انحصارطلبی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۷: خط ۷:


==واژه‌شناسی==
==واژه‌شناسی==
واژه انحصار مصدر باب انفعال از ریشه « ح ـ ص ـ ر » است که با کارکردهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى در حوزه علوم اجتماعى به صورت یک اصطلاح در آمده (1) و معناى آن مخصوص بودن کارى یا امرى یا فروش کالایى به کسى یا مؤسسه‌اى است. در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزى براى دولت، مؤسسه یا شرکتى است .(2) این واژه در معناى گسترده به هر نوع تخطّى از حدود اخلاقى و قانونى اطلاق مى‌شود که حریم آزادى دیگران را مختل سازد و امتیازهایى فراتر از حد لازم یا شایستگى به فرد یا گروهى خاص عطا کند .(3) واژه انحصارطلبى در قرآن کریم مستقیماً نیامده است؛ ولى از دو گروه از آیات قرآن این مفهوم برداشت مى‌شود: گروه نخست آیاتى است که به عملکرد انحصارطلبانه برخى افراد یا گروهها اشاره دارد؛ مانند: ادعاى خدایى فرعون و منحصر ساختن آن براى خود ( شعراء / 26، 29 )، انحصارطلبى برادران حضرت یوسف علیه‌السلام در جلب توجه حضرت یعقوب علیه‌السلام و تلاش آنان براى تحصیل انحصارى محبت پدر و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن ( یوسف / 12، 8 ـ 9 )، انحصارطلبى اشراف بنى‌اسرائیل در زمان طالوت و تلاش آنان براى دستیابى به مناصب اجتماعى و فرماندهى جنگ ( بقره / 2، 246 ـ 247 ) و اعتقاد یهود و نصارا به حقانیت انحصارى آیین خویش. ( بقره / 2، 113 ) گروه دوم آیاتى است که به اتهام انحصارطلبى به پیامبران خدا اشاره دارد؛ مانند آیه 78 یونس / 10 که مى‌گوید: فرعون و یارانش ملک و حکومت را تنها براى خود خواسته، رسولان الهى را به انحصارطلبى متهم مى‌کردند.
واژه [[انحصار]] مصدر باب [[انفعال]] از ریشه «ح ـ ص ـ ر» است که با کارکردهای [[سیاسی]]، [[اقتصادی]] و [[فرهنگی]] در حوزه [[علوم اجتماعی]] به صورت یک اصطلاح در آمده <ref>دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.</ref> و معنای آن مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه‌ای است. در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، [[توزیع]] یا فروش چیزی برای [[دولت]]، مؤسسه یا شرکتی است.<ref> لغت نامه، ج ۳، ص۲۹۸۹، «انحصار».</ref>


در برخى آیات قرآن کریم به ادعاى خدایى فرعون * اشاره شده و از زبان فرعون نقل مى‌شود که او خود را خداى برتر مى‌شمارد: « فَقالَ اَنا رَبُّکُمُ الاَعلى » ( نازعات / 79، 24 ) و هرگونه خدایى جز خودش را انکار مى‌کند: « و قالَ فِرعَونُ یـاَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلـهٍ غَیرى » ( قصص / 28، 38 ) و هرکس را که براى خود خدایى جز او برگزیند به زندان و مجازات تهدید مى‌کند: « قالَ لـَنِ اتَّخَذتَ اِلـهـًا غَیرى لاََجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجونین ». ( شعراء / 26، 29 ) مفسران در اینکه آیا فرعون تنها خود را خدا مى‌دانسته یا خدا و خدایانى را پذیرفته بود اختلاف نظر دارند؛ برخى معتقدند منظور فرعون از گفتن « اَنا رَبُّکُمُ الاَعلى » ( نازعات / 79، 24 ) این بود که برتر از خود خدایى نمى‌دید، بلکه معتقد بود اوست که به هر کس بخواهد سود یا زیان مى‌رساند و کسى توان آسیب رساندن به وى را ندارد .(4) فرعون خود را پروردگار و نعمت دهنده و روزى رسان همه مى‌دانست و غیر خود خدایى براى مردم نمى‌شناخت. از ادعاى «... ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلهٍ غَیرى ...» ( قصص / 28، 38 ) برمى‌آید که او به خدایى ایمان نیاورده بود و مى‌خواست مردم جز وى کسى را نپرستند ،(5) گرچه درباره منظور واقعى فرعون از ادعاى خدایى و اینکه ادعاى وى به معناى انکار خدا بوده یا با اعتقاد به وجود خدا قابل جمع است، میان مفسران اختلاف نظر به چشم مى‌خورد .(6) حسادت برادران حضرت یوسف * و کوشش آنان براى جلب توجه و محبت پدر به طور انحصارى و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن نیز در آیاتى از قرآن ذکر شده است؛ آنجا که گفتند: یوسف و برادرش از ما نزد پدر محبوب‌ترند و با آنکه ما گروهى نیرومند هستیم پدر تنها به آن دو علاقمند است و این نشانه گمراهى آشکار اوست. یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا پدر تنها به شما روى آورد و پس از آن مردمى شایسته باشید: « اِذ قالوا لَیوسُفُ واَخوهُ اَحَبُّ اِلى اَبینا مِنّا ونَحنُ عُصبَةٌ اِنَّ اَبانا لَفى ضَلـلٍ مُبین اُقتُلوا یوسُفَ اَوِ اطرَحوهُ اَرضـًا یَخلُ لَکُم وجهُ اَبیکُم وتَکونوا مِن بَعدِهِ قَومـًا صــلِحین ». ( یوسف / 12، 8 ـ 9 ) اگر پدر یوسف را نبیند تنها متوجه شما مى‌شود و از دیگران روى مى‌گرداند و یوسف را فراموش مى‌کند .(7) در روایتى از امام سجاد علیه‌السلام آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود به طور یکسان محبت مى‌ورزید و چون حضرت یوسف سجده خورشید و ماه و 11 ستاره را دید و آن را براى پدر باز گفت، حضرت یعقوب از او خواست که خواب خود را براى برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف خواب خود را براى برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند (8) و چون حضرت یعقوب چنین دید نسبت به یوسف دلسوزتر شد، ازاین‌رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایى دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند .(9) از دیگر موارد انحصارطلبى، عملکرد اشراف بنى‌اسرائیل در برخورد با طالوت است؛ آنجا که خود را به سبب مال فراوان و نسب و خاندان، شایسته پادشاهى دیدند و طالوت را که برگزیده خدا، اما از خاندانى فقیر و ناشناخته بود رد کردند: « و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکـًا قالوا اَنّى یَکونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا ونَحنُ اَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ ولَم‌یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللّهَ اصطَفهُ عَلَیکُم وزادَهُ بَسطَةً فِى العِلمِ والجِسمِ واللّهُ یُؤتى مُلکَهُ مَن یَشاءُ ...». ( بقره / 2، 247 ) از امام باقر علیه‌السلام روایت شده که بنى‌اسرائیل * پس از موسى علیه‌السلام دست به تبهکارى زدند و از پیامبر خود پیروى نکردند. چون خدا جالوت را بر آنان مسلط ساخت و از او ستمهاى فراوان دیدند، از پیامبرشان خواستند که پادشاهى برایشان تعیین کند تا به فرمان او با جالوت بجنگند. وقتى پیامبرشان خبر داد که خداوند طالوت را بر آنان پادشاه کرده خشمگین شدند و به گمان اینکه تنها خودشان به سبب داشتن مال و معروفیت خاندان به این امر سزاوارترند، از پذیرش او سر باز زدند .(10) ادعاى اهل * کتاب که تنها دین آنان بر حق و دیگر آیینها باطل است نیز از دیگر موارد انحصارطلبى به شمار مى‌رود. خداوند ضمن رد این ادعاها به رسول خود فرمود تا از اهل کتاب بخواهد براى اثبات درستى سخن خود ( کسى جز یهود و نصارا وارد بهشت نمى‌شود ) دلیل بیاورند؛ اما این ادعاى آنان سخنى بى‌پایه است :(11) « و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصـرى تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهـنَکُم اِن کُنتُمصـدِقین ». ( بقره / 2، 111 ) آنان هر گاه به اسلام دعوت شوند مى‌گویند: ما تنها بر آنچه بر خودمان نازل شده ایمان مى‌آوریم و به غیر آن، یعنى قرآن کافر مى‌شوند، در حالى که مى‌دانند قرآن حق است و کتابشان را تصدیق مى‌کند: « و اِذا قیلَ لَهُم ءامِنوا بِما اَنزَلَ اللّهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَینا ویَکفُرونَ بِما وَراءَهُ وهُوَ الحَقُّ مُصَدِّقـًا لِما مَعَهُم ». ( بقره / 2، 91 ) خداوند به رسول خود فرمان مى‌دهد تا ادعاى انحصار طلبانه اهل کتاب را رد کند و بپرسد اگر واقعاً به آیات تورات ایمان دارند به کدامین حکم پیامبران خدا را کشتند: « قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنِین » ( بقره / 2، 91 )؛ همچنین یهود ادعا مى‌کنند که سراى آخرت در انحصار آنان بوده، دیگر مردم از آن سهمى نمى‌برند. خداوند به پیامبر خود فرمود: به آنان بگوید اگر در این ادعا راست مى‌گویند آرزوى مرگ کنند: « قُل اِن کانَت لَکُمُ الدّارُ الأخِرَةُ عِندَ اللّهِ خالِصَةً مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کُنتُم صـدِقین ». ( بقره / 2، 94 ) براى آرزوى مرگ دو معنا ذکر شده است: 1. دعوت به مباهله؛ یعنى خداوند از رسول خود خواسته با یهود از دَرِ تحدى درآید و به آنان بگوید با مسلمانان مباهله کنند و از خدا بخواهند تا دروغگو را نابود سازد .(12) 2. اگر واقعاً گمان مى‌کنند ولىّ خدا و بنده مخلص اویند آرزوى مرگ کنند، زیرا دوست آرزوى دیدار دوست خود را دارد، و مى‌داند که با رسیدن مرگ از زندگى پست دنیا رهیده، وارد سراى کرامت و نعمت الهى مى‌شود (13) ( جمعه / 62، 6 ـ 7 )؛ همچنین اهل کتاب ادعا مى‌کنند که اگر در پى هدایت هستید از اسلام دست کشیده یهودى یا نصرانى باشید: « وقالوا کونوا هودًا اَو نَصـرى تَهتَدوا ...» ( بقره / 2، 135 ) و منظور این است که دین خدا تنها از راه آنان باید مطالبه شود و نبوت به طور انحصارى نزد آنان است (14) و آنان نمى‌خواهند پیامبر دیگرى بیاید و کتاب دیگرى بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج مى‌شود، حال آنکه کسى داشتن کتاب الهى را به آنان منحصر نکرده بود. ( بقره / 2، 89، 90، 91 و 105 )(15) برخى از مفسران معاصر در فضاى منازعات جدید یهود و مسلمانان با بررسى سیاسى اجتماعى این آیات، انحصارطلبى یهودیان را از خوى حسد و بداندیشى آنان ناشى دانسته، پایمال ساختن حقوق مردم و جنگ افروزیهاى فراوان را به آنان نسبت مى‌دهند .(16) افزون بر موارد پیشگفته در آیات متعددى از اصرار کافران بر ادامه راه باطل خویش و اتهامات گوناگون آنان به پیامبران و مؤمنان یاد شده است. در عموم این اتهامات به نوعى ادعاى انحصار عقل و اندیشه و قدرت و اعتبار اجتماعى و ... به خویش شده و مؤمنان از این ارزشهاى فردى و اجتماعى تهى شمرده شده‌اند؛ مانند سفیه و نادان دانستن مؤمنان، حال آنکه خود سفیه و نادان‌اند، چون ایمان نمى‌آورند :(17) « قالوا اَنُؤمِنُ کَما ءامَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ و لـکِن لایَعلَمون » ( بقره / 2، 13 )، بى‌چیز و فرومایه دانستن پیروان پیامبران، چون مال و جاهى ندارند و ایمان آنان ظاهرى و از روى جهل است؛ اما اشراف و سران قوم ایمان نمى‌آورند، چون به گمان خود عاقل و برترند :(18) «... ما نَرکَ اِلاّ بَشَرًا مِثلَنا وما نَرکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذینَ هُم اَراذِلُنا بادِىَ الرَّأىِ وما نَرى لَکُم عَلَینا مِن فَضلٍ » ( هود / 11، 27 )، ادعاى فرعون در پَست و گمراه دانستن حضرت موسى و اینکه تنها فرعون شایسته ریاست است: « اَم اَنا خَیرٌ مِن هـذا الَّذى هُوَ مَهینٌ ولا یَکادُ یُبین »(19) ( زخرف / 43، 52 )، اتهام فساد در زمین از سوى فرعون به حضرت موسى: « اِنّى اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِى‌الاَرضِ الفَساد » ( زمر / 39، 26 ) و بالأخره اتهام تکبر و برترى‌جویى و به دست گرفتن انحصارى قدرت و حکومت، از سوى فرعون و یارانش به حضرت موسى و هارون: « قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِى‌الاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین ». ( یونس / 10، 78 ) ادعاى آنان این بود که موسى علیه‌السلام براى از بین بردن حکومت ریشه‌دار فرعون در سرزمین قبط قیام کرده و قصد برپایى حکومت بنى‌اسرائیل را دارد، پس ایمان نمى‌آورند تا موسى به آرزوى خود نرسد .(20) این امر نشانه ناتوانى فرعون و قومش از آوردن دلیل در برابر دعوت صریح موسى علیه‌السلام به ایمان بود، پس به شیوه جاهلان که پیروى از راه و آیین نیاکان است متوسل شدند و آنچه خود در پى آن بودند یعنى ریاست دنیا و تکبر و برترى‌جویى را به موسى علیه‌السلام نسبت دادند و آن حضرت و برادرش را به انحصارطلبى متهم (21) و دعوت دینى آنان را وسیله دستیابى به این هدف معرفى کردند .(22)
این واژه در معنای گسترده به هر نوع تخطّی از حدود [[اخلاقی]] و قانونی اطلاق می‌شود که [[حریم]] [[آزادی]] دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا [[شایستگی]] به فرد یا گروهی خاص عطا کند.<ref>دائره‌المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.</ref>.<ref>[[حسن بستان|بستان، حسن]]، [[انحصارطلبی (مقاله)|مقاله «انحصارطلبی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص۴۶۰.</ref>
1. دائرة المعارف علوم اجتماعى، ص 462.
 
2. لغت نامه، ج 3، ص 2989، «انحصار».
==انحصار طلبی در قرآن==
3. دائره‌المعارف علوم اجتماعى، ص 462.
واژه [[انحصارطلبی]] در [[قرآن کریم]] مستقیماً نیامده است؛ ولی از دو گروه از [[آیات قرآن]] این مفهوم برداشت می‌شود:
4. مجمع البيان، ج 10، ص 655 .
 
5. الميزان، ج 8 ، ص 222 ـ 223.
'''گروه نخست:''' آیاتی است که به عملکرد انحصار طلبانه برخی افراد یا گروه‌ها اشاره دارد؛ مانند:
6. تفسير قرطبى، ج 7، ص 241 ـ 242؛ الميزان، ج 14، ص 165.
#ادعای خدایی [[فرعون]] و منحصر ساختن آن برای خود {{متن قرآن|قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ}}<ref>«(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.</ref>،
7. جوامع الجامع، ج 2، ص 177؛ الصافى، ج 3، ص 7 .
#انحصارطلبی [[برادران حضرت یوسف]] {{ع}} در جلب توجه [[حضرت یعقوب]] {{ع}} و تلاش آنان برای تحصیل انحصاری [[محبت]] پدر و [[محروم]] ساختن یوسف و برادرش از آن {{متن قرآن|إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.</ref>، {{متن قرآن|اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ}}<ref>«یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.</ref>،
8. الميزان، ج 11، ص 96 .
#انحصارطلبی اشراف [[بنی‌اسرائیل]] در [[زمان]] [[طالوت]] و تلاش آنان برای دستیابی به [[مناصب]] [[اجتماعی]] و [[فرماندهی]][[جنگ]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ}}<ref>«آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریسته‌ای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمی‌کنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان مانده‌ایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶.</ref>، {{متن قرآن|وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref>
9. نور الثقلين، ج 2، ص 412 .
#[[اعتقاد]] [[یهود]] و [[نصارا]] به [[حقانیت]] انحصاری [[آیین]] خویش. {{متن قرآن|وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ}}<ref>«و یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ بر حق نیستند و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ بر حق نیستند با آنکه (همه) آنان کتاب (آسمانی) را می‌خوانند، کسانی که چیزی نمی‌دانند (نیز) همانند گفتار آنان را گفتند؛ باری، خداوند میان آنها در آنچه اختلاف می‌داشتند، روز رستخیز داوری خواهد کرد» سوره بقره، آیه ۱۱۳.</ref>
10. تفسير قمى، ج 1، ص 108؛ نور الثقلين، ج 1، ص 244 ـ 245.
 
11. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 103.
'''گروه دوم:''' آیاتی است که به [[اتهام]] انحصارطلبی به [[پیامبران خدا]] اشاره دارد؛ مانند [[آیه]] {{متن قرآن|قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ}}<ref>«گفتند: آیا نزد ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم باز داری و در این سرزمین برتری از آن شما دو تن گردد؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد» سوره یونس، آیه ۷۸.</ref> که می‌گوید: فرعون و یارانش [[ملک]] و [[حکومت]] را تنها برای خود خواسته، [[رسولان الهی]] را به انحصارطلبی متهم می‌کردند.
12. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 83 .
 
13. الميزان، ج 19، ص 267 .
در برخی [[آیات قرآن کریم]] به ادعای خدایی فرعون اشاره شده و از زبان فرعون نقل می‌شود که او خود را خدای [[برتر]] می‌شمارد: {{متن قرآن|فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى}}<ref>«و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> و هرگونه خدایی جز خودش را [[انکار]] می‌کند: {{متن قرآن|وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ}}<ref>«و فرعون گفت: ای سرکردگان! من خدایی جز خویشتن برای شما نمی‌شناسم پس ای هامان! برای من آجر بساز  و کاخی (بلند) برایم برآور شاید من به خدای موسی آگاهی یابم و من او را از دروغگویان می‌پندارم» سوره قصص، آیه ۳۸.</ref> و هرکس را که برای خود خدایی جز او برگزیند به [[زندان]] و [[مجازات]] [[تهدید]] می‌کند: {{متن قرآن|قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ}}<ref>«(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.</ref>
14. التبيان، ج 1، ص 487.
 
15. الميزان، ج 1، ص 251 .
[[مفسران]] در اینکه آیا [[فرعون]] تنها خود را [[خدا]] می‌دانسته یا خدا و خدایانی را پذیرفته بود [[اختلاف]] نظر دارند؛ برخی معتقدند منظور فرعون از گفتن {{متن قرآن|أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى}}<ref>«من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> این بود که [[برتر]] از خود خدایی نمی‌دید، بلکه [[معتقد]] بود اوست که به هر کس بخواهد [[سود]] یا [[زیان]] می‌رساند و کسی توان آسیب رساندن به وی را ندارد.<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص۶۵۵.</ref> فرعون خود را [[پروردگار]] و [[نعمت]] دهنده و روزی رسان همه می‌دانست و غیر خود خدایی برای [[مردم]] نمی‌شناخت. از ادعای {{متن قرآن|مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي}} برمی‌آید که او به خدایی [[ایمان]] نیاورده بود و می‌خواست مردم جز وی کسی را نپرستند،<ref>المیزان، ج ۸، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳.</ref> گرچه درباره منظور [[واقعی]] فرعون از ادعای خدایی و اینکه ادعای وی به معنای انکار خدا بوده یا با [[اعتقاد]] به [[وجود خدا]] قابل جمع است، میان مفسران اختلاف نظر به چشم می‌خورد.<ref> تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۲۴۱ ـ ۲۴۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص۱۶۵.</ref>
16. پرتوى از قرآن، ج 1، ص 229 .
 
17. تفسير سيد مصطفى خمينى، ج 3، ص 152 ـ 153.
[[حسادت]] [[برادران حضرت یوسف]] و [[کوشش]] آنان برای جلب توجه و [[محبت]] پدر به [[طور]] انحصاری و [[محروم]] ساختن یوسف و برادرش از آن نیز در آیاتی از [[قرآن]] ذکر شده است؛ آنجا که گفتند: یوسف و برادرش از ما نزد پدر محبوب‌ترند و با آنکه ما گروهی نیرومند هستیم پدر تنها به آن دو علاقمند است و این [[نشانه]][[گمراهی]] آشکار اوست. یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا پدر تنها به شما روی آورد و پس از آن مردمی شایسته باشید: {{متن قرآن|إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.</ref>، {{متن قرآن|اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ}}<ref>«یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.</ref> اگر پدر یوسف را نبیند تنها متوجه شما می‌شود و از دیگران روی می‌گرداند و یوسف را فراموش می‌کند.<ref>جوامع الجامع، ج ۲، ص۱۷۷؛ الصافی، ج ۳، ص۷.</ref>
18. مجمع البيان، ج 5 ، ص 234 .
 
19. الصافى، ج 4، ص 395 .
در روایتی از [[امام سجاد]] {{ع}} آمده که [[حضرت یعقوب]] در آغاز به همه [[فرزندان]] خود به [[طور]] یکسان [[محبت]] می‌ورزید و چون [[حضرت یوسف]][[سجده]] [[خورشید و ماه]] و ۱۱ [[ستاره]] را دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب از او خواست که [[خواب]] خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف[[خواب]] خود را برای [[برادران]] باز گفت و آنان [[حسادت]] ورزیدند <ref>المیزان، ج ۱۱، ص۹۶.</ref> و چون حضرت یعقوب چنین دید نسبت به یوسف دلسوزتر شد، ازاین‌رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند.<ref>نور الثقلین، ج ۲، ص۴۱۲.</ref>
20. الميزان، ج 10 ، ص 109 .
 
21. فتح القدير، ج 2، ص 465.
از دیگر موارد [[انحصارطلبی]]، عملکرد اشراف [[بنی‌اسرائیل]] در برخورد با [[طالوت]] است؛ آنجا که خود را به سبب [[مال]] فراوان و [[نسب]] و [[خاندان]]، شایسته [[پادشاهی]] دیدند و طالوت را که [[برگزیده خدا]]، اما از خاندانی [[فقیر]] و ناشناخته بود رد کردند: {{متن قرآن|وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref>
22. الميزان، ج 1، ص 109.
 
از [[امام باقر]] {{ع}} [[روایت]] شده که بنی‌اسرائیل پس از [[موسی]] {{ع}} [[دست]] به [[تبهکاری]] زدند و از [[پیامبر]] خود [[پیروی]] نکردند. چون [[خدا]] [[جالوت]] را بر آنان مسلط ساخت و از او ستم‌های فراوان دیدند، از پیامبرشان خواستند که [[پادشاهی]] برایشان تعیین کند تا به [[فرمان]] او با [[جالوت]] بجنگند. وقتی پیامبرشان خبر داد که [[خداوند]] [[طالوت]] را بر آنان [[پادشاه]] کرده [[خشمگین]] شدند و به [[گمان]] اینکه تنها خودشان به سبب داشتن [[مال]] و معروفیت [[خاندان]] به این امر سزاوارترند، از پذیرش او سر باز زدند.<ref> تفسیر قمی، ج ۱، ص۱۰۸؛ نور الثقلین، ج ۱، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵.</ref> ادعای [[اهل کتاب]] که تنها [[دین]] آنان بر [[حق]] و دیگر آیین‌ها [[باطل]] است نیز از دیگر موارد [[انحصارطلبی]] به شمار می‌رود. خداوند ضمن رد این ادعاها به [[رسول]] خود فرمود تا از [[اهل کتاب]] بخواهد برای [[اثبات]] [[درستی]][[سخن]] خود (کسی جز [[یهود]] و [[نصارا]] وارد [[بهشت]] نمی‌شود) دلیل بیاورند؛ اما این ادعای آنان سخنی بی‌پایه است: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی  دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.</ref>.<ref> فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۱۰۳.</ref> آنان هر گاه به [[اسلام]] [[دعوت]] شوند می‌گویند: ما تنها بر آنچه بر خودمان نازل شده [[ایمان]] می‌آوریم و به غیر آن، یعنی [[قرآن]] [[کافر]] می‌شوند، در حالی که می‌دانند قرآن[[حق]] است و کتابشان را [[تصدیق]] می‌کند: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآنراستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱.</ref>خداوند به رسول خود فرمان می‌دهد تا ادعای [[انحصار]] طلبانه اهل کتاب را رد کند و بپرسد اگر واقعاً به [[آیات]] [[تورات]] ایمان دارند به کدامین [[حکم]] [[پیامبران خدا]] را کشتند: {{متن قرآن|قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}؛ همچنین یهود ادعا می‌کنند که سرای [[آخرت]] در انحصار آنان بوده، دیگر [[مردم]] از آن سهمی نمی‌برند. خداوند به [[پیامبر]] خود فرمود: به آنان بگوید اگر در این ادعا راست می‌گویند آرزوی [[مرگ]] کنند: {{متن قرآن|قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«بگو، اگر راست می‌گویید که از میان همه مردم، سرای واپسین نزد خداوند، ویژه شماست  پس آرزوی مرگ کنید» سوره بقره، آیه ۹۴.</ref>
 
برای آرزوی [[مرگ]] دو معنا ذکر شده است:
#[[دعوت]] به [[مباهله]]؛ یعنی [[خداوند]] از [[رسول]] خود خواسته با [[یهود]] از دَرِ [[تحدی]] درآید و به آنان بگوید با [[مسلمانان]] مباهله کنند و از [[خدا]] بخواهند تا [[دروغگو]] را نابود سازد.<ref> فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۸۳.</ref>
#اگر واقعاً [[گمان]] می‌کنند [[ولیّ خدا]] و [[بنده]] [[مخلص]] اویند آرزوی مرگ کنند؛ زیرا [[دوست]] [[آرزوی دیدار]] دوست خود را دارد، و می‌داند که با رسیدن مرگ از [[زندگی]] [[پست]] [[دنیا]] رهیده، وارد سرای [[کرامت]] و [[نعمت الهی]] می‌شود {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«بگو: ای یهودیان! اگر می‌پندارید که از میان مردم، تنها شما دوستان خداوندید اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید» سوره جمعه، آیه ۶.</ref>، {{متن قرآن|وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ}}<ref>«و هرگز آن (مرگ) را برای کارهایی که کرده‌اند آرزو نخواهند کرد و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره جمعه، آیه ۷.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۹، ص۲۶۷.</ref>؛ همچنین [[اهل کتاب]] ادعا می‌کنند که اگر در پی [[هدایت]] هستید از [[اسلام]] [[دست]] کشیده [[یهودی]] یا [[نصرانی]] باشید: {{متن قرآن|وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید ؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین  هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.</ref> و منظور این است که [[دین خدا]] تنها از راه آنان باید مطالبه شود و [[نبوت]] به [[طور]] انحصاری نزد آنان است <ref>التبیان، ج ۱، ص۴۸۷.</ref> و آنان نمی‌خواهند [[پیامبر]] دیگری بیاید و کتاب دیگری بر [[مؤمنان]] نازل شود، چون [[انحصار]] وجود کتاب از دست آنان خارج می‌شود، [[حال]] آنکه کسی داشتن [[کتاب الهی]] را به آنان منحصر نکرده بود. {{متن قرآن|وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند ؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.</ref>، {{متن قرآن|بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ}}<ref>«خود را به بد چیزی فروختند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است، از سر افزونجویی  کفر می‌ورزند (و می‌گویند:) چرا خداوند برای برخی از بندگانش که بخواهد، از بخشش خویش، فرو می‌فرستد! و سزاوار خشمی از پی خشمی گشتند و برای کافران، عذابی خواری آور، خواهد بود» سوره بقره، آیه ۹۰.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱.</ref>،  {{متن قرآن|مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}}<ref>«کافران از اهل کتاب و مشرکان، خوش ندارند که از پروردگارتان، خیری بر شما فرو فرستاده شود، ولی خداوند هر کس را بخواهد به بخشایش خود، ویژگی می‌دهد و خداوند، دارای بخشش سترگ است» سوره بقره، آیه ۱۰۵.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱، ص۲۵۱.</ref>
 
برخی از [[مفسران]] معاصر در فضای [[منازعات]] جدید یهود و مسلمانان با بررسی [[سیاسی]] [[اجتماعی]] این [[آیات]]، [[انحصارطلبی]] [[یهودیان]] را از [[خوی]] [[حسد]] و بداندیشی آنان ناشی دانسته، پایمال ساختن [[حقوق مردم]] و [[جنگ]] افروزیهای فراوان را به آنان نسبت می‌دهند.<ref> پرتوی از قرآن، ج ۱، ص۲۲۹.</ref> افزون بر موارد پیشگفته در آیات متعددی از [[اصرار]] [[کافران]] بر ادامه راه [[باطل]] خویش و اتهامات گوناگون آنان به [[پیامبران]] و مؤمنان یاد شده است. در عموم این اتهامات به نوعی ادعای انحصار [[عقل]] و [[اندیشه]] و [[قدرت]] و اعتبار اجتماعی و... به خویش شده و [[مؤمنان]] از این ارزشهای فردی و [[اجتماعی]] تهی شمرده شده‌اند؛ مانند [[سفیه]] و [[نادان]] دانستن مؤمنان، [[حال]] آنکه خود سفیه و نادان‌اند، چون [[ایمان]] نمی‌آورند: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه 13.</ref>.<ref> تفسیر سید مصطفی خمینی، ج ۳، ص۱۵۲ ـ ۱۵۳.</ref>، بی‌چیز و [[فرومایه]] دانستن [[پیروان]] [[پیامبران]]، چون [[مال]] و جاهی ندارند و ایمان آنان ظاهری و از روی [[جهل]] است؛ اما اشراف و سران [[قوم]] ایمان نمی‌آورند، چون به [[گمان]] خود [[عاقل]] و برترند: {{متن قرآن|فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ}}<ref>«پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده  از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.</ref>.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص۲۳۴.</ref>، ادعای [[فرعون]] در پَست و [[گمراه]] دانستن [[حضرت موسی]] و اینکه تنها فرعون شایسته [[ریاست]] است: {{متن قرآن|أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ}}<ref>«بلکه من از این کس بهترم که خوارمایه است و به درستی نمی‌تواند سخن گوید» سوره زخرف، آیه ۵۲.</ref>.<ref> الصافی، ج ۴، ص۳۹۵.</ref>، [[اتهام]] [[فساد در زمین]] از سوی فرعون به حضرت موسی: {{متن قرآن|فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ}}<ref>«آنگاه خداوند در زندگانی این جهان به آنان خواری چشانید و اگر می‌دانستند عذاب جهان واپسین بزرگ‌تر است» سوره زمر، آیه ۲۶.</ref> و بالأخره اتهام [[تکبر]] و [[برتری‌جویی]] و به دست گرفتن انحصاری [[قدرت]] و [[حکومت]]، از سوی فرعون و یارانش به حضرت موسی و [[هارون]]:{{متن قرآن|قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ}}<ref>«گفتند: آیا نزد ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم باز داری و در این سرزمین برتری از آن شما دو تن گردد؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد» سوره یونس، آیه ۷۸.</ref> ادعای آنان این بود که [[موسی]] {{ع}} برای از بین بردن حکومت ریشه‌دار فرعون در [[سرزمین]] قبط [[قیام]] کرده و قصد [[برپایی حکومت]][[بنی‌اسرائیل]] را دارد، پس ایمان نمی‌آورند تا موسی به آرزوی خود نرسد.<ref> المیزان، ج ۱۰، ص۱۰۹.</ref> این امر [[نشانه]][[ناتوانی]] فرعون و قومش از آوردن دلیل در برابر [[دعوت]] صریح موسی {{ع}} به ایمان بود، پس به شیوه [[جاهلان]] که [[پیروی]] از راه و [[آیین]] نیاکان است [[متوسل]] شدند و آنچه خود در پی آن بودند یعنی ریاست [[دنیا]] و [[تکبر]] و [[برتری‌جویی]] را به [[موسی]] {{ع}} نسبت دادند و آن حضرت و برادرش را به [[انحصارطلبی]] متهم<ref>فتح القدیر، ج ۲، ص۴۶۵.</ref> و [[دعوت دینی]] آنان را وسیله دستیابی به این [[هدف]] معرفی کردند<ref> المیزان، ج ۱، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[حسن بستان|بستان، حسن]]، [[انحصارطلبی (مقاله)|مقاله «انحصارطلبی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص۴۶۰-۴۶۴.</ref>


==[[مالکیت]] و [[انحصارطلبی]]==
==[[مالکیت]] و [[انحصارطلبی]]==
خط ۲۴۱: خط ۲۴۸:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[حسن بستان|بستان، حسن]]، [[انحصارطلبی (مقاله)|مقاله «انحصارطلبی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۴''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[انحصارطلبی عوامل و آثار آن (مقاله)|'''انحصارطلبی عوامل و آثار آن''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[انحصارطلبی عوامل و آثار آن (مقاله)|'''انحصارطلبی عوامل و آثار آن''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[انحصارطلبی علل و آثار آن (مقاله)|'''انحصارطلبی علل و آثار آن''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[انحصارطلبی علل و آثار آن (مقاله)|'''انحصارطلبی علل و آثار آن''']]
خط ۲۴۹: خط ۲۵۷:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:اصطلاحات سیاسی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۰

واژه‌شناسی

واژه انحصار مصدر باب انفعال از ریشه «ح ـ ص ـ ر» است که با کارکردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در حوزه علوم اجتماعی به صورت یک اصطلاح در آمده [۱] و معنای آن مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه‌ای است. در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی برای دولت، مؤسسه یا شرکتی است.[۲]

این واژه در معنای گسترده به هر نوع تخطّی از حدود اخلاقی و قانونی اطلاق می‌شود که حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند.[۳].[۴]

انحصار طلبی در قرآن

واژه انحصارطلبی در قرآن کریم مستقیماً نیامده است؛ ولی از دو گروه از آیات قرآن این مفهوم برداشت می‌شود:

گروه نخست: آیاتی است که به عملکرد انحصار طلبانه برخی افراد یا گروه‌ها اشاره دارد؛ مانند:

  1. ادعای خدایی فرعون و منحصر ساختن آن برای خود ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ[۵]،
  2. انحصارطلبی برادران حضرت یوسف (ع) در جلب توجه حضرت یعقوب (ع) و تلاش آنان برای تحصیل انحصاری محبت پدر و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن ﴿إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۶]، ﴿اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ[۷]،
  3. انحصارطلبی اشراف بنی‌اسرائیل در زمان طالوت و تلاش آنان برای دستیابی به مناصب اجتماعی و فرماندهیجنگ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[۸]، ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۹]
  4. اعتقاد یهود و نصارا به حقانیت انحصاری آیین خویش. ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ[۱۰]

گروه دوم: آیاتی است که به اتهام انحصارطلبی به پیامبران خدا اشاره دارد؛ مانند آیه ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ[۱۱] که می‌گوید: فرعون و یارانش ملک و حکومت را تنها برای خود خواسته، رسولان الهی را به انحصارطلبی متهم می‌کردند.

در برخی آیات قرآن کریم به ادعای خدایی فرعون اشاره شده و از زبان فرعون نقل می‌شود که او خود را خدای برتر می‌شمارد: ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[۱۲] و هرگونه خدایی جز خودش را انکار می‌کند: ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ[۱۳] و هرکس را که برای خود خدایی جز او برگزیند به زندان و مجازات تهدید می‌کند: ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ[۱۴]

مفسران در اینکه آیا فرعون تنها خود را خدا می‌دانسته یا خدا و خدایانی را پذیرفته بود اختلاف نظر دارند؛ برخی معتقدند منظور فرعون از گفتن ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[۱۵] این بود که برتر از خود خدایی نمی‌دید، بلکه معتقد بود اوست که به هر کس بخواهد سود یا زیان می‌رساند و کسی توان آسیب رساندن به وی را ندارد.[۱۶] فرعون خود را پروردگار و نعمت دهنده و روزی رسان همه می‌دانست و غیر خود خدایی برای مردم نمی‌شناخت. از ادعای ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي برمی‌آید که او به خدایی ایمان نیاورده بود و می‌خواست مردم جز وی کسی را نپرستند،[۱۷] گرچه درباره منظور واقعی فرعون از ادعای خدایی و اینکه ادعای وی به معنای انکار خدا بوده یا با اعتقاد به وجود خدا قابل جمع است، میان مفسران اختلاف نظر به چشم می‌خورد.[۱۸]

حسادت برادران حضرت یوسف و کوشش آنان برای جلب توجه و محبت پدر به طور انحصاری و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن نیز در آیاتی از قرآن ذکر شده است؛ آنجا که گفتند: یوسف و برادرش از ما نزد پدر محبوب‌ترند و با آنکه ما گروهی نیرومند هستیم پدر تنها به آن دو علاقمند است و این نشانهگمراهی آشکار اوست. یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا پدر تنها به شما روی آورد و پس از آن مردمی شایسته باشید: ﴿إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۹]، ﴿اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ[۲۰] اگر پدر یوسف را نبیند تنها متوجه شما می‌شود و از دیگران روی می‌گرداند و یوسف را فراموش می‌کند.[۲۱]

در روایتی از امام سجاد (ع) آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود به طور یکسان محبت می‌ورزید و چون حضرت یوسفسجده خورشید و ماه و ۱۱ ستاره را دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب از او خواست که خواب خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسفخواب خود را برای برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند [۲۲] و چون حضرت یعقوب چنین دید نسبت به یوسف دلسوزتر شد، ازاین‌رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند.[۲۳]

از دیگر موارد انحصارطلبی، عملکرد اشراف بنی‌اسرائیل در برخورد با طالوت است؛ آنجا که خود را به سبب مال فراوان و نسب و خاندان، شایسته پادشاهی دیدند و طالوت را که برگزیده خدا، اما از خاندانی فقیر و ناشناخته بود رد کردند: ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۲۴]

از امام باقر (ع) روایت شده که بنی‌اسرائیل پس از موسی (ع) دست به تبهکاری زدند و از پیامبر خود پیروی نکردند. چون خدا جالوت را بر آنان مسلط ساخت و از او ستم‌های فراوان دیدند، از پیامبرشان خواستند که پادشاهی برایشان تعیین کند تا به فرمان او با جالوت بجنگند. وقتی پیامبرشان خبر داد که خداوند طالوت را بر آنان پادشاه کرده خشمگین شدند و به گمان اینکه تنها خودشان به سبب داشتن مال و معروفیت خاندان به این امر سزاوارترند، از پذیرش او سر باز زدند.[۲۵] ادعای اهل کتاب که تنها دین آنان بر حق و دیگر آیین‌ها باطل است نیز از دیگر موارد انحصارطلبی به شمار می‌رود. خداوند ضمن رد این ادعاها به رسول خود فرمود تا از اهل کتاب بخواهد برای اثبات درستیسخن خود (کسی جز یهود و نصارا وارد بهشت نمی‌شود) دلیل بیاورند؛ اما این ادعای آنان سخنی بی‌پایه است: ﴿وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۲۶].[۲۷] آنان هر گاه به اسلام دعوت شوند می‌گویند: ما تنها بر آنچه بر خودمان نازل شده ایمان می‌آوریم و به غیر آن، یعنی قرآن کافر می‌شوند، در حالی که می‌دانند قرآنحق است و کتابشان را تصدیق می‌کند: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۲۸]خداوند به رسول خود فرمان می‌دهد تا ادعای انحصار طلبانه اهل کتاب را رد کند و بپرسد اگر واقعاً به آیات تورات ایمان دارند به کدامین حکم پیامبران خدا را کشتند: ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ همچنین یهود ادعا می‌کنند که سرای آخرت در انحصار آنان بوده، دیگر مردم از آن سهمی نمی‌برند. خداوند به پیامبر خود فرمود: به آنان بگوید اگر در این ادعا راست می‌گویند آرزوی مرگ کنند: ﴿قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۲۹]

برای آرزوی مرگ دو معنا ذکر شده است:

  1. دعوت به مباهله؛ یعنی خداوند از رسول خود خواسته با یهود از دَرِ تحدی درآید و به آنان بگوید با مسلمانان مباهله کنند و از خدا بخواهند تا دروغگو را نابود سازد.[۳۰]
  2. اگر واقعاً گمان می‌کنند ولیّ خدا و بنده مخلص اویند آرزوی مرگ کنند؛ زیرا دوست آرزوی دیدار دوست خود را دارد، و می‌داند که با رسیدن مرگ از زندگی پست دنیا رهیده، وارد سرای کرامت و نعمت الهی می‌شود ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۳۱]، ﴿وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[۳۲].[۳۳]؛ همچنین اهل کتاب ادعا می‌کنند که اگر در پی هدایت هستید از اسلام دست کشیده یهودی یا نصرانی باشید: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۳۴] و منظور این است که دین خدا تنها از راه آنان باید مطالبه شود و نبوت به طور انحصاری نزد آنان است [۳۵] و آنان نمی‌خواهند پیامبر دیگری بیاید و کتاب دیگری بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج می‌شود، حال آنکه کسی داشتن کتاب الهی را به آنان منحصر نکرده بود. ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ[۳۶]، ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ[۳۷]، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۳۸]، ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۳۹].[۴۰]

برخی از مفسران معاصر در فضای منازعات جدید یهود و مسلمانان با بررسی سیاسی اجتماعی این آیات، انحصارطلبی یهودیان را از خوی حسد و بداندیشی آنان ناشی دانسته، پایمال ساختن حقوق مردم و جنگ افروزیهای فراوان را به آنان نسبت می‌دهند.[۴۱] افزون بر موارد پیشگفته در آیات متعددی از اصرار کافران بر ادامه راه باطل خویش و اتهامات گوناگون آنان به پیامبران و مؤمنان یاد شده است. در عموم این اتهامات به نوعی ادعای انحصار عقل و اندیشه و قدرت و اعتبار اجتماعی و... به خویش شده و مؤمنان از این ارزشهای فردی و اجتماعی تهی شمرده شده‌اند؛ مانند سفیه و نادان دانستن مؤمنان، حال آنکه خود سفیه و نادان‌اند، چون ایمان نمی‌آورند: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ[۴۲].[۴۳]، بی‌چیز و فرومایه دانستن پیروان پیامبران، چون مال و جاهی ندارند و ایمان آنان ظاهری و از روی جهل است؛ اما اشراف و سران قوم ایمان نمی‌آورند، چون به گمان خود عاقل و برترند: ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ[۴۴].[۴۵]، ادعای فرعون در پَست و گمراه دانستن حضرت موسی و اینکه تنها فرعون شایسته ریاست است: ﴿أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ[۴۶].[۴۷]، اتهام فساد در زمین از سوی فرعون به حضرت موسی: ﴿فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ[۴۸] و بالأخره اتهام تکبر و برتری‌جویی و به دست گرفتن انحصاری قدرت و حکومت، از سوی فرعون و یارانش به حضرت موسی و هارون:﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ[۴۹] ادعای آنان این بود که موسی (ع) برای از بین بردن حکومت ریشه‌دار فرعون در سرزمین قبط قیام کرده و قصد برپایی حکومتبنی‌اسرائیل را دارد، پس ایمان نمی‌آورند تا موسی به آرزوی خود نرسد.[۵۰] این امر نشانهناتوانی فرعون و قومش از آوردن دلیل در برابر دعوت صریح موسی (ع) به ایمان بود، پس به شیوه جاهلان که پیروی از راه و آیین نیاکان است متوسل شدند و آنچه خود در پی آن بودند یعنی ریاست دنیا و تکبر و برتری‌جویی را به موسی (ع) نسبت دادند و آن حضرت و برادرش را به انحصارطلبی متهم[۵۱] و دعوت دینی آنان را وسیله دستیابی به این هدف معرفی کردند[۵۲].[۵۳]

مالکیت و انحصارطلبی

انسان موجودی کمال گراست. از آن جایی که در خود نقص می‌‌یابد و به فقر ذاتی خود ایمان دارد،‌ می‌‌کوشد تا این نقیصه را به هر شکلی شده از میان بردارد. در این راستا هر آن چیزی را که گمان می‌‌کند می‌‌تواند او را به کمالی برساند، برای خود می‌‌خواهد و در جمع آن تلاش می‌‌کند. این گونه است که مسأله مالکیت در انسان به عنوان یک رویه پاسخ گویی به نداشته‌ها و جمع کمالات بروز می‌‌کند. به سخن دیگر،‌ مالکیت به معنای مالک بودن[۵۴] گرایشی است که در انسان وجود دارد و می‌‌خواهد تا بر چیزی مسلط شود و حق استعمال و بهره‌برداری و انتقال آن را داشته باشد. البته انسان می‌‌داند که مالکیت او بر چیزی یا حقیقی یا اعتباری است؛‌چنان که مالکیت او بر اعضا و جوارح‌اش از نوع مالکیت حقیقی می‌‌باشد؛‌ اما مالکیت وی بر اشیاء خارجی مالکیت اعتباری است. مؤمنان بر این باورند که مالکیت خداوند بر هستی از نوع مالکیت حقیقی زوال ناپذیر می‌‌باشد.[۵۵]

برخی از انسان‌ها مانند کافران به سبب بینش و نگرش نادرست گمان می‌‌کنند که مالکیت ایشان بر مال و ثروت از نوع مالکیت حقیقی است و فناناپذیر می‌‌باشد؛‌ از این روست که دلبسته به دنیا و مادیات آن می‌‌شود و در جمع آن می‌‌کوشد و تلاش می‌‌کند تا به مالکیت خود در آورد. اما مؤمنان می‌‌دانند که مالکیت‌های ایشان بر چیزهای مادی و دنیوی، از نوع مالکیت‌های اعتباری و فناپذیر می‌‌باشد و از سوی خداوند عطا شده است و همان خداوند هرگاه بخواهد پس می‌‌گیرد.[۵۶] بنابراین،‌ دل به مالکیت اعتباری نمی‌دهد و در جمع آن نمی‌کوشد و گرایشی به انحصارطلبی ندارد؛‌زیرا باور به این که خداوند اعطا کننده مالکیت جعلی و اعتباری امکانات و دارایی‌ها به انسان است[۵۷] موجب می‌‌شود تا دلبستگی به این نوع مالکیت نداشته باشد و خواستار مالکیت انحصاری آن نشود. از این روست که اهل ایمان اهل بخل و خساست نیستند،‌ بلکه اهل ایثار و احسان و انفاق می‌‌باشند و خود را مالک حقیقی نمی‌شمارند و گرایشی به جمع و نگه داری آن ندارند،‌ مگر برای آنکه بهره ای برند و انفاق و احسانی نمایند.

به هر حال،‌ انسان گرایش ذاتی به رهایی از نقصان و رسیدن به کمال دارد؛‌ هر چند که در انتخاب راه رهایی و مصادیق آن دچار اشتباه و خطا می‌‌شود و امری را که کمالی یا کمال آفرین نیست به عنوان کمال آفرین شناسایی کرده و می‌‌کوشد تا در اختیار خود گیرد و مالک آن شود.[۵۸]

خاستگاه و ریشه‌های انحصارطلبی و تمامیت خواهی

خاستگاه اصلی، انحصارطلبی را می‌‌بایست در همین کمال‌گرایی انسان جست؛‌ زیرا انحصارطلبی به معنای کوتاهی و محدودیّت (فرهنگ لاروس) روحیّه‌ای است که فرد یا گروهی، همه چیز و یا چیزی را منحصر به خود بداند. انسانی که امری را کمالی یا کمال آفرین می‌‌داند،‌ می‌‌کوشد تا آن را مالک شود و در اختیار خود گیرد. اما به سبب اشتباه یا خطا در فهم و تطبیق از سویی و همچنین افراط در آن، می‌‌خواهد آن امر کمالی یا کمال آفرین تنها در اختیار او باشد. از این روست که دور آن را به شکلی محدود می‌‌کند و اجازه نزدیکی یا تصرف به دیگران را نمی‌دهد.

بارزترین شکل انحصارطلبی را می‌‌توان در قدرت و ثروت جست و جو کرد. انحصار‌طلبی در قدرت به شکل استبداد بروز می‌‌کند و به افراد یا گروه‌های دیگر اجازه حضور در قدرت و مشارکت را نمی‌دهد. در حوزه عمل اقتصادی نیز انحصارطلبان با در اختیار گرفتن کالایی می‌‌کوشند تا دیگران از دسترسی بدان جز از طریق ایشان محروم شوند. این محدودیت‌ها و ایجاد کوتاهی از دسترسی دیگران یا موسسات دیگر اقتصادی به کالا یا خدماتی را انحصار‌طلبی می‌‌گویند. این گونه روحیه و رفتار را تمامیت خواهی نیز می‌‌گویند. در حقیقت انحصارطلبان تمامیت خواهانی هستند که همه چیز را برای خود می‌‌خواهند و اجازه نمی‌دهند تا دیگری بر آن دسترسی یا تسلط داشته باشد.[۵۹]

حوزه‌های تمامیت خواهی و انحصار‌طلبی

تمامیت خواهی و انحصار‌طلبی را می‌‌توان در همه حوزه‌های اعتقادی و رفتاری شناسایی و ردگیری کرد. کسی که روحیه انحصار‌طلبی دارد، انسان خودپسند و خودبرتر بینی است که برای دیگری ارزش و اعتبار قایل نیست و همه چیز را برای خود می‌‌خواهد. بنابراین، باید به این خاستگاه تمامیت خواهی در افراد نیز توجه داشت. این که ابلیس به عنوان نمونه خواهان انحصار خلافت الهی در خود بود به سبب خودبرتربینی و خودپسندی بود که در او وجود داشت. همچنین فرعون که در حوزه قدرت گرایش به استبداد و استکبار داشت، به سبب روحیه خودپسندی و خودبرتربینی بود که در وجود او لانه کرده بود. در آیات قرآنی از انحصارطلبی این افراد در حوزه‌های اقتصادی و سیاسی و نظامی و حتی معنوی و اخروی سخن به میان آمده است. به عنوان نمونه قرآن گزارش می‌‌کند که یهودیان خودپسند و خودبرتربین، بر این باور بودند که بهشت و آخرت تنها از آن قوم یهود است و دیگران هرگز به بهشت وارد نمی‌شوند،‌ زیرا ایشان فرزندان خداوند و محبوبان او هستند.[۶۰].[۶۱]

آثار تمامیت خواهی در حوزه دین و آیین

اعتقاد یهودیان به این که دوستی خداوند از میان همه بشر منحصر به یهودیان است.[۶۲] موجب می‌‌شود تا نه تنها آیین خود را تنها راه منحصر بدانند</ref>بقره، آیه ۱۱۳</ref>، بلکه همه بشر را بردگان خود دانسته و همه امکانات هستی را مختص خود بدانند.[۶۳] این تمامیت خواهی در منافع و امکانات مادی و معنوی دنیا منحصر نمی‌شود بلکه حتی ایشان بر این باورند که بهشت و آخرت منحصر به ایشان است و دیگران هرگز به بهشت وارد نمی‌شوند.[۶۴] چنین اعتقادی نسبت به خود موجب می‌‌شود تا رفتارهای استبدادی و استکباری را در پیش گیرند و همه بشر را بردگان خود بدانند و با نگاه و رفتاری تبعیض آمیز با غیر یهودیان رفتار کنند. البته این دیدگاه مختص یهودیان نیست،‌ بلکه مسیحیان نیز با چنین باوری با دیگران رفتار می‌‌کنند و حقانیت را منحصر در آیین مسیحی و آیین خود دانسته و همانند یهودیان بهشت را مختص و منحصر به مسیحیان می‌‌دانند.[۶۵] این گونه نگرش و بینش و نگرش اهل کتاب به غیر مسیحیان و یهودیان موجب شده است تا رفتارهای خشونت آمیز و تبعیض آمیزی را با دیگران در پیش گیرند که از هم کیشان ایشان نیستند.[۶۶]

جالب‌تر این که یهودیان حتی در میان هم کیشان خود نیز قایل به تبعیض هستند و منصب‌های سیاسی،‌ اجتماعی و نظامی چون فرماندهی جنگ را منحصر به اشراف می‌‌دانستند و اجازه نمی‌دادند که دیگر افراد جامعه که جزو طبقه اشراف یهودی نبودند، دراین مناصب حضور یابند. از این روست که به مخالفت با انتخاب طالوت می‌‌پردازند؛ زیرا وی از اشراف و طبقه ممتاز جامعه یهودی نبود.[۶۷] وقتی انحصارطلبی در جامعه ای به عنوان یک روحیه اجتماعی در آید به سختی می‌‌توان با آن مخالفت کرد و هر گونه مخالفتی با چنین روحیه می‌‌تواند تبعات و آثار سخت و زیانباری را به همراه داشته باشد. این گونه است که در طول تاریخ یهودی بسیار از پیامبران به سبب همین روحیه یهودی نتوانستند کاری از پیش برند و حتی توسط یهودیان کشته و به شهادت رسیدند.[۶۸]

تمامیت خواهی در حوزه قدرت سیاسی

منظور از انحصارطلبی در حوزه عمل سیاسی و قدرت آن است که زمامدار و کارگزار در حوزه قدرت و اختیاراتش همه چیز را به خود و وابستگان خود اختصاص می‌‌دهد؛ بدین معنا که قدرت، سیاست، امکانات و دیگر امتیازات اجتماعی را به اقوام، گروه و جناح سیاسی خود اختصاص داده و دیگران را از آنها محروم سازد. افراد و گروه‌های تمامیت خواه،‌ مخالفت هر گونه مشارکت حتی در حوزه مشورتی هستند. کسانی که روحیه انحصارطلبی دارند اجازه نمی‌دهند تا دیگران حتی رای و نظر خویش را ابراز کنند و به شدت از شنیدن آراء و انظار دیگران پرهیز می‌‌کنند چه رسد که بدان عمل کنند. از نظر آنان دیگران تنها باید عمل کنند و از ارایه هر فکر و اندیشه و نظری پرهیز نمایند.[۶۹]

از نظر قرآن این رفتاری ابلیسی و فرعونی عامل بسیاری از گمراهی‌ها بشر و جوامع بشری است. تمامیت خواهی در حوزه قدرت می‌‌تواند موجبات عقب افتادگی فکری و فرهنگی و تمدنی جامعه شود؛ زیرا تمامیت خواهان اجازه مشارکت به بخش اعظم جامعه را نمی‌دهند و جامعه را از فکر و عمل و اندیشه و عقل همگانی محروم می‌‌کنند. در کلام امیرالمؤمنین علی(ع)، از این خصوصیت تمامیت خواهی و انحصارطلبی با واژه «استئثار» یاد شده و فرمانروایان را به شدت از آن بر حذر داشته‌اند؛ چنان که به مالک می‌‌فرمایند: «از امتیازخواهی بپرهیز و از این که چیزی را که همه مردم نسبت به آن یکسانند به خوداختصاص دهی، دوری کن. هر چند زمامدار نزدیکان و خویشاوندانی دارد که توقع برتری، امتیازگیری و دخالت در قراردادها بدون رعایت انصاف را دارند، ولی تو تدبیری بیندیش که با از بین بردن عوامل آنها، ریشه انتظاراتشان را برکنی و به هیچ یک از اطرافیان و وابستگان چیزی اززمین و امثال آن وامگذارو مبادا در تو طمع کنندتاقراردادی به سودایشان منعقدکنی، در حالی که این کارمایه ضرر سایر مردم می‌‌گردد».</ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳</ref>

از این گونه فرمان‌های امام علی(ع) به مدیران ارشد نظام حکومتی، به خوبی برمی آید که انحصارطلبی و خودکامگی از دیدگاه آن حضرت بزرگ‌ترین آفت دولت است. تاریخ، دولت‌های فراوانی را سراغ دارد که در اثر انحصارطلبی و – به اصطلاح – «تمامیت خواهی» زمامداران و مدیران، به سرعت رو به ضعف نهاده و زمینه زوالشان فراهم گردیده و نابود شده‌اند. علی(ع) انحصارطلبی را علت اصلی سقوط خلافت عثمان وقتل او معرفی نموده، می‌‌فرمایند: «من قضیه قتل عثمان و مسائل مربوط به آن را در یک بیان جامع برای شما می‌‌گویم: او خودکامگی و خودسری کرد، تا آنجا که این خصلت در او قوی شد واز حد تجاوز کرد و تا این که خشم مردم دامنگیر او گردید».[۷۰] امروزه نیز زمامداران بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی گرفتار خودکامگی و انحصارطلبی‌های گوناگون حزبی، نژادی، زبانی، مذهبی و امثال آن هستند که همین موجب نابسامانی‌های سیاسی و اجتماعی فراوان شده است. بسیاری از جنگ‌ها، تجاوزها و جنایت‌های موجود در جهان معلول انحصارطلبی زمامداران است. از این رو، دست اندرکاران امور سیاسی – اجتماعی باید تلاش نمایند تا با تربیت درست کارگزاران حکومتی از بروز این آفت جلوگیری کنند.

از نظر قرآن، یکی از مشکلات احزاب و تحزب این است که افراد آن گرفتار انحصارطلبی و تمامیت خواهی می‌‌شوند و نسبت به افکار و آراء و شیوه‌های دیگران واکنش منفی نشان می‌‌دهند و به نوعی گرفتار تبعیت کورکورانه و رفتارهای تقلیدی می‌‌شوند؛ به ویژه که تحزب نوعی هرم را موجب می‌‌شود که افراد شورای مرکزی حزب فکر می‌‌کنند و دیگران می‌‌بایست کورکورانه بدان عمل کنند. تحزب‌گرایی موجب می‌‌شود که افراد روحیه انتقاد‌پذیری خود را از دست بدهند و تنها به همان داشته‌ها خود بسنده کنند و به افکار و آراء و رفتارهای حزبی خود شادان باشند و بدان دلخوش شوند و با آن حال کنند.[۷۱] گاه افرادی که دارای قدرت و ثروت کلان و بی‌مانندی هستند و از طبقات بالای اجتماعی می‌‌باشند، گرفتار روحیه خودپسندی و خودبرتر بینی می‌‌شوند و روحیه انحصارطلبی و تمامیت خواهی به شدت در آنان رشد می‌‌کند. این گونه است که نسلی به نام آقازادگان در جامعه شکل می‌‌گیرد که دارای روحیه تمامیت خواهی و انحصارطلبی می‌‌باشند؛ زیرا اگر چه پدر ایشان از طبقات دیگر اجتماعی وارد طبقات ممتازین شده‌اند ولی این روحیه در فرزندان به سرعت رشد و شکل می‌‌گیرد و گمان می‌‌کنند که تنها اینان درست می‌‌اندیشند و درست می‌‌فهمند وعمل می‌‌کنند وگرنه نمی‌توانستند در این طبقات عالی و ممتاز اجتماعی در آیند. چنین روحیه ای است که شخص را از حالت اعتدال خارج می‌‌کند و حتی می‌‌شود که شخص دیگر خدا را بنده نیست. خداوند گزارش می‌‌کند که فرعون به سبب همین رفتارهای اطرافیان و چاپلوسان و مداحان و روحیه تمامیت خواهی و انحصارطلبی تا آنجا پیش می‌‌رود که خود را خداوند و پروردگار برتر معرفی می‌‌کنند.[۷۲]

در حقیقت تمامیت خواهی فرعون در قدرت و ثروت و چاپلوسی اطرافیان و باور به استنثایی بودن و انحصار همه کشور مصر بزرگ و قدرتمند و ثروتمند[۷۳] این باور را در فرعون تقویت کرده است که مدعی خدایی بلکه انحصار الوهیت و ربوبیت در خود شود و کسی دیگر را به عنوان اله و رب نپذیرد و نشناسد.[۷۴] بسیاری از رفتارهای نابهنجار و ضد ارزشی طبقات ممتاز اجتماعی و اشراف و آقازادگان را می‌‌بایست در همین روحیه تمامیت خواهی و انحصارطلبی این طبقه جست و جو کرد. اینان به سبب این که در یک طبقه اشرافی حضور دارند و همه چیز برای آنان آماده و مهیاست در دام ابلیس گرفتار می‌‌شوند و همانند او فریاد انا خیر منه می‌‌زنند و خود را برتر از همگان دانسته و افکار و رفتارهای خویش را الگو می‌‌شمارند.[۷۵]

جلوه‌های گوناگون انحصار‌طلبی و تمامیت خواهی

از نظر قرآن انحصارطلبی در زندگی همه بشر به شکلی نمود پیدا می‌‌کند. اگر در برخی طبقات به گونه ای بروز می‌‌کند که شخص تمامیت خواهی او حتی هستی را در بر می‌‌گیرد و خدا را بنده نمی‌باشد و خود را خدا و پروردگار می‌‌شمارد، در طبقات دیگر اجتماعی به اشکال دیگر بروز می‌‌کند. همین تمامیت خواهی‌ها عامل استبداد‌گرایی، استکبار گرای و ستمگری و تجاوز به حقوق دیگران و تبعیض می‌‌باشد.

ظلمی که برداران حضرت یوسف(ع) نسبت به آن حضرت روا داشته ریشه در همین انحصارطلبی برادران داشت؛ زیرا ایشان می‌‌خواستند که مهر و محبت پدری را منحصر در خودشان قرار دهند از این روست که حسادت می‌‌ورزند و توطئه قتل می‌‌چینند و برادر را در چاه می‌‌افکنند.[۷۶] قرآن ریشه بسیاری از ظلم‌ها و ستم‌ها و تجاوز به حقوق دیگران را در همین روحیه انحصارطلبی و تمامیت خواهی می‌‌داند و روشن می‌‌کند که انحصارطلبی، عاملی برای تضییع و منع حقوق دیگران می‌‌باشد.[۷۷]

پس می‌‌بایست انسان بسیار هوشیار و بیدار باشد و گرفتار غفلت و وسوسه شیطان نشود؛ زیرا نفس درونی و وسوسه‌های شیطانی گرایش کمال گرایانه آدمی را به سوی افراط می‌‌برد و خواسته‌های مشروع و به حق او را تبدیل به خواسته‌های نامشروع و زیادخواهی می‌‌کند به گونه ای که در یک فرآیندی از تمامیت خواهی در محبت و عشق پدری،‌به تمامیت خواهی در قدرت و ثروت و از آنجا به تمامیت خواهی در هستی (یعنی در دنیا و آخرت همانند یهودیان) و در نهایت به تمامیت خواهی در الوهیت و ربوبیت همانند ابلیس کشیده می‌‌شود. نکته‌ای که در پایان می‌‌بایست بدان تاکید کنم آنکه بسیاری از مردم گرفتار چنین روحیه ای هستند و متوجه نمی‌باشند که این تخم مرغ دزد روزی شتر مرغ دزد می‌‌شود. بلکه گاه فرد خود را اهل اصلاح و مشارکت پذیر و ضد استبداد و استکبار می‌‌داند ولی نه تنها این گونه نیست بلکه گرفتار تمامیت خواهی در همه اشکال است و جالب‌تر از این آنکه دیگران متهم به تمامیت خواهی و انحصارطلبی می‌‌کند چنان که فرعون با همه انحصار‌طلبی و تمامیت خواهی شدید خود،‌ حضرت موسی(ع) و هارون را متهم به انحصارطلبی می‌‌کند.[۷۸] پس می‌‌بایست خیلی مواظب بود تا گرفتار هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی نشویم.[۷۹]

معناشناسی و مفهوم‌شناسی انحصار

واژه انحصار از باب انفعال از ریشه حصر گرفته شده است. حصر در لغت به معنای محدود و کوتاه کردن است. البته در عربی حصر به معنا تنگ گرفتن، احاطه کردن، سخت گرفتن و محکم بستن آمده است. وقتی با حرف عن به کار می‌‌رود به معنای درمانده و عاجز، با حرف باء به معنای نهان کردن است. حصر همچنین به معنای محدود در شماره و قبض و یبوست شکم آمده است. وقتی عرب می‌‌گوید: علي سبيلِ الحَصْر به معنای حق بدون رقابت است. انحصار نیز به معنای محدود کردن و بی‌رقیب کردن در چیزی است.

انحصار در اصطلاح به معنای معنای مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه ای است. اما در اصطلاح اقتصادی، انحصار (به انگلیسی: monopoly) به معنای محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی برای دولت، مؤسسه یا شرکتی یا شخصی است.[۸۰] یک انحصار طلب می‌تواند قیمت و مقدار تولید را تغیر دهد. او مقادیر بیشتری را با دریافت قیمت کمتر در مقابل تولید در یک بازار با کشش بالاتر و مقادیر کمتری را با دریافت قیمت بیشتری در یک بازار با کشش پایین‌تر می‌فروشد. گاهی این واژه در معنای گسترده‌تر، به هر نوع تخطّی از حدود اخلاقی و قانونی اطلاق می‌شود که حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند. در این جا وقتی از انحصار سخن به میان آوره می‌‌شود، معنا و مفهومی عام و فراگیر است و شامل روحیّه‌ای است که فرد یا گروهی، همه چیز و یا چیزی را منحصر به خود بداند.[۸۱]

انحصارطلبی در قرآن

واژه حصر و انحصار به مفهوم و معنای پیش گفته در قرآن به کار گرفته نشده است؛ اما از جمله‌هایی مانند «نحن أحقّ بالملک؛ ما سزاوار به حکومت و سطلنت هستیم»، «لن‌یدخل الجنّة إلاّ من کان هودا أو نصارا؛ هرگز جز یهودی و مسیحی داخل بهشت نشوند»، ﴿يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ؛ تا تمام توجه پدر به شما باشد»، ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي؛ جز خودم معبود و الهی برای برای شما نمی‌شناسم و نمی‌دانم» و‌ مانند این جملات می‌‌توان روحیه انحصار‌طلبی را در افراد و گروه‌های مذهبی شناساسی و ردگیری کرد و مفهوم اصطلاحی را از آنها برداشت نمود. از این جملات به خوبی روشن می‌‌شود که روحیه انحصار‌طلبی اختصاص به حوزه ای ندارد بلکه حتی حوزه‌های شخصی محض چون محبت والدین را شامل می‌‌شود. انحصارطلبی نسبت به محبت والدین، انحصار نسبت به سرای آخرت و بهشت، انحصار‌طلبی نسبت به حقانیت شریعت و مذهب، انحصار نسبت به راه هدایت، انحصار نسبت به قدرت و اقتدار سیاسی، انحصار نسبت به حوزه مالکیت و ولایت بر انسان از جمله مواردی است که در این آیات مورد توجه و تاکید قرار گرفته است.

ویژه‌خواری از مصادیق انحصار

ویژه‌خواری که در عربی واژه استئثار برای آن به کار می‌‌رود، از مصادیق انحصارطلبی است. استئثار به معنای خودگزینی و اختصاص دادن چیزی به خود است.[۸۲] پس استئثار و ویژه‌خواری به معنای «مقدّم داشتن خود یا وابستگان و هواداران خود بر دیگران در تأمین نیازها و خواست‌هاست».

از نظر آموزه‌های قرآنی ویژه‌خواری و انحصارطلبی می‌تواند به دو گونه شکل گیرد:

  1. اینکه خود را بر دیگران برگزیند و از اطلاعات و دانش و مقامی که دارد برای افزایش قدرت و ثروت خود بهره گیرد؛ به این معنا که اطلاعاتی را که به حکم مسئولیت در اختیار دارد برای خود نگه دارد و از آن برای حذف رقیبان یا سبقت در معاملات و قراردادها و مانند آن استفاده کند؛
  2. این اطلاعات و دانش را در اختیار خویشان و اقرباء قرار دهد و یا آنان را در معاملات دولتی و ملی بر دیگران مقدم دارد و پیشنهاد انجام کاری را به آنان داده و یا طرح‌های ملی را در وهله نخست به آنان واگذار کند.[۸۳]

اقسام و انواع انحصارطلبی

چنان که گفته شد انحصارطلبی محدوده و منحصر به حوزه ای نیست بلکه همه ابعاد زندگی بشر را در بر می‌‌گیرد. در این جا به برخی از حوزه‌های انحصارطلبی اشاره می‌‌شود.

۱. انحصار اخلاقی: در حوزه اخلاق، روحیه انحصارطلبی موجب می‌‌شود که انسان همه چیز را برای خود بخواهد و نسبت به دیگران بخل و حسادت ورزد. در روان‌شناسی شخصیت می‌‌توان افرادی را شناسایی کرد که دارای چنین شخصیتی هستند و علاقه و گرایشی شدید دارند تا همه چیز را در اختیار خود بگیرند. در روان‌شناسی اجتماعی این روحیه به شکل مانع شدن از داشتن بروز و ظهور می‌‌کند. یعنی شخص اگر نمی‌خواهد دیگران از داشته هایش سود برند، بلکه مانع می‌‌شود تا دیگران به چیزی که او دارد یا همانند آن دست یابند. از این روست که مانع از تسلط و تصرف دیگران می‌‌شود.از دیگر مصادیق انحصار اخلاقی می‌‌توان به ضیق صدر و تنگدلی افراد اشاره کرد. به این معنا که دوست نمی‌دارند دیگری چیزی را در اختیار داشته باشد که او در اختیار دارد. از این روست که گرفتار ضیق صدر در برابر شرح صدر است و نه تنها کمکی به دیگران برای کسب فضلیت یا چیزی نمی‌کند، بلکه مانع می‌‌شود تا افراد دیگر به آن دست یابند و اگر کسی به آنها دست یابد از نظر روحی تحت فشار شدید قرار می‌‌گیرد و گویی سینه‌اش تنگ شده و روحیه‌اش را از دست می‌‌دهد.در روایتی از امام سجاد(ع) آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود‌ به‌طور یکسان محبت می‌‌ورزید و چون حضرت یوسف(ع) سجده خورشید و ماه و ۱۱ ستاره را دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب(ع) از او خواست که خواب خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف(ع) خواب خود را برای برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند[۸۴] و چون حضرت یعقوب(ع) چنین دید نسبت به یوسف(ع) دلسوزتر شد، ازاین رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند.[۸۵] البته این روحیه موجب می‌‌شود که دیگران را از حقوق طبیعی و شرعی و قانونی خود محروم سازند و منع نمایند. قرآن بیان می‌‌کند که برادران یوسف(ع) از چنین روحیه انحصار‌طلبی نسبت به محبت والدین برخوردار بودند. برادران حضرت یوسف(ع) تلاش داشتند تا توجه و محبت حضرت یعقوب(ع) را منحصر در خود نمایند و حضرت یوسف(ع) از محبت و توجه پدر محروم سازند.[۸۶] این روحیه که برخاسته از حس حسادت وانحصارطلبی است حتی موجب شده تا برای حذف برادر به شکل قتل یا فروش و بردگی اقدام کنند که کردند.[۸۷]

حسادت گاهی درونی است و گاه بروز و ظهور بیرونی دارد و به شکل فعل و رفتار اجتماعی در می‌‌آید. در این صورت است که حسادت که نوعی انحصار‌طلبی است، موجب می‌‌شود تا شخص مانع از تحقق چیزی در دیگری شود یا اگر وجود داشته باشد با ایجاد علل و عوامل آن را حذف کند. این حذف حتی به حذف فیزیکی افرادی می‌‌انجام که تلاش می‌‌کنند تا به فضلیت و چیزی دست یابند.

۲. انحصار دینی و مذهبی: یک دیگر از اقسام انحصارطلبی، انحصار در حوزه دینی است که دارای تنوع بسیاری است. از جمله این اشکال متنوع می‌‌توان به موارد زیر اشاره کرد: # انحصار در هدایت: انحصارطلبان دینی بر این اعتقاد هستند که هدایت تنها در اختیار آنان است و دیگران بویی از هدایت نبرده‌اند. از جمله این گروه‌ها که قرآن به آن اشاره کرده است یهودیان و مسیحیان هستند که مدعی هستند هدایت در اختیار آنان است. همچنین اهل کتاب ادعا می‌کنند که اگر در پی هدایت هستید از اسلام دست کشیده یهودی یا نصرانی باشید: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۸۸] و منظور این است که دین خدا تنها از راه آنان باید مطالبه شود و نبوت‌ به‌طور انحصاری نزد آنان است[۸۹] و آنان نمی‌خواهند پیامبر دیگری بیاید و کتاب دیگری بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج می‌شود، حال آن‌که کسی داشتن کتاب الهی را به آنان منحصر نکرده بود.

  1. انحصار در کتاب الهی: یهودیان کتاب الهی را منحصر به تورات و مسیحیان آن را محدود به تورات و انجیل دانسته‌اند؛ این گونه است که کتاب قرآن را از جمله کتب الهی و آسمانی نمی‌دانند و بر همین اساس با دیگران تعامل می‌‌کنند و حقوق دیگران را تضییع می‌‌کنند.[۹۰] به هر حال، انحصارطلبان در این حوزه دوست ندارند پیامبر دیگری بیاید و کتاب دیگری بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج می‌شود، حال آن‌که کسی داشتن کتاب الهی را به آنان منحصر نکرده بود ولی آنان چنین دوست داشتند و می‌‌خواستند و همین روحیه موجب شد تا به انکار کتب الهی دیگر از جمله قرآن بپردازند و اسلام و پیامبری محمد(ص) را نپذیرند.
  2. انحصار دوستی خدا: از دیگر اشکال این انحصار مذهبی و دینی می‌‌توان به ادعای انحصار محبت خداوند و دوستی او نسبت به یهودیان اشاره کرد.[۹۱]
  3. انحصار در الوهیت: البته برخی فراتر از این امور مدعی الوهیت بلکه انحصار آن در خود شده‌اند که از جمله آنها می‌‌توان به فرعون اشاره کرد.[۹۲]
  4. انحصار در قانونگذاری: یکی دیگر از مصادیق انحصار دینی، انحصار در قانونگذاری است که فرعون خود را برتر از دیگران دانسته و مدعی بود که او چون بر هدایت و حقانیت است باید قانون‌گذاری کند. این که فرعون می‌‌گوید من رب اعلای شماییم به خاطر این است او خود را پروردگار این ناحیه از جهان و مردم آن می‌‌داند و جز خود کسی را نمی‌بیند که مسئولیت قانونگذاری و مجازات و سود و زیان برای مردم را در اختیار و انحصار داشته باشد.[۹۳]
  5. انحصار در سرای آخرت و بهشت: هم چنان که آنان در امور پیشین مدعی انحصار شدند همچنین بهشت و سرای آخرت را منحصر به پیروان خود دانسته و دیگران را اهل دوزخ شمرده‌اند.[۹۴]
  6. انحصار در حقانیت: از دیگر مصادیق این نوع انحصار دینی می‌‌توان به انحصار در حقانیت اشاره کرد. به این معنا که حقانیت را منحصر در این شریعت یا مذهب دانسته و بقیه را باطل و گمراه می‌‌شمارند. البته این انحصار در حقانیت اگر در مرتبه حرف و سخن باشد هیچ اشکالی ندارد اما اگر به عمل کشیده شود موجب رفتار تکفیری‌ها می‌‌شود که قتل دیگر پیروان شرایع و مذاهب را مجاز می‌‌شمارند. به هر حال در آیات قرآنی بیان شده که یهودیان و مسیحیان حقانیت در دین را منحصر به مذهب و شریعت خویش می‌‌دانستند و دیگران را باطل و گمراه می‌‌شمردند.[۹۵] از آیه ۷۵ سوره آل عمران به دست می‌‌اید که مسیحیان و یهودیان به ادعای انحصار در حقانیت، مجوزی برای خود صادر کردند تا نه تنها دیگران را از حقوق خودشان منع کنند، بلکه حتی بتوانند حقوق دیگران را غضب نمایند و مال ایشان را بدزند و در امانت خیانت کنند. همچنین از آیات ۵۱ تا ۵۴ سوره نساء می‌‌فرماید که وجود این روحیّه انحصارطلبی در یهود تا آنجا پیش می‌‌رود که همه منافع مادّی و معنوی به خود اختصاص دهند.

۳. انحصار سیاسی: افرادی چون فرعون بر این روحیه هستند که حاکمیت سیاسی مردم در اختیار اوست و او تنها مجاز است که قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشد و کشور ملک طلق اوست.[۹۶]

۴. انحصار اقتصادی: انحصار اقتصادی مبتنی بر برخی از تفکرات باطل از جمله حقانیت خود و بطلان دیگران و مانند آن است. همین روحیه موجب شده تا اهل کتاب نسبت به حقوق مالی دیگران هیچ مراعاتی نداشته باشند و به سادگی مال مردم را برای خود حلال بشمارند؛ زیرا خود را تنها لایق و شایسته اموال و منافع هستی می‌‌دادند.[۹۷]

۵. انحصار اجتماعی: برخی بر این باورند که اصولا مناصب اجتماعی برای آنان ساخته شده و دیگران هیچ شایستگی برای این گونه مسئولیت‌ها ندارند. این روحیه همانند روحیه انحصار‌طلبی در حوزه سیاسی ریشه در تکبر و غرور شخصیت دارد. افرادی که دچار خود بزرگ بینی هستند و مال و ثروت و قدرت را مبنا قرار می‌‌دهند برای دیگران هیچ ارزش و پایگاه اجتماعی قایل نیستند و از این روست که مناصب را منحصر در خود دانسته و مانع از قدرت یابی یا منصب یابی دیگران می‌‌شوند.[۹۸] اشراف یهودی به سبب قدرت و ثروت بر این باور بودند که مناصب سیاسی و اجتماعی می‌‌بایست در اختیار آنان باشد و کسی دیگر بیرون از جمله اشرافی حق ندارد تا این مناصب را در اختیار گیرد. از این روست که به شدت مقابل قدرت یابی حضرت طالوت(ع) می‌‌ایستند و می‌‌کوشند تا ایشان را از این حق الهی محروم سازند. البته خداوند گزارش می‌‌کند که فرعون و فرعونیان نیز این گونه بودند و در مقابل حضرت موسی(ع) می‌‌گفتند که او شایسته مناصب اجتماعی یا الهی نیست. جالب این است که در زمان پیامبر(ص) عده ای بر این اعتقاد بودند که اگر پیامبری می‌‌بایست منصوب می‌‌شد باید نصیب دو فرد ثروتمند مکه و طائف می‌‌شد و پیامبر(ص) شایسته این مقام نیست.[۹۹].[۱۰۰]

عوامل و آثار

با آن چه گذشت معلوم شد که عوامل چندی در ایجاد چنین روحیه در افراد موثر است؛ ریشه بسیاری از آنها خودبرتر بینی، اشرافیت، استکبار و تکبر، غرور باطل، جهالت و مانند آن است. در همین آیات به خوبی روشن شده که چگونه جهالت و خودبرتربینی و اشرافیت و مانند آن موجب شده که برخی حقوقی انحصاری برای خود قایل شوند و دیگران را از حقوق خود محروم سازند و بر آنان ظلم و ستم ورزند. آثاری که در این آیات بیان شده به خوبی نشان می‌‌دهد که انحصار محدودیت‌هایی برای دیگران ایجاد می‌‌کند و آزادی عمل و فکر و عقیده را از دیگران سلب می‌‌کند و اقتصاد افراد و جامعه را با آسیب و اختلال جدی مواجه می‌‌سازد.

امیرمؤمنان علی(ع) با اشاره به ویژه‌خواری که نوعی انحصار در قدرت و ثروت است نشان می‌‌دهد که چگونه این انحصار‌طلبی‌ها جامعه و افراد آن را از کمال دور ساخته و به تباهی می‌‌کشاند. امیرمؤمنان در سخنی به برخی آثار ویژه‌خواری و انحصارطلبی اشاره کرده و نشان می‌دهد که این عمل زشت و مجرمانه و گناه و ظلم تنها به حوزه اقتصادی محدود نخواهد شد، بلکه دیگر حوزه‌های زندگی فرد و جامعه را به شدت تحت تاثیر آثار زیانبار و مخرب قرار خواهد داد. ایشان می‌فرماید: «الاِستِئثارُ يوجِبُ الحَسَدَ، وَ الحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ، وَ البِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ، وَ الاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ، وَ الفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ، وَ الضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ، وَ الذُّلُ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وَ ذَهابَ النِّعمَةِ»؛ ویژه‌خواری و انحصارطلبی، حسادت می‌‌آورد و حسادت، دشمنی و دشمنی، اختلاف و اختلاف، پراکندگی و پراکندگی، ضعف و ضعف، زبونی و زبونی، زوال دولت و از میان رفتن نعمت.[۱۰۱]

از نظر امیرمؤمنان علی(ع) خود ویژه‌خوار پیش از مردم به هلاکت و تباهی خواهد افتاد؛ زیرا اگر مردم دنیای خود را از دست می‌دهند، ویژه‌خوار آخرت خویش را به بهایی اندک فروخته و هلاکت ابدی را برای خود رقم زده است. آن حضرت می‌فرماید: «مَن يَستَأثِر مِنَ الأَموالِ يَهلِك»؛ هر که در اموالْ انحصارطلبی کند، نابود می‌‌شود.[۱۰۲]. آن حضرت(ع) در فرمانش به مالک اشتر نیز می‌فرماید: از انحصارطلبی در آنچه مردم در آن برابرند و غفلت از آنچه در حوزه مسئولیت تو قرار دارد و در برابر دیدگان مردم روشن است، بپرهیز؛ زیرا تو، به خاطر دیگران مؤاخذه خواهی شد و به زودی پرده‌های امور از برابر دیدگانت کنار خواهد رفت و داد ستمدیده از تو گرفته خواهد شد.[۱۰۳] امیرمؤمنان علی(ع) درباره انحصار‌طلبی عثمان و ویژه‌خواری وی که نابودی دولتش را نیز به دنبال داشت می‌فرماید: او انحصارطلبی کرد و بد انحصارطلبی کرد. شما نیز ناشکیبی کردید و بد ناشکیبی کردید (هر دو از حد گذراندید) و خداوند را در باره انحصارطلب و ناشکیب، حُکمی است قطعی [که در آینده یا قیامت، تحقّق خواهد یافت].[۱۰۴].[۱۰۵]

معناشناسی انحصار

واژه انحصار از باب انفعال از ریشه حصر گرفته شده است. حصر در لغت به معنای محدود و کوتاه کردن است. وقتی عرب می‌گوید: علی سبیلِ الحَصْر به معنای بدون رقابت است. انحصار نیز به معنای محدود کردن و بی‌رقیب کردن در چیزی است. انحصار در اصطلاح به معنای مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه‌ای است. اما در اصطلاح اقتصادی، انحصار (به انگلیسی: monopoly) به معنای محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی برای دولت، مؤسسه یا شرکتی یا شخصی است.[۱۰۶] یک انحصارطلب می‌تواند قیمت و مقدار تولید را تغییر دهد. او مقادیر بیشتری را با دریافت قیمت کمتر در مقابل تولید در یک بازار با کشش بالاتر و مقادیر کمتری را با دریافت قیمت بیشتری در یک بازار با کشش پایین‌تر می‌فروشد. گاهی این واژه در معنای گسترده‌تر، به هر نوع تخطّی از حدود اخلاقی و قانونی اطلاق می‌شود که حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند. در این جا وقتی از انحصار سخن به میان می‌آید، معنا و مفهومی عام و فراگیر است و شامل روحیّه‌ای است که فرد یا گروهی، همه چیز و یا چیزی را منحصر به خود بداند.[۱۰۷]

انحصارطلبی در قرآن

واژه حصر و انحصار به مفهوم و معنای پیش گفته در قرآن به کار گرفته نشده است؛ اما از جمله‌هایی مانند ﴿نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ؛ ما سزاوار به حکومت و سطلنت هستیم»، ﴿لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى؛ هرگز جز یهودی و مسیحی داخل بهشت نشوند»، ﴿يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ؛ تا تمام توجه پدر به شما باشد»، «ما علمت لکم من إلـه غیری؛ جز خودم معبود و الهی برای شما نمی‌شناسم و نمی‌دانم» و‌ مانند این جملات می‌توان روحیه انحصارطلبی را در افراد و گروه‌های مذهبی شناسایی کرد و مفهوم اصطلاحی را از آنها برداشت نمود.[۱۰۸]

ویژه‌خواری از مصادیق انحصار

ویژه‌خواری که در عربی واژه استئثار برای آن به کار می‌رود، از مصادیق انحصارطلبی است. استئثار به معنای خودگزینی و اختصاص دادن چیزی به خود است.[۱۰۹] بر این اساس استئثار و ویژه‌خواری به معنای «مقدّم داشتن خود یا وابستگان و هواداران خود بر دیگران در تأمین نیازها و خواسته‌هاست». از نظر آموزه‌های قرآنی ویژه‌خواری و انحصارطلبی می‌تواند به دو گونه شکل گیرد: ۱- اینکه خود را بر دیگران برگزیند و از اطلاعات و دانش و مقامی که دارد برای افزایش قدرت و ثروت خود بهره‌گیرد؛ به این معنا که اطلاعاتی را که به حکم مسئولیت در اختیار دارد برای خود نگه دارد و از آن برای حذف رقیبان یا سبقت در معاملات و قراردادها و مانند آن استفاده کند؛ ۲- این اطلاعات و دانش را در اختیار خویشان و اقرباء قرار دهد و یا آنان را در معاملات دولتی و ملی بر دیگران مقدم دارد و پیشنهاد انجام کاری را به آنان داده و یا طرح‌های ملی را در وهله نخست به آنان واگذار کند.[۱۱۰]

اقسام و انواع انحصارطلبی

انحصارطلبی محدوده خاصی را شامل نمی‌شود و منحصر به حوزه‌ای نیست بلکه همه ابعاد زندگی بشر را دربر می‌گیرد. در اینجا به برخی از حوزه‌های انحصارطلبی اشاره می‌شود:

۱- انحصار اخلاقی: در حوزه اخلاق، روحیه انحصارطلبی موجب می‌شود که انسان همه چیز را برای خود بخواهد و نسبت به دیگران بخل و حسادت ورزد. در روان‌شناسی شخصیت، می‌توان افرادی را شناسایی کرد که دارای چنین شخصیتی هستند و علاقه شدید دارند تا همه چیز را در اختیار خود بگیرند. در روان‌شناسی اجتماعی این روحیه به شکل مانع شدن از داشتن بروز و ظهور می‌کند. یعنی شخص اگر نمی‌خواهد دیگران از داشته‌هایش سود برند، بلکه مانع می‌شود تا دیگران به چیزی که او دارد یا همانند آن دست یابند. از این‌رو مانع از تسلط و تصرف دیگران می‌شود. حسادت گاهی درونی است و گاه بروز و ظهور بیرونی دارد و به شکل رفتار اجتماعی در می‌آید. در این صورت است که حسادت که نوعی انحصارطلبی است، موجب می‌شود تا شخص مانع از تحقق چیزی در دیگری شود یا اگر وجود داشته باشد با ایجاد علل و عوامل، آن را حذف کند. این حذف حتی به حذف فیزیکی افرادی می‌انجامد که تلاش می‌کنند تا به فضیلت و چیزی دست یابند. از دیگر مصادیق انحصار اخلاقی می‌توان به ضیق صدر و تنگ‌دلی افراد اشاره کرد. به این معنا که دوست نمی‌دارد دیگری چیزی را در اختیار داشته باشد که او در اختیار دارد. از این روست که گرفتار ضیق صدر در برابر شرح صدر است و نه تنها کمکی به دیگران برای کسب فضلیت یا چیزی نمی‌کند، بلکه مانع می‌شود تا افراد دیگر به آن دست یابند و اگر کسی به آنها دست یابد از نظر روحی تحت فشار شدید قرار می‌گیرد و گویی سینه‌اش تنگ شده و روحیه‌اش را از دست می‌دهد.

قرآن بیان می‌کند که برادران یوسف(ع) از چنین روحیه انحصارطلبی نسبت به محبت والدین برخوردار بودند. برادران حضرت یوسف(ع) تلاش داشتند تا توجه و محبت حضرت یعقوب(ع) را منحصر در خود کنند و حضرت یوسف(ع) را از محبت و توجه پدر محروم سازند.[۱۱۱] این روحیه که برخاسته از حس حسادت و انحصارطلبی است حتی موجب شده تا برای حذف برادر به شکل قتل یا فروش و بردگی اقدام کنند که کردند.[۱۱۲] در روایتی از امام سجاد(ع) آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود‌ به‌طور یکسان محبت می‌ورزید و چون حضرت یوسف(ع) سجده خورشید و ماه و ۱۱ ستاره را در خواب دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب(ع) از او خواست که خواب خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف(ع) خواب خود را برای برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند[۱۱۳] و چون حضرت یعقوب(ع) چنین دید نسبت به یوسف(ع) دلسوزتر شد، ازاین رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند.[۱۱۴]

۲- انحصار دینی و مذهبی: یکی دیگر از اقسام انحصارطلبی، انحصار در حوزه دینی است که دارای تنوع بسیاری است. از جمله این اشکال متنوع می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. انحصار در هدایت: انحصارطلبان دینی بر این اعتقاد هستند که هدایت تنها در اختیار آنان است و دیگران بویی از هدایت نبرده‌اند. از جمله این گروه‌ها که قرآن به آن اشاره کرده است یهودیان و مسیحیان هستند که مدعی هستند هدایت در اختیار آنان است. همچنین اهل کتاب ادعا می‌کنند که اگر در پی هدایت هستید از اسلام دست کشیده یهودی یا نصاری باشید: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۱۵] و منظور این است که دین خدا تنها از راه آنان باید مطالبه شود و نبوت‌ به‌طور انحصاری نزد آنان است[۱۱۶] و آنان نمی‌خواهند پیامبر دیگری بیاید و کتاب دیگری بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج می‌شود، حال آنکه کسی داشتن کتاب الهی را به آنان منحصر نکرده بود.
  2. انحصار در حقانیت: از دیگر مصادیق انحصار دینی انحصار در حقانیت است. به این معنا که حقانیت را منحصر در یک شریعت یا مذهب دانسته و بقیه را باطل و گمراه می‌شمارند. البته این انحصار در حقانیت اگر در مرتبه حرف و سخن باشد هیچ اشکالی ندارد اما اگر به عمل کشیده شود موجب رفتار تکفیری‌ها می‌شود که قتل دیگر پیروان شرایع و مذاهب را مجاز می‌شمارند. در آیات قرآن بیان شده که یهودیان و مسیحیان حقانیت در دین را منحصر به مذهب و شریعت خویش می‌دانستند و دیگران را باطل و گمراه می‌شمردند.[۱۱۷] از آیه ۷۵ سوره آل عمران به دست می‌اید که مسیحیان و یهودیان با ادعای انحصار در حقانیت، مجوزی برای خود صادر کردند تا نه تنها دیگران را از حقوق خودشان منع کنند، بلکه حتی بتوانند حقوق دیگران را غضب نمایند مالشان را بدزدند و در امانت خیانت کنند. همچنین از آیات ۵۱ تا ۵۴ سوره نساء می‌فرماید که وجود این روحیّه انحصارطلبی در یهود تا آنجا پیش می‌رود که همه منافع مادّی و معنوی را به خود اختصاص می‌دهند.
  3. انحصار در کتاب الهی: یهودیان کتاب الهی را منحصر به تورات، و مسیحیان آن را محدود به تورات و انجیل دانسته‌اند؛ این گونه است که کتاب قرآن را از جمله کتب الهی و آسمانی نمی‌دانند و بر همین اساس با دیگران تعامل می‌کنند و حقوق دیگران را تضییع می‌کنند.[۱۱۸] انحصارطلبان در این حوزه دوست ندارند پیامبر دیگری بیاید و کتاب دیگری بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج می‌شود، حال آن‌که کسی داشتن کتاب الهی را به آنان منحصر نکرده بود ولی آنان چنین دوست داشتند و می‌خواستند و همین روحیه موجب شد تا به انکار کتب الهی دیگر از جمله قرآن بپردازند و اسلام و پیامبری محمد(ص) را نپذیرند.
  4. انحصار در سرای آخرت و بهشت: همچنانکه آنان در امور پیشین مدعی انحصار شدند، بهشت و سرای آخرت را هم منحصر به پیروان خود دانسته و دیگران را اهل دوزخ شمرده‌اند.[۱۱۹]
  5. انحصار دوستی خدا: از دیگر اشکال انحصار مذهبی و دینی می‌توان به ادعای انحصار محبت خداوند و دوستی او نسبت به یهودیان اشاره کرد.[۱۲۰]
  6. انحصار در قانونگذاری: یکی دیگر از مصادیق انحصار دینی، انحصار در قانونگذاری است که فرعون خود را برتر از دیگران دانسته و مدعی بود که او چون بر هدایت و حقانیت است باید قانونگذاری کند. اینکه فرعون می‌گوید من رب اعلای شمایم به خاطر این است او خود را پروردگار این ناحیه از جهان و مردم آن می‌داند و جز خود کسی را نمی‌بیند که مسئولیت قانونگذاری و مجازات و سود و زیان برای مردم را در اختیار و انحصار داشته باشد.[۱۲۱]

۳- انحصار سیاسی: افرادی چون فرعون بر این روحیه هستند که حاکمیت سیاسی مردم در اختیار اوست و او صرفاً مجاز است که قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشد و کشور ملک طلق اوست.[۱۲۲]

۴- انحصار اقتصادی: انحصار اقتصادی مبتنی بر برخی از تفکرات باطل از جمله حقانیت خود و بطلان دیگران و مانند آن است. همین روحیه موجب شده تا اهل کتاب نسبت به حقوق مالی دیگران هیچ مراعاتی نداشته باشند و به سادگی مال مردم را برای خود حلال بشمارند؛ زیرا خود را تنها لایق و شایسته اموال و منافع هستی می‌دانستند.[۱۲۳]

۵- انحصار اجتماعی: برخی بر این باورند که اصولا مناصب اجتماعی برای آنان ساخته شده و دیگران هیچ شایستگی برای این گونه مسئولیت‌ها ندارند. این روحیه همانند روحیه انحصارطلبی در حوزه سیاسی ریشه در تکبر و غرور شخصیت دارد. افرادی که دچار خود بزرگ‌بینی هستند و مال و ثروت و قدرت را مبنا قرار می‌دهند برای دیگران هیچ ارزش و پایگاه اجتماعی قایل نیستند و مناصب را منحصر در خود دانسته و مانع از قدرت‌یابی یا منصب‌یابی دیگران می‌شوند.[۱۲۴] اشراف یهودی به سبب قدرت و ثروت بر این باور بودند که مناصب سیاسی و اجتماعی می‌بایست در اختیار آنان باشد و کسی دیگر بیرون از طبقه اشرافی حق ندارد تا این مناصب را در اختیار گیرد. از این‌روست که به شدت، مقابل قدرت‌یابی حضرت طالوت(ع) می‌ایستند و می‌کوشند تا او را از این حق الهی محروم سازند. البته خداوند گزارش می‌کند که فرعون و فرعونیان نیز این گونه بودند و در مقابل حضرت موسی(ع) می‌گفتند که او شایسته مناصب اجتماعی یا الهی نیست. جالب این است که در زمان پیامبر(ص) عده‌ای بر این باور بودند که اگر پیامبری باید تعیین شود باید نصیب دو فرد ثروتمند مکه و طائف می‌شد و پیامبر(ص) شایسته این مقام نیست.﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.</ref>.[۱۲۵]

عوامل و آثار انحصارطلبی

با توجه به آنچه گذشت معلوم شد که عوامل چندی در ایجاد چنین روحیه در افراد موثر است؛ ریشه انحصارطلبی خودبرتربینی، اشرافیت، استکبار و تکبر، غرور باطل، جهالت و مانند آن است. در همین آیات به خوبی روشن شده که چگونه جهالت و خودبرتربینی و اشرافیت و مانند آن موجب شده که برخی حقوقی انحصاری برای خود قائل شوند و دیگران را از حقوق خود محروم سازند و بر آنان ظلم و ستم روا دارند. آثاری که در این آیات بیان شده به خوبی نشان می‌دهد که انحصار، محدودیت‌هایی برای دیگران ایجاد می‌کند و آزادی عمل و فکر و عقیده را از دیگران سلب می‌کند و اقتصاد افراد و جامعه را با آسیب و اختلال جدی مواجه می‌سازد. امیرمؤمنان علی(ع) با اشاره به ویژه‌خواری که نوعی انحصار در قدرت و ثروت است نشان می‌دهد که چگونه این انحصارطلبی‌ها جامعه و افراد آن را از کمال دور ساخته و به تباهی می‌کشاند.

آن حضرت در سخنی به برخی آثار ویژه‌خواری و انحصارطلبی اشاره کرده و نشان می‌دهد که این عمل زشت و مجرمانه و گناه و ظلم تنها به حوزه اقتصادی محدود نخواهد شد، بلکه دیگر حوزه‌های زندگی فرد و جامعه را به شدت تحت تاثیر آثار زیانبار و مخرب قرار خواهد داد. ایشان می‌فرماید: «الاِستِئثارُ يوجِبُ الحَسَدَ، وَ الحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ، وَ البِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ، وَ الاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ، وَ الفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ، وَ الضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ، وَ الذُّلُ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وَ ذَهابَ النِّعمَةِ»؛ ویژه‌خواری و انحصارطلبی، حسادت می‌‌آورد و حسادت، دشمنی و دشمنی، اختلاف و اختلاف، پراکندگی و پراکندگی، ضعف و ضعف، زبونی و زبونی، زوال دولت و از میان رفتن نعمت.[۱۲۶] از نظر امیرمؤمنان علی(ع) خود ویژه‌خوار پیش از مردم به هلاکت و تباهی خواهد افتاد؛ زیرا اگر مردم دنیای خود را از دست می‌دهند، ویژه‌خوار آخرت خویش را به بهایی اندک فروخته و هلاکت ابدی را برای خود رقم زده است. آن حضرت می‌فرماید: «مَن يَستَأثِر مِنَ الأَموالِ يَهلِك»؛ هر که در اموالْ انحصارطلبی کند، نابود می‌‌شود.[۱۲۷].

آن حضرت(ع) در فرمانش به مالک اشتر نیز می‌فرماید: از انحصارطلبی در آنچه مردم در آن برابرند و غفلت از آنچه در حوزه مسئولیت تو قرار دارد و در برابر دیدگان مردم روشن است، بپرهیز؛ زیرا تو، به خاطر دیگران مؤاخذه‌خواهی شد و بزودی پرده‌های امور از برابر دیدگانت کنار خواهد رفت و داد ستمدیده از تو گرفته خواهد شد.[۱۲۸] امیرمؤمنان علی(ع) درباره انحصارطلبی عثمان و ویژه‌خواری وی که نابودی دولتش را نیز به دنبال داشت می‌فرماید: او انحصارطلبی کرد و بد انحصارطلبی کرد. شما نیز ناشکیبی کردید و بد ناشکیبی کردید (هر دو از حد گذراندید) و خداوند را در‌باره انحصارطلب و ناشکیب، حُکمی است قطعی که در آینده یا قیامت، تحقّق خواهد یافت.[۱۲۹].[۱۳۰]

دیدگاه قرآن درباره خصوصی‌سازی بیت المال

اقتصاد اسلامی بر سه محور مالکیت عمومی، تعاونی و خصوصی تاکید دارد؛ زیرا بخشی از اموال همواره می‌بایست در دست نظام اسلامی باقی بماند تا امکان بهره‌مندی از آن اموال و ثروت‌های عمومی برای همگان به طور مساوی و یکسان فراهم آید. دریا، جنگل، مرتع، رودها، سرزمین‌های مفتوح بدون جنگ، ثروت‌های در عمق غیر متعارف زمین مانند نفت، گاز، معادن و کانی‌ها و مانند آنها از جمله اموال عمومی است که در قالب انفال و فیء و بیت‌المال به عنوان اموال عمومی مطرح و معرفی شده است. البته در هر دوره تاریخی، کسانی از اصحاب زر و زور و تزویر به عناوین گوناگون بر آن بودند تا چوب حراج به بیت‌المالی بزنند که حق عمومی مردم است. حتی در دوره حاکمیت انبیاء قارون‌ها، هامان‌ها، اصحاب سبت و گروه‌هایی از این قبیل بودند که با دور زدن قانون و یافتن منطقه الفراغ و کلاه شرعی گذاشتن، اموال عمومی را به نام خود زده و غارت می‌کردند.

از نظر قرآن، هر گونه تصاحب در بیت‌المال در هر شکل و قالبی به معنای خیانت در اموال عمومی محسوب می‌شود و عناوینی چون خصوصی‌سازی، واگذاری برای بهره‌برداری و بهره‌وری و مانند آنها حرام و گناهی نابخشودنی است؛ زیرا بخشی از بیت‌المال ملک عمومی همگانی است که همه مردم مستحق استفاده از آنها هستند، مانند بهره‌مندی از رودها و دریاها به شکل متعارف از شنا گرفته تا صید تا آبیاری و برخی از این اموال برای کسانی است که از آنان در آموزه‌های قرآنی به مستحقان یاد می‌شود. در مطلب حاضر چیستی و ماهیت و تقسیم‌بندی بیت‌المال و دیدگاه قرآن درباره آن و نیز عواقب ویژه‌خواری بیان شده است.[۱۳۱]

اقسام بیت‌المال

در آموزه‌های قرآنی اقسامی برای بیت‌المال بیان شده است که شناخت هر یک می‌تواند به شناسایی موارد هزینه و مصرف آن کمک کند و معلوم دارد که تصرف دیگران از اصحاب زر و زور و تزویر در این اموال چه حکم و سرنوشتی دارد.

۱. فیء: فیء، در لغت به معنای رجوع به حالت پسندیده است، نیز به غنیمتی که بدون زحمت به دست آید، فیء گفته می‌‌شود.[۱۳۲] در اصطلاح فقهی به غنایمی که بدون جنگ و خونریزی از کافران به دست می‌‌آید[۱۳۳]و یا مالی که خداوند از کفّار به پیامبر(ص) بازگرداند[۱۳۴]، اطلاق می‌شود. مالکیّت فیء به دست آمده بدون جنگ و خونریزی، از آنِ خدا و پیامبر(ص) و خارج از قلمرو مالکیّت مسلمانان است و کسی حق ندارد در آن تصرفاتی غیر از آنچه در آیات و روایات معتبر بیان شده است، داشته باشد. بنابراین، این اموال عمومی تنها برای کسانی حلیت دارد که به عنوان مستحقان شناخته می‌شوند. خدا در قرآن ضمن بیان تعریفی از اموال عمومی به نام فیء، به مستحقان آن را نیز این گونه معرفی می‌کند: «و آنچه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گردانید، شما برای تصاحب آن اسب یا شتری بر آن نتاختید؛ ولی خدا فرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره می‏ گرداند و خدا بر هر کاری تواناست. آنچه خدا از دارایی ساکنان آن قریه‌‏ها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر او و متعلق به خویشاوندان نزدیک وی و یتیمان و بینوایان و درراه‏ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده او به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت‏ کیفر است».[۱۳۵]

خدا در این آیات بصراحت تبیین می‌کند که هدف و فلسفه اصلی تشریع مالکیت عمومی در قالب «فیء» برای جلوگیری از «گردش ثروت در دست ثروتمندان» است؛ زیرا اگر این اموال در اختیار عموم مردم به‌ویژه توده‌های مستضعف قرار نگیرد، شکاف طبقاتی افزایش می‌یابد و ثروت همواره در دست قشری از اقشار جامعه دست به دست می‌شود و این گونه مردم از مواهب الهی بی‌بهره شده یا کمترین بهره را خواهند برد. بنابراین، واگذاری یا تصاحب ثروتمندان و دست اندازی آنان به این اموال به هر عنوانی از جمله خصوصی‌سازی، بهره‌برداری، ایجاد تولید و‌اشتغال یا هر بهانه بنی اسرائیلی دیگر، چیزی جز کلاه شرعی گذاشتن و دور زدن قوانین صریح اسلام و قرآن نیست. از نظر قرآن، کسانی که قوانین الهی را نادیده می‌گیرند و بر خلاف آن عمل می‌کنند، و می‌کوشند با کلاه شرعی و دور زدن قوانین، ماهی خود را از آب گل‌آلود صید کنند، همانند اصحاب سبت خواهند بود که نه تنها خدا به غضب خویش آنان را بوزینه کرد، بلکه کسانی که در این امر سکوت کرده و با بی‌طرفی خویش اجازه دادند که هنجارها و قوانین و ارزش‌های آسمانی نادیده گرفته و زیر پا گذاشته و حقوق اکثریت پایمال شود، آنان را نیز به بوزینه تبدیل کرده و می‌کند. در حقیقت این جماعت از نظر قرآن، از انسانیت خود خارج شده و بوزینه شده‌اند و باید آنان را «انسان میمون» و «انسان خوک» دانست.[۱۳۶]

بنابراین مسئولان و همه مردمی که با سکوت خویش اجازه می‌دهند که چنین خیانتی در بیت‌المال انجام شود، در جزو کسانی هستند که از انسانیت کمالی خارج شده و به درجه ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۱۳۷] سقوط کرده‌اند؛ زیرا نهی از منکر واجب است و سکوت در برابر چنین خیانت‌هایی به هر نام و نشانی گناه بزرگ است که خشم خدا را چنان بر می‌انگیزد که در همین دنیا آنان را عذاب می‌کند. متصدی اموال عمومی نخست پیامبر(ص) و سپس امامان معصوم(ع) هستند که به عنوان منصب امامت از این حق برخوردار هستند[۱۳۸]؛ زیرا مراد از «ذی القربی» همان امامان معصوم(ع)هستند که اختیار تصدی این اموال عمومی را دارند.[۱۳۹] در دوران غیبت نیز تصدی این اموال برای ولی فقیه دارای شرایط است، چنانکه روایات بسیاری برای این معنا دلالت دارد.

براساس آنچه گفته شد فلسفه و هدف تشریع فیء به عنوان اموال عمومی و تعیین مالکیت عمومی و تعیین مصارف برای «فیء»، «تعدیل ثروت و تمرکز نیافتن آن در میان ثروتمندان» است[۱۴۰] واگذاری این اموال عمومی در اختیار بخش ثروتمند جامعه به هر عنوان و شکلی چیزی جز مخالفت با فلسفه تشریع این حکم نیست. خدا می‌خواهد با تشریع حکم مالکیت عمومی فیء، اجازه ندهد تا این بخش از ثروت الهی در اختیار ثروتمندان اجتماع قرار گیرد، در حالی که واگذاری به این معنا است که این اموال عمومی در اختیار ثروتمندان قرار گرفته و توده فقیر همچنان در فقر خود باقی بماند. این رویه چیزی جز چوب حراج زدن به بیت‌المال از یک سو و مخالفت صریح با فلسفه و هدف تشریع «فیء» نیست.

۲. انفال: انفال جمع نَفَل، در لغت به معنای زیادت و عطیّه است[۱۴۱]؛ و در اصطلاح فقهی عبارت است از ثروت‌های عمومی که مالکیّت و چگونگی مصارف آن در اختیار پیامبر(ص) و جانشینان وی از امامان معصوم(ع) و در دوره غیبت در اختیار ولی فقیه است.[۱۴۲] از نظر قرآن، انفال از مصادیق مالکیت عمومی است که متصدی امر این اموال همان اولیای امور اجتماع یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و اولیای فقیه جامع الشرایط است. خدا می‌فرماید: ای پیامبر از تو در‌باره انفال (غنایم جنگی) می‌‌‏پرسند بگو غنایم جنگی اختصاص به خدا و فرستاده او دارد، پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.[۱۴۳] انفال از مصادیق بیت‌المال و مالکیت عمومی است که پیامبر(ص) به عنوان منصب ولایت، متصدی امر آن است. بنابراین، تصدی امر انفال به کسانی تعلق می‌گیرد که جانشین برحق او باشند.[۱۴۴]

از آنجایی که برای مسلمانان این پرسش مطرح بود که این اموال و ثروت‌ها در ملکیت خصوصی پیامبر(ص) است یا آنکه در ملکیت عمومی پیامبر(ص)، خدا به این پرسش پاسخ داده و فرموده که این اموال در مالکیت منصب ولایت امر اجتماع است؛ زیرا از جمله ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ که تعیین‌کننده مالکیّت انفال است و در پاسخ مسلمانان ایراد شده استفاده می‌شود که پرسش آنان درباره مالکیّت انفال و به‌طور طبیعی تقسیم آن بوده است. پس برای مسلمانان صدر اسلام این مسئله مطرح بوده که مالکیت آن چگونه و تقسیم آن نیز به چه شیوه‌ای خواهد بود که خدا در این آیه به آن پاسخ داده است. از آنجا که اولیای امور می‌بایست این اموال را در اختیار گیرند، نوعی بدبینی برای برخی پیش می‌آید که نکند این اموال مورد سوءاستفاده قرار گیرد و صاحب‌منصبان آن را بدرستی بر اساس موازین میان مستحقان تقسیم نکنند؛ از همین رو خدا به مسلمانان هشدار می‌دهد که نسبت به اولیای امور به‌ویژه پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تقوا پیشه کنید و آنان را متهم به بی‌تقوایی نکنند که نماد آن عدالت است؛ زیرا از نظر قرآن کوتاه‌ترین و نزدیکترین راه برای کسب تقوای الهی است.[۱۴۵] تاکید بر تقوا از سوی مسلمانان نسبت به اولیای امور که متصدی اموال عمومی هستند، از آن روست که برخی‌ها پیامبر(ص) را متهم به بی‌تقوایی و بی‌عدالتی در تقسیم و تقسیط بیت‌المال کرده بودند. خدا در جایی دیگر می‌فرماید: و هیچ پیامبری را نسزد که خیانت ورزد و هر کس خیانت ورزد روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده بیاید، آنگاه به هر کس پاداش آنچه کسب کرده به تمامی داده می‌‌‏شود و بر آنان ستم نرود.[۱۴۶]

اصولا خیانت در امانت‌های مالی بیشتر از هر حوزه دیگری رخ می‌دهد و همین مسئله موجب شده که حتی برخی مسلمانان پیامبر(ص) را متهم سازند و خدا از مسلمانان می‌خواهد با تقوای الهی به خود اجازه ندهند تا پیامبر(ص) را به بی‌تقوایی و خیانت متهم سازند. به هر حال، متصدی امر انفال به عنوان یکی از اقسام بیت‌المال و اموال عمومی، پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و اولیای فقیه جامع‌الشرایط در عصر غیبت هستند. انفال مجموعه‌ای عظیم از ثروت‌ها و مواهب الهی است که امکان تصاحب شخصی و یا خصوصی‌سازی در آن نیست. این اموال شامل مصادیقی چون درّه‌ها، کوه‌ها، جنگل‌ها و شن‌زارها، معادن و زمین‌های به دست آمده از دشمن بدون جنگ، اراضی موات، زمین‌های مربوط به پادشاهان و ارث بدون وارث و مانند آنها است که به عنوان اموال عمومی در اختیار نظام اسلامی قرار می‌گیرد تا در میان مستحقان صرف کرده و یا برای مصارف حکومتی به کار گیرد.[۱۴۷] بی‌گمان از مهم‌ترین مصادیق انفال هر آن چیزی است که در جنگ به عنوان غنیمت گرفته می‌شود، اما این تنها مصداق انفال نیست، بلکه موارد پیش گفته را نیز شامل می‌شود چنانکه در منابع فقهی و روایی به آنها ‌اشاره شده است.

موارد مصرف اصلی انفال، مستحقانی است که خدا در قرآن بیان کرده است: بدانید که هر چیزی را به غنیمت گرفتید یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان او و یتیمان و بینوایان و در راه ‏ماندگان است.[۱۴۸] از آنجا که تشریع مالکیت عمومی برای جلوگیری از گردش ثروت در میان ثروتمندان و ایجاد فضایی برای گردش سالم ثروت میان همه اقشار اجتماع است، به طور طبیعی واگذاری این اموال عمومی به ثروتمندان به هر عنوان و شکلی به معنای مخالفت با اهداف و فلسفه وجودی اموال عمومی و تشریع مالکیت عمومی است. به سخن دیگر، واگذاری این اموال عمومی به ثروتمندان برای بهره‌برداری و بهره‌وری و‌اشتغال‌زایی و یا مانند آنها چیزی جز خیانت در امانت و اموال عمومی نیست. از نظر قرآن، چنین رویه‌ای موجب می‌شود تا کسانی به انحصار ثروت بپردازند و به جای آنکه به ایثارگرایی دامن بزنند و این فرهنگ را در اجتماع به عنوان یک ارزش گسترش دهند، به استئثار دامن می‌زنند که به معنای خودگرایی به جای دیگرگرایی است؛ یعنی شخص به جای آنکه از خودگذشت کند، مال دیگران را برای خود می‌خواهد و این گونه است که ثروت بر ثروت افزوده شده و شکاف طبقاتی میان آحاد اجتماع افزایش می‌یابد.[۱۴۹]

عواقب ویژه‌خواری

در آیات قرآن از انحصارگرایی در حوزه اقتصادی منع شده است؛ زیرا انحصار اقتصادی مبتنی بر برخی از تفکرات باطل از جمله حقانیت خود و بطلان دیگران و مانند آن است. همین روحیه موجب شده تا اهل کتاب نسبت به حقوق مالی دیگران هیچ مراعاتی نداشته باشند و به سادگی مال مردم را برای خود حلال بشمارند؛ زیرا خود را تنها لایق و شایسته اموال و منافع هستی می‌دانستند.[۱۵۰] امیرمؤمنان علی(ع) با اشاره به ویژه‌خواری که نوعی انحصار در قدرت و ثروت است نشان می‌دهد که چگونه این انحصارطلبی‌ها جامعه و افراد آن را از کمال دور ساخته و به تباهی می‌کشاند.

آن حضرت در سخنی به برخی آثار ویژه‌خواری و انحصارطلبی‌اشاره کرده و نشان می‌دهد که این عمل زشت و مجرمانه و گناه و ظلم تنها به حوزه اقتصادی محدود نخواهد شد، بلکه دیگر حوزه‌های زندگی فرد و جامعه را به شدت تحت تاثیر آثار زیانبار و مخرب قرار خواهد داد. ایشان می‌فرماید: «الاِستِئثارُ يوجِبُ الحَسَدَ، وَ الحَسَدُ يوجِبُ البِغضَهَ، وَ البِغضَهُ توجِبُ الاِختِلافَ، وَ الاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَهَ، وَ الفُرقَهُ توجِبُ الضَّعفَ، وَ الضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ، وَ الذُّلُ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَهِ وَ ذَهابَ النِّعمَهِ»؛ ویژه‌خواری و انحصارطلبی، حسادت می‌آورد و حسادت، دشمنی و دشمنی، اختلاف و اختلاف، پراکندگی و پراکندگی، ضعف و ضعف، زبونی و زبونی، زوال دولت و از میان رفتن نعمت.[۱۵۱] از نظر امیرمؤمنان علی(ع) خود ویژه‌خوار پیش از مردم به هلاکت و تباهی خواهد افتاد؛ زیرا اگر مردم دنیای خود را از دست می‌دهند، ویژه‌خوار آخرت خویش را به بهایی اندک فروخته و هلاکت ابدی را برای خود رقم زده است. آن حضرت می‌فرماید: مَن یَستَأثِر مِنَ الأَموالِ یَهلِک؛ هر که در اموال انحصارطلبی کند، نابود می‌‌شود.[۱۵۲]. آن حضرت‌(ع) در فرمانش به مالک ‌اشتر نیز می‌فرماید: از انحصارطلبی در آنچه مردم در آن برابرند و غفلت از آنچه در حوزه مسئولیت تو قرار دارد و در برابر دیدگان مردم روشن است، بپرهیز؛ زیرا تو، به خاطر دیگران مؤاخذه خواهی شد و بزودی پرده‌های امور از برابر دیدگانت کنار خواهد رفت و داد ستمدیده از تو گرفته خواهد شد.[۱۵۳].[۱۵۴]

منابع

پانویس

  1. دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.
  2. لغت نامه، ج ۳، ص۲۹۸۹، «انحصار».
  3. دائره‌المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.
  4. بستان، حسن، مقاله «انحصارطلبی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص۴۶۰.
  5. «(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.
  6. «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.
  7. «یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.
  8. «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریسته‌ای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمی‌کنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان مانده‌ایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶.
  9. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  10. «و یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ بر حق نیستند و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ بر حق نیستند با آنکه (همه) آنان کتاب (آسمانی) را می‌خوانند، کسانی که چیزی نمی‌دانند (نیز) همانند گفتار آنان را گفتند؛ باری، خداوند میان آنها در آنچه اختلاف می‌داشتند، روز رستخیز داوری خواهد کرد» سوره بقره، آیه ۱۱۳.
  11. «گفتند: آیا نزد ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم باز داری و در این سرزمین برتری از آن شما دو تن گردد؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد» سوره یونس، آیه ۷۸.
  12. «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
  13. «و فرعون گفت: ای سرکردگان! من خدایی جز خویشتن برای شما نمی‌شناسم پس ای هامان! برای من آجر بساز و کاخی (بلند) برایم برآور شاید من به خدای موسی آگاهی یابم و من او را از دروغگویان می‌پندارم» سوره قصص، آیه ۳۸.
  14. «(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.
  15. «من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.
  16. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۶۵۵.
  17. المیزان، ج ۸، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳.
  18. تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۲۴۱ ـ ۲۴۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص۱۶۵.
  19. «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.
  20. «یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.
  21. جوامع الجامع، ج ۲، ص۱۷۷؛ الصافی، ج ۳، ص۷.
  22. المیزان، ج ۱۱، ص۹۶.
  23. نور الثقلین، ج ۲، ص۴۱۲.
  24. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  25. تفسیر قمی، ج ۱، ص۱۰۸؛ نور الثقلین، ج ۱، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵.
  26. «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
  27. فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۱۰۳.
  28. «و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱.
  29. «بگو، اگر راست می‌گویید که از میان همه مردم، سرای واپسین نزد خداوند، ویژه شماست پس آرزوی مرگ کنید» سوره بقره، آیه ۹۴.
  30. فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۸۳.
  31. «بگو: ای یهودیان! اگر می‌پندارید که از میان مردم، تنها شما دوستان خداوندید اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید» سوره جمعه، آیه ۶.
  32. «و هرگز آن (مرگ) را برای کارهایی که کرده‌اند آرزو نخواهند کرد و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره جمعه، آیه ۷.
  33. المیزان، ج ۱۹، ص۲۶۷.
  34. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید ؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  35. التبیان، ج ۱، ص۴۸۷.
  36. «و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند ؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.
  37. «خود را به بد چیزی فروختند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است، از سر افزونجویی کفر می‌ورزند (و می‌گویند:) چرا خداوند برای برخی از بندگانش که بخواهد، از بخشش خویش، فرو می‌فرستد! و سزاوار خشمی از پی خشمی گشتند و برای کافران، عذابی خواری آور، خواهد بود» سوره بقره، آیه ۹۰.
  38. «و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱.
  39. «کافران از اهل کتاب و مشرکان، خوش ندارند که از پروردگارتان، خیری بر شما فرو فرستاده شود، ولی خداوند هر کس را بخواهد به بخشایش خود، ویژگی می‌دهد و خداوند، دارای بخشش سترگ است» سوره بقره، آیه ۱۰۵.
  40. المیزان، ج ۱، ص۲۵۱.
  41. پرتوی از قرآن، ج ۱، ص۲۲۹.
  42. «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه 13.
  43. تفسیر سید مصطفی خمینی، ج ۳، ص۱۵۲ ـ ۱۵۳.
  44. «پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.
  45. مجمع البیان، ج ۵، ص۲۳۴.
  46. «بلکه من از این کس بهترم که خوارمایه است و به درستی نمی‌تواند سخن گوید» سوره زخرف، آیه ۵۲.
  47. الصافی، ج ۴، ص۳۹۵.
  48. «آنگاه خداوند در زندگانی این جهان به آنان خواری چشانید و اگر می‌دانستند عذاب جهان واپسین بزرگ‌تر است» سوره زمر، آیه ۲۶.
  49. «گفتند: آیا نزد ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم باز داری و در این سرزمین برتری از آن شما دو تن گردد؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد» سوره یونس، آیه ۷۸.
  50. المیزان، ج ۱۰، ص۱۰۹.
  51. فتح القدیر، ج ۲، ص۴۶۵.
  52. المیزان، ج ۱، ص۱۰۹.
  53. بستان، حسن، مقاله «انحصارطلبی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص۴۶۰-۴۶۴.
  54. فرهنگ فارسی، ج ۳، ص۳۷۱۲
  55. آل عمران، آیه ۱۸۰؛ حجر، آیه ۲۳؛ قصص، ایه ۵۸ و آیات دیگر
  56. اعراف، ایات ۱۰۰ و ۱۲۸ و ۱۳۷؛ مریم، آیه ۲۰
  57. حدید، ایه ۷؛‌ المیزان،‌ج ۱۹، ص۱۵۱
  58. منصوری، خلیل، انحصارطلبی عوامل و آثار آن.
  59. منصوری، خلیل، انحصارطلبی عوامل و آثار آن.
  60. مائده،‌ آیه ۱۸؛ بقره، آیه ۹۴
  61. منصوری، خلیل، انحصارطلبی عوامل و آثار آن.
  62. جمعه،‌ آیه ۶
  63. نساء، آیات ۵۱ تا ۵۴
  64. بقره، آیات ۹۴ و ۱۱۱
  65. بقره، آیات ۱۱۱ و ۱۱۳
  66. آل عمران، آیه ۷۵
  67. بقره، آیات ۲۴۶ و ۲۴۷
  68. منصوری، خلیل، انحصارطلبی عوامل و آثار آن.
  69. ﴿يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ «ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:» سوره غافر، آیه ۲۹.
  70. همان، حکمت ۳۰
  71. مؤمنون، آیه ۵۳؛ روم، آیه ۳۲
  72. شعراء، آیه ۲۹؛ قصص، آیه ۲۸
  73. ﴿وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ «و فرعون در میان قوم خود بانگ برداشت و گفت: ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمی‌بینید؟» سوره زخرف، آیه ۵۱.
  74. شعراء، آیه ۲۹؛ قصص، آیه ۲۸
  75. منصوری، خلیل، انحصارطلبی عوامل و آثار آن.
  76. ﴿إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی)‌اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است * یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۸-۹.
  77. آل عمران، آیه ۷۵؛ نساء، آیه ۵۳
  78. ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ «گفتند: آیا نزد ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم باز داری و در این سرزمین برتری از آن شما دو تن گردد؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد» سوره یونس، آیه ۷۸.
  79. منصوری، خلیل، انحصارطلبی عوامل و آثار آن.
  80. لغت نامه، ج ۳، ص۲۹۸۹، «انحصار»؛ دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲
  81. منصوری، خلیل، انحصارطلبی علل و آثار آن.
  82. العین: ص۳۷ ماده «أثر»؛ لسان‌العرب: ج ۴ ص۸ ماده «أثر»
  83. منصوری، خلیل، انحصارطلبی علل و آثار آن.
  84. المیزان، ج ۱۱، ص۹۶
  85. نور الثقلین، ج ۲، ص۴۱۲
  86. یوسف، آیه ۹
  87. یوسف، آیات ۸ تا ۱۰ و آیات دیگر
  88. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید ؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  89. التبیان، ج ۱، ص۴۸۷
  90. آل عمران، آیه ۷۵
  91. جمعه، ایه ۶
  92. شعراء، آیه ۲۹؛ قصص، آیه ۳۸
  93. نازعات، آیه ۲۴
  94. بقره، آیه ۱۱۱
  95. بقره، آیه ۱۱۳
  96. زخرف، ایه ۵۱
  97. آل عمران، آیه ۷۵؛ نساء، آیه ۵۳
  98. بقره، آیات ۲۴۶ و ۲۴۷
  99. زخرف، آیه ۳۱
  100. منصوری، خلیل، انحصارطلبی علل و آثار آن.
  101. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید: ج ۲۰ ص۳۴۵ ح ۹۶۱.
  102. بحار الأنوار: ج ۷۸ ص۵۶ ح ۱۱۸
  103. نهج البلاغة: نامه ۵۳
  104. نهج البلاغة: الخطبه ۳۰
  105. منصوری، خلیل، انحصارطلبی علل و آثار آن.
  106. لغت‌نامه، ج ۳، ص۲۹۸۹، «انحصار»؛ دائرة‌المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲
  107. منصوری، خلیل، انحصارطلبی و ویژه‌خواری علل و آثار آن.
  108. منصوری، خلیل، انحصارطلبی و ویژه‌خواری علل و آثار آن.
  109. العین: ص۳۷ ماده «أثر»؛ لسان‌العرب: ج ۴ ص۸ ماده «أثر»
  110. منصوری، خلیل، انحصارطلبی و ویژه‌خواری علل و آثار آن.
  111. یوسف، آیه ۹
  112. ﴿إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ * اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ * قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی)‌اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است * یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید * گوینده‌ای از آنان گفت: اگر می‌خواهید کاری بکنید یوسف را نکشید، او را در ژرفگاه چاه بیندازید تا کاروانی وی را بردارد» سوره یوسف، آیه ۸-۱۰ و آیات دیگر
  113. المیزان، ج ۱۱، ص۹۶
  114. نورالثقلین، ج۲، ص۴۱۲
  115. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  116. التبیان، ج ۱، ص۴۸۷
  117. ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «و یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ بر حق نیستند و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ بر حق نیستند با آنکه (همه) آنان کتاب (آسمانی) را می‌خوانند، کسانی که چیزی نمی‌دانند (نیز) همانند گفتار آنان را گفتند؛ باری، خداوند میان آنها در آنچه اختلاف می‌داشتند، روز رستخیز داوری خواهد کرد» سوره بقره، آیه ۱۱۳.
  118. ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ «و از اهل کتاب کسی هست که اگر دارایی فراوانی بدو بسپاری به تو باز پس می‌دهد و از ایشان کسی نیز هست که چون دیناری بدو بسپاری به تو باز نخواهد داد مگر آنکه پیوسته بر سرش ایستاده باشی؛ این بدان روی است که آنان می‌گویند: درباره بی‌سوادان راهی (برای بازخواست) بر ما نیست و بر خداوند دروغ می‌بندند با آنکه خود می‌دانند» سوره آل عمران، آیه ۷۵.
  119. بقره، آیه ۱۱۱
  120. ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ «بگو: ای یهودیان! اگر می‌پندارید که از میان مردم، تنها شما دوستان خداوندید اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید» سوره جمعه، آیه ۶.
  121. ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
  122. ﴿وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ «و فرعون در میان قوم خود بانگ برداشت و گفت: ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمی‌بینید؟» سوره زخرف، آیه ۵۱.
  123. آل عمران، آیه ۷۵؛ نساء، آیه ۵۳
  124. بقره، آیات ۲۴۶ و ۲۴۷
  125. منصوری، خلیل، انحصارطلبی و ویژه‌خواری علل و آثار آن.
  126. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید: ج ۲۰ ص۳۴۵ ح ۹۶۱.
  127. بحارالأنوار: ج ۷۸ ص۵۶ ح ۱۱۸
  128. نهج البلاغة: نامه ۵۳
  129. نهج البلاغة: خطبه ۳۰
  130. منصوری، خلیل، انحصارطلبی و ویژه‌خواری علل و آثار آن.
  131. منصوری، خلیل، دیدگاه قرآن درباره خصوصی‌سازی بیت المال.
  132. مفردات الفاظ قرآن کریم، ص۶۵۰، «فیء»
  133. کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، ج ۲، ص۱۲۵۵، «الغنیمه»؛ القاموس الفقهی، ص۲۹۱، «الفیْء»
  134. زبدهًْ‌البیان، ص۲۸۵
  135. حشر، آیات ۶ و ۷
  136. اعراف، آیات ۱۶۴ تا ۱۶۶؛ بقره، آیه ۶۵
  137. اعراف، آیه ۱۷۹
  138. حشر، آیه ۷
  139. تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص۲۷۷، ح ۱۷
  140. ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ «آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.
  141. مجمع‌البیان، ج‌۳‌-‌۴، ص‌۷۹۶
  142. نگاه کنید: وسائل‌الشیعة، ج‌۹، ص‌۵۲۳، أبواب الأنفال و ما یختصّ بالامام.
  143. انفال، آیه ۱
  144. نساء، آیه ۵۹
  145. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
  146. آل عمران، ۱۶۱
  147. ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
  148. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
  149. منصوری، خلیل، دیدگاه قرآن درباره خصوصی‌سازی بیت المال.
  150. آل عمران، آیه ۷۵؛ نساء، آیه ۵۳
  151. شرح نهج‌البلاغه، لابن أبی الحدید، ج ۲۰، ص۳۴۵، ح ۹۶۱.
  152. بحارالأنوار، ج ۷۸، ص۵۶، ح ۱۱۸
  153. نهج‌البلاغه، نامه ۵۳
  154. منصوری، خلیل، دیدگاه قرآن درباره خصوصی‌سازی بیت المال.