غدیر خم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = غدیر خم
| موضوع مرتبط = غدیر خم
| عنوان مدخل  = [[غدیر خم]]
| عنوان مدخل  = غدیر خم
| مداخل مرتبط = [[غدیر خم در قرآن]] - [[غدیر خم در کلام اسلامی]] - [[غدیر خم در تاریخ اسلامی]] - [[غدیر خم در سیره و معارف فاطمی]] - [[غدیر خم در معارف و سیره نبوی]] - [[غدیر خم در فقه سیاسی]] - [[غدیر خم در معارف مهدویت]]
| مداخل مرتبط = [[غدیر خم در قرآن]] - [[غدیر خم در کلام اسلامی]] - [[غدیر خم در تاریخ اسلامی]] - [[غدیر خم در سیره و معارف فاطمی]] - [[غدیر خم در معارف و سیره نبوی]] - [[غدیر خم در فقه سیاسی]] - [[غدیر خم در معارف مهدویت]]
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
}}
}}
'''غدیر خم''' نام محلّی است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]]{{صل}} در بازگشت از [[حجة‌الوداع]] در [[سال دهم هجری]]، در روز ۱۸ ذی حجّه، [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} را که بارها به [[خلافت]] و [[امامت]] [[نصب]] کرده بود، به دستور الهی و نص آیات قرآن، اعلام همگانی کرد.
 
'''غدیر خم''' نام محلّی است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} در بازگشت از [[حجة‌الوداع]] در [[سال دهم هجری]]، در روز ۱۸ ذی حجّه، [[امام علی|امیر المؤمنین]] {{ع}} را که بارها به [[خلافت]] و [[امامت]] [[نصب]] کرده بود، به دستور الهی و نص آیات قرآن، اعلام همگانی کرد.


== مقدمه ==
== مقدمه ==
"[[غدیر]]" نام مکانی است که در آنجا [[پیامبر خاتم]]{{صل}} در پی [[دستور الهی]]، [[علی]]{{ع}} را [[جانشین]] خود معرفی کرد. این [[انتصاب]] در هجدهم ذی‌الحجه [[سال دهم هجری]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۲؛ دمشقی، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۲۵.</ref> و در راه بازگشت از سفر [[حجة الوداع]]<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۲، ص۱۱۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۲.</ref> انجام پذیرفت<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۰۹.</ref>.
"[[غدیر]]" نام مکانی است که در آنجا [[پیامبر خاتم]] {{صل}} در پی [[دستور الهی]]، [[علی]] {{ع}} را [[جانشین]] خود معرفی کرد. این [[انتصاب]] در هجدهم ذی‌الحجه [[سال دهم هجری]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۲؛ دمشقی، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۲۵.</ref> و در راه بازگشت از سفر [[حجة الوداع]]<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۲، ص۱۱۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۲.</ref> انجام پذیرفت<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۰۹.</ref>.


== موقعیت جغرافیایی [[غدیر]] ==
== موقعیت جغرافیایی [[غدیر]] ==
[[غدیر خم]]، نام مکانی بین [[مکه]] و [[مدینه]] است که از آنجا تا [[جحفه]]، دو میل راه است<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.</ref>. درباره علت نام‌گذاری این مکان گفته‌اند: "[[غدیر]] به معنای [[نیرنگ]] است. افرادی که از [[غدیر]] بر می‌گشتند، از آنجا که در سفر قبلی، در این مکان [[آب]] [[مشاهده]] کرده بودند، با [[امید]] به [[غدیر]] می‌آمدند؛ اما از [[آب]] خبری نبود و این گونه [[فریب]] می‌خوردند"<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.</ref>. همچنین [[خم]] را نام چاهی از کلاب بن مرّه دانسته‌اند<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۸۹.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۰۹.</ref>
[[غدیر خم]]، نام مکانی بین [[مکه]] و [[مدینه]] است که از آنجا تا [[جحفه]]، دو میل راه است<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.</ref>. درباره علت نام‌گذاری این مکان گفته‌اند: "[[غدیر]] به معنای [[نیرنگ]] است. افرادی که از [[غدیر]] بر می‌گشتند، از آنجا که در سفر قبلی، در این مکان [[آب]] مشاهده کرده بودند، با [[امید]] به [[غدیر]] می‌آمدند؛ اما از [[آب]] خبری نبود و این گونه [[فریب]] می‌خوردند"<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.</ref>. همچنین [[خم]] را نام چاهی از کلاب بن مرّه دانسته‌اند<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۸۹.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۰۹.</ref>


غدیر خم در [[حقیقت]] چهار راهی است که [[مردم]] سرزمین [[حجاز]] را از هم جدا می‌سازد، راهی به سوی [[عراق]] در [[شرق]] و راهی به سوی [[غرب]] و سرزمین [[مصر]] و راهی به سرزمین [[یمن]] در جنوب می‌رود. در همینجا باید آخرین خاطره و مهم‌ترین فصل این [[سفر]] بزرگ انجام پذیرد و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت، نقطه پایانی در مأموریت‌های موفقیت‌آمیز پیامبر{{صل}} بود از هم جدا شوند<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۲۱۰.</ref>.
غدیر خم در [[حقیقت]] چهار راهی است که [[مردم]] سرزمین [[حجاز]] را از هم جدا می‌سازد، راهی به سوی [[عراق]] در شرق و راهی به سوی [[غرب]] و سرزمین [[مصر]] و راهی به سرزمین [[یمن]] در جنوب می‌رود. در همینجا باید آخرین خاطره و مهم‌ترین فصل این [[سفر]] بزرگ انجام پذیرد و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت، نقطه پایانی در مأموریت‌های موفقیت‌آمیز پیامبر {{صل}} بود از هم جدا شوند<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۲۱۰.</ref>.


[[غدیرخم]] نام سرزمینی بود که به خاطر وجود یک برکه که در آن آب [[باران]] جمع می‌شده است، به این نام [[شهرت]] یافته بود. [[غدیر]] در سه تا چهار کیلومتری [[جحفه]] واقع شده و جحفه در شصت و چهار کیلومتری [[مکه]] قرار دارد، یکی از میقات‌های پنج‌گانه [[حج]] می‌باشد. غدیرخم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت [[کهن‌سال]]، محل توقف و استراحت موقت کاروانیان واقع می‌شد که در آن فصل دارای گرمایی [[طاقت]] فرسا و شدید بود؛ [[شاهدان]] متعدد از گرمای فوق‌العاده آن [[روز]] سخن گفته‌اند.
[[غدیرخم]] نام سرزمینی بود که به خاطر وجود یک برکه که در آن آب [[باران]] جمع می‌شده است، به این نام [[شهرت]] یافته بود. [[غدیر]] در سه تا چهار کیلومتری [[جحفه]] واقع شده و جحفه در شصت و چهار کیلومتری [[مکه]] قرار دارد، یکی از میقات‌های پنج‌گانه [[حج]] می‌باشد. غدیرخم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت [[کهن‌سال]]، محل توقف و استراحت موقت کاروانیان واقع می‌شد که در آن فصل دارای گرمایی طاقت‌فرسا و شدید بود؛ [[شاهدان]] متعدد از گرمای فوق‌العاده آن [[روز]] سخن گفته‌اند.


[[زید بن ارقم]] ([[صحابی]] مشهور) می‌گوید: ما با [[پیامبر]] از مکه خارج شدیم تا به جایی به نام غدیرخم رسیدیم و پیامبر آنجا دستور توقف دادند، در روزی که ما گرم‌تر از آن در طول [[زندگی]] خود ندیده بودیم، بعد برای ما [[خطبه غدیر]] را ایراد فرمودند<ref>المسند، ج۳۲، ص۷۳، ط الرسالة (شعیب ارنووط به صحت متن این روایت حکم کرده است)؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳ (این روایت را ذهبی در «تلخیص» خود صحیح دانسته است)؛ البدایة النهایة، ج۷، ص۶۷۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴؛ جامع المسانید، ج۲، ص۴۷۸.</ref>.
[[زید بن ارقم]] ([[صحابی]] مشهور) می‌گوید: ما با [[پیامبر]] از مکه خارج شدیم تا به جایی به نام غدیرخم رسیدیم و پیامبر آنجا دستور توقف دادند، در روزی که ما گرم‌تر از آن در طول [[زندگی]] خود ندیده بودیم، بعد برای ما [[خطبه غدیر]] را ایراد فرمودند<ref>المسند، ج۳۲، ص۷۳، ط الرسالة (شعیب ارنووط به صحت متن این روایت حکم کرده است)؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳ (این روایت را ذهبی در «تلخیص» خود صحیح دانسته است)؛ البدایة النهایة، ج۷، ص۶۷۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴؛ جامع المسانید، ج۲، ص۴۷۸.</ref>.


[[براء بن عازب]] (صحابی مشهور) [[دستور پیامبر]] را برای توقف در غدیرخم در روز بسیار گرمی می‌داند، می‌گوید: در آن روز گرمی هوا به اندازه‌ای بود که برخی از افراد از شدت گرمای [[زمین]] بخشی از [[لباس]] خود را زیر پا قرار داده و بخشی از آن را روی سر خود گذاشته بودند<ref>تلخیص المتشابه فی الرسم (خطیب بغدادی)، ج۱ صاحب «وفیات الاعیان» به نقل از حازمی در مورد غدیر خم می‌نویسد: {{عربی|هو واد بین مکة و المدینة عند الجحفة به غدیر عنده خطب النبی{{صل}}، و هذا الوادی موصوف بکثرة الوخامة و شدة الحر}}.</ref>. تا از سوزش حرارت [[آفتاب]] اندکی آسوده باشند. حتی برای [[حفظ]] [[پیامبر]] از این [[گرما]] سایه‌بانی برای ایشان بر روی چند درخت آنجا [[نصب]] کرده بودند<ref>المسند، ج۳۲، ص۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۶۶.</ref>
[[براء بن عازب]] (صحابی مشهور) دستور پیامبر را برای توقف در غدیرخم در روز بسیار گرمی می‌داند، می‌گوید: در آن روز گرمی هوا به اندازه‌ای بود که برخی از افراد از شدت گرمای [[زمین]] بخشی از [[لباس]] خود را زیر پا قرار داده و بخشی از آن را روی سر خود گذاشته بودند<ref>تلخیص المتشابه فی الرسم (خطیب بغدادی)، ج۱ صاحب «وفیات الاعیان» به نقل از حازمی در مورد غدیر خم می‌نویسد: {{عربی|هو واد بین مکة و المدینة عند الجحفة به غدیر عنده خطب النبی {{صل}}، و هذا الوادی موصوف بکثرة الوخامة و شدة الحر}}.</ref>. تا از سوزش حرارت [[آفتاب]] اندکی آسوده باشند. حتی برای [[حفظ]] [[پیامبر]] از این گرما سایه‌بانی برای ایشان بر روی چند درخت آنجا [[نصب]] کرده بودند<ref>المسند، ج۳۲، ص۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۶۶.</ref>


== [[پیامبر]]{{صل}} در [[غدیر خم]] ==
== [[پیامبر]] {{صل}} در [[غدیر خم]] ==
در [[سال دهم هجری]] آنگاه که [[پیامبر]]{{صل}} از سفر [[حجة الوداع]] به [[مدینه]] باز می‌گشت، با نازل شدن [[آیه]] ذیل [[دستور]] توقف در [[غدیر خم]] را صادر فرمود: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.<ref>کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۷؛ شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>.
در [[سال دهم هجری]] آنگاه که [[پیامبر]] {{صل}} از سفر [[حجة الوداع]] به [[مدینه]] باز می‌گشت، با نازل شدن [[آیه]] ذیل [[دستور]] توقف در [[غدیر خم]] را صادر فرمود: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.<ref>کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۷؛ شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>.


طبق [[فرمان الهی]]، [[پیامبر]]{{صل}} باید [[علی]]{{ع}} را به [[جانشینی]] خود [[منصوب]] می‌کرد<ref>محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴؛ عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۶؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۲؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۴.</ref>. بعضی گفته‌اند [[رسول خدا]]{{صل}} نگران اعلام [[خبر]] [[نصب علی]]{{ع}} به [[جانشینی]] خویش بود<ref>شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴و شیخ طوسی، التبیان، ج۳، ص۵۸۸.</ref>؛ از این رو [[آیه]] فوق نازل شد<ref>فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۳۰؛ شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۴؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵؛ عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۶؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۲.</ref>. [[خداوند]] در این [[آیه]] به [[پیامبر]]{{صل}} [[دستور]] می‌دهد که [[فرمان الهی]] را به انجام رساند و او را از تأخیر در اجرای این [[فرمان]] برحذر می‌دارد. همچنین [[حفظ]] [[پیغمبر]]{{صل}} را از خطرهای احتمالی ضمانت می‌کند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.
طبق [[فرمان الهی]]، [[پیامبر]] {{صل}} باید [[علی]] {{ع}} را به [[جانشینی]] خود [[منصوب]] می‌کرد<ref>محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴؛ عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۶؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۲؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۴.</ref>. بعضی گفته‌اند [[رسول خدا]] {{صل}} نگران اعلام خبر [[نصب علی]] {{ع}} به [[جانشینی]] خویش بود<ref>شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴و شیخ طوسی، التبیان، ج۳، ص۵۸۸.</ref>؛ از این رو [[آیه]] فوق نازل شد<ref>فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۳۰؛ شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۴؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵؛ عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۶؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۲.</ref>. [[خداوند]] در این [[آیه]] به [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] می‌دهد که [[فرمان الهی]] را به انجام رساند و او را از تأخیر در اجرای این [[فرمان]] برحذر می‌دارد. همچنین [[حفظ]] [[پیغمبر]] {{صل}} را از خطرهای احتمالی ضمانت می‌کند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.


با دستور [[پیامبر]]{{صل}} خار و خاشاک را از [[زمین]] برگرفتند و مکانی را برای اجتماع [[مسلمانان]] آماده کردند. از [[جهاز شتران]] نیز مکانی مرتفع برای [[سخنرانی]] حضرت، آماده شد<ref>شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۵؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref>
با دستور [[پیامبر]] {{صل}} خار و خاشاک را از [[زمین]] برگرفتند و مکانی را برای اجتماع [[مسلمانان]] آماده کردند. از جهاز شتران نیز مکانی مرتفع برای سخنرانی حضرت، آماده شد<ref>شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۵؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref>


== جمعیت حاضر در [[غدیر]] ==
== جمعیت حاضر در [[غدیر]] ==
درباره تعداد افراد حاضر در [[غدیر خم]]، اطلاعات متفاوتی وجود دارد. تعداد حاضران را ده هزار<ref>محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۲.</ref> یا [[دوازده]] هزار نفر<ref>محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۲۹.</ref> یا هفده هزار نفر<ref>تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص۱۰.</ref> یا هفتاد هزار نفر<ref>شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۵۶.</ref> و یا... گفته‌اند<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref>.
درباره تعداد افراد حاضر در [[غدیر خم]]، اطلاعات متفاوتی وجود دارد. تعداد حاضران را ده هزار<ref>محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۲.</ref> یا دوازده هزار نفر<ref>محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۲۹.</ref> یا هفده هزار نفر<ref>تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص۱۰.</ref> یا هفتاد هزار نفر<ref>شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۵۶.</ref> و یا... گفته‌اند<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref>.


== چرایی [[نزول]] [[آیه ابلاغ]] ==
== چرایی نزول [[آیه ابلاغ]] ==
صبح آن [[روز]] [[آیه]] بسیار مهم «[[تبلیغ]]» نازل شده بود، پیامی برای پیامبر{{صل}} داشت که خیلی جدی و همراه یک [[تهدید]] سخت بود. دستور این بود که این [[پیام]] باید هم‌اکنون و در همین مکان به [[مردم]] برسد، هیچ چیزی مانع این تبلیغ نشود، [[خداوند]] شما را از هر خطری حفظ می‌کند. پیامبر{{صل}} در [[روز عرفه]] و هنگامی که در [[عرفات]] [[خطبه]] می‌خواندند، [[منافقان]] و [[قریشیان]] با شلوغ‌کاری و نشستن و برخواستن و [[تکبیر]] گفتن اجازه ندادند تا پیامبر [[کلام]] خود را به انتها برساند؛ اما با فاصله گرفتن از [[مکه]] و کمتر شدن تعداد قریشیان و وعده‌ای که [[خدای متعال]] به پیامبر خود داده بود، دیگر از منافقان کاری برنمی‌آمد و همه چیز برای [[ابلاغ پیام الهی]] فراهم بود.
صبح آن [[روز]] [[آیه]] بسیار مهم «[[تبلیغ]]» نازل شده بود، پیامی برای پیامبر {{صل}} داشت که خیلی جدی و همراه یک [[تهدید]] سخت بود. دستور این بود که این [[پیام]] باید هم‌اکنون و در همین مکان به [[مردم]] برسد، هیچ چیزی مانع این تبلیغ نشود، [[خداوند]] شما را از هر خطری حفظ می‌کند. پیامبر {{صل}} در [[روز عرفه]] و هنگامی که در [[عرفات]] [[خطبه]] می‌خواندند، [[منافقان]] و [[قریشیان]] با شلوغ‌کاری و نشستن و برخواستن و [[تکبیر]] گفتن اجازه ندادند تا پیامبر [[کلام]] خود را به انتها برساند؛ اما با فاصله گرفتن از [[مکه]] و کمتر شدن تعداد قریشیان و وعده‌ای که [[خدای متعال]] به پیامبر خود داده بود، دیگر از منافقان کاری برنمی‌آمد و همه چیز برای [[ابلاغ پیام الهی]] فراهم بود.


[[جبرئیل]] مدت‌ها قبل از [[غدیر]] دستور تبلیغ امر [[ولایت]] را برای پیامبر آورده بود، لکن [[زمان]] خاصی برای رساندن آن به مردم تعیین نشده بود. پیامبر در [[ابلاغ]] این دستور [[احساس]] خطر جدی می‌کرد. کسانی از منافقان درصدد بودند که نگذارند این کار به سرانجام برسد، اگر پیامبر{{صل}} در تبلیغ [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[اصرار]] ورزید تا پای [[انکار]] [[پیامبری]] او بروند<ref>چنان‌که در کنار بستر ایشان هنگامی که می‌خواست وصیتی بنویسد تا پای انکار سلامت مشاعر ایشان پیش رفتند.</ref>، این همان چیزی بود که پیامبر{{صل}} از آن می‌ترسید، نه از جانش که برای [[اثبات]] اصل چهارم<ref>امامت در برابر اصل اول توحید و اصل دوم معاد و اصل سوم رسالت و نبوت.</ref> از [[اصول دین]]، اصول دیگر از بین برود و [[انکار]] بشود؛ و این یک خطر بسیار جدی بود. بسیاری از [[مردم]] [[تازه مسلمان]] بودند. آشنایی‌شان با [[اسلام]] و [[شخصیت پیامبر]]{{صل}} اندک بود. اگر کسی از اطرافیان [[پیامبر]] که مردم آنها را از [[اصحاب]] و از [[نزدیکان]] ایشان می‌دانستند سخنی می‌گفت که در ذائقه [[عرب جاهلی]] آشنا بود، عمری با آن [[زندگی]] کرده و خو گرفته بود، به خوبی می‌توانست تأثیر کند.
[[جبرئیل]] مدت‌ها قبل از [[غدیر]] دستور تبلیغ امر [[ولایت]] را برای پیامبر آورده بود، لکن [[زمان]] خاصی برای رساندن آن به مردم تعیین نشده بود. پیامبر در [[ابلاغ]] این دستور [[احساس]] خطر جدی می‌کرد. کسانی از منافقان درصدد بودند که نگذارند این کار به سرانجام برسد، اگر پیامبر {{صل}} در تبلیغ [[ولایت امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اصرار]] ورزید تا پای [[انکار]] [[پیامبری]] او بروند<ref>چنان‌که در کنار بستر ایشان هنگامی که می‌خواست وصیتی بنویسد تا پای انکار سلامت مشاعر ایشان پیش رفتند.</ref>، این همان چیزی بود که پیامبر {{صل}} از آن می‌ترسید، نه از جانش که برای [[اثبات]] اصل چهارم<ref>امامت در برابر اصل اول توحید و اصل دوم معاد و اصل سوم رسالت و نبوت.</ref> از [[اصول دین]]، اصول دیگر از بین برود و [[انکار]] بشود؛ و این یک خطر بسیار جدی بود. بسیاری از [[مردم]] [[تازه مسلمان]] بودند. آشنایی‌شان با [[اسلام]] و [[شخصیت پیامبر]] {{صل}} اندک بود. اگر کسی از اطرافیان [[پیامبر]] که مردم آنها را از [[اصحاب]] و از [[نزدیکان]] ایشان می‌دانستند سخنی می‌گفت که در ذائقه [[عرب جاهلی]] آشنا بود، عمری با آن [[زندگی]] کرده و خو گرفته بود، به خوبی می‌توانست تأثیر کند.


اگر مثلاً کسی می‌گفت: این [[جوان]] که پیامبر به عنوان [[جانشین]] خود معرفی می‌کند، پسرعموی اوست، داماد اوست، به این دلیل او را به [[جانشینی]] خود [[انتخاب]] کرده است. خواسته خودش بوده؟ نه خواسته خداست. انتخاب خودش بوده؟ نه انتخاب خداست. این یک رسم [[عربی]] بود که بعد از یک [[رئیس]] [[قبیله]] پسرش یا برادرش یا یکی از نزدیکانش به جای او [[ریاست]] را حائز شود. امثال این سخنان به دلیل همین انطباق با [[آداب و رسوم]] و عرف عربی، مورد پذیرش [[اعراب]] تازه مسلمان قرار می‌گرفت، [[پیامبری]] [[رسول الله]]{{صل}} را مورد [[شک]] و حتی انکار قرار می‌داد؛ بنابراین پیامبر [[منتظر]] بود تا در [[زمان]] مناسب و در یک [[امنیت]] تضمین شده و در شرایطی که بیشترین اثربخشی را داشته باشد [[دستور الهی]] را به [[امت]] خویش [[ابلاغ]] کند<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۶۷.</ref>
اگر مثلاً کسی می‌گفت: این [[جوان]] که پیامبر به عنوان [[جانشین]] خود معرفی می‌کند، پسرعموی اوست، داماد اوست، به این دلیل او را به [[جانشینی]] خود [[انتخاب]] کرده است. خواسته خودش بوده؟ نه خواسته خداست. انتخاب خودش بوده؟ نه انتخاب خداست. این یک رسم [[عربی]] بود که بعد از یک [[رئیس]] [[قبیله]] پسرش یا برادرش یا یکی از نزدیکانش به جای او [[ریاست]] را حائز شود. امثال این سخنان به دلیل همین انطباق با [[آداب و رسوم]] و عرف عربی، مورد پذیرش [[اعراب]] تازه مسلمان قرار می‌گرفت، [[پیامبری]] [[رسول الله]] {{صل}} را مورد [[شک]] و حتی انکار قرار می‌داد؛ بنابراین پیامبر [[منتظر]] بود تا در [[زمان]] مناسب و در یک [[امنیت]] تضمین شده و در شرایطی که بیشترین اثربخشی را داشته باشد [[دستور الهی]] را به [[امت]] خویش [[ابلاغ]] کند<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۶۷.</ref>


== معرفی [[امیرالمؤمنین]] به عنوان [[جانشین پیامبر]]{{صل}} ==
== معرفی [[امیرالمؤمنین]] به عنوان [[جانشین پیامبر]] {{صل}} ==
پیامبر{{صل}} به همه [[حاجیان]] دستور توقف داد، کسانی را فرستاد تا پیش‌رفتگان را بازگردانند، در عین حال [[انتظار]] کشیدند تا عقب‌ماندگان برسند. ظهر شده بود. منادیان در میان [[مردم]] ندا در دادند: {{متن حدیث|الصَّلَاةَ جَامِعَةً}}: در [[نماز جماعت]] شرکت کنید!! آن [[سرزمین]]، جای ماندن و توقف طولانی نبود. اما [[دستور الهی]] به پیامبرش چنان [[قاطع]] بود که بدون چون و چرا باید به انجام می‌رسید. اندکی کوتاهی در این امر امکان نداشت. [[خدای متعال]] به ایشان امر فرموده بود که اگر این [[پیام]] را به مردم نرسانی، اصلاً [[رسالت]] [[خدا]] را انجام نداده‌ای، این گویای یک امر بسیار مهم و بی‌بدیل بود که در تمام دوران گذشته [[شاهد]] چنین پیامی نبودیم. هیچ واجبی و هیچ امری از امور [[دین]] معادل تمام [[رسالت پیامبر]] قرار نگرفته بود.
پیامبر {{صل}} به همه [[حاجیان]] دستور توقف داد، کسانی را فرستاد تا پیش‌رفتگان را بازگردانند، در عین حال [[انتظار]] کشیدند تا عقب‌ماندگان برسند. ظهر شده بود. منادیان در میان [[مردم]] ندا در دادند: {{متن حدیث|الصَّلَاةَ جَامِعَةً}}: در [[نماز جماعت]] شرکت کنید!! آن [[سرزمین]]، جای ماندن و توقف طولانی نبود. اما [[دستور الهی]] به پیامبرش چنان [[قاطع]] بود که بدون چون و چرا باید به انجام می‌رسید. اندکی کوتاهی در این امر امکان نداشت. [[خدای متعال]] به ایشان امر فرموده بود که اگر این [[پیام]] را به مردم نرسانی، اصلاً [[رسالت]] [[خدا]] را انجام نداده‌ای، این گویای یک امر بسیار مهم و بی‌بدیل بود که در تمام دوران گذشته [[شاهد]] چنین پیامی نبودیم. هیچ واجبی و هیچ امری از امور [[دین]] معادل تمام [[رسالت پیامبر]] قرار نگرفته بود.


تمام رسالت در یک کفه و این امر که باید [[تبلیغ]] می‌شد در یک کفه قرار داشت. به [[دستور پیامبر]] همه [[حجاج]] متوقف شده بودند، همه [[منتظر]] بودند که چه امری پیش آمده که در آن صحرای بی‌آب و علف و بسیار گرم دستور توقف آمده است؟ [[اجتماع]] هزاران نفری [[حاجیان]]، [[نماز ظهر]] را به [[جماعت]] پشت سر [[رسول خدا]]{{صل}} ادا کردند. همگی آماده شنیدن پیام مهم رسول خدا{{صل}} بودند. بعد [[نماز]] از [[جهاز شتران]] برای [[پیامبر]]{{صل}} جایگاه بلندی درست کردند که تا همه حاجیان بتوانند ایشان را ببینند و صدای ایشان را بشنوند.
تمام رسالت در یک کفه و این امر که باید [[تبلیغ]] می‌شد در یک کفه قرار داشت. به [[دستور پیامبر]] همه [[حجاج]] متوقف شده بودند، همه [[منتظر]] بودند که چه امری پیش آمده که در آن صحرای بی‌آب و علف و بسیار گرم دستور توقف آمده است؟ [[اجتماع]] هزاران نفری [[حاجیان]]، [[نماز ظهر]] را به [[جماعت]] پشت سر [[رسول خدا]] {{صل}} ادا کردند. همگی آماده شنیدن پیام مهم رسول خدا {{صل}} بودند. بعد [[نماز]] از [[جهاز شتران]] برای [[پیامبر]] {{صل}} جایگاه بلندی درست کردند که تا همه حاجیان بتوانند ایشان را ببینند و صدای ایشان را بشنوند.


[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل می‌کند: رسول خدا{{صل}} در زیر درختی در محل «خم» قرار گرفته بود، طولی نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود: ای مردم! مگر نه این است که [[گواهی]] می‌دهید، [[خدای تعالی]] [[پروردگار]] شماست؟ در پاسخ گفتند: آری! فرمود: مگر نه این است که گواهی می‌دهید، خدا و [[رسول]] او از [[جان]] شما به شما سزاوارترند؟ و خدا و رسول او مولای شمایند؟ گفتند: آری! فرمود: بنابراین، کسی که خدا و رسول او مولای او هستند، به [[راستی]] این شخص (علی{{ع}}) مولای اوست. اینک، در میان شما دو چیز گران‌بها می‌گذارم که هرگاه به آنها [[تمسک]] کنید و هرگز در منجلاب [[گمراهی]] گرفتار نخواهید شد: یکی، کتاب خداست که ریسمان [[استوار]] میان شما و [[خدا]] می‌باشد که یک طرف آن در دست [[حق تعالی]] است و طرف دیگرش در [[اختیار]] شماست و دیگری، [[اهل بیت]] من است<ref>المطالب العالیة (ابن حجر عسقلانی)، ج۱۶، ص۱۴۲. ابن حجر بعد از نقل این روایت بر صحت آن تصریح کرده و به طرق آن نیز اشاره کرده و می‌گوید: {{عربی|هذا اسناد صحیح}}.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۶۸.</ref>
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نقل می‌کند: رسول خدا {{صل}} در زیر درختی در محل «خم» قرار گرفته بود، طولی نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود: ای مردم! مگر نه این است که [[گواهی]] می‌دهید، [[خدای تعالی]] [[پروردگار]] شماست؟ در پاسخ گفتند: آری! فرمود: مگر نه این است که گواهی می‌دهید، خدا و [[رسول]] او از [[جان]] شما به شما سزاوارترند؟ و خدا و رسول او مولای شمایند؟ گفتند: آری! فرمود: بنابراین، کسی که خدا و رسول او مولای او هستند، به [[راستی]] این شخص (علی {{ع}}) مولای اوست. اینک، در میان شما دو چیز گران‌بها می‌گذارم که هرگاه به آنها [[تمسک]] کنید و هرگز در منجلاب [[گمراهی]] گرفتار نخواهید شد: یکی، کتاب خداست که ریسمان [[استوار]] میان شما و [[خدا]] می‌باشد که یک طرف آن در دست [[حق تعالی]] است و طرف دیگرش در [[اختیار]] شماست و دیگری، [[اهل بیت]] من است<ref>المطالب العالیة (ابن حجر عسقلانی)، ج۱۶، ص۱۴۲. ابن حجر بعد از نقل این روایت بر صحت آن تصریح کرده و به طرق آن نیز اشاره کرده و می‌گوید: {{عربی|هذا اسناد صحیح}}.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۶۸.</ref>


== [[خطبه غدیر]] ==
== [[خطبه غدیر]] ==
روز به نیمه رسیده بود<ref>شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۵۷؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج۵ ص۲۵۲.</ref>. گرمی هوا به حدی بود که برخی، ساق‌های پای خود را با عبایشان پوشانیده بودند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵.</ref>. به [[امر]] [[رسول خدا]]{{صل}}، منادیان، [[مسلمانان]] را برای جمع شدن فرا خواندند. وقتی تمامی افراد حاضر شدند، آن گاه [[پیامبر]]{{صل}} بر بالای [[جهاز شتران]] قرار گرفت. نخست [[حمد]] و [[سپاس]] خداوند را به جا آورد و خود را به [[خدا]] سپرد سپس مردم را مخاطب قرار داد و چنین فرمود: «من به همین زودی‌ها از میان شما می‌روم و دعوت خدا را [[اجابت]] می‌کنم من مسئولم شما هم مسئولید، شما درباره من چگونه [[شهادت]] می‌دهید؟»
روز به نیمه رسیده بود<ref>شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۵۷؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج۵ ص۲۵۲.</ref>. گرمی هوا به حدی بود که برخی، ساق‌های پای خود را با عبایشان پوشانیده بودند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵.</ref>. به [[امر]] [[رسول خدا]] {{صل}}، منادیان، [[مسلمانان]] را برای جمع شدن فرا خواندند. وقتی تمامی افراد حاضر شدند، آن گاه [[پیامبر]] {{صل}} بر بالای [[جهاز شتران]] قرار گرفت. نخست [[حمد]] و [[سپاس]] خداوند را به جا آورد و خود را به [[خدا]] سپرد سپس مردم را مخاطب قرار داد و چنین فرمود: «من به همین زودی‌ها از میان شما می‌روم و دعوت خدا را [[اجابت]] می‌کنم من مسئولم شما هم مسئولید، شما درباره من چگونه [[شهادت]] می‌دهید؟»


مردم با صدای بلند گفتند: «ما [[گواهی]] می‌دهیم تو [[وظیفه]] [[رسالت]] را [[ابلاغ]] کردی و شرط [[خیرخواهی]] را انجام دادی و آخرین تلاش را در [[راه هدایت]] ما نمودی. خداوند به تو جزای خیر دهد.
مردم با صدای بلند گفتند: «ما [[گواهی]] می‌دهیم تو [[وظیفه]] [[رسالت]] را [[ابلاغ]] کردی و شرط [[خیرخواهی]] را انجام دادی و آخرین تلاش را در [[راه هدایت]] ما نمودی. خداوند به تو جزای خیر دهد.
خط ۵۵: خط ۵۵:
فرمود: خداوندا! [[گواه]] باش... بار دیگر فرمود: ای [[مردم]]! آیا صدای مرا می‌شنوید؟... گفتند: آری، و به دنبال آن، [[سکوت]] سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صدای زمزمه باد چیزی شنیده نمی‌شد.
فرمود: خداوندا! [[گواه]] باش... بار دیگر فرمود: ای [[مردم]]! آیا صدای مرا می‌شنوید؟... گفتند: آری، و به دنبال آن، [[سکوت]] سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صدای زمزمه باد چیزی شنیده نمی‌شد.


[[پیامبر]]{{صل}} فرمود:... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می‌گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان [[جمعیت]] صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا [[رسول الله]]؟
[[پیامبر]] {{صل}} فرمود:... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می‌گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان [[جمعیت]] صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا [[رسول الله]]؟


پیامبر{{صل}} بلافاصله فرمود: اول [[ثقل اکبر]]، کتاب خداست که یک سوی آن به دست [[پروردگار]] و سوی دیگرش در دست شماست، دست از دامن آن برندارید تا [[گمراه]] نشوید و اما دومین یادگار گرانمایه، [[خاندان]] منند و [[خداوند]] [[خبیر]] به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در [[بهشت]] به من بپیوندند، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
پیامبر {{صل}} بلافاصله فرمود: اول [[ثقل اکبر]]، کتاب خداست که یک سوی آن به دست [[پروردگار]] و سوی دیگرش در دست شماست، دست از دامن آن برندارید تا [[گمراه]] نشوید و اما دومین یادگار گرانمایه، [[خاندان]] منند و [[خداوند]] [[خبیر]] به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در [[بهشت]] به من بپیوندند، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.


ناگهان مردم دیدند پیامبر{{صل}} به اطراف خود نگاه می‌کند گویا کسی را جستجو می‌کند. همین که چشمش به علی{{ع}} افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر [[شکست ناپذیر]] [[اسلام]] است، در اینجا صدای پیامبر{{صل}} رساتر و بلندتر شد و فرمود: {{متن حدیث|ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟}}؛ چه کسی از همه مردم نسبت به [[مسلمانان]] از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند [[خدا]] و پیامبر{{صل}} داناترند.
ناگهان مردم دیدند پیامبر {{صل}} به اطراف خود نگاه می‌کند گویا کسی را جستجو می‌کند. همین که چشمش به علی {{ع}} افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر [[شکست ناپذیر]] [[اسلام]] است، در اینجا صدای پیامبر {{صل}} رساتر و بلندتر شد و فرمود: {{متن حدیث|ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟}}؛ چه کسی از همه مردم نسبت به [[مسلمانان]] از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند [[خدا]] و پیامبر {{صل}} داناترند.


پیامبر{{صل}} فرمود: خدا، [[مولی]] و [[رهبر]] من است، و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خود شان سزاوارترم (و [[اراده]] من بر اراده آنها مقدم است) سپس فرمود: {{متن حدیث|فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}؛ «هر کس من مولی و رهبر او هستم، علی، مولی و رهبر او است».
پیامبر {{صل}} فرمود: خدا، [[مولی]] و [[رهبر]] من است، و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خود شان سزاوارترم (و [[اراده]] من بر اراده آنها مقدم است) سپس فرمود: {{متن حدیث|فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}؛ «هر کس من مولی و رهبر او هستم، علی، مولی و رهبر او است».


و این سخن را سه بار و به گفته بعضی از [[راویان حدیث]]، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی [[آسمان]] برداشت و عرض کرد: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ‌، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ}}؛ خداوندا! [[دوستان]] او را [[دوست]] بدار و [[دشمنان]] او را [[دشمن]] بدار، [[محبوب]] بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس را که او را مبغوض دارد، یارانش را [[یاری]] کن، و آنها را که ترک یاریش کنند از یاری خویش [[محروم]] ساز و [[حق]] را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن».
و این سخن را سه بار و به گفته بعضی از [[راویان حدیث]]، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی [[آسمان]] برداشت و عرض کرد: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ‌، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ}}؛ خداوندا! [[دوستان]] او را [[دوست]] بدار و [[دشمنان]] او را [[دشمن]] بدار، [[محبوب]] بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس را که او را مبغوض دارد، یارانش را [[یاری]] کن، و آنها را که ترک یاریش کنند از یاری خویش [[محروم]] ساز و [[حق]] را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن».
خط ۶۷: خط ۶۷:
سپس فرمود: {{متن حدیث|أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ‌}}؛ «[[آگاه]] باشید، همه حاضران [[وظیفه]] دارند این خبر را به غائبان برسانند».
سپس فرمود: {{متن حدیث|أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ‌}}؛ «[[آگاه]] باشید، همه حاضران [[وظیفه]] دارند این خبر را به غائبان برسانند».


[[خطبه پیامبر]]{{صل}} به پایان رسید، عرق از سر و روی [[پیامبر]]{{صل}} و علی{{ع}} و [[مردم]] فرو می‌ریخت، و هنوز صفوف [[جمعیت]] از هم متفرق نشده بود که [[امین وحی]] [[خدا]] نازل شد و این [[آیه]] را بر پیامبر{{صل}} خواند: {{متن قرآن|...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>.
[[خطبه پیامبر]] {{صل}} به پایان رسید، عرق از سر و روی [[پیامبر]] {{صل}} و علی {{ع}} و [[مردم]] فرو می‌ریخت، و هنوز صفوف [[جمعیت]] از هم متفرق نشده بود که [[امین وحی]] [[خدا]] نازل شد و این [[آیه]] را بر پیامبر {{صل}} خواند: {{متن قرآن|...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>.


سپس پیامبر{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ مِنْ بَعْدِي‌}}؛ «[[خداوند بزرگ]] است، همان خدایی که [[آیین]] خود را کامل و [[نعمت]] خود را بر ما تمام کرد، و از [[نبوت]] و [[رسالت]] من و [[ولایت علی]]{{ع}} پس از من [[راضی]] و [[خشنود]] گشت».
سپس پیامبر {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ مِنْ بَعْدِي‌}}؛ «[[خداوند بزرگ]] است، همان خدایی که [[آیین]] خود را کامل و [[نعمت]] خود را بر ما تمام کرد، و از [[نبوت]] و [[رسالت]] من و [[ولایت علی]] {{ع}} پس از من [[راضی]] و [[خشنود]] گشت».


در این هنگام [[شور]] و غوغایی در میان مردم افتاد و مردم به علی{{ع}} تبریک می‌گفتند، از جمله کسانی که به وی تبریک گفتند [[ابوبکر]] و [[عمر]] بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: {{عربی|بخّ بخّ لك يا ابن ابي طالب اصبحت و امسيت مولاي و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة}}؛ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند [[ابی طالب]]! تو [[مولی]] و [[رهبر]] من و تمام مردان و [[زنان]] با [[ایمان]] شدی.
در این هنگام [[شور]] و غوغایی در میان مردم افتاد و مردم به علی {{ع}} تبریک می‌گفتند، از جمله کسانی که به وی تبریک گفتند [[ابوبکر]] و [[عمر]] بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: {{عربی|بخّ بخّ لك يا ابن ابي طالب اصبحت و امسيت مولاي و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة}}؛ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند [[ابی طالب]]! تو [[مولی]] و [[رهبر]] من و تمام مردان و [[زنان]] با [[ایمان]] شدی.


این خلاصه‌ای از داستان [[غدیر]] بود، که در کتاب‌های معروف [[دانشمندان شیعه]] و [[سنی]] آمده است<ref>اقتباس از: ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۱۸۴-۱۸۸؛ ر.ک: مهدی السماوی، الامامة فی ضوء الکتاب و السنة، ج۳، ص۷۹-۸۰؛ الغدیر، ج۱، ص۳۱-۳۶.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۲۱۰؛ [[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref>
این خلاصه‌ای از داستان [[غدیر]] بود، که در کتاب‌های معروف [[دانشمندان شیعه]] و [[سنی]] آمده است<ref>اقتباس از: ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۱۸۴-۱۸۸؛ ر. ک: مهدی السماوی، الامامة فی ضوء الکتاب و السنة، ج۳، ص۷۹-۸۰؛ الغدیر، ج۱، ص۳۱-۳۶.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۲۱۰؛ [[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref>


== [[خطبه غدیر]] در آینه [[روایات]] [[تاریخی]] ==
== [[خطبه غدیر]] در آینه [[روایات]] [[تاریخی]] ==
[[پیامبر]]{{صل}} در زیر درختان کنار برکه که روی شاخه‌های آن پارچه‌هایی انداخته بودند که حائل [[آفتاب]] سوزان باشد، بالا رفته و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[پندها]] و اندرزهایی چند<ref>سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۹۶.</ref> خطبه‌ای ایراد فرمود. نقل [[مورخان]] درباره مفاد این [[خطبه]] متفاوت است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
[[پیامبر]] {{صل}} در زیر درختان کنار برکه که روی شاخه‌های آن پارچه‌هایی انداخته بودند که حائل [[آفتاب]] سوزان باشد، بالا رفته و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[پندها]] و اندرزهایی چند<ref>سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۹۶.</ref> خطبه‌ای ایراد فرمود. نقل [[مورخان]] درباره مفاد این [[خطبه]] متفاوت است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.


=== نقل ناقص خطبه ===
=== نقل ناقص خطبه ===
مسلم در صحیح خود آورده که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} طبق نقل [[زید بن ارقم]] فرمود: «ای [[مردم]] نزدیک است که مرا بخوانند، من جواب بگویم، از میان شما بروم<ref>مقصود این است که مرا به عالم آخرت دعوت کنند و من این دعوت را اجابت کنم و از میان شما بروم.</ref>. من در میان شما دو چیز گران‌بها یا [[دو خلیفه]] می‌گذارم، اولین آنها کتاب خداست که [[هدایت]] و [[نور]] در آن است، به آن چنگ بزنید و دیگری اهل بیت و [[عترت]] من است. خدا را در [[حق]] [[اهل]] بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم»<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، ش۲۴۰۸؛ المسند، ج۳۲، ص۱۱ (اسناده صحیح)؛ سنن الدارمی، ص۷۵۷، ح۳۶۳۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۳۲۰؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱۰، ص۱۹۴.</ref>.
مسلم در صحیح خود آورده که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} طبق نقل [[زید بن ارقم]] فرمود: «ای [[مردم]] نزدیک است که مرا بخوانند، من جواب بگویم، از میان شما بروم<ref>مقصود این است که مرا به عالم آخرت دعوت کنند و من این دعوت را اجابت کنم و از میان شما بروم.</ref>. من در میان شما دو چیز گران‌بها یا [[دو خلیفه]] می‌گذارم، اولین آنها کتاب خداست که [[هدایت]] و [[نور]] در آن است، به آن چنگ بزنید و دیگری اهل بیت و [[عترت]] من است. خدا را در [[حق]] [[اهل]] بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم»<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، ش۲۴۰۸؛ المسند، ج۳۲، ص۱۱ (اسناده صحیح)؛ سنن الدارمی، ص۷۵۷، ح۳۶۳۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۳۲۰؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱۰، ص۱۹۴.</ref>.


این روایتی است که مسلم در صحیح خود نقل کرده و او [[حدیث]] را به همین مقدار می‌آورد، آیا زید بن ارقم طبق آنچه در ابتدای سخنش می‌گوید از سر [[پیری]] و [[فراموشی]] بقیه بخش‌های اساسی و مهم [[حدیث]] را نقل نکرده است و یا مسلم، آن را طبق ملاحظات زمانه نیاورده است؟ به [[راستی]] چرا [[روایت]] «[[ثقلین]]» به نقل از [[زید بن ارقم]] در کتب دیگر [[مکتب خلافت]] به طور کامل و شفاف و بدون حذف آمده است؟ که علاوه بر عبارت {{متن حدیث|أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا...}}، روایت [[غدیر]] یعنی {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌...}} نیز در آن وجود دارد. البته چون این حدیث در [[صحیح مسلم]] آمده و نام [[غدیرخم]] و [[خطبه پیامبر]]{{صل}} در آن [[سرزمین]] برده شده، [[غنیمت]] بزرگی است و این مسأله می‌تواند روایت را از [[شر]] [[انکار]] و [[تحریف]] و تشکیک [[ابن تیمیه]] و هم‌مشربان او در [[امان]] بدارد<ref>چنان‌که دیده‌ایم ابن تیمیه هر حدیث فضیلت اهل بیت را انکار یا مورد تشکیک قرار می‌دهد.</ref>.
این روایتی است که مسلم در صحیح خود نقل کرده و او [[حدیث]] را به همین مقدار می‌آورد، آیا زید بن ارقم طبق آنچه در ابتدای سخنش می‌گوید از سر [[پیری]] و [[فراموشی]] بقیه بخش‌های اساسی و مهم [[حدیث]] را نقل نکرده است و یا مسلم، آن را طبق ملاحظات زمانه نیاورده است؟ به [[راستی]] چرا [[روایت]] «[[ثقلین]]» به نقل از [[زید بن ارقم]] در کتب دیگر [[مکتب خلافت]] به طور کامل و شفاف و بدون حذف آمده است؟ که علاوه بر عبارت {{متن حدیث|أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا...}}، روایت [[غدیر]] یعنی {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌...}} نیز در آن وجود دارد. البته چون این حدیث در [[صحیح مسلم]] آمده و نام [[غدیرخم]] و [[خطبه پیامبر]] {{صل}} در آن [[سرزمین]] برده شده، [[غنیمت]] بزرگی است و این مسأله می‌تواند روایت را از [[شر]] [[انکار]] و [[تحریف]] و تشکیک [[ابن تیمیه]] و هم‌مشربان او در [[امان]] بدارد<ref>چنان‌که دیده‌ایم ابن تیمیه هر حدیث فضیلت اهل بیت را انکار یا مورد تشکیک قرار می‌دهد.</ref>.


حال می‌پرسیم چرا این‌گونه است؟ حذف و تحریف این بخش از روایت چه [[سود]] و بهره‌ای می‌توانست داشته باشد؟ جواب روشن است. اولاً در روایت مسلم، بیان [[پیامبر اسلام]] تنها یک توصیه و سفارش به [[امت]] است و نهایت علاقه [[پیامبر]] به [[عترت]] خویش را می‌رساند و بس. اما اگر بخش دوم روایت را به آن ضمیمه کنیم مسأله از یک توصیه و سفارش و ابراز [[محبت]] فراتر می‌رود، خط‌مشی و [[صراط مستقیم]] [[هدایت]] [[امت اسلامی]] را تا [[قیامت]] ترسیم می‌کند. راهی که با پیمودن آن، تا قیامت [[ضلالت]] و [[گمراهی]] وجود نخواهد داشت. [[قرآن]] به عنوان [[آخرین کتاب آسمانی]]، منبع [[ابدی]] هدایت در [[اسلام]] است. قرار گرفتن عترت در کنار قرآن، نشان می‌دهد همیشه حداقل فردی از عترت نیز همراه قرآن وجود خواهد داشت که با قرآن تا قیامت منبع هدایت باشند که باید به او مراجعه شود. در واقع این دو با هم وسیله هدایت همیشگی امت هستند، از هم جدا نمی‌شوند.
حال می‌پرسیم چرا این‌گونه است؟ حذف و تحریف این بخش از روایت چه [[سود]] و بهره‌ای می‌توانست داشته باشد؟ جواب روشن است. اولاً در روایت مسلم، بیان [[پیامبر اسلام]] تنها یک توصیه و سفارش به [[امت]] است و نهایت علاقه [[پیامبر]] به [[عترت]] خویش را می‌رساند و بس. اما اگر بخش دوم روایت را به آن ضمیمه کنیم مسأله از یک توصیه و سفارش و ابراز [[محبت]] فراتر می‌رود، خط‌مشی و [[صراط مستقیم]] [[هدایت]] [[امت اسلامی]] را تا [[قیامت]] ترسیم می‌کند. راهی که با پیمودن آن، تا قیامت [[ضلالت]] و [[گمراهی]] وجود نخواهد داشت. [[قرآن]] به عنوان [[آخرین کتاب آسمانی]]، منبع [[ابدی]] هدایت در [[اسلام]] است. قرار گرفتن عترت در کنار قرآن، نشان می‌دهد همیشه حداقل فردی از عترت نیز همراه قرآن وجود خواهد داشت که با قرآن تا قیامت منبع هدایت باشند که باید به او مراجعه شود. در واقع این دو با هم وسیله هدایت همیشگی امت هستند، از هم جدا نمی‌شوند.
خط ۸۹: خط ۸۹:
ثانیاً: عدم انفکاک و جدایی‌ناپذیری و عینیت [[قرآن و عترت]] است که بیان می‌کند بین این دو هیچ [[اختلاف]] و تعارضی و [[دودستگی]] وجود ندارد و هرکدام دیگری را [[تأیید]] می‌کند. پس اگر در آموزه‌های قرآن هیچ [[لغزش]] و [[اشتباه]] و امر باطلی راه ندارد، در ثقل دیگر یعنی عترت نیز هیچ [[نقص]] و [[خطا]] و [[گمراهی]] وجود نخواهد داشت. خب البته معلوم است که فهمیدن این دو مطلب به مذاق [[دستگاه خلافت]]، مخصوصاً [[بنی‌امیه]] خوش نمی‌آید؛ بنابراین دست به همان [[سنت]] همیشگی خود یعنی «[[تحریف]]» و «[[جعل]]» زدند.
ثانیاً: عدم انفکاک و جدایی‌ناپذیری و عینیت [[قرآن و عترت]] است که بیان می‌کند بین این دو هیچ [[اختلاف]] و تعارضی و [[دودستگی]] وجود ندارد و هرکدام دیگری را [[تأیید]] می‌کند. پس اگر در آموزه‌های قرآن هیچ [[لغزش]] و [[اشتباه]] و امر باطلی راه ندارد، در ثقل دیگر یعنی عترت نیز هیچ [[نقص]] و [[خطا]] و [[گمراهی]] وجود نخواهد داشت. خب البته معلوم است که فهمیدن این دو مطلب به مذاق [[دستگاه خلافت]]، مخصوصاً [[بنی‌امیه]] خوش نمی‌آید؛ بنابراین دست به همان [[سنت]] همیشگی خود یعنی «[[تحریف]]» و «[[جعل]]» زدند.


[[محدث]] بزرگ دیگر [[ابوعیسی ترمذی]] (متوفی ۲۷۹ ه. ق) حدیث را با آن یک اضافه مهم یعنی جدا نشدن کتاب و عترت از یکدیگر می‌آورد: [[زید بن ارقم]] می‌گوید: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: من در میان شما دوچیز باقی می‌گذارم که اگر به این دو چنگ بزنید قطعاً [[گمراه]] نمی‌شوید، یکی از این دو از دیگری بزرگ‌تر است: (اول) کتاب خداست که ریسمانی از [[آسمان]] به [[زمین]] کشیده شده است و (دوم) عترت و [[اهل بیت]] من است. این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند. [[مراقبت]] کنید که چگونه در غیاب من در مورد آنها عمل می‌کنید<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۳ {{عربی|هذا حدیث حسن}}؛ و در تحقیقی که شعیب ارنووط و ألبانی دو عالم بزرگ وهابی از این کتاب کرده‌اند این حدیث را صحیح دانسته‌اند. (صحیح و ضعیف سنن الترمذی، ج۸، ص۲۸۸).</ref>.
[[محدث]] بزرگ دیگر [[ابوعیسی ترمذی]] (متوفی ۲۷۹ .ق) حدیث را با آن یک اضافه مهم یعنی جدا نشدن کتاب و عترت از یکدیگر می‌آورد: [[زید بن ارقم]] می‌گوید: [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: من در میان شما دوچیز باقی می‌گذارم که اگر به این دو چنگ بزنید قطعاً [[گمراه]] نمی‌شوید، یکی از این دو از دیگری بزرگ‌تر است: (اول) کتاب خداست که ریسمانی از [[آسمان]] به [[زمین]] کشیده شده است و (دوم) عترت و [[اهل بیت]] من است. این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند. [[مراقبت]] کنید که چگونه در غیاب من در مورد آنها عمل می‌کنید<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۳ {{عربی|هذا حدیث حسن}}؛ و در تحقیقی که شعیب ارنووط و ألبانی دو عالم بزرگ وهابی از این کتاب کرده‌اند این حدیث را صحیح دانسته‌اند. (صحیح و ضعیف سنن الترمذی، ج۸، ص۲۸۸).</ref>.


و در نقل معتبر دیگر جریان به این شکل آمده است: «ای [[مردم]] من از بین شما می‌روم و شما در کنار [[حوض]] (در [[قیامت]]) بر من وارد می‌شوید. حوضی که از فاصله بین صنعاء و بُصری<ref>صنعاء: پایتخت یمن، بصری: نام شهری در دمشق.</ref> هم عریض‌تر است؛ و زمانی که شما در کنار [[حوض]] بر من وارد می‌شوید از شما در مورد دو امر گران‌بها که در میان شما به جای گذاشته‌ام سوال خواهم کرد. بنگرید که چگونه با آن دو در غیاب من [[رفتار]] می‌کنید؟ یکی کتاب خداست که بزرگ‌ترین وسیله و سبب میان [[خدا]] و [[بندگان]] اوست، پس به آن چنگ بزنید تا [[گمراه]] نشوید و این [[نعمت]] بزرگ را تبدیل نکنید. و دوم [[عترت]] و [[اهل بیت]] من است. خدای لطیف [[خبیر]] به من خبر داده است که این دو هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶ (حکیم بن جبیر الاسدی الکوفی که از ناقلین این روایت است توسط برخی از محدثین تضعیف شده است. و دلیل این تضعیف را غلو او در تشیع دانسته‌اند. و این بدان معناست که او امیرالمؤمنین{{ع}} را بر همه خلفا ترجیح می‌داده است، به نظر محققان این دلیل درست و کافی برای تضعیف یک راوی نمی‌باشد)؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۳۶۳؛ الصواعق المحرقة، ج۱، ص۱۰۹؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۵۵؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۱۲، ص۳۴۸ (این روایت به دلیل وجود شخصی به نام «زید بن حسن قرشی» توسط برخی رجالیون تضعیف شده است، اما برخی دیگر از محدثین مکتب خلافت همانند «ابن حبان» او را توثیق کرده است. که نشان می‌دهد که اجماعی بر عدم وثاقت او وجود ندارد. الثقات (ابن حبان)، ج۶، ص۳۱۴).</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۷۰.</ref>
و در نقل معتبر دیگر جریان به این شکل آمده است: «ای [[مردم]] من از بین شما می‌روم و شما در کنار [[حوض]] (در [[قیامت]]) بر من وارد می‌شوید. حوضی که از فاصله بین صنعاء و بُصری<ref>صنعاء: پایتخت یمن، بصری: نام شهری در دمشق.</ref> هم عریض‌تر است؛ و زمانی که شما در کنار [[حوض]] بر من وارد می‌شوید از شما در مورد دو امر گران‌بها که در میان شما به جای گذاشته‌ام سوال خواهم کرد. بنگرید که چگونه با آن دو در غیاب من [[رفتار]] می‌کنید؟ یکی کتاب خداست که بزرگ‌ترین وسیله و سبب میان [[خدا]] و [[بندگان]] اوست، پس به آن چنگ بزنید تا [[گمراه]] نشوید و این [[نعمت]] بزرگ را تبدیل نکنید. و دوم [[عترت]] و [[اهل بیت]] من است. خدای لطیف [[خبیر]] به من خبر داده است که این دو هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶ (حکیم بن جبیر الاسدی الکوفی که از ناقلین این روایت است توسط برخی از محدثین تضعیف شده است. و دلیل این تضعیف را غلو او در تشیع دانسته‌اند. و این بدان معناست که او امیرالمؤمنین {{ع}} را بر همه خلفا ترجیح می‌داده است، به نظر محققان این دلیل درست و کافی برای تضعیف یک راوی نمی‌باشد)؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۳۶۳؛ الصواعق المحرقة، ج۱، ص۱۰۹؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۵۵؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۱۲، ص۳۴۸ (این روایت به دلیل وجود شخصی به نام «زید بن حسن قرشی» توسط برخی رجالیون تضعیف شده است، اما برخی دیگر از محدثین مکتب خلافت همانند «ابن حبان» او را توثیق کرده است. که نشان می‌دهد که اجماعی بر عدم وثاقت او وجود ندارد. الثقات (ابن حبان)، ج۶، ص۳۱۴).</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۷۰.</ref>


=== نقل کامل [[خطبه]] ===
=== نقل کامل [[خطبه]] ===
[[محدث]] بزرگ دیگر معروف به «[[طحاوی]]» (متوفی ۳۲۱ ه. ق) که در میان [[اهل سنت]] محدث [[قوی]] و فقیهی برجسته به شمار می‌آید، از [[زید بن ارقم]] نقل می‌کند که او می‌گوید: در هنگام برگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از [[حجة الوداع]]، ایشان در [[غدیرخم]] دستور به تمیز کردن زیر درختان داد، آن‌گاه رو به [[جمعیت]] کردند و فرمودند: نزدیک است به سرای [[ابدی]] خوانده شوم و [[اجابت]] کنم. من در میانتان دو چیز گران‌بها می‌گذارم، یکی از آنها بزرگ‌تر از دیگری است. اولین آنها کتاب [[خدای عزوجل]] و دیگری عترتم و [[اهل بیت]] من هستند. [[مراقبت]] کنید که چگونه درغیاب من در مورد آنها عمل می‌کنید. این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند. آن‌گاه فرمود: همانا [[خدای متعال]] ولی و [[سرپرست]] من است و من ولی و سرپرست همه [[مؤمنان]] هستم. آن‌گاه دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را گرفت و فرمود: «هرکس من ولی و سرپرست او هستم، علی ولی و سرپرست اوست». خدایا [[سرپرستی]] کن کسی که علی{{ع}} را به سرپرستی پذیرفته است. خدایا دوست‌دار کسی باش که او را [[دوست]] دارد، [[دشمن]] کسی باش که دشمن اوست.
[[محدث]] بزرگ دیگر معروف به «[[طحاوی]]» (متوفی ۳۲۱ .ق) که در میان [[اهل سنت]] محدث [[قوی]] و فقیهی برجسته به شمار می‌آید، از [[زید بن ارقم]] نقل می‌کند که او می‌گوید: در هنگام برگشت [[رسول خدا]] {{صل}} از [[حجة الوداع]]، ایشان در [[غدیرخم]] دستور به تمیز کردن زیر درختان داد، آن‌گاه رو به [[جمعیت]] کردند و فرمودند: نزدیک است به سرای [[ابدی]] خوانده شوم و [[اجابت]] کنم. من در میانتان دو چیز گران‌بها می‌گذارم، یکی از آنها بزرگ‌تر از دیگری است. اولین آنها کتاب [[خدای عزوجل]] و دیگری عترتم و [[اهل بیت]] من هستند. [[مراقبت]] کنید که چگونه درغیاب من در مورد آنها عمل می‌کنید. این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند. آن‌گاه فرمود: همانا [[خدای متعال]] ولی و [[سرپرست]] من است و من ولی و سرپرست همه [[مؤمنان]] هستم. آن‌گاه دست [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را گرفت و فرمود: «هرکس من ولی و سرپرست او هستم، علی ولی و سرپرست اوست». خدایا [[سرپرستی]] کن کسی که علی {{ع}} را به سرپرستی پذیرفته است. خدایا دوست‌دار کسی باش که او را [[دوست]] دارد، [[دشمن]] کسی باش که دشمن اوست.


[[راوی]] گوید: من از [[زید بن ارقم]] پرسیدم که این سخنان را خودت از [[پیامبر]] شنیدی؟ زید جواب داد: هیچ کس در آنجا نبود مگر آنکه با چشمانش دید و با گوشش [[سخن پیامبر]]{{صل}} را شنید<ref>شرح مشکل الآثار (طحاوی)، ج۵، ص۱۸. </ref>. [[طحاوی]] پس از نقل این [[حدیث]] می‌گوید: «این [[حدیث صحیح]] الاسناد است و در هیچ یک از روات آن [[طعن]] و خدشه‌ای وجود ندارد»<ref>شرح مشکل الآثار (طحاوی)، ج۵، ص۱۸. </ref>.
[[راوی]] گوید: من از [[زید بن ارقم]] پرسیدم که این سخنان را خودت از [[پیامبر]] شنیدی؟ زید جواب داد: هیچ کس در آنجا نبود مگر آنکه با چشمانش دید و با گوشش [[سخن پیامبر]] {{صل}} را شنید<ref>شرح مشکل الآثار (طحاوی)، ج۵، ص۱۸. </ref>. [[طحاوی]] پس از نقل این [[حدیث]] می‌گوید: «این [[حدیث صحیح]] الاسناد است و در هیچ یک از روات آن [[طعن]] و خدشه‌ای وجود ندارد»<ref>شرح مشکل الآثار (طحاوی)، ج۵، ص۱۸. </ref>.


البته [[طبرانی]] [[روایت]] دیگری را در «معجم [[الکبیر]]» نقل می‌کند که در نوع خود دارای اهمیت است: [[یحیی بن جعده]] از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه [[رسول خدا]] به راه خویش ادامه می‌دادیم تا به [[غدیر خم]] رسیدیم. در آنجا درختی بود که رسول خدا{{صل}} به آن درخت اشاره کرد و [[اصحاب]] زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن [[روز]] به اندازه‌ای هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتی را مانند آن روز ندیده بودیم. رسول خدا{{صل}} (بعد از ادای [[نماز ظهر]]) به ایراد [[خطابه]] پرداخت. پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]]، خطاب به [[مردم]] فرمود: هیچ [[پیغمبری]] [[مبعوث]] نمی‌شود مگر آنکه نیمی از مقدار [[زندگی]] [[پیغمبر]] پیشین خود را عهده‌دار می‌شود، طولی نمی‌کشد، [[دعوت الهی]] را [[اجابت]] می‌کنم، دو اثر گران‌بار (یا گران‌بها) در میان شما به جای می‌گذارم که اگر از آنان [[پیروی]] نمایید، هرگز به [[گمراهی]] گرفتار نخواهید شد: یکی [[کتاب خدا]] و دیگری [[عترت]] من است. سپس دست علی{{ع}} را به دست گرفت و خطاب به [[مردم]] گفت: ای مردم! چه کسی از خود شما بر شما سزاوارتر است؟ گفتند: [[خدا]] و [[رسول خدا]]{{صل}} داناتر و اولی است. آن‌گاه فرمود: بر هر کسی من [[ولایت]] دارم، علی نیز مولای اوست<ref>المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۱، ش۴۹۸۶ (البانی که در قرن حاضر در نزد علمای اهل سنت، لقب (بخاری دوران) را به خود اختصاص داده و نظر او در تصحیح روایات، در مکتب خلافت، فصل الخطاب است. تصریح می‌کند روایات ثقلین که از طریق زید بن ارقم از یحیی بن جعد وارد شده است و آن را طبرانی نقل کرده است، همه رجال سند آن ثقه هستند. (سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۳۵). </ref>.
البته [[طبرانی]] [[روایت]] دیگری را در «معجم [[الکبیر]]» نقل می‌کند که در نوع خود دارای اهمیت است: [[یحیی بن جعده]] از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه [[رسول خدا]] به راه خویش ادامه می‌دادیم تا به [[غدیر خم]] رسیدیم. در آنجا درختی بود که رسول خدا {{صل}} به آن درخت اشاره کرد و [[اصحاب]] زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن [[روز]] به اندازه‌ای هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتی را مانند آن روز ندیده بودیم. رسول خدا {{صل}} (بعد از ادای [[نماز ظهر]]) به ایراد [[خطابه]] پرداخت. پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]]، خطاب به [[مردم]] فرمود: هیچ [[پیغمبری]] [[مبعوث]] نمی‌شود مگر آنکه نیمی از مقدار [[زندگی]] [[پیغمبر]] پیشین خود را عهده‌دار می‌شود، طولی نمی‌کشد، [[دعوت الهی]] را [[اجابت]] می‌کنم، دو اثر گران‌بار (یا گران‌بها) در میان شما به جای می‌گذارم که اگر از آنان [[پیروی]] نمایید، هرگز به [[گمراهی]] گرفتار نخواهید شد: یکی [[کتاب خدا]] و دیگری [[عترت]] من است. سپس دست علی {{ع}} را به دست گرفت و خطاب به [[مردم]] گفت: ای مردم! چه کسی از خود شما بر شما سزاوارتر است؟ گفتند: [[خدا]] و [[رسول خدا]] {{صل}} داناتر و اولی است. آن‌گاه فرمود: بر هر کسی من [[ولایت]] دارم، علی نیز مولای اوست<ref>المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۱، ش۴۹۸۶ (البانی که در قرن حاضر در نزد علمای اهل سنت، لقب (بخاری دوران) را به خود اختصاص داده و نظر او در تصحیح روایات، در مکتب خلافت، فصل الخطاب است. تصریح می‌کند روایات ثقلین که از طریق زید بن ارقم از یحیی بن جعد وارد شده است و آن را طبرانی نقل کرده است، همه رجال سند آن ثقه هستند. (سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۳۵). </ref>.


«[[ذهبی]]»، [[محدث]]، [[مورخ]] و رجالی بزرگ وهابی مسلک و [[شاگرد]] [[ابن تیمیة]]، حادثه [[غدیرخم]] را بدین شکل نقل می‌کند: [[عبدالله محمد بن عقیل]] می‌گوید ما در [[خانه]] [[جابر بن عبدالله انصاری]] بودیم. [[حضرت سجاد]] و [[امام باقر]]{{عم}} و [[محمد بن حنفیه]] نیز آنجا حضور داشتند. مردی از [[اهل عراق]] وارد شد و رو به جابر کرده و گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم که [[حدیثی]] را برایمان نقل کنی که خودت از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده باشی. [[جابر بن عبدالله]] پاسخ داد: در بیابان حجفه در غدیرخم بودیم. [[مردمان]] بسیاری از [[قبیله]] «جُهینة» و «مُزینة» و «غِفار» در آنجا حضور داشتند. پیامبر{{صل}} از [[خیمه]] بیرون آمد و تا سه مرتبه به طوری که همگی متوجه شوند و در حالی که دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را گرفته بود فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}: هرکس که من مولا و [[سرپرست]] اویم، علی مولا و سرپرست اوست<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۳۳۵ {{عربی|هذا حدیث حسن عال جدا و متنه فمتواتر}}، همچنین ابن حجر در «المطالب العالیة» پس از نقل این روایت از کتب معتبر و متعدد می‌گوید؛ {{عربی|الحاصل أن الحدیث متواتر فیکون حدیث جابر صحیحاً لغیره لشواهده}}، (المطالب العالیة، ج۱۶، ص۹۶)؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج۴، ص۴۲۴ {{عربی|قال شیخنا الذهبی: هذا حدیث حسن}}؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۶۷۸؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۶۶. </ref>.
«[[ذهبی]]»، [[محدث]]، [[مورخ]] و رجالی بزرگ وهابی مسلک و [[شاگرد]] [[ابن تیمیة]]، حادثه [[غدیرخم]] را بدین شکل نقل می‌کند: [[عبدالله محمد بن عقیل]] می‌گوید ما در [[خانه]] [[جابر بن عبدالله انصاری]] بودیم. [[حضرت سجاد]] و [[امام باقر]] {{عم}} و [[محمد بن حنفیه]] نیز آنجا حضور داشتند. مردی از [[اهل عراق]] وارد شد و رو به جابر کرده و گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم که [[حدیثی]] را برایمان نقل کنی که خودت از [[پیامبر]] {{صل}} شنیده باشی. [[جابر بن عبدالله]] پاسخ داد: در بیابان حجفه در غدیرخم بودیم. [[مردمان]] بسیاری از [[قبیله]] «جُهینة» و «مُزینة» و «غِفار» در آنجا حضور داشتند. پیامبر {{صل}} از [[خیمه]] بیرون آمد و تا سه مرتبه به طوری که همگی متوجه شوند و در حالی که دست [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را گرفته بود فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}: هرکس که من مولا و [[سرپرست]] اویم، علی مولا و سرپرست اوست<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۳۳۵ {{عربی|هذا حدیث حسن عال جدا و متنه فمتواتر}}، همچنین ابن حجر در «المطالب العالیة» پس از نقل این روایت از کتب معتبر و متعدد می‌گوید؛ {{عربی|الحاصل أن الحدیث متواتر فیکون حدیث جابر صحیحاً لغیره لشواهده}}، (المطالب العالیة، ج۱۶، ص۹۶)؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج۴، ص۴۲۴ {{عربی|قال شیخنا الذهبی: هذا حدیث حسن}}؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۶۷۸؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۶۶. </ref>.


در نقل دیگر [[پیامبر]]{{صل}} در ادامه فرمود: هرکس [[خدا]] و رسولش [[موالیان]] و سرپرستان او هستند، این «علی» مولا و [[سرپرست]] اوست. خدایا [[سرپرستی]] کن کسی که علی{{ع}} را به سرپرستی پذیرفته است. خدایا دوست‌دار کسی باش که او را [[دوست]] دارد، [[دشمن]] کسی باش که دشمن اوست<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳، ح۶۲۷۲ (هذا حدیث صحیح الإسناد)؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۳۵۷؛ المسند، ج۳۲، ص۲۹؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۳۸؛ شرح سنن ابی داود، ج۳۸، ص۵۱۹؛ مسند ابی یعلی، ج۱۱، ص۳۰۷؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۶۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۷؛ سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۳۰.</ref>. خدایا [[یاری]] کن کسی که او یاری کند و کمک کن کسی را که او را کمک می‌کند<ref>المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۶؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۳، ص۴۶۳؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۴۴ (اسناده صحیح)؛ سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۳۰.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۷۲.</ref>
در نقل دیگر [[پیامبر]] {{صل}} در ادامه فرمود: هرکس [[خدا]] و رسولش [[موالیان]] و سرپرستان او هستند، این «علی» مولا و [[سرپرست]] اوست. خدایا [[سرپرستی]] کن کسی که علی {{ع}} را به سرپرستی پذیرفته است. خدایا دوست‌دار کسی باش که او را [[دوست]] دارد، [[دشمن]] کسی باش که دشمن اوست<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳، ح۶۲۷۲ (هذا حدیث صحیح الإسناد)؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۳۵۷؛ المسند، ج۳۲، ص۲۹؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۳۸؛ شرح سنن ابی داود، ج۳۸، ص۵۱۹؛ مسند ابی یعلی، ج۱۱، ص۳۰۷؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۶۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۷؛ سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۳۰.</ref>. خدایا [[یاری]] کن کسی که او یاری کند و کمک کن کسی را که او را کمک می‌کند<ref>المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۶؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۳، ص۴۶۳؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۴۴ (اسناده صحیح)؛ سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۳۰.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۷۲.</ref>


== تبریک [[مسلمانان]] ==
== تبریک [[مسلمانان]] ==
پس از پایان سخنان [[رسول خدا]]{{صل}}، از آنجا که نزدیک ظهر بود، [[پیامبر]]{{صل}} دو رکعت [[نماز]] به جای آورد. آن‌گاه چون زمان [[فریضه]] ظهر رسیده بود با گفتن [[اذان]]، [[نماز جماعت]] برپا شد<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. پس از [[اقامه نماز]] به [[دستور پیامبر]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} در خیمه‌ای نشست و [[مسلمانان]] با حضور نزد ایشان، [[انتصاب]] حضرت را به [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} تبریک گفتند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۵.</ref>. آمده است که [[خلیفه دوم]] در [[ملاقات]] با حضرت، این‌گونه می‌گفت: "ای [[علی]]! بر تو گوارا [[باد]] امروز مولای من و هر [[مؤمن]] دیگری شدی"<ref>{{عربی|بخ بخ یا علی، اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه}}؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی، ج۲، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۱۲.</ref>
پس از پایان سخنان [[رسول خدا]] {{صل}}، از آنجا که نزدیک ظهر بود، [[پیامبر]] {{صل}} دو رکعت [[نماز]] به جای آورد. آن‌گاه چون زمان [[فریضه]] ظهر رسیده بود با گفتن [[اذان]]، [[نماز جماعت]] برپا شد<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. پس از [[اقامه نماز]] به [[دستور پیامبر]] {{صل}}، [[علی]] {{ع}} در خیمه‌ای نشست و [[مسلمانان]] با حضور نزد ایشان، [[انتصاب]] حضرت را به [[جانشینی پیامبر]] {{صل}} تبریک گفتند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۵.</ref>. آمده است که [[خلیفه دوم]] در [[ملاقات]] با حضرت، این‌گونه می‌گفت: "ای [[علی]]! بر تو گوارا [[باد]] امروز مولای من و هر [[مؤمن]] دیگری شدی"<ref>{{عربی|بخ بخ یا علی، اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه}}؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی، ج۲، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۱۲.</ref>


== [[شعر]] [[حسان بن ثابت]] ==
== [[شعر]] [[حسان بن ثابت]] ==
[[حسان بن ثابت]] که طبع [[شاعری]] داشت، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و عرضه داشت: "ای [[رسول خدا]]! آیا به من اجازه می‌دهی در اینجا شعری بگویم که [[خدا]] را [[خشنود]] سازد؟" حسان با اجازه [[پیامبر]]{{صل}} برخاست و در حالی که توجه [[مسلمانان]] به سوی او بود، این بیت‌ها را انشا کرد<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۵؛ مرتضی شریف، رسائل المرتضی، ج۴، ص۱۳۰.</ref>: "پیامبرشان آنها را در [[روز غدیر]] آواز داد و با آوای رسایی فرمود که همه شنیدند. فرمود: کیست [[فرمانروا]] و [[صاحب]] [[اختیار]] شما؟ همگی بدون اظهار [[دشمنی]] و [[اختلاف]] گفتند: خدای تو فرمانروای ما و تو [[صاحب]] [[اختیار]] مایی و امروز در میان ما نافرمان و مخالفی نخواهی یافت. پس فرمود: ای [[علی]]! برخیز که من تو را برای [[امامت]] و [[راهنمایی]] بعد از خود برگزیدم. پس هر که من مولای اویم، این [[علی]] نیز مولا و [[صاحب]] [[اختیار]] اوست و شما برای او بارانی با [[وفا]] و [[دوستدار]] او باشید و در اینجا [[دعا]] کرد که خدایا [[دوست]] بدار، [[دوستان]] او را و با آن کس که با [[علی]]{{ع}}[[دشمنی]] کند، [[دشمن]] باش".
[[حسان بن ثابت]] که طبع [[شاعری]] داشت، نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و عرضه داشت: "ای [[رسول خدا]]! آیا به من اجازه می‌دهی در اینجا شعری بگویم که [[خدا]] را [[خشنود]] سازد؟" حسان با اجازه [[پیامبر]] {{صل}} برخاست و در حالی که توجه [[مسلمانان]] به سوی او بود، این بیت‌ها را انشا کرد<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۵؛ مرتضی شریف، رسائل المرتضی، ج۴، ص۱۳۰.</ref>: "پیامبرشان آنها را در [[روز غدیر]] آواز داد و با آوای رسایی فرمود که همه شنیدند. فرمود: کیست [[فرمانروا]] و [[صاحب]] [[اختیار]] شما؟ همگی بدون اظهار [[دشمنی]] و [[اختلاف]] گفتند: خدای تو فرمانروای ما و تو [[صاحب]] [[اختیار]] مایی و امروز در میان ما نافرمان و مخالفی نخواهی یافت. پس فرمود: ای [[علی]]! برخیز که من تو را برای [[امامت]] و [[راهنمایی]] بعد از خود برگزیدم. پس هر که من مولای اویم، این [[علی]] نیز مولا و [[صاحب]] [[اختیار]] اوست و شما برای او بارانی با [[وفا]] و [[دوستدار]] او باشید و در اینجا [[دعا]] کرد که خدایا [[دوست]] بدار، [[دوستان]] او را و با آن کس که با [[علی]] {{ع}}[[دشمنی]] کند، [[دشمن]] باش".


پس از پایان [[شعر]] [[حسان بن ثابت]]، [[پیامبر]]{{صل}} وی را مخاطب قرار داد و فرمود: "ای [[حسان بن ثابت]]! تا ما را به زبان [[یاری]] می‌کنی مؤید به [[روح‌القدس]] باشی"<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ مرتضی شریف، خصائص الائمه، ص۴۲.</ref>. گویا این [[سخن]]، ناظر بر این مطلب است که [[حسان بن ثابت]] در مسیر [[حمایت]] از [[علی]]{{ع}} [[ثابت قدم]] نماند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷.</ref>.
پس از پایان [[شعر]] [[حسان بن ثابت]]، [[پیامبر]] {{صل}} وی را مخاطب قرار داد و فرمود: "ای [[حسان بن ثابت]]! تا ما را به زبان [[یاری]] می‌کنی مؤید به [[روح‌القدس]] باشی"<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ مرتضی شریف، خصائص الائمه، ص۴۲.</ref>. گویا این [[سخن]]، ناظر بر این مطلب است که [[حسان بن ثابت]] در مسیر [[حمایت]] از [[علی]] {{ع}} [[ثابت قدم]] نماند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷.</ref>.


گروهی از [[مفسران]]، [[آیه]] ذیل را ناظر برای [[انتصاب علی]]{{ع}} به [[جانشینی رسول خدا]]{{صل}} در [[غدیر خم]] دانسته‌اند: {{متن قرآن|...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا...}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>.<ref>فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۱۸؛ حستکانی، الشواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۳.</ref>
گروهی از [[مفسران]]، [[آیه]] ذیل را ناظر برای [[انتصاب علی]] {{ع}} به [[جانشینی رسول خدا]] {{صل}} در [[غدیر خم]] دانسته‌اند: {{متن قرآن|...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا...}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>.<ref>فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۱۸؛ حستکانی، الشواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۱۲-۱۱۳.</ref>


== [[احتجاج به غدیر]] ==
== [[احتجاج به غدیر]] ==
[[انتصاب علی]]{{ع}} به [[جانشینی رسول خدا]]{{صل}} در [[غدیر]]، در [[حضور]] انبوهی از [[مسلمانان]]<ref>برای اطلاع از تعداد افراد حاضر در غدیر رجوع کنید به تاریخ در آینه پژوهش، شماره ۱۶، مقاله بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر.</ref>، همانند دیگر سخنان ایشان درباره [[علی]]{{ع}}، با [[رحلت پیامبر]]{{صل}} نادیده گرفته شد و [[خلافت]] به دیگری رسید.
[[انتصاب علی]] {{ع}} به [[جانشینی رسول خدا]] {{صل}} در [[غدیر]]، در [[حضور]] انبوهی از [[مسلمانان]]<ref>برای اطلاع از تعداد افراد حاضر در غدیر رجوع کنید به تاریخ در آینه پژوهش، شماره ۱۶، مقاله بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر.</ref>، همانند دیگر سخنان ایشان درباره [[علی]] {{ع}}، با [[رحلت پیامبر]] {{صل}} نادیده گرفته شد و [[خلافت]] به دیگری رسید.


[[علی]]{{ع}} در مواجهه با این عمل در زمان‌های مختلفی با استناد به [[حدیث غدیر]] و وقایع آن روز، [[خلافت]] را [[حق]] خود می‌دانست و بر ناروا بودن [[غضب]] [[خلافت]] از ایشان تأکید می‌کرد. از جمله:
[[علی]] {{ع}} در مواجهه با این عمل در زمان‌های مختلفی با استناد به [[حدیث غدیر]] و وقایع آن روز، [[خلافت]] را [[حق]] خود می‌دانست و بر ناروا بودن [[غضب]] [[خلافت]] از ایشان تأکید می‌کرد. از جمله:


#در آغازین روزهای [[رحلت]] [[رسول الله]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} که با [[غضب]] [[خلافت]] رو به رو می‌شود. در [[مسجد النبی]]{{صل}} با اشاره به وقایع [[غدیر]] و دیگر حوادث، به [[تبیین]] [[حقانیت]] خود برای [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} می‌پردازد. در یکی از این موارد، آن گاه که از [[علی]]{{ع}} می‌خواهند با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کند، حضرت در ضمن سخنانی می‌فرماید: "... [[رسول خدا]]{{صل}} در [[روز غدیر خم]] برای هیچ کس، جای عذر و بهانه و حرفی باقی نگذاشت. پس شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم که هر کس در [[روز غدیر]] [[حضور]] داشته است و این [[سخن پیامبر]]{{صل}} را که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}} را شنیده است از جایش برخیزد و [[شهادت]] دهد".[[زید ابن ارقم]] که در آن مجلس [[حضور]] داشته است، می‌گوید: "از میان جمعیت، [[دوازده نفر]] از افرادی که در [[نبرد]] [[بدر]] [[حضور]] داشتند، برخاستند و [[شهادت]] دادند"<ref>شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۷۴.</ref>.
# در آغازین روزهای [[رحلت]] [[رسول الله]] {{صل}}، [[علی]] {{ع}} که با [[غضب]] [[خلافت]] رو به رو می‌شود. در [[مسجد النبی]] {{صل}} با اشاره به وقایع [[غدیر]] و دیگر حوادث، به [[تبیین]] [[حقانیت]] خود برای [[جانشینی پیامبر]] {{صل}} می‌پردازد. در یکی از این موارد، آن گاه که از [[علی]] {{ع}} می‌خواهند با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کند، حضرت در ضمن سخنانی می‌فرماید: "... [[رسول خدا]] {{صل}} در [[روز غدیر خم]] برای هیچ کس، جای عذر و بهانه و حرفی باقی نگذاشت. پس شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم که هر کس در [[روز غدیر]] [[حضور]] داشته است و این [[سخن پیامبر]] {{صل}} را که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}} را شنیده است از جایش برخیزد و [[شهادت]] دهد".[[زید ابن ارقم]] که در آن مجلس [[حضور]] داشته است، می‌گوید: "از میان جمعیت، [[دوازده نفر]] از افرادی که در [[نبرد]] [[بدر]] [[حضور]] داشتند، برخاستند و [[شهادت]] دادند"<ref>شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۷۴.</ref>.
#پس از استقرار [[حکومت]] [[ابوبکر]] در آن هنگام که [[ابوبکر]] درصدد [[دلجویی]] از [[علی]]{{ع}} بر می‌آید، حضرت در گفت‌وگوی خود، [[ابوبکر]] را [[سوگند]] می‌دهد که آیا با استناد به [[حدیث]] [[روز غدیر]]، من مولای تو و هر [[مسلمانی]] نیستم؟ ابوبکر در جواب، [[سخن]] حضرت را [[تصدیق]] می‌کند<ref>شیخ صدوق، الخصال، علی اکبر غفاری، ص۵۵۰؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۱۷.</ref>.
# پس از استقرار [[حکومت]] [[ابوبکر]] در آن هنگام که [[ابوبکر]] درصدد [[دلجویی]] از [[علی]] {{ع}} بر می‌آید، حضرت در گفت‌وگوی خود، [[ابوبکر]] را [[سوگند]] می‌دهد که آیا با استناد به [[حدیث]] [[روز غدیر]]، من مولای تو و هر [[مسلمانی]] نیستم؟ ابوبکر در جواب، [[سخن]] حضرت را [[تصدیق]] می‌کند<ref>شیخ صدوق، الخصال، علی اکبر غفاری، ص۵۵۰؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۱۷.</ref>.
#در [[شورای شش نفره]] هم استناد حضرت به [[حدیث غدیر]] مبنی بر [[شایستگی]] ایشان برای [[جانشینی]] رسولالله{{صل}} را شاهدیم. ایشان می‌فرماید: "شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم، آیا در میان شما کسی غیر از من وجود دارد که [[پیامبر]] در [[غدیر]] دست او را بلند کرده باشد و درباره او گفته باشد: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}<ref>شیخ طوسی، الامالی، ص۳۳۳؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۳۶.</ref>.
# در [[شورای شش نفره]] هم استناد حضرت به [[حدیث غدیر]] مبنی بر [[شایستگی]] ایشان برای [[جانشینی]] رسولالله {{صل}} را شاهدیم. ایشان می‌فرماید: "شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم، آیا در میان شما کسی غیر از من وجود دارد که [[پیامبر]] در [[غدیر]] دست او را بلند کرده باشد و درباره او گفته باشد: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}<ref>شیخ طوسی، الامالی، ص۳۳۳؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۳۶.</ref>.
#در دوران [[خلافت عثمان]]<ref>شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۷.</ref> دوران [[زمامداری]] حضرت در [[کوفه]]<ref>شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۷۲.</ref> و مواردی دیگر می‌توان استناد به [[حدیث غدیر]] را در [[سخنان علی]]{{ع}} نظاره‌گر بود<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۱۳-۱۱۵.</ref>.
# در دوران [[خلافت عثمان]]<ref>شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۷.</ref> دوران [[زمامداری]] حضرت در [[کوفه]]<ref>شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۷۲.</ref> و مواردی دیگر می‌توان استناد به [[حدیث غدیر]] را در [[سخنان علی]] {{ع}} نظاره‌گر بود<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[غدیرخم (مقاله)|غدیرخم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۱۳-۱۱۵.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌ وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
* [[بیعت غدیر]]
* [[بیعت غدیر]]
* [[عید غدیر]]
* [[عید غدیر]]
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:
# [[پرونده:IM010213.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|'''جانشین پیامبر''']]
# [[پرونده:IM010213.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|'''جانشین پیامبر''']]
# [[پرونده:IM010223.jpg|22px]] [[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|'''آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار''']]
# [[پرونده:IM010223.jpg|22px]] [[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|'''آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار''']]
# [[پرونده:1100842.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|'''قصه‌های قرآن''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۱۴۳: خط ۱۴۴:


[[رده:غدیر]]
[[رده:غدیر]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اثبات امامت امام علی]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:فضائل امام علی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۹

غدیر خم نام محلّی است که پیامبر اسلام (ص) در بازگشت از حجة‌الوداع در سال دهم هجری، در روز ۱۸ ذی حجّه، امیر المؤمنین (ع) را که بارها به خلافت و امامت نصب کرده بود، به دستور الهی و نص آیات قرآن، اعلام همگانی کرد.

مقدمه

"غدیر" نام مکانی است که در آنجا پیامبر خاتم (ص) در پی دستور الهی، علی (ع) را جانشین خود معرفی کرد. این انتصاب در هجدهم ذی‌الحجه سال دهم هجری[۱] و در راه بازگشت از سفر حجة الوداع[۲] انجام پذیرفت[۳].

موقعیت جغرافیایی غدیر

غدیر خم، نام مکانی بین مکه و مدینه است که از آنجا تا جحفه، دو میل راه است[۴]. درباره علت نام‌گذاری این مکان گفته‌اند: "غدیر به معنای نیرنگ است. افرادی که از غدیر بر می‌گشتند، از آنجا که در سفر قبلی، در این مکان آب مشاهده کرده بودند، با امید به غدیر می‌آمدند؛ اما از آب خبری نبود و این گونه فریب می‌خوردند"[۵]. همچنین خم را نام چاهی از کلاب بن مرّه دانسته‌اند[۶].[۷]

غدیر خم در حقیقت چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا می‌سازد، راهی به سوی عراق در شرق و راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و راهی به سرزمین یمن در جنوب می‌رود. در همینجا باید آخرین خاطره و مهم‌ترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت، نقطه پایانی در مأموریت‌های موفقیت‌آمیز پیامبر (ص) بود از هم جدا شوند[۸].

غدیرخم نام سرزمینی بود که به خاطر وجود یک برکه که در آن آب باران جمع می‌شده است، به این نام شهرت یافته بود. غدیر در سه تا چهار کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در شصت و چهار کیلومتری مکه قرار دارد، یکی از میقات‌های پنج‌گانه حج می‌باشد. غدیرخم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت کهن‌سال، محل توقف و استراحت موقت کاروانیان واقع می‌شد که در آن فصل دارای گرمایی طاقت‌فرسا و شدید بود؛ شاهدان متعدد از گرمای فوق‌العاده آن روز سخن گفته‌اند.

زید بن ارقم (صحابی مشهور) می‌گوید: ما با پیامبر از مکه خارج شدیم تا به جایی به نام غدیرخم رسیدیم و پیامبر آنجا دستور توقف دادند، در روزی که ما گرم‌تر از آن در طول زندگی خود ندیده بودیم، بعد برای ما خطبه غدیر را ایراد فرمودند[۹].

براء بن عازب (صحابی مشهور) دستور پیامبر را برای توقف در غدیرخم در روز بسیار گرمی می‌داند، می‌گوید: در آن روز گرمی هوا به اندازه‌ای بود که برخی از افراد از شدت گرمای زمین بخشی از لباس خود را زیر پا قرار داده و بخشی از آن را روی سر خود گذاشته بودند[۱۰]. تا از سوزش حرارت آفتاب اندکی آسوده باشند. حتی برای حفظ پیامبر از این گرما سایه‌بانی برای ایشان بر روی چند درخت آنجا نصب کرده بودند[۱۱].[۱۲]

پیامبر (ص) در غدیر خم

در سال دهم هجری آنگاه که پیامبر (ص) از سفر حجة الوداع به مدینه باز می‌گشت، با نازل شدن آیه ذیل دستور توقف در غدیر خم را صادر فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۳].[۱۴].

طبق فرمان الهی، پیامبر (ص) باید علی (ع) را به جانشینی خود منصوب می‌کرد[۱۵]. بعضی گفته‌اند رسول خدا (ص) نگران اعلام خبر نصب علی (ع) به جانشینی خویش بود[۱۶]؛ از این رو آیه فوق نازل شد[۱۷]. خداوند در این آیه به پیامبر (ص) دستور می‌دهد که فرمان الهی را به انجام رساند و او را از تأخیر در اجرای این فرمان برحذر می‌دارد. همچنین حفظ پیغمبر (ص) را از خطرهای احتمالی ضمانت می‌کند[۱۸].

با دستور پیامبر (ص) خار و خاشاک را از زمین برگرفتند و مکانی را برای اجتماع مسلمانان آماده کردند. از جهاز شتران نیز مکانی مرتفع برای سخنرانی حضرت، آماده شد[۱۹].[۲۰]

جمعیت حاضر در غدیر

درباره تعداد افراد حاضر در غدیر خم، اطلاعات متفاوتی وجود دارد. تعداد حاضران را ده هزار[۲۱] یا دوازده هزار نفر[۲۲] یا هفده هزار نفر[۲۳] یا هفتاد هزار نفر[۲۴] و یا... گفته‌اند[۲۵].

چرایی نزول آیه ابلاغ

صبح آن روز آیه بسیار مهم «تبلیغ» نازل شده بود، پیامی برای پیامبر (ص) داشت که خیلی جدی و همراه یک تهدید سخت بود. دستور این بود که این پیام باید هم‌اکنون و در همین مکان به مردم برسد، هیچ چیزی مانع این تبلیغ نشود، خداوند شما را از هر خطری حفظ می‌کند. پیامبر (ص) در روز عرفه و هنگامی که در عرفات خطبه می‌خواندند، منافقان و قریشیان با شلوغ‌کاری و نشستن و برخواستن و تکبیر گفتن اجازه ندادند تا پیامبر کلام خود را به انتها برساند؛ اما با فاصله گرفتن از مکه و کمتر شدن تعداد قریشیان و وعده‌ای که خدای متعال به پیامبر خود داده بود، دیگر از منافقان کاری برنمی‌آمد و همه چیز برای ابلاغ پیام الهی فراهم بود.

جبرئیل مدت‌ها قبل از غدیر دستور تبلیغ امر ولایت را برای پیامبر آورده بود، لکن زمان خاصی برای رساندن آن به مردم تعیین نشده بود. پیامبر در ابلاغ این دستور احساس خطر جدی می‌کرد. کسانی از منافقان درصدد بودند که نگذارند این کار به سرانجام برسد، اگر پیامبر (ص) در تبلیغ ولایت امیرالمؤمنین (ع) اصرار ورزید تا پای انکار پیامبری او بروند[۲۶]، این همان چیزی بود که پیامبر (ص) از آن می‌ترسید، نه از جانش که برای اثبات اصل چهارم[۲۷] از اصول دین، اصول دیگر از بین برود و انکار بشود؛ و این یک خطر بسیار جدی بود. بسیاری از مردم تازه مسلمان بودند. آشنایی‌شان با اسلام و شخصیت پیامبر (ص) اندک بود. اگر کسی از اطرافیان پیامبر که مردم آنها را از اصحاب و از نزدیکان ایشان می‌دانستند سخنی می‌گفت که در ذائقه عرب جاهلی آشنا بود، عمری با آن زندگی کرده و خو گرفته بود، به خوبی می‌توانست تأثیر کند.

اگر مثلاً کسی می‌گفت: این جوان که پیامبر به عنوان جانشین خود معرفی می‌کند، پسرعموی اوست، داماد اوست، به این دلیل او را به جانشینی خود انتخاب کرده است. خواسته خودش بوده؟ نه خواسته خداست. انتخاب خودش بوده؟ نه انتخاب خداست. این یک رسم عربی بود که بعد از یک رئیس قبیله پسرش یا برادرش یا یکی از نزدیکانش به جای او ریاست را حائز شود. امثال این سخنان به دلیل همین انطباق با آداب و رسوم و عرف عربی، مورد پذیرش اعراب تازه مسلمان قرار می‌گرفت، پیامبری رسول الله (ص) را مورد شک و حتی انکار قرار می‌داد؛ بنابراین پیامبر منتظر بود تا در زمان مناسب و در یک امنیت تضمین شده و در شرایطی که بیشترین اثربخشی را داشته باشد دستور الهی را به امت خویش ابلاغ کند[۲۸].[۲۹]

معرفی امیرالمؤمنین به عنوان جانشین پیامبر (ص)

پیامبر (ص) به همه حاجیان دستور توقف داد، کسانی را فرستاد تا پیش‌رفتگان را بازگردانند، در عین حال انتظار کشیدند تا عقب‌ماندگان برسند. ظهر شده بود. منادیان در میان مردم ندا در دادند: «الصَّلَاةَ جَامِعَةً»: در نماز جماعت شرکت کنید!! آن سرزمین، جای ماندن و توقف طولانی نبود. اما دستور الهی به پیامبرش چنان قاطع بود که بدون چون و چرا باید به انجام می‌رسید. اندکی کوتاهی در این امر امکان نداشت. خدای متعال به ایشان امر فرموده بود که اگر این پیام را به مردم نرسانی، اصلاً رسالت خدا را انجام نداده‌ای، این گویای یک امر بسیار مهم و بی‌بدیل بود که در تمام دوران گذشته شاهد چنین پیامی نبودیم. هیچ واجبی و هیچ امری از امور دین معادل تمام رسالت پیامبر قرار نگرفته بود.

تمام رسالت در یک کفه و این امر که باید تبلیغ می‌شد در یک کفه قرار داشت. به دستور پیامبر همه حجاج متوقف شده بودند، همه منتظر بودند که چه امری پیش آمده که در آن صحرای بی‌آب و علف و بسیار گرم دستور توقف آمده است؟ اجتماع هزاران نفری حاجیان، نماز ظهر را به جماعت پشت سر رسول خدا (ص) ادا کردند. همگی آماده شنیدن پیام مهم رسول خدا (ص) بودند. بعد نماز از جهاز شتران برای پیامبر (ص) جایگاه بلندی درست کردند که تا همه حاجیان بتوانند ایشان را ببینند و صدای ایشان را بشنوند.

امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند: رسول خدا (ص) در زیر درختی در محل «خم» قرار گرفته بود، طولی نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود: ای مردم! مگر نه این است که گواهی می‌دهید، خدای تعالی پروردگار شماست؟ در پاسخ گفتند: آری! فرمود: مگر نه این است که گواهی می‌دهید، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند؟ و خدا و رسول او مولای شمایند؟ گفتند: آری! فرمود: بنابراین، کسی که خدا و رسول او مولای او هستند، به راستی این شخص (علی (ع)) مولای اوست. اینک، در میان شما دو چیز گران‌بها می‌گذارم که هرگاه به آنها تمسک کنید و هرگز در منجلاب گمراهی گرفتار نخواهید شد: یکی، کتاب خداست که ریسمان استوار میان شما و خدا می‌باشد که یک طرف آن در دست حق تعالی است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگری، اهل بیت من است[۳۰].[۳۱]

خطبه غدیر

روز به نیمه رسیده بود[۳۲]. گرمی هوا به حدی بود که برخی، ساق‌های پای خود را با عبایشان پوشانیده بودند[۳۳]. به امر رسول خدا (ص)، منادیان، مسلمانان را برای جمع شدن فرا خواندند. وقتی تمامی افراد حاضر شدند، آن گاه پیامبر (ص) بر بالای جهاز شتران قرار گرفت. نخست حمد و سپاس خداوند را به جا آورد و خود را به خدا سپرد سپس مردم را مخاطب قرار داد و چنین فرمود: «من به همین زودی‌ها از میان شما می‌روم و دعوت خدا را اجابت می‌کنم من مسئولم شما هم مسئولید، شما درباره من چگونه شهادت می‌دهید؟»

مردم با صدای بلند گفتند: «ما گواهی می‌دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش را در راه هدایت ما نمودی. خداوند به تو جزای خیر دهد.

سپس فرمود: آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز را نمی‌دهید؟ همه گفتند: آری گواهی می‌دهیم.

فرمود: خداوندا! گواه باش... بار دیگر فرمود: ای مردم! آیا صدای مرا می‌شنوید؟... گفتند: آری، و به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صدای زمزمه باد چیزی شنیده نمی‌شد.

پیامبر (ص) فرمود:... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می‌گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان جمعیت صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟

پیامبر (ص) بلافاصله فرمود: اول ثقل اکبر، کتاب خداست که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید و اما دومین یادگار گرانمایه، خاندان منند و خداوند خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.

ناگهان مردم دیدند پیامبر (ص) به اطراف خود نگاه می‌کند گویا کسی را جستجو می‌کند. همین که چشمش به علی (ع) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است، در اینجا صدای پیامبر (ص) رساتر و بلندتر شد و فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟»؛ چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند خدا و پیامبر (ص) داناترند.

پیامبر (ص) فرمود: خدا، مولی و رهبر من است، و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خود شان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم است) سپس فرمود: «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»؛ «هر کس من مولی و رهبر او هستم، علی، مولی و رهبر او است».

و این سخن را سه بار و به گفته بعضی از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ‌، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ»؛ خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس را که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن، و آنها را که ترک یاریش کنند از یاری خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن».

سپس فرمود: «أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ‌»؛ «آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند».

خطبه پیامبر (ص) به پایان رسید، عرق از سر و روی پیامبر (ص) و علی (ع) و مردم فرو می‌ریخت، و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر (ص) خواند: ﴿...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۳۴].

سپس پیامبر (ص) فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ مِنْ بَعْدِي‌»؛ «خداوند بزرگ است، همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و رسالت من و ولایت علی (ع) پس از من راضی و خشنود گشت».

در این هنگام شور و غوغایی در میان مردم افتاد و مردم به علی (ع) تبریک می‌گفتند، از جمله کسانی که به وی تبریک گفتند ابوبکر و عمر بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: بخّ بخّ لك يا ابن ابي طالب اصبحت و امسيت مولاي و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة؛ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابی طالب! تو مولی و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.

این خلاصه‌ای از داستان غدیر بود، که در کتاب‌های معروف دانشمندان شیعه و سنی آمده است[۳۵].[۳۶]

خطبه غدیر در آینه روایات تاریخی

پیامبر (ص) در زیر درختان کنار برکه که روی شاخه‌های آن پارچه‌هایی انداخته بودند که حائل آفتاب سوزان باشد، بالا رفته و پس از حمد و ثنای الهی و پندها و اندرزهایی چند[۳۷] خطبه‌ای ایراد فرمود. نقل مورخان درباره مفاد این خطبه متفاوت است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.

نقل ناقص خطبه

مسلم در صحیح خود آورده که پیامبر اکرم (ص) طبق نقل زید بن ارقم فرمود: «ای مردم نزدیک است که مرا بخوانند، من جواب بگویم، از میان شما بروم[۳۸]. من در میان شما دو چیز گران‌بها یا دو خلیفه می‌گذارم، اولین آنها کتاب خداست که هدایت و نور در آن است، به آن چنگ بزنید و دیگری اهل بیت و عترت من است. خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم»[۳۹].

این روایتی است که مسلم در صحیح خود نقل کرده و او حدیث را به همین مقدار می‌آورد، آیا زید بن ارقم طبق آنچه در ابتدای سخنش می‌گوید از سر پیری و فراموشی بقیه بخش‌های اساسی و مهم حدیث را نقل نکرده است و یا مسلم، آن را طبق ملاحظات زمانه نیاورده است؟ به راستی چرا روایت «ثقلین» به نقل از زید بن ارقم در کتب دیگر مکتب خلافت به طور کامل و شفاف و بدون حذف آمده است؟ که علاوه بر عبارت «أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا...»، روایت غدیر یعنی «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌...» نیز در آن وجود دارد. البته چون این حدیث در صحیح مسلم آمده و نام غدیرخم و خطبه پیامبر (ص) در آن سرزمین برده شده، غنیمت بزرگی است و این مسأله می‌تواند روایت را از شر انکار و تحریف و تشکیک ابن تیمیه و هم‌مشربان او در امان بدارد[۴۰].

حال می‌پرسیم چرا این‌گونه است؟ حذف و تحریف این بخش از روایت چه سود و بهره‌ای می‌توانست داشته باشد؟ جواب روشن است. اولاً در روایت مسلم، بیان پیامبر اسلام تنها یک توصیه و سفارش به امت است و نهایت علاقه پیامبر به عترت خویش را می‌رساند و بس. اما اگر بخش دوم روایت را به آن ضمیمه کنیم مسأله از یک توصیه و سفارش و ابراز محبت فراتر می‌رود، خط‌مشی و صراط مستقیم هدایت امت اسلامی را تا قیامت ترسیم می‌کند. راهی که با پیمودن آن، تا قیامت ضلالت و گمراهی وجود نخواهد داشت. قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، منبع ابدی هدایت در اسلام است. قرار گرفتن عترت در کنار قرآن، نشان می‌دهد همیشه حداقل فردی از عترت نیز همراه قرآن وجود خواهد داشت که با قرآن تا قیامت منبع هدایت باشند که باید به او مراجعه شود. در واقع این دو با هم وسیله هدایت همیشگی امت هستند، از هم جدا نمی‌شوند.

از این حدیث فهمیده می‌شود که تا قیام قیامت کسی از عترت که شایستگی تمسک به او باشد وجود دارد، تا ترغیب مذکور در این حدیث بر او دلالت کند، همچنان که کتاب (یعنی قرآن) چنین است؛ از این رو اینان (یعنی عترت) امان زمینیان‌اند و چون بروند زمینیان می‌روند[۴۱].

ثانیاً: عدم انفکاک و جدایی‌ناپذیری و عینیت قرآن و عترت است که بیان می‌کند بین این دو هیچ اختلاف و تعارضی و دودستگی وجود ندارد و هرکدام دیگری را تأیید می‌کند. پس اگر در آموزه‌های قرآن هیچ لغزش و اشتباه و امر باطلی راه ندارد، در ثقل دیگر یعنی عترت نیز هیچ نقص و خطا و گمراهی وجود نخواهد داشت. خب البته معلوم است که فهمیدن این دو مطلب به مذاق دستگاه خلافت، مخصوصاً بنی‌امیه خوش نمی‌آید؛ بنابراین دست به همان سنت همیشگی خود یعنی «تحریف» و «جعل» زدند.

محدث بزرگ دیگر ابوعیسی ترمذی (متوفی ۲۷۹ ﻫ.ق) حدیث را با آن یک اضافه مهم یعنی جدا نشدن کتاب و عترت از یکدیگر می‌آورد: زید بن ارقم می‌گوید: پیامبر (ص) فرمود: من در میان شما دوچیز باقی می‌گذارم که اگر به این دو چنگ بزنید قطعاً گمراه نمی‌شوید، یکی از این دو از دیگری بزرگ‌تر است: (اول) کتاب خداست که ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است و (دوم) عترت و اهل بیت من است. این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در حوض کوثر بر من وارد شوند. مراقبت کنید که چگونه در غیاب من در مورد آنها عمل می‌کنید[۴۲].

و در نقل معتبر دیگر جریان به این شکل آمده است: «ای مردم من از بین شما می‌روم و شما در کنار حوض (در قیامت) بر من وارد می‌شوید. حوضی که از فاصله بین صنعاء و بُصری[۴۳] هم عریض‌تر است؛ و زمانی که شما در کنار حوض بر من وارد می‌شوید از شما در مورد دو امر گران‌بها که در میان شما به جای گذاشته‌ام سوال خواهم کرد. بنگرید که چگونه با آن دو در غیاب من رفتار می‌کنید؟ یکی کتاب خداست که بزرگ‌ترین وسیله و سبب میان خدا و بندگان اوست، پس به آن چنگ بزنید تا گمراه نشوید و این نعمت بزرگ را تبدیل نکنید. و دوم عترت و اهل بیت من است. خدای لطیف خبیر به من خبر داده است که این دو هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند[۴۴].[۴۵]

نقل کامل خطبه

محدث بزرگ دیگر معروف به «طحاوی» (متوفی ۳۲۱ ﻫ.ق) که در میان اهل سنت محدث قوی و فقیهی برجسته به شمار می‌آید، از زید بن ارقم نقل می‌کند که او می‌گوید: در هنگام برگشت رسول خدا (ص) از حجة الوداع، ایشان در غدیرخم دستور به تمیز کردن زیر درختان داد، آن‌گاه رو به جمعیت کردند و فرمودند: نزدیک است به سرای ابدی خوانده شوم و اجابت کنم. من در میانتان دو چیز گران‌بها می‌گذارم، یکی از آنها بزرگ‌تر از دیگری است. اولین آنها کتاب خدای عزوجل و دیگری عترتم و اهل بیت من هستند. مراقبت کنید که چگونه درغیاب من در مورد آنها عمل می‌کنید. این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در حوض کوثر بر من وارد شوند. آن‌گاه فرمود: همانا خدای متعال ولی و سرپرست من است و من ولی و سرپرست همه مؤمنان هستم. آن‌گاه دست امیرالمؤمنین (ع) را گرفت و فرمود: «هرکس من ولی و سرپرست او هستم، علی ولی و سرپرست اوست». خدایا سرپرستی کن کسی که علی (ع) را به سرپرستی پذیرفته است. خدایا دوست‌دار کسی باش که او را دوست دارد، دشمن کسی باش که دشمن اوست.

راوی گوید: من از زید بن ارقم پرسیدم که این سخنان را خودت از پیامبر شنیدی؟ زید جواب داد: هیچ کس در آنجا نبود مگر آنکه با چشمانش دید و با گوشش سخن پیامبر (ص) را شنید[۴۶]. طحاوی پس از نقل این حدیث می‌گوید: «این حدیث صحیح الاسناد است و در هیچ یک از روات آن طعن و خدشه‌ای وجود ندارد»[۴۷].

البته طبرانی روایت دیگری را در «معجم الکبیر» نقل می‌کند که در نوع خود دارای اهمیت است: یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا به راه خویش ادامه می‌دادیم تا به غدیر خم رسیدیم. در آنجا درختی بود که رسول خدا (ص) به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازه‌ای هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتی را مانند آن روز ندیده بودیم. رسول خدا (ص) (بعد از ادای نماز ظهر) به ایراد خطابه پرداخت. پس از حمد و ثنای الهی، خطاب به مردم فرمود: هیچ پیغمبری مبعوث نمی‌شود مگر آنکه نیمی از مقدار زندگی پیغمبر پیشین خود را عهده‌دار می‌شود، طولی نمی‌کشد، دعوت الهی را اجابت می‌کنم، دو اثر گران‌بار (یا گران‌بها) در میان شما به جای می‌گذارم که اگر از آنان پیروی نمایید، هرگز به گمراهی گرفتار نخواهید شد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من است. سپس دست علی (ع) را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت: ای مردم! چه کسی از خود شما بر شما سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسول خدا (ص) داناتر و اولی است. آن‌گاه فرمود: بر هر کسی من ولایت دارم، علی نیز مولای اوست[۴۸].

«ذهبی»، محدث، مورخ و رجالی بزرگ وهابی مسلک و شاگرد ابن تیمیة، حادثه غدیرخم را بدین شکل نقل می‌کند: عبدالله محمد بن عقیل می‌گوید ما در خانه جابر بن عبدالله انصاری بودیم. حضرت سجاد و امام باقر (ع) و محمد بن حنفیه نیز آنجا حضور داشتند. مردی از اهل عراق وارد شد و رو به جابر کرده و گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم که حدیثی را برایمان نقل کنی که خودت از پیامبر (ص) شنیده باشی. جابر بن عبدالله پاسخ داد: در بیابان حجفه در غدیرخم بودیم. مردمان بسیاری از قبیله «جُهینة» و «مُزینة» و «غِفار» در آنجا حضور داشتند. پیامبر (ص) از خیمه بیرون آمد و تا سه مرتبه به طوری که همگی متوجه شوند و در حالی که دست امیرالمؤمنین (ع) را گرفته بود فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»: هرکس که من مولا و سرپرست اویم، علی مولا و سرپرست اوست[۴۹].

در نقل دیگر پیامبر (ص) در ادامه فرمود: هرکس خدا و رسولش موالیان و سرپرستان او هستند، این «علی» مولا و سرپرست اوست. خدایا سرپرستی کن کسی که علی (ع) را به سرپرستی پذیرفته است. خدایا دوست‌دار کسی باش که او را دوست دارد، دشمن کسی باش که دشمن اوست[۵۰]. خدایا یاری کن کسی که او یاری کند و کمک کن کسی را که او را کمک می‌کند[۵۱].[۵۲]

تبریک مسلمانان

پس از پایان سخنان رسول خدا (ص)، از آنجا که نزدیک ظهر بود، پیامبر (ص) دو رکعت نماز به جای آورد. آن‌گاه چون زمان فریضه ظهر رسیده بود با گفتن اذان، نماز جماعت برپا شد[۵۳]. پس از اقامه نماز به دستور پیامبر (ص)، علی (ع) در خیمه‌ای نشست و مسلمانان با حضور نزد ایشان، انتصاب حضرت را به جانشینی پیامبر (ص) تبریک گفتند[۵۴]. آمده است که خلیفه دوم در ملاقات با حضرت، این‌گونه می‌گفت: "ای علی! بر تو گوارا باد امروز مولای من و هر مؤمن دیگری شدی"[۵۵].[۵۶]

شعر حسان بن ثابت

حسان بن ثابت که طبع شاعری داشت، نزد پیامبر (ص) آمد و عرضه داشت: "ای رسول خدا! آیا به من اجازه می‌دهی در اینجا شعری بگویم که خدا را خشنود سازد؟" حسان با اجازه پیامبر (ص) برخاست و در حالی که توجه مسلمانان به سوی او بود، این بیت‌ها را انشا کرد[۵۷]: "پیامبرشان آنها را در روز غدیر آواز داد و با آوای رسایی فرمود که همه شنیدند. فرمود: کیست فرمانروا و صاحب اختیار شما؟ همگی بدون اظهار دشمنی و اختلاف گفتند: خدای تو فرمانروای ما و تو صاحب اختیار مایی و امروز در میان ما نافرمان و مخالفی نخواهی یافت. پس فرمود: ای علی! برخیز که من تو را برای امامت و راهنمایی بعد از خود برگزیدم. پس هر که من مولای اویم، این علی نیز مولا و صاحب اختیار اوست و شما برای او بارانی با وفا و دوستدار او باشید و در اینجا دعا کرد که خدایا دوست بدار، دوستان او را و با آن کس که با علی (ع)دشمنی کند، دشمن باش".

پس از پایان شعر حسان بن ثابت، پیامبر (ص) وی را مخاطب قرار داد و فرمود: "ای حسان بن ثابت! تا ما را به زبان یاری می‌کنی مؤید به روح‌القدس باشی"[۵۸]. گویا این سخن، ناظر بر این مطلب است که حسان بن ثابت در مسیر حمایت از علی (ع) ثابت قدم نماند[۵۹].

گروهی از مفسران، آیه ذیل را ناظر برای انتصاب علی (ع) به جانشینی رسول خدا (ص) در غدیر خم دانسته‌اند: ﴿...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا...[۶۰].[۶۱].[۶۲]

احتجاج به غدیر

انتصاب علی (ع) به جانشینی رسول خدا (ص) در غدیر، در حضور انبوهی از مسلمانان[۶۳]، همانند دیگر سخنان ایشان درباره علی (ع)، با رحلت پیامبر (ص) نادیده گرفته شد و خلافت به دیگری رسید.

علی (ع) در مواجهه با این عمل در زمان‌های مختلفی با استناد به حدیث غدیر و وقایع آن روز، خلافت را حق خود می‌دانست و بر ناروا بودن غضب خلافت از ایشان تأکید می‌کرد. از جمله:

  1. در آغازین روزهای رحلت رسول الله (ص)، علی (ع) که با غضب خلافت رو به رو می‌شود. در مسجد النبی (ص) با اشاره به وقایع غدیر و دیگر حوادث، به تبیین حقانیت خود برای جانشینی پیامبر (ص) می‌پردازد. در یکی از این موارد، آن گاه که از علی (ع) می‌خواهند با ابوبکر بیعت کند، حضرت در ضمن سخنانی می‌فرماید: "... رسول خدا (ص) در روز غدیر خم برای هیچ کس، جای عذر و بهانه و حرفی باقی نگذاشت. پس شما را به خدا قسم می‌دهم که هر کس در روز غدیر حضور داشته است و این سخن پیامبر (ص) را که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» را شنیده است از جایش برخیزد و شهادت دهد".زید ابن ارقم که در آن مجلس حضور داشته است، می‌گوید: "از میان جمعیت، دوازده نفر از افرادی که در نبرد بدر حضور داشتند، برخاستند و شهادت دادند"[۶۴].
  2. پس از استقرار حکومت ابوبکر در آن هنگام که ابوبکر درصدد دلجویی از علی (ع) بر می‌آید، حضرت در گفت‌وگوی خود، ابوبکر را سوگند می‌دهد که آیا با استناد به حدیث روز غدیر، من مولای تو و هر مسلمانی نیستم؟ ابوبکر در جواب، سخن حضرت را تصدیق می‌کند[۶۵].
  3. در شورای شش نفره هم استناد حضرت به حدیث غدیر مبنی بر شایستگی ایشان برای جانشینی رسولالله (ص) را شاهدیم. ایشان می‌فرماید: "شما را به خدا قسم می‌دهم، آیا در میان شما کسی غیر از من وجود دارد که پیامبر در غدیر دست او را بلند کرده باشد و درباره او گفته باشد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»[۶۶].
  4. در دوران خلافت عثمان[۶۷] دوران زمامداری حضرت در کوفه[۶۸] و مواردی دیگر می‌توان استناد به حدیث غدیر را در سخنان علی (ع) نظاره‌گر بود[۶۹].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۲؛ دمشقی، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۲۵.
  2. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۲، ص۱۱۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۲.
  3. قاضی خانی، حسین، غدیرخم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۰۹.
  4. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.
  5. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.
  6. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۸۹.
  7. قاضی خانی، حسین، غدیرخم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۰۹.
  8. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۲۱۰.
  9. المسند، ج۳۲، ص۷۳، ط الرسالة (شعیب ارنووط به صحت متن این روایت حکم کرده است)؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳ (این روایت را ذهبی در «تلخیص» خود صحیح دانسته است)؛ البدایة النهایة، ج۷، ص۶۷۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴؛ جامع المسانید، ج۲، ص۴۷۸.
  10. تلخیص المتشابه فی الرسم (خطیب بغدادی)، ج۱ صاحب «وفیات الاعیان» به نقل از حازمی در مورد غدیر خم می‌نویسد: هو واد بین مکة و المدینة عند الجحفة به غدیر عنده خطب النبی (ص)، و هذا الوادی موصوف بکثرة الوخامة و شدة الحر.
  11. المسند، ج۳۲، ص۷۳.
  12. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۶۶.
  13. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  14. کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۷؛ شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۴-۲۳۵.
  15. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴؛ عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۶؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۲؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۴.
  16. شیخ مفید، تفسیر قرآن المجید، ص۱۸۴و شیخ طوسی، التبیان، ج۳، ص۵۸۸.
  17. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۳۰؛ شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۴؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵؛ عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۶؛ شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۲.
  18. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵.
  19. شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۵؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۵.
  20. قاضی خانی، حسین، غدیرخم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰.
  21. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۲.
  22. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۲۹.
  23. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص۱۰.
  24. شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۵۶.
  25. قاضی خانی، حسین، غدیرخم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۰-۱۱۱.
  26. چنان‌که در کنار بستر ایشان هنگامی که می‌خواست وصیتی بنویسد تا پای انکار سلامت مشاعر ایشان پیش رفتند.
  27. امامت در برابر اصل اول توحید و اصل دوم معاد و اصل سوم رسالت و نبوت.
  28. الارشاد، ج۱، ص۱۷۵.
  29. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۶۷.
  30. المطالب العالیة (ابن حجر عسقلانی)، ج۱۶، ص۱۴۲. ابن حجر بعد از نقل این روایت بر صحت آن تصریح کرده و به طرق آن نیز اشاره کرده و می‌گوید: هذا اسناد صحیح.
  31. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۶۸.
  32. شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۵۷؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج۵ ص۲۵۲.
  33. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵.
  34. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  35. اقتباس از: ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۱۸۴-۱۸۸؛ ر. ک: مهدی السماوی، الامامة فی ضوء الکتاب و السنة، ج۳، ص۷۹-۸۰؛ الغدیر، ج۱، ص۳۱-۳۶.
  36. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۲۱۰؛ قاضی خانی، حسین، غدیرخم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.
  37. سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۹۶.
  38. مقصود این است که مرا به عالم آخرت دعوت کنند و من این دعوت را اجابت کنم و از میان شما بروم.
  39. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، ش۲۴۰۸؛ المسند، ج۳۲، ص۱۱ (اسناده صحیح)؛ سنن الدارمی، ص۷۵۷، ح۳۶۳۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۳۲۰؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱۰، ص۱۹۴.
  40. چنان‌که دیده‌ایم ابن تیمیه هر حدیث فضیلت اهل بیت را انکار یا مورد تشکیک قرار می‌دهد.
  41. دلائل الإمامة، ص۴۳۶.
  42. سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۳ هذا حدیث حسن؛ و در تحقیقی که شعیب ارنووط و ألبانی دو عالم بزرگ وهابی از این کتاب کرده‌اند این حدیث را صحیح دانسته‌اند. (صحیح و ضعیف سنن الترمذی، ج۸، ص۲۸۸).
  43. صنعاء: پایتخت یمن، بصری: نام شهری در دمشق.
  44. المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶ (حکیم بن جبیر الاسدی الکوفی که از ناقلین این روایت است توسط برخی از محدثین تضعیف شده است. و دلیل این تضعیف را غلو او در تشیع دانسته‌اند. و این بدان معناست که او امیرالمؤمنین (ع) را بر همه خلفا ترجیح می‌داده است، به نظر محققان این دلیل درست و کافی برای تضعیف یک راوی نمی‌باشد)؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۳۶۳؛ الصواعق المحرقة، ج۱، ص۱۰۹؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۵۵؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۱۲، ص۳۴۸ (این روایت به دلیل وجود شخصی به نام «زید بن حسن قرشی» توسط برخی رجالیون تضعیف شده است، اما برخی دیگر از محدثین مکتب خلافت همانند «ابن حبان» او را توثیق کرده است. که نشان می‌دهد که اجماعی بر عدم وثاقت او وجود ندارد. الثقات (ابن حبان)، ج۶، ص۳۱۴).
  45. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۷۰.
  46. شرح مشکل الآثار (طحاوی)، ج۵، ص۱۸.
  47. شرح مشکل الآثار (طحاوی)، ج۵، ص۱۸.
  48. المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۱، ش۴۹۸۶ (البانی که در قرن حاضر در نزد علمای اهل سنت، لقب (بخاری دوران) را به خود اختصاص داده و نظر او در تصحیح روایات، در مکتب خلافت، فصل الخطاب است. تصریح می‌کند روایات ثقلین که از طریق زید بن ارقم از یحیی بن جعد وارد شده است و آن را طبرانی نقل کرده است، همه رجال سند آن ثقه هستند. (سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۳۵).
  49. سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۳۳۵ هذا حدیث حسن عال جدا و متنه فمتواتر، همچنین ابن حجر در «المطالب العالیة» پس از نقل این روایت از کتب معتبر و متعدد می‌گوید؛ الحاصل أن الحدیث متواتر فیکون حدیث جابر صحیحاً لغیره لشواهده، (المطالب العالیة، ج۱۶، ص۹۶)؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج۴، ص۴۲۴ قال شیخنا الذهبی: هذا حدیث حسن؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۶۷۸؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۶۶.
  50. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳، ح۶۲۷۲ (هذا حدیث صحیح الإسناد)؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۳۵۷؛ المسند، ج۳۲، ص۲۹؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۳۸؛ شرح سنن ابی داود، ج۳۸، ص۵۱۹؛ مسند ابی یعلی، ج۱۱، ص۳۰۷؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۶۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۷؛ سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۳۰.
  51. المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۶؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۳، ص۴۶۳؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۴۴ (اسناده صحیح)؛ سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۳۰.
  52. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۷۲.
  53. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۶.
  54. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۵؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج۲، ص۲۳۵.
  55. بخ بخ یا علی، اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی، ج۲، ص۲۳۵.
  56. قاضی خانی، حسین، غدیرخم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۲.
  57. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۵؛ مرتضی شریف، رسائل المرتضی، ج۴، ص۱۳۰.
  58. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ مرتضی شریف، خصائص الائمه، ص۴۲.
  59. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷.
  60. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  61. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۱۸؛ حستکانی، الشواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۴۶.
  62. قاضی خانی، حسین، غدیرخم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۲-۱۱۳.
  63. برای اطلاع از تعداد افراد حاضر در غدیر رجوع کنید به تاریخ در آینه پژوهش، شماره ۱۶، مقاله بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر.
  64. شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۷۴.
  65. شیخ صدوق، الخصال، علی اکبر غفاری، ص۵۵۰؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۱۷.
  66. شیخ طوسی، الامالی، ص۳۳۳؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۳۶.
  67. شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۷.
  68. شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۷۲.
  69. قاضی خانی، حسین، غدیرخم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۳-۱۱۵.