ایمان در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
جز (جایگزینی متن - 'سال' به 'سال')
خط ۱۷۶: خط ۱۷۶:
در اینکه اجزاء و ارکان ایمان چیست و چه چیزهایی را باید [[تصدیق]] کرد تا [[ایمان شرعی]] [[صدق]] کند، [[شیعه]] و [[اهل سنت]] فی‌الجمله در اینکه اصول چهارگانه [[اعتقادی]] ([[توحید]]، [[نبوت]]، [[معاد]] و [[عدل]])<ref>ر.ک: {{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ...}} «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم.».. سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref> و {{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ{{صل}}}} جزء [[ارکان دین]] و ایمانند، متفقند و اختلافی در اصل مطلب ندارند<ref>ر.ک: طوسی قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ کاشف الغطاء، أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ – ۶۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸.</ref>؛ هرچند در جزئیات اختلافاتی دارند. اما در اینکه آیا [[امامت]] نیز جزء اصول و ارکان ایمان است یا خیر، میان شیعه و اهل سنت [[اختلاف]] است. [[علمای شیعه]] علاوه بر تصدیقِ وجود و [[وحدانیت خداوند]] (توحید)، عدل، [[نبوت پیامبر اسلام]]{{صل}} و جمیع آنچه آن حضرت آورده است و معاد، معتقدند که [[امامت ائمه اطهار]]{{عم}} نیز از ارکان و [[اجزای ایمان]] است<ref>ر.ک: قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ - ۶۲.</ref>.
در اینکه اجزاء و ارکان ایمان چیست و چه چیزهایی را باید [[تصدیق]] کرد تا [[ایمان شرعی]] [[صدق]] کند، [[شیعه]] و [[اهل سنت]] فی‌الجمله در اینکه اصول چهارگانه [[اعتقادی]] ([[توحید]]، [[نبوت]]، [[معاد]] و [[عدل]])<ref>ر.ک: {{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ...}} «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم.».. سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref> و {{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ{{صل}}}} جزء [[ارکان دین]] و ایمانند، متفقند و اختلافی در اصل مطلب ندارند<ref>ر.ک: طوسی قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ کاشف الغطاء، أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ – ۶۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸.</ref>؛ هرچند در جزئیات اختلافاتی دارند. اما در اینکه آیا [[امامت]] نیز جزء اصول و ارکان ایمان است یا خیر، میان شیعه و اهل سنت [[اختلاف]] است. [[علمای شیعه]] علاوه بر تصدیقِ وجود و [[وحدانیت خداوند]] (توحید)، عدل، [[نبوت پیامبر اسلام]]{{صل}} و جمیع آنچه آن حضرت آورده است و معاد، معتقدند که [[امامت ائمه اطهار]]{{عم}} نیز از ارکان و [[اجزای ایمان]] است<ref>ر.ک: قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ - ۶۲.</ref>.


در واقع [[حق]] این است که تصدیق هر آنچه از ضروریات دین<ref>درباره [[ضروری دین]] تعاریف مختلفی ارائه شده است؛ اما می‌توان با توجه به اشتراکات آن تعاریف چنین تعریف کرد: [[ضروریات دین]] به [[احکام]] و عقایدی گویند که جزء دین‌بودنشان [[اثبات]] شده و از جمله واضحات و بدیهیات باشند؛ به گونه‌ای که عادتاً بر هیچ [[مسلمانی]] پوشیده نباشد و حتی بعضی از غیر [[مسلمانان]] هم جزء [[دین]] بودن آن را بدانند؛ مانند [[وجوب]] [[نماز]] و [[حرمت]] خمر. [[انکار]] [[ضروریات دین]]، مستلزم انکار [[رسالت پیامبر]] است؛ به شرطی که منکر بداند که این امر [[ضروری دین]] است و شبهه‌ای هم در کار نباشد. (ر.ک: علیرضا [[روحانی]]، ضروریات دین (۱)، مجله [[فرهنگ]] [[جهاد]]، [[سال]] هشتم، [[تابستان]] ۱۳۸۲، شماره ۳۲).
در واقع [[حق]] این است که تصدیق هر آنچه از ضروریات دین<ref>درباره [[ضروری دین]] تعاریف مختلفی ارائه شده است؛ اما می‌توان با توجه به اشتراکات آن تعاریف چنین تعریف کرد: [[ضروریات دین]] به [[احکام]] و عقایدی گویند که جزء دین‌بودنشان [[اثبات]] شده و از جمله واضحات و بدیهیات باشند؛ به گونه‌ای که عادتاً بر هیچ [[مسلمانی]] پوشیده نباشد و حتی بعضی از غیر [[مسلمانان]] هم جزء [[دین]] بودن آن را بدانند؛ مانند [[وجوب]] [[نماز]] و [[حرمت]] خمر. [[انکار]] [[ضروریات دین]]، مستلزم انکار [[رسالت پیامبر]] است؛ به شرطی که منکر بداند که این امر [[ضروری دین]] است و شبهه‌ای هم در کار نباشد. (ر.ک: علیرضا [[روحانی]]، ضروریات دین (۱)، مجله [[فرهنگ]] [[جهاد]]، سال هشتم، [[تابستان]] ۱۳۸۲، شماره ۳۲).
بر اساس [[آیات شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا * إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا * فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا}} [«از کسانی که [[فرشتگان]] جانشان را در حال [[ستم به خویش]] می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما [[ناتوان]] شمرده‌شدگان روی [[زمین]] بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین [[خداوند]] (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن [[هجرت]] کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان [[دوزخ]] است و بد پایانه‌ای است * بجز آن مردان و [[زنان]] و [[کودکان]] ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند * که آنان را [[امید]] است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده [[آمرزنده]] است» [[سوره نساء]]، [[آیه]] ۹۷-۹۹] و نیز آیه {{متن قرآن|وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}} [«و دیگرانی هستند که وانهاده به [[فرمان]] خداوندند، یا عذابشان می‌فرماید و یا آنان را می‌بخشاید و خداوند [[دانایی]] فرزانه است» [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۶]، [[جهل]] به [[معارف دین]] و انکار آنها، در صورتی که ناشی از [[قصور]] و [[ضعف]] باشد و خود [[انسان]] [[جاهل]] هیچ دخالتی در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد- به اصطلاح جاهل قاصر باشد نه مقصر- در درگاه [[خدای عزوجل]] معذور است. بنابراین کسی که به کلی از [[دین حق]] [[غافل]] است یا نسبت به بعضی از [[معارف]] حقه آن، مثل [[ولایت]] و [[امامت]] [[جاهل]] یا منکر است و عنادی هم با [[حق]] ندارد و [[جهل]] و غفلتش نیز مستند به کوتاهی و [[سوء]] [[اختیار]] خودش نیست، چنین کسی [[مستضعف]] بوده و مصداق [[آیه شریفه]] است. از این رو او [[گناهکار]] نبوده و معذور است. امر او نیز محول به [[خدای تعالی]] است و [[امید]] می‌رود که [[خداوند]] آنها را مورد [[عفو]] خود قرار دهد. (ر.ک: طباطبایی، [[المیزان]]، ج۵، ص۵۱ و ۵۲). در [[روایات]] نیز بدین مطلب اشاره شده است؛ از جمله در روایتی اسماعیل جُعفی پس از عرضه [[دین]] خود و اعتقادش نسبت به امامت، از [[امام باقر]]{{ع}} می‌پرسد: «آیا کسی که به این امر و این [[معتقدات]] [[معرفت]] ندارد، از [[مؤاخذه]] و [[عقاب]] [[خدا]] [[جان]] سالم به در می‌برد؟» فرمود احدی از آنها سالم نمی‌ماند؛ مگر [[مستضعفین]].».. ([[کلینی]]، کافی، ج۴، ص۱۷۸ - ۱۸۵).</ref> [[اسلام]] محسوب می‌شود [[واجب]] بوده و جزء اصول و ارکان [[ایمان]] است و [[انکار]] آن، به [[اجماع]] [[علما]]، موجب [[کفر]] است<ref>مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۸.</ref>؛ مگر آنکه منکر، [[تازه مسلمان]] شده باشد و هنوز اطلاع کاملی از [[ضروریات دین]] اسلام نداشته باشد<ref>حق الیقین، ص۵۴۲.</ref>. بنابراین، ایمان در یک [[کلام]] عبارت است از [[اعتقاد]] و [[باور]] به تمام آنچه [[پیامبر]]{{صل}} آورده است ({{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ{{صل}}}}).
بر اساس [[آیات شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا * إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا * فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا}} [«از کسانی که [[فرشتگان]] جانشان را در حال [[ستم به خویش]] می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما [[ناتوان]] شمرده‌شدگان روی [[زمین]] بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین [[خداوند]] (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن [[هجرت]] کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان [[دوزخ]] است و بد پایانه‌ای است * بجز آن مردان و [[زنان]] و [[کودکان]] ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند * که آنان را [[امید]] است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده [[آمرزنده]] است» [[سوره نساء]]، [[آیه]] ۹۷-۹۹] و نیز آیه {{متن قرآن|وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}} [«و دیگرانی هستند که وانهاده به [[فرمان]] خداوندند، یا عذابشان می‌فرماید و یا آنان را می‌بخشاید و خداوند [[دانایی]] فرزانه است» [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۶]، [[جهل]] به [[معارف دین]] و انکار آنها، در صورتی که ناشی از [[قصور]] و [[ضعف]] باشد و خود [[انسان]] [[جاهل]] هیچ دخالتی در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد- به اصطلاح جاهل قاصر باشد نه مقصر- در درگاه [[خدای عزوجل]] معذور است. بنابراین کسی که به کلی از [[دین حق]] [[غافل]] است یا نسبت به بعضی از [[معارف]] حقه آن، مثل [[ولایت]] و [[امامت]] [[جاهل]] یا منکر است و عنادی هم با [[حق]] ندارد و [[جهل]] و غفلتش نیز مستند به کوتاهی و [[سوء]] [[اختیار]] خودش نیست، چنین کسی [[مستضعف]] بوده و مصداق [[آیه شریفه]] است. از این رو او [[گناهکار]] نبوده و معذور است. امر او نیز محول به [[خدای تعالی]] است و [[امید]] می‌رود که [[خداوند]] آنها را مورد [[عفو]] خود قرار دهد. (ر.ک: طباطبایی، [[المیزان]]، ج۵، ص۵۱ و ۵۲). در [[روایات]] نیز بدین مطلب اشاره شده است؛ از جمله در روایتی اسماعیل جُعفی پس از عرضه [[دین]] خود و اعتقادش نسبت به امامت، از [[امام باقر]]{{ع}} می‌پرسد: «آیا کسی که به این امر و این [[معتقدات]] [[معرفت]] ندارد، از [[مؤاخذه]] و [[عقاب]] [[خدا]] [[جان]] سالم به در می‌برد؟» فرمود احدی از آنها سالم نمی‌ماند؛ مگر [[مستضعفین]].».. ([[کلینی]]، کافی، ج۴، ص۱۷۸ - ۱۸۵).</ref> [[اسلام]] محسوب می‌شود [[واجب]] بوده و جزء اصول و ارکان [[ایمان]] است و [[انکار]] آن، به [[اجماع]] [[علما]]، موجب [[کفر]] است<ref>مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۸.</ref>؛ مگر آنکه منکر، [[تازه مسلمان]] شده باشد و هنوز اطلاع کاملی از [[ضروریات دین]] اسلام نداشته باشد<ref>حق الیقین، ص۵۴۲.</ref>. بنابراین، ایمان در یک [[کلام]] عبارت است از [[اعتقاد]] و [[باور]] به تمام آنچه [[پیامبر]]{{صل}} آورده است ({{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ{{صل}}}}).
باید توجه داشت که نمی‌توان آورده‌های پیامبر{{صل}} را تجزیه کرد و برخی را [[تصدیق]] و بعضی دیگر را انکار کرد. یکی از مهمترین اموری که پیامبر{{صل}} از سوی خداوند بیان کرده و برای [[مردم]] آورده است، مسئله امامت است. پس یکی از [[اجزای ایمان]]، [[اعتقاد به امامت]] و ولایت [[ائمه اثنی‌عشر]]{{عم}} است و بدون چنین [[عقیده]] و [[اعتقادی]] اصل ایمان نیز منتفی می‌شود<ref>عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۷.</ref>. بنابراین [[تصدیق امامت ائمه]] [[دوازده‌گانه]]{{عم}} و ایمان به آن ضروری است.
باید توجه داشت که نمی‌توان آورده‌های پیامبر{{صل}} را تجزیه کرد و برخی را [[تصدیق]] و بعضی دیگر را انکار کرد. یکی از مهمترین اموری که پیامبر{{صل}} از سوی خداوند بیان کرده و برای [[مردم]] آورده است، مسئله امامت است. پس یکی از [[اجزای ایمان]]، [[اعتقاد به امامت]] و ولایت [[ائمه اثنی‌عشر]]{{عم}} است و بدون چنین [[عقیده]] و [[اعتقادی]] اصل ایمان نیز منتفی می‌شود<ref>عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۷.</ref>. بنابراین [[تصدیق امامت ائمه]] [[دوازده‌گانه]]{{عم}} و ایمان به آن ضروری است.

نسخهٔ ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۶

ایمان در کلام اسلامی به بررسی مفهوم ایمان از نگاه متکلمین مسلمان می‌پردازد. ایمان، باور قلبی و تصدیق به تمام فرموده‌های پیامبر اکرم (ص) و امامان دوازده گانه‌ بعد از اوست. طبق نظر متکلمین شیعه ایمان در مقابل اسلام بوده و اسلام مرحله اقرار به معتقدات و ایمان مرحله عمل همراه با عقیده است.

معنا‌شناسی ایمان و مؤمن

واژه "ایمان" مصدر باب افعال از ماده "ا، م، ن" است. اَمن در برابر ترس و امانت در برابر خیانت و همچنین "ایمان" در مقابل کفر آمده است[۱]. همچنین، ایمان به معنای تصدیق، امنیت و آرامش و نیز، رفع خوف و وحشت استعمال شده است[۲].

در اصطلاح کلام اسلامی، ایمان عبارت است از باور و اعتقاد به تمام آنچه که پیامبر (ص) از طرف خدا برای مردم آورده است. اما در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان گفت: ایمان در سه معنا به کار رفته است:

  1. در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد آدمی در قلب او جای گیرد و در آن شک و تردید وجود نداشته باشد و از گذر آن به نوعی امنیت و آرامش درونی برسد. به عبارت دیگر ایمان به معنای ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگری است[۳].
  2. ایمان در اصطلاح دینی عبارت است از گرایش‌های درونی انسان که معنوی و فوق حیوانی است و بر پایه اعتقاد و اندیشه استوار است. بنابراین، خاستگاه ایمان، راه یافتن یا گرایش درونی به یک مفهوم است. قوام و دوام ایمان ـ بر خلاف علم ـ به میل قلبی و اختیار است و از این رو می‌توان آن را "عمل قلبی اختیاری" دانست[۴].
  3. در اصطلاحی رایج در روایات شیعی، ایمان به معنای عقیده به امامت و ولایت امیر المؤمنین (ع) و ائمه (ع) است و مؤمن به معنای شیعه به کار می‌رود و در روایات بسیاری، آیاتی از قرآن که به ایمان اشاره دارد، به ایمان به امامت اهل بیت (ع) تفسیر و تأویل شده و ایمان واقعی مرادف با ولایت عترت به شمار رفته است. حتی در اصطلاح فقهی اشتراط ایمان در برخی موارد (مثل نماز، حج، زکات، خمس، روزه، امام جماعت، قاضی، مجتهد، ذابح در قربانی و...) به معنای شرط شیعه بودن است. با این تحلیل، همۀ آنان که مؤمن هستند، مسلمانند، امّا هرکس مسلمان باشد، لزوما مؤمن نیست. از آنجا که مودّت اهل بیت و اطاعت از آنان فرمان الهی است و امامت ائمه (ع)، براساس نصب و وصیّت و امر رسول خدا (ص) است، لذا مؤمن واقعی کسی است که مطیع امر خدا و رسول و پیرو امامان شیعه باشد.

در اصطلاح متکلمین و اندیشمندان اسلامی برای ایمان معانی و ارکان مختلف دیگری هم نقل شده است از جمله: علم و معرفت، عمل(جوارحی)تنها، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل جوارحی که در سخنی از امیرمؤمنان علی (ع) در تعریف ایمان به آن اشاره شده است[۵]، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و یا به معنای تصدیق قلبی؛ به تمام آموزه‌های حضرت محمد (ص) و جانشینان آن حضرت از امامان معصوم (ع)[۶]

بسته به تعاریفی که متکلمان از ایمان کرده‌اند، "مؤمن" تعاریف متعددی گرفته است. بنابر تعریف مشهور شیعه، مؤمن کسی است که به توحید و لوازم آن ـ نبوت، معاد، امامت و همه آن چیزی که پیامبر اسلام (ص) آورده است ـ باور داشته و با زبان بدان اقرار کند. در نظرگاه قرآنی، باور و یقین به تنهایی کافی نیست؛ همان گونه که اقرار زبانی به تنهایی کافی نیست.

در کلام و فقه شیعه، اعتقاد به امامت امامان معصوم (ع) از ارکان ایمان است و بدون آن، ایمان مصداق نمی‌یابد هر چند اسلام تحقق می‌یابد. در عرف مردم، کسی را مؤمن گویند که اهل تعبد و عبادت است و به واجبات و مستحبات دینی پای‌بندی می‌کند[۷].

تاریخچه

بحث از چیستی ایمان و مفاهیم مقابل آن (کفر، فسق و...) از نخستین مباحث کلامی در تاریخ اسلام است. نقطۀ عطف این بحث در اسلام، غائله‌ای بود که پیرامون حکمیت در جنگ صفین رُخ داد و منجر به شکل‌گیری جماعتی به نام خوارج شد. خوارج هر چند به معنای دقیق کلمه از اهل کلام به شمار نمی‌آمدند، اما با مطرح کردن بحث از حدود کفر و ایمان، پایه‌گذار نخستین بحث کلامی در تاریخ اسلام شدند که واکنش دیگر فرق از جمله مرجئه، قدریه، جهمیه و امامیه را به دنبال داشت[۸].از نخستین کسانی که این نظریه را در میان شیعیان مطرح کرده است می‌توان به ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت صاحب کتاب"الیاقوت فی علم الکلام" اشاره کرد. وی در این کتاب به صراحت اظهار می‌دارد که مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمی‌شود و همچنان مؤمن باقی می‌ماند، زیرا ایمان چیزی جز تصدیق قلبی نیست و عمل در حقیقت آن وارد نیست[۹].

ماهیت و ارکان ایمان

اینکه حقیقت ایمان چیست و چه ارکانی دارد، دیدگاه‌هایی را میان دانشمندان پدید آورده است که عبارت‌اند از:

  1. ایمان، عمل قلبی است: بر اساس این دیدگاه ایمان همان تصدیق قلبی خدا، پیامبر (ص) و آنچه پیامبر (ص) آورده است. مؤمن کسی است که با قلب خود بدان‌ها معتقد باشد و اقرار زبان ضرورت ندارد و عمل نیز بیرون از ایمان و از لوازم آن است. برخی از ادله که در اثبات این دیدگاه بدان‌ها استدلال شده است، عبارت‌اند از:
    1. ایمان در لغت به معنای تصدیق است پس در شرع نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا نقل لازم می‌آید، که هر دو خلاف اصل است و نمی‌توان از معنای لغوی عدول کرد مگر اینکه دلیل قطعی بر خلاف آن ثابت شود.
    2. آیاتی که دلالت بر این دارند که جایگاه ایمان قلب است، مانند: أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ[۱۰] و....
    3. آیاتی که عمل صالح را در کنار ایمان قرار داده و دلالت می‌کند عمل صالح غیر از ایمان است و در حقیقت آن دخالتی ندارد، مانند: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۱۱].
    4. برخی از آیات به کسانی که گناهانی را مرتکب شده‌اند، مؤمن گفته است: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا[۱۲] و این دلالت می‌کند عمل در ایمان داخل نیست. دلالت این دلیل و دلیل سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده متکلمان درباره حقیقت ایمان از این خارج نیست که ایمان عمل تنها و یا عمل با تصدیق و یا تصدیق تنهاست و وقتی عمل از حقیقت ایمان نفی شد، تصدیق ثابت می‌شود.
  2. ایمان، اقرار زبانی فقط: یعنی اگر انسان فقط به زبان اقرار به شهادتین کند بدون این که تصدیق قلبی و یا سایر اعمال را انجام دهد، مؤمن واقعی است، و منافق در دنیا مؤمن واقعی است. دلیلی که در تأیید این نظریه آورده شده سخن پیامبر (ص) است: «أُمِرْتُ‏ أَنْ‏ أُقَاتِلَ‏ النَّاسَ‏ حَتَّی‏ یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[۱۳]. برخی از نقدهای این نظریه عبارت‌اند از:
    1. مراد در این حدیث، اسلام است که غیر از ایمان است.
    2. آیۀ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۱۴] این دیدگاه را رد می‌کند، زیرا با اینکه اعراب اقرار زبانی کرده بودند، امّا ایمان از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه منافق باید مؤمن واقعی باشد، در حالی که از ضروریات دین اسلام است که منافق مؤمن نیست.
  3. ایمان، معرفت و شناخت: دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، حدیث «أَوَّلُ‏ الدِّینِ‏ مَعْرِفَتُهُ‏»[۱۵] است. در رد این دیدگاه به آیات قرآن استدلال شده است: فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ[۱۶]، با اینکه معرفت یقینی داشتند، کافراند و این نیست مگر به این جهت که صرف معرفت، ایمان نیست
  4. ایمان، انجام همه طاعات از واجبات و مستحبات و اجتناب از محرمات: ادلۀ این گروه عبارت است از:
    1. فاعل حرام و تارک واجب خوار و ذلیل است و هیچ مؤمنی خوار نیست، پس هیچ فاعل حرام و ترک کننده واجب مؤمن نیست. در رد این دلیل گفته شده است: آیاتی که به آنها برای اثبات صغری و کبری استدلال شده است، این مدعا را ثابت نمی‌کند و نیز برخی از ادله نظریه اوّل که دلالت بر جدایی ایمان و عمل می‌کرد، این قول را رد می‌کند.
    2. دین و ایمان یکی است و امت اتفاق کرده‌اند که دو رکعت فجر از دین است، پس دو رکعت فجر از ایمان است. در رد این دلیل این نکته کافی است که دین و ایمان مساوی نیستند.
  5. ایمان، تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به طاعات: ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
    1. با کنار هم گذاشتن استدلال کسانی که ایمان را تصدیق قلبی می‌دانستند با استدلال گروهی که ایمان را عمل به طاعات می‌‌دانند، به این نتیجه می‌رسیم که در ایمان هم اعتقاد قلبی لازم است و هم عمل. اما از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا اقرار را ایمان می‌دانستند، بیان شد، نادرستی این استدلال روشن است.
    2. روایات: امام صادق (ع) فرمود: «الْإِیمَانُ‏ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ‏ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان»[۱۷]. اما باید توجه داشت ترتب آثار ظاهری ایمان متوقف بر اقرار زبانی و مانند آن است، چنانکه ترتب آثار واقعی ایمان بر عمل به مقتضای ایمان است، نه اینکه اقرار و عمل جزء ایمان باشد.
  6. ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان: یقین تنها ایمان نیست، به دلیل وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ[۱۸] و نیز اقرار به زبان کافی نیست، به دلیل قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۱۹]، شکی نیست که اعراب اقرار زبانی به ایمان کرده بودند با این حال خداوند ایمان را از آنها نفی می‌کند. در نقد این دلیل نیز باید دانست: استدلال ایشان در عدم کفایت اقرار درست است، امّا اینکه اقرار هم لازم است دلیل، آن را ثابت نمی‌کند و امّا نفی در آیه اوّل به جهت عدم کفایت یقین نیست، بلکه به دلیل ضمیمه شدن انکار به یقین است و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که ایمان عقد القلب مبتنی بر معرفت است، بیان شد این نظریه را رد می‌کند[۲۰].

ایمان در فرق اسلامی

ماهیت و حقیقت ایمان در فرق اسلامی معانی متعددی دارد. با توجه به نگاه های مختلف فرق اسلامی درباره مفهوم و جایگاه ایمان، ابن تیمیه بر این باور است که مباحث پیرامون ایمان برای نخستین بار به شکل‌گیری فرق و نحل و شکل‌گیری پدیدۀ تکفیر در جهان اسلام منجر شد[۲۱].

خوارج

از نظر خوارج، هر کس که گناه کبیره انجام دهد، از دایره‌ی ایمان خارج و کافر است. فارغ از انگیزه‌ها و زمینه‌های تاریخی، اغلب خوارج (به غیر از نجاداتالگو:یادداشت) در بحث از ایمان تأکید زیادی بر عمل داشتند و از این‌رو مرتکب کبیره را کافر میدانستند.

معتزله

معتزله در بحث از ماهیت ایمان عمدتاً بر فعل مؤمنانه تأکید نمودند و آن را محور ایمان دینی به شمار آوردند. آنان معتقد بودند که ایمان در مرتبۀ نخست تبعیت عملی از ایجاب‌های عقلی است و در درجۀ دوم تبعیت عملی از ایجاب‌های شرعی. در نظر معتزله نیز مرتکب گناهان کبیره نمی‌تواند مؤمن باشد، چون ارتکاب این گناهان تخلف آشکار از عمل به وظیفه است [۲۲]. چنین انسانی در مرتبه‌ای میان ایمان و کفر قرار دارد که در اصطلاح ایشان مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ گفته می‌شود[۲۳].

تفاوت میان خوارج و معتزله این است که خوارج مرتکب گناه کبیره را کافر و مستحق خلود در جهنم می‌دانستند؛ همۀ گناهان نزد خوارج کبیره به حساب می‌‌آمد ولی معتزله گناهان را به کبیره و صغیره تقسیم کردند و مرتکب کبائر را نه داخل در ایمان و نه داخل در کفر می‌دانستند و مرتکب گناهان صغیره را مستحق خلود در جهنم نمی‌دانستند[۲۴].

مرجئه

مرجئه در مقابل نگرش عمل‌گرایانه‌ی معتزله، در بحث از ماهیت ایمان بر "معرفت" تأکید کردند و ایمان به خدا را مساوی با معرفت به او و کفر به حق را مساوی با جهل به او دانستند. آنان عمل و اقرار زبانی را در حقیقت ایمان دخیل نمی‌دانستند و بر این باور بودند که اگر کسی مؤمن باشد، گناهان به او آسیبی نمی‌زند، کما اینکه اگر کافر باشد، اعمال نیک کمکی به وی نمی‌کند. ایشان مرتکب کبیره را کافر نمی‌دانستند و معتقد بودند که چنین شخصی مؤمن گناهکار یا نهایتاً فاسق است. اشعری در گزارشی تفصیلی از جماعات مختلف مرجئه به این مطلب تصریح می‌کند[۲۵].

برخی وجه تسمیه این فرقه را با دیدگاه‌شان دربارۀ ماهیت ایمان مرتبط دانسته‌اند و گفته‌اند که چون آنان عمل را مؤخر از ایمان می‌دانستند الگو:یادداشت به مرجئه ملقب شدند[۲۶].

اشاعره

اشاعره تصدیق را مقوّم ایمان دینی می‌دانند. به باور ایشان هر چند ممکن است که معرفت سبب ایمان باشد، اما بسیار بعید است که معرفت، قوام‌بخش ایمان باشد. این جماعت تساوی معرفت و تصدیق را نمی‌پذیرند و بر این باورند که می‌توان به چیزی معرفت داشت، اما بدان مؤمن نبود. در نظر متکلمان اشعری و برخی دیگر از متکلمان هم‌نظر با ایشان، حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبی به وجود خداوند، پیامبران و آنچه از ناحیۀ خداوند به ایشان داده شده از مبعوث شدن انبیا و از این‌رو این تصدیق قلبی در واقع همان اعتراف کردن و شهادت دادن به حقانیت مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ است. ایشان بر خلاف معتزله، باوری به این ندارند که عقل قبل از شرع می‌تواند ایمان به برخی متعلقات ایمان دینی را مطالبه کند و از این‌رو اظهار می‌کنند که در صورت عدم بعثت انبیا، ایمان معنایی نداشت.

اشاعره و همفکرانشان بر این باورند که صرف تصدیق آنچه توسط انبیا آمده، ایمان است و عمل به واجبات شرعی و ترک محرمات داخل در حقیقت ایمان نیست و شخصی که مرتکب گناه کبیره می‌شود، در صورت تصدیق مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ مؤمن است و اقرار زبانی شرط ظاهری آن و عمل به جوارح لازمۀ کمال بخشیدن آن است[۲۷].

کَرّامیه‌

پیروان این فرقه معتقدند ایمان، قول لسانی است و مادامی که انسان به زبان، اظهار ایمان می‌کند در نظر خداوند مؤمن است، حتی اگر اعتقاد باطنی‌اش کفر باشد[۲۸]. البته چنان‌که برخی از محققان مسلمان متذکر شده‌اند این سخن کَرّامیه صرفاً مرتبط با ایمان در نشئۀ دنیاست و ربطی به آثار ایمان در نشئۀ آخرت ندارد و در این عالم، فردی که ایمانش صرف اقرار به زبان باشد، عذاب خواهد دید[۲۹][۳۰].

اقوال متکلمین شیعه

بیشتر علمای امامیه قائل به این نظریه شده‌اند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است و اقرار به زبان و عمل به جوارح را داخل در حقیقت ایمان نمی‌دانند و از لوازم آن به شمار می‌آورند. برخی از عالمان شیعه همچون شیخ مفید عمل را از لوازم ایمان دانسته‌اند و حقیقت ایمان را تصدیق قلبی توأم با اقرار زبانی دانسته‌اند[۳۱].

ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت، از علمای امامیه قرن سوم هجری، با استناد به قرآنالگو:یادداشت ایمان را چیزی جز تصدیق قلبی ندانسته و بر این باورست که عمل در حقیقت آن وارد نمی‌باشد، لذا مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمیشود. سید مرتضی (۳۵۵-۴۳۶ق)، شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ق)، ابن میثم بحرانی (۶۳۶ - ۶۷۹ق) و فاضل مقداد (درگذشت: ۸۲۶ق) ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقدند که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد[۳۲]

اینکه چرا قاطبۀ علمای شیعه با علم به روایت‌های مذکور از ائمه معصوم (ع)[۳۳] که ایمان را اقرار به لسان، تصدیق قلبی و عمل دانسته اند، بر این تأکید ورزیده‌اند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله می‌توان گفت ترتب آثار ایمانی در ظاهر متوقف است بر اقرار زبانی یا آنچه در حکم آن است، چنان‌که ترتب آثار ایمان در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از این‌رو هر چند در احادیث مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوام‌بخش، جزء نخستین است که همان تصدیق قلبی است و دو جزء دیگر بر آن مترتب می‌شود.[۳۴].

اقسام و مراتب ایمان

ایمان از جهات گوناگون دارای اقسامی است:

  1. از حیث دوام و بقا به ثابت و عاریتی تقسیم می‌‌شود: نوعی از ایمان، ایمانی است مستقرّ که در عمق دل‌ها ثابت و برقرار است و نوع دیگر ایمانی که به صورت عاریه تا زمان معیّنی میان دل‌ها و سینه‌ها در نوسان است[۳۵]. ایمان ثابت، ایمانی است که به حد ملکات نفسانی رسیده و در اعماق جان ریشه دوانده، اما ایمان عاریتی به این درجه از ثبوت نرسیده است.[۳۶]
  2. از حیث رتبه و مقام، ایمان به قلبی، زبانی و عملی تقسیم شده است[۳۷].[۳۸]
  3. ایمان در یک تقسیم دیگر به عقلی و قلبی تقسیم شده است: ایمان عقلی، عبارت از مجموعه معارفی است که عقل انسانی به آن یقین پیدا می‌‌کند. معارف مربوط به مبدأ، معاد، نبوّت، امامت و... در این شمار است. قرآن کریم به این مجموعه، عنوان عامّ "اسلام" را اطلاق کرده است: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۳۹] و ایمان‌های عموم مردم، از همین نوع است. اینگونه از ایمان نیز، بدون تردید آدمی را از مخالفت اوامر الهی باز می‌‌دارد. ایمان قلبی نوری الهی و هدایتی ویژه است که برای احیاء قلب انسان و جلا دادن او، از سوی خداوند گسیل و در نفوس مؤمن مستقر می‌‌شود. این ایمان، با اجتناب از مراتب ضعیف محرّمات و انجام مراحل پائینتر واجبات، در قلب آغاز و اندک اندک رشد می‌‌نماید؛ تا سرانجام با حصول "ایمان قلبیآدمی از تمامی محرّمات و مکروهات و حتّی مباحات اجتناب ورزد[۴۰].

متعلقات ایمان

برخی از معاصران بر این عقیده‌اند که متعلَّق ایمان بیشتر به مراتب آن بستگی دارد و با توجه به اینکه ایمان دارای مراتب گوناگونی است به طور کلی و یکسان نمی‌توان به بیان متعلق آن پرداخته، محدوده آن را تعیین کرد، بلکه در برابر هر مرتبه از ایمان، متعلقی برای آن قابل شناسایی است. بنابراین ایمان حقایق متعددی را دربرمی‌گیرد.

در قرآن موارد زیر جزء متعلقات ایمان قرار داده شده است:

  1. ایمان به خداوند متعال: خداوند مهم‌ترین متعلَّق ایمان در قرآن کریم است. در برخی از آیات حتی از مؤمنان خواسته شده به خدا ایمان آورند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ[۴۱]. برخی مفسران معتقدند این آیه به تصدیق آنچه مؤمنان به آن اقرار کرده‌اند دستور می‌دهد. برخی دیگر ایمان نخست را ایمان اجمالی و دومی را ایمان تفصیلی معنا کرده‌اند؛ همچنین نقل شده است خداوند با این فرمان از مؤمنان می‌خواهد به ایمانشان تداوم داده، در آینده نیز مؤمن باشند.
  2. ایمان به غیب: جامع مواردی که ایمان به آنها لازم و ضروری است، ایمان به غیب است: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۴۲]. به هر آنچه از حواس بشری پنهان است و پیامبران از آن خبر داده‌اند غیب گفته می‌شود و ایمان به غیب شامل ایمان به خدا، فرشتگان، پیامبران، قیامت، بهشت و جهنم و... می‌شود. البته گاه غیب به موارد خاصی چون خداوند، قرآن، قیام حضرت مهدی (ع) و... تأویل برده شده که اشاره به برخی مصادیق غیب دارد.
  3. ایمان به معاد: قرآن پس از توحید، بیشترین اهمیت را به معاد و آخرت داده و موضوعاتی بس گسترده را در این باره بازگو کرده است، به گونه‌ای که بسیاری از آیات قرآن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مسئله معاد و زندگی اخروی را مطرح کرده است. معاد در قرآن چنان روشن تلقی شده که تنها متجاوزان و گناهکاران از پذیرش آن سر باز می‌زنند: وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ[۴۳]؛ همچنین بر اساس آیه‌ای دیگر همگان برپایی قیامت را باور دارند؛ ولی کافران برای اینکه از قید ایمان آزاد شده، بدون هراس از قیامت در سراسر عمر گناه کنند، آن را انکار می‌کنند: بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[۴۴]، با این حال آیات فراوانی نیز با بیان اینکه خداوند، انسان‌ها را بیهوده نیافریده: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ[۴۵] و اشاره به عدم برابری پرهیزگاران و پلیدکاران: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ[۴۶] به نوعی بر اثبات معاد دلیل اقامه می‌‌کند. بر پایه برخی آیات دیگر، انکار آخرت به انکار خداوند: الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۴۷]، انکار حق و استکبار: فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ[۴۸] و... می‌انجامد.
  4. ایمان به پیامبران و کتاب‌های آسمانی: ایمان به پیامبران از چنان اهمیتی در قرآن برخوردار است که در آیات متعددی در پی ایمان به خداوند ذکر‌شده است: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ[۴۹]، وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي[۵۰]. همچنین بر اساس آیات قرآنی، ایمان به همۀ پیامبران و کتاب‌های آسمانی و پرهیز از تجزیۀ باور به آنان ضروری است: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ[۵۱].
  5. ایمان به فرشتگان: اعتقاد به فرشتگان از دیگر اصول ایمانی است که در قرآن آمده و در کنار ایمان به خدا و جهان آخرت، لازم شمرده شده است: وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ[۵۲]، وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ[۵۳][۵۴]

در روایات نیز متعلقاتی که برای ایمان بیان شده مواردی مانند موارد گفته شده است و یا ذکر برخی از جزئیات آنها. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ایمان این است که ایمان بیاوری به خدا، روز قیامت، فرشتگان، کتاب، پیامبران، مرگ، زندگی پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب، میزان، و قدر الهی خیر و شر آن»[۵۵].

نکته‌ای دیگر اینکه متعلقات ایمان تفکیک ناپذیر است و چنین نیست که انسان به بعضی ایمان بیاورد و به برخی ایمان نیاورد و مؤمن بر او صادق باشد. بلکه یا به همه ایمان می‌آورد: وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ[۵۶]، همچنین امام صادق (ع) فرمودند: «اگر شخصی فقط یک پیامبر مانند عیسی بن مریم (ع) را انکار کند و همه پیامبران دیگر را بپذیرد، آن شخص ایمان نیاورده است»[۵۷][۵۸]

افزایش و کاهش ایمان

کسانی که عمل را در حقیقت ایمان داخل می‌دانند، معتقد به افزایش و کاهش پذیری ایمان‌اند، زیرا در اثر افزایش اعمال، ایمان زیاد و در اثر کاهش آن ایمان هم کم می‌شود، اما کسانی که حقیقت ایمان را فقط اقرار زبانی به شهادتین می‌دانند، منکر افزایش و کاهش ایمان هستند.

ادله موافقان افزایش و کاهش ایمان

  1. ایمان را چه تصدیق به معنای علم و چه التزام قلبی بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را می‌پذیرد، زیرا هم علم قابل افزایش و کاهش است و هم التزام و گرویدن قلبی.
  2. اگر درجات ایمان تفاوت نکند، لازم می‌آید ایمان همل امت بلکه کسانی که دچار فسق و فجوراند مساوی با تصدیق و ایمان پیامبران و ملائکه باشد و این قطعاً باطل است، پس عدم تفاوت درجات ایمان نیز باطل است.
  3. آیات و روایات: آیات قرآن بر افزایش و کاهش ایمان دلالت می‌کند: لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ[۵۹]، وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا[۶۰]. در روایات نیز تصریح بر افزایش و کاهش ایمان شده است: امام صادق (ع) می‌فرماید: «إِنَ‏ الْإِیمَانَ‏ عَشْرُ دَرَجَاتٍ‏ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ‏ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَیْ‏ءٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِر»[۶۱][۶۲]

ادلۀ مخالفان افزایش و کاهش ایمان

  1. ایمان یعنی تصدیق رسول در اموری که علم ضروری به آن داریم و این تصدیق بسیط بوده و تفاوتی نمی‌کند، پس ایمان هم افزایش و کاهش نمی‌یابد[۶۳]. در جواب گفته شده است این سخن که تصدیق، زیاده و نقصان نمی‌پذیرد ادعای بدون دلیل است، زیرا برخی از ایمان هاست که ثابت و محکم است اما برخی دیگر به کمترین شبهه ای از بین می‌رود.
  2. آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان ایمان می‌کنند، تأویل کرده‌اند بدین صورت که:
    1. مراد از زیادی و نقصان به جهت ثبات و دوام و کثرت عددی است نه شدت و ضعف.
    2. مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق ایمان است، زیرا صحابه در ابتدا به صورت اجمالی ایمان آورده بودند، بعد از آن واجبات به تدریج نازل می‌شد، و به هر کدام به صورت تفصیلی ایمان می‌آوردند.
    3. مراد افزایش آثار ایمان است که همان نورانیت قلب است.

در پاسخ به این دلیل نیز گفته شده است:

  1. تأویل اوّل لازمه‌اش این است، کسی که ایمان کامل را به دست نیاورده باشد، به صورت حقیقی و واقعی هم مؤمن و هم کافر باشد و این چیزی است که قرآن با آن سازگار نیست.
  2. امّا تأویل دوم، اگر مراد از آیه «لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم» این بود، مناسب بود زیادی ایمان را در آیه، غایت تشریع و انزال قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلب‌های مؤمنان؛
  3. تأویل سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و قوّت مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. بنابراین ایمان افزایش و کاهش را می‌پذیرد[۶۴].

زوال پذیری ایمان

اکثر بزرگان قائلند امکان زوال ایمان وجود دارد و برای این گفتۀ خود ادله ای هم اقامه کرده اند:

  1. آیات قرآن: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا[۶۵].
  2. تشریع احکام خاص مرتد در شریعت که کافر اصلی با او در آن احکام مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال ایمان مؤمن می‌کند.
  3. وجود مرتدان در تاریخ.

اما عده ای هم می‌‌گویند زوال ایمان ممکن نیست و برای سخن خود دلایلی مطرح کرده‌اند مانند:

  1. ثواب ایمان و عقاب کفر همیشگی است، پس باید ایمان زوال پذیر نباشد.
  2. در مورد آیاتی که دلالت بر زوال ایمان می‌کند، مراد از توصیف آنها به ایمان، ایمان زبانی است نه قلبی و نیز احکامی که در شریعت آمده نهایت دلالت‌اش این است، کسی که در ظاهر شرع متصف به ارتداد شده است، آن احکام بر او جاری می‌شود، نه اینکه او در واقع هم مرتد شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید کافر بوده است و یا اینکه هنوز هم مؤمن است.

نقد ادلۀ قائلین به عدم زوال ایمان: شرط استحقاق ثواب، باقی ماندن بر ایمان تا فرا رسیدن مرگ است و دست برداشتن از ظاهر آیات با اعتبارهای عقلی و احتمال‌های بدون پشتوانه درست نیست.

حق این است که اگر ایمان را تصدیق قلبی مبتنی بر معرفت بدانیم که امر اختیاری است، امکان زوال آن روشن است و بر اساس دیدگاه‌هایی که عمل را ایمان یا جزء ایمان می‌داند، امکان زوال ایمان قابل انکار نیست، بر اساس دیدگاهی که ایمان را معرفت یقینی می‌داند نیز امکان زوال ایمان وجود دارد، زیرا معرفت امر نظری است و با ایجاد شبهه و شک در مقدمات آن، یقین و معرفت نیز زایل می‌شود[۶۶].

رابطه‌ی اسلام و ایمان

ایمان و اسلام به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا ایمان در لغت به معنای تصدیق است[۶۷] و اسلام به معنای انقیاد و خشوع[۶۸]، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو اختلاف وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از:

  1. برخی از علما همچون شیخ طوسی(ره) قائلند اسلام و ایمان یکی است، ادله ای که در این زمینه اقامه شده عبارت است از:
    1. اسلام و ایمان هر دو در شرع اسلام، اسم برای کسانی قرار داده شده‌اند که شایسته مدح‌اند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این دلیل درست نیست، زیرا صرف برای مدح بودن دو واژه دلیل بر تساوی آنها نیست، بلکه سبب مدح، امور متعددی می‌تواند باشد.
    2. بر اساس آیۀ فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۶۹] اگر ایمان و اسلام به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری صحیح نبود. در این مورد نیز باید گفت: آیه و استدلال مرتبط با آن تساوی کلی ایمان و اسلام را ثابت نمی‌کند بلکه حداکثر اجتماع اسلام و ایمان در برخی موارد اثبات می‌‌شود[۷۰].
  2. شیخ مفید(ره) و برخی دیگر قائلند اسلام و ایمان با هم تغایر دارند: اسلام اعم از ایمان است و هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست، ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
    1. لفظ ایمان از تصدیق آنچه خداوند از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر می‌دهد و اسلام از تسلیم و انقیاد، متعلق تصدیق با اخبار سازگاری دارد و تسلیم با امر و نهی.
    2. آیۀ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۷۱] دال بر تغایر بین ایمان و اسلام است چرا که اعراب، به زبان، بر یگانگی خدا و نبوت و معاد گواهی می‌دادند؛ ولی با این حال خداوند با صراحت به آن‌ها می‌گوید که شما مؤمن نیستید، شما فقط مسلمانید، پس تفاوت اسلام وایمان مشخص می‌شود به این معنی که اسلام، شکل ظاهری دارد ولی ایمان یک امر واقعی وباطنی است وجایگاه آن قلب آدمی است نه زبان وظاهر او.
    3. آیاتی که یکی از آنها را بر دیگری عطف شده است مانند این آیه: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ[۷۲] که دلالت دارد که ایمان غیر از اسلام است.
    4. در روایات هم به تغایر بین ایمان و اسلام اشاره شده است از جمله حدیثی از امام صادق (ع) که می‌فرمایند: «الْإِیمَانَ‏ یُشَارِکُ‏ الْإِسْلَامَ‏ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ»، در این حدیث حضرت به طور واضح ابراز می‌دارند که فرق است میان ایمان و اسلام و این‌دو باهم جمع نمی‌شوند[۷۳].[۷۴]
  3. گروهی هم می‌‌گویند: ایمان و اسلام واقعی یکی است امّا اسلام ظاهری با ایمان متفاوت و اعم از آن است، امّا در حقیقت و واقع اسلام و ایمان یکی است. به دلیل آیه: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۷۵].
  4. برخی هم برای اسلام و ایمان مراتبی قائل شده اند:
    1. نخستین مرتبۀ اسلام، پذیرش ظاهر اوامر و نواهی الهی با ذکر شهادتین است و به دنبال آن اوّلین مرتبه ایمان قرار می‌گیرد که اعتقاد قلبی اجمالی به شهادتین و عمل به بیشتر احکام اسلام است.
    2. مرتبه دوم اسلام پس از مرتبه اوّل ایمان قرار دارد که تسلیم و انقیاد قلبی در برابر بیشتر اعتقادات به صورت تفصیلی است. مرتبه دوم ایمان پس از این مرتبه اسلام است و آن اعتقاد تفصیلی به تمام حقایق دینی است.
    3. پس از مرتبه دوم ایمان، مرتبه سوم اسلام است که سایر قوای حیوانی تسلیم می‌شود و انسان به جایگاهی می‌رسد که چنان خدا را عبادت می‌کند، گویا او را می‌بیند. به دنبال این مرتبۀ اسلام، مرتب، سوم ایمان قرار دارد، چنانکه خداوند می‌فرماید: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[۷۶].
    4. بعد از مرتبۀ سوم ایمان، مرتب، چهارم اسلام قرار دارد که عنایت و موهبت الهی این حقیقت را به او نشان می‌دهد که مالکیت فقط برای مال خداست و بعد از آن مرتبه چهارم ایمان قرار دارد که تعمیم حالت مزبور در تمام احوال و افعال بنده مؤمن است: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ[۷۷].[۷۸]
  5. عده ای دیگر قائل‌اند که گاهی ایمان در مقابل اسلام به کار رفته است و اسلام را مرحلۀ اقرار به معتقدات و ایمان را مرحلۀ عمل همراه با عقیده می‌‌دانند: «الإیمان إقرار و عمل و الإسلام إقرار بلا عمل»[۷۹].[۸۰]

رابطه ایمان و کفر با اسلام

اسلام و ایمان به لحاظ معنا با هم تغایر دارند. ایمان به معنای تصدیق و اسلام به معنای انقیاد و خشوع است[۸۱]. اسلام در قرآن به معانی گوناگونی به کار رفته است؛ گاه به معنای شریعت[۸۲] و گاه به معنای تسلیم شدن در برابر اراده و دستورهای الهی است که در این صورت اسلام از مراتب ایمان است[۸۳]؛ چنان‌که اسلام در بعضی روایات به معنای لغوی‌اش به کار رفته که به معنای تسلیم است[۸۴] و معمولاً در روایات اخلاقی به کار می‌رود[۸۵]. غالب فقها معتقدند اسلام پذیرش اوامر و نواهی است که با ذکر شهادتین صورت می‌گیرد و به دنبال آن، نخستین مرتبه از ایمان قرار دارد که باور قلبی به مضمون شهادتین است[۸۶].

یکی از دانشمندان معاصر میان ایمان و اسلام قائل به مغایرت است و با استناد به روایاتی[۸۷] معتقد است اسلام، اعتقاد به الوهیت و وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اسلام(ص) است. ایشان باور به معاد را نیز در تحقق اسلام محتمل می‌داند[۸۸]؛ ولی ایمان نور هدایتی است که در قلب جلوه می‌کند. صفت اسلام اگر در قلب ثابت شود و به قلب برسد، ایمان است و لازمه ایمان عمل است[۸۹]. اسلام در برابر کفر بیشتر به معنای فقهی و کلامی آن به کار می‌رود که به معنای شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر خدا(ص) است[۹۰].[۹۱]

تقلید در ایمان

طبق نظر اندیشمندان شیعه، ایمان برای تمام اعمال عبادی ازجمله: نماز، حج، زکات، خمس، روزه، اجتهاد، امام جماعت، قضاوت و ... لازم و شرط صحت و قبولی این اعمال است و براین باورند که تقلید در ایمان، کافی نیست و باید قلبا به آن برسند و اجبار در آن راه ندارد.[۹۲]. معتزله و اشاعره، همچون امامیه تقلید در ایمان را صحیح نمی‌دانند[۹۳]، اما در مقابل، فقهای اهل سنت، تقلید در ایمان را درست می‌دانند[۹۴].

در مجموع می‌توان گفت: تقلید در همه مسایل اعتقادی، حتی وجود خداوند جایز نیست و به تسلسل می‌انجامد، ولی اگر در مسایل اساسی استدلال باشد، می‌توان در مسایل پیچیده به اهل خبره رجوع کرد و در نتیجه تقلید در تفاصیل اعتقادات جایز و در اصول آن جایز نیست[۹۵].

ایمان

میان متکلمان در معنای شرعی و اصطلاحی ایمان اختلاف نظر وجود دارد. عده‌ای آن را از اعمال قلبی و نفسانی و به معنای تصدیق و باور قلبی[۹۶] و گروهی به معنای تصدیق و اقرار زبانی دانسته‌اند[۹۷]. برخی نیز تصدیق قلبی و اقرار زبانی، هر دو را در تعریف ایمان گنجانده‌اند[۹۸]. بعضی دیگر عمل به ارکان را نیز به تصدیق قلبی و اقرار زبانی افزوده‌اند[۹۹].

بر اساس تعریف اول: هر کس قلباً به آنچه پیامبر(ص) از سوی خداوند آورده است، باور و اعتقاد داشته باشد، مؤمن محسوب می‌شود[۱۰۰]. طبق تعریف دوم، در اِسناد ایمان به شخص، تنها اقرار زبانی به «ما جاء به النبی(ص)» کفایت می‌کند. بر این اساس، کسی که ایمانش را اظهار و کفرش را مخفی کند، مؤمن است و کسی که ایمانش را مخفی و کفرش را آشکار کند، مؤمن نیست[۱۰۱]. از نظر قائلین به قول سوم نیز شخصی که تصدیق قلبی داشته باشد، اما فاقد اقرار زبانی، باشد، مؤمن نیست[۱۰۲]. طبق تعریف آخر نیز کسی که به دستورات دینی عمل نکند، مؤمن نخواهد بود[۱۰۳]؛ هر چند تصدیق قلبی و اقرار زبانی داشته باشد. به نظر می‌رسد، ایمان، غیر از اقرار زبانی صرف است؛ زیرا اقرار زبانی (تلفظ به شهادتین) همان اسلام است که معنایی غیر از ایمان و اعم از آن دارد[۱۰۴]. همچنین از آنجا که ایمان، عرضی است که محل آن قلب و دل است، از این رو تصدیق و اقرار زبانی جزء آن نیست؛ زیرا محل اقرار و تصدیق زبانی، قلب و دل نیست[۱۰۵]. بنابراین اقرار به لسان، کاشفِ ایمان و تصدیق قلبی[۱۰۶] و شرط اجرای احکام آن است[۱۰۷]. عمل نیز جزء ایمان نیست؛ زیرا در آیات فراوانی از جمله آیه شریفه الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۱۰۸]، عمل به ایمان عطف شده است و ظاهر عطف، مغایرت معطوف و معطوف‌علیه است[۱۰۹].

اگر عمل نفس ایمان یا جزء آن باشد، اولاً موجب تکرار بی‌فایده می‌شود و[۱۱۰] ثانیاً مستلزم عطف شیء بر خودش یا عطف جزء بر کل است که هر دو در کلام عرب غیر معهود و غیر معمول است[۱۱۱]. از این‌رو عمل به جوارح و ارکان، شرط کمال ایمان[۱۱۲] یا ثمره و نتیجه ایمان است[۱۱۳]؛ نه جزء ایمان. بنابراین ایمان همان تصدیق و باور قلبی است و اقرار زبانی و عمل جزء معنای آن نیست. روایاتی که ایمان را به تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل به ارکان تعریف کرده‌اند، نیز به همین معنا حمل می‌شوند؛ یعنی مراد از ایمان در این گونه روایات، ایمان کامل است و عمل، کمال ایمان و اقرار زبانی، کاشف و شرط اجرای احکام آن است[۱۱۴]. بر این اساس معنای لغوی ایمان (تصدیق)، در مفهوم اصطلاحی و شرعی آن، به صورت محدود و مقید به «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ(ص)» حفظ شده است.[۱۱۵]

تبیین مسئله ایمان در اندیشه اسلامی

در اینکه اجزاء و ارکان ایمان چیست و چه چیزهایی را باید تصدیق کرد تا ایمان شرعی صدق کند، شیعه و اهل سنت فی‌الجمله در اینکه اصول چهارگانه اعتقادی (توحید، نبوت، معاد و عدل)[۱۱۶] و «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ(ص)» جزء ارکان دین و ایمانند، متفقند و اختلافی در اصل مطلب ندارند[۱۱۷]؛ هرچند در جزئیات اختلافاتی دارند. اما در اینکه آیا امامت نیز جزء اصول و ارکان ایمان است یا خیر، میان شیعه و اهل سنت اختلاف است. علمای شیعه علاوه بر تصدیقِ وجود و وحدانیت خداوند (توحید)، عدل، نبوت پیامبر اسلام(ص) و جمیع آنچه آن حضرت آورده است و معاد، معتقدند که امامت ائمه اطهار(ع) نیز از ارکان و اجزای ایمان است[۱۱۸].

در واقع حق این است که تصدیق هر آنچه از ضروریات دین[۱۱۹] اسلام محسوب می‌شود واجب بوده و جزء اصول و ارکان ایمان است و انکار آن، به اجماع علما، موجب کفر است[۱۲۰]؛ مگر آنکه منکر، تازه مسلمان شده باشد و هنوز اطلاع کاملی از ضروریات دین اسلام نداشته باشد[۱۲۱]. بنابراین، ایمان در یک کلام عبارت است از اعتقاد و باور به تمام آنچه پیامبر(ص) آورده است («مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)»). باید توجه داشت که نمی‌توان آورده‌های پیامبر(ص) را تجزیه کرد و برخی را تصدیق و بعضی دیگر را انکار کرد. یکی از مهمترین اموری که پیامبر(ص) از سوی خداوند بیان کرده و برای مردم آورده است، مسئله امامت است. پس یکی از اجزای ایمان، اعتقاد به امامت و ولایت ائمه اثنی‌عشر(ع) است و بدون چنین عقیده و اعتقادی اصل ایمان نیز منتفی می‌شود[۱۲۲]. بنابراین تصدیق امامت ائمه دوازده‌گانه(ع) و ایمان به آن ضروری است.

علمای اهل سنت نیز معتقدند که ایمان، تصدیق یا اقرار زبانی «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» است[۱۲۳]. هر چند آنها به جهت اینکه امامت را از فروع مذهب به شمار می‌آورند[۱۲۴]، آن را جزء ارکان ایمان نمی‌دانند؛ ولی با توجه به اینکه امامت یکی از مهمترین اعتقاداتی است که پیامبر(ص) از آن خبر داده و از سوی خداوند آورده، از این‌رو امامت و ایمان به ائمه(ع) نیز جزء ایمان به «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» محسوب شده و لذا ضروری است. از سوی دیگر اهل تسنن معتقدند اگر کسی یکی از موارد و متعلقات ایمان، مانند توحید، وجوب نماز و حرمت شراب را تصدیق نکند، کافر است[۱۲۵].[۱۲۶]

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. لسان العرب، ج۱، ص۲۲۳.
  2. التحقیق، ج۱، ص۱۶۳ و ۱۶۴؛ العین، ج۸، ص۳۸۹.
  3. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۷؛ خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۵۵۸.
  4. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۸.
  5. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷
  6. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴؛ ابراهیم زاده آملی، عبدالله، فصلنامه کلام اسلامی
  7. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۴
  8. کتاب الإیمان، ص۱۴۲.
  9. الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵
  10. «آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته» سوره مجادله، آیه ۲۲.
  11. «و کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره بقره، آیه ۸۲.
  12. «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۹.
  13. صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.
  14. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  15. نهج البلاغه، خطبه اوّل.
  16. «همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند» سوره بقره، آیه ۸۹.
  17. الکافی، ج۲، ص ۷۷.
  18. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
  19. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  20. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  21. کتاب الإیمان، ص۱۴۲.
  22. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، ص۷۱۴.
  23. مقالات الإسلامیین، ص۲۶۹، ۲۷۰؛ المنیة و الأمل، ص۸؛ التبصیر فی الدین، ص۵۷-۵۸.
  24. جامع العلوم، ج۱، ص۲۲۱.
  25. مقالات الإسلامیین، ص۱۳۲.
  26. المسائل و الرسائل المرویة، ج۲، ص۳۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۹۰.
  27. اللمع، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۵ - ۲۶۹؛ شرح المقاصدر، ج۲، ص۱۸۴.
  28. شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.
  29. کتاب الإیمان، ص۱۱۸؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.
  30. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
  31. المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.
  32. لذخیره، ص۵۳۶؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.
  33. الْإِیمَانُ‏ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ‏ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان، الکافی، ج۲، ص ۷۷
  34. ر. ک: کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
  35. «فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَّ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ»، نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.
  36. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 158
  37. «الايمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأركانِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ٢٢٧
  38. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۸.
  39. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  40. ر. ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص ۴۳۱-۴۳۲.
  41. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  42. «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۳.
  43. «و جز تجاوزگر بزهکار، آن را دروغ نمی‌شمرد،» سوره مطففین، آیه ۱۲.
  44. «بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵.
  45. «آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
  46. «آیا کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند چون فسادانگیزان در زمین می‌شماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران می‌دانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.
  47. «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند و آن را کژ می‌شمرند و جهان واپسین را انکار می‌کنند» سوره هود، آیه ۱۹.
  48. «خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بی‌ایمانند دل‌هایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.
  49. «پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  50. «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  51. «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  52. «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  53. «و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  54. ر. ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۸.
  55. «الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ تُؤْمِنَ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمِیزَانِ وَ تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَ شَرِّه»؛ ‏ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰.
  56. «و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آورده‌اند و میان هیچ یک از آنها فرق نمی‌گذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۵۲.
  57. «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ- عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ (ع)وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ یُؤْمِن‏»؛ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.
  58. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  59. «تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» سوره فتح، آیه ۴.
  60. «و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان می‌افزاید» سوره انفال، آیه ۲.
  61. الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.
  62. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  63. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  64. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  65. «خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید» سوره نساء، آیه ۱۳۷.
  66. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  67. راهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۹
  68. لسان العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵؛ مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۴۰۷؛ مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰، "سلم"
  69. «آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵ ـ ۳۶
  70. شیخ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۱۸
  71. آن اعراب بادیه‏ نشین گفتند: ما ایمان آورده ‏ایم، به آنان بگو: شما هنوز ایمان نیاورده‏ اید، بلکه بگوئید: اسلام آورده‏ ایم، سوره حجرات، آیه ۱۴.
  72. همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ایمان و زنان با ایمان، سوره احزاب، آیه: ۳۵
  73. ایمان شریک اسلام می‌شود ولی اسلام شریک ایمان نمی‌شود، کافی، ج۲، ص ۲۵
  74. شیخ مفید، اوائل المقالات، انتشارات داوری، ص۵۴
  75. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  76. «بی‌گمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتنند و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱ ـ۳
  77. «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲ ـ ۶۳
  78. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  79. اصول کافی، ج ۲ ص ۲۴.
  80. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴
  81. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۹۳ ـ ۲۹۴.
  82. حجرات/ ۱۴ - ۱۵؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۶، ص۳۱۳ – ۳۱۴.
  83. یونس/ ۸۴؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۲۳؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۱۱۳ ـ ۱۱۴.
  84. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۵.
  85. حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص۵۳ ـ ۵۴.
  86. کرکی، محقق ثانی، علی بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، ج۳، ص۱۷۲ - ۱۷۳؛ عاملی، سید محمد جواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، ج۱۲، ص۵۶۴.
  87. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۲۶.
  88. امام خمینی، الطهاره، ج۳، ص۴۴۴ ـ ۴۴۵.
  89. امام خمینی، حدیث جنود، ص۹۵ ـ ۹۶.
  90. الطهاره، ج۳، ص۴۵۱.
  91. مرادی، عزت‌الله، مقاله «ایمان و کفر»، دانشنامه امام خمینی ج۲ ص ۵۲۳.
  92. شهید ثانی، حقایق الإیمان، ۱۴۰۹ق، ص۵۹
  93. تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۸۸.
  94. تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۱۸
  95. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  96. طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۲۷؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۶۵؛ أنوار الملکوت، ص۱۸۰؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۰؛ فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۴۲؛ سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۴ و ۳۲۳؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۸۳ - ۱۸۵؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸ و ۲۶۹؛ آمدی، أبکار الأفکار، ج۵، ص۹؛ عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۶. این قول به امامیه (خواجگی شیرازی، النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص۱۸۷ - ۱۸۹)، اکثر علمای شیعه (سبحانی، الإیمان والکفر، ص۱۰) و اشاعره نیز نسبت داده شده است (النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص١٨٧؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲؛ سرمایه ایمان، ص۱۶۴).
  97. این قول به برخی از علمای کرامیه (ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص١٧٠؛ إرشاد الطالبین، ص۴۳۸؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۶ و ۱۷۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۴ و ۳۲۵) و مرجئه (الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۲۷) نسبت داده شده است. از علمای شیعه کسی بدین قول قائل نیست.
  98. طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۳۰۹؛ علامه حلی، کشف المراد، ص۳۰۰؛ جرجانی، التعریفات، ص۱۸. از نظر شبّر این معنا یکی از معانی شش‌گانه ایمان است؛ نه اینکه اصل و تنها معنای آن باشد (شبّر، حق الیقین، ص۵۵۵)؛ تفتازانی این معنا را به اکثر محققان نسبت داده است (تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۶ و ۱۷۸).
  99. ر.ک: ابن میثم، بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۶. ایجی این نظر را به محدثان نسبت داده است (جرجانی شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۳). این تعریف قول معتزله نیز دانسته شده است. (ابن أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۹، ص۵۱؛ خواجگی شیرازی، النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص۱۸۷؛ سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۷) این تعریف در بعضی روایات نیز وارد شده است (ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۷؛ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۶ - ۲۲۸؛ نهج‌البلاغة، حکمت ۲۲۷).
  100. ر.ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۷.
  101. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۸؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۳.
  102. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۸.
  103. شرح نهج‌البلاغة، ج۱۹، ص۵۱.
  104. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۳۸؛ آیه قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ دلالت دارد که ایمان فراتر و غیر از اقرار زبانی است. طبق این آیه شریفه، تفاوت اسلام و ایمان در این است که اسلام شکل ظاهری دین است. هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند، در سلک مسلمانان وارد می‌شود و احکام اسلام بر او جاری می‌گردد؛ ولی ایمان امری واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است؛ نه زبان و ظاهر او (مکارم، تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۲۱۰). از پیغمبر گرامی اسلام(ص) در عبارت گویایی نقل شده است: «الاسْلامُ عَلانِيَةٌ، وَ الايْمانُ فِى الْقَلْبِ»؛ «اسلام امر آشکاری است؛ ولی جای ایمان دل است» (طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۸؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۶۵، ص۲۳۹). در حدیث دیگری امام صادق(ع) می‌فرماید: «الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَانِ»؛ «با اسلام خون انسان محفوظ، و ادای امانت او لازم، و ازدواج با او حلال می‌شود؛ ولی پاداش متربت بر ایمان است» (کلینی، کافی، ج۲، ص۲۴). همچنین در روایتی فضیل بن یسار می‌گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «همانا ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست)؛ ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزی است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون طبق آن جاری می‌شود» (کافی، ج۲، ص۲۶). البته این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند. اما هرگاه جدا از هم ذکر شوند، ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق می‌شود؛ یعنی هر دو واژه در یک معنا استعمال گردند (ر.ک: مکارم، تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۲۱۰ - ۲۱۲؛ سبحانی، الإیمان والکفر، ص۸۲). تفاوت‌های دیگری میان اسلام و ایمان نیز ذکر شده است (ر.ک: الإیمان والکفر، ص۸۰ – ۸۵). برخی نیز ایمان و اسلام را به معنای واحد و مترادف دانسته‌اند (تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص۸۳؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۰۶ و ۲۰۷؛ شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۱۴ - ۱۱۷؛ کاشف الغطاء، أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰). بنابراین رابطه میان ایمان و اسلام عا،م و خاص مطلق است؛ یعنی هر مؤمنی مسلمان است، ولی هر مسلمانی مؤمن نیست؛ زیرا هر کسی شهادتین بر زبان جاری کرد، مسلمان است و احکام اسلام نسبت به او جاری می‌شود ولی لزوماً مؤمن نیست. (شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۱۵؛ باقلانی، الإنصاف، ص۱۲۶). در روایتی نسبت میان اسلام و ایمان به کعبه و حرم مکه تشبیه شده است؛ گاهی انسان در حرم است و در کعبه نیست، ولی هرگاه در کعبه باشد مسلماً در حرم نیز هست. همچنین گاهی انسان مسلمان است و مؤمن نیست؛ ولی هر آنکه مؤمن است، قطعاً مسلمان نیز هست. (کلینی، کافی، ج۲، ص۲۸).
  105. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۴۱.
  106. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۴۲؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۰؛ سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۵ و ۳۱۶.
  107. خواجگی شیرازی، النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص۱۸۷؛، عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۵ و ۴۴۶.
  108. وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ «و به کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید ده که بوستان‌هایی خواهند داشت که جویبارهایی از بن آنها روان است. هرگاه میوه‌ای از آن بوستان‌ها روزی آنان گردد، می‌گویند این همان است که از پیش روزی ما شده بود و همانند آن برای آنان آورده می‌شود و آنها در آن همسرانی پاکیزه دارند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ «و کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند بهشتی‌اند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۸۲؛ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند و نماز بر پا داشته و زکات داده‌اند پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۷؛ وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ «و امّا پاداش آنان را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند تمام خواهد داد و خداوند ستمکاران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۵۷؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلًا «و آنان را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در بوستان‌هایی در خواهیم آورد که از بن آنها نهرها روان است؛ هماره در آنها جاودانند و در آنها برای آنان همسرانی پاک خواهد بود و آنان را در سایه‌ای دامن‌گستر درخواهیم آورد» سوره نساء، آیه ۵۷؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا «و کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند، به بوستان‌هایی درخواهیم آورد که از بن آنها جویباران روان است، هماره در آنها جاودانند، بنا به وعده راستین خداوند و از خداوند راست‌گفتارتر کیست؟» سوره نساء، آیه ۱۲۲؛ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا «اما (خداوند) پاداش آن کسان را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند تمام خواهد داد و از بخشش خویش به آنان خواهد افزود و اما آنان را که سر، باز زده و سرکشی ورزیده‌اند دچار عذابی دردناک خواهد کرد و برای خویش در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند» سوره نساء، آیه ۱۷۳؛ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ «خداوند به کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان آمرزش و پاداشی سترگ دارند» سوره مائده، آیه ۹؛ لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۹۳؛ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ «جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳؛ و....
  109. الإلهیات، ج۴، ص۳۱۸؛ توحید و شرک، ص۴۴۴.
  110. علامه حلی، انوار الملکوت، ص۱۸۰؛ الإلهیات، ج۴، ص۳۱۸.
  111. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۴۰.
  112. النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص۱۸۸؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۳۸. علامه مجلسی چهار وجه جمع در این‌باره بیان کرده است که طبق وجه سوم، عمل شرط کمال ایمان است. (ر.ک: مجلسی، حق الیقین، ص۵۳۶ - ۵۳۸).
  113. إرشاد الطالبین، ص۴۴۲؛ قواعد المرام، ص۱۷۰.
  114. ر.ک: مازندرانی شرح، الکافی، ج۱۰، ص۱۱۶ و ۱۱۷.
  115. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۵۲.
  116. ر.ک: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ... «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم.».. سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  117. ر.ک: طوسی قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ کاشف الغطاء، أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ – ۶۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸.
  118. ر.ک: قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ - ۶۲.
  119. درباره ضروری دین تعاریف مختلفی ارائه شده است؛ اما می‌توان با توجه به اشتراکات آن تعاریف چنین تعریف کرد: ضروریات دین به احکام و عقایدی گویند که جزء دین‌بودنشان اثبات شده و از جمله واضحات و بدیهیات باشند؛ به گونه‌ای که عادتاً بر هیچ مسلمانی پوشیده نباشد و حتی بعضی از غیر مسلمانان هم جزء دین بودن آن را بدانند؛ مانند وجوب نماز و حرمت خمر. انکار ضروریات دین، مستلزم انکار رسالت پیامبر است؛ به شرطی که منکر بداند که این امر ضروری دین است و شبهه‌ای هم در کار نباشد. (ر.ک: علیرضا روحانی، ضروریات دین (۱)، مجله فرهنگ جهاد، سال هشتم، تابستان ۱۳۸۲، شماره ۳۲). بر اساس آیات شریفه إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا * إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا * فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا [«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است * بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند * که آنان را امید است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۹۷-۹۹] و نیز آیه وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [«و دیگرانی هستند که وانهاده به فرمان خداوندند، یا عذابشان می‌فرماید و یا آنان را می‌بخشاید و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۰۶]، جهل به معارف دین و انکار آنها، در صورتی که ناشی از قصور و ضعف باشد و خود انسان جاهل هیچ دخالتی در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد- به اصطلاح جاهل قاصر باشد نه مقصر- در درگاه خدای عزوجل معذور است. بنابراین کسی که به کلی از دین حق غافل است یا نسبت به بعضی از معارف حقه آن، مثل ولایت و امامت جاهل یا منکر است و عنادی هم با حق ندارد و جهل و غفلتش نیز مستند به کوتاهی و سوء اختیار خودش نیست، چنین کسی مستضعف بوده و مصداق آیه شریفه است. از این رو او گناهکار نبوده و معذور است. امر او نیز محول به خدای تعالی است و امید می‌رود که خداوند آنها را مورد عفو خود قرار دهد. (ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۵۱ و ۵۲). در روایات نیز بدین مطلب اشاره شده است؛ از جمله در روایتی اسماعیل جُعفی پس از عرضه دین خود و اعتقادش نسبت به امامت، از امام باقر(ع) می‌پرسد: «آیا کسی که به این امر و این معتقدات معرفت ندارد، از مؤاخذه و عقاب خدا جان سالم به در می‌برد؟» فرمود احدی از آنها سالم نمی‌ماند؛ مگر مستضعفین.».. (کلینی، کافی، ج۴، ص۱۷۸ - ۱۸۵).
  120. مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۸.
  121. حق الیقین، ص۵۴۲.
  122. عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۷.
  123. ر.ک: تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۷ و ۱۷۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸.
  124. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۴؛ غایة المرام، ص۳۰۹؛ شهید ثانی حقائق الإیمان، ص۱۴۹.
  125. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۷؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲.
  126. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۵۶.