تکلیف: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'لیکن' به 'لکن')
 
(۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط =  
| موضوع مرتبط = احکام دین
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[تکلیف در قرآن]]  
| مداخل مرتبط = [[تکلیف در قرآن]] - [[تکلیف در فقه اسلامی]] - [[تکلیف در معارف و سیره سجادی]] - [[تکلیف در کلام اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
== مقدمه ==
'''تکلیف''' در لغت به معنای درخواست یا امر کردن کسی به انجام کاری دشوار است. منشا تکلیف [[خداوند]] است و [[انسان‌ها]]، [[جنیان]]، [[فرشتگان]] و... [[مکلف]] به تکلیف هستند. [[هدف]] از تکلیف جلب منفعت، دفع [[مفسده]]، [[آزمایش]] [[مکلفان]] و... است. البته انجام تکلیف در حد توان است و این تکلیف شامل مرد و [[زن]]، [[معصوم]] و غیر معصوم می‌‌شود و محدود به دنیاست. [[حیات]]، [[بلوغ]]، [[عقل]] و... از شرایط تکلیف بوده و [[اضطرار]]، [[اکراه]] و [[ترس]] از عوامل [[سقوط]] تکلیف است. [[ستم]] به خویشتن، [[حسرت]] خوردن در [[آخرت]] و [[لعن]] و [[عذاب الهی]] از پیامدهای ترک تکلیف است.
[[تکلیف]] از ریشه «ک ـ ل ـ ف» و در لغت به معنای درخواست یا امر کردن کسی به انجام دادن کاری دشوار است.<ref>المصباح، ص۵۳۸؛ لسان العرب، ج ۹، ص۳۰۷؛ القاموس المحیط، ج ۳، ص۱۹۲، «کلف».</ref>


در منابع [[کلامی]] و [[فقهی]]، معانی اصطلاحی مختلفی برای آن آمده است. برخی آن را [[اراده]] [[مرید]] ([[شارع]]) نسبت به امر [[مشقت]] آمیز تعریف کرده‌اند.<ref>التبیان، ج ۳، ص۵۲۴؛ الاقتصاد الهادی، ص۶۱.</ref> شماری آن را [[طلب]] کردن امری مشقت آور از سوی شارع <ref>الموسوعة الفقهیه، ج ۱۳، ص۲۴۸.</ref> یا شخصیتی [[برتر]] <ref>تقریب المعارف، ص۱۱۲.</ref> دانسته‌اند. برخی نیز تکلیف را دستور کسی که [[اطاعت]] او [[واجب]] است، دانسته‌اند.<ref>قواعد المرام، ص۱۱۴؛ المصطلحات الکلامیه، ص۸۰ ـ ۸۱؛ مصطلحات علم الکلام، ج ۱، ص۳۵۳ ـ ۳۵۵.</ref> به کسی که تکلیف از او صادر می‌‌شود «مکلِّف» و کسی که تکلیف را انجام می‌‌دهد «مکلَّف»، و کاری که تکلیف به آن تعلق می‌‌گیرد «مکلَّفٌ به» گویند.<ref>اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۱۷ ـ ۲۳۴.</ref>
== معناشناسی ==
تکلیف در لغت به معنای درخواست یا امر کردن کسی به انجام دادن کاری دشوار است<ref>المصباح، ص۵۳۸؛ لسان العرب، ج ۹، ص۳۰۷؛ القاموس المحیط، ج ۳، ص۱۹۲، «کلف».</ref>. ریشه «ک ل ف» رنگی است که در پوست صورت ظاهر می‌شود و رنگ پوست صورت را [[تغییر]] می‌دهد<ref>العین، ج۵، ص۳۷۲.</ref> و چون امر دیگری، به انجام کار دشوار سبب می‌شود که اثر تکلیف در چهره او [[احساس]] شود از این جهت به آن تکلیف گویند<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۵۸۵.</ref>.


[[تکالیف]] را از جهت منشأ صدور، دو قسم کرده‌اند: [[تکالیف شرعی]] (سمعی) و [[تکالیف عقلی]].<ref>شرح تجرید، ص۳۷۵؛ شرح اصول کافی، ج ۹، ص۲۴۱؛ جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۲۷۸.</ref> تکالیف شرعی از جانب [[شریعت]] برای افراد مقرر می‌‌شود؛ ولی تکالیف عقلی تکالیفی‌اند که [[انسان]] به کمک [[عقل]] و [[قوه]] [[تفکر]] آنها را درمی یابد.<ref>الکافی، حلبی، ص۳۳ ـ ۳۵؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۸، ص۴۵.</ref> «[[مکلف]] به» نیز گاهی از قبیل [[علم]] و [[اعتقاد]] و از [[افعال]] [[قلب]] (جوانح) است؛ مانند علم و [[اعتقاد به توحید]] و [[معاد]]، و گاهی [[عمل]]خارجی (جوارح) است، مانند [[اقامه نماز]] و گرفتن [[روزه]].<ref>کشف المراد، ص۴۴۲؛ المسلک فی اصول الدین، ص۹۶؛ شرح اصول الکافی، ج ۹، ص۲۴۱.</ref> کسانی که تکلیف را در بردارنده مفهوم [[الزام]] دانسته‌اند، آن را تنها شامل تکالیف و [[اوامر]] وجوبی و تحریمی می‌‌دانند؛<ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۰۴؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص۳۳۴؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص۵۷۷.</ref> اما به نظر برخی دیگر، [[تکلیف]] شامل [[مستحبات]] و مکروهات نیز می‌‌شود؛ زیرا در این دو قسم نیز [[شارع]] عمل [[مشقت]] آور را از [[مکلف]] خواسته است؛ هرچند الزامی در انجام دادن یا [[ترک]] آن وجود ندارد.<ref>المسلک فی اصول الدین، ص۹۶؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص۳۳۴ ـ ۳۳۵.</ref> برخی نیز برآن‌اند که عنوان تکلیف، همه [[احکام الهی]]، حتی [[اباحه]] را هم شامل می‌‌شود.<ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۰۴؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص۵۷۷.</ref> تعبیر [[فقها]] درباره [[احکام شرعی]] که از آن به «[[احکام تکلیفی]] پنج گانه» یاد می‌‌کنند <ref>جامع المدارک، ج ۳، ص۲۰۵؛ منیة الطالب، ج ۳، ص۱۹۶؛ اصطلاحات الاصول، ص۱۲۰.</ref> نیز حاکی از آن است که تکلیف در نظر آنان مفهومی عام و وسیع دارد.<ref>[[ سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص 581-582.</ref>
به کسی که تکلیف از او صادر می‌شود «مکلِّف» و کسی که تکلیف را انجام می‌دهد «مکلَّف» و کاری که تکلیف به آن تعلق میگیرد «مکلَّفٌ به» گویند<ref>لسان العرب، ج۹، ص۳۰۷.</ref>.


== تکلیف در قرآن ==
تکلیف در اصطلاح نیز عبارت است از [[بعث]] و تحریک [[عبد]] به سوی مأموربه<ref>محاضرات فی أصول الفقه، ج۳، ص۶۰.</ref>. طبق بیان‌های ذکر شده تکلیف، تنها به [[واجبات]] و [[محرمات]] اختصاصمی‌یابد، در صورتی که تکلیف از نظر اصطلاح [[فقهی]]، شامل [[مستحب]] و [[مکروه]] و [[مباح]] و نیز شامل [[احکام]] وضعیه مثل [[طهارت]] و [[نجاست]] نیز می‌شود؛ لذا برخی در تعریف تکلیف گفته‌اند: تکلیف عبارت است از هر اعتبار [[شرعی]] که متعلق به [[افعال]] مکلف باشد<ref>المعجم الأصولی، ج۱، ص۵۷۲.</ref>.<ref>[[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[تکلیف - محققیان (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۵۴۷-۵۵۱.</ref>
 
== تکالیف شرعی و عقلی ==
[[تکالیف]] را از جهت منشأ صدور، دو قسم کرده‌اند: [[تکالیف شرعی]] (سمعی) و [[تکالیف عقلی]]<ref>شرح تجرید، ص۳۷۵؛ شرح اصول کافی، ج ۹، ص۲۴۱؛ جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۲۷۸.</ref>. تکالیف شرعی از جانب [[شریعت]] برای افراد مقرر می‌‌شود؛ ولی تکالیف عقلی تکالیفی‌اند که [[انسان]] به کمک [[عقل]] و [[قوه]] [[تفکر]] آنها را درمی یابد<ref>الکافی، حلبی، ص۳۳ ـ ۳۵؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۸، ص۴۵.</ref>. تعبیر [[فقها]] درباره [[احکام شرعی]] که از آن به «[[احکام تکلیفی]] پنج گانه» یاد می‌‌کنند<ref>جامع المدارک، ج ۳، ص۲۰۵؛ منیة الطالب، ج ۳، ص۱۹۶؛ اصطلاحات الاصول، ص۱۲۰.</ref> نیز حاکی از آن است که تکلیف در نظر آنان مفهومی عام و وسیع دارد<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص۵۸۱-۵۸۲.</ref>.
 
== تکلیف در [[قرآن]] ==  
در [[قرآن]] از تکلیف با واژگان و تعابیر مختلفی یاد شده است؛ از جمله:
در [[قرآن]] از تکلیف با واژگان و تعابیر مختلفی یاد شده است؛ از جمله:
#«تکلیف» و مشتقات آنکه ۸ بار در قرآن به کار رفته و در بیشتر موارد، به معنای تکلیف اصطلاحی است؛ مانند: {{متن قرآن|لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۳۳.</ref>، {{متن قرآن|لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا}}<ref>«خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند» سوره بقره، آیه ۲۸۶.</ref>،{{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}}<ref>«و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«و آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند- به هیچ کس جز برابر توان وی تکلیف نمی‌کنیم- آنان بهشتیند در آن جاودانند» سوره اعراف، آیه ۴۲.</ref>، {{متن قرآن|وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ}}<ref>«و ما به هیچ کس جز در خور توانش تکلیف نمی‌کنیم و نزد ما کتابی است که به حقّ، سخن می‌گوید و به آنان ستم نخواهد رفت» سوره مؤمنون، آیه ۶۲.</ref>، {{متن قرآن|لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا}}<ref>«توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمی‌کند؛ زودا که خداوند پس از سختی، آسانی برگمارد» سوره طلاق، آیه ۷.</ref>
# «تکلیف» و مشتقات آن که ۸ بار در قرآن به کار رفته و در بیشتر موارد، به معنای تکلیف اصطلاحی است<ref>سوره بقره، آیه ۲۳۳و 286، سوره انعام، آیه ۱۵۲، سوره اعراف، آیه ۴۲؛ سوره مؤمنون، آیه ۶۲.</ref>.
#«[[حدود الله]]» که به معنای [[اوامر و نواهی الهی]] <ref>جامع البیان، ج ۲، ص۱۹۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۱۳۱؛ فقه القرآن، ج ۲، ص۱۶۴.</ref> یا خصوص [[واجبات]] <ref>التبیان، ج ۳، ص۱۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۳، ص۱۵۳؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۱۹۷.</ref> یا تنها [[محرمات]] <ref>فتح القدیر، ج ۱، ص۱۸۶؛ سبل الهدی، ج ۲، ص۲۸۹؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۷۱.</ref> دانسته شده است. تعبیر «حدود الله» درباره [[تکالیف الهی]] از آن روست که این [[احکام]] از مقررات و [[قوانین]] غیر [[الهی]] متمایزاند <ref>فتح القدیر، ج ۱، ص۱۸۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص۳۳۷؛ فقه القرآن، ج ۲، ص۱۶۴.</ref> یا از آن جهت که عبور و پیشروی مکلف از مرز این [[تکالیف]] جایز نیست.<ref>مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۷۱؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص۳۸۰؛ فتح القدیر، ج ۱، ص۴۳۵.</ref> این تعبیر بارها در [[قرآن]] تکرار شده است؛ مانند: {{متن قرآن|الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«طلاق (رجعی) دوبار است پس از آن یا باید به شایستگی (با زن) زندگی یا (او را) به نیکی رها کرد و شما را روا نیست که از آنچه به آنان داده‌اید چیزی بازگیرید -مگر آنکه هر دو بیم کنند که احکام خداوند را بجا نیاورند- و اگر بیم داشتید که آن دو حدود خداوند را بجا نیاورند، در آنچه زن برای آزادی خود می‌دهد (و شوهر می‌ستاند) گناهی بر آن دو نیست؛ اینها احکام خداوند است از آنها تجاوز نکنید و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>،  {{متن قرآن|فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref>«آنگاه اگر زن را (سومین بار) طلاق داد دیگر بر او حلال نیست تا آنکه به مرد دیگری شوهر کند؛ سپس اگر (آن مرد دیگر) او را طلاق داد، چنانچه (زن و شوهر اول) گمان می‌کنند که احکام خداوند را می‌توانند بجا آورند بر آنان گناهی نیست که به یکدیگر باز گردند؛ و این احکام خداوند است که آن را برای گروهی که می‌دانند روشن می‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۳۰.</ref>، {{متن قرآن|تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ}}<ref>«اینها حدود خداوند است و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ}}<ref>«و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود (خداوند) او را در آتشی در می‌آورد (که) جاودانه در آن است و او را عذابی خوارساز (در پیش) خواهد بود» سوره نساء، آیه ۱۴.</ref>، {{متن قرآن|التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«آنان توبه‌کنندگان، پرستشگران، ستایشگران، رهپویان ، نمازگزاران، سجده‌کنندگان ، فرمان دهندگان به کار شایسته و بازدارندگان از کار ناشایست و پاسداران حدود خداوندند و به (چنین) مؤمنان نوید ده» سوره توبه، آیه ۱۱۲.</ref>
#«[[حدود الله]]» که به معنای [[اوامر و نواهی الهی]]<ref>جامع البیان، ج ۲، ص۱۹۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۱۳۱؛ فقه القرآن، ج ۲، ص۱۶۴.</ref> یا خصوص [[واجبات]]<ref>التبیان، ج ۳، ص۱۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۳، ص۱۵۳؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۱۹۷.</ref> یا تنها [[محرمات]]<ref>فتح القدیر، ج ۱، ص۱۸۶؛ سبل الهدی، ج ۲، ص۲۸۹؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۷۱.</ref> دانسته شده است<ref>سوره بقره، آیه ۲۲۹ و ۲۳۰؛ سوره نساء، آیه ۱۳؛ سوره توبه، آیه ۱۱۲.</ref>.
#«[[حکم]]» و مشتقات آنکه در قرآن پرشمار آمده و در برخی [[آیات]] شامل [[تکالیف شرعی]] نیز می‌‌شود؛<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص۴۰۳؛ المیزان، ج ۷، ص۱۱۶؛ زاد المسیر، ج ۴، ص۱۷۳.</ref> مانند: {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ}}<ref>«بگو: بی‌گمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمرده‌اید؛ آنچه آن را شتابناک می‌جویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می‌گیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>،  {{متن قرآن|مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«شما به جای او جز نام‌هایی را نمی‌پرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیده‌اید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری  جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.</ref>،  {{متن قرآن|وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ}}<ref>«و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازه‌های گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمی‌توانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.</ref>
#«[[حکم]]» و مشتقات آن که در قرآن پرشمار آمده و در برخی [[آیات]] شامل [[تکالیف شرعی]] نیز می‌‌شود<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص۴۰۳؛ المیزان، ج ۷، ص۱۱۶؛ زاد المسیر، ج ۴، ص۱۷۳.</ref>.<ref>سوره انعام، آیه ۵۷؛ سوره یوسف، آیه ۴۰؛ سوره یوسف، آیه ۶۷.</ref>
#{{متن قرآن|حُرُمَاتِ اللَّهِ}} به معنای آنچه [[خداوند]] [[حرام]] کرده؛ یعنی [[محرمات]]<ref>مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۷؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۲۲۸.</ref> یا مطلق [[اوامر و نواهی]] است؛ مانند: {{متن قرآن|ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ}}<ref>«چنین است؛ و هر که حرمت‌های  خداوند را سترگ بدارد همان نزد پروردگارش برای او بهتر است. و (گوشت) چارپایان بر شما حلال است جز آنچه (حرام بودن آن) برایتان خوانده شود پس، از پلیدی‌ها که بت‌هایند دوری گزینید و از گفتار دروغ (نیز) بپرهیزید» سوره حج، آیه ۳۰.</ref>.<ref>زبدة البیان، ص۲۲۸ ـ ۲۲۹؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۹۳؛ معانی القرآن، ج ۴، ص۴۰۴.</ref>
#{{متن قرآن|حُرُمَاتِ اللَّهِ}} به معنای آنچه [[خداوند]] [[حرام]] کرده؛ یعنی [[محرمات]]<ref>مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۷؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۲۲۸.</ref> یا مطلق [[اوامر و نواهی]] است<ref>سوره حج، آیه ۳۰.</ref>.<ref>زبدة البیان، ص۲۲۸ ـ ۲۲۹؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۹۳؛ معانی القرآن، ج ۴، ص۴۰۴.</ref>
#{{متن قرآن| شَعَائِرَ اللَّهِ }} که یکی از معانی آن، [[تکالیف]] و [[اوامر و نواهی الهی]] است؛<ref>جامع البیان، ج ۶، ص۷۲؛ التبیان، ج ۳، ص۴۱۸؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۳۰۳.</ref> مانند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}<ref>«ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانی‌های بی‌نشان و قربانی‌های دارای گردن‌بند و (حرمت) زیارت‌کنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را می‌جویند؛ نشکنید و چون از احرام خارج شدید می‌توانید شکار کنید و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲.</ref>،  {{متن قرآن|ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ}}<ref>«(حقیقت) این است؛ و هر کس نشانه‌های (بندگی) خداوند را سترگ دارد، بی‌گمان، این (کار) از پرهیزگاری دل‌هاست» سوره حج، آیه ۳۲.</ref>
#{{متن قرآن|شَعَائِرَ اللَّهِ}} که یکی از معانی آن، [[تکالیف]] و [[اوامر و نواهی الهی]] است<ref>سوره مائده، آیه ۲؛ سوره حج، آیه ۳۲.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۶، ص۷۲؛ التبیان، ج ۳، ص۴۱۸؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۳۰۳.</ref>
#{{متن قرآن| الْأَمَانَةَ }} که برخی مراد از آن را در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref>،  {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.</ref> [[تکالیف الهی]] دانسته‌اند.<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۱.</ref>
#{{متن قرآن| الْأَمَانَةَ}}: برخی مراد از آن را در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ ...}}<ref>«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم ...» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.</ref> [[تکالیف الهی]] دانسته‌اند<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۱.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص۵۸۲-۵۸۳؛ [[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[تکلیف - محققیان (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۵۴۷-۵۵۱.</ref>
 
== خداوند جاعل احکام ==
از [[آیات]] فراوانی استفاده می‌شود که [[جعل احکام]]، فقط توسط [[خداوند]] صورت می‌گیرد: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>«داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷ و آیات: سوره یوسف، آیه ۴۰ و ۶۷ و ... .</ref>.<ref>المیزان، ج ۷، ص۱۱۶؛ جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۰۵.</ref> [[وظیفه]] [[رسولان الهی]] [[ابلاغ]] این [[تکالیف]] به [[بشر]] و تبیین آنهاست: {{متن قرآن|مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ}}<ref>«بر پیامبر جز پیام رسانی نیست» سوره مائده، آیه ۹۹.</ref> و اگر احکامی توسط [[رسول]] یا [[امام]] [[معصوم]] بیان شده از جانب [[خداوند]] است<ref>سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>.


در [[قرآن کریم]] مباحث متعددی درباره [[تکلیف]] مطرح شده است؛ مانند خاستگاه تکلیف، اصناف [[مکلفان]]، [[ضرورت]] و اهداف تکلیف، ویژگی‌های تکلیف، [[شرایط تکلیف]]، عوامل [[سقوط]] تکلیف و پیامدهای [[ترک]] تکلیف.<ref>[[ سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص 582-583.</ref>
درباره اینکه آیا [[عقل]] نیز می‌تواند انشاء تکلیف کند یا خیر، دیدگاه‌های متفاوتی میان [[علمای اسلامی]] مطرح شده است که به سه نظر مهم اشاره می‌کنیم:
# بزرگان [[علم اصول]] گفته‌اند: [[شأن]] عقل فقط [[ادراک]] [[تکالیف شرعی]] و [[مولوی]] است و عقل خودش جاعل و [[حاکم]] نیست، ولی عمل به آنچه عقل از تکالیف شرعی ادراک می‌کند، لازم است و در صورت [[مخالفت]] با آن [[عقاب]] می‌شود<ref>اجود التقریرات، ج۱، ص۱۱۶؛ تهذیب الأصول، ج۲، ص۴۱.</ref>.
# برخی گفته‌اند عقل نیز حاکم است و از جمله شواهد این دیدگاه، آیاتی است که در آنها، [[انسان‌ها]] به [[تعقل]] [[فرمان]] داده شده‌اند<ref>سوره انفال، آیه ۲۲.</ref>.
# برخی نیز نظیر اخباریان، عقل و [[ادراکات عقلی]] را بی‌ارزش شمرده و به برخی از [[آیات قرآن]] که [[عذاب]] [[مجرمان]] را به تمام بودن بیان [[شرعی]] و ارسال [[رسول]] منوط دانسته، [[استدلال]] نموده‌اند<ref>سوره اسراء، آیه ۱۵.</ref>. لکن این استدلال‌ها [[ضعیف]] است، زیرا در برخی از [[آیات]] تصریح نموده که بر عدم تعقل عذاب مترتب می‌شود<ref>سوره ملک، آیه ۱۰.</ref> و نیز [[روایات]]، عقل را به عنوان یک [[حجت]] از طرف [[شارع]] و به عنوان رسول دیگری از طرف [[خدا]] بیان نموده است<ref>الکافی، ج۱، ص۱۶.</ref>.


== منشأ تکلیف ==
[[معتزله]] و امامیه نظر اول را پذیرفته‌اند و به [[حسن و قبح عقلی]] قائل شده‌اند و بر آن‌اند که عقل [[قادر]] است [[حسن و قبح]] برخی امور، مانند حسن [[راستگویی]] و [[قبح]] دروغگوبی را [[ادراک]] کند، هرچند نسبت به [[ادراک حسن و قبح]] برخی امور دیگری همچون [[عبادات]]، [[ناتوان]] است. [[اشاعره]] نظر سوم را پذیرفته و می‌گویند عقل در مورد [[حسن و قبح افعال]]، [[حکم]] و قضاوتی ندارد و آن چنان نیست که حسن و قبح از امور [[حقیقی]] باشد و پیش از ورود بیان شارع در افعال به عنوان مُقوّم ذاتی موجود باشد، بلکه حسن و قبح افعال، به نظر شارع بستگی دارد که اگر شارع چیزی را [[تحسین]] کرد حسن است و اگر تقبیح نمود [[قبیح]] خواهد بود<ref>اصول الفقه، ج۱، ص۲۱۶.</ref>.<ref>[[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[تکلیف - محققیان (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۵۴۷-۵۵۱.</ref>
منشأ اصلی تکالیف خداوند است: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>«داوری جز با خداوند نیست » سوره انعام، آیه 57.</ref>؛ {{متن قرآن|مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«شما به جای او جز نام‌هایی را نمی‌پرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیده‌اید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری  جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.</ref>، {{متن قرآن|وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ}}<ref>«و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازه‌های گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمی‌توانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.</ref>.<ref>المیزان، ج ۷، ص۱۱۶؛ جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۰۵.</ref> این نکته را از آیات پرشماری می‌‌توان استفاده [[کرد]]؛ مانند آیاتی که خداوند را تکلیف کننده شمرده است: {{متن قرآن|لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا}}<ref>«خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند» سوره بقره، آیه ۲۸۶.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}}<ref>«و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«و آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند- به هیچ کس جز برابر توان وی تکلیف نمی‌کنیم- آنان بهشتیند در آن جاودانند» سوره اعراف، آیه ۴۲.</ref>؛ نیز آیاتی که از بیان [[حکم]] از سوی [[خداوند]] [[سخن]] به میان آورده: {{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالاً وَنِسَاء فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ }}<ref>«از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.</ref> و آیاتی که [[حلال]] و [[حرام]]  قرار دادن اشیا را تنها با [[اجازه]] خداوند روا شمرده است: {{متن قرآن|قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ}}<ref>«بگو: مرا خبر دهید: آنچه را که خداوند از روزی برایتان فرو فرستاده است حلال و (برخی را) حرام گردانیده‌اید،  آیا خداوند به شما اجازه داده است یا بر خداوند دروغ می‌بندید؟» سوره یونس، آیه ۵۹.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی می‌رسانیم؛ و زشتکاری‌های آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱.</ref>، [[وظیفه]] [[رسولان الهی]] [[ابلاغ]] این [[تکالیف]] به [[بشر]] و تبیین آن هاست: {{متن قرآن|مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ}}<ref>«بر پیامبر جز پیام رسانی نیست و خداوند آنچه را آشکار می‌دارید و آنچه را نهان می‌کنید می‌داند» سوره مائده، آیه ۹۹.</ref>،  {{متن قرآن|قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست  و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.</ref>، {{متن قرآن|وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و اگر دروغ‌انگاری کنید بی‌گمان امت‌های پیش از شما (نیز) دروغ‌انگاری کرده‌اند  و بر پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار، نیست» سوره عنکبوت، آیه ۱۸.</ref>،  {{متن قرآن|فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ كَفُورٌ}}<ref>«پس اگر روی گرداندند تو را بر آنان نگهبان نفرستاده‌ایم، بر تو جز پیام‌رسانی نیست و ما هر گاه به آدمی بخشایشی از خود چشاندیم بدان شادمان شد و چون برای کارهایی که کرده‌اند گزندی به آنان برسد بی‌گمان (در آن حال) آدمی بسیار ناسپاس است» سوره شوری، آیه ۴۸.</ref>، {{متن قرآن|بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن  را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ}}<ref>«و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی و تا رهنمود و بخشایشی باشد برای گروهی که ایمان دارند» سوره نحل، آیه ۶۴.</ref>، بنابراین، تکالیفی نیز که در [[احادیث اسلامی]] ـ اعم از [[روایات نبوی]] و [[اهل بیت]]{{ع}} ـ برای [[مسلمانان]] بیان شده، از جانب خداوند و سخن [[وحی]] است، چنان که اهل بیت{{ع}} خود یادآور شده‌اند.<ref>الکافی، کلینی، ج ۱، ص۵۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۸۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص۱۷۹.</ref> افزون بر تکالیفی که در [[قرآن]] و [[احادیث]] مقرر شده و [[تکالیف شرعی]] یا سمعی خوانده می‌‌شوند، درباره اینکه آیا [[عقل]] نیز می‌‌تواند منبع [[تکلیف]] باشد یا خیر، دیدگاه‌های متفاوتی در میان [[علمای اسلامی]] مطرح است. برخی برآن‌اند که عقل نیز [[قادر]] به [[ادراک]] برخی تکالیف است و [[انسان‌ها]] باید از [[تکالیف عقلی]] هم [[پیروی]] کنند.<ref> نهج السعاده، ج ۸، ص۱۶۸ ـ ۱۷۲.</ref> از جمله شواهد این دیدگاه، آیاتی‌اند که در آنها انسان‌ها به [[تعقل]] [[فرمان]] داده شده‌اند؛ مانند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز  مگیرید که از هیچ تباهی  در حقّ شما کوتاهی نمی‌کنند و دوست می‌دارند شما در سختی به سر برید؛ کینه از گفتارشان هویداست و آنچه دل‌هایشان پنهان می‌دارند، بزرگ‌تر است، بی‌گمان ما آیات (خود) را برای شما روشن گفته‌ایم» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸.</ref>،  {{متن قرآن|فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«باری، گفتیم با پاره‌ای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید،  این چنین خداوند مردگان را زنده می‌کند و نشانه‌های خود را به شما نشان می‌دهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}}<ref>«و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند: ما (نیز) ایمان آورده‌ایم و چون با یکدیگر تنها شوند می‌گویند: آیا آنچه را خداوند بر شما برگشوده است به آنان  می‌گویید تا با آن در پیشگاه پروردگارتان با شما چون و چرا کنند، آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره بقره، آیه ۷۶.</ref>،  {{متن قرآن|كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن می‌دارد باشد که شما خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۲۴۲.</ref>؛ همچنین آیاتی که برخی انسان‌ها را به سبب [[ترک]] تعقل [[نکوهش]] می‌‌کنند؛ مانند: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref>،  {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«و برخی از آنان به (گفتار) تو گوش می‌دهند؛ آیا تو ناشنوایان را هر چند خرد نورزند ، شنوا می‌توانی کرد؟» سوره یونس، آیه ۴۲.</ref>،  {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را  بر آنان که خرد نمی‌ورزند برقرار می‌دارد» سوره یونس، آیه ۱۰۰.</ref>،  {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«یا (آن مشرکان) میانجی‌هایی به جای خداوند برگزیدند بگو: و آیا اگر چه اختیار چیزی را نمی‌داشتند و خرد نمی‌ورزیدند (باز هم آنان را میانجی می‌گزیدید)؟» سوره زمر، آیه ۴۳.</ref>، از این رو اینان معتقدند کسانی که [[دعوت]] [[پیامبران الهی]] به آنان نرسیده است، [[مکلف]] به [[تکالیف]] عقلی‌اند و در برابر انجام دادن یا [[ترک]] آن مستحق [[پاداش]] یا [[مجازات]] می‌‌شوند.<ref>التبیان، ج ۴، ص۱۱۰؛ ج ۶، ص۲۳۱؛ المنیر، ج ۱، ص۶۶.</ref>از میان فرق [[کلامی]]، معتزلیان و امامیان نیز به [[حسن و قبح عقلی]] قائل‌اند و برآن‌اند که [[عقل]] [[قادر]] است [[حسن و قبح]] برخی امور، مانند [[راستگویی]] و [[دروغگویی]] را [[ادراک]] کند، هرچند نسبت به [[ادراک حسن و قبح]] برخی امور دیگر، همچون [[عبادات]]، [[ناتوان]] است.<ref>عدة الاصول، ج ۲، ص۵۶۳؛ زبدة الاصول، ج ۴، ص۴۳.</ref> برخی از علمای امامی بر آن‌اند که تکالیفی مانند [[وجوب اطاعت]] از [[خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}} احکامی [[عقلی]] به شمار می‌‌روند و [[آیات قرآنی]] مربوط به آن، مانند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند  فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>،  {{متن قرآن|وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیام‌رسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.</ref>،  {{متن قرآن|قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست  و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.</ref>، {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید» سوره محمد، آیه ۳۳.</ref> در واقع تکلیفی ارشادی و تأکیدی بر [[حکم عقل]] است؛ نه اینکه متضمن تکلیفی جدید و حکمی تأسیسی باشد.<ref>اصول الفقه، ص۲۱۷ ـ ۲۲۰؛ مصباح الفقاهه، ج ۴، ص۳۲؛ الدرالمنضود، ج ۱، ص۴۰۱.</ref> برخی از آنان [[تکالیف عقلی]] را نیز به گونه ای حکمی [[شرعی]] دانسته‌اند؛ با این [[استدلال]] که [[شارع]] خود یکی از عقلا، بلکه [[رئیس]] آن هاست، از این رو هر آنچه عقل بدان [[حکم]] کند [[حکم شرع]] نیز خواهد بود.<ref>اصطلاحات الاصول، ص۲۰۷؛ مائة قاعدة فقهیه، ص۲۶۸ ـ ۲۶۹؛ اصول الفقه، ج ۱، ص۲۱۷ ـ ۲۲۰.</ref>


در برابر، برخی با استناد به برخی [[آیات]] که [[عذاب]] بدکاران را منوط به [[فرستادن پیامبران]] [[الهی]] دانسته:{{متن قرآن|مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا}}<ref>«هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.</ref>،  {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى}}<ref>«و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود می‌کردیم می‌گفتند: پروردگارا! چرا فرستاده‌ای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم» سوره طه، آیه ۱۳۴.</ref>،  {{متن قرآن|وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ}}<ref>«و پروردگارت شهرها را نابود نمی‌کند تا آن (گاه) که در دل آنها پیامبری برانگیزد که بر مردم  آیات ما را بخواند و ما نابودکننده شهرها نیستیم مگر آنکه مردم آنها ستمگر باشند» سوره قصص، آیه ۵۹.</ref> و نیز آیاتی که [[مسلمانان]] را به [[پیروی]] کردن از دستورهای [[قرآن]] [[فرمان]] داده مانند آیات: {{متن قرآن|وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ}}<ref>«و این (قرآن) کتابی است خجسته که آن را فرو فرستاده‌ایم پس، از آن پیروی کنید و پرهیزگاری ورزید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره انعام، آیه ۱۵۵.</ref>، {{متن قرآن|أَنْ تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنَا وَإِنْ كُنَّا عَنْ دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ}}<ref>«مبادا بگویید: کتاب (آسمانی، تنها) بر دو گروه پیش از ما  فرو فرستاده شده است و به راستی ما از خواندن (و بحث و بررسی) آنان ناآگاه بودیم» سوره انعام، آیه ۱۵۶.</ref>، {{متن قرآن|أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ}}<ref>«یا بگویید: اگر کتاب (آسمانی) بر ما فرو فرستاده شده بود ما از آنان رهیافته‌تر می‌بودیم؛ به راستی برهانی از پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی به شما رسیده است؛ اکنون ستمگرتر از آن کس که آیات خداوند را دروغ شمارد و از آنها روی گرداند کیست؟» سوره انعام، آیه ۱۵۷.</ref> گفته‌اند: [[انسان‌ها]] تنها به تکالیفی که از سوی پیامبران الهی [[ابلاغ]] شده مکلف‌اند و در برابر [[عصیان]] آنها مسئول‌اند نه به [[تکالیف عقلی]].<ref> تفسیر المنار، ج ۶، ص۷۳ ـ ۷۴؛ فتح الباری، ج ۱۳، ص۲۹۷ ـ ۲۹۸؛ جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۵۹.</ref> برخی از [[فرق اسلامی]]، از جمله [[اشاعره]]، نیز [[حسن و قبح]] امور را تنها از ناحیه [[شارع]] دانسته و معتقدند که [[عقل]] [[قادر]] به [[ادراک حسن و قبح]] امور و تشخیص [[تکالیف]] نیست.<ref>الاصول العامه، ص۲۷۰؛ شرح المقاصد، ج ۴، ص۲۸۲ ـ ۳۰۵؛ اصول الفقه، ج ۲، ص۱۶۴.</ref> در [[نقد]] این دیدگاه می‌‌توان گفت که اولا واژه «[[رسول]]» در آیاتی همچون [[آیه]] {{متن قرآن|مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا}}<ref>«هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.</ref> عام است و افزون بر [[پیامبران الهی]]، شامل [[رسول باطنی]]، یعنی عقل، نیز می‌‌شود.<ref>مجمع البیان، ج ۶، ص۲۳۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۱۵؛ انوارالاصول، ج ۲، ص۵۰۵.</ref> در [[احادیث]] نیز از عقل به عنوان رسول[[حق]] <ref>عیون الحکم، ص۲۷؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص۲۰۳۳.</ref> و [[حجت باطنی]] [[خداوند]] یاد شده است.<ref>الکافی، ج ۱، ص۱۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۲۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص۱۳۷.</ref> ثانیاً مراد از «رسول» می‌‌تواند [[تکلیف]] <ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۲۲؛ نهایة الافکار، ج ۲، ص۲۰۵.</ref> یا [[حجت الهی]] <ref> زبدة الاصول، ج ۳، ص۱۹۳؛ منتقی الاصول، ج ۴، ص۳۷۲؛ الاصول العامة، ص۴۸۲.</ref> باشد، در نتیجه شامل [[تکلیف عقلی]] نیز می‌‌شود. ثالثاً اگر مراد از «رسول» صرفاً پیامبران الهی باشد، مقصود آیه امور یا تکالیفی است که عقل راهی برای [[ادراک]] و [[شناخت]] آنها ندارد نه همه تکالیف.<ref>احکام القرآن، ج ۳، ص۲۵۳؛ شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص۸۴؛ شرح اصول الکافی، ج ۵، ص۴۹.</ref>
در [[احادیث]] نیز از عقل به عنوان رسول [[حق]]<ref>عیون الحکم، ص۲۷؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص۲۰۳۳.</ref> و [[حجت باطنی]] [[خداوند]] یاد شده است<ref>الکافی، ج ۱، ص۱۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۲۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص۱۳۷.</ref>، ثانیاً مراد از «رسول» می‌‌تواند تکلیف<ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۲۲؛ نهایة الافکار، ج ۲، ص۲۰۵.</ref> یا [[حجت الهی]]<ref> زبدة الاصول، ج ۳، ص۱۹۳؛ منتقی الاصول، ج ۴، ص۳۷۲؛ الاصول العامة، ص۴۸۲.</ref> باشد، در نتیجه شامل [[تکلیف عقلی]] نیز می‌‌شود. ثالثاً اگر مراد از «رسول» صرفاً پیامبران الهی باشد، مقصود آیه امور یا تکالیفی است که عقل راهی برای [[ادراک]] و [[شناخت]] آنها ندارد نه همه تکالیف<ref>احکام القرآن، ج ۳، ص۲۵۳؛ شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص۸۴؛ شرح اصول الکافی، ج ۵، ص۴۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص ۵۸۳-۵۸۵.</ref>


== اقسام [[مکلفان]] ==
== اقسام [[مکلفان]] ==  
در [[آیات]] متعدد از برخی [[وظایف]] که خداوند آن را بر خود مقرر کرده، یاد شده است، مانند [[رحمت]] بر [[بندگان]] و [[آمرزش]] آنان در صورت [[توبه]] و جبران گذشته (انعام / ۶، ۵۴)، [[روزی دادن]] همه جنبندگان: «و ما مِن دابَّة فِی الاَرضِ اِلاّ عَلَی اللّهِ رِزقُها»([[هود]] / ۱۱، ۶) و [[یاری کردن]] انسان‌های [[مؤمن]] ([[روم]] / ۳۰، ۴۷)؛ ولی به نظر بسیاری از [[مفسران]] این موارد را نمی‌توان از مصادیق [[تکلیف]] مصطلح دانست، بلکه اینها [[تفضل الهی]] نسبت به [[بندگان]] است؛<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص۱۸۶؛ جامع البیان، ج ۲۲، ص۶۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۳۵۴، ۳۵۶.</ref> ولی شماری از مفسران و محققان از این امور به وظایفی که [[خداوند]] بر خود [[واجب]] کرده یا [[تکالیف]] خداوند تعبیر کرده‌اند.<ref>کلام اسلامی، ش ۳۹، ص۱۲۹.</ref> در [[روایات]] <ref>تهذیب الاحکام، ج ۷، ص۳۵۶؛ وسائل الشیعه، ج ۷، ص۹۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص۶۴.</ref> و [[ادعیه]] <ref>المزار، ص۵۳۸؛ الدروع الواقیه، ص۲۰۹؛ بحارالانوار، ج ۹۴، ص۱۵۹.</ref> نیز از واجب بودن برخی امور بر خداوند یاد شده است. بر اساس دیدگاه نخست، اصناف [[مکلفان]] یا موجوداتی که احتمال تکلیف در مورد آنها داده شده بر پایه [[قرآن]] و [[منابع اسلامی]] عبارت‌اند از:
در [[آیات]] متعدد از برخی [[وظایف]] که خداوند آن را بر خود مقرر کرده، یاد شده است، مانند [[رحمت]] بر [[بندگان]] و [[آمرزش]] آنان در صورت [[توبه]] و جبران گذشته<ref>سوره انعام، آیه ۵۴.</ref>، [[روزی دادن]] همه جنبندگان<ref>سوره هود، آیه ۶.</ref> و [[یاری کردن]] انسان‌های [[مؤمن]]<ref>سوره روم، آیه ۴۷.</ref>. در [[روایات]]<ref>تهذیب الاحکام، ج ۷، ص۳۵۶؛ وسائل الشیعه، ج ۷، ص۹۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص۶۴.</ref> و [[ادعیه]]<ref>المزار، ص۵۳۸؛ الدروع الواقیه، ص۲۰۹؛ بحارالانوار، ج ۹۴، ص۱۵۹.</ref> نیز از واجب بودن برخی امور بر خداوند یاد شده است. بر اساس دیدگاه نخست، اصناف [[مکلفان]] یا موجوداتی که احتمال تکلیف در مورد آنها داده شده بر پایه [[قرآن]] و [[منابع اسلامی]] عبارت‌اند از:


=== [[انسان‌ها]] ===
=== [[انسان‌ها]] ===
[[انسان]] اصلی‌ترین مخاطب [[تکالیف الهی]] است. در [[آیه]] ۷۲ [[احزاب]] / ۳۳ از عرضه شدن [[امانت الهی]] بر [[آسمان]] و [[زمین]] و کوه‌ها سخن به میان آمده و گفته شده که آنان از پذیرش [[امانت]] [[امتناع]] کردند؛ ولی انسان آن را پذیرفت: «اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمـوتِ والاَرضِ والجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها واَشفَقنَ مِنها وحَمَلَهَا الاِنسـن». مراد از این «امانت»، به نظر برخی از مفسران، تکالیف الهی است.<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ بحارالانوار، ج ۵، ص۳۱۱.</ref> در برخی [[احادیث]] نیز مراد از آن، [[امامت]] و [[ولایت]] دانسته شده <ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص۱۹۸؛ نورالثقلین، ج ۴، ص۳۰۹ - ۳۹۴؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص۲۷۵.</ref> که [[اعتقاد]] به آن از بارزترین مصادیق تکلیف انسان است.<ref>شرح اصول الکافی، ج ۷، ص۵۲ ـ ۵۳.</ref> در [[آیات]] متعدد دیگر نیز از برخی تکالیف [[اعتقادی]] و عملی انسان‌ها یاد شده است؛ مانند اعتقاد به [[خدا]]، [[پیامبران الهی]]، [[کتب آسمانی]]، [[فرشتگان]] و [[روز جزا]] ([[نساء]] / ۴، ۱۳۶)، [[پرستش]] خداوند (بقره / ۲، ۲۱)، [[اقامه نماز]] (بقره / ۲، ۴۳، ۸۳ و ۱۱۰)، [[پرداخت زکات]] ([[نساء]] / ۴، ۷۷) و [[خمس]] ([[انفال]] / ۸، ۴۱) و [[روزه]] گرفتن. (بقره / ۲، ۱۸۳ و ۱۹۶) درباره اینکه از میان این [[تکالیف]]، اولین [[تکلیف]] [[انسان]] کدام است، آرای [[علما]] گونه گون است؛<ref>اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۸۰؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۸، ص۴۵.</ref> برخی، [[تکالیف شرعی]] (عملی) را متأخر از [[معرفت خداوند]] و [[توحید]] شمرده و عده ای آنها را همعرض دانسته‌اند.<ref>دانشنامه جهان اسلام، ج ۸، ص۴۵.</ref>
[[انسان]] اصلی‌ترین مخاطب [[تکالیف الهی]] است. در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> از عرضه شدن [[امانت الهی]] بر [[آسمان]] و [[زمین]] و کوه‌ها سخن به میان آمده و گفته شده که آنان از پذیرش [[امانت]] [[امتناع]] کردند؛ ولی انسان آن را پذیرفت. مراد از این «امانت»، به نظر برخی از مفسران، تکالیف الهی است<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ بحارالانوار، ج ۵، ص۳۱۱.</ref>. در برخی [[احادیث]] نیز مراد از آن، [[امامت]] و [[ولایت]] دانسته شده<ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص۱۹۸؛ نورالثقلین، ج ۴، ص۳۰۹ - ۳۹۴؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص۲۷۵.</ref> که [[اعتقاد]] به آن از بارزترین مصادیق تکلیف انسان است<ref>شرح اصول الکافی، ج ۷، ص۵۲ ـ ۵۳.</ref>. در [[آیات]] متعدد دیگر نیز از برخی تکالیف [[اعتقادی]] و عملی انسان‌ها یاد شده است؛ مانند اعتقاد به [[خدا]]، [[پیامبران الهی]]، [[کتب آسمانی]]، [[فرشتگان]] و [[روز جزا]]<ref>سوره نساء، آیه ۱۳۶.</ref>، [[پرستش]] خداوند<ref>سوره بقره، آیه ۴۳، ۸۳ و ۱۱۰.</ref>، [[پرداخت زکات]]<ref>سوره نساء، آیه ۷۷.</ref> و [[خمس]]<ref>سوره انفال، آیه ۴۱.</ref> و [[روزه]] گرفتن<ref>سوره بقره، آیه ۱۸۳ و ۱۹۶.</ref>.
 
=== [[جنیان]] ===
جنیان موجوداتی با [[شعور]] و [[اراده]]<ref>المیزان، ج ۲۰، ص۳۹؛ حیات الحیوان، ج ۱، ص۲۸۸ ـ ۲۸۹.</ref> و در [[انتخاب]] راه [[نیکی]] و [[بدی]] مختارند، ازین رو همانند [[انسان‌ها]] [[مکلف]] به شمار می‌‌روند<ref>المیزان، ج ۲۰، ص۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص۱۶۹.</ref>. مستند این دیدگاه، [[آیات]] پرشمار [[قرآنی]]<ref>مانند: سوره ذاریات، آیه ۵۶.</ref> است که [[هدف از خلقت]] [[جن]] را همانند انسان‌ها [[عبادت خدا]] دانسته است: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ}}<ref>«و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۲۷، ص۱۶؛ مجمع البیان، ج ۹، ص۲۶۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص۸۴.</ref>. در آیه {{متن قرآن|وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گروهی از پریان را به سوی تو گرداندیم که به قرآن گوش فرا می‌دادند و چون نزد آن حاضر شدند (به هم) گفتند: خاموش باشید (و گوش فرا دهید!) آنگاه چون به پایان آمد به سوی قوم خود بازگشتند در حالی که (آنان را) بیم می‌دادند» سوره احقاف، آیه ۲۹.</ref>، [[مأمور]] شدن گروهی از جنیان برای شنیدن [[آیات قرآن]] از [[پیامبراکرم]]{{صل}} و [[تبلیغ]] آن در میان همنوعان خود مطرح شده است. [[مفسران]] از این آیه مکلف بودن جنیان<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص۱۴۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص۱۶۹؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص۷۹ ـ ۸۰.</ref> و مأمور بودن [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای [[هدایت]] آنان را استفاده کرده‌اند<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۷۵ ـ ۱۷۶.</ref>.


=== [[جنیان]]===
از برخی آیات نیز نکاتی وجود دارد دال بر مکلف بودن حنیان مانند: وجود افراد [[مؤمن]] و [[فاسق]] در میان [[جنیان]] خبر داده<ref>سوره جن، آیه ۱۴.</ref>؛ تهدید جنیان به ورود در [[جهنم]]<ref>سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref>؛ [[محشور]] شدن آنها در [[قیامت]]<ref>سوره انعام، آیه ۱۲۸.</ref>؛ [[اقرار]] آنان به [[گناه]] خویش<ref>سوره انعام، آیه ۱۳۰.</ref> یا [[عذاب]] شدن جنیان در قیامت<ref>سوره الرحمن، آیه ۳۵.</ref>.
جنیان موجوداتی با [[شعور]] و [[اراده]]<ref>المیزان، ج ۲۰، ص۳۹؛ حیات الحیوان، ج ۱، ص۲۸۸ ـ ۲۸۹.</ref> و در [[انتخاب]] راه [[نیکی]] و [[بدی]] مختارند، ازین رو همانند [[انسان‌ها]] [[مکلف]] به شمار می‌‌روند.<ref>المیزان، ج ۲۰، ص۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص۱۶۹.</ref> مستند این دیدگاه، [[آیات]] پرشمار [[قرآنی]] است؛ مانند [[آیه]] ۵۶ ذاریات / ۵۱ که [[هدف از خلقت]] [[جن]] را همانند انسان‌ها [[عبادت خدا]] دانسته است: «ما خَلَقتُ الجِنَّ والاِنسَ اِلاّ لِیَعبُدون».<ref>جامع البیان، ج ۲۷، ص۱۶؛ مجمع البیان، ج ۹، ص۲۶۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص۸۴.</ref> برخی، مفاد واژه «لِیَعبُدون» را امر کردن آنان به [[عبادت]] <ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص۵۵؛ نورالثقلین، ج ۵، ص۱۳۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص۸۴.</ref> یا مطلق [[امر و نهی]] * و تکلیف <ref> تفسیر قمی، ج ۲، ص۳۳۱؛ نورالثقلین، ج ۵، ص۱۳۲.</ref> دانسته‌اند. در آیه ۲۹ [[احقاف]] / ۴۶، [[مأمور]] شدن گروهی از جنیان برای شنیدن [[آیات قرآن]] از [[پیامبراکرم]]{{صل}} و [[تبلیغ]] آن در میان همنوعان خود مطرح شده است: «و اِذ صَرَفنا اِلَیکَ نَفَرًا مِنَ الجِنِّ یَستَمِعونَ القُرءانَ فَلَمّا حَضَروهُ قالوا اَنصِتوا فَلَمّا قُضِیَ و لَّوا اِلی قَومِهِم مُنذِرین». [[مفسران]] از این آیه مکلف بودن جنیان <ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص۱۴۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص۱۶۹؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص۷۹ ـ ۸۰.</ref> و مأمور بودن [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای [[هدایت]] آنان را استفاده کرده‌اند.<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۷۵ ـ ۱۷۶.</ref> این مطلب از آیاتی دیگر نیز استفاده می‌‌شود؛ از جمله آیاتی که از وجود افراد [[مؤمن]] و [[فاسق]] در میان [[جنیان]] خبر داده ([[جنّ]] / ۷۲، ۱۴) یا جنیان را به ورود در [[جهنم]] [[تهدید]] کرده ([[اعراف]] / ۷، ۱۷۹؛ [[هود]] / ۱۱، ۱۱۹) یا از [[محشور]] شدن آنها در [[قیامت]] [[سخن]] به میان آورده (انعام / ۶، ۱۲۸؛ صافّات / ۳۷، ۱۵۸) یا از [[اقرار]] آنان به [[گناه]] خویش (انعام / ۶، ۱۳۰) یا [[عذاب]] شدن جنیان در قیامت یاد کرده است. ([[الرحمن]] / ۵۵، ۳۵) برخی [[مفسران]] از [[آیه]] ۳۰ [[احقاف]] / ۴۶: «قالوا یـقَومَنا اِنّا سَمِعنا کِتـبـًا... یَهدی اِلَی الحَقِّ و اِلی طَریق مُستَقیم» استفاده کرده‌اند که جنیان افزون بر [[اصول دین]]، به [[فروع دین]] نیز مکلف‌اند؛ زیرا مراد از «الحَق» اصول دین و مراد از «طَریق مُستَقیم» فروع دین و [[احکام عملی]] است.<ref>روح المعانی، ج ۲۶، ص۴۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص۷۶.</ref> در [[احادیث اسلامی]] نیز از [[پیمان]] گرفتن [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از جنیان درباره به جا آوردن برخی [[عبادات]]، همچون [[نماز]]، [[روزه]]، [[حج]] و [[جهاد]] یاد شده است.<ref>مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۱۷۷؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص۴۴؛ نورالثقلین، ج ۵، ص۲۰.</ref> شماری از مفسران از [[آیات]] و [[روایات]] مذکور استفاده کرده‌اند که [[تکلیف]] جنیان همانند تکلیف [[انسان]] هاست؛<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص۱۶۹؛ المیزان، ج ۲۰، ص۳۹؛ عالم الجن، ص۲۲۷ ـ ۲۲۸.</ref> اما عده ای دیگر برآن‌اند که جنیان در اصل تکلیف با [[انسان‌ها]] مشترک‌اند؛ لیکن نوع تکلیف آنها متفاوت است.<ref>کشاف القناع، ج ۱، ص۵۷۱ ـ ۵۷۲؛ عالم الجن، ص۲۲۹.</ref> شماری دیگر، اصولا تکلیف داشتن جنیان را [[نفی]] کرده و گفته‌اند که اگر آنان [[مکلف]] بودند، [[پیامبری]] از جنس خود داشتند؛ زیرا از آیه ۴ [[ابراهیم]] / ۱۴: «و ما اَرسَلنا مِن رَسول اِلاّ بِلِسانِ قَومِهِ» چنین برداشت می‌‌شود.<ref>عالم الجن، ص۱۹۳ ـ ۱۹۹.</ref> با وجود این، هرچند برخی مفسران، [[پیامبران]] جنیان را همان پیامبران انسان‌ها دانسته‌اند؛<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص۱۶۴؛ جامع البیان، ج ۸، ص۴۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۸۶.</ref> اما عده ای با استناد به آیاتی مانند [[آیه]] ۱۳۰ انعام / ۶: «یـمَعشَرَ الجِنِّ والاِنسِ اَلَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم یَقُصّونَ عَلَیکُم ءایـتی» برآن‌اند که [[جنیان]] نیز پیامبرانی از جنس خودشان دارند.<ref>جامع البیان، ج ۸، ص۴۷ ـ ۴۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۸۶؛ فتح القدیر، ج ۲، ص۱۶۳.</ref> دیدگاه‌های دیگری نیز در این باره مطرح شده‌اند.<ref>کشاف القناع، ج ۱، ص۵۷۱؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص۲۹؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص۷۹.</ref>


=== [[فرشتگان]]===
در [[احادیث اسلامی]] نیز از [[پیمان]] گرفتن [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از جنیان درباره به جا آوردن برخی [[عبادات]]، همچون [[نماز]]، [[روزه]]، [[حج]] و [[جهاد]] یاد شده است<ref>مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۱۷۷؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص۴۴؛ نورالثقلین، ج ۵، ص۲۰.</ref>.
به استناد آیه ۶ [[تحریم]] / ۶۶، که «[[عصیان]] نکردن» در برابر [[فرمان الهی]] را از ویژگی‌های فرشتگان شمرده: «لا یَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم و یَفعَلونَ ما یُؤمَرون»، و [[آیات]] مشابه و نیز برخی [[روایات]]، مانند روایاتی که در آنها از [[ایمان]] فرشتگان به [[خداوند]] <ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۱؛ بحارالانوار، ج ۵۴، ص۱۱.</ref> یادشده، یا از [[عبادت]]، [[سجده]] و [[رکوع]] آنان در برابر [[خدا]] <ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۱؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص۵۱ ـ ۵۲؛ کنزالعمال، ج ۶، ص۱۷۷ ـ ۱۷۸.</ref> و نیز [[طواف]] آنان بر گرد [[بیت المعمور]] <ref>الکافی، کلینی، ج ۴، ص۱۹۶؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۴۲۱ ـ ۴۲۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۳۴۵.</ref>[[سخن]] به میان آمده است، شماری از [[عالمان شیعه]] <ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص۶۲؛ اوائل المقالات، ص۳۱۶ ـ ۳۱۷؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۳۱۵ ـ ۳۱۷.</ref> و برخی علمای [[اهل سنت]]،<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۹۶؛ شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص۴۳۲.</ref> فرشتگان را موجوداتی مختار و [[مکلف]] دانسته‌اند و البته بر آن‌اند که آنان بر اثر [[عصمت]]، از [[فرمان خدا]] [[سرپیچی]] نمی‌کنند، بر این اساس برخی، فرشتگان را [[شایسته]] دریافت [[پاداش]] دانسته و گفته‌اند که پاداش آنان، بالا رفتن درجات آنها و نیز [[سرور]] و [[لذت]] ناشی از انجام دادن [[تکلیف]] است.<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۹۶.</ref> در برخی [[احادیث]] هم طعام فرشتگان، [[تسبیح]] و [[تقدیس]] [[الهی]] ذکر شده است. <ref>بحارالانوار، ج ۵۶، ص۳۱۵؛ ج ۵۴، ص۹۲؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۱۸۵.</ref> شماری دیگر بر این باورند که [[تکالیف]] [[فرشتگان]] از نوع [[تکوینی]] است و با [[اختلاف]] درجات آن ها: «و ما مِنّا اِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعلوم» (صافّات / ۳۷، ۱۶۴) تکالیفشان متفاوت است.<ref>المیزان، ج ۱۹، ص۳۳۴ ـ ۳۳۵.</ref> برخی بر آن‌اند که بیشتر فرشتگان مکلف‌اند؛ اما عده ای از آنان [[تکلیف]] ندارند، بلکه در [[تسخیر]] فرشتگان [[مکلف]] قرار دارند؛ مانند حیوانات که در تسخیر [[انسان‌ها]] هستند.<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص۴۳۲.</ref> برخی دیگر اصولا تکلیف داشتن فرشتگان را با این [[استدلال]] که آنان فاقد اختیارند و راهی جز انجام دادن [[دستورات الهی]] ندارند [[نفی]] کرده‌اند.<ref>اوائل المقالات، ص۷۱؛ حاشیة الدسوقی، ج ۱، ص۱۶.</ref>


=== حیوانات===
=== [[فرشتگان]] ===
[[آیه]] ۳۸ انعام / ۶ حیوانات را امت‌هایی همانند انسان‌ها شمرده است: «و ما مِن دابَّة فِی الاَرضِ ولا طـئِر یَطیرُ بِجَناحَیهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُکُم»؛ همچنین آیه ۵ تکویر / ۸۱ از [[محشور]] شدن حیوانات [[وحشی]] در [[قیامت]] [[سخن]] به میان آورده است: «و اِذَا الوُحوشُ حُشِرَت». در برخی [[روایات]] نیز از [[حشر]] برخی حیوانات در قیامت و [[پاداش]] آنان به سبب برخی از [[کارها]] یاد شده است.<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج ۷، ص۹۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۵۰۸.</ref> برخی [[مفسران]] از این [[آیات]] و [[احادیث]] استفاده کرده‌اند که حیوانات همانند انسان‌ها نوعی تکلیف دارند.<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ تفسیر المنار، ج ۷، ص۳۹۹؛ بحارالانوار، ج ۷، ص۲۵۶.</ref> برخی از مفسران با استناد به برخی [[آیات قرآن]] که از [[قدرت]] [[فهم]] برخی حیوانات سخن به میان آورده، مانند آیات ۱۸ و ۲۴ نمل / ۲۷ و آیه ۵ تکویر / ۸۱ که به حشر حیوانات اشاره دارد، گفته‌اند که حیوانات نیز نوعی تکلیف دارند که بر پایه داده‌های غریزی آنان است؛ هرچند تکالیف آنان مانند انسان‌ها نیست؛<ref>المیزان، ج ۷، ص۷۷ ـ ۷۸.</ref> اما دیگران گفته‌اند که ثبوت تکلیف، منوط به داشتن [[عقل]] است و حیوانات چون عقل ندارند، مکلف نیستند.<ref>التبیان، ج ۴، ص۱۳۰؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج ۶۱، ص۷؛ ج ۷، ص۲۵۶.</ref> برخی نیز [[بلوغ]] و [[عقل]] را شرط مرحله عالی [[تکلیف]] دانسته و برآن‌اند که حیوانات در حدّ [[فهم]] و [[شعور]] خود تکلیف دارند و در [[قیامت]] بازخواست می‌‌شوند.<ref> نمونه، ج ۵، ص۲۲۶ ـ ۲۲۷.</ref>
به استناد آیه {{متن قرآن|وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«و قوم تو آن را دروغ شمردند در حالی که آن، حقّ است؛ بگو: من بر (نگهداشت) شما گمارده نیستم» سوره انعام، آیه ۶۶.</ref>، که «[[عصیان]] نکردن» در برابر [[فرمان الهی]] را از ویژگی‌های فرشتگان شمرده: {{متن قرآن|لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.</ref> و [[آیات]] مشابه و نیز برخی [[روایات]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۱؛ بحارالانوار، ج ۵۴، ص۱۱.</ref>، یا از [[عبادت]]، [[سجده]] و [[رکوع]] آنان در برابر [[خدا]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۱؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص۵۱ ـ ۵۲؛ کنزالعمال، ج ۶، ص۱۷۷ ـ ۱۷۸.</ref> و نیز [[طواف]] آنان بر گرد [[بیت المعمور]]<ref>الکافی، کلینی، ج ۴، ص۱۹۶؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۴۲۱ ـ ۴۲۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۳۴۵.</ref>، شماری از [[عالمان شیعه]] <ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص۶۲؛ اوائل المقالات، ص۳۱۶ ـ ۳۱۷؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۳۱۵ ـ ۳۱۷.</ref> و برخی علمای [[اهل سنت]]<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۹۶؛ شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص۴۳۲.</ref>، فرشتگان را موجوداتی مختار و [[مکلف]] دانسته‌اند و البته بر آن‌اند که آنان بر اثر [[عصمت]]، از [[فرمان خدا]] [[سرپیچی]] نمی‌کنند، بر این اساس برخی، فرشتگان را [[شایسته]] دریافت [[پاداش]] دانسته و گفته‌اند که پاداش آنان، بالا رفتن درجات آنها و نیز [[سرور]] و [[لذت]] ناشی از انجام دادن تکلیف است<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۹۶.</ref>.


=== جمادات===
=== حیوانات ===
در [[آیه]] ۷۲ [[احزاب]] / ۳۳ از عرضه شدن [[امانت]] بر [[آسمان]] و [[زمین]] و کوه‌ها و [[امتناع]] آنها از پذیرش آن سخن به میان آمده است: «اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمـوتِ والاَرضِ والجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها». مراد از این امانت * را [[تکلیف الهی]] دانسته‌اند. برخی مخاطب آیه را [[اهل آسمان]] و زمین دانسته‌اند؛<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ التبیان، ج ۸، ص۳۶۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۲۵۵.</ref> اما عدّه ای برآن ند که این [[تکالیف]] بر خود آسمان و زمین و کوه‌ها عرضه شده است؛<ref>جامع البیان، ج ۲۲، ص۶۶ ـ ۶۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۲۲۴ ـ ۲۲۵.</ref> ولی آنان از پذیرش تکالیف امتناع کردند: «فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها».(احزاب / ۳۳، ۷۲)<ref>المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۰.</ref> شماری دیگر، این تعبیر را کنایی دانسته و مراد آیه را این دانسته‌اند که اگر آسمان و زمین و کوه‌ها عقل و قابلیت پذیرش تکالیف را داشتند، به سبب [[عظمت]] آن تکالیف از پذیرش آنها خودداری می‌‌کردند؛ ولی [[انسان]] آنها را پذیرفت.<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص۱۸۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۲۵۵ ـ ۲۵۶.</ref>
[[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ}}<ref>«و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست و نیز هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود می‌پرد، جز اینکه گروه‌هایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۳۸.</ref> حیوانات را امت‌هایی همانند انسان‌ها شمرده است. همچنین آیه {{متن قرآن|وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ}}<ref>«و آنگاه که جانوران وحشی را گرد آورند» سوره تکویر، آیه ۵.</ref> از [[محشور]] شدن حیوانات [[وحشی]] در [[قیامت]] [[سخن]] به میان آورده است. در برخی [[روایات]] نیز از [[حشر]] برخی حیوانات در قیامت و [[پاداش]] آنان به سبب برخی از [[کارها]] یاد شده است<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج ۷، ص۹۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۵۰۸.</ref>. برخی [[مفسران]] از این [[آیات]] و [[احادیث]] استفاده کرده‌اند که حیوانات همانند انسان‌ها نوعی تکلیف دارند<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ تفسیر المنار، ج ۷، ص۳۹۹؛ بحارالانوار، ج ۷، ص۲۵۶.</ref>. برخی گفته‌اند که ثبوت تکلیف، منوط به داشتن [[عقل]] است و حیوانات چون عقل ندارند، مکلف نیستند<ref>التبیان، ج ۴، ص۱۳۰؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج ۶۱، ص۷؛ ج ۷، ص۲۵۶.</ref>.


==[[اهداف]]تکالیف==
=== جمادات ===
برخی از [[مذاهب کلامی]]، از جمله [[اشعریان]]، [[هدفمند بودن]] [[تکالیف الهی]] را منکرند و برآن‌اند که جست و جوی غرض برای [[افعال الهی]]، از جمله تکالیف، ناممکن و [[بیهوده]] و دست کم امری بی‌اهمیت است،<ref>نهج الحق، ص۸۸؛ اللمع، ص۹۹ ـ ۱۱۵.</ref> براین اساس، برخی از آنان با استناد به [[ادله]] ای مانند [[آیه ۵۴ اعراف]] / ۷ که [[خلقت]] و تکلیف کردن را [[حق خداوند]] شمرده: «اَلا لَهُ الخَلقُ والاَمرُ»، [[تشریع]] تکالیف را مقتضای [[الوهیت]] [[خداوند]] و [[عبودیت]] [[بنده]] شمرده و گفته‌اند: [[خداوند]] هرچه بخواهد می‌‌تواند بر [[بندگان]] [[تکلیف]] کند و ضرورتی ندارد که [[تکالیف]] او دارای [[حُسن]] باشد،<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص۱۲۶، ۱۳۵.</ref> حتی شماری از آنان گفته‌اند که تکلیف کردن خداوند بندگانش را به امور [[قبیح]] یا اموری که [[کیفر]] اُخروی در پی دارد، جایز است.<ref>نهج الحق، ص۱۳۵ ـ ۱۳۶.</ref> در برابر، امامیان و معتزلیان، [[تکالیف الهی]] را امری ضروری <ref>کشف المراد، ص۴۴۱؛ الاقتصاد الهادی، ص۶۱، ۶۵.</ref> و دارای [[هدف]] دانسته <ref>اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۱؛ پژوهشی در معارف امامیه، ص۱۹۵ ـ ۱۹۶؛ کشف المراد، ص۴۴۱.</ref> و برآن‌اند که لازمه [[نفی]] غرض از تکالیف الهی، [[عبث]] بودن [[افعال خداوند]] است، در حالی که این امر بر خداوند قبیح است و [[قرآن کریم]] نیز آن را مردود شمرده است: «وما خَلَقنَا السَّماءَ والاَرضَ وما بَینَهُما لـعِبین» ([[انبیاء]] / ۲۱، ۱۶)؛ «رَبَّنا ما خَلَقتَ هـذا بـطِلاً»([[آل عمران]] / ۳، ۱۹۱)<ref>نهج الحق، ص۸۹؛ شرح احقاق الحق، ج ۱، ص۴۲۲.</ref>؛ همچنین اینان [[تشریع]] تکالیف از سوی خداوند را امری [[نیکو]] دانسته، صدور تکلیف قبیح و مُنکَر را بر خداوند ناروا شمرده‌اند،<ref>الاقتصاد الهادی، ص۶۱.</ref> چنان که [[آیه]] ۲۸ [[اعراف]] / ۷ به این واقعیّت اشاره دارد: «اِنَّ اللّهَ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ». بر پایه [[آموزه‌های قرآنی]]، عمده‌ترین اهداف در تکالیف عبارت‌اند از:
در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> از عرضه شدن [[امانت]] بر [[آسمان]] و [[زمین]] و کوه‌ها و [[امتناع]] آنها از پذیرش آن سخن به میان آمده است. مراد از این امانت  را [[تکلیف الهی]] دانسته‌اند. برخی مخاطب آیه را [[اهل آسمان]] و زمین دانسته‌اند<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ التبیان، ج ۸، ص۳۶۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۲۵۵.</ref>، اما عدّه‌ای بر آن‌اند که این [[تکالیف]] بر خود آسمان و زمین و کوه‌ها عرضه شده است<ref>جامع البیان، ج ۲۲، ص۶۶ ـ ۶۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۲۲۴ ـ ۲۲۵.</ref> ولی آنان از پذیرش تکالیف امتناع کردند<ref>المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۰.</ref>. شماری دیگر، این تعبیر را کنایی دانسته و مراد آیه را این دانسته‌اند که اگر آسمان و زمین و کوه‌ها عقل و قابلیت پذیرش تکالیف را داشتند، به سبب [[عظمت]] آن تکالیف از پذیرش آنها خودداری می‌‌کردند؛ ولی [[انسان]] آنها را پذیرفت<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص۱۸۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۲۵۵ ـ ۲۵۶.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص ۵۸۵-۵۸۹؛ [[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[تکلیف - محققیان (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص ۵۴۷-۵۵۱.</ref>
== [[اهداف]] تکالیف ==
برخی از [[مذاهب کلامی]]، از جمله [[اشعریان]]، هدفمند بودن [[تکالیف الهی]] را منکرند و برآن‌اند که جست و جوی غرض برای [[افعال الهی]]، از جمله تکالیف، ناممکن و [[بیهوده]] و دست کم امری بی‌اهمیت است<ref>نهج الحق، ص۸۸؛ اللمع، ص۹۹ ـ ۱۱۵.</ref>، براین اساس، برخی از آنان با استناد به ادله‌ای<ref>سوره اعراف، آیه ۵۴.</ref> که [[خلقت]] و تکلیف کردن را [[حق خداوند]] شمرده [[تشریع]] تکالیف را مقتضای [[الوهیت]] [[خداوند]] و [[عبودیت]] [[بنده]] شمرده و گفته‌اند: [[خداوند]] هرچه بخواهد می‌‌تواند بر [[بندگان]] تکلیف کند و ضرورتی ندارد که [[تکالیف]] او دارای [[حُسن]] باشد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص۱۲۶، ۱۳۵.</ref>، ولی امامیان و معتزلیان، [[تکالیف الهی]] را امری ضروری<ref>کشف المراد، ص۴۴۱؛ الاقتصاد الهادی، ص۶۱، ۶۵.</ref> و دارای [[هدف]] دانسته<ref>اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۱؛ پژوهشی در معارف امامیه، ص۱۹۵ ـ ۱۹۶؛ کشف المراد، ص۴۴۱.</ref> و برآن‌اند که لازمه [[نفی]] غرض از تکالیف الهی، [[عبث]] بودن [[افعال خداوند]] است، در حالی که این امر بر خداوند قبیح است و [[قرآن کریم]] نیز آن را مردود شمرده است<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.</ref>.<ref>نهج الحق، ص۸۹؛ شرح احقاق الحق، ج ۱، ص۴۲۲.</ref>؛ همچنین اینان [[تشریع]] تکالیف از سوی خداوند را امری [[نیکو]] دانسته، صدور تکلیف قبیح و مُنکَر را بر خداوند ناروا شمرده‌اند<ref>الاقتصاد الهادی، ص۶۱.</ref>، بر پایه [[آموزه‌های قرآنی]]، عمده‌ترین اهداف در تکالیف عبارت‌اند از:


=== [[جلب منفعت]]===
=== جلب منفعت ===
مهم‌ترین هدف تکالیف الهی [[منفعت]] رساندن به [[بشر]] <ref>الاقتصاد الهادی، ص۶۲؛ الرسائل، ج ۳، ص۱۳؛ شرح تجرید، ص۳۴۵.</ref> و بهره مند ساختن او از [[ثواب الهی]] <ref>التبیان، ج ۵، ص۳۵۷؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص۹۸؛ الغیبه، ص۱۷۷.</ref> است: «و مَن یُعَظِّم حُرُمـتِ اللّهِ فَهُوَ خَیرٌ لَهُ».([[حج]] / ۲۲، ۳۰) به نظر [[مفسران]]، مراد از «حُرُمـتِ اللّهِ» [[اوامر و نواهی الهی]] است.<ref>مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۹۳؛ زبدة البیان، ص۲۲۸ ـ ۲۲۹؛ معانی القرآن، ج ۴، ص۴۰۴.</ref> [[منافع]] تکالیف الهی گاه [[دنیوی]] است و گاه [[اخروی]]؛ گاهی برای خود شخص و گاه برای دیگران سودمند است؛ نمونه آنکه:
مهم‌ترین هدف تکالیف الهی [[منفعت]] رساندن به [[بشر]]<ref>الاقتصاد الهادی، ص۶۲؛ الرسائل، ج ۳، ص۱۳؛ شرح تجرید، ص۳۴۵.</ref> و بهره‌مند ساختن او از [[ثواب الهی]]<ref>التبیان، ج ۵، ص۳۵۷؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص۹۸؛ الغیبه، ص۱۷۷.</ref> است<ref>سوره حج، آیه ۳۰.</ref>. به نظر [[مفسران]]، مراد از {{متن قرآن|حُرُمَاتِ اللَّهِ}} [[اوامر و نواهی الهی]] است<ref>مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۹۳؛ زبدة البیان، ص۲۲۸ ـ ۲۲۹؛ معانی القرآن، ج ۴، ص۴۰۴.</ref>. [[منافع]] تکالیف الهی گاه [[دنیوی]] است و گاه [[اخروی]]؛ گاهی برای خود شخص و گاه برای دیگران سودمند است؛ نمونه آنکه:
أ. [[تکلیف الهی]] [[حج]]، هم [[منافع مادی]] دارد و هم [[منافع]] [[معنوی]]: «واَذِّن فِی النّاسِ بِالحَجِّ * لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لَهُم». ([[حجّ]] / ۲۲، ۲۷ ـ ۲۸)<ref>الکافی، کلینی، ج ۴، ص۲۶۳ ـ ۲۶۵؛ من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۴۰۳؛ تهذیب الاحکام، ج ۵، ص۱۲۲.</ref> [[منافع مادی]] [[حج]]، [[سود]] حاصل از [[تجارت]] در ایام [[حج]] است <ref>جامع البیان، ج ۱۷، ص۱۹۲ ـ ۱۹۳؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۲۲۶.</ref> و منافع معنوی آن، [[عفو]] و [[مغفرت الهی]] و [[ثواب]] اُخروی است.<ref> مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۶؛ الصافی، ج ۳، ص۳۷۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۴۱.</ref>
# تکلیف الهی [[حج]]، هم [[منافع مادی]] دارد و هم [[منافع]] [[معنوی]]<ref>سوره حج، آیه ۲۷ و ۲۸.</ref>.<ref>الکافی، کلینی، ج ۴، ص۲۶۳ ـ ۲۶۵؛ من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۴۰۳؛ تهذیب الاحکام، ج ۵، ص۱۲۲.</ref> [[منافع مادی]] [[حج]]، [[سود]] حاصل از [[تجارت]] در ایام [[حج]] است<ref>جامع البیان، ج ۱۷، ص۱۹۲ ـ ۱۹۳؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۲۲۶.</ref> و منافع معنوی آن، [[عفو]] و [[مغفرت الهی]] و [[ثواب]] اُخروی است<ref> مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۶؛ الصافی، ج ۳، ص۳۷۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۴۱.</ref>.
ب. [[روزه]]، افزون بر [[سلامت جسمانی]] [[بدن]]،<ref>مستدرک الوسائل، ج ۷، ص۵۰۲؛ عوالی اللئالی، ج ۱، ص۲۶۸؛ کنزالعمال، ج ۸، ص۴۵۰.</ref> موجب تقویت تقواست. (بقره / ۲، ۱۸۳)<ref>عون المعبود، ج ۲، ص۱۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص۲۷۵ ـ ۲۷۶.</ref>
# [[روزه]]، افزون بر [[سلامت جسمانی]] [[بدن]]<ref>مستدرک الوسائل، ج ۷، ص۵۰۲؛ عوالی اللئالی، ج ۱، ص۲۶۸؛ کنزالعمال، ج ۸، ص۴۵۰.</ref>، موجب تقویت تقواست<ref>سوره بقره، آیه ۱۸۳.</ref>.<ref>عون المعبود، ج ۲، ص۱۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص۲۷۵ ـ ۲۷۶.</ref>
ج. [[نماز]] [[سبب نزول]] [[آرامش]] بر [[انسان]] (رعد / ۱۳، ۲۸) و وسیله نیل او به [[مقامات معنوی]] و [[تکامل]] است: «اَقِمِ الصَّلوةَ... * و مِنَ الَّیلِ فَتَهَجَّد... عَسی اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقامـًا مَحمودا».([[اسراء]] / ۱۷، ۷۸ ـ ۷۹) د. [[زکات]] و [[انفاق در راه خدا]] از یک سو برای [[فقرا]] سودمند است ([[توبه]] / ۹، ۶۰) و از سوی دیگر [[تقرب به خداوند]] و [[رحمت الهی]] را برای [[انفاق]] کننده در پی دارد: «اَلا اِنَّها قُربَةٌ لَهُم سَیُدخِلُهُمُ اللّهُ فی رَحمَتِهِ».(توبه / ۹، ۹۹)
# [[نماز]] [[سبب نزول]] [[آرامش]] بر [[انسان]]<ref>سوره رعد، آیه ۲۸.</ref> و وسیله نیل او به [[مقامات معنوی]] و [[تکامل]] است<ref>سوره اسراء، آیه ۷۸ و آیه ۷۹.</ref>.
#[[زکات]] و [[انفاق در راه خدا]] از یک سو برای [[فقرا]] سودمند است<ref>سوره توبه، آیه ۶۰.</ref> و از سوی دیگر [[تقرب به خداوند]] و [[رحمت الهی]] را برای [[انفاق]] کننده در پی دارد<ref>سوره توبه، آیه ۹۹.</ref>.


=== [[دفع ضرر]] و [[مفسده]]===
=== دفع ضرر و [[مفسده]] ===
[[هدف]] دیگر [[تکالیف الهی]]، دفع [[مفاسد]] [[دنیوی]] و [[عذاب‌های اخروی]] است؛ مانند:
[[هدف]] دیگر [[تکالیف الهی]]، دفع [[مفاسد]] [[دنیوی]] و [[عذاب‌های اخروی]] است؛ مانند:
أ. [[حرمت]] گوشت خوک، مردار و [[خون]]، که دلیل آن [[نجاست]] و [[پلیدی]] و زیانبار بودن آن هاست: «مَیتَةً اَو دَمـًا مَسفوحـًا اَو لَحمَ خِنزیر فَاِنَّهُ رِجسٌ اَو فِسقـًا». (انعام / ۶، ۱۴۵)
# [[حرمت]] گوشت خوک، مردار و [[خون]]، که دلیل آن [[نجاست]] و [[پلیدی]] و زیانبار بودن آن‌هاست<ref>سوره انعام، آیه ۱۴۵.</ref>.
ب. [[نهی]] [[انسان‌ها]] از شرابخواری و قمار از آن روست که این دو عمل مایه [[دشمنی]] و [[کینه]] میان انسان‌ها و مانع [[ذکر خدا]] می‌‌شود: «اِنَّما یُریدُالشَّیطـنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِرِ و یَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللّهِ و عَنِ الصَّلوةِ فَهَل اَنتُم مُنتَهون».([[مائده]] / ۵، ۹۱) در [[احادیث]] نیز زیان‌های پرشماری برای شراب ذکر شده است.<ref>الکافی، کلینی، ج ۶، ص۲۴۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۵، ص۳۰۳؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۴۷۶.</ref>
# [[نهی]] [[انسان‌ها]] از شراب‌خواری و قمار از آن روست که این دو عمل مایه [[دشمنی]] و [[کینه]] میان انسان‌ها و مانع [[ذکر خدا]] می‌‌شود<ref>سوره مائده، آیه ۹۱.</ref>. در [[احادیث]] نیز زیان‌های پرشماری برای شراب ذکر شده است<ref>الکافی، کلینی، ج ۶، ص۲۴۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۵، ص۳۰۳؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۴۷۶.</ref>.
ج. [[فلسفه]] مهم [[تشریع]] [[نماز]]، [[دوری از گناه]] و [[کارهای ناپسند]]: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ»(عنکبوت / ۲۹، ۴۵) و [[پاک]] شدن از [[گناهان]] گذشته است ([[هود]] / ۱۱، ۱۱۴)، چنان که در [[روایات]] نیز آمده است.<ref>من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص۲۱۴ ـ ۲۱۵؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۳۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۴، ص۹.</ref>
# [[فلسفه]] مهم [[تشریع]] [[نماز]]، [[دوری از گناه]] و [[کارهای ناپسند]]<ref>سوره عنکبوت، آیه ۴۵.</ref> و [[پاک]] شدن از [[گناهان]] گذشته است<ref>سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref>، چنان که در [[روایات]] نیز آمده است<ref>من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص۲۱۴ ـ ۲۱۵؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۳۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۴، ص۹.</ref>.
د. در [[آیه]] ۱۰۳ [[توبه]] / ۹ پاک شدن [[انسان]] از [[رذایل اخلاقی]] مانند [[بخل]]، از اغراض [[تکلیف]] [[زکات]] دانسته شده است: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم و تُزَکّیهِم»<ref>بحارالانوار، ج ۶، ص۱۰۴؛ نمونه، ج ۸، ص۱۱۷؛ منهج القرآن، ج ۴، ص۲۰۴.</ref>. انجام دادن [[تکالیف الهی]] [[انسان]] را از [[عقاب]] [[اخروی]] و [[آتش دوزخ]] نیز [[حفظ]] می‌‌کند. (برای نمونه: [[نساء]] / ۴، ۱۰، ۲۹؛ صفّ / ۶۱، ۱۰ ـ ۱۱)


=== [[آزمایش]] [[مکلفان]]===
=== [[آزمایش]] [[مکلفان]] ===
[[هدف]] مهم دیگر تشریع [[تکالیف شرعی]]، آزمودن انسان هاست: «لِکُلّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً و مِنهاجـًا و لَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُم اُمَّةً وحِدَةً و لـکِن لِیَبلُوَکُم فی ما ءاتـکُم». (مائده / ۵، ۴۸)<ref>التبیان، ج ۳، ص۵۴۶؛ جامع البیان، ج ۸، ص۱۵۱؛ شرح الرضی علی الکافیه، ص۸۷.</ref> برخی [[مفسران]] مراد از «ما ءاتـکُم» را تکالیف الهی و [[عبادات]] دانسته‌اند.<ref>التبیان، ج ۳، ص۵۴۶؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۳۵۰.</ref> در پرتو این آزمایش صفوف [[مؤمنان]] از [[مشرکان]] و [[منافقان]] جدا می‌‌شود و بر اساس آن [[خداوند]] منافقان و مشرکان را [[عذاب]] و مؤمنان را مورد [[آمرزش]] خود قرار خواهد داد: «اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمـوتِ... و حَمَلَهَا الاِنسـنُ اِنَّه کانَ ظَـلومـًا جَهولا * لِیُعَذِّبَ اللّهُ المُنـفِقینَ والمُنـفِقـتِ والمُشرِکینَ والمُشرِکـتِ و یَتوبَ اللّهُ عَلَی المُؤمِنینَ والمُؤمِنـتِ وکانَ اللّهُ غَفورًا رَحیما».([[احزاب]] / ۳۳، ۷۲ ـ ۷۳)<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص۱۸۸ ـ ۱۸۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۲۵۸.</ref> به نظر برخی مراد از «الاَمانَةَ»، در این [[آیه]] [[تکالیف الهی]] است.<ref>الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ بحارالانوار، ج ۵، ص۳۱۱؛ تحفة الاحوذی، ج ۶، ص۳۳۶.</ref> در آیاتی دیگر نیز [[حکمت]] برخی [[تکالیف]] آزمودن [[مکلفان]] ذکر شده است؛ مانند [[حکم]] [[تغییر قبله]] برای جداسازی [[فرمانبرداران]] از [[نافرمانان]] (بقره / ۲، ۱۴۳) یا [[جهاد در راه خدا]] برای جداسازی افراد [[شکیبا]] از دیگران. ([[آل عمران]] / ۳، ۱۴۲) گاه تکالیف امتحانی [[خداوند]] برای ارتقای [[انسان]] هاست، چنان که برای اعطای [[مقام امامت]] به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}}، وی با تکالیفی آزموده شد: «و اِذِ ابتَلی اِبرهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمـت فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامـًا».(بقره / ۲، ۱۲۴) مراد از «کلمات» در این آیه را تکالیف الهی دانسته‌اند.<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۱۷۰؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص۵۹؛ تفسیر جلالین، ص۱۴.</ref> برخی مراد از آن را [[نماز]] و [[مناسک حج]] <ref>التبیان، ج ۱، ص۴۴۶؛ جامع البیان، ج ۱، ص۷۳۳؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۸۰.</ref> و شماری دیگر [[مأموریت]] به [[ذبح حضرت اسماعیل]]{{ع}} ذکر کرده‌اند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص۵۹؛ الصافی، ج ۱، ص۱۸۶؛ جامع البیان، ج ۱، ص۷۳۴.</ref>
[[هدف]] مهم دیگر تشریع [[تکالیف شرعی]]، آزمودن انسان‌هاست<ref>سوره مائده، آیه ۴۸.</ref>.<ref>التبیان، ج ۳، ص۵۴۶؛ جامع البیان، ج ۸، ص۱۵۱؛ شرح الرضی علی الکافیه، ص۸۷.</ref> در آیاتی دیگر نیز [[حکمت]] برخی [[تکالیف]] آزمودن [[مکلفان]] ذکر شده است؛ مانند [[حکم]] [[تغییر قبله]] برای جداسازی [[فرمانبرداران]] از [[نافرمانان]]<ref>سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref> یا [[جهاد در راه خدا]] برای جداسازی افراد [[شکیبا]] از دیگران<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۴۲.</ref>. گاه تکالیف امتحانی [[خداوند]] برای ارتقای [[انسان]] هاست. چنان که برای اعطای [[مقام امامت]] به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}}، وی با تکالیفی آزموده شد<ref>سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.


=== [[کیفر]] [[گناهکاران]]===
=== [[کیفر]] [[گناهکاران]] ===
برپایه برخی [[آیات]]، غرض از [[تشریع]] شماری از تکالیف، [[مجازات]] گناهکاران است. از آن جمله است [[تحریم]] برخی خوراکی‌های [[حلال]] بر [[بنی اسرائیل]] به سبب ارتکاب گناهانی مانند [[ظلم به دیگران]]، [[رباخواری]] و خوردن [[اموال]] دیگران: «فَبِظُـلم مِنَ الَّذینَ هادوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبـت اُحِلَّت لَهُم وبِصَدِّهِم عَن سَبیلِ اللّهِ کَثیرا * واَخذِهِمُ الرِّبوا وقَد نُهوا عَنهُ واَکلِهِم اَمولَ النّاسِ بِالبـطِـل».([[نساء]] / ۴، ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ نیز انعام / ۶، ۱۴۶؛ نحل / ۱۶، ۱۱۸) از همین قبیل است [[مکلف]] شدن آنان به [[قتل]] یکدیگر به سبب [[ارتداد]] و [[انحراف]] از [[دین]]: «اِنَّکُم ظَـلَمتُم اَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ فَتوبوا اِلی بارِئِکُم فَاقتُلوا اَنفُسَکُم».(بقره / ۲، ۵۴)<ref>جامع البیان، ج ۱، ص۴۰۸؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۲۱۸؛ الصافی، ج ۱، ص۱۳۲.</ref> از آیات مربوط به [[احکام]] [[کیفری]] نیز برمی آید که یکی از اغراض تشریع آنها، مجازات بزهکاران بوده است؛ مانند [[احکام]] مربوط به حد [[زنا]] ([[نور]] / ۲۴، ۲)، [[قذف]] (نور / ۲۴، ۴) و [[سرقت]]: «والسّارِقُ والسّارِقَةُ فاقطَعوا اَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکـلاً مِنَ اللّهِ واللّهُ عَزیزٌ حَکیم». ([[مائده]] / ۵، ۳۸) [[تکالیف]] مربوط به کفارات را نیز می‌‌توان به نوعی [[کیفر]] برای جبران [[خطا]] یا [[گناه]] انجام گرفته برشمرد؛ مانند [[کفاره]] ظِهار ([[مجادله]] / ۵۸، ۳ـ۴)، کفاره صید در حال [[احرام]] (مائده / ۵، ۹۵) و کفاره [[سوگند]] نابجا. (مائده / ۵، ۸۹)
برپایه برخی [[آیات]]، غرض از [[تشریع]] شماری از تکالیف، [[مجازات]] گناهکاران است. از آن جمله است [[تحریم]] برخی خوراکی‌های [[حلال]] بر [[بنی اسرائیل]] به سبب ارتکاب گناهانی مانند [[ظلم به دیگران]]، [[رباخواری]] و خوردن [[اموال]] دیگران<ref>سوره نساء، آیه ۱۶۰ و ۱۶۱، سوره انعام، آیه ۱۴۶، سوره نحل، آیه ۱۱۸.</ref>. از همین قبیل است [[مکلف]] شدن آنان به [[قتل]] یکدیگر به سبب [[ارتداد]] و [[انحراف]] از [[دین]]<ref>سوره بقره، آیه ۵۴.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱، ص۴۰۸؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۲۱۸؛ الصافی، ج ۱، ص۱۳۲.</ref> از آیات مربوط به [[احکام]] [[کیفری]] نیز برمی آید که یکی از اغراض تشریع آنها، مجازات بزهکاران بوده است؛ مانند [[احکام]] مربوط به حد [[زنا]]<ref>سوره نور، آیه ۲.</ref>، [[قذف]]<ref>سوره نور، آیه ۴.</ref> و [[سرقت]]<ref>سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>.<ref> [[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص۵۸۹-۵۹۲.</ref>


== ویژگی‌های تکالیف ==
== ویژگی‌های تکالیف ==
مهم‌ترین ویژگی‌های [[تکالیف الهی]] از دیدگاه [[قرآن کریم]] عبارت‌اند از:
مهم‌ترین ویژگی‌های [[تکالیف الهی]] از دیدگاه [[قرآن کریم]] عبارت‌اند از:
=== در حد توان بودن تکالیف===
=== در حد توان بودن تکالیف ===
انجام دادن [[تکلیف]]، همان گونه که از معنای لغوی آن برمی آید، نوعی [[دشواری]] دربردارد؛ ولی [[خداوند]] بیش از توان افراد، تکلیفی از آنان نمی‌خواهد: «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها» (بقره / ۲، ۲۸۶؛ انعام / ۶، ۱۵۲؛ [[اعراف]] / ۷، ۴۲)، بر این اساس هرگاه تکلیفی بیش از توان [[مکلف]] بوده یا [[مشقت]] زیادی را بر او وارد آورد، آن تکلیف ساقط می‌‌شود؛ مانند [[سقوط]] تکلیف[[جهاد]] از [[ناتوانان]] و [[بیماران]] ([[توبه]] / ۹، ۹۱؛ نیز فتح / ۴۸، ۱۷) یا افرادی که امکان حضور در [[جنگ]] ندارند. (توبه / ۹، ۹۲) گاه نیز تکلیف دشوار به تکلیفی آسان‌تر تبدیل می‌‌شود؛ مانند [[تشریع]] [[تیمم]] به جای [[وضو]] و [[غسل]] برای کسانی که آب برای آنان ضرر دارد یا تهیه آن مقدورشان نیست (مائده / ۵، ۶)؛ نیز مانند تبدیل [[روزه]] [[ماه رمضان]] به روزه [[قضا]]. (بقره / ۲، ۱۸۵) (<= همین مقاله، [[شرایط تکلیف]]، عوامل سقوط یا تبدیل تکلیف) افزون بر این، در [[شریعت اسلام]] *، تکالیفی آسان‌تر از [[شرایع]] پیشین مقرر شده‌اند. [[آیه]] ۲۸۶ بقره / ۲ یکی از درخواست‌های [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] را از خداوند همین امر ذکر می‌‌کند: «رَبَّنا ولا تَحمِل عَلَینا اِصرًا کَما حَمَلتَهُ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِنا».<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۵۱؛ فتح القدیر، ج ۱، ص۳۰۸؛ القواعد الفقهیه، ج ۱، ص۲۵۳.</ref> در [[آیه]] ۱۵۷ [[اعراف]] / ۷ آمده که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برخی [[تکالیف]] دشوار امت‌های گذشته را از عهده [[مسلمانان]] برداشت: «و یَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم والاَغلـلَ الَّتی کانَت عَلَیهِم».<ref>التبیان، ج ۴، ص۵۶۰؛ الصافی، ج ۲، ص۲۴۳؛ فتح القدیر، ج ۲، ص۲۵۲.</ref> یکی از این تکالیف، [[تحریم]] برخی [[خوردنی‌ها]] در پی ارتکاب برخی از [[گناهان]] بود: «فَبِظُـلم مِنَ الَّذینَ هادوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبـت اُحِلَّت لَهُم»([[نساء]] / ۴، ۱۶۰؛ نیز انعام / ۶، ۱۴۶ و نحل / ۱۶، ۱۱۸)<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص۲۳۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۳، ص۴۲۶.</ref>؛ نیز مشروط بودن [[پذیرش توبه]] آنان به کشتن یکدیگر در برخی موارد.(بقره / ۲، ۵۴)<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص۳۷۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۳۰۰؛ تفسیر جلالین، ص۶۴.</ref> در [[احادیث]] متعدد از تفاوت تکالیف مسلمانان با [[پیروان]] [[شرایع]] دیگر یاد شده است؛ مثلا [[حدیث]] معروف «رفع»، کارهای بسیاری را بر مسلمانان [[مباح]] می‌‌داند؛ مانند آنچه از روی [[خطا]]، [[فراموشی]]، [[جهل]] یا در حال [[اکراه]] یا [[اضطرار]] صورت گیرد.<ref>الخصال، ص۴۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۳۶۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۶، ص۴۲۳.</ref>
انجام دادن تکلیف، همان گونه که از معنای لغوی آن برمی آید، نوعی [[دشواری]] دربردارد؛ ولی [[خداوند]] بیش از توان افراد، تکلیفی از آنان نمی‌خواهد<ref>سوره بقره، آیه ۲۸۶، سوره انعام، آیه ۱۵۲ و سوره اعراف، آیه ۴۲.</ref>، بر این اساس هرگاه تکلیفی بیش از توان [[مکلف]] بوده یا [[مشقت]] زیادی را بر او وارد آورد، آن تکلیف ساقط می‌‌شود؛ مانند [[سقوط]] تکلیف [[جهاد]] از [[ناتوانان]] و [[بیماران]]<ref>سوره توبه، آیه ۹۱ و سوره فتح، آیه ۱۷.</ref> یا افرادی که امکان حضور در [[جنگ]] ندارند<ref>سوره توبه، آیه ۹۲.</ref>. گاه نیز تکلیف دشوار به تکلیفی آسان‌تر تبدیل می‌‌شود؛ مانند [[تشریع]] [[تیمم]] به جای [[وضو]] و [[غسل]] برای کسانی که آب برای آنان ضرر دارد یا تهیه آن مقدورشان نیست<ref>سوره مائده، آیه ۶.</ref>؛ همچنین مانند تبدیل [[روزه]] [[ماه رمضان]] به روزه [[قضا]]<ref>سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>. [[شرایط تکلیف]]، عوامل سقوط یا تبدیل تکلیف افزون بر این، در [[شریعت اسلام]]، تکالیفی آسان‌تر از [[شرایع]] پیشین مقرر شده‌اند<ref>سوره بقره، آیه ۲۸۶.</ref>. یکی از درخواست‌های [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] را از خداوند همین امر ذکر می‌‌کند<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۵۱؛ فتح القدیر، ج ۱، ص۳۰۸؛ القواعد الفقهیه، ج ۱، ص۲۵۳.</ref>. در [[احادیث]] متعدد از تفاوت تکالیف مسلمانان با [[پیروان]] [[شرایع]] دیگر یاد شده است؛ مثلا [[حدیث]] معروف «رفع»، کارهای بسیاری را بر مسلمانان [[مباح]] می‌‌داند؛ مانند آنچه از روی [[خطا]]، [[فراموشی]]، [[جهل]] یا در حال [[اکراه]] یا [[اضطرار]] صورت گیرد<ref>الخصال، ص۴۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۳۶۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۶، ص۴۲۳.</ref>.
 
=== [[اشتراک تکلیف]]===
بر پایه «[[قاعده اشتراک]]» در [[فقه اسلامی]]، بیشتر [[تکالیف الهی]] میان اصناف گوناگون [[مکلفان]] مشترک است.<ref>القواعد الفقهیه، ج ۲، ص۵۳؛ مائة قاعدة فقهیه، ص۴۳؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۳.</ref> مهم‌ترین مصادیق اشتراک تکالیف عبارت‌اند از:
 
=== اشتراک [[زنان]] و مردان===
[[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]]تکالیف الهی میان مردان و زنان مشترک است. این امر از آیاتی از [[قرآن]] که مردان و زنان را به طور مشترک مخاطب برخی تکالیف دانسته استفاده می‌‌شود؛ مانند آیه ۳۵ [[احزاب]] / ۳۳: «اِنَّ المُسلِمینَ والمُسلِمـتِ والمُؤمِنینَ والمُؤمِنـتِ والقـنِتینَ والقـنِتـتِ والصّـدِقینَ والصّـدِقـتِ والصّـبِرینَ والصّـبِرتِ والخـشِعینَ والخـشِعـتِ والمُتَصَدِّقینَ والمُتَصَدِّقـتِ والصـّـئِمینَ والصـّـئِمـتِ والحـفِظینَ فُروجَهُم والحـفِظـتِ والذّکِرینَ اللّهَ کَثیرًا والذّکِرتِ اَعَدَّ اللّهُ لَهُم مَغفِرَةً و اَجرًا عَظیمـا»؛ همچنین بسیاری از عناوین [[قرآنی]] که مخاطب آن مردان هستند همچون «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا» (بقره / ۲، ۱۰۴، ۱۵۳، ۱۷۲ و...)<ref>الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۸؛ فقه القرآن، ج ۲، ص۷۵.</ref> شامل [[زنان]] نیز می‌‌شوند<ref>مغنی اللبیب، ج ۲، ص۴۵۸؛ جواهر الکلام، ج ۷، ص۳۴۲.</ref> و کاربرد الفاظ [[مذکر]] در این قبیل موارد از باب تغلیب است.<ref>فقه القرآن، ج ۱، ص۱۷۳؛ المیزان، ج ۱۵، ص۱۶۳.</ref>
 
=== اشتراک مخاطبان و غیر مخاطبان===
هرچند بیشتر [[تکالیف]] مذکور در [[قرآن]] و [[احادیث]] خطاب به حاضران صادر شده‌اند؛ ولی دیگران نیز در این تکالیف شریک‌اند.<ref>غنائم الایام، ج ۲، ص۵۳۷؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۸؛ مائة قاعدة فقهیه، ص۴۳ ـ ۴۴.</ref> در این باره به [[آیات]] متعددی از قرآن [[استدلال]] شده است؛ مانند [[آیه]] ۱۹ انعام / ۶ که در آن [[انذار]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} حاضران و نیز همه کسانی را که [[تکالیف الهی]] به آنان می‌‌رسد دربرمی گیرد: «و اوحِیَ اِلَیَّ هـذا القُرءانُ لاُِنذِرَکُم بِهِ ومَن بَلَغَ»<ref>العناوین الفقهیه، ج ۱، ص۲۶؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۴.</ref>؛ نیز آیه ۱ [[فرقان]]/ ۲۵ که [[پیامبراکرم]]{{صل}} را انذار دهنده همه جهانیان می‌‌شناساند: «لِیَکونَ لِلعــلَمینَ نَذیرا». در احادیث گوناگون نیز بر اشتراک جهانیان در تکالیف تأکید شده است؛ مانند اینکه [[پیامبر]]{{صل}} خود را فرستاده [[خداوند]] برای همه جهانیان دانست <ref>مسند احمد، ج ۱، ص۳۰۱؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص۲۶۱؛ دعائم الاسلام، ج ۱، ص۳۳۹.</ref> و [[حلال و حرام]] [[شریعت]] خود را حلال و حرام [[ابدی]] شمرد.<ref>الکافی، ج ۱، ص۵۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص۵۶۹؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص۳۵.</ref> در احادیث دیگری نیز این معنا آمده است.<ref>مسند احمد، ج ۱، ص۲۳؛ ج ۴، ص۳۲؛ صحیح البخاری، ج ۱، ص۳۴ ـ ۳۵؛ ج ۲، ص۱۹۱؛ الکافی، کلینی، ج ۱، ص۱۸۷ ـ ۱۸۹؛ تهذیب الاحکام، ج ۴، ص۱۴۳.</ref>
 
=== اشتراک [[معصوم]] با غیر معصوم===
[[معصومان]]{{ع}} هرچند به درجه برین کمال رسیده‌اند؛ ولی در [[مکلف]] بودن به [[تکالیف شرعی]] با دیگران شریک‌اند. این مطلب از آیات متعددی استفاده می‌‌شود؛ مانند آیاتی که [[پیامبران]] را مخاطب برخی تکالیف قرار داده ([[آل عمران]] / ۳، ۱۶۱؛ [[احزاب]] / ۳۳، ۵۰) یا از [[حبط اعمال]] آنان در صورت [[شرک ورزیدن]] خبر داده (انعام / ۶، ۸۳ ـ ۸۸) یا از بازخواست [[رسولان الهی]] در [[قیامت]] نسبت به [[انجام وظیفه]] خود یاد کرده‌اند. ([[اعراف]] / ۷، ۶)<ref>الصافی، ج ۲، ص۱۸۰؛ نورالثقلین، ج ۲، ص۴.</ref> در مقابل، برخی گفته‌اند: [[هدف]] از [[تکلیف]]، [[رسیدن به کمال]] است و [[پیامبران]] چون به کمال رسیده‌اند از انجام تکلیف بی‌نیازند.<ref>المیزان، ج ۱۲، ص۲۰۰.</ref> این نظریه مردود است؛ زیرا اولا با [[آیات قرآن]] در تضاد است. ثانیاً [[مکلف]] نبودن پیامبران به [[تکالیف]] مربوط به [[معاملات]] و [[قوانین]] [[دنیوی]]، موجب [[فساد]] و اختلال [[نظم جامعه]]، و مکلف نبودن آنان به [[تکالیف عبادی]] سبب [[تخلف]] [[ملکات فاضله]] آنان از آثارش می‌‌گردد.<ref>المیزان، ج ۱۲، ص۲۰۰.</ref> همچنین اگر دلیلی خاص بر اختصاص تکلیفی به [[معصوم]] نباشد، دیگر [[مکلفان]] نیز در تکالیفی که مخاطب آن [[معصومان]] هستند شریک‌اند. مستند این مدعا [[آیه]] ۲۱ [[احزاب]] / ۳۳ است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را الگوی همه [[مسلمانان]] معرفی کرده است: «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ زیرا [[الگو]] بودن آن [[حضرت]] هنگامی صادق است که انجام دادن تکالیف [[پیامبر]] برای دیگران نیز [[مشروع]] باشد.<ref>الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۳؛ العناوین الفقهیه، ج ۱، ص۲۴.</ref>
 
=== محدود بودن تکالیف به [[دنیا]]===
تکالیف[[بشر]] و برخی موجودات دیگر همیشگی نیست، بلکه محدود به عالم دنیاست،<ref>شرح اصول کافی، ج ۷، ص۱۰۴؛ اوائل المقالات، ص۳۰۵؛ التبیان، ج ۵، ص۴۰۷.</ref> ازین رو دنیا را «دارتکلیف» خوانده‌اند.<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص۱۴۰؛ شرح اصول کافی، ج ۲، ص۱۹۰؛ ج ۷، ص۱۰۳؛ اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۸۱ ـ ۸۲.</ref> [[آیات]] متعددی بر محدود بودن تکلیف به دنیا اشاره دارد؛ مانند:
أ. آیه ۳۱ [[مریم]] / ۱۹ که در آن [[حضرت عیسی]]{{ع}} مکلف شدن خود به [[نماز]] و [[زکات]] را تا [[زمان]] [[حیات]] خود دانسته است: «و اَوصـنی بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ ما دُمتُ حَیـًّا».
ب. آیاتی که بر اساس آنها زمان برخی [[تکالیف الهی]] تا پیش از فرارسیدن [[مرگ]] است. (منافقون / ۶۳، ۱۰)
ج. آیاتی که [[ایمان آوردن]] [[کافران]] را در [[قیامت]] بی‌ثمر می‌‌داند. (انعام / ۶، ۱۵۸)
د. آیاتی که درخواست کافران برای بازگشت به [[دنیا]] برای انجام دادن برخی [[تکالیف]] را بازگو می‌‌کند: «حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون * لَعَلّی اَعمَلُ صــلِحـًا فیما تَرَکتُ».(مؤمنون / ۲۳، ۹۹ - ۱۰۰)
هـ. [[آیه]] ۹۹ [[حجر]] / ۱۵ که [[خداوند]] در آن [[پیامبر اکرم]] را به [[عبادت]] تا هنگام [[مرگ]] [[فرمان]] داده است: «واعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقین»<ref>جامع البیان، ج ۱۴، ص۹۹؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۱۳۳؛ الصافی، ج ۳، ص۱۲۵.</ref>. به نظر برخی محققان، اگر [[تکلیف]] [[انسان]] دائمی و فراتر از حد دنیا باشد انسان به [[ثواب]] که غرض مهم تکلیف است، نخواهد رسید <ref>اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۳۳؛ رسائل، ج ۳، ص۱۳؛ الاقتصاد، ص۷۴.</ref> و اگر این ثواب، در دنیا همراه با تکلیف داده شود لازم می‌‌آید که ثواب همراه با [[مشقت]] و [[زحمت]] باشد و چنین پاداشی ثواب [[خالص]] نخواهد بود.<ref>الاقتصاد، ص۷۴؛ اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۳۳.</ref>
 
== [[شرایط تکلیف]] ==
تکلیف شرایط متعددی دارد که برخی از آنها از شرایط عام و برخی دیگر مانند [[حریت]] (برده نبودن)، از شرایط خاص تکلیف‌اند و تنها در برخی تکالیف شرط شده‌اند؛ همچنین برخی شرایط مانند [[بلوغ]]، شرط اصل تکلیف و برخی دیگر، مانند [[علم]]، شرط تنجز تکلیف‌اند؛ یعنی در صورتی [[مخالفت]] [[مکلف]] با آن مستحق [[مذمت]] یا [[عقاب]] خواهد بود که مکلف به آن علم داشته باشد. شرایط تکلیف عبارت‌اند از:
===[[حیات]]===
یکی از شرایط تکلیف، زنده بودن مکلف است،<ref>اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۴؛ جامع المدارک، ج ۲، ص۲۵۶؛ مسالک الافهام، ج ۷، ص۲۳۴.</ref> بر این اساس، شخص مرده مکلف نیست. به تصریح آیه ۳۱ [[مریم]] / ۱۹، [[حضرت عیسی]]{{ع}} مکلف شدن خود به [[نماز]] و [[زکات]] را از جانب خداوند، تا [[زمان]] [[حیات]] خود دانسته است: «و اَوصـنی بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ ما دُمتُ حَیـًّا». این شرط، از آیاتی نیز که تکالیفی مانند [[انفاق در راه خدا]] یا [[زکات]] را تا [[زمان مرگ]] مقرر ساخته <ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۳۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص۲۹۱.</ref> فی الجمله استفاده می‌‌شود: «و اَنفِقوا مِن ما رَزَقنـکُم مِن قَبلِ اَن یَأتِیَ اَحَدَکُمُ المَوت».(منافقون / ۶۳، ۱۰)


=== [[بلوغ]]===
=== اشتراک تکلیف ===
از شرایط مهم [[تکلیف]]، بلوغ است، از این رو نابالغان مشمول [[احکام تکلیفی]] نیستند.<ref>غنائم الایام، ج ۱، ص۶۵؛ مستند الشیعه، ج ۱۰، ص۳۳۶؛ الثمر الدانی، ص۱۴.</ref> در [[آیه]] ۵۹ [[نور]] / ۲۴ به شرط بودن بلوغ اشاره شده است: «و اِذا بَلَغَ الاَطفـلُ مِنکُمُ الحُلُمَ فَلیَستَـذِنوا»؛ همچنین [[فقها]] و [[مفسران]] <ref>تکملة حاشیة رد المختار، ج ۱، ص۲۳۷.</ref> از آیه ۶ [[نساء]] / ۴ اشتراط آن را در [[معاملات]] استفاده کرده اند: «وابتَلوا الیَتـمی حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم». از آیه ۲۸۲ بقره / ۲ نیز که در آن [[اولیا]] به ثبت دیون و معاملات افراد [[ضعیف]] و [[ناتوان]] [[مکلف]] شده‌اند، برمی آید؛ زیرا به نظر بسیاری از فقها، از مصادیق افراد ضعیف در این آیه، [[کودکان]] نابالغ‌اند.<ref>تذکرة الفقهاء، ج ۲، ص۷۳؛ مجمع الفائده، ج ۸، ص۱۵۲؛ اعانة الطالبین، ج ۳، ص۸۳.</ref> در [[روایات شیعه]] <ref>عوالی اللئالی، ج ۱، ص۲۰۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص۲۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۸۴.</ref> و [[اهل سنت]] <ref>مسند احمد، ج ۱، ص۱۱۶، ۱۴۰؛ سنن النسائی، ج ۶، ص۱۵۶؛ المستدرک، ج ۱، ص۲۵۸.</ref> نیز تکلیف از نابالغان [[نفی]] شده است. برخی با استناد به [[ادله]] ای مانند آیه ۵۸ نور / ۲۴ که تکلیفی را برای کودکان مقرّر می‌‌دارد: «لِیَستَـذِنکُمُ الَّذینَ... لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ»، نابالغان را مکلف دانسته‌اند؛<ref>التبیان، ج ۷، ص۴۶۰؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۲۶۹ ـ ۲۷۰؛ فقه القرآن، ج ۲، ص۱۳۱.</ref> ولی برخی گفته‌اند که در این آیه، [[ولیّ]] و [[سرپرست]] [[کودک]]، مخاطب [[حکم الهی]] است نه خود او.<ref>التبیان، ج ۷، ص۴۶۰؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۲۶۹ ـ ۲۷۰.</ref> عده ای دیگر نابالغان را [[مکلف]] به [[احکام]] غیر الزامی، یعنی [[مستحبات]] و مکروهات می‌‌دانند.<ref>مدارک الاحکام، ج ۶، ص۴۱ ـ ۴۲؛ عوائد الایام، ص۲۶۹؛ مواهب الجلیل، ج ۲، ص۵۵.</ref>
بر پایه «قاعده اشتراک» در [[فقه اسلامی]]، بیشتر [[تکالیف الهی]] میان اصناف گوناگون [[مکلفان]] مشترک است<ref>القواعد الفقهیه، ج ۲، ص۵۳؛ مائة قاعدة فقهیه، ص۴۳؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۳.</ref>. مهم‌ترین مصادیق اشتراک تکالیف عبارت‌اند از:


=== [[عقل]]===
==== اشتراک [[زنان]] و مردان ====
شرط دیگر [[تکالیف شرعی]]، عقل است، از این رو [[مجنون]] مکلف نیست.<ref>منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۴۸؛ مدارک الاحکام، ج ۶، ص۱۳۸؛ حاشیة رد المختار، ج ۱، ص۹۴.</ref> این شرط را از [[آیه]] ۲۸۲ بقره / ۲ استفاده کرده‌اند، با این [[استدلال]] که از مصادیق «ضعیفاً» و «اَو لایَستَطیعُ اَن یُمِلَّ» در این آیه، دیوانگان <ref>زبدة البیان، ص۴۴۴؛ المبسوط، ج ۲۴، ص۱۶۱؛ المجموع، ج ۱۳، ص۳۴۵.</ref> یا کسانی‌اند که دچار [[ناتوانی]] عقلی‌اند. به نظر برخی این شرط از آیه ۶ [[نساء]] / ۴: «فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم»<ref>الحدائق، ج ۱۸، ص۳۶۸؛ مغنی المحتاج، ج ۲، ص۱۶۵؛ اعانة الطالبین، ج ۳، ص۸۳.</ref> نیز استفاده می‌‌شود.<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص۱۶؛ الینابیع الفقهیه، ج ۱۲، ص۱۶۴؛ المجموع، ج ۱۳، ص۳۶۷.</ref> بر شرط بودن عقل برای [[تکلیف]]، [[ادله]] دیگر، مانند عقل <ref>تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص۲۶۶؛ ریاض المسائل، ج ۱، ص۳۱۶؛ جامع المدارک، ج ۲، ص۱۸۹.</ref> و [[احادیث]] <ref>وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۸۴؛ سنن النسائی، ج ۶، ص۱۵۶.</ref> نیز دلالت دارند.
[[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]] تکالیف الهی میان مردان و زنان مشترک است. این امر از آیاتی از [[قرآن]] که مردان و زنان را به طور مشترک مخاطب برخی تکالیف دانسته استفاده می‌‌شود<ref>مانند سوره احزاب، آیه ۳۵.</ref>؛ همچنین بسیاری عناوین [[قرآنی]] که مخاطب آن مردان هستند<ref>سوره بقره، آیه ۱۵۳، سوره بقره، آیه ۱۰۴ و سوره بقره، آیه ۱۷۲.</ref>.<ref>الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۸؛ فقه القرآن، ج ۲، ص۷۵.</ref> شامل [[زنان]] نیز می‌‌شوند<ref>مغنی اللبیب، ج ۲، ص۴۵۸؛ جواهر الکلام، ج ۷، ص۳۴۲.</ref> و کاربرد الفاظ [[مذکر]] در این قبیل موارد از باب تغلیب است<ref>فقه القرآن، ج ۱، ص۱۷۳؛ المیزان، ج ۱۵، ص۱۶۳.</ref>.


=== [[قدرت]]===
==== اشتراک مخاطبان و غیر مخاطبان ====
از دیگر [[شرایط تکلیف]]، [[توانایی]] مکلف بر انجام دادن آن است.<ref>ریاض المسائل، ج ۸، ص۱۰۸؛ الفوائد العلیه، ج ۲، ص۳۱۴.</ref> [[آیات]] پرشماری به این شرط اشاره دارند؛ مانند ۲۸۶ بقره / ۲: «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها» (نیز بقره / ۲، ۲۳۳؛ انعام / ۶، ۱۵۲؛ [[اعراف]] / ۷، ۴۲؛ مؤمنون / ۲۳، ۶۲؛ [[طلاق]] / ۶۵، ۷)؛ همچنین آیات ناظر به [[نفی حرج]] و [[دشواری]] در [[دین]] (مانند [[حجّ]] / ۲۲، ۷۸؛ [[مائده]] / ۵، ۶؛ بقره / ۲، ۱۸۵؛ نساء / ۴، ۲۸) را نیز می‌‌توان مشعر به این شرط دانست.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۷، ص۱۴؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۱۶.</ref> از نظر عقل نیز قدرت شرط تکلیف به شمار می‌‌رود و [[مکلف]] ساختن افراد به بیش از توان آنان [[قبیح]] است.<ref>الاقتصاد، ص۶۱؛ التبیان، ج ۶، ص۴۸۴؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۱، ص۶۵۲.</ref> در [[روایات اسلامی]] نیز [[تکلیف]] به بیشتر از توان [[نفی]] شده است؛<ref>الکافی، کلینی، ج ۱، ص۱۶۱ ـ ۱۶۳.</ref> ولی برخی نحله‌ها، مانند [[اشاعره]]، [[قدرت]] را شرط تکلیف ندانسته و تکلیف افراد به بیش از حد توان آنان را بر [[خداوند]] جایز شمرده‌اند.<ref>نور البراهین، ج ۲، ص۲۶۱؛ مفاهیم القرآن، ص۳۲.</ref> یکی از مستندات آنان [[آیه]] ۲۸۶ بقره / ۲ است که در آن [[پیامبراکرم]]{{صل}} از خداوند خواستار مکلّف نشدن خود به بیش از حد توان است: «و لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»؛ با این بیان که اگر چنان تکالیفی بر خداوند روا نبود چنین درخواستی معنا نداشت.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۷، ص۱۵۹ ـ ۱۵۸؛ زادالمسیر، ج ۱، ص۲۹۶.</ref> در پاسخ گفته شده اوّلا، مراد آیه درخواست [[مبتلا]] نشدن به [[عذاب]] <ref>التفسیر الکبیر، ج ۷، ص۱۵۸؛ کنزالدقایق، ج ۱، ص۶۹۵.</ref> یا تکالیفی است که به عنوان عذاب برای [[بنده]] مقرر می‌‌شود.<ref>المیزان، ج ۲، ص۴۴۵.</ref> ثانیاً، بر فرض اینکه مراد تکلیف به بیش از حد توان باشد درخواست نفی آن، دلیل بر جواز مکلف کردن [[انسان]] به چنین تکالیفی از سوی خداوند نیست.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۷، ص۱۵۸.</ref> برخی با استناد به آیه ۲۸۴ بقره / ۲ که از [[محاسبه]] [[الهی]] از هرآنچه بر [[قلب]] انسان می‌‌گذرد خبر می‌‌دهد: «اِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبکُم بِهِ [[اللّه]]»، گفته‌اند: برخی از اموری که بر قلب انسان می‌‌گذرد اختیاری نیست، پس محاسبه[[انسان]] بر آنها تکلیف به بیش از حد توان انسان است.<ref>المیزان، ج ۲، ص۴۳۷.</ref> در پاسخ گفته شده است که مراد آیه اموری است که در نفس [[رسوخ]] کرده و منشأ [[اطاعت]] یا [[معصیت]] می‌‌گردد نه هرآنچه بر قلب انسان خطور می‌‌کند <ref>المیزان، ج ۲، ص۴۳۶.</ref> یا اموری است که پس از ورود به قلب، فرد [[تصمیم]] به تحقق و عملی ساختن آنها می‌‌گیرد؛<ref>التفسیر الکبیر، ج ۷، ص۱۳۴.</ref> همچنین به [[آیات]] ۳۰ ـ ۳۲ بقره / ۲ استناد شده، با این [[استدلال]] که [[خداوند]] در آنها [[فرشتگان]] را به خبر دادن از [[اسمای الهی]] [[مکلف]] فرموده است، در حالی که آنان به این [[اسما]] [[دانا]] نبودند.<ref>المیزان، ج ۲، ص۴۳۷.</ref> در جواب باید گفت امر در [[آیه]] [[حقیقی]] و تکلیفی نیست، بلکه [[هدف]] از آن، [[آشکار کردن]] [[عجز]] [[ملائکه]] <ref>مفاهیم القرآن، ص۳۳؛ شرح المقاصد، ج ۲، ص۱۵۵.</ref> و خاموش ساختن [[اعتراض]] آنان نسبت به [[خلافت]] [[آدم]] بوده است.<ref>ر. ک: التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۱۷۷.</ref> دراین باره به آیاتی دیگر نیز استناد شده است؛ مانند آیات ۶ ـ ۷ بقره / ۲؛ ۱۹ ـ ۲۰ [[هود]] / ۱۱؛ ۱۰۸ نحل / ۱۶؛ ۱۰ [[یس]] / ۳۶؛ ۱ ـ ۳ مسد / ۱۱۱؛ زیرا در این آیات [[کافران]] به [[ایمان آوردن]] مکلف شده‌اند، با اینکه خداوند از [[ایمان]] نیاوردن آنان [[آگاه]] است.<ref>المحصول، ج ۲، ص۲۲۴ ـ ۲۲۵؛ ج ۴، ص۳۸؛ کنزالدقائق، ج ۱، ص۱۰۶؛ مفاهیم القرآن، ص۳۲.</ref> در پاسخ این استدلال نیز گفته شده است که مکلف شدن [[کفار]] به ایمان با وجود [[آگاهی]] خداوند از این امر به جهت اهدافی دیگر از جمله [[اتمام حجت]] بر کافران، دستیابی [[پیامبر]]{{صل}} به [[پاداش]] [[ابلاغ]] <ref>کنزالدقایق، ج ۱، ص۱۰۶.</ref> و اموری دیگر بوده است.
هرچند بیشتر [[تکالیف]] مذکور در [[قرآن]] و [[احادیث]] خطاب به حاضران صادر شده‌اند؛ ولی دیگران نیز در این تکالیف شریک‌اند<ref>غنائم الایام، ج ۲، ص۵۳۷؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۸؛ مائة قاعدة فقهیه، ص۴۳ ـ ۴۴.</ref>. در این باره به [[آیات]] متعددی از قرآن [[استدلال]] شده است<ref>مانند سوره انعام، آیه ۱۹.</ref> که در آن [[انذار]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} حاضران و نیز همه کسانی را که [[تکالیف الهی]] به آنان می‌‌رسد دربرمی گیرد<ref>العناوین الفقهیه، ج ۱، ص۲۶؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۴.</ref>. در احادیث گوناگون نیز بر اشتراک جهانیان در تکالیف تأکید شده است؛ مانند اینکه [[پیامبر]]{{صل}} خود را فرستاده [[خداوند]] برای همه جهانیان دانست<ref>مسند احمد، ج ۱، ص۳۰۱؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص۲۶۱؛ دعائم الاسلام، ج ۱، ص۳۳۹.</ref> و [[حلال و حرام]] [[شریعت]] خود را حلال و حرام [[ابدی]] شمرد<ref>الکافی، ج ۱، ص۵۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص۵۶۹؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص۳۵.</ref>.


=== [[اسلام]]===
==== اشتراک [[معصوم]] با غیر معصوم ====
برخی [[فقها]] یکی از [[شرایط تکلیف]] را اسلام ([[مسلمان]] بودن) دانسته‌اند،<ref>حاشیة رد المختار، ج ۱، ص۹۴؛ فقه السنه، ج ۱، ص۶۲۹؛ الموسوعة الفقهیة، ج ۳، ص۲۷۰.</ref> بر این اساس، کافران، به [[احکام شرعی]] فرعی مکلف نیستند.<ref>تحریرات فی الاصول، ج ۵، ص۳۱۸؛ المجموع، ج ۳، ص۴؛ البحر الرائق، ج ۲، ص۳۵۴. </ref> از مستندات این دیدگاه، یکی آیاتی است که بیان [[تکالیف]] در آنها خطاب به [[مؤمنان]] است؛ مانند آیه ۱ [[مائده]] / ۵: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَوفوا بِالعُقود» (نیز بقره / ۲، ۱۷۸، ۲۳۴، ۲۵۴، ۲۶۴، ۲۶۷، ۲۷۸، ۲۸۲ و...). دیگری [[آیه]] ۲۳۲ بقره / ۲ است که پس از ذکر برخی [[تکالیف شرعی]]، آن را مایه [[پند]] [[مؤمنان]] به [[خدا]] و [[روز جزا]] می‌‌داند: «ذلِکَ یوعَظُ بِهِ مَن کانَ مِنکُم یُؤمِنُ بِاللّهِ والیَومِ [[الأخِر]]».<ref>التفسیر الکبیر، ج ۶، ص۱۲۳.</ref> در شماری از [[احادیث]] نیز [[اسلام]] شرط برخی [[تکالیف]] شمرده شده است.<ref>مصباح الفقیه، ج ۱، ص۲۲۸؛ جامع المدارک، ج ۱، ص۶۳.</ref> برخی در [[تأیید]] این نظر گفته‌اند: اگر [[کافران]]، در حال [[کفر]]، [[مکلف]] به تکالیف شرعی باشند لازمه‌اش جمع بین اسلام و کفر است، و اگر پس از [[پذیرش اسلام]] به این تکالیف مکلف باشند لازمه‌اش [[وجوب]] قضای تکالیف گذشته بر آنان است، در حالی که کسی بر این نظر نیست.<ref>المحصول، ج ۲، ص۲۴۵.</ref> در برابر، بیشتر [[فقهای امامیه]] <ref> مستند الشیعه، ج ۹، ص۳۸۵؛ مختلف الشیعه، ج ۳، ص۲۵۱؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۲۶۹.</ref> و [[اهل سنت]] <ref>المجموع، ج ۳، ص۴؛ حاشیة ردالمختار، ج ۴، ص۵؛ زادالمسیر، ج ۱، ص۶۲.</ref> برآن‌اند که اسلام شرط [[تکلیف]] نیست و کافران در اصول و [[فروع دین]] به انجام دادن [[تکالیف الهی]] موظف‌اند. صاحبان این نظر، به آیاتی [[استدلال]] می‌‌کنند که همه [[انسان‌ها]] را مخاطب برخی تکالیف قرار داده است؛ مانند آیه ۲۱ بقره / ۲: «یـاَیُّهَا النّاسُ اعبُدوا رَبَّکُم» و آیه ۹۷ [[آل عمران]] / ۳: «لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیت»؛ نیز آیاتی که کارهای همه انسان‌ها از جمله کافران را در [[قیامت]] بازخواست پذیر دانسته است، مانند [[آیات]] ۴۰ ـ ۴۴ مدثّر / ۷۴؛ ۸ زلزال / ۹۹ و ۷ فصّلت / ۴۱.<ref>کنزالعرفان، ج ۱، ص۷؛ العده، ج ۱، ص۱۹۲؛ المحصول، ج ۲، ص۲۳۷.</ref> به نظر [[پیروان]] این دیدگاه، اختصاص خطاب برخی آیات به مؤمنان یا بدان سبب است که تنها آنها به این تکالیف عمل می‌‌کنند یا از آن روست که تنها کارهای آنان قبول می‌‌شود. برخی نیز سبب این گونه خطاب را [[انعقاد پیمان]] [[عبودیت]] میان [[مؤمنان]] و [[خداوند]] دانسته‌اند.<ref>کنزالعرفان، ج ۱، ص۷؛ آیات الاحکام تطبیقی، ص۵۱.</ref> درباره قضای [[تکالیف]] فوت شده، به نظر برخی [[فقها]] [[کافر]] پس از [[پذیرش اسلام]] در پاره ای از تکالیف، همچون [[حج]] [[مکلف]] به [[قضا]] کردن است.<ref>العروة الوثقی، ج ۲، ص۴۶۴؛ معتمد العروه، ج ۱، ص۲۶۳، «حج».</ref> البته بنابر عدم [[وجوب]] قضا نیز علت آن، [[لطف خداوند]] بر [[کافران]] و [[ترغیب]] آنان به پذیرش اسلام است <ref>المحصول، ج ۲، ص۲۴۵ ـ ۲۴۶.</ref> نه مکلف نبودن آنان به [[فروع دین]].
[[معصومان]]{{ع}} هرچند به درجه برین کمال رسیده‌اند؛ ولی در [[مکلف]] بودن به [[تکالیف شرعی]] با دیگران شریک‌اند. این مطلب از آیات متعددی استفاده می‌‌شود؛ مانند آیاتی که [[پیامبران]] را مخاطب برخی تکالیف قرار داده<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۶۱، سوره احزاب، آیه ۵۰.</ref> یا از [[حبط اعمال]] آنان در صورت [[شرک ورزیدن]] خبر داده<ref>سوره انعام، آیه ۸۳-۸۸.</ref> یا از بازخواست [[رسولان الهی]] در [[قیامت]] نسبت به [[انجام وظیفه]] خود یاد کرده‌اند<ref>سوره اعراف، آیه ۶.</ref>.<ref>الصافی، ج ۲، ص۱۸۰؛ نورالثقلین، ج ۲، ص۴.</ref> در مقابل، برخی گفته‌اند: [[هدف]] از تکلیف، [[رسیدن به کمال]] است و [[پیامبران]] چون به کمال رسیده‌اند از انجام تکلیف بی‌نیازند<ref>المیزان، ج ۱۲، ص۲۰۰.</ref>. این نظریه مردود است؛ زیرا اولاً با [[آیات قرآن]] در تضاد است، ثانیاً [[مکلف]] نبودن پیامبران به [[تکالیف]] مربوط به [[معاملات]] و [[قوانین]] [[دنیوی]]، موجب [[فساد]] و اختلال [[نظم جامعه]]، و مکلف نبودن آنان به [[تکالیف عبادی]] سبب [[تخلف]] [[ملکات فاضله]] آنان از آثارش می‌‌گردد<ref>المیزان، ج ۱۲، ص۲۰۰.</ref>. همچنین اگر دلیلی خاص بر اختصاص تکلیفی به [[معصوم]] نباشد، دیگر [[مکلفان]] نیز در تکالیفی که مخاطب آن [[معصومان]] هستند شریک‌اند<ref>سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.<ref>الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۳؛ العناوین الفقهیه، ج ۱، ص۲۴.</ref>


شماری از [[اهل سنت]] در نظری دیگر بر آن‌اند که کافران تنها به [[نواهی]] مکلف‌اند؛ ولی [[اوامر شرعی]] بر آنان [[واجب]] نیست.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۲۳۷؛ المجموع، ج ۳، ص۴.</ref>
=== محدود بودن تکالیف به [[دنیا]] ===
تکالیف [[بشر]] و برخی موجودات دیگر همیشگی نیست، بلکه محدود به عالم دنیاست،<ref>شرح اصول کافی، ج ۷، ص۱۰۴؛ اوائل المقالات، ص۳۰۵؛ التبیان، ج ۵، ص۴۰۷.</ref> ازین رو دنیا را «دارتکلیف» خوانده‌اند.<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص۱۴۰؛ شرح اصول کافی، ج ۲، ص۱۹۰؛ ج ۷، ص۱۰۳؛ اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۸۱ ـ ۸۲.</ref> [[آیات]] متعددی بر محدود بودن تکلیف به دنیا اشاره دارد؛ مانند:
# آیه {{متن قرآن|وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا}}<ref>«و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.</ref> که در آن [[حضرت عیسی]]{{ع}} مکلف شدن خود به [[نماز]] و [[زکات]] را تا [[زمان]] [[حیات]] خود دانسته است.
# آیاتی که بر اساس آنها زمان برخی [[تکالیف الهی]] تا پیش از فرارسیدن [[مرگ]] است: {{متن قرآن|وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و از آنچه روزیتان کرده‌ایم (در راه خداوند) هزینه کنید پیش از آنکه مرگ هر یک از شما در رسد آنگاه بگوید: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا تا زمانی نزدیک پس نیفکندی تا صدقه بدهم و از شایستگان باشم» سوره منافقون، آیه ۱۰.</ref>.
# [[آیه]] {{متن قرآن|وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ}}<ref>«و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ  تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.</ref> که [[خداوند]] در آن [[پیامبر اکرم]] را به [[عبادت]] تا هنگام [[مرگ]] [[فرمان]] داده است<ref>جامع البیان، ج ۱۴، ص۹۹؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۱۳۳؛ الصافی، ج ۳، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص ۵۹۲-۵۹۶؛ [[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[تکلیف - محققیان (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص ۵۴۷-۵۵۱.</ref>


=== [[علم]]===
== شرایط تکلیف ==
به نظر برخی فقها علم داشتن به [[تکلیف]] از شرایط عام تکلیف است؛<ref>اصول فقه، ج ۱، ص۸۲؛ اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۷؛ نیل الاوطار، ج ۵، ص۲۷۲.</ref> ولی بسیاری آن را از شرایط تنجز تکلیف دانسته‌اند،<ref>نهایة الافکار، ج ۱، ص۴۱۴؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۳۸۸؛ مستمسک العروه، ج ۱۰، ص۱۱۲.</ref> زیرا [[تکالیف شرعی]] میان عالم و [[جاهل]] مشترک است <ref>القواعد الفقهیه، ج ۱، ص۸۴؛ اجود التقریرات، ج ۱، ص۱۵۵؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۹.</ref> و [[جهل]] به تکلیف آن را ساقط نمی‌کند، بلکه تنها [[عقاب]] و [[مؤاخذه]] را برمی دارد: «ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبعَثَ رَسولا». ([[اسراء]] / ۱۷، ۱۵) تعبیر [[آیه]] کنایه از وصول تکلیف به مکلف و بیان کردن آن است.<ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۲۲؛ نهایة الافکار، ج ۲، ص۲۰۵؛ زبدة الاصول، ج ۳، ص۱۹۳.</ref> برخی این شرط را از آیه ۲۷ [[انفال]] / ۸ که از [[خیانت]] آگاهانه در [[امانت]] برحذر داشته استفاده کرده‌اند: «لا تَخونُوا اللّهَ والرَّسولَ... واَنتُم تَعلَمون».<ref>المیزان، ج ۹، ص۵۴.</ref> در برخی [[احادیث]] نیز مؤاخذه فرد جاهلِ به یک امر مردود شمرده شده است.<ref>تحف العقول، ص۵۰؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۳۶۹.</ref>
تکلیف شرایط متعددی دارد که برخی از آنها از شرایط عام و برخی دیگر مانند [[حریت]] (برده نبودن)، از شرایط خاص تکلیف‌اند و تنها در برخی تکالیف شرط شده‌اند. شرایط تکلیف عبارت‌اند از:
# '''[[حیات]]:''' یکی از شرایط تکلیف، زنده بودن مکلف است<ref>اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۴؛ جامع المدارک، ج ۲، ص۲۵۶؛ مسالک الافهام، ج ۷، ص۲۳۴.</ref>. این شرط، از آیاتی که تکالیفی مانند [[انفاق در راه خدا]] یا [[زکات]] را تا [[زمان مرگ]] مقرر ساخته<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۳۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص۲۹۱.</ref> فی الجمله استفاده می‌‌شود<ref>سوره منافقون، آیه ۱۰.</ref>.
# '''[[بلوغ]]:''' از شرایط مهم تکلیف، بلوغ است، از این رو نابالغان مشمول [[احکام تکلیفی]] نیستند<ref>غنائم الایام، ج ۱، ص۶۵؛ مستند الشیعه، ج ۱۰، ص۳۳۶؛ الثمر الدانی، ص۱۴.</ref>.
# '''[[عقل]]:''' شرط دیگر [[تکالیف شرعی]]، عقل است، از این رو [[مجنون]] مکلف نیست<ref>منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۴۸؛ مدارک الاحکام، ج ۶، ص۱۳۸؛ حاشیة رد المختار، ج ۱، ص۹۴.</ref>. بر شرط بودن عقل برای تکلیف، [[ادله]]ای مانند قرآن<ref>سوره بقره، آیه ۲۸۲.</ref>، عقل<ref>تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص۲۶۶؛ ریاض المسائل، ج ۱، ص۳۱۶؛ جامع المدارک، ج ۲، ص۱۸۹.</ref> و [[احادیث]]<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۸۴؛ سنن النسائی، ج ۶، ص۱۵۶.</ref> دلالت دارند.
# '''[[قدرت]]:''' از دیگر [[شرایط تکلیف]]، [[توانایی]] مکلف بر انجام دادن آن است<ref>سوره بقره، آیه ۲۸۶، سوره بقره، آیه ۲۳۳، سوره انعام، آیه ۱۵۲ و ... .</ref>.<ref>ریاض المسائل، ج ۸، ص۱۰۸؛ الفوائد العلیه، ج ۲، ص۳۱۴.</ref>. از نظر عقل، قدرت شرط تکلیف به شمار می‌‌رود و [[مکلف]] ساختن افراد به بیش از توان آنان [[قبیح]] است<ref>الاقتصاد، ص۶۱؛ التبیان، ج ۶، ص۴۸۴؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۱، ص۶۵۲.</ref>. در [[روایات اسلامی]] نیز تکلیف به بیشتر از توان [[نفی]] شده است<ref>الکافی، کلینی، ج ۱، ص۱۶۱ ـ ۱۶۳.</ref>.
# '''[[اسلام]]:''' برخی [[فقها]] یکی از [[شرایط تکلیف]] را اسلام ([[مسلمان]] بودن) دانسته‌اند<ref>حاشیة رد المختار، ج ۱، ص۹۴؛ فقه السنه، ج ۱، ص۶۲۹؛ الموسوعة الفقهیة، ج ۳، ص۲۷۰.</ref>، بر این اساس، کافران، به [[احکام شرعی]] فرعی مکلف نیستند<ref>تحریرات فی الاصول، ج ۵، ص۳۱۸؛ المجموع، ج ۳، ص۴؛ البحر الرائق، ج ۲، ص۳۵۴. </ref>.
# '''[[علم]]:''' به نظر برخی فقها علم داشتن به تکلیف از شرایط عام تکلیف است<ref>اصول فقه، ج ۱، ص۸۲؛ اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۷؛ نیل الاوطار، ج ۵، ص۲۷۲.</ref>؛ ولی بسیاری آن را از شرایط تنجز تکلیف دانسته‌اند<ref>نهایة الافکار، ج ۱، ص۴۱۴؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۳۸۸؛ مستمسک العروه، ج ۱۰، ص۱۱۲.</ref> زیرا [[تکالیف شرعی]] میان عالم و [[جاهل]] مشترک است<ref>القواعد الفقهیه، ج ۱، ص۸۴؛ اجود التقریرات، ج ۱، ص۱۵۵؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۹.</ref> و [[جهل]] به تکلیف آن را ساقط نمی‌کند، بلکه تنها [[عقاب]] و [[مؤاخذه]] را برمی دارد<ref>سوره اسراء، آیه ۱۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص۵۹۶-۶۰۰؛ [[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[تکلیف - محققیان (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۵۴۷-۵۵۱.</ref>


== عوامل [[سقوط]] یا تبدیل تکلیف ==
در [[اسلام]] [[تشریع]] تکالیف با لحاظ شرایط و [[مصالح]] افراد است، از این رو آنجا که [[تکالیف شرعی]] در توان یا به [[مصلحت]] افراد نبوده، آن تکلیف ساقط یا تکلیفی دیگر جایگزین آن شده است. مهم‌ترین عوامل [[سقوط]] یا تبدیل [[تکالیف]] عبارت‌اند از:
# '''[[اضطرار]]:''' در صورت اضطرار یعنی مجبور شدن به انجام عملی برخلاف [[میل باطنی]] فرد<ref>القاموس الفقهی، ص۲۲۲؛ ترمنولوژی حقوق، ص۵۶.</ref>، تکلیف از عهده [[انسان]] ساقط می‌‌شود؛ مانند تجویز استفاده کردن از مردار، [[خون]] و گوشت خوک در موارد [[اضطراری]]<ref>سوره بقره، آیه ۱۷۳.</ref>. البته رفع موقت تکلیف و [[اباحه]] در این موارد، تنها در حدّ رفع اضطرار (مثلاً [[نجات جان]]) است<ref>سوره بقره، آیه ۱۷۳.</ref>.<ref>المهذب البارع، ج ۴، ص۱۸۶؛ مسالک الافهام، ج ۱۲، ص۱۱۳؛ المغنی، ج ۱۱، ص۷۳.</ref>
# '''[[اکراه]]:''' در صورت اکراه، یعنی وادار کردن شخص بر انجام دادن کاری بدون میل باطنی، تکالیف الزامی رفع می‌‌شود؛ مانند جواز اظهار سخنان [[کفرآمیز]] در حال اکراه<ref>سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>.
# '''[[ترس]]:''' ترس شدید در پاره‌ای موارد می‌‌تواند تکلیفی را ساقط کند؛ مثلا در صورت ترس [[نمازگزار]]، [[خواندن نماز]] کامل ساقط و [[نماز خوف]] جایگزین آن می‌‌شود<ref>المقنعه، ص۲۱۳؛ مجمع الفائده، ج ۳، ص۳۵۱؛ الام، ج ۱، ص۲۴۲.</ref> و [[مکلف]] می‌‌تواند [[نماز]] را به صورت نشسته یا خوابیده یا در حال حرکت، خواه پیاده یا سواره، به جا آورد.
# '''[[بیماری]] و [[ضعف]]:''' بیماری گاهی سبب [[سقوط]] تکلیف می‌‌گردد؛ مانند [[حکم]] [[وجوب جهاد]]<ref>سوره توبه، آیه ۹۱.</ref> یا [[وجوب]] حمل [[سلاح]] و [[آمادگی نظامی]] در هنگام [[جنگ]] و احتمال [[حمله]] [[دشمن]]<ref>سوره نساء، آیه ۱۰۲.</ref> و گاه سبب تبدیل یک تکلیف به تکلیفی دیگر یا تأخیر [[زمان]] آن می‌‌شود؛ مانند جواز تراشیدن سر برای مُحرِم محصور بیماری که نمی‌تواند تا رسیدن [[قربانی]] به [[منا]] [[صبر]] کند و [[روزه]] گرفتن یا [[صدقه دادن]] یا [[قربانی کردن]] [[حیوان]] به عنوان [[کفاره]] به جای آن است<ref>سوره بقره، آیه ۱۹۶.</ref>.
# '''[[سفر]]:''' در [[سفر]]، برخی [[تکالیف]] با شرایط و احکامی خاص ساقط می‌‌شوند؛ مثلا [[روزه]] در سفر ساقط است و [[مکلف]] باید قضای آن را به جا آورد<ref>سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>؛ همچنین در سفر، [[خواندن نماز]] کامل ساقط و بر مسافر [[واجب]]<ref>تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص۱۸۶؛ نهایة الاحکام، ج ۲، ص۱۶۶.</ref> است.
# '''بروز [[دشواری]] و فقدان امکانات:''' در برخی موارد، وجود [[مشکلات]] جدی یا فقدان وسایل لازم، سبب [[سقوط]] یا تبدیل تکلیف می‌‌گردد؛ مانند [[سقوط جهاد]] از کسانی که [[توانایی مالی]] را برای رفتن به [[جهاد]] ندارند یا [[حکومت]] امکانات اعزام آنان را نداشته باشد<ref>سوره توبه، آیه ۹۱ و آیه ۹۲.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص۶۰۰-۶۰۳.</ref>


==عوامل [[سقوط]] یا تبدیل تکلیف==
== پیامدهای تکلیف گریزی ==
در [[اسلام]] [[تشریع]] تکالیف با لحاظ شرایط و [[مصالح]] افراد است، از این رو آنجا که [[تکالیف شرعی]] در توان یا به [[مصلحت]] افراد نبوده، آن [[تکلیف]] ساقط یا تکلیفی دیگر جایگزین آن شده است. مهم‌ترین عوامل [[سقوط]] یا تبدیل [[تکالیف]] عبارت‌اند از:
=== [[اضطرار]]===
در صورت اضطرار یعنی مجبور شدن به انجام عملی برخلاف [[میل باطنی]] فرد،<ref>القاموس الفقهی، ص۲۲۲؛ ترمنولوژی حقوق، ص۵۶.</ref> تکلیف از عهده [[انسان]] ساقط می‌‌شود؛ مانند تجویز استفاده کردن از مردار، [[خون]] و گوشت خوک در موارد [[اضطراری]]: «اِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُمُ المَیتَةَ والدَّمَ و لَحمَ الخِنزِیرِ و ما اُهِلَّ بِهِ لِغَیرِ اللّهِ فَمَنِ اضطُرَّ... فَلاَ اِثمَ عَلَیه».(بقره / ۲، ۱۷۳؛ نیز [[مائده]] / ۵، ۳؛ انعام / ۶، ۱۱۹، ۱۴۵؛ نحل / ۱۶، ۱۱۵) البته رفع موقت تکلیف و [[اباحه]] در این موارد، تنها در حدّ رفع اضطرار (مثلا [[نجات جان]]) است: «غَیرَ باغ ولاعاد». (بقره / ۲، ۱۷۳)<ref>المهذب البارع، ج ۴، ص۱۸۶؛ مسالک الافهام، ج ۱۲، ص۱۱۳؛ المغنی، ج ۱۱، ص۷۳.</ref>
 
=== [[اکراه]]===
در صورت اکراه، یعنی وادار کردن شخص بر انجام دادن کاری بدون میل باطنی، تکالیف الزامی رفع می‌‌شود؛ مانند جواز اظهار سخنان [[کفرآمیز]] در حال اکراه که در [[آیه]] ۱۰۶ نحل / ۱۶ آمده است: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعدِ ایمـنِهِ اِلاّ مَن اُکرِهَ و قَلبُهُ مُطمـَئِنٌّ بِالایمـن». این آیه در مورد [[عمار یاسر]] نازل شد که بر اثر [[آزار و اذیت مشرکان]] سخنان کفرآمیز بر زبان جاری [[کرد]] و [[جان]] خود را [[نجات]] داد.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص۳۹۰؛ التبیان، ج ۶، ص۴۲۸؛ جامع البیان، ج ۷، ص۳۵۵.</ref> [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز کار او را [[تأیید]] فرمود.<ref>الکافی، ج ۲، ص۲۱۹؛ جامع البیان، ج ۱۴، ص۲۳۷؛ المیزان، ج ۱۲، ص۳۵۸.</ref> آیه ۳۳ [[نور]] / ۲۴ نیز بر [[رفع تکلیف]] در حالت اکراه اشعار دارد.
 
=== [[ترس]]===
ترس شدید در پاره ای موارد می‌‌تواند تکلیفی را ساقط کند؛ مثلا بنابر آیه ۱۰۱ [[نساء]] / ۴ در صورت ترس [[نمازگزار]]، [[خواندن نماز]] کامل ساقط و [[نماز خوف]] جایگزین آن می‌‌شود: «فَلَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَقصُروا مِنَ الصَّلوةِ اِن خِفتُم اَن یَفتِنَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا»<ref>المقنعه، ص۲۱۳؛ مجمع الفائده، ج ۳، ص۳۵۱؛ الام، ج ۱، ص۲۴۲.</ref> و [[مکلف]] می‌‌تواند [[نماز]] را به صورت نشسته یا خوابیده: «فَاذکُروا اللّهَ قِیـمـًا و قُعودًا وعَلی جُنوبِکُم فَاِذا اطمَأنَنتُم فَاَقِیموا الصَّلوة»([[نساء]] / ۴، ۱۰۳)<ref>زبدة البیان، ص۱۲۳؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۱۷۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۷۴.</ref> یا در حال حرکت، خواه پیاده یا سواره، به جا آورد: «فَاِن خِفتُم فَرِجَالاً اَو رُکبَانـًا».(بقره / ۲، ۲۳۹)<ref>المعتبر، ج ۲، ص۴۶۰؛ مدارک الاحکام، ج ۳، ص۱۴۱؛ فتح العزیز، ج ۴، ص۶۴۶.</ref> برخی با استناد به این [[آیه]] گفته‌اند که در چنین مواردی برخی اجزا و شرایط نماز، مانند روبه [[قبله]] بودن و [[رکوع]] و [[سجود]] نیز ساقط می‌‌شود؛<ref>منتهی المطلب، ج ۱، ص۲۲۱؛ تذکرة الفقهاء، ج ۴، ص۴۳۵؛ المجموع، ج ۳، ص۲۳۰.</ref> همچنین در موارد [[تقیه]]، که به سبب [[ترس]] از زیان جانی یا [[مالی]] بر خود و دیگران نمی‌توان به [[تکالیف]] اولیه خود عمل [[کرد]]، [[تکلیف]] نخستین رفع و [[وظیفه]] ای دیگر [[جانشین]] آن می‌‌شود. در آیاتی مانند آیه ۲۸ [[آل عمران]] / ۳ و ۱۰۶ نحل / ۱۶، به این نکته اشاره شده است.
 
=== [[بیماری]] و [[ضعف]]===
بیماری گاهی سبب [[سقوط]] تکلیف می‌‌گردد؛ مانند [[حکم]] [[وجوب جهاد]]: «لَیسَ... عَلَی المَرضی... حَرَجٌ اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ»([[توبه]] / ۹، ۹۱؛ نیز فتح / ۴۸، ۱۶ ـ ۱۷) یا [[وجوب]] حمل [[سلاح]] و [[آمادگی نظامی]] در هنگام [[جنگ]] و احتمال [[حمله]] [[دشمن]] (نساء / ۴، ۱۰۲) و گاه سبب تبدیل یک تکلیف به تکلیفی دیگر یا تأخیر [[زمان]] آن می‌‌شود؛ مانند جواز تراشیدن سر برای مُحرِم محصور بیماری که نمی‌تواند تا رسیدن [[قربانی]] به [[منا]] [[صبر]] کند و [[روزه]] گرفتن یا [[صدقه دادن]] یا [[قربانی کردن]] [[حیوان]] به عنوان [[کفاره]] به جای آن است: «واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدیِ و لاتَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدیُ مَحِلَّهُ فَمَن کانَ مِنکُم مَریضـًا اَو بِهِ اَذیً مِن رَأسِهِ فَفِدیَةٌ مِن صِیام اَو صَدَقَة اَو نُسُک»(بقره / ۲، ۱۹۶) و مانند تبدیل [[تکلیف]] [[وضو]] به [[تیمم]] در صورت [[بیماری]] ([[نساء]] / ۴، ۳۴ و [[مائده]] / ۵، ۶)؛ نیز [[سقوط]] [[وجوب]] [[روزه]] [[ماه رمضان]] از مریض و مسافر و به جا آوردن قضای آن در وقتی دیگر. (بقره / ۲، ۱۸۵) افزون بر بیماری، گاهی [[ضعف]] و [[ناتوانی]] [[مکلف]] نیز موجب سقوط تکلیف می‌‌شود؛ مثلا به موجب [[آیه]] ۱۸۴ بقره / ۲ روزه از افراد [[ضعیف]] ساقط است و در عوض باید فدیه بپردازند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیام... و عَلَی الَّذینَ یُطیقونَهُ فِدیَةٌ طَعامُ مِسکین». در [[احادیث]]، کهنسالان <ref>جامع البیان، ج ۲، ص۱۸۰؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۱۰؛ نورالثقلین، ج ۱، ص۱۴۶.</ref> و [[زنان]] باردار <ref>المقنع، ص۱۹۴؛ المعتبر، ج ۲، ص۷۱۸؛ کشاف القناع، ج ۲، ص۳۶۰.</ref> از مصادیق افراد [[ناتوان]] دانسته شده‌اند. برخی دیگر از تکالیفی که از عهده [[ناتوانان]] برداشته شده عبارت‌اند از وجوب [[هجرت]] از محیط [[کفر]] (نساء / ۴، ۹۷ ـ ۹۸)، [[وجوب جهاد]] ([[توبه]] / ۹، ۹۱؛ فتح / ۴۸، ۱۷) و [[حرمت]] خوردن طعام برای افراد لنگ و [[کور]] و مریض از [[خانه]] دیگران. ([[نور]] / ۲۴، ۶۱)
 
=== [[اذیت]] و زیان===
اذیت نشدن و ضرر داشتن در برخی موارد موجب سقوط تکلیف یا جایگزین شدن تکلیفی دیگر می‌‌شود؛ مانند سقوط وجوب حمل [[سلاح]] و [[آمادگی نظامی]] در [[جنگ]]: «ولا جُناحَ عَلَیکُم اِن کانَ بِکُم اَذیً مِن مَطَر... اَن تَضَعوا اَسلِحَتَکُم» (نساء / ۴، ۱۰۲) و مانند جایگزین شدن تراشیدن سر و مکلف شدن فرد به روزه یا [[صدقه]] یا [[قربانی]] به عنوان [[کفاره]] به جای تکلیف نتراشیدن سر تا [[زمان]] رسیدن قربانی به [[مکه]] برای [[محرم]] محصور یا مریضی که به جهت اذیت شدن نمی‌تواند تا آن زمان [[صبر]] کند. (بقره / ۲، ۱۹۶) هر چند این آیه در مورد شخصی نازل شد که وجود حشرات موذی در سرش وی را می‌‌آزرد؛<ref>جامع البیان، ج ۲، ص۳۱۵؛ التبیان، ج ۲، ص۱۵۸؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۳۸ ـ ۳۹.</ref> ولی «اَذیً» در [[آیه]] عام است و [[اذیت]] و ضرر داشتن ناشی از دیگر عوامل را نیز شامل می‌‌شود.<ref>التبیان، ج ۲، ص۱۵۸؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۹۷؛ احکام القرآن، ج ۱، ص۳۴۰ ـ ۳۴۱.</ref>
 
===[[سفر]]===
در [[سفر]] برخی [[تکالیف]] با شرایط و احکامی خاص ساقط می‌‌شوند؛ مثلا [[روزه]] در سفر ساقط است و [[مکلف]] باید قضای آن را به جا آورد: «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ و مَن کان... عَلی سَفَر فَعِدَّةٌ مِّن اَیّام اُخَر» (بقره / ۲، ۱۸۵)؛ همچنین در سفر، [[خواندن نماز]] کامل ساقط و بر مسافر [[واجب]] <ref>تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص۱۸۶؛ نهایة الاحکام، ج ۲، ص۱۶۶.</ref> است [[نماز]] شکسته (قصر) به جا آورد: «و اِذَا ضَرَبتُم فِی الاَرضِ فَلَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَقصُروا مِنَ الصَّلوة». [[فقهای اهل سنت]] قصر نماز را جایز شمرده‌اند نه واجب. ([[نساء]] / ۴، ۱۰۱)<ref>بدائع الصنائع، ج ۱، ص۹۲؛ المغنی، ج ۲، ص۱۰۸؛ کشاف القناع، ج ۱، ص۶۱۴.</ref> برخی این [[حکم]] را به سفرهای خوفی [[مقید]] کرده‌اند؛<ref>کشاف القناع، ج ۱، ص۶۱۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۶۱.</ref> ولی [[فقهای امامیه]] <ref>نهایة الاحکام، ج ۲، ص۱۸۲؛ تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص۱۹۲؛ ج ۴، ص۴۰۲.</ref> و بسیاری از فقهای اهل سنت، تبدیل [[تکلیف]] مزبور را شامل همه سفرها دانسته‌اند.<ref>الخلاف، ج ۱، ص۵۶۷؛ منتهی المطلب، ج ۱، ص۳۸۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۶۱.</ref>
 
=== بروز [[دشواری]] و فقدان امکانات===
در برخی موارد، وجود [[مشکلات]] جدی یا فقدان وسایل لازم، سبب [[سقوط]] یا تبدیل تکلیف می‌‌گردد؛ مانند [[سقوط جهاد]] از کسانی که [[توانایی مالی]] را برای رفتن به [[جهاد]] ندارند یا [[حکومت]] امکانات اعزام آنان را نداشته باشد: «و لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدونَ ما یُنفِقونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ... و لا عَلَی الَّذینَ اِذا ما اَتَوکَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لا اَجِدُ ما اَحمِلُکُم». ([[توبه]] / ۹، ۹۱ ـ ۹۲) از این قبیل است [[تکلیف]] به [[تیمم]] به جای [[غسل]] و [[وضو]] برای کسی که امکان تهیه آب را ندارد ([[نساء]] / ۴، ۴۳ و [[مائده]] / ۵، ۶)؛ همچنین تکلیف به [[روزه]] به جای آزادسازی برده در صورت یافت نشدن برده در [[کفاره]] [[ظهار]] ([[مجادله]] / ۵۸، ۳ ـ ۴)، [[قتل]] خطایی (نساء / ۴، ۹۲) و شکستن [[سوگند]] (مائده / ۵، ۸۹)؛ نیز [[جایگزینی]] روزه پس از بازگشت از [[سفر حج]] به جای [[قربانی]] در صورت یافت نشدن آن در [[مکه]]. (بقره / ۲، ۱۹۶)
 
== پیامدهای [[تکلیف گریزی]] ==
[[قرآن کریم]] برای سرباز زدن [[مکلفان]] از [[امتثال]] [[تکالیف الهی]]، افزون بر [[محرومیت]] از [[منافع]] و [[مصالح]] [[تکالیف]] مزبور، پیامدها و آثار ناخوشایند [[دنیوی]] و [[اخروی]] را برمی شمرد؛ مانند:
[[قرآن کریم]] برای سرباز زدن [[مکلفان]] از [[امتثال]] [[تکالیف الهی]]، افزون بر [[محرومیت]] از [[منافع]] و [[مصالح]] [[تکالیف]] مزبور، پیامدها و آثار ناخوشایند [[دنیوی]] و [[اخروی]] را برمی شمرد؛ مانند:
 
# '''ستم به خود:''' بی مبالاتی به انجام [[تکالیف شرعی]] فرد را در زمره [[ظالمان]] قرار می‌‌دهد؛ زیرا [[تجاوز]] از [[حدود الهی]] [[ستم]] به شمار می‌‌رود<ref>سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref> و [[متجاوزان]] از حدود الهی، ظالمانی‌اند که بیشتر به خویشتن ستم می‌‌کنند<ref>سوره طلاق، آیه ۱.</ref>؛ زیرا با ترک تکلیف، [[انسان]] در معرض [[عقاب الهی]] قرار می‌‌گیرد<ref>الصافی، ج۵، ص۱۸۷؛ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۱۵۶.</ref>.
=== [[ستم به خود]]===
# '''خیانت به [[خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}}:''' تکالیف شرعی [[امانت الهی]] در دست بشرند<ref>سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref>.<ref>تفسیر جلالین، ص۵۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۱.</ref>، از این رو [[متعهد]] نبودن به این تکالیف و [[بی‌اعتنایی]] به آنها نوعی [[خیانت]] در [[امانت]] به شمار می‌‌رود<ref>سوره انفال، آیه ۲۷.</ref>.
بی مبالاتی به انجام [[تکالیف شرعی]] فرد را در زمره [[ظالمان]] قرار می‌‌دهد؛ زیرا [[تجاوز]] از [[حدود الهی]] [[ستم]] به شمار می‌‌رود: «تِلکَ حُدودُ اللّهِ فَلا تَعتَدوها و مَن یَتَعَدَّ حُدودَ اللّهِ فَاُولـئِکَ هُمُ الظّــلِمون»(بقره / ۲، ۲۲۹) و [[متجاوزان]] از حدود الهی، ظالمانی‌اند که بیشتر به خویشتن ستم می‌‌کنند: «و مَن یَتَعَدَّ حُدودَ اللّهِ فَقَد ظَـلَمَ نَفسَهُ»([[طلاق]] / ۶۵، ۱)؛ زیرا با [[ترک]] تکلیف، [[انسان]] در معرض [[عقاب الهی]] قرار می‌‌گیرد.<ref>الصافی، ج۵، ص۱۸۷؛ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۱۵۶.</ref>
# '''حسرت در قیامت:''' آنان که [[اوامر و نواهی الهی]] را در [[دنیا]] فرو گذارده‌اند، در قیامت دچار [[حسرت]] می‌‌شوند<ref>سوره زمر، آیه ۵۶.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۲۴، ص۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۲۷۱؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۳۳۲.</ref>، از این رو برای انجام دادن تکالیفِ ترک شده، مانند [[نماز]]، [[روزه]] و [[حج]]، از [[خداوند]] خواهان بازگشت به دنیایند<ref>سوره مؤمنون، آیه ۱۰۰.</ref>.
 
# '''لعن و عذاب الهی:''' دیگر پیامد فروگذاردن [[تکالیف شرعی]]، [[لعن الهی]] و [[عذاب اخروی]] است<ref>سوره رعد، آیه ۲۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص۶۰۳-۶۰۴.</ref>
=== [[خیانت به خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}}===
تکالیف شرعی [[امانت الهی]] در دست بشرند: «اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمـوتِ... وحَمَلَهَا الاِنسـنُ»([[احزاب]] / ۳۳، ۷۲)<ref>تفسیر جلالین، ص۵۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۱.</ref>، از این رو [[متعهد]] نبودن به این تکالیف و [[بی‌اعتنایی]] به آنها نوعی [[خیانت]] در [[امانت]] به شمار می‌‌رود: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَخونُوا اللّهَ والرَّسولَ وتَخونوا اَمـنـتِکُم.»... ([[انفال]] / ۸، ۲۷) برخی [[مفسران]]، مراد از «اَمـنـتِکُم» در این [[آیه]] را [[احکام]] و تکالیف الهی دانسته‌اند.<ref>جامع البیان، ج ۹، ص۲۹۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۴۵۶؛ المیزان، ج ۹، ص۵۴ ـ ۵۵.</ref> در [[احادیث]] نیز از تکالیف شرعی به عنوان [[امانت]] [[خدا]] و [[رسول]] یاد شده و [[عصیان]] در برابر این [[تکالیف]]، [[خیانت]] در امانت به شمار رفته است.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص۲۷۲؛ التفسیر الصافی، ج ۲، ص۲۹۱؛ نورالثقلین، ج ۲، ص۱۴۴.</ref>
 
===[[حسرت]] در [[قیامت]]===
آنان که [[اوامر و نواهی الهی]] را در [[دنیا]] فرو گذارده‌اند، در قیامت دچار [[حسرت]] می‌‌شوند: «یـحَسرَتی عَلی ما فَرَّطتُ فی جَنـبِ اللّهِ».(زمر / ۳۹، ۵۶)<ref>جامع البیان، ج ۲۴، ص۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۲۷۱؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۳۳۲.</ref>، بر اساس برخی [[روایات]]، یکی از مصادیق «جَنـبِ اللّهِ» [[ولایت علی]]{{ع}} و [[اولاد]] او{{ع}} است،<ref>بحارالانوار، ج ۲۴، ص۱۹۱؛ الصافی، ج ۴، ص۳۲۶.</ref> از این رو برای انجام دادن تکالیفِ [[ترک]] شده، مانند [[نماز]]، [[روزه]] و [[حج]]، از [[خداوند]] خواهان بازگشت به دنیایند: «رَبِّ ارجِعون * لَعَلّی اَعمَلُ صــلِحـًا فیما تَرَکتُ».(مؤمنون / ۲۳، ۹۹ ـ ۱۰۰)<ref>مجمع البیان، ج ۷، ص۲۰۸؛ المیزان، ج ۱۵، ص۶۷؛ بحارالانوار، ج ۶، ص۲۱۰.</ref> در [[احادیث اهل بیت]]{{ع}} [[آیه]] بر ترک کنندگان [[زکات]] تطبیق شده است.<ref>نورالثقلین، ج ۳، ص۵۵۲؛ تهذیب الاحکام، ج ۴، ص۱۱۱؛ وسائل الشیعه، ج ۹، ص۲۷.</ref>
 
=== [[لعن]] و [[عذاب الهی]]===
دیگر پیامد فروگذاردن [[تکالیف شرعی]]، [[لعن الهی]] و [[عذاب اخروی]] است: «والَّذینَ یَنقُضونَ عَهدَ اللّهِ مِن بَعدِ میثـقِهِ و یَقطَعونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یوصَلَ... اُولـئِکَ لَهُمُ اللَّعنَةُ و لَهُم سوءُ الدّار».(رعد / ۱۳، ۲۵) مراد از «عَهدَ اللّهِ» در این آیه اوامر و نواهی الهی است،<ref>جامع البیان، ج ۱، ص۲۶۳؛ التبیان، ج ۱، ص۱۱۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۱۴۰.</ref> چنان که مراد از «ما اَمَرَ اللّهُ» را [[صله رحم]] دانسته‌اند که تکلیفی [[شرعی]] است.<ref>مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۳۳۶؛ الاختصاص، ص۲۳۹؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص۲۱۱.</ref> آیه ۸۵ بقره / ۲ با اشاره به [[بی‌اعتنایی]] [[بنی اسرائیل]] به برخی از تکالیف، آنان را بدین سبب، افزون بر [[خواری]] در دنیا، [[شایسته]] شدیدترین عذاب‌ها می‌‌داند: «فَما جَزاءُ مَن یَفعَلُ ذلِکَ مِنکُم اِلاّ خِزیٌ فِی الحَیوةِ الدُّنیا و یَومَ القِیـمَةِ یُرَدُّونَ اِلی اَشَدِّ العَذابِ... *... فَلایُخَفَّفُ عَنهُمُ العَذابُ و لا هُم یُنصَرون»(بقره / ۲، ۸۵ ـ ۸۶)؛ همچنین در [[آیه]] ۱۴ [[نساء]] / ۴ کسانی را که از [[تکالیف الهی]] سر بپیچند، مستحق ورود به [[دوزخ]] و [[عذاب]] خوارکننده دانسته است: «و مَن یَعصِ اللّهَ و رَسولَهُ و یَتَعَدَّ حُدودَهُ یُدخِلهُ نارًا خــلِدًا فیها و لَهُ عَذابٌ مُهین».
 
 
.<ref>[[ سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸، ص ۱۵۲.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:000059.jpg|22px]] [[ سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)''']]
# [[پرونده:000059.jpg|22px]] [[ سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[تکلیف - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)''']]
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[تکلیف - محققیان (مقاله)|مقاله «تکلیف»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۱۶۵: خط ۱۳۸:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مسئولیت در معارف دعا و زیارات]]
[[رده:احکام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۸

تکلیف در لغت به معنای درخواست یا امر کردن کسی به انجام کاری دشوار است. منشا تکلیف خداوند است و انسان‌ها، جنیان، فرشتگان و... مکلف به تکلیف هستند. هدف از تکلیف جلب منفعت، دفع مفسده، آزمایش مکلفان و... است. البته انجام تکلیف در حد توان است و این تکلیف شامل مرد و زن، معصوم و غیر معصوم می‌‌شود و محدود به دنیاست. حیات، بلوغ، عقل و... از شرایط تکلیف بوده و اضطرار، اکراه و ترس از عوامل سقوط تکلیف است. ستم به خویشتن، حسرت خوردن در آخرت و لعن و عذاب الهی از پیامدهای ترک تکلیف است.

معناشناسی

تکلیف در لغت به معنای درخواست یا امر کردن کسی به انجام دادن کاری دشوار است[۱]. ریشه «ک ل ف» رنگی است که در پوست صورت ظاهر می‌شود و رنگ پوست صورت را تغییر می‌دهد[۲] و چون امر دیگری، به انجام کار دشوار سبب می‌شود که اثر تکلیف در چهره او احساس شود از این جهت به آن تکلیف گویند[۳].

به کسی که تکلیف از او صادر می‌شود «مکلِّف» و کسی که تکلیف را انجام می‌دهد «مکلَّف» و کاری که تکلیف به آن تعلق میگیرد «مکلَّفٌ به» گویند[۴].

تکلیف در اصطلاح نیز عبارت است از بعث و تحریک عبد به سوی مأموربه[۵]. طبق بیان‌های ذکر شده تکلیف، تنها به واجبات و محرمات اختصاصمی‌یابد، در صورتی که تکلیف از نظر اصطلاح فقهی، شامل مستحب و مکروه و مباح و نیز شامل احکام وضعیه مثل طهارت و نجاست نیز می‌شود؛ لذا برخی در تعریف تکلیف گفته‌اند: تکلیف عبارت است از هر اعتبار شرعی که متعلق به افعال مکلف باشد[۶].[۷]

تکالیف شرعی و عقلی

تکالیف را از جهت منشأ صدور، دو قسم کرده‌اند: تکالیف شرعی (سمعی) و تکالیف عقلی[۸]. تکالیف شرعی از جانب شریعت برای افراد مقرر می‌‌شود؛ ولی تکالیف عقلی تکالیفی‌اند که انسان به کمک عقل و قوه تفکر آنها را درمی یابد[۹]. تعبیر فقها درباره احکام شرعی که از آن به «احکام تکلیفی پنج گانه» یاد می‌‌کنند[۱۰] نیز حاکی از آن است که تکلیف در نظر آنان مفهومی عام و وسیع دارد[۱۱].

تکلیف در قرآن

در قرآن از تکلیف با واژگان و تعابیر مختلفی یاد شده است؛ از جمله:

  1. «تکلیف» و مشتقات آن که ۸ بار در قرآن به کار رفته و در بیشتر موارد، به معنای تکلیف اصطلاحی است[۱۲].
  2. «حدود الله» که به معنای اوامر و نواهی الهی[۱۳] یا خصوص واجبات[۱۴] یا تنها محرمات[۱۵] دانسته شده است[۱۶].
  3. «حکم» و مشتقات آن که در قرآن پرشمار آمده و در برخی آیات شامل تکالیف شرعی نیز می‌‌شود[۱۷].[۱۸]
  4. ﴿حُرُمَاتِ اللَّهِ به معنای آنچه خداوند حرام کرده؛ یعنی محرمات[۱۹] یا مطلق اوامر و نواهی است[۲۰].[۲۱]
  5. ﴿شَعَائِرَ اللَّهِ که یکی از معانی آن، تکالیف و اوامر و نواهی الهی است[۲۲].[۲۳]
  6. ﴿ الْأَمَانَةَ: برخی مراد از آن را در آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ ...[۲۴] و ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ[۲۵] تکالیف الهی دانسته‌اند[۲۶].[۲۷]

خداوند جاعل احکام

از آیات فراوانی استفاده می‌شود که جعل احکام، فقط توسط خداوند صورت می‌گیرد: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ[۲۸].[۲۹] وظیفه رسولان الهی ابلاغ این تکالیف به بشر و تبیین آنهاست: ﴿مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ[۳۰] و اگر احکامی توسط رسول یا امام معصوم بیان شده از جانب خداوند است[۳۱].

درباره اینکه آیا عقل نیز می‌تواند انشاء تکلیف کند یا خیر، دیدگاه‌های متفاوتی میان علمای اسلامی مطرح شده است که به سه نظر مهم اشاره می‌کنیم:

  1. بزرگان علم اصول گفته‌اند: شأن عقل فقط ادراک تکالیف شرعی و مولوی است و عقل خودش جاعل و حاکم نیست، ولی عمل به آنچه عقل از تکالیف شرعی ادراک می‌کند، لازم است و در صورت مخالفت با آن عقاب می‌شود[۳۲].
  2. برخی گفته‌اند عقل نیز حاکم است و از جمله شواهد این دیدگاه، آیاتی است که در آنها، انسان‌ها به تعقل فرمان داده شده‌اند[۳۳].
  3. برخی نیز نظیر اخباریان، عقل و ادراکات عقلی را بی‌ارزش شمرده و به برخی از آیات قرآن که عذاب مجرمان را به تمام بودن بیان شرعی و ارسال رسول منوط دانسته، استدلال نموده‌اند[۳۴]. لکن این استدلال‌ها ضعیف است، زیرا در برخی از آیات تصریح نموده که بر عدم تعقل عذاب مترتب می‌شود[۳۵] و نیز روایات، عقل را به عنوان یک حجت از طرف شارع و به عنوان رسول دیگری از طرف خدا بیان نموده است[۳۶].

معتزله و امامیه نظر اول را پذیرفته‌اند و به حسن و قبح عقلی قائل شده‌اند و بر آن‌اند که عقل قادر است حسن و قبح برخی امور، مانند حسن راستگویی و قبح دروغگوبی را ادراک کند، هرچند نسبت به ادراک حسن و قبح برخی امور دیگری همچون عبادات، ناتوان است. اشاعره نظر سوم را پذیرفته و می‌گویند عقل در مورد حسن و قبح افعال، حکم و قضاوتی ندارد و آن چنان نیست که حسن و قبح از امور حقیقی باشد و پیش از ورود بیان شارع در افعال به عنوان مُقوّم ذاتی موجود باشد، بلکه حسن و قبح افعال، به نظر شارع بستگی دارد که اگر شارع چیزی را تحسین کرد حسن است و اگر تقبیح نمود قبیح خواهد بود[۳۷].[۳۸]

در احادیث نیز از عقل به عنوان رسول حق[۳۹] و حجت باطنی خداوند یاد شده است[۴۰]، ثانیاً مراد از «رسول» می‌‌تواند تکلیف[۴۱] یا حجت الهی[۴۲] باشد، در نتیجه شامل تکلیف عقلی نیز می‌‌شود. ثالثاً اگر مراد از «رسول» صرفاً پیامبران الهی باشد، مقصود آیه امور یا تکالیفی است که عقل راهی برای ادراک و شناخت آنها ندارد نه همه تکالیف[۴۳].[۴۴]

اقسام مکلفان

در آیات متعدد از برخی وظایف که خداوند آن را بر خود مقرر کرده، یاد شده است، مانند رحمت بر بندگان و آمرزش آنان در صورت توبه و جبران گذشته[۴۵]، روزی دادن همه جنبندگان[۴۶] و یاری کردن انسان‌های مؤمن[۴۷]. در روایات[۴۸] و ادعیه[۴۹] نیز از واجب بودن برخی امور بر خداوند یاد شده است. بر اساس دیدگاه نخست، اصناف مکلفان یا موجوداتی که احتمال تکلیف در مورد آنها داده شده بر پایه قرآن و منابع اسلامی عبارت‌اند از:

انسان‌ها

انسان اصلی‌ترین مخاطب تکالیف الهی است. در آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۵۰] از عرضه شدن امانت الهی بر آسمان و زمین و کوه‌ها سخن به میان آمده و گفته شده که آنان از پذیرش امانت امتناع کردند؛ ولی انسان آن را پذیرفت. مراد از این «امانت»، به نظر برخی از مفسران، تکالیف الهی است[۵۱]. در برخی احادیث نیز مراد از آن، امامت و ولایت دانسته شده[۵۲] که اعتقاد به آن از بارزترین مصادیق تکلیف انسان است[۵۳]. در آیات متعدد دیگر نیز از برخی تکالیف اعتقادی و عملی انسان‌ها یاد شده است؛ مانند اعتقاد به خدا، پیامبران الهی، کتب آسمانی، فرشتگان و روز جزا[۵۴]، پرستش خداوند[۵۵]، پرداخت زکات[۵۶] و خمس[۵۷] و روزه گرفتن[۵۸].

جنیان

جنیان موجوداتی با شعور و اراده[۵۹] و در انتخاب راه نیکی و بدی مختارند، ازین رو همانند انسان‌ها مکلف به شمار می‌‌روند[۶۰]. مستند این دیدگاه، آیات پرشمار قرآنی[۶۱] است که هدف از خلقت جن را همانند انسان‌ها عبادت خدا دانسته است: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۶۲].[۶۳]. در آیه ﴿وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ[۶۴]، مأمور شدن گروهی از جنیان برای شنیدن آیات قرآن از پیامبراکرم(ص) و تبلیغ آن در میان همنوعان خود مطرح شده است. مفسران از این آیه مکلف بودن جنیان[۶۵] و مأمور بودن پیامبر اکرم(ص) برای هدایت آنان را استفاده کرده‌اند[۶۶].

از برخی آیات نیز نکاتی وجود دارد دال بر مکلف بودن حنیان مانند: وجود افراد مؤمن و فاسق در میان جنیان خبر داده[۶۷]؛ تهدید جنیان به ورود در جهنم[۶۸]؛ محشور شدن آنها در قیامت[۶۹]؛ اقرار آنان به گناه خویش[۷۰] یا عذاب شدن جنیان در قیامت[۷۱].

در احادیث اسلامی نیز از پیمان گرفتن پیامبر اکرم(ص) از جنیان درباره به جا آوردن برخی عبادات، همچون نماز، روزه، حج و جهاد یاد شده است[۷۲].

فرشتگان

به استناد آیه ﴿وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ[۷۳]، که «عصیان نکردن» در برابر فرمان الهی را از ویژگی‌های فرشتگان شمرده: ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ[۷۴] و آیات مشابه و نیز برخی روایات[۷۵]، یا از عبادت، سجده و رکوع آنان در برابر خدا[۷۶] و نیز طواف آنان بر گرد بیت المعمور[۷۷]، شماری از عالمان شیعه [۷۸] و برخی علمای اهل سنت[۷۹]، فرشتگان را موجوداتی مختار و مکلف دانسته‌اند و البته بر آن‌اند که آنان بر اثر عصمت، از فرمان خدا سرپیچی نمی‌کنند، بر این اساس برخی، فرشتگان را شایسته دریافت پاداش دانسته و گفته‌اند که پاداش آنان، بالا رفتن درجات آنها و نیز سرور و لذت ناشی از انجام دادن تکلیف است[۸۰].

حیوانات

آیه ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ[۸۱] حیوانات را امت‌هایی همانند انسان‌ها شمرده است. همچنین آیه ﴿وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ[۸۲] از محشور شدن حیوانات وحشی در قیامت سخن به میان آورده است. در برخی روایات نیز از حشر برخی حیوانات در قیامت و پاداش آنان به سبب برخی از کارها یاد شده است[۸۳]. برخی مفسران از این آیات و احادیث استفاده کرده‌اند که حیوانات همانند انسان‌ها نوعی تکلیف دارند[۸۴]. برخی گفته‌اند که ثبوت تکلیف، منوط به داشتن عقل است و حیوانات چون عقل ندارند، مکلف نیستند[۸۵].

جمادات

در آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۸۶] از عرضه شدن امانت بر آسمان و زمین و کوه‌ها و امتناع آنها از پذیرش آن سخن به میان آمده است. مراد از این امانت را تکلیف الهی دانسته‌اند. برخی مخاطب آیه را اهل آسمان و زمین دانسته‌اند[۸۷]، اما عدّه‌ای بر آن‌اند که این تکالیف بر خود آسمان و زمین و کوه‌ها عرضه شده است[۸۸] ولی آنان از پذیرش تکالیف امتناع کردند[۸۹]. شماری دیگر، این تعبیر را کنایی دانسته و مراد آیه را این دانسته‌اند که اگر آسمان و زمین و کوه‌ها عقل و قابلیت پذیرش تکالیف را داشتند، به سبب عظمت آن تکالیف از پذیرش آنها خودداری می‌‌کردند؛ ولی انسان آنها را پذیرفت[۹۰].[۹۱]

اهداف تکالیف

برخی از مذاهب کلامی، از جمله اشعریان، هدفمند بودن تکالیف الهی را منکرند و برآن‌اند که جست و جوی غرض برای افعال الهی، از جمله تکالیف، ناممکن و بیهوده و دست کم امری بی‌اهمیت است[۹۲]، براین اساس، برخی از آنان با استناد به ادله‌ای[۹۳] که خلقت و تکلیف کردن را حق خداوند شمرده تشریع تکالیف را مقتضای الوهیت خداوند و عبودیت بنده شمرده و گفته‌اند: خداوند هرچه بخواهد می‌‌تواند بر بندگان تکلیف کند و ضرورتی ندارد که تکالیف او دارای حُسن باشد[۹۴]، ولی امامیان و معتزلیان، تکالیف الهی را امری ضروری[۹۵] و دارای هدف دانسته[۹۶] و برآن‌اند که لازمه نفی غرض از تکالیف الهی، عبث بودن افعال خداوند است، در حالی که این امر بر خداوند قبیح است و قرآن کریم نیز آن را مردود شمرده است[۹۷].[۹۸]؛ همچنین اینان تشریع تکالیف از سوی خداوند را امری نیکو دانسته، صدور تکلیف قبیح و مُنکَر را بر خداوند ناروا شمرده‌اند[۹۹]، بر پایه آموزه‌های قرآنی، عمده‌ترین اهداف در تکالیف عبارت‌اند از:

جلب منفعت

مهم‌ترین هدف تکالیف الهی منفعت رساندن به بشر[۱۰۰] و بهره‌مند ساختن او از ثواب الهی[۱۰۱] است[۱۰۲]. به نظر مفسران، مراد از ﴿حُرُمَاتِ اللَّهِ اوامر و نواهی الهی است[۱۰۳]. منافع تکالیف الهی گاه دنیوی است و گاه اخروی؛ گاهی برای خود شخص و گاه برای دیگران سودمند است؛ نمونه آنکه:

  1. تکلیف الهی حج، هم منافع مادی دارد و هم منافع معنوی[۱۰۴].[۱۰۵] منافع مادی حج، سود حاصل از تجارت در ایام حج است[۱۰۶] و منافع معنوی آن، عفو و مغفرت الهی و ثواب اُخروی است[۱۰۷].
  2. روزه، افزون بر سلامت جسمانی بدن[۱۰۸]، موجب تقویت تقواست[۱۰۹].[۱۱۰]
  3. نماز سبب نزول آرامش بر انسان[۱۱۱] و وسیله نیل او به مقامات معنوی و تکامل است[۱۱۲].
  4. زکات و انفاق در راه خدا از یک سو برای فقرا سودمند است[۱۱۳] و از سوی دیگر تقرب به خداوند و رحمت الهی را برای انفاق کننده در پی دارد[۱۱۴].

دفع ضرر و مفسده

هدف دیگر تکالیف الهی، دفع مفاسد دنیوی و عذاب‌های اخروی است؛ مانند:

  1. حرمت گوشت خوک، مردار و خون، که دلیل آن نجاست و پلیدی و زیانبار بودن آن‌هاست[۱۱۵].
  2. نهی انسان‌ها از شراب‌خواری و قمار از آن روست که این دو عمل مایه دشمنی و کینه میان انسان‌ها و مانع ذکر خدا می‌‌شود[۱۱۶]. در احادیث نیز زیان‌های پرشماری برای شراب ذکر شده است[۱۱۷].
  3. فلسفه مهم تشریع نماز، دوری از گناه و کارهای ناپسند[۱۱۸] و پاک شدن از گناهان گذشته است[۱۱۹]، چنان که در روایات نیز آمده است[۱۲۰].

آزمایش مکلفان

هدف مهم دیگر تشریع تکالیف شرعی، آزمودن انسان‌هاست[۱۲۱].[۱۲۲] در آیاتی دیگر نیز حکمت برخی تکالیف آزمودن مکلفان ذکر شده است؛ مانند حکم تغییر قبله برای جداسازی فرمانبرداران از نافرمانان[۱۲۳] یا جهاد در راه خدا برای جداسازی افراد شکیبا از دیگران[۱۲۴]. گاه تکالیف امتحانی خداوند برای ارتقای انسان هاست. چنان که برای اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم(ع)، وی با تکالیفی آزموده شد[۱۲۵].

کیفر گناهکاران

برپایه برخی آیات، غرض از تشریع شماری از تکالیف، مجازات گناهکاران است. از آن جمله است تحریم برخی خوراکی‌های حلال بر بنی اسرائیل به سبب ارتکاب گناهانی مانند ظلم به دیگران، رباخواری و خوردن اموال دیگران[۱۲۶]. از همین قبیل است مکلف شدن آنان به قتل یکدیگر به سبب ارتداد و انحراف از دین[۱۲۷].[۱۲۸] از آیات مربوط به احکام کیفری نیز برمی آید که یکی از اغراض تشریع آنها، مجازات بزهکاران بوده است؛ مانند احکام مربوط به حد زنا[۱۲۹]، قذف[۱۳۰] و سرقت[۱۳۱].[۱۳۲]

ویژگی‌های تکالیف

مهم‌ترین ویژگی‌های تکالیف الهی از دیدگاه قرآن کریم عبارت‌اند از:

در حد توان بودن تکالیف

انجام دادن تکلیف، همان گونه که از معنای لغوی آن برمی آید، نوعی دشواری دربردارد؛ ولی خداوند بیش از توان افراد، تکلیفی از آنان نمی‌خواهد[۱۳۳]، بر این اساس هرگاه تکلیفی بیش از توان مکلف بوده یا مشقت زیادی را بر او وارد آورد، آن تکلیف ساقط می‌‌شود؛ مانند سقوط تکلیف جهاد از ناتوانان و بیماران[۱۳۴] یا افرادی که امکان حضور در جنگ ندارند[۱۳۵]. گاه نیز تکلیف دشوار به تکلیفی آسان‌تر تبدیل می‌‌شود؛ مانند تشریع تیمم به جای وضو و غسل برای کسانی که آب برای آنان ضرر دارد یا تهیه آن مقدورشان نیست[۱۳۶]؛ همچنین مانند تبدیل روزه ماه رمضان به روزه قضا[۱۳۷]. شرایط تکلیف، عوامل سقوط یا تبدیل تکلیف افزون بر این، در شریعت اسلام، تکالیفی آسان‌تر از شرایع پیشین مقرر شده‌اند[۱۳۸]. یکی از درخواست‌های پیامبر(ص) و مسلمانان را از خداوند همین امر ذکر می‌‌کند[۱۳۹]. در احادیث متعدد از تفاوت تکالیف مسلمانان با پیروان شرایع دیگر یاد شده است؛ مثلا حدیث معروف «رفع»، کارهای بسیاری را بر مسلمانان مباح می‌‌داند؛ مانند آنچه از روی خطا، فراموشی، جهل یا در حال اکراه یا اضطرار صورت گیرد[۱۴۰].

اشتراک تکلیف

بر پایه «قاعده اشتراک» در فقه اسلامی، بیشتر تکالیف الهی میان اصناف گوناگون مکلفان مشترک است[۱۴۱]. مهم‌ترین مصادیق اشتراک تکالیف عبارت‌اند از:

اشتراک زنان و مردان

اکثریت قریب به اتفاق تکالیف الهی میان مردان و زنان مشترک است. این امر از آیاتی از قرآن که مردان و زنان را به طور مشترک مخاطب برخی تکالیف دانسته استفاده می‌‌شود[۱۴۲]؛ همچنین بسیاری عناوین قرآنی که مخاطب آن مردان هستند[۱۴۳].[۱۴۴] شامل زنان نیز می‌‌شوند[۱۴۵] و کاربرد الفاظ مذکر در این قبیل موارد از باب تغلیب است[۱۴۶].

اشتراک مخاطبان و غیر مخاطبان

هرچند بیشتر تکالیف مذکور در قرآن و احادیث خطاب به حاضران صادر شده‌اند؛ ولی دیگران نیز در این تکالیف شریک‌اند[۱۴۷]. در این باره به آیات متعددی از قرآن استدلال شده است[۱۴۸] که در آن انذار پیامبر اکرم(ص) حاضران و نیز همه کسانی را که تکالیف الهی به آنان می‌‌رسد دربرمی گیرد[۱۴۹]. در احادیث گوناگون نیز بر اشتراک جهانیان در تکالیف تأکید شده است؛ مانند اینکه پیامبر(ص) خود را فرستاده خداوند برای همه جهانیان دانست[۱۵۰] و حلال و حرام شریعت خود را حلال و حرام ابدی شمرد[۱۵۱].

اشتراک معصوم با غیر معصوم

معصومان(ع) هرچند به درجه برین کمال رسیده‌اند؛ ولی در مکلف بودن به تکالیف شرعی با دیگران شریک‌اند. این مطلب از آیات متعددی استفاده می‌‌شود؛ مانند آیاتی که پیامبران را مخاطب برخی تکالیف قرار داده[۱۵۲] یا از حبط اعمال آنان در صورت شرک ورزیدن خبر داده[۱۵۳] یا از بازخواست رسولان الهی در قیامت نسبت به انجام وظیفه خود یاد کرده‌اند[۱۵۴].[۱۵۵] در مقابل، برخی گفته‌اند: هدف از تکلیف، رسیدن به کمال است و پیامبران چون به کمال رسیده‌اند از انجام تکلیف بی‌نیازند[۱۵۶]. این نظریه مردود است؛ زیرا اولاً با آیات قرآن در تضاد است، ثانیاً مکلف نبودن پیامبران به تکالیف مربوط به معاملات و قوانین دنیوی، موجب فساد و اختلال نظم جامعه، و مکلف نبودن آنان به تکالیف عبادی سبب تخلف ملکات فاضله آنان از آثارش می‌‌گردد[۱۵۷]. همچنین اگر دلیلی خاص بر اختصاص تکلیفی به معصوم نباشد، دیگر مکلفان نیز در تکالیفی که مخاطب آن معصومان هستند شریک‌اند[۱۵۸].[۱۵۹]

محدود بودن تکالیف به دنیا

تکالیف بشر و برخی موجودات دیگر همیشگی نیست، بلکه محدود به عالم دنیاست،[۱۶۰] ازین رو دنیا را «دارتکلیف» خوانده‌اند.[۱۶۱] آیات متعددی بر محدود بودن تکلیف به دنیا اشاره دارد؛ مانند:

  1. آیه ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا[۱۶۲] که در آن حضرت عیسی(ع) مکلف شدن خود به نماز و زکات را تا زمان حیات خود دانسته است.
  2. آیاتی که بر اساس آنها زمان برخی تکالیف الهی تا پیش از فرارسیدن مرگ است: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ[۱۶۳].
  3. آیه ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ[۱۶۴] که خداوند در آن پیامبر اکرم را به عبادت تا هنگام مرگ فرمان داده است[۱۶۵].[۱۶۶]

شرایط تکلیف

تکلیف شرایط متعددی دارد که برخی از آنها از شرایط عام و برخی دیگر مانند حریت (برده نبودن)، از شرایط خاص تکلیف‌اند و تنها در برخی تکالیف شرط شده‌اند. شرایط تکلیف عبارت‌اند از:

  1. حیات: یکی از شرایط تکلیف، زنده بودن مکلف است[۱۶۷]. این شرط، از آیاتی که تکالیفی مانند انفاق در راه خدا یا زکات را تا زمان مرگ مقرر ساخته[۱۶۸] فی الجمله استفاده می‌‌شود[۱۶۹].
  2. بلوغ: از شرایط مهم تکلیف، بلوغ است، از این رو نابالغان مشمول احکام تکلیفی نیستند[۱۷۰].
  3. عقل: شرط دیگر تکالیف شرعی، عقل است، از این رو مجنون مکلف نیست[۱۷۱]. بر شرط بودن عقل برای تکلیف، ادلهای مانند قرآن[۱۷۲]، عقل[۱۷۳] و احادیث[۱۷۴] دلالت دارند.
  4. قدرت: از دیگر شرایط تکلیف، توانایی مکلف بر انجام دادن آن است[۱۷۵].[۱۷۶]. از نظر عقل، قدرت شرط تکلیف به شمار می‌‌رود و مکلف ساختن افراد به بیش از توان آنان قبیح است[۱۷۷]. در روایات اسلامی نیز تکلیف به بیشتر از توان نفی شده است[۱۷۸].
  5. اسلام: برخی فقها یکی از شرایط تکلیف را اسلام (مسلمان بودن) دانسته‌اند[۱۷۹]، بر این اساس، کافران، به احکام شرعی فرعی مکلف نیستند[۱۸۰].
  6. علم: به نظر برخی فقها علم داشتن به تکلیف از شرایط عام تکلیف است[۱۸۱]؛ ولی بسیاری آن را از شرایط تنجز تکلیف دانسته‌اند[۱۸۲] زیرا تکالیف شرعی میان عالم و جاهل مشترک است[۱۸۳] و جهل به تکلیف آن را ساقط نمی‌کند، بلکه تنها عقاب و مؤاخذه را برمی دارد[۱۸۴].[۱۸۵]

عوامل سقوط یا تبدیل تکلیف

در اسلام تشریع تکالیف با لحاظ شرایط و مصالح افراد است، از این رو آنجا که تکالیف شرعی در توان یا به مصلحت افراد نبوده، آن تکلیف ساقط یا تکلیفی دیگر جایگزین آن شده است. مهم‌ترین عوامل سقوط یا تبدیل تکالیف عبارت‌اند از:

  1. اضطرار: در صورت اضطرار یعنی مجبور شدن به انجام عملی برخلاف میل باطنی فرد[۱۸۶]، تکلیف از عهده انسان ساقط می‌‌شود؛ مانند تجویز استفاده کردن از مردار، خون و گوشت خوک در موارد اضطراری[۱۸۷]. البته رفع موقت تکلیف و اباحه در این موارد، تنها در حدّ رفع اضطرار (مثلاً نجات جان) است[۱۸۸].[۱۸۹]
  2. اکراه: در صورت اکراه، یعنی وادار کردن شخص بر انجام دادن کاری بدون میل باطنی، تکالیف الزامی رفع می‌‌شود؛ مانند جواز اظهار سخنان کفرآمیز در حال اکراه[۱۹۰].
  3. ترس: ترس شدید در پاره‌ای موارد می‌‌تواند تکلیفی را ساقط کند؛ مثلا در صورت ترس نمازگزار، خواندن نماز کامل ساقط و نماز خوف جایگزین آن می‌‌شود[۱۹۱] و مکلف می‌‌تواند نماز را به صورت نشسته یا خوابیده یا در حال حرکت، خواه پیاده یا سواره، به جا آورد.
  4. بیماری و ضعف: بیماری گاهی سبب سقوط تکلیف می‌‌گردد؛ مانند حکم وجوب جهاد[۱۹۲] یا وجوب حمل سلاح و آمادگی نظامی در هنگام جنگ و احتمال حمله دشمن[۱۹۳] و گاه سبب تبدیل یک تکلیف به تکلیفی دیگر یا تأخیر زمان آن می‌‌شود؛ مانند جواز تراشیدن سر برای مُحرِم محصور بیماری که نمی‌تواند تا رسیدن قربانی به منا صبر کند و روزه گرفتن یا صدقه دادن یا قربانی کردن حیوان به عنوان کفاره به جای آن است[۱۹۴].
  5. سفر: در سفر، برخی تکالیف با شرایط و احکامی خاص ساقط می‌‌شوند؛ مثلا روزه در سفر ساقط است و مکلف باید قضای آن را به جا آورد[۱۹۵]؛ همچنین در سفر، خواندن نماز کامل ساقط و بر مسافر واجب[۱۹۶] است.
  6. بروز دشواری و فقدان امکانات: در برخی موارد، وجود مشکلات جدی یا فقدان وسایل لازم، سبب سقوط یا تبدیل تکلیف می‌‌گردد؛ مانند سقوط جهاد از کسانی که توانایی مالی را برای رفتن به جهاد ندارند یا حکومت امکانات اعزام آنان را نداشته باشد[۱۹۷].[۱۹۸]

پیامدهای تکلیف گریزی

قرآن کریم برای سرباز زدن مکلفان از امتثال تکالیف الهی، افزون بر محرومیت از منافع و مصالح تکالیف مزبور، پیامدها و آثار ناخوشایند دنیوی و اخروی را برمی شمرد؛ مانند:

  1. ستم به خود: بی مبالاتی به انجام تکالیف شرعی فرد را در زمره ظالمان قرار می‌‌دهد؛ زیرا تجاوز از حدود الهی ستم به شمار می‌‌رود[۱۹۹] و متجاوزان از حدود الهی، ظالمانی‌اند که بیشتر به خویشتن ستم می‌‌کنند[۲۰۰]؛ زیرا با ترک تکلیف، انسان در معرض عقاب الهی قرار می‌‌گیرد[۲۰۱].
  2. خیانت به خدا و پیامبر(ص): تکالیف شرعی امانت الهی در دست بشرند[۲۰۲].[۲۰۳]، از این رو متعهد نبودن به این تکالیف و بی‌اعتنایی به آنها نوعی خیانت در امانت به شمار می‌‌رود[۲۰۴].
  3. حسرت در قیامت: آنان که اوامر و نواهی الهی را در دنیا فرو گذارده‌اند، در قیامت دچار حسرت می‌‌شوند[۲۰۵].[۲۰۶]، از این رو برای انجام دادن تکالیفِ ترک شده، مانند نماز، روزه و حج، از خداوند خواهان بازگشت به دنیایند[۲۰۷].
  4. لعن و عذاب الهی: دیگر پیامد فروگذاردن تکالیف شرعی، لعن الهی و عذاب اخروی است[۲۰۸].[۲۰۹]

منابع

پانویس

  1. المصباح، ص۵۳۸؛ لسان العرب، ج ۹، ص۳۰۷؛ القاموس المحیط، ج ۳، ص۱۹۲، «کلف».
  2. العین، ج۵، ص۳۷۲.
  3. مجمع البیان، ج۲، ص۵۸۵.
  4. لسان العرب، ج۹، ص۳۰۷.
  5. محاضرات فی أصول الفقه، ج۳، ص۶۰.
  6. المعجم الأصولی، ج۱، ص۵۷۲.
  7. محققیان، رضا، مقاله «تکلیف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۵۴۷-۵۵۱.
  8. شرح تجرید، ص۳۷۵؛ شرح اصول کافی، ج ۹، ص۲۴۱؛ جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۲۷۸.
  9. الکافی، حلبی، ص۳۳ ـ ۳۵؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۸، ص۴۵.
  10. جامع المدارک، ج ۳، ص۲۰۵؛ منیة الطالب، ج ۳، ص۱۹۶؛ اصطلاحات الاصول، ص۱۲۰.
  11. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۵۸۱-۵۸۲.
  12. سوره بقره، آیه ۲۳۳و 286، سوره انعام، آیه ۱۵۲، سوره اعراف، آیه ۴۲؛ سوره مؤمنون، آیه ۶۲.
  13. جامع البیان، ج ۲، ص۱۹۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۱۳۱؛ فقه القرآن، ج ۲، ص۱۶۴.
  14. التبیان، ج ۳، ص۱۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۳، ص۱۵۳؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۱۹۷.
  15. فتح القدیر، ج ۱، ص۱۸۶؛ سبل الهدی، ج ۲، ص۲۸۹؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۷۱.
  16. سوره بقره، آیه ۲۲۹ و ۲۳۰؛ سوره نساء، آیه ۱۳؛ سوره توبه، آیه ۱۱۲.
  17. مجمع البیان، ج ۵، ص۴۰۳؛ المیزان، ج ۷، ص۱۱۶؛ زاد المسیر، ج ۴، ص۱۷۳.
  18. سوره انعام، آیه ۵۷؛ سوره یوسف، آیه ۴۰؛ سوره یوسف، آیه ۶۷.
  19. مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۷؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۲۲۸.
  20. سوره حج، آیه ۳۰.
  21. زبدة البیان، ص۲۲۸ ـ ۲۲۹؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۹۳؛ معانی القرآن، ج ۴، ص۴۰۴.
  22. سوره مائده، آیه ۲؛ سوره حج، آیه ۳۲.
  23. جامع البیان، ج ۶، ص۷۲؛ التبیان، ج ۳، ص۴۱۸؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۳۰۳.
  24. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم ...» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  25. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.
  26. الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۱.
  27. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۵۸۲-۵۸۳؛ محققیان، رضا، مقاله «تکلیف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۵۴۷-۵۵۱.
  28. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷ و آیات: سوره یوسف، آیه ۴۰ و ۶۷ و ... .
  29. المیزان، ج ۷، ص۱۱۶؛ جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۰۵.
  30. «بر پیامبر جز پیام رسانی نیست» سوره مائده، آیه ۹۹.
  31. سوره نجم، آیه ۳-۴.
  32. اجود التقریرات، ج۱، ص۱۱۶؛ تهذیب الأصول، ج۲، ص۴۱.
  33. سوره انفال، آیه ۲۲.
  34. سوره اسراء، آیه ۱۵.
  35. سوره ملک، آیه ۱۰.
  36. الکافی، ج۱، ص۱۶.
  37. اصول الفقه، ج۱، ص۲۱۶.
  38. محققیان، رضا، مقاله «تکلیف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۵۴۷-۵۵۱.
  39. عیون الحکم، ص۲۷؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص۲۰۳۳.
  40. الکافی، ج ۱، ص۱۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۲۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص۱۳۷.
  41. فرائد الاصول، ج ۲، ص۲۲؛ نهایة الافکار، ج ۲، ص۲۰۵.
  42. زبدة الاصول، ج ۳، ص۱۹۳؛ منتقی الاصول، ج ۴، ص۳۷۲؛ الاصول العامة، ص۴۸۲.
  43. احکام القرآن، ج ۳، ص۲۵۳؛ شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص۸۴؛ شرح اصول الکافی، ج ۵، ص۴۹.
  44. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص ۵۸۳-۵۸۵.
  45. سوره انعام، آیه ۵۴.
  46. سوره هود، آیه ۶.
  47. سوره روم، آیه ۴۷.
  48. تهذیب الاحکام، ج ۷، ص۳۵۶؛ وسائل الشیعه، ج ۷، ص۹۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص۶۴.
  49. المزار، ص۵۳۸؛ الدروع الواقیه، ص۲۰۹؛ بحارالانوار، ج ۹۴، ص۱۵۹.
  50. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  51. الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ بحارالانوار، ج ۵، ص۳۱۱.
  52. تفسیر قمی، ج ۲، ص۱۹۸؛ نورالثقلین، ج ۴، ص۳۰۹ - ۳۹۴؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص۲۷۵.
  53. شرح اصول الکافی، ج ۷، ص۵۲ ـ ۵۳.
  54. سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  55. سوره بقره، آیه ۴۳، ۸۳ و ۱۱۰.
  56. سوره نساء، آیه ۷۷.
  57. سوره انفال، آیه ۴۱.
  58. سوره بقره، آیه ۱۸۳ و ۱۹۶.
  59. المیزان، ج ۲۰، ص۳۹؛ حیات الحیوان، ج ۱، ص۲۸۸ ـ ۲۸۹.
  60. المیزان، ج ۲۰، ص۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص۱۶۹.
  61. مانند: سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  62. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  63. جامع البیان، ج ۲۷، ص۱۶؛ مجمع البیان، ج ۹، ص۲۶۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص۸۴.
  64. «و (یاد کن) آنگاه را که گروهی از پریان را به سوی تو گرداندیم که به قرآن گوش فرا می‌دادند و چون نزد آن حاضر شدند (به هم) گفتند: خاموش باشید (و گوش فرا دهید!) آنگاه چون به پایان آمد به سوی قوم خود بازگشتند در حالی که (آنان را) بیم می‌دادند» سوره احقاف، آیه ۲۹.
  65. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۱۴۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص۱۶۹؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص۷۹ ـ ۸۰.
  66. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۷۵ ـ ۱۷۶.
  67. سوره جن، آیه ۱۴.
  68. سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  69. سوره انعام، آیه ۱۲۸.
  70. سوره انعام، آیه ۱۳۰.
  71. سوره الرحمن، آیه ۳۵.
  72. مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۱۷۷؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص۴۴؛ نورالثقلین، ج ۵، ص۲۰.
  73. «و قوم تو آن را دروغ شمردند در حالی که آن، حقّ است؛ بگو: من بر (نگهداشت) شما گمارده نیستم» سوره انعام، آیه ۶۶.
  74. «ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.
  75. نهج البلاغه، خطبه ۹۱؛ بحارالانوار، ج ۵۴، ص۱۱.
  76. نهج البلاغه، خطبه ۹۱؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص۵۱ ـ ۵۲؛ کنزالعمال، ج ۶، ص۱۷۷ ـ ۱۷۸.
  77. الکافی، کلینی، ج ۴، ص۱۹۶؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۴۲۱ ـ ۴۲۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۳۴۵.
  78. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۶۲؛ اوائل المقالات، ص۳۱۶ ـ ۳۱۷؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۳۱۵ ـ ۳۱۷.
  79. تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۹۶؛ شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص۴۳۲.
  80. الرسائل العشر، ص۳۱۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۹۶.
  81. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست و نیز هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود می‌پرد، جز اینکه گروه‌هایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۳۸.
  82. «و آنگاه که جانوران وحشی را گرد آورند» سوره تکویر، آیه ۵.
  83. مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج ۷، ص۹۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۵۰۸.
  84. مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ تفسیر المنار، ج ۷، ص۳۹۹؛ بحارالانوار، ج ۷، ص۲۵۶.
  85. التبیان، ج ۴، ص۱۳۰؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج ۶۱، ص۷؛ ج ۷، ص۲۵۶.
  86. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  87. الرسائل العشر، ص۳۱۲؛ التبیان، ج ۸، ص۳۶۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۲۵۵.
  88. جامع البیان، ج ۲۲، ص۶۶ ـ ۶۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۲۲۴ ـ ۲۲۵.
  89. المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۰.
  90. مجمع البیان، ج ۸، ص۱۸۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۲۵۵ ـ ۲۵۶.
  91. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص ۵۸۵-۵۸۹؛ محققیان، رضا، مقاله «تکلیف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۵۴۷-۵۵۱.
  92. نهج الحق، ص۸۸؛ اللمع، ص۹۹ ـ ۱۱۵.
  93. سوره اعراف، آیه ۵۴.
  94. التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص۱۲۶، ۱۳۵.
  95. کشف المراد، ص۴۴۱؛ الاقتصاد الهادی، ص۶۱، ۶۵.
  96. اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۱؛ پژوهشی در معارف امامیه، ص۱۹۵ ـ ۱۹۶؛ کشف المراد، ص۴۴۱.
  97. سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
  98. نهج الحق، ص۸۹؛ شرح احقاق الحق، ج ۱، ص۴۲۲.
  99. الاقتصاد الهادی، ص۶۱.
  100. الاقتصاد الهادی، ص۶۲؛ الرسائل، ج ۳، ص۱۳؛ شرح تجرید، ص۳۴۵.
  101. التبیان، ج ۵، ص۳۵۷؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص۹۸؛ الغیبه، ص۱۷۷.
  102. سوره حج، آیه ۳۰.
  103. مجمع البحرین، ج ۱، ص۴۹۳؛ زبدة البیان، ص۲۲۸ ـ ۲۲۹؛ معانی القرآن، ج ۴، ص۴۰۴.
  104. سوره حج، آیه ۲۷ و ۲۸.
  105. الکافی، کلینی، ج ۴، ص۲۶۳ ـ ۲۶۵؛ من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۴۰۳؛ تهذیب الاحکام، ج ۵، ص۱۲۲.
  106. جامع البیان، ج ۱۷، ص۱۹۲ ـ ۱۹۳؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۲۲۶.
  107. مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۶؛ الصافی، ج ۳، ص۳۷۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۴۱.
  108. مستدرک الوسائل، ج ۷، ص۵۰۲؛ عوالی اللئالی، ج ۱، ص۲۶۸؛ کنزالعمال، ج ۸، ص۴۵۰.
  109. سوره بقره، آیه ۱۸۳.
  110. عون المعبود، ج ۲، ص۱۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص۲۷۵ ـ ۲۷۶.
  111. سوره رعد، آیه ۲۸.
  112. سوره اسراء، آیه ۷۸ و آیه ۷۹.
  113. سوره توبه، آیه ۶۰.
  114. سوره توبه، آیه ۹۹.
  115. سوره انعام، آیه ۱۴۵.
  116. سوره مائده، آیه ۹۱.
  117. الکافی، کلینی، ج ۶، ص۲۴۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۵، ص۳۰۳؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۴۷۶.
  118. سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
  119. سوره هود، آیه ۱۱۴.
  120. من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص۲۱۴ ـ ۲۱۵؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۳۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۴، ص۹.
  121. سوره مائده، آیه ۴۸.
  122. التبیان، ج ۳، ص۵۴۶؛ جامع البیان، ج ۸، ص۱۵۱؛ شرح الرضی علی الکافیه، ص۸۷.
  123. سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  124. سوره آل عمران، آیه ۱۴۲.
  125. سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  126. سوره نساء، آیه ۱۶۰ و ۱۶۱، سوره انعام، آیه ۱۴۶، سوره نحل، آیه ۱۱۸.
  127. سوره بقره، آیه ۵۴.
  128. جامع البیان، ج ۱، ص۴۰۸؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۲۱۸؛ الصافی، ج ۱، ص۱۳۲.
  129. سوره نور، آیه ۲.
  130. سوره نور، آیه ۴.
  131. سوره مائده، آیه ۳۸.
  132. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۵۸۹-۵۹۲.
  133. سوره بقره، آیه ۲۸۶، سوره انعام، آیه ۱۵۲ و سوره اعراف، آیه ۴۲.
  134. سوره توبه، آیه ۹۱ و سوره فتح، آیه ۱۷.
  135. سوره توبه، آیه ۹۲.
  136. سوره مائده، آیه ۶.
  137. سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  138. سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  139. تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۵۱؛ فتح القدیر، ج ۱، ص۳۰۸؛ القواعد الفقهیه، ج ۱، ص۲۵۳.
  140. الخصال، ص۴۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۳۶۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۶، ص۴۲۳.
  141. القواعد الفقهیه، ج ۲، ص۵۳؛ مائة قاعدة فقهیه، ص۴۳؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۳.
  142. مانند سوره احزاب، آیه ۳۵.
  143. سوره بقره، آیه ۱۵۳، سوره بقره، آیه ۱۰۴ و سوره بقره، آیه ۱۷۲.
  144. الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۸؛ فقه القرآن، ج ۲، ص۷۵.
  145. مغنی اللبیب، ج ۲، ص۴۵۸؛ جواهر الکلام، ج ۷، ص۳۴۲.
  146. فقه القرآن، ج ۱، ص۱۷۳؛ المیزان، ج ۱۵، ص۱۶۳.
  147. غنائم الایام، ج ۲، ص۵۳۷؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۸؛ مائة قاعدة فقهیه، ص۴۳ ـ ۴۴.
  148. مانند سوره انعام، آیه ۱۹.
  149. العناوین الفقهیه، ج ۱، ص۲۶؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۴.
  150. مسند احمد، ج ۱، ص۳۰۱؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص۲۶۱؛ دعائم الاسلام، ج ۱، ص۳۳۹.
  151. الکافی، ج ۱، ص۵۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص۵۶۹؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص۳۵.
  152. سوره آل عمران، آیه ۱۶۱، سوره احزاب، آیه ۵۰.
  153. سوره انعام، آیه ۸۳-۸۸.
  154. سوره اعراف، آیه ۶.
  155. الصافی، ج ۲، ص۱۸۰؛ نورالثقلین، ج ۲، ص۴.
  156. المیزان، ج ۱۲، ص۲۰۰.
  157. المیزان، ج ۱۲، ص۲۰۰.
  158. سوره احزاب، آیه ۲۱.
  159. الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۳؛ العناوین الفقهیه، ج ۱، ص۲۴.
  160. شرح اصول کافی، ج ۷، ص۱۰۴؛ اوائل المقالات، ص۳۰۵؛ التبیان، ج ۵، ص۴۰۷.
  161. شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص۱۴۰؛ شرح اصول کافی، ج ۲، ص۱۹۰؛ ج ۷، ص۱۰۳؛ اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۸۱ ـ ۸۲.
  162. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  163. «و از آنچه روزیتان کرده‌ایم (در راه خداوند) هزینه کنید پیش از آنکه مرگ هر یک از شما در رسد آنگاه بگوید: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا تا زمانی نزدیک پس نیفکندی تا صدقه بدهم و از شایستگان باشم» سوره منافقون، آیه ۱۰.
  164. «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
  165. جامع البیان، ج ۱۴، ص۹۹؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۱۳۳؛ الصافی، ج ۳، ص۱۲۵.
  166. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص ۵۹۲-۵۹۶؛ محققیان، رضا، مقاله «تکلیف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۵۴۷-۵۵۱.
  167. اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۴؛ جامع المدارک، ج ۲، ص۲۵۶؛ مسالک الافهام، ج ۷، ص۲۳۴.
  168. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۳۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص۲۹۱.
  169. سوره منافقون، آیه ۱۰.
  170. غنائم الایام، ج ۱، ص۶۵؛ مستند الشیعه، ج ۱۰، ص۳۳۶؛ الثمر الدانی، ص۱۴.
  171. منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۴۸؛ مدارک الاحکام، ج ۶، ص۱۳۸؛ حاشیة رد المختار، ج ۱، ص۹۴.
  172. سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  173. تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص۲۶۶؛ ریاض المسائل، ج ۱، ص۳۱۶؛ جامع المدارک، ج ۲، ص۱۸۹.
  174. وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۸۴؛ سنن النسائی، ج ۶، ص۱۵۶.
  175. سوره بقره، آیه ۲۸۶، سوره بقره، آیه ۲۳۳، سوره انعام، آیه ۱۵۲ و ... .
  176. ریاض المسائل، ج ۸، ص۱۰۸؛ الفوائد العلیه، ج ۲، ص۳۱۴.
  177. الاقتصاد، ص۶۱؛ التبیان، ج ۶، ص۴۸۴؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۱، ص۶۵۲.
  178. الکافی، کلینی، ج ۱، ص۱۶۱ ـ ۱۶۳.
  179. حاشیة رد المختار، ج ۱، ص۹۴؛ فقه السنه، ج ۱، ص۶۲۹؛ الموسوعة الفقهیة، ج ۳، ص۲۷۰.
  180. تحریرات فی الاصول، ج ۵، ص۳۱۸؛ المجموع، ج ۳، ص۴؛ البحر الرائق، ج ۲، ص۳۵۴.
  181. اصول فقه، ج ۱، ص۸۲؛ اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص۲۲۷؛ نیل الاوطار، ج ۵، ص۲۷۲.
  182. نهایة الافکار، ج ۱، ص۴۱۴؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۳۸۸؛ مستمسک العروه، ج ۱۰، ص۱۱۲.
  183. القواعد الفقهیه، ج ۱، ص۸۴؛ اجود التقریرات، ج ۱، ص۱۵۵؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۳، ص۳۰۹.
  184. سوره اسراء، آیه ۱۵.
  185. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۵۹۶-۶۰۰؛ محققیان، رضا، مقاله «تکلیف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۵۴۷-۵۵۱.
  186. القاموس الفقهی، ص۲۲۲؛ ترمنولوژی حقوق، ص۵۶.
  187. سوره بقره، آیه ۱۷۳.
  188. سوره بقره، آیه ۱۷۳.
  189. المهذب البارع، ج ۴، ص۱۸۶؛ مسالک الافهام، ج ۱۲، ص۱۱۳؛ المغنی، ج ۱۱، ص۷۳.
  190. سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  191. المقنعه، ص۲۱۳؛ مجمع الفائده، ج ۳، ص۳۵۱؛ الام، ج ۱، ص۲۴۲.
  192. سوره توبه، آیه ۹۱.
  193. سوره نساء، آیه ۱۰۲.
  194. سوره بقره، آیه ۱۹۶.
  195. سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  196. تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص۱۸۶؛ نهایة الاحکام، ج ۲، ص۱۶۶.
  197. سوره توبه، آیه ۹۱ و آیه ۹۲.
  198. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۶۰۰-۶۰۳.
  199. سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  200. سوره طلاق، آیه ۱.
  201. الصافی، ج۵، ص۱۸۷؛ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۱۵۶.
  202. سوره احزاب، آیه ۷۲.
  203. تفسیر جلالین، ص۵۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۵۳۰؛ المیزان، ج ۱۶، ص۳۵۱.
  204. سوره انفال، آیه ۲۷.
  205. سوره زمر، آیه ۵۶.
  206. جامع البیان، ج ۲۴، ص۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۲۷۱؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۳۳۲.
  207. سوره مؤمنون، آیه ۱۰۰.
  208. سوره رعد، آیه ۲۵.
  209. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «تکلیف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۶۰۳-۶۰۴.