حدیث در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
به نظر امام خمینی گرچه [[ابن‌ادریس]] [[روایات]] [[مستطرفات السرائر]] را از اصول اربعمأة مثل کتاب [[بَزَنطی]] و [[ابن‌ بُکیر]] گرفته‌است و اصول اربعمأة، در [[زمان]] [[مشایخ]] سه‌گانه که [[کتب اربعه]] را می‌نوشتند، معروف بوده و آنان [[سند]] خود را به صاحبان اصول، [[ذکر]] کرده‌اند؛ [[ولی]] [[ابن ادریس]] چون سند خود را به آن اصول ذکر نکرده و احتمال دارد ایشان با [[اجتهاد]] و [[حدس]] خود به دست آورده باشد که این اصول از همان مؤلفان است، پس این احادیثِ او قابل [[اعتماد]] نیستند، به‌خلافِ [[صدوق]] و امثال او که اصلاً [[اهل]] اجتهاد کردن و حدس نبودند و تنها به [[خبر]] [[حسّی]] اعتماد می‌کردند؛ به همین جهت، مرسلات صدوق قابل اعتمادند، به‌خلاف مرسلاتِ ابن‌ادریس.<ref>امام خمینی، مکاسب، ۲/۷۲–۷۳.</ref> ایشان همانند همین [[سخن]] را دربارهٔ [[کتاب الاختصاص]] [[شیخ مفید]] گفته و یادآور شده مرسلات صدوق، قابل اعتمادند؛ ولی مرسلات مفید قابل اعتماد نیستند؛ زیرا وی اهل اجتهاد مصطلح است و شاید انتساب [[روایت]] به [[معصوم]] به صورت جزم بر اساس اجتهاد وی باشد؛ برخلاف صدوق که از اجتهاد استفاده نمی‌کرده‌است و قرائنی نزد او بوده که برای دیگران هم قابل اعتماد است.<ref>امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۴۳.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی |مزینانی، محمد صادق]]، [[حدیث (مقاله)|مقاله «حدیث»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۴، ص ۳۲۶.</ref>
به نظر امام خمینی گرچه [[ابن‌ادریس]] [[روایات]] [[مستطرفات السرائر]] را از اصول اربعمأة مثل کتاب [[بَزَنطی]] و [[ابن‌ بُکیر]] گرفته‌است و اصول اربعمأة، در [[زمان]] [[مشایخ]] سه‌گانه که [[کتب اربعه]] را می‌نوشتند، معروف بوده و آنان [[سند]] خود را به صاحبان اصول، [[ذکر]] کرده‌اند؛ [[ولی]] [[ابن ادریس]] چون سند خود را به آن اصول ذکر نکرده و احتمال دارد ایشان با [[اجتهاد]] و [[حدس]] خود به دست آورده باشد که این اصول از همان مؤلفان است، پس این احادیثِ او قابل [[اعتماد]] نیستند، به‌خلافِ [[صدوق]] و امثال او که اصلاً [[اهل]] اجتهاد کردن و حدس نبودند و تنها به [[خبر]] [[حسّی]] اعتماد می‌کردند؛ به همین جهت، مرسلات صدوق قابل اعتمادند، به‌خلاف مرسلاتِ ابن‌ادریس.<ref>امام خمینی، مکاسب، ۲/۷۲–۷۳.</ref> ایشان همانند همین [[سخن]] را دربارهٔ [[کتاب الاختصاص]] [[شیخ مفید]] گفته و یادآور شده مرسلات صدوق، قابل اعتمادند؛ ولی مرسلات مفید قابل اعتماد نیستند؛ زیرا وی اهل اجتهاد مصطلح است و شاید انتساب [[روایت]] به [[معصوم]] به صورت جزم بر اساس اجتهاد وی باشد؛ برخلاف صدوق که از اجتهاد استفاده نمی‌کرده‌است و قرائنی نزد او بوده که برای دیگران هم قابل اعتماد است.<ref>امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۴۳.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی |مزینانی، محمد صادق]]، [[حدیث (مقاله)|مقاله «حدیث»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۴، ص ۳۲۶.</ref>


== [[کتاب‌های حدیثی]] امام خمینی ==
== کتاب‌های حدیثی امام خمینی ==
امام خمینی افزون بر استفاده و استناد به [[احادیث]] در آثار [[فقهی]] و غیر فقهیِ خود تألیفاتی نیز در شرح برخی از احادیث نگاشته‌است، ازجمله:
امام خمینی افزون بر استفاده و استناد به [[احادیث]] در آثار [[فقهی]] و غیر فقهیِ خود تألیفاتی نیز در شرح برخی از احادیث نگاشته‌است، ازجمله:
#[[ شرح چهل حدیث]]: این کتاب شرح مجموعه‌ای از احادیث [[اخلاقی]]، [[اعتقادی]] و [[تفسیری]] است و امام خمینی آن را با توجه به [[ارزش]] [[حفظ]] چهل حدیث در روایات<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۳–۱۵۸؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۰/۲۲۴–۲۲۵.</ref> با استفاده از احادیث [[کافی]] نگاشته‌است و در آغاز آن سند خود به محمدبن‌یعقوب [[کلینی]] را بازگو کرده‌است.  
#[[ شرح چهل حدیث]]: این کتاب شرح مجموعه‌ای از احادیث [[اخلاقی]]، [[اعتقادی]] و [[تفسیری]] است و امام خمینی آن را با توجه به [[ارزش]] [[حفظ]] چهل حدیث در روایات<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۳–۱۵۸؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۰/۲۲۴–۲۲۵.</ref> با استفاده از احادیث [[کافی]] نگاشته‌است و در آغاز آن سند خود به محمدبن‌یعقوب [[کلینی]] را بازگو کرده‌است.  

نسخهٔ ‏۴ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۱

معناشناسی

«حدیث» به معنای نو و جدید است. خبر و سخن را نیز حدیث گویند.[۱]

واژه حدیث در قرآن به صورت مفرد ﴿ أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ فَمَا لِهَؤُلاء الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا[۲]، ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا[۳] و جمع، ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ[۴] اشاره به سرگذشت پیشینیان دارد ﴿وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى[۵]، ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ[۶] و در مواردی نیز به معنای کلام و خبر به‌کار رفته است. ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ[۷]، ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ[۸]، ﴿أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ[۹]

حدیث در اصطلاح، سخنی است که قول، فعل یا تقریر معصوم(ع) را گزارش کند[۱۰]؛ پس کاربرد این واژه برای آنچه از غیر معصوم رسیده، مَجاز است[۱۱]؛ ولی در اصطلاح محدثان حدیث کاربرد گسترده‌تری دارد و به هر چیزی که از معصوم یا دربارهٔ معصوم از دیگری نقل شود، حدیث گفته می‌شود؛ به عنوان نمونه تاریخ تولد و شهادت، بیان سجایای اخلاقی و خصوصیات جسمی و فضایل معصومان(ع) نیز حدیث شمرده می‌شود.[۱۲]

حدیث با اصطلاحات «خبر»، «روایت»، «اثر» و «سنت» ارتباط دارد. بیشتر علمای شیعه حدیث و خبر را مترادف می‌دانند.[۱۳] کتاب حدیثی الاستبصار فیما اختلف فیه من الاخبار، تألیف شیخ طوسی گواه این ادعاست. روایت نیز سخنی است که به طریق نقل از معصوم برسد.[۱۴] روایت و حدیث به جای یکدیگر نیز به کار رفته‌است.[۱۵] اثر در اصل به معنای جامانده از هر چیزی یا نشانی که از هر چیزی مانده‌است و در اینجا به معنای چیزی است که افراد برای پس از خود نقل می‌کنند.[۱۶]

حدیث را مأثور نیز گفته‌اند؛ زیرا عده‌ای آن را برای گروهی دیگر نقل می‌کنند.[۱۷] مسلم نیشابوری صاحب صحیح مسلم حدیث پیامبر(ص) را اثر نامیده‌ است.[۱۸] برخی از علمای شیعه اثر را مرادف حدیث[۱۹] و برخی آن را اعم از خبر و حدیث[۲۰] و برخی آن را اعم از قول و تقریر معصوم و غیر معصوم[۲۱] دانسته‌اند. عناوین برخی از کتاب‌ها مانند النهایة فی الحدیث و الأثر[۲۲] و کاربرد اثر دربارهٔ حدیث پیامبر اکرم(ص) در سخنان امامان معصوم(ع)[۲۳] و نیز به‌کارگیری کلمه «اثر» به جای «حدیث» در سخن برخی از محدثان،[۲۴] بیانگر رواج کاربرد اثر دربارهٔ حدیث است. از سوی دیگر، مراد از سنت، سخن، فعل و تقریر معصوم است[۲۵] و گزارش هر یک از موارد سه‌گانه، حدیث نامیده شده است[۲۶].

به مجموعه دانش‌هایی که به نوعی مرتبط با حدیث‌اند، علم حدیث یا علوم حدیث گفته می‌شود.[۲۷] علم حدیث علمی است که به سبب آن سخنان، افعال و احوال پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) شناخته می‌شود و به دو قسم «روایة الحدیث» و «درایة الحدیث» تقسیم می‌شود.

«روایة الحدیث» علمی است که از حیث پیوستگی حدیث با معصوم از این جهت که راوی عادل و ضابط است یا نه، بحث می‌کند و به دو قسم علم رجال و مصطلح الحدیث تقسیم می‌شود.

درایة الحدیث که به آن فقه الحدیث نیز گفته شده‌ است، علمی است که از مفاد الفاظ متن حدیث همانند شرح لغت‌ها، بیان حالات حدیث مانند اطلاق، تقیید یا داشتن مُعارض بحث می‌کند.[۲۸].[۲۹]

پیشینه

پیشینه حدیث به آغاز اسلام و نزول وحی بر پیامبر اکرم(ص) بازمی‌گردد. بر اساس روایاتی که از شیعه و اهل سنت نقل شده‌ است، پیامبر اکرم(ص) به حفظ، ثبت و نقل حدیث[۳۰] و مذاکره آن[۳۱] سفارش کرده‌ است؛ ولی با همه تأکیدی که پیامبر(ص) به ثبت روایات داشت، خلیفه اول و خلیفه دوم با این ادعا که کتاب خدا با حدیث اشتباه نشود و مصونیت قرآن محفوظ بماند، [۳۲] از نوشتن، تدوین و نقل آن به‌شدت جلوگیری کردند.[۳۳] منع نوشتن حدیث تا زمان حکومت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت. او این منع را لغو کرد؛ در حالی‌که در آن زمان بیشتر صحابه از دنیا رفته بودند.[۳۴] در دوران منع نوشتن حدیث، امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) به حفظ، کتابت و نشر حدیث توجه داشتند و خود به نوشتن حدیث پرداختند و پیروان خود را نیز بدان تشویق کردند.[۳۵]

نخستین کتاب حدیثی، صحیفه‌ای است که علی(ع) از احادیث پیامبر اکرم(ص) در زمان خود پیامبر(ص) جمع کرد که از آن به صحیفه علی(ع) یا کتاب علی(ع) تعبیر می‌شود و جمعی از محدثان شیعه و اهل سنت از آن، حدیث نقل کرده‌اند.[۳۶] به غیر از این صحیفه، امام‌علی(ع) صحیفه دیگری هم داشته که به املای رسول خدا(ص) بوده است[۳۷] و بر اساس روایتی از امام حسن(ع) همه احکام را دارا بوده‌ است.[۳۸] از این کتاب تعبیر به «جفر و جامعه» نیز شده‌ است[۳۹] و در دوره‌های بعد، امامان معصوم(ع) به این کتاب استناد می‌کردند.[۴۰] حضرت فاطمه(س) نیز روایاتی را در زمان رسول اکرم(ص) جمع کرد.[۴۱] سعد بن عباده و جابر بن عبدالله انصاری،[۴۲] سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد و برخی دیگر از اصحاب رسول خدا(ص) نیز به نقل حدیث پرداختند و آثاری از خود بر جای گذاشتند.[۴۳] در طبقه تابعان نیز عده‌ای از پیروان اهل بیت(ع) ازجمله علی بن ابی رافع،[۴۴] سلیم بن قیس هلالی،[۴۵] حارث بن عبدالله اعور همدانی، اصبغ بن نباته، میثم تمار و دیگران به تألیف کتاب‌ها و رساله‌های حدیثی پرداختند.[۴۶]

امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز یاران و شاگردان خود را تشویق به ثبت و ضبط احادیث می‌کردند و بسیاری از روایات شیعی از این عصر به بعد در قالب کتاب تدوین شدند.[۴۷] جمعی از اصحاب ائمه(ع) ازجمله احمد بن محمد بن ابی‌نصر بزنطی و حسن بن محبوب و حماد بن عیسی و صفوان بن یحیی از دست‌اندرکاران این کار بودند.[۴۸] مجموعه این مکتوباتِ محدثان شیعه به ۶۶۰۰ کتاب (رساله یا نوشته)[۴۹] یا شش هزار کتاب و چهارصد اصل رسید.[۵۰] کتاب‌های کافی از محمد بن یعقوب کلینی، من لایحضره الفقیه از شیخ صدوق، تهذیب الاحکام و استبصار از محمد بن حسن طوسی، چهار کتاب مهم حدیثی شیعه، در قرن چهارم و پنجم بر اساس همان کتاب‌ها و اصول تألیف شدند.[۵۱] در سده دهم هجری کتاب‌های وافی از محمد محسن فیض کاشانی، وسائل الشیعه از محمد حسن حر عاملی، بحار الانوار از محمد باقر مجلسی و عوالم العلوم از عبدالله بحرانی اصفهانی با سبکی نو به تدوین حدیث رونق دادند و پس از آنها نیز عده‌ای از علما مانند میرزا حسین نوری با نگارش کتاب‌هایی مانند مستدرک الوسائل به تکمیل آن پرداختند.[۵۲]

در میان اهل سنت نیز پس از رفع ممنوعیت نوشتن حدیث، اقداماتی صورت گرفت. محمد بن شهاب زهری در قرن دوم هجری احادیث مدینه را گردآوری و برای عمر بن عبدالعزیز فرستاد و او آنها را به صورت دفترهایی به شهرها فرستاد.[۵۳] از قرن دوم هجری شخصیت‌های بسیاری به نگارش حدیث روی آوردند[۵۴]؛ ازجمله مالک بن انس الموطأ را تألیف کرد. این زمان زمینه‌ساز دوران شکوفایی تدوین حدیث در قرن سوم و چهارم شد. صحاح شش‌گانه اهل سنت، صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابن‌ماجه، سنن ابی‌داوود، سنن ترمذی و سنن نسایی به ترتیب در این عصر تألیف شده‌اند.[۵۵] به جز صحاح شش‌گانه کتاب‌های حدیثی دیگری نیز در همین مقطع تألیف شدند.[۵۶] از قرن پنجم به بعد کار تدوین جوامع حدیثی، نگارش مستدرکات و نگارش شرح بر کتاب‌های حدیثی در میان اهل سنت پیگیری شد.[۵۷]

امام خمینی افزون بر شرح‌هایی که بر احادیث نگاشته‌است، دیدگاه‌های قابل توجهی در لابه‌لای نوشته‌های فقهی، اصولی عرفانی و حتی سخنرانی‌های خویش دربارهٔ حدیث و شیوه‌های فهم آن، مطرح کرده‌است.[۵۸]

جایگاه و اهمیت حدیث

حدیث پس از قرآن کریم، منبع اصلی معارف و احکام اسلام است و در همه علوم اسلامی از قبیل تفسیر قرآن، اصول فقه، فقه، کلام، فلسفه، تاریخ، اخلاق و عرفان نقشی مهم و برجسته دارد. در قرآن کریم اصول اساسی مسائل اعتقادی و اخلاق و احکام بیان شده و شرح و تفصیل و تطبیق آن در شرایط گوناگون نیازمند شرح و تفسیر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است[۵۹]؛ از این‌رو روایات، مکمل و مفسر آیات قرآن به حساب می‌آیند و در مرتبه پس از آن قرار دارند. پبامبر(ص) قرآن و اهل بیت(ع) را عِدل یکدیگر معرفی کرده است[۶۰]؛ نیز از ایشان نقل شده‌ است خداوند در قرآن احکام فراوانی از حلال و حرام را برای ایشان فرستاده‌است و سپس پیش‌بینی کرده پس از ایشان خواهند گفت که تنها حلال و حرام قرآن حلال و حرام دانسته شود و حال آنکه آنچه پیامبر حرام کرده، بسان حرام در قرآن خواهد بود.[۶۱] از نگاه علمای شیعه در اصل اعتبار و حجیت احادیث پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تردیدی نیست.

دربارهٔ جایگاه و اهمیت احادیث، روایات بسیاری در فضیلت فراگیری، حفظ و مذاکره حدیث[۶۲] و به‌ویژه فهم حدیث آمده است، تا جایی که به‌دست آوردن یک حدیث دربارهٔ حلال و حرام از همه امور مادی، برتر از دنیا معرفی شده[۶۳] و منزلت شیعیان به اندازه نقل و فهم آنان از روایات دانسته شده است[۶۴] و گفته شده فهم یک روایت بهتر از نقل ده روایت[۶۵] یا هزار روایت[۶۶] است و هیچ فردی به مرتبه فقاهت نمی‌رسد، مگر آنکه توان درک مقصود اصلی از احادیث و کلام امامان(ع) را داشته باشد.[۶۷] به همین جهت مسلمانان نیز اهتمامی ویژه به حدیث داشته‌اند [۶۸]؛ تا جایی که برخی از راویان ازجمله محمد بن مسلم نزدیک به سی هزار حدیث حفظ بودند[۶۹]؛ چنان‌که سفرهای فراوان علمای شیعه[۷۰] و علمای اهل سنت[۷۱] برای دریافت حدیث که در کتاب‌های تاریخی به موارد آن اشاره شده، نشانگر این اهتمام و توجه است. با تشویق پیشوایان دین و اهتمام مسلمانان، حدیث شکل گرفت و تدوین شد و به جز دوره کوتاه منع حدیث پس از پیامبر(ص) آن هم در میان طوایفی از مسلمانان، نزد همه مذاهب اسلامی روایت حدیث به دو شکل مکتوب و شفاهی رواج یافت و چندین علم با موضوع حدیث به‌ویژه علم روایت و درایت که هر یک دارای شاخه‌های بسیار است، تأسیس شد.[۷۲] ابن‌خلدون اقسام علوم حدیث را بسیار و متنوع دانسته‌است.[۷۳] در کنار روایت حدیث، علومی مانند درایة الحدیث، علم الحدیث، غریب الحدیث، مختلف الحدیث و علم رجال شکل گرفته‌است.

از سوی دیگر، حدیث از صدر اسلام در معرض تحریف و جعل افراد منحرف و سودجو بوده است[۷۴] و بنی‌امیه[۷۵] و ملحدان مانند ابن ابی العوجا،[۷۶] از مهم‌ترین جریان‌های تحریف‌گر احادیث پیامبر(ص) و ائمه اهل بیت(ع) بوده‌اند. محدثان برای حفاظت حدیث از تحریف و تصحیح و نقل درست آن، اجازه حدیث را مرسوم کردند و محدثان برای دریافت و نقل حدیث می‌بایست اجازه یا جواز دریافت و نقل می‌گرفتند.[۷۷]

به اعتقاد امام خمینی حدیث، سند اسلام است و بی‌توجهی به آن، بی‌توجهی به قرآن شمرده می‌شود.[۷۸] ایشان پس از آنکه مهم‌ترین پیش‌نیاز اجتهاد را قرآن‌شناسی و سنت‌شناسی می‌شمارد، انس با روایات اهل بیت(ع) و شیوه فهم آنها را برای استنباط درست لازم می‌شمرد.[۷۹] ایشان کتاب‌های حدیثی را منبع احکام و دستورهای اسلام می‌داند[۸۰] و آخرین سفارش‌ها و وصیت‌نامه خود را با حدیث ثقلین آغاز می‌کند.[۸۱] ایشان معتقد است سخنان معصومان(ع) به منبع علم رحمانی متصل است و دارای نورانیتی است که در دیگر سخنان یافت نمی‌شود.[۸۲] ایشان به اهمیت حفظ و نقل حدیث توجه ویژه داشت و خود خبره حدیث بود و از عالمانی چون محمد رضا مسجد شاهی، شیخ عباس قمی، سید محسن عاملی و سید ابوالقاسم دهکردی اجازه نقل حدیث داشت که آن را در آغاز کتاب چهل حدیث خود بازگو کرده‌است.[۸۳] .[۸۴]

اقسام حدیث و اعتبار آن

حدیث از زوایای مختلف در خور تقسیم است: در یک تقسیم‌بندی، خبر به متواتر، مستفیض و واحد تقسیم شده است.[۸۵]

خبر نقل شده در صورتی که علم‌آور باشد،[۸۶] به گونه‌ای که واسطه نقل آن جماعتی باشند که عادتاً هماهنگی در میان آنها برای جعل حدیث و دروغگویی ممتنع است، به آن خبر متواتر گفته می‌شود[۸۷] و خبری که راویان آن در هر طبقه بیش از دو یا سه نفر باشند، اما به حد تواتر نرسد، مستفیض گفته می‌شود[۸۸]؛ همچنین در صورتی که علم‌آور نباشد[۸۹] و ظن‌آور باشد، خبر واحد نامیده می‌شود، خواه راوی آن یک نفر باشد یا بیشتر.[۹۰]

حدیث از ابعاد دیگر نیز تقسیماتی دارد؛ از جهت صفات راویان به خبر صحیح، حَسن، موثق و ضعیف تقسیم شده است.

حدیث صحیح آن است که همه سلسله سند روایت را راویان امامی عادل تشکیل دهند[۹۱]

حدیث حسن حدیثی است که راوی آن امامی ممدوح باشد؛ یعنی به وثاقت او تصریح شده باشد.[۹۲]

حدیث موثق به حدیثی گویند که در سلسله سند فردی غیر امامیِ ثقه باشد؛ اگرچه بقیه امامی عادل باشند.[۹۳]

حدیث ضعیف آن است که راوی آن امامیِ عادل یا ممدوح یا مخالفی که وثاقت او تأیید شده، نباشد.[۹۴]

همچنین حدیث از جهت اتصال یا عدم اتصال سند به معصوم(ع) به خبر مسند، معلق، مقطوع، منقطع و مرسل و از جهت منبع خبر به حدیث قدسی (کلام خداوند) و غیر قدسی تقسیم شده‌ است.[۹۵]

در حجیت سخنان پیامبر(ص) تردیدی نیست. آیات قرآنی از جمله ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۹۶] و آیات دیگر ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۹۷]، ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۹۸]، ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۹۹]، ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۱۰۰] بر این مطلب دلالت دارند.[۱۰۱] از نگاه علمای شیعه سخن امامان معصوم(ع) در حکم سخن پیامبر اکرم(ص) است.[۱۰۲]

از میان اقسام حدیث، علما حجیت خبر متواتر را پذیرفته‌اند؛ زیرا خبر متواتر یقین‌آور و موجب قطع است و قطع به‌خودی‌خود حجت است و حجیت آن نیازی به جعل و تعبد شرعی ندارد[۱۰۳]؛ اما در حجیت خبر واحد اختلاف است. گستردگی خبر واحد در کتاب‌های حدیثی، سبب شده که علما به این بحث توجه گسترده کنند.[۱۰۴]

امام خمینی ضمن مبحث امارات در اصول فقه[۱۰۵] و در تقریرات اصولی[۱۰۶] به بحث از خبر واحد و دلایل حجیت آن پرداخته و بحث از آن را جزو مسائل علم اصول دانسته‌است.[۱۰۷]

دربارهٔ حجیت خبر واحد دو دیدگاه نقل شده است. سید مرتضی،[۱۰۸] ابن‌زهره،[۱۰۹] ابن‌براج[۱۱۰] و ابن‌ادریس[۱۱۱] آن را حجت نمی‌دانند. از سوی دیگر، شیخ طوسی[۱۱۲] و گروهی دیگر از اصولیان بر حجیت خبر واحد ثقه، اِدعای اجماع کرده‌اند.[۱۱۳] علامه حلی[۱۱۴] و عموم عالمانِ پس از وی مانند عاملی،[۱۱۵] مجلسی،[۱۱۶] میرزای قمی[۱۱۷] و آخوند خراسانی[۱۱۸] و علمای معاصر قائل به حجیت خبر واحد شده‌اند.

امام خمینی نیز ضمن پذیرش حجیت خبر واحد و ارائه دلیل برای آن، به بررسی دلایل مخالفان پرداخته است.[۱۱۹] ایشان ضمن بحث از دلیل‌های حجیت خبر واحد، مهم‌ترین دلیل آن را بنای عُقلا و تأیید آن از سوی شارع می‌داند[۱۲۰] .

ملاک حجیت خبر واحد را برخی وثوق خبری و برخی دیگر وثوق مخبری دانسته‌اند. وثوق خبری که از آن به وثوق صدوری نیز تعبیر می‌شود، اطمینان به صدور مضمون خبر از سوی معصومان(ع) است و وثوق مخبری، اطمینان به صحت سند روایت و وثاقت راویان موجود در سند است که از آن به وثوق سندی نیز تعبیر می‌شود.[۱۲۱] بیشتر فقیهان شیعه قائل به وثوق خبری‌اند.[۱۲۲] به باور آنان اگر خبری ضعیف باشد، ولی قرینه‌هایی بر صدق آن وجود داشته باشد، به آن عمل خواهد شد. بر مبنای وثوق مُخبری اگر سند روایتی ضعیف باشد، به آن عمل نمی‌شود؛ هرچند مشهور به آن روایت عمل کرده باشند[۱۲۳]؛ زیرا با عمل مشهور، اطمینان به صدور خبر برای نوع مردم پیدا نمی‌شود؛ علاوه بر این به باور قائلان به وثوق مخبری با فرض حصول اطمینانِ نوعی به وثوق خبر، دلیلی بر حجیت آن وجود ندارد[۱۲۴]؛ از این‌رو نه عمل مشهور را جبران کننده ضعف سند می‌دانند و نه رویگردانی آنان را موهن اعتبار روایت.[۱۲۵]

امام خمینی با پذیرش مبنای وثوق خبری، عمل مشهور قدما طبق روایت را جبران‌کننده ضعف سند آن[۱۲۶] و رویگردانی آنان را سبب وهن روایت[۱۲۷] دانسته‌است. به باور ایشان امور دیگری مانند بسیار بودنِ روایاتِ هم‌مضمون[۱۲۸] قوت متن[۱۲۹] و وجود مضامین عالی[۱۳۰] نیز موجب اطمینان به وثوق خبر و جبران ضعف سند می‌شود.[۱۳۱]

شناخت و فهم حدیث

درایة الحدیث علمی است که موضوع آن به‌طور مشخص متن و محتوای حدیث است و با استفاده از آن، شیوه فهم و تفسیر روایات دانسته می‌شود.[۱۳۲]

امام خمینی همسو با دیگر فقها قواعد و شیوه‌هایی را در لابه‌لای نوشته‌های اصولی و فقهی خود برای فهم درستی حدیث مطرح کرده‌ است:

  1. عرضه روایات بر قرآن: قرآن افزون بر ملاک درستی و نادرستی احادیث، وسیله‌ای برای فهم احادیث نیز شمرده شده‌ است.[۱۳۳] نزد فقهای شیعه این معیار از موازین مهم شناخت حدیث است[۱۳۴] و امام خمینی نیز عرضه احادیث بر قرآن را از اصول مسلم شناخت روایات معرفی کرده‌است[۱۳۵]؛ بر این اساس ایشان روایاتی را که دارای مؤید قرآنی‌اند، هرچند سندشان کامل نباشد، پذیرفته[۱۳۶] و از این راه روایات بسیاری را نقد و رد کرده‌است.[۱۳۷]
  2. عرضه حدیث به سنت قطعی: به تأکید امام صادق(ع) تنها احادیث مطابق با قرآن و سنت قطعیِ پیامبر(ص) پذیرفته می‌شوند.[۱۳۸] امام خمینی نیز آن را از ملاک‌های اعتبار روایات شمرده[۱۳۹]؛ چنان‌که روایاتی که حیله‌های ربوی را تأیید می‌کنند، به جهت مخالفت آنها با کتاب و روایاتِ مستفیض نقد و رد کرده‌است.[۱۴۰]
  3. توجه به محاورات عرفی و لغوی: پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به زبان متعارف و شناخته‌ شده زمان خود سخن گفته‌اند؛ از این‌رو فهم سخن آنان، با دقت در محاورات عرفیِ رایجِ در زمان ایشان ممکن خواهد شد؛ بنابراین فقها در مقام فتوا، روایات را حمل بر فهم متعارف عرف کرده‌اند.[۱۴۱] امام خمینی نیز عرف زمان صدور را دخیل در فهم روایات شمرده و تأکید کرده‌ است باید از آمیختن مطالب عقلی و عرفانی به فقه پرهیز کرد؛ بر همین اساس ایشان یکی از شرایط اجتهاد را فهم محاورات عرفی کتاب و سنت می‌داند.[۱۴۲] افزون بر این، امام خمینی هرچند سخن لغت‌شناس را حجت شرعی نمی‌داند،[۱۴۳] اما مراجعه به او را به عنوان دانای فن، لازم می‌داند و در موارد زیادی خود نیز به لغت مراجعه کرده‌است.[۱۴۴]
  4. توجه به مناصب معصومان(ع): پیامبر(ص) و ائمه(ع) دارای مناصب و شئون گوناگونی چون تبلیغ احکام، قضاوت و رهبری اجتماع بوده‌اند[۱۴۵] و سخنان آنان به مقتضای مناصب یاد شده بیان شده‌ است. حدیثی که در مقام بیان احکام باشد، حکمی ثابت و جاودانه و برای همه زمان‌ها خواهد بود؛ اما دسته‌ای دیگر با توجه به شرایط و موقعیت‌های ویژه ممکن است قضایی یا حکومتی یا غیر آن باشند. با توجه به این اصل، پاره‌ای از تعارض‌ها در سیره و رفتار معصومان(ع) و نیز موضع‌گیری‌های متفاوت آنان، حل می‌گردد. امام خمینی معیاری را نیز برای تمییز سخنان معصومان در مناصب گوناگون بیان کرده‌است؛ برای نمونه، اگر صدور روایت برای بیان مأموریت فرمانده ارتش یا مانند آن باشد، این حکمی حکومتی است و اگر در مقام قضا باشد، قضایی است و اگر غیر آن دو باشد، بیان حکم شرعی است.[۱۴۶]
  5. ارشاد روایات به امور عقلایی: مضمون برخی از روایات، تأیید روش‌های عقلا در زندگی است. توجه به این اصل در فهم درست روایات دخیل است؛ ازجمله بیشتر فقها برای اثبات جواز تقلید، به بنای عُقلا مبنی بر لزوم رجوع غیر عالم و غیر متخصص به عالم و متخصص استناد کرده‌اند؛ همچنین به آیه نفر﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[۱۴۷] و آیه سؤال ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۴۸] و برخی روایات[۱۴۹] استناد شده‌ است.[۱۵۰] امام خمینی همسو با این نظر و با توجه به اینکه بنای عقلا را شارع امضا کرده و پذیرفته‌است، برای اثبات جواز تقلید به آن استناد کرده‌است[۱۵۱]. ایشان روایاتی که به ثبت و ضبط روایات و نوشتن آنها دستور داده‌اند و نیز ارجاع به کتاب‌های حدیثی را بر اساس همان ارشاد به بنای عقلا دانسته‌است.[۱۵۲] همچنین ایشان روایات قرعه[۱۵۳] و روایات قاعده «علی الید»[۱۵۴] را ارشاد به امور عقلایی برشمرده است.
  6. وضع الفاظ برای روح معنا: یکی از اصولی که در فهم روایات و معارف دینی حل بسیاری از مشکلات شمرده می‌شود، توجه به این نکته است که الفاظ برای روح معنا وضع شده‌اند. برخی از محدثان و اندیشمندان اسلام در شرح و تفسیر نصوص دینی، به این نکته تصریح کرده‌اند؛ ازجمله محمدباقر مجلسی اجمالاً بر پایه این اصل، به پیروی از امامان معصوم(ع) واژه‌هایی همانند عرش، کرسی،[۱۵۵] لوح و قلم را در قرآن و حدیث شرح کرده‌است.[۱۵۶] سید محمد حسین طباطبایی نیز همین شیوه را پذیرفته و از جمود بر ظاهر لفظ پرهیز داده‌است.[۱۵۷] امام خمینی نیز این اصل را کلید معرفت و اساس فهم و رموز قرآنی می‌داند.[۱۵۸] ایشان پس از ذکر روایات عقل و جهل یادآور شده‌ است که مقصود اصلی از این روایات فهم نکته‌های علمی و فلسفی و جهات تاریخی و ادبی نیست، بلکه مقصود اصلی سبکبار کردن نفوس و توجه انسان به عالم غیب است[۱۵۹].
  7. توجه به عنصر زمان و مکان: توجه به تحولات زمانی و مکانی از دیگر نکته‌ها در فهم درست روایات است.[۱۶۰] به عنوان نمونه، گروهی از فقها بر اساس برخی از روایات[۱۶۱] و دلایل دیگر[۱۶۲] فروش سلاح به کافران را در زمان جنگ حرام دانسته‌اند[۱۶۳]؛ ولی امام خمینی معتقد است که حرمت فروش سلاح به کافران حکمی قطعی که در همه زمان‌ها و مکان‌ها یکسان باشد، نیست، بلکه در هر زمان و مکان ممکن است حکمی داشته باشد؛ زیرا حرمت فروش در صورتی است که غیر مسلمان از سلاح علیه مسلمانان استفاده کند؛ از این‌رو اگر فروش سلاح به تقویت کفار بینجامد، ممنوع است و اگر چنین نباشد ممنوع نیست؛ چنان‌که مشرک و کافر بودن خریدار نیز ملاک نیست. باید در هر زمان، حاکم اسلامی بر اساس شرایط و مصالح تصمیم‌گیری کند[۱۶۴]؛ همچنین استفاده از چیزهای نجس همانند خون و مردار در گذشته حرام بوده‌است،[۱۶۵] اما امروزه که مصرف‌های دیگر عقلایی دارند، حرام نیستند.[۱۶۶]
  8. شناخت راه جمع میان اخبار متعارض: از موضوعات مهم حدیث‌شناسی تعارض دو یا چند حدیث است. امام خمینی ضمن برشمردن انواع تعارض و چگونگی جمع میان احادیث متعارض بر این باور است که دو خبر متعارض را باید در محیط تشریع و قانون‌گذاری دید؛ زیرا قانون‌گذار، نخست اصول و کلیات را القا می‌کند و آن‌گاه به بیان تبصره‌ها و قیدهای آن می‌پردازد[۱۶۷]؛ بر این اساس ادله احکام واقعی و احکام شک و حاکم و محکوم، عام و خاصّ متعارض نیستند و مشمول اخبار علاجیه قرار نمی‌گیرند. ایشان این موارد را از مصادیق جمع عرفی دانسته‌است[۱۶۸].
  9. ارجاع حدیث متشابه به محکم: همان‌گونه که قرآن دارای آیات محکم و متشابه است،[۱۶۹] احادیث معصومان(ع) نیز این‌گونه‌اند.[۱۷۰] حدیث متشابه حدیثی است که معنایی غیر از معنای ظاهری در آن احتمال می‌رود؛ بنابراین شامل مؤوّل و مجمل نیز می‌شود.[۱۷۱] امام خمینی به وجود روایات متشابه اشاره کرده[۱۷۲] و توجه نکردن به روایات متشابه را سبب کج‌فهی در فهم روایات دانسته است.[۱۷۳] ایشان با نقل حدیثی از امام رضا(ع)،[۱۷۴] دربارهٔ وجود روایات متشابه یادآور شده است ارجاع احادیث متشابه به محکمات، کار فقیه است[۱۷۵] و نمونه‌هایی را برای ارجاع متشابه به محکم آورده‌است.[۱۷۶]
  10. توجه به اختلاف نسخه‌ها: اختلاف خطوط عربی، تقطیع و تبویب، تصحیف و نقل به معنا از علل پیدایش اختلاف نسخه‌هاست. امام خمینی بررسی اختلاف نسخه‌ها را راهی برای فهم و صحت حدیث دانسته‌است و با بررسی اختلاف نسخه‌ها، افزون بر فهم حدیث، در جهت تصحیح الفاظ حدیث اقدام کرده است.[۱۷۷] ایشان ازجمله در کتاب «الخلل فی الصلاة» دراین باره بحثی مفصل دارد و در مقام تطبیق، پس از ذکر حدیثی از وسائل الشیعه آن را با نسخه وافی و مرآة العقول و کافی و تهذیب و استبصار مطابقت داده و ارزیابی کرده و اشتباه ناسخان و کاتبان را یادآور شده‌ است.[۱۷۸]
  11. بررسی محتوایی حدیث: بررسی محتوایی حدیث، یکی از راه‌های شناخت صحت و سلامت حدیث است. امام خمینی در آثار خود برای نقد حدیث از این روش استفاده کرده‌است. به باور ایشان اعتماد به روایات از باب تعبد محض نیست، بلکه به استناد سیره عقلا و ردنکردنِ شارع است؛ بنابراین اضطراب متن، آشفتگی معنا، وهن تعبیر، مخالفت با اجماع و شهرت، از اعتبار حدیث می‌کاهد.[۱۷۹] به نظر ایشان، سخنان معصومان منزه از آن است که در آن وهن در تعبیر و آشفتگی معنا یا تناقض راه یابد؛ از این‌رو ایشان روایت‌هایی از این دست را به‌صراحت رد می‌کرد[۱۸۰]؛ برای مثال، ایشان صدور روایتی را که مشعر به جواز دروغ بوده‌است، به دلیل منافات داشتن آن با جایگاه معصوم رد کرده است[۱۸۱] یا دربارهٔ روایت«كلُّ شيءٍ هو لَك حَلالٌ حتّى تَعلمَ أنّه حَرامٌ»،[۱۸۲] احتمال اعم از شبهه بدوی و علم اجمالی را به دلیل مناسب نبودن تجویز ارتکاب حرام از معصوم(ع) نمی‌پذیرد [۱۸۳] و از سوی دیگر، روایت «مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاء»[۱۸۴] را گرچه از نظر سند ضعیف می‌داند، به دلیل صداقت مضمون، صادر از معصوم می‌شمرد.[۱۸۵]
  12. توجه به متون فقهی نخستین: در عصر پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) که به عصر تشریع معروف است، احکام دین به صورت مستقیم از معصومان(ع) دریافت می‌شد و پس از آن، دوره تفسیر و تدوین متون دینی، موسوم به فقه مأثور آغاز شد[۱۸۶] و پس از آن دوره فقه اجتهادی آغاز شد که شیخ طوسی با تفریع فروع، به شبهه اهل سنت که شیعه را از پاسخ به فروع عاجز می‌دانستند، پاسخ داد.[۱۸۷] سید حسین بروجردی کتاب‌های فقهی ابن‌بابویه و صدوق را نقل احادیث امامان معصوم(ع) بدون دخل و تصرف و تنها تصرف در حد تنظیم و باب‌بندی و فتواهای آن را کاشف از وجود نص می‌دانست. بر این مبنا در وقت تعارض، حق تقدم را به فتاوای موجود در این کتاب‌ها می‌داد.[۱۸۸] امام خمینی نیز این مبنا را پذیرفته و به متون فقهی نخستین همانند کتاب‌های ابن جنید، شیخ صدوق، علی ابن بابویه، ابن ابی عقیل، ابن شاذان، شیخ مفید، سید مرتضی، سلار و ابن حمزه اعتبار حدیثی داده و از آنها به عنوان فقه مأثور یاد کرده است.[۱۸۹] افزون بر شیوه‌های یاد شده، از نگاه امام خمینی توجه به جهت صدور روایت، عرضه روایات اهل بیت(ع) بر روایات اهل سنت،[۱۹۰] توجه به تعلیل در روایات و توجه به جعل و دروغ‌پردازی در روایات، بر فهم روایات تأثیر زیادی دارد.[۱۹۱].[۱۹۲]

جایگاه منابع حدیثی

چهار کتاب حدیثی شیعه[۱۹۳] نزد عالمان شیعه از اعتبار خاصی برخوردارند و مهم‌ترین منابع حدیثی شیعه به‌شمار می‌آیند تا جایی که به «اصول اربعه» شهرت یافته‌اند. قدمت زمانی و نزدیکی آنها به زمان حضور معصومان، تنظیم و باب‌بندی زیبا و حجم زیاد و گستردگی مباحث از عوامل این شهرت است.[۱۹۴]

اخباریان به قطعیت روایاتِ کتاب‌های چهارگانه یا اطمینان به صدور آنها اعتقاد دارند؛ ولی اصولیان در عین اهمیت‌ دادن به این کتاب‌ها این ادعا را نپذیرفته‌اند.[۱۹۵] امام خمینی نیز این ادعا را نپذیرفته‌است.[۱۹۶] ایشان افزون بر کتاب‌های چهارگانه دربارهٔ بسیاری از کتاب‌های حدیثی اظهار نظر کرده‌است که به مهم‌ترینِ آنها اشاره می‌شود:

  1. کتاب‌های چهارگانه:
    1. الکافی تألیف محمد بن یعقوب کلینی رازی ملقب به ثقة الاسلام است. وی در دقت علمی، ثبت و ضبط حدیث و نیز وثاقت، مقامی برجسته در نزد عالمان شیعی ازجمله نجاشی، شیخ مفید، محقق کرکی، شهید اول و دیگران دارد و عالمان شیعه از این کتاب ستایش‌های بسیار کرده‌اند.[۱۹۷] امام خمینی نیز این کتاب را متقن‌تر از دیگر کتاب‌ها و کلینی را نیز در ضبط احادیث بسیار دقیق‌تر از دیگران دانسته‌است[۱۹۸]؛ برای نمونه، ایشان پس از نقل روایت «إِذَا نَشَّ الْعَصِيرُ أَوْ غَلَى حَرُم‌» یادآور شده که روایت در نسخه صحیح کافی با «واو»، است و در تهذیب با «أو» ذکر شده‌ است؛ ولی اولی به جهت منضبط بودن کافی مقدم است.[۱۹۹]
    2. من لایحضره الفقیه، تألیف محمد بن علی ملقّب به صدوق است. از او نیز علما به نیکی یاد کرده‌اند و او را از استوانه‌های فقه شیعه شمرده‌اند.[۲۰۰] او کتاب‌های روایی بسیاری دارد که برجسته‌ترینِ آنها این کتاب است. صدوق در آغاز این کتاب یادآور شده است تنها روایاتی را نقل خواهد کرد که آنها را صحیح و میان خود و خدای متعال حجّت می‌داند[۲۰۱]؛ ولی با توجه به وجود برخی روایات ضعیف در این کتاب، این اشکال پیش آمده که چگونه صدوق همه روایات این کتاب را حجت دانسته‌است. امام خمینی یادآور شده هرچند صدوق، روایات ضعیف را نیز نقل کرده‌است، اما برگشت او از تعهد خود، در اول کتاب بسیار بعید است.[۲۰۲] در برابر، برخی معتقدند صدوق بر عهد خود باقی است؛ ولی مراد وی از حدیث صحیح آن است که حدیث در یک یا دو اصل مشهور از «اصول اربعمأه» باشد؛ ولی از قرن هشتم به بعد، صحیح به معنای آن است که تمام راویانِ سند حدیث، همه عادل امامی باشند. خلط این دو معنای صحیح، موجب این اشتباه شده‌ است.[۲۰۳] از سوی دیگر، برخی همه روایات مرسله صدوق را حجت شمرده‌اند[۲۰۴] و برخی آن را محدود به مرسله‌های من لایحضره الفقیه کرده‌اند[۲۰۵] و برخی مربوط به مرسله‌های جزمی وی شمرده‌اند.[۲۰۶] امام خمینی نیز همین دیدگاه را پذیرفته است [۲۰۷]؛ از این‌رو ایشان در روایت « اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي‌» یادآور شده‌ است که روایت به جهت کثرت طُرق آن مورد اعتماد است و اگر مرسل هم باشد، از مرسلات صدوق است که اعتبار آن از مرسلات ابن‌ابی‌عمیر کمتر نیست.[۲۰۸]
    3. تهذیب الاحکام تألیف محمد بن حسن، معروف به شیخ طوسی است. علمای شیعه طوسی را از بزرگ‌ترین علمای شیعه شمرده‌اند.[۲۰۹] امام خمینی او را یکی از استوانه‌های فقه شیعه شمرده که باید به سخنان، طریقه او در فقه و روش استنباط او توجه کامل کرد.[۲۱۰] در زمان نگارش این کتاب تعارض و اختلاف روایات از ایرادهای عمده اهل سنت بر شیعه به‌شمار می‌رفته‌است. طوسی اسباب این تعارض و وجه جمع معقول میان آنها را مطرح کرده‌است.[۲۱۱]
    4. الاستبصار این کتاب نیز از آثار شیخ طوسی است. هدف وی در این کتاب جمع عرفی میان اخبار متعارض است.[۲۱۲] امام خمینی در آثار خود به این ویژگی اشاره کرده‌است.[۲۱۳] ایشان پس از آنکه یازده نوع از جمع عرفی را بیان می‌کند، یادآور می‌شود طوسی در کتاب استبصار بسیاری از آنها را آورده‌است.[۲۱۴] امام خمینی در مجموع بر این باور است که این کتاب‌های چهارگانه از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند؛ به گونه‌ای که اگر مؤلفان کتاب‌های یادشده از اصل یا کتابی نقل نکنند یا کم نقل کنند، سبب بی‌اعتباری آن اصل می‌شود و این امر بر توثیق اهل رجال نیز مقدم است.[۲۱۵] ایشان رجوع به کتاب‌های حدیثی را امری عقلایی و مورد امضای شارع می‌داند؛ ولی معتقد است سند و دلالت آنها باید بررسی شود و این گفته که کتاب‌های چهارگانه قطعی‌اند یا نویسندگان آنها شهادت به صحت آنها داده‌اند، درست نیست.[۲۱۶]
  2. نهج‌البلاغه: مجموعه‌ای از خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار امیرالمؤمنین علی(ع) است که سید رضی آن را گرد آورده‌است. امام خمینی نهج البلاغه را پس از قرآن، بزرگ‌ترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی‌بخش بشر و دستورهای معنوی و حکومتی آن را بالاترین راه نجات بشریت دانسته و افتخار کرده‌است که این کتاب از امام معصوم شیعیان است.[۲۱۷] ایشان نهج البلاغه را روح نازله امیرالمؤمنین علی(ع) برای تعلیم و تربیت و مرهمی برای دردهای فردی و اجتماعی انسان دانسته‌است.[۲۱۸] ایشان در پاره‌ای از موارد به عنوان مؤید یا قسمتی از علت حکم از نهج البلاغه استفاده کرده است.[۲۱۹] از تعبیر ایشان دربارهٔ صحیفه سجادیه که اصحاب آن را مانند نهج البلاغه قبول کرده‌اند، استفاده می‌شود که نهج البلاغه نیز مورد وثوق و اطمینان اجمالی به صدور آن است ولی این امر موجب اطمینان به صدور همه بندهای آن از حضرت(ع) نخواهد بود.[۲۲۰]
  3. مصحف فاطمه(ع): مصحف فاطمه(ع) مجموعه مطالبی است که جبرئیل پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) تا شهادت فاطمه(ع) به ایشان می‌گفت و فاطمه(ع) برای علی(ع) املا می‌کرد و ایشان آن را می‌نوشت. در این مصحف سخنی از حلال و حرام نیست، بلکه مشتمل بر حوادث غیبی است که در آینده رخ می‌دهند.[۲۲۱] امام خمینی یکی از افتخارات شیعه را «صحیفه فاطمیه» می‌شمارد و آن را در ردیف مناجات شعبانیه، دعای عرفه و صحیفه سجادیه ذکر می‌کند.[۲۲۲] ایشان در شکل‌گیری «صحیفه فاطمیه» به روایتی معتبر اشاره می‌کند[۲۲۳] که در آن چگونگی شکل‌گیری این صحیفه آمده است.[۲۲۴] ایشان محتوای صحیفه فاطمه(ع) را حوادثی می‌داند که در آینده رخ خواهد داد که ازجمله آنها حوادثی است که در آینده برای ذریه فاطمه(ع) پیش خواهد آمد و آنچه در زمان امام مهدی(ع) رخ خواهد داد. ایشان احتمال می‌دهد مسائل مربوط به ایران نیز در آن باشد.[۲۲۵]
  4. صحیفه سجادیه: صحیفه سجادیه مجموعه دعاهایی است که امام باقر(ع) و زید بن علی از امام سجاد(ع) نقل کرده‌اند. برخی از علما تواتر روایاتِ کتاب را گواه درستی و اعتبار محتوای صحیفه سجادیه دانسته‌اند.[۲۲۶] امام خمینی از این کتاب به عنوان زبور آل‌محمد[۲۲۷] و نمونه کامل قرآن صاعد و بزرگ‌ترین مناجات عرفانی در خلوتگاه انس[۲۲۸] و صحیفه نورانیه الهیه که از آسمان عرفان عارف بالله و عقل نورانی سیدالساجدین(ع) برای رهایی بندگان از زندان طبیعت و فهماندن ادب عبودیت نازل شده[۲۲۹] یاد کرده‌است. ایشان فصاحت و بلاغت و قوت مضمون صحیفه را هرچند به‌طور کلی مایه نوعی اطمینان به صدور آن می‌داند، اما آن را مایه اعتبار همه جمله‌های آن در فقه نمی‌داند[۲۳۰].
  5. مصباح الشریعه: این کتاب منسوب به امام صادق(ع) است. محدث نوری در خاتمة مستدرک الوسائل به صورت مفصل دربارهٔ اعتبار این کتاب بحث کرده و در نهایت اعتبار آن را پذیرفته‌است.[۲۳۱] امام خمینی در مباحث فقهی استناد به آن را درست نمی‌داند و این کتاب را روایت نمی‌داند و محتوای آن را برداشت عالمانی که گرایش‌های عرفانی داشته‌اند، از کلمات معصومان(ع) می‌شمارد [۲۳۲]؛ ولی با این حال، در آثار عرفانی و اخلاقی خود، در موارد بسیار از آن استفاده کرده است.[۲۳۳]
  6. تحف العقول فی اخبار آل الرسول: مؤلف این کتاب ابن‌شعبه حرانی از معاصران صدوق است[۲۳۴] و روایات آن مرسل است. وی خود یادآور شده، بیشتر این احادیث را به سماع دریافت کرده و به جهت آسانی نقل و اخلاقی بودن روایات، اسناد آن را حذف کرده است.[۲۳۵] شیخ مرتضی انصاری در آغاز کتاب المکاسب به روایت مفصلی از این کتاب استناد کرده است.[۲۳۶] امام خمینی پس از نقل روایت «مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاء»[۲۳۷] یادآور شده هرچند این روایت مرسل است، اما صاحب وسائل بر این کتاب اعتماد کرده و روایت نیز موافق اعتبار و عقل است.[۲۳۸]
  7. فقه الرضا(ع): در انتساب این کتاب به امام رضا(ع) اختلاف است.[۲۳۹] امام خمینی این کتاب را از امام رضا(ع) ندانسته و معتبر نمی‌شمارد، بلکه آن را تألیف برخی از علما می‌داند.[۲۴۰]
  8. بحار الأنوار: امام خمینی این تألیف محمد باقر مجلسی را مجموعه‌ای از چهارصد کتاب و رساله و در حقیقت کتابخانه کوچکی می‌داند که به نام بحار الانوار خوانده شده‌ است. ایشان خاطرنشان کرده مجلسی همه آن کتاب‌ها و رساله‌ها را که به واسطه کوچک بودن و گذشت زمان در معرض نابودی بود، بدون التزام به صحت همه آنها گردآوری کرد و در صدد نوشتن کتابی عملی یا دستورها و قوانین اسلام نبود تا دربارهٔ آن بررسی کند و درست را از نادرست جدا کند. دلیل آن وجود کتاب‌های نادرست از نظر مجلسی در این مجموعه است؛ با این حال، نمی‌توان همه اخبار بحار الانوار را به بهانه مخالفت با عقل و حس یا موافق نبودن با سلیقه خود رد کرد، بلکه باید آن را با معیارهای معین شده سنجید و درستی و نادرستی آن را تعیین کرد.[۲۴۱]
  9. مستدرک الوسائل: این کتاب تألیف میرزا حسین نوری است. امام خمینی به‌مناسبت بحث از حجیت ظواهر کتاب، محتوای آن را چون کتاب دیگر وی (فصل الخطابروایات ضعیف و بدون سند می‌داند؛ چنان‌که به روش وی در جمع‌آوری روایات ضعیف به‌ویژه آنچه در کتاب دوم آورده، به‌شدت حمله کرده‌است.[۲۴۲]
  10. تفسیر عیاشی: تألیف ابوعمرو محمد بن مسعود عیاشی است. این کتاب، تفسیری روایی بر همه قرآن است و همه روایات آن نیز مستند و رجال اسناد آن از ماوراءالنهر بوده‌اند؛ ولی امروزه تنها دو جلد از این تفسیر تا سوره مائده با حذف رجال سند و مرسل در دست است[۲۴۳]؛ البته این مجموعه مورد اعتماد محمد بن حسن حر عاملی بوده و یکی از مصادر وسائل الشیعه است.[۲۴۴] به نظر امام خمینی هرچند خود عیاشی ثقه است، اما طریقی درست برای شناخت تفسیر او وجود ندارد. صاحب وسائل نیز طریق خود را به عیاشی نقل نکرده است؛ مگر اینکه اطمینان پیدا شود آنچه در این مجموعه آمده، از خود عیاشی است.[۲۴۵].[۲۴۶]

احادیث فقهی در کتاب‌های غیر حدیثی

بخشی از روایات فقهی، در کتاب‌های غیر حدیثی نقل شده‌اند. امام خمینی بر آن است که روایاتی که در کتاب‌های فقهی استدلالی مانند الخلاف، تذکرة الفقهاء، منتهی المطلب، مدارک الاحکام و المعتبر، با الفاظ روایات نقل نشده‌اند[۲۴۷] و نیز برخی از کتاب‌های استدلالی فقه که روایاتی از اهل سنت برای جدل با آنان نقل کرده‌اند، مثل روایات کتاب‌های سید مرتضی[۲۴۸] و الخلاف طوسی، قابل استدلال به عنوان روایت نیستند. ایشان دربارهٔ کتاب فقهی صدوق (المقنِع) نیز یادآور شده گرچه صدوق در مقدمه این کتاب می‌گوید وی سند این روایات را حذف کرده تا حفظ آن آسان باشد، اما احتمال دارد معنای این سخن وی آن باشد که تمام روایات این کتاب، در کتاب‌های اصول وجود دارد و آن کتاب‌های اصول، موثق‌اند؛ بنابراین تمام این روایات، با سند صحیح به صدوق رسیده‌اند و احتمال دارد که معنای سخن او این باشد که سند او به آن اصول، سند صحیحی بوده‌است؛ اما اصحاب آن اصول را توثیق نکرده‌است؛ یعنی سند صحیح دارد که تمام آنچه نقل کرده، در آن اصول، موجود بوده‌است و این احتمال دوم، بهتر و قوی‌تر از احتمال اول است.[۲۴۹]

به نظر امام خمینی گرچه ابن‌ادریس روایات مستطرفات السرائر را از اصول اربعمأة مثل کتاب بَزَنطی و ابن‌ بُکیر گرفته‌است و اصول اربعمأة، در زمان مشایخ سه‌گانه که کتب اربعه را می‌نوشتند، معروف بوده و آنان سند خود را به صاحبان اصول، ذکر کرده‌اند؛ ولی ابن ادریس چون سند خود را به آن اصول ذکر نکرده و احتمال دارد ایشان با اجتهاد و حدس خود به دست آورده باشد که این اصول از همان مؤلفان است، پس این احادیثِ او قابل اعتماد نیستند، به‌خلافِ صدوق و امثال او که اصلاً اهل اجتهاد کردن و حدس نبودند و تنها به خبر حسّی اعتماد می‌کردند؛ به همین جهت، مرسلات صدوق قابل اعتمادند، به‌خلاف مرسلاتِ ابن‌ادریس.[۲۵۰] ایشان همانند همین سخن را دربارهٔ کتاب الاختصاص شیخ مفید گفته و یادآور شده مرسلات صدوق، قابل اعتمادند؛ ولی مرسلات مفید قابل اعتماد نیستند؛ زیرا وی اهل اجتهاد مصطلح است و شاید انتساب روایت به معصوم به صورت جزم بر اساس اجتهاد وی باشد؛ برخلاف صدوق که از اجتهاد استفاده نمی‌کرده‌است و قرائنی نزد او بوده که برای دیگران هم قابل اعتماد است.[۲۵۱].[۲۵۲]

کتاب‌های حدیثی امام خمینی

امام خمینی افزون بر استفاده و استناد به احادیث در آثار فقهی و غیر فقهیِ خود تألیفاتی نیز در شرح برخی از احادیث نگاشته‌است، ازجمله:

  1. شرح چهل حدیث: این کتاب شرح مجموعه‌ای از احادیث اخلاقی، اعتقادی و تفسیری است و امام خمینی آن را با توجه به ارزش حفظ چهل حدیث در روایات[۲۵۳] با استفاده از احادیث کافی نگاشته‌است و در آغاز آن سند خود به محمدبن‌یعقوب کلینی را بازگو کرده‌است.
  2. شرح حدیث جنود عقل و جهل: این کتاب، شرح بخشی از حدیثی معروف از امام صادق(ع) است که حضرت در آن، ۷۵ سپاه برای عقل و ۷۵ سپاه برای جهل شمرده و کلینی آن را در اصول کافی روایت کرده‌است.
  3. التعلیقة علی الفوائد الرضویه: الفوائد الرضویه نام شرحی است که قاضی سعید قمی بر حدیث رأس الجالوت نگاشته‌است و امام خمینی که به دیدگاه‌های وی اهتمام داشته[۲۵۴]، دیدگاه‌های خود دربارهٔ محتوای کتاب را به صورت تعلیقه مطرح ساخته‌است
  4. شرح دعاء السحر: دعای سحر نقل شده از امام باقر(ع) است که امام خمینی در ۲۷ سالگی شرحی به زبان عربی بر آن نگاشته‌است. ایشان در این کتاب، اشاره‌های متعددی به دیدگاه‌های استاد خود محمد علی شاه‌آبادی کرده و از اسرار الصلاة میرزا جواد ملکی تبریزی، شرح الاسماء الحسنی ملا هادی سبزواری، القبسات میرداماد، الاسفار الاربعه صدرالمتألهین و کتاب‌های فیض کاشانی، الفتوحات المکیه ابن‌عربی و شرح فصوص الحکم قیصری، مطالبی نقل کرده و به نقد و توضیح آنها پرداخته است
  5. بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر: قاعده لاضرر که مبتنی بر حدیث مشهور و متواتر «لاضرر و لاضرار» از پیامبر اکرم(ص) است و بنا بر نظر مشهور فقها مقصود از آن نفی حکم ضرری است، آثار فراوانی در ابواب متعدد فقه دربارهٔ آن تألیف شده‌ است. امام خمینی در سال ۱۳۶۸ق به عربی شرحی بر آن نوشته و دیدگاه خاص خود در سلطانی‌بودن دستور پیامبر(ص) را بیان کرده‌است و با نام بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر منتشر شده‌ است .[۲۵۵]

منابع

پانویس

  1. فراهیدی، کتاب العین، ۳/۱۷۷؛ جوهری، الصحاح، ۱/۲۷۸؛ فیومی، المصباح المنیر ۱۲۴.
  2. «هر جا باشید هر چند در دژهای استوار، مرگ شما را در می‌یابد و اگر نیکی‌یی به ایشان رسد می‌گویند این از سوی خداوند است و اگر بدی‌یی به آنان رسد می‌گویند این از سوی توست بگو همه (چیز) از سوی خداوند است؛ بر سر این گروه چه آمده است که بر آن نیستند تا سخنی را دریابند» سوره نساء، آیه ۷۸.
  3. «و (خداوند) در این کتاب بر شما (پیش‌تر آیه‌ای) فرو فرستاده است که چون شنیدید آیات خداوند (از سوی کسانی) انکار و ریشخند می‌شود با آنان منشینید تا در گفت و گویی جز آن درآیند که در آن صورت بی‌گمان شما (نیز) مانند آنان خواهید بود؛ به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم می‌آورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.
  4. «سپس پیامبران خویش را پی‌درپی فرستادیم، هر گاه که پیامبری برای امتی آمد او را دروغگو شمردند آنگاه آنان را در پی یکدیگر (به هلاکت) آوردیم و (با نابود کردنشان) آنها را (موضوع) افسانه‌ها گرداندیم پس بر گروهی که ایمان نمی‌آورند نفرین باد!» سوره مؤمنون، آیه ۴۴.
  5. «و آیا داستان موسی را شنیده‌ای؟» سوره طه، آیه ۹.
  6. «پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۴.
  7. «و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را (به همسر دیگر) خبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که (پیامبر) آن (همسر رازگشا) را از این (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه کسی تو را از این (رازگشایی من) آگاه کرد؟ (پیامبر) گفت: خداوند دانای آگاه مرا با خبر ساخت» سوره تحریم، آیه ۳.
  8. «به کدام گفتار ایمان می‌آورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.
  9. «و آیا از این گفته به شگفتی می‌افتید؟» سوره نجم، آیه ۵۹.
  10. میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۳۳۸؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۵۷.
  11. بهایی، الوجیزه، ۴؛ بهایی، مشرق الشمسین، ۲۲.
  12. رحمان‌ستایش، مبانی رجالی و حدیث‌شناسی امام خمینی، ۲.
  13. شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۵۴؛ بهایی عاملی، مشرق الشمسین، ۲۴؛ صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۳.
  14. طریحی، مجمع البحرین، ۱/۱۹۹.
  15. صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۱۰.
  16. فراهیدی، کتاب العین، ۸/۲۳۶–۲۳۷.
  17. ازهری، تهذیب اللغه، ۱۵/۸۷.
  18. مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۱/۷.
  19. بهایی عاملی، مشرق الشمسین، ۳۱؛ صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۲.
  20. شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۵۴؛ میرداماد، الرواشح السماویه، ۶۷؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۴.
  21. بهایی، مشرق الشمسین، ۲۳.
  22. ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۱/۳–۱۳.
  23. کلینی، الکافی، ۱/۲۹۴، ۲۹۶ و ۴/۵۶۱.
  24. کلینی، الکافی، ۱/۸.
  25. صدر، سیدحسن، نهایه الدرایه فی شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهایی، ۸۵؛ مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۸.
  26. مامقانی، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ۱/۶۹.
  27. رحمان‌ستایش، مبانی رجالی و حدیث‌شناسی امام خمینی، ۲.
  28. عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امام خمینی، ۱۱.
  29. مزینانی، محمد صادق، مقاله «حدیث»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص ۳۲۶.
  30. ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، ۱/۶–۱۳؛ خطیب بغدادی، تقیید العلم، ۶۷، ۶۹ و ۷۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۴ و ۱۵۱.
  31. کلینی، الکافی، ۱/۴۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۲؛ حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ۸۷.
  32. مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۵۰–۵۱.
  33. حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ۲۶۷.
  34. بخاری، صحیح البخاری، ۱/۳۳.
  35. فیض کاشانی، الوافی، ۱/۲۲۷، ۲۳۱ و ۲۳۵–۲۳۶؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۷/۳۰۲؛ آقابزرگ، الذریعه، ۲/۳۰۶.
  36. احمد بن حنبل، مسند الامام‌احمد بن حنبل، ۱/۷۹؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۳/۱۲۶–۱۲۷؛ ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، ۲/۸۸۷.
  37. کلینی، الکافی، ۱/۵۷؛ صدوق، من لایحضر، ۴/۲۶۳.
  38. مجلسی، بحار الانوار، ۴۴/۱۰۰–۱۰۱.
  39. صفار، بصائر الدرجات، ۱/۱۵۰ و ۱۵۲.
  40. طوسی، الاستبصار، ۱/۳۸۳؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۸/۳۸۶.
  41. طبری امامی، دلائل الامامه، ۶۵–۶۶؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۲/۸۱.
  42. صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۲۴ و ۲۶.
  43. آقابزرگ، الذریعه، ۲/۱۵۲.
  44. نجاشی، رجال النجاشی، ۶–۷.
  45. کشی، رجال کشی، ۱۰۴.
  46. مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۶۴–۶۵.
  47. کلینی، الکافی، ۱/۵۲.
  48. غفاری، تلخیص مقباس، ۲۳۸.
  49. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۳۰/۱۶۵؛ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ۱/۱۲۳.
  50. آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۲/۱۳۴.
  51. غفاری، تلخیص مقباس، ۲۴۲؛ آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۲/۱۳۴–۱۳۵.
  52. مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۱۲–۱۲۲.
  53. عمری، بحوث فی تاریخ السنة المشرفه، ۲۳۵.
  54. عمری، بحوث فی تاریخ السنة المشرفه، ۲۳۲–۲۳۳.
  55. مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۱–۱۳۵.
  56. مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۵.
  57. مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۱۳۶–۱۳۸.
  58. مزینانی، محمد صادق، مقاله «حدیث»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص ۳۲۶.
  59. نحل، ۴۴؛ حشر، ۷؛ طباطبایی، المیزان، ۳/۸۴–۸۵.
  60. کلینی، الکافی، ۱/۲۸۷.
  61. ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، ۱/۶؛ دار قطنی، سنن الدار قطنی، ۴/۱۹۰–۱۹۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱/۱۰۹.
  62. کلینی، الکافی، ۱/۳۳ و ۴۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۶ و ۱۵۳.
  63. مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۴۶.
  64. مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۲.
  65. نعمانی، الغیبه، ۱۴۱.
  66. صدوق، معانی الاخبار، ۲.
  67. صدوق، معانی الاخبار، ۲؛ نعمانی، الغیبه، ۱۴۱.
  68. آقابزرگ، الذریعه، ۲/۱۲۸.
  69. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۴۷.
  70. غفاری، مقدمه من لایحضر، ۱.
  71. خطیب بغدادی، الرحله، ۱۷۶–۱۸۳؛ عجاج خطیب، السنة قبل التدوین، ۱۷۶–۱۸۳.
  72. صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۱۰۶–۱۱۴.
  73. تاریخ ابن‌خلدون، ۱/۵۵۶.
  74. مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۹۶–۹۷ و ۲۵/۴۴۲.
  75. مطهری، مجموعه آثار، ۲۲۲/۲۰۲.
  76. مفضل، توحید المفضل، ۳۰ و ۳۹–۴۰؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ۱۰/۱۱۳.
  77. آقابزرگ، الذریعه، ۱/۱۳۱–۲۶۶.
  78. امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۱.
  79. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲–۱۳.
  80. امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۱.
  81. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۳.
  82. امام خمینی، حدیث جنود، ۴.
  83. امام خمینی، چهل حدیث، ۲–۳.
  84. مزینانی، محمد صادق، مقاله «حدیث»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص ۳۲۶.
  85. بهایی عاملی، الوجیزه، ۴–۵؛ عراقی، الاجتهاد و التقلید، ۴۷.
  86. سید مرتضی، رسائل، ۲/۲۸۳؛ کرکی، جامع المقاصد، ۳/۳۶۷.
  87. شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۶۱؛ بهایی عاملی، الوجیزه ۴؛ صدر، سید محمد باقر، قاعده لاضرر، ۲۴–۲۵.
  88. عراقی، الاجتهاد و التقلید، ۴۷؛ فضلی، اصول الحدیث، ۹۹.
  89. سید مرتضی، الذریعه، ۲/۴۰؛ حائری اصفهانی، الفصول الغرویه فی الأصول الفقهیه، ۲۷۰.
  90. حلی، علامه، مبادئ الوصول الی علم الأصول، ۲۰۵؛ میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۳۹۳.
  91. شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۷۶.
  92. شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۱.
  93. شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۴–۸۵.
  94. شهید ثانی، الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایه، ۸۶.
  95. بهایی عاملی، الوجیزه، ۴–۵.
  96. «آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه 7.
  97. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  98. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  99. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.
  100. «آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۴.
  101. طوسی، التبیان، ۹/۴۲۱ و ۵۶۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۹/۵۰۷؛ طباطبایی، المیزان، ۱۹/۲۷ و ۲۰۴.
  102. حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۱۴۱–۱۵۳، ۱۵۸ و ۱۸۱.
  103. صدر، سیدمحمدباقر، دروس، ۱/۲۷۰–۲۷۱؛ پژوهشگاه علوم، ۳۹۶.
  104. سید مرتضی، الذریعه، ۲/۴۱؛ طوسی، العده، ۱/۹۷؛ حلی، محقق، معارج الاصول، ۲۰۳–۲۰۴ و ۲۰۷–۲۰۸؛ حلی، علامه، مبادئ الوصول الی علم الأصول، ۲۰۵–۲۰۶.
  105. امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۷.
  106. امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۹؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۱۵۰.
  107. امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۸.
  108. سید مرتضی، رسائل، ۳/۳۰۹؛ سید مرتضی، الذریعه، ۱/۲۸۱ و ۲/۴۱، ۵۴.
  109. ابن‌زهره، غنیة النزوع، ۳۲۸–۳۲۹.
  110. ابن‌براج، المهذب، ۲/۵۹۸.
  111. ابن‌ادریس، السرائر، ۱/۵۱.
  112. طوسی، العده، ۱/۱۲۶–۱۲۷.
  113. میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۴۱۶؛ انصاری، فرائد الاصول، ۱/۱۴۵؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۳۰۲.
  114. مبادئ الوصول الی علم الاصول، ۲۰۵.
  115. عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ۱۸۹.
  116. مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۴۵.
  117. میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ۲/۴۰۴.
  118. آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۹۳.
  119. امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۱۲–۳۱۳.
  120. امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۱۳؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۱۹۱.
  121. آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، ۳/۱۴۸.
  122. اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۲/۲۷۹؛ آملی، محمدتقی، مصباح الهدی فی شرح العروة الوثقی، ۲/۱۹۳؛ تبریزی، أوثق الوسائل، ۱۲۶.
  123. آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، ۴/۴۵۴؛ گلپایگانی، کتاب الشهادات، ۴۳.
  124. خویی، مصباح الاصول، ۱/۲۷۹–۲۸۰.
  125. خویی، مصباح الاصول، ۱/۱۶۴–۱۷۰.
  126. امام خمینی، التعادل و الترجیح، ۱۲۴؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۵۹۸.
  127. امام خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۱۰۵؛ امام خمینی، الطهاره، ۴/۳۲۴.
  128. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۱۸–۱۱۹.
  129. امام خمینی، الطهاره، ۳/۱۰۳.
  130. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۴.
  131. مزینانی، محمد صادق، مقاله «حدیث»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص ۳۲۶.
  132. رحمان‌ستایش، مبانی رجالی و حدیث‌شناسی امام خمینی، ۸۹.
  133. کلینی، الکافی، ۱/۶۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۳۵–۲۳۶ و ۲۴۲–۲۴۴؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۳/۵۸۵.
  134. مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۴۴؛ طوسی، الاستبصار، ۱/۳۲۱.
  135. امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۸۱؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۰۸.
  136. امام خمینی، کشف اسرار، ۷۶.
  137. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۱۵؛ امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۴۰ و ۲۱/۱۶؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ۶۴–۶۵؛ مکاسب، ۱/۲۱۹.
  138. کلینی، الکافی، ۱/۶۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۲۴۳–۲۴۴.
  139. امام خمینی، البیع، ۵/۲۳۹–۲۴۲.
  140. امام خمینی، البیع، ۲/۵۵۲–۵۵۳.
  141. طوسی، المبسوط، ۲/۹۰؛ اردبیلی، مجمع الفائدة، ۱/۲۶۵–۲۶۶؛ نجفی، جواهر الکلام، ۳۲/۲۴۸.
  142. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۹؛ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۱۸–۲۲۰.
  143. امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۱۹.
  144. امام خمینی، الطهاره، ۱/۱۱۰، ۱۲۴ و ۴/۱۲۷، ۱۷۹؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۲۹۹–۳۰۰؛ امام خمینی، کشف اسرار، ۸۵.
  145. شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ۱/۲۱۴–۲۱۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۱۲۰.
  146. امام خمینی، بدائع الدرر، ۱۰۹–۱۱۳.
  147. «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  148. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷.
  149. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۷–۱۵۰.
  150. انصاری، الاجتهاد و التقلید، ۴۸؛ خویی، دراسات، ۴/۴۲۹–۴۳۱؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۵۳۸–۵۳۹.
  151. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۳–۶۴.
  152. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۸۲–۸۴.
  153. امام خمینی، الاستصحاب، ۳۸۴–۳۹۱.
  154. امام خمینی، الاستصحاب، ۲۶۵.
  155. مجلسی، بحار الانوار، ۵۵/۲۴–۳۲.
  156. مجلسی، بحار الانوار، ۵۴/۳۵۷–۳۷۵.
  157. طباطبایی، المیزان، ۱/۹–۱۲.
  158. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۷۹.
  159. امام خمینی، حدیث جنود، ۸.
  160. شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ۱/۱۵۱–۱۵۲؛ نجفی، جواهر الکلام، ۱۹/۲۸۹، ۳۴۳؛ ۲۲/۱۷۲، ۴۲۸–۴۲۹ و ۴۱/۲۱۶.
  161. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۷/۱۰۱–۱۰۳.
  162. اردبیلی، مجمع الفائدة، ۸/۴۲.
  163. ابن‌ادریس، السرائر، ۲/۲۱۶؛ بحرانی، الحدائق الناضرة، ۱۸/۲۰۸؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۲۸.
  164. امام خمینی، مکاسب، ۱/۲۲۷–۲۲۹؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۷۲.
  165. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۴/۳۹ و ۹۹.
  166. امام خمینی، مکاسب، ۱/۵۴–۵۶.
  167. امام خمینی، التعادل و الترجیح، ۳۱–۳۳.
  168. امام خمینی، التعادل و الترجیح، ۳۳–۳۴.
  169. آل عمران، ۷.
  170. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۱۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۸۵.
  171. غفاری، تلخیص مقباس، ۲۵۳.
  172. امام خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۶۲۲.
  173. امام خمینی، کشف اسرار، ۳۲۱–۳۲۲.
  174. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۱۵.
  175. امام خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۶۲۲؛ الاجتهاد و التقلید، ۷۲–۷۳.
  176. عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امام خمینی، ۲۰۲–۲۰۶.
  177. امام خمینی، بدائع الدرر، ۵۴–۵۶.
  178. امام خمینی، الخلل فی الصلاة، ۵۸–۵۹؛ امام خمینی، البیع، ۲/۵۲۶–۵۲۷.
  179. امام خمینی، الطهاره، ۱/۹۵.
  180. امام خمینی، مکاسب، ۱/۲۱۹.
  181. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۰۳.
  182. کلینی، الکافی، ۵/۳۱۳؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۷/۸۹.
  183. امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۸۰–۳۸۱.
  184. ابن‌شعبه، تحف العقول، ۲۳۸.
  185. امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۲۳–۱۲۴.
  186. مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۶۹–۷۰.
  187. طوسی، المبسوط، ۱/۱–۲.
  188. بروجردی، نهایة التقریر، ۱/۱۷۶، ۱۸۲ و ۲/۱۳؛ منتظری، مجمع الفوائد، ۲۳۰–۲۳۴.
  189. امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۶.
  190. امام خمینی، الاجتهاد والتقلید، ۷۲–۷۳.
  191. عصارپور آرانی، روشهای فقه الحدیثی امام خمینی، ۲۰۶–۲۶۳.
  192. مزینانی، محمد صادق، مقاله «حدیث»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص ۳۲۶.
  193. الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار.
  194. مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۸۴–۸۵.
  195. خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۲–۲۶.
  196. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲.
  197. نوری، خاتمة مستدرک، ۳/۴۶۳–۴۷۰.
  198. امام خمینی، الطهاره، ۳/۳۵۶.
  199. امام خمینی، الطهاره، ۳/۲۹۸–۲۹۹.
  200. نوری، خاتمة مستدرک، ۴/۵؛ امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴–۱۶.
  201. صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱/۳.
  202. امام خمینی، مکاسب، ۱/۸۳–۸۴.
  203. عابدی، کتاب‌های حدیثی از نگاه امام خمینی، ۳۳–۳۴.
  204. سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۳۸۳–۳۸۴.
  205. نوری، خاتمة مستدرک، ۴/۶.
  206. بروجردی، نهایة التقریر، ۲/۳۵۱.
  207. امام خمینی، البیع، ۲/۶۲۸؛ امام خمینی، مکاسب، ۱/۱۱۶.
  208. امام خمینی، مکاسب، ۲/۶۲۷–۶۲۸.
  209. آقابزرگ، مقدمه، ۱/۲–۴۲.
  210. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴–۱۶.
  211. طوسی، تهذیب الاحکام، ۱/۲–۳؛ طوسی، الاستبصار، ۱/۳.
  212. طوسی، الاستبصار، ۱/۳.
  213. امام خمینی، الخلل، ۲۵۵؛ امام خمینی، الطهاره، ۴/۲۹۸.
  214. امام خمینی، التعادل و الترجیح، ۱۵–۱۷.
  215. امام خمینی، الطهاره، ۳/۳۵۶–۳۵۷.
  216. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲.
  217. امام خمینی، صحیفه، ۸/۱۸۴ و ۲۱/۳۹۶.
  218. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۴۷–۳۴۸.
  219. امام خمینی، البیع، ۵/۵۳۰–۵۳۱.
  220. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱–۴۸۲.
  221. کلینی، الکافی، ۱/۲۳۹–۲۴۱.
  222. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۷.
  223. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴–۶.
  224. کلینی، الکافی، ۱/۲۴۰.
  225. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴–۵.
  226. استادولی، مقدمه کتاب صحیفه سجادیه امام‌سجاد(ع)، ۱۵–۱۶.
  227. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۷.
  228. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰۹.
  229. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۷۳.
  230. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱–۴۸۲.
  231. نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، ۱/۱۹۴–۲۱۵.
  232. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۸۱.
  233. امام خمینی، آداب الصلاة، ۸–۹ و ۱۷۴؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۰۰.
  234. غفاری، مقدمه تحف العقول، ۹.
  235. غفاری، مقدمه تحف العقول، ۳.
  236. انصاری، المکاسب، ۱/۵.
  237. ابن‌شعبه، تحف العقول، ۲۳۸.
  238. امام خمینی، البیع، ۲/۶۵۱.
  239. مجلسی، بحار الانوار، ۱/۱۱؛ داوری، اصول علم الرجال بین النظریة و التطبیق، ۳۶۵–۳۶۶.
  240. امام خمینی، الطهاره، ۱/۵۲۸؛ ۳/۲۵۵ و ۴/۱۳۸.
  241. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۶۲ و ۳۱۹.
  242. امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۴۴–۲۴۵.
  243. آقابزرگ، الذریعه، ۴/۲۹۵؛ امین، سید حسن، مستدرکات اعیان الشیعه، ۶/۳۰۷.
  244. حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱/۲۷۳.
  245. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۵۸.
  246. مزینانی، محمد صادق، مقاله «حدیث»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص ۳۲۶.
  247. امام خمینی، الطهاره، ۲/۳۰۸.
  248. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۳.
  249. امام خمینی، مکاسب، ۲/۴۰.
  250. امام خمینی، مکاسب، ۲/۷۲–۷۳.
  251. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۴۳.
  252. مزینانی، محمد صادق، مقاله «حدیث»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص ۳۲۶.
  253. مجلسی، بحار الانوار، ۲/۱۵۳–۱۵۸؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۰/۲۲۴–۲۲۵.
  254. امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۱ و ۱۳۲.
  255. مزینانی، محمد صادق، مقاله «حدیث»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص ۳۲۶.