زیاد بن ابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «')
 
(۵۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل  = زیاد بن ابیه | مداخل مرتبط = [[زیاد بن ابیه در تاریخ اسلامی]] - [[زیاد بن ابیه در تراجم و رجال]] - [[زیاد بن ابیه در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| نام = زیاد بن ابیه
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مشهور به =
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| نام تصویر = تصویر قدیمی از مسجد کوفه.jpg                           
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[زیاد بن ابیه در حدیث]] | [[زیاد بن ابیه در کلام اسلامی]]</div>
| عرض تصویر =
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| توضیح تصویر = تصویر قدیمی از مسجد کوفه             
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[زیاد بن ابیه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| نام کامل = زیاد بن ابیه 
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = مرد
| کنیه = ابومغیره
| لقب = 
| اهل = 
| از قبیله =          
| از تیره =
| پدر =     
| مادر = 
| همسر =  
| پسر = [[عبید الله بن زیاد]]  
| دختر = 
| خواهر =
| برادر =   
| خویشاوندان =
| وابستگان =
| تاریخ تولد = [[سال اول هجرت]]
| محل تولد = 
| محل زندگی =   
| تاریخ درگذشت = [[۵۳ هجری]]     
| محل درگذشت = [[کوفه]]  
| تاریخ شهادت =     
| محل شهادت = 
| طول عمر = 
| محل دفن = 
| دین =
| مذهب =  
| از اصحاب = {{فهرست جعبه افقی| [[پیامبر خاتم]] | [[امام علی]] }}
| از طبقه =
| در جنگ = [[جنگ صفین]]
| نقش‌ها = 
| فعالیت‌ها = {{فهرست جعبه| [[استاندار فارس]] | [[استاندار بصره]] | [[حاکم کوفه]] }}   
| علت شهرت = 
| علت درگذشت = [[نفرین]] [[امام حسن]]  
| علت شهادت =   
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = 
| راویان از او = 
| آخرین راوی از او =  
}}


==مقدمه==
'''زیاد بن ابیه''' پسر [[سمیه]]، [[زن]] بدکاره، کنیه‌اش ابومغیره بود. درباره اینکه پدر او چه کسی بود [[اختلاف]] است. او در [[زمان]] [[خلافت عمر]] و [[عثمان]] وارد امور حکومتی شد و در زمان [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} استاندار [[فارس]] شد، اما بعد از [[شهادت]] آن حضرت به [[معاویه]] پیوست و به دستور او [[شیعیان]] بسیاری را کشت. سرانجام سال ۵۳ هجری با [[نفرین]] [[امام حسن]] {{ع}} به [[بیماری]] [[طاعون]] [[مبتلا]] شد و به هلاکت رسید.
*وی [[فرزند]] سمیّه (آن [[زن]] زناکار) و پدرش نامعلوم بود. در [[سال اول هجری]] به [[دنیا]] آمد، در دوران [[ابوبکر]] [[مسلمان]] شد، در زمان [[عمر]] [[مأمور]] جمع‌آوری [[صدقات]] و برخی [[کارها]] در [[بصره]] شد، در زمان [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} نیز به پیشنهاد بعضی از [[اصحاب]]، [[والی]] [[فارس]] و کرمان شد، امّا خلاف‌هایی از او سر زد. پس از [[شهادت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به [[معاویه]] پیوست. [[معاویه]] او را [[برادر]] خود خواند و از آن پس او را زیاد بن [[ابی سفیان]] خواندند.<ref>این موضوع که به «استلحاق زیاد» معروف است، از بدعت‌های معاویه است که خیلی‌ها به او ایراد گرفتند</ref> در دربار [[معاویه]] [[مقرّب]] شد و به [[امارت کوفه]] گماشته گشت. در دوران زمامداریش، علاوه‌بر [[فساد]] [[مالی]] و سخت‌گیری بر [[مردم]] و [[ظلم]] فراوان، شدیدترین [[رفتار]] سرکوبگرانه را با [[شیعیان]] [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} داشت و هزاران نفر را کشت و به زندان افکند و [[مردم]] را واداشت تا از [[امام علی]]{{ع}} [[برائت]] جویند و او را [[لعن]] و [[دشنام]] دهند. در [[نهج البلاغه]]، نامۀ تند [[حضرت امیر]] به او آمده<ref>نهج البلاغه، صبحی صالح، نامۀ ۲۱ و ۴۴ و شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶ ص ۱۹۶</ref> و به برخی خیانت‌های او اشاره شده است. وی در سال ۵۳ درگذشت<ref>دربارۀ او ر. ک: «شرح ابن ابی الحدید»، ج ۱۶ ص ۱۷۹، «موسوعة الامام علی بن ابی طالب»، ج ۱۲ ص ۱۱۲، «سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب» ج ۱ ص ۳۷۳</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۹۲.</ref>
*زیاد در سال اول [[هجرت]] در [[شهر]] [[طائف]] به [[دنیا]] آمد. به جهت [[ناشناخته بودن]] پدرش او را به مادرش سمیّه که زنی بدکاره بود نسبت می‌دهند و وی را "زیاد پسر مادرش" و "زیاد پسر [[سمیه]]" می‌گویند. گاهی نیز بدون آن‌که نام پدرش برده شود، او را زیاد بن ابیه ([[زیاد]] [[فرزند]] پدرش) می‌نامند. گاهی نیز وی را به [[همسر]] مادرش که در [[قبیله]] [[ثقیف]] [[چوپانی]] می‌کرد، نسبت می‌دهند و به او "[[زیاد]] [[فرزند]] عُبَید" می‌گویند.
*او فردی [[زیرک]] بود و در [[خطابه]] و [[سخنرانی]] تبحّر داشت. هم‌چنین کاتبی ماهر بود. اولین گزارش از [[زندگی اجتماعی]] وی به دوران [[حکومت]] [[عمر بن خطاب]] مربوط می‌شود. او از طرف [[خلیفه]] برای انجام مأموریتی به [[یمن]] فرستاده شد و از عهده آن [[مأموریت]] به‌خوبی برآمد. پس از آن در جمع بزرگان [[صحابه]] با زبانی گویا و [[بلیغ]] گزارش [[مأموریت]] خویش را بیان کرد. [[عمروعاص]] که در آن جمع حضور داشت، گفت: "اگر این [[جوان]] از [[طایفه]] [[قریش]] بود، بر [[عرب]] [[سروری]] می‌کرد." [[ابوسفیان]] با کنایه خود را [[پدر]] وی خواند! بعدها [[معاویه]] [[سخن]] [[ابوسفیان]]، [[پدر]] خویش، را دستاویزی قرار داد و زیاد را [[برادر]] خویش نامید و به این [[وسیله]] او را جذب [[حکومت]] خود کرد. از آن زمان به بعد، ### [[313]]### [[فرزند]] [[ابوسفیان]] نامیده شد.
*زیاد به‌دلیل [[زیرکی]] و [[کاردانی]] امور دیوانی را برعهده گرفت. وی سال‌ها در [[شهر بصره]] به‌عنوان کاتب در [[خدمت]] [[مغیرة بن شعبه]] و [[ابوموسی اشعری]] و [[عبدالله بن عامر]] بود. پس از [[کشته شدن عثمان]] در زمره [[یاران امام علی]]{{ع}} درآمد و نزد [[حاکم بصره]]، [[عبدالله بن عباس]]، به امور دیوانی پرداخت. هنگامی‌که [[ابن عباس]] برای شرکت در [[نبرد صفین]] عزیمت کرد، زیاد را [[جانشین]] خود در [[بصره]] قرار داد و امور [[بیت المال]] و [[خراج]] را به او سپرد. زیاد پس از [[جنگ صفین]] از سوی [[امام علی]]{{ع}} [[مأمور]] کنترل شورش‌هایی شد که در [[فارس]] و کرمان روی داده بودند. او به‌خوبی از عهده این کار برآمد و بدون درگیری و [[خون‌ریزی]] [[آرامش]] را به آن [[سرزمین]] برگرداند. پس از آن تا آخر [[حکومت علوی]] با [[اقتدار]] در [[فارس]] [[حکومت]] کرد. نامه‌های بیستم و بیست‌ویکم [[نهج البلاغه]] خطاب به زیاد مربوط به همین دوران است.
* [[معاویه]] در طول این مدت تلاش کرد تا زیاد را [[تطمیع]] و جذب [[حکومت]] خود کند، ولی زیاد زیر بار نرفت و [[نامه]] [[معاویه]] را برای [[امام علی]]{{ع}} فرستاد. [[امام]]{{ع}} در [[نامه]] ۴۴ [[نهج البلاغه]]، وی را از [[فریب‌کاری]] [[معاویه]] برحذر داشته و او را به [[شیطان]] [[تشبیه]] کرده است که از پیش‌رو و پشت سر و [[چپ و راست]] وارد می‌شود تا به هنگام [[غفلت]] بر وی بتازد و خِرَدش را به تاراج برد.
* [[حکومت]] زیاد بر [[سرزمین]] [[فارس]] در دوران کوتاه [[حکومت]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} نیز ادامه داشت. پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]]، زیاد با [[پناه]] گرفتن در قلعه‌ای در [[فارس]] به [[مقاومت]] خویش ادامه داد، ولی سرانجام [[تسلیم]] [[معاویه]] شد و [[همکاری]] خویش را با وی اعلام کرد. [[معاویه]]، زیاد را به دربار خودش فراخواند و او را [[برادر]] خویش نامید و [[حکومت]] [[بصره]] را به وی سپرد و دخترش را به همسری [[محمد]] پسر زیاد، درآورد. پس از مدتی و با [[مرگ]] [[مغیرة بن شعبه]]، [[حاکم کوفه]]، [[حکومت]] این [[شهر]] را نیز به زیاد سپرد.
*او در پنج سال [[حکومت]] خویش بر [[عراق]] [[اختناق]] شدیدی بر آنجا [[حاکم]] کرد و با شناختی که از [[شیعیان]] داشت به قلع و قمع آنها پرداخت و با پرونده‌سازی علیه [[حجر بن عدی]] و دیگر [[یاران]] برجسته [[امام]]{{ع}} آنها را به [[شام]] فرستاد و سبب کشته شدن آنها شد. وی در روزهای آخر [[عمر]] خویش [[مردم کوفه]] را جمع کرد و از آنها خواست از [[امام]]{{ع}} [[بیزاری]] جویند! و [[دستور]] داد هر کس حاضر به این کار نشوند، گردن زده شود. [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} با شنیدن خبر سخت‌گیری او نسبت به [[شیعیان]]، او را [[نفرین]] کرد. زیاد سرانجام پس از عمری پر فراز و نشیب در سال ۵۳ [[هجری]] بر اثر [[طاعون]] در [[کوفه]] درگذشت و همان‌جا [[دفن]] شد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 451- 453.</ref>.
==زیاد بن ابیه در گزیده [[دانشنامه امیرالمؤمنین]]==
او به نام مادرش سُمَیه، "[[زیاد بن سُمیه]]" خوانده می‌شد و پیش از نسبت داده شدنش توسط [[معاویه]] به [[ابوسفیان]]، وی را "زیاد بن عُبَید ثَقَفی" نیز می‌خواندند. در مقدمه این بخش، به [[اجمال]] از زیاد، [[سخن]] گفتیم. زیاد از [[خطیبان]] و سیاستمدارانی است‌که به هوش سرشار و [[نیرنگ]] در میدان‌سیاست، شُهره‌اند. [[سمیه]]- که زنی [[بدکار]] از [[مردمان]] [[طائف]] و در [[عقد]] [[ازدواج]] عُبَید ثَقَفی بود- او را به [[سال اول هجری]] بزاد. زیاد، به روزگار [[خلافت ابوبکر]]، [[مسلمان]] شد و در عنفوان [[جوانی]] به خاطر [[کفایت]] و هوش سیاسی‌اش مورد توجه [[عمر]] قرار گرفت. [[عمر]]، او را به هنگام خلافتش برای ساماندهی برخی از [[ناهنجاری‌ها]] به [[یمن]]، گسیل داشت و زمانی نیز برای اخذ [[زکات]] [[بصره]] و برخی نواحی آن، وی را به آنجا اعزام کرد. زیاد در [[بصره]] می‌زیست و مدتی سِمَت [[کتابت]] [[فرمانداران]] آن دیار: [[ابو موسی اشعری]]، مُغَیرة بن شُعبة و [[عبد الله بن عامر]] را به عهده داشت. پس از [[خلافت علی]]{{ع}} او در [[بصره]] کاتب و [[مشاور]] [[عبد الله]] بن [[عباس]] بود، و چون [[ابن عباس]] عازم [[جنگ]] [[صِفین]] شد، وی را [[جانشین]] خود در [[خراج]] و [[بیت المال]] و [[دیوان]] [[بصره]] کرد. هنگامی که [[اهل]] [[فارس]] و کرمان از دادن [[مالیات]]، سر برتافتند [و با [[شورش]] بر] فرماندار آن دیار، سهل بن حُنَیف، وی را [[اخراج]] کردند، [[علی]]{{ع}} با یارانش به [[رایزنی]] پرداخت که [[مرد]] [[مدبر]] و سیاستمداری را به آن دیار، گسیل دارد. [[ابن عباس]]، زیاد را پیشنهاد کرد و جاریة بن قُدامه بر این پیشنهاد، تأکید کرد و بدین‌سان، زیاد، از سوی [[علی]]{{ع}} به [[حکومت]] [[فارس]] و کرمان، گماشته شد و با سیاستمداری و [[زیرکی]]، [[فتنه]] را خاموش کرد؛ ولی پس از آن، کارهای ناشایستی انجام داد و [[اعتراض]] [[امام]]{{ع}} را برانگیخت.


زیاد در هیچ یک از جنگ‌های [[علی]]{{ع}} [[شرکت]] نداشت و تا روزگار [[شهادت علی]]{{ع}} و حتی در آغازین روزهای [[خلافت]] [[معاویه]]، با [[علی]]{{ع}} و فرزندش [[امام حسن]]{{ع}} بود. اما زیاد، تحت تأثیر نیرنگ‌های [[معاویه]] لغزید و در آنچه [[علی]]{{ع}} وی را از آن [[بیم]] داده بود، واقع شد و با [[توطئه]] "پیدا شدن پدرش"، یکسر در [[اختیار]] [[معاویه]] قرار گرفت. [[معاویه]] او را [[برادر]] خود خواند و چند نفر نیز بر زنازاده بودنِ او [[شهادت]] دادند و بدین‌سان، او "زیاد بن [[ابی سفیان]]" شد!
== مقدمه ==
زیاد که ریشه در [[تباهی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] داشت، در دربار [[معاویه]] بود که بد نهادی و تیره جانی خود را بروز داد. او ابتدا [[فرماندار بصره]] و سپس [[کوفه]] و [[بصره]] شد و چون بر [[کوفه]] و [[بصره]] یکجا [[تسلط]] یافت، از هیچ گونه [[فساد]] و ستم‌بارگی کوتاهی نکرد و بر [[مردمان]]، بخصوص [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} بسی سخت گرفت و بسیاری را در سیاه‌چال‌ها زندانی کرد و یا به [[قتل]] رساند.
چندین اسم برای زیاد نام برده شده است: زیاد بن عبید، زیاد بن سمیه، زیاد بن ابیه و زیاد بن امه؛ مادرش، [[سمیه]] است [[تولد]] او در [[سال اول هجرت]] [[نقل]] شده است. کنیۀ او ابو مغیره بوده و هیچ روایتی از او نقل نشده است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۲۳.</ref>. درباره اینکه [[پدر]] او چه کسی است اختلاف وجود دارد، برخی او را پسر [[عبید]] دانسته‌اند اما بعدها [[ابوسفیان]] زیاد را فرزند خود دانست<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۸۷ (پاورقی).</ref>. [[سمیه]] [[مادر]] زیاد هم از [[زنان]] بدکاره و [[فاسد]] [[دوران جاهلیت]] بود<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۴۵-۱۴۶؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 451- 453؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۱-۵۶۲.</ref>. زیاد [[فرزندان]] زیادی داشته است<ref>ابن قتیبه می‌نویسد: فرزندان زیاد عبارت‌اند از: عبدالرحمن، مغیرة، محمد، ابوسفیان، عبیدالله، عبدالله، سلماء عثمان، عباد، ربیع، ابوعبیده، یزید، عنبسه، أم معاویة، عمر، غصن، عتبه، آبان، جعفر، ابراهیم و سعیدا و ۲۳ دختر دیگر. (المعارف، ابن قتیبه، ص۳۴۷).</ref>. او درباره [[امور دنیوی]] بسیار باهوش بود<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۲.</ref>. در [[زمان]] [[خلیفه دوم]] [[مأمور]] گردآوری [[صدقات]] [[بصره]] شد و زمانی نیز کاتب [[ابوموسی اشعری]] بود<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۴۵-۱۴۶.</ref>
 
== زیاد در [[خلافت حضرت علی]] {{ع}} ==
زیاد در عصر [[خلافت ابوبکر]] به سن [[بلوغ]] رسید و [[اسلام]] آورد<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۸.</ref> و سپس به واسطه [[زیرکی]] و [[کاردانی]] که در امور دیوانی داشت، مورد توجه [[عمر بن خطاب]] قرار گرفت و لذا [[عمر بن خطاب]] او را برای [[اصلاح]] امور به [[یمن]] فرستاد. او به مرور زمان از خود نبوع و [[کاردانی]] بسیاری نشان داد و توانست در مراکز [[حکومتی]] [[راه]] یابد، لذا مدت‌ها کاتب [[مغیرة بن شعبه]] و [[ابوموسی اشعری]] شد و بعد از [[قتل عثمان]] در زمره [[اصحاب حضرت علی]] {{ع}} قرار گرفت<ref>رجال شیخ طوسی، ص۴۲، ش۱۶.</ref> و سپس در استانداری [[عبدالله بن عباس]] که از جانب [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[بصره]] بود کاتب و نویسنده او گردید<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۸۰.</ref>. زمانی که [[ابن عباس]] از جانب [[امام]] {{ع}} علاوه بر [[استانداری بصره]] به استانداری شهرهای [[اهواز]] و [[فارس]] و کرمان [[منصوب]] شد، زیاد را به [[جانشینی]] خود در [[بصره]] گمارد، اما زیاد در این زمان که [[جانشین]] [[ابن عباس]] در [[بصره]] بود، چون درست به [[وظیفه]] خود عمل نمی‌کرد، [[مردم]] از لغزش‌های او به [[امام]] {{ع}} گزارش نمودند، لذا [[حضرت]] در نامه‌ای او را [[سرزنش]] کرد و [[تهدید]] به [[عزل]] او نمود<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۰.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۲-۵۶۳.</ref>
 
== زیاد و [[حکومت]] [[فارس]] ==
در [[سال ۳۹ هجری]]، پس از [[فتنه]] [[عبدالله بن عمرو حضرمی]] در [[بصره]] و کشته شدن او، [[مردم]] [[فارس]] و کرمان برای کم کردن [[مالیات]] شورش کردند، [[اهل]] فارس، [[سهل بن حنیف]] را از آنجا بیرون کرده و [[مخالفت]] خود را آشکار کردند. [[امیرمؤمنان]] {{ع}} با [[یاران]] [[مشورت]] کرد چه کسی را به آنجا بفرستد. [[جاریة بن قدامه]] یا [[ابن عباس]] گفت: «اگر می‌خواهی کسی را بفرستی که [[ثابت قدم]]، [[سیاست]] مدار و [[با کفایت]] باشد، زیاد را روانه کن». [[امیر مؤمنان]] {{ع}} زیاد را به حکومت فارس و کرمان گماشت، او هم [[با تدبیر]] کامل و بدون آنکه [[جنگی]] کند و کسی کشته شود و با [[تهدید]] و [[وعده]] این [[سرزمین]] را آرام کرد و مالیات را چون گذشته از آنها گرفت. او در نزدیکی [[شهر]] [[اصطخر]] قلعه‌ای ساخت که بعد به قلعه [[منصور]] یشکری معروف شد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۹.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۴۷؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۴؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 451- 453؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۸.</ref>
 
== [[معاویه]] و جذب زیاد ==
از آنجا که زیاد در سامان بخشیدن به [[فارس]] و کرمان و گرفتن [[مالیات]] و [[زکات]] موفق بود و خبر این موفقیت به [[معاویه]] رسید، او [[تصمیم]] گرفت به هر قیمتی شده زیاد را به خود نزدیک کند و بین او و [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} فاصله اندازد، از این رو گاهی او را با [[تهدید]] و زمانی با [[وعده]] و [[وعید]] به خود فرا می‌خواند و در این راستا حاضر شد برای نزدیک کردن زیاد، وی را [[برادر]] خود بخواند تا ننگ بی‌پدری او را ـ که زیاد بن ابیه یا زیاد بن سمیه به او می‌گفتند ـ برطرف نماید و سرانجام به این کار موفق شد <ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۸۱ و ۱۸۷.</ref> و پس از چندین [[نامه]] و [[اعزام نماینده]] زیاد را به خود جذب کرد و چون شمشیری برنده و خطرناک در [[اختیار]] خود درآورد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۵.</ref>.
 
== زیاد و پیوند او به [[ابوسفیان]] ==
[[نقل]] شده معاویه برای اینکه پیوند زیاد به ابوسفیان را آشکار سازد، [[مردم]] را گرد آورد و زیاد را نیز به [[مسجد]] برد. پس [[ابو مریم سلولی]] به پاخاست و گفت: «[[گواهی]] می‌دهم [[ابوسفیان]] در [[زمان جاهلیت]] به [[طائف]] آمد و من شراب فروش بودم». او به من گفت: « فاحشه‌ای برای من بیاور». پیش او رفتم و گفتم: « جز [[سمیه]]، [[کنیز]] [[حارث بن کلده]] پیدا نکردم». او گفت: «با آنکه بد بو و کثیف است، او را بیاور ». در این هنگام زیاد گفت: «[[ابو مریم]]! آهسته، تو را برای گواهی دادن آورده‌اند نه برای [[ناسزا]] گفتن». ابو مریم گفت: «اگر مرا معاف داشته بودید، بهتر بود، من آنچه دیده‌ام می‌گویم. به [[خدا]] [[سوگند]]، ابوسفیان آستین [[لباس]] او را گرفت به درون [[خانه]] رفت و من در را به روی آنها بستم و [[حیرت]] زده نشستم و طولی نکشید ابوسفیان از خانه بیرون آمد، در حالی که عرق پیشانی خود را [[پاک]] می‌کرد. به او گفتم: ابوسفیان، چطور بود؟ او گفت: «‌ای [[ابومریم]]، زنی مثل او ندیده‌ام؛ [[حیف]] که دهانش بو می‌دهد».
 
در این هنگام زیاد برخاست و گفت: «ای [[مردم]]، آنچه را این [[شاهد]] گفت، شنیدید و من درست و [[نادرست]] آن را نمی‌دانم؛ [[عبید]] برای من [[سرپرست]] شایسته‌ای بود و [[گواهان]] آنچه را می‌گویند بهتر می‌دانند». آنگاه [[یونس بن عبید]] که [[برادر]] [[صفیه]]، دختر [[عبید بن اسد بن علاج ثقفی]] بود و صفیه [[خواهر]] او از بستگان سمیه بود، به پاخاست و گفت: «ای [[معاویه]]، [[پیامبر خدا]] [[حکم]] کرده فرزند از آن بستر است و نصیب [[زنا]] کار، سنگ است و تو برخلاف [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر خدا]] به [[شهادت]] ابومریم درباره زنای ابوسفیان، می‌گویی که فرزند از آن زنا کار است و نصیب بستر، سنگ است؟» معاویه به او گفت: «ای یونس، به خدا اگر ادامه دهی، بلایی به سرت می‌آورم که در داستان‌ها بنویسند». یونس گفت: «مگر نه اینکه آن وقت پیش خدا می‌روم». معاویه گفت: «چرا» یونس گفت: «از خدا [[آمرزش]] می‌خواهم»<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۷-۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۸۷.</ref>.
 
پس از اینکه معاویه زیاد را [[برادر]] خود و پسر ابوسفیان خواند، عده زیادی اعتراض کردند<ref>این موضوع که به «استلحاق زیاد» معروف است، از بدعت‌های معاویه است که خیلی‌ها به او ایراد گرفتند</ref>. شعرای [[عرب]] نیز به نفع و یا به ضرر زیاد و [[معاویه]] اشعاری سروده‌اند، از جمله [[یزید بن مفرغ]]، شعری در هجو [[معاویه]] سرود که مضمون آن چنین است: به [[معاویه]] بگویید: آیا اگر گویند پدرت [[پارسا]] بوده، [[خشمگین]] می‌شوی و اگر بگویند پدرت زناکار بود، خوشحال می‌گردی و یک [[بیت]] از دیگر اشعارش این است: [[شهادت]] می‌دهم خویشی تو با زیاد، مانند خویشی فیل با کره ماچه خر است.<ref>{{عربی|فأَشْهَدُ أَنّ رَحْمَكَ مِنْ زِيادٍ... كرَحْمِ الفِيلِ من ولد الأتان}}.</ref>
 
اما [[حاکمان]] [[مستبد]] و دنیاپرست چشم و گوششان از این اعتراض‌ها پر است و هرگز این هجویات و انتقادات اعتنایی ندارند. زیاد وقتی [[حاکم بصره]] شد از [[معاویه]] خواست [[یزید بن مفرغ]] که او و [[معاویه]] را هجو کرده به [[قتل]] رساند؛ اما [[معاویه]] فقط اجازه داد زیاد او را [[تأدیب]] نماید. لذا زیاد [[دستور]] داد [[یزید بن مفرغ]] را که از [[ترس]] جانش در [[خانه]] [[منذر بن جارود]] [[پناهنده]] شده بود، بیرون آوردند و دارویی به او خوراند و او را بر الاغی سوار کرد و در حالی که مدفوع و ادرار روی او می‌ریخت، در [[بصره]] گردانیدند! [[یزید بن مفرغ]] در برابر این برخورد ناصواب به زیاد گفت: آنچه تو روی من می‌ریزی با آب شسته می‌شود و اما [[شعر]] من درباره تو به قدری نافذ و مؤثر است که در استخوان‌ها هم [[رسوخ]] کرده است<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۰ و سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۲.</ref>.<ref> [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۵-۵۶۸؛ [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۵۸-۱۶۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۹۲.</ref>
 
== زیاد؛ [[کارگزار]] معاویه ==
معاویه، زیاد را [[حاکم بصره]] و [[خراسان]] و سیستان کرد و پس از آن، [[هند]] و [[بحرین]] و عمان را نیز در اختیار او قرار داد. زیاد در آخر ماه [[ربیع]] الاخر یا اول [[جمادی الاول]] [[سال]] ۴۵ ه به [[بصره]] آمد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۱۸-۲۲۰ (با تلخیص) و نیز ر. ک: البیان و التبیان، جاحظ بصری، ج۲، ص۶۶-۶۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۵۴۱.</ref>.
 
در ایام [[حکومت]] زیاد، [[مردم]] از او سخت می‌ترسیدند، به حدی که اگر چیزی از مرد یا زنی به [[زمین]] می‌افتاد کسی به آن دست نمی‌زد تا صاحبش بیاید و آن را بردارد و اگر زنی شب تنها در [[خانه]] می‌خوابید، در را نمی‌بست <ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۲۲-۲۲۳ (با تلخیص).</ref>. زیاد از برخی [[یاران پیامبر]] {{صل}} نیز کمک گرفت. او [[قضاوت]] [[بصره]] را به [[عمران بن حصین خزاعی]] داد و [[حکم بن عمرو غفاری]] را [[حاکم]] [[خراسان]] کرد و از [[سمرة بن جندب]] و [[انس بن مالک]] و [[عبدالرحمان بن سمره]] نیز استفاده کرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۲۴.</ref>. او تا سال پنجاه [[هجری]] [[حاکم بصره]] و اطراف آن بود و پس از آنکه [[مغیرة بن شعبه]] که امیر [[کوفه]] بود، مرد، [[معاویه]] [[فرمان]] حکومت کوفه و بصره را نیز برای زیاد نوشت و او نخستین کسی بود که حکومت کوفه و بصره را با هم داشت. او سمرة بن جندب را در کوفه [[جانشین]] خود کرد و خود شش ماه در کوفه و شش ماه در بصره بود<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۶۲-۱۶۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۸-۵۶۹.</ref>.
 
== زیاد و [[امام حسن]] {{ع}} ==
زیاد بر [[سعید بن سرح]] که یکی از [[دوستان]] و [[شیعیان]] امام حسن {{ع}} بود، به [[جرم]] [[دوستی]] با آن [[حضرت]] [[خشم]] گرفت و در صدد [[دستگیری]] وی برآمد. [[سعید]] از [[کوفه]] به [[مدینه]] گریخت و به [[امام]] [[پناهنده]] شد؛ زیاد که از دستگیری او [[مأیوس]] شد [[زن]] و [[فرزندان]] و [[برادران]] او را زندانی و اموالش را [[مصادره]] و خانه‌اش را خراب کرد. امام حسن {{ع}} در نامه‌ای به زیاد نوشت: شنیده‌ام مزاحم مردی از [[مسلمانان]] شده‌ای که در تمام [[حقوق]] با دیگران، [[شریک]] است. [[خانه]] او را خراب، اموالش را [[مصادره]] و بستگانش را زندانی کرده‌ای؛ با رسیدن نامه‌ام، خاندانش را [[آزاد]] و خانه‌اش را آباد ساز و [[شفاعت]] مرا درباره‌اش بپذیر که او در [[پناه]] من است؛ والسلام.
 
زیاد از [[نامه]] [[امام]] خوشش نیامد و در جواب نوشت: از پسر [[ابوسفیان]] به [[حسن]]، پسر [[فاطمه]]. نامه‌ات به من رسید؛ با آنکه من [[حاکم]] و تو رعیتی، نام خود را جلوتر از نام من نوشته‌ای و مانند شخص [[برتر]] که به زیر دست خود، [[فرمان]] می‌دهد به من نامه می‌نویسی! به اضافه اینکه حاجت‌مندی. مخصوصاً درباره شخص [[گناه]] کاری که به او پناه داده و به جنایتش کمک کرده‌ای! به [[خدا]] قسم، اگر میان گوشت و پوست خود جایش دهی بدون هیچ رعایت او را از جایش بیرون کشیده و [[کیفر]] می‌کنم. لذیذترین گوشت‌ها نزد من همان گوشتی است که تو از آن پرورش یافته‌ای. او را به سبب جرمی که دارد، [[تسلیم]] کسی کن که از تو سزاوارتر و مقدم‌تر است. سپس اگر از او گذشتم و او را بخشیدم، نه به سبب شفاعت توست و اگر او را بکشم برای آن است که [[دوستدار]] پدرت است. والسلام.
 
امام که نامه زیاد را خواند، تبسمی فرمود و نامه‌ای به [[معاویه]] نوشت و نامه زیاد را همراه آن قرار داد. این ماجرا زمانی بود که معاویه هنوز دست به [[خون]] [[شیعیان]] [[آلوده]] نکرده بود، چون تا زمانی که [[امام حسن]] {{ع}} زنده بود معاویه خیلی مسائل را رعایت می‌کرد و بیشتر [[کارها]] را از سال پنجاهم [[هجری]] به بعد صورت داد.
 
امام {{ع}} به نامه زیاد با این دو جمله جواب داد: از حسن [[فرزند فاطمه]] {{ع}} به زیاد پسر [[سمیه]]، «{{متن حدیث|قال رسول الله قال: اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ}}»؛ والسلام. فرزند از آن صاحب بستر است و سهم [[زنا]] کار، سنگ است<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۶۹.</ref>
 
=== [[نامه]] [[معاویه]] به زیاد ===
هنگامی که نامه [[امام]] {{ع}} به معاویه رسید، او به اندازه‌ای از عمل زیاد ناراحت شد که [[شام]] بر او تنگ شد. پس در نامه [[تندی]] به زیاد نوشت: [[حسن بن علی]] نامه‌ای را که تو در جواب نامه‌اش نوشته‌ای، برایم فرستاد؛ از کار تو بسیار [[تعجب]] کردم و دانستم که این نتیجه شیری است که خورده‌ای. در نامه‌ات به پدرش [[ناسزا]] می‌گویی و او را [[گناهکار]] می‌خوانی! به جانم قسم، تو به [[گناه]]، سزاوارتری. اما اینکه [[حسن]] نام خود را مقدم بر نام تو نوشته، اگر بفهمی، نقصی برای تو نیست، اما [[برتری]] حسن بر تو، برای او سزاوار است که [[برتر]] باشد. بدان که با نپذیرفتن شفاعتش افتخاری را از دست دادی. همین که نامه‌ام به تو رسید آنچه را از [[اموال]] [[سعید]] گرفته‌ای، به او برگردان و خانه‌اش را بساز و به او کاری نداشته باش. به حسن نوشتم که سعید، [[اختیار]] دارد نزد شما بماند و یا به [[کوفه]] برگردد و تو بر او سلطه‌ای نداری. بردن نام [[مادر]] حسن، افتخاری است برای او، زیرا مادرش دختر [[رسول]] خداست و در ذیل نامه اشعاری را در [[مدح]] امام {{ع}}نوشت<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۱.</ref>
 
== زیاد و [[شیعیان]] [[علی]] {{ع}} ==
[[نقل]] شده به دستور معاویه، منادی معاویه ندا داد که [[نقل روایات]] درباره مناقب [[علی بن ابی طالب]] و أهل بیتش از امروز [[ممنوع]] است و گوینده‌اش کشته خواهد شد. [[مردم کوفه]] به سبب این ممنوعیت، بیش از دیگران در [[سختی]] بودند، چرا که آنجا بیش از دیگر مکان‌ها [[شیعه]] داشت، به همین جهت معاویه، زیاد را [[والی]] عراقین، [[کوفه]] و [[بصره]] کرد. او نیز به تعقیب [[شیعیان]] پرداخت و چون خوب ایشان را می‌شناخت، آنها را در هر جا پیدا می‌کرد، می‌کشت. او شیعیان را ترسانده و دست و پاهای‌شان را می‌برید و بر درخت خرما دارشان می‌زد و چشمانشان را از حدقه در آورده، یا آنها را [[تبعید]] کرده و فراری می‌داد، به حدی که دیگر در [[عراق]] شیعه مشهوری نماند و افراد باقیمانده، یا کشته شدند یا به دار آویخته، یا زندانی یا [[تبعید]] و یا فراری شدند و [[معاویه]] به تمام [[کارگزاران]] خود در تمام سرزمین‌ها نوشت که [[گواهی]] هیچ یک از [[شیعیان علی]] و [[أهل]] بیتش را نپذیرید و به دنبال [[شیعیان]] [[عثمان]] و [[دوستداران]] او و [[أهل بیت]] او باشند. [[زیاد بن أبیه]] نامه‌ای درباره حضرمیین به معاویه نوشت که اینان به [[دین علی]] و نظر او [[معتقد]] هستند. معاویه به او نوشت: تمام طرفداران و [[معتقدان]] به [[علی بن ابی طالب]] را بکش. او نیز ایشان را از لب تیغ گذراند و مثله کرد<ref>الاحتجاج، [[طبرسی]] ج۲، ص۲۹۴-۲۹۵ (با تلخیص). همچنین [[امام حسین]] در جواب [[نامه]] معاویه به [[کشتار]] [[شیعیان امیرالمؤمنین]] به دست زیاد اشاره می‌فرماید:... و تو آن کسی هستی که به [[گمان]] ادعا کردی زیاد بن سمیه که بر فراش [[غلامان]] [[عبد]] ثقیف به [[دنیا]] آمده بود، پسر [[پدر]] تو و [[برادر]] تو از قبل پدر توست و حال آنکه [[پیامبر]] فرمود: {{متن حدیث|اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ}}. پس تو [[سنت]] و [[شرع]] پیامبر {{صل}} را ترک کرده، پیرو هوی و [[اسیر]] خود شدی و به [[هدایت]] و [[ارشاد]]، [[پروردگار]] و [[تبلیغ]] [[نبی]] [[امی]] هدایت نشدی. بعد از آن زیاد بد بنیاد، برادر گمانی خود را با [[پیروی]] از نفس [[شیطانی]] [[حکومت]] داده، او را به سبب [[نفاق]]، [[حاکم]] [[اهل عراق]] قرار دادی و چون آن بی [[دین]] را بر [[مسلمانان]] مسلط کردی، او دست و پای مسلمانان را [[برید]] و چشم بعضی را با میل آهنی که به [[آتش]] گرم کرده بود، [[کور]] کرد و جمعی را به شاخه خرما آویزان کرد. ای معاویه! گویا تو از این [[امت]] نیستی، با این امت از جنس تو نیستند. ای معاویه آیا تو به سبب [[ظلم]]، کشنده [[مردم]] حضرموت نیستی که پسر [[سمیه]] درباره ایشان به تو نوشت که این مردم بدین [[علی]] و [[رأی]] او هستند و تو به او نوشتی هر که به [[دین علی]] و به [[رأی]] او باشد باید که او را بکشی و به او مهلت و [[امان]] ندهی، پس آن [[انسان]] [[پست]] آن [[بندگان]] [[خداوند]] را و به [[حکم]] تو آن [[طایفه]] را گوش و بینی [[بریده]]، مثله کرد. دین علی و [[فرزند علی]] به [[خدا]] قسم همان است که با پدرت جنگید تا آنکه او را به [[اسلام]] در آورد و [[دین اسلام]] را [[قوی]] گردانید که امروز تو و جمعی که پیش از تو بودند با ادعای اسلام، به سایر مکان‌ها [[حکومت]] کردند و تو را در این مجلس که اکنون نشسته‌ای، صاحب حکومت ساختند. ([[الاحتجاج]]، [[طبرسی]]، ج۲، ص۲۹۷).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۲-۱۷۳.</ref>
 
== مرگ زیاد بن ابیه ==
زیاد از هر جنایت و سستمی فروگزاری نمی‌کرد و بسیاری از [[شیعیان امیر المؤمنین]] {{ع}} را به [[قتل]] رساند، از این رو [[حضرت مجتبی]] {{ع}} او را [[نفرین]] کرد و زیاد به [[نفرین]] آن [[حضرت]]، [[مبتلا]] به [[طاعون]] یا فلج شد و با همین [[بلا]] و [[بیماری]] در سال 53 [[هجری]] به [[هلاکت]] رسید<ref>ر. ک: سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۰ و سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۷۰؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 451- 453؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۸؛ [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۷۴.</ref>


زیاد، [[مردمان]] را بر [[بیزاری]] جُستن از [[امام علی]]{{ع}} و [[دشنام]] دادن به مولا، مجبور کرد و بر این کار، پافشاری می‌کرد. زیاد پس از ده سال [[ستم]] و [[تجاوز]] و [[قتل]] و [[غارت]] و [[زشتی]] آفرینی و پلیدی‌گستری، به سال ۵۳ [[هجری]] و در ۵۳ سالگی بر اثر [[طاعون]] در [[گذشت]]؛ اما از این شجره خبیث، ثمره‌ای خبیث و سرشار از [[زشتی]] به نام "عبید [[الله]]" باقی ماند که در تیره‌جانی، ستم‌بارگی و [[ظلم]] به [[آل علی]]{{ع}} و [[شیعیان]] مولا، از [[پدر]]، فراتر بود. زیاد، نمونه روشنی است از سیاستمدارانی که از هوش و [[ذکاوت]] برخوردارند؛ اما [[قلب]] و عاطفه، هرگز! [[شکم‌بارگی]]، هرزگی، [[نفاق]] و [[دورویی]] در [[برخورد با مردم]]، از جمله ویژگی‌های اوست که [[علی]]{{ع}} در نامه‌ای بیدار کننده، به آنها اشاره کرده است. او در نزد کسانی که دنیامداری و کشش‌ها و جاذبه‌های [[دنیایی]] در چشمشان بزرگ می‌نماید، بزرگ بود و بدین‌سان، به هوش سرشار و [[جایگاه]] بلند، ستوده می‌شد؛ اما با نگاهی عمیق‌تر، از [[پلیدی]] و [[زشتی]] و آتشْ نهادی هیچ کم نداشت، آن سان که نَسَب خود را نیز [[تغییر]] داد<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۸.</ref>.
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[کارگزاران خلفا بر فارس]]
* [[کارگزاران امام علی]]
* [[کارگزاران امام علی بر فارس]]
{{پایان مدخل وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
{{منابع}}
* [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
# [[پرونده:1100357.jpg|22px]] [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[زیاد بن سمیه (مقاله)|مقاله «زیاد بن سمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵''']]
* [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
==پانویس==
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
{{یادآوری پانویس}}
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
{{پانویس2}}
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
{{پانویس}}


{{بنی‌امیه}}
{{بنی‌امیه}}
{{امام علی}}
{{یاران امام علی}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:زیاد بن ابیه]]
[[رده:کارگزاران حکومت امام علی]]
[[رده:دشمنان اهل بیت]]
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۴۱

زیاد بن ابیه
تصویر قدیمی از مسجد کوفه
نام کاملزیاد بن ابیه
جنسیتمرد
کنیهابومغیره
پسرعبید الله بن زیاد
تاریخ تولدسال اول هجرت
درگذشت۵۳ هجری، کوفه
از اصحاب
حضور در جنگجنگ صفین
فعالیت‌های او
علت درگذشتنفرین امام حسن

زیاد بن ابیه پسر سمیه، زن بدکاره، کنیه‌اش ابومغیره بود. درباره اینکه پدر او چه کسی بود اختلاف است. او در زمان خلافت عمر و عثمان وارد امور حکومتی شد و در زمان امیرالمؤمنین (ع) استاندار فارس شد، اما بعد از شهادت آن حضرت به معاویه پیوست و به دستور او شیعیان بسیاری را کشت. سرانجام سال ۵۳ هجری با نفرین امام حسن (ع) به بیماری طاعون مبتلا شد و به هلاکت رسید.

مقدمه

چندین اسم برای زیاد نام برده شده است: زیاد بن عبید، زیاد بن سمیه، زیاد بن ابیه و زیاد بن امه؛ مادرش، سمیه است تولد او در سال اول هجرت نقل شده است. کنیۀ او ابو مغیره بوده و هیچ روایتی از او نقل نشده است[۱]. درباره اینکه پدر او چه کسی است اختلاف وجود دارد، برخی او را پسر عبید دانسته‌اند اما بعدها ابوسفیان زیاد را فرزند خود دانست[۲]. سمیه مادر زیاد هم از زنان بدکاره و فاسد دوران جاهلیت بود[۳]. زیاد فرزندان زیادی داشته است[۴]. او درباره امور دنیوی بسیار باهوش بود[۵]. در زمان خلیفه دوم مأمور گردآوری صدقات بصره شد و زمانی نیز کاتب ابوموسی اشعری بود[۶].[۷]

زیاد در خلافت حضرت علی (ع)

زیاد در عصر خلافت ابوبکر به سن بلوغ رسید و اسلام آورد[۸] و سپس به واسطه زیرکی و کاردانی که در امور دیوانی داشت، مورد توجه عمر بن خطاب قرار گرفت و لذا عمر بن خطاب او را برای اصلاح امور به یمن فرستاد. او به مرور زمان از خود نبوع و کاردانی بسیاری نشان داد و توانست در مراکز حکومتی راه یابد، لذا مدت‌ها کاتب مغیرة بن شعبه و ابوموسی اشعری شد و بعد از قتل عثمان در زمره اصحاب حضرت علی (ع) قرار گرفت[۹] و سپس در استانداری عبدالله بن عباس که از جانب امیرالمؤمنین (ع) در بصره بود کاتب و نویسنده او گردید[۱۰]. زمانی که ابن عباس از جانب امام (ع) علاوه بر استانداری بصره به استانداری شهرهای اهواز و فارس و کرمان منصوب شد، زیاد را به جانشینی خود در بصره گمارد، اما زیاد در این زمان که جانشین ابن عباس در بصره بود، چون درست به وظیفه خود عمل نمی‌کرد، مردم از لغزش‌های او به امام (ع) گزارش نمودند، لذا حضرت در نامه‌ای او را سرزنش کرد و تهدید به عزل او نمود[۱۱].[۱۲]

زیاد و حکومت فارس

در سال ۳۹ هجری، پس از فتنه عبدالله بن عمرو حضرمی در بصره و کشته شدن او، مردم فارس و کرمان برای کم کردن مالیات شورش کردند، اهل فارس، سهل بن حنیف را از آنجا بیرون کرده و مخالفت خود را آشکار کردند. امیرمؤمنان (ع) با یاران مشورت کرد چه کسی را به آنجا بفرستد. جاریة بن قدامه یا ابن عباس گفت: «اگر می‌خواهی کسی را بفرستی که ثابت قدم، سیاست مدار و با کفایت باشد، زیاد را روانه کن». امیر مؤمنان (ع) زیاد را به حکومت فارس و کرمان گماشت، او هم با تدبیر کامل و بدون آنکه جنگی کند و کسی کشته شود و با تهدید و وعده این سرزمین را آرام کرد و مالیات را چون گذشته از آنها گرفت. او در نزدیکی شهر اصطخر قلعه‌ای ساخت که بعد به قلعه منصور یشکری معروف شد[۱۳].[۱۴]

معاویه و جذب زیاد

از آنجا که زیاد در سامان بخشیدن به فارس و کرمان و گرفتن مالیات و زکات موفق بود و خبر این موفقیت به معاویه رسید، او تصمیم گرفت به هر قیمتی شده زیاد را به خود نزدیک کند و بین او و امیرمؤمنان علی (ع) فاصله اندازد، از این رو گاهی او را با تهدید و زمانی با وعده و وعید به خود فرا می‌خواند و در این راستا حاضر شد برای نزدیک کردن زیاد، وی را برادر خود بخواند تا ننگ بی‌پدری او را ـ که زیاد بن ابیه یا زیاد بن سمیه به او می‌گفتند ـ برطرف نماید و سرانجام به این کار موفق شد [۱۵] و پس از چندین نامه و اعزام نماینده زیاد را به خود جذب کرد و چون شمشیری برنده و خطرناک در اختیار خود درآورد[۱۶].

زیاد و پیوند او به ابوسفیان

نقل شده معاویه برای اینکه پیوند زیاد به ابوسفیان را آشکار سازد، مردم را گرد آورد و زیاد را نیز به مسجد برد. پس ابو مریم سلولی به پاخاست و گفت: «گواهی می‌دهم ابوسفیان در زمان جاهلیت به طائف آمد و من شراب فروش بودم». او به من گفت: « فاحشه‌ای برای من بیاور». پیش او رفتم و گفتم: « جز سمیه، کنیز حارث بن کلده پیدا نکردم». او گفت: «با آنکه بد بو و کثیف است، او را بیاور ». در این هنگام زیاد گفت: «ابو مریم! آهسته، تو را برای گواهی دادن آورده‌اند نه برای ناسزا گفتن». ابو مریم گفت: «اگر مرا معاف داشته بودید، بهتر بود، من آنچه دیده‌ام می‌گویم. به خدا سوگند، ابوسفیان آستین لباس او را گرفت به درون خانه رفت و من در را به روی آنها بستم و حیرت زده نشستم و طولی نکشید ابوسفیان از خانه بیرون آمد، در حالی که عرق پیشانی خود را پاک می‌کرد. به او گفتم: ابوسفیان، چطور بود؟ او گفت: «‌ای ابومریم، زنی مثل او ندیده‌ام؛ حیف که دهانش بو می‌دهد».

در این هنگام زیاد برخاست و گفت: «ای مردم، آنچه را این شاهد گفت، شنیدید و من درست و نادرست آن را نمی‌دانم؛ عبید برای من سرپرست شایسته‌ای بود و گواهان آنچه را می‌گویند بهتر می‌دانند». آنگاه یونس بن عبید که برادر صفیه، دختر عبید بن اسد بن علاج ثقفی بود و صفیه خواهر او از بستگان سمیه بود، به پاخاست و گفت: «ای معاویه، پیامبر خدا حکم کرده فرزند از آن بستر است و نصیب زنا کار، سنگ است و تو برخلاف کتاب خدا و سنت پیامبر خدا به شهادت ابومریم درباره زنای ابوسفیان، می‌گویی که فرزند از آن زنا کار است و نصیب بستر، سنگ است؟» معاویه به او گفت: «ای یونس، به خدا اگر ادامه دهی، بلایی به سرت می‌آورم که در داستان‌ها بنویسند». یونس گفت: «مگر نه اینکه آن وقت پیش خدا می‌روم». معاویه گفت: «چرا» یونس گفت: «از خدا آمرزش می‌خواهم»[۱۷].

پس از اینکه معاویه زیاد را برادر خود و پسر ابوسفیان خواند، عده زیادی اعتراض کردند[۱۸]. شعرای عرب نیز به نفع و یا به ضرر زیاد و معاویه اشعاری سروده‌اند، از جمله یزید بن مفرغ، شعری در هجو معاویه سرود که مضمون آن چنین است: به معاویه بگویید: آیا اگر گویند پدرت پارسا بوده، خشمگین می‌شوی و اگر بگویند پدرت زناکار بود، خوشحال می‌گردی و یک بیت از دیگر اشعارش این است: شهادت می‌دهم خویشی تو با زیاد، مانند خویشی فیل با کره ماچه خر است.[۱۹]

اما حاکمان مستبد و دنیاپرست چشم و گوششان از این اعتراض‌ها پر است و هرگز این هجویات و انتقادات اعتنایی ندارند. زیاد وقتی حاکم بصره شد از معاویه خواست یزید بن مفرغ که او و معاویه را هجو کرده به قتل رساند؛ اما معاویه فقط اجازه داد زیاد او را تأدیب نماید. لذا زیاد دستور داد یزید بن مفرغ را که از ترس جانش در خانه منذر بن جارود پناهنده شده بود، بیرون آوردند و دارویی به او خوراند و او را بر الاغی سوار کرد و در حالی که مدفوع و ادرار روی او می‌ریخت، در بصره گردانیدند! یزید بن مفرغ در برابر این برخورد ناصواب به زیاد گفت: آنچه تو روی من می‌ریزی با آب شسته می‌شود و اما شعر من درباره تو به قدری نافذ و مؤثر است که در استخوان‌ها هم رسوخ کرده است[۲۰].[۲۱]

زیاد؛ کارگزار معاویه

معاویه، زیاد را حاکم بصره و خراسان و سیستان کرد و پس از آن، هند و بحرین و عمان را نیز در اختیار او قرار داد. زیاد در آخر ماه ربیع الاخر یا اول جمادی الاول سال ۴۵ ه به بصره آمد[۲۲].

در ایام حکومت زیاد، مردم از او سخت می‌ترسیدند، به حدی که اگر چیزی از مرد یا زنی به زمین می‌افتاد کسی به آن دست نمی‌زد تا صاحبش بیاید و آن را بردارد و اگر زنی شب تنها در خانه می‌خوابید، در را نمی‌بست [۲۳]. زیاد از برخی یاران پیامبر (ص) نیز کمک گرفت. او قضاوت بصره را به عمران بن حصین خزاعی داد و حکم بن عمرو غفاری را حاکم خراسان کرد و از سمرة بن جندب و انس بن مالک و عبدالرحمان بن سمره نیز استفاده کرد[۲۴]. او تا سال پنجاه هجری حاکم بصره و اطراف آن بود و پس از آنکه مغیرة بن شعبه که امیر کوفه بود، مرد، معاویه فرمان حکومت کوفه و بصره را نیز برای زیاد نوشت و او نخستین کسی بود که حکومت کوفه و بصره را با هم داشت. او سمرة بن جندب را در کوفه جانشین خود کرد و خود شش ماه در کوفه و شش ماه در بصره بود[۲۵].

زیاد و امام حسن (ع)

زیاد بر سعید بن سرح که یکی از دوستان و شیعیان امام حسن (ع) بود، به جرم دوستی با آن حضرت خشم گرفت و در صدد دستگیری وی برآمد. سعید از کوفه به مدینه گریخت و به امام پناهنده شد؛ زیاد که از دستگیری او مأیوس شد زن و فرزندان و برادران او را زندانی و اموالش را مصادره و خانه‌اش را خراب کرد. امام حسن (ع) در نامه‌ای به زیاد نوشت: شنیده‌ام مزاحم مردی از مسلمانان شده‌ای که در تمام حقوق با دیگران، شریک است. خانه او را خراب، اموالش را مصادره و بستگانش را زندانی کرده‌ای؛ با رسیدن نامه‌ام، خاندانش را آزاد و خانه‌اش را آباد ساز و شفاعت مرا درباره‌اش بپذیر که او در پناه من است؛ والسلام.

زیاد از نامه امام خوشش نیامد و در جواب نوشت: از پسر ابوسفیان به حسن، پسر فاطمه. نامه‌ات به من رسید؛ با آنکه من حاکم و تو رعیتی، نام خود را جلوتر از نام من نوشته‌ای و مانند شخص برتر که به زیر دست خود، فرمان می‌دهد به من نامه می‌نویسی! به اضافه اینکه حاجت‌مندی. مخصوصاً درباره شخص گناه کاری که به او پناه داده و به جنایتش کمک کرده‌ای! به خدا قسم، اگر میان گوشت و پوست خود جایش دهی بدون هیچ رعایت او را از جایش بیرون کشیده و کیفر می‌کنم. لذیذترین گوشت‌ها نزد من همان گوشتی است که تو از آن پرورش یافته‌ای. او را به سبب جرمی که دارد، تسلیم کسی کن که از تو سزاوارتر و مقدم‌تر است. سپس اگر از او گذشتم و او را بخشیدم، نه به سبب شفاعت توست و اگر او را بکشم برای آن است که دوستدار پدرت است. والسلام.

امام که نامه زیاد را خواند، تبسمی فرمود و نامه‌ای به معاویه نوشت و نامه زیاد را همراه آن قرار داد. این ماجرا زمانی بود که معاویه هنوز دست به خون شیعیان آلوده نکرده بود، چون تا زمانی که امام حسن (ع) زنده بود معاویه خیلی مسائل را رعایت می‌کرد و بیشتر کارها را از سال پنجاهم هجری به بعد صورت داد.

امام (ع) به نامه زیاد با این دو جمله جواب داد: از حسن فرزند فاطمه (ع) به زیاد پسر سمیه، ««قال رسول الله قال: اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ»»؛ والسلام. فرزند از آن صاحب بستر است و سهم زنا کار، سنگ است[۲۶].[۲۷]

نامه معاویه به زیاد

هنگامی که نامه امام (ع) به معاویه رسید، او به اندازه‌ای از عمل زیاد ناراحت شد که شام بر او تنگ شد. پس در نامه تندی به زیاد نوشت: حسن بن علی نامه‌ای را که تو در جواب نامه‌اش نوشته‌ای، برایم فرستاد؛ از کار تو بسیار تعجب کردم و دانستم که این نتیجه شیری است که خورده‌ای. در نامه‌ات به پدرش ناسزا می‌گویی و او را گناهکار می‌خوانی! به جانم قسم، تو به گناه، سزاوارتری. اما اینکه حسن نام خود را مقدم بر نام تو نوشته، اگر بفهمی، نقصی برای تو نیست، اما برتری حسن بر تو، برای او سزاوار است که برتر باشد. بدان که با نپذیرفتن شفاعتش افتخاری را از دست دادی. همین که نامه‌ام به تو رسید آنچه را از اموال سعید گرفته‌ای، به او برگردان و خانه‌اش را بساز و به او کاری نداشته باش. به حسن نوشتم که سعید، اختیار دارد نزد شما بماند و یا به کوفه برگردد و تو بر او سلطه‌ای نداری. بردن نام مادر حسن، افتخاری است برای او، زیرا مادرش دختر رسول خداست و در ذیل نامه اشعاری را در مدح امام (ع)نوشت[۲۸].[۲۹]

زیاد و شیعیان علی (ع)

نقل شده به دستور معاویه، منادی معاویه ندا داد که نقل روایات درباره مناقب علی بن ابی طالب و أهل بیتش از امروز ممنوع است و گوینده‌اش کشته خواهد شد. مردم کوفه به سبب این ممنوعیت، بیش از دیگران در سختی بودند، چرا که آنجا بیش از دیگر مکان‌ها شیعه داشت، به همین جهت معاویه، زیاد را والی عراقین، کوفه و بصره کرد. او نیز به تعقیب شیعیان پرداخت و چون خوب ایشان را می‌شناخت، آنها را در هر جا پیدا می‌کرد، می‌کشت. او شیعیان را ترسانده و دست و پاهای‌شان را می‌برید و بر درخت خرما دارشان می‌زد و چشمانشان را از حدقه در آورده، یا آنها را تبعید کرده و فراری می‌داد، به حدی که دیگر در عراق شیعه مشهوری نماند و افراد باقیمانده، یا کشته شدند یا به دار آویخته، یا زندانی یا تبعید و یا فراری شدند و معاویه به تمام کارگزاران خود در تمام سرزمین‌ها نوشت که گواهی هیچ یک از شیعیان علی و أهل بیتش را نپذیرید و به دنبال شیعیان عثمان و دوستداران او و أهل بیت او باشند. زیاد بن أبیه نامه‌ای درباره حضرمیین به معاویه نوشت که اینان به دین علی و نظر او معتقد هستند. معاویه به او نوشت: تمام طرفداران و معتقدان به علی بن ابی طالب را بکش. او نیز ایشان را از لب تیغ گذراند و مثله کرد[۳۰].[۳۱]

مرگ زیاد بن ابیه

زیاد از هر جنایت و سستمی فروگزاری نمی‌کرد و بسیاری از شیعیان امیر المؤمنین (ع) را به قتل رساند، از این رو حضرت مجتبی (ع) او را نفرین کرد و زیاد به نفرین آن حضرت، مبتلا به طاعون یا فلج شد و با همین بلا و بیماری در سال 53 هجری به هلاکت رسید[۳۲].[۳۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۲۳.
  2. موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۸۷ (پاورقی).
  3. عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۴۵-۱۴۶؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 451- 453؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶۱-۵۶۲.
  4. ابن قتیبه می‌نویسد: فرزندان زیاد عبارت‌اند از: عبدالرحمن، مغیرة، محمد، ابوسفیان، عبیدالله، عبدالله، سلماء عثمان، عباد، ربیع، ابوعبیده، یزید، عنبسه، أم معاویة، عمر، غصن، عتبه، آبان، جعفر، ابراهیم و سعیدا و ۲۳ دختر دیگر. (المعارف، ابن قتیبه، ص۳۴۷).
  5. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۲.
  6. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۳۲.
  7. عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۴۵-۱۴۶.
  8. سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۸.
  9. رجال شیخ طوسی، ص۴۲، ش۱۶.
  10. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۸۰.
  11. نهج البلاغه، نامه ۲۰.
  12. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶۲-۵۶۳.
  13. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۹.
  14. عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۴۷؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۴؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 451- 453؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۳۸.
  15. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۸۱ و ۱۸۷.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶۵.
  17. مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۷-۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۸۷.
  18. این موضوع که به «استلحاق زیاد» معروف است، از بدعت‌های معاویه است که خیلی‌ها به او ایراد گرفتند
  19. فأَشْهَدُ أَنّ رَحْمَكَ مِنْ زِيادٍ... كرَحْمِ الفِيلِ من ولد الأتان.
  20. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۰ و سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۲.
  21. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶۵-۵۶۸؛ عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۵۸-۱۶۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۹۲.
  22. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۱۸-۲۲۰ (با تلخیص) و نیز ر. ک: البیان و التبیان، جاحظ بصری، ج۲، ص۶۶-۶۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۵۴۱.
  23. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۲۲-۲۲۳ (با تلخیص).
  24. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۲۴.
  25. عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۶۲-۱۶۴؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶۸-۵۶۹.
  26. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۴-۱۹۵.
  27. عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶۹.
  28. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۹۴-۱۹۵.
  29. عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۷۱.
  30. الاحتجاج، طبرسی ج۲، ص۲۹۴-۲۹۵ (با تلخیص). همچنین امام حسین در جواب نامه معاویه به کشتار شیعیان امیرالمؤمنین به دست زیاد اشاره می‌فرماید:... و تو آن کسی هستی که به گمان ادعا کردی زیاد بن سمیه که بر فراش غلامان عبد ثقیف به دنیا آمده بود، پسر پدر تو و برادر تو از قبل پدر توست و حال آنکه پیامبر فرمود: «اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَرُ». پس تو سنت و شرع پیامبر (ص) را ترک کرده، پیرو هوی و اسیر خود شدی و به هدایت و ارشاد، پروردگار و تبلیغ نبی امی هدایت نشدی. بعد از آن زیاد بد بنیاد، برادر گمانی خود را با پیروی از نفس شیطانی حکومت داده، او را به سبب نفاق، حاکم اهل عراق قرار دادی و چون آن بی دین را بر مسلمانان مسلط کردی، او دست و پای مسلمانان را برید و چشم بعضی را با میل آهنی که به آتش گرم کرده بود، کور کرد و جمعی را به شاخه خرما آویزان کرد. ای معاویه! گویا تو از این امت نیستی، با این امت از جنس تو نیستند. ای معاویه آیا تو به سبب ظلم، کشنده مردم حضرموت نیستی که پسر سمیه درباره ایشان به تو نوشت که این مردم بدین علی و رأی او هستند و تو به او نوشتی هر که به دین علی و به رأی او باشد باید که او را بکشی و به او مهلت و امان ندهی، پس آن انسان پست آن بندگان خداوند را و به حکم تو آن طایفه را گوش و بینی بریده، مثله کرد. دین علی و فرزند علی به خدا قسم همان است که با پدرت جنگید تا آنکه او را به اسلام در آورد و دین اسلام را قوی گردانید که امروز تو و جمعی که پیش از تو بودند با ادعای اسلام، به سایر مکان‌ها حکومت کردند و تو را در این مجلس که اکنون نشسته‌ای، صاحب حکومت ساختند. (الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۲۹۷).
  31. عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۷۲-۱۷۳.
  32. ر. ک: سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۰ و سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۹.
  33. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷۰؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 451- 453؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۳۸؛ عسکری، عبدالرضا، مقاله «زیاد بن سمیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۷۴.