اشغال مصر: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = مصر | |||
| عنوان مدخل = | |||
| مداخل مرتبط = | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== فرستادن [[عمرو عاص]] برای [[جنگ]] با [[محمد بن ابی بکر]] == | |||
[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن حواله ازدی]]، در ذکر فرستادن [[معاویه]]، [[عمرو عاص]] را به [[مصر]]-: او را با شش هزار مرد فرستاد... [[عمرو عاص]] رفت، تا به نزدیکیهای سرزمین [[مصر]] رسید. عثمانیها دور او گرد آمدند و او آنجا ماند و به [[محمد بن ابی بکر]] چنین نوشت: ای پسر [[ابو بکر]]! ریخته شدن خونت را از من دور ساز. من [[دوست]] ندارم که از من خراشِ ناخنی هم به تو برسد. [[مردم]] این سامان بر [[سرپیچی]] از تو هماهنگ شده و [[فرمان]] تو را وا نهاده و از [[پیروی]] تو پشیمان شدهاند. اگر کار بالا بگیرد، تو را [[تسلیم]] میکنند. از [[مصر]] بیرون شو، که من از خیرخواهان توام. والسلام! [[عمرو عاص]]، همراه این [[نامه]]، [[نامه]] [[معاویه]] [به [[محمد بن ابی بکر]]] را هم برایش فرستاد که در آن آمده بود: اما بعد؛ سرانجام [[تجاوز]] و [[ستم]]، وبالی بزرگ است. کسی هم که [[خون]] محترمی را بریزد، از [[انتقام]] در [[دنیا]] و [[کیفر]] [[ابدی]] [[آخرت]] نمیرهد. ما هم کسی را نمیشناسیم که تجاوزکارتر، عیبجوتر و سرسختتر از تو بر ضد [[عثمان]] بوده باشد. با انتقادگران و خونریزان او همدست و همداستان بودی. آنگاه میپنداری من از کار تو در خوابم یا فراموش کردهام، تا آنجا که به سرزمینی در [[همسایگی]] من میآیی و [[حکومت]] میکنی و آسودهای، در حالی که بیشتر [[مردم]] آنجا با من همفکرند، سخنم را میپذیرند و در فریاد خواهی بر ضد تو [[فرمانبردار]] مناند؟ من کسانی را به سوی تو فرستادهام که از تو خشمگیناند، [[تشنه]] [[خون]] تواند و با [[جهاد]] بر ضد تو به [[خدا]] [[تقرب]] میجویند و با [[خدا]] [[عهد]] بستهاند که تو را مُثله کنند و اگر آنان جز کشتن تو هدفی نداشتند [و نمیخواستند مُثلهات کنند]، تو را هشدار و [[انذار]] نمیدادم و [[دوست]] داشتم که تو را به خاطر [[ستم]] و قطع رَحِم و هجومی بکشند که بر [[عثمان]] داشتی؛ آن روز که سر نیزه تو در گردن و رگهای گلوی او فرو میرفت. ولی خوش نمیدارم که یک قرشی را مُثله کنم. هرجا که باشی، [[خداوند]] هرگز تو را از [[قصاص]] نمیرهاند. والسلام!<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۰.</ref> | |||
== یاریخواهی [[محمد بن ابی بکر]] == | |||
[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن حواله ازدی]]-: [[محمد بن ابی بکر]] هر دو [[نامه]] را پیچید و نزد [[علی]] {{ع}} فرستاد و همراه نامهای نوشت: اما بعد؛ [[عمرو عاص]] در نزدیکیهای سرزمین [[مصر]] فرود آمده و بیشتر [[مردم]] [[شهر]] که همفکر با آناناند، دور او گرد آمدهاند وی با لشکری غوغاگر و ویرانگر آمده است. من در طرفداران خودم [[سستی]] میبینم. اگر به سرزمین [[مصر]] نیازی داری، با نیروی [[انسانی]] ومالی یاریام برسان، و [[سلام]] بر تو!<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۱.</ref> | |||
== پاسخ [[امام]] {{ع}} به او == | |||
< | [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن حواله ازدی]]-: [[علی]] {{ع}} در پاسخ او نوشت: "اما بعد؛ نامهات به من رسید. نوشته بودی که [[عمرو عاص]] با لشکری ویرانگر به نزدیکیهای سرزمین [[مصر]] فرود آمده است و کسانی که همفکر او بودهاند، بهسوی او بیرون شدهاند. البته بیرون شدن آنان که همفکر اویند، بهتر از آن است که نزد تو بمانند. و گفتهای که در برخی همراهانت [[سستی]] دیدهای. اگر آنان هم [[سست]] شوند، تو [[سست]] مشو. آبادی خود را حصاربندی و دژبانی کن. پیروانت را هم نزد خویش فراهم آر و کنانة بن [[بشر]] را که به [[خیرخواهی]] و [[بزرگواری]] و [[دلیری]] معروف است، به [[جنگ]] [[دشمنان]] بفرست. من هم [[مردم]] را بر مرکبهای [[سرکش]] و رام (اسبها و شتران) بهسوی تو فرا میخوانم. در مقابل دشمنت [[مقاومت]] کن و با [[بینایی]] خود، پیش برو و با [[نیت]] و [[عزم]] با آنان بجنگ و برای [[خدا]] و صبورانه با ایشان [[جهاد]] کن، هرچند که گروه تو اندکتر از آنان باشد؛ چرا که [[خداوند]]، گاهی گروه اندک را قوت میبخشد و گروه بسیار را [[خوار]] میسازد. [[نامه]] [[تبهکار]] [[تبهکار]] زاده ([[معاویه]]) و [[تبهکار]] [[کافر]] زاده (عمرو) را هم خواندم. این دو نابکاری که در کار معصیتْ همدستاند و در رشوهخواری در [[حکومت]]، همداستان، و در [[دنیا]] [[زشت]] و منکرند و از آنچه در دست دارند، بهره میبرند، همچنان که پیشینیان آنان از داشتههایشان بهره بردهاند. رعد و برق آنانتو را نهراساند. و اگر تاکنون جواب نامهشانرا ندادهای، آنگونه کهشایسته آناناست، پاسخشان ده؛ چرا که آنچه بخواهی برای گفتن داری. والسلام!"<ref>تاریخ الطبری عن عبد الله بن حوالة الأزدی: {{عربی|فَکتَبَ إلَیهِ عَلِی: أما بَعدُ، فَقَد جاءَنی کتابُک تَذکرُ أن ابنَ العاصِ قَد نَزَلَ بِأَدانِی أرضِ مِصرَ فی لَجَبٍ مِن جَیشِهِ خَراب، وأن مَن کانَ بِها عَلی مِثلِ رَأیهِ قَد خَرَجَ إلَیهِ، وخُروجُ مَن یری رَأیهُ إلَیهِ خَیرٌ لَک مِن إقامَتِهِم عِندَک، وذَکرتَ أنک قَد رَأیتَ فی بَعضٍ مِن قِبَلِک فَشَلًا، فَلا تَفشَل وإن فَشِلوا فَحَصن قَریتَک، وَاضمُم إلَیک شیعَتَک وَاندُب إلَی القَومِ کنانَةَ بنَ بِشرٍ المَعروفَ بِالنصیحَةِ وَالنجدَةِ وَالبَأسِ، فَإِنی نادِبٌ إلَیک الناسَ عَلَی الصعبِ وَالذلولِ، فَاصبِر لِعَدُوک وَامضِ عَلی بَصیرَتِک وقاتِلهُم عَلی نِیتِک وجاهِدهُم صابِراً مُحتَسِباً، وإن کانَت فِئَتُک أقَل الفِئَتَینِ فَإِن اللهَ قَد یعِز القَلیلَ ویخذُلُ الکثیرَ. وقَد قَرَأتُ کتابَ الفاجِرِ بنِ الفاجِرِ مُعاوِیةَ وَالفاجِرِ بنِ الکافِرِ عَمرٍو، المُتَحابینِ فی عَمَلِ المَعصِیةِ وَالمُتَوافِقَینِ المُرتَشِیینِ فِی الحُکومَةِ، المُنکرَینِ فِی الدنیا، قَدِ استَمتَعوا بِخَلاقِهِم کما استَمتَعَ الذینَ مِن قَبلِهِم بِخَلاقِهِم، فَلا یهلِک إرعادَهُما وإبراقَهُما، وأجِبهُما إن کنتَ لَم تُجِبهُما بِما هُما أهلُهُ، فَإِنک تَجِدُ مَقالًا ما شِئتَ. وَالسلامُ}}، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۲.</ref>. | ||
== درخواست [[امام]] {{ع}} برای قیام == | |||
[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن فُقیم]]، پس از ذکر [[یاری]] خواهی [[محمد بن ابی بکر]] از [[علی]] {{ع}}-: [[علی]] {{ع}} در میان [[مردم]] ایستاد و [[فرمان]] داد تا [[مردم]] برای [[نماز]] [نزد او] گرد آیند. [[مردم]] گرد آمدند. [[خدا]] را [[حمد]] و ثنا گفت و بر [[محمد]] {{صل}} [[درود]] فرستاد. سپس فرمود: "اما بعد؛ این فریاد [[محمد بن ابی بکر]] و [[برادران]] [[مصری]] شماست. [[دشمن]] [[خدا]] و دوستِ [[دشمنان]] [[خدا]]، پسر نابغه ([[عمرو عاص]]) بهسوی آنان شتافته است. مبادا گمراهان در [[باطل]] خود و [[گرایش]] به راه [[طاغوت]]، همبستهتر از شما در این راه حقتان باشند! آنان آغازگر [[جنگ]] با شما و [[برادران]] شمایند. به [[پشتیبانی]] و [[یاری]] [[برادران]] خود بشتابید. ای [[بندگان خدا]]! [[مصر]] بزرگتر از [[شام]] است و هم خیر آن بیشتر است و هم مردمانش بهترند. مبادا آن را از چنگ شما درآورند. ماندن [[مصر]] در دست شما، عزتی برای شما و شکستی برای [[دشمنان]] شماست. به سوی جَرعه<ref>جرعه، جایی نزدیک کوفه است (معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۲۷).</ref>- بین حیره<ref>حیره، شهری باستانی و پر درخت در حدود یک فرسخی کوفه و محل سکونت خاندان نعمان بن منذر بوده است (تقویم البلدان، ص ۲۹۹).</ref> و [[کوفه]]- بیرون شوید و فردا به خواست [[خدا]] آنجا یکدیگر را ببینیم". [[راوی]] گوید: فردا که شد، [[علی]] {{ع}} پیاده بیرون رفت و صبحگاهان آنجا فرود آمد. تا نیمروز همان روز آنجا ماند. هیچکس از آنان به آنجا نیامد. وی نیز برگشت. | |||
شامگاهان در پی بزرگان [[کوفه]] فرستاد. در دارالحکومه [[خدمت]] او آمدند، در حالی که [[حضرت]]، [[غمگین]] و گرفته بود. فرمود: "[[خدا]] را [[سپاس]] بر آنچه [[قضا]] و قدرش بر کار من جاری شده است و مرا- ای گروه- به شما دچار ساخته است؛ کسانی که وقتی [[فرمان]] میدهم، [[فرمان]] نمیبرند و چون فرا میخوانم، پاسخ نمیدهند. دشمنتان بیپدر باد! برای [[صبر]] و [[جهاد]] در راه [[حق]] خویش [[منتظر]] چیستید؟ [[مرگ]] و [[ذلت]] در همین [[دنیا]] برای شما در غیر راه [[حق]] است. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [[مرگ]] فرا رسد- که حتماً آمدنی است- میان من و شما در حالی جدایی خواهد افکند که از [[مصاحبت]] شما ناراحتم و از شما بیزار<ref>{{عربی|تاریخ الطبری عن [[عبد الله]] بن فُقَیم- بَعدَ ذِکرِ استِصراخِ مُحَمدِ بنِ أبی بَکرٍ إلی عَلِی {{ع}}-: قامَ عَلِی فِی الناسِ وقَد أمَرَ فَنودِی: الصلاةُ جامِعَةً! فَاجتَمِعِ الناسِ، فَحَمِدَ اللهَ وأثنی عَلَیهِ، وصَلی عَلی مُحَمدٍ {{صل}}، ثُم قالَ: | |||
أما بَعدُ، فَإِن هذا صَریخُ مُحَمدِ بنِ أبی بَکرٍ وإخوانِکم مِن أهلِ مِصرَ، قَد سارَ إلَیهِمُ ابنُ النابِغَةِ عَدُو اللهِ، ووُلی مَن عادَی اللهَ، فَلا یکونَن أهلُ الضلالِ إلی باطِلِهِم، وَالرکونُ إلی سَبیلِ الطاغوتِ أشَد اجتِماعاً مِنکم عَلی حَقکم هذا، فَإِنهُم قَد بَدَؤوکم وإخوانَکم بِالغَزوِ، فَاعجَلوا إلَیهِم بِالمُؤاساةِ وَالنصرِ. | أما بَعدُ، فَإِن هذا صَریخُ مُحَمدِ بنِ أبی بَکرٍ وإخوانِکم مِن أهلِ مِصرَ، قَد سارَ إلَیهِمُ ابنُ النابِغَةِ عَدُو اللهِ، ووُلی مَن عادَی اللهَ، فَلا یکونَن أهلُ الضلالِ إلی باطِلِهِم، وَالرکونُ إلی سَبیلِ الطاغوتِ أشَد اجتِماعاً مِنکم عَلی حَقکم هذا، فَإِنهُم قَد بَدَؤوکم وإخوانَکم بِالغَزوِ، فَاعجَلوا إلَیهِم بِالمُؤاساةِ وَالنصرِ. | ||
عِبادَ اللهِ! إن مِصرَ أعظَمُ مِنَ الشامِ، أکثَرُ خَیراً، وخَیرٌ أهلًا، فَلا تَغلِبوا عَلی مِصرَ، فَإِن بَقاءَ مِصرَ فی أیدیکم عِز لَکم، وکبتٌ لِعَدُوکم، اخرُجوا إلَی الجَرعَةِ بَینَ الحیرَةِ وَالکوفَةِ، فَوافونی بِها هُناک غَداً إن شاءَ اللهُ. | عِبادَ اللهِ! إن مِصرَ أعظَمُ مِنَ الشامِ، أکثَرُ خَیراً، وخَیرٌ أهلًا، فَلا تَغلِبوا عَلی مِصرَ، فَإِن بَقاءَ مِصرَ فی أیدیکم عِز لَکم، وکبتٌ لِعَدُوکم، اخرُجوا إلَی الجَرعَةِ بَینَ الحیرَةِ وَالکوفَةِ، فَوافونی بِها هُناک غَداً إن شاءَ اللهُ. | ||
قالَ: فَلَما کانَ مِنَ الغَدِ خَرَجَ یمشی، فَنَزَلَها بُکرَةً، فَأَقامَ بِها حَتی انتَصَفَ النهارُ یومُهُ ذلِک، فَلَم یوافِهِ مِنهُم رَجُلٌ واحِدٌ، فَرَجَعَ. | قالَ: فَلَما کانَ مِنَ الغَدِ خَرَجَ یمشی، فَنَزَلَها بُکرَةً، فَأَقامَ بِها حَتی انتَصَفَ النهارُ یومُهُ ذلِک، فَلَم یوافِهِ مِنهُم رَجُلٌ واحِدٌ، فَرَجَعَ. | ||
فَلَما کانَ مِنَ العَشِی بَعَثَ إلی أشرافِ الناسِ، فَدَخَلوا عَلَیهِ القَصرَ وهُوَ حَزینٌ کئیبٌ، فَقالَ: | فَلَما کانَ مِنَ العَشِی بَعَثَ إلی أشرافِ الناسِ، فَدَخَلوا عَلَیهِ القَصرَ وهُوَ حَزینٌ کئیبٌ، فَقالَ: | ||
الحَمدُ للهِ عَلی ما قَضی مِن أمری وقَدرَ مِن فِعلی وَابتَلانی بِکم أیتُهَا الفِرقَةُ؛ مِمن لا یطیعُ اذا أمَرتُ ولا یجیبُ إذا دَعَوتُ، لا أبا لِغَیرِکم! ما تَنتَظِرونَ بِصَبرِکم وَالجِهادِ عَلی حَقکم! المَوتُ وَالذل لَکم فی هذِهِ الدنیا عَلی غَیرِ الحَق، فَوَاللهِ، لَئِن جاءَ المَوتُ- ولَیأتِین- لَیفَرقَن بَینی وبَینَکم، وأنَا لِصُحبَتِکم قالٍ وبِکم غَیرُ ضَنینٍ | الحَمدُ للهِ عَلی ما قَضی مِن أمری وقَدرَ مِن فِعلی وَابتَلانی بِکم أیتُهَا الفِرقَةُ؛ مِمن لا یطیعُ اذا أمَرتُ ولا یجیبُ إذا دَعَوتُ، لا أبا لِغَیرِکم! ما تَنتَظِرونَ بِصَبرِکم وَالجِهادِ عَلی حَقکم! المَوتُ وَالذل لَکم فی هذِهِ الدنیا عَلی غَیرِ الحَق، فَوَاللهِ، لَئِن جاءَ المَوتُ- ولَیأتِین- لَیفَرقَن بَینی وبَینَکم، وأنَا لِصُحبَتِکم قالٍ وبِکم غَیرُ ضَنینٍ}}، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۸.</ref>. | ||
==[[شهادت]] [[محمد بن ابی بکر]]== | |||
[[امام]]{{ع}} در سال ۳۶ [[هجری]] به پیشنهاد [[ | == [[شهادت]] [[محمد بن ابی بکر]] == | ||
[[محمد بن ابی بکر]] بر کسانی که [[تفکر]] و [[گرایش]] [[عثمانی]] داشتند، سخت گرفت. آنان نیز پس از آنچه در [[صفین]] [[گذشت]] و کار به [[حکمیت]] انجامید، بر ضد [[محمد بن ابی بکر]] [[نافرمانی]] و [[شورش]] کرده، عرصه را بر او تنگ کردند. [[معاویه]] و [[عمرو عاص]]، [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرده، به [[حمایت]] [[شورشیان]] پرداختند. نزدیک بود که [[کارها]] در [[مصر]] از هم بپاشد و این اقلیم از قلمرو [[حاکمیت]] [[دولت اسلامی]] بیرون رود. از اینرو، [[امام علی]]{{ع}} [[مالک اشتر]] را به جای او | [[امام]] {{ع}} در سال ۳۶ [[هجری]] به پیشنهاد [[عبدالله بن جعفر]]، [[محمد بن ابی بکر]] را به استانداری [[مصر]] گماشت و این پس از [[عزل]] [[قیس بن سعد]] از آنجا بود. از اینرو، [[محمد بن ابی بکر]] در [[جنگ]] [[صِفین]] حضور نداشت. | ||
[[محمد بن ابی بکر]] بر کسانی که [[تفکر]] و [[گرایش]] [[عثمانی]] داشتند، سخت گرفت. آنان نیز پس از آنچه در [[صفین]] [[گذشت]] و کار به [[حکمیت]] انجامید، بر ضد [[محمد بن ابی بکر]] [[نافرمانی]] و [[شورش]] کرده، عرصه را بر او تنگ کردند. [[معاویه]] و [[عمرو عاص]]، [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرده، به [[حمایت]] [[شورشیان]] پرداختند. نزدیک بود که [[کارها]] در [[مصر]] از هم بپاشد و این اقلیم از قلمرو [[حاکمیت]] [[دولت اسلامی]] بیرون رود. از اینرو، [[امام علی]] {{ع}} [[مالک اشتر]] را به جای او تعیین کرد تا [[آتش]] شعلهور [[فتنه]] آنجا را فرو نشاند؛ لکن این [[یاور]] بینظیر و نمونه، با روشی مزورانه و کثیف که [[معاویه]] به کار بست، در راه [[مصر]]، به [[شهادت]] رسید. [[امام]] {{ع}} [[محمد]] را دوباره به آنجا بازگرداند. [[معاویه]]، [[عمرو عاص]] را همراه با گروهی برای کمک به [[یاغیان]] فرستاد. [[عمرو عاص]]، چون در زمان [[خلافت عمر]] [[مصر]] را گشوده بود، در آنجا [[نفوذ]] داشت. | |||
برخوردهایی پیش آمد که [[کنانه]] در آن به [[شهادت]] رسید. او را [[محمد]] در رأس دوهزار نفر برای رویارویی با [[عمرو عاص]] فرستاده بود. این سبب شد که [[یاران]] [[محمد بن ابی بکر]]، [[امیر]] خود را تنها گذاشتند، او هم به چنگ [[دشمن]] افتاد. از سوی دیگر، [[یاریخواهی]] [[امام]] {{ع}} از [[مردم کوفه]] برای [[پشتیبانی]] [[محمد]]، بیفایده بود. کار به آنجا کشید که [[معاویة بن خدیج]]، [[محمد بن ابی بکر]] را داخل پوست الاغ مُرده بگذارد و [[آتش]] بزند، در حالی که [[تشنه]] بود. در برخی نقلها آمده است که او را زنده زنده سوزاند. [[شهادت]] [[محمد بن ابی بکر]]، [[امام]] {{ع}} را بسیار [[اندوهگین]] ساخت و به سختترین وجه، بر آنچه بر سر [[عزیز]] از دست رفتهاش آمد، نالید. وقتی علت این ناله و [[بیتابی]] شدید را پرسیدند، فرمود: "[[خدا]] [[محمد]] را [[رحمت]] کند! [[جوان]] نورسی بود. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[دوست]] داشتم که [[هاشم مرقال]] را بر [[مصر]] بگمارم، بیآن که از [[محمد بن ابی بکر]] نکوهشی کنم. او کوشید و به [[تکلیف]] خود عمل کرد"<ref>الغارات، ج ۱، ص ۳۰۱.</ref>. [[حضرت]] پیوسته در مناسبتهای مختلف از [[محمد]] یاد میکرد و او را میستود و میفرمود: "برایم [[دوست]] داشتنی بود. [[تربیت]] شده من بود<ref>نهج البلاغة، خطبه ۶۸.</ref>. در [[مرگ]] او از [[خداوند]] [[اجر]] میطلبیم. [[فرزندی]] [[خیرخواه]]، کارگزاری سختکوش، شمشیری بُرنده و ستونی جلوگیرنده بود"<ref>نهج البلاغه: نامه ۳۵.</ref>. | |||
== | == [[شادی]] معاویه== | ||
[[الغارات (کتاب)|الغارات]]- به [[نقل]] از [[جندب بن عبد الله]]، در خبر کشته شدن [[محمد بن ابی بکر]]-: [[عبد]] [[الرحمان]] بن مسیب فزاری که [[مأمور]] مخفی [[علی]] {{ع}} در [[شام]] بود، [[خدمت]] [[امام]] رسید و خبر داد که از [[شام]] بیرون نشد، مگر آنکه از سوی [[عمرو عاص]]، مژدههای پی در پی آمد که [[مصر]] [[فتح]] شده و [[محمد بن ابی بکر]] کشته شده است. [[معاویه]] هم بر فراز [[منبر]] خبر کشته شدنش را اعلام کرده است. و به آن [[حضرت]] گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من هرگز در [[شام]]، روزی شاد به [[شادمانی]] آن روز ندیده بودم، تا آنکه خبر کشته شدن [[محمد بن ابی بکر]] به آنان رسید. [[علی]] {{ع}} فرمود: "هلا! [[حزن]] ما بر [[شهادت]] او به اندازه [[شادمانی]] آنان بر این واقعه است؛ نه، بلکه چند برابر است"<ref>الغارات، ج ۱، ص ۲۹۵.</ref>. | |||
== | == پس از کشته شدن [[محمد بن ابی بکر]] == | ||
[[امام علی]] {{ع}}- در خطبهاش پس از کشته شدن [[محمد بن ابی بکر]]-: [[آگاه]] باشید! [[مصر]] را [[فاجران]] [[ستمگر]] گشودند؛ آنان که [[راه خدا]] را بسته و [[اسلام]] را به [[انحراف]] کشاندند. هلا که [[محمد بن ابی بکر]] به [[شهادت]] رسید و ما از [[خداوند]] بر این امر، [[انتظار]] [[اجر]] داریم! به [[خدا]] [[سوگند]]، تا آنجا که من میدانم، او از کسانی بود که [[منتظر]] [[قضای الهی]] ([[مرگ]]) بود و برای [[پاداش]] [آخرتْ] کار میکرد و از روش هر [[فاجر]] بدش میآمد و روش [[مؤمن]] را [[دوست]] میداشت. من- به [[خدا]] [[سوگند]]- خودم را بر کوتاهی در کارم [[سرزنش]] نمیکنم. همانا من در سختیهای [[جنگ]]، جدی و کاردانم. در کار [[نبرد]]، پیشرو و به شیوه [[تدبیر]] آگاهم و [[اندیشه]] درست را در میان شما به کار میگیرم. آشکارا شما را به فریادرسی میخوانم و بیپرده شما را برای [[یاری]] ندا میدهم، نه سخنم را میشنوید و نه فرمانم را [[اطاعت]] میکنید، تا [[کارها]] به سرانجام شومی کشیده میشود. شما قومی هستید که با شما نه میتوان [[خونخواهی]] کرد و نه میتوان داغ [[دلها]] را به پایان برد. از پنجاه و چند [[شب]] پیش تاکنون شما را فرا خواندم که به داد برادرانتان برسید. مثل شتر نرِ کف بر لب، خُرخُر کردید و همچون کسی که [[عزم]] [[نبرد]] با [[دشمن]] ندارد و در پی [[اجر]] نیست، زمینگیر شدید. سپس سپاهی اندک و [[سست]] از میان شما نزد من بیرون شد، رنگ پریده "گویا که آنان را در حالیکه مینگرند، به سوی [[مرگ]] میکشانند"<ref>انفال، آیه ۶.</ref>. پس اف بر شما!<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- فی خُطبَتِهِ بَعدَ قَتلِ مُحَمدِ بنِ أبی بَکرٍ-: ألا إن مِصرَ قَدِ افتَتَحَهَا الفَجَرَةُ اولُو الجَورِ وَالظلمِ الذینَ صَدوا عَن سَبیلِ اللهِ، وبَغَوا الإِسلامَ عِوَجاً. ألا وإن مُحَمدَ بنَ أبی بَکرٍ قَدَ استُشهِدَ، فَعِند اللهِ نَحتَسِبُهُ. أما وَاللهِ إن کانَ ما عَلِمتُ لَمِمن ینتَظِرُ القَضاءَ، ویعمَلُ لِلجَزاءِ، ویبغِضُ شَکلَ الفاجِرِ، ویحِب هُدَی المُؤمِنِ، إنی وَاللهِ ما ألومُ نَفسی عَلَی التقصیرِ، وإنی لِمُقاساةِ الحَربِ لَجِد خَبیرٌ، وإنی لَأَقدَمُ عَلَی الأَمرِ وأعرِفُ وَجهَ الحَزمِ، وأقومُ فیکم بِالرأی المُصیبِ، فَأَستَصرِخُکم مُعلِناً، وانادیکم نِداءَ المُستَغیثِ مُعرِباً، فَلا تَسمَعونَ لی قَولًا، ولا تُطیعونَ لی أمراً، حَتی تَصیرَ بِی الامورُ إلی عَواقِبِ المَساءَةِ، فَأَنتُمُ القَومُ لا یدرَک بِکمُ الثأرُ، ولا تُنقَضُ بِکمُ الأَوتارُ، دَعَوتُکم إلی غِیاثِ إخوانِکم مُنذُ بِضعٍ وخَمسینَ لَیلَةً فَتَجَرجَرتُم جَرجَرَةَ الجَمَلِ الأَشدَقِ، وتَثاقَلتُم إلَی الأَرضِ تَثاقُلَ مَن لَیسَ لَهُ نِیةٌ فی جِهادِ العَدُو، ولَا اکتِسابِ الأَجرِ، ثُم خَرَجَ إلَی مِنکم جُنَیدٌ مُتَذانِبٌ «کأَنمَا یسَاقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَهُمْ ینظُرُونَ» فَاف لَکم!}}، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۸.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۳۳-۵۴۱.</ref> | |||
== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{امام علی}} | {{امام علی}} | ||
[[رده: | [[رده:مصر]] | ||
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]] | [[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۱۶
فرستادن عمرو عاص برای جنگ با محمد بن ابی بکر
تاریخ الطبری- به نقل از عبد الله بن حواله ازدی، در ذکر فرستادن معاویه، عمرو عاص را به مصر-: او را با شش هزار مرد فرستاد... عمرو عاص رفت، تا به نزدیکیهای سرزمین مصر رسید. عثمانیها دور او گرد آمدند و او آنجا ماند و به محمد بن ابی بکر چنین نوشت: ای پسر ابو بکر! ریخته شدن خونت را از من دور ساز. من دوست ندارم که از من خراشِ ناخنی هم به تو برسد. مردم این سامان بر سرپیچی از تو هماهنگ شده و فرمان تو را وا نهاده و از پیروی تو پشیمان شدهاند. اگر کار بالا بگیرد، تو را تسلیم میکنند. از مصر بیرون شو، که من از خیرخواهان توام. والسلام! عمرو عاص، همراه این نامه، نامه معاویه [به محمد بن ابی بکر] را هم برایش فرستاد که در آن آمده بود: اما بعد؛ سرانجام تجاوز و ستم، وبالی بزرگ است. کسی هم که خون محترمی را بریزد، از انتقام در دنیا و کیفر ابدی آخرت نمیرهد. ما هم کسی را نمیشناسیم که تجاوزکارتر، عیبجوتر و سرسختتر از تو بر ضد عثمان بوده باشد. با انتقادگران و خونریزان او همدست و همداستان بودی. آنگاه میپنداری من از کار تو در خوابم یا فراموش کردهام، تا آنجا که به سرزمینی در همسایگی من میآیی و حکومت میکنی و آسودهای، در حالی که بیشتر مردم آنجا با من همفکرند، سخنم را میپذیرند و در فریاد خواهی بر ضد تو فرمانبردار مناند؟ من کسانی را به سوی تو فرستادهام که از تو خشمگیناند، تشنه خون تواند و با جهاد بر ضد تو به خدا تقرب میجویند و با خدا عهد بستهاند که تو را مُثله کنند و اگر آنان جز کشتن تو هدفی نداشتند [و نمیخواستند مُثلهات کنند]، تو را هشدار و انذار نمیدادم و دوست داشتم که تو را به خاطر ستم و قطع رَحِم و هجومی بکشند که بر عثمان داشتی؛ آن روز که سر نیزه تو در گردن و رگهای گلوی او فرو میرفت. ولی خوش نمیدارم که یک قرشی را مُثله کنم. هرجا که باشی، خداوند هرگز تو را از قصاص نمیرهاند. والسلام![۱]
یاریخواهی محمد بن ابی بکر
تاریخ الطبری- به نقل از عبد الله بن حواله ازدی-: محمد بن ابی بکر هر دو نامه را پیچید و نزد علی (ع) فرستاد و همراه نامهای نوشت: اما بعد؛ عمرو عاص در نزدیکیهای سرزمین مصر فرود آمده و بیشتر مردم شهر که همفکر با آناناند، دور او گرد آمدهاند وی با لشکری غوغاگر و ویرانگر آمده است. من در طرفداران خودم سستی میبینم. اگر به سرزمین مصر نیازی داری، با نیروی انسانی ومالی یاریام برسان، و سلام بر تو![۲]
پاسخ امام (ع) به او
تاریخ الطبری- به نقل از عبد الله بن حواله ازدی-: علی (ع) در پاسخ او نوشت: "اما بعد؛ نامهات به من رسید. نوشته بودی که عمرو عاص با لشکری ویرانگر به نزدیکیهای سرزمین مصر فرود آمده است و کسانی که همفکر او بودهاند، بهسوی او بیرون شدهاند. البته بیرون شدن آنان که همفکر اویند، بهتر از آن است که نزد تو بمانند. و گفتهای که در برخی همراهانت سستی دیدهای. اگر آنان هم سست شوند، تو سست مشو. آبادی خود را حصاربندی و دژبانی کن. پیروانت را هم نزد خویش فراهم آر و کنانة بن بشر را که به خیرخواهی و بزرگواری و دلیری معروف است، به جنگ دشمنان بفرست. من هم مردم را بر مرکبهای سرکش و رام (اسبها و شتران) بهسوی تو فرا میخوانم. در مقابل دشمنت مقاومت کن و با بینایی خود، پیش برو و با نیت و عزم با آنان بجنگ و برای خدا و صبورانه با ایشان جهاد کن، هرچند که گروه تو اندکتر از آنان باشد؛ چرا که خداوند، گاهی گروه اندک را قوت میبخشد و گروه بسیار را خوار میسازد. نامه تبهکار تبهکار زاده (معاویه) و تبهکار کافر زاده (عمرو) را هم خواندم. این دو نابکاری که در کار معصیتْ همدستاند و در رشوهخواری در حکومت، همداستان، و در دنیا زشت و منکرند و از آنچه در دست دارند، بهره میبرند، همچنان که پیشینیان آنان از داشتههایشان بهره بردهاند. رعد و برق آنانتو را نهراساند. و اگر تاکنون جواب نامهشانرا ندادهای، آنگونه کهشایسته آناناست، پاسخشان ده؛ چرا که آنچه بخواهی برای گفتن داری. والسلام!"[۳].
درخواست امام (ع) برای قیام
تاریخ الطبری- به نقل از عبد الله بن فُقیم، پس از ذکر یاری خواهی محمد بن ابی بکر از علی (ع)-: علی (ع) در میان مردم ایستاد و فرمان داد تا مردم برای نماز [نزد او] گرد آیند. مردم گرد آمدند. خدا را حمد و ثنا گفت و بر محمد (ص) درود فرستاد. سپس فرمود: "اما بعد؛ این فریاد محمد بن ابی بکر و برادران مصری شماست. دشمن خدا و دوستِ دشمنان خدا، پسر نابغه (عمرو عاص) بهسوی آنان شتافته است. مبادا گمراهان در باطل خود و گرایش به راه طاغوت، همبستهتر از شما در این راه حقتان باشند! آنان آغازگر جنگ با شما و برادران شمایند. به پشتیبانی و یاری برادران خود بشتابید. ای بندگان خدا! مصر بزرگتر از شام است و هم خیر آن بیشتر است و هم مردمانش بهترند. مبادا آن را از چنگ شما درآورند. ماندن مصر در دست شما، عزتی برای شما و شکستی برای دشمنان شماست. به سوی جَرعه[۴]- بین حیره[۵] و کوفه- بیرون شوید و فردا به خواست خدا آنجا یکدیگر را ببینیم". راوی گوید: فردا که شد، علی (ع) پیاده بیرون رفت و صبحگاهان آنجا فرود آمد. تا نیمروز همان روز آنجا ماند. هیچکس از آنان به آنجا نیامد. وی نیز برگشت.
شامگاهان در پی بزرگان کوفه فرستاد. در دارالحکومه خدمت او آمدند، در حالی که حضرت، غمگین و گرفته بود. فرمود: "خدا را سپاس بر آنچه قضا و قدرش بر کار من جاری شده است و مرا- ای گروه- به شما دچار ساخته است؛ کسانی که وقتی فرمان میدهم، فرمان نمیبرند و چون فرا میخوانم، پاسخ نمیدهند. دشمنتان بیپدر باد! برای صبر و جهاد در راه حق خویش منتظر چیستید؟ مرگ و ذلت در همین دنیا برای شما در غیر راه حق است. به خدا سوگند، اگر مرگ فرا رسد- که حتماً آمدنی است- میان من و شما در حالی جدایی خواهد افکند که از مصاحبت شما ناراحتم و از شما بیزار[۶].
شهادت محمد بن ابی بکر
امام (ع) در سال ۳۶ هجری به پیشنهاد عبدالله بن جعفر، محمد بن ابی بکر را به استانداری مصر گماشت و این پس از عزل قیس بن سعد از آنجا بود. از اینرو، محمد بن ابی بکر در جنگ صِفین حضور نداشت.
محمد بن ابی بکر بر کسانی که تفکر و گرایش عثمانی داشتند، سخت گرفت. آنان نیز پس از آنچه در صفین گذشت و کار به حکمیت انجامید، بر ضد محمد بن ابی بکر نافرمانی و شورش کرده، عرصه را بر او تنگ کردند. معاویه و عمرو عاص، فرصت را غنیمت شمرده، به حمایت شورشیان پرداختند. نزدیک بود که کارها در مصر از هم بپاشد و این اقلیم از قلمرو حاکمیت دولت اسلامی بیرون رود. از اینرو، امام علی (ع) مالک اشتر را به جای او تعیین کرد تا آتش شعلهور فتنه آنجا را فرو نشاند؛ لکن این یاور بینظیر و نمونه، با روشی مزورانه و کثیف که معاویه به کار بست، در راه مصر، به شهادت رسید. امام (ع) محمد را دوباره به آنجا بازگرداند. معاویه، عمرو عاص را همراه با گروهی برای کمک به یاغیان فرستاد. عمرو عاص، چون در زمان خلافت عمر مصر را گشوده بود، در آنجا نفوذ داشت.
برخوردهایی پیش آمد که کنانه در آن به شهادت رسید. او را محمد در رأس دوهزار نفر برای رویارویی با عمرو عاص فرستاده بود. این سبب شد که یاران محمد بن ابی بکر، امیر خود را تنها گذاشتند، او هم به چنگ دشمن افتاد. از سوی دیگر، یاریخواهی امام (ع) از مردم کوفه برای پشتیبانی محمد، بیفایده بود. کار به آنجا کشید که معاویة بن خدیج، محمد بن ابی بکر را داخل پوست الاغ مُرده بگذارد و آتش بزند، در حالی که تشنه بود. در برخی نقلها آمده است که او را زنده زنده سوزاند. شهادت محمد بن ابی بکر، امام (ع) را بسیار اندوهگین ساخت و به سختترین وجه، بر آنچه بر سر عزیز از دست رفتهاش آمد، نالید. وقتی علت این ناله و بیتابی شدید را پرسیدند، فرمود: "خدا محمد را رحمت کند! جوان نورسی بود. به خدا سوگند، دوست داشتم که هاشم مرقال را بر مصر بگمارم، بیآن که از محمد بن ابی بکر نکوهشی کنم. او کوشید و به تکلیف خود عمل کرد"[۷]. حضرت پیوسته در مناسبتهای مختلف از محمد یاد میکرد و او را میستود و میفرمود: "برایم دوست داشتنی بود. تربیت شده من بود[۸]. در مرگ او از خداوند اجر میطلبیم. فرزندی خیرخواه، کارگزاری سختکوش، شمشیری بُرنده و ستونی جلوگیرنده بود"[۹].
شادی معاویه
الغارات- به نقل از جندب بن عبد الله، در خبر کشته شدن محمد بن ابی بکر-: عبد الرحمان بن مسیب فزاری که مأمور مخفی علی (ع) در شام بود، خدمت امام رسید و خبر داد که از شام بیرون نشد، مگر آنکه از سوی عمرو عاص، مژدههای پی در پی آمد که مصر فتح شده و محمد بن ابی بکر کشته شده است. معاویه هم بر فراز منبر خبر کشته شدنش را اعلام کرده است. و به آن حضرت گفت: ای امیر مؤمنان! من هرگز در شام، روزی شاد به شادمانی آن روز ندیده بودم، تا آنکه خبر کشته شدن محمد بن ابی بکر به آنان رسید. علی (ع) فرمود: "هلا! حزن ما بر شهادت او به اندازه شادمانی آنان بر این واقعه است؛ نه، بلکه چند برابر است"[۱۰].
پس از کشته شدن محمد بن ابی بکر
امام علی (ع)- در خطبهاش پس از کشته شدن محمد بن ابی بکر-: آگاه باشید! مصر را فاجران ستمگر گشودند؛ آنان که راه خدا را بسته و اسلام را به انحراف کشاندند. هلا که محمد بن ابی بکر به شهادت رسید و ما از خداوند بر این امر، انتظار اجر داریم! به خدا سوگند، تا آنجا که من میدانم، او از کسانی بود که منتظر قضای الهی (مرگ) بود و برای پاداش [آخرتْ] کار میکرد و از روش هر فاجر بدش میآمد و روش مؤمن را دوست میداشت. من- به خدا سوگند- خودم را بر کوتاهی در کارم سرزنش نمیکنم. همانا من در سختیهای جنگ، جدی و کاردانم. در کار نبرد، پیشرو و به شیوه تدبیر آگاهم و اندیشه درست را در میان شما به کار میگیرم. آشکارا شما را به فریادرسی میخوانم و بیپرده شما را برای یاری ندا میدهم، نه سخنم را میشنوید و نه فرمانم را اطاعت میکنید، تا کارها به سرانجام شومی کشیده میشود. شما قومی هستید که با شما نه میتوان خونخواهی کرد و نه میتوان داغ دلها را به پایان برد. از پنجاه و چند شب پیش تاکنون شما را فرا خواندم که به داد برادرانتان برسید. مثل شتر نرِ کف بر لب، خُرخُر کردید و همچون کسی که عزم نبرد با دشمن ندارد و در پی اجر نیست، زمینگیر شدید. سپس سپاهی اندک و سست از میان شما نزد من بیرون شد، رنگ پریده "گویا که آنان را در حالیکه مینگرند، به سوی مرگ میکشانند"[۱۱]. پس اف بر شما![۱۲].[۱۳]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۱.
- ↑ تاریخ الطبری عن عبد الله بن حوالة الأزدی: فَکتَبَ إلَیهِ عَلِی: أما بَعدُ، فَقَد جاءَنی کتابُک تَذکرُ أن ابنَ العاصِ قَد نَزَلَ بِأَدانِی أرضِ مِصرَ فی لَجَبٍ مِن جَیشِهِ خَراب، وأن مَن کانَ بِها عَلی مِثلِ رَأیهِ قَد خَرَجَ إلَیهِ، وخُروجُ مَن یری رَأیهُ إلَیهِ خَیرٌ لَک مِن إقامَتِهِم عِندَک، وذَکرتَ أنک قَد رَأیتَ فی بَعضٍ مِن قِبَلِک فَشَلًا، فَلا تَفشَل وإن فَشِلوا فَحَصن قَریتَک، وَاضمُم إلَیک شیعَتَک وَاندُب إلَی القَومِ کنانَةَ بنَ بِشرٍ المَعروفَ بِالنصیحَةِ وَالنجدَةِ وَالبَأسِ، فَإِنی نادِبٌ إلَیک الناسَ عَلَی الصعبِ وَالذلولِ، فَاصبِر لِعَدُوک وَامضِ عَلی بَصیرَتِک وقاتِلهُم عَلی نِیتِک وجاهِدهُم صابِراً مُحتَسِباً، وإن کانَت فِئَتُک أقَل الفِئَتَینِ فَإِن اللهَ قَد یعِز القَلیلَ ویخذُلُ الکثیرَ. وقَد قَرَأتُ کتابَ الفاجِرِ بنِ الفاجِرِ مُعاوِیةَ وَالفاجِرِ بنِ الکافِرِ عَمرٍو، المُتَحابینِ فی عَمَلِ المَعصِیةِ وَالمُتَوافِقَینِ المُرتَشِیینِ فِی الحُکومَةِ، المُنکرَینِ فِی الدنیا، قَدِ استَمتَعوا بِخَلاقِهِم کما استَمتَعَ الذینَ مِن قَبلِهِم بِخَلاقِهِم، فَلا یهلِک إرعادَهُما وإبراقَهُما، وأجِبهُما إن کنتَ لَم تُجِبهُما بِما هُما أهلُهُ، فَإِنک تَجِدُ مَقالًا ما شِئتَ. وَالسلامُ، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۲.
- ↑ جرعه، جایی نزدیک کوفه است (معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۲۷).
- ↑ حیره، شهری باستانی و پر درخت در حدود یک فرسخی کوفه و محل سکونت خاندان نعمان بن منذر بوده است (تقویم البلدان، ص ۲۹۹).
- ↑ تاریخ الطبری عن عبد الله بن فُقَیم- بَعدَ ذِکرِ استِصراخِ مُحَمدِ بنِ أبی بَکرٍ إلی عَلِی (ع)-: قامَ عَلِی فِی الناسِ وقَد أمَرَ فَنودِی: الصلاةُ جامِعَةً! فَاجتَمِعِ الناسِ، فَحَمِدَ اللهَ وأثنی عَلَیهِ، وصَلی عَلی مُحَمدٍ (ص)، ثُم قالَ: أما بَعدُ، فَإِن هذا صَریخُ مُحَمدِ بنِ أبی بَکرٍ وإخوانِکم مِن أهلِ مِصرَ، قَد سارَ إلَیهِمُ ابنُ النابِغَةِ عَدُو اللهِ، ووُلی مَن عادَی اللهَ، فَلا یکونَن أهلُ الضلالِ إلی باطِلِهِم، وَالرکونُ إلی سَبیلِ الطاغوتِ أشَد اجتِماعاً مِنکم عَلی حَقکم هذا، فَإِنهُم قَد بَدَؤوکم وإخوانَکم بِالغَزوِ، فَاعجَلوا إلَیهِم بِالمُؤاساةِ وَالنصرِ. عِبادَ اللهِ! إن مِصرَ أعظَمُ مِنَ الشامِ، أکثَرُ خَیراً، وخَیرٌ أهلًا، فَلا تَغلِبوا عَلی مِصرَ، فَإِن بَقاءَ مِصرَ فی أیدیکم عِز لَکم، وکبتٌ لِعَدُوکم، اخرُجوا إلَی الجَرعَةِ بَینَ الحیرَةِ وَالکوفَةِ، فَوافونی بِها هُناک غَداً إن شاءَ اللهُ. قالَ: فَلَما کانَ مِنَ الغَدِ خَرَجَ یمشی، فَنَزَلَها بُکرَةً، فَأَقامَ بِها حَتی انتَصَفَ النهارُ یومُهُ ذلِک، فَلَم یوافِهِ مِنهُم رَجُلٌ واحِدٌ، فَرَجَعَ. فَلَما کانَ مِنَ العَشِی بَعَثَ إلی أشرافِ الناسِ، فَدَخَلوا عَلَیهِ القَصرَ وهُوَ حَزینٌ کئیبٌ، فَقالَ: الحَمدُ للهِ عَلی ما قَضی مِن أمری وقَدرَ مِن فِعلی وَابتَلانی بِکم أیتُهَا الفِرقَةُ؛ مِمن لا یطیعُ اذا أمَرتُ ولا یجیبُ إذا دَعَوتُ، لا أبا لِغَیرِکم! ما تَنتَظِرونَ بِصَبرِکم وَالجِهادِ عَلی حَقکم! المَوتُ وَالذل لَکم فی هذِهِ الدنیا عَلی غَیرِ الحَق، فَوَاللهِ، لَئِن جاءَ المَوتُ- ولَیأتِین- لَیفَرقَن بَینی وبَینَکم، وأنَا لِصُحبَتِکم قالٍ وبِکم غَیرُ ضَنینٍ، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۸.
- ↑ الغارات، ج ۱، ص ۳۰۱.
- ↑ نهج البلاغة، خطبه ۶۸.
- ↑ نهج البلاغه: نامه ۳۵.
- ↑ الغارات، ج ۱، ص ۲۹۵.
- ↑ انفال، آیه ۶.
- ↑ «الإمام علی (ع)- فی خُطبَتِهِ بَعدَ قَتلِ مُحَمدِ بنِ أبی بَکرٍ-: ألا إن مِصرَ قَدِ افتَتَحَهَا الفَجَرَةُ اولُو الجَورِ وَالظلمِ الذینَ صَدوا عَن سَبیلِ اللهِ، وبَغَوا الإِسلامَ عِوَجاً. ألا وإن مُحَمدَ بنَ أبی بَکرٍ قَدَ استُشهِدَ، فَعِند اللهِ نَحتَسِبُهُ. أما وَاللهِ إن کانَ ما عَلِمتُ لَمِمن ینتَظِرُ القَضاءَ، ویعمَلُ لِلجَزاءِ، ویبغِضُ شَکلَ الفاجِرِ، ویحِب هُدَی المُؤمِنِ، إنی وَاللهِ ما ألومُ نَفسی عَلَی التقصیرِ، وإنی لِمُقاساةِ الحَربِ لَجِد خَبیرٌ، وإنی لَأَقدَمُ عَلَی الأَمرِ وأعرِفُ وَجهَ الحَزمِ، وأقومُ فیکم بِالرأی المُصیبِ، فَأَستَصرِخُکم مُعلِناً، وانادیکم نِداءَ المُستَغیثِ مُعرِباً، فَلا تَسمَعونَ لی قَولًا، ولا تُطیعونَ لی أمراً، حَتی تَصیرَ بِی الامورُ إلی عَواقِبِ المَساءَةِ، فَأَنتُمُ القَومُ لا یدرَک بِکمُ الثأرُ، ولا تُنقَضُ بِکمُ الأَوتارُ، دَعَوتُکم إلی غِیاثِ إخوانِکم مُنذُ بِضعٍ وخَمسینَ لَیلَةً فَتَجَرجَرتُم جَرجَرَةَ الجَمَلِ الأَشدَقِ، وتَثاقَلتُم إلَی الأَرضِ تَثاقُلَ مَن لَیسَ لَهُ نِیةٌ فی جِهادِ العَدُو، ولَا اکتِسابِ الأَجرِ، ثُم خَرَجَ إلَی مِنکم جُنَیدٌ مُتَذانِبٌ «کأَنمَا یسَاقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَهُمْ ینظُرُونَ» فَاف لَکم!»، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۳۳-۵۴۱.