پیشگویی بعثت پیامبر خاتم
آخرین پیامبر در یک نگاه
خاتم پیامبران و سرور فرستادگان الهی، حضرت محمد بن عبداللّه بن عبد المطلب(ص) در هفدهم ربیع الاوّل عام الفیل دیده به جهان گشود. وی قبل از تولد، پدر را از دست داده بود. دوران شیرخوارگی حضرت در قبیله سعد سپری گشت. در چهار یا پنج سالگی به مادرش بازگردانده شد. در شش سالگی مادر بزرگوارش دنیا را وداع گفت و جدش وی را تحت سرپرستی و مراقبت ویژه خود قرار داد. دو سال در کنار او حضور داشت و جدش هنگام وفات، امر سرپرستی وی را به عموی مهربانش ابو طالب سپرد و رسول اکرم(ص) تا زمان ازدواج خویش همچنان در کنار عمویش باقی ماند. رسول خدا(ص) در دوازده سالگی به اتفاق عمویش به شام سفر کرد و در مسیر راه به بحیرای راهب برخورد. بحیرا وی را شناخت و در جهت مراقبت از وی به ابو طالب هشدار داد و از حوادث ناگواری که از جانب یهود در انتظار پیامبر بود، برای عمویش پرده برداشت.
پیامبر اکرم(ص) در بیست سالگی در حلف الفضول (پیمان جوانمردان) شرکت جست و بعدها به آن افتخار میکرد. وی برای تجارت با اموال خدیجه به شام سفر کرد و در بیست و پنج سالگی و عنفوان جوانی، که به راستگوی امانتدار معروف بود، با خدیجه ازدواج کرد و قبایلی که برای نصب حجر الأسود با یکدیگر در کشاکش بودند، وی را برای حلّ نزاع خود برگزیدند و حضرت با دست زدن به ابتکاری بسیار جالب بهگونهای عمل کرد که همه طرفهای درگیر از آن خرسند شدند. در چهل سالگی به پیامبری مبعوث شد و با بصیرتی کامل مردم را به سوی خدا دعوت کرد و از میان کسانی که قبل از دیگران ایمان آورده بودند، یاران خویش را گرد آورد و پس از سپری شدن سه یا پنج سال از آغاز دعوت وی به سوی حق، خداوند به او فرمان داد تا بستگان خویش را- از عذاب الهی- بترساند. سپس به وی دستور داد رسالت خویش را آشکار کند و مردم را آشکارا به اسلام فراخواند تا کسانی که به اسلام علاقهمندند به جمع مسلمانان و مؤمنان بپیوندند. از همان زمان، قریش در برابر حرکت رسول اکرم(ص) مانع به وجود آوردند و کوشیدند مردم را از راه خدا بازدارند و از انتشار رسالت وی جلوگیری کنند. پیامبر خدا(ص) نیز ناگزیر در پی گشودن روزنه جدیدی برای دعوت خود در خارج از مکه برآمد و گروهی از مسلمانان را به حبشه اعزام نمود که با استقبال گرم «نجاشی» پادشاه آن سرزمین روبرو شدند. این گروه به رهبری جعفر بن ابوطالب در آن سرزمین اقامت گزیدند و جعفر، تا سال هفتم هجری آن دیار را ترک نکرد. قریش که در جهت همدست کردن نجاشی با خود و بر ضد مسلمانان توفیقی نیافتند، به طرحی جدید متوسل شدند که در تحمیل محاصره اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نمودار گشت. این محاصره سه سال به طول انجامید و آنگاه که قریش از به تسلیم واداشتن پیامبر و ابو طالب و سایر بنی هاشم برای اهداف خود نومید گشتند، حصر را شکستند؛ ولی پیامبر و نزدیکانش پس از آنکه پیروزمندانه از محاصره بیرون آمدند در سال دهم بعثت با وفات ابو طالب و خدیجه در بوته آزمون سختی قرار گرفتند. اندوه این دو رویداد تأثیری شگرف بر وجود مقدس پیامبر(ص) داشت؛ زیرا وی طی یک سال دو پشتیبان قدرتمند خویش را از دست داد.
در اینجا برخی از تاریخنگاران، وقوع رخداد سیر به آسمانها و معراج را در اوج اندوه و فشار روحی پیامبر اکرم(ص) و ترجیحا در این زمان دانستهاند؛ زیرا رسول خدا(ص) در آن زمان شاهد مانعتراشی قریش بود که با تمام توان در برابر رسالت آن حضرت ایستادگی میکردند. ازاینرو، خدای متعال آفاق آینده را با نمایاندن نشانههای بزرگی از قدرتش، به روی آن حضرت گشود. رویداد «معراج» برای شخص پیامبر اکرم و مؤمنان همگی، برکات بزرگی در بر داشت. رسول خدا(ص) برای دستیابی به پایگاهی جدید، به طائف هجرت نمود ولی در این سرزمین که مجاور مکه و تحت تأثیر فضای آن قرار داشت، به فتح و گشایش نوینی دست نیافت. با انتخاب همسایگی مطعم بن عدی، به سمت مکه بازگشت و برای گسترش رسالت خود در موسم حج به فعالیت جدیدی دست زد و با قبایلی که برای ادای مناسک حج و بازرگانی در بازار عکاظ، آهنگ بیت اللّه الحرام میکردند، تماس برقرار میکرد. پس از دیداری که با مردم مدینه داشت، خداوند درهای پیروزی را به رویش گشود و دعوت وی به پرستش خدای یگانه ادامه یافت و اسلام در مدینه منتشر شد. و پس از آن خداوند او را از نیرنگ قریش، که برای از سر راه برداشتن وی همدست شده بودند، آگاه ساخت. حضرت تصمیم گرفت خود، به مدینه هجرت نماید. ازاینرو، به علی(ع) فرمان داد تا در بسترش بخوابد و خود بااحتیاط کامل به سمت مدینه هجرت کرد و درحالیکه مردم مدینه برای استقبال وی در آمادگی کامل به سر میبردند وارد آن دیار گردید و در آغاز ماه ربیع الاول به منطقه «قبا» رسید و بدینسان، هجرت مبارک آن بزرگوار به دستور آن حضرت مبدأ تاریخ اسلام بهشمار آمد. پیامبر خاتم دست به تأسیس نخستین دولت اسلامی زد و در سال نخست هجرت، با شکستن بتها و بنای مسجد نبوی به عنوان مرکز فعالیت و دعوت و حکومت خویش و با ایجاد پیمان برادری میان مهاجر و انصار پایه و اساس این دولت را استحکام بخشید تا بدینوسیله پایگاه مردمی استواری ایجاد کند و بنای دولت جدید بر آن قرار گیرد، افزون بر آن، به نگارش بخشنامهای پرداخت که ارتباط برخی قبایل با بعضی دیگر در آن تنظیم یافته بود و نیز پیماننامهای با قبایل یهود امضا نمود که خطوط کلی نخستین نظام اداری و حکومتی اسلام را شامل میشد.
دولت نوپا و همچنین رسالت اسلامی، با رویارویی ددمنشانهای که از ناحیه قریش در جهت براندازی رسالت و دولت اسلامی انجام گرفت، مواجه شد و بدینترتیب، جنگی پس از جنگ دیگر بر ضد مسلمانان افروخته گشت و پیامبر اکرم و مسلمانان، ناگزیر به دفاع از خویش شدند. سالهای دفاع از این دولت جوان با نخستین سریه[۱] اعزامی نبی اکرم(ص) به فرماندهی عمویش حضرت حمزه در هفتمین ماه پس از هجرت صورت پذیرفت و تا پایان سال نخست هجرت، سه سریه تدارک دید. در این سال آیات بسیاری از سوره بقره بر آن حضرت نازل گردید تا دستورات جاودانهای را برای پیامبر و دولت و امتش ترسیم و نقشههای منافقان را آشکار و رسوا سازد و از توطئههای یهود بر ضد پیامبر خاتم و دولت نوپا و جهانیاش پرده بردارد. قریش از خارج مدینه و یهود از داخل این شهر، شخص پیامبر و دولت او را، نشانه رفتند. رسول اکرم(ص) تحرکات همگی را زیرنظر داشت و بدینسان، در سال دوّم هجرت، هشت غزوه و دو سریه پیاپی صورت گرفت و غزوه بدر بزرگ در ماه رمضان همان سالی که روزه واجب شد رخ داد و آنگاه قبله تغییر یافت. و به استقلال امت مسلمان و دولت اسلامی، بعد جدیدی بخشید.
سال دوم، از سویی سرشار از پیروزیهای نظامی و از سویی دیگر فرو آمدن دستورات سیاسی و اجتماعی بود. در این سال، نخستین شکست خفّت بار نصیب قریش و یهودیان شد، چنانکه در همین سال بنی قینقاع، نخستین قبیله یهود که مدینه را وطن خود برگزیده و در پی پیروزی مسلمانان در بدر بزرگ با رسول خدا پیمانشکنی کردند، از مدینه بیرون رانده شدند. تحرکات نظامی قریش بر ضد اسلام و مسلمانان از خارج مدینه ادامه یافت و قبایل یهود سه سال پیاپی، چندبار پیمان خویش را با رسول اکرم شکستند و بدینترتیب، به وجود آمدن پنج غزوه احد، بنی نضیر، احزاب، بنی قریظه و بنی مصطلق در این سه سال، بار فوق العاده سنگینی را بر دوش پیامبر و قاطبه مسلمانان نهاد. در سال پنجم که مسلمانان از خود رشادتهای بزرگی نشان دادند خداوند، مکر و حیله احزاب مدینه و یهود را، به خودشان برگرداند و با مأیوس شدن قریش از درهم کوبیدن قدرت مسلمانان، خداوند زمینه را برای فتحی آشکار مهیا ساخت و رسول اکرم(ص) پس از صلح حدیبیه با قبایل اطراف خود همپیمان شد و به گردآوری آنها پرداخت تا در برابر تمام نیروهای شرک و الحاد، از آنها قدرتی یکپارچه به وجود آورد. خدای متعال در سال هشتم، مکه را برای آن حضرت گشود و پس از آنکه گردنکشان قریش در برابر دولت و سیاست آن حضرت، سر تعظیم فرود آوردند، خدا به وی قدرت بخشید تا پایه و ارکان شرک را از شبه جزیره ریشهکن سازد. سال نهم، با ورود هیئتهای اعزامی قبایل، که دستهدسته به دین الهی میگرویدند، سالی پررونق بود. سال دهم هجری، سال حجة الوداع و آخرین سالی بود که پیامبر اکرم(ص) در کنار امت خویش قرار داشت و برای پیشرفت دولت جهانی خویش و امتش، که شاهد بر سایر امتها بود، زمینهسازی میکرد.
روح بلند پیامبر عظیم الشأن اسلام در روز ۲۸ ماه صفر سال یازدهم هجری پس از تحکیم ارکان دولت اسلامی اش، که رهبر معصومی را برای آن مشخص کرد، به ملکوت اعلی پیوست؛ رهبری که جانشینی وی را برعهده داشت و در راه او گام برمیداشت و چنین ویژگی، تنها در شخص علی بن ابی طالب(ع) وجود داشت. انسان کاملی که از دوران تولّد، تربیت یافته رسول اکرم(ص) بهشمار میآمد و حضرت در طول زندگی به بهترین شکل ممکن از او مراقبت نمود. تمام ارزشهای اسلامی در اندیشه و سیر و سلوک و اخلاق امام علی بن ابی طالب(ع) تبلور داشت و در اطاعت از رسول خدا(ص) و دستورات و نواهی وی، برجستهترین نمونه بهشمار میرفت و شایسته نشان ولایت کبری و وصایت نبوی و خلافت اسلامی بود. ویژگیهای امیر مؤمنان، آن حضرت را در کیان رسالت اسلامی و انقلاب الهی و دولت نبوی نامزد ساخت تا به دستور خدای سبحان پس از رحلت رسول خدا(ص) نخستین جانشین وی گردد. پیامبر والامقام اسلام با وجود اوضاع سخت و دشوار آن زمان، تبلیغ رسالت را با نصب علی بن ابی طالب(ع) به عنوان راهنما و پیشوای مسلمانان عملی ساخت، روح بلندش به آسمانها پر کشید و بدینسان، آن حضرت برترین نمونه در راه اطاعت از دستورات خدا بود؛ زیرا فرمان الهی را به بهترین وجه رساند و با رساترین بیان حجت را تمام ساخت. آنچه یادآوری شد نگاهی گذرا به شخصیت و زندگانی پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبد اللّه(ص) بود. اکنون برای تحقیقی بیشتر دراینباره با ما همراه باشید.[۲]
نوید پیامبران، در روزگاران
قرآن کریم به صراحت بیان داشته که دوران تاریخی بشر با پدیده وجود نبوّتها و بعثت پیامبران و فرستادن رسولان، که جوامع خود را به سمت و سوی زندگی برتر و انسانیتی کاملتر رهنمون میشدند، آغاز گردیده است. به گونهای که میتوانیم از آن نتیجه بگیریم درخشش نبوّت و ظهور پیامبران در جوامع بشری، آغاز دوران تاریخی بشر بهشمار میآید. خدای متعال فرمود: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳].
حکمت و رحمت الهی به فرستادن پیامبران تعلق گرفت، پیامبرانی که برنامههای هدایتگرانه با خود داشته باشند و بشر را از وادی غریزه به وادی عقل و از منطق نزاع و کشمکش که بنیانش غریزه و زور بود، به منطق قانونمندی سوق دهند. جامعه بشری به وسیله نبوّتها از ساختار حیات مادی خارج و به وادی پدیده عقلی و معنوی وارد گشت. ارمغان این نبوّتها برای آدمی، طرح پیوندی فراتر از پیوند خونی و زیستی و برخاسته از اعتقاد بود، بههمین دلیل روابط انسانی، دگرگون شد و از روابط مادی به روابط معنوی ارتقا یافت. اختلافاتی که پس از درخشش نبوّتها میان نوع انسان بروز کرد، اختلافاتی معنوی و دینی و اعتقادی بود؛ زیرا علل و اسباب نزاع و کشمکش میان انسانها نهتنها به وسیله دین و آیینی که نبوتها آوردند از میان نرفت؛ بلکه ادامه پیدا کرد و تنوع یافت و در این عرصه، غریزه، مبنای کشاکشها نبود بلکه قانون جای آن را گرفت. بنابراین، قانون برخاسته از دین، برای وحدت و همکاری و تکامل انسانی، بنیانی ثابت و استوار تلقی میشود.[۴] امام علی بن ابی طالب(ع) در نخستین خطبه نهج البلاغه پس از بیان تاریخ آفرینش جهان و خلقت آدم(ع) و اقامت دادن وی در زمین، میفرماید: درخشش نبوّتها و پیاپی بودن آنها در گذر زمان، محور تاریخ انسان و حرکت وی به سوی کمال بهشمار میآید چنانکه قرآن با توضیح شیوه خود، در تعامل با تاریخ، به این مطلب تصریح کرده است.
امام(ع) فرمود: «وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ [تَتَتَابَعُ] تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ و مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صل] رَسُولَ اللَّهِ(ص) لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ صلِقَاءَهُ وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْيَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً صوَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ»؛ خدای سبحان از میان فرزندان آدم پیامبرانی را برگزید و در (ابلاغ) وحی و امانت داری در رساندن پیام الهی به مردم از آنها پیمان گرفت[۵]، در زمانی که بیشتر مردم پیمان خدا را دستخوش تغییر و تبدیل ساخته بودند و حق او را نمیشناختند و برایش همتا و شریکانی قرار داده بودند و شیاطین، آنان را از شناخت خدا بازداشته و آنها را از پرستش او جدا نموده بودند. از اینرو، خدا رسولان خود را میان آنان برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آنان فرستاد؛ تا پیمان فطرت الهی را از آنان مطالبه نمایند[۶] و نعمتهای فراموششده را برایشان یادآور شوند و با ابلاغ دستورات خدا، حجّت را بر آنها تمام کنند و گنجهای پنهان عقلها[۷] را آشکار سازند و نشانههای قدرت الهی را به آنان نشان دهند. آن سقف بلندپایه آسمان را که بالای سرشان قرار گرفته، و این گاهواره زمین را که زیر پایشان گسترده شده است و وسایل معیشت و زندگی را که آنها را زنده نگاه میدارد، و اجلهایی را که آنها را نابود میسازد و مشکلات و رنجهایی را که آنان را پیر و فرسوده میسازد و حوادثی را که پیاپی بر آنها وارد میگردد به یادشان آورند و خداوند، هرگز آفریدگانش را بدون پیامبری که فرستاده باشد و کتابی که نازل کرده باشد و یا دلیلی قاطع و راهی روشن رها نکرد؛ پیامبرانی که با اندک بودن نفرات و فراوانی دشمنان و تکذیبکنندگان، هرگز در انجام وظایف خود کوتاهی نمیکردند آنکه پیشتر آمده بود از نام پیامبر بعدی آگاه شده بود و آنکه در آینده میآمد توسط پیامبر پیشین معرفی شده بود.
به همین شیوه قرنها سپری شد و روزگاران گذشت، پدران درگذشتند و فرزندان، جانشین آنها گردیدند، تا اینکه خدای سبحان برای وفا به وعده خود و کامل گرداندن نبوّت، حضرت محمد(ص) فرستاده خویش را برانگیخت و پیمان پذیرش نبوت او را از همه پیامبران گرفته بود، نشانههایش (که در کتب آسمانی پیامبران گذشته آمده بود) مشهور، و میلادش گرامی بود، در آن روز (که دیده به جهان گشود) مردم زمین ملتهایی پراکنده و با خواستههای گوناگون و در راههای مختلفی سیر میکردند. عدّهای خدا را به آفریدگانش تشبیه میکردند و گروهی در نام او به انحراف رفته و جمعی غیر او را میپرستیدند، خداوند به وسیله پیامبرش آنها را از گمراهی به هدایت رساند و با موقعیت خود از جهالت رهانید. سپس خدای سبحان، لقای خویش را برای محمد(ص) اختیار کرد و آنچه را نزد خود داشت برای وی پسندید و او را با انتقال از دنیا، گرامی داشت و از گرفتاری و مشکلات رهایی بخشید و در نهایت احترام قبض روح کرد و به سوی خویش فرا خواند، که درود خدا بر او و دودمانش باد. او نیز آنچه را پیامبران پیشین برای امت خود به میراث نهاده بودند، میان شما به جای گذاشت؛ زیرا پیامبران هرگز امت خود را بیآنکه راهی روشن و دانشی پایدار به آنها بدهند، رها نساختند.[۸]
مژده پیامبران گذشته در مورد نبوّت پیامبران بعدی، برای نسلهای معاصر آنان و نسلهای بعدی سودمند بود؛ زیرا دیده آنها را میگشود و جهت استقبال از پیامبری که به نبوّتش مژده داده شده بود، آنان را در آمادگی کامل قرار میداد و شک و تردیدشان را در مورد وی برطرف میساخت و به آنان اعتماد و اطمینان بیشتری میبخشید؛ زیرا اگر یأس و نومیدی از اصلاح جامعه، به دل راه یابد، قلب را فراگرفته، انسان را به تفکر و اندیشه در مسیر شرّ و خیانت، وامیدارد. بنابراین، مژده به آمدن پیامبران مصلح، یأس و نومیدی را از دلهایی که در انتظار اصلاحند، میزداید و آنها را به سمت و سوی علاقه به زندگی و کوبیدن درهای خیر و نیکی متوجه میسازد. اینگونه مژدهها، ایمان مؤمنان را در مورد نبوّت پیامبرانشان افزایش میدهد و کافران را در کفر خویش، به شک و تردید میاندازد و بدینترتیب استقامت و پایداری آنان را در برابر حق به ضعف میکشاند و زمینه پذیرش دعوت آن پیامبر را برایشان مهیا میسازد. اگر این مژده به حصول اطمینان بینجامد، نیاز به درخواست معجزهای از آن پیامبر نیست چنانکه نبوّت سرشار از مژده، در دلها نافذتر و به باور و اعتقاد به آن نبوّت نزدیکتر خواهد بود. افزون بر اینکه مردم را از فشارهای ناگهانی در برابر رویدادهای غیرمنتظره دور نموده و دعوت پیامبر را از حالت نامأنوسی در دل مردم خارج میسازد.[۹]
همه پیامبران بر یک راه و رسم بودهاند. پیامبر گذشته به ظهور پیامبر بعدی مژده میداده و پیامبر بعدی به پیامبر پیشین ایمان داشته است. افزون بر شواهد و موارد کاربردی که در بحث بعدی بدان خواهیم پرداخت، آیه ۸۱ سوره آل عمران نحوه این مژدهها را بیان میکند.[۱۰]
نوید رسالت پیامبر اکرم(ص) توسط انبیاء
۱. به تصریح قرآن کریم، حضرت ابراهیم خلیل(ع) به شیوه دعا در مورد رسالت خاتم پیامبران مژده داده است؛ آنگاه که در مورد بیت اللّه الحرام در مکه مکرمه و بالا بردن دیوارهای خانه کعبه سخن میگوید و برای پذیرفته شدن عمل خود و اسماعیل(ع) و درخواست پدید آمدن امّتی مسلمان از نسلشان، به دعا میپردازد، چنین عرضه میدارد: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۱۱].
۲. قرآن کریم، به وجود مژده نبوّت پیامبر امی حضرت محمد بن عبداللّه(ص)، در کتب عهد قدیم و جدید (تورات و انجیل) تصریح نموده و بیان داشته است که این دو کتاب هنگام نزول قرآن کریم و ظهور پیامبر اکرم موجود بودهاند و اگر این مژده در آنها وجود نداشت، پیروانشان به تکذیب آن میپرداختند. خدای متعال فرمود: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ...﴾[۱۲].
۳. آیه ششم سوره صف، به صراحت بیانگر این است که عیسی(ع) تورات را صریحا تصدیق و به رسالت پیامبری به نام احمد که بعد از او میآید، مژده داد و نهتنها حواریان، بلکه همه بنی اسرائیل را در این خصوص مخاطب قرار داد.[۱۳]
اهل کتاب در انتظار آخرین پیامبر(ص)
پیامبران پیشین نهتنها ویژگیهای عمومی پیامبر خاتم را برشمرده، بلکه ویژگیهای دیگری مانند: زادگاه، محل هجرت و خصوصیات روزگار بعثت و ویژگیهای جسمی و رفتاری و شریعت آن حضرت را بیان داشتهاند تا از این راه مخاطبان مژده ظهور آن حضرت، به صورتی دقیق ایشان را بشناسند. به همین دلیل قرآن در مورد بنی اسرائیل فرموده است: آنان شخصیت پیامبر گرامی اسلام را که در کتب عهد قدیم و جدید به ظهورش مژده داده شده بود، نظیر فرزندان خود میشناختند.[۱۴] بلکه براساس آنها، به اقدام عملی پرداخته، با به دست آوردن مکان هجرت و دولتش، در همان مکان استقرار یافتند[۱۵] و با پیشدستی در دادن مژده رسالت او به دیگران درصدد پیروزی بر کفار برآمده و از رسول خدا(ص) برای پیروزی بر اوس و خزرج یاری خواستند[۱۶]. این اخبار از طریق پارسایان و دانشمندان آنها به دیگران رسید و با انتشار در مدینه، به مکه نیز راه یافت.[۱۷] پس از اعلان رسالت، نمایندگانی از قریش برای تحقیق و بررسی پیرامون صحت ادعای نبوّت پیامبر(ص) نزد یهودیان مدینه شتافتند و در این زمینه به اطلاعاتی دست یافتند که پیامبر(ص) را با آنها آزمودند[۱۸] و از اطلاعات به دست آمده، صحت ادعای رسول اکرم(ص) برایشان روشن شد.
گروهی از اهل کتاب و دیگران براساس همین علامات و نشانههایی که بدان آشنا بودند، بیآنکه از رسول خدا(ص) معجزه ویژهای بخواهند[۱۹]، به او ایمان آوردند و این مژدهها را برخی از نسخههای تورات و انجیل،[۲۰] تاکنون همچنان در خود نگاه داشته است. بدینسان، مژده به ظهور نبوّت خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبد الله(ص) قبل از ولادت آن حضرت و در دوران زندگی قبل از بعثت وی، همواره ادامه داشت. و خبر دادن بحیرای راهب و دیگران در آغاز بعثت مبارک آن حضرت، از مژدههای معروف و مشهور تلقی میشد[۲۱].
امیر مؤمنان(ع) آنجا که میفرماید: «إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ(ص) لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ...»[۲۲] به این حقیقت تاریخی گواهی میدهد. در طبقات ابن سعد از سهل، مولای عتیبه- که مردی مسیحی اهل حریس بود و دوران یتیمی خود را در کنار مادر و عمویش گذراند و به قرائت و مطالعه انجیل میپرداخت- نقل شده که میگوید: «... نسخهای از انجیل در اختیار عمویم بود. روزی من آن را برداشته و مطالعه کردم تا به ورقی رسیدم که نوع نوشتهاش برایم ناآشنا بود. زمانی که ورق را با دستم لمس کردم ملاحظه نمودم قسمتهایی از آن به وسیله چسب به یکدیگر چسبانده شده است. وی میافزاید: آنها را از یکدیگر جدا کردم دیدم ویژگیهایی بدین شرح از پیامبر خاتم(ص) در آن نوشته شده: قامتش نه بلند است و نه کوتاه، چهرهای نورانی و دو گیسوی بافته دارد، میان شانههایش مهری نقش بسته است، در حال نشستن همواره زانوهایش را به بغل میگیرد، صدقه نمیپذیرد، بر الاغ و شتر سوار میشود و گوسفندان را میدوشد و پیراهنی وصلهخورده به تن میکند و کسی که دست به چنین کارهایی بزند، از تکبّر به دور است و او چنین عمل میکند. وی از دودمان اسماعیل و نامش احمد است.
سهل میگوید: هنگامی که از مطالعه ویژگیهای حضرت محمد(ص) فراغت یافتم، عمویم وارد خانه شد وقتی ورقه را در دست من دید مرا به خاطر از هم گشودن و مطالعه آن تنبیه کرد و مورد اعتراض قرار داد، در پاسخ او گفتم: عمو! من در این صفحات به ویژگیهای پیامبر خدا احمد، برخوردم. در پاسخم گفت: این پیامبر هنوز نیامده است».[۲۳].[۲۴]
منابع
پانویس
- ↑ گروهی از لشکر به تعداد پنج تا سیصد تن.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۹.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ حرکة التاریخ عند الامام علی(ع)، ص۷۱- ۷۳.
- ↑ خداوند از پیامبران پیمان گرفت که آنچه را از طریق وحی بدانان رسیده به مردم ابلاغ کنند و یا از آنان عهد و پیمان گرفت تا جز بر مبنای آنچه از طریق وحی دریافت کردهاند برای مردم قانون وضع نکنند.
- ↑ گویی خدای متعال که در وجود انسان تمایلات و توان و قدرت به ودیعه نهاده و برایش شواهد و ادلّه هدایت اقامه نمود، از او پیمان گرفت تا آنچه را به او عطا گشته در مسیر اهدافی که برایش آفریده شده، صرف نماید. از اینرو، اگر دچار وسوسهها و تمایلات نمیگشت، به آن عهد و پیمان عمل مینمود و پیمان نمیشکست. بههمین دلیل، خداوند پیامبران را برانگیخت تا از مردم بخواهند به آن عهد و پیمان عمل کنند.
- ↑ گنجهای پنهان عقلها: انوار عرفانی که راز و اسرار موجودات را برای انسان آشکار ساخته و او را به مرحله یقین به وجود آفریننده موجودات ارتقاء میبخشد؛ ولی گاهی ابری تیره از اوهام و خیالات، بر این انوار سایهافکن میشود. بنابراین، راز برانگیخته شدن پیامبران، آشکار ساختن آن معارف نهان و به ظهور رساندن آن راز و اسرار درونی است.
- ↑ یعنی پیامبران، امتهای خویش را در اموری که پس از رحلت هر پیامبر سبب هدایت آنها گردد، به خود واننهادند و رسول اکرم(ص) نیز همانند آنان عمل کرد و کتاب خدا را که حاوی تمام امور مورد نیاز دینی امتش بود میان آنها به ودیعه نهاد و اهل بیت معصوم خود را جانشین قرار داد و آنها را همسنگ قرآن مجید مقرر داشت، چنانکه در حدیث ثقلین که به نحو تواتر از آن بزرگوار نقل شده و جمع زیادی از محدثان به نقل آن پرداختهاند، بدان تصریح کرده است.
- ↑ محمد فی القرآن، ص۳۶- ۳۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۳۷.
- ↑ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد.».. سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۴۲.
- ↑ نقل به مضمون از: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾ «کسانی که به آنان کتاب دادهایم او را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند؛ کسانی که به خود زیان زدهاند ایمان نمیآورند» سوره انعام، آیه ۲۰.
- ↑ سیرة رسول اللّه، ج۱، ص۳۸- ۳۹.
- ↑ نقل به مضمون از: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾ «و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست میشمرد؛ با آنکه پیشتر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری میخواستند؛ همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.
- ↑ اشعة البیت النبوی، ج۱، ص۷۰ به نقل از اغانی، ج۱۶، ص۷۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲؛ حیاة نبی الاسلام، ص۲۳، به نقل از سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۸۱؛ اعلام الوری، ص۲۶.
- ↑ به مطالبی که در شأن نزول سوره کهف وارد شده مراجعه شود.
- ↑ ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾ «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافتهاند چشمانشان را میبینی که از اشک لبریز میشود؛ میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردهایم ما را با گروه گواهان بنگار!» سوره مائده، آیه ۸۳.
- ↑ سیرة رسول اللّه و اهل بیته، ج۱۰، ص۳۹؛ انجیل یوحنا و اشعة البیت النبوی، ج۱، ص۷۰ به نقل از تورات. به بشارت عهدین بشارات و مقارنات مراجعه شود.
- ↑ به کتب سیره نبوی که بخشی از این مژدهها را در بر دارد مراجعه شود.
- ↑ نخستین خطبه نهج البلاغه ملاحظه شود.
- ↑ طبقات کبری، ج۱، ص۳۶۳.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۴۴.