ضرورت امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۹: خط ۵۹:
===سیره مسلمانان===  
===سیره مسلمانان===  
عده‌ای از [[متکلمان]]، سیره مسلمانان را نیز دلیل [[وجوب امامت]] شمرده‌اند؛ زیرا از این [[سیره]] روشن می‌‌شود آنان وجوب امامت را امری مسلّم و تردیدناپذیر تلقی کرده‌اند. [[اختلاف]] آنان مربوط به [[مصداق امامت]] بوده است، نه اصل [[امامت]]<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ج۱، ص۴۰۸.</ref>
عده‌ای از [[متکلمان]]، سیره مسلمانان را نیز دلیل [[وجوب امامت]] شمرده‌اند؛ زیرا از این [[سیره]] روشن می‌‌شود آنان وجوب امامت را امری مسلّم و تردیدناپذیر تلقی کرده‌اند. [[اختلاف]] آنان مربوط به [[مصداق امامت]] بوده است، نه اصل [[امامت]]<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ج۱، ص۴۰۸.</ref>
==[[رهبری جامعه اسلامی]]==
[[ضرورت حکومت]] برای [[جوامع بشری]] قابل تردید و [[انکار]] نیست و کسی نمی‌تواند وجود آن را مورد مناقشه قرار دهد؛ زیرا به فرض اگر از [[غریزه]] [[اجتماعی]] بودن [[آدمی]] صرف‌نظر کرده و حتی جمله معروف {{عربی|الإنسان مدني بالطبع}} را [[نقد]] کنیم، باز در عمل وجود [[حکومت]] در تمام [[جوامع]] را نمی‌توان انکار کرد. همواره در [[اجتماع]]، انسان‌هایی وجود دارند که به [[وظایف اجتماعی]] خویش عمل نمی‌کنند، به [[حق]] خود [[راضی]] نیستند و به [[حقوق]] دیگران [[تجاوز]] می‌کنند. چگونه می‌توان چنین انسان‌هایی را جز به وسیله [[قدرت]] حکومت از خواسته‌های ناحقشان بازداشت؟
حتی اگر اجتماعی را [[تصور]] کنیم که تمام انسان‌های آن، به حدود خویش پایبند باشند و اصول و پندهای [[اخلاقی]] را در عمل به کار بندند، باز هم برای [[رشد]] اجتماع و [[پیشرفت]] آن و برطرف کردن [[مشکلات]] [[جامعه]] نیازمند [[حکومتی]] [[قوی]] و [[صالح]] است. نیاز به حکومت به [[آیه]] و [[روایت]] احتیاج ندارد هر [[عقلی]] سلیمی با تصور آن می‌تواند آن را [[تصدیق]] کند [[سخن امام علی]]{{ع}} اشاره به همین [[حکم]] آشکار [[عقل]] دارد. آنجا که در رد [[خوارج]] که منکر حکومت بودند، می‌فرماید:
{{متن حدیث|هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ}}<ref>السید الشریف الرضی، نهج البلاغه امام علی{{ع}}، ترجمه: محمد دشتی، ص۹۳-۹۴، خطبه ۴۰.</ref>؛ این گروه خوارج می‌گویند: حکومت از آن [[خداوند]] است [و دیگری نمی‌تواند حکومت کند]. در حالی که [[مردم]] چاره‌ای از این ندارند که [[امیر]] و حاکمی داشته باشند، خواه [[نیکوکار]] باشد و خواه [[بدکار]] و [[ظالم]]، که [[انسان]] [[مؤمن]] در حکومت او به کار خویش بپردازد و [[کافر]] نیز از آن بهره‌برداری کند».
پس آنچه که از خوارج نقل شده است که مطلقاً حکومت و [[حاکم]] را انکار کرده‌اند باطلی آشکار است؛ همان‌گونه که خوارج در عمل نیز خود این [[اندیشه]] [[نفی]] حاکم را نادیده گرفتند و برای گروهشان حاکمی قرار دادند.
از این رو [[شریف مرتضی]] می‌گوید:
آیا نمی‌بینی [[خوارج]] هم که [[وجوب امامت]] (و در نتیجه [[حکومت]]) را [[باطل]] می‌شمردند و از [[اطاعت]] [[امامان]] خارج شدند هرگز خودشان از [[رهبر]] و [[رئیس]] که او را برای خود [[اختیار]] کرده باشند بی‌بهره نبوده‌اند و در امورشان به او مراجعه می‌کردند... و [[رهبران]] آنان نیز در هر عصری مشهور هستند<ref>علی بن الحسین الشریف المرتضی، (علم الهدی)، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۱۱.</ref>.
پس خوارج نیز در عمل موفق نشده‌اند [[شعار]] خود را [[جامه]] عمل بپوشانند؛ زیرا چنین اندیشه‌ای نابخردانه است. همچنین آنچه که «[[ابوبکر اصم]]» از [[معتزله]] می‌گفت که در هنگام [[آرامش]] نیازی به حکومت نیست یا قول مقابلش که «غوطی» و پیروانش می‌گفتند که در [[فتنه]] و [[آشوب]] نیازی به حکومت نمی‌باشد، جملگی اندیشه‌هایی نادرست است.
بدین روی [[جامعه]] نیازمند حکومت است و حکومت نیز بدون رهبر، رئیس و [[امام]] تحقق خارجی نمی‌یابد، [[جامعه اسلامی]] نیز از این اصل مستثنا نیست و نیازمند حکومت و رهبر است.
در [[زمان پیامبر اکرم]]{{صل}} [[رهبری]] [[حکومت اسلامی]] با شخص [[رسول خدا]]{{صل}} بود؛ اما [[نیک]] می‌دانیم که شخص [[پیامبر]]{{صل}} همواره در میان [[اجتماع]] [[مسلمانان]] حضور ندارد.
و با [[رحلت]] ایشان، می‌بایست از طرف [[خداوند]] فرد دیگری این [[مسئولیت]] مهم را بر عهده گیرد تا [[نظام اجتماعی]] مسلمانان و حکومت آنان محفوظ بماند<ref>به اعتقاد شیعه امامیه، پیامبر{{صل}} به فرمان خداوند، علی‌{{ع}} را به امامت نصب فرمود. توضیح این امر و ادله آن در فصل‌های بعدی خواهد آمد.</ref>.
«شریف مرتضی» نیز به همین [[استدلال]] اشاره دارد و می‌گوید:
هر عاقلی که [[عادت]] [[مردم]] را بداند و با مردم [[معاشرت]] داشته باشد می‌داند وجود رئیس و امامی که [[نفوذ]] امر داشته باشد و تدبیرش نیز صحیح باشد موجب برطرف شدن کلی [[نزاع]] و درگیری میان مردم و [[ظلم]] کردن آنها به یکدیگر می‌شود. یا بیشتر این [[ظلم‌ها]] را برطرف می‌کند یا این که مردم با وجود او به برطرف کردن این [[مظالم]] نزدیک‌تر هستند<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۱۰.</ref>.
[[شیخ الطائفه]] نیز این [[استدلال]] را چنین بیان می‌دارد:
هنگامی که [[مردم]] یک [[رئیس]] توانا و [[عادل]] و مبسوط الید داشته باشند که [[دشمنان]] را از میان بردارد و حیله‌گران را براندازد و داد ستمدیده را از [[ستمگران]] بستاند، امور به [[نظم]] می‌گراید و [[آشوب‌ها]] از میان می‌رود و وضع زندگانی مردم بهبود می‌یابد و مردم با بودن او به [[صلاح]] نزدیک‌تر و از [[فساد]] دورتر هستند. هنگامی رئیسی که اوصاف او را بر شمردیم نداشته باشند وضع زندگانی مردم سخت می‌شود و [[قدرتمند]] به [[ضعیف]] [[غلبه]] پیدا می‌کند و به [[معاصی]] می‌پردازند. [[هرج و مرج]] در امور واقع می‌شود و مردم به فساد نزدیک‌تر و از [[اصلاح]] دورتراند. این نکته برای کسی که صاحب [[عقل]] باشد روشن است و هر کس در آن [[مخالفت]] کند، [[سخن گفتن]] با او [[پسندیده]] نیست<ref>محمد بن الحسن الطوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۰.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۵۴.</ref>


==پرسش‌های مستقیم==
==پرسش‌های مستقیم==

نسخهٔ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۹

ضرورت امامت به معنای واجب بودن نظام امامت برای جامعه و نصب امام از طرف خداوند است و امامت در اصطلاح متکلمین به معنای ریاست عمومی در دین و دنیاست که وجوب آن مورد اجماع مسلمانان است، اما اینکه وجوب امامت وجوبی عقلی است یا نقلی، بر خداوند واجب است یا بر مردم، در بین متکلمین مسلمان، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. امامیه، ضرورت امامت را ضرورتی عقلی دانسته و وجوب آن را به مقتضای حکمت الهی، واجب علی الله می‌‌داند.

معناشناسی

معنای لغوی

ضرورت در لغت به معنای نیاز، لزوم و انفکاک ‌ناپذیری است[۱]. امامت نیز در لغت به معنای رهبری مسلمین یا رهبری عمومی بر مردم است[۲]؛ به همین جهت در بیان معنای لغوی امام گفته‌اند: امام هر کسی یا چیزی است که در کارها به او اقتدا می‌‌شود[۳]. ترجمه فارسی امامت هم، پیشوایی و رهبری است[۴].

معنای اصطلاحی

معنای اصطلاحی واژه امام و امامت بسیار به هم نزدیک است. برخی متکلمان در بیان معنای اصطلاحی امام گفته‌اند: "الامام الذی له الرئاسة العامة فی الدین و الدنیا"؛ امام کسی است که دارای ریاست و رهبری عمومی دین و دنیاست[۵] و برخی شبیه همین تعریف را برای واژه امامت آورده و گفته‌اند: "امامت، به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیاست برای فردی به نیابت از رسول خدا"[۶]. چنین شخصی را خداوند تعیین می‌‌کند[۷]. پس جایگاهش، جایگاهی الهی است[۸].

با توجه به آنچه گفته شد روشن می‌‌شود که مراد از ضرورت امامت، لزوم وجود امام یا وجوب وجود امام است به گونه‌ا‌ی که معنای وجود و وجوب از امامت انفکاک ناپذیر باشد. و هیچ زمانی جامعه خالی از امام نباشد.

تاریخچه

غیر از امامیه برخی دیگر از مذاهب اسلامی هم قائل به ضرورت امامت هستند:

  1. زیدیه معتقدند امامت استمرار نبوت است و به همان دلیلی که نبوت لازم شمرده شده، امامت نیز ضرورت یافته است[۹] و این می‌تواند به معنای قائل شدنِ جایگاه الهی برای امامت باشد. جایگاهی که زیدیه در خصوص سه امام نخست قطعاً بدان قائل‌اند، یعنی آنان سه امام نخست را منصوص، معصوم و دارای مقام الهی می‌‌دانند[۱۰].
  2. اسماعیلیه معتقدند امامت امام بدون تصریح و نص خداوند متعال یا رسول یا امام منتخب توسط رسول(ص)، امکان پذیر نیست[۱۱] و سلسله امامت یکی پس از دیگری با دستور صریح تعیین شده است، بنابراین امام باید به دستور خداوند و به نص رسول(ص) باشد[۱۲].[۱۳]
  3. معتزله غالباً امامت را واجب می‌‌دانند، برخی از معتزله وجوب امامت را عقلی و برخی دیگر وجوب آن را نقلی دانسته‌اند. معتزله می‌‌گویند با حکم عقل باید امام کسی باشد که با عامل کنترل جامعه یعنی قوانین جزایی در جامعه تحقق ببخشد تا مردم سراغ دوست رفته و سراغ دشمن نروند. ضمناً عقول مردم علاوه بر عدم قدرت درک مسأله دنیوی، در شناخت مصالح اخروی هم ناتوانند، پس مردم به امامانی نیازمندند که تمام مصالح دنیوی و اخروی آنها را بشناسند. لازمه وجود چنین امامی این است که امام ولایت تشریعی هم داشته باشد و این مطلب با امامت به معنای اهل سنت سازگاری ندارد[۱۴].
  4. خوارج معتقدند نیازی به امام نیست و بر مردم لازم است بین خود، کتاب خدا را تعلیم دهند[۱۵]. تنها فرقه ای که امروز از فرقه‌های خوارج باقی مانده، فرقه اباضیه است و آنان هم به وجوب امامت اعتقاد دارند[۱۶].
  5. اشاعره و اهل حدیث معتقدند رهبری در جامعه، همیشه ضرورت داشته و این وجوب هم وجوب شرعی است، یعنی به حکم شارع در هر عصری بر مردم واجب است رهبری را انتخاب نموده و به فرمان‌های او گردن نهند[۱۷].

ادله ضرورت امامت

ادله عقلی

در اثبات امور اعتقادی، عقل دارای جایگاه ویژه‌ای است. مسأله ضرورت امامت از این قاعده مستثنی نبوده و ضرورت آن امری عقلی است[۱۸]. عقل به ضرورت امامت، به معنای لزوم و وجوب وجود امام حکم می‌‌کند، به این معنا که بشر همیشه نیازمند امام و رهبر است؛ لذا بر خداوند واجب است شخصی را به عنوان امام و رهبر تعیین کند و این همان ضرورت عقلی است. متکلمان اسلامی نسبت به ضرورت امامت اتفاق نظر دارند اما در شیوه استدلال بر این ضرورت و نحوه وجوب آن اختلافاتی وجود دارد. گروهی با تکیه بر ادله عقلی، ضرورت امامت را اثبات می‌‌کنند که در ادامه بیان می‌‌شود:

  1. قاعده لطف: اصلی‌ترین و مهمترین دلیلی که در متون کهن کلامی شیعه آمده و عموم متکلمین شیعی بدان استناد کرده‌اند قاعده لطف است[۱۹]. قاعده لطف، به معنای لزوم انجام کاری از سوی خداوند است که نتیجه آن، نزدیک شدن انسان‌ها به اطاعت و یا دور شدن آنها از گناه باشد که انجام آن بر خداوند لازم است. در تعریف قاعده لطف آمده است: "لطف آن است که به سبب آن، مکلف به طاعت نزدیک و از معصیت دوری کند"[۲۰]. این قاعده، یکی از قواعد مهم کلامی است که متکلمان عدلیه بسیاری از مسائل کلامی را بر اساس آن تبیین کرده‌اند. از دیدگاه آنان، امامت از مصادیق این قاعده کلامی است تا جایی که مهمترین دلیل عقلی بر وجوب امامت، مبتنی بر قاعدۀ لطف است و با استناد به این قاعده، نصب امام را بر خداوند لازم می‏دانند و چنین استدلال می‏کنند: نصب امام، لطف است و لطف بر خداوند واجب است؛ پس نصب امام، بر خداوند واجب است[۲۱].
  2. یقین به فراغ ذمه: هر مکلفی که تکالیفی بر عهده او نهاده شده، باید این تکالیف را انجام دهد و یقین حاصل کند که هر آنچه را بر او واجب یا حرام بوده رعایت کرده است، یعنی اعتقاد به فراغ ذمه‌اش پیدا کند. از سوی دیگر همه تکالیفی که بر عهده ما هست، به صورت یقینی مشخص نیست، پس باید سراغ کسی برویم که او برای ما تکالیف را روشن کند و این شخص همان امام است[۲۲].[۲۳]
  3. نیاز شرع به مفسر: از دیگر دلایل اثبات ضرورت عقلی امامت، برهان لزوم مفسر و مبین برای احکام و معارف اسلامی است که بر چهار مقدمه استوار است:
    1. نبی اکرم(ص)، خاتم پیامبران است و احکام ایشان، برای همیشه باقی خواهد ماند.
    2. قرآن کریم، معجزه جاویدان نبی اکرم(ص) است و برای همیشه، پرتو افشان رهپویان طریق سعادت و کمال خواهد بود.
    3. آیات قرآن کریم، نیازمند تبیین و توضیح است و یکی از وظایف رسول اکرم(ص) نیز همین بود.
    4. بدون تردید، در حیات رسول اکرم(ص) تبیین احکام و معارف اسلامی و تفسیر و توضیح آیات قرآنی به گونه‏ای که مردم را در طول تاریخ و پس از پایان دوره رسالت از هدایت هدایت‌گران الهی بی‏نیاز کند، انجام نشد. بهترینشاهد بر این مدعا، پیدایش فرقه‏های متعددی است که علی‌رغم اینکه همه، خود را مسلمان می‏پندارند، بین بسیاری از آنها حتی در اصول اعتقادی، وجوه اختلاف، بیش از موارد اشتراک است. پیامبر اکرم(ص) نیز از این امر آگاه بود و می‌‏فرمود: «امت من هفتاد و سه فرقه خواهد شد»[۲۴]. حال، براهین لزوم نبوت که بر اساس حکمت الهی، اقامه می‏شد، در اینجا نیز جاری است، با این تفاوت که در آنجا برای اثبات لزوم نبوت بود، اما در اینجا برای اثبات لزوم مرجعی است که بتواند احکام و دستورات نازل شده توسط خداوند به واسطه رسول اکرم(ص) را برای مردم تبیین کند و بدین ترتیب راه سعادت و نیک فرجامی را برای مردم آشکار سازد؛ زیرا تا وقتی که معارف آسمانی برای مردم ناشناخته باقی بماند، نمی‏تواند نقش روشنگری داشته باشد و مورد استفاده آنها قرار گیرد و این با حکمت الهی سازگار نیست[۲۵].[۲۶] نکتۀ دیگر اینکه، در عصر پیامبر خاتم(ص) با وجود همه فشارها و جنگ‌ها، مشکلات عدیده و فقدان آمادگی و نیاز جامعه اسلامی، بیان همه احکام و معارف اسلامی و تفسیر تمامی آیات مقدور نبوده است؛ چگونه ممکن است پس از رحلت پیامبر(ص) مفسری عمیق و آگاه به رموز و اسرار، ضرورت نداشته باشد؟. بنابراین، برای حفظ دین و تبیین آن، چاره‌ای جز وجود امام نداریم[۲۷]. برخی پژوهشگران نیز معتقدند، تشریح و شفاف‌سازی مبانی دینی، نظارت بر اجرای مقررات اسلامی و تبیین اصول و فروع و بیان بی‌کم و کاست آنها، تنها به دست امام (با تمامی شرایطش) شکل می‌گیرد، تا انحراف و بدعت در اسلام رخ ندهد[۲۸].
  4. لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی: گروهی از متکلمان به لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند؛ زیرا تحقق این امور که مطلوب شارع است، بدون امام امکان پذیر نیست[۲۹].
  5. وجوب دفع ضررهای بزرگ: وجوب دفع ضررهای بزرگ از دیگر دلایل متکلمان بر وجوب امامت است؛ زیرا بدیهی است که اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینه‌های رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد و در نتیجه، از نبود امام زیان بزرگی به جامعه وارد می‌شود و دفع چنین زیان‌هایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود امام واجب خواهد بود[۳۰].[۳۱]
  6. ضرورت اجتماعی و اجرای اسلام: تکامل نظم، امنیت و اجتماعات بشری، از منظر عقلی فقط از راه رهبری با شرایطی خاص محقق می‌شود و کیان هر اجتماعی به نوع و نحوه حکومت حاکمش بستگی دارد[۳۲]. تحقق اجرای حدود و دستورات اسلامی و همچنین پاسداری از مرزها، بدون وجود پیشوا امکان ندارد و در نتیجه مقدمۀ امری که واجب است، واجب خواهد بود؛ لذا نصب امام واجب است[۳۳].
  7. نیاز دائمی به امام: ساختمان دین که به وسیله یک مؤسس بی‌نظیر ساخته شده، پس از وی، نیازمند نگهدارندۀ بی‌نظیری است تا حفاظت شود و پس از چندی تغییر نکرده و به مخروبه‌ای تبدیل نشود و آن امام است که قرآن صامت را تبیین می‌کند[۳۴].

ادله نقلی

در کنار ادله عقلی، ادله نقلی اعم از آیات و روایات نیز وجوب وجود امام را بیان کرده است.

ادله قرآنی

قرآن کریم، صف‌بندی و تخصص هر گروه و دسته را در روز قیامت به امام آنان (کتاب، یا شخص) دانسته است: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۳۵]. طبق این آیه، ضروریست هر شخصی در دنیا امامی داشته باشد تا در قیامت با او خوانده شود[۳۶]. برخی از آیاتی که ضرورت امامت را می‌‌رسانند عبارت‌اند از:

  1. آیه اولی الامر: از آیاتی که دلالت بر ضرورت امامت می‌‌کند آیه اولی الامر است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۳۷]. خداوند در این آیه، در کنار اطاعت از خود و پیامبر، اطاعت از اولی الامر را واجب نموده است و مؤمنین را مأمور به تبعیت از اولی الامر می‌‌کند و روشن است که وجوب اطاعت از اولی الامر، فرع بر اصل وجود آنهاست[۳۸]. به بیان دیگر، اولی الامری باید باشد تا وجوب اطاعت آنها محقق شود و اگر وجوب اطاعت از اولی الامر باشد و در خارج مصداقی برای آن نباشد چنین امری لغو خواهد بود. به اعتقاد امامیه، مصداق اولی الامر، امامان دوازده گانه هستند؛ جابر بن عبد الله انصاری می‌گوید: هنگامی که آیه شریفه‏ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ نازل شد خدمت حضرت رسول(ص) عرض کردم: ما خدا و رسول را شناختیم و اکنون می‌خواهیم بدانیم این اولو الامر که طاعت آنان با اطاعت خدا و رسول قرین شده کدام افراد هستند؟ حضرت فرمودند: "این افراد خلفای من هستند. ای جابر اینان پیشوایان مسلمین هستند که پس از من خواهند آمد اول آنها علی بن ابی طالب است، پس از وی حسن و بعد از او حسین سپس علی بن الحسین، و محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است و تو او را درک خواهی کرد و هر گاه وی را ملاقات نمودی سلام مرا به او برسان، بعد از او جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی امام هستند. پس از اینها همنام و صاحب کنیه من که حجت پروردگار و نشانه او در زمین است و نامش محمد بن حسن است[۳۹].[۴۰]
  2. آیه صادقین: از دیگر آیاتی که دلالت بر ضرورت وجود امام می‌‌کند و برخی از اندیشمندان امامیه بدان استناد کرده‌اند[۴۱] آیه صادقین است. خداوند متعال در این آیه می‌‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۴۲]. در این آیه خداوند دستور به همراهی با صادقین می‌‌دهد. همراهی با صادقین، مستلزم تبعیت و پیروی از آنان در همه امور است، بنابراین ضروری است در هر زمانی صادقانی وجود داشته باشند تا امر خداوند به همراهی با آنان، محقق شود. مراد از راست‌گویانی که مؤمنان باتقوا باید با آنان معیت و همراهی داشته باشند نمی‌تواند غیر از هادیان الهی و امامان معصوم باشد، یعنی کسانی که در اعلا درجه صدق و راستگویی قرار دارند[۴۳]؛ لذا وقتی از امام رضا(ع) در مورد آیه سوال شد؛ حضرت فرمودند "مراد از صادقین امامان شما هستند و طاعت آنان گواه راستی و صداقت آنان است"[۴۴].

بنابراین ضرورت وجود امام و پیشوا در هر زمان، از این آیه کریمه قابل استفاده است و دانشمندان امامیه به این آیه برای ضرورت وجود امام معصوم استناد کرده‌اند[۴۵] و معتقدند امام معصوم تنها از راه نصب الهی تعیین می‌‌گردد. علاوه بر این در سخنان دانشمندان اهل سنت نظیر فخر رازی از متکلمان و مفسران اشاعره نیز به دلالت آیه کریمه بر این مطلب به روشنی تصریح شده است[۴۶].[۴۷]

ادله روایی

در کنار ادله قرآنی، ضرورت امامت، را می‌‌توان از برخی روایات به دست آورد:

  1. حدیث ثقلین: یکی از ادله رواییِ اثبات ضرورت امامت، حدیث ثقلین است. رسول اکرم(ص) فرمودند: "من دو شی‏ء گران‌بها در میان شما باقی می‏گذارم: کتاب خدای تعالی و عترتم ـ اهل بیتم ـ پس به آن دو تمسک کنید تا گمراه نشوید"[۴۸]. رسول خدا(ص) شرط عدم گمراهی را در تمسک به قرآن و عترتش بیان کرده است؛ لذا با توجه به اطلاق این سخن، ضرورت وجود امام در هر زمانی لازم خواهد بود.؛ چراکه وجوب امر به تمسک، با عدم وجود عترت، امری لغو خواهد بود. بنابراین این حدیث به روشنی بر وجوب پیروی امّت از ائمّه عترت از اهل بیت‏(ع)‏ در همه شئون دینی و دنیوی دلالت می‏‌کند[۴۹]. در این روایت رسول خدا(ص)‏ «عترت» را قرین و همدوش قرآن کریم قرار داده‌اند که از این رهگذر، این حدیث بر دو نکته اساسی دلالت می‏‌کند: عصمت اهل بیت‏(ع) و وجود امامی از اهل بیت‏(ع)‏ در تمام زمان‏‌ها. به این بیان که آن امام صلاحیّت برای امامت و خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) داشته و پیشوا و رهبر مردم باشد که تمامی افراد امّت، بتوانند امور دینی و امور مورد نیاز خود را از او فرا گیرند و تا قرآن باقی و موجود است، ناگزیر چنین امامی از اهل بیت(ع) نیز در کنار قرآن خواهد بود[۵۰]. بنابراین اهل بیت(ع) و قرآن تا روز قیامت از هم جدا نمی‌شوند و این ضرورت وجود امام در هر زمانی را اثبات می‌‌کند[۵۱].
  2. حدیث من مات: روایت دیگر بر وجوب امامت، حدیث معروف به "من مات" است: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»[۵۲]. براساس این روایت هر کس بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است. این دسته از روایات بر ضرورت شرعی وجود امام و شناخت و معرفت و اطاعت او دلالت دارند که با الفاظ مختلف و معنای متحد، از طرق شیعه و سنی روایت شده است. معرفت امام، به حکم حدیث فوق، شرعا واجب است و از آنجا که معرفت، فرع بر حصول و تعیین است، باید گفت تعیین و انتخاب، شرعا بر مردم واجب است. عبارت «مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» دلالت بر این دارد که معرفت امام و اطاعت و تبعیت از او در شرع اسلام آنچنان اهمیت دارد که عدم آن به معنای عدم پایبندی به شریعت تلقی شده و بازگشت به دوران جاهلی و حیات جاهلیت به شمار آمده است[۵۳]. روایت، دلالت می‌‌کند که هیچ زمانی از وجود امام خالی نیست و معرفت امام بر مردم واجب است، در نتیجه مقدمه آن یعنی وجود امام واجب خواهد بود[۵۴].[۵۵]
  3. حدیث «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ»: امام علی(ع) می‌فرماید: "برای مردم حاکمی لازم است چه نیکوکار و چه بدکار"[۵۶]. روایت درصدد بیان ضرورت وجود امام در جامعه بوده و وجود امام را زمینه‌ساز ادامه بقای جامعه می‌داند و از منظر عقلای عالم و ادیان و مکاتب جهان، وجود امام و رهبر آگاه، متعهد، مدیر و مدبر در هر جامعه‌ای ضرورت دارد[۵۷].
  4. وجود اوصیای دوازده‌گانه در ادیان: پیامبر اکرم(ص) در روایتی که شیعه و سنی نقل کرده‌اند، فرموده است: "تمامی سنت‌های ادیان دیگر در اسلام موجود است و از جمله آنها دوازده وصی است"[۵۸]؛ با توجه به اینکه تردیدی در وجود اوصایای دوازده‌گانه پیامبران اولوالعزم نیست و در قرآن و سنت به آنها تصریح شده است؛ همین موضوع دلیلی بر وجود امام و دوازده امام، در قرآن و سنت است[۵۹].

سیره مسلمانان

عده‌ای از متکلمان، سیره مسلمانان را نیز دلیل وجوب امامت شمرده‌اند؛ زیرا از این سیره روشن می‌‌شود آنان وجوب امامت را امری مسلّم و تردیدناپذیر تلقی کرده‌اند. اختلاف آنان مربوط به مصداق امامت بوده است، نه اصل امامت[۶۰].[۶۱]

رهبری جامعه اسلامی

ضرورت حکومت برای جوامع بشری قابل تردید و انکار نیست و کسی نمی‌تواند وجود آن را مورد مناقشه قرار دهد؛ زیرا به فرض اگر از غریزه اجتماعی بودن آدمی صرف‌نظر کرده و حتی جمله معروف الإنسان مدني بالطبع را نقد کنیم، باز در عمل وجود حکومت در تمام جوامع را نمی‌توان انکار کرد. همواره در اجتماع، انسان‌هایی وجود دارند که به وظایف اجتماعی خویش عمل نمی‌کنند، به حق خود راضی نیستند و به حقوق دیگران تجاوز می‌کنند. چگونه می‌توان چنین انسان‌هایی را جز به وسیله قدرت حکومت از خواسته‌های ناحقشان بازداشت؟

حتی اگر اجتماعی را تصور کنیم که تمام انسان‌های آن، به حدود خویش پایبند باشند و اصول و پندهای اخلاقی را در عمل به کار بندند، باز هم برای رشد اجتماع و پیشرفت آن و برطرف کردن مشکلات جامعه نیازمند حکومتی قوی و صالح است. نیاز به حکومت به آیه و روایت احتیاج ندارد هر عقلی سلیمی با تصور آن می‌تواند آن را تصدیق کند سخن امام علی(ع) اشاره به همین حکم آشکار عقل دارد. آنجا که در رد خوارج که منکر حکومت بودند، می‌فرماید: «هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ»[۶۲]؛ این گروه خوارج می‌گویند: حکومت از آن خداوند است [و دیگری نمی‌تواند حکومت کند]. در حالی که مردم چاره‌ای از این ندارند که امیر و حاکمی داشته باشند، خواه نیکوکار باشد و خواه بدکار و ظالم، که انسان مؤمن در حکومت او به کار خویش بپردازد و کافر نیز از آن بهره‌برداری کند».

پس آنچه که از خوارج نقل شده است که مطلقاً حکومت و حاکم را انکار کرده‌اند باطلی آشکار است؛ همان‌گونه که خوارج در عمل نیز خود این اندیشه نفی حاکم را نادیده گرفتند و برای گروهشان حاکمی قرار دادند.

از این رو شریف مرتضی می‌گوید: آیا نمی‌بینی خوارج هم که وجوب امامت (و در نتیجه حکومت) را باطل می‌شمردند و از اطاعت امامان خارج شدند هرگز خودشان از رهبر و رئیس که او را برای خود اختیار کرده باشند بی‌بهره نبوده‌اند و در امورشان به او مراجعه می‌کردند... و رهبران آنان نیز در هر عصری مشهور هستند[۶۳].

پس خوارج نیز در عمل موفق نشده‌اند شعار خود را جامه عمل بپوشانند؛ زیرا چنین اندیشه‌ای نابخردانه است. همچنین آنچه که «ابوبکر اصم» از معتزله می‌گفت که در هنگام آرامش نیازی به حکومت نیست یا قول مقابلش که «غوطی» و پیروانش می‌گفتند که در فتنه و آشوب نیازی به حکومت نمی‌باشد، جملگی اندیشه‌هایی نادرست است. بدین روی جامعه نیازمند حکومت است و حکومت نیز بدون رهبر، رئیس و امام تحقق خارجی نمی‌یابد، جامعه اسلامی نیز از این اصل مستثنا نیست و نیازمند حکومت و رهبر است.

در زمان پیامبر اکرم(ص) رهبری حکومت اسلامی با شخص رسول خدا(ص) بود؛ اما نیک می‌دانیم که شخص پیامبر(ص) همواره در میان اجتماع مسلمانان حضور ندارد. و با رحلت ایشان، می‌بایست از طرف خداوند فرد دیگری این مسئولیت مهم را بر عهده گیرد تا نظام اجتماعی مسلمانان و حکومت آنان محفوظ بماند[۶۴].

«شریف مرتضی» نیز به همین استدلال اشاره دارد و می‌گوید: هر عاقلی که عادت مردم را بداند و با مردم معاشرت داشته باشد می‌داند وجود رئیس و امامی که نفوذ امر داشته باشد و تدبیرش نیز صحیح باشد موجب برطرف شدن کلی نزاع و درگیری میان مردم و ظلم کردن آنها به یکدیگر می‌شود. یا بیشتر این ظلم‌ها را برطرف می‌کند یا این که مردم با وجود او به برطرف کردن این مظالم نزدیک‌تر هستند[۶۵].

شیخ الطائفه نیز این استدلال را چنین بیان می‌دارد: هنگامی که مردم یک رئیس توانا و عادل و مبسوط الید داشته باشند که دشمنان را از میان بردارد و حیله‌گران را براندازد و داد ستمدیده را از ستمگران بستاند، امور به نظم می‌گراید و آشوب‌ها از میان می‌رود و وضع زندگانی مردم بهبود می‌یابد و مردم با بودن او به صلاح نزدیک‌تر و از فساد دورتر هستند. هنگامی رئیسی که اوصاف او را بر شمردیم نداشته باشند وضع زندگانی مردم سخت می‌شود و قدرتمند به ضعیف غلبه پیدا می‌کند و به معاصی می‌پردازند. هرج و مرج در امور واقع می‌شود و مردم به فساد نزدیک‌تر و از اصلاح دورتراند. این نکته برای کسی که صاحب عقل باشد روشن است و هر کس در آن مخالفت کند، سخن گفتن با او پسندیده نیست[۶۶].[۶۷]

پرسش‌های مستقیم

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج‏۳ ص۳۷۳؛ حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۷ ص۱۲۴؛ مدنی شیرازی، علی خان بن أحمد، الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول‏، ج۸ ص۲۹۰.
  2. جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹.
  3. ابن فارس، احمد، معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸ و ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷.
  4. فرهنگ جدید عربی فارسی، ص۱۰؛ فرهنگ عمید یک جلدی ص۱۸.
  5. ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ التعریفات، ص۲۸.
  6. الإمامة رئاسة عامة فی‌أمور الدنیا والدین؛ امامت ریاست عام و فراگیر در امور دینی و دنیایی است. الشریف المرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۵؛ علامه حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰. ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
  7. شیخ صدوق‏، علی بن محمد، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص۲۶.‏
  8. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، ص۱۸.
  9. ابن قاسم، محمد بن حسن، سبیل الرشاد الی معرفت رب الارباب، ص۸.
  10. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۱۹۵.
  11. سجستانی، ابویعقوب، کتاب الافتخار، ص۶۶ و۶۷.
  12. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۲۱۹.
  13. ولید، علی بن محمد، تاج العقائد و معدن الفوائد، ص۶۱ به بعد.
  14. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۴۳۲ ـ ۴۳۳.
  15. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه کلیات امامت، ص۲۲۵.
  16. اشعری، ابو الحسین علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص۱۲۵.
  17. ر.ک: محمدی، علی، شرح کشف المراد، ص۴۰۴.
  18. امامیه نصب امام را برای خداوند واجب می‌‌دانند و می‌‌گویند: نصب الامام واجب علی الله عقلا؛ کشف المراد، ص۱۸۱ و رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص۱۲۵.
  19. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۱۲۷.
  20. اللطف ما یقرب المکف معه من الطاعه و یبعد عن المعصیه؛ شیخ المفید، النکت الإعتقادیة، ص۳۵.
  21. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، قاعده لطف و وجوب امامت، نشریه انتظار موعود پاییز ۱۳۸۱، شماره ۵، ص۱۱۱ ـ ۱۱۴.
  22. مظفر، محمد رضا، عقائد الإمامیة، ص۶۵؛ سید محسن خرازی‏، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۲، ص۵.
  23. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۱۳۷.
  24. شهرستانی، عبد الکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۳.
  25. شریف مرتضی‏، الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۶۳؛ شیخ طوسی‏، محمد بن حسن، تلخیص الشافی‏؛ ج۱، ص۲۷۱.
  26. ر.ک: رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله واشاعره)، ص۱۴۸.
  27. بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، العتبه الحسینیه المقدسه، کربلای معلی، چاپ اول، ۱۴۳۵ق. ص۴۲۱.
  28. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۷۴ ـ ۷۷.
  29. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ غایة المرام فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ الألفین، ص۷-۸.
  30. تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  31. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ج۱، ص۴۰۸.
  32. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۲۵.
  33. ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۶۱.
  34. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۶۹.
  35. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  36. ر.ک: سعیدیان فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۷۰.
  37. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  38. ضرورت امامت در آراء خواجه نصیرالدین طوسی، نشریه پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه، پاییز و زمستان ۱۳۹۸، شماره ۲؛ ص۲۱۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  39. «عن جابر بن یزید الجعفی قال: سمعت جابر بن عبد الله الأنصاری یقول‏: لما أنزل الله علی نبیه(ص) و سلم‏ یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی‏ الأمر منکم‏ فقلت: یا رسول الله عرفنا الله و رسوله، فمن أولو الأمر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک؟ قال: هم خلفائی یا جابر أئمة المسلمین بعدی، أولهم علی بن أبی طالب، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر، و ستدرکه یا جابر، فإذا أدرکته فأقرئه منی السلام، ثم الصادق جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی؛ ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم سمیی و کنیی حجة الله علی أرضه و بقیته فی عباده ابن الحسن بن علی»؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن،‏ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات‏، ج۲ ص۷۴.
  40. ر.ک: زهادت، عبدالمجید ، معارف و عقاید ۵، ص۱۲۵ـ۱۲۹.
  41. عماد الدین طبری، تحفة الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ص۱۵۴؛ علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۲۴ ص۳۵؛ نراقی، ملا مهدی‏‏، أنیس الموحدین، الزهراء، ص۱۹۳؛ مکارم شیرازی‏، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۱۳۳؛ میلانی‏، سید علی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۲، ص۷۹.
  42. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  43. ر.ک: رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله واشاعره)، ص۲۵۵.
  44. «محمد بن یحیی عن أحمد بن محمد عن ابن أبی نصر عن أبی الحسن الرضا(ع) قال: سألته عن قول الله عز و جل‏ یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین‏ قال الصادقون هم الأئمة و الصدیقون‏ بطاعتهم‏"؛ کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج۱ ص۲۰۸. روایات دیگری در این باب وارد شده است. از جمله: "عن برید بن معاویة العجلی قال: سألت أبا جعفر(ع) عن قول الله عز و جل- اتقوا الله و کونوا مع‏ الصادقین‏. قال إیانا عنی»؛ برید بن معاویه عجلی گوید: از امام باقر(ع) تفسیر قول خدای عز و جل را پرسیدم: «از خدا بپرهیزید و با صادقان باشید». حضرت فرمودند: مقصود، ما هستیم"؛ کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج۱ ص۲۰۸.
  45. الالفین، ص۹۶؛ ر.ک: رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله واشاعره)، ص۲۵۳.
  46. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۱۶۷.
  47. ر.ک: زهادت، عبدالمجید ، معارف و عقاید ۵، ص۱۲۵-۱۲۹.
  48. «إنی‏ تارک‏ فیکم‏ الثقلین‏ کتاب‏ الله‏ و عترتی‏ أهل بیتی فتمسکوا بهما لئلا تضلوا»؛ شیخ صدوق‏، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۹؛ خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، ص۱۳۷. با کمی اختلاف در الفاظ، در منابع اهل سنت هم آمده است: الموصلی التمیمی، أبو یعلی، مسند أبی یعلی، ج ۲، ص۳۷۶؛ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۵؛ محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج۱، ص۱۶؛ الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج ۱۱، ص۶.
  49. ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، سلسله پژوهش‌های اعتقادی، دستبردی ‏در حدیث ‏ثقلین، ص۵۲.
  50. الکوفی، ابو القاسم، الاستغاثة فی بدع الثلاثة، ص۱۴۴؛ صدوق‏، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۶۳؛ الحلبی، أبو الصلاح، تقریب المعارف، ص۱۸۱؛ الطوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴؛ الحلی، أبی جعفر محمد بن منصور، کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۲، ص۶۷۹.
  51. ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، سلسله پژوهش‌های اعتقادی‏ نگاهی به حدیث ثقلین، ص۴۵.
  52. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، ص۲۹۶؛ شیخ صدوق، علی بن محمد، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲ ص۴۱۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۲ ص۴۴۲. لازم به ذکر است این روایت در منابع اهل سنت با الفاظ دیگری نقل شده است: «من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة»؛ کسی که بدون امام از دنیا برود به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است"؛ الشیبانی، أحمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۴، ص۹۶ و «من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة»، کسی که بمیرد و بر گردن او بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است"؛ القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۸.
  53. ر.ک: اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی در اسلام، ج۲، ج۲، ص۵۵ـ۸۱.
  54. تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۹. طوسی، خواجه نصیر الدین، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص۴۰۷.
  55. طوسی، خواجه نصیرالدین، ضرورت امامت در آراء، نشریه پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه، پاییز و زمستان ۱۳۹۸، شماره ۲، ص۲۱۹.
  56. «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۸۳.
  57. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۲۶ و ۲۷.
  58. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۲۰۴؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۴۴.
  59. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۲۳۹ـ ۲۴۱.
  60. شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.
  61. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ج۱، ص۴۰۸.
  62. السید الشریف الرضی، نهج البلاغه امام علی(ع)، ترجمه: محمد دشتی، ص۹۳-۹۴، خطبه ۴۰.
  63. علی بن الحسین الشریف المرتضی، (علم الهدی)، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۱۱.
  64. به اعتقاد شیعه امامیه، پیامبر(ص) به فرمان خداوند، علی‌(ع) را به امامت نصب فرمود. توضیح این امر و ادله آن در فصل‌های بعدی خواهد آمد.
  65. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۱۰.
  66. محمد بن الحسن الطوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۰.
  67. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۴.

الگو:مقاله برتر