ضرورت عصمت امام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:
اگر [[خداوند متعال]] معجزه را در [[اختیار]] فرد کاذب قرار دهد، موجب [[گمراهی]] [[مردم]] خواهد شد و حال اینکه خداوند متعال، به حکم عقل، از هرگونه فعل قبیح، [[جهل]] و اغراء به جهل، مبرا است. همین بیان پشتوانه عقلی رابطه بین معجزه و عصمت است<ref>مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص۸۲-۸۳.</ref>.
اگر [[خداوند متعال]] معجزه را در [[اختیار]] فرد کاذب قرار دهد، موجب [[گمراهی]] [[مردم]] خواهد شد و حال اینکه خداوند متعال، به حکم عقل، از هرگونه فعل قبیح، [[جهل]] و اغراء به جهل، مبرا است. همین بیان پشتوانه عقلی رابطه بین معجزه و عصمت است<ref>مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص۸۲-۸۳.</ref>.


البته این بیان در صورتی قابل قبول است که [[امامان]] دارای معجزه باشند و می‌دانیم که [[معجزات]] زیادی از امامان در کتب [[تاریخ]] و [[روایت]]، به [[تواتر]] [[نقل]] شده است<ref>کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۷۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ص۱۳۸؛ علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۳، ص۴۴؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص۱۵۶؛ ج۲، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]] ص ۳۹.</ref>.
البته این بیان در صورتی قابل قبول است که [[امامان]] دارای معجزه باشند و می‌دانیم که [[معجزات]] زیادی از امامان در کتب [[تاریخ]] و [[روایت]]، به [[تواتر]] [[نقل]] شده است<ref>کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۷۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ص۱۳۸؛ علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۳، ص۴۴؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص۱۵۶؛ ج۲، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۳۵-۱۵۲.</ref>.


===== برهان [[حکمت]] =====
===== برهان [[حکمت]] =====

نسخهٔ ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۵

بحث از ضرورت عصمت امام پس از بحث امکان عصمت مطرح می‌گردد. هر چند در آثار کلامی پیشینیان بحثی تحت عنوان "امکان عصمت برای عموم بشر" نیامده؛ اما در پاره‌ای از کتب کلامی و اعتقادی، این مسأله مورد توجه قرار گرفته و عموماً از سوی منکران عصمت ـ ولو منکران بعضی از ابعاد آن - مسأله عدم امکان عصمت مطرح شده و از آنجا که قوام انسانیت به اختیار و اراده، آزاد است برخی چنین نتیجه گرفته‌اند که عصمت با انسان بودن سازگار نیست. از این رو برخی معاصرین دستیابی به برخی درجات عصمت را برای عموم افراد بشر ممکن دانسته و به ادله‌ای همچون امکان ذاتی و برخی عمومات قرآنی دال بر این موضوع، استناد کرده‌اند. از طرفی باید گفت: عصمت نه تنها برای پیامبران ممکن است، بلکه بهره‌مندی از کامل‌ترین و عالی‌ترین درجات عصمت برای ایشان امری لازم و ضروری است که ادله نقلی و براهین عقلی بی‌شماری همچون برهان لطف، حفظ شریعت، وجوب اطاعت از معصوم، لزوم هدایت بشر و ... توسط متکلمان امامیه در بحث اثبات عصمت در کتب کلامی بر آن اقامه شده است.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

ضرورت عصمت

هر چند بهره‌مندی از برخی اقسام و درجات مختلف عصمت به تناسب جایگاه هر فرد و تقوای او امری ممکن است اما برخورداری از درجات عالیه آن که شامل عصمت عملی و علمی می‌شود تنها برای حجت‌های الهی اعم از انبیا و امامان معصوم(ع)، ممکن بلکه امری لازم و ضروری است.

ضرورت عصمت امام

ممکن بودن عصمت برای امامان به معنای آن است که عصمت، ذاتاً برای امامان امتناع ندارد و با فرض وقوع عصمت، هیچ محالی لازم نمی‌آید. برای روشن شدن این ادعا باید در دو مقام بحث شود: اقتضای عصمت و موانع عصمت.

اقتضای عصمت

آنچه که در باب عصمت انبیاء به عنوان مقتضی عصمت گفته می‌شود، در باب عصمت امامان نیز همان موارد اقتضا دارد، زیرا امامت، دنباله نبوت و به قول قرآن، افضل از نبوت است؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۱].

از این آیه فهمیده می‌شود که:

  1. منصب امامت در اواخر عمر و بعد از نبوت به حضرت ابراهیم (ع) عطا گردید
  2. این منصب را همه انبیاء نداشتند، بلکه خداوند متعال امامت را به بعضی از انبیا عطا کرده است. انبیا مؤسس دین بودند و امامان حافظ شریعت از تأویلات و انحرافات؛ یعنی مفسر دین بودند. بنابراین هر آنچه در باب اقتضای عصمت انبیاء گفته‌اند ـ از حکمت تشریع و هدفمند بودن خلقت بشریت و تنزه ذات احدی از کار عبث و اغرای به جهل و به کمال رسیدن انسان‌ها و هدایت بشر ـ مقتضی عصمت امامان نیز هست. البته این موارد به صورت مبسوط در قالب استدلال‌های عقلی خواهد آمد، ولی به اختصار باید گفت که خداوند متعال حکیم است و کار قبیح و عبث از او سر نمی‌زند. از طرفی هدف از خلقت انسان رسیدن او به عالی‌ترین مرحله کمال از جمله خلافت الهی است؛ برای به انجام رساندن این هدف، خداوند متعال شریعت خود را در قالب کتاب‌های آسمانی و وحیانی نازل کرده است. همچنین برای رسیدن این پیام‌ها، انبیا و امامان را به عنوان اولیای دین و مربیان شریعت به مردم معرفی کرده و دستور داده است تا مردم به صورت مطلق و بی قید و شرط از آنها اطاعت کنند. اگر این پیام‌آوران و حافظان دین، معصوم نباشند و احیاناً دچار خطا، گناه و نسیان گردند، چون خداوند به اطاعت مطلق از آنها امر کرده است، نوعی اغرای به جهل و خطاست که با حکمت خداوند متعال سازگار نیست.
  3. از سوی دیگر اگر امام، معصوم نباشد اعتماد ملت از او سلب خواهد شد و لذا از فرمان‌هایش اطاعت نخواهند کرد. با این فرض، کار خداوند عبث و لغو می‌گردد، چون غرضش محقق نمی‌گردد و این عدم اطاعت با غرض خداوند از آفرینش و نصب امامان و حکمت تشریع ناسازگار است؛ با اینکه می‌دانیم خداوند، حکیم است و کار قبیح و عبث انجام نمی‌دهد و سیر تکاملی انسان را نامحدود قرار داده و به انسان امر کرده تا رسیدن به عالی‌ترین مرحله تکامل انسانی، یعنی خلافت الهی سعی و تلاش کند و لحظه‌ای از مجاهدت نفس و طهارت روح و کسب کمالات معنوی باز نماند.

همه این دلایل و امثال آن، عصمت را برای امامان لازم و ضروری می‌کند و روشن است که عصمت برای امام، هم‌سنگ امامت برای هدایت بشر است و امامت، دنباله نبوت در ابلاغ دین و حفظ شریعت از انحرافات و هدایت امت به سوی رستگاری است.

موانع عصمت

این پرسش مهم وجود دارد که آیا عصمت برای امامان، موانعی دارد یا خیر. اهل سنت در طول تاریخ درباره عصمت امامان با شیعه اختلاف داشته‌اند و یکی از ریشه‌دارترین مسئله‌های اختلافی بین شیعه و اهل سنت همین مسئله عصمت امامان است، اما اصل امامت را تمام مسلمین پذیرفته‌اند. تنها چیزی که اهل سنت مطرح کرده‌اند مسئله معصوم نبودن خلفای بنی‌عباس و بنی‌امیه است که آن هم مربوط به عدم لزوم عصمت است. آنان گفته‌اند آنهایی که در طول تاریخ، حاکمان و امامان جامعه بوده‌اند، مثل خلفای بنی‌عباس و بنی‌امیه، زندگی و حکومت آنها مشحون از ظلم و فساد بوده است، لذا عملاً امامان، معصوم نبوده‌اند. ولی در باب امتناع ذاتی عصمت برای امامان، سخنی نگفته‌اند. گرچه اهل سنت هم به عصمت انبیاء اعتقاد دارند و هم برای عصمت آنان دلایل عقلی ذکر کرده‌اند.

در پاسخ به این اشکال می‌گوییم:

  1. دلائل زیادی از نظر عقلی وجود دارد که به مسئله اقتضا و امکان ذاتی عصمت امامان می‌پردازد. این دلایل متنوع عقلی، نه تنها امکان و اقتضا، بلکه ضرورت عصمت امامان در حکمت الهی را ثابت می‌کند
  2. در باب موانع احتمالی، تنها مانعی که اهل سنت به آن اشاره کرده‌اند ـ به استثنای اشاعره ـ مسئلۀ عدم وقوع عصمت برای خلفا است که ربطی به امتناع ذاتی ندارد و شیعه هم به صورت اصولی با کلام اهل سنت مخالف است، زیرا: اساساً شیعه خلفای بنی‌عباس و بنی‌امیه را امام نمی‌داند، چرا که آنان ظالم و غاصب بوده‌اند. امامان دوازده نفرند که اولین آنها حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و آخرینشان حضرت ولی‌عصر (ع) است که معصوم و مطهرند. به علاوه شیعیان معتقد به امامانی هستند که منصوب الهی‌اند و از جانب خداوند و نبی مکرم اسلام (ص) به مردم معرفی شده‌اند و در روایات شیعه و اهل سنت اسمای آنها آمده است، لذا هیچ دلیلی که امتناع ذاتی عصمت یا امتناع وقوعی عصمت را ثابت کند وجود ندارد، بنابراین عصمت برای امامان امکان دارد.
  3. اگر عصمت برای امامان امتناع ذاتی داشته باشد، نباید هیچ انسانی به عصمت دست یابد؛ حال آنکه قرآن کریم در موارد مختلف انبیاء را معصوم می‌داند؛ از جمله در آیه شریفه: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۱۲]. آیات دیگری از قرآن نیز به صراحت یا به دلالت التزامی، بر عصمت امامان شهادت می‌دهند، همچنان که آیه تطهیر و آیات دیگر بر این مطلب دلالت دارند. از این‌رو به صراحت ادعا می‌شود که در باب امکان عصمت برای امامان، مقتضی عصمت برای آن بزرگواران وجود دارد و موانع احتمالی عصمت، مفقود است و یا اینکه دلالتی بر این موضوع ندارند، بنابراین عصمت برای امامان، امری ممکن است[۱۳].

علاوه بر همه اینها مقتضای رحمت الهی نیز عصمت کامل انبیاء(ع) است؛ چراکه عصمت انبیاء(ع) لطف است؛ یعنی موجب نزدیکی مردم به طاعات و پرهیز از محرمات می‌‌شود و پیامبر معصوم بسی بهتر و بیشتر از پیامبر غیرمعصوم موجب هدایت مردم می‌‌شود و لطف بر خداوند واجب است؛ یعنی فراهم کردن هر چه بیشتر زمینه‌های هدایت مردم به سوی حق بر او لازم است. پس عصمت در انبیاء(ع) ضروری است و البته هر قدر دایره عصمت گسترده‌تر باشد، لطف نیز بیشتر خواهد بود[۱۴].

چرایی ضرورت عصمت امام

توجه به این نکته حائز اهمیت است که بحث ضرورت عصمت، ارتباط بسیار نزدیکی با بحث اثبات عصمت به واسطه براهین عقلی داشته و به نوعی به آن گره خورده است؛ چراکه در ضرورت عصمت امام به دنبال پاسخ به سوال چرایی عصمت در انبیا و امامان هستیم، بدین معنا که چرا حجت‌های الهی باید معصوم باشند؛ از طرفی در پاسخ به این سوال به این مهم خواهیم پرداخت که اگر حجج الهی معصوم نباشند، محذوراتی پیش خواهد آمد که به واسطه آنها می‌توان در قالب براهینی عقلی، عصمت حجت‌های الهی را ثابت نمود.

براهین ضرورت عصمت امام

براهین عقلی

با توجه به آنچه گفته شد براهین عقلی اثبات عصمت معصومان که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارت‌اند از:

متکلمان امامی براهین عقلی متعددی را در اثبات عصمت امامان اقامه کرده‌اند از جمله:

برهان لزوم هدایت بشر

ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۱۵].

از طرفی هدایت، امری است که در امام و نبی مشترک است یعنی همان وظیفه هدایت پیامبر به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای جانشین او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد مردم به الگو و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به معارف دین از بین می‌رود[۱۶].

برهان امتناع تسلسل[۱۷]

این برهان یک پیش‌فرض دارد. از جمله وظایف امام، اجرای حد بر گنهکار است. با توجه به این پیش‌فرض، هشام برهان خود را این‌گونه تقریر می‌کند: اگر امام، معصوم نباشد، ممکن است مانند دیگران مرتکب گناه شود. آن‌گاه نیازمند فرد دیگری است که حد را بر او جاری کند[۱۸]. برخی از این برهان با عنوان: برهان اقامه حدود نام برده‌اند. [۱۹].[۲۰]

برهان حفظ شریعت

«از جمله برهان‌های عقلی اثبات عصمت امامان (ع)، برهان معروف حفظ شریعت است.برهان حفظ شریعت را می‌توان از جمله براهین بسیار معروف متکلمان دانست، که غالب متکلمان امامیه[۲۱] و حتی اسماعیلیه[۲۲] به آن استدلال کرده‌اند و حتی برخی از اهل سنت نیز آنجا که در صدد معرفی دلایل شیعه بر عصمت امام بوده‌اند، همین دلیل را بیان کرده‌اند[۲۳].[۲۴].[۲۵]

بر اساس تقریر سیدمرتضی، این برهان را می‌توان در سه مرحله ارائه کرد:

  1. نخست آنکه شریعت، به حافظ نیاز دارد. سید می‌نویسد: «همانا شریعت پیامبر ما ابدی و غیر قابل نسخ است... و لازم است حافظی داشته باشد؛ زیرا رها کردن آن بدون حافظ، اهمال درباره آن و نیز تکلیف کردن پیروانش به چیزی خارج از طاقت آنهاست»[۲۶]،
  2. مرحله دوم آنکه حافظ شریعت باید معصوم باشد؛ زیرا اگر نباشد، شریعت حفظ نخواهد شد. سیدمرتضی در تبیین ملازمه میان ارکان استدلال خود چنین توضیح می‌دهد که اگر حافظ شریعت معصوم نباشد، ممکن است در شریعت تغییر و تبدیل ایجاد کند، و این امر، در واقع سبب محفوظ نماندن شریعت خواهد شد؛ زیرا در این صورت، تفاوتی میان بود و نبود حافظ شریعت نخواهد بود[۲۷].
  3. مرحله سوم استدلال سید، تأکید بر این است که حافظ شریعت، لزوماً امام است: «هنگامی که ثابت شد حافظ باید معصوم باشد، محال است شریعت به دست امت حفظ شود؛ در حالی که امت معصوم نیست، و همان‌گونه که ممکن است تک تک آنها اشتباه کنند، در جمع آنان نیز همین امکان هست، و هنگامی که حافظ شریعت بودن امت، باطل شد، لازم است امام حافظ آن باشد[۲۸].
برهان نقض غرض در ارسال انبیا

دلیلی که تقریباً همه متکلمان شیعه بدان تمسک کرده‌اند این است که: امامت یعنی استمرار وظایف نبوت و امام یعنی جانشین و خلیفه پیامبر در همه شؤون نبوت، جز در مسأله تلقی وحی به معنای اصطلاحی آن. چنین انسانی باید در مقام تبیین و توضیح احکام الهی و سنت نبوی، از هر گونه انحراف عمدی و سهوی معصوم باشد[۲۹] و الا نقض غرض پیش آمده، هدف تشریع احکام و برانگیختن انبیا تحقق نخواهد یافت. بنابراین، همان ادله‌ای که عصمت انبیا را اثبات می‌نمودند، بر عصمت امام نیز صحه می‌گذارند.[۳۰].

برهان لطف

چنان‌که وجود پیامبران و امام لطف است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران و امامان غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیستند و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران و امامان، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشند و خطا و معصیت بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض امامت است[۳۱].[۳۲].[۳۳].

برهان نفی احتجاج به غیر معصوم

این برهان نیز مانند برهان گذشته، یک پیش فرض دارد: امام کسی است که خداوند بتواند با او برای مردم احتجاج کند. اگر امام از گناه معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از دین را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمی‌تواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: «إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...»[۳۴]. کیفیت استدلال هشام، گویای این مطلب است که وی با این برهان در پی اثبات عصمت امام از همه گناهان - پس از تصدی منصب امامت - است.[۳۵].

برخی از این برهان با عنوان تنافی گناه با شئون امامت، نام برده و آن را چنین تقریر کرده‌اند که اگر امام معصوم نباشد از آلوده‌شدن به گناه ایمن نیست و چه‌بسا به دیگران ستم کند یا حقی را به نفع نزدیکانش کتمان نماید و این با شأن أمام سازگار نیست[۳۶].[۳۷]

برهان فقدان صفات چهارگانه در امام

شیخ صدوق با سند صحیح از محمد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم از پدرش نقل می‌کند که ابن ابی‌عمیر گفت: در طول همنشینی ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف عصمت امام نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا امام معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: عصمت چیست و چگونه فهمیده می‌شود؟ هشام گفت: همه گناهان ما از چهار صفت ناشی می‌شود: حرص، حسد، غضب و شهوت و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام دنیا در تحت قدرت امام است و او خزانه‌دار مسلمین است پس چرا حریص باشد. امام حسود نیست زیرا مقام امام از مقام همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به پایین‌تر از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در راه خدا زیرا خداوند به او اختیار اجرای حدود را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند آخرت را در نظر امام محبوب کرده است و چنین کسی نعمت دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمی‌کند[۳۸]. تذکر این نکته لازم است این که ابن أبی‌عمیر گفت: «بهترین چیزی که از هشام استفاده کردم مسئله عصمت بود» به خاطر نحوه استدلال بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع تفکرات ابن ابی‌عمیر معلوم می‌شود وی دیدگاه بالاتری را درباره امام نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابی‌عمیر را درباره اینکه «دنیا سراسر از آن امام است و امام از مردم بر آن‌چه در دستشان قرار دارد اولاتر است» تأیید نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت[۳۹]. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام (ع) گرفته است.[۴۰].[۴۱].

برهان اضطرار به امام

وضعیت مردم پس از رسول خدا (ص) از سه حال خارج نیست: یا اینکه خداوند، آنها را بدون تکلیف رها کرده است؛ یا اینکه مردم پس از رسول خدا (ص) تبدیل به علما و دانشمندانی در حد و اندازه رسول خدا (ص) - در شناخت احکام دین - شده باشند؛ به گونه‌ای که همگی در راه حق باشند و اختلافی پیش نیاید؛ یا اینکه رسول خدا (ص) فردی را که عاری از هرگونه اشتباه و گناه است، با عنوان راهنمایشان معرفی کرده باشد؛ کسی که مردم به او نیاز دارند؛ ولی او به مردم نیازی ندارد. از آنجا که فرض‌های اول و دوم اشتباه است، تنها فرض سوم باقی می‌ماند که همان مطلوب است: «فبقي الوجه الثالث‌: و هو أنّه لابدّ لهم من علم يقيمه الرسول لهم و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا يحتاج إليه و لا يحتاج إلى أحد»[۴۲]. در واقع، این برهان، ضرورت وجود امام معصوم را ثابت می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر امام معصوم نباشد، بود و نبود او تفاوتی نخواهد داشت.[۴۳] ظاهر این برهان، گویای آن است که هشام با این برهان در پی اثبات عصمت امام از گناه و اشتباه در تبیین دین است[۴۴]. چنان که پیش‌تر نیز اشاره شد، هشام واژه عصمت را تنها برای عصمت از گناه به کار برده است؛ اما مبرا بودن امام از اشتباه و نیز عطف واژه «مبرأ» به واژه معصوم، قرینه این مطلب است که در اندیشه هشام بن حکم، این دو به یک معنا به کار رفته‌اند. به دیگر بیان، حقیقتی به نام «مصونیت از گناه یا اشتباه» که امروزه آن را با عنوان «عصمت» مطرح می‌کنیم، دو مصداق دارد، که هشام بن حکم برای «مصونیت از گناه»، از واژه عصمت و برای «مصونیت از اشتباه» یا عیوب، از واژة «مبرأ» استفاده کرده است.[۴۵].

برهان وجوب اطاعت از معصوم

اگر از پیامبر خاتم(ص) خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۴۶].[۴۷].[۴۸].[۴۹]

برهان کمال عقل

این دلیل، عقلی، فلسفی و عرفانی است و ناظر به مقام ثبوت است نه اثبات. جناب ابن سینا در بیان این استدلال می‌فرماید: "تفکر فلسفی، سطح برتر از عصمت را در مقام ثبوت ثابت می‌کند، نه اثبات".

وقتی نفس به مرحله عقل مستفاد و بالفعل رسید، همه علوم و حقایق عینی را می‌یابد و آنها را برابر با وحی گزارش می‌دهد و در یافتن آن معارف و گزارش دادن آنها معصوم است؛ همانطور که در عمل به احکام معصوم است. ابن سینا در کتاب شریف الهیات شفا می‌گوید: الانبياء، الذين لا يؤتون من جهة غلطاً او سهواً[۵۰]. آنها از اشتباه معصوم‌اند؛ زیرا انسان متعالی که به اوج عروج راه یافت، به مرحله‌ای می‌رسد که خیال و وهم از درون، و شیطان از برون به آنجا راه ندارد و از هرگونه اشتباه علمی و عملی مصون خواهد بود.

پس اگر نفس انسانی به مرحله کمال عقل نظری و عملی برسد، در آن حس و وهم و خیال، مأموم عقل نظری، و غضب و شهوت، مطیع عقل عملی است و در نتیجه به مقام شهود و ولایت که پایان سفر اول از سفرهای چهارگانه است، نایل می‌گردد، لذا شایستگی پیامبر یا امام شدن را دارد که جامع این اوصاف، همان وصف عصمت است. البته روشن است که این دلیل برخلاف ادله متکلمان ناظر به مقام ثبوت و نفس الامر است به مقام اثبات[۵۱].

برهان خلافت انسان کامل

این دلیل حکما با دید عرفانی، مطرح گردیده است[۵۲].

عرفا نبوت و رسالت و امامت را مبتنی بر خلافت دانسته و عصمت برتر را اثبات می‌کنند و می‌گویند هر موجودی مظهر اسمی از اسمای خاص خدای سبحان است، ولی انسان کامل مظهر الله است، که جامع همه اسماء می‌باشد. انسان کامل جانشین خدا بر همه عالم است و همانطور که انسان‌ها از جانشین خدا بهره می‌برند و هدایت می‌شوند، ملائکه نیز از او استفاده کرده، در ثبات همان مقام معلوم از فیض انسان کامل مدد می‌جویند.[۵۳].

برهان برتری و فضیلت معصوم

این دلیل در کتاب‌های متکلمین بزرگ شیعه، مثل علامه حلی، شیخ طوسی، سید مرتضی و سایر اندیشمندان اسلامی وارد شده است. بنابراین، دلیل لازمه اینکه امام معصوم نباشد این است که مقامش نزد مردم سقوط کند، لذا از او پیروی نمی‌کنند[۵۴].

این استدلال دارای دو مقدمه عقلی است:

  1. هر کسی که به عنوان امام از جانب خدای متعال انتخاب می‌شود، علم، عقل، بندگی، اطاعت و اجتناب از معاصی در او باید بیشتر از بقیه مردم باشد تا موجب فضیلت و برتری او بر سایر مردم شود.
  2. با این فرض، اگر امام معصوم نباشد هیچ فضیلتی بر دیگران ندارد، لذا دلیلی برای اطاعت از او نیست چون گناه او موجب سقوط مقامش در چشم مردم می‌گردد.

در نتیجه اطاعت از اهل گناه از نظر عقل ناپسند است و اگر عقل حکم به عدم اطاعت نکند، حکم به اطاعت اهل گناه هم نمی‌کند و سأکت خواهد بود. لذا برای اینکه مقام و رتبه امام پایین‌تر از عوام نباشد و اطاعت از او حاصل شود باید به حکم عقل، امام (ع) معصوم باشد تا اطاعت از برتر حاصل گردد و عقل، حکم به اطاعت از برتر کند.[۵۵].

معجزه

متکلمین این استدلال را در عصمت انبیا ذکر کرده‌اند و در شرح آن چنین گفته‌اند که راه اثبات نبوت یک شخص علاوه بر نص (از طرف نبی سابق) معجزه اوست عقل می‌گوید وقتی مدعی نبوت، کاری را که میسور بشر نیست انجام دهد، معلوم می‌شود که این توانایی از منبع قدرت لایزال الهی به او عطا شده است تا نشانه صدق ادعای او باشد. اگر این کبرای کلی را - که معجزه نشانه نبوت و صداقت است - ضمیمه این صغری کنیم که، انبیا خصوصاً نبی اکرم معجزه‌های فراوانی آورده‌اند، از جمله قرآن، نبوت و عصمت هر دو ثابت می‌شود[۵۶].

این استدلال را با همین بیان، در باب امامت و صدق و عصمت آن می‌توان به کار گرفت چنان که بعضی از علما از آن بهره برده‌اند. البته با توضیح چند مقدمه می‌توان از آن به عنوان یک دلیل عقلی استفاده کرد[۵۷].

  1. تعریف معجزه، معجزه، امری است خارق‌العاده به همراه تحدّی با عدم اتیان دیگران به مثل آن و مطابق ادعا[۵۸].
  2. رابطه منطقی و عقلی بین عصمت و معجزه، بعضی چون از تفکر و اندیشه عقلی و فلسفی به دورند بین عصمت و معجزه ارتباط منطقی نمی‌یابند. لذا معجزه را دلیل اقناعی برای صدق گفتار تلقی می‌کنند، آن هم بدون پشتوانه عقلی. لکن می‌توانیم رابطه منطقی و عقلی آن را ثابت کنیم؛ یعنی معجزه‌ای که توسط نبی اکرم یا امام (ع) حاصل می‌شود، به اذن خداوند تعالی و مطابق ادعاست و به دنبال خود تحدی را به همراه دارد. با توجه به افعال الهی که غایت‌مند و منزه از هرگونه فعل قبیح است و با عنایت به حکمت خدا در خلقت و تشریع، به حکم عقل، اتیان معجزه، بر صدق و عصمت مدعی امامت یا نبوت دلالت می‌کند.

اگر خداوند متعال معجزه را در اختیار فرد کاذب قرار دهد، موجب گمراهی مردم خواهد شد و حال اینکه خداوند متعال، به حکم عقل، از هرگونه فعل قبیح، جهل و اغراء به جهل، مبرا است. همین بیان پشتوانه عقلی رابطه بین معجزه و عصمت است[۵۹].

البته این بیان در صورتی قابل قبول است که امامان دارای معجزه باشند و می‌دانیم که معجزات زیادی از امامان در کتب تاریخ و روایت، به تواتر نقل شده است[۶۰].[۶۱].

برهان حکمت

علامه حلّی حکمت الهی را دلیل محکم عقل، برای اثبات عصمت امامان می‌داند و در این رابطه چنین استدلال می‌کند: خداوند متعال در نهایت حکمت، حکیم است و عالم به جمیع معلومات (مخلوقات) و غنی مطلق است و محتاج به چیزی در این عالم نیست، در اقوال و افعال پروردگار عالم چیزی که حکیمانه نباشد واقع نمی‌شود (چون خداوند تعالی امر به اطاعت از امام کرده است) به حکم عقل اطاعت از امام غیر معصوم به صورت مطلق منافی حکمت پروردگار است. پس عقل می‌گوید امام باید به واسطه حکمت خداوند حکیم معصوم باشد[۶۲].

استدلال علامه حلی بر دو مقدمه عقلی استوار است:

  1. خداوند حکیم است و گفتار یا رفتار (فعلی) غیر حکیمانه از او سر می‌زند.
  2. به حکم عقل، اطاعت از امام غیر معصوم بدون قید و شرط، با حکمت خداوند حکیم سازگاری ندارد.[۶۳].

پس عقل می‌گوید، به واسطه حکمت خداوند، محال است که امام، معصوم نباشد.[۶۴].

برهان تناقض در احکام یک فعل بر مکلف

آزار و اذیّت و ضرب و جرح و کشتن پیامبر و امام حرام است. در صورت ارتکاب گناه از باب امر به معروف و نهی از منکر آزار و زدن و حتی کشتن آنان واجب. در این صورت تناقض لازم می‌آید. یعنی یک فعل هم بر مکلّف واجب است و هم حرام، پس باید پیامبر (ص) و امام از ارتکاب گناه مصون باشند. مقدمه اول روشن است زیرا هم در پیشگاه عقل بدیهی است که اذیّت و ضرب و شتم پیامبر و امام با جایگاه و سمت آنها هیچ‌گونه تناسبی ندارد و هم آیات و روایات فراوانی بر حرمت ایذا پیامبر و امام وارد شده است. و در مورد مقدمه دوم نیز باید دقّت کرد که هم از نظر عقل امر به معروف و نهی از منکر عام است و هیچ اختصاصی به مردی دون فردی ندارد و هم از نظر شرع، پس پیامبر و امام نیز تحت این حکم عام قرار می‌گیرند و شامل آنها نیز می‌شود، و این مطلب که امر به معروف باعث آزار و ضرب و جرح و سرانجام حبس و قتل می‌شود نیز محتاج توضیح نیست[۶۵].

برهان لزوم اطمینان

ائمه(ع) می‌خواهند رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند[۶۶]. به عبارت دیگر بدون شک امامان قبل از هر چیز باید اعتماد عموم را جلب کنند، به طوری‌ که در گفته آنها احتمال دروغ و اشتباه داده نشود؛ در غیر این صورت، مقامِ رهبری آنها متزلزل خواهد شد. چرا که اگر ائمه معصوم نباشند، بهانه‌جویان به عذر اینکه آنها اشتباه می‌کنند، از آنان روی برمی‌تابند و حقیقت‌طلبان نیز به خاطر تزلزل نسبت به محتوای دعوت آنها، از پذیرفتن دعوتشان خودداری خواهند کرد و یا لااقل نمی‌توانند با دلگرمی آن را پذیرا شوند. این دلیل که می‌توان آن را "دلیل اعتماد" نیز نام نهاد، یکی از مهم‌ترین دلایل عقلی ضرورت عصمت ائمه(ع) است. چگونه ممکن است خداوند فرمان دهد که از انسانی بی‌قید و شرط اطاعت شود، در حالی که این انسان ممکن است خطا کند و یا مرتکب گناهی گردد. اگر مردم از او اطاعت کنند که پیروی از خطا و گناه است و اگر نکنند، جایگاه رهبری او متزلزل می‌گردد، به‌ویژه آن‌که مقام رهبری امامان با دیگران کاملاً متفاوت است؛ زیرا مردم تمام اعتقاد و برنامه خود را از آنها می‌گیرند[۶۷].

ادله نقلی

آیات دال بر هدایت امام

امامان از جهت واسطه بودن بین خدا و خلق، برای تضمین درستی پیام الهی باید معصوم باشند: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۶۸]. ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۶۹].

دقت در آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۰]. این مهم را روشن‌تر می‌کند. نمونه‌هایی از ابتذال راهبان مسیحی در تاریخ مسیحیت و بازخورد آنها در نگاه عامه مردم نسبت به دین و تنفر آنها از این رفتارهای مستهجن، گویای این واقعیت است که اگر رهبر و هادی خود از گناه مصون نبوده و مرتکب آن شود، اثر مستقیمی در اعتماد و نزدیک و دور شدن مردم به دین دارد: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۷۱]. این هدایت، امری است که در امام و نبی مشترک است یعنی همان وظیفه هدایت پیامبر با همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای جانشین او (امام) هم متعین است: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۷۲]؛ به بیان روشن‌تر شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام همان ایجاد اعتماد مردم به الگو و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به معارف دین از بین می‌رود[۷۳].

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  12. «و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۵-۴۸.
  13. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۸۵-۹۰.
  14. ر.ک: گوهر مراد، فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، مصحح: ربانی گلپایگانی، علی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، تهران، ۱۳۷۲ه‍ ش، ص۳۷۹
  15. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به امام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱
  16. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  17. توجه به این نکته لازم است که نام‌گذاری این برهان‌ها به دست نگارنده و با توجه به محتوا و هدف مستدل به آن بوده، و چنین اصطلاحاتی در آن زمان رایج نبوده است.
  18. «إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً لَمْ يُؤْمَنْ أَنْ يَدْخُلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الذُّنُوبِ فَيَحْتَاجَ إِلَى مَنْ يُقِيمُ عَلَيْهِ الْحَدَّ كَمَا يُقِيمُهُ عَلَى غَيْرِهِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، ح۱). گفتنی است برخی محققان نیز در مقام تبیین دلیل لزوم عصمت امام، از نظر شیعه، همین دلیل را مطرح کرده‌اند (ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵).
  19. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۹۲.
  20. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۰.
  21. حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، نهج الحق، تعلیق عین الله حسین ارموی، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۸؛ فاضل مقداد سیوری حلی، الناضح یوم الحشر شرح باب حادی عشر، ص۱۸۳.
  22. احمد حمیدالدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹.
  23. احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.
  24. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۲۸.
  25. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۰.
  26. عبارت مرحوم سید را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی این‌گونه تقریر کرد: اگر شریعت نیاز به حافظ نداشته باشد، موجب کوتاهی در امر آن و تکلیف مؤمنان به مالایطاق خواهد شد؛ کوتاهی در امر شریعت و تکلیف مؤمنان به مالایطاق جایز نیست؛ پس شریعت نیاز به حافظ دارد (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
  27. و ليس يخلو أن يكون الحافظ معصوما أو غير معصوم، فإن لم يكن معصوما لم يؤمن من تغييره و تبديله، و في جواز ذلك عليه – و هو الحافظ لها- رجوع إلى أنها غير محفوظة في الحقيقة، لأنه لا فرق بين أن تحفظ بمن جائز عليه التغيير والتبديل والزلل والخطأ وبين أن لا تحفظ جملة؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
  28. به دیگر بیان، می‌توان گفت: حافظ شریعت یا امت است یا امام؛ اما امت حافظ شریعت نیست؛ زیرا امت معصوم نیست؛ پس حافظ شریعت امام است (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
  29. البته کسانی که دلیل عقلی برای اثبات عصمت انبیا از گناهان و نیز از خطا و نسیان را تمام و بی‌اشکال می‌دانند، در اینجا نیز این دلیل را به موارد مذکور تعمیم می‌دهند. ولی به هر حال، قدر متیقن این است که با این دلیل، عصمت ائمه (ع) از گناه و خطا در مقام تبیین و تفسیر وحی الهی و سنت نبوی به اثبات می‌رسد.
  30. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۷۴-۲۸۱.
  31. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  32. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳
  33. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۳۵-۱۵۲.
  34. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.
  35. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۹۷-۲۰۱.
  36. کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.
  37. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۹۲.
  38. خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.
  39. اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.
  40. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۹۲.
  41. خاتمی سید احمد، در آستان امامان معصوم؛ ج۲، ص ۱۴۷.
  42. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.
  43. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۹۲.
  44. پیش‌تر درباره دلیل تقیید کلام هشام به عصمت از اشتباه در دین - نه مطلق اشتباه - سخن به میان آوردیم.
  45. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۹۷-۲۰۱.
  46. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  47. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  48. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  49. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۰.
  50. ابن سینا، کتاب شفاء، مقاله اول، فصل ۸.
  51. ابن سینا، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۰.
  52. صدر المتأهلین شیرازی، اسفار، ج۹، ص۳۰۰.
  53. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۳۵-۱۵۲.
  54. ر.ک: کشف المراد، ص۱۸؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۴۲۷؛ ج۲، ص۹؛ تنزیه الانبیاء، ص۵-۶؛ بدایة المعارف، ص۲۶۱؛ شرح تجرید (تحقیق زنجانی)، ص۳۹۱.
  55. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۳۵-۱۵۲.
  56. کشف المراد، ص۱۵۷-۱۵۸.
  57. کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵.
  58. کشف المراد، ص۱۵۷؛ الالهیات، ج۳، ص۶۹.
  59. مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص۸۲-۸۳.
  60. کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۷۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ص۱۳۸؛ علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۳، ص۴۴؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص۱۵۶؛ ج۲، ص۲۸۳.
  61. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۳۵-۱۵۲.
  62. ر.ک: الالفین، ص۷۶ و ۴۲۷.
  63. محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۳۹.
  64. محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۳۹.
  65. محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۳۹.
  66. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  67. کشف المراد، ص۳۴۹؛ پنجاه درس اصول عقاید، پیامبرشناسی، درس سوم.
  68. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱؛ بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست این که حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد، و دوم این که همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۸۶.
  69. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا بامام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی (ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  70. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  71. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵. سبحانی تبریزی، جعفر، دانشنامه کلام اسلامی، ص۳۵۲. در این آیه دربارۀ هدایت دو گزینه با یکدیگر مقایسه شده است: گزینۀ اوّل مربوط به کسی است که خود از هدایت ویژه الهی برخوردار است و دیگران را به حق هدایت می‌کند. دیگری کسی است که هدایت‌گر به حق نیست مگر آن‌که دیگران او را هدایت کنند. از این دو گزینه، گزینۀ نخست بر دوم برتری دارد و وجدان انسانی آن را می‌پسندد. چنان که جملۀ ﴿فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ در آیه بیانگر این مطلب است، یعنی اگر جز این داوری شود، برخلاف حکم خرد و وجدان است». ارشاد الطالبین فی شرح نهج المسترشدین، ص۳۳۶؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸ و کشف المراد، ص۴۹۵.
  72. «تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  73. البته توجه به پیامدهای منفی نبود عصمت اوصیاء در عقیده اهل سنت می‌تواند در این مسئله راه گشا باشد. از باب نمونه می‌توان به قاعده و باور غلط عدالت صحابه در عقاید اهل سنت اشاره کرد. در صورت دقت به منشأ اعتقاد به چنین عقیده ای در اهل سنت، می‌توان پی‌برد که آنها از سویی عصمت را برای خلفای خود قبول ندارند؛ زیرا در واقع از آنها بارها بارها گناه سر زده است. این از طرفی است که نداشتن عصمت خلفا لطمه ای‌ است به اعتماد مردم در مورد دین، پس به ناچار برای تعدیل بی‌اعتمادی مردم به دین، دست به اختراع و بدعت عدالت صحابه زدند تا خطاها و اشتباهات برخی از سران خود را توجیه کرده و از روزنۀ این توجیه سخیف، اعتماد مردم را به دین جلب نمایند. بنابر این امام و جانشین انبیا هم همانند آنان باید معصوم باشد. ر.ک: جمعی از نویسندگان. نویسنده محمود یزدی مطلق، امامت پژوهی، ص۳۲۵.