمیکرد[۹].[۱۰]
سرکوب حرکتهای خصمانه
حرکت زندیقها
شورش مقنع
حرکتهای مختلف
دوران مهدی شاهد دیگر حرکتهای مخالف با حکومت عباسی بود؛ اما آنها تأثیر چندانی نداشتند و خلیفه بیهیچ زحمتی آنان را سرکوب کرد، از آن جمله است: حرکت یوسف بَرم در خراسان[۱۱]، حرکت عبدالله بن مروان بن محمد اموی در سرزمین شام[۱۲] و حرکت خوارج به فرماندهی عبدالسلام بن هشام یشکری[۱۳].[۱۴]
روابط خارجی در دوران مهدی عباسی
رابطه با امویان در اندلس[۱۵]
تیرگی روابط میان خلافت شرقی در بغداد و خلافت غربی در اندلس ادامه یافت. در واقع مهدی در عمل برای بازگرداندن اندلس به حوزه حکومت عباسی، شیوه پدرش، منصور را در پیش گرفت؛ اما دوری مسافت میان این دو حکومت مانع اعزام سپاه عباسی برای رسیدن به این هدف بود؛ با این حال مهدی حرکتهای تضعیف کننده نفوذ امویان را در اندلس تشویق میکرد.
در اندلس آن روزگار حرکتهای مخالف با حکومت اموی گاهی توسط بربر - در نتیجه ناپایداری دوستی آنان با عرب - رخ میداد و گاهی توسط یمنیها - به علت اتکای امیر اموی به قیسیها - اتفاق میافتاد. در سال ۱۵۷ ق. / ۷۷۴ م. استاندار بَرشِلَونَه [بارسلون] و جیرنده، سلیمان بن یقظان کلبی، معروف به اعرابی - که گرایش یمنی داشت- با حسین بن یحیی انصاری، استاندار سَرَقسطَه، برای جنگ با عبدالرحمان و خلع او همداستان شدند. عبدالرحمان بن حبیب فهری معروف به سیسیلی، استاندار سرزمین مغرب به آن دو پیوست. اینان از سوی مهدی تأیید و به اتحاد با یکدیگر تشویق میشدند.
سلیمان در مقابله با امیر اموی احساس ناتوانی کرد؛ از این رو از خارج درخواست همکاری کرد. او با شارلمان کارولنژی[۱۶] در «بادر بودن» در سال ۱۶۰ ق. /۷۷۷ م. پیمانی امضا کرد که بعد سیاسی خطرناکی یافت. سلیمان با او همپیمان شد که به استانهای شمالی اندلس بتازند و تعهد کرد شهرهایی را که بر آن حکومت میکند، به وی تسلیم نماید؛ ولی او نتایج همکاری خود را با کفار در برابر اسلام و مسلمانان ارزیابی نکرد. انصاری در این اقدام با او موافقت کرده بود. همه این ارتباطات وقتی صورت گرفت که امیر اموی به سرکوب شورشی دیگر از اهالی بربر، به فرماندهی فاطمی مشغول بود[۱۷].
در حقیقت شارلمان از طرح پیشنهادی، به دو علت استقبال کرد:
- انگیزه اروپایی - مسیحی: اگر این حمله انجام میشد، بعد از سلسله حملات مسلمانان در عمق خاک اروپا، نخستین حمله تاریخی کارولنژیها بر مسلمانان به حساب میآمد؛ افزون بر آن وی نفوذ ادبی مهمی در جهان مسیحی به دست میآورد که موجب نیرومند شدن رقابت او با امپراتوری روم میشد و تلاش سیاسی او را در احیای امپراتوری روم غربی و سپس سیطره بر اروپا تثبیت میکرد.
- نفرت او از اسلام و مسلمانان: آرزوها و چشمداشتهای وی برای بیرون راندن مسلمانان از اسپانیا او را تشویق میکرد، به ویژه که حاکمیت او بر جنوب فرانسه ضعیف شده بود یا دستکم به دفاع از حدود جنوبی اروپا در برابر تهدید اسلامی محدود میشد. این اقدام بر پایه سیاست تهاجمی برای دفاع بود.
سیاست مورد توافق این بود که کارولنژی از کوههای پیرنه گذشته، به سمت شهر سرقسطه برود و عربها، شهر را تسلیم او کنند؛ در همان وقت عبدالرحمان بن حبیب فهری از مغرب حمله کند؛ به ساحل شرقی اندلس بتازد و با سپاهش در مُرسیه فرود آید و بدینگونه عبدالرحمان داخل را محاصره کنند و بر او پیروز شوند، آنگاه پیروی آن سرزمین را از حکومت عباسی اعلان نمایند[۱۸].
شورش بر حکومت اموی در شمال اسپانیا اینگونه آغاز شد که فهری از مغرب حرکت کرد و با سپاهش در مُرسیه فرود آمد، اما عبدالرحمان او را غافلگیر کرد و بر وی پیروز شد[۱۹]. هنگامی که سپاه کارولنژی – بر اساس نقشه قبلی - در مقابل شهر سرقسطه اجتماع کردند، توطئهگران خواستند به راه درست بازگردند؛ زیرا آنان افراطی بودن خطایی را که به آن دچار شده بودند، درک کردند. از این رو انصاری نپذیرفت بیش از آن در این توطئه وارد شود و دروازههای شهر را به روی نیروهای کارولنژی بست[۲۰].
افزون بر این، تحول در مواضع سیاسی، اخبار شورش مجدد ساکسونها در آلمان – که از خلأ نظامی او استفاده کرده بودند - به گوش شارلمان رسید. وی ناچار شد از طرح خود در اندلس چشم بپوشد و در سال ۱۶۲ ق. /۷۷۹ م. به کشورش بازگردد[۲۱]. بدینگونه، اوضاع بار دیگر به عبدالرحمان داخل کمک کرد و این حمله گسترده به سرزمینش شکست خورد؛ همانگونه که عباسیان در باز پس گرفتن اندلس یا تضعیف نفوذ امویان در آنجا شکست خوردند.[۲۲]
رابطه با رومیها
لیوی چهارم در سالی که مهدی به خلافت رسید، در روم به سلطنت نشست. مدارک نشان میدهند که روابط حسنه با آغاز حکومت آن دو، به زودی برقرار شد و در نتیجه امپراتور زندانیان مسلمانان را آزاد کرد و مهدی نیز همین کار را در پاسخ وی انجام داد[۲۳]. اما تلاشهای صلحجویانه، به علت طبیعت روابط میان دو کشور درگیر - که سرشت درگیری بر آنان حاکم بود - به منازعه منجر شد. ثبات نسبی اوضاع در داخل امپراتوری روم و سرحدات آن، این فرصت را برای امپراتور به وجود آورد که عده بسیاری از نیروهایش را برای مقابله با تهاجمات مسلمانان به کارگیرد و فرماندهانی کارآزموده را - که تحت امر پدرش بودند- برای خود نگه دارد.
امپراتور با استفاده از اوضاع مناسب، در سال ۱۵۹ ق/۷۷۶ م. به سُمیساط حمله و برخی از مسلمانان را اسیر کرد که مهدی با اعزام یکی از وابستگانش، آن شهر را آزاد کرد[۲۴]. در حقیقت، این حمله نشانه روشنی از جانب لیوی چهارم برای ادامه شیوه سیاست خصمانه در مقابل مسلمانان است. حمله به سمیساط خشم مهدی را برانگیخت و تصمیم به پاسخ فوری گرفت. او سپاهی گران را به فرماندهی عمویش، عباس بن محمد، اعزام کرد. آنان در داخل سرزمین روم پیش رفتند تا به آنکارا رسیدند و قلعه کاسن را در کبادوکیا فتح کردند[۲۵].
اهمیت این حمله در آن است که حضور اسلامی نیرومندی را در خشکی، در برابر حضور رومیها ثابت کرد و نشان داد که خلافت عباسی بهرغم مشکلات داخلی خود برای سرکوب حرکتهای خصمانه، توانمند است. فعالیت اسلامی و رومی بعد از آن به شکلی محدود ادامه یافت تا اینکه در نیمه سال ۱۶۱ ق/۷۷۸ م. فعال شد، در این زمان خلیفه فرمانده کارآزموده خود، ثمامة بن ولید، را در رأس سپاه اسلامی بزرگی اعزام کرد که به مناطق اطراف دابق - در شمال حلب - حمله کرد[۲۶].
امپراتور در پاسخ به این حمله سپاهی را اعزام و مرعش را محاصره کرد. این نیروی نظامی مانع پیشروی ثمامه به سوی حدث شد و برخی از روستاهای منطقه را تصرف کرد. با وجود این، سپاه روم در ورود به مرعش ناکام ماند و فرمانده آن، ترجیح داد به محاصره پایان داده به پایتخت بازگردد[۲۷]. حمله به مرعش ترس خلیفه را - که نگران خطر رو به افزایش رومیها بود- آشکار کرد. از آنجایی که لازم بود وی اظهار وجود کند، سپاه گرانی به فرماندهی حسن بن قحطبه تدارک دید و به او دستور داد به سرزمین روم حمله کند. این فرمانده در آناتولی پیش رفت و «دوریلیوم» را محاصره و به مناطق اطراف آن حمله کرد و به نزدیکی عموریه رسید؛ ولی به علت کمبود کمکرسانی و خواربار منطقه را ترک کرد و به اهداف ارزشمندی نرسید؛ اما بر حضور نیرومند اسلامی در منطقه تأکید نمود[۲۸].
رومیها فعالیت نظامی خویش را در سال ۱۶۲ ق. /۷۷۸ م. از سرگرفتند و به حدث حمله کردند[۲۹]. هارون بن مهدی سال بعد آن را پاسخ گفته به سرزمینهای رومی حمله و تعدادی از دژها را فتح کرد که مهمترین آنها سمالو بود[۳۰]. در سال ۱۶۴ ق. /۷۸۱ م. رومیها با دو رخداد مواجه شدند که تأثیر منفی بر نیروهای آنان داشت:
- مرگ امپراتور لیوی چهارم، و به تخت نشستن همسرش، ایرین، به عنوان سرپرست فرزند کوچکش، کنستانتین. این مسأله باعث ناراحتی برخی فرماندهان شد[۳۱].
- رومیها در آن زمان با شورشی بزرگ در سیسیل[۳۲] روبهرو و مجبور شدند نیروهای خویش را میان این جزیره و جبهه شرقی در مقابل مسلمانان تقسیم کنند.
خلیفه مهدی با استفاده از این اوضاع نا آرام، حملهای سنگین را به سرزمین روم به فرماندهی پسرش، هارون، آغاز کرد و به او دستور داد به قسطنطنیه حمله کند. این حمله با پیشروی در مناطق راهبردی در قیلیقیا و آناتولی با هدف تصرف آنجا آغاز شد.
هارون برای مخفی ماندن اهداف و سمت و سوی حمله، گروهی از نیروهای نظامی را برای حمله به مرز تراقیسیون اعزام داشت[۳۳] عمده سپاه، حمله را به سوی پایتخت ادامه داد و مقاومتهایی را که در راه به آن برخورد کرد، پشت سر گذاشت و بر آنها غلبه کرد[۳۴].
بعد از این تحولات نظامی، ایرین هدف حمله را دریافت و برای دفاع از پایتخت آماده شد. نیروهای او سپاه اسلامی را که با مشکل مواجه بود، محاصره کردند[۳۵]. اما هارون با زیرکی و مهارتش در فرماندهی، از این تنگنا خارج شد و به پیشروی خود ادامه داد تا به خلیج قسطنطنیه رسید و پایتخت را تهدید کرد. ایرین در شرایط دشواری قرار گرفت که فرصت چانهزنی یا آزادی عمل نداشت؛ از این رو به ناچار شرایط هارون را گردن نهاد. مهمترین این شرایط عبارت بودند از:
- ایرین به خلافت عباسی جزیه سالانه بپردازد که مبلغ آن بین هفتاد هزار تا نود هزار دینار در نوسان بود و در دو مرحله قابل پرداخت بود؛
- اسیران دو طرف مبادله شوند؛
- روم پذیرفت در راه بازگشت، بازارهایش را به روی تجار مسلمان بگشاید؛
- روم سپاه اسلامی را به وسیله دو راهنما در راه بازگشت یاری دهد؛
- به افراد سپاه اسلامی اجازه داده شود همه غنایم خود را ببرند؛
- صلح به مدت سه سال ادامه خواهد داشت[۳۶].
در نتیجه این پیروزی - که هارون به دست آورد- پدرش به او لقب «رشید» داد[۳۷].
این مهمترین حمله مهدی به جبهه روم به حساب میآمد؛ همانگونه که آخرین حمله عربی - اسلامی به بُسفر بود.
آرامش میان دو طرف تا سال ۱۶۸ ق. /۷۸۴م. یعنی تا هنگامی که رومیها بعد از گذشت دو سال و هفت ماه پیمان شکستند، ادامه یافت؛ از این رو حملات اسلامی به سرزمینهای روم از سرگرفته شد، اما موفقیت چشمگیری نداشت تا اینکه مهدی در سال بعد درگذشت.
در واقع مهدی در سیاست جهاد موفقیتی بزرگ به دست آورد و کفه درگیری را در دوران خود به سود مسلمانان سنگین کرد[۳۸].[۳۹]
وزارت در دوران مهدی
وزارت در دوران مهدی تصویری روشن یافت؛ زیرا خلیفه به وزیران اعتماد بالایی داشت و به آنان اختیارات گستردهای داد[۴۰]. از این رو تعیین وزیران در دوران او بر اساس لیاقتهای اداری و دفتری آنان صورت میگرفت، گرچه دسیسههای جانبی در تعیین و عزل برخی از وزیران تأثیر داشت[۴۱]، همانگونه که اوضاع سیاسی تأثیری مستقیم در آن کار داشت. برخی از وزرای مهدی عبارت بودند از:
- ابوعبدالله معاویة بن یسار، وابسته اشعریها: وی پیش از اینکه مهدی به خلافت برسد، کاتب و نایب وی بود. در نتیجه دسیسه پردهدار او، ربیع بن یونس، مهدی وی را در سال ۱۶۳ ق. / ۷۸۰ م. از کار برکنار کرد[۴۲].
- ابوعبدالله یعقوب بن داوود، وابسته بنیسلیم: مهدی به راهنمایی ربیع بن یونس، او را به وزارت برگزید. وی شیعه بود و بر کار خلیفه چیره شد، سپس مهدی در سال ۱۶۶ ق. /۷۸۳م. او را گرفتار کرد[۴۳].
- فیض بن ابی صالح نیشابوری: وی به بزرگواری، فضیلت و توانایی موصوف، اما مغرور و متکبر بود و تا مرگ مهدی در مقامش باقی بود[۴۴].[۴۵]
ولایتعهدی مهدی عباسی
مهدی، عیسی بن موسی را از ولایتعهدی برکنار کرد و دو پسرش، موسی هادی و سپس هارون، را به طور پیاپی ولیعهد کرد[۴۶].
مرگ مهدی عباسی
ابوعبدالله مهدی هشت روز باقی مانده از محرم ۱۶۹ ق. / آب ۷۸۵ م. در روستای روذ در نتیجه برخورد با در متروکهای به هنگام تمرین صید آهو درگذشت. گویند: یکی از کنیزانش در غذای کنیزی دیگر سم ریخت، مهدی نادانسته از آن خورد و مرد[۴۷].[۴۸]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۷، مصحح: سیاست منصور همواره گرسنه نگه داشتن مردم بود تا برای گذران زندگی روزمره خود نیازمند دولت باشند. او مردم را به سگ گرسنهای تشبیه میکرد که به طمع نان دنبال صاحبش میرود؛ تاج العروس، ج۵، ص۳۱۰. مهدی به موجب وصیت منصور، در ابتدای خلافتش به همراه همسرش ریطه، خزاینی را گشود که در آن کشتههای طالبیان، شامل کودکان، جوانان و سالمندان، وجود داشت و بر گوش هر یک نوشتهای بود که نام و نسب آنان را مشخص میکرد (تاریخ طبری، ج۸، ص۱۱۰ - ۱۱۴). هاشم معروف حسنی، این را وصیت خاموش منصور به مهدی، برای تداوم سیاست خشونت و بیرحمی در برخورد با آل علی (ع) و به منظور بقای قدرت عباسی خوانده است. سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۵۶، ۱۱۸ و ۱۱۹، مصحح: بعقوب کاتب ابراهیم باخمرا بود که پس از کشته شدن وی، به دستور منصور زندانی شد. مهدی او را آزاد کرد و در سال ۱۶۳ به مقام وزارت رساند. وی به موجب عواملی از منصب وزارت عزل و مجدداً زندانی شد تا اینکه هارون وی را در سال ۱۷۵ آزاد کرد. بعقوب در سال ۱۸۷ در مکه درگذشت.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۷.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۶۰.
- ↑ مصحح: دستگاهی بوده که وظیفهاش رسانیدن اخبار و نامههای دولتی بوده، چه اخبار علنی رسمی و چه اخبار مخفی یا به عبارت دیگر نوعی جاسوسی نیز جزو وظایف متصدیان این دیوان بوده است، اصلاحات دیوانی، حسن انوری، ص۱۸۶.
- ↑ مصحح: او برای عیاشی و شرابنوشی، ندیمانی انتخاب کرد که زندگانی را بدون آنان گوارا نمیدانست و در ملاقاتی با امام کاظم (ع) در مدینه از مستند قرآنی حرمت شراب پرسید.
- ↑ ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۷۹.
- ↑ خضری، الدولة العباسیة، ص۸۸.
- ↑ مصحح: از این رو فرمان داد مقصورههای مساجد برداشته شود و منابر آنها به اندازه منبر رسول خدا (ص) کوتاه گردد.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۲۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۳۵ - ۱۳۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۴۲.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۷.
- ↑ برای اطلاع بیشتر، ر. ک: نعنعی، دولت امویان در اندلس، ترجمه محمد سپهری، بخش سوم: عصر امارت اموی.
- ↑ مصحح: کارولنژیان یا کارولنجیان: دومین سلسله پادشاهان فرانسه (۷۵۱ - ۹۸۷م) کد نام خویش را از «شارلمانی» اخذ کردهاند. فرهنگ معین، بنیادها و گرایشهایی که مشخصه قرون وسطا بود در دوره کارولنژیان تأسیس شد. اصول فئودالیته تقریر شد و شاهان و امپراتوران این سلسله با مقامات کلیسا همکاری داشتند. مصاحب، دائرة المعارف.
- ↑ در خصوص حرکت فاطمی، ر. ک: عنان، محمد عبدالله، دولة الاسلام فی الاندلس، بخش اول، ص۱۶۴- ۱۶۷.
- ↑ عبادی، احمد مختار، فی التاریخ العباسی و الأندلسی، ص۳۱۲.
- ↑ اخبار مجموعه، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ بیضون، ابراهیم، الدولة العربیة فی اسبانیا، ص۲۱۰ – ۲۱۱.
- ↑ عنان، عمان، ص۱۷۵ - ۱۷۶؛ دایقز، کارلس، شارلمان، ص۱۰۱.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۸.
- ↑ Michel Le Syricnne: Chronique. III p.۱..
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۷.
- ↑ این قلعه مرکز تدارکاتی به حساب میآمد و در برگیرنده انبار حبوباتی بود که سپاهیان مسلمان به هنگام پیشروی در داخل آسیای صغیر به آن محتاج بودند، ر. ک: تاریخ طبری، ج۸، ص۱۱۶ که فقط اشاره میکند: عباس یکی از شهرها و انبارهای روم را همزمان فتح کرد.
- ↑ بلاذری، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۶۰.
- ↑ بلاذری، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۷.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۶۷ - ۴۶۸؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۴۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۴۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۴۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۶۳؛ Michel Le Syrienne. op. cit. III P.۱
- ↑ عریفی، سید باز، الدولة البیزنطیه، ص۲۲۲، Theophanes: op. Cit. p ۹۰: Dielil: Le Monde oriental: P. ۲۷۹.
- ↑ مصحح: سیسیل (صقلیه) جزیرهای است بزرگ که در دریای مدیترانه میان شبه جزیره ایتالیا و تونس قرار دارد.
- ↑ عبدالله، ودیع فتحی، العلاقات السیاسیة بین بیزنطیة و الشرق الادنی الاسلامی، ص۲۱۶ – ۲۱۷.
- ↑ عبدالله، ودیع فتحی، العلاقات السیاسیة بین بیزنطیة و الشرق الادنی الاسلامی، ص۲۱۶ – ۲۱۷.
- ↑ عبدالله، ودیع فتحی، العلاقات السیاسیة بین بیزنطیة و الشرق الادنی الاسلامی، ص۲۱۷.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۷۰. او تنها مسأله تبادل اسیران را آورده است. تاریخ طبری، ج۸، ص۱۵۲ - ۱۵۳؛ رستم، اسد، الروم فی سیاستهم و ثقافتهم ودینهم، ج۱، ص۲۹۷؛. Ramsay: P.۱۵۹ ۹۲۰ Theophanes: P..
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۵۴.
- ↑ مصحح: جهاد هند نیز از روابط خارجی این دوره است. مهدی عبدالملک مسمعی را در سال ۱۵۹ به جهاد هند فرستاد. وی از راه دریا به همراه ۹۲۰۰ جنگجو شامل مطوعه و دیگران از شام و بصره به هند رفت، در سال ۱۶۰ شهر باربد را محاصره کرد و با منجنیق کوبید تا پیروز شد، شهر را تصرف کرد و مجسمه بودا را سوزاند. سپاه عباسی در این لشکرکشی آسیب سختی دید: نزدیک به ۱۰۰۰ تن از لشکریان در اثر بیماری وبا جان باختند و از سوی دیگر کشتیهای آنان در خلیج فارس گرفتار طوفان شد و افراد بسیاری غرق شدند.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۰.
- ↑ ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۸۱.
- ↑ صالح، صبحی، النظم الاسلامیه، ص۲۹۸.
- ↑ ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۸۲؛ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۴۱.
- ↑ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۵۵ و ۱۶۳.
- ↑ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۶۴؛ ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۸۷.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۳.
- ↑ برای آگاهی از مشروح رخداد ولایتعهدی، ر. ک: تاریخ طبری، ج۸، ص۱۲۴ - ۱۲۸ و ۱۵۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۶۸- ۱۷۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۴.