رفتار با زنان: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
}}
}}
== احترام به زنان ==
{{اصلی|احترام و تکریم زن}}


== احترام به زنان اسیر ==
== احترام به زنان اسیر ==
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} از همان [[آغاز بعثت]] با انواع مخالفت‌ها و آزارها و پس از [[هجرت]] نیز با [[جنگ]] افروزی [[مشرکان]] روبه رو بود. [[بدیهی]] است هر [[جنگی]]، پی آمدهایی مانند کشته شدن، [[اسارت]]، معلول شدن و بی‌سرپرست شدن [[خانواده‌ها]] دارد. در مدت ده سال حضور پیامبر اکرم {{صل}}در [[مدینه]] و تثبیت [[اسلام]]، [[غزوه‌ها]] و سریه‌های بسیاری میان [[مسلمانان]] و [[سپاه]] [[شرک]] و [[نفاق]] درگرفت که هر یک در روند [[پیشرفت]] اسلام اثر چشم‌گیری داشت. در این غزوه‌ها و [[سریه‌ها]]، بسیاری از افراد سپاه [[دشمن]] به اسارت مسلمانان درآمدند. در میان [[اسیران]]، زنانی بودند که بررسی [[زندگی]] آنها و شیوه [[رفتاری]] [[پیامبر]] با آنان در اسارت، الگوهای رفتاری مناسبی را به ما معرفی می‌کند. برخی از این زنان، [[دختران]] یا [[همسران]] بزرگان [[قبیله]] خود بودند که پس از اسارت، بر اساس [[قانون]] [[احترام]] و [[تکریم]] به بزرگان<ref>{{متن حدیث|إِذَا أَتَاكُمْ كَرِيمُ قَوْمٍ فَأَكْرِمُوهُ‌}}؛ «بزرگ هر قومی را تکریم کنید» (کافی، ج۳، ص۶۵۹).</ref> با آنان بسیار کریمانه و بزرگوارانه [[رفتار]] می‌شد<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۶۳؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۸۳.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} از همان آغاز بعثت با انواع مخالفت‌ها و آزارها و پس از [[هجرت]] نیز با [[جنگ]] افروزی [[مشرکان]] روبه رو بود. بدیهی است هر [[جنگی]]، پی آمدهایی مانند کشته شدن، [[اسارت]]، معلول شدن و بی‌سرپرست شدن [[خانواده‌ها]] دارد. در مدت ده سال حضور پیامبر اکرم {{صل}}در [[مدینه]] و تثبیت [[اسلام]]، [[غزوه‌ها]] و سریه‌های بسیاری میان [[مسلمانان]] و [[سپاه]] [[شرک]] و [[نفاق]] درگرفت که هر یک در روند [[پیشرفت]] اسلام اثر چشم‌گیری داشت. در این غزوه‌ها و [[سریه‌ها]]، بسیاری از افراد سپاه [[دشمن]] به اسارت مسلمانان درآمدند. در میان [[اسیران]]، زنانی بودند که بررسی [[زندگی]] آنها و شیوه [[رفتاری]] [[پیامبر]] با آنان در اسارت، الگوهای رفتاری مناسبی را به ما معرفی می‌کند. برخی از این زنان، [[دختران]] یا [[همسران]] بزرگان [[قبیله]] خود بودند که پس از اسارت، بر اساس [[قانون]] [[احترام]] و [[تکریم]] به بزرگان<ref>{{متن حدیث|إِذَا أَتَاكُمْ كَرِيمُ قَوْمٍ فَأَكْرِمُوهُ‌}}؛ «بزرگ هر قومی را تکریم کنید» (کافی، ج۳، ص۶۵۹).</ref> با آنان بسیار کریمانه و بزرگوارانه [[رفتار]] می‌شد<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۶۳؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۸۳.</ref>.


[[ازدواج پیامبر]] با زنانی چون جُوَیریَه، دختر [[حارث بن ابی ضرار]] که در [[نبرد]] بنو مُصْطَلَقْ اسیر شد<ref>بیهقی، سنن الکبری، ج۸، ص۱۶۸.</ref> و [[صفیه]]، دختر [[حیی بن اخطب]] که در [[نبرد خیبر]] به اسارت مسلمانان درآمد<ref>حسین بن محمد دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۷۴.</ref> و [[خواستگاری]] از [[ریحانه دختر زید]] که در جنگ بنی قُرَیظه در [[سال ششم هجری]] اسیر شد و پیامبر وی را در [[انتخاب]] اسلام و [[ازدواج]] با خود یا ماندن در جایگاه [[کنیز]]، [[آزاد]] گذاشت<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۱۳۰ و ۱۳۱. در اینکه وی پیامبر را برای ازدواج برگزید یا ملک یمین، اختلاف است.</ref>، از جمله رفتارهای بزرگوارانه پیامبر با زنان اسیر است.
[[ازدواج پیامبر]] با زنانی چون جُوَیریَه، دختر [[حارث بن ابی ضرار]] که در [[نبرد]] بنو مُصْطَلَقْ اسیر شد<ref>بیهقی، سنن الکبری، ج۸، ص۱۶۸.</ref> و [[صفیه]]، دختر [[حیی بن اخطب]] که در [[نبرد خیبر]] به اسارت مسلمانان درآمد<ref>حسین بن محمد دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۷۴.</ref> و [[خواستگاری]] از [[ریحانه دختر زید]] که در جنگ بنی قُرَیظه در [[سال ششم هجری]] اسیر شد و پیامبر وی را در [[انتخاب]] اسلام و [[ازدواج]] با خود یا ماندن در جایگاه [[کنیز]]، [[آزاد]] گذاشت<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۱۳۰ و ۱۳۱. در اینکه وی پیامبر را برای ازدواج برگزید یا ملک یمین، اختلاف است.</ref>، از جمله رفتارهای بزرگوارانه پیامبر با زنان اسیر است.


در [[روایت‌ها]] آمده است پیامبر پس از اسارت صفیه، با [[مهربانی]] به او فرمود: «[[دوست]] داری، به [[دین]] خود ([[یهود]]) باقی بمان. من تو را مجبور نمی‌کنم، ولی اینکه [[خدا]] و رسولش را برگزینی، برای تو بهتر است». [[صفیه]] می‌گوید: «پس از شنیدن پیشنهاد [[پیامبر]]، خدا و رسولش را [[انتخاب]] کردم. آن [[حضرت]] نیز مرا [[آزاد]] کرد»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۵.</ref>.
در [[روایت‌ها]] آمده است پیامبر پس از اسارت صفیه، با [[مهربانی]] به او فرمود: «[[دوست]] داری، به [[دین]] خود ([[یهود]]) باقی بمان. من تو را مجبور نمی‌کنم، ولی اینکه [[خدا]] و رسولش را برگزینی، برای تو بهتر است». [[صفیه]] می‌گوید: «پس از شنیدن پیشنهاد [[پیامبر]]، خدا و رسولش را [[انتخاب]] کردم. آن حضرت نیز مرا [[آزاد]] کرد»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۵.</ref>.


پیامبر چنان بر خوش [[رفتاری]] با [[زنان]] [[اسیر]] و رعایت حال آنان تأکید داشت که وقتی شنید [[بلال حبشی]] هنگام خروج [[اسیران]] از [[خیبر]]، زنان را از کنار کشته‌شدگانشان گذرانده است و صفیه و دخترعموهایش با دیدن پیکر کشته‌ها ناراحت و گریان شده‌اند، با [[ناراحتی]] و [[اندوه]] به وی فرمود: «[[بلال]]! آیا [[رحمت]] و [[شفقت]] از تو دور شده است که [[کنیزان]] [[جوان]] را از کنار پیکر کشتگان آنها می‌گذرانی؟»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۳ و ۶۷۴.</ref>.
پیامبر چنان بر خوش [[رفتاری]] با [[زنان]] [[اسیر]] و رعایت حال آنان تأکید داشت که وقتی شنید [[بلال حبشی]] هنگام خروج [[اسیران]] از [[خیبر]]، زنان را از کنار کشته‌شدگانشان گذرانده است و صفیه و دخترعموهایش با دیدن پیکر کشته‌ها ناراحت و گریان شده‌اند، با [[ناراحتی]] و [[اندوه]] به وی فرمود: «[[بلال]]! آیا [[رحمت]] و [[شفقت]] از تو دور شده است که [[کنیزان]] [[جوان]] را از کنار پیکر کشتگان آنها می‌گذرانی؟»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۳ و ۶۷۴.</ref>.
خط ۱۷: خط ۲۰:
پس از [[ازدواج پیامبر]] خدا با صفیه، دیگر [[همسران پیامبر]]، وی را با تعبیر «[[زن]] یهودیه» مسخره و [[تحقیر]] می‌کردند. وقتی پیامبر از این ماجرا باخبر شد، با بیان اینکه نَسب او به [[پیامبران بنی اسرائیل]] می‌رسد، صفیه را [[دلداری]] داد و آنها را از این برخورد [[نهی]] کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۵.</ref>. [[رفتار پیامبر]] با صفیه چنان مهربانانه بود که وی همواره می‌گفت: «هرگز کسی را خوش اخلاق‌تر و بزرگوارتر از [[رسول خدا]] {{صل}} ندیدم»<ref>نور الدین هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۵۳؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۹، ص۳۷۶.</ref>.
پس از [[ازدواج پیامبر]] خدا با صفیه، دیگر [[همسران پیامبر]]، وی را با تعبیر «[[زن]] یهودیه» مسخره و [[تحقیر]] می‌کردند. وقتی پیامبر از این ماجرا باخبر شد، با بیان اینکه نَسب او به [[پیامبران بنی اسرائیل]] می‌رسد، صفیه را [[دلداری]] داد و آنها را از این برخورد [[نهی]] کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۵.</ref>. [[رفتار پیامبر]] با صفیه چنان مهربانانه بود که وی همواره می‌گفت: «هرگز کسی را خوش اخلاق‌تر و بزرگوارتر از [[رسول خدا]] {{صل}} ندیدم»<ref>نور الدین هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۵۳؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۹، ص۳۷۶.</ref>.


رفتار پیامبر خدا با سفّانه، دختر حاتم طایی و [[خواهر]] [[عدی بن حاتم]] نیز که بعدها از [[مسلمانان]] [[وارسته]] و [[یاران]] [[حقیقی]] [[ولایت]] شد، شنیدنی است. سفّانه در [[سال هشتم هجری]] و در ماجرای ویران ساختن [[بت]] [[خانه]] فُلس به [[اسارت]] مسلمانان درآمد. وی به [[دستور پیامبر]] [[اکرم]] {{صل}}، جدای از دیگر اسیران و در خانه [[رمله]]، دختر [[حارث]] [[زندگی]] می‌کرد. هنگامی که کاروانی از [[قبیله طی]] از [[مدینه]] به مقصد [[شام]] حرکت می‌کردند، رسول خدا {{صل}}سفّانه را آزاد کرد و به این قافله سپرد تا وی را نزد برادرش عُدَی بازگردانند<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۲۲۵؛ اسدالغابه، ج۵، ص۴۷۵.</ref>. این بانوی [[اسیر]] بارها از [[پیامبر خدا]] درخواست [[آزادی]] کرد، ولی آن [[حضرت]] تا وقتی کاروان مطمئنی نیافت، وی را [[آزاد]] نکرد و به وی فرمود: «[تو را آزاد] خواهم کرد. برای خروج از اینجا [[شتاب]] مکن تا فرد مطمئنی که تو را به [[سرزمین]] خودت برساند، بیابیم»<ref>احمد بن عبدالله ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۶، ص۳۳۶۲.</ref>.
رفتار پیامبر خدا با سفّانه، دختر حاتم طایی و [[خواهر]] [[عدی بن حاتم]] نیز که بعدها از [[مسلمانان]] [[وارسته]] و [[یاران]] [[حقیقی]] [[ولایت]] شد، شنیدنی است. سفّانه در [[سال هشتم هجری]] و در ماجرای ویران ساختن [[بت]] [[خانه]] فُلس به [[اسارت]] مسلمانان درآمد. وی به [[دستور پیامبر]] [[اکرم]] {{صل}}، جدای از دیگر اسیران و در خانه [[رمله]]، دختر [[حارث]] [[زندگی]] می‌کرد. هنگامی که کاروانی از [[قبیله طی]] از [[مدینه]] به مقصد [[شام]] حرکت می‌کردند، رسول خدا {{صل}}سفّانه را آزاد کرد و به این قافله سپرد تا وی را نزد برادرش عُدَی بازگردانند<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۲۲۵؛ اسدالغابه، ج۵، ص۴۷۵.</ref>. این بانوی [[اسیر]] بارها از [[پیامبر خدا]] درخواست [[آزادی]] کرد، ولی آن حضرت تا وقتی کاروان مطمئنی نیافت، وی را [[آزاد]] نکرد و به وی فرمود: «[تو را آزاد] خواهم کرد. برای خروج از اینجا [[شتاب]] مکن تا فرد مطمئنی که تو را به [[سرزمین]] خودت برساند، بیابیم»<ref>احمد بن عبدالله ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۶، ص۳۳۶۲.</ref>.


در [[روایت]] دیگری آمده است وقتی سفانه از [[اخلاق]] و [[رفتار]] پدرش برای [[پیامبر]] سخن گفت، آن حضرت فرمود: «ای سفانه! این ویژگی‌هایی که درباره پدرت می‌گویی، در [[حقیقت]]، صفات فرد [[مؤمن]] است. اگر پدرت، [[مسلمان]] بود، برای او [[آمرزش]] می‌طلبیدم»<ref>نک: رضوان دعبول، تراجم اعلام النساء، ص۲۰۹؛ محسن امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۸۷.</ref>. سپس وی را به دلیل [[حسن خلق]] و [[بخشندگی]] پدرش آزاد کرد.
در [[روایت]] دیگری آمده است وقتی سفانه از [[اخلاق]] و [[رفتار]] پدرش برای [[پیامبر]] سخن گفت، آن حضرت فرمود: «ای سفانه! این ویژگی‌هایی که درباره پدرت می‌گویی، در [[حقیقت]]، صفات فرد [[مؤمن]] است. اگر پدرت، [[مسلمان]] بود، برای او [[آمرزش]] می‌طلبیدم»<ref>نک: رضوان دعبول، تراجم اعلام النساء، ص۲۰۹؛ محسن امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۸۷.</ref>. سپس وی را به دلیل [[حسن خلق]] و [[بخشندگی]] پدرش آزاد کرد.
خط ۲۳: خط ۲۶:
در عصر پیامبرخدا، [[زنان]] اسیر از گروه‌های آسیب‌پذیر [[جامعه]] به شمار می‌آمدند. ازاین رو، برای اینکه این گروه دچار بحران‌های [[روحی]] و [[روانی]] نشوند، باید برای اداره [[زندگی]] آنان تدبیری اندیشیده می‌شد. [[ازدواج پیامبر]] با زنان اسیر و رفتار مناسب با آنها یا ایجاد زمینه [[ازدواج]] و کار برای ایشان، آنها را به ادامه زندگی [[امیدوار]] می‌کرد. نقل است جاریه، دختر اُمّ قِرفَه در [[سال ششم هجری]] و در سریه اُم قرفَه به [[اسارت]] [[مسلمانان]] درآمد. وی [[شاهد]] کشته شدن مادرش به دست [[قیس بن محسر]] بود. وقتی پیامبر از این ماجرا باخبر شد، از وی [[دل]] جویی کرد و از قیس خواست جاریه را نزد ایشان بیاورد. سپس وی را به ازدواج [[حزن بن ابی وهب]] درآورد که از [[خانواده]] [[مادری]] پیامبر بود. در نتیجه این ازدواج، [[عبدالرحمان بن حزن]] به [[دنیا]] آمد<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۱۰۳۵؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۸۰.</ref>. حضرت، جاریه را به [[عقد]] مردی [[مهربان]] و مورد [[اعتماد]] درآورد تا با این کار هم از او [[دل‌جویی]] کرده باشد و هم زمینه سعادتمندی وی را در سایه این پیوند فراهم سازد. بنا ر نقل ابن هشام، جاریه دختر یکی از بزرگان [[قوم]] خود بود. ازاین رو، [[پیامبر]] برای [[حفظ]] [[شرافت]] و [[عزت]] او، با وی با [[مهربانی]] و [[بزرگواری]] [[رفتار]] کرد<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۱۰۳۵؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۹.</ref>.
در عصر پیامبرخدا، [[زنان]] اسیر از گروه‌های آسیب‌پذیر [[جامعه]] به شمار می‌آمدند. ازاین رو، برای اینکه این گروه دچار بحران‌های [[روحی]] و [[روانی]] نشوند، باید برای اداره [[زندگی]] آنان تدبیری اندیشیده می‌شد. [[ازدواج پیامبر]] با زنان اسیر و رفتار مناسب با آنها یا ایجاد زمینه [[ازدواج]] و کار برای ایشان، آنها را به ادامه زندگی [[امیدوار]] می‌کرد. نقل است جاریه، دختر اُمّ قِرفَه در [[سال ششم هجری]] و در سریه اُم قرفَه به [[اسارت]] [[مسلمانان]] درآمد. وی [[شاهد]] کشته شدن مادرش به دست [[قیس بن محسر]] بود. وقتی پیامبر از این ماجرا باخبر شد، از وی [[دل]] جویی کرد و از قیس خواست جاریه را نزد ایشان بیاورد. سپس وی را به ازدواج [[حزن بن ابی وهب]] درآورد که از [[خانواده]] [[مادری]] پیامبر بود. در نتیجه این ازدواج، [[عبدالرحمان بن حزن]] به [[دنیا]] آمد<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۱۰۳۵؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۸۰.</ref>. حضرت، جاریه را به [[عقد]] مردی [[مهربان]] و مورد [[اعتماد]] درآورد تا با این کار هم از او [[دل‌جویی]] کرده باشد و هم زمینه سعادتمندی وی را در سایه این پیوند فراهم سازد. بنا ر نقل ابن هشام، جاریه دختر یکی از بزرگان [[قوم]] خود بود. ازاین رو، [[پیامبر]] برای [[حفظ]] [[شرافت]] و [[عزت]] او، با وی با [[مهربانی]] و [[بزرگواری]] [[رفتار]] کرد<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۱۰۳۵؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۹.</ref>.


[[رسول خدا]] {{صل}} از [[آزادی]] [[زنان]] و [[دختران]] و بازگرداندن آنها نزد قوم و [[قبیله]] شان، به منظور [[آموزش]] [[معارف دینی]] و جذب [[مردم]] به [[اسلام]] استفاده می‌کرد. یکی از این موارد، [[رفتار پیامبر]] با زنان و کودکانی است که در [[نبرد]] [[هوازن]] به [[اسارت]] [[مسلمانان]] درآمدند. به گفته [[طبری]]، پس از پایان نبرد، فرستادگان هوازن در منطقه جَعرانه نزد پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و از آن [[حضرت]] خواستند به آنها [[لطف]] کند و [[زن]] و [[فرزندان]] و اموالشان را به آنها بازگرداند. پیامبر که از فرصت‌های گوناگون برای [[مبارزه]] با [[فرهنگ جاهلی]] و [[دعوت]] مردم به اسلام استفاده می‌کرد، فرمود: «زنان و فرزندانتان را بیشتر [[دوست]] دارید یا اموالتان را؟» آنها گفتند: زنان و فرزندانمان را بیشتر دوست داریم. آن گاه پیامبر فرمود: «تا آنجا که به من و [[فرزندان عبدالمطلب]] مربوط است، [[اموال]] و [[خانواده]] تان را به شما بازمی گردانم. پس از آنکه [[نماز]] من و یارانم به پایان رسید، برخیزید و خطاب به مردم بگویید در کار فرزندان و زنانمان، پیامبر را نزد شما مسلمانان و شما مسلمانان را نزد پیامبر [[شفیع]] می‌کنیم. من سهم خود و فرزندان عبدالمطلب را به شما می‌بخشم و سهم دیگران را نیز برای شما [[طلب]] می‌کنم». فرستادگان هوازن به پیشنهاد پیامبر عمل کردند و [[مهاجران]] و [[انصار]]، [[اسیران]] و [[غنایم]] خود را به پیامبر بخشیدند. پیامبر نیز فرمود: «هر کس نمی‌خواهد [[اسیر]] خود را ببخشد، در مقابل هر اسیر، شش شتر از نخستین غنیمتی که به دست می‌آوریم، بگیرد و در عوض، زن و فرزندان این مردم را به آنان بازگرداند»<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، تاریخ الصغیر، تحقیق: محمود ابراهیم زایه، ج۱، ص۳۱.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} از [[آزادی]] [[زنان]] و [[دختران]] و بازگرداندن آنها نزد قوم و [[قبیله]] شان، به منظور [[آموزش]] [[معارف دینی]] و جذب [[مردم]] به [[اسلام]] استفاده می‌کرد. یکی از این موارد، [[رفتار پیامبر]] با زنان و کودکانی است که در [[نبرد]] [[هوازن]] به [[اسارت]] [[مسلمانان]] درآمدند. به گفته [[طبری]]، پس از پایان نبرد، فرستادگان هوازن در منطقه جَعرانه نزد پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و از آن حضرت خواستند به آنها [[لطف]] کند و [[زن]] و [[فرزندان]] و اموالشان را به آنها بازگرداند. پیامبر که از فرصت‌های گوناگون برای [[مبارزه]] با [[فرهنگ جاهلی]] و [[دعوت]] مردم به اسلام استفاده می‌کرد، فرمود: «زنان و فرزندانتان را بیشتر [[دوست]] دارید یا اموالتان را؟» آنها گفتند: زنان و فرزندانمان را بیشتر دوست داریم. آن گاه پیامبر فرمود: «تا آنجا که به من و [[فرزندان عبدالمطلب]] مربوط است، [[اموال]] و [[خانواده]] تان را به شما بازمی گردانم. پس از آنکه [[نماز]] من و یارانم به پایان رسید، برخیزید و خطاب به مردم بگویید در کار فرزندان و زنانمان، پیامبر را نزد شما مسلمانان و شما مسلمانان را نزد پیامبر [[شفیع]] می‌کنیم. من سهم خود و فرزندان عبدالمطلب را به شما می‌بخشم و سهم دیگران را نیز برای شما [[طلب]] می‌کنم». فرستادگان هوازن به پیشنهاد پیامبر عمل کردند و [[مهاجران]] و [[انصار]]، [[اسیران]] و [[غنایم]] خود را به پیامبر بخشیدند. پیامبر نیز فرمود: «هر کس نمی‌خواهد [[اسیر]] خود را ببخشد، در مقابل هر اسیر، شش شتر از نخستین غنیمتی که به دست می‌آوریم، بگیرد و در عوض، زن و فرزندان این مردم را به آنان بازگرداند»<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، تاریخ الصغیر، تحقیق: محمود ابراهیم زایه، ج۱، ص۳۱.</ref>.


[[رسول اکرم]] {{صل}} با این [[رفتار]] خویش، هم [[ارزش]] [[خانواده]] و [[زن]] و فرزند را برای [[جامعه]] [[عرب]] تبیین کرد که هنوز آثاری از [[تفکر جاهلی]] در آن دیده می‌شد و هم با [[مشورت]] کردن با [[مسلمانان]]، به آنان [[شخصیت]] و [[احترام]] بخشید و [[اسیران]] را با [[رضایت]] کامل مسلمانان به خانواده‌هاشان بازگرداند.
[[رسول اکرم]] {{صل}} با این [[رفتار]] خویش، هم [[ارزش]] [[خانواده]] و [[زن]] و فرزند را برای [[جامعه]] [[عرب]] تبیین کرد که هنوز آثاری از [[تفکر جاهلی]] در آن دیده می‌شد و هم با [[مشورت]] کردن با [[مسلمانان]]، به آنان [[شخصیت]] و [[احترام]] بخشید و [[اسیران]] را با [[رضایت]] کامل مسلمانان به خانواده‌هاشان بازگرداند.
خط ۳۳: خط ۳۶:
== پشتیبانی از زنان خود [[سرپرست]] ==
== پشتیبانی از زنان خود [[سرپرست]] ==
بنا بر آنچه گفته شد، با گسترش [[دین مبین اسلام]] در [[جزیره العرب]]، بسیاری از [[آداب و رسوم]] و اندیشه‌های نادرست جامعه [[عربستان]] از بین رفت و [[فرهنگ]] [[توحیدی]] جایگزین آن شد. این امر، واکنش‌ها و برخوردهای تند [[اعراب جاهلی]] را در پی داشت. بی‌تردید، در چنین شرایطی، [[جنگ]]، مقابله و [[دفاع]]، اجتناب‌ناپذیر بود. یکی از پی آمدهای این [[جنگ‌ها]]، بر جای ماندن خانواده‌های بی‌سرپرست بود که گروه و قشر جدیدی را با عنوان «زنان خودسرپرست» به وجود آورد. این قشر، به [[حمایت]] جدی و مسئولانه [[حاکمان]] [[دینی]] نیاز داشتند و باید با برنامه‌ریزی صحیح و [[علمی]]، از نظر مادی و [[معنوی]] تأمین می‌شدند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}}در برخورد با این گروه از [[زنان]]، شیوه‌های [[رفتاری]] زیر را به کار گرفت:
بنا بر آنچه گفته شد، با گسترش [[دین مبین اسلام]] در [[جزیره العرب]]، بسیاری از [[آداب و رسوم]] و اندیشه‌های نادرست جامعه [[عربستان]] از بین رفت و [[فرهنگ]] [[توحیدی]] جایگزین آن شد. این امر، واکنش‌ها و برخوردهای تند [[اعراب جاهلی]] را در پی داشت. بی‌تردید، در چنین شرایطی، [[جنگ]]، مقابله و [[دفاع]]، اجتناب‌ناپذیر بود. یکی از پی آمدهای این [[جنگ‌ها]]، بر جای ماندن خانواده‌های بی‌سرپرست بود که گروه و قشر جدیدی را با عنوان «زنان خودسرپرست» به وجود آورد. این قشر، به [[حمایت]] جدی و مسئولانه [[حاکمان]] [[دینی]] نیاز داشتند و باید با برنامه‌ریزی صحیح و [[علمی]]، از نظر مادی و [[معنوی]] تأمین می‌شدند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}}در برخورد با این گروه از [[زنان]]، شیوه‌های [[رفتاری]] زیر را به کار گرفت:
# توجه به [[بحران]] [[عاطفی]] خانواده‌های [[شهیدان]] و تلاش برای رفع بحران با برقراری [[ارتباط عاطفی]] با [[فرزندان]] آنها و توجه به نیازهای اولیه آنان. مهر و [[محبت]] بی‌نظیر [[پیامبر خدا]] به [[همسر]] و فرزندان [[جعفر طیار]] پس از [[شهادت]] وی از نمونه‌های رفتاری آن [[حضرت]] با خانواده‌های بی‌سرپرست است. [[رسول خدا]] {{صل}} پس از اینکه از شهادت جعفر طیار باخبر شد، به [[همسران]] خود و [[فاطمه زهرا]] {{س}} دستور داد برای [[اسماء بنت عمیس]]، همسر جعفر و فرزندانش غذایی تهیه و از آنها [[دل‌جویی]] کنند. [[خانواده]] جعفر سه [[روز]] در [[خانه پیامبر]] بودند و روز چهارم به [[خانه]] خود بازگشتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶۷.</ref>.
# توجه به [[بحران]] [[عاطفی]] خانواده‌های [[شهیدان]] و تلاش برای رفع بحران با برقراری [[ارتباط عاطفی]] با [[فرزندان]] آنها و توجه به نیازهای اولیه آنان. مهر و [[محبت]] بی‌نظیر [[پیامبر خدا]] به [[همسر]] و فرزندان [[جعفر طیار]] پس از [[شهادت]] وی از نمونه‌های رفتاری آن حضرت با خانواده‌های بی‌سرپرست است. [[رسول خدا]] {{صل}} پس از اینکه از شهادت جعفر طیار باخبر شد، به [[همسران]] خود و [[فاطمه زهرا]] {{س}} دستور داد برای [[اسماء بنت عمیس]]، همسر جعفر و فرزندانش غذایی تهیه و از آنها [[دل‌جویی]] کنند. [[خانواده]] جعفر سه [[روز]] در [[خانه پیامبر]] بودند و روز چهارم به [[خانه]] خود بازگشتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶۷.</ref>.
# محدود کردن [[زمان]] [[سوگواری]] از سوی [[پیامبر]] و تأکید بر بازگشت به [[زندگی]] عادی پس از [[مصیبت]]. بنا بر [[روایات]]، در [[دوران جاهلیت]]، زنان پس از فوت همسرانشان تا یک سال [[لباس]] [[عزا]] می‌پوشیدند و از [[زینت]] و [[آرایش]] [[پرهیز]] می‌کردند. رسول خدا {{صل}} این رسم را [[منسوخ]] کرد و پس از شهادت جعفر از [[اسماء]] خواست تا سه روز برای شوهرش [[عزاداری]] کند و فرمود: «تا سه روز زینت مکن و [[[لباس سیاه]] بپوش]. سپس آنچه می‌خواهی انجام ده»<ref>علی بن جعد بن عبید جوهری، مسند ابن الجعد، تحقیق: عبدالله بن محمد البغوی و عامر احمد حیدر، ص۳۸۹.</ref>. در روایتی آمده است که [[سبیعه]]، دختر [[حارث]] پس از فوت همسرش زایمان کرد. روزی ابوالسنابل بن بعلک وی را دید که سرمه کشیده و لباس عزا از تن درآورده است. به او گفت: آیا [[فکر]] می‌کنی که از عده خارج شده‌ای؟ تو تا چهار ماه و ده روز پس از [[وفات]] همسرت نمی‌توانی [[ازدواج]] کنی و نباید خود را زینت کنی. سبیعه بی‌درنگ نزد رسول خدا {{صل}} رفت و سخنان ابوالسنابل را که یکی از خواستگارانش بود، به [[گوش]] [[پیامبر]] رساند. پیامبر به او فرمود: «تو فرزندت را به [[دنیا]] آوردی و [[زمان]] عده تو با [[تولد]] فرزندت به پایان رسیده است»<ref>متقی هندی، کنز العمال، ج۹، ص۶۸۸.</ref>. به این ترتیب، [[رسول خدا]] {{صل}} با این سخن هم [[حکم الهی]] را بیان فرمود و هم [[جامعه]] را از [[افراط]] و [[تفریط]] در [[اجرای احکام]] برحذر داشت.
# محدود کردن [[زمان]] [[سوگواری]] از سوی [[پیامبر]] و تأکید بر بازگشت به [[زندگی]] عادی پس از [[مصیبت]]. بنا بر [[روایات]]، در [[دوران جاهلیت]]، زنان پس از فوت همسرانشان تا یک سال [[لباس]] [[عزا]] می‌پوشیدند و از [[زینت]] و [[آرایش]] [[پرهیز]] می‌کردند. رسول خدا {{صل}} این رسم را [[منسوخ]] کرد و پس از شهادت جعفر از [[اسماء]] خواست تا سه روز برای شوهرش [[عزاداری]] کند و فرمود: «تا سه روز زینت مکن و [[[لباس سیاه]] بپوش]. سپس آنچه می‌خواهی انجام ده»<ref>علی بن جعد بن عبید جوهری، مسند ابن الجعد، تحقیق: عبدالله بن محمد البغوی و عامر احمد حیدر، ص۳۸۹.</ref>. در روایتی آمده است که [[سبیعه]]، دختر [[حارث]] پس از فوت همسرش زایمان کرد. روزی ابوالسنابل بن بعلک وی را دید که سرمه کشیده و لباس عزا از تن درآورده است. به او گفت: آیا [[فکر]] می‌کنی که از عده خارج شده‌ای؟ تو تا چهار ماه و ده روز پس از [[وفات]] همسرت نمی‌توانی [[ازدواج]] کنی و نباید خود را زینت کنی. سبیعه بی‌درنگ نزد رسول خدا {{صل}} رفت و سخنان ابوالسنابل را که یکی از خواستگارانش بود، به [[گوش]] [[پیامبر]] رساند. پیامبر به او فرمود: «تو فرزندت را به [[دنیا]] آوردی و [[زمان]] عده تو با [[تولد]] فرزندت به پایان رسیده است»<ref>متقی هندی، کنز العمال، ج۹، ص۶۸۸.</ref>. به این ترتیب، [[رسول خدا]] {{صل}} با این سخن هم [[حکم الهی]] را بیان فرمود و هم [[جامعه]] را از [[افراط]] و [[تفریط]] در [[اجرای احکام]] برحذر داشت.
# هم دردی و [[همراهی]] با [[مصیبت]] دیدگان به منظور کاستن از [[غم]] و [[رنج]] آنها و دور کردن آنها از تنش‌های [[روانی]] در نمونه‌های [[رفتاری]] رسول خدا {{صل}} آشکارا به چشم می‌خورد. در [[روایات]] آمده است پس از [[شهادت]] [[حمزه]] و [[مثله]] شدن پیکرش، [[صفیه]]، [[خواهر]] حمزه می‌خواست خود را به پیکر برادرش حمزه برساند. وی بر این کار پافشاری می‌کرد. ازاین رو، پیامبر از [[انصار]] خواست مانع او نشوند. صفیه پیکر مثله شده [[برادر]] را یافت و در کنار آن نشست و با صدای بلند گریست. پیامبر نیز وی را همراهی کرد و با صدای بلند گریست. پس از اینکه صفیه آرام شد، آن [[حضرت]] برای [[آرامش]] خاطر وی فرمود: «هم اکنون [[جبرائیل]] به من خبر داد که در آسمان‌های هفت گانه نوشته‌اند حمزه، [[شیر خدا]] و [[رسول]] است»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۸۹.</ref>. [[پیامبر اعظم]] {{صل}} برای آرامش خاطر ام ربیع، [[مادر]] [[شهید]] [[حارثه بن سراقه]] خطاب به وی فرمود: «ای مادر [[حارثه]]! [[باغی]] در [[بهشت]] وجود دارد و پسر تو در بهشت اعلا جای دارد»<ref>یحیی بن شرف النووی، ریاض الصالحین، تعلیق رضوان محمد دعبول، ج۲۵، ص۱۹۲.</ref>. [[دلجویی]] پیامبر از خانواده‌های [[شهیدان]] به گونه‌ای بود که وقتی انیسه، دختر عُدَی از ایشان خواست پیکر پسرش، [[عبدالله بن سلمة بن مالک]] را که در [[نبرد]] [[احد]] به شهادت رسیده و بر بلندای [[کوه]] احد به [[خاک]] سپرده شده بود، از [[قبر]] درآورند، پیامبر پذیرفت و دستور داد جنازه وی را به مادرش بسپارند تا وی را هر جا که [[دوست]] دارد، به [[خاک]] سپارد<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، تحقیق: باسم فیصل احمد الجوابره، ج۶، ص۲۲۴؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالحمید السلفی، ص۵۳۳.</ref>.
# هم دردی و [[همراهی]] با [[مصیبت]] دیدگان به منظور کاستن از [[غم]] و [[رنج]] آنها و دور کردن آنها از تنش‌های [[روانی]] در نمونه‌های [[رفتاری]] رسول خدا {{صل}} آشکارا به چشم می‌خورد. در [[روایات]] آمده است پس از [[شهادت]] [[حمزه]] و [[مثله]] شدن پیکرش، [[صفیه]]، [[خواهر]] حمزه می‌خواست خود را به پیکر برادرش حمزه برساند. وی بر این کار پافشاری می‌کرد. ازاین رو، پیامبر از [[انصار]] خواست مانع او نشوند. صفیه پیکر مثله شده [[برادر]] را یافت و در کنار آن نشست و با صدای بلند گریست. پیامبر نیز وی را همراهی کرد و با صدای بلند گریست. پس از اینکه صفیه آرام شد، آن حضرت برای [[آرامش]] خاطر وی فرمود: «هم اکنون [[جبرائیل]] به من خبر داد که در آسمان‌های هفت گانه نوشته‌اند حمزه، [[شیر خدا]] و [[رسول]] است»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۸۹.</ref>. [[پیامبر اعظم]] {{صل}} برای آرامش خاطر ام ربیع، [[مادر]] [[شهید]] [[حارثه بن سراقه]] خطاب به وی فرمود: «ای مادر [[حارثه]]! [[باغی]] در [[بهشت]] وجود دارد و پسر تو در بهشت اعلا جای دارد»<ref>یحیی بن شرف النووی، ریاض الصالحین، تعلیق رضوان محمد دعبول، ج۲۵، ص۱۹۲.</ref>. [[دلجویی]] پیامبر از خانواده‌های [[شهیدان]] به گونه‌ای بود که وقتی انیسه، دختر عُدَی از ایشان خواست پیکر پسرش، [[عبدالله بن سلمة بن مالک]] را که در [[نبرد]] [[احد]] به شهادت رسیده و بر بلندای [[کوه]] احد به [[خاک]] سپرده شده بود، از [[قبر]] درآورند، پیامبر پذیرفت و دستور داد جنازه وی را به مادرش بسپارند تا وی را هر جا که [[دوست]] دارد، به [[خاک]] سپارد<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، تحقیق: باسم فیصل احمد الجوابره، ج۶، ص۲۲۴؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالحمید السلفی، ص۵۳۳.</ref>.
# در روایت‌های بسیاری به توجه ویژه [[پیامبر]] به [[زندگی]] و [[مشکلات]] خانواده‌های بی‌سرپرست اشاره شده است. در روایتی آمده است [[ام کجه]] و دخترانش، پس از [[وفات]] همسرش [[اوس بن ثابت]] با [[سختی]] زندگی می‌کردند؛ زیرا پس از [[مرگ]] [[اوس]]، تمام [[دارایی]] و [[ارث]] وی به برادرانش رسید. [[پیامبر خدا]] پس از [[نزول آیه]] ارث، سهم آنان را به آنها بازگرداند<ref>نک: صحابیات حول الرسول، ج۲، ص۹۷ - ۱۰۱.</ref>.
# در روایت‌های بسیاری به توجه ویژه [[پیامبر]] به [[زندگی]] و [[مشکلات]] خانواده‌های بی‌سرپرست اشاره شده است. در روایتی آمده است [[ام کجه]] و دخترانش، پس از [[وفات]] همسرش [[اوس بن ثابت]] با [[سختی]] زندگی می‌کردند؛ زیرا پس از [[مرگ]] [[اوس]]، تمام [[دارایی]] و [[ارث]] وی به برادرانش رسید. [[پیامبر خدا]] پس از [[نزول آیه]] ارث، سهم آنان را به آنها بازگرداند<ref>نک: صحابیات حول الرسول، ج۲، ص۹۷ - ۱۰۱.</ref>.
# [[سرپرستی]] و [[حمایت]] از خانواده‌های بی‌سرپرست و [[مصیبت]] دیده، به ویژه [[مهربانی]] با [[کودکان]] و [[فرزندان]] [[شهیدان]]. سرپرستی از دختر [[حمزه سیدالشهدا]] و [[دختران]] [[زراره]]، پس از مرگ پدرانشان نمونه‌ای از توجه پیامبر به خانواده‌های بی‌سرپرست است<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۴.</ref>.
# [[سرپرستی]] و [[حمایت]] از خانواده‌های بی‌سرپرست و [[مصیبت]] دیده، به ویژه [[مهربانی]] با [[کودکان]] و [[فرزندان]] [[شهیدان]]. سرپرستی از دختر [[حمزه سیدالشهدا]] و [[دختران]] [[زراره]]، پس از مرگ پدرانشان نمونه‌ای از توجه پیامبر به خانواده‌های بی‌سرپرست است<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۴.</ref>.
# دادن امتیازها و [[حقوق]] ویژه به خانواده‌های شهیدان و مصیبت دیدگان از جمله [[ملاقات]] با آنان و حضور طولانی در خانه‌هایشان. در روایتی آمده است پیامبر همواره به [[خانه]] ام [[حرام]] و [[ام سلیم]]، دختران [[ملحان]] می‌رفت. گفته شده است آن [[حضرت]] به هیچ خانه‌ای به جز خانه همسرانش وارد نمی‌شد، مگر خانه ام سلیم. هنگامی که دلیل این کار را از ایشان پرسیدند، فرمود: «[[برادر]] ام سلیم همراه من بود که کشته شد. به همین سبب، [[خواهر]] او برایم محترم است»<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۶۷.</ref>.
# دادن امتیازها و [[حقوق]] ویژه به خانواده‌های شهیدان و مصیبت دیدگان از جمله [[ملاقات]] با آنان و حضور طولانی در خانه‌هایشان. در روایتی آمده است پیامبر همواره به [[خانه]] ام [[حرام]] و [[ام سلیم]]، دختران [[ملحان]] می‌رفت. گفته شده است آن حضرت به هیچ خانه‌ای به جز خانه همسرانش وارد نمی‌شد، مگر خانه ام سلیم. هنگامی که دلیل این کار را از ایشان پرسیدند، فرمود: «[[برادر]] ام سلیم همراه من بود که کشته شد. به همین سبب، [[خواهر]] او برایم محترم است»<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۶۷.</ref>.


ام سلیم، [[غم]] مرگ فرزندش، ابوعمیر را نیز با [[صبر]] و [[شکیبایی]] [[تحمل]] کرد و این ماجرا را به گونه‌ای [[زیبا]] برای همسرش، [[ابوطلحه]] توصیف کرد. پیامبر خدا همواره ام سلیم را به واسطه صبر و بردباری‌اش [[تحسین]] و [[تکریم]] می‌کرد<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۳۳ و ۴۳۴.</ref>. [[رفتار]] [[رسول خدا]] {{صل}} با خانواده‌های مصیبت دیده و بی‌سرپرست به ویژه [[زنان]] و فرزندان شهیدان، الگویی بسیار مناسب برای [[جوامع بشری]]، هنگام رخ دادن بحران‌هایی چون [[جنگ]] و حوادث طبیعی است.
ام سلیم، [[غم]] مرگ فرزندش، ابوعمیر را نیز با [[صبر]] و [[شکیبایی]] [[تحمل]] کرد و این ماجرا را به گونه‌ای [[زیبا]] برای همسرش، [[ابوطلحه]] توصیف کرد. پیامبر خدا همواره ام سلیم را به واسطه صبر و بردباری‌اش [[تحسین]] و [[تکریم]] می‌کرد<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۳۳ و ۴۳۴.</ref>. [[رفتار]] [[رسول خدا]] {{صل}} با خانواده‌های مصیبت دیده و بی‌سرپرست به ویژه [[زنان]] و فرزندان شهیدان، الگویی بسیار مناسب برای [[جوامع بشری]]، هنگام رخ دادن بحران‌هایی چون [[جنگ]] و حوادث طبیعی است.
خط ۶۸: خط ۷۱:


پس از [[فتح مکه]]، [[رسول خدا]] {{صل}} همه مکیان را به جز ده نفر بخشید. این ده نفر، شش مرد و چهار زن [[فاسد]] و [[مجرم]] بودند که از راه‌های گوناگون به سرکوبی [[اسلام]] و [[مسلمانان]] می‌پرداختند<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۵۱؛ المقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۵.</ref>.
پس از [[فتح مکه]]، [[رسول خدا]] {{صل}} همه مکیان را به جز ده نفر بخشید. این ده نفر، شش مرد و چهار زن [[فاسد]] و [[مجرم]] بودند که از راه‌های گوناگون به سرکوبی [[اسلام]] و [[مسلمانان]] می‌پرداختند<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۵۱؛ المقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۵.</ref>.
هند، دختر عتبه و همسر ابوسفیان در [[نبرد بدر]]، [[برادر]] و برخی دیگر از نزدیکانش را از دست داد. ازاین رو، [[دشمنی]] وی با اسلام و مسلمانان به ویژه [[پیامبر خدا]] شدت گرفت. وی برای [[انتقام]] گرفتن از [[رسول خدا]] {{صل}} در [[نبرد]] [[احد]] پیکر [[حضرت]] [[حمزه]] و دیگر [[شهیدان]] احد را [[مثله]] کرد و با این کار، [[خشم]] [[مسلمانان]] را برانگیخت. وی یکی از چهار زنی بود که [[پیامبر]] دستور مرگش را صادر کرد.
هند، دختر عتبه و همسر ابوسفیان در [[نبرد بدر]]، [[برادر]] و برخی دیگر از نزدیکانش را از دست داد. ازاین رو، [[دشمنی]] وی با اسلام و مسلمانان به ویژه [[پیامبر خدا]] شدت گرفت. وی برای [[انتقام]] گرفتن از [[رسول خدا]] {{صل}} در [[نبرد]] [[احد]] پیکر حضرت [[حمزه]] و دیگر [[شهیدان]] احد را [[مثله]] کرد و با این کار، [[خشم]] [[مسلمانان]] را برانگیخت. وی یکی از چهار زنی بود که [[پیامبر]] دستور مرگش را صادر کرد.


همچنین [[کنیزان]] [[ابن خطل]] و [[ساره]] مغنیه (آوازه‌خوان) نیز که در [[جنگ بدر]]، با خواندن ترانه‌های مهیج و موسیقی‌های طرب آور، جنگاوران [[سپاه]] [[شرک]] را به [[کشتار]] مسلمانان [[تشویق]] می‌کردند، از [[عفو]] همگانی پیامبر بهره‌مند نشدند.
همچنین [[کنیزان]] [[ابن خطل]] و [[ساره]] مغنیه (آوازه‌خوان) نیز که در [[جنگ بدر]]، با خواندن ترانه‌های مهیج و موسیقی‌های طرب آور، جنگاوران [[سپاه]] [[شرک]] را به [[کشتار]] مسلمانان [[تشویق]] می‌کردند، از [[عفو]] همگانی پیامبر بهره‌مند نشدند.
خط ۸۷: خط ۹۰:
از مجموع روایت‌هایی که درباره روش و [[رفتار پیامبر]] با [[زنان]] [[مجرم]] بیان شد، می‌توان دریافت که رسول خدا {{صل}} به [[مجرمان]] به ویژه زنان مجرم [[فرصت]] [[توبه]] و [[اصلاح]] می‌داد و با تأمین [[هزینه زندگی]] و رفع نیازهای آنان، زمینه بازگشت آنها به [[طهارت]] و [[پاکی]] را فراهم می‌ساخت و زمینه‌های [[انحراف]] را از بین می‌برد.
از مجموع روایت‌هایی که درباره روش و [[رفتار پیامبر]] با [[زنان]] [[مجرم]] بیان شد، می‌توان دریافت که رسول خدا {{صل}} به [[مجرمان]] به ویژه زنان مجرم [[فرصت]] [[توبه]] و [[اصلاح]] می‌داد و با تأمین [[هزینه زندگی]] و رفع نیازهای آنان، زمینه بازگشت آنها به [[طهارت]] و [[پاکی]] را فراهم می‌ساخت و زمینه‌های [[انحراف]] را از بین می‌برد.


در [[روایت‌ها]] آمده است پیامبر با زنان [[بدرفتار]]، بدزبان و مخالف [[اسلام]] با [[مهربانی]] و [[خوش رویی]] [[رفتار]] می‌کرد و همواره برای [[هدایت]] و [[رستگاری]] آنان [[دعا]] می‌فرمود. ام [[ابی هریره]]، [[مادر]] [[ابوهریره]]، [[راوی]] معروف [[اهل]] [[سنّت]]، به اسلام و پیامبر، سخنان [[زشت]] و نادرستی نسبت می‌داد. با این حال، آن [[حضرت]] در [[حق]] وی این‌گونه دعا کرد: «خدایا! ام ابی هریره را هدایت کن». و پس از [[تحول]] [[روحی]] و [[اخلاقی]] وی از [[خدا]] خواست او را [[محبوب]] [[مردم]] گرداند<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۳۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۶۵؛ اسحاق ابن راهویه، مسند راهویه، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق بردالبلوسی، ج۱، ص۲۴.</ref>.
در [[روایت‌ها]] آمده است پیامبر با زنان [[بدرفتار]]، بدزبان و مخالف [[اسلام]] با [[مهربانی]] و [[خوش رویی]] [[رفتار]] می‌کرد و همواره برای [[هدایت]] و [[رستگاری]] آنان [[دعا]] می‌فرمود. ام [[ابی هریره]]، [[مادر]] [[ابوهریره]]، [[راوی]] معروف [[اهل]] [[سنّت]]، به اسلام و پیامبر، سخنان [[زشت]] و نادرستی نسبت می‌داد. با این حال، آن حضرت در [[حق]] وی این‌گونه دعا کرد: «خدایا! ام ابی هریره را هدایت کن». و پس از [[تحول]] [[روحی]] و [[اخلاقی]] وی از [[خدا]] خواست او را [[محبوب]] [[مردم]] گرداند<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۳۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۶۵؛ اسحاق ابن راهویه، مسند راهویه، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق بردالبلوسی، ج۱، ص۲۴.</ref>.


یکی دیگر از این زنان [[خطاکار]]، [[زینب]]، دختر [[حارث]] و [[همسر]] [[سلام بن مشکم]] است. وی پس از [[پیروزی]] [[مسلمانان]] در [[نبرد خیبر]]، مقداری گوشت گوسفند را با سمّ آغشته کرد و آن را به عنوان [[هدیه]] برای [[پیامبر خدا]] آورد. آن [[حضرت]] از راه [[غیب]] متوجه سمی بودن گوشت شد و آن را نخورد، ولی [[بشر]] بن بَراء، یکی از [[صحابه پیامبر]] از این گوشت زهرآگین خورد و بعدها به دلیل سمی که وارد بدنش شده بود، مرد. توجه به [[رفتار پیامبر]] با این [[زن]] که قصد [[ترور رسول خدا]] {{صل}}را داشت، بسیار مفید و سازنده است. [[رسول خدا]] {{صل}}وی را نزد خود فراخواند و علت این کارش را جویا شد. [[زینب]] گفت: شما [[پدر]]، عمو و [[همسر]] مرا کشتید و [[خویشاوندان]] و افراد قومم را به [[اسارت]] گرفتید. من با خود گفتم اگر [[پیامبر]] باشی، از خوردن گوشت گوسفند آسیبی به تو نمی‌رسد و اگر [[پادشاه]] باشی، [خواهی مُرد و] از دست تو [[نجات]] خواهم یافت. در برخی از [[روایات]] آمده است که پیامبر از [[حق]] خود گذشت و وی را بخشید و حتی او را [[سرزنش]] نیز نکرد<ref>ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۷، ص۳۸۱.</ref>، ولی [[تصمیم]] نهایی را به [[خانواده]] بشر سپرد و [[ولیّ]] دم بشر درخواست [[قصاص]] وی را کردند<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۳۰۲.</ref>.
یکی دیگر از این زنان [[خطاکار]]، [[زینب]]، دختر [[حارث]] و [[همسر]] [[سلام بن مشکم]] است. وی پس از [[پیروزی]] [[مسلمانان]] در [[نبرد خیبر]]، مقداری گوشت گوسفند را با سمّ آغشته کرد و آن را به عنوان [[هدیه]] برای [[پیامبر خدا]] آورد. آن حضرت از راه [[غیب]] متوجه سمی بودن گوشت شد و آن را نخورد، ولی [[بشر]] بن بَراء، یکی از [[صحابه پیامبر]] از این گوشت زهرآگین خورد و بعدها به دلیل سمی که وارد بدنش شده بود، مرد. توجه به [[رفتار پیامبر]] با این [[زن]] که قصد [[ترور رسول خدا]] {{صل}}را داشت، بسیار مفید و سازنده است. [[رسول خدا]] {{صل}}وی را نزد خود فراخواند و علت این کارش را جویا شد. [[زینب]] گفت: شما [[پدر]]، عمو و [[همسر]] مرا کشتید و [[خویشاوندان]] و افراد قومم را به [[اسارت]] گرفتید. من با خود گفتم اگر [[پیامبر]] باشی، از خوردن گوشت گوسفند آسیبی به تو نمی‌رسد و اگر [[پادشاه]] باشی، [خواهی مُرد و] از دست تو [[نجات]] خواهم یافت. در برخی از [[روایات]] آمده است که پیامبر از [[حق]] خود گذشت و وی را بخشید و حتی او را [[سرزنش]] نیز نکرد<ref>ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۷، ص۳۸۱.</ref>، ولی [[تصمیم]] نهایی را به [[خانواده]] بشر سپرد و [[ولیّ]] دم بشر درخواست [[قصاص]] وی را کردند<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۳۰۲.</ref>.


[[رفتار]] [[محبت]] آمیز پیامبر با [[زنان]] [[خطاکار]]، به آنها [[فرصت]] دوباره‌ای برای شروع [[زندگی]] می‌داد و زمینه جبران اشتباه‌های گذشته و استفاده از فرصت‌های باقی مانده را برای آنها فراهم می‌ساخت و [[جامعه]] را نیز به پذیرش آنها [[تشویق]] می‌کرد. کثیره، [[دختر ابوسفیان]] در [[عصر جاهلی]] چهار دختر خود را زنده به [[گور]] کرده بود. با آنکه پیامبر از این کار بسیار [[نفرت]] داشت، وقتی پشیمانی‌اش را دید، به وی فرمود: «[برای [[آرامش]] روحت،]چهار برده را [[آزاد]] کن»<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۳۱۵.</ref>. با این راه کار ارزنده پیامبر، هم [[وجدان]] و [[روح]] کثیره تا حدودی آرام گرفت و هم چهار برده آزاد شدند.
[[رفتار]] [[محبت]] آمیز پیامبر با [[زنان]] [[خطاکار]]، به آنها [[فرصت]] دوباره‌ای برای شروع [[زندگی]] می‌داد و زمینه جبران اشتباه‌های گذشته و استفاده از فرصت‌های باقی مانده را برای آنها فراهم می‌ساخت و [[جامعه]] را نیز به پذیرش آنها [[تشویق]] می‌کرد. کثیره، [[دختر ابوسفیان]] در [[عصر جاهلی]] چهار دختر خود را زنده به [[گور]] کرده بود. با آنکه پیامبر از این کار بسیار [[نفرت]] داشت، وقتی پشیمانی‌اش را دید، به وی فرمود: «[برای [[آرامش]] روحت،]چهار برده را [[آزاد]] کن»<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۳۱۵.</ref>. با این راه کار ارزنده پیامبر، هم [[وجدان]] و [[روح]] کثیره تا حدودی آرام گرفت و هم چهار برده آزاد شدند.


یکی دیگر از این زنان، همسر [[سعد بن ربیع]] بود. وی مخفیانه سخنان محرمانه پیامبر و شوهرش، سعد را درباره [[نامه]] [[عباس بن عبدالمطلب]] و خبر حرکت [[قریش]] شنید. وقتی در این باره از [[سعد بن ربیع]] پرسید، وی از بیان محتوای سخنان خود و [[پیامبر]] خودداری کرد. [[زن]] اعتراف کرد که همه سخنان آنان را شنیده و از آن [[آگاه]] است. سعد از شنیدن این سخن عصبانی شد و گفت: مبادا دیگر حرف‌های ما را گوش دهی! سپس گیسوی همسرش را گرفت و با [[شتاب]] دوید تا اینکه نزد پیامبر رسیدند. سعد با دیدن پیامبر، ماجرا را برای ایشان بازگو کرد و گفت می‌ترسد این زن سخنان محرمانه آنها را فاش کند و پیامبر، سعد را مقصر بداند. [[رسول]] [[رحمت]] پس از شنیدن سخنان سعد فرمود: «خَلّ سبیلها؛ این زن را [[آزاد]] بگذار». آن [[حضرت]] با [[بزرگواری]] و [[مهربانی]] از [[رفتار]] [[ناپسند]] [[همسر]] [[سعد]] گذشت و به وی [[فرصت]] جبران داد. همسر سعد بر اساس کنجکاوی زنانه یا [[شیطنت]] خاص خود، سخنان مخفیانه پیامبر و سعد را شنیده بود، ولی [[رسول اکرم]] {{صل}} با رفتار بزرگوارانه خود وی را بخشید تا هم به آن زن [[شخصیت]] و [[آبرو]] و [[ارزش]] ببخشد و هم مردان را از [[آزار]] دادن [[زنان]] [[نهی]] کند، حتی اگر اشتباهی کرده باشند<ref>محمد بن مسلم، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۹۸.</ref>.
یکی دیگر از این زنان، همسر [[سعد بن ربیع]] بود. وی مخفیانه سخنان محرمانه پیامبر و شوهرش، سعد را درباره [[نامه]] [[عباس بن عبدالمطلب]] و خبر حرکت [[قریش]] شنید. وقتی در این باره از [[سعد بن ربیع]] پرسید، وی از بیان محتوای سخنان خود و [[پیامبر]] خودداری کرد. [[زن]] اعتراف کرد که همه سخنان آنان را شنیده و از آن [[آگاه]] است. سعد از شنیدن این سخن عصبانی شد و گفت: مبادا دیگر حرف‌های ما را گوش دهی! سپس گیسوی همسرش را گرفت و با [[شتاب]] دوید تا اینکه نزد پیامبر رسیدند. سعد با دیدن پیامبر، ماجرا را برای ایشان بازگو کرد و گفت می‌ترسد این زن سخنان محرمانه آنها را فاش کند و پیامبر، سعد را مقصر بداند. [[رسول]] [[رحمت]] پس از شنیدن سخنان سعد فرمود: «خَلّ سبیلها؛ این زن را [[آزاد]] بگذار». آن حضرت با [[بزرگواری]] و [[مهربانی]] از [[رفتار]] [[ناپسند]] [[همسر]] [[سعد]] گذشت و به وی [[فرصت]] جبران داد. همسر سعد بر اساس کنجکاوی زنانه یا [[شیطنت]] خاص خود، سخنان مخفیانه پیامبر و سعد را شنیده بود، ولی [[رسول اکرم]] {{صل}} با رفتار بزرگوارانه خود وی را بخشید تا هم به آن زن [[شخصیت]] و [[آبرو]] و [[ارزش]] ببخشد و هم مردان را از [[آزار]] دادن [[زنان]] [[نهی]] کند، حتی اگر اشتباهی کرده باشند<ref>محمد بن مسلم، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۹۸.</ref>.


یکی دیگر از مصداق‌های [[شفقت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} درباره زنان [[خطاکار]] که در کتاب‌های معتبر [[تاریخی]] به آنها اشاره شده، جریان [[بخشش]] زن زناکاری است که [[پشیمانی]] خود را به طور صریح، اظهار کرد. این زن که باردار هم شده بود، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و از آن حضرت خواست تا بر او حدّ جاری سازد. پیامبر [[سرپرست]] او را فراخواند و از وی خواست از این زن [[مراقبت]] کند تا فرزندش متولد شود و بعد وی را نزد پیامبر آوَرَد. سرپرست آن زن [[دستور پیامبر]] را اجراکرد. همچنین وقتی او و کودکش را نزد حضرت آورد، بنا به [[نقلی]] فرمود: «او را ببرید و وقتی فرزندش را از شیر گرفت، بازآورید» بنا به نقل دیگر که اجرای حدّ او در همان [[زمان]] را گزارش می‌کند، آن [[حضرت]] به [[زن]] امر کرد لباسش را بر روی صورت بگیرد و سپس حدّ را بر او جاری ساخت.
یکی دیگر از مصداق‌های [[شفقت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} درباره زنان [[خطاکار]] که در کتاب‌های معتبر [[تاریخی]] به آنها اشاره شده، جریان [[بخشش]] زن زناکاری است که [[پشیمانی]] خود را به طور صریح، اظهار کرد. این زن که باردار هم شده بود، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و از آن حضرت خواست تا بر او حدّ جاری سازد. پیامبر [[سرپرست]] او را فراخواند و از وی خواست از این زن [[مراقبت]] کند تا فرزندش متولد شود و بعد وی را نزد پیامبر آوَرَد. سرپرست آن زن [[دستور پیامبر]] را اجراکرد. همچنین وقتی او و کودکش را نزد حضرت آورد، بنا به [[نقلی]] فرمود: «او را ببرید و وقتی فرزندش را از شیر گرفت، بازآورید» بنا به نقل دیگر که اجرای حدّ او در همان [[زمان]] را گزارش می‌کند، آن حضرت به [[زن]] امر کرد لباسش را بر روی صورت بگیرد و سپس حدّ را بر او جاری ساخت.


بعد از [[مرگ]] او، [[پیامبر]] بر بدنش [[نماز]] خواند و در پاسخ به [[رفتار]] و نگاه شگفت زده همراهان فرمود: «قسم به آنکه جانم در دست اوست، این زن توبه‌ای کرد که اگر هفتاد [[گناه]] کار چنین می‌کردند، به آنها [[گشایش]] می‌دادم و آیا شما بهتر از این یافته [[اید]] که کسی خودش را [[پاک]] کند»<ref>دار القطنی، سنن، ج۳، ص۸۱.</ref>.
بعد از [[مرگ]] او، [[پیامبر]] بر بدنش [[نماز]] خواند و در پاسخ به [[رفتار]] و نگاه شگفت زده همراهان فرمود: «قسم به آنکه جانم در دست اوست، این زن توبه‌ای کرد که اگر هفتاد [[گناه]] کار چنین می‌کردند، به آنها [[گشایش]] می‌دادم و آیا شما بهتر از این یافته [[اید]] که کسی خودش را [[پاک]] کند»<ref>دار القطنی، سنن، ج۳، ص۸۱.</ref>.
ایجاد [[فرصت]] برای [[پاک‌سازی]] [[روح]] و توجه به فرزند بی‌گناهی که زن در شکم داشت و [[اصرار]] و دقت در [[اجرای حدود الهی]] و در عین حال [[شفقت]] به زن گناه کار و پشیمان، از ویژگی‌های [[رفتار پیامبر]] با این زن است که به نظر می‌رسد هر یک از آنها قابل بحث و بررسی باشد.<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۴۶.</ref>.
ایجاد [[فرصت]] برای [[پاک‌سازی]] [[روح]] و توجه به فرزند بی‌گناهی که زن در شکم داشت و [[اصرار]] و دقت در [[اجرای حدود الهی]] و در عین حال [[شفقت]] به زن گناه کار و پشیمان، از ویژگی‌های [[رفتار پیامبر]] با این زن است که به نظر می‌رسد هر یک از آنها قابل بحث و بررسی باشد<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۴۶.</ref>.


== اجرای حدود الهی در [[حق]] [[زنان]] عصیان‌گر ==
== اجرای حدود الهی در [[حق]] [[زنان]] عصیان‌گر ==
خط ۱۱۰: خط ۱۱۳:
دوم آنکه [[پیامبر اعظم]] {{صل}} در سخنان خود به این مسئله اشاره کرد که [[اجرای حدود]] درباره این [[زن]]، از رواج این [[جرم]] غیر انسانی (دزدی) در [[جامعه اسلامی]] جلوگیری خواهد کرد.
دوم آنکه [[پیامبر اعظم]] {{صل}} در سخنان خود به این مسئله اشاره کرد که [[اجرای حدود]] درباره این [[زن]]، از رواج این [[جرم]] غیر انسانی (دزدی) در [[جامعه اسلامی]] جلوگیری خواهد کرد.


از یکی از [[همسران]] پیامبر گرامی اسلام نیز روایت شده است روزی زن دزدی را نزد رسول خدا {{صل}} آوردند. آن [[حضرت]] حدّ را بر وی جاری و دستش را قطع کرد. آن گاه فرمود: «با این عمل می‌خواهیم از گسترش و رواج این جرم جلوگیری کنیم». سپس فرمود: «اگر فاطمه، دختر محمد نیز چنین جرمی را مرتکب می‌شد، دستش را قطع می‌کردم»<ref>سنن النسایی، ج۴، ص۳۳۲.</ref>.
از یکی از [[همسران]] پیامبر گرامی اسلام نیز روایت شده است روزی زن دزدی را نزد رسول خدا {{صل}} آوردند. آن حضرت حدّ را بر وی جاری و دستش را قطع کرد. آن گاه فرمود: «با این عمل می‌خواهیم از گسترش و رواج این جرم جلوگیری کنیم». سپس فرمود: «اگر فاطمه، دختر محمد نیز چنین جرمی را مرتکب می‌شد، دستش را قطع می‌کردم»<ref>سنن النسایی، ج۴، ص۳۳۲.</ref>.


[[ابن سعد]]، این [[زن]] را از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] دانسته، ولی از فرد دیگری غیر از فاطمه مخزومی نام می‌برد و می‌نویسد: وقتی انگشتان زن قطع شد، با دست [[خون]] آلود نزد [[همسر]] [[اسید بن حضیر]] که از [[خاندان]] عَبْدُالْاَشْهَل بود، رفت و همسر اسید از وی [[مراقبت]] کرد تا [[سلامتی]] خود را بازیافت. وقتی اسید از حضور این زن در [[خانه]] باخبر شد، ماجرای مراقبت همسرش از وی را به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خبر داد. [[حضرت]] فرمود: «حال که بر او (زن دزد) رحم کردی، [[خداوند]] بر تو رحم و [[شفقت]] کند»<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۲۶۳ و ۲۶۴؛ الاصابه، ج۸، ص۲۶۹.</ref>.
[[ابن سعد]]، این [[زن]] را از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] دانسته، ولی از فرد دیگری غیر از فاطمه مخزومی نام می‌برد و می‌نویسد: وقتی انگشتان زن قطع شد، با دست [[خون]] آلود نزد [[همسر]] [[اسید بن حضیر]] که از [[خاندان]] عَبْدُالْاَشْهَل بود، رفت و همسر اسید از وی [[مراقبت]] کرد تا [[سلامتی]] خود را بازیافت. وقتی اسید از حضور این زن در [[خانه]] باخبر شد، ماجرای مراقبت همسرش از وی را به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خبر داد. حضرت فرمود: «حال که بر او (زن دزد) رحم کردی، [[خداوند]] بر تو رحم و [[شفقت]] کند»<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۲۶۳ و ۲۶۴؛ الاصابه، ج۸، ص۲۶۹.</ref>.


بنا بر برخی [[روایات]] این زن پس از قطع دستش [[توبه]] کرد و با مردی از قبیله [[بنی سلیم]] [[ازدواج]] کرد و پس از این ماجرا هرگاه نیاز و حاجتی داشت، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} می‌رفت و آن حضرت نیز [[حاجت]] وی را برآورده می‌ساخت<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح بخاری، ج۳، ص۱۵۰؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۵.</ref>. در [[حقیقت]]، [[پیامبر گرامی اسلام]] پس از [[اجرای حدود الهی]] درباره [[مجرمان]]، آنها را به حال خود وا نمی‌گذاشت و با [[مهرورزی]] [[مشکلات]] آنها را حل می‌کرد تا بار دیگر به بی‌راهه کشیده نشوند.
بنا بر برخی [[روایات]] این زن پس از قطع دستش [[توبه]] کرد و با مردی از قبیله [[بنی سلیم]] [[ازدواج]] کرد و پس از این ماجرا هرگاه نیاز و حاجتی داشت، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} می‌رفت و آن حضرت نیز [[حاجت]] وی را برآورده می‌ساخت<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح بخاری، ج۳، ص۱۵۰؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۵.</ref>. در [[حقیقت]]، [[پیامبر گرامی اسلام]] پس از [[اجرای حدود الهی]] درباره [[مجرمان]]، آنها را به حال خود وا نمی‌گذاشت و با [[مهرورزی]] [[مشکلات]] آنها را حل می‌کرد تا بار دیگر به بی‌راهه کشیده نشوند.
خط ۱۱۹: خط ۱۲۲:
عصما، دختر [[مروان]] یکی از [[زنان]] عصیانگری بود که [[مردم]] را بر [[ضد]] پیامبرخدا و یارانش تحریک می‌کرد. وی اشعار ننگینی می‌سرود و در آنها به [[پیامبر]] و اسلام توهین می‌کرد و پیوسته [[احکام دین]] را زیر سؤال می‌برد. سرانجام [[عمر بن عدی بن امیه خطمی]] وی را به دلیل کارهایش کشت. سپس نزد رسول خدا {{صل}}آمد و پرسید آیا با کشتن عصماء، [[مرتکب گناه]] و [[نافرمانی]] شده است؟ پیامبر فرمود: «نه، به خاطر او (عصماء) حتی دو بز هم با یکدیگر شاخ به شاخ نخواهند شد»<ref>مغازی، ج۱، ص۱۷۲ و ۱۷۳.</ref>. در [[حقیقت]]، منظور [[پیامبر]] از به کار بردن این مثل آن بود که عصماء، [[ارزش]] این حرف‌ها را ندارد و این گونه مردن [[حق]] وی بوده است.
عصما، دختر [[مروان]] یکی از [[زنان]] عصیانگری بود که [[مردم]] را بر [[ضد]] پیامبرخدا و یارانش تحریک می‌کرد. وی اشعار ننگینی می‌سرود و در آنها به [[پیامبر]] و اسلام توهین می‌کرد و پیوسته [[احکام دین]] را زیر سؤال می‌برد. سرانجام [[عمر بن عدی بن امیه خطمی]] وی را به دلیل کارهایش کشت. سپس نزد رسول خدا {{صل}}آمد و پرسید آیا با کشتن عصماء، [[مرتکب گناه]] و [[نافرمانی]] شده است؟ پیامبر فرمود: «نه، به خاطر او (عصماء) حتی دو بز هم با یکدیگر شاخ به شاخ نخواهند شد»<ref>مغازی، ج۱، ص۱۷۲ و ۱۷۳.</ref>. در [[حقیقت]]، منظور [[پیامبر]] از به کار بردن این مثل آن بود که عصماء، [[ارزش]] این حرف‌ها را ندارد و این گونه مردن [[حق]] وی بوده است.


یکی دیگر از رفتارهای به ظاهر قهرآمیز پیامبر که در واقع مهرآمیز بود، [[رفتار]] آن [[حضرت]] با بُنانه، [[همسر]] [[حَکَم]] قُرَظی است. او از [[قبیله]] [[یهودی]] [[بنی قریظه]] بود که با [[مسلمانان]] [[دشمنی]] آشکار داشتند و تلاش‌های زیادی برای نابودی [[اسلام]] کرده بودند. [[سپاه اسلام]] در [[نبرد]] بنی قریظه به سوی برج‌ها و قلعه‌های یهودی حرکت کردند تا ریشه [[فتنه]] را بخشکانند. مسلمانان ابتدا آنان را به اسلام [[دعوت]] کردند و پس از [[مخالفت]] [[یهودیان]] و آغاز [[جنگ]] از سوی آنان، به جنگ پرداختند<ref>نک: طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۴.</ref>. بُناته همسر حَکَم که در پشت بام یکی از قلعه‌ها به همراه تنی چند از [[زنان]] مستقربود، به اشاره همسرش سنگ آسیاب بزرگی را به کمک زنان دیگر روی دیوار قرار داده بودند و با بی‌رحمی تمام، آن را بر سر تعدادی از مسلمانان انداختند. سنگینی سنگ و فاصله زیادی که بین بام قلعه و [[زمین]] بود، موجب متلاشی شدن اعضای [[بدن]] مسلمانان شد. این [[کشتار]] بی‌رحمانه و [[طاقت]] سوز بر مسلمانان به ویژه پیامبر بسیار سخت آمد؛ زیرا در کمال ناجوان مردی و [[بی‌مروتی]] و حتی خلاف اصول و [[قوانین]] جنگ در [[جاهلیت]] بود.
یکی دیگر از رفتارهای به ظاهر قهرآمیز پیامبر که در واقع مهرآمیز بود، [[رفتار]] آن حضرت با بُنانه، [[همسر]] [[حَکَم]] قُرَظی است. او از [[قبیله]] [[یهودی]] [[بنی قریظه]] بود که با [[مسلمانان]] [[دشمنی]] آشکار داشتند و تلاش‌های زیادی برای نابودی [[اسلام]] کرده بودند. [[سپاه اسلام]] در [[نبرد]] بنی قریظه به سوی برج‌ها و قلعه‌های یهودی حرکت کردند تا ریشه [[فتنه]] را بخشکانند. مسلمانان ابتدا آنان را به اسلام [[دعوت]] کردند و پس از [[مخالفت]] [[یهودیان]] و آغاز [[جنگ]] از سوی آنان، به جنگ پرداختند<ref>نک: طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۴.</ref>. بُناته همسر حَکَم که در پشت بام یکی از قلعه‌ها به همراه تنی چند از [[زنان]] مستقربود، به اشاره همسرش سنگ آسیاب بزرگی را به کمک زنان دیگر روی دیوار قرار داده بودند و با بی‌رحمی تمام، آن را بر سر تعدادی از مسلمانان انداختند. سنگینی سنگ و فاصله زیادی که بین بام قلعه و [[زمین]] بود، موجب متلاشی شدن اعضای [[بدن]] مسلمانان شد. این [[کشتار]] بی‌رحمانه و [[طاقت]] سوز بر مسلمانان به ویژه پیامبر بسیار سخت آمد؛ زیرا در کمال ناجوان مردی و [[بی‌مروتی]] و حتی خلاف اصول و [[قوانین]] جنگ در [[جاهلیت]] بود.


پیامبر پس از این فاجعه [[فرمان]] کشتن آن [[زن]] را صادر کرد<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۴۸ و ۲۴۹.</ref> تا [[فرهنگ]] بی‌رحمی پانگیرد و عبرتی برای دیگران باشد. مسلما اگر از این [[گناه]] و [[جُرم]] [[چشم پوشی]] می‌شد و بُنانه مورد [[عفو]] پیامبر قرار می‌گرفت، بر [[روحیه]] مسلمانان اثر منفی می‌گذاشت؛ زیرا این فاجعه دلِ هر [[انسانی]] - اعم از [[مسلمان]] و غیرمسلمان - را به درد می‌آورد. برخی از نویسندگان غیرمسلمان با برجسته نمایی برخی [[رفتارهای پیامبر]] که تعداد آنها به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد، می‌کوشند چهره [[اسلام]] به ویژه [[شخصیت پیامبر]] اعظم {{صل}} مخدوش کنند. از جمله ویل دورانت که بخش مربوط به اسلام در کتابش [[تاریخ]] [[تمدن]] بسیار محدودتر از دیگر بخش هاست؛ به جریان عصماء، دختر [[مروان]] و [[سخن پیامبر]] درباره او اشاره کرده است و می‌نویسد:
پیامبر پس از این فاجعه [[فرمان]] کشتن آن [[زن]] را صادر کرد<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۴۸ و ۲۴۹.</ref> تا [[فرهنگ]] بی‌رحمی پانگیرد و عبرتی برای دیگران باشد. مسلما اگر از این [[گناه]] و [[جُرم]] [[چشم پوشی]] می‌شد و بُنانه مورد [[عفو]] پیامبر قرار می‌گرفت، بر [[روحیه]] مسلمانان اثر منفی می‌گذاشت؛ زیرا این فاجعه دلِ هر [[انسانی]] - اعم از [[مسلمان]] و غیرمسلمان - را به درد می‌آورد. برخی از نویسندگان غیرمسلمان با برجسته نمایی برخی [[رفتارهای پیامبر]] که تعداد آنها به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد، می‌کوشند چهره [[اسلام]] به ویژه [[شخصیت پیامبر]] اعظم {{صل}} مخدوش کنند. از جمله ویل دورانت که بخش مربوط به اسلام در کتابش [[تاریخ]] [[تمدن]] بسیار محدودتر از دیگر بخش هاست؛ به جریان عصماء، دختر [[مروان]] و [[سخن پیامبر]] درباره او اشاره کرده است و می‌نویسد:
پس از [[پیروزی]] در [[بدر]]، [[پیامبر اسلام]] نیرو گرفته و [[رسوم]] [[جنگ]] را به کار بست و به دفع [[مخالفان]] پرداخت، از جمله زنی شاعر به نام عصماء که با اشعار خود به [[پیامبر]] تعرض کرده بود، توسط [[عمیر]] - که [[نابینا]] بود - و به [[خانه]] او رفت و سینه‌اش را [[درید]]، کشته شد<ref>ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، عصر ایمان، بخش اول، ترجمه: ابوطالب صارمی و دیگران، ج۴، ص۲۱۵.</ref>.
پس از [[پیروزی]] در [[بدر]]، [[پیامبر اسلام]] نیرو گرفته و [[رسوم]] [[جنگ]] را به کار بست و به دفع [[مخالفان]] پرداخت، از جمله زنی شاعر به نام عصماء که با اشعار خود به [[پیامبر]] تعرض کرده بود، توسط [[عمیر]] - که [[نابینا]] بود - و به [[خانه]] او رفت و سینه‌اش را [[درید]]، کشته شد<ref>ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، عصر ایمان، بخش اول، ترجمه: ابوطالب صارمی و دیگران، ج۴، ص۲۱۵.</ref>.


این [[قضاوت]] غیرمنصفانه که با نادیده گرفتن بیش از صد و پنجاه [[رفتار]] مهرآمیز و آمیخته با [[عفو و گذشت]] و [[رحمت]] [[حضرت]]، تنها به یک مصداق آن هم بدون تحلیل [[شخصیت]] مورد نظر (عصماء) پرداخته شود، نابخشودنی است. باید دانست کتاب‌های [[تاریخی]] پاره‌ای از خاورشناسان و غیر [[مسلمانان]] نیز مملو از این نوع [[داوری]] هاست که البته ضرری به [[حقیقت]] نخواهد زد؛ زیرا «[[آفتاب]] آمد دلیل آفتاب».
این [[قضاوت]] غیرمنصفانه که با نادیده گرفتن بیش از صد و پنجاه [[رفتار]] مهرآمیز و آمیخته با [[عفو و گذشت]] و [[رحمت]] حضرت، تنها به یک مصداق آن هم بدون تحلیل [[شخصیت]] مورد نظر (عصماء) پرداخته شود، نابخشودنی است. باید دانست کتاب‌های [[تاریخی]] پاره‌ای از خاورشناسان و غیر [[مسلمانان]] نیز مملو از این نوع [[داوری]] هاست که البته ضرری به [[حقیقت]] نخواهد زد؛ زیرا «[[آفتاب]] آمد دلیل آفتاب».


[[رفتار پیامبر]] [[خدا]] با [[هند]]، [[همسر]] [[ابوسفیان]] و عصماء متفاوت است. اگرچه هر دو آنها با رفتار خود به اسلام و مسلمانان ضربه‌های بسیاری وارد کردند، ولی هند [[توبه]] کرد و پیامبر توبه‌اش را پذیرفت، در حالی که عصماء نه تنها توبه نکرد، بلکه به کارهای خلاف خود ادامه داد و به چنین سرنوشتی گرفتار شد.<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۵۲.</ref>.
[[رفتار پیامبر]] [[خدا]] با [[هند]]، [[همسر]] [[ابوسفیان]] و عصماء متفاوت است. اگرچه هر دو آنها با رفتار خود به اسلام و مسلمانان ضربه‌های بسیاری وارد کردند، ولی هند [[توبه]] کرد و پیامبر توبه‌اش را پذیرفت، در حالی که عصماء نه تنها توبه نکرد، بلکه به کارهای خلاف خود ادامه داد و به چنین سرنوشتی گرفتار شد<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۵۲.</ref>.


== معیارها و حکمت‌های رفتار با [[زنان]] [[خطاکار]] ==
== معیارها و حکمت‌های رفتار با [[زنان]] خطاکار ==
از مقایسه برخوردها و رفتار [[پیامبر گرامی اسلام]] با [[خطاکاران]] و [[عفو]] و [[بخشش]] ایشان در پاره‌ای موارد و [[اجرای حدود]] در موارد دیگر درمی‌یابیم که [[رهبر اسلامی]] می‌تواند تا آنجا که با [[قوانین اسلام]] منافاتی نداشته باشد، به [[صلاح]] دید خویش از [[گناه]] [[مجرمان]] بگذرد و در موارد لازم، حدود تعیین شده را [[اجرا]] کند. هنگامی که [[رهبر]]، [[معصوم]] بوده و از [[علم]] و [[عصمت]] که از ویژگی‌های اصلی و اساسی [[رهبری]] است، برخوردار باشد، [[حکم]] وی در هر دو مورد، عین [[حقیقت]] است. حال اگر [[رهبر]]، [[انسانی]] عادی و غیرمعصوم باشد، می‌تواند با [[عدالت]] و [[فقاهت]]، حکم درست و مناسبی را [[انتخاب]] کند و کمتر دچار [[اشتباه]] و [[لغزش]] شود.
از مقایسه برخوردها و رفتار [[پیامبر گرامی اسلام]] با خطاکاران و [[عفو]] و [[بخشش]] ایشان در پاره‌ای موارد و [[اجرای حدود]] در موارد دیگر درمی‌یابیم که [[رهبر اسلامی]] می‌تواند تا آنجا که با [[قوانین اسلام]] منافاتی نداشته باشد، به [[صلاح]] دید خویش از [[گناه]] [[مجرمان]] بگذرد و در موارد لازم، حدود تعیین شده را [[اجرا]] کند. هنگامی که [[رهبر]]، [[معصوم]] بوده و از [[علم]] و [[عصمت]] که از ویژگی‌های اصلی و اساسی [[رهبری]] است، برخوردار باشد، [[حکم]] وی در هر دو مورد، عین [[حقیقت]] است. حال اگر [[رهبر]]، [[انسانی]] عادی و غیرمعصوم باشد، می‌تواند با [[عدالت]] و [[فقاهت]]، حکم درست و مناسبی را [[انتخاب]] کند و کمتر دچار [[اشتباه]] و [[لغزش]] شود.


با توجه به روایت‌های بیان شده درباره [[رفتار پیامبر]] [[اکرم]] {{صل}} با [[زنان]] [[خطاکار]] و [[مجرم]]، می‌توان این معیارها را تعیین کرد:
با توجه به روایت‌های بیان شده درباره [[رفتار پیامبر]] [[اکرم]] {{صل}} با [[زنان]] [[خطاکار]] و [[مجرم]]، می‌توان این معیارها را تعیین کرد:
خط ۱۳۷: خط ۱۴۰:
# [[رفتار]] با مجرمی که [[ارزش]] و شرایط برخورداری از حکم عفو را دارد، باید بر اساس «[[صفح]]» باشد، نه «عفو»؛ زیرا در صفح، فرد پس از آنکه بخشیده می‌شود، دیگر به سبب گناهان گذشته‌اش [[سرزنش]] نخواهد شد و می‌تواند با [[امنیت روانی]] و [[آرامش]] خاطر به زندگی خود ادامه دهد. توجه به جنبه‌های عفو و صفح از امور مهم در این زمینه است. گاه بخشودن مجرم، موجب [[سستی]] و [[ضعف]] باورهای [[امت اسلام]] یا ایجاد زمینه [[تساهل]] در [[اجرای احکام]] و [[حدود الهی]] می‌شود. در مواقعی نیز حساسیت یاوه گویان را برمی انگیزد و شایعه‌هایی مبنی بر روا داشتن [[تبعیض]] در اجرای احکام، از سوی [[مسئولان]] [[حکومتی]] را به وجود می‌آورد.
# [[رفتار]] با مجرمی که [[ارزش]] و شرایط برخورداری از حکم عفو را دارد، باید بر اساس «[[صفح]]» باشد، نه «عفو»؛ زیرا در صفح، فرد پس از آنکه بخشیده می‌شود، دیگر به سبب گناهان گذشته‌اش [[سرزنش]] نخواهد شد و می‌تواند با [[امنیت روانی]] و [[آرامش]] خاطر به زندگی خود ادامه دهد. توجه به جنبه‌های عفو و صفح از امور مهم در این زمینه است. گاه بخشودن مجرم، موجب [[سستی]] و [[ضعف]] باورهای [[امت اسلام]] یا ایجاد زمینه [[تساهل]] در [[اجرای احکام]] و [[حدود الهی]] می‌شود. در مواقعی نیز حساسیت یاوه گویان را برمی انگیزد و شایعه‌هایی مبنی بر روا داشتن [[تبعیض]] در اجرای احکام، از سوی [[مسئولان]] [[حکومتی]] را به وجود می‌آورد.


در ماجرای [[مجازات]] فاطمه مخزومیه، [[رسول خدا]] {{صل}} به همه جنبه‌های قضیه توجه کرد. آن [[حضرت]] با اجرای [[حدّ الهی]] هم با [[قانون]] تبعیضی که میان [[اعراب]] رواج داشت، [[مبارزه]] کرد و هم [[مسلمانان]] را از پی آمدهای این [[جرم]] و [[حدود الهی]] مربوط به آن [[آگاه]] ساخت. آن [[حضرت]] همچنین زمینه وارد شدن هرگونه [[اتهام]] به [[رهبر دینی]] در کوتاه آمدن از جرم فرد به دلیل [[شرافت]] [[خانوادگی]] متهم را از بین برد.<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۵۶.</ref>.
در ماجرای [[مجازات]] فاطمه مخزومیه، [[رسول خدا]] {{صل}} به همه جنبه‌های قضیه توجه کرد. آن حضرت با اجرای [[حدّ الهی]] هم با [[قانون]] تبعیضی که میان [[اعراب]] رواج داشت، [[مبارزه]] کرد و هم [[مسلمانان]] را از پی آمدهای این [[جرم]] و [[حدود الهی]] مربوط به آن [[آگاه]] ساخت. آن حضرت همچنین زمینه وارد شدن هرگونه [[اتهام]] به [[رهبر دینی]] در کوتاه آمدن از جرم فرد به دلیل [[شرافت]] [[خانوادگی]] متهم را از بین برد<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۵۶.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۸

احترام به زنان

احترام به زنان اسیر

پیامبر اکرم (ص) از همان آغاز بعثت با انواع مخالفت‌ها و آزارها و پس از هجرت نیز با جنگ افروزی مشرکان روبه رو بود. بدیهی است هر جنگی، پی آمدهایی مانند کشته شدن، اسارت، معلول شدن و بی‌سرپرست شدن خانواده‌ها دارد. در مدت ده سال حضور پیامبر اکرم (ص)در مدینه و تثبیت اسلام، غزوه‌ها و سریه‌های بسیاری میان مسلمانان و سپاه شرک و نفاق درگرفت که هر یک در روند پیشرفت اسلام اثر چشم‌گیری داشت. در این غزوه‌ها و سریه‌ها، بسیاری از افراد سپاه دشمن به اسارت مسلمانان درآمدند. در میان اسیران، زنانی بودند که بررسی زندگی آنها و شیوه رفتاری پیامبر با آنان در اسارت، الگوهای رفتاری مناسبی را به ما معرفی می‌کند. برخی از این زنان، دختران یا همسران بزرگان قبیله خود بودند که پس از اسارت، بر اساس قانون احترام و تکریم به بزرگان[۱] با آنان بسیار کریمانه و بزرگوارانه رفتار می‌شد[۲].

ازدواج پیامبر با زنانی چون جُوَیریَه، دختر حارث بن ابی ضرار که در نبرد بنو مُصْطَلَقْ اسیر شد[۳] و صفیه، دختر حیی بن اخطب که در نبرد خیبر به اسارت مسلمانان درآمد[۴] و خواستگاری از ریحانه دختر زید که در جنگ بنی قُرَیظه در سال ششم هجری اسیر شد و پیامبر وی را در انتخاب اسلام و ازدواج با خود یا ماندن در جایگاه کنیز، آزاد گذاشت[۵]، از جمله رفتارهای بزرگوارانه پیامبر با زنان اسیر است.

در روایت‌ها آمده است پیامبر پس از اسارت صفیه، با مهربانی به او فرمود: «دوست داری، به دین خود (یهود) باقی بمان. من تو را مجبور نمی‌کنم، ولی اینکه خدا و رسولش را برگزینی، برای تو بهتر است». صفیه می‌گوید: «پس از شنیدن پیشنهاد پیامبر، خدا و رسولش را انتخاب کردم. آن حضرت نیز مرا آزاد کرد»[۶].

پیامبر چنان بر خوش رفتاری با زنان اسیر و رعایت حال آنان تأکید داشت که وقتی شنید بلال حبشی هنگام خروج اسیران از خیبر، زنان را از کنار کشته‌شدگانشان گذرانده است و صفیه و دخترعموهایش با دیدن پیکر کشته‌ها ناراحت و گریان شده‌اند، با ناراحتی و اندوه به وی فرمود: «بلال! آیا رحمت و شفقت از تو دور شده است که کنیزان جوان را از کنار پیکر کشتگان آنها می‌گذرانی؟»[۷].

پس از ازدواج پیامبر خدا با صفیه، دیگر همسران پیامبر، وی را با تعبیر «زن یهودیه» مسخره و تحقیر می‌کردند. وقتی پیامبر از این ماجرا باخبر شد، با بیان اینکه نَسب او به پیامبران بنی اسرائیل می‌رسد، صفیه را دلداری داد و آنها را از این برخورد نهی کرد[۸]. رفتار پیامبر با صفیه چنان مهربانانه بود که وی همواره می‌گفت: «هرگز کسی را خوش اخلاق‌تر و بزرگوارتر از رسول خدا (ص) ندیدم»[۹].

رفتار پیامبر خدا با سفّانه، دختر حاتم طایی و خواهر عدی بن حاتم نیز که بعدها از مسلمانان وارسته و یاران حقیقی ولایت شد، شنیدنی است. سفّانه در سال هشتم هجری و در ماجرای ویران ساختن بت خانه فُلس به اسارت مسلمانان درآمد. وی به دستور پیامبر اکرم (ص)، جدای از دیگر اسیران و در خانه رمله، دختر حارث زندگی می‌کرد. هنگامی که کاروانی از قبیله طی از مدینه به مقصد شام حرکت می‌کردند، رسول خدا (ص)سفّانه را آزاد کرد و به این قافله سپرد تا وی را نزد برادرش عُدَی بازگردانند[۱۰]. این بانوی اسیر بارها از پیامبر خدا درخواست آزادی کرد، ولی آن حضرت تا وقتی کاروان مطمئنی نیافت، وی را آزاد نکرد و به وی فرمود: «[تو را آزاد] خواهم کرد. برای خروج از اینجا شتاب مکن تا فرد مطمئنی که تو را به سرزمین خودت برساند، بیابیم»[۱۱].

در روایت دیگری آمده است وقتی سفانه از اخلاق و رفتار پدرش برای پیامبر سخن گفت، آن حضرت فرمود: «ای سفانه! این ویژگی‌هایی که درباره پدرت می‌گویی، در حقیقت، صفات فرد مؤمن است. اگر پدرت، مسلمان بود، برای او آمرزش می‌طلبیدم»[۱۲]. سپس وی را به دلیل حسن خلق و بخشندگی پدرش آزاد کرد.

در عصر پیامبرخدا، زنان اسیر از گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه به شمار می‌آمدند. ازاین رو، برای اینکه این گروه دچار بحران‌های روحی و روانی نشوند، باید برای اداره زندگی آنان تدبیری اندیشیده می‌شد. ازدواج پیامبر با زنان اسیر و رفتار مناسب با آنها یا ایجاد زمینه ازدواج و کار برای ایشان، آنها را به ادامه زندگی امیدوار می‌کرد. نقل است جاریه، دختر اُمّ قِرفَه در سال ششم هجری و در سریه اُم قرفَه به اسارت مسلمانان درآمد. وی شاهد کشته شدن مادرش به دست قیس بن محسر بود. وقتی پیامبر از این ماجرا باخبر شد، از وی دل جویی کرد و از قیس خواست جاریه را نزد ایشان بیاورد. سپس وی را به ازدواج حزن بن ابی وهب درآورد که از خانواده مادری پیامبر بود. در نتیجه این ازدواج، عبدالرحمان بن حزن به دنیا آمد[۱۳]. حضرت، جاریه را به عقد مردی مهربان و مورد اعتماد درآورد تا با این کار هم از او دل‌جویی کرده باشد و هم زمینه سعادتمندی وی را در سایه این پیوند فراهم سازد. بنا ر نقل ابن هشام، جاریه دختر یکی از بزرگان قوم خود بود. ازاین رو، پیامبر برای حفظ شرافت و عزت او، با وی با مهربانی و بزرگواری رفتار کرد[۱۴].

رسول خدا (ص) از آزادی زنان و دختران و بازگرداندن آنها نزد قوم و قبیله شان، به منظور آموزش معارف دینی و جذب مردم به اسلام استفاده می‌کرد. یکی از این موارد، رفتار پیامبر با زنان و کودکانی است که در نبرد هوازن به اسارت مسلمانان درآمدند. به گفته طبری، پس از پایان نبرد، فرستادگان هوازن در منطقه جَعرانه نزد پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و از آن حضرت خواستند به آنها لطف کند و زن و فرزندان و اموالشان را به آنها بازگرداند. پیامبر که از فرصت‌های گوناگون برای مبارزه با فرهنگ جاهلی و دعوت مردم به اسلام استفاده می‌کرد، فرمود: «زنان و فرزندانتان را بیشتر دوست دارید یا اموالتان را؟» آنها گفتند: زنان و فرزندانمان را بیشتر دوست داریم. آن گاه پیامبر فرمود: «تا آنجا که به من و فرزندان عبدالمطلب مربوط است، اموال و خانواده تان را به شما بازمی گردانم. پس از آنکه نماز من و یارانم به پایان رسید، برخیزید و خطاب به مردم بگویید در کار فرزندان و زنانمان، پیامبر را نزد شما مسلمانان و شما مسلمانان را نزد پیامبر شفیع می‌کنیم. من سهم خود و فرزندان عبدالمطلب را به شما می‌بخشم و سهم دیگران را نیز برای شما طلب می‌کنم». فرستادگان هوازن به پیشنهاد پیامبر عمل کردند و مهاجران و انصار، اسیران و غنایم خود را به پیامبر بخشیدند. پیامبر نیز فرمود: «هر کس نمی‌خواهد اسیر خود را ببخشد، در مقابل هر اسیر، شش شتر از نخستین غنیمتی که به دست می‌آوریم، بگیرد و در عوض، زن و فرزندان این مردم را به آنان بازگرداند»[۱۵].

رسول اکرم (ص) با این رفتار خویش، هم ارزش خانواده و زن و فرزند را برای جامعه عرب تبیین کرد که هنوز آثاری از تفکر جاهلی در آن دیده می‌شد و هم با مشورت کردن با مسلمانان، به آنان شخصیت و احترام بخشید و اسیران را با رضایت کامل مسلمانان به خانواده‌هاشان بازگرداند.

با استفاده از این روایت به یکی دیگر از ویژگی‌های مهم رفتاری رسول خدا (ص) که همان استفاده از موقعیت‌ها و شرایط حساس برای تبیین آموزه‌ها و ارزش‌های دینی به مردم است، می‌توان اشاره کرد. این شیوه رفتاری پیامبر می‌تواند الگوی مناسبی برای مربیان و مسئولان فرهنگی و سیاسی جامعه باشد تا از فرصت‌های پیش آمده به منظور آموزش تعالیم دینی و ارزش‌های فرهنگی به مردم بهره گیرند.

از دیگر ویژگی‌های رفتاری پیامبر اکرم (ص)، توجه به کرامت انسانی اسیران به ویژه زنان و دختران است. تکریم اسیرانی که موقعیت اجتماعی ویژه‌ای داشتند، احترام به عقاید و باورهایی که بر ضد ارزش‌ها و آموزه‌های اسلامی نبودند و تلاش برای براندازی نظام برده‌داری با جهت دهی به احکام و فروعات فقهی برای رسیدن به این هدف از شیوه‌های رفتاری پیامبر اعظم (ص) با اسیران است که دین اسلام را شریعتی قانون مند و اخلاق‌گرا معرفی می‌کند[۱۶].

پشتیبانی از زنان خود سرپرست

بنا بر آنچه گفته شد، با گسترش دین مبین اسلام در جزیره العرب، بسیاری از آداب و رسوم و اندیشه‌های نادرست جامعه عربستان از بین رفت و فرهنگ توحیدی جایگزین آن شد. این امر، واکنش‌ها و برخوردهای تند اعراب جاهلی را در پی داشت. بی‌تردید، در چنین شرایطی، جنگ، مقابله و دفاع، اجتناب‌ناپذیر بود. یکی از پی آمدهای این جنگ‌ها، بر جای ماندن خانواده‌های بی‌سرپرست بود که گروه و قشر جدیدی را با عنوان «زنان خودسرپرست» به وجود آورد. این قشر، به حمایت جدی و مسئولانه حاکمان دینی نیاز داشتند و باید با برنامه‌ریزی صحیح و علمی، از نظر مادی و معنوی تأمین می‌شدند. پیامبر اکرم (ص)در برخورد با این گروه از زنان، شیوه‌های رفتاری زیر را به کار گرفت:

  1. توجه به بحران عاطفی خانواده‌های شهیدان و تلاش برای رفع بحران با برقراری ارتباط عاطفی با فرزندان آنها و توجه به نیازهای اولیه آنان. مهر و محبت بی‌نظیر پیامبر خدا به همسر و فرزندان جعفر طیار پس از شهادت وی از نمونه‌های رفتاری آن حضرت با خانواده‌های بی‌سرپرست است. رسول خدا (ص) پس از اینکه از شهادت جعفر طیار باخبر شد، به همسران خود و فاطمه زهرا (س) دستور داد برای اسماء بنت عمیس، همسر جعفر و فرزندانش غذایی تهیه و از آنها دل‌جویی کنند. خانواده جعفر سه روز در خانه پیامبر بودند و روز چهارم به خانه خود بازگشتند[۱۷].
  2. محدود کردن زمان سوگواری از سوی پیامبر و تأکید بر بازگشت به زندگی عادی پس از مصیبت. بنا بر روایات، در دوران جاهلیت، زنان پس از فوت همسرانشان تا یک سال لباس عزا می‌پوشیدند و از زینت و آرایش پرهیز می‌کردند. رسول خدا (ص) این رسم را منسوخ کرد و پس از شهادت جعفر از اسماء خواست تا سه روز برای شوهرش عزاداری کند و فرمود: «تا سه روز زینت مکن و [[[لباس سیاه]] بپوش]. سپس آنچه می‌خواهی انجام ده»[۱۸]. در روایتی آمده است که سبیعه، دختر حارث پس از فوت همسرش زایمان کرد. روزی ابوالسنابل بن بعلک وی را دید که سرمه کشیده و لباس عزا از تن درآورده است. به او گفت: آیا فکر می‌کنی که از عده خارج شده‌ای؟ تو تا چهار ماه و ده روز پس از وفات همسرت نمی‌توانی ازدواج کنی و نباید خود را زینت کنی. سبیعه بی‌درنگ نزد رسول خدا (ص) رفت و سخنان ابوالسنابل را که یکی از خواستگارانش بود، به گوش پیامبر رساند. پیامبر به او فرمود: «تو فرزندت را به دنیا آوردی و زمان عده تو با تولد فرزندت به پایان رسیده است»[۱۹]. به این ترتیب، رسول خدا (ص) با این سخن هم حکم الهی را بیان فرمود و هم جامعه را از افراط و تفریط در اجرای احکام برحذر داشت.
  3. هم دردی و همراهی با مصیبت دیدگان به منظور کاستن از غم و رنج آنها و دور کردن آنها از تنش‌های روانی در نمونه‌های رفتاری رسول خدا (ص) آشکارا به چشم می‌خورد. در روایات آمده است پس از شهادت حمزه و مثله شدن پیکرش، صفیه، خواهر حمزه می‌خواست خود را به پیکر برادرش حمزه برساند. وی بر این کار پافشاری می‌کرد. ازاین رو، پیامبر از انصار خواست مانع او نشوند. صفیه پیکر مثله شده برادر را یافت و در کنار آن نشست و با صدای بلند گریست. پیامبر نیز وی را همراهی کرد و با صدای بلند گریست. پس از اینکه صفیه آرام شد، آن حضرت برای آرامش خاطر وی فرمود: «هم اکنون جبرائیل به من خبر داد که در آسمان‌های هفت گانه نوشته‌اند حمزه، شیر خدا و رسول است»[۲۰]. پیامبر اعظم (ص) برای آرامش خاطر ام ربیع، مادر شهید حارثه بن سراقه خطاب به وی فرمود: «ای مادر حارثه! باغی در بهشت وجود دارد و پسر تو در بهشت اعلا جای دارد»[۲۱]. دلجویی پیامبر از خانواده‌های شهیدان به گونه‌ای بود که وقتی انیسه، دختر عُدَی از ایشان خواست پیکر پسرش، عبدالله بن سلمة بن مالک را که در نبرد احد به شهادت رسیده و بر بلندای کوه احد به خاک سپرده شده بود، از قبر درآورند، پیامبر پذیرفت و دستور داد جنازه وی را به مادرش بسپارند تا وی را هر جا که دوست دارد، به خاک سپارد[۲۲].
  4. در روایت‌های بسیاری به توجه ویژه پیامبر به زندگی و مشکلات خانواده‌های بی‌سرپرست اشاره شده است. در روایتی آمده است ام کجه و دخترانش، پس از وفات همسرش اوس بن ثابت با سختی زندگی می‌کردند؛ زیرا پس از مرگ اوس، تمام دارایی و ارث وی به برادرانش رسید. پیامبر خدا پس از نزول آیه ارث، سهم آنان را به آنها بازگرداند[۲۳].
  5. سرپرستی و حمایت از خانواده‌های بی‌سرپرست و مصیبت دیده، به ویژه مهربانی با کودکان و فرزندان شهیدان. سرپرستی از دختر حمزه سیدالشهدا و دختران زراره، پس از مرگ پدرانشان نمونه‌ای از توجه پیامبر به خانواده‌های بی‌سرپرست است[۲۴].
  6. دادن امتیازها و حقوق ویژه به خانواده‌های شهیدان و مصیبت دیدگان از جمله ملاقات با آنان و حضور طولانی در خانه‌هایشان. در روایتی آمده است پیامبر همواره به خانه ام حرام و ام سلیم، دختران ملحان می‌رفت. گفته شده است آن حضرت به هیچ خانه‌ای به جز خانه همسرانش وارد نمی‌شد، مگر خانه ام سلیم. هنگامی که دلیل این کار را از ایشان پرسیدند، فرمود: «برادر ام سلیم همراه من بود که کشته شد. به همین سبب، خواهر او برایم محترم است»[۲۵].

ام سلیم، غم مرگ فرزندش، ابوعمیر را نیز با صبر و شکیبایی تحمل کرد و این ماجرا را به گونه‌ای زیبا برای همسرش، ابوطلحه توصیف کرد. پیامبر خدا همواره ام سلیم را به واسطه صبر و بردباری‌اش تحسین و تکریم می‌کرد[۲۶]. رفتار رسول خدا (ص) با خانواده‌های مصیبت دیده و بی‌سرپرست به ویژه زنان و فرزندان شهیدان، الگویی بسیار مناسب برای جوامع بشری، هنگام رخ دادن بحران‌هایی چون جنگ و حوادث طبیعی است.

بی‌توجهی به مشکلات و گرفتاری‌های آسیب دیدگان جنگ، به معنای از دست دادن حامیان حقیقی یک نظام سیاسی است؛ زیرا این گروه به دلیل بهای سنگینی که برای ایجاد یا حفظ نظام پرداخته‌اند، همواره پشتیبان نظام خواهند بود.[۲۷].

توجه به مشکلات زنان طلاق گرفته

طلاق، منفورترین حکم دینی است که خداوند و معصومین (ع) آن را ناپسند شمرده‌اند[۲۸]. با این حال، وقتی همسران همه راه‌های بهبود روابط و ایجاد تفاهم و تعامل را تجربه کرده و به نتیجه نرسیده باشند، طلاق به عنوان حکمی شرعی مطرح می‌شود و زمینه تجربه‌ای جدید را در زندگی مشترک برای زن و مرد فراهم می‌سازد.

به طور معمول، زنان مطلقه از سرزنش‌ها و برخوردهای نادرست و قضاوت‌های شتاب زده مردم رنج می‌برند و گاه به دلیل همین مشکلات و برخوردهای منفی جامعه حاضر می‌شوند تا پایان عمر در خانه و کاشانه‌ای زندگی کنند که هیچ دل بستگی و علاقه‌ای به آن ندارند. رسول اکرم (ص) با این تفکر جاهلی مبارزه کرد. ایشان همواره زشتی و نادرست بودن طلاق را به مسلمانان یادآور می‌شد، ولی گاه آن را به منزله آخرین راه حل مشکلات میان زوجین می‌دانست.

حمایت از زنانی که پس از طلاق دچار مشکلات معیشتی یا شکست‌های روحی و روانی شده بودند، از جمله شیوه‌های رفتاری پیامبر با این گروه از زنان بود. جابر می‌گوید: پس از اینکه همسر حفص بن مغیره از وی جدا شد، وی نزد رسول خدا (ص) آمد و از ایشان کمک خواست. پیامبر به حفض فرمود: «به همسرت متاعی بده، گرچه به اندازه یک صاع باشد»[۲۹].

همچنین در روایت آمده است وقتی پیامبر خدا باخبر شد زینب، دختر حنظلة بن قسامه از همسرش، اسامة بن زید طلاق گرفته است، در جمعی فرمود: «چه کسی حاضر است او را به زنی زیبا و کم‌خوراک راهنمایی کنم و من به منزله پدرزن او باشم؟» نعیم بن عبدالله نحام از نوع نگاه پیامبر متوجه موضوع شد و گفت: گویا منظور شما من هستم؟ پیامبر پاسخ مثبت داد و نعیم ازدواج با زینب را با میل و رغبت پذیرفت. به این ترتیب، پیامبر زندگی یک زن مطلقه را سامانی دوباره بخشید و وی را به عقد فردی مناسب درآورد[۳۰].

رسول خدا (ص) در کلام خود، زینب را دختر خویش نامید و از این راه به وی اعتبار و شخصیت بخشید. این رفتار پیامبر خدا، نوع نگاه مردم را نیز نسبت به زینب و دیگر زنان مطلقه تغییر داد.

حضرت محمد (ص)، زنان را برای گرفتن حق حضانت فرزندانشان نیز یاری و حمایت می‌کرد. نقل شده است روزی زنی نزد پیامبر آمد و از همسرش گله کرد و با اشاره به پسری که همراهش بود، گفت: ای رسول خدا! این پسر من است. شکم من ظرف وجود او و دامانم، پرورشگاهش بوده است و از سینه‌ام وی را تغذیه کرده‌ام، ولی اکنون پدرش قصد دارد وی را از من جدا سازد. پیامبر فرمود: «تا هنگامی که تو ازدواج نکرده‌ای، به نگهداری او سزاوارتر هستی»[۳۱].

گاه مردان چنان با زنان بدرفتاری می‌کردند که پیامبر از آنان می‌خواست با دریافت متاعی از زنانشان، آنها را طلاق دهند تا زنان با انتخابی صحیح‌تر، به زندگی ایده‌آل خویش دست یابند. برای مثال، حبیبه، دختر سهل و همسر ثابت بن قیس[۳۲] و جمیله دختر سلول که به ظاهر همسر دیگر ثابت بن قیس بود، به علت بداخلاقی و بدرفتاری شوهرشان، به امر پیامبر از وی طلاق گرفتند[۳۳].

پیامبر خدا نه تنها از حقوق زنان مسلمان دفاع می‌کرد، بلکه به خواست‌ها و حقوق زنان غیرمسلمان نیز اهمیت می‌داد. نقل شده است ابوالحکم رافع بن سنان پس از ظهور اسلام، مسلمان شد، ولی همسرش از پذیرش دین اسلام سرباز زد. به همین دلیل آن دو از هم جدا شدند. آنها دختری به نام عُمیره داشتند. روزی مادر عمیره نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: ابوالحکم، دخترم را از من گرفته است و اجازه نمی‌دهد وی را ببینم. پیامبر از این موضوع بسیار ناراحت شد و ابوالحکم را که از صحابه بود، فراخواند. سپس دستور داد مادر و پدر در دو طرف مجلس بنشینند و دختر را میان مجلس قرار دهند، آنگاه هر کدام، دخترشان را صدا زنند. دخترک با شنیدن صدای مادرش به سوی او رفت. پیامبر با دیدن این صحنه، برای او دعا کرد و فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِهَا»؛ «پروردگارا! این دختر را هدایت کن». پس از دعای پیامبر، دخترک به سوی پدرش ابوالحکم رفت[۳۴].

از این روایت می‌توان دریافت که پیامبر گرامی اسلام، به حقوق و خواسته‌های زنان توجه ویژه‌ای داشت. توجه پیامبر به سخنان زنی غیرمسلمان که از مردی مسلمان شکایت کرده است و رسیدگی به حقوق وی و آزاد گذاشتن کودک در انتخاب یکی از والدین خود، بیان کننده ارزشی است که اسلام برای حقوق زن و فرزند قائل است. رسول خدا (ص) می‌توانست با نفوذی که داشت، کودک را به پدر مسلمانش بسپارد، ولی به جای استفاده از خشونت و زور، از خداوند خواست تا وی را به راه راست هدایت کند. این اقدام پیامبر، برای زن جای هیچ‌گونه اعتراض و مخالفتی باقی نگذاشت؛ زیرا انتخاب بر عهده خود کودک گذاشته شد[۳۵].

رفتار پیامبر اعظم (ص) با زنان خطاکار

در هر جامعه‌ای، افراد خطاکار و مجرمی وجود دارند که به علت تربیت نادرست و شرایط خانوادگی یا تحت تأثیر شرایط نامناسب اجتماعی به بی‌راهه و گناه کشیده شده‌اند. شیوه رفتاری مسئولان جامعه با این قشر، بسیار مهم و قابل بررسی است. در عصر نبوی نیز به علت رواج فساد و برخی آداب و رسوم غلط در دوران جاهلیت، افرادی دچار انحراف شدند. بررسی شیوه رفتاری پیامبر اکرم (ص) با این گروه، راه کارهای مناسبی را پیش روی مسئولان فرهنگی و اجتماعی می‌گذارد. حضرت محمد (ص) به مجرمان فرصت می‌داد تا خود را اصلاح کنند و ارزش حقیقی خود را بشناسند تا به تدریج، سلامت روحی و روانی خود را دوباره بازیابند. در میان این گروه، مجرمان زن به علت نوع خلقت، حساس‌تر و آسیب پذیرتر از مردان بودند. ازاین رو، برای برخورد با آنان به آگاهی‌های روان شناختی درباره زنان نیاز بود. زنان تبه کاری چون هند، دختر عتبه و همسر ابوسفیان که هنگام ظهور و گسترش اسلام، عامل بسیاری از توطئه‌های اجتماعی و سیاسی بود؛ زن یهودی جنایت‌کاری که در ماجرای فتح خیبر، به قصد انتقام از پیامبر اسلام، نقشه ترور ایشان را طراحی و اجرا کرد و زنان آوازه خوان، نمونه‌هایی از این گروه‌ها بودند که در این بخش به شیوه‌های رفتاری پیامبر با آنان اشاره‌ای کوتاه می‌کنیم.

پس از فتح مکه، رسول خدا (ص) همه مکیان را به جز ده نفر بخشید. این ده نفر، شش مرد و چهار زن فاسد و مجرم بودند که از راه‌های گوناگون به سرکوبی اسلام و مسلمانان می‌پرداختند[۳۶]. هند، دختر عتبه و همسر ابوسفیان در نبرد بدر، برادر و برخی دیگر از نزدیکانش را از دست داد. ازاین رو، دشمنی وی با اسلام و مسلمانان به ویژه پیامبر خدا شدت گرفت. وی برای انتقام گرفتن از رسول خدا (ص) در نبرد احد پیکر حضرت حمزه و دیگر شهیدان احد را مثله کرد و با این کار، خشم مسلمانان را برانگیخت. وی یکی از چهار زنی بود که پیامبر دستور مرگش را صادر کرد.

همچنین کنیزان ابن خطل و ساره مغنیه (آوازه‌خوان) نیز که در جنگ بدر، با خواندن ترانه‌های مهیج و موسیقی‌های طرب آور، جنگاوران سپاه شرک را به کشتار مسلمانان تشویق می‌کردند، از عفو همگانی پیامبر بهره‌مند نشدند. پس از فتح مکه و صدور اعلامیه سرشار از مهر و دوستی و صلح پیامبر، سه تن از این زنان به خانه ابوسفیان و دیگر مکیان پناه بردند. پیامبر آنها را بخشید و به آنان فرصت اصلاح و توبه داد. واقدی می‌نویسد: وقتی هند برای پذیرش اسلام نزد پیامبر خدا آمد، آن حضرت به وی خوش آمد گفت. آن گاه هند گفت: ای رسول خدا! به خدا سوگند، هیچ خیمه‌ای در روی زمین، نزد من ذلیل‌تر از خانواده و خیمه شما نبود و امروز، هیچ خیمه و خاندانی نزد من از شما محبوب‌تر نیست[۳۷].

به رفتار کریمانه پیامبر اکرم (ص) با هند و خانواده اش، پس از فتح مکه و اسلام آوردن آنها در روایت‌های بسیاری اشاره شده است. نقل شده است روزی کنیز هند گوسفندی را نزد پیامبر آورد و از زایش محدود گوسفند شکایت کرد. پیامبر فرمود: «خداوند، به گوسفند شما برکت دهد و زاد و ولدش را زیاد کند». از آن روز به بعد، گوسفند زاد و ولد کرد و روز به روز بر تعداد گوسفندان افزوده شد، به گونه‌ای که پیش از آن، چنین چیزی ندیده بودند. هند پس از این ماجرا گفت: «این دعای خیر رسول خدا (ص) و برکت اوست. خدا را شکر که ما را به اسلام هدایت کرد»[۳۸].

در روایات آمده است هند هنگام پذیرش اسلام و بیعت با پیامبر خدا، خطاب به ایشان گفت: به زحمت، کودکانم را بزرگ کردم و از کودکی به بزرگی رساندم و تو در بزرگی آنها را کشتی[۳۹]. در مقابل، پیامبر، با گذشت و بزرگواری، زخم زبان و سخن ناروای وی را نادیده گرفت و با هند با مهربانی رفتار کرد، در حالی که می‌توانست از آغازگری جنگ به دست قریش و پلیدی آنها سخن گوید و از خود دفاع و وی را قانع کند. رسول خدا (ص) شرایط هند و احساس مادرانه وی را که موجب چنین قضاوتی شده بود، به خوبی درک کرد و با «خلق عظیم» خویش با هند و افرادی چون او رفتاری شایسته داشت.

در روایت‌ها آمده است که ساره آوازه خوان نیز پس از کسادی کارش در مکه و دچار شدن به بی‌پناهی و مشکلات معیشتی، به مدینه نزد پیامبر آمد. رسول خدا (ص)با بزرگ منشی، گذشته وی را نادیده گرفت و از وی پرسید اسلام آورده یا هجرت کرده است. ساره ماجرای مشکلات معیشتی خود در مکه را برای پیامبر بازگو کرد. پیامبر پس از شنیدن سخنان وی، نگه داری و حفظ ساره را به خاندان عبدالمطلب سپرد[۴۰]؛ زیرا وی پیش از آن، کنیز فرزندان عبدالمطلب (عمرو بن هاشم[۴۱] یا ابوعمرو بن صافی یا صیفی) بود[۴۲]. با این تدبیر پیامبر، هم به ساره فرصتی برای خودسازی داده شد و هم امنیت روانی و عفاف اجتماعی مدینه که ممکن بود به دست این زن به خطر بیفتد، حفظ گردید.

بنا بر نقلی، ساره از سال دوم هجری که به مدینه پناه آورد تا سال هشتم در این شهر ماند و در حمایت خاندان عبدالمطلب به سر برد. وی پیش از فتح مکه با پنهان کردن نامه حاطب بن ابی بلتعه در لابه لای بافته‌های گیسوی خود، بار دیگر به بی‌راهه کشیده شد[۴۳]. رسول خدا (ص) از طریق وحی از ماجرای نامه آگاه شد و به علی (ع) و چند تن از اصحاب دستور رسیدگی به این ماجرا را داد. آنها نامه را یافتند و به این ترتیب، توطئه خنثی شد[۴۴].

افزون بر ساره، دو کنیز آوازه‌خوان ابن خَطَل نیز در شمار ده نفری بودند که پیامبر ریختن خون آنها را مباح اعلام کرد، ولی بنا بر نقل ابن هشام، پس از فتح مکه یکی از آنها کشته شد و دیگری امان خواست و پیامبر او را بخشید. همچنین نقل شده است ساره نیز امان خواست و پیامبر او را عفو کرد[۴۵].

از مجموع روایت‌هایی که درباره روش و رفتار پیامبر با زنان مجرم بیان شد، می‌توان دریافت که رسول خدا (ص) به مجرمان به ویژه زنان مجرم فرصت توبه و اصلاح می‌داد و با تأمین هزینه زندگی و رفع نیازهای آنان، زمینه بازگشت آنها به طهارت و پاکی را فراهم می‌ساخت و زمینه‌های انحراف را از بین می‌برد.

در روایت‌ها آمده است پیامبر با زنان بدرفتار، بدزبان و مخالف اسلام با مهربانی و خوش رویی رفتار می‌کرد و همواره برای هدایت و رستگاری آنان دعا می‌فرمود. ام ابی هریره، مادر ابوهریره، راوی معروف اهل سنّت، به اسلام و پیامبر، سخنان زشت و نادرستی نسبت می‌داد. با این حال، آن حضرت در حق وی این‌گونه دعا کرد: «خدایا! ام ابی هریره را هدایت کن». و پس از تحول روحی و اخلاقی وی از خدا خواست او را محبوب مردم گرداند[۴۶].

یکی دیگر از این زنان خطاکار، زینب، دختر حارث و همسر سلام بن مشکم است. وی پس از پیروزی مسلمانان در نبرد خیبر، مقداری گوشت گوسفند را با سمّ آغشته کرد و آن را به عنوان هدیه برای پیامبر خدا آورد. آن حضرت از راه غیب متوجه سمی بودن گوشت شد و آن را نخورد، ولی بشر بن بَراء، یکی از صحابه پیامبر از این گوشت زهرآگین خورد و بعدها به دلیل سمی که وارد بدنش شده بود، مرد. توجه به رفتار پیامبر با این زن که قصد ترور رسول خدا (ص)را داشت، بسیار مفید و سازنده است. رسول خدا (ص)وی را نزد خود فراخواند و علت این کارش را جویا شد. زینب گفت: شما پدر، عمو و همسر مرا کشتید و خویشاوندان و افراد قومم را به اسارت گرفتید. من با خود گفتم اگر پیامبر باشی، از خوردن گوشت گوسفند آسیبی به تو نمی‌رسد و اگر پادشاه باشی، [خواهی مُرد و] از دست تو نجات خواهم یافت. در برخی از روایات آمده است که پیامبر از حق خود گذشت و وی را بخشید و حتی او را سرزنش نیز نکرد[۴۷]، ولی تصمیم نهایی را به خانواده بشر سپرد و ولیّ دم بشر درخواست قصاص وی را کردند[۴۸].

رفتار محبت آمیز پیامبر با زنان خطاکار، به آنها فرصت دوباره‌ای برای شروع زندگی می‌داد و زمینه جبران اشتباه‌های گذشته و استفاده از فرصت‌های باقی مانده را برای آنها فراهم می‌ساخت و جامعه را نیز به پذیرش آنها تشویق می‌کرد. کثیره، دختر ابوسفیان در عصر جاهلی چهار دختر خود را زنده به گور کرده بود. با آنکه پیامبر از این کار بسیار نفرت داشت، وقتی پشیمانی‌اش را دید، به وی فرمود: «[برای آرامش روحت،]چهار برده را آزاد کن»[۴۹]. با این راه کار ارزنده پیامبر، هم وجدان و روح کثیره تا حدودی آرام گرفت و هم چهار برده آزاد شدند.

یکی دیگر از این زنان، همسر سعد بن ربیع بود. وی مخفیانه سخنان محرمانه پیامبر و شوهرش، سعد را درباره نامه عباس بن عبدالمطلب و خبر حرکت قریش شنید. وقتی در این باره از سعد بن ربیع پرسید، وی از بیان محتوای سخنان خود و پیامبر خودداری کرد. زن اعتراف کرد که همه سخنان آنان را شنیده و از آن آگاه است. سعد از شنیدن این سخن عصبانی شد و گفت: مبادا دیگر حرف‌های ما را گوش دهی! سپس گیسوی همسرش را گرفت و با شتاب دوید تا اینکه نزد پیامبر رسیدند. سعد با دیدن پیامبر، ماجرا را برای ایشان بازگو کرد و گفت می‌ترسد این زن سخنان محرمانه آنها را فاش کند و پیامبر، سعد را مقصر بداند. رسول رحمت پس از شنیدن سخنان سعد فرمود: «خَلّ سبیلها؛ این زن را آزاد بگذار». آن حضرت با بزرگواری و مهربانی از رفتار ناپسند همسر سعد گذشت و به وی فرصت جبران داد. همسر سعد بر اساس کنجکاوی زنانه یا شیطنت خاص خود، سخنان مخفیانه پیامبر و سعد را شنیده بود، ولی رسول اکرم (ص) با رفتار بزرگوارانه خود وی را بخشید تا هم به آن زن شخصیت و آبرو و ارزش ببخشد و هم مردان را از آزار دادن زنان نهی کند، حتی اگر اشتباهی کرده باشند[۵۰].

یکی دیگر از مصداق‌های شفقت پیامبر اکرم (ص) درباره زنان خطاکار که در کتاب‌های معتبر تاریخی به آنها اشاره شده، جریان بخشش زن زناکاری است که پشیمانی خود را به طور صریح، اظهار کرد. این زن که باردار هم شده بود، نزد رسول خدا (ص) آمد و از آن حضرت خواست تا بر او حدّ جاری سازد. پیامبر سرپرست او را فراخواند و از وی خواست از این زن مراقبت کند تا فرزندش متولد شود و بعد وی را نزد پیامبر آوَرَد. سرپرست آن زن دستور پیامبر را اجراکرد. همچنین وقتی او و کودکش را نزد حضرت آورد، بنا به نقلی فرمود: «او را ببرید و وقتی فرزندش را از شیر گرفت، بازآورید» بنا به نقل دیگر که اجرای حدّ او در همان زمان را گزارش می‌کند، آن حضرت به زن امر کرد لباسش را بر روی صورت بگیرد و سپس حدّ را بر او جاری ساخت.

بعد از مرگ او، پیامبر بر بدنش نماز خواند و در پاسخ به رفتار و نگاه شگفت زده همراهان فرمود: «قسم به آنکه جانم در دست اوست، این زن توبه‌ای کرد که اگر هفتاد گناه کار چنین می‌کردند، به آنها گشایش می‌دادم و آیا شما بهتر از این یافته اید که کسی خودش را پاک کند»[۵۱]. ایجاد فرصت برای پاک‌سازی روح و توجه به فرزند بی‌گناهی که زن در شکم داشت و اصرار و دقت در اجرای حدود الهی و در عین حال شفقت به زن گناه کار و پشیمان، از ویژگی‌های رفتار پیامبر با این زن است که به نظر می‌رسد هر یک از آنها قابل بحث و بررسی باشد[۵۲].

اجرای حدود الهی در حق زنان عصیان‌گر

روش رفتاری پیامبر با زنان مجرم و خطاکار، بر پایه گذشت و دادن فرصت برای تهذیب و پاک‌سازی به آنها بود. آن حضرت بااین شیوه، دیدگاه جامعه را نسبت به مجرمان تغییر داد. با این حال، در مواردی که خطا و لغزش افراد، به گسترش فساد و ناهنجاری‌های اخلاقی و اجتماعی می‌انجامید، پیامبر خدا با آن قاطعانه برخورد می‌کرد و حدود کیفری را در مورد آنها به اجرا می‌گذاشت.

نقل شده است که فاطمه بنت ابی الاسد که دختر برادر ابوسلمه و از خانواده‌های بزرگ قریش بود، هنگام بازگشت از حج (حجه الوادع)، از کاروانی، صندوقچه‌ای دزدید. از آنجا که وی برادرزاده ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی بود، بزرگان قریش از وی حمایت کردند و از رسول خدا (ص) خواستند وی را ببخشاید و حکم خداوند را درباره وی جاری نکند. ازاین رو، اسامه بن زید را که پیامبر بسیار به وی علاقه داشت، نزد آن حضرت فرستادند تا با وساطت خویش، مانع اجرای حدّ سرقت درباره فاطمه شود. پیامبر گرامی اسلام با دیدن اسامه فرمود: ای اسامه! با من سخن مگو که چون اجرای حدود الهی به دست من افتد، راهی برای رهایی از آن نیست. حتی اگر فاطمه، دخترم نیز مرتکب چنین جرمی شده بود، دستش را قطع می‌کردم[۵۳].

سپس حکم را درباره فاطمه مخزومی اجرا کرد. بنا بر برخی روایت‌ها، رسول خدا (ص) پس از مخالفت مشرکان درباره اجرای حکم فاطمه مخزومی، به دو نکته اساسی اشاره کرد: نخست آنکه در میان قوم یهود، حدود کیفری درباره برخی بزرگان قبایل که مرتکب جرمی شده بودند، اجرا نمی‌شد و میان بزرگان و افراد عادی برای اجرای حکم تفاوت قائل می‌شدند. ازاین رو، پیامبر خدا با چنین قانون و سنّت نادرستی به مخالفت پرداخت و همه را در برابر قانون الهی یکسان معرفی کرد. در این روایت، پیامبر خدا به نزدیک‌ترین و محبوب‌ترین فرد نزد خود؛ یعنی فاطمه زهرا (س) اشاره می‌کند و می‌فرماید حتی اگر از او نیز چنین جرمی سر بزند، با وجود نسبت نَسَبی و رتبه معنوی‌اش همین حکم را درباره او جاری خواهد کرد. در حقیقت، این سخن پیامبر یکی از راه‌های مبارزه با تفکر تبعیض آمیز و تعصب آلود جاهلی بود که هم بستگی خونی را بر کرامت و تقوای انسانی مقدّم می‌داشتند.

دوم آنکه پیامبر اعظم (ص) در سخنان خود به این مسئله اشاره کرد که اجرای حدود درباره این زن، از رواج این جرم غیر انسانی (دزدی) در جامعه اسلامی جلوگیری خواهد کرد.

از یکی از همسران پیامبر گرامی اسلام نیز روایت شده است روزی زن دزدی را نزد رسول خدا (ص) آوردند. آن حضرت حدّ را بر وی جاری و دستش را قطع کرد. آن گاه فرمود: «با این عمل می‌خواهیم از گسترش و رواج این جرم جلوگیری کنیم». سپس فرمود: «اگر فاطمه، دختر محمد نیز چنین جرمی را مرتکب می‌شد، دستش را قطع می‌کردم»[۵۴].

ابن سعد، این زن را از قبیله بنی مخزوم دانسته، ولی از فرد دیگری غیر از فاطمه مخزومی نام می‌برد و می‌نویسد: وقتی انگشتان زن قطع شد، با دست خون آلود نزد همسر اسید بن حضیر که از خاندان عَبْدُالْاَشْهَل بود، رفت و همسر اسید از وی مراقبت کرد تا سلامتی خود را بازیافت. وقتی اسید از حضور این زن در خانه باخبر شد، ماجرای مراقبت همسرش از وی را به پیامبر اکرم (ص) خبر داد. حضرت فرمود: «حال که بر او (زن دزد) رحم کردی، خداوند بر تو رحم و شفقت کند»[۵۵].

بنا بر برخی روایات این زن پس از قطع دستش توبه کرد و با مردی از قبیله بنی سلیم ازدواج کرد و پس از این ماجرا هرگاه نیاز و حاجتی داشت، نزد رسول خدا (ص) می‌رفت و آن حضرت نیز حاجت وی را برآورده می‌ساخت[۵۶]. در حقیقت، پیامبر گرامی اسلام پس از اجرای حدود الهی درباره مجرمان، آنها را به حال خود وا نمی‌گذاشت و با مهرورزی مشکلات آنها را حل می‌کرد تا بار دیگر به بی‌راهه کشیده نشوند.

پیامبر خدا در مواردی که به اسلام و باورهای دینی مسلمانان اهانت می‌شد، هیچ گونه وساطت و سفارشی را نمی‌پذیرفت و حکم الهی را اجرا می‌کرد. عصما، دختر مروان یکی از زنان عصیانگری بود که مردم را بر ضد پیامبرخدا و یارانش تحریک می‌کرد. وی اشعار ننگینی می‌سرود و در آنها به پیامبر و اسلام توهین می‌کرد و پیوسته احکام دین را زیر سؤال می‌برد. سرانجام عمر بن عدی بن امیه خطمی وی را به دلیل کارهایش کشت. سپس نزد رسول خدا (ص)آمد و پرسید آیا با کشتن عصماء، مرتکب گناه و نافرمانی شده است؟ پیامبر فرمود: «نه، به خاطر او (عصماء) حتی دو بز هم با یکدیگر شاخ به شاخ نخواهند شد»[۵۷]. در حقیقت، منظور پیامبر از به کار بردن این مثل آن بود که عصماء، ارزش این حرف‌ها را ندارد و این گونه مردن حق وی بوده است.

یکی دیگر از رفتارهای به ظاهر قهرآمیز پیامبر که در واقع مهرآمیز بود، رفتار آن حضرت با بُنانه، همسر حَکَم قُرَظی است. او از قبیله یهودی بنی قریظه بود که با مسلمانان دشمنی آشکار داشتند و تلاش‌های زیادی برای نابودی اسلام کرده بودند. سپاه اسلام در نبرد بنی قریظه به سوی برج‌ها و قلعه‌های یهودی حرکت کردند تا ریشه فتنه را بخشکانند. مسلمانان ابتدا آنان را به اسلام دعوت کردند و پس از مخالفت یهودیان و آغاز جنگ از سوی آنان، به جنگ پرداختند[۵۸]. بُناته همسر حَکَم که در پشت بام یکی از قلعه‌ها به همراه تنی چند از زنان مستقربود، به اشاره همسرش سنگ آسیاب بزرگی را به کمک زنان دیگر روی دیوار قرار داده بودند و با بی‌رحمی تمام، آن را بر سر تعدادی از مسلمانان انداختند. سنگینی سنگ و فاصله زیادی که بین بام قلعه و زمین بود، موجب متلاشی شدن اعضای بدن مسلمانان شد. این کشتار بی‌رحمانه و طاقت سوز بر مسلمانان به ویژه پیامبر بسیار سخت آمد؛ زیرا در کمال ناجوان مردی و بی‌مروتی و حتی خلاف اصول و قوانین جنگ در جاهلیت بود.

پیامبر پس از این فاجعه فرمان کشتن آن زن را صادر کرد[۵۹] تا فرهنگ بی‌رحمی پانگیرد و عبرتی برای دیگران باشد. مسلما اگر از این گناه و جُرم چشم پوشی می‌شد و بُنانه مورد عفو پیامبر قرار می‌گرفت، بر روحیه مسلمانان اثر منفی می‌گذاشت؛ زیرا این فاجعه دلِ هر انسانی - اعم از مسلمان و غیرمسلمان - را به درد می‌آورد. برخی از نویسندگان غیرمسلمان با برجسته نمایی برخی رفتارهای پیامبر که تعداد آنها به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد، می‌کوشند چهره اسلام به ویژه شخصیت پیامبر اعظم (ص) مخدوش کنند. از جمله ویل دورانت که بخش مربوط به اسلام در کتابش تاریخ تمدن بسیار محدودتر از دیگر بخش هاست؛ به جریان عصماء، دختر مروان و سخن پیامبر درباره او اشاره کرده است و می‌نویسد: پس از پیروزی در بدر، پیامبر اسلام نیرو گرفته و رسوم جنگ را به کار بست و به دفع مخالفان پرداخت، از جمله زنی شاعر به نام عصماء که با اشعار خود به پیامبر تعرض کرده بود، توسط عمیر - که نابینا بود - و به خانه او رفت و سینه‌اش را درید، کشته شد[۶۰].

این قضاوت غیرمنصفانه که با نادیده گرفتن بیش از صد و پنجاه رفتار مهرآمیز و آمیخته با عفو و گذشت و رحمت حضرت، تنها به یک مصداق آن هم بدون تحلیل شخصیت مورد نظر (عصماء) پرداخته شود، نابخشودنی است. باید دانست کتاب‌های تاریخی پاره‌ای از خاورشناسان و غیر مسلمانان نیز مملو از این نوع داوری هاست که البته ضرری به حقیقت نخواهد زد؛ زیرا «آفتاب آمد دلیل آفتاب».

رفتار پیامبر خدا با هند، همسر ابوسفیان و عصماء متفاوت است. اگرچه هر دو آنها با رفتار خود به اسلام و مسلمانان ضربه‌های بسیاری وارد کردند، ولی هند توبه کرد و پیامبر توبه‌اش را پذیرفت، در حالی که عصماء نه تنها توبه نکرد، بلکه به کارهای خلاف خود ادامه داد و به چنین سرنوشتی گرفتار شد[۶۱].

معیارها و حکمت‌های رفتار با زنان خطاکار

از مقایسه برخوردها و رفتار پیامبر گرامی اسلام با خطاکاران و عفو و بخشش ایشان در پاره‌ای موارد و اجرای حدود در موارد دیگر درمی‌یابیم که رهبر اسلامی می‌تواند تا آنجا که با قوانین اسلام منافاتی نداشته باشد، به صلاح دید خویش از گناه مجرمان بگذرد و در موارد لازم، حدود تعیین شده را اجرا کند. هنگامی که رهبر، معصوم بوده و از علم و عصمت که از ویژگی‌های اصلی و اساسی رهبری است، برخوردار باشد، حکم وی در هر دو مورد، عین حقیقت است. حال اگر رهبر، انسانی عادی و غیرمعصوم باشد، می‌تواند با عدالت و فقاهت، حکم درست و مناسبی را انتخاب کند و کمتر دچار اشتباه و لغزش شود.

با توجه به روایت‌های بیان شده درباره رفتار پیامبر اکرم (ص) با زنان خطاکار و مجرم، می‌توان این معیارها را تعیین کرد:

  1. مجرمانی که هنگام ارتکاب گناه و لغزش، خارج از جرگه مسلمانان بودند، پس از پذیرش اسلام، همه گناهان و اشتباه‌های آنان بخشوده می‌شد و می‌توانستند در سایه دین اسلام زندگی تازه‌ای را آغاز کنند.
  2. رهبر اسلامی می‌تواند مجرمانی که از کرده‌های گذشته خویش پشیمان هستند و قصد جبران اشتباهشان را دارند و گناهانشان جنبه «حق الله» دارد، نه «حق الناس» ببخشاید.
  3. عفو و بخشایش مجرمان با هدف فراهم آوردن زمینه مناسب برای اصلاح و بازگشت این افراد به زندگی پاک و به دور از خطا صورت می‌گرفت. بنابراین، پس از عفو، به شیوه زندگی فرد عفو شده و مشکلات وی توجه می‌شد.
  4. رفتار با مجرمی که ارزش و شرایط برخورداری از حکم عفو را دارد، باید بر اساس «صفح» باشد، نه «عفو»؛ زیرا در صفح، فرد پس از آنکه بخشیده می‌شود، دیگر به سبب گناهان گذشته‌اش سرزنش نخواهد شد و می‌تواند با امنیت روانی و آرامش خاطر به زندگی خود ادامه دهد. توجه به جنبه‌های عفو و صفح از امور مهم در این زمینه است. گاه بخشودن مجرم، موجب سستی و ضعف باورهای امت اسلام یا ایجاد زمینه تساهل در اجرای احکام و حدود الهی می‌شود. در مواقعی نیز حساسیت یاوه گویان را برمی انگیزد و شایعه‌هایی مبنی بر روا داشتن تبعیض در اجرای احکام، از سوی مسئولان حکومتی را به وجود می‌آورد.

در ماجرای مجازات فاطمه مخزومیه، رسول خدا (ص) به همه جنبه‌های قضیه توجه کرد. آن حضرت با اجرای حدّ الهی هم با قانون تبعیضی که میان اعراب رواج داشت، مبارزه کرد و هم مسلمانان را از پی آمدهای این جرم و حدود الهی مربوط به آن آگاه ساخت. آن حضرت همچنین زمینه وارد شدن هرگونه اتهام به رهبر دینی در کوتاه آمدن از جرم فرد به دلیل شرافت خانوادگی متهم را از بین برد[۶۲].

منابع

پانویس

  1. «إِذَا أَتَاكُمْ كَرِيمُ قَوْمٍ فَأَكْرِمُوهُ‌»؛ «بزرگ هر قومی را تکریم کنید» (کافی، ج۳، ص۶۵۹).
  2. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۶۳؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۸۳.
  3. بیهقی، سنن الکبری، ج۸، ص۱۶۸.
  4. حسین بن محمد دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۷۴.
  5. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۱۳۰ و ۱۳۱. در اینکه وی پیامبر را برای ازدواج برگزید یا ملک یمین، اختلاف است.
  6. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۵.
  7. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۳ و ۶۷۴.
  8. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۵.
  9. نور الدین هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۵۳؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۹، ص۳۷۶.
  10. ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۲۲۵؛ اسدالغابه، ج۵، ص۴۷۵.
  11. احمد بن عبدالله ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۶، ص۳۳۶۲.
  12. نک: رضوان دعبول، تراجم اعلام النساء، ص۲۰۹؛ محسن امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۸۷.
  13. ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۱۰۳۵؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۸۰.
  14. ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۱۰۳۵؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۹.
  15. محمد بن اسماعیل بخاری، تاریخ الصغیر، تحقیق: محمود ابراهیم زایه، ج۱، ص۳۱.
  16. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۳۱.
  17. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶۷.
  18. علی بن جعد بن عبید جوهری، مسند ابن الجعد، تحقیق: عبدالله بن محمد البغوی و عامر احمد حیدر، ص۳۸۹.
  19. متقی هندی، کنز العمال، ج۹، ص۶۸۸.
  20. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۸۹.
  21. یحیی بن شرف النووی، ریاض الصالحین، تعلیق رضوان محمد دعبول، ج۲۵، ص۱۹۲.
  22. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، تحقیق: باسم فیصل احمد الجوابره، ج۶، ص۲۲۴؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالحمید السلفی، ص۵۳۳.
  23. نک: صحابیات حول الرسول، ج۲، ص۹۷ - ۱۰۱.
  24. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۴.
  25. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۶۷.
  26. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۳۳ و ۴۳۴.
  27. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۳۶.
  28. عبدالرزاق صنعانی، مصنف، تحقیق: رحمان اعظمی، ج۶، ص۳۹۰.
  29. متقی هندی، کنزالعمال، ج۲، ص۶۷۲.
  30. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۷۲.
  31. مسند احمد، ج۲، ص۱۸۲.
  32. محمد بن ادریس شافعی، مسند، ص۲۶۳.
  33. ابن عبدالبر، استیعاب، ج۴، ص۱۸۰۲.
  34. جمال الدین زینعلی، انصب الرایة فی احادیث الهدایة، تحقیق ایمن و صالح شعبانی، ج۳، ص۵۰۰.
  35. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۴۰.
  36. ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۵۱؛ المقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۵.
  37. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۵۰.
  38. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۶۷.
  39. الشافعی، کتاب المسند، ص۲۶۶.
  40. مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۴۰۵.
  41. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۸.
  42. علی بن موسی بن طاووس، الطرائف، ص۹۷.
  43. ابن عبدالبر، الدرر، ص۲۲۶.
  44. ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۸۴۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۸.
  45. ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۸۶۹.
  46. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۳۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۶۵؛ اسحاق ابن راهویه، مسند راهویه، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق بردالبلوسی، ج۱، ص۲۴.
  47. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۷، ص۳۸۱.
  48. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۳۰۲.
  49. اسد الغابه، ج۵، ص۳۱۵.
  50. محمد بن مسلم، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۹۸.
  51. دار القطنی، سنن، ج۳، ص۸۱.
  52. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۴۶.
  53. سنن الکبری، ج۴، ص۳۳۲؛ اسد الغابه، ج۵، ص۵۱۸.
  54. سنن النسایی، ج۴، ص۳۳۲.
  55. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۲۶۳ و ۲۶۴؛ الاصابه، ج۸، ص۲۶۹.
  56. محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح بخاری، ج۳، ص۱۵۰؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۵.
  57. مغازی، ج۱، ص۱۷۲ و ۱۷۳.
  58. نک: طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۴.
  59. مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۴۸ و ۲۴۹.
  60. ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، عصر ایمان، بخش اول، ترجمه: ابوطالب صارمی و دیگران، ج۴، ص۲۱۵.
  61. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۵۲.
  62. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۵۶.