بتریه در فرق و مذاهب: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | ||
== | ==مقدمه== | ||
اَبْتَریّه، یا بَتْریّه از فرق [[زیدیه]]، به [[فتح]] باء بنا بر ضبط "اللباب فی تهذیب الانساب" و به ضم باء بنابر ضبط [[قاموس]]<ref>[[قاموس المحیط]]، [[فیروزآبادی]]، ج۱، ص۶۹۰؛ اللباب فی تهذیب الانساب، [[ابن اثیر]]، ج۱، ص۱۱۸</ref>. [[ابن اثیر]] در "اللباب فی تهذیب الانساب" بَتری را به [[فتح]] باء و [[سکون]] تاء ضبط کرده است<ref> [[اللباب فی تهذیب الانساب]]، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸</ref>. [[ابن جوزی]]، این [[فرقه]] را از فرق قَدَریه به شمار آورده است با توجه به آنکه به نظر میرسد مقریزی از کتاب "تلبیس ابلیس"، متأثر بوده، میتوان این دو را یکی به حساب آورد<ref> تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص۴۰</ref>. | |||
این فرقه [[زیدیه]] که به سبب [[اعتدال]] در عقایدشان در میان سایر گروههای [[شیعه]] جایگاه ویژهای دارند. زیدیه نیز همچون [[پیروان]] [[مذاهب]] دیگر به چند [[فرقه]] تقسیم شدهاند، چنانکه شمار فرقههای آن را بعضی سه<ref>سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸؛ علمالهدی، مرتضی بن داعی، تبصرة العوام، به کوشش عباس اقبال، ص:۱۸۵</ref>، برخی چهار<ref>مقریزی، احمد بن علی، مواعظ و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲</ref> یا پنج<ref>خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، ص:۲۸ و ۲۹؛ ابوالمعالی، محمد بن عبیدالله، بیان الادیان، به کوشش هاشم رضی، ص: ۳۵</ref> گفتهاند و حتی تا هشت فرقه<ref>مسعودی، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۰۸</ref> نیز برای آن شمردهاند که [[ابتریه]] یکی از این چند فرقه است. | |||
[[ | ابتریه با آنکه همچون فرق دیگر زیدیه در [[تشیع]] استوارند و [[مخالفان علی]] {{ع}} را [[گمراه]] و دوزخی میدانند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹</ref>، از گروههای دیگر [[شیعی]] به [[اهل تسنن]] نزدیکترند<ref>ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۶</ref> و این بدان سبب است که [[خلافت]] دو [[خلیفۀ اول]] را میپذیرند. ابتریه و نیز [[سلیمانیه]]<ref>نزدیکترین گروه [[فکری]] به ابتریه در بین زیدیه</ref> از [[شیخین]] [[تبرّی]] نجستهاند و هر دو [[جارودیه]]<ref>گروه دیگری از زیدیه</ref> را که شیخین را [[تکفیر]] میکردند، [[کافر]] شمردهاند<ref>بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ شمسالدین آملی، محمد بن محمود، نفایس الفنون فی عرایس العیون، ج۲، ص:۲۷۶</ref>. منتها نزدیکی ابتریه به اهل تسنن از سلیمانیه نیز بیشتر است، زیرا با آنکه هر دو گروه در اغلب موارد نظریات مشابهی داشتهاند، سلیمانیه از [[عثمان]] [[برائت]] جسته و ابتریه در مورد او [[سکوت]] و توقف کردهاند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص: ۴۷۶؛ [[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref>. | ||
[[ | ==تأسیس و وجه تسمیه== | ||
[[شیخ طوسی]] حکایتی به این صورت آورده است: روزی کُثَیر النواء و چند تن دیگر نزد [[امام باقر]] {{ع}} رفتند که [[زید بن علی]] [[برادر]] [[امام]] نیز در مجلس حضور داشت. اینان به امام اعلام داشتند که اولاً [[علی]]، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{عم}} را و ثانیاً [[ابوبکر]] و [[عمر]] را ولی خود میشناسند. در این هنگام [[زید]] رو به سوی آنان کرد و گفت: آیا از [[فاطمه]] {{ع}} [[تبری]] میجویید؟ [[امر]] ما را خراب و منقطع کردید<ref>{{عربی|"بَتَرْتُمْ أَمْرَنَا"}}</ref> که [[خدا]] کارتان را خراب و منقطع کند<ref>{{عربی|"بَتَرَكُمُ اَللَّهُ"}}</ref> "آیا از [[فاطمه]] برائت میجویید؟ از امر ما بریدید؛ [[خدا]] شما را منقطع کند!"<ref>{{عربی|"أ تتبرّءون من فاطمة؟! بترتم أمرنا، بتركم اللّه"}}؛ رجال کشی، ج۲، ص۵۰۴.</ref> و از آن [[زمان]] ایشان "[[بتریه]]" نامیده شدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به [[کوشش]] حسن المصطفوی، ص: ۲۳۶</ref>. این حکایت را ظاهراً [[مخالفان]] ابتره ساختهاند، زیرا اینان نیز مانند سایر فرق [[زیدیه]]، [[زید بن علی بن حسین]] را پیشوای خود و [[امامت]] را خاص [[فرزندان علی]] {{ع}} از بطن [[حضرت]] فاطمه {{ع}} میدانستند. به عبارت دیگر اگر [[زید بن علی]] به ایشان پرخاش و درباره آنها [[نفرین]] کرده است آن چنان که نفرین او موجب نامگذاری بتریّه برای این فرقه شده است، پس چگونه میتوان بتریّه را از زیدیّه شمرد؟ | |||
[[ | چنین به نظر میرسد که [[ابتریه]] و مخفف آن "بتریه" منسوب باشد به "ابتر" که [[لقب]] کثیرالنواء بوده و این لقب را [[مغیره بن سعد ]] ـ مؤسس فرقۀ [[مغیریه]] ـ به وی داده بوده است<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵</ref>. [[آیت اللّه]] خوئی<ref>[[ابوالقاسم خوئی]]، معجم [[رجال]] الحدیث، ج ۱۴، ص ۱۱۰.</ref> از [[ابن ادریس]]، مؤلّف کتاب السّرائر <ref>ابن ادریس، کتاب السرائر، ج ۳،ص ۵۶۶.</ref>، نقل میکند که کثیر نوّاء، یکی از پیشوایان این فرقه، ابترالید، یعنی دست [[بریده]]، بوده است و از این رو [[پیروان]] او به بُتْریّه معروف شدهاند (بُتْر جمع اَبْتر). این قول بیشتر نزد [[اهل سنت]] رایج است<ref> ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۸.</ref>. [[نَشوانِ بن سعید حمیری]] <ref>نشوان بن سعید حمیری، الحُورالعَین، ص ۱۵۵.</ref> میگوید که [[مُغیرة بن سعید]] به کُثَیْر لقب اَبْتَر داده بود<ref>احمد بن یحیی مهدیِ لدیناللّه، کتاب المنیة والامل فی شرح الملل والنحل، ص ۲۰، ۹۱.</ref>. با اقوال مذکور درباره ضبط نام و وجه نامگذاری این فرقه، معلوم میشود که نام بترّیه یا اَبْتریّه را [[مخالفان]] این فرقه به ایشان دادهاند؛ و آنها خود را به این نام نمیخواندهاند. | ||
[[سعد بن عبدالله اشعری]] گروهی از | [[سعد بن عبدالله اشعری]]<ref>سعدبن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات والفرق، ص ۱۸.</ref>، گروهی از بتریّه را که [[حضرت علی]]{{ع}} را [[افضل]] ناس و با اینهمه [[خلافت ابوبکر]] و عمر را درست میدانند، "اوائل البتریّه" میخواند و میگوید: این دو فرقه (بتریّه و [[جارودیّه]]) [[امر]] [[زید بن علیّ بن حسین]] و [[زید بن حسن بن حسن بن علی]] را برخود بستهاند و فِرَق زیدیّه از ایشان منشعب شده است. عین این مطلب را [[نوبختی]]<ref>[[حسن بن موسی نوبختی]]، فرق الشیعة، ص ۲۰ـ۲۱.</ref> نیز آورده است. معلوم میشود که بتریّه پیش از [[قیام زید]] وجود داشتهاند و [[روایت]] [[سدیر]] این معنی را [[تأیید]] میکند. در این روایت، [[زید بن حسن بن حسن]] درست نیست و باید [[زید بن حسن بن علی]] باشد<ref>محمد تقی تُستَری، قاموس الرجال، ج ۴،ص ۲۴۶.</ref>. [[زید بن حسن بن علی]]، به نقل [[شیخ مفید]] در [[ارشاد]]<ref>محمد بن محمد مفید، [[الارشاد]]، ج ۲، ص ۲۲.</ref>، مدّعی [[امامت]] نبوده و کسی از [[شیعه]] هم ادّعای امامت او را نکرده است، بنابراین، این قسمت از روایت [[سعد بن عبدالله اشعری]] درست نیست. اما این قول که صاحبان [[عقیده]] مذکور ([[علی]]{{ع}} [[افضل]] ناس است و [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] هم صحیح است) "[[اوائل البتریه]]" باشند صحیح به نظر میرسد. | ||
ابتریه را "[[صالحیه]]" نیز گفتهاند، زیرا که یکی دیگر از شخصیتهای برجستۀ این گروه "[[حسن بن صالح بن حی|حسن بن صالح بن حیّ]]" است و لفظ صالحیّه از نام او گرفته شده است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷؛ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ [[مسعودی]]، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۰۸؛ [[طوسی]]، ۲۳۳؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۱۹؛ [[سمعانی]]، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸</ref>. [[سخن]] مقریزی دربارۀ نام پیشوای ابتریه آشفته است. وی ابتریه را [[پیروان]] حسن بن صالح بن کثیر الابتر پنداشته است<ref>مقریزی، احمدبن علی، [[مواعظ]] و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲</ref>.<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص۴۷۶؛ [[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref> | |||
==پیشوایان== | |||
===[[کثیر النوا|کثیرنوّاء]]=== | |||
===[[حسن بن صالح بن حی]]=== | |||
[[ | ==بزرگان بتریه== | ||
پس از [[رهبران]] اصلی این [[طایفه]] یعنی کثیر النواء و [[حسن بن صالح]]، نام چند تن از بزرگان آنان در طبقۀ اول میآید. بعضی از [[علما]] نام [[سالم بن ابیحفصه]]، [[ابوالمقدام]] [[ثابت الحداد]]، [[حکم ابن عتیبه]] و [[سلمة بن کُهیل]] را در کنار آن دو تن میآوردند <ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۱۳و ۵۷؛ [[طوسی]]، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۰، ۲۳۳، ۲۳۶، ۲۴۰؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، صص: ۵۶۹، ۵۷۰</ref>. در کنار کثیر، از ابوالمقدام، [[حکم بن عتیبه]] و [[سلمة بن کهیل]] نام میبرند و به این ترتیب طبقۀ اول بزرگان ابتریه شامل این چند تن است. نکتۀ قابل ذکر اینکه چون [[علمای رجال]] و [[حدیث]] از گروههای مذهبی [[مخالف]] [[زیدیه]] و [[ابتریه]] بودهاند، اغلب اوقات از بزرگان این [[فرقه]] به [[نیکی]] یاد نکرده و در [[مخالفت]] با آنان سخن راندهاند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref>. | |||
===طبقۀ اول از بزرگان ابتریه=== | |||
نخست باید از [[سالم بن ابیحفصه]] یاد کرد که [[اهل کوفه]] و مولای بنی عِجل بوده<ref>نجاشی، احمد بن علی، [[رجال]]، ص:۱۸۸</ref> و در حوالی ۱۴۰ ق / ۷۵۷ م<ref>ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۴</ref> یا ۱۳۷ ق<ref>نجاشی، احمد بن علی، رجال، ص:۱۸۸</ref> درگذشته است. چنانکه گفته شد وی [[ابوبکر]] و [[عمر]] را [[ستایش]] میکرد، اما با [[عثمان]] [[دشمنی]] میورزید، با وجود این او را در [[تشیّع]] افراطی و غالی گفتهاند<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص:۲۸۶و۲۸۹</ref>. برقی وی را از [[اصحاب]] [[امام باقر]] {{ع}} شمرده است<ref>برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص ۱۲</ref>، اما در حقیقت او با [[امام]] مخالفت داشته و امام نیز به ترک و دوری از [[مصاحبت]] وی [[حکم]] کرده است، زیرا به فرمودۀ امام وی بسیاری را به [[گمراهی]] کشیده بود. [[امام صادق]] {{ع}} نیز وی را [[گمراه]] و [[نادان]] خطاب کرده و [[کذاب]] و مکذب و [[کافر]] خوانده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۰، ۲۳۳، ۲۳۶، ۲۴۰؛ حلی، [[حسن بن علی]]، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص: ۴۵۵</ref>. | |||
سالم [[اهل حدیث]] بود، اما بعضی او را قلیلالحدیث گفتهاند، گروهی وی را [[ثقه]] و برخی متروک دانستهاند<ref>ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۳، ۴۳۴</ref> و ظاهراً [[کتابی]] نیز داشته است<ref>نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۱۸۸</ref>. وی از [[مخالفان]] شدید [[بنیامیه]] بود و مخالفت خود را پنهان نمیداشت<ref>نک : [[ذهبی]]، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۳، ۴۳۴</ref>، اما سرانجام ناچار شد مدتی در [[اختفا]] [[زندگی]] کند و بالاخره [[شهر]] خود، [[کوفه]] را ترک گوید<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به [[کوشش]] حسن المصطفوی، ص:۲۳۶</ref>. | |||
پس از سالم میتوان از [[سلمة بن کُهیل]] سخن گفت. وی [[اهل کوفه]] و مکنّی به [[ابویحیی]] بوده است<ref>ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص:۱۵۵</ref>. برقی وی را از [[اصحاب امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} و [[امام زینالعابدین]] {{ع}} شمرده<ref>برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، صص: ۴، ۸</ref> که اشارۀ اول دور از احتمال است. [[ابن حجر]]<ref>ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص:۱۵۶، ۱۵۷</ref> [[تولد]] او را در ۴۷ق / ۶۶۷م و وفاتش را در ۱۲۱ق / ۷۳۹ م، ۱۲۲ ق یا ۱۲۳ ق گفته است و [[ابن حبان]]<ref>ابنحبّان، محمد بن احمد، الثقات، ج۴، ص:۳۱۷</ref> [[مرگ]] او را در عاشورای ۱۲۱ ق میداند. سلمة نیز از [[محدّثین]] بوده و غالباً وی را از ثقات دانستهاند<ref>ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص:۱۵۶، ۱۵۷</ref>. پس از او باید از [[ثابت الحداد]] یاد کرد. وی مکنّی به "ابوالمقدام" و نام پدرش هرمز بوده است<ref>نجاشی، احمدبن علی، [[رجال]]، ص:۱۱۶؛ نیز نک: [[طوسی]]، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۳۹۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۳۶۸</ref>. او را عجلی<ref>ابنسعد، [[محمد]]، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، ج۶، ص:۳۲۸؛ حلی، [[حسن بن علی]]، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۳۳</ref> و مولای [[بکر بن وائل]]<ref>ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص:۱۶</ref> نیز خواندهاند، اما حلی<ref>حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۳۳</ref> وی را [[ثابت بن هرمز الفارسی]] مینامد. او شیعۀ افراطی<ref>ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، ج۶، ص:۳۸۳</ref> و از [[محدثین]] بوده است. گروهی وی را [[ثقه]] و بعضی [[ضعیف]] دانستهاند<ref>ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص:۱۶، ۱۷</ref>. | |||
شخص دیگر از این طبقه [[حکم بن عتیبة]]، مکنّی به "ابومحمد" است<ref>حلی، [[حسن بن علی]]، [[رجال]]، به کوشش جلالالدین حسینی "[[محدث]]"، ص:۴۴۹</ref>. وی [[اهل کوفه]] و گویا در آنجا [[صاحب منصب]] [[قضا]] بوده است<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۵۷۷</ref>. [[حَکَم]] را از فقهای [[عامه]]، [[مرجئه]] و استاد [[زراره]] و [[حمران]] و طیّار گفتهاند<ref>حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۴۹؛ [[طوسی]]، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۱۰</ref>. برقی [[ابوالمقدام]] و [[حکم]] را در شمار [[اصحاب امام زینالعابدین]] {{ع}} و [[امام باقر]] {{ع}} ذکر کرده است<ref>برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص: ۹</ref>.<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref> | |||
===بزرگان دیگر این [[فرقه]]=== | |||
[[عمر بن ریاح]] یکی از اینان است. کنیۀ وی "ابوحفص" بود<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۱۹۷؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص:۴۴۷</ref> و او را [[بصری]] و اهوازی<ref>حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۸۸</ref> گفتهاند. چنانکه قبلاً گفته شد وی ظاهراً نخست از [[اصحاب امام باقر]] {{ع}} بود، ولی بعداً به ابتریان پیوست. عمر بن ریاح [[محدّث]] بود و گروهی در رد و انکارش، وی را متروک الحدیث و حتّی [[دجال]] خواندهاند<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۱۹۷.</ref>. | |||
دیگری [[مسعدة بن صدقة العبدی]] است که کنیهاش "ابومحمد" بود و کتاب "خطب امیرالمؤمنین" را به او نسبت دادهاند<ref>نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۴۱۵؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۳۴۴</ref>. او را از لحاظ [[حدیث]] متروک و [[ضعیف]] خواندهاند<ref>حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۳۴۴؛ [[ذهبی]]، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۹۸</ref>. | |||
دیگری [[عمرو بن جُمَیع الاسدی]]<ref>یا الازدی</ref> مکّنی به "ابوعثمان"<ref>نجاشی، احمد بن علی، [[رجال]]، ص:۲۲۸؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۲۵۱</ref> یا ابوالمنذر است<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۲۵۱</ref>. وی [[قاضی]] [[ری]] بوده<ref>نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۲۲۸؛ حلی، [[حسن بن علی]]، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص: ۴۸۸</ref> و [[ضعیف]] الحدیث، [[غیرموثق]] و حتّی متروک خوانده شده است. برقی این سه تن را از [[اصحاب امام صادق]] خوانده است<ref>برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، صص: ۳۵، ۳۶،۳۸</ref>. | |||
[[قیس بن ربیع الاسدی کوفی]] و مکنّی به "ابومحمد" نیز از ابتریان بوده و دربارۀ [[صحت احادیث]] او آرای [[متعارض]] نقل شده است<ref>ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۸، ص:۳۹۱-۳۹۵</ref>. | |||
[[طوسی]] [[عمرو بن قیس الماصر]] را نیز از ابتریان میگوید <ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص: ۳۹۰</ref>، اما وی را از [[مرجئه]] و حتی پیشوای فرقهای از ایشان به نام "ماصریه" دانستهاند <ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۷</ref>. | |||
طوسی<ref>طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص: ۳۹۰</ref> و حلی<ref>حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۵۱۹</ref> [[مقاتل بن سلیمان]] را نیز ابتری میدانند و از کتاب او، الاشباه و النظائر، نیز به وضوح [[تمایل]] وی به [[زیدیه]] مشهود است. ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر الازدی<ref>ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الضعفاء و المتروکین، ج۳، ص:۱۳۶؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۳؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص:۲۷۹-۲۸۳</ref>، [[خراسانی]] و اصلاً از بلخ بود که به [[مرو]] رفت و سرانجام در در بصره درگذشت<ref>ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۳؛ حلی، [[حسن بن علی]]، [[رجال]]، به کوشش جلالالدین حسینی "[[محدث]]"، ص: ۵۱۹</ref>. [[تاریخ]] [[مرگ]] او را ۱۵۰ ق / ۷۶۷ م<ref>ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۵؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص:۲۸۴</ref> یا پس از آن<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۵</ref> نوشتهاند. [[مقاتل]] از [[مفسران]] بوده و گروهی [[علم]] و [[مقام]] او را در [[تفسیر]] بسیار ستودهاند، تا جایی که [[شافعی]] او را در تفسیر [[پیشوا]] میشناسد<ref>ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۵و۴۰۹؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۳-۱۷۵؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص:۲۸۰-۲۸۴</ref>، اما برخی میگویند وی [[علم قرآن]] را از [[یهود]] و [[نصاری]] فراگرفته و بر طبق کتب آنان تفسیر کرده است<ref>ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الضعفاء و المتروکین، ج۲، ص:۱۳۶، ۱۳۷</ref>. در [[حدیث]] نیز کسانی وی را [[ضعیف]]، متروک، مهجور القول و حتّی ناموثق، [[کذّاب]] و جاعل خواندهاند. [[دجّال]] و [[جسور]] نیز از دیگر [[عناوین]] اوست<ref>ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الضعفاء و المتروکین، ج۲، ص:۱۳۶، ۱۳۷</ref>. | |||
به | کتابهایی به مقاتل منسوب است که ابنندیم فهرستی از آنها را آورده است<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص: ۲۲۷</ref> و از آن میان الاشباه و النظائر او به چاپ رسیده است. مقاتل را از مشبهه و مجسمه گفتهاند، یعنی ذات خداوند را همچون [[خلق]] [[تصور]] کرده است و تأکید بیش از حدّش بر صفات باعث شده بود که [[خداوند]] را [[جسم]] و به شکل [[انسان]] و با اعضاء و جوارح تصور کند و ازاینروی او را مبدع طریقهای از [[اهل]] [[تشبیه]] به نام "مقاتلیه" شمردهاند<ref>اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۲۵۸-۲۵۹؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، ج۵، ص:۱۴۱؛ [[ابنجوزی]]، عبدالرحمن بن علی، الضعفاء و المتروکین، ج۲، ص:۱۳۶، ۱۳۷؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۳-۱۷۵</ref>. لیکن این نظریات با آرا و [[مبانی فکری]] [[زیدیه]] مغایرت دارد. از کتب باقی مانده از [[مقاتل]] نیز چنین برمیآید که این نسبتها چندان موجه نیست، چنانکه در اشباه و النظائر او هیچ جا سخنی مؤید این معانی دیده نمیشود، تنها شاید بتوان از [[گرایش]] [[معتدل]] به برخی نظریات [[مرجئه]] در این اثر او سراغ گرفت<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص۱۹.</ref>. | ||
به نظر میرسد [[بتریه]] تا [[قرن پنجم]] باقی بودهاند و منابع زیدی از آراء آنها یاد میکنند؛<ref>ر.ک: بُستی، کتاب المراتب فی فضائل امیر المؤمنین، ص۱۲۷.</ref> اما اکنون هیچ اثری از این فرقه برجا نیست و [[داوری]] مادلونگ درست مینماید که بتریه به [[اهل سنت]] پیوستند<ref>ویلفرد مادلونگ، «زیدیه»، ترجمهٔ محمد منافیان، طلوع، ۱۳۸۴ش، شج۱۵، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref> | به نظر میرسد [[بتریه]] تا [[قرن پنجم]] باقی بودهاند و منابع زیدی از آراء آنها یاد میکنند؛<ref>ر.ک: بُستی، کتاب المراتب فی فضائل امیر المؤمنین، ص۱۲۷.</ref> اما اکنون هیچ اثری از این فرقه برجا نیست و [[داوری]] مادلونگ درست مینماید که بتریه به [[اهل سنت]] پیوستند<ref>ویلفرد مادلونگ، «زیدیه»، ترجمهٔ محمد منافیان، طلوع، ۱۳۸۴ش، شج۱۵، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref> | ||
== | ==[[عقاید]]== | ||
===[[امامت علی]] {{ع}} و [[خلافت]]=== | |||
[[ابتریه]] پس از [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، [[حضرت علی]] {{ع}} را [[برترین]] و فاضلترین [[مردم]] برای [[امامت]] و خلافت میدانستند. به عقیدۀ ایشان علی {{ع}} به موجب [[فضل]]، [[سبقت]]، [[قرابت]] و علمش و از آن روی که پس از [[رسول اکرم]] {{صل}} [[سخیترین]]، [[پرهیزگارترین]]، [[زاهدترین]] و [[داناترین]] [[مردمان]] بود، سزاوارترین کس برای [[جانشینی]] وی به شمار میرفت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة،، ص:۹و۱۳و۲۰؛ [[اشعری]]، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ [[ابنحزم]]، [[علی بن احمد]]، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰</ref>. | |||
[[سرسپردگی]] [[ابتریه]] به [[علی]] {{ع}} تا بدانجا بود که به قولی هر کس را که با وی به [[جنگ]] برخاسته بود، [[کافر]] میشمردند<ref>حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵</ref>. با اینهمه اینان [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] را میپذیرفتند، بدان سبب که علی {{ع}} از [[حق]] خود گذشته و [[خلافت]] آن دو را پذیرفته بود<ref>ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲</ref> و چون آن [[امام]] به [[جانشینی]] [[ابوبکر]] [[رضا]] داد، خلافت او متضمن [[رشد]] و [[هدایت]] گشت و گرنه به [[خطا]] میافتاد و هلاک میشد<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۲۰؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰</ref>. بدینسان ابتریه [[حرمت]] [[شیخین]] را نگاه میداشتند و [[تکفیر]] آنان را جایز نمیشمردند و حتی کسانی را که آن دو را تکفیر میکردند، کافر میدانستند<ref>سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸</ref>. | |||
درجۀ [[اخلاص]] آنان نسبت به شیخین را شاید بتوان از این خبر دریافت که [[سالم بن ابی حفصه]]<ref>از بزرگان ابتریه</ref> هرگاه میخواست به نقل [[حدیثی]] بپردازد، با ذکر [[فضائل]] ابوبکر و عمر آغاز میکرد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰</ref>. این نکته نیز از جمله مواردی است که ابتریه را از [[سلیمانیه]] جدا میکند، زیرا سلیمانیه [[بیعت با ابوبکر]] و عمر را خطا میدانستند، اما خطایی که به نظر آنان [[فسق]] نبود، و فقط در این کار [[اصلح]] را واگذاشتند<ref>اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵</ref>. | |||
اما در باب [[عثمان]]، ابتریه شرط [[احتیاط]] را از دست نداده، دربارۀ او [[سکوت]] [[اختیار]] کردند و از [[مدح]] و ذمّش باز ایستادند و کار را به احکمالحاکمین واگذاردند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹؛ [[اشعری]]، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به [[کوشش]] محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ [[بغدادی]]، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴ و ۱۹۳؛ [[ابنحزم]]، [[علی بن احمد]]، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ [[سمعانی]]، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۱، ص: ۷۸</ref>. برعکس، [[سلیمانیه]] [[عثمان]] را بهسبب بدعتهایی که آورد، [[تکفیر]] میکردند<ref>اشعری، علیبن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶</ref>؛ لیکن سخن به همین جا ختم نمیشد و [[ابتریه]] ناچار از بحث در بدعتهای<ref>اَحداث</ref> منسوب به عثمان شدند. [[استبداد]] عثمان در امور و پر و بال دادن به [[بنیامیه]] به [[اعتقاد]] ابتریه از جمله بدعتهای اوست. ابتریه چون این [[اعمال]] عثمان را میدیدند، بر خود فرض میدانستند [[حکم]] به [[کفر]] او کنند و از سوی دیگر، چون بنابر [[احادیث]]، وی از عَشَرۀ مبشَّره بود، لازم میآمد به [[صحت]] ایمانش [[گواهی]] دهند؛ بدین سبب به ناچار از اظهار هرگونه حکمی در باب او خودداری میکردند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۱۹-۳۲۰</ref>. لیکن بنابر قول دیگر [[برائت]] [[حسن بن صالح]]، از عثمان مربوط به آن دوره از [[خلافت]] اوست که وی اینگونه بدعتها را آورد<ref>اشعری، علیبن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۹</ref>. به گفتۀ [[ابوالفرج اصفهانی]] ابتریه ۶ سال اول [[خلافت عثمان]] را میپذیرفتند و برای باقی عمرش او را تکفیر میکردند<ref>ابوالفرج اصفهانی، [[علی]] ابنالحسین، مقاتل الطابیّین، ص: ۴۶۸</ref>. [[مؤیّد]] این قول خبری است مربوط به سالم بن ابیحفصه که از [[قتل عثمان]] اظهار [[خشنودی]] میکرد و حتی [[قاتل]] او را بزرگ میداشت<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰</ref>. بدینسان نظر [[ابتریه]] در باب [[سه خلیفه]] یکسان نبود: از [[عثمان]] [[تبرّی]] میجستند و یا لااقل دربارۀ او [[سکوت]] میکردند، به [[خلافت ابوبکر]] و [[عُمر]] رضایت داده بودند و حتی آن دو را [[ستایش]] میکردند و در عین حال [[علی]]{{ع}} را [[برتر]] از همه میدانستند. بدین [[جهت]] میتوان پرسید با وجود امامی [[افضل]] و اولی، چگونه [[خلافت]] آن دو را پذیرفته بودند؟ پاسخ را باید در نظریۀ ایشان مبنی بر جواز [[امامت مفضول]] یافت<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref>. | |||
===[[شرایط امام]]=== | |||
همۀ [[زیدیه]] ظاهراً به امامت مفضول قائلند و ابتریه از آن جملهاند، اما آنان شرط را بر این گذاشتهاند که افضل به امامت مفضول [[رضا]] دهد<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰</ref>. به هر حال باید [[علل]] و اسبابی در کار باشد تا بتوان مفضولی را با وجود افضل به [[امامت]] برداشت، زیرا امامت البته سزاوار کسی است که فاضلتر و مقدمتر باشد. اگر [[مفضول]] حائز شرایطی باشد که بتواند میان [[مردم]] [[وحدت]] ایجاد کند و اختلافاتشان را از میان بردارد، از ریختن [[خون]] آنان [[پیشگیری]] کند و [[طمع]] [[دشمن]] به [[امت]] را برطرف نماید و یا اگر در افضل کیفیتی موجود باشد که نتواند در صورت [[لزوم]] [[قیام]] کند<ref>مثلاً به سبب [[بیماری]] و احوالی نظیر آن</ref> مفضول بر افضل [[برتری]] مییابد؛ لیکن مفضول نباید بیاطلاع از [[فقه]] و [[علوم]] باشد، یا دربارۀ او [[گمان]] بد رود، بلکه باید [[خیّر]]، [[فاضل]]، [[شجاع]] و عالم باشد. تنها در این [[شرایط امامت]] منفضول جایز است وگرنه فاضل [[اصلح]] است<ref>حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۱-۱۵۲</ref>. همچنین باید اضافه کرد که اگر در دو تن [[شروط امامت]] جمع باشد و هر دو [[قیام]] کنند، میان آن دو، [[امام]] کسی است که فاضلتر و زاهدتر باشد و اگر در این شرط هم [[تساوی]] برقرار شد، امام آن کسی است که از [[رأی]] اس[[تورات]] [[ری]] برخوردار است<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱</ref>. به هر تقدیر، به عقیدۀ [[ابتریه]] و [[صالحیه]]، اگر در بخشی از عالم، امامی باشد، لازم است [[مردم]] آن بخش [[مطیع]] امام خود باشند و اگر فتوای دو امام خلاف یکدیگر بود، هر دو درست میگویند، حتی اگر یکی، ریختن [[خون]] دیگری را [[حلال]] بداند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱</ref>. | |||
ابتریه بیش از این به تدقیق و باریک اندیشی در امر [[پیشوایی]] [[جامعه]] پرداختند و به اصالت [[شورا]] در [[انتخاب امام]] قائل شدند. اینان چنین میگفتند که از سوی [[خداوند تبارک و تعالی]] و [[رسول اکرم]] {{صل}} کسی به [[نصّ]] به [[امامت]] [[برگزیده]] نشد. بنابراین باید بزرگان و فضلای [[امت]] در شورایی [[شایستهترین]] کس را از میان خود به امامت برگزینند و با وی [[بیعت]] کنند و پیش از این [[گزینش]] هیچ کس الزاماً امام شمرده نخواهد شد، چنانکه [[علی]] {{ع}} را نیز تنها پس از بیعت با او امام میدانند<ref>اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص: ۱۳۷</ref>. با اینهمه لازم است [[صالحترین]] کس برگزیده شود و چون چنین شد، [[امامت]] وی [[ثابت]] است و بر همه [[واجب]] است که از او [[اطاعت]] کنند<ref>حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۰-۱۵۱</ref>. | |||
ابتریه و صالحیه بر این رأی بودند که امام میتواند از [[قریش]] یا از غیر آنان باشد<ref>مسعودی، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۲۳.</ref>، اما غالباً گفتهاند به عقیدۀ ایشان امام باید از [[اولاد علی]] {{ع}} باشد و شرط است که وی در برابر [[حکام جور]] [[قیام به سیف]] کند و در عین حال عالم، [[زاهد]] و [[شجاع]] باشد و حتی بعضی وجاهت چهره را نیز از شروط دانستهاند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷ و ۶۱؛ [[طوسی]]، ۲۳۳، ۲۳۸؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱</ref>. | |||
آنان [[تقیّه]] را نیز برای [[امام]] صحیح نمیدانستند و میگفتند امام نباید جز به آنچه [[خدا]] [[واجب]] کرده، [[فتوا]] بدهد. به گفتۀ عمر بن [[ریاح]] اهوازی، یکی از برجستگان این [[فرقه]]، امام نباید فتوای [[باطل]] دهد و یا [[تقیه]] کند؛ امام نباید درِ خانهاش را به روی [[مردم]] ببندد، بلکه بر او واجب است که خروج کند و [[امر به معروف و نهی از منکر]] پیشه سازد. راجع به عمر بن ریاح گفتهاند چون از جانب [[امام باقر]] {{ع}} تقیّه [[مشاهده]] کرد، از [[پیروی]] انصراف جست و به ابتریان پیوست<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص: ۵۹-۶۱، ۶۵، ۶۶؛ طوسی، ۲۳۷، ۲۳۸؛ حلی، ۴۸۹</ref>. پس ابتریان نیز مانند دیگر [[زیدیه]] برای خروج و [[قیام]] اهمیت خاصی قائل بودند و آن را از ارکان [[پیشوایی]] میدانستند و حتی در این [[راه]] بر کلیّه [[پیروان]] این [[مذهب]] واجب میدانستند که تا حد ممکن به [[مخالفت]] با زعمای [[جائر]] برخیزند. شهرستانی میگوید که بیشتر بتریّه در [[زمان]] او مقلّد هستند و رأیی از خود ندارند و در [[اصول دین]] پیرو معتزلهاند و ائمة [[معتزله]] را از [[ائمه اهل بیت]] بزرگتر میشمارند. در [[احکام]]، پیرو [[ابوحنیفه]] هستند و در مسایل کمی از [[شافعی]] و [[شیعیان]] [[پیروی]] میکنند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص: ۴۷۶.</ref>. | |||
===آراء دیگر=== | |||
[[حسن بن صالح]] [[جهاد]] زیر لوای [[خلیفه]] و [[نماز جمعه]] را ترک کرده بود، زیرا [[نماز]] به [[امامت]] [[فاسق]] را درست نمیدانست<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۷؛ </ref>. [[سالم بن ابی حفصه]]، از [[بیم]] [[بنیامیه]] در [[کوفه]] با [[اختفا]] [[زندگی]] میکرد و هنگامی که برای [[ابوالعباس]] [[سفاح]] [[بیعت]] میگرفتند با [[امید]] به برافتادن [[حکومت بنیامیه]]، مخفیانه کوفه را ترک کرد. او را در حال [[طواف]] [[خانۀ خدا]] دیده بودند که میگفت {{عربی|"لبيك مهلك بنياميه"}}» <ref>طوسی، محمدبن حسن، [[اختیار]] معرفة الرجال، به [[کوشش]] [[حسن]] المصطفوی، ص:۲۳۶؛ نیز نک : ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۴</ref>. | |||
جدا از دیدگاه [[ابتریه]] در مورد [[خلافت]] و [[امامت]]، در سایر زمینهها چندان سخنی از آنان در دست نیست. آنان نیز چون دیگر [[زیدیه]] کوشش خود را بیشتر مصروف فعالیتها و [[مبارزات سیاسی]] میکردند، اما با شیعۀ [[امامیه]] و با [[امامان]] و رهبرانشان [[همراهی]] نداشتند. ابتریه در نیمۀ اول سدۀ ۶ ق / ۱۲ م از لحاظ [[اصول اعتقادی]] پیرو ائمۀ [[معتزله]] بودند و در [[فروع]] از [[ابوحنیفه]] و گاهی هم از [[شافعی]] و یا از [[شیعه]] [[پیروی]] میکردند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۲</ref>.<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref> | |||
در مجموع عقاید بتریه عبارت است از: | |||
#'''جواز [[امامت مفضول]]:''' بتریه [[امام علی]]{{ع}} را [[افضل]] [[صحابه]] و [[برترین]] آنها از لحاظ [[فضل]]، [[سبقت در ایمان]]، [[قرابت]] و [[علم]] میدانستند<ref>اشعری قمی، کتاب المقالات و الفرق، صص۷، ۱۱، ۱۷، ۷۳.</ref>؛ با این حال مطابق فرمانها و [[احکام]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] عمل کرده، امامت مفضول را با وجود [[فاضل]] جایز میدانستند<ref>نوبختی، فرق شیعه، ص۹.</ref>. از نظر آنان [[بیعت با ابوبکر]] و عمر [[خطا]] نبوده است؛ زیرا [[علی]]{{ع}} [[خلافت]] را به آن دو واگذاشته و خود بدون [[اجبار]] با آنها [[بیعت]] کرده است؛ از سوی دیگر [[مسلمانان]] نیز به این امر [[راضی]] شدهاند. ازاینرو [[بتریه]] [[امامت علی]]{{ع}} را تنها از هنگامی که [[مردم]] با او [[بیعت]] کردهاند، میپذیرفتند<ref> ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۹.</ref>. اندیشهٔ جواز [[امامت مفضول با وجود افضل]]، نزد برخی از [[عالمان]] و [[متکلمان معتزلی]] [[بغداد]] نیز رواج داشته است<ref> ر.ک: مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۹۸.</ref>. | #'''جواز [[امامت مفضول]]:''' بتریه [[امام علی]]{{ع}} را [[افضل]] [[صحابه]] و [[برترین]] آنها از لحاظ [[فضل]]، [[سبقت در ایمان]]، [[قرابت]] و [[علم]] میدانستند<ref>اشعری قمی، کتاب المقالات و الفرق، صص۷، ۱۱، ۱۷، ۷۳.</ref>؛ با این حال مطابق فرمانها و [[احکام]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] عمل کرده، امامت مفضول را با وجود [[فاضل]] جایز میدانستند<ref>نوبختی، فرق شیعه، ص۹.</ref>. از نظر آنان [[بیعت با ابوبکر]] و عمر [[خطا]] نبوده است؛ زیرا [[علی]]{{ع}} [[خلافت]] را به آن دو واگذاشته و خود بدون [[اجبار]] با آنها [[بیعت]] کرده است؛ از سوی دیگر [[مسلمانان]] نیز به این امر [[راضی]] شدهاند. ازاینرو [[بتریه]] [[امامت علی]]{{ع}} را تنها از هنگامی که [[مردم]] با او [[بیعت]] کردهاند، میپذیرفتند<ref> ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۹.</ref>. اندیشهٔ جواز [[امامت مفضول با وجود افضل]]، نزد برخی از [[عالمان]] و [[متکلمان معتزلی]] [[بغداد]] نیز رواج داشته است<ref> ر.ک: مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۹۸.</ref>. | ||
#'''توقف در امر [[عثمان]] و خردهگیری بر او:''' [[منابع اهل سنت]] بیشتر به توقف و [[سکوت]] این گروه در برابر عملکرد عثمان و نیز [[قاتلان عثمان]] اشاره دارند<ref>برای نمونه ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین؛ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة.</ref>؛ اما منابع [[شیعی]] از خردهگیری، [[انتقاد]] و حتی [[تبرّی]] جستن بتریه از عثمان به سبب عملکردش در شش سال آخر [[خلافت]] یاد کردهاند<ref>کشّی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>. | #'''توقف در امر [[عثمان]] و خردهگیری بر او:''' [[منابع اهل سنت]] بیشتر به توقف و [[سکوت]] این گروه در برابر عملکرد عثمان و نیز [[قاتلان عثمان]] اشاره دارند<ref>برای نمونه ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین؛ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة.</ref>؛ اما منابع [[شیعی]] از خردهگیری، [[انتقاد]] و حتی [[تبرّی]] جستن بتریه از عثمان به سبب عملکردش در شش سال آخر [[خلافت]] یاد کردهاند<ref>کشّی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>. |
نسخهٔ ۳ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۵۶
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل بتریه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
اَبْتَریّه، یا بَتْریّه از فرق زیدیه، به فتح باء بنا بر ضبط "اللباب فی تهذیب الانساب" و به ضم باء بنابر ضبط قاموس[۱]. ابن اثیر در "اللباب فی تهذیب الانساب" بَتری را به فتح باء و سکون تاء ضبط کرده است[۲]. ابن جوزی، این فرقه را از فرق قَدَریه به شمار آورده است با توجه به آنکه به نظر میرسد مقریزی از کتاب "تلبیس ابلیس"، متأثر بوده، میتوان این دو را یکی به حساب آورد[۳].
این فرقه زیدیه که به سبب اعتدال در عقایدشان در میان سایر گروههای شیعه جایگاه ویژهای دارند. زیدیه نیز همچون پیروان مذاهب دیگر به چند فرقه تقسیم شدهاند، چنانکه شمار فرقههای آن را بعضی سه[۴]، برخی چهار[۵] یا پنج[۶] گفتهاند و حتی تا هشت فرقه[۷] نیز برای آن شمردهاند که ابتریه یکی از این چند فرقه است.
ابتریه با آنکه همچون فرق دیگر زیدیه در تشیع استوارند و مخالفان علی (ع) را گمراه و دوزخی میدانند[۸]، از گروههای دیگر شیعی به اهل تسنن نزدیکترند[۹] و این بدان سبب است که خلافت دو خلیفۀ اول را میپذیرند. ابتریه و نیز سلیمانیه[۱۰] از شیخین تبرّی نجستهاند و هر دو جارودیه[۱۱] را که شیخین را تکفیر میکردند، کافر شمردهاند[۱۲]. منتها نزدیکی ابتریه به اهل تسنن از سلیمانیه نیز بیشتر است، زیرا با آنکه هر دو گروه در اغلب موارد نظریات مشابهی داشتهاند، سلیمانیه از عثمان برائت جسته و ابتریه در مورد او سکوت و توقف کردهاند[۱۳].
تأسیس و وجه تسمیه
شیخ طوسی حکایتی به این صورت آورده است: روزی کُثَیر النواء و چند تن دیگر نزد امام باقر (ع) رفتند که زید بن علی برادر امام نیز در مجلس حضور داشت. اینان به امام اعلام داشتند که اولاً علی، حسن و حسین(ع) را و ثانیاً ابوبکر و عمر را ولی خود میشناسند. در این هنگام زید رو به سوی آنان کرد و گفت: آیا از فاطمه (ع) تبری میجویید؟ امر ما را خراب و منقطع کردید[۱۴] که خدا کارتان را خراب و منقطع کند[۱۵] "آیا از فاطمه برائت میجویید؟ از امر ما بریدید؛ خدا شما را منقطع کند!"[۱۶] و از آن زمان ایشان "بتریه" نامیده شدند[۱۷]. این حکایت را ظاهراً مخالفان ابتره ساختهاند، زیرا اینان نیز مانند سایر فرق زیدیه، زید بن علی بن حسین را پیشوای خود و امامت را خاص فرزندان علی (ع) از بطن حضرت فاطمه (ع) میدانستند. به عبارت دیگر اگر زید بن علی به ایشان پرخاش و درباره آنها نفرین کرده است آن چنان که نفرین او موجب نامگذاری بتریّه برای این فرقه شده است، پس چگونه میتوان بتریّه را از زیدیّه شمرد؟
چنین به نظر میرسد که ابتریه و مخفف آن "بتریه" منسوب باشد به "ابتر" که لقب کثیرالنواء بوده و این لقب را مغیره بن سعد ـ مؤسس فرقۀ مغیریه ـ به وی داده بوده است[۱۸]. آیت اللّه خوئی[۱۹] از ابن ادریس، مؤلّف کتاب السّرائر [۲۰]، نقل میکند که کثیر نوّاء، یکی از پیشوایان این فرقه، ابترالید، یعنی دست بریده، بوده است و از این رو پیروان او به بُتْریّه معروف شدهاند (بُتْر جمع اَبْتر). این قول بیشتر نزد اهل سنت رایج است[۲۱]. نَشوانِ بن سعید حمیری [۲۲] میگوید که مُغیرة بن سعید به کُثَیْر لقب اَبْتَر داده بود[۲۳]. با اقوال مذکور درباره ضبط نام و وجه نامگذاری این فرقه، معلوم میشود که نام بترّیه یا اَبْتریّه را مخالفان این فرقه به ایشان دادهاند؛ و آنها خود را به این نام نمیخواندهاند.
سعد بن عبدالله اشعری[۲۴]، گروهی از بتریّه را که حضرت علی(ع) را افضل ناس و با اینهمه خلافت ابوبکر و عمر را درست میدانند، "اوائل البتریّه" میخواند و میگوید: این دو فرقه (بتریّه و جارودیّه) امر زید بن علیّ بن حسین و زید بن حسن بن حسن بن علی را برخود بستهاند و فِرَق زیدیّه از ایشان منشعب شده است. عین این مطلب را نوبختی[۲۵] نیز آورده است. معلوم میشود که بتریّه پیش از قیام زید وجود داشتهاند و روایت سدیر این معنی را تأیید میکند. در این روایت، زید بن حسن بن حسن درست نیست و باید زید بن حسن بن علی باشد[۲۶]. زید بن حسن بن علی، به نقل شیخ مفید در ارشاد[۲۷]، مدّعی امامت نبوده و کسی از شیعه هم ادّعای امامت او را نکرده است، بنابراین، این قسمت از روایت سعد بن عبدالله اشعری درست نیست. اما این قول که صاحبان عقیده مذکور (علی(ع) افضل ناس است و خلافت ابوبکر و عمر هم صحیح است) "اوائل البتریه" باشند صحیح به نظر میرسد.
ابتریه را "صالحیه" نیز گفتهاند، زیرا که یکی دیگر از شخصیتهای برجستۀ این گروه "حسن بن صالح بن حیّ" است و لفظ صالحیّه از نام او گرفته شده است[۲۸]. سخن مقریزی دربارۀ نام پیشوای ابتریه آشفته است. وی ابتریه را پیروان حسن بن صالح بن کثیر الابتر پنداشته است[۲۹].[۳۰]
پیشوایان
کثیرنوّاء
حسن بن صالح بن حی
بزرگان بتریه
پس از رهبران اصلی این طایفه یعنی کثیر النواء و حسن بن صالح، نام چند تن از بزرگان آنان در طبقۀ اول میآید. بعضی از علما نام سالم بن ابیحفصه، ابوالمقدام ثابت الحداد، حکم ابن عتیبه و سلمة بن کُهیل را در کنار آن دو تن میآوردند [۳۱]. در کنار کثیر، از ابوالمقدام، حکم بن عتیبه و سلمة بن کهیل نام میبرند و به این ترتیب طبقۀ اول بزرگان ابتریه شامل این چند تن است. نکتۀ قابل ذکر اینکه چون علمای رجال و حدیث از گروههای مذهبی مخالف زیدیه و ابتریه بودهاند، اغلب اوقات از بزرگان این فرقه به نیکی یاد نکرده و در مخالفت با آنان سخن راندهاند[۳۲].
طبقۀ اول از بزرگان ابتریه
نخست باید از سالم بن ابیحفصه یاد کرد که اهل کوفه و مولای بنی عِجل بوده[۳۳] و در حوالی ۱۴۰ ق / ۷۵۷ م[۳۴] یا ۱۳۷ ق[۳۵] درگذشته است. چنانکه گفته شد وی ابوبکر و عمر را ستایش میکرد، اما با عثمان دشمنی میورزید، با وجود این او را در تشیّع افراطی و غالی گفتهاند[۳۶]. برقی وی را از اصحاب امام باقر (ع) شمرده است[۳۷]، اما در حقیقت او با امام مخالفت داشته و امام نیز به ترک و دوری از مصاحبت وی حکم کرده است، زیرا به فرمودۀ امام وی بسیاری را به گمراهی کشیده بود. امام صادق (ع) نیز وی را گمراه و نادان خطاب کرده و کذاب و مکذب و کافر خوانده است[۳۸].
سالم اهل حدیث بود، اما بعضی او را قلیلالحدیث گفتهاند، گروهی وی را ثقه و برخی متروک دانستهاند[۳۹] و ظاهراً کتابی نیز داشته است[۴۰]. وی از مخالفان شدید بنیامیه بود و مخالفت خود را پنهان نمیداشت[۴۱]، اما سرانجام ناچار شد مدتی در اختفا زندگی کند و بالاخره شهر خود، کوفه را ترک گوید[۴۲].
پس از سالم میتوان از سلمة بن کُهیل سخن گفت. وی اهل کوفه و مکنّی به ابویحیی بوده است[۴۳]. برقی وی را از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) و امام زینالعابدین (ع) شمرده[۴۴] که اشارۀ اول دور از احتمال است. ابن حجر[۴۵] تولد او را در ۴۷ق / ۶۶۷م و وفاتش را در ۱۲۱ق / ۷۳۹ م، ۱۲۲ ق یا ۱۲۳ ق گفته است و ابن حبان[۴۶] مرگ او را در عاشورای ۱۲۱ ق میداند. سلمة نیز از محدّثین بوده و غالباً وی را از ثقات دانستهاند[۴۷]. پس از او باید از ثابت الحداد یاد کرد. وی مکنّی به "ابوالمقدام" و نام پدرش هرمز بوده است[۴۸]. او را عجلی[۴۹] و مولای بکر بن وائل[۵۰] نیز خواندهاند، اما حلی[۵۱] وی را ثابت بن هرمز الفارسی مینامد. او شیعۀ افراطی[۵۲] و از محدثین بوده است. گروهی وی را ثقه و بعضی ضعیف دانستهاند[۵۳].
شخص دیگر از این طبقه حکم بن عتیبة، مکنّی به "ابومحمد" است[۵۴]. وی اهل کوفه و گویا در آنجا صاحب منصب قضا بوده است[۵۵]. حَکَم را از فقهای عامه، مرجئه و استاد زراره و حمران و طیّار گفتهاند[۵۶]. برقی ابوالمقدام و حکم را در شمار اصحاب امام زینالعابدین (ع) و امام باقر (ع) ذکر کرده است[۵۷].[۵۸]
بزرگان دیگر این فرقه
عمر بن ریاح یکی از اینان است. کنیۀ وی "ابوحفص" بود[۵۹] و او را بصری و اهوازی[۶۰] گفتهاند. چنانکه قبلاً گفته شد وی ظاهراً نخست از اصحاب امام باقر (ع) بود، ولی بعداً به ابتریان پیوست. عمر بن ریاح محدّث بود و گروهی در رد و انکارش، وی را متروک الحدیث و حتّی دجال خواندهاند[۶۱].
دیگری مسعدة بن صدقة العبدی است که کنیهاش "ابومحمد" بود و کتاب "خطب امیرالمؤمنین" را به او نسبت دادهاند[۶۲]. او را از لحاظ حدیث متروک و ضعیف خواندهاند[۶۳].
دیگری عمرو بن جُمَیع الاسدی[۶۴] مکّنی به "ابوعثمان"[۶۵] یا ابوالمنذر است[۶۶]. وی قاضی ری بوده[۶۷] و ضعیف الحدیث، غیرموثق و حتّی متروک خوانده شده است. برقی این سه تن را از اصحاب امام صادق خوانده است[۶۸].
قیس بن ربیع الاسدی کوفی و مکنّی به "ابومحمد" نیز از ابتریان بوده و دربارۀ صحت احادیث او آرای متعارض نقل شده است[۶۹].
طوسی عمرو بن قیس الماصر را نیز از ابتریان میگوید [۷۰]، اما وی را از مرجئه و حتی پیشوای فرقهای از ایشان به نام "ماصریه" دانستهاند [۷۱].
طوسی[۷۲] و حلی[۷۳] مقاتل بن سلیمان را نیز ابتری میدانند و از کتاب او، الاشباه و النظائر، نیز به وضوح تمایل وی به زیدیه مشهود است. ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر الازدی[۷۴]، خراسانی و اصلاً از بلخ بود که به مرو رفت و سرانجام در در بصره درگذشت[۷۵]. تاریخ مرگ او را ۱۵۰ ق / ۷۶۷ م[۷۶] یا پس از آن[۷۷] نوشتهاند. مقاتل از مفسران بوده و گروهی علم و مقام او را در تفسیر بسیار ستودهاند، تا جایی که شافعی او را در تفسیر پیشوا میشناسد[۷۸]، اما برخی میگویند وی علم قرآن را از یهود و نصاری فراگرفته و بر طبق کتب آنان تفسیر کرده است[۷۹]. در حدیث نیز کسانی وی را ضعیف، متروک، مهجور القول و حتّی ناموثق، کذّاب و جاعل خواندهاند. دجّال و جسور نیز از دیگر عناوین اوست[۸۰].
کتابهایی به مقاتل منسوب است که ابنندیم فهرستی از آنها را آورده است[۸۱] و از آن میان الاشباه و النظائر او به چاپ رسیده است. مقاتل را از مشبهه و مجسمه گفتهاند، یعنی ذات خداوند را همچون خلق تصور کرده است و تأکید بیش از حدّش بر صفات باعث شده بود که خداوند را جسم و به شکل انسان و با اعضاء و جوارح تصور کند و ازاینروی او را مبدع طریقهای از اهل تشبیه به نام "مقاتلیه" شمردهاند[۸۲]. لیکن این نظریات با آرا و مبانی فکری زیدیه مغایرت دارد. از کتب باقی مانده از مقاتل نیز چنین برمیآید که این نسبتها چندان موجه نیست، چنانکه در اشباه و النظائر او هیچ جا سخنی مؤید این معانی دیده نمیشود، تنها شاید بتوان از گرایش معتدل به برخی نظریات مرجئه در این اثر او سراغ گرفت[۸۳].
به نظر میرسد بتریه تا قرن پنجم باقی بودهاند و منابع زیدی از آراء آنها یاد میکنند؛[۸۴] اما اکنون هیچ اثری از این فرقه برجا نیست و داوری مادلونگ درست مینماید که بتریه به اهل سنت پیوستند[۸۵].[۸۶]
عقاید
امامت علی (ع) و خلافت
ابتریه پس از پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع) را برترین و فاضلترین مردم برای امامت و خلافت میدانستند. به عقیدۀ ایشان علی (ع) به موجب فضل، سبقت، قرابت و علمش و از آن روی که پس از رسول اکرم (ص) سخیترین، پرهیزگارترین، زاهدترین و داناترین مردمان بود، سزاوارترین کس برای جانشینی وی به شمار میرفت[۸۷].
سرسپردگی ابتریه به علی (ع) تا بدانجا بود که به قولی هر کس را که با وی به جنگ برخاسته بود، کافر میشمردند[۸۸]. با اینهمه اینان خلافت ابوبکر و عمر را میپذیرفتند، بدان سبب که علی (ع) از حق خود گذشته و خلافت آن دو را پذیرفته بود[۸۹] و چون آن امام به جانشینی ابوبکر رضا داد، خلافت او متضمن رشد و هدایت گشت و گرنه به خطا میافتاد و هلاک میشد[۹۰]. بدینسان ابتریه حرمت شیخین را نگاه میداشتند و تکفیر آنان را جایز نمیشمردند و حتی کسانی را که آن دو را تکفیر میکردند، کافر میدانستند[۹۱].
درجۀ اخلاص آنان نسبت به شیخین را شاید بتوان از این خبر دریافت که سالم بن ابی حفصه[۹۲] هرگاه میخواست به نقل حدیثی بپردازد، با ذکر فضائل ابوبکر و عمر آغاز میکرد[۹۳]. این نکته نیز از جمله مواردی است که ابتریه را از سلیمانیه جدا میکند، زیرا سلیمانیه بیعت با ابوبکر و عمر را خطا میدانستند، اما خطایی که به نظر آنان فسق نبود، و فقط در این کار اصلح را واگذاشتند[۹۴].
اما در باب عثمان، ابتریه شرط احتیاط را از دست نداده، دربارۀ او سکوت اختیار کردند و از مدح و ذمّش باز ایستادند و کار را به احکمالحاکمین واگذاردند[۹۵]. برعکس، سلیمانیه عثمان را بهسبب بدعتهایی که آورد، تکفیر میکردند[۹۶]؛ لیکن سخن به همین جا ختم نمیشد و ابتریه ناچار از بحث در بدعتهای[۹۷] منسوب به عثمان شدند. استبداد عثمان در امور و پر و بال دادن به بنیامیه به اعتقاد ابتریه از جمله بدعتهای اوست. ابتریه چون این اعمال عثمان را میدیدند، بر خود فرض میدانستند حکم به کفر او کنند و از سوی دیگر، چون بنابر احادیث، وی از عَشَرۀ مبشَّره بود، لازم میآمد به صحت ایمانش گواهی دهند؛ بدین سبب به ناچار از اظهار هرگونه حکمی در باب او خودداری میکردند[۹۸]. لیکن بنابر قول دیگر برائت حسن بن صالح، از عثمان مربوط به آن دوره از خلافت اوست که وی اینگونه بدعتها را آورد[۹۹]. به گفتۀ ابوالفرج اصفهانی ابتریه ۶ سال اول خلافت عثمان را میپذیرفتند و برای باقی عمرش او را تکفیر میکردند[۱۰۰]. مؤیّد این قول خبری است مربوط به سالم بن ابیحفصه که از قتل عثمان اظهار خشنودی میکرد و حتی قاتل او را بزرگ میداشت[۱۰۱]. بدینسان نظر ابتریه در باب سه خلیفه یکسان نبود: از عثمان تبرّی میجستند و یا لااقل دربارۀ او سکوت میکردند، به خلافت ابوبکر و عُمر رضایت داده بودند و حتی آن دو را ستایش میکردند و در عین حال علی(ع) را برتر از همه میدانستند. بدین جهت میتوان پرسید با وجود امامی افضل و اولی، چگونه خلافت آن دو را پذیرفته بودند؟ پاسخ را باید در نظریۀ ایشان مبنی بر جواز امامت مفضول یافت[۱۰۲].
شرایط امام
همۀ زیدیه ظاهراً به امامت مفضول قائلند و ابتریه از آن جملهاند، اما آنان شرط را بر این گذاشتهاند که افضل به امامت مفضول رضا دهد[۱۰۳]. به هر حال باید علل و اسبابی در کار باشد تا بتوان مفضولی را با وجود افضل به امامت برداشت، زیرا امامت البته سزاوار کسی است که فاضلتر و مقدمتر باشد. اگر مفضول حائز شرایطی باشد که بتواند میان مردم وحدت ایجاد کند و اختلافاتشان را از میان بردارد، از ریختن خون آنان پیشگیری کند و طمع دشمن به امت را برطرف نماید و یا اگر در افضل کیفیتی موجود باشد که نتواند در صورت لزوم قیام کند[۱۰۴] مفضول بر افضل برتری مییابد؛ لیکن مفضول نباید بیاطلاع از فقه و علوم باشد، یا دربارۀ او گمان بد رود، بلکه باید خیّر، فاضل، شجاع و عالم باشد. تنها در این شرایط امامت منفضول جایز است وگرنه فاضل اصلح است[۱۰۵]. همچنین باید اضافه کرد که اگر در دو تن شروط امامت جمع باشد و هر دو قیام کنند، میان آن دو، امام کسی است که فاضلتر و زاهدتر باشد و اگر در این شرط هم تساوی برقرار شد، امام آن کسی است که از رأی استورات ری برخوردار است[۱۰۶]. به هر تقدیر، به عقیدۀ ابتریه و صالحیه، اگر در بخشی از عالم، امامی باشد، لازم است مردم آن بخش مطیع امام خود باشند و اگر فتوای دو امام خلاف یکدیگر بود، هر دو درست میگویند، حتی اگر یکی، ریختن خون دیگری را حلال بداند[۱۰۷].
ابتریه بیش از این به تدقیق و باریک اندیشی در امر پیشوایی جامعه پرداختند و به اصالت شورا در انتخاب امام قائل شدند. اینان چنین میگفتند که از سوی خداوند تبارک و تعالی و رسول اکرم (ص) کسی به نصّ به امامت برگزیده نشد. بنابراین باید بزرگان و فضلای امت در شورایی شایستهترین کس را از میان خود به امامت برگزینند و با وی بیعت کنند و پیش از این گزینش هیچ کس الزاماً امام شمرده نخواهد شد، چنانکه علی (ع) را نیز تنها پس از بیعت با او امام میدانند[۱۰۸]. با اینهمه لازم است صالحترین کس برگزیده شود و چون چنین شد، امامت وی ثابت است و بر همه واجب است که از او اطاعت کنند[۱۰۹].
ابتریه و صالحیه بر این رأی بودند که امام میتواند از قریش یا از غیر آنان باشد[۱۱۰]، اما غالباً گفتهاند به عقیدۀ ایشان امام باید از اولاد علی (ع) باشد و شرط است که وی در برابر حکام جور قیام به سیف کند و در عین حال عالم، زاهد و شجاع باشد و حتی بعضی وجاهت چهره را نیز از شروط دانستهاند[۱۱۱].
آنان تقیّه را نیز برای امام صحیح نمیدانستند و میگفتند امام نباید جز به آنچه خدا واجب کرده، فتوا بدهد. به گفتۀ عمر بن ریاح اهوازی، یکی از برجستگان این فرقه، امام نباید فتوای باطل دهد و یا تقیه کند؛ امام نباید درِ خانهاش را به روی مردم ببندد، بلکه بر او واجب است که خروج کند و امر به معروف و نهی از منکر پیشه سازد. راجع به عمر بن ریاح گفتهاند چون از جانب امام باقر (ع) تقیّه مشاهده کرد، از پیروی انصراف جست و به ابتریان پیوست[۱۱۲]. پس ابتریان نیز مانند دیگر زیدیه برای خروج و قیام اهمیت خاصی قائل بودند و آن را از ارکان پیشوایی میدانستند و حتی در این راه بر کلیّه پیروان این مذهب واجب میدانستند که تا حد ممکن به مخالفت با زعمای جائر برخیزند. شهرستانی میگوید که بیشتر بتریّه در زمان او مقلّد هستند و رأیی از خود ندارند و در اصول دین پیرو معتزلهاند و ائمة معتزله را از ائمه اهل بیت بزرگتر میشمارند. در احکام، پیرو ابوحنیفه هستند و در مسایل کمی از شافعی و شیعیان پیروی میکنند[۱۱۳].
آراء دیگر
حسن بن صالح جهاد زیر لوای خلیفه و نماز جمعه را ترک کرده بود، زیرا نماز به امامت فاسق را درست نمیدانست[۱۱۴]. سالم بن ابی حفصه، از بیم بنیامیه در کوفه با اختفا زندگی میکرد و هنگامی که برای ابوالعباس سفاح بیعت میگرفتند با امید به برافتادن حکومت بنیامیه، مخفیانه کوفه را ترک کرد. او را در حال طواف خانۀ خدا دیده بودند که میگفت "لبيك مهلك بنياميه"» [۱۱۵].
جدا از دیدگاه ابتریه در مورد خلافت و امامت، در سایر زمینهها چندان سخنی از آنان در دست نیست. آنان نیز چون دیگر زیدیه کوشش خود را بیشتر مصروف فعالیتها و مبارزات سیاسی میکردند، اما با شیعۀ امامیه و با امامان و رهبرانشان همراهی نداشتند. ابتریه در نیمۀ اول سدۀ ۶ ق / ۱۲ م از لحاظ اصول اعتقادی پیرو ائمۀ معتزله بودند و در فروع از ابوحنیفه و گاهی هم از شافعی و یا از شیعه پیروی میکردند[۱۱۶].[۱۱۷]
در مجموع عقاید بتریه عبارت است از:
- جواز امامت مفضول: بتریه امام علی(ع) را افضل صحابه و برترین آنها از لحاظ فضل، سبقت در ایمان، قرابت و علم میدانستند[۱۱۸]؛ با این حال مطابق فرمانها و احکام ابوبکر و عمر عمل کرده، امامت مفضول را با وجود فاضل جایز میدانستند[۱۱۹]. از نظر آنان بیعت با ابوبکر و عمر خطا نبوده است؛ زیرا علی(ع) خلافت را به آن دو واگذاشته و خود بدون اجبار با آنها بیعت کرده است؛ از سوی دیگر مسلمانان نیز به این امر راضی شدهاند. ازاینرو بتریه امامت علی(ع) را تنها از هنگامی که مردم با او بیعت کردهاند، میپذیرفتند[۱۲۰]. اندیشهٔ جواز امامت مفضول با وجود افضل، نزد برخی از عالمان و متکلمان معتزلی بغداد نیز رواج داشته است[۱۲۱].
- توقف در امر عثمان و خردهگیری بر او: منابع اهل سنت بیشتر به توقف و سکوت این گروه در برابر عملکرد عثمان و نیز قاتلان عثمان اشاره دارند[۱۲۲]؛ اما منابع شیعی از خردهگیری، انتقاد و حتی تبرّی جستن بتریه از عثمان به سبب عملکردش در شش سال آخر خلافت یاد کردهاند[۱۲۳].
- ادامهٔ امامت: دربارهٔ اینکه بتریه چه ملاکهایی برای دیگر امامان خود داشتهاند، اختلاف نظر است. برای مثال این ملاکها را ذکر کردهاند: امامت در همهٔ فرزندان امام علی(ع) به شرط قیام[۱۲۴]، انحصار امامت در فرزندان حسن و حسین(ع) که با شمشیر قیام کنند و عالم و زاهد و شجاع باشند[۱۲۵]، انتخاب امام توسط شورای زاهدان و عالمان[۱۲۶]. به نظر میرسد بتریه چون خودشان عقایدشان را به شکل مکتوب تبیین نکردهاند، این برداشتهای متفاوت دربارۀ اعتقادات آنها شکل گرفته است.
- احترام به اهل بیت(ع) و انتقاد از برخی صحابه: بتریه به حضرت خدیجه(س) و حضرت فاطمه(س) و دیگر اعضای خاندان پیامبر به دیدهٔ احترام مینگریستند و در فضیلت آنان روایت نقل میکردند. افزون بر این در نگاه آنان برخی صحابه مانند خاندان ابورافع، سلمان، عمار و امسلمه هم شایستهٔ چنین احترام و قداستی بودند[۱۲۷]. در مقابل، صحابهای چون طلحه، زبیر، عایشه و به طور کلی کسانی که با علی(ع) جنگیدند، نکوهش میشدند[۱۲۸]. در مواردی هم گفته شده که بتریه به کفر مخالفان و جنگندگان با علی(ع) حکم دادهاند.
- نفی رجعت: در میان فرقهشناسان تنها اشعری به این موضوع اشاره کرده و انکار بازگشت اموات به دنیا را از باورهای بتریه شمرده است[۱۲۹]. به نظر میرسد چون بیشتر باورهای بتریه مخالف عقاید جارودیه بوده است، این اعتقاد بتریان نیز در مقابل اعتقاد جارودیان به مهدویت نفس زکیه و انتظار برای بازگشت او مطرح شده است؛ زیرا اگر قیامکنندگان حسنی را جارودیانی بدانیم که به اندیشهٔ انتظار مهدی و رجعت دامن میزدند، انتظار میرود که واکنش بتریان مخالفت با این باور بوده باشد[۱۳۰].
دیدگاههای فقهی
- مسح بر خُفَّین: جواز مسح بر پاپوش (خُف) در سفر، از باورهای فقهی اهل سنت است که بتریه نیز آنرا پذیرفته بودهاند[۱۳۱].
- جواز خوردن جِرّی: منظور از جِرّی مار ماهی است که فلس ندارد[۱۳۲]. مسعدة بن صدقه، از راویان بتریه، حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند که در آن امام خوردن این نوع ماهی را مجاز میشمرد و بدان علاقه و اشتها نشان میدهد[۱۳۳]. فقیهان اهل سنت این ماهی را حلال میدانند[۱۳۴]؛ اما نزد فقهای امامیه خوردن این ماهی جایز نیست و مجازات دارد[۱۳۵].
- شُرب نبیذ مست کننده: نوشیدنی نبیذ به خودی خود حرام نیست؛ بلکه نوع خاصی از آن مُسکر است که گروهی از علویان کوفه، از جمله بتریه، در قول به جواز نوشیدن آن مشهور بودهاند[۱۳۶].
- ترک جهر بسمله: تنها در یکی از منابع چنین اعتقادی به بتریان نسبت دادهاند[۱۳۷]. جهر بسمله (بلند خواندن ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۱۳۸] در نماز) از ویژگیهای فقه امامی است[۱۳۹] که اهل سنت بر ترک آن اصرار دارند[۱۴۰]. ابنعقدة جارودی نیز کتابی دربارهٔ جهر بسمله تألیف کرده است[۱۴۱].
بههر دلیل مشخص نیست بتریان احکام و فتاوای فقهی و گاه اعتقادیشان را در مقابل فقه و اعتقادات جارودیه وضع کردهاند، یا جارودیه در برابر بتریه چنین مواضعی گرفتهاند. هرچه هست رودررو بودن این دو فرقۀ زیدی در این ویژگیهای اعتقادی و فقهی کاملاً روشن است. به نظر میرسد فقه جارودی بیشتر از فقه بتری در میان زیدیان سدههای بعد رواج یافته است؛ برای نمونه محمد بن منصور مرادی دربارهٔ جهر بسمله میگوید: "عالمان خاندان پیامبر(ص) بر جهر بسمله اجماع دارند"[۱۴۲].[۱۴۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ قاموس المحیط، فیروزآبادی، ج۱، ص۶۹۰؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸
- ↑ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸
- ↑ تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص۴۰
- ↑ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸؛ علمالهدی، مرتضی بن داعی، تبصرة العوام، به کوشش عباس اقبال، ص:۱۸۵
- ↑ مقریزی، احمد بن علی، مواعظ و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲
- ↑ خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، ص:۲۸ و ۲۹؛ ابوالمعالی، محمد بن عبیدالله، بیان الادیان، به کوشش هاشم رضی، ص: ۳۵
- ↑ مسعودی، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۰۸
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹
- ↑ ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۶
- ↑ نزدیکترین گروه فکری به ابتریه در بین زیدیه
- ↑ گروه دیگری از زیدیه
- ↑ بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ شمسالدین آملی، محمد بن محمود، نفایس الفنون فی عرایس العیون، ج۲، ص:۲۷۶
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ زریاب خویی، عباس، مقاله «بتریه»، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص: ۴۷۶؛ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۳۸-۴۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ "بَتَرْتُمْ أَمْرَنَا"
- ↑ "بَتَرَكُمُ اَللَّهُ"
- ↑ "أ تتبرّءون من فاطمة؟! بترتم أمرنا، بتركم اللّه"؛ رجال کشی، ج۲، ص۵۰۴.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص: ۲۳۶
- ↑ حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵
- ↑ ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۴، ص ۱۱۰.
- ↑ ابن ادریس، کتاب السرائر، ج ۳،ص ۵۶۶.
- ↑ ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۸.
- ↑ نشوان بن سعید حمیری، الحُورالعَین، ص ۱۵۵.
- ↑ احمد بن یحیی مهدیِ لدیناللّه، کتاب المنیة والامل فی شرح الملل والنحل، ص ۲۰، ۹۱.
- ↑ سعدبن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات والفرق، ص ۱۸.
- ↑ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص ۲۰ـ۲۱.
- ↑ محمد تقی تُستَری، قاموس الرجال، ج ۴،ص ۲۴۶.
- ↑ محمد بن محمد مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۲۲.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷؛ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ مسعودی، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۰۸؛ طوسی، ۲۳۳؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۱۹؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸
- ↑ مقریزی، احمدبن علی، مواعظ و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ زریاب خویی، عباس، مقاله «بتریه»، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص۴۷۶؛ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۳۸-۴۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۱۳و ۵۷؛ طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۰، ۲۳۳، ۲۳۶، ۲۴۰؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، صص: ۵۶۹، ۵۷۰
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹.
- ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال، ص:۱۸۸
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۴
- ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال، ص:۱۸۸
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص:۲۸۶و۲۸۹
- ↑ برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص ۱۲
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۰، ۲۳۳، ۲۳۶، ۲۴۰؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص: ۴۵۵
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۳، ۴۳۴
- ↑ نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۱۸۸
- ↑ نک : ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۳، ۴۳۴
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۶
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص:۱۵۵
- ↑ برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، صص: ۴، ۸
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص:۱۵۶، ۱۵۷
- ↑ ابنحبّان، محمد بن احمد، الثقات، ج۴، ص:۳۱۷
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص:۱۵۶، ۱۵۷
- ↑ نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۱۱۶؛ نیز نک: طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۳۹۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۳۶۸
- ↑ ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، ج۶، ص:۳۲۸؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۳۳
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص:۱۶
- ↑ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۳۳
- ↑ ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، ج۶، ص:۳۸۳
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص:۱۶، ۱۷
- ↑ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۴۹
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۵۷۷
- ↑ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۴۹؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۱۰
- ↑ برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص: ۹
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹.
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۱۹۷؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص:۴۴۷
- ↑ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۴۸۸
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۱۹۷.
- ↑ نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۴۱۵؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۳۴۴
- ↑ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۳۴۴؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۹۸
- ↑ یا الازدی
- ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال، ص:۲۲۸؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۲۵۱
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۲۵۱
- ↑ نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۲۲۸؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص: ۴۸۸
- ↑ برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، صص: ۳۵، ۳۶،۳۸
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۸، ص:۳۹۱-۳۹۵
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص: ۳۹۰
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۷
- ↑ طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص: ۳۹۰
- ↑ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۵۱۹
- ↑ ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الضعفاء و المتروکین، ج۳، ص:۱۳۶؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۳؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص:۲۷۹-۲۸۳
- ↑ ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۳؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص: ۵۱۹
- ↑ ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۵؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص:۲۸۴
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۵
- ↑ ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۵و۴۰۹؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۳-۱۷۵؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص:۲۸۰-۲۸۴
- ↑ ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الضعفاء و المتروکین، ج۲، ص:۱۳۶، ۱۳۷
- ↑ ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الضعفاء و المتروکین، ج۲، ص:۱۳۶، ۱۳۷
- ↑ ابن ندیم، الفهرست، ص: ۲۲۷
- ↑ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۲۵۸-۲۵۹؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، ج۵، ص:۱۴۱؛ ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الضعفاء و المتروکین، ج۲، ص:۱۳۶، ۱۳۷؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، ج۵، ص:۲۵۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۴، ص:۱۷۳-۱۷۵
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص۱۹.
- ↑ ر.ک: بُستی، کتاب المراتب فی فضائل امیر المؤمنین، ص۱۲۷.
- ↑ ویلفرد مادلونگ، «زیدیه»، ترجمهٔ محمد منافیان، طلوع، ۱۳۸۴ش، شج۱۵، ص۱۷۸.
- ↑ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۳۸-۴۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة،، ص:۹و۱۳و۲۰؛ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰
- ↑ حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵
- ↑ ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۲۰؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰
- ↑ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸
- ↑ از بزرگان ابتریه
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰
- ↑ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹؛ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴ و ۱۹۳؛ ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۱، ص: ۷۸
- ↑ اشعری، علیبن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶
- ↑ اَحداث
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۱۹-۳۲۰
- ↑ اشعری، علیبن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۹
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی ابنالحسین، مقاتل الطابیّین، ص: ۴۶۸
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹.
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰
- ↑ مثلاً به سبب بیماری و احوالی نظیر آن
- ↑ حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۱-۱۵۲
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱
- ↑ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص: ۱۳۷
- ↑ حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۰-۱۵۱
- ↑ مسعودی، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۲۳.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷ و ۶۱؛ طوسی، ۲۳۳، ۲۳۸؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص: ۵۹-۶۱، ۶۵، ۶۶؛ طوسی، ۲۳۷، ۲۳۸؛ حلی، ۴۸۹
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ زریاب خویی، عباس، مقاله «بتریه»، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص: ۴۷۶.
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۷؛
- ↑ طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۶؛ نیز نک : ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۴
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۲
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹.
- ↑ اشعری قمی، کتاب المقالات و الفرق، صص۷، ۱۱، ۱۷، ۷۳.
- ↑ نوبختی، فرق شیعه، ص۹.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۹.
- ↑ ر.ک: مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۹۸.
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین؛ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة.
- ↑ کشّی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ص۵۷؛ کشی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.
- ↑ شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ به این مسئله تنها احمد بن یحیی مشهور به ابنالمرتضی (۸۴۰ق) از ائمه و علمای زیدیه اشاره کرده است. او برخی کتب پراکندهاش را در مجموعهای بزرگ به نام «البحر الزخار» گرد آورده که از جملهٔ آنها الملل والنحل در معرفی اجمالی فرق و مذاهب است؛ ر.ک: ابنمرتضی، کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار، مقدمه، ص۴۰.
- ↑ دربارهٔ فضایل این افراد روایات بسیاری نقل میکنند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
- ↑ کشی، رجال الکشی.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین.
- ↑ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۴۱-۴۲؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ اشعری قمی، کتاب المقالات والفرق، ص۱۱؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۳.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۴، ص۱۲۵.
- ↑ برقی، المحاسن، ج۲، ص۴۷۸.
- ↑ ر.ک: دمیری، حیاة الحیوان، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ ر.ک: مفید، المقنعه، ص۸۰۱.
- ↑ اشعری قمی، کتاب المقالات والفرق، ص۱۱؛ نوبختی، فرق الشیعه.
- ↑ ابنمرتضی، کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ ابنادریس حلی، السرائر، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ ر.ک: عینی، عمدة القاری، ج۵، ص۲۸۲.
- ↑ نجاشی، الرجال، ص۹۴؛ طوسی، الفهرست، ص۷۴.
- ↑ احمد بن عیسی، الامالی (کتاب رأب الصدع)، ج۲، ص۸۵۵.
- ↑ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۴۳-۴۴.